| |
منصوره شجاعی-10 تیر 1388 http://femschool.info/spip.php?page=print&id_article=2696 | |
مدرسه فمينيستي: مادرم، یاس و نومیدی پس از کودتای ننگین 28 مرداد رابه شادمانی و امید دوران انقلاب 57 تاخت زد. مادرم و من، یاس و نومیدی دوران جنگ و سرکوب دهه شصت را هرچند که هرگزفراموش نکردیم اما به "نشاط" حضور مردمی وبه امید وعده های خرداد 76 کمابیش بخشودیم . مادرم ومن و بیش وبسیاری ازمردمان شهر و دیارم، دلسردی هشت ساله دولت اصلاحات را به قهرو انزوای خرداد 84 سپردیم . مادرم و من و بیش و بسیاری از زنان شهر ودیارم، با گذ ران 4 سال پردلهره ، تحمل مدنی خویش را با آگاهی و عمل اجتماعی تحت فشارومحدوديتي شدید افزون كرديم و سفر درراهی صعب و سخت را با حضوری شورمند ، محقانه و مطالبه محور تا رسیدن به خرداد 88 ادامه دادیم. مادران و پدران بسیاری از این شهر و دیار، در کنار من و دختران شجاع و پسران جسورم در کوچه های گمشده شادمانی و امنیت پیش از انتخابات ، پاي كوبان و رقصان ؛ و در خیابان های خون زده سرکوب و کشتارپس از آن ، بهت زده و ترسان ؛ خشونت پیشه گی آمران و عاملان خرداد 88 را ديديم و همچنان در خيابان ها مانديم ، اما اين روزهاي تلخ را با هیچ بشارتی در تاریخ فراموش نخواهیم کرد حتي اگر که ببخشاییم ! آری فراموش نخواهیم کرد و نیز نمی بخشاییم ، که "ندای " جریانی را که رو به زندگی می رفت به مرگ پاسخ دادند . و سرشت حرکتی را که بر حق و قانون استوار بود، به ناحق به قانون گریزی متهم کردند. و حضور شاد و جوان دختران و پسران شهر و دیارمان را با حضورعبوس و سبعانه مردان از پا تا به سر زره پوش و مسلح به خاک و خون کشیدند. آری فراموش نخواهیم کردو نمي بخشاییم ، آنگاه که سرشت حرکت رو به زندگی و مدنی زن و مرد و پیرو جوان شهر و دیارمان را عامدا به سرنوشت جریان های انتحاری و رو به مرگ دچار می کنند. آری فراموش نخواهیم کرد ، رفنار كساني را که جز با سرکوب جریان هاي مردمی –اعتراضی، حیات اشان پایدار نمی ماند ، خواه این حرکت رو به زندگی باشد و خواه رو به مرگ ! باري، آنها خشونت, خود پیشه کرده اند و ما که جز ادامه راه مدنی و هویت مند و مستقل خویش راهی دیگر نمی شناسیم... این بارنيز درکنارهم و بي ترديد در صفوف مستقل خويش به حرکت حقوقي و مدني خويش ادامه خواهيم داد. این بار سنگ هایمان را واکنده ایم و حرف هايمان را گفته ايم.... اين بار ديگرهيچ زني در ميان انبوه مردم معترض گم نخواهد شد ، پيدا و مرئي در كنار ديگرهمرهان درپي رسيدن به مطالباتي كه طي سالها وبه ويزه طي چهارسال گذشته با شكل ها ي مختلف فرياد كرده، حضورمستقل خويش را در قالب گروه هاي مردمي ،فعالان جنبش هاي مدني ، مادران ، همسران ، خواهران وگروه هاي ميليوني مردم كوچه و خيابان به ثبت مي رساند. مردماني كه در پی دستيابي به مطالبات خویش به پای صندوق هاي راي رفتند وهريك از ظن خويش راي برصندوق هايي ريختند كه امانت ناداري اشان موجب جاري شدن سيلي از رودهاي خروشان اعتراض مستقل زنان ، مردان ، دانشجویان ، کارگران ، كارمندان و اصناف مختلف شد. اين بار ديگر نه دوران 28 مرداد 32 است كه تنها نام محدود يك يا چند زن را در خاطره هاي مبارزاتي آن نسل به جاي بگذارد و نه دوران بهمن 57 كه زنان را درصفي جداگانه و گاه درپشت صفوف مردان با شمايل و هيبتي گاه نادلخواه ونيز باحضوري مستحيل در جرياني كه چندان توجهي به حقوق فردي و مدني آنان نداشت به خيابان بكشاند و جايزه اشان براي همپايي و ايثار در تمام آن سال ها ، ناديده گرفته شدن حقوق فردي ومدني آنان تا اين سال ها باشد. اين بار حضور زنان و دختران جوان در جمعيتي كثير و ميليوني دوشادوش مردان و با هيبت و شمايل مستقل خويش ديده مي شود . زناني مرئي و با ظاهري حدودا دلخواه، فرياد اعتراض خويش را نسبت به وضعيت موجود و راي از دست رفته اشان، كه با اميد كاهش تبعيض به صندوق ها ريخته بودند سرداده اند. اين بار نماد اين اعتراض عمومي و قانوني زني جوان است كه " ندا" ي دادخواهي سرداد تا سرانجام روزي پاسخي در خور را به گوش هاي كر شده صلا دهد.... " روزي كه چيزي براي نوشتن و جود نخواهد داشت ، يا براي خواندن ، مگر چيزهايي ترجمه ناپذير درباره حبات اين مرده بس جوان ،جوان آماده نعره زدن "(1) 1.دوراس، مارگريت. مرگ خلبان جوان . ترجمه قاسم روبين.تهران:انتشارات نيلوفر.76.
|
۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه
دختران کوچه های شاد و خیابان های امن /دختران شهرهای قتل آگین و سرزمین خون زده
بازداشت شده گان جنبش اعتراضی مردم, نيازمند حمايت و همدلی گسترده
*نامها روی کاغذ بر ديوار نصب شده بود وقتی آنها را شمردم 1532 نفر بودند...
*خواهر گريانی می گفت: نصف شب خواب بوديم که به خانه ريختند و دوبرادرم را که 20 و 35 ساله بودند با خود بردند...
*عده ای از الله اکبرگويان شبانه نيز بازداشت شده اند. تعدادی هم دراثر بوق زدن.
*پاسدارا می گفتن اشک رهبر رو درآوردين حالا همچين می زنيم تا اشکتون دربيآد.
روشنگری: در جريان اعتراضات مردمی به تقلب در انتخابات و مصادره آرای مردم, نيروهای انتظامی و امنيتی, لباس شخصی ها و بسيجی ها علاوه بر تيراندازی به سوی مردم و ضرب و شتم جوانان, تعداد زيادی از فرزندان مردم را دستگير کرده و در زندان ها به زير شکنجه کشاندند. هنوز تعداد دستگيرشدگان به طور قطعی معلوم نيست. آمارهای متفاوتی در اين باره منتشر می شود, با اين حال دريک نکته هيچ تفاوتی در گزارش ها وجود ندارد: دستگيرشدگان زير شکنجه و بازجويی قرار دارند. زندانيان و خانواده هايشان اکنون بيش از هر زمان به حمايت و همدلی مردم, از جمله حمايت و همبستگی ايرانيان در خارج از کشور نياز دارند. دو گزارش زير که برای روشنگری ارسال شده است, جزئياتی از نگرانی های خانواده های بازداشت شده گان و جزئياتی از نحوه برخوردها در درون زندان با اسرای مردم را روشن می کند:
يکشنبه و دوشنبه( 6 و 7 تير) روبروی دادسرای انقلاب و زندان اوين
يکشنبه ساعت 10 صبح مقابل دادسرای انقلاب تهران بودم تا گمشده ام را پيدا کنم. جمعی از خانواده های بازداشت شدگان روزها و هفته های اخير در ورودی در دادسرا تجمع کرده بودند و در پی اعلام اسامی فرزندانشان اجازه ورود به دادسرا را گرفته بودند اما عده بسيار زيادی در سمت ديگر خيابان در پياده رو در حالتی سردرگم و نگران منتظر اسامی تازه بودند.
نامها روی کاغذ بر ديوار نصب شده بود وقتی آنها را شمردم 1532 نفر بودند. کنار چند ليست نوشته بود "جديد" و زير آن يادداشت شده بود که تکليف اين افراد 15 روز ديگر معلوم می شود. تعدادی از مادرها می گفتند فرزند ما 15 روز پيش دستگير شده، 15 روز ديگر هم بايد صبر کنيم؟ به چه جرمی اين بچه های کم سن وسال بايد اين همه وقت در زندان باشند؟ اين ليست به روزهای قبل تعلق داشت و همه در انتظار ليست روز يکشنبه بودند تا نامی از فرزند خود به دست بيآورند.
روند کار حکومت ددمنش اين گونه است که بازداشت شدگان را در نقاط نامعلومی مورد بازجويی و شکنجه قرار می دهد و پس از طی مراحلي، آنها را به اوين منتقل می کند و درصورت تمايلش، بازداشتی ها يا بازجويانشان به خانه تلفن می زنند و به خانواده ها گفته می شود که فلان روز بيآييد دادسرای انقلاب اما روزهای زيادی روبروی دادسرا سرگردانيم و بعد از آن روزهای طولانی انتظار در مقابل اوين، تا کی ميلشان بکشد و تحويل دهند و مشخصاً نيت شان اذيت و آزار خانواده هاست.
با مردم که حرف می زدم اکثراً عنوان می کردند:"بچه ما بی گناهه، فقط لباس سبز تنش بوده، ندونسته لباس سياه پوشيده بوده، مردم که فرار کردند تو کوچه ما، بسيجيا بچه من رو قاطی اونا با خودشون بردند، پسر من شب رفته بود زباله بذاره سر کوچه که...." اما همين ها نفرت و بيزاريشان را از رژيم ابراز می کردند و فقط معدودی می گفتند که بچه ها بعداز آزادی سرشان به سنگ می خورد و دست از پا خطا نمی کنند. خواهر گريانی می گفت: نصف شب خواب بوديم که به خانه ريختند و دوبرادرم را که 20 و 35 ساله بودند با خود بردند وقتی پدرم سوال پيچشان کرد، گفتند يکی از همسايه ها لو داده. پدری می گفت اگه بدونيم کدوم يک از نيروها فرزندمون رو دستگير کردن خيلی مهمه چون معلوم ميشه کجا بردنش؛ مثلاً کهريزک، مامازن، رودهن، بومهن و جاهايی را نام می برد که همه با تعجب نگاهش می کردند. اين همه زندان موقت به تازگی سبز شده اند؟!
تاريخ دستگيری تعدادی از 23 تا 29خرداد بود و عده بسياری بعداز سخنرانی خامنه اي، در روز شنبه 30 خرداد دستگير شده بودند و در طول هفته به تناوب بازداشتها ادامه داشته. روز چهارشنبه در راهپيمايی بهارستان، پنج شنبه در حرکت به طرف مرقد خميني، شنبه شب تعداد ديگری و يکشنبه در تظاهرات اطراف مسجد قبا. عده ای از الله اکبرگويان شبانه نيز بازداشت شده اند. تعدادی هم دراثر بوق زدن.
حدود ساعت 12 ليست های جديدی به ديوار زده شد که گمشده ام آنجا نبود. ديدم مردم دور جوان حدوداً 20 ساله ای جمع شده اند. می گفت:"سه روزپيش آزاد شدم و الآن برای برادرم اومدم. کفشام سبز بود که گرفتنم. بندهای7-8-240-249 اوين خيلی وحشتناکه، با چشم بند بازجويی می کنند و کتک می زنند. سر خيليها رو کچل می کنند. اينهايی که خالکوبی دارند بدتر می زنند. بچه هايی که با سنگ دستگير شدن جرمشون سنگين تره. همه بندها سياسی هستند. اتاقها 30 نفرست ولی ما 90 نفر بوديم و اين همه شب نشسته می خوابيديم. هر کی رو برده باشند کهريزک خلاصيش با خداست و..."
دوشنبه 8 تير ساعت 5 رفتم جلوی اوين تا مرحله بعدی کار را ببينم. وقتی به درد دل مردم گوش می دادم دلم می لرزيد. همه يک فيش حقوقی و يک چک100 ميليون ريالی يا همين مبلغ به اضافه يک جواز کار را به عنوان وثيقه گذاشته اند و روزهای زياديست که جلوی در می نشينند و منتظرند.
زنی می گفت تا ديشب تا ساعت 3 صبح آزاد می کردند با دانه های تسبيحم که می شمردم تا آن موقع 170 نفر شدند. دختری می گفت برادرم کارمند ساده و محجوبی است واقعاً چرا بايد دستگير شود؟ گفتم جزء ستاد موسوی نبوده؟ گفت نه، ولی فرض که باشه مگه خودشون صلاحيتش رو تأييد نکردند؟
زنی گفت پسر من بسيجی است اشتباه شده، کارتش را آورديم، گرفتند و بردند داخل اوين اما روزهاست که اينجا منتظريم.
متوجه چند جوان شدم که هفته قبل آزاد شده بودند و برای همبستگی آمده بودند. آنها می گفتند:
- پاسدارا می گفتن اشک رهبر رو درآوردين حالا همچين می زنيم تا اشکتون دربيآد.
- خيلی چيزها ياد گرفتيم و از با تجربه ها آموختيم چطوری ادامه بديم.
- بچه هايی که از بازجويی برمی گشتن بهشون می گفتن حکمتون اعدامه.
- کتک زدند، شوک دادند، آب خيلی کم می دادند، غذا بيشتر وقتها نون خالی بود.
- يک پسر زيبای 17 ساله بود که پاسدارا بهش می گفتن گلزار خوشگله. يک بار بردنش بازجويی و ما شنيديم با فرياد می گفتن شلوارت رو بکش پايين. يکی اون شيشه نوشابه رو بيآره....
- من اصلاً رأی ندادم چون 18 سالم نشده ولی آوردنم اينجا. هميشه چشمبند داشتيم به جز توی دستشويی.
درب بزرگ اوين گاهی باز می شد و تعدادی را متصل به هم به داخل می بردند.
درب بزرگ باز شد بچه ها تک تک يا دو تا دو تا بيرون می آمدند. بعضی ها به سختی راه می رفتند، بعضی ها با دو پايين می آمدند و بعضی برای ما که پايين پله ها بوديم بوسه می فرستادند.
امضا محفوظ 8/4/88
نيم نگاهى به تجمع خانواده هاى زندانيان دستگير شده اخير در جلوى دادگاه انقلاب و زندان اوين
يك شنبه 7 تير، دادكاه انقلاب
با خواهرم به خيابان معلم رفتيم، برخى از خانواده ها كنار هم نشسته و برخى نيز ايستاده و با هم صحبت مى كردند. قيافه ها نگران و ناراحت بود. هيج كدام از آينده عزيز دستگير شده خود اطلاعى نداشتند. تا اينكه هر كدام به شكلى از وضعيت همسر، پدر، مادر، خواهر، برادر و يا فرزند خود مطلع شده بودند. برخى آنقدر جلوى بادگان ها، كلانترى ها، زندان ها و ... اين در و آن در زده بودند تا بالاخره خبرى از عزيز خود يافته و حالا خبردار شده اند كه براى اطلاع از زمان آزادى عزيز خود و گذاشتن وثيقه بايستى به جلوى دادگاه انقلاب بيايند و در انتظار بمانند تا شايد نام زندانى خود را در ميان ليست اسامى زندانيان كه هر روزه بر روى ديوار نصب مى شود، بيابند. ما هم تمامى ليست ها را دوباره خوانديم با اينكه مى دانستيم كه ليست ها جديد نيست ولى گفتيم شايد ليست ها تغيير كرده باشد و نام زندانى ما نيز در ميان اسامى باشد. گفتند نزديك ظهر قرار است ليست جديدى اعلام كنند همه با خشم و ناراحتى بسيار ولى اميدوار به آينده منتظر بودند. ابتدا هر يك از گفتگوی با ديگرى ابا داشت ولى بس از مدتى همه با هم آنقدر احساس نزديكى مى كرديم گويى سال ها همديكر را مى شناسيم با هم درد دل مى کرديم از تظاهرات مى گفتيم، از همبستكى مردم با هم مى گفتيم از شعاردادن هاى روى بام ها مى گفتيم، از بزرك شدن فرزندان مان مى گفتيم. به هم روحيه مى داديم و واقعا بيشتر خانواده ها اين احساس را داشتند كه فرزندشان در اين گير و دار بزرك شده و تجربه كسب كرده اند. خيلى ها مى گفتند كه اساسا ما اينها را قبول نداريم ولى براى اينكه احمدى نزاد سركار نيايد به موسوى راى داديم و نميدانيم آيا واقعا با مردم همراه است و يا اينكه او هم با حكومت سازش مى كند. برخى مى گفتند تا به حال كه خوب ايستاده و كوتاه نيامده و اميدواريم كه همجنان با مردم باشد تا لااقل خون هايى كه ريخته است بايمال نشود.
ساعت 11 شد ولى هنوز از ليست جديد خبرى نبود همه در دل و برخى بلندتر مى گفتند مگر بچه هاى ما و خود ما جه مى خواستيم كه اين بلا را سرمان آوردند. ساعت نزديك 12 بود كه ليست جديدى را كه شامل 4 برك A4 بود آوردند. همه به سمت ليست ها يورش برده تا بتوانند اسامى را بخوانند. يكى فرياد مى زد ليست ها را بالا بزنيد تا همه بتوانند بخوانند همه تحمل شان طاق شده بود و نمى خواستند حتى جند لحظه را نيز از دست بدهند ولى بس از زمان كوتاهى همه متوجه شدند كه اسامى همان هايى است كه صبح در داخل دادگاه اعلام كرده بودند و جديد نيست. به خواهرم گفتم بيا ليست اسامى زندانيانى را كه به روى ديوار است بشمريم تا ببينيم جه تعداد زندانى در اين ليست ها وجود دارد. تمام اسامى را شمرديم با احتمال خطاى جشم، حدود 1532 نفر مى شدند. يكى مى كفت: 14000 نفر را دستگير كرده اند. از اسامى زندانيانى كه اعلام شده بود تعداد 223 نفر بودند كه در ليست جداگانه اى نوشته شده بود " جديد" و كنار آن نوشته بودند " به علت ناقصى برونده 15 روز ديكر مراجعه كنيد". خانواده هايى كه مراجعه مى كردند و نام زندانى خود را در اين ليست مى ديدند بسيار خشمكين و عصبانى مى شدند، برخى نيز فقط به صرف اينكه بالاخره نام عزيز خود را زنده يافته اند خوشحال مى شدند ولى نگران بودند كه ناقصى برونده يعنى جه؟ مگر اينها برونده اى دارند كه نقص برونده داشته باشند. مگر اينها جرمى مرتكب شده اند؟ آنها را يا در خيابان گرفته بودند، يا در كوجه ها به دام انداخته و برخى را از محل كارشان بيرون كشيده و به بازداشت گاه هاى موقت برده بودند. برخى از اين بازداشت گاه ها شامل: بليس امنيت تهران، آگاهى شاپور، ارك، كلانترى 137 گيشا، كهريزك، و در نهايت زندان اوين بود. مى گفتند آگاهى شابور و كهريزك بدجورى بجه ها را مى زنند. آنهايى را كه به اوين برده اند وضعيت شان بهتر است. اوينى كه هميشه لرزه بر اندام ها مى انداخت حالا آنقدر عادى شده بود كه همه به راحتى از آن نام مى بردند. خيلى ها مى گفتند ما انقلاب كرديم كه زندان نداشته باشيم حال به جاى يك يا دو زندان، هزاران زندان ايجاد كرده اند. زندان هايى كه هيج كس نامى از آنها نمى داند ولى بايستى نام و آدرس تمامى اين زندان ها را بيدا كنيم. خيلى ها مى كفتند كه بجه هاى ما كه جرمى مرتكب نشده اند مگر چى كار كردن كه اين بلارو سرشون آوردن؟ بسيارى از اونها تا بحال بايشان به دادگاه انقلاب و دم زندان ها باز نشده بود. حالا درد اونايى رو كه سال ها دم در زندان ها بودند درك مى كنيم. يكى مى گفت يعنى عزيزان ما حالا زندانى سياسى شده اند، ما فكر مى کرديم كه زندانى سياسى جيز عجيب و غريبى است. حال فهميديم كه هر كسى حرف حق مى زند، حاكمان از سر ترس اونهارو را زندانى مى كنند و اونها زندانى سياسى مى شوند.
روز قبل من حضور نداشتم ولى شنيدم كه خانواده ها و به خصوص مادران به دليل اعتراض به عدم اطلاع از آزادى فرزندانشان وسط خيابان معلم نشسته و راه ماشين ها را بسته بودند. ولى امروز خلوت تر بود چون اسامى برخى را براى آزادى اعلام كرده بودند. براى آزادى هر فرد زندانى بايستى وثيقه گذاشت، حتى اگر در يك خانواده جند نفر زندانى داشته باشند بايستى به همان تعداد وثيقه گذاشت كه شامل فيش حقوقى كارمند رسمى و يا جواز كسب 10ميليون تومان كفالت است كه در صورت دستگيرى مجدد اين مبلغ بايستى برداخت شود.
دوشنبه 8 تير، زندان اوين
عصر بود كه به آنجا رسيديم. هنوز همه خانواده ها نيامده بودند. زمان كه مى گذشت تعداد خانواده ها بيشتر مى شدند. شايد 2 الى 3 هزار نفر مى شدند. عصر جند نفر را تك تك و با فاصله آزاد كردند. ولى بيشتر زندانيان را نزديك غروب كه هوا تاريك مى شد آزاد مى كردند. ماشين ها از جلوى خانواده ها رد مى شدند و برخى ابراز ناراحتى كرده و برخى با تعجب جمعيت را نگاه مى كردند. شايد گمان نمى كردند كه واقعاَ اين همه دستگيرى داشته ايم. هوا كه به تاريكى نزديك مى شد كم كم و به فاصله هاى كوتاهى درب هاى زندان باز مى شد. همه در تب و تاب بودند.
آيا امروز زندانى ما آزاد مى شود؟
آنها در جه وضعيتى هستند؟
سالم هستند؟ مى توانند راه بروند؟
سرو وضعشان جطورى است؟
لاغر شده اند؟ روحيه شان جطورى است؟
هر بار كه در زندان باز مى شود، خانواده ها به سمت بله ها هجوم مى آورند ولى مأموران نمى گذارند از بله ها بالا بروند جون از بزرگراه يادگار ديد دارد و رهگذران متوجه سيل جمعيت خواهند شد. همه جيز را مى خواهند بى سرو صدا برگزار كنند وقتى در كوچك يا بزرك زندان اوين باز ميشد همه نفس ها در سينه حبس مى شد كه شايد زندانى خود را ببينند امروز اسامى آزادى 250 نفر را اعلام كرده بودند. اغلب زندانيان كه از زندان آزاد مى شدند نمى توانستند راحت راه بروند. هر كسى بيرون مى آمد خانواده ها به سمت او هجوم مى بردند و از زندانى خود سوال مى كردند. مى برسيدند با شما جطورى رفتار كردند. برخى مى گفتند اينجا زياد كتك مان نمى زدند، كتك ها را قبلا خورده بوديم. البته برخى را شنيديم كه شكنجه هم مى كردند. ولى بازجويى هاى خيلى طولانى و بدى داشتيم. دايم ما را تحت فشار قرار مى دادند و از ما جيزاى مى خواستند اعتراف كنيم كه اصلا نمى دانستيم جيست. مدام ما را تهديد مى كردند و مى گفتند كه اعتراف كنيد كه شما را كشورهاى خارجى تحريك كرده اند از آنها دستور گرفته ايد و به تظاهرات رفتيد. ما هر جه مى گفتيم ما فقط براى گرفتن راى مان به خيابان ها رفتيم و اعتراض كرديم باز آنها ما را مورد اذيت و آزار قرار مى دادند كه دروغ نگوييد شما جاسوس و عامل بيگانه هستيد. برخوردها متفاوت بود برخى با جهره مهربان با ما وارد صحبت مى شدند و برخى با جهره خشن. ولى ساعت هاى طولانى ما را جشم بند زده به روى زانوهايمان نگه مى داشتند و حق نداشتيم كه سرمان را بالا كنيم. بسيارى از زندانيان كه مى آمدند مى لنگيدند، برخى به گفته خانواده شان بسيار لاغر شده و جشم هاى گود رفته اى داشتند، ولى اغلب شان روحيه خوبى داشتند گويى زياد احساس بدى نداشتند. برخى كه از بله هاى زندان بايين مى آمدند دست هايشان را براى جمعيت تكان مى دادند و همه دلشان مى خواست كه برايشان هورا بكشند و كف بزنند. جه كسى فكر مى كرد اين جوان هايى كه فكر مى كنند همه فكر و ذكرشان ظاهرشان است اينقدر با اعتماد به نفس از زندان اوين بيرون بيايند. خانواده ها همه به دور زندانى خود حلقه مى زدند و او را غرق بوسه مى كردند و اشك شوق مى ريختند. يك احساس خوشحالى مشتركى ميان همه بود. هر زندانى كه مى آمد همه دلشان مى خواست او را در بغل بكيرند و ببوسند.
يكى از كسانى كه سن اش بيشتر بود به جوان ترها مى گفت: سى سال بيش ما براى كسب آزادى انقلاب كرديم، مردم درهاى همين زندان را باز كردند و زندانيان را آزاد كردند و به روى دست بيرون آوردند. جندى نگذشت كه بسيارى از آنها را در سال هاى 60 الى 67 به جوخه هاى اعدام بستند و يا به دار آويختند. حالا فرزندان ما را به همين زندان انداخته اند و تصور مى كنند كه با زور و سرنيزه مى توان صداى مردم را خفه كرد. زياد دور نيست زمانى كه همه اين حاكمان زورگو به دست و باى مردم بيافتند و به درك واصل شوند.
20 نفر امروز در ایران اعدام شدند
۲۰ نفر به اتهام «خرید، فروش و نگهداری انواع مواد مخدر» امروز شنبه با تائید دیوان عالی کشور در زندان رجاییشهر کرج به دار آویخته شدند. به گزارش خبرگزاری دولتی ایرنا، دادسرا و دادگاه انقلاب اسلامی تهران با صدور بیانیهای اعلام کرد که پرونده این ۲۰ نفر از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۷ تشکیل شده و حکم اعدام آنها صادر شده بود.
آنطور که در این بیانیه آمده است، از این ۲۰ نفر در مجموع، «۷۰۰ کیلوگرم انواع مواد مخدر» کشف و ضبط شده بود. میانگین سنی اعدام شدگان ۳۵ تا ۴۸ سال اعلام شده است. هویت کامل این افراد نیز از سوی خبرگزاریهای ایران منتشر شده است. اعلام هویت کامل این افراد از معدود مواردی است که از سوی مقامهای قضایی منتشر میشود. سال ۲۰۰۸ ایران مقام دوم اعدام در جهان را از آن خود کرد. سازمان عفو بینالملل آمار اعدامهای ایران در سال گذشته را ۳۴۶ نفر اعلام کرده است. اعدامها در ایران در شرایطی ادامه دارد که فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر در گزارش ۶۰ صفحهای خود درباره اعدامها در جمهوری اسلامی که اخیرا منتشر کرده، آورده است که ایران مجازات مرگ در قوانین خود را همچنان حفظ کرده و در حال حاضر از نظر تعداد اعدامها در جهان، پس از چین در رتبه دوم و از لحاظ تعداد سرانه اعدام، در رتبه اول قرار دارد. این فدراسیون افزوده است که از روند رو به گسترش اعدامها در ایران نگران است. در بخشی از این گزارش ۶۰ صفحهای آمده است که «مجازات اعدام، نقض آشکار تعهدات ایران بر اساس قانون بینالمللی حقوق بشر» است. گزارش فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر همچنین، کاربرد مجازات اعدام در ایران را به عنوان بخشی از سیاست دولتی «سرکوب با هدف ایجاد وحشت» در میان مردم محکوم کرده است.ست شصت نفره از اسامی شهروندان بازداشتی
لیست ذیل دربرگیرنده اسامی و مشخصات شصت تن از شهروندان معترض بازداشت شده روزهای اخیر در شهر تهران است.
1. ابراهيم پور عبدالله - زندان اوين
2. احمد رضا عبادي - زندان اوين
3. اردشير امير ارجمند- زندان اوين
4. اشکان کارخانه - زندان اوين
5. امان الله شهسواني - زندان اوين
6. امير حجتي - زندان اوين
7. امير حجتي - زندان اوين
8. امير حسين مصباح - زندان اوين
9. امير عباس کلهر - زندان اوين
10. ايليا فراستي - زندان اوين
11. پوريا فيض اللهي - زندان اوين
12. حسن فراهاني - زندان اوين
13. حسين آقاپور - زندان اوين
14. حسين باري - زندان اوين
15. حسين زمانيان - زندان اوين
16. حميد ترقي - زندان اوين
17. دانيال فرجي - زندان اوين
18. رامون دهقاني - زندان اوين
19. سامان حسيني - زندان اوين
20. سجاد سلطان علي - زندان اوين
21. سجاد طاهري - زندان اوين
22. سعيد انوري - زندان اوين
23. سعيد برادر - زندان اوين
24. سعيد بهرامي - زندان اوين
25. سعيد ترابي - زندان اوين
26. سعيد شايسته - زندان اوين
27. سيد رضا فاطمه - زندان اوين
28. سيد محمد حسين حسني - زندان اوين
29. سينا گرامي - زندان اوين
30. شايان قلي پور - زندان اوين
31. عباس قادريان - زندان اوين
32. عباسعلي گودرزي - زندان اوين
33. علي عاميران - زندان اوين
34. علي محمدي - زندان اوين
35. علي مرادي - زندان اوين
36. عليرضا خدادادي - زندان اوين
37. فرهاد شير احمد - زندان اوين
38. مجتبي صفري - زندان اوين
39. مجتبي کاظمي - زندان اوين
40. محمد ابراهيم خسروتاج - زندان اوين
41. محمد باقري - زندان اوين
42. محمد حسن عليخاني - زندان اوين
43. محمد رضا حسني - زندان اوين
44. محمد رضا سلطان فر - زندان اوين
45. محمد رضا هاشمي - زندان اوين
46. محمد عظيمي - زندان اوين
47. محمد علي کارگران - زندان اوين
48. محمد علي کشاورز - زندان اوين
49. محمد نجاري - زندان اوين
50. مرتضي جعفري فرد - زندان اوين
51. مرتضي سيطري - زندان اوين
52. مسلم دلشاد - زندان اوين
53. مظاهر پرهيزگار - زندان اوين
54. مهدي حبيبي - زندان اوين
55. مهدي طاهريان - زندان اوين
56. مهدي فرجي - زندان اوين
57. مهدي کريمي - زندان اوين
58. ميلاد پيشداد - زندان اوين
59. نيما کاکاوند - زندان اوين
60. ناصر نمازی – زندان اوین
• این لیست تکمیل خواهد شد.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران