«فاجعه فرهنگی تحت عنوان انقلاب فرهنگی۱۳۵۹»
در سی و یک سال پیش دانشگاهیان روزهای پر تلاطمی را سپری می کردند؛ روزهای اضطراب و ناامنی در جامعه بود، روزهای نبرد میان جامعه روشنفکری و حزب الله بود که در ارتجاع و عقب ماندگی رودست نداشت. در چنین روزهایی بود که با سر دستگی دانشجویان ” پیرو خط امام” به دانشگاه ها هجوم آورده شد.
پس از فاجعه روی کار آمدن حکومت اسلامی دومین فاجعه در حال وقوع بود. خمینی از ریاست جمهوری خواست تمام مراکز عالی را پاک سازی کند و روشنفکران را از دور خارج نماید. فرمان های او حکایت از درگیری و رویارویی خونین میان دانشگاهیان و حوزه های علمیه و جامعه روحانیت می کرد. در حقیقت ناتوانی حکومت و مسئولان اسلامی در مقابله با جامعه روشنفکری منجر به خونریزی گریز ناپذیری شده بود.
خمینی در پیام نوروزی ۱۳۵۹ بطور علنی مخالفت خود با دانشگاهیان و روشنفکران را اعلام کرد و اسلامی کردن دانشگاه ها را در دستور کار دولت قرار داد. او همچنین گفت: باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آید و اسلام راستین را جایگزین همه اندیشه ها نمایید. ( نقل از روزنامه کیهان ششم فروردین ماه۱۳۵۹)
خمینی رهبر انقلاب اسلامی وظایفی را به ابوالحسن بنی صدر که رییس جمهور وقت بود محول کرده بود و نیز قداره بندان و چماق داران را به میدان آوردند تا هرگونه مقاومت از سوی دانشگاهیان را در هم شکنند. در پی فرامین و نطق های پی در پی خمینی در اواخر سال ۱۳۵۸و دخالت های آشکار و پنهان بهشتی- هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای دانشگاه ها یکی پس از دیگری به تصرف قوای مسلح در می آمدند؛ با این تحرکات « دومین فاجعه » تحت عنوان« انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹» بوقوع پیوست. در دانشگاه ها جوی خون راه انداختند و جز نکبت و بدبختی ارمغانی دیگر برای مردم نیاوردند.
حکومت گران کر و کور با اعتماد به پشتیبانان غربی و اطمینان از حمایت بی وقفه دوول غرب برای« استقرار جمهوری اسلامی» موتور سرکوب را روشن کردند. نه می شنیدند که مردم چه می گویند و نه می خواستند بشنوند مردم چه می خواهند! نوکیسه گان اسلامی در فاصله « فاجعه انقلاب اسلامی» و « فاجعه فرهنگی ۱۳۵۹ » زنان، خلق عرب، اهالی ترکمن صحرا، خلق کرد، مطبوعات آزاد و کانون بیکاران خوزستان را سرکوب کردند.
خمینی در پیام نوروزی ۱۳۵۹ که سیزده گانه بود انقلاب اساسی در تمام دانشگاه ها، تصفیه ی اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غرب بودند و تبدیل دانشگاه ها به محیط علم برای تدریس علوم اسلامی را از وظایف رئیس جمهور، دولت، شورای انقلاب و قوای انتظامی دانست. او گفت: اگر تربیت اصولی در دانشگاه ها داشتیم هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهی نداشتیم، اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است از دست اکثر همین گروه روشنفکران دانشگاه رفته یی ست که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند….( ششم فروردین ماه – روزنامه کیهان)
بدنبال همین مباحث و سخنرانی ها بود که در ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ هاشمی رفسنجانی که عضو شورای انقلاب بود در تالار اجتماعات دانشکده ی پزشکی دانشگاه تبریز در باره ی اهداف انقلابی سخن راند. سخنان او باعث شد که بین دو گروه از دانشجویان درگیری ایجاد شود و او نتوانست دومین سخنرانی خود را انجام بدهد؛ محل را ترک گفت. پس از درگیری و مقاومت دانشجویان ساختمان مرکزی دانشگاه تبریز به تصرف دانشجویان مسلمان ” پیرو خط امام” و “انجمن اسلامی کارگران” در آمد. چون این اقدام درجا مورد حمایت پاسداران قرار گرفت احتمال انجام اقدامات مشابه در دیگر مراکز عالی می رفت.
به دعوت جامعه روحانیت تبریز از ساعت ۵ بعد از ظهر چهارشنبه ۲۷ فروردین، اقشار مختلف متشکل از اعضای انجمن های اسلامی دانش آموزی، جهاد سازندگی، دفتر تبلیغات اسلامی، بازار تبریز، سپاه پاسداران و انجمن های کارگری دست به راه پیمایی زدند و خواستار پاک سازی محیط دانشگاه از عوامل ضد انقلاب شدند. (۲۸ فروردین-روزنامه کیهان)
شورای دانشگاه با صدور بیانیه ای نسبت به اقدام حزب اللهی ها واکنش سریع و صریح نشان دادند و دوتن از معاونان دانشگاه تبریز نیز در استعفانامه های اعتراضی خود نوشتند که مهاجمان به ساختمان مرکزی از پشتیبانی افراد مسلح خارج از دانشگاه برخوردار بودند. (منبع گزارش بی. بی. سی- کیهان )
انتشار این خبر مبنی بر اشغال دانشگاه تبریز به دست امت حزب الله بر نگرانی دانشگاهیان و موسسات عالی افزوده بود. طرحی که به اجرا درآمد به شکل های مختلف در دانشگاه های کشور تکرار شد و حرکتی زنجیروار آغاز گردید تا دانشگاه ها به سنگر اسلام تبدیل گردد. در مقابل این تصمیم دانشجویان که عمدتاً دانشجویان چپگرا بودند نمی خواستند، سنگر آزادی را از دست بدهند. برای حفظ آزادی به مقاومت در محیط دانشگاه ها برخاستند. این درگیری ها سرآغاز یک رشته درگیری ها ست میان دانشجویان با حکومت گران اسلامی. تدریس علوم اسلامی در مراکز آموزشی اقدامی فرهنگی نبود، ثمره فرهنگی نداشت، بلکه فاجعه بود؛ خطری جدی برای آینده ایران بود.
خمینی در دوم اردیبهشت ماه گفت: اگر چپ نمایان غرب زده ضد انقلاب دست بر ندارند حزب الله به آنان رحم و شفقت نخواهد کرد. (روزنامه اطلاعات) در واقع دولت ناتوان از برخورد و رویارویی با دانشجویان و روشنفکران بود از همین روی به سرکوب اقدام کرد؛ سرکوبی که پیشینه نداشت.
چند شخصیت سیاسی در این رابطه ابراز نگرانی کرده بودند: طاهر احمدزاده، محمدتقی شریعتی، استاد علی تهرانی و علی اکبر معین فر. هم چنین جمعیت حقوق دانان، کانون نویسندگان ایران، کانون مستقل دانشگاهیان دانشگاه های علم و صنعت و شریف و سازمان چریک های فدایی خلق ایران، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه ی کارگر، راه کارگر و حزب ایران اعلام پشتیبانی کردند از تصمیم دانشجویان برای نبرد و حفظ دانشگاه ها.
پس از انقلاب اسلامی حکومتی یان به منظور تبدیل کلاس های علمی به کلاس های حوزوی زحمات یک صد سال پیشین را پایمال کردند. سرمایه گذاری های علمی تخصصی از بین رفتند و ضوابط و استاندارد لازم برای پذیرش و اعزام دانشجویان به غرب تغییرات اساسی کرد. و می رفت تا دانشگاه های ایران که از استاندارد بالای آموزشی برخوردار بودند، تبدیل به نمازکده و کلاس های حوزه شوند. و امروزه شاهد هستیم که محوطه ی دانشگاه ها محل دفن جان بازان شده ست و این در مفهومِ واقعیت انکار ناپذیری ست که روشنفکران خطری جدی برای حکومت اسلامی بودند، همان گونه که برای سلطنت پهلوی بودند؛ نهایتاً برای از میان برداشتن خطر موجود، پروژه انقلاب فرهنگی طراحی و اجرا شد. و دفن علم و دانش را در پی داشت و بس! با اجرای انقلاب فرهنگی، ما پیش نرفتیم، علم و دانش پیش نرفت، ما فرو رفتیم به مدت ۲۰۰ سال.
سرانجام پس از مقاومت های پیاپی در دانشگاه ها در سراسر کشور، چماق بدستان عده کثیری از دانشجویان و اساتید را بازداشت و یا تصفیه کردند. و آمار کشته شدگان در دانشگاه های مختلف نشان از ضعف حکومت در این رویارویی دارد.
پاک سازی دانشگاهیان و دانشجویان و اسلامی کردن دانشگاه ها با ستاد انقلاب فرهنگی بود که عبارت بودند از: علی شریعتمداری، محمد جواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد و جلال الدین فارسی، میر حسین موسوی.
طرح حمله به دانشگاه ها بوسیله دانشجویان پیرو خط امام، انجمن های اسلامی، دفتر تحکیم وحدت که با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پیوند داشت، محمود احمدی نژاد، هدایت الله آقایی، عباس عبدی، سعید حجاریان، حشمت الله طبرزدی، اکبر گنجی و سران حزب جمهوری اسلامی که هدایت گر ” لباس شخصی ها” بودند. عناصر حکومتی با توجیه عمل کرد خود از انقلاب فرهنگی این چنین می گویند: «دانشگاه از محل “تولید دانش” به مرکز گروه های چریکی و “اتاق جنگ” تبدیل شد. خرداد ۱۳۵۹ ، دانشگاه ها با پروژه ی انقلاب فرهنگی تعطیل شد. بدین ترتیب، یکی از مکان های درگیری محو شد.»
در ادامه تهاجمات حزب الله و شکست قطعی انقلاب در خرداد شصت خورشیدی، زندگی دانشجویان در خطری جدی قرار گرفت؛ چرا که، حکومت گران به تعطیلی و تصفیه مراکز عالی بسنده نکردند. پس از اینکه خمینی فرمان مرگ بار خود را صادر کرد؛ دانشجو بودن جرم تلقی شد. شدت سخت گیری و اعمال خشونت در هنگام بازداشت جوانان در حدی بود که در پروسه بازپرسی اغلب آنها خود را دیپلمه بیکار معرفی می کردند. عکس العمل دانشجویان برای فرار از خطری بود که زندگی آنها را تهدید می کرد؛ وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران به دنبال شکار دانشجویان فراری بودند.
وسعت کشتار و اعمال خشونت در دانشگاه های کشور محدود نمی شود، سرکوب دانشجویان ادامه می یابد و از رویارویی حکومت اسلامی با موسسات و مراکز عالی نشان دارد. در سال گرد واقعه دانشگاه ها ( انقلاب فرهنگی۱۳۵۹) در مقابل دانشگاه تهران در میان تظاهر کنندگان نارنجک پرتاب کردند. در نتیجه انفجار که توسط نیروهای سرکوب (دولتیان) صورت گرفته بود؛ تعدادی از تظاهر کنندگان زخمی و کشته شدند. انفجار نارنجک در ۳۱ فروردین ۱۳۶۰ باعث کشته شدن ایرج ترابی، آذر مهر علیان و مژگان رضوانیان شد و در این حادثه عده ای جراحات عمیقی برداشتند و چند تن در اثر اصابت ساچمه بینایی شان را از دست دادند.
انفجار نارنجک در میان مردم بی دفاع گرفتن جان شهروندان در ادامه سخنان و تصمیمات خمینی است.
بخشی از تلفات درگیری ها انعکاس خبری پیدا کرد و در جراید دولتی انتشار یافت:
یک مجهول الهویه در اثر شدت جراحات وارده جسدش متلاشی شده و مورد شناسایی واقع نشده که در درگیری های شهر رشت کشته شد. (روزنامه اطلاعات ۶ اردیبهشت۱۳۵۹)
بنابر گزارش خبرنگار خبرگزاری پارس از بیمارستان امام خمینی، تا ساعت ۱ و ۴۰ دقیقه بامداد، تعداد مجروحینی که به این بیمارستان آورده اند به ۱۵۷ نفر می رسد. هم چنین تعداد کشته شدگان نیز سه نفر که اسامی دو نفر آن ها که به ضرب گلوله کشته شده اند به این شرح می باشد:
۱- محسن رفعتی دانشجوی دانشگاه مشهد (انستیتو تکنولوژی) عضو پیشگام
۲ فریدون آشوری عضو پیشگام
۳- نفر سوم که مجهول الهویه است به ضرب چاقو کشته شده است.
(کیهان دوم اردیبهشت ۵۹ )
در مورد دو نفر از مجروحین، معالجه موثر واقع نشد و در نتیجه کشته شدند. (اطلاعات۲ اردیبهشت۵۹)
هم چنین در اطلاعات ۳ اردیبهشت ۵۹ می نویسد: در رشت ۵ تن کشته شدند- هزار نفر مجروح، در اهواز ۵ تن کشته شدند و ۲۰۰ مجروح، زاهدان یک کشته۵۰ مجروح و یا در بیانیه هیئت علمی دانشگاه تربیت معلم که در اطلاعات ۳۱ فروردین منتشر شد، به حمله گروه های ضربت اشاره شده است که منجر به قتل یک نفر شد.
تا کنون فهرستی از کشته شدگان به دست داده نشده ست اما بر اساس انتشار اخبار مربوط به این فاجعه فرهنگی از سوی چند سازمان سیاسی و نیز گزارش هایی از روزنامه کیهان و اطلاعات نام ۵۶ تن از جان باخته گان دیده می شود. گزارش های داده شده تکمیل نیستند چرا که نام کسانی ذکر شده ست که هویت شان شناخته شده اند و به کسانی که هویت شان مشخص نشده اشاره ای نشده ست.
شیراز: نسرین رستمی
اهواز: غلام سعیدی، فرزانه رضوان، جبرییل هاشمی، حمید درخشان، طاهره حیاتی (دانش آموز چهارده ساله که با قمه کشته شد) فرهنگ انصاری، محمود لرستانی (کارگر شرکت نفت)، سعید مکوندی، محمد عزیزپور، مهناز معتمدی، مهدی علوی شوشتری، احسان الله ایمانی دانشجو عضو پیشگام
زاهدان: صادق نظیری عضو پیشگام. صادق در دانشگاه سیستان و بلوچستان به تحصیل پرداخت و با اوج گیری اعتراضات و قیام مردم در سال ۵۷ فعالانه در تظاهرات ها شرکت و به مقابله با پلیس می پرداخت بهمین جهت دستگیر و زندانی شد. پس از قیام نقش برجسته ای در سازمان دهی دانشجویان پیشگام داشت و در جریان حمله وحشیانه قداره بندان و پاسداران جمهوری اسلامی به دانشگاه کشته شد.
مشهد: شکرالله مشکین فام، محسن رفعتی عضو پیشگام
گیلان: منیژه موسی پور، امان الله ایمانی، جهانی، محمد شادمان، خسرو بنیاد، اصغر مجابرآبادی، علی صفرزاده(طرقی) محصل، اصغر بیک آبادی(کارمند)، پیروز بر انداخت، جواد گرگری، اصغر گنجی، احمد گنجه ای
تهران: محسن رفعتی، ۱/۲/۵۹ ، هجوم پاسداران به دانشگاه تهران فریدون آشوری عضو پیشگام، رویا علی پناه عضو پیشگام، کمال کیانفر عضو پیشگام، فرشته گل عنبریان عضو پیشگام، غلام حسین خاکباز عضو پیشگام
هفت تنی که پس از فتح دانشگاه به دست چماقداران فرهنگی در اهواز و رشت به جوخه اعدام سپرده شدند:
احمد موذن، فارغ التحصیل دانشگاه اهواز هوادار پیکار
مسعود دانیالی دیپلمه بیکار، اهواز عضو پیشگام. نقل از نشریه «کار» شماره ۱۱۰
دکتر اسماعیل نریمیسا پزشک درمانگاه حصیر آباد اهواز، عضو پیشگام.
مسعود ربیعی دانشجوی فوق لیسانس علوم تربیتی، عضو پیشگام.
غلام حسین صالحی دانشجوی علوم کامپیوتر، عضو پیشگام.
اسداله خرمی دانشجوی دانشگاه علوم تربیتی، عضو پیشگام.
فرامرز حمید، تابستان ۵۹ ، تیرباران در شهر رشت.
همچنین نام افرادی انتشار یافته که از محل درگیری آنها با سپاه سرکوب گر اطلاعی در دست نیست: غلام حسین کتانی، محمود سعیدی، عبدالحسین شاهی، بهروز کسرایی، اردشیر لیموچی، ایرج صدرایی، اردشیر عبدل مولا، خلیل خادمی، ابراهیم آغاجاری، سعید سهیلی، حسن فرزین، عبدالامیر مزرعه، مهدی سالمی، محمد فکور، رضا دراجی
بنویسیم و تکرار کنیم تا فراموش نکنیم که غرب متمدن و مسلمانان جاهل با ما چه کردند!
لندن
۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۰
فهرست منابع
کتاب تاریخ زنده، جلد اول، سرکوب دانشجویان، چاپ ۲۰۰۵، به قلم نویسنده
پاسخ به اکبر گنجی، از نویسنده
انقلاب فرهنگی ۱۳۵۹ ناصر مهاجر
روز نامه اطلاعات
روزنامه کیهان
بی. بی. سی- فارسی
خبرگزاری پارس
نشریه پیکار خلق
نشریه «کار» ارگان رسمی سازمان چریک های فدایی خلق ایران