۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

«معاصی کبیره» مصدق و بچه زائیدن یا تخم گذاشتن گربه!

ارسال توسط هفته در تاریخ ۳۱ - مرداد - ۱۳۸۸

احمد سیف mossi

۵۶ سال پیش درروزی چون دیروز،مرتجعان داخلی و اربابان استعمارگرشان حکومت دکتر مصدق راسرنگون کردند. شاه که درپی آمد عدم توفیق کوشش اول برای سرنگونی دولت از ایران گریخته بود، به ایران بازگشت. طولی نکشید که بگیرو ببندها و شکنجه ها و اعدام ها آغاز شد[۱]. با این که این همه سال از آن توطئه شوم گذشته است[۲]، وحداقل یکی از قدرت های درگیر خارجی از مردم ایران به خاطر شراکت خویش در « کودتا» عذر تقصیر خواسته است، ولی هستند کاسه های داغ تر از آشی که با تحریف تاریخ داستان دیگری می گویند و اگرچه علنا نمی گویند ولی بدشان نمی آید که آن را « قیام ملی» بدانند و عملا چنین می کنند[۳]. در این که مصدق اشراف زاده بود تردیدی نیست. و از سوی دیگر می دانیم که از دهسال قبل از مشروطه که حسابداری ایالت خراسان را داشت تا مرداد ۱۳۳۲ که درزمان نخست وزیری برعلیه حکومت او کودتا کردند به تناوب از بانفوذ ترین مردان سیاست ایران بود. در آبان ۱۳۰۴ وقتی که مقدمات تغییر سلطنت در ایران پیش می آید، بانطق استواری که در مجلس ایراد می کند ما با باورهای سیاسی او آشنا می شویم. باورهائی که تا پایان عمر به آن وفادار می ماند. مسئله این بود که اکثریت مجلس می خواست رئیس الوزراء – رضا خان – شاه بشود و پاسخ مصدق روشن است و ابهامی ندارد. « بنده اگر سرم را ببرند و تکه تکه ام بکنند وآقا سید یعقوب هزار فحش بمن بدهند زیر بار این حرفها نمی روم- بعد از بیست سال خونریزی آقای سید یعقوب شما مشروطه طلب بودید! آزادیخواه بودید! بنده خودم شما را در این مملکت دیدم که بالای منبر می رفتید ومردم را دعوت بآزادی می کردید. حالا عقیدة شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد و هم رئیس الوزراء هم حاکم! اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهداء راه آزادی را بیخود ریختید! چرا مردم را بکشتن دادید؟ می خواستید از روز اول بیائید بگوئید که ما دروغ گفتیم ومشروطه نمی خواستیم. آزادی نمی خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود»[۴]. از نمایندگان تهران، که انتخاباتش به آزادی برگزار شده بود به غیر از سلیمان میرزا که به نفع تغییر رای داده بود بقیة نمایندگان تهران در جلسه رای گیری شرکت نکردند ووکلای دیگرمناطق با اکثریت آرا مادة واحد را به تصویب رسانیدند. دنبالة داستان دیگر بخشی از تاریخ ایران است و جریان این است که طولی نکشید که حتی اکثریت قریب به اتفاق مدافعان دو آتشه رضا شاه هم، در برخورد به واقعیات تلخی زمینی پذیرفته بودند که پیش بینی های پیر احمدآباد متاسفانه درست در آمده بود. ولی دردمندانه اندکی دیر شده بود.

برای دوسه سالی مصدق هم چنان فعال باقی می ماند وبعدحکومت خودکامة رضا شاه برای بیش از یک دهه، نه فقط صدای مصدق که صدای بسیارکسان دیگررا نیز خاموش می کند. زنده یاد مدرس و بسیارانی دیگر که در این راه، جان می بازند. البته، در ظاهر امر، ما و جامعة ما «متجدد» می شویم و اما از تمام پروژة مدرنیته، تنها به ظواهر چسبیده بودیم و آن چه در این دوره داریم، با همة ادعا های مدافعان علنی وشرمسار آن حکومت خودکامه، به واقع مدرنیتی قلابی و حرامزاده بود. پارلمان و مجلس را به تقلید از غربیان راه اندازی کرده بودیم ولی به روال استبداد شرقی خویش اجازه انتخاب آزاد به مردم ندادیم. دانشگاه ساخته شد ولی نه منابع کافی برای تحقیق و پژوهش تدارک دیدیم و نه اجازه تحقیق و پژوهش مستقل و آزاد دادیم. لباس و ظاهرمان نیز به تقلید از غربیان با چماق و سرکوب « متجدد» شد ولی نه احترام به قانون را از آن ها آموختیم و نه احترام به حق وحقوق فردی را. نه مطبوعات آزادی باقی ماند ونه تحزبی. البته که « امنیت» داریم ولی آن چه که امنیت نامیده می شود نه حاکمیت قانون، بلکه ، ترس سراسری و ملی شده ناشی از سرکوب خشن است. کوشش هائی برای تدوین قانون می شود ولی، هم چنان، حرف مستبد اعظم « قانون» است و آن چه که قانونمندی امور نامیده می شود، بر روی کاغذ می ماند. رضاشاه اموال هر کس را بخواهد غصب می کند. بعلاوه این هم عبارتی است از زبان یکی از مدافعان او، « رضا شاه دستور دارد تیمورتاش را بگیرند. سردار اسعد بختیاری را بگیرند ونصرت الدوله را بگیرندو بعد هم گفت آنها را بکشند. شخصا دستور قتل آنان را داد».[۵] به تبعیت از مصدق، شما اگر شاهرگ مرا هم بزنید، در جامعه ای که چنین جنایاتی اتفاق می افتد، صحبت از تجدد اندکی خنده دار و مضحک است.

در پی آمد شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه بر کنار شده واز ایران تبعید می شود. دو سه سالی طول می کشد تا مصدق امکان فعالیت سیاسی پیدا کند. در این دوره نیز، هم چنان فعال است و پرکار تا این که سرانجام در ۱۳۳۰ به نخست وزیری می رسد.

هر ایرادی که به مصدق وارد باشد ولی در دو مورد دیدگاه او تفسیر بردار نیست:

- مصدق به معنای کامل کلمه ایران را دوست می دارد.

- باور او به آزادی و کثرت گرائی عقیدتی در میان سیاست پردازان ایرانی در یکی دو قرن گذشته منحصر بفرد است.

واما لطیفة تاریخ ما در جای دیگری است. اگر خواننده به آن چه که معاندان مصدق در بارة اونوشته اند قناعت کند، نه فقط دربارة مصدق چیز دندان گیری یاد نمی گیرد بلکه این امکان را هم پیدا نمی کند تا به واقع « معاصی کبیره» مصدق را بشناسد؟

مصدق در همة عمرش سیاستمداری مشروطه طلب و مدافع حاکمیت قانون بود . ولی سلطنت طلبان – بدون این که سندی ارایه نمایند- مصدق را به جمهوری خواهی متهم می کنند و از همین اتهام بی پایه زمینه ای به دست می آید برای توجیة کودتای ننگینی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با توطئة قدرت های امپریالیستی ولی به دست اوباشان و خودفروشان سیاسی داخلی برعلیه حکومت مصدق و برعلیه منافع دراز مدت ایران انجام گرفت. برای شماری از جمهوری طلبان گرامی ما، گناه کبیرة مصدق دفاع او از سلطنت مشروطه است. شماری از مدافعان حکومت پهلوی اما، گناه مصدق را حمایت او از سلسلة قاجار می دانند و مدعی اند که او حتی نماینده ای به اروپا فرستاد تا با « بچه های محمد حسن میرزا، ولیعهد احمد شاه» ملاقات نماید و به این ترتیب، « مسلم بدانید اقدامات دکتر مصدق در جهت منقرض کردن سلسلة پهلوی بود»[۶]. البته آقای کاظمی، دقیقا عکس این ایراد و انتقاد را به مصدق دارد و با دیدگاهی دائی جان ناپلئونی نتیجه می گیرد که حتی شفاعت طلبی محمد رضا شاه برای آزادی مصدق از زندان بیرجنددر زمان رضا شاه، «سرانجام» خوبی داشت. یعنی، «پسرارشد رضاشاه در آن موقع نمی دانست که با این کار، و در آینده ای نه چندان دور، نظام پادشاهی اش را نجات داده است»[۷]. نتیجه اخلاقی این که، مصدق، هم زمان هم متهم به کوشش برای براندازی سلسلة پهلوی است و هم متهم به نجات همان سلسله از سقوط!!!

تحلیل «علمی» از این بهتر نمی شود!

سازمان ها و گروه های مذهبی اما در برخورد به مصدق دو شاخه می شوند.

یک گروه بر این باورندکه کودتای امریکائی- انگلیسی و ضدایرانی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ « سیلی اسلام» بود به مصدق که دین و ایمان درست و حسابی نداشت. شماری حتی پارا فراتر نهاده ومدعی می شوند که،« کمتر کسی است که عملکرد وی را به عنوان یک ماسون برای قطع نفوذ رهبری مذهبی زمانش یعنی آیت الله کاشانی دریافته باشد».[۸] البته این حضرات حق مسلمی دارند تا مسائل را از راستای منافع اسلام در ایران و یا حتی براساس برداشتهای خویش از منافع اسلام و یا منافع ایران مطرح می کنند، با این همه، هرگزبرای بندگان خدا توضیح نداده اند و توضیح نمی دهند که اگر این چنین بود، «سیلی اسلام» چرا از آستین « نامسلمانان» امریکائی و انگلیسی و سازمان جاسوسی سیا و همتای انگلیسی اش بدر آمد؟ با آن چه از جزئیات توطئة کودتا بر علیه حکومت دکتر مصدق امروزه می دانیم، بعید است بتوان این ادعا را جدی گرفت[۹].

بخش دیگری از مذهبی ها، که علاوه بر ایمان و باورهای دینی، تمایلات دفاع از منافع ملی نیز دارند، به تمام مصدق را از خودشان می دانندو به دلایل مختلف، که بخشی ریشه در سیاست ایران دارد و بخش دیگر ریشه در فرهنگ آن سرزمین، می کوشند او را یک حزب الهی دو آتشه نشان بدهند حتی اگر خودشان هم حزب الهی نباشند. برای مثال و به عنوان یک نمونة قدیمی، دوستانی در پیش از سقوط سلطنت « انتشارات مصدق» را در خارج از کشورراه انداخته بودند و در کنار هزار ویک کار نیکو، یکی از کارهای درخشانشان تکثیر شماری از نطق های مصدق بود. همین دوستان هم چنین، کتاب بی نظیر زنده یاد کی استوان را نیز تجدید چاپ کردند که به واقع دست مریزاد. در این جا اما مشاهده می کنیم، که از یک نطق بسیار طولانی و مهم مصدق در ۲۰ شهریور ۱۳۲۴ در مجلس که بیشتر به یک مانیفست سیاسی می ماند تنها دو سه جمله خاص را انتخاب کرده، و بر پشت جلد دوم « کتاب موازنة منفی » تالیف زنده یاد کی استوان آنهم با حروف برجسته چاپ کرده اند[۱۰]. در این که مصدق یک مسلمان مومن و بااعتقاد بود تردیدی نیست ولی دست چین کردن چند جمله و حذف آن چه که بین آن جملات گفته شد، از مصدق تصویر ی به دست می دهد که با آن چه که او بود تفاوت دارد. البته این را هم می دانیم، که بخشی از مذهبی ها، با همة شواهدی که دردست است هنوز هم چنان از «بی دینی» مصدق افسانه می سازند وبرای پیشبرد مقاصد عمدتا شخصی خود به خورد جوانان تشنة دانستن می دهند. از وارسیدن بیشتر این نکته می گذرم تا در فرصت مناسبی به آن بپردازم.

بخشی از چپ اندیشان ما بسته به موقعیت وجایگاه عقیدتی خویش، مصدق را وابسته به این یا آن قدرت امپریالیستی می دانند که آمده بود تا جلوی « نهضت رو به رشد کمونیستی» را در ایران بگیرد. البته داستان « نهضت رو به رشد کمونیستی» هم بیش از آن که ریشه در واقعیت زندگی سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشد، به واقع، ناشی از ذهنیت معصوم و پندار باف خود آنهاست که نتوانسته اند بین خواسته های خویش و واقعیات زندگی در ایران تفکیک قائل شوند. البته تخم لق وابسته دانستن مصدق به نیروهای امپریالیستی را ابتدا مهدی بهار درکتاب معروف « میراث خوار استعمار» شکانده بود. به باور من، بهار برای تخفیف « مسئولیت» مرتجعینی که بر علیه حکومت مصدق در کودتا شرکت کرده بودند کوشید مصدق و دیگر رهبران نهضت ملی گرای ایران را وابسته به امریکا بشناساند و اگر این حرف و حدیث درست باشد، که نیست، تازه می رسیم به اول چهارراه چکنم؟ اگر این چنین بود پس چرا سازمان سیا بر علیه همان «مصدق وابسته به خویش» کودتا کرد؟

بخشی از « لیبرالها» ی ایرانی – اگرچه چنین ترکیبی معنای قابل قبولی در فرهنگ سیاسی ما ندارد – البته دقیقا نقیض این ایراد را به مصدق دارند و در این خصوص با بخشی ازمذهبی ها هم راه می شوند که مصدق در کنار هزار و یک حسنی که داشت یک ایراد اساسی داشت . از دید این جماعت، مصدق می رفت تا جاده صاف کن گسترش تفکرات کمونیستی در ایران بشود . اگر کمی توده ای ها و دیگر مخالفان خود را سرکوب می کرد، شاید کودتای ۲۸ مرداد پیش نمی آمد. جالب و عبرت آمیز است که در ایراد این اتهام نه فقط مذهبی ها با شاه سابق، و شاه سابق با زنده یاد خلیل ملکی و وزیر کار حکومت مصدق، تیمور کلالی بلکه این جماعت با سیاست پردازان و طراحان سازمان های اطلاعاتی امریکا ( سیا) و انگلستان ( انتلیجنت سرویس) هم رای و هم داستان می شوند![۱۱] این جا هم مشاهده می کنیم که مصدق، هم به عنوان سدراه گسترش نهضت رو به رشد کمونیستی مورد انتقاد قرار می گیرد وهم در تلگرافی که آن سیاستمدار فرومایه درهمان سالها به دبیر کل سازمان ملل می فرستد، به عنوان کسی که می خواهد در ایران دولت کمونیستی روی کار بیاورد سرزنش می شود. در این تلگراف مصدق، متهم می شود که: « در نظر دارد که یک دولت کمونیستی به مردم ایران تحمیل کند».[۱۲]

این جماعت نیز به این کار ندارند که با یک من سریشم نیز نمی توان حزب کذائی توده را یک حزب کمونیستی دانست ویا حزبی دانست که خواستار دگرگونی اساسی در زندگی اقتصادی و سیاسی ایران بوده باشد. این دست یک کیسه کردن ها، گذشته از افشای کم دانشی تاریخی ما در بارة مقولات سیاسی وفرهنگی در ضمن نشان دهنده ذهنیت ساده اندیش و استبداد سالار ما نیز هست. متهم کردن احزابی چون حزب توده به گسترش تفکرات کمونیستی، بیشتر از آن که نشان دهنده هویت ایدئولوژیک آن حزب باشد در واقع بیانگر زمینه سازی ملی ما برای سرکوب هر اندیشه ایست که با اندیشه مسلط بر جامعه همراه نباشد. به ویژه که درفرهنگ سیاسی بدوی و توسعه نیافته ایران، هر آن کسی که به هر دلیل از باورهای مذهبی خویش دست کشیده باشد، یا ادعای چپ اندیشی دارد و یا اگر هم نداشته باشد از سوی دیگران، به آن متهم می شود. طنز تلخ زندگی سیاسی ما این است که برای شماری دیگر، اعتقادات مذهبی داشتن خودبخود نشانة از قافلة زمانه عقب ماندن است. می خواهم بر این نکته انگشت گذاشته باشم که مشکل فرهنگی ما درایران، یکه سالاری در عرصة اندیشه است و اگر چه در جزئیات، ممکن است بین گروه های مختلف تفاوت هائی نیز باشد ولی در اصول، و به ویژه در مقولة یکه سالاری، همه سر وته یک کرباسند.

واما در خصوص تاثیر ونقش مصدق ، این پرسش نیز به ذهن این جماعت خطور نمی کند که چگونه چنین چیزی امکان پذیر است که یک آدم و یا یک جریان، هر چقدر هم تاثیر گذار و صاحب نفوذ، تاثیراتی این گونه متناقض بر جریان امور درایران گذاشته باشد ؟

شماری از ناظران هستند که ظاهرا اهل هیچ فرقه و قبیله ای نیستند. یا احتمالا بهتر است بگویم که از ولایت چوخ بختیارند و پیرو حزب باد. این جماعت بر مصدق ایراد می گیرند که اگر او اندکی مدارا و مماشات می کرد. با شاه و کمپانی های نفتی راه می آمد، احتمالا به افسران ارتش اضافه حقوق می داد، جلوی مداخلات کاشانی و دیگران را نمی گرفت، کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ هم پیش نمی آمد.[۱۳] اگر به ساده کردن دیدگاه این جماعت مجاز باشم، لُب حرفهای این دوستان این است که مصدق برای این که به حکومت قانونی خویش ادامه بدهد می بایست مصدق نباشد! البته این حضرات نیز از بررسی این نکته بدیهی شانه خالی می کنند که اگر مصدق آن گونه که این جماعت طلب می کنند عمل می کرد، دیگر مصدق نمی بود، می شد زاهدی. و بدیهی است که برعلیه نخست وزیری چون زاهدی کودتائی دیگر لازم نبود!!

حزب توده در همان سالها، و شماری از جریانات و نیروهای مخالف دو آتشه این حزب در دوره ای دیگر، در مورد مصدق دیدگاه مشابهی دارند که مصدق نه این که زمامداری مردمی و ضد استعماری بوده باشد، بلکه آمده بود تا نفوذ امپریالیسم – به خصوص امپریالیسم امریکا – را در ایران تحکیم نماید. شماری حتی تا به آنجا پیش می روند که اگرچه اورا عامل اصلی کودتای ۲۸ مرداد نمی خوانند، ولی معتقدند که « در حدی آن را تسهیل کرده است» و یا « کودتا [۲۸ مرداد ۱۳۳۲] ظاهرا علیه دولت مصدق بود».[۱۴] فعلا به این نکته کار نداریم که اگر این کودتا، « ظاهرا» بر علیه حکومت مصدق بود، «باطنا» انگیزه و هدف آن همه برنامه ریزی هائی که از سوی سازمان سیا و همتای انگلیسی اش درایران صورت گرفت،چه بود ؟

و این داستان، هم چنان ادامه دارد. باید بگویم اما که تازمانی که مای ایرانی به اندکی آرامش درونی دست نیابیم و بخود نیائیم و مسائل را نه از دیدگاه منافع حقیرانة فردی و گروهی، بلکه در راستای منافع اجتماعی و ملی مان بررسی و تحلیل نکنیم، این وضعیت افسرده ساز ما ادامه خواهد داشت و هیج معجزه ای نیز اتفاق نخواهد افتاد. تا زمانی که نتوانیم و یا نخواهیم با چشمانی باز و ذهنی رها از قشریت به بازنگری خود و تاریخ معاصر خویش بدون آقا بالاسر و اساتید همه چیز دان بپردازیم از این معماها باز هم مطرح خواهد شد. کار دنیا را چه دیدید، وقتی که مسئولیت پذیری نباشد و کمتر کسی در وجدان آگاه و ناآگاه خویش با خویش خلوت کند، نتیجه این می شود که « بی گمان در دوران هیچ یک ازنخست وزیران دوران مشروطیت، این همه اقدامات ضد میهنی، ضد آزادی و برخلاف قانون اساسی در کشور ما صورت نگرفته است»[۱۵]. و توجه دارید که مدعی، ۲۰ سال پس از سرنگونی سلطنت در ایران، دورة سه سالة حکومت مصدق را به قضاوت نشسته است! و یا به قول قلم به مزدی دیگر، «دیکتاتوری که شاخ و دُم ندارد. بساطی که دکتر مصدق گسترده است از رسواترین اشکال دیکتاتوری فاشیستی است».[۱۶] و روشن نیست که آن بساط اگر «دیکتاتوری فاشیستی» بود، چرا دهان قلم به مزدانی آن همه حقیر را نمی بست!

باری، در یک فضای فرهنگی استبداد زده، معیارها-اگر چنین چیزی باشد- همه در هم می ریزد. در نبود معیارهای منطقی و هم خوان با واقعیت های زندگی، قضاوت کردن اگر غیر ممکن نشود، بسیار دشوار خواهد شد. مسائلی عمده می شود، که به واقع مهم نیستند و به عکس، وجوهی که برای شناخت و درک بهتر از زمان و زمانه ما اهمیتی حیاتی دارند، مورد توجه و التفات قرار نمی گیرند. در حالیکه از بررسی مسایل اصلی غفلت می شود، مسائلی بسیار پیش پا افتاده، آن گونه مطرح می شوند که انگار گردش ثوابت و سیارات نیز به همین نکات کم اهمیت بستگی دارند. در این چنین تشتت و بلبشوی فرهنگی، قابلیت ها به هدر می رود و آجری روی آجری دیگر قرار نمی گیرد تا نشان دهندة اغاز بنای ساختمانی باشد که می ماند. و به همین خاطر است که وقتی به ذهنیت تاریخی خودمان رجوع می کنیم، آن را مثل جیب مسکین تهی می یابیم و نتیجة این تهی یافتن ذهن و خاطرة ماست که به صورت اغراق گوئی گاه خنده دار ما در باره تاریخ خود ما جلوه گر می شود. به عنوان مثال می گویم ملتی که در تمام طول وعرض تاریخ اش از ابتدائی ترین حقوق فردی وانسانی خود محروم بوده، مبتکر و آغاز کننده « حقوق بشر» در جهان معرفی می شود! به ذهن این مدعیان هم انگار نمی رسد که اگر این چنین بود پس چرا حتی گوشه کوچکی از آن «حقوق» شامل حال خود ایرانیان نشد! یکی دیگر از پی آمدهای خالی بودن ذهنیت تاریخی، باور گسترده ما به تکرار شدن تاریخ است. تاریخ که تکرار شدنی نیست. ولی آن چه که تکرار می شود به واقع اشتباهات و ساده اندیشی های خود ماست که به واقع نتیجه بی حافظگی ملی ماست. من بر آن سرم که یکی دیگر از نتایج تهی ماندن ذهن و حافظه و این دل زدگی تاریخی ما، این می شود که در وجه عمده، مردمی می شویم که به اصل و اصول پایداری اعتقاد نداریم و یا اگر هم، اعتقاد داشته باشیم، به آن اصول عمل نمی کنیم. اجازه بدهید به یک نمونه از این بی اصولی عقیدتی اشاره کنم. برای مثال، در روز ۱۵ تیرماه ۱۳۳۱ از ۶۶ نماینده مجلس، ۵۳ نفر به مصدق رای اعتماد دادند. در جلسة سری ۲۶ تیرماه ۱۳۳۱، از ۴۲ نمایندة حاضر، ۴۰ نماینده به نخست وزیری قوام رای مثبت دادند. ۵ روز بعد، در ۳۱ تیرماه ۱۳۳۱، از ۶۳ نمایندة حاضر ۶۱ نفر به دکتر مصدق رای تمایل دادند. از آن گذشته، در جلسة ۷ مرداد ۱۳۳۱، همان مجلسی که ۴۰ تن از نمایندگانش به نخست وزیر قوام رای داده بودند، احمد قوام را « مفسد[فی] الارض شناخته» علاوه « بر تعقیب و مجازات قانونی، به موجب این قانون کلیه اموال و دارائی منقول و غیر منقول احمد قوام را از مالکیت او خارج می گردد».[۱۷] نا گفته روشن است که پی آمد عمل نکردن به اصول با عدم اعتقاد به اصول تفاوت قابل توجهی ندارد. وقتی ضوابط نباشد، صداقت ها به هدر می رود و دور دور چاپلوس ها و بادمجان دور قاب چین ها می شود که در هر دوره ای و در هر جامعه ای هستند و منتظر رویت آب تا قابلیت خود را در شناگری نشان بدهند. وقتی ضوابطی نباشد و یا باشد و به آن ها عمل نشود، هیچ کس در وجدان آگاه اجتماع محک نمی خورد و اگر بخواهم این نکته را به این یادداشت ربط بدهم، جریان این می شود که هم تاریخ نگاری حساب و کتاب دارد و هم نقادی بی حساب و کتاب نیست. به اعتقاد من، بررسی تاریخ اگر به منظور رسیدن به درک و دانش جامع تری از اکنون برای آماده شدن و برنامه ریزی مفیدتر وموثرتر برای آینده نباشد، بیشر به کنجکاوی های آکادمیک می ماند که گره از کار کسی و جامعه ای باز نخواهد کرد. پس از این پیش گزاره آغاز می کنم که تاریخ، هر چه باشد بازبینی گذشته برای سامان دادن به این دست کنجکاوی های عمدتا آکادمیک نیست. کم نیستند کسانی که تاریخ را ثبت وقایع در گذشته می دانند. چنین نگرشی به تاریخ اگرچه سرگرم کننده است ولی کارساز نیست. تاریخ از بررسی گذشته آغاز می شود ولی در گذشته نمی نماند و نباید بماند. تاریخ به ضرورت توالی رویدادها را دست می دهد ولی به ثبت این رویدادها قناعت نمی کند و نباید بکند. بعید نیست که در بررسی علل رویدادهای تاریخی اتفاق نظر وجود نداشته باشد. چه باک؟ ولی صحت دارد که این رویدادها در خلاء اتفاق نمی افتند. هر رویدادی برای خویش عللی دارد و بر مبنای پی آمدهایش با رویدادهای آینده و با همین علل و عوامل بوجود آورنده اش به گذشته پیوند می خورد. و اما در خصوص نقد ونقادی، برای دیگران نوشته شدن در ذات نقد است وهر نقدی که فاقد این خصلت باشد، نقد نیست. چون نقد باید برای دیگران نوشته شود، پس در آن جائی و مقامی برای حقیقت محض و برای حقایق به شدت شخصی شده وجود ندارد. اما وقتی «نقد» برای خویشتن خویش نوشته می شود، همین حقیقت محض و به شدت شخصی شده وسیله ای می شود برای منکوب کردن و سرکوفت زدن به موضوع مورد نقد. بدیهی است که در این جا، حقیقتی نیز روشن نمی شود.

ناتوان و بی دانش در باره خویش و گذشته خویش، شماری از دست به قلمان چاره کار را در این دیده اند که اصلن سری که درد را نمی کند دستمال نبندند و به همین خاطر است که کودتای ننگین ۲۸ مرداد را « عاشورا» می نامند . بعید نیست در آینده ای نه چندان دور، اصلا منکر خود کودتا هم بشوند کما این که محمود کاشانی درتازه ترین افاضاتش این چنین کرده است. یادش بخیر، زیدی می گفت از یکی پرسیدند که گربه بچه می زاید و یا تخم می گذارد. پاسخ داد از این حرامزاده هر چه بگوئی بر می آید!![۱] بنگرید به مقاله درخشان خسروشاکری در http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=5233

[2] خسرو شاکری بخشی از اسناد را دراینجا به دست داده است بنگرید به: http://asre-nou.net/php/history/asnad-28mordad.pdf

[3] بنگرید به تازه ترین افاضات محمود کاشانی در http://www.sarmayeh.net/PDF/88-05-29/P14.pdf

[4] نطق ها ومکتوبات دکتر مصدق در دوره های پنجم وششم مجلس شورای ملی، انتشارات مصدق، اسفند ۱۳۴۹، ص ۸

[۵] سید ابراهیم نبوی: در خشت خام: گفتگو با احسان نراقی، تهران، ۱۳۷۹، ص ۷۷

[۶] گفتگو با حسین مکی، تاریخ معاصر ایران، سال اول، شمارة‌اول، بهار ۱۳۷۶، ص . ۱۹۱

[۷] بهزاد کاظمی : ملی گرایان و افسانه ی دموکراسی: کارنامه ی مصدق در پرتو جنبش کارگری و دموکراسی سوسیالیستی، نشر نظم کارگر، لندن، دسامبر ۱۹۹۹، ص ۸۶٫ منبعد در متن به شمارة صفحه این کتاب ارجاع خواهم داد.

[۸] عبدالحمید دیالمه: مصدق از حمایت تا خیانت، تهران، ۱۳۶۰، به نقل از اندیشه جامعه، شماره ۱۲، شهریور ۱۳۷۹، ص ۲۲

[۹] برای نمونه بنگرید به : اسرارکودتا: اسناد محرمانة CIA در بارة عملیات سرنگونی دکتر مصدق، ترجمة دکتر حمید احمدی، نشر نی، ۱۳۷۹

[۱۰] برای نمونه، بنگرید به این عبارات: « از مسلمانی و آداب آن برای بر حق بودن اسلام نه برای میل این و آن پیروی کنیم… و بلوازم آن فقط از ترس خدا و معاد – نه مقتضیات دنیوی و سیاسی عمل نمائیم…..من ایرانی ومسلمانم و بر علیه هر چه ایرانیت واسلامیت راتهدید کند تا زنده هستم مبارزه می نمایم» .

[۱۱] اسناد مختصری که اخیرا منتشر شده است ( اسناد سیا در انترنت) به خوبی نشان می دهد که این روایت تا چه پایه ساخته و پرداخته همان سازمان ها بوده است تا بتوانند مرتجعان محلی رابرای شرکت فعالتر در کودتا سازمان دهی نمایند.

[۱۲] به نقل از کورش زعیم: حبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای ۲۸ مرداد، انتشارات ایران مهر، تهران ۱۳۷۸، ص ۲۹۵

[۱۳] شاخص ترین نمایندگان فکری این گروه، آقای مصطفی رحیمی و آقای دکتر احسان نراقی هستند که در نوشته های مکرر خویش شمه ای از آن چه که در بالا آمد را به عنوان « ضعف های مصدق» بر شمرده اند. به قول نیمای بزرگ، آدم حیران می ماند که به کجای این شب تیره قبا یا عبای ژنده خود را بیاویزد؟

[۱۴] سید جلال الدین مدنی: تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد اول، قم ۱۳۶۱؟، ص ۲۹۲

[۱۵] محمود کاشانی، انحلال مجلس هفدهم، محور توطئه ی مرداد ۱۳۳۲، به نقل از اندیشه جامعه، شماره ۱۲، شهریور ۱۳۷۹، ص ۳۰ . در سرتاسر این نوشته همه جا تاکید از من است مگر این که خلافش تصریح شود.

[۱۶] روزنامة شهباز، ۲۱ دی ماه ۱۳۳۱، به نقل از زعیم: همان، ص ۲۴۹

[۱۷] به نقل از کورش زعیم: جبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای ۲۸ مرداد، تهران، انتشارات ایران مهر، ۱۳۷۹، ص ۲۳۲٫

یورش وحشیانه به خانواده های زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران :

بنابه گزارشات رسیده از مقابل زندان اوین مامورین زندان اوین به دستور قاضی کشیک ولی فقیه به خانواده های که در مقابل زندان اوین تجمع اعتراضی برپا کرده بودند یورش بردن و با هل دادن و برخوردهای وحشیانه قصد متفرق کردن آنها را داشتند.خانواده ها نسبت به عمل وحشیانۀ آنها مقاومت کردند و اقدام به سر دادن بانگ الله اکبر نمودند.

روز يكشنبه 1 شهريور ماه ده ها نفر از خانواده هاي بازداشت شده ها با وجود داشتن روزه و گرمای زیاد در مقابل زندان اوين تجمع كردند و خواهان ملاقات و آزادي عزيزان خود بودند. مامورین زندان اوين به دستور قاضي كشيك به سمت آنها يورش بردند و آنها را مجبور كردند كه از مقابل زندان اوين دور شوند كه صداي الله اكير خانواده ها بلند شد ومامورین با حمله كردن و هل دادن خانواده ها آنها را به قسمت پايين زندان اوين كشاندند و گفتند ديگر حق آمدن و ايستادن در مقابل زندان را نداريد و گرنه شما را هم بازداشت مي كنيم برويد دادگاه انقلاب و از قاضي پرونده بخواهيد به شما ملاقات بدهد كه خانواده ها مي گفتند شما حق نداريد با ما چنين رفتاري كنيد تا عزيزانمان آزاد نشوند اين كار هر روز ماست.

همچنین در مقابل دادگاه انقلاب نيز بيش از 100 نفر از خانواده ها كه بيشتر مادران بودند براي روشن شدن وضعيت عزيزانشان تجمع كردند اما همانند روزهاي گذشته هيچ كس جوابگوي آنها نبود تعدادي از خانواده ها با دفتر حيدري فر كه قاضي پرونده بازداشت شده هاست تماس مي گرفتند اما يا كسي جوابگو نبود و يا به آنها مي گفتند هنوز پرونده ها تكميل نشده، بازداشت شده ها همچنان مهمان ما هستند برويد خانه مزاحم كار ما نشويد ما خودمان با شما تماس می گيريم تعدادي از مادران که خواستار ملاقات با حداد بودند تنها جوابي كه به آنها داده می شد اين بود كه براي چي ؟ حالشان خوب خوب است.و سريع تلفن را به روي خانواده ها قطع قطع مي كردند.

لیست جدیدی از اسامی دستگیر شدگان قیام که برای ارسال به سازمانهای حقوق بشری و اطلاع عموم منتشر می شود.

1- عارف سلطان زاده 28 ساله و متاهل دوشنبه 26 مرداد در خيابان کریمخان بازداشت و به اوين منتقل شده






2- سعيد كرامتي شغل آزاد دوشنبه 12 مرداد در ونك بازداشت و به اوين منتقل شده 3- سامان يزدان پناه 23 ساله دوشنبه 12 مرداد در ونك بازداشت و به اوين منتقل شده 4- انوش محمدي نوري جمعه 26 تير در ولي عصر بازداشت و به اوين منتقل شده 5- ابوالفضل خانمرادي 26 ساله ليسانس ايمني صنعتي پنجشنبه 18 تير در انقلاب بازداشت و به كلانتري 148 منتقل شده كه در كلانتري خانواده وي او را زخمي و در حالي كه دست وي خونريزي داشته ديده اند و سپس به اوين منتقل شده 6- محسن شكوري راد 30 ساله ليسانس مكانيك پنجشنبه 18 تير در اميرآباد بازداشت و به اوين منتقل شده 7- امير ابوالحسني 21 ساله دانشجوي عمران پنجشنبه 8 تير در تخت طاووس بازداشت و به اوين منتقل شده

محمود سالارکیا معاون سعید مرتضوی جنایتکار علیه بشریت که از شکنجه گران معروف و از کسانی بود که در دوران قاضی ناظر بودن حداقل 2 زندانی سیاسی اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی به قتل رسیدند.او در طی مصاحبۀ اخیرش که یک فرار به جلو می باشد اعلام کرده که قصد دارند دستگیرشدگان قیام مردم ایران را به محاکمه بکشاند.پس از سرکوب خونین مردم در خیابانها که بدستور علنی ولی فقیه علی خامنه ای در 29 خرداد ماه صادر شد و تا به حال منجر به جان باختن تعداد زیادی از جوانان و هزاران زخمی و اسیرشده است. علی خامنه ای همچنین در سخنرانیهای بعدی خود دستگیر شدگان را اختشاشگر نامید و با این گفته، وی مجوز قتل در زیر شکنجه های وحشیانه مانند تجاوز جنسی به زندانیان بی دفاع و سوزندن اجساد آنها ، گرفت اعترافات تلویزیونی ، بر پا کردن دادگاههای فرمایشی و غیره را صادر کرد.جنایتهای ذکر شده بصورت طراحی شده و سیستماتیک در تمامی بازداشتگاهها و زندانهای رژیم بکار برده شد. علی خامنه ای همچنین با منصوب کردن احمدی نژاد و رئیس قوه قضائیه و بکار گیری نیروهای انتظامی و نظامی که تحت فرمان او عمل می کنند این جنایتها را پیش می برند، که تا به حال مرتکب جنایات متعددی علیه مردم ایران شده اند. مراجع بین المللی برای پیشگیری از اینگونه جنایتها موظف هستند که علی خامنه ای ولی فقیه رژیم و سایر همداستان وی را بخاطر جنایت علیه بشریت تحت پیگردو مجازات کنند.

يکی از فربانيان تجاوز جنسي در كهريزك رگ خود را زد

يکی از فربانيان تجاوز جنسي در كهريزك رگ خود را زد

وبلاگ بابک داد babakdad.blogspot : «مهدي» رگ خود را زد! الان خبردار شدم «مهدي» قرباني ١٨ ساله تجاوز جنسي در كهريزك، صبح جمعه رگ دست خود را در حمام با تيغ زده و متأسفانه خون بسياري از دست داده. مهدي دچار افسردگي شديد و عفونت زخم مقعد و روده بود و روز جمعه، خواهر او تنها در منزل بوده و مأموران اورژانس در آخرين لحظات خونريزي شديد شريان مچ مهدي را بند مي آورند. آنها تلفن جديدم را نداشتند تا زودتر خبرم كنند و بتوانم كمكي بكنم يا حداقل خبررساني كنم. ظاهرا" پزشكان در بيمارستان مجبور شده اند دو كيسه خون به مهدي تزريق كنند و از مرگ حتمي نجاتش دهند. متأسفانه امكان رفتن به شهرستان محل زندگي آنها را ندارم ولي تلفني خبر مي گيرم. اينها تبعات جنايات كثيفي است كه به بهانه حفظ حاكميت ولي فقيه عادل! در زندانها انجام داده اند. مهدي هنوز بستري است و خواهرش مي گويد هيچ حرفي نزده و نمي زند. آيا حرفي هم مانده كه بگويد؟ ما را چه شده است؟ قلبم تير مي كشد...[پي نوشت]: به فكر خارج فرستادن مهدي از كشور افتاده ام. براي مداوا، چندروز قبل كه تلفن كردم و درباره «پدرام» برايم حرف ميزد، بنظر اميدوار مي آمد.خواهرش مي گفت دارد بهتر مي شود. وقتي شنيده بود همدردي مردم چقدر زياد است، حس كردم دارد احياء مي شود. اما ظاهرا" خوش بيني زيادي داشتم.افسردگي غيرقابل پيش بيني است و درمانش زمانبر است. حس تنفر از خود و نااميدي، يكي از بدترين اثرات تجاوز جنسي است. دنبال امكان خاصي براي فرستادن او به خارج هستم.

احمدی نژاد به ابتذال جلسات کابینه اعتراف کرد/ محبوبه عباس‌قلی زاده

محبوبه عباسقلی زاده فعال حوزه زنان و جامعه مدنی در گفت وگو با روز با بررسی ویژگی‌های مخالفت‌هایی که با کاندیداهای زن کابینه احمدی‌نژاد شده به انتقاد شدید از ادبیات وی در توجیه حضور زنان پرداخته و می‌گوید که توجیهات عوامانه وی نشان می‌دهد كه فضاي كابينه احمدي‌نژاد حتي در جلسات رسمي تا چه با ديدگاه‌هاي مبتذل اداره مي‌شود. این فعال زنان امیدی به ایفای مثبت نقش زنان ندارد: "در يك ساز و كار ديكتاتوری هر اقدامي هم براي زنان صورت بگيرد جنبه شكلي و عوام فريبانه دارد. ‫زناني هم كه قدرت پيدا مي‌كنند به ابزاري براي كنترل بيشتر تبديل مي‌شوند. ‫چون از جنسيت خود براي توجيه تبعيض‌ها مي‌توانند سوء استفاده كنند. " این گفت وگو را می‌خوانید.


‫آیا نفس معرفی کردن وزیر زن اقدام مثبتی است؟

‫بستگي دارد توسط چه كسي باشد. ‫كسي كه با اراي قانوني مردم قدرت پيدا كرده باشد يا يك متقلب. در واقع در يك ساز و كار ديكتاتوری هر اقدامي هم براي زنان صورت بگيرد جنبه شكلي و عوام فريبانه دارد. ‫زناني هم كه قدرت پيدا مي كنند به ابزاري براي كنترل بيشتر تبديل مي شوند. ‫چون از جنسيت خود براي توجيه تبعيض ها مي توانند سوء استفاده كنند.‫ احمدي نژاد در دولت قبلي فرصت اين را داشته كه ‫براي رفع تبعيض زنان فعاليت كند ‫اما عملن همه اقدامات او بر عليه حقوق و ازادي هاي زنان بوده است. ‫از درج ماده 23 و 25 در لايجه خانواده كه در مورد چند همسري و صيغه است ‫تا گشت ارشاد و محدود كردن ساعت اشتغال زنان و جدا سازي هاي جنسيتي و سهميه بندي جنسيي در دانشگاهها.

آیا یک جریانی در حال شکل گیری است که به صورت شکلی مثلا به حضور زنان میدان بدهد اما در عمل مسیرحرکت زنان را به سمتی منحرف کند که مقامات حکومتی مایل هستند؟

واقعا براي من سخت است كه در شرايطي كه گورهاي دسته جمعي كشف مي شود و سركوب جامعه مدني هر روز ابعاد عميقتري به خود مي گيرد در مورد سياست هاي عوامفريبانه و انحراف افكار عمومي به سمت اين نوع مباحث ‫مصاحبه كنم. ‫بنابراين ضمن اينكه چنين تصمياتي صرفا جنبه نمايشي براي انحراف افكار عمومي دارد. ‫نوعي توهين به اراده زنان و دختران مبارز است. ‫شما در تصاوير و ويديوهاي مردمي مي توانيد مشاهده كنيد كه تا چه حد زنان و دخرتان در مبارزات خياباني مرزهايي كه در نقش هاي حنسيتي وجود داشته را شكسته اند. ‫آخر زناني كه كارنامه فعاليتشان بر عليه زنان بوده ‫و حاضر شده اند در شرايط فعلي خود را دستاويز و آلت واكنش هاي حساب نشده احمدی نژاد در برابر اراده ملت و زنان و دختران اين مرزو بوم بكنند ‫چه تاييدي بر مترقي شدن يك شبه احمدی نژاد است؟ آن هم ‫وقتي ديد احمدی نژاد در مورد مقام زن اين است كه درمعرفي كابينه خود مقام زنان كابينه را در حد كنترل جوك هاي سكسي مردان همان كابينه ‫ ‫تنزل مي دهد.

‫دلایلی که احمدی نژاد برای حضور زنان در کابینه اراپه داد و از جمله اینکه حضور زنان باعث می شود مردان در کابینه خود را جمع وجور کنند وحرف های خارج از موضوع نزنند چه اهمیتی داشت؟

اين نشان مي‌دهد كه سطح درك احمدی نژاد از حضور و مشاركت زنان در چه حدي است. اين توجيه عوامانه نشان می‌دهد كه هيچ برنامه جنسيتي و استراتژي مشخصي از حضور زنان در كابينه ندارد همچنين نشان می دهد كه فضاي كابينه احمدي نژاد حتي در جلسات رسمي تا چه با ديدگاههاي سكسيستي و مبتذل اداره مي‌شود.

‫اگر واقعا حضور زنان باعث می‌شود که جاهایی که ادبیات آلوده دارند - طبق گفته احمدی نژاد مثل جلسات کابینه- با حضور زنان وضعیت بهتر ومودب تری پیدا کنند، چرا از حضور زنان در استادیوم ها جلوگیری می شود؟‌ یا چرا دختران و پسران را دردانشگاه ها جدا می‌کنند؟

اين نكته بجايي است كه قبلا بارها مطرح كرده ايم. تناقضات آقای احمدی نژاد تمامی ندارد. اگر زنان و مردان می توانند در کابینه در کنار هم بنشینند ومشکلی هم نباشد- طبق استدلال های ایشان- به همین نسبت نباید از حضور دختران و پسران در دانشگاه ها که برای امر مقدسی - که همان تعلیم و آموزش است- جلوگیری شود. یا نباید جلوی حضور دختران وزنان در ورزشگاه ها گرفته شود. با توجه به شوخی های جنسی وجنسیتی که احمدی نژاد در مورد وزیر مرد کابینه خودش کرده است که نشان دهنده اوج ابتذال زبانی و خواستگاه فکری واقعی اوست، می توان گفت دختران وپسران ایرانی چندین مرتبه از وی در رعایت حریم های جنسیتی جلوتر هستند. اگر آقای احمدی نژاد نخواهد برخلاف سیاست های چهارسال گذشته اش - ازجمله طرح امنیت اجتماعی وجداسازی های جنسیتی - حرکت کند باید درکابینه بین زنان ومردان یک پرده بکشد.

چرا درمقایسه با مردان حملات زیادی به کاندیداهای زن کابینه شده است؟

حمله به زنان كانديدای وزارت دولت كودتا چند جنبه دارد. يك جنبه آن بر مي گردد به جامعه زنان و سخره گرفتن مبارزاتي کی جنبش زنان حتي تا پيش از انتخابات براي وزير شدن و ارتقاي مشاركت سياسي زنان داشته است. جنبه ديگر بر مي گردد به برخودرهاي جامعه سنتي و استفاده از كليشه هاي جنسي از طرف برخي از وبلاگ نويسها كه به نوعي مي خواهند احمدی نژاد را محكوم كنند ولي باز خودشان دارند به نوعي همان ادبيات ضد زن را بازتوليد م می کنند. كه گاهي خيلي تاسف بار است. جنبش سبز بايد همانطور كه ادبيات و هنر ش دارد در مسير حركتش خلق مي شود و رشد مي كند. زبان جنسيتي اش هم بايد متناسب با ارمان هاي دمكراتيكتش باشد. ولي متاسفانه اين زبان در اين نوع نوشته ها ديده نمي شود و اين نقد جنسيتي است كه متوجه جنبش سبز است ‫

استفاده واژه "هلو" برای وزیر بهداشت با توجه به بار جنسیتی که در فرهنگ عامه وکوچه بازاری دارد چه چیزی را در مورد رییس جمهوری بیان می کند؟

به نظرم نشانه عدم تمركز و فشار سياسي و دستپاچگي در برابر ببينده هايي است كه خود احمدی نژادمي داند چقدر با او مخالفند. معمولن در اين شرايط آدمها از ادبيات واقعی شان استفاده مي كنند. اينادبيات لمپني كه فقط يك نشانه كوچكي از ان در زبان سياسي احمدی نژاد بود به طور گسترده اي دربدنه پليسي و امنيتي رايج است. فحاشي هايي كه من بارها شاهد بودم ماموران يگان ويژه داشتندعريان شده همين ادبيات لمپني است.

تجاوز به مثابه یک شکنجه سیستماتیک

نویسنده: شادی صدر
ترانه موسوی، چه همان دختر سبزپوشی باشد که در روز 7 تیر، در تجمع اطراف مسجد قبا دستگیر شد، مورد تجاوز قرار گرفت و بعد، به دلیل پارگی رحم و مقعد سر از بیمارستانی در کرج و سر آخر سر از سینه گورستانی بی نام و نشان در شمال ایران درآورد و چه اصلا نباشد، اسم رمز همه زنانی است که پس از انقلاب 57، در زندانها مورد تجاوز قرار گرفتند. منبع: میدان زنان

می خواهم بگویم یک ترانه موسوی، کم یا زیاد، فرقی نمی کند وقتی مهدی کروبی می نویسد: “برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است.” و باز حتی اگر ادعای کروبی سراسر دروغ باشد، باز هم فرقی نمی کند وقتی آذر آل کنعان (نینا اقدم) جلوی دوربین می نشیند و روایت تجاوز به خود را در زندان سنندج مستند می کند، وقتی رویا طلوعی، از تجاوز بازجو می گوید، وقتی منیره برادران در کتاب حقیقت ساده، از طاهره، دختری زیبا که بر اثر تجاوز پاسداری دیوانه شد، طاهره ای که بیشتر زندانیان زن تهران در دهه 60 خاطره اش را در ذهن دارند، می نویسد، وقتی جنازه زهرا کاظمی را سیمان می گیرند و شیرین عبادی، وکیلش در دادگاه می پرسد: “چرا لباس مقتول از اين ناحيه خاص پاره و خونی شده؟”، و وقتی نظریه پزشکی قانونی حکایت از تجاوز به زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه پایگاه بسیج همدان دارد.

تجاوز به زنان زندانی سیاسی، در کنار تهدید به تجاوز و آزارهای جنسی دیگر که می تواند از سوی دستگیر کنندگان، بازجویان، زندانبانان و حتی مقامات قضایی صورت بگیرد، خشن ترین نوع شکنجه ای است که آثار جسمی و به خصوص روحی آن با انواع دیگر شکنجه قابل مقایسه نیست. گزارشهایی از اعمال این نوع شکنجه بر زندانیان سیاسی زن پس از انقلاب، چه به شکل سیستماتیک و چه به صورت اتفاقی منتشر شده است. سیستماتیک ترین نوع تجاوز گزارش شده، تجاوز به دختران باکره ای که به دلایل سیاسی به اعدام محکوم شده بودند، در شب پیش از اعدام بوده است. مستند این گزارشها، گفته های متواتر خانواده های زندانیان سیاسی دختری بوده که فردای اعدام، همراه با تحویل جنازه دخترشان، پولی به عنوان مهریه او تحویل می گرفتند. در این گزارشها، دختران باکره به عقد موقت مردانی که زندان را در دست داشتند در می آمدند تا بکارت خود را از دست بدهند. در غیر این صورت، خطر این وجود داشت که زندانی اعدامی چون باکره است، به بهشت برود!

سالها بعد، گالیندوپل، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل که برای رسیدگی به موارد نقض حقوق بشر در ایران تعیین شده بود، در گزارش خود تایید کرد: “زنان باکره محکوم به مرگ، اجبارا به نکاح یک مرد در می آیند و قبل از اجرای حکم اعدام از آنها ازاله بکارت می شود. در این رابطه نماینده ویژه مایل است تاکید کند که گزارشگر ویژه کمیسیون درباره شکنجه مایل است تاکید کند که گزارشگر ویژه کمیسیون درباره مساله شکنجه، تجاوز را نوعی شکنجه محسوب می کند.”*

با این همه، تاکنون فتوای مربوط به این تجاوز سیستماتیک و نیز مستندات در مورد موارد مشخص برای آن به دست نیامده است. همانطور که خواهیم دید، اساسا اثبات تجاوز بسیار سخت و در بیشتر موارد ناممکن است؛ چه رسد به اینکه در زندان اتفاق افتاده باشد.

با این همه، قدر متقین می دانیم که در زندانهای سیاسی دهه 60، مساله تجاوز به زنان، به اندازه ای رایج بوده است که آیت الله منتظری، قائم مقام رهبری وقت، در نامه 17 مهر 65 به آیت الله خمینی بنویسد: “آيا مي‎دانيد در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آيا مي‎دانيد هنگام بازجوئي دختران استعمال الفاظ ركيك ناموسي رائج است ؟…” در واقع برخلاف آنچه از نامه مهدی کروبی مستفاد می شود که انگار تجاوز تنها برای زنان زندانی سیاسی که در وقایع پس از انتخابات 22 خرداد 88 دستگیر شده اند، اتفاق افتاده و پیش از آن هیچ سابقه ای در سی سال حکومت جمهوری اسلامی نداشته است. کروبی در نامه 7 مرداد 88 خود به هاشمی رفسنجانی، بی آن که به سابقه تجاوز در زندانهای سیاسی اشاره کند، می نویسد: “افرادي اين مطالب را به من گفته‌اند كه داراي پست‌هاي حساس در اين كشور بوده‌اند. نيروهاي نام و نشان داري كه تعدادي از آنها نيز از رزمندگان دفاع مقدس بوده‌اند. اين افراد اظهار داشته‌اند، اتفاقي در زندان‌ها رخ داده است كه چنانچه حتي اگر يك مورد نيز صدق داشته باشد، فاجعه‌اي است براي جمهوري اسلامي كه تاريخ درخشان و سپيد روحانيت تشيع را تبديل به ماجراي سياه و ننگين مي‌كند كه روي بسياري از حكومت‌هاي ديكتاتور از جمله رژيم ستمشاهي را سفيد خواهد كرد…عده‌اي از افراد بازداشت‌شده مطرح نموده‌اند كه برخي افراد با دختران بازداشتي با شدتي تجاوز نموده‌اند كه منجر به ايجاد جراحات و پارگي در سيستم تناسلي آنان گرديده است. از سوي ديگر افرادي به پسرهاي جوان زنداني با حالتي وحشيانه تجاوز كرده‌اند به طوري‌كه برخي دچار افسردگي و مشكلات جدي روحي و جسمي گرديده‌اند و در كنج خانه‌هاي خود خزيده‌اند…” مصاحبه شوندگان و مقامات و فعالان سیاسی پس از او نیز، چه در رد و چه در انکار موضوع برآمده باشند، مساله را منحصر می کنند به وقایع پس از انتخابات و به این ترتیب، تجاوز به زندانیان سیاسی زن را به مثابه یک شکنجه جنسی تکرار شونده، به یک “اتفاق”، تقلیل می دهند. در حالی که ابعاد فاجعه وسیع تر و باسابقه تر از اینهاست.

واقعیت این است که اثبات تجاوز و در حدی پایین تر، سایر آزارهای جنسی، به دلیل اینکه اولا معمولا در شرایط پنهانی و به دور از چشم شاهدان احتمالی اتفاق می افتد و شرم قربانی یا ترس او، باعث سکوت و عدم مراجعه اش به نیروهای دولتی می شود، همواره سخت بوده است. اما همین جرم وقتی در چارچوب زندان، یعنی جایی که نیروهای دولتی و فرد یا افراد تجاوزگر یکی می شوند، جایی که قربانیان تجاوز در مقایسه با زنانی که حداقل در ظاهر آزادی عمل، آزادی حرکت و آزادی مراجعه به قوای دولتی را دارند، کاملا دست و پا بسته هستند. موضوع وقتی پیچیده تر می شود که تجاوز، علاوه بر ایجاد سلطه، ارضای شهوت جنسی و ناتوان کردن و منکوب ساختن قربانی، آن گونه که در انواع دیگر تجاوز مطرح است، به عنوان یک ابزار و روش شکنجه، برای تحقیر، شکستن و اعتراف گیری و به طورخلاصه، منکوب سازی سیاسی زندانی یا حتی گروه، حزب یا جریانی که زندانی جزیی از آن است، به کار گرفته شود. در چنین شرایطی، وظیفه همه نیروهای مستقل و مردمی این است که تحلیلی دقیق از ماهیت این نوع تجاوز-شکنجه ارائه دهند که البته بدون کمک قربانیان آن، بسیار سخت خواهد بود. مرور تجربه های مشابه، مانند تجربه بوسنی یا سودان و روشهایی که برای افشا شدن و پیگیری حقوقی تجاوزهای سیستماتیک به عنوان مصداق جنایت علیه بشریت و به مجازات رسیدن عاملان آن نیز برای طی مسیرهایی مشابه، یکی دیگر از وظایفی است که امروز، پیش پای فعالان حقوق بشر و به خصوص فعالان جنبش زنان قرار دارد؛ باشد که نام ترانه موسوی، زهرا بنی یعقوب، زهرا کاظمی و سایر قربانیان تجاوز-شکنجه که امروز دیگر زنده نیستند، در دادگاهی زنده شود که عاملان این جنایات را عادلانه به مجازات برساند.

* این پاراگراف یک روز پس از انتشار اولیه مطلب، و براساس سندی که در کتاب “کلاغ و گل سرخ”، خاطرات زندان مهدی اصلانی به آن برخوردم، اضافه شده است.