۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سهشنبه
رقص آرام
SLOW DANCE
رقص آرام
Have you ever
watched kids
آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید
On a merry-go-round?
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟
Or listened to
the rain
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،
Slapping on the ground?
آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟
Ever followed a
butterfly's erratic flight?
تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟
Or gazed at the sun into the fading
night?
یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟
You better slow down.
کمی آرام تر حرکت کنید
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.
زمان کوتاه است
The music won't
last
موسیقی بزودی پایان خواهد یافت
Do you run through each day
On the
fly?
آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
When you ask How are you?
آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the
reply?
آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your
bed
آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
Running through
your head?
در کله شما رژه روند؟
You'd better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't
last.
موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،
We'll do it
tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"
And in your haste,
و آنچنان شتابان بوده اید
Not see
his
sorrow?
که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good
friendship die
اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had time
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
or call
and say,'Hi'
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance
so fast.
اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won't last
.موسیقی دیری نخواهد پایید
When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry
through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened
gift....
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.
Thrown away.
Life is not a
race.
زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slower
کمی آرام گیرید
Hear the
music
به موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over.
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.
FORWARDED E-MAILS ARE TRACKED TO OBTAIN THE TOTAL
COUNT.
ایمیل های فرستاده شده شمارش خواهد شد تا به حد نصاب برسد.
Dear All: PLEASE pass this mail on to everyone you know -
even to those you don't know! It is the request of a special girl who will
soon
leave this world due to cancer.
دوستان عزیز: لطفا این ایمیل را برای همه کسانی که می شناسید و حتی آنها که نمی شناسید بفرستید! این تقاضای دختری است که به خاطر سرطان بزودی جهان را بدرود خواهد گفت.
This young girl has 6 months left
to live, and as her dying wish, she wanted to send a letter telling
everyone to
live their life to the fullest, since she never will.
تنها 6 ماه دیگر از زندگی این دختر باقی مانده است و آخرین آرزوی او این است که میخواهد به همه بگوید زندگی را تمام و کمال زندگی کنند، کاری که او نمی تواند بکند.
She'll
never make it to prom, graduate from high school, or get married and have a
family of her own.
او هرگز نخواهد توانست در میهمانی پایان دبیرستان با دیگر دوستانش به رقص و پایکوبی بپردازد و یا ازدواج کند و
خانواده ای تشکیل دهد.
By you sending this to as many people as
possible, you can give her and her family a little hope, because with every
شما با فرستادن این ایمیل به افراد دیگر می توانید کمی امید به او و خانواده اش هدیه کنید زیرا
name
that this is sent to, The American Cancer Society will donate 3 cents per
name
با ازای تعداد افرادی که این ایمیل به آنها فرستاده شود، انجمن سرطان امریکا 3 سنت
برای معالجه و بهبود او اختصاص خواهد داد.
to her treatment and
recovery plan... One guy sent this to 500 people! So I
know
that we can at least send it to 5 or 6. It's
not even your money, just
your time!
وصيّتنامهی ِ نيمايوشيج شب دوشنبه ۲۸ خرداد 1335 نیما یوشیج
امشب فکر میکردم با اين گذران ِ کثيف که من داشتهام - بزرگی که فقير و ذليل میشود - حقيقةً جای ِ تحسّر است . فکر میکردم برای ِ دکتر حسين مفتاح چيزی بنويسم که وصيتنامهی ِ من باشد ؛ به اين نحو که بعد از من هيچکس حقّ ِ دست زدن به آثار ِ مرا ندارد . بهجز دکتر محمّد معين ، اگر چه او مخالف ِ ذوق ِ من باشد .
دکتر محمّد معين حق دارد در آثار ِ من کنجکاوی کند . ضمناً دکتر ابوالقاسم جنّتی عطائی و آل احمد با او باشند ؛ به شرطی که هر دو با هم باشند .
ولی هيچيک از کسانی که به پيروی از من شعر صادر فرمودهاند در کار نباشند . دکتر محمّد معين که مَثَل ِ صحيح ِ علم و دانش است ، کاغذ پارههای ِ مرا بازديد کند . دکتر محمّد معين که هنوز او را نديدهام مثل ِ کسی است که او را ديدهام . اگر شرعاً میتوانم قيّم برای ِ ولد ِ خود داشته باشم ، دکتر محمّد معين قيّم است ؛ ولو اينکه او شعر ِ مرا دوست نداشته باشد . امّا ما در زمانی هستيم که ممکن است همهی ِ اين اشخاص ِ نامبرده از هم بدشان بيايد ، و چقدر بيچاره است انسان .... !
منبع: نيما يوشيج / گزيدهی ِ اشعار ، و نوشتههای ِ ديگر
جنبش رنگین کمان بیشماران از تجربه سالروز قیام 22 بهمن چه آموخت؟
لیلا جدیدی
چهار روز از 22 بهمن، سالروز قیام مردم ایران علیه دیکتاتوری نظام شاهنشاهی می گذرد. در حالیکه سرکوب حکومتی هنوز ادامه دارد، پرسشهای گوناگونی پیرامون شکست و پیروزی حکومت و یا جنبش علیه آن مطرح می شود. برای پاسخ منسجم به این پرسشها، 3 سوال کلی را می توان مطرح کرد.
نخستین پرسش را از سازمان عفو بین الملل می شود وام گرفت که در واکنش به گزارش جمهوری اسلامی به سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران می پرسد: "مسوولان حکومت ایران آیا واقعا از واقعیت بی خبرند یا نمی خواهند آنرا بپذیرند؟"
پرسش دوم این است که ساختار، فرم و آرایش جنگی جمهوری اسلامی در این روز چگونه بود؟
و سوال آخر اینکه چرا جمهوری اسلامی با تمام توان به جنگ با مردم شتافت؟
پاسخ به سوال عفو بین الملل روشن است. حکومت خامنه ای در 22 بهمن بار دیگر نشان داد که واقعیت سهمگین بحران را درک کرده و تا مغز استخوان آن را لمس می کند. یک نگاه مقایسه ای از برگزاری 22 بهمن امسال با سالهای پیش گواهی بر این ادعاست.
این نقطه عزیمت، پاسخ سووال دوم را هم در ادامه خود عرضه می کند. از همین روست که رژیم تمامی توان خود در تهران را که همانا نیروهای سرکوبگر نظامی - انتظامی و لباس شخصی هستند، در سطح شهر برای رویارویی با مردم بسیج کرد و همزمان به علت نداشتن پشتوانه اجتماعی ناچار شد با پرداخت پول و سرو شام و نهار به عده ای مردم نیازمند، آنها را با کیلومترها صفی از اتوبوس به میدان آزادی بکشاند و در عین حال از هر گونه امکان ورود صف مردم معترض به میدان جلوگیری کند.
از این رو، آنچه که ما در سطح شهر و در درگیریهای بی باکانه مردم با مزدوران رژیم دیدیم، تنها میدان اصلی رویارویی دو نیرو نبود. فرم و آرایشی که رژیم با آوردن مسافران اجباری در میدان آزادی و استقرار سرکوبگران در سطح شهر به خود گرفته بود نشان داد که عمیقا متوجه شده است کسی را پشت سر ندارد.. سوال آخر را همین نکته جواب می دهد.
ما در روز 22 بهمن آموختیم که به نیروی رنگین کمان بیشماران که حکومت خامنه ای را به تنگنا کشانده است، عمیقا باور داشته باشیم و همزمان باید در امر تداوم جنبش، همبستگی و اتحاد بکوشیم، ابتکارات جمعی، فردی، گروهی و سازمانی خود را برای سردرگمی بیشتر رژیم و کیش و مات کردن آن به کار گیریم.
صدور احکام سنگين و غير انسانی عليه يک مادر و فرزندش
26بهمن.
بنابه گزارشات رسيده به فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران روز دوشنبه 19 بهمن ماه زندانيان سياسی زهرا اسدپور گرجی 51 ساله وفرزندش رضا جوشن 25 ساله به شعبه 1 دادگاه انقلاب برده شدند و توسط فردی بنام عاصف حسينی رئيس اين شعبه به حکم سنگين و غير انسانی 1 سال تبعيد به زندان زنجان و 4 سال تبعيد به روستای قيلار زنجان محکوم شدند. |
قبل از اينکه همه ورق ها بازی نشده باشند نبايد ما بازی را ببازيم"
برگردان ناهيد جعفرپور
چگونه می توان در اين جهان پر از جنگ و بی عدالتي، فعاليت اجتماعی کرد ، همواره مبارزه نمود و سالم ماند، بدون اينکه خود خوری کرد و خود را باخت و يا دلسرد و بيتفاوت شد؟
من می خواهم شما را متقاعد سازم که اين جهان فورا بهتر نخواهد شد اما اجازه نداريم اين بازی را ببازيم قبل از اينکه همه ورق ها بازی نشده باشند. من اين ضرب المثل را مخصوصا انتخاب کردم زيرا که زندگی يک قمار است. کسی که در قمار زندگی شرکت نکند شانس برنده شدن را از دست می دهد. تنها کسانی که در اين بازی شرکت می کنند حداقل از اين امکان برخوردار می شوند که جهان را تغيير دهند.
تمايلی وجود دارد که اعتقاد دارد همواره همه چيز همانی خواهد ماند که تا کنون بوده است. اما فراموش می کنيم که ما چقدر زياد در اثر تغييرات غير معمولی در افکار انسانها و در اثر قيام های غير منتظره انسانها در مقابل استبداد و در اثر فروپاشی سريع ساختارهای قدرت که غير قابل مرگ بنظر می رسيدند، غافلگير شديم.
تاريخ صد سال گذشته همواره پر از اين غافلگيری های غير قابل تصور است. انقلابی که در روسيه نيمه فئودال های آنزمانی و سار ها را بر انداخت نه تنها امپراطوری های پيشرفته را وحشت زده نمود بلکه خود لنين را هم غافلگيرنمود وگذاشت تا وی ( با پشتيبانی بالاترين رهبران لشکری رايش آلمان 1917) بطرف سن پترزبورگ برود.
چه کسی می توانست اتفاقاتی را که در جنگ جهانی دوم رخ داد پيش بينی کند. قرارداد ميان نازی ها و شوروی ها، عکس های خجالت آور از ريبن تروپ وزير نازی ها ومولوتوو ( چريک) که دست هم را می فشارند، نيروی دفاعی آلمان که در از ميان روسيه می گذرد و بنظر غير قابل شکست می رسد وبه (ارتش سرخ) خسارات بسيار می زند اما بعد جلوی دروازه لنينگراد در بخش غربی مسکو و در خيابان های استالينگراد به عقب پرتاب می شود و در نهايت شکست نهائيش و هيتلر در ويلايش در برلين در انتظارمرگ می نشيند؟
سپس پيشرفت هائی که بعد از جنگ جهانی دوم در روی اين کره خاکی صورت می گيرد که برای هيچکس قابل پيش بينی نبودند: انقلاب کمونيستی در چين، انقلاب فرهنگی عظيم و بعد اتفاقات در چين بعد از مائو که باعث شد تمامی ايده ها و ابتکارهای وی کنار زده شود و چين به غربی ها آوانس بدهد و خودش را به گردن کاپتاليست ها آويزان کند و تمامی جهان را متعجب سازد.
هيچکس فروپاشی حکومت استعمارگران غربی قديمی را پيشبينی نمی کرد. يا پيشرفت های خارق العاده جوامع کشورهائی که تازه مستقل شده بودند، از سوسياليسم دهقانی نيررس در تانزانيا تا رژيم ديوانه ايدی امين در اوگاندا. همچنين اسپانيا هم ما را متعجب ساخت.
من سرباز سالخورده بريگاد ابراهام لينکن را بياد می آورم که نمی توانست تصور کند که فاشيست اسپانيا بدون يک خون ريزی ديگر سرنگون شود. اما بعد از مرگ فرانکو در اسپانيا دمکراسی پارلمانی برقرار گرديد که درهايش برای سوسياليست ها وکمونيست ها و آنارشيست ها و هر کس ديگرباز شد.
از جنگ جهانی دوم دو قدرت بزرگ بيرون آمد که بخش های تحت نفوذ خويش را کنترل می نمودند و از لحاظ قدرت سياسی و نظامی با هم رقابت می کردند. اما آنها هم قادر نبودند حوادث محيط های زير تسلط شان را در کنترل داشته باشند. شکست شوروی در افغانستان و تصميماتش مبنی بر عقب نشينی بعد از حمله نظامی خونينی که درست يکسال طول کشيد، دليل محکمی بود برای اين ادعا که حتی دارابودن تسليحات اتمی هم ضامنی برای به زير قدرت کشيدن ملتی مصصم نخواهد بود.
همچنين ايالات متحده آمريکا می بايست در مقابل واقعيت مشابه قرار بگيرد. آنها با تمامی ابزار ممکن جنگی را در هندوچين ( در کشورهای ويتنام، لائوس و کامبوج) شروع نمودند و اين شبه جزاير را با وحشی ترين آلات بمباران در تاريخ جهان مورد حمله قرار دادند اما بالاخره به عقب نشينی مجبورشدند.
خبرنامه ها و خبرگزاری ها هر روز گزارش از ناموفقيت های قدرتمندان در فشار و ستم به بی قدرتان می دهند. برای مثال در بوليوی و برزيل کشوری که جنبش بسترجامعه متشکل از کارگران و تهيدستان رئيس جمهور جديدی را انتخاب نموده اند و مصمم هستند که قدرت کنسرن ها را از هم بشکنند.
تنها يک نگاه به اين ليست غافلگيری ی غير منتظره ای را پيش روی ما قرار می دهد. اينکه مبارزه برای عدالت هيچگاه به پايان نمی رسد. حتی اگر که قدرتمندان خود را قدرتمند تر نشان دهند و اسلحه و پول در اختيار داشته باشند و نشان دهند که شکست ناپذيرند. قدرتی که آنان به نمايش می گذارند همواره می تواند توسط قابليت های انسانی شکست بخورد. انسانهائی که شايد بمب و دلار در اختيار ندارند اما توسط قدرت اخلاقيشان، مصمم بودنشان، اتحادشان، نيروی سازماندهشان، قربانی دادنشان، آمادگی شان، تيزهوشی شان، شهامتشان و صبرشان از مردم سياه پوست آلاباما گرفته تا آفريقای جنوبی و از دهقانان ال سالوادور گرفته تا نيکوراگوئه و ويتنام يا کارگران و روشنفکران لهستان، بلغارستان و شوروی. هيج محاسبه قدرتی نمی تواند انسانهائی را که مصممند که حرکت و نظرشان عادلانه است، بترساند.
من بسياری از اوقات نزديک بود که به منفی گرائی دوستانم ـ و نه تنها دوستانم ـ بخاطر وضعيت جهان درگير شوم اما همواره به انسان هائی برخورد نمودم که با وجود اتفاقات و چيزهای ثابت شده وحشتناک به من اميد دادند. هر جا که می روم يک چنين انسان هائی را می بينم. بخصوص آن انسان هائی که آينده ما را در خود حمل می کنند. در کنار مشتی فعال هميشه صدها و هزاران انسان وجود دارند که برای ايده های غير راست آغوش باز دارند.
اما تک تک انسانها بنظر می رسد که ازوجود ديگران و وجود همديگر چيزی نمی دانند و دائما تلاش می کنند همواره با يک صبر مايوسانه به تنهائی از کوه بالا بروند. من هميشه تلاش می کنم که بگويم که آنها تنها نيستند و از فقدان يک جنبش قابل دسترس نبايد نگران باشند زيرا که آنها خود دليل اين واقعيت هستند که قدرت و توانائی چنين جنبشی وجود دارد.
تغييرات انقلابی به ناگهان چون فجايع طبيعی اتفاق نمی افتند ـ اميدوارم که از چنين مسئله ای بدور باشيم ـ بلکه اين پيامد بی پايان غافلگيری هاست که در حرکت زمان به جامعه ای با اخلاق انسانی و مطابق با منش انسانی کشيده می شوند.. ما نبايد قهرمانی خارق العاده ای را انجام دهيم تا پروسه تغييرات را به حرکت درآوريم. حرکت های کوچکی (مقاومت) که ميليون ها انسان را به خود می پيونداند می توانند در کمال صبر و حوصله تبديل به قدرتی شوند. قدرتی که هيچ دولتی نمی تواند آنرا سرکوب کند. قدرتی که می تواند جهان را تغيير دهد.
حتی اگر ما فورا "پيروز" نشويم اما اين برای ما مايه خوشحالی و انگيزه است که با انسانهای ديگر برای يک هدف نتيجه دار حرکت می کنيم. ما تنها بايد اميدمان را از دست ندهيم. يک انسان واقع گرا حتما انسانی نيست که زود دلسرد وبی اعتنا شود. انسانی که در تاريکی زمان ما بی اعتنا برای خودش سوت می زند تا به خودش شهامت بدهد. کسی که در بدترين شرايط زمان ما اميدش را از دست نمی دهد اين انسان ديوانه ای رمانتيک نيست. بلکه اين انسان به تاريخ مراجعه می کند و می بيند که تاريخ انسانی تنها تاريخ مبارزات رقابتی و وحشيگری و خشونت نيست بلکه همچنين تاريخ عشق، قربانی شدن و قربانی دادن و شهامت و خوبی ها هم هست.
تصميمی را که ما در اين شرايط پيچيده و مشکل می گيريم، زندگی آينده ما را می سازد. اگر ما تنها مشکلات را ببينيم در اين صورت اين مشکلات توانائی ما را برای دفاع و مقابله از ما می گيرد و نابود می کند. اما اگر ما بسياری از اتفاقات و رويدادهای تاريخی و مکان هائی که اين رويداد های تاريخی در آنها رخ داده است را بياد بياوريم که در آن انسانهای بيشماری بدون ترس و واهمه از خود و هدف خود دفاع نموده اند، شهامت می گيريم که حرکت کنيم و حداقل اينکه اين يادآوری اين امکان را برای ما فراهم می کند که اين جهان غيرعادلانه را به مسيری ديگر بکشانيم. اگر ما اکنون از حرکت های خرد شروع نمائيم در اين صورت نبايد تنها در رويا و خيال يک آينده خارق العاده در انتظاربنشينيم. آينده پيامد بی نهايت شرايط زمان حال است و اگر ما با وجود تمامی اوضاع بدی که فعلا در جهان حاکم است آنطوری آغاز به زندگی کنيم که بنظر ما زندگی ای انسانی است و هر انسانی بايد آنطور زندگی کند، خود اين يک پيروزی ای بسيار زيباست.