اولین نتیجه گیری ها از پایان یافتن نمایش انتخاباتی و پیام ها
ایرج شكری
نتیجه نقد پایان «مناسک» و نمایش انتخابات، شکست اصولگرایان بود، و نیتجه «نسیه» آن، پیروزی «اعتدال گرایی» یا «اعتدال گرایان» بود که حسن روحانی منادی آن بود. برنگارنده معلوم نیست کدام یک از تشکل ها و گروهکهای درون نظام این جماعت را نمایندگی می کند، شاید مثلا گروهک کارگزاران سازندگی، رشد یافته در زیر عبای رفسنجانی خود را از اعتدال گرایان می دانند، اما به هرحال تشکل «با اسم و رسم»ی از باندهای رژیم که «مثل جبهه مشارکت ایران اسلامی» که در برگیرنده اکثر عناصر خط امامی یا «چپ» رژیم است که بعد از ساییدگی های زیاد، اصلاح طلب شده است، نگارنده تشکلی که چنین جریانی را نمایندگی بکند نمی شناسم. به هرحال پیروزی اعتدال گرایی یا اعتدال گرایان، برای آن نسیه است که معلوم نیست با چه سنگ اندازی ها و سد هایی، در اجرای وعده های داده شده از طرف کاندیدای آنها، در آینده رو به رو خواهند شد. اصولگرایان یا نمایندگان بخش حزب اللهی بدنه و حامیان رژیم و نیز بخشی از بازاریان و اهل تجارت- در یک رابطه معکوس با شعور و توانمندی ها شان-، از همه طلبکاری می کنند و ادعا دارند و از این رو حتی عرصه را برای برادران دینی خود که اسم خود را اصلاح طلب گذاشته اند، گاه بسیار تنگ می کنند و حتی در مواردی قصد جانشان را هم کرده اند. از جمله ترور نیمه موفق سعید حجاریان که او را مغز متفکر «اصلاحات» می شناختند. یادمان نرفته که «سردار سرتیپ دکتر فلسفه الله کرم» در زمان اولین کاندیداتوری خاتمی، در یکی از میتنگ های تبلیغات او ضمن تلاش برای بهم ریختن آن ، گفته بود که خاتمی برای رئیس جمهور شدن باید از روی نعش او بگذرد. همچنین است سخنان «سردار سرلشکر دکتر یحیی رحیم صفوی» در اوائل رئیس جمهور شدن خاتمی و تهدید به زبان بریدن و گردن زدن کسانی که لباس آخوند دارند اما منافقند و خیلی غلطهای دیگری که آن زمان کرده بود. شاید اگر امروز آن حرفها را جلوی این پاسدار متحجر خشک مغز قرار بدهند، با تمام نادانی همیشگی اش، از غلظت تعصب و حرفهای نامربوطی که زده بود، شگفت زده شود. اصولگرایان در دوره 8 ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، بسیار میدان یافتند و این امر چنان مخرب بوده است که سایت تابناک در مطلبی با عنوان «شکست اصول گرایایی واجب بود» از شکست خوردن اصولگرایان اظهار خرسندی کرده و آن را واجب تر از نان شب دانسته است.* البته می دانیم که از میانه دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد بین او و حامیانش شکاف افتاد. این پیروزی نسیه اما، از طرفی نشان دهنده تاثیر مداخله مردم در صحنه جدال جناحها و تضاد رژیم و بهره برداری از آن با منطق «انتخاب بین بد و بدتر» است. این البته تاکتیک و روشی است که بخش قابل توجهی از دارند حق رای که خواهان تغییر اوضاع هستند، به سیاست تحریم گسترده ترجیح داده اند و دلیل آن هم روشن است، نگرانی از دست بالا پیدا کردن جناح حزب اللهی از یک سو و مساله دیگر، نبودن سازمان و حزبی فعال و دارای ارتباط با بخشی بزرگی از جمعیت دارای حق رای و خواهان تغییر، در پیش گرفتن سیاست تحریم. البته «جبهه مشارکت ایران اسلامی» که خود را نماینده طبقه متوسط می داند، و در سالهای گذشته موفقیتهایی در کسب اکثریت مجلس داشته است و برادر محمد خاتمی در راس آن است، می توانست با پیش گرفتن و اعلام سیاست تحریم انتخابات، روی تاکتیک و منطق «انتخاب بین بد و بدتر» تاثیر بگذارد و آن را به بسود سیاست تحریم، در انتخاب و تصمیم لااقل بخشی از کسانی که برای انتخاب بین بد و بدتر به پای صندوق رای می روند، تاثیر بگذارد، ولی این جریان که بیشتر پایه گذارانش خود در سرکوبی خونین گروههای سیاسی در دهه 60 و سایر جنایت علیه مردم ایران در «دوران طلایی امام راحل»دسته داشته اند و از درندگی رژیم ولایت فقیه علیه دگراندیشان بهره برده اند و به یمن سرکوبگری های خونین دستگاه امنیتی، پا به عرصه گذاشته اند، می دانند که پای تحریم انتخابات رفتن، هزینه ً سرو کار داشتن با دستگاه امنیتی و مزاحمتهای آن را می تواند برای آنها ببار بیاورد و چون اصلا خواهان پرداخت هزینه نیستند، تا کنون از تحریم انتخابات اجتناب کرده اند. آن «تحریم انتخابات» هم که به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نسبت داده شد، اطلاعیه شاخه خارج کشور آن بود. اگر چه عناصر و چهرهای متعددی از سازمان یاد شده،در دستگاه سرکوب و امنیتی در «دوران طلایی امام» شرکت داشته اند و اصلا هسته مرکزی دستگاه امنیتی و پلیسی دوران آغاز قدرت خمینی را بیشتر اینها تشکیل می داند، و عناصری از این ها در دستگاه دولت اسلامی دارای پست و مقام وزارت و معاون وزیر بوده اند، اما نقش تاثیر گذار قابل اعتنایی در بدنه حامیان رژیم، ندارند. به هر حال تا آنجا که به سیاست تحریم و اپوزیسیون(خارج کشور) رژیم بر می گردد، نگارنده همچنان معتقدم که اپوزیسیون، باید منادی و مبلغ سیاست تحریم انتخابات، باشد و پیوسته افشاگر دورویی و مردم فریبی و زیر پا گذاشته شدن حقوق شهروندی در رژیم ولایت فقیه، از سوی همه جناحهای آن باشد و پیوسته در مورد تعارفات و «حق شناسی» و «گفتار درمانی»، عناصر رژیم، یاد آور این امر باشد که حفظ رژیم ولایت فقیه برای کلیه دست اندرکاران آن، از «اوجب واجبات» است و دارای اهمیت درجه اول است و مردم نباید اهمیتی به تعارفات«مردم دوستانه» آنها بدهند. سیاست تحریم انتخابات و رد رژیم در کلیه دسته بندی هایش، سیاستی در خدمت مردم و کمک به تقویت مبارزه آنها با رژیم و وادار به عقب نشینی کردن رژیم در برابر آنان است، وگرنه مردم نه تنها نیاز به رهنمود اوپوزیسیون در انتخاب بین بد و بدتر ندارند، بلکه چنین موضع گیرهایی و رهنمود هایی، تاثیرات منفی در روحیه مردم و رادیکال شدن مبارزه آنان می گذارد.
ایرج شكری
نتیجه نقد پایان «مناسک» و نمایش انتخابات، شکست اصولگرایان بود، و نیتجه «نسیه» آن، پیروزی «اعتدال گرایی» یا «اعتدال گرایان» بود که حسن روحانی منادی آن بود. برنگارنده معلوم نیست کدام یک از تشکل ها و گروهکهای درون نظام این جماعت را نمایندگی می کند، شاید مثلا گروهک کارگزاران سازندگی، رشد یافته در زیر عبای رفسنجانی خود را از اعتدال گرایان می دانند، اما به هرحال تشکل «با اسم و رسم»ی از باندهای رژیم که «مثل جبهه مشارکت ایران اسلامی» که در برگیرنده اکثر عناصر خط امامی یا «چپ» رژیم است که بعد از ساییدگی های زیاد، اصلاح طلب شده است، نگارنده تشکلی که چنین جریانی را نمایندگی بکند نمی شناسم. به هرحال پیروزی اعتدال گرایی یا اعتدال گرایان، برای آن نسیه است که معلوم نیست با چه سنگ اندازی ها و سد هایی، در اجرای وعده های داده شده از طرف کاندیدای آنها، در آینده رو به رو خواهند شد. اصولگرایان یا نمایندگان بخش حزب اللهی بدنه و حامیان رژیم و نیز بخشی از بازاریان و اهل تجارت- در یک رابطه معکوس با شعور و توانمندی ها شان-، از همه طلبکاری می کنند و ادعا دارند و از این رو حتی عرصه را برای برادران دینی خود که اسم خود را اصلاح طلب گذاشته اند، گاه بسیار تنگ می کنند و حتی در مواردی قصد جانشان را هم کرده اند. از جمله ترور نیمه موفق سعید حجاریان که او را مغز متفکر «اصلاحات» می شناختند. یادمان نرفته که «سردار سرتیپ دکتر فلسفه الله کرم» در زمان اولین کاندیداتوری خاتمی، در یکی از میتنگ های تبلیغات او ضمن تلاش برای بهم ریختن آن ، گفته بود که خاتمی برای رئیس جمهور شدن باید از روی نعش او بگذرد. همچنین است سخنان «سردار سرلشکر دکتر یحیی رحیم صفوی» در اوائل رئیس جمهور شدن خاتمی و تهدید به زبان بریدن و گردن زدن کسانی که لباس آخوند دارند اما منافقند و خیلی غلطهای دیگری که آن زمان کرده بود. شاید اگر امروز آن حرفها را جلوی این پاسدار متحجر خشک مغز قرار بدهند، با تمام نادانی همیشگی اش، از غلظت تعصب و حرفهای نامربوطی که زده بود، شگفت زده شود. اصولگرایان در دوره 8 ساله ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، بسیار میدان یافتند و این امر چنان مخرب بوده است که سایت تابناک در مطلبی با عنوان «شکست اصول گرایایی واجب بود» از شکست خوردن اصولگرایان اظهار خرسندی کرده و آن را واجب تر از نان شب دانسته است.* البته می دانیم که از میانه دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد بین او و حامیانش شکاف افتاد. این پیروزی نسیه اما، از طرفی نشان دهنده تاثیر مداخله مردم در صحنه جدال جناحها و تضاد رژیم و بهره برداری از آن با منطق «انتخاب بین بد و بدتر» است. این البته تاکتیک و روشی است که بخش قابل توجهی از دارند حق رای که خواهان تغییر اوضاع هستند، به سیاست تحریم گسترده ترجیح داده اند و دلیل آن هم روشن است، نگرانی از دست بالا پیدا کردن جناح حزب اللهی از یک سو و مساله دیگر، نبودن سازمان و حزبی فعال و دارای ارتباط با بخشی بزرگی از جمعیت دارای حق رای و خواهان تغییر، در پیش گرفتن سیاست تحریم. البته «جبهه مشارکت ایران اسلامی» که خود را نماینده طبقه متوسط می داند، و در سالهای گذشته موفقیتهایی در کسب اکثریت مجلس داشته است و برادر محمد خاتمی در راس آن است، می توانست با پیش گرفتن و اعلام سیاست تحریم انتخابات، روی تاکتیک و منطق «انتخاب بین بد و بدتر» تاثیر بگذارد و آن را به بسود سیاست تحریم، در انتخاب و تصمیم لااقل بخشی از کسانی که برای انتخاب بین بد و بدتر به پای صندوق رای می روند، تاثیر بگذارد، ولی این جریان که بیشتر پایه گذارانش خود در سرکوبی خونین گروههای سیاسی در دهه 60 و سایر جنایت علیه مردم ایران در «دوران طلایی امام راحل»دسته داشته اند و از درندگی رژیم ولایت فقیه علیه دگراندیشان بهره برده اند و به یمن سرکوبگری های خونین دستگاه امنیتی، پا به عرصه گذاشته اند، می دانند که پای تحریم انتخابات رفتن، هزینه ً سرو کار داشتن با دستگاه امنیتی و مزاحمتهای آن را می تواند برای آنها ببار بیاورد و چون اصلا خواهان پرداخت هزینه نیستند، تا کنون از تحریم انتخابات اجتناب کرده اند. آن «تحریم انتخابات» هم که به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نسبت داده شد، اطلاعیه شاخه خارج کشور آن بود. اگر چه عناصر و چهرهای متعددی از سازمان یاد شده،در دستگاه سرکوب و امنیتی در «دوران طلایی امام» شرکت داشته اند و اصلا هسته مرکزی دستگاه امنیتی و پلیسی دوران آغاز قدرت خمینی را بیشتر اینها تشکیل می داند، و عناصری از این ها در دستگاه دولت اسلامی دارای پست و مقام وزارت و معاون وزیر بوده اند، اما نقش تاثیر گذار قابل اعتنایی در بدنه حامیان رژیم، ندارند. به هر حال تا آنجا که به سیاست تحریم و اپوزیسیون(خارج کشور) رژیم بر می گردد، نگارنده همچنان معتقدم که اپوزیسیون، باید منادی و مبلغ سیاست تحریم انتخابات، باشد و پیوسته افشاگر دورویی و مردم فریبی و زیر پا گذاشته شدن حقوق شهروندی در رژیم ولایت فقیه، از سوی همه جناحهای آن باشد و پیوسته در مورد تعارفات و «حق شناسی» و «گفتار درمانی»، عناصر رژیم، یاد آور این امر باشد که حفظ رژیم ولایت فقیه برای کلیه دست اندرکاران آن، از «اوجب واجبات» است و دارای اهمیت درجه اول است و مردم نباید اهمیتی به تعارفات«مردم دوستانه» آنها بدهند. سیاست تحریم انتخابات و رد رژیم در کلیه دسته بندی هایش، سیاستی در خدمت مردم و کمک به تقویت مبارزه آنها با رژیم و وادار به عقب نشینی کردن رژیم در برابر آنان است، وگرنه مردم نه تنها نیاز به رهنمود اوپوزیسیون در انتخاب بین بد و بدتر ندارند، بلکه چنین موضع گیرهایی و رهنمود هایی، تاثیرات منفی در روحیه مردم و رادیکال شدن مبارزه آنان می گذارد.
پیام ها
پیام بلند خامنه ای به مناسبت پایان یافتن انتخابات، که
در آن کلی به ستایش و تملق گویی از ملت ایران پرداخته بود و سپاس و ستایش
از خدا به خاطر «حماسه آفرینی» مردم در انتخابات به جا آورده بود، در واقع
نشان دهنده نگرانی قبلی او، از تحریم گسترده انتخابات و ضربه حیثتی به خود
او و تضعیف موقعیت رژیم، در برابر کشورهای غربی بود. البته اداعای مبنی بر
آزاد بودن انتخابات و شرکت همه سلیقه ها در این نمایش انتخاباتی، فرمایشی
است که جز ایشان و بخشی از مقامات سیاسی و نظامی نظام، کسی آن را باور
ندارد و تایید نمی کند، حتی اگر کسی مثل رفسنجانی که قبلا در مورد رد
صلاحیت اش، گفته بود که در اثر فشار« یک مقام ارشد امنیتی» که«برخلاف عرف و
قانون، شخصا در جلسه بررسی صلاحیت ها در شورای نگهبان حضور یافت»،صلاحیتش
رد شده است، یک روز بعد از اعلام نتیجه انتخابات، در اظهارات ابلهانه ای در
جلسه مجمع تشیخص مصلحت(26 خرداد- رسانه های رژیم)، مدعی شود که«اگر دشمنان
جمهوری اسلامی ایران ذرهای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران
دموکراتترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبههای نمیتوانند به آن
وارد کنند». در تاکید دوباره بر ابلهانه بودن ادعای رفسنجانی که شاید ناشی
از خرفتی و فراموشی به دلیل کهولت باشد، کافیست به یاد بیاوریم که «جبهه
مشارکت ایران اسلامی»، بعد از رد صلاحیت رفسنجانی در اطلاعیه یی به همین
مناسبت صادر کرد، خبر رد صلاحیت رفسنجانی را «بحت آور و باور نکردنی» و
این تصمیم شورای نگهبان را« اقدام نابخردانه» خوانده بود و در پایان نتیجه
گرفته بود که آن اقدام «تنها رد صلاحیت یک کاندیدای خوشنام و پرآوازه نبود
بلکه تعیین رئیس جمهور مورد نظر آینده نیز بود ». این خود به روشنی نشان
دهنده مزّورانه بودن ادعای رفسنجانی و دروغگویی بلاهت بار او در«دموکراتیک»
بودن انتخاباتی است که در آن، حتی حق خود این «کاندیدای خوشنام و پر
آوازه» رعایت نشده بود و این فرمایشات را استوانه ترک برداشته و پوسیده
نظام، صد البته برای «مصلحت نظام» و نیز چهره خود را با سیلی سرخ نگهداشتن،
بر زبان رانده است و گرنه حقیقتی در آن نیست.
بی تردید، بزرگترین مساله در برابر رئیس جمهور تازه رژیم،
که حل آن بدون رسیدن به توافق با غرب ممکن نیست و در ضمن یافتن راه حل
برای مشکلات اقتصادی، بدون حل آن ممکن نیست، حل مساله غنی سازی اورانیوم و
فعالیتهای اتمی رژیم است. به جز جلیلی مسئول فعلی مذاکره با پنج کشور صنعتی
غربی و روسیه( 5+1)، از اظهارات سایر کاندیداها چنین بر می آمد که همه به
مسیر پیموده شد به سرپرستی جلیلی انتقاد دارند و این نشان دهنده این است که
فشار تحریم ها و اثرات آن بر اقتصاد کشور و زندگی مردم، رژیم را متوجه
خطرناک شدن این تنگنا کرده است. روحانی در اولین پیام خود، بعد از روشن شد
نتیجه نمایش انتخاباتی، در این زمینه به طور تلویحی بر آمادگی خود برای
همکاری و بده بستان با جامعه بین المللی تاکید کرد. او در این زمینه گفت:«
اینک در آستانه این مرحله جدید، فرصت تازه پدید آمده است که در صحنه
بینالمللی نیز آنان که مردمسالاری و آیین تعامل و گفتوگوی آزاد و حق
جویانه را به راستی پاس میدارند، با دیدن این حماسه عظیم مردمی با زبان
احترام و انصاف و پذیرش حقوق جمهوری اسلامی ایران با این ملت بزرگ سخن
بگویند تا پاسخ مناسب نیز بشنوند و با تلاش، گسترش مناسبات بر پایه منافع
متقابل صلح، امنیت و توسعه را، در منطقه و جهان اعتلا بخشند». او در اولین
کنفرانس خبری بعد از انتخابات در روز دوشنبه 27 خرداد، در پاسخ به سوال
خبرنگار شبکه ان بی سی در این زمینه که آمریکا خواهان مذاکره مستقیم است،
ضمن یادر آوری همان فرمولها و جملات مربوط به زخم قدیمی در رابطه با آمریکا
و لزوم احترام متقابل و عدم دخالت آمریکا در امور داخلی ایران، و این که
رژیم از«حق ملت ایران کوتاه نخواهد آمد» یاد آور شد که« آماده ایم که تنش
ها کاهش یابد».
جان کری وزیر خارجه آمریکا بعد از اعلام نیتجه انتخابات
با تاکید به کنترل شده بودن انتخابات گفت:« ما شهامت ایرانیان را که در این
فضا پای صندوقهای رای رفتند را میستاییم » و «برای گفتوگو و تعامل با
دولت و مردم ایران به منظور رسیدن به راهحل سیاسی آمادهایم»(رادیو
فردا). همچنین روز 25 خرداد نیز جی کارنی سخنگوی کاخ سفید، ضمن تاکید بر
محدویتهایی که در «انتخابات ایران» بوده است گفت:« دولت اوباما به رای مردم
ایران احترام می گذارد» و «آمادگی آمریکا را برای تعامل مستقیم با ایران
برای رسیدن به یک راه حل دیپلماتیک جهت برطرف ساختن نگرانی های برآمده
ازبرنامه اتمی» را تکرار کرد (صدای آمریکا). نگارنده بر این باورم که دوره
ریاست جمهوری روحانی، دوره تنش زدایی در رابطه رژیم با آمریکا خواهد بود و
چه بسا تا پایان دوره چهار ساله ریاست جمهوری او، روابط دیپلماتیک با
آمریکا از سرگرفته شود. روحانی در یکی از سخنرانیهای انتخاباتی از مخاطبان
خواست که اگر می خواهند ارزشِ ریال و «احترام به گذرنامه ایران» برگردد، به
پای صندوقهای رای بروند. یعنی وضع ریال و موقعیت کشور ایران در جامعه بین
المللی، به آنچه در زمان شاه بود برگردد. دلار به قیمت سرسام آور کنونی، به
سطح دلار به قیمت 70 ریال فرود بیاید و با ایرانیان در مبادی ورودی کشورها
و از سوی ماموران گمرک و پلیس، بی احترامی نشود. معلوم است که «احترام به
گذرنامه» رژیمی که تروریست پرور و یاغی شناخته می شود، جز با دست برداشتن
از روشهای گذشته و اعتماد سازی با کشورهایی که به او بدگمان هستند، به دست
نمی آید و این کار نیازمند چرخش در سیاست خارجی و گامهای بلند برداشتن در
جهت اعتماد سازی و احترام متقابل ممکن است. بی تردید وقتی آخوند روحانی
صحبت از باز گرداندن احترام به «گذرنامه ایران»می کرد، خودش خوب می دانست
که هزینه آن را رژیم جمهوری اسلامی باید بپردازد و می دانست آن پرداخت
چگونه باید باشد. گذرنامه ایران، با روی کار آمدن رژیم ولایت فقیه و با
اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری کارکنان آن و بعد عربده کشی و لات بازی و
اقدامات تروریستی در اینجا و آنجا توسط عوامل و دیپلمات - تروریستهای رژیم،
بی اعتبار شد و بی احترامی به شهروندان ایرانی دارنده گذرنامه جمهوری
اسلامی ناشی از عملکرد رژیم است.
مسعود رجوی بازنده بزرگ
من قبلا در مطلبی (با عنوان – آلت دست رهبری مجاهدین و
شریک پرونده سازی های بیشرمانه برای ترورشخصیت توسط آنها نشوید) که در
اعتراض به پرونده سازی برای ترور شخصیت آقایان کریم قصیم و محمد رضا روحانی
توسط «شورای ملی مقاومت» تحت انقیاد رهبری مجاهدین، نوشتم، یاد آور شدم
که:« ضربه سیاسی سنگینی در راه است به همین زودی و با پایان انتخابات.
محافل سیاسی و ناظران بین المللی خواهند دید که هیچ اتفاقی مهمی که در آن
نشانی از فرمان و پیام و "عملیات یکانهای ارتش" تحت فرمان جناب ایشان[مسعود
رجوی] باشد، اتفاق نیافتاد و آن فرمانهای "برپا" و آن یکانهای ارتش، همه
زاییده خیال کسی است که زمانی وعده سرنگونی رژیم در 6 ماه را داده بود، و
حالا در پیامهایش، برتری خود در چهل سال پیش بر آخوندها را یاد آوری می
کند. دنیا باز هم خواهد دید که نه ایشان و نه "مهرتابان آزادی" حضور سیاسی
قابل رویتی در ایران ندارد ». اکنون این اتفاق افتاده است. پیامهای «رهبر
مقاومت» در رهنمود دادن به رفسنجانی برای پایین کشیدن خامنه ای و اتمام حجت
با خامنه ای برای دادن حکم حکومتی در مورد صلاحیت رفسنجانی برای شرکت در
انتخابات نیز، بعنوان شوخی بیاد ماندنی در کار تبلیغاتی رهبر مجاهدین در
این انتخابات، در خاطرها باقی خواهد ماند. ما می بینم که هیچ نشانی از چشم
گشودن به واقعیت در رهبری مجاهدین دیده نمی شود. اینها به هیچ سوالی جواب
نمی دهند و حتی کسی را که سوال می کند و در آن چه آنها می خواهند به دیگران
به عنوان حقیقت بباورانند تردید و شک دارد، دشمن خود می دانند و برای
کوبیدن او بکار بردن هر روشی را برای خود مجاز می دانند. مثل موردی که برای
خود من پیش آمد. من انتقاداتم را از عملکرد مسعود رجوی بطور مکتوب تحویل
دبیرخانه دادم(اواخر آبان 82)، با قید این که فقط خود او باید بخواند
(محرمانه) و هرکسی که خود او مجاز دید. واکنش اینها آن بود که به جای بحث و
بررسی انتقادات، در یک اقدام غیر قابل تصور برای من، پا در جای پای شاه و
خمینی گذاشتند و با زیر پا گذاشتن اساسنامه و آیین نامه داخلی شورا، بیانیه
سالانه شور را(سال 83) - بدون ارسال به من به عنوان عضو شورا برای اظهار
نظر- انتشار دادند و زیر آن هم قید کرده بودند«به اتفاق آراء». گویی که من
عضو شورا نبوده ام. یا اخراج شده ام. این خود سری البته برای من غیر قابل
تحمل بود و آن را توهین بزرگی به خود یافتم و واکنش نشان دادم.
در طی سالهای گذشته نگارنده چند بار این سوال را از
رهبری مجاهدین( مسعود و مریم) در مقاله ها مطرح کرده ام که این همه پافشاری
که بر تاثیر باز دارنده تروریست نامیدن مجاهدین توسط آمریکا می کنند، به
ما بگویند که اگر از لیست بیرون بیایند چکار می خواهند بکنند که حالا نمی
توانند بکنند. چون برگزاری تظاهرات و دید و بازدید و سفر که برقرار بود.
سال قبل امریکا بالاخره رضایت داد که مجاهدین را از لیست تروریستی بیرون
بیاورد، و این البته بعد از تن دادن مجاهدین به رفتن به لیبرتی صورت گرفت.
تحولی که اکنون با اقدامات پی در پی تروریستی و جنایتکارانه همدستان رژیم،
علیه مجاهدین مظلوم مستقر در آنجا و کشته وزخمی کردن آنان، و نبودن تحرکی
جدی از سوی کشورهای غربی برای پذیرش ساکنان آن به عنوان پناهنده، این شک و
تردید را به ذهن می آورد که انتقال مجاهدین به لیبرتی در واقع توطئه ای
برای در حالت بازداشت نگه داشتن آنان، فرسودن تدریجی بازداشت شدگان در
لیبرتی و مشغول داشتن تشکیلات مجاهدین روی این مساله و به طور خلاصه خارج
کردن آن از تحولات سیاسی مربوط به ایران بوده است. البته اهل سیاست غرب، در
پیش آمدن هر فاجعه و مصیبتی برای ساکنان لیبرتی، به عنوان یک «آدم متمدن»
یک اظهار نگرانی و اظهار تاسف می کنند و مسئولان و آمران اقدام را هم محکوم
می کنند، اما در عمل، هیچ خبری از پیگری انتقال آنها نیست. در این زمینه
البته سیاست رهبری مجاهدین به ویژه شخص مریم رجوی هم به کمک آنها می آید که
پیوسته به جای پافشاری به انتقال فوری مجاهدین مستقر در اشرف به خارج از
عراق، خواهان باز گرداندن آنها به اشرف است.
تنها اقدام جناب مسعود رجوی بعد از بیرون آمدن از لیست،
این بود که فرمان برپا به «یکانهای ارتش آزادیبخش»، در داخل را صادر کند.
گویی آنها سالها آنجا حضور داشتند و نشسته بودند و منتظر فرمان بودند. بعد
از برپا دادن، حاصل عمل آن «یکانها» همان کارهایی بود که قبلا هم در
گزارشات دستگاه تبلیغاتی مجاهدین از داخل می دیدیم. عکس شعاری در حمایت از
مجاهدین بر دیواری و یا عکس مریم چسبانده شده به دری یا درختی و... خُب آیا
نباید پرسید که عالیجناب! اگر اقدامات یکانهای ارتش شما در داخل این بود،
چرا این همه سال برای برپا دادن به آنها منتظر بیرون آمدن از لیست تروریستی
ماندی. دیگر این که وقتی قرار باشد تاکتیک ها و اقدامات گروهی که خود را
انقلابی می خواند، برای سرنگونی رژیم، منوط به شرایطی باشد که اراده «عمو
سام» در آن تعیین کننده است، این بار کج هیچوقت به منزل نخواهد رسید و دست
آخر این «رهبر مقاومت» متوجه نیست با این کارها که هیچ ارزشی جز مصرف درون
تشکیلاتی و برای دلگرم نگاه داشتن مجاهدین ( مجاهدین اسیر و گرفتار، هم
رهبری و هم رژیم عراق و هم رژیم آخوندی و هم بی مسئولیتی و حتی توطئه
قدرتهای بزرگ ) ندارد، ضرر و زیان بزرگتر از آن منفعت خیالی را نصیب خود می
کند و آن هم این است که نزد اهل سیاست و به ویژه پیش کسانی که این همه
تلاش می کنند از سوی آنها جدی گرفته بشوند (و نمی شوند)، سبب بی اعتباری می
شود و نزد آنها آدمهایی معرفی می شوند که به کلی دور از واقعیت هستند و در
عوالم و خیالات خودشان سیر می کنند. هنوز اینها آن متد های تحلیل بر وفق
میل خود از وقایع را کنار نگذاشته اند و باز هم به جای دقت در رابطه علت و
معلولی و نتایج واقعی رویداد ها، دنبال نفی آنچه اتفاق افتاده هستند. در
ماجرای انتخابات سال76 که جناب رجوی پیشاپیش، به یقین پیش بینی کرده بود که
ناطق نوری برنده معرفی خواهد شد، وقتی او 1 یک بر 3 انتخابات را به خاتمی
باخت و با حدود 68 در صد آرا برنده انتخابات اعلام شد، به جای تلاش در فهم
این مساله و ابعاد تاثیر و تغییراتی که می تواند در صحنه سیاسی داخل و
روابط خارجی رژیم به وجود بیاورد و تلاش برای یافتن راه کارهای مناسب برای
خنثی کردن اثرات منفی آن، روی این مساله متمرکز شد که تعداد شرکت کنندگان
این نبوده است و آن بوده و یک « اتاق تجمیع آرا» هم در رژیم کشف کرد که
«بنابر اطلاع»ی که به ایشان رسیده بود، طرفهای ذینفع در انتخابات، توافق
کرده بودند که تعداد آرا برای طرفین، با ضریب چهار یا پنچ اعلام کنند. هنوز
هم این متد کهنه و نا کارآمد را در رویکرد به نمایش انتخابات کنار نگذاشته
اند. مریم رجوی باز هم در اطلاعیه خود از اتاق تجمیع آرا و ضریب چهار در
تعداد شرکت کنندگان یاد کرده است. خوب گیریم که همینطور است، آن چه مهم است
این که حالا برخلاف تمام تمهیداتی که صورت گرفته بود و برخلاف کنار گذاشتن
رفسنجانی توسط شورای نگبهان، کسی رئیس جمهور شده است که به همان جناحی
نزدیک است که خامنه ای نمی خواست و این کار را مردم کردند، به هر میزانی که
شما قبول داشته باشید که شرکت کرده اند. باید روی آثار و نتایج این تغییر
فکر کرد. در آن زمان در سال 76 هم من در یادداشت گزارش در ایران زمین به
نکته توجه داده بودم. اکنون سال 92 است. 16 سال گذشته است. راستی 16 سال
دیگر اگر زنده بودیم، ما در چه سنی خواهیم بود؟. به سرکار خانم «مهرتابان
آزادی» و «رهبر مقاومت» توصیه می کنم بروند و اطلاعیه خودشان و تحلیل های
خودشان را در مورد فروپاشی و سرنگونی رژیم و ادعاهای خودشان را در نزدیک
بودن پیروزی (مثل سال سرنگونی اعلام کردن امسال) بخوانند و ببینند چرا این
همه سال این همه اشتباه کرده اند.
* مقاله تابناک در مورد ضروری بودن شکست اصولگرایی
دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۷ ژوئن ۲۰۱۳