۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

اسرائیل – ایران

















اسرائیل – ایران

ریسک‏ها و مخاطراتِ یک حمله [نظامی]
تحلیلِ روزنامه‏ی هاآرتص، ترجمه و بازنشر توسط لوموند

رووِن پداتزور - مترجم: سیامند

• پس از بررسی همه‏ی احتمالاتِ یک حمله‏ی نظامی به ایران، توکان و کوردسمن نتیجه می‏گیرند: «حمله‏ی نظامی اسرائیل به تاسیساتِ هسته‏ای ایران امکان‏پذیر است، [اما] این حمله‏ای خواهد بود بسیار دشوار و خطرناک، و هیچ تضمینی بر موفقیتِ آن در کلیت خود وجود نخواهد داشت.» ...

يکشنبه ۱۰ خرداد ۱٣٨٨ - ٣۱ می ۲۰۰۹

اعضای دولت و کنیسه‏ی [پارلمان] اسرائیل دیگر نیازی به انتظار برای تهیه‏ی گزارشی توسط نیروی هوایی ارتش برای تصمیم‏گیری در رابطه با حمله‏ی نظامی احتمالی به تاسیسات هسته‏ای ایران ندارند. حالا دیگر به لطفِ گزارشی که عبداله توکان و آنتونی کوردسمن، از مرکز مطالعاتِ استراتژیک و بین‏المللی در واشنگتن تهیه کرده‏اند، آنها همه‏ی سناریوهای ممکن، با همه‏ی خطراتِ ممکن و همه‏ی احتمالاتِ موفقیتِ عمل را در اختیار دارند.
این اولین بار است که متنی چنین هشیارانه، دقیق و جامع در رابطه با توانایی های تهاجمی اسرائیل انتشار می‏یابد. این گزارش ۱۱۴ صفحه‏ای مجموعه‏ی کاملی از اطلاعاتِ موجود در رابطه با توانایی‏های نظامی اسرائیل، برنامه‏ی هسته‏ای آن، و همچنین توسعه‏ی هسته‏ای و پدافندِ هوایی ایران، به اضافه‏ی توانِ زرادخانه‏ی موشکی هرکدام از دو کشور را در اختیار می‏گذارد.
پس از بررسی همه‏ی احتمالاتِ یک حمله‏ی نظامی به ایران، توکان و کوردسمن نتیجه می‏گیرند: «حمله‏ی نظامی اسرائیل به تاسیساتِ هسته‏ای ایران امکان‏پذیر است، [اما] این حمله‏ای خواهد بود بسیار دشوار و خطرناک، و هیچ تضمینی بر موفقیتِ آن در کلیت خود وجود نخواهد داشت.»
نخستین دشواری طرح شده توسط نویسندگان مربوط به سرویس‏های اطلاعاتی است، یا بهتر است گفته شود، ناکارآمدی آنان. آنها می نویسند «نمی‏دانیم که آیا ایران تاسیساتی پنهانی برای غنی سازی اورانیوم در اختیار دارد یا خیر». اگر تاسیساتی در ایران موجود باشد که از نظر سرویس‏های اطلاعاتی غرب ناشناخته مانده، حتی اگر اسرائیل پایگاه‏های شناخته شده را بمباران هم بکند، برنامه‏ی غنی‏سازی اورانیوم ایران می‏تواند به نحوی پنهانی همچنان ادامه داشته باشد، و به این ترتیب عملیاتِ هیچ ‏فایده‏ای نخواهد داشت. به‎‏طور کلی نویسندگانِ گزارش معتقدند که حمله‏ علیه ایران تنها زمانی از مشروعیت برخوردار خواهد بود که یا برنامه‏ی هسته‏ای ایران را به کلی از میان ببرد، یا این‏که موجبِ توقفِ آن برای سا‏ل‏هایی طولانی بشود. حال‏آن‏که این هدفی است که به این آسانی‏ها حاصل نمی‏شود.
سرویس‏های اطلاعاتی در مورد اینکه ایران چه زمان به سلاح هسته‏ای دست خواهد یافت هم، اتفاق نظر ندارند. اسرائیلی‏ها موکدا معتقدند که بمب بین سال‏های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ حاضر می‏شود؛ امریکایی‏ها سرانجامِ کار را تا ۲۰۱٣ پیش می‏برند. اگر پیش‏بینی‏های اسرائیلی‏ها درست باشد، چیزی به بسته شدنِ منافذِ برای یک تهاجمِ نظامی باقی نمانده. در هر حال، روشن است که هیچ‏کسی جرئت حمله به ایران را آن زمان که سلاح هسته‏ای در اختیار داشته باشند، نخواهد داشت.
با توجه به اینکه ده‏ها پایگاهِ هسته‏ای در مناطق مختلف سرزمینِ پهناورِ ایران وجود دارد، و اینکه حمله‏ی همزمان به همه‏ی آنها امکان پذیر نخواهد بود، توکان و کوردسمن به گزینه‏ی پایدارِ حمله‏ی همزمان به سه‏تا از آنها می‏پردازند، آنهایی که «حلقه‏ی اصلی زنجیره‏ی سوختِ موردِ نیازِ ایران برای تولیدِ موادِ موردِ نیاز برای اهدافِ نظامی» را تامین می‏کنند.
نابودی این سه پایگاه کافیست تا که برنامه‏ی هسته‏ای ایران را برای سالیانِ طولانی از حیز انتفاع بیندازد. که این سه پایگاه عبارتند از مرکز تحقیقاتِ اصفهان، تاسیساتِ غنی‏سازی اورانیوم در نطنز و کارخانه‏ی تولیدِ آبِ سنگینِ اراک، با هدفِ تولیدِ پلوتونیوم در آینده. در حالی که معلوم نیست که اسرائیل خود را در تهاجمی با چنین ابعادی درگیر کند تا که فقط شمارِ ناچیزی از پایگاه‏ها را هدف قرار دهد، بی آن‏که تضمینی بر قطعِ روند هسته‏ای شدنِ ایران برای مدت زمانی چشمگیر در آن باشد.
این مطالعه سه دالان هوایی احتمالی را مورد بررسی قرار می‏‏دهد: محتمل‏تر از همه دالانِ شمالی است؛ این دالان در امتدادِ مرزِ ترکیه و سوریه است و پیش از ورود به خاکِ ایران از شمال شرقی عراق عبور می‏کند. دالانِ مرکزی، که از فراز اردن می‏گذرد، کوتاهتر است، اما برای پیشگیری از بروزِ دشواری در رابطه با اردن مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. دالانِ جنوب هم که از اردن، عربستان سعودی و عراق عبور می‏کند، با مخاطره‏ی پدید آوردنِ دشواری‏های دیپلماتیک مواجه است.
برای اینکه این هواپیماها طی مسیر خود به سمت ایران موردِ شناسایی‏ قرار نگیرند، نیروی هوایی اسرائیل از تکنولوژی پیشرفته‏ای استفاده می‏کند که وظیفه‏ی پارازیت انداختن بر شبکه‏ی ارتباطی و رادارهای کشورهایی که F۱۵ و F۱۶ ها بر فرازشان حرکت می‏کنند را به عهده دارد، به این ترتیب به هر تعداد هواپیما از آسمان این کشورها عبور کنند، شناسایی نمی‏شوند. به گفته‏ی نویسندگان این گزارش نیروی هوایی اسرائیل پیش از این نیز در جریان حمله به راکتور هسته‏ای سوریه در دیرالزور در سپتامبر ۲۰۰۷ از همین تکنولوژی بهره گرفته است. یک سیستم هک مستقر شده روی دو ناوگانِ هوایی Gulfstream G۵۵۰ که در سال های اخیر توسط تَساهل (ارتش اسرائیل) خریداری شده.
عملیاتی که سه تاسیساتِ هسته‏ای مورد نظر را هدف داشته باشد، لااقل به ۹۰ هواپیمای جنگنده، یعنی ۲۵جنگنده‏ی F۱۵E موجود در نیروی هوایی اسرائیل و ۶۵ فروند F۱۶IC نیاز خواهد داشت. به همین ترتیب می‏بایست همه‏ی هواپیماهای تدارکاتی، یعنی پنج KC۱٣۰H و چهار B۷۰۷ را در کار گرفت تا که ناوگانِ هوایی جنگنده را در هر دو مسیر رفت و بازگشت از نظر سوخت تامین کنند. نیروی هوایی اسرائیل برای یافتنِ دالانی که بتواند هواپیماهای تدارکاتی اش را بی آن که توسط ترک‏ها و یا سوری‏ها کشف شوند، عبور دهد، دشواری جدی خواهد داشت.
یکی از دشوارترین‏های عملیاتی برخاسته از شرایطِ زیرزمینی تاسیساتِ نطنز است. تاسیساتِ غنی‏سازی اورانیوم در عمقِ ٨ متری زمین بنا شده و با دیواری بتونی به ضخامتِ دو و نیم متر، که همین دیوار نیز تحت محافظت دیوارِ بتونی دیگری است، محافظت می‏شود. در اواسطِ سال ۲۰۰۴ ایرانیان استحکاماتِ بالِ دیگرِ این بنا را، که محلِ استقرارِ سانتریفوژهاست را تقویت کردند ؛ آنها بیست و پنج متر زیرِ زمین واقع شده و سقفی بتونی به ضخامت چندین متر روی آن را پوشانده است.
ایرانیان این سانتریفوژها را برای تولید اورانیوم غنی شده مورد نیاز برای ساختن بمب اتمی مورد استفاده قرار می‏دهند. کارخانه‏ی نطنز تا همین حالا ۶۰۰۰ سانتریفوژ در خود جا داده و پیش‏بینی شده که شمارِ آنها به ۵۰۰۰۰ برسد تا به تولیدِ سالانه‏ی ۵۰۰ کیلو اورانیوم نظامی بپردازد. ساختنِ یک بمب به ۱۵ تا ۲۰ کیلو اورانیم غنی شده نیازمند است. بدین‏سان، تاسیساتِ نطنز قادر به تهیه‏ و در اختیار نهادنِ موادِ مورد نیاز برای تولیدِ ۲۵ تا ٣۰ بمب در سال خواهد بود.
با توجه به اهمیت سانترالِ نطنز، ایرانیان محافظتی نیرومند در اطرافِ آن مستقر کرده‏اند. برای عبور از این میدانِ تدافعی، نیروی هوایی اسرائیل از دو تیپ بمب‏های هوشمند ساختِ امریکا استفاده می‏کند. مطبوعاتِ بین‏المللی گزارش داده‏اند که ۶۰۰ عدد از این نوع بمب‏ها- که bunker busters بانکر [پناهگاه]شکن نام گرفته اند- به اسرائیل فروخته شده. مدل اول GBU-۲۷ حدود ۹۰۰ کیلو وزن دارد و قادر به از میان برداشتنِ لایه ای از بتون به ضخامتِ ۴/۲ متر است. مدل بعدی GBU-۲٨ به وزنِ ۲۲۶٨ کیلو : این موجود غول‏آسا بتونی به ضخامت ۶ متر به اضافه‏ی لایه‏ای از زمین به عمق سی متر را پشت سر می‏گذارد. اما برای اینکه این بمب‏ها به تاسیساتِ شدیدا محافظت شده‏ی ایران را هدف قرار دهند خلبان‏های اسرائیلی می‏بایست با دقتی مطلق و مناسب‏ترین زاویه دید به نشانه‏گیری بپردازند.

چالش‏هایی دیگر
سری چالش‏هایی که نیروی هوایی اسرائیل در مقابل دارد تنها منحصر به این موارد نمی‏شود. سیستمِ پدافندِ هوایی استقرار یافته توسط ایران می‏تواند دستیابی به اهداف برای هواپیماهای اسرائیلی، بی‏آن‏که صدمه‏ای ببینند را بسیار دشوار کند. علاوه بر چیزهای دیگر ایرانیان باتری‏های موشکی هاوک، موشک‏های زمین به هوای SA-۵ و SA-۲ را در کار گرفته‏اند و همینطور موشک‏های ضدهوایی SA-۷ و SA-۱۵، Crotale, Rapier و Stinger هم در اختیار دارند. ۱۷۰۰ موشکِ ضدهوایی که محافظت از تاسیسات هسته‏ای را به عهده دارند، و ۱٨۵ هواپیمای جنگی که قادر به شرکت در جنگ برای دفاع از حریمِ هوایی ایران هستند را نیز باید به این مجموعه افزود. عمده‏ی این هواپیماها از نظر تکنولوژیک عقب‏افتاده و قدیمی‏اند، اما همچنان می‏توانند برای مقابله با ناوگان هوایی اسرائیل،که ناچار به بسیجِ بخشی از توانِ ضربتی خود برای مدیریتِ شرایط خواهد بود، مورد استفاده قرار بگیرند.
همه‏ی این موانع در مقایسه با سیستم دفاع ضدهوایی S-٣۰۰V (SA-۱۲ Giant) که منابع بسیاری اطلاع می‏دهند که اخیرا موضوعِ معامله‏ای پنهانی میان ایران و روسیه بوده است، هیچ نیستند. اگر ایرانیان چنین سیستم دفاعی‏ای در اختیار داشته باشند، همه‏ی پیش‏بینی‏های ارتش اسرائیل و همه‏ی ملاحظاتِ له یا علیه عملیاتِ نظامی اسرائیل در ایران می‏بایست مورد بازبینی مجدد قرار بگیرند. سیستمِ روسی آن‏چنان پیچیده و گریزناپذیر است که می‏تواند کوجبِ ضایعاتِی معادلِ ۲۰% تا ٣۰% شود. در کلامی دیگر، از ناوگانی شاملِ ۹۰ هواپیما ۲۰ تا ۲۵ فروند از آنها در خطر مورد اصابت قرار گرفتن خواهند بود. چیزی که به قولِ نویسندگان «ضایعاتی که اسرائیل نمی تواند بپذیرد» است.
اگر اسرائیل تصمیم به حمله به راکتور شناخته‏شده‏ی بوشهر بگیرد، فاجعه‏ای زیست محیطی و تلفات انسانی بسیار گسترده‏ای رخ خواهد داد. آلودگی آتمسفریک تحتِ شکلِ بارشِ رادیونوکلئید محوطه‏ای وسیع را در بر‏گرفته و موجب مرگِ آنی هزاران ایرانی ساکن در مناطق پیرامونی خواهد شد. صدهاهزار نفر نیز بر اثر سرطانِ ناشی از رادیواکتیویته از میان خواهند رفت. نویسندگانِ گزارش اضافه می کنند به دلیلِ وزشِ همواره‏ی بادِ شمال در این منطقه در طول سال «بحرین، قطر و امارات متحده‏ی عربی همه به شدت موردِ هجومِ رادیونوکلئید قرار خواهند گرفت».
شاید بتوان دشواری‏های یک عملیاتِ هوایی را با پرتابِ موشک‏های بالیستیک، به جای هواپیماهای جنگنده، دور زد، موشک‏هایی که ایرانیان هیچ وسیله‏ی دفاعی در مقابلِ آنها در اختیار ندارند. گزارش طرح موشکی اسرائیل را عیان کرده و جزئیات سه مدلِ اصلی را عیان می‏کند : جریکو I، II و III. جریکوی I بردی معادلِ ۵۰۰ کیلومتر داشته و با کلاهکی ۴۵۰ کیلویی و قادر به حملِ کلاهکی اتمی به قدرتِ ۲۰ کیلوتن است. جریکوی II بردی معادلِ ۱۵۰۰ کیلومتر دارد و در ۱۹۹۰ به خدمت گرفته شده. این موشک قادر به حمل کلاهکی اتمی به توانِ یک مگاتن است. جریکوی III موشکی بالیستیک قاره‏پیماست با بردی معادلِ ۴٨۰۰ تا ۶۵۰۰ کیلومتر، توانا به حمل کلاهکی هسته‏ای به قدرت چندین مگاتن. بر اساسِ این گزارش این یکی از سال ۲۰۰٨ به خدمت گرفته شده.
به نظر می‏رسد نویسندگان تحلیلِ خود را بر این اساس که اسرائیل نه کلاهک اتمی، بلکه کلاهک‏هایی غیرهسته‏ای پرتاب خواهد کرد، بنا کرده‏اند. بر پایه‏ی محاسباتِ آنان برای نابودی سه پایگاه تاسیساتی ایران، ۴۲ موشکِ جریکوی III، آن هم با این فرض که همه دقیقا به هدف اصابت کنند، چیزی که بسیار مشکل خواهد بود، لازم است. کافی نیست که تنها منطقه‏ی هدف مورد اصابت قرار بگیرد ؛ برای نابودی این تاسیسات، می‏بایست محل اصابت با دقتی در هدف‏گیری در مساحتی چند متری هدف قرار بگیرد. اصلا معلوم نیست که بتوان امری با چنین دقت بالایی را به جریکو سپرد.
گزارش همینطور پاسخ‏های محتملِ ایران به عملیاتِ نظامی اسرائیل را مورد بررسی قرار می‏دهد. بر اساسِ همه‏ی شواهد، ایرانیان در تلاشِ تداومِ برنامه‏ی هسته‏ای، و حتی شتاب بخشیدن به آن هستند، تا که در مقابلِ عملیاتِ اسرائیلی پرخاش‏جو بازدارنده‏ی قابلِ اتکایی در اختیار داشته باشند. به همین ترتیب ایران از معاهده‏ی منعِ گسترشِ سلاح‏های هسته‏ای، که تا کنون با محدودیت‏هایی امکانِ نظارت بر برنامه‏ی هسته‏ای آنها توسطِ بازرسانِ آژانسِ بین‏المللی انرژی هسته‏ای (IAEA) را فراهم آورده، نیز کناره خواهد گرفت. یک عملیاتِ اسرائیلی همه‏ی تلاش‏های جامعه‏ی جهانی برای این‏که ایران روندِ تولیدِ سلاحِ هسته‏ای را متوقف کند را بی حاصل خواهد کرد.

بی‏پاسخی سوریه
ایران مستقیما به اقداماتِ تلافی جویانه علیه اسرائیل دست خواهد زد. آنها احتمالا موشک‏ بالستیک شهاب-٣ را که میدان عملش همه‏ی سرزمین اسرائیل را در بر می‏گیرد، و برخی از آنها مسلح به کلاهک‏های شیمیایی‏اند را مورد استفاده قرار دهند. علاوه بر این‏که ایرانیان از حزب‏اله و حماس برای گسیل نمودنِ امواجِ بمب‏گذارانِ انتحاری علیه اسرائیل بهره خواهند برد. جنگِ دومِ لبنان در تابستانِ ۲۰۰۶ نمونه‏ای از قدرتِ آتشِ راکت‏های حزب‏اله را به نمایش گذاشت، و هشت سالِ گذشته هم نشان داده که حماس هم قادر به پرتابِ موشک‏های قسام از نوارِ غزه است.
طی جنگِ دوم لبنان (در ژوئیه‏ی ۲۰۰۶) حزب‏اله ۴۰۰۰ راکت از جنوب لبنان شلیک کرد، و اثرِ آنها در شمالِ اسرائیل به این زودی‏ها از خاطر پاک نخواهد شد ؛ زندگی عملا به مدتِ یک ماه فلج شده بود. از آن موقع تا کنون این سازمانِ شیعه‏ی لبنانی زرادخانه‏اش را بازسازی کرده و بر حجمِ آن افزوده، و امروزه شماری حدودِ ۴۰۰۰۰ راکت در اختیار دارد. اسرائیل وسیله‏ی دفاعی در مقابل آن ندارد. سیستمِ دفاعِ ضدموشکی‏ای که در شرایطِ حاضر در دستِ تهیه است Iron Dome (گنبد آهنین) و Magic Wand (عصای سحرآمیز) خیلی مانده تا که دقیق و اجرایی شوند، حتی موقعی که اجرایی هم شوند، امکانِ این‏که قادر باشند در مقابلِ بارانِ هزاران راکت به خاک اسرائیل کاری از آنها برآید، کم است.
علاوه بر این دخالت نظامی اسرائیل در ایران بی‎‏ثباتی سراسرِ خاورمیانه را در پی خواهد داشت. ایرانیآن شیعیان عراق را تحریک و بسیج خواهند کرد، مبارزین طالبان را تحتِ حمایتِ خود خواهند گرفت و توانایی جنگی آنها در افغانستان را تقویت خواهند کرد. آنها حتی می‏توانند منافع امریکا در منطقه، از جمله در کشورهایی که پایگاه‏های امریکایی را در خود جا داده‏اند، مثلِ قطر و بحرین، را نیز مورد تهدید خود قرار دهند. ایرانیان بی‏تردید خواهند کوشید راهِ خروجِ نفتِ خلیج فارس به سوی غرب را نیز مسدود کنند. از آنجا که اینگونه به نظر خواهد آمد که اسرائیل با چراغ سبزِ ایالاتِ متحده به ایران حمله کرده، روابط امریکا با متحدینِ عربش دچارِ دشواری جدی خواهد شد. توکان و کوردسمن در عینِ حال معتقدند که سوریه، متحدِ ایران، در صورتِ حمله‏ی اسرائیل به تاسیساتِ هسته‏ای ایران، هیچ دخالتی نخواهد کرد.
اما در رابطه با تاریخِ حمله‏ی احتمالی اسرائیل، نویسندگان برخی پارامترها را برمی‏شمرند که در شتاب بخشیدن به تصمیم گیری تاثیرگذار خواهد بود. از حالا تا ۲۰۱۰ ایران احتمالا تهدیدی بزرگ برای همسایگانش و اسرائیل خواهد بود، چرا که به تعدادِ کافی سلاح هسته‏ای در اختیار خواهد داشت که امریکا یا اسرائیل را از حمله به انصراف وادارد. نگاهی به فهرستِ موشک‏های بالیستیکِ قادر به حملِ کلاهکِ غیرمعمولی که ایران در اختیار دارد، می‏تواند موجب پیش انداختنِ تاریخ این رویداد باشد. بالاخره چشم‏اندازِ این که این کشور به دفاعِ ضدهوایی روسی S-٣۰۰V دست یابد (اگر که تا همین حالا این اتفاق نیفتاده باشد) می تواند موجبِ پیش‏افتادنِ حمله‏ای پیشگیرانه باشد.
خوب، سیاست‏گذارانِ اسرائیل چه نتیجه‏ای می‏بایست از این مطالعه‏ی امریکایی‏ها بگیرند ؟ که یک حمله‏ی هوایی علیه ایران عملیاتی پیچیده و مشکل‏ساز خواهد بود، که شانسِ موفقیتِ آن چندان قابلِ توجه نیست. که می‏بایست همه‏ی خطراتِ جنبی یک چنین تصمیمی را در نظر داشته باشند و فریبِ وعده‏هایی که افسرانِ ستاد ارتش اسرائیل در رابطه با شانس‏های موفقیتِ چنین عملیاتی می‏دهد را نخورند.
یکی از نتیجه‏گیری‏های بررسی توکان و کوردسمن پاسخ به این سئوال است که آیا اسرائیل واقعا ابزارِ نظامی برای نابودی و یا به تعویق انداختنِِ برنامه‏ی هسته‏ای ایران برای مدتی چندین ساله را در اختیار دارد. اگر تماس‏های دیپلماتیکی که هیئت حاکمه‏ی اوباما می‏کوشد با ایران برقرار کند، بی‏نتیجه نشان دهد، و اگر در مقابلِ شکستِ احتمالی این روند، رئیس جمهور امریکا به نفعِ دخالتِ نظامی تصمیم نگیرد، همه‏ی شواهد مبنی بر این است که ایران در آینده‏ای نزدیک به سلاح اتمی دست خواهد یافت. به نظر می‏رسد که می‏بایست سیاست‏پردازان در اورشلیم هم از نظر روانی و هم استراتژیک خود را برای شرایطی که در آن ایران قدرتی هسته‏ای توانا به هدف قرار دادنِ اسرائیل است، آماده کنند.
در اینجا می‏بایست به خطایی که اسرائیل با هوچیگری در بابِ تهدیدِ ایران، مرتکب شد را مورد اشاره قرار دهیم. یقینا رژیمِ تهران، رقیبی است ستیزه‏جو و غیرقابلِ انعطاف، اما اصلا در موقعیتی قرار ندارد که تهدیدی حیاتی برای اسرائیل باشد. دست داشتنِ ایران در تروریسمی که بر منطقه حاکم شده، البته مسئله‏ای است دردسرساز، اما تامینِ منابع مالی تروریسم یک چیز است، و پرتابِ موشکِ اتمی علیه اسرائیل یک چیزِ دیگر.حتی اگر ایران موفق به تهیه‏ی سلاح اتمی شود، توانایی اسرائیل در چشم‏ترساندن و به انصراف واداشتن آنان کافی می‏بود تا همه‏ی مسئولینِ ایرانی را پیش از تصورِ پرتابِ موشکی هسته‏ای به اندیشه‏ی مجدد وا‏دارد.
وقتش رسیده که دست از علم کردنِ مترسکِ تهدیدِ خطری حیاتی برداریم و از بیان سخنانِ ستیزه‏جویی که می‏تواند زمینه‏ سازِ افزایش دینامیسمی نابودگر باشد، بپرهیزیم. اگر این‏گونه سخنان زائد و آماتوری‏اند حمله‏ علیه تاسیساتِ هسته‏ای ایران بسیار بیش از این زائد و بی‏معنی است.
طبعا هیچ یک از موارد یاد شده مانعِ این نخواهد بود که عملیاتِ پنهانی‏مان برای چوب گذاشتن لای چرخِ طرح [هسته‏ای] ایرانیان و منابعِ تغذیه‏اش را تداوم ندهیم. وقتی نیروی هوایی اسرائیل راکتورِ اوزیراک در بغداد، در سالِ ۱۹٨۱ را نابود کرد، «دکترین بگین» به دنیا آمد، که مبنی بر این بود که اسرائیل اجازه نمی‏دهد که هیچ‏یک از کشورهای معاندِ منطقه به سلاح هسته‏ای دست یابند. مسئله اینجاست که آنچه که سی سالِ قبل در عراق عملی بود، در شرایط کنونی و برای ایران غیرعملی است.
ترجیع‏بندِ «خطر ایران» محصولِِ شرایط سیاسی داخلی است و در اثرِ تمایل به افزایشِ سرمایه‏گذاری در عرصه‏ی امنیتی است. اما، با توجه به توسعه‏ی احتمالی بالیستیکِ ایران، بازی پرخطری است. اسرائیل نمی‏تواند به توانایی ضربتِ ایران بی‏تفاوت بماند و می‏بایست سیاستی در جهتِ خنثی‏سازی آن در پیش بگیرد.
از یک تا سه سالِ دیگر، موقعی که ایرانیان سلاح اتمی در اختیار داشته باشند مبانی استراتژیکِ منطقه کاملا تغییر خواهند کرد. اسرائیل باید با در پیش گرفتنِ سیاستی منسجم و روشن آمادگی خود را حفظ کند، توانا به مقابله‏ی کارآمد با تهدیدی هسته‏ای، حتی زمانی که به نظر نمی‏رسد رقیب تصمیمی برای استفاده از آن داشته باشد. کلیدِ این موضوع، البته چشم‏زخم گرفتن و به انصراف واداشتن است. تنها نشان دادنِ علامتی روشن و معتبر به ایرانیان، به معنای تفهیم کردنِ بهای دهشتناکی که در صورتی که جرئتِ حمله‏ی هسته‏ای به اسرائیل را به خود بدهند، آنها را از استفاده از موشک‏هایشان بازخواهد داشت. ایرانیان هیچ دلیلِ منطقی‏ای ندارند که شهرهای بزرگ خود را در معرض نابودی کامل قرار دهند، چیزی که اگر اسرائیل از امکانات خود برای به انصراف واداشتنِ آنان استفاده کند، کاملا عملی و در دسترس است. نه ارضای حسِ قتلِ عامِ کفارِ صهیونیست و نه ارتقای منافعِ فلسطینیان، هیچ کدام توجیه‏کننده‎‏ی چنین بهایی نیست. قدرتِ چشم‏ترسانی اسرائیل در مقابلِ تهدیداتِ هسته‏ای ایران شانسِ بسیار زیادی برای کارایی و موثر بودن دارد، چرا که ایرانیان نفعی در زدنِ ضربه‏ای ویرانگر به اسرائیل ندارند.
در نتیجه، همه‏ی بیانیه‏هایی که در جهتِ توسعه و گسترشِ توانایی عملیاتی نیروی هوایی اسرائیل با چشم‏اندازِ حمله به ایران صورت می‏پذیرند، همه‏ی وعده و وعیدهای توخالی در رابطه با توانایی‏های موشک‏های ضدموشکِ Arrow مبنی بر خنثی‏سازی شهاب-٣، نه تنها هیچ نفعی برای توانایی چشم‏ترسانی اسرائیل ندارند، بلکه برعکس، ‏اعتبارش نزد ایرانیان را هرچه بیشتر کاهش خواهد داد.
دیگر وقتش شده که نحوه‏ی اندیشیدن‏مان را تغییر دهیم. گذشت دوره‏ی اعلامیه‏های شداد و غلاظ و تهدیداتِ توخالی : امروز دوره‏ی در پیش گرفتنِ یک سیاستِ محتاط، پایه‏ گذاشته شده بر استراتژی‏ای منسجم است. در روزگارِ گسترشِ سلاحِ هسته‏ای در خاورمیانه، به نفعِ همه‏ی طرف‏های درگیر است که به جای دمیدن بر آتش زیرِ خاکستر، تنش‏ها را فروبنشانند


ئتلاف شخصیت های کاذب ایرانی و گروه «کنت تیمرمن» از لابیگران اسرائیل

ائتلاف شخصیت های کاذب ایرانی و گروه «کنت تیمرمن» از لابیگران اسرائیل

پرویز داورپناه

پرویز داورپناه

بالاخره با اعلام موجودیت تشکیلات "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران" روشنفکران ايرانی در داخل و خارج از کشور که بعضا در گذشته مائوئيست و يا چپهای چريک يا از افراد و گروههای گرايشات راست و سلطنت طلب بوده اند و چند سالی است تحت نظر "کنت تیمرمن" اسرائیلی ـ آمریکایی فعالیت میکنند، سناریوی جدیدی را در ایران با همکاری افراد خود شیفته ی شناخته شده ای نظیر کورش زعیم و حشمت الله طبرزدی با سکوت (علامت رضای) وزارت اطلاعات رژیم اسلامی برپا ساختند. پس از اعلام موجودیت این "تشکیلات" با طوماری از امضاء موج جدید تکذیبیه هاشروع شده، همچنان ادامه دارد (نگاه کنید به تکذیبیه ها)
گروه باند تیمرمن در خارج از کشور نیز از جمله دکتر حسین باقرزاده، حسن ماسالی، (سخنگوی حشمت الله طبرزدی در خارج از کشور)، منوچهر آهی، (رئیس دفتر رضا پهلوی)، و دکتر عبقری و همسرش و ...از برگذارکنندگان نشست پاریس «کنت تیمرمن» در تاریخ پانزده تا هفده ژوئن ۲۰۰۷ (۱۳۸۶) در فرانسه بوده، تحت نظر آقای تيمرمن، که از لابيگران اسرائيل است، خواهان بازگشت نظام شکست خورده پادشاهی سابق شده بودند. (نگاه کنید ۱)
شایان توجه است که در کنفرانس پاریس تعداد شرکت کنندگان ایرانی قلیل بود، برای اینکه آقای تیمرمن عضو عالیرتبه سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، و شخصیبت نومحافظه کار امریکائی آن را اداره کرد.
ساليان درازی است که سلطنت طلبان در پی "اتحاد بزرگ" با نيروهای ملی بوده اند. جريان "کنفرانس ملی" و جريان سال ۲۰۰۰ در واشنگتن و بالاخره سه کنفرانس برلن، لندن و پاريس و اکنون «همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران» تبلوری از اين حرکت میباشد.
البته "بازگشت نظام پادشاهی"، تخيلی بيش نيست. اینها بايد روزی اين واقعيت را بپذيرند که نظام گذشته بر گشت ناپذير است.
کِنت تیمرمن کیست و چه می خواهد؟ تیمرمن متولد چهار نوامبر 1953 می باشد. او تحصیلکرده دانشگاه براون و ظاهرا "ژورنالیست" است. اوائل سالهای هشتاد تهبه کننده خبرهای آسیای مرکزی ودر سال 1982 حدود بیست و چهار روز در لبنان در زندان الفتح بوده است.آقای کنت تیمرمن "ژورنالیست" در سال 1983 میلادی شاهد بمباران سفارت آمریکا در لبنان بوده است. تیمرمن، تا کنون چندین کتاب در باره ی جنگ ایران و عراق در سالهای هشتاد، به رشتهء تحریر در آورده است. ( نگاه کنید 2)
آقای کنت تیمرمن مدیر اجرائی «بنیاد دموکراسی در ایران» و "کارشناس مسائل ایران" در سال 1983 میلادی در مجله کوئین در اورشلیم می نویسد:
" برای اینکه اسرائیل ماندگار باشد، باید کشورهای بزرگ خاورمیانه درهم شکسته و تجزیه شوند. و آنگاه مثال عراق را میزند با کرد و سنی و شیعه- و مصر با قبطی و عرب و ترک و . . . که آماده تجزیه اند."
در تاریخ 15 ــ 17 ژوئن 2007 تیمرمن آمریکائی، مدیر اجرائی « بنیاد دموکراسی در ایران» عضو عالیرتبه سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، وشخصبت نئومحافظه کار امریکائی درهمایش ایرانیان بی حمیّت و تنی چند تجزیه طلب کرد و بلوچ ایرانی در پاریس شرکت داشته و با سلطنت طلبان و بخشی از گروههای چپ و راست، همایش پاریس را به ریاست دکتر حسین باقرزاده ترتیب داده، با طرح 1983 ذکر شده در بالا، به دنبال آلترناتیو سازی در ایران با شروع حملهء نظامی آمریکا و تحریک اقوام و تجزیه ایران اند و از آنجا که با مقاومت و استقامت و اعتراض شدید ملیون و احزاب چپ مستقل در ایران و خارج از کشور مواجه می شوند، مصدق ستیزی را در صدر برنامهء سیاسی خود قرار می دهند، بطوری که، هفته ای نیست که مباشران و جیره خوارانشان، نشر نوشته هایی سراسر مغالطه علیه دکتر مصدق و راه او و حتی، اینجا و آنجا، ناسزاگوئی و اهانت به دکتر محمد مصدق ورهبران ملی را، به امید روگردان کردن ملت ایران از راه اصیل و خجسته ی او و ایجاد تمایل به ته مانده ی پهلوی ها که آرمانی و سابقه ی مثبت برای عرضه ندارند، وسیلهء خوش خدمتی به سیا وجنگ طلبان آمریکایی و خاندان پهلوی نکنند.
دکتر باقرزاده یکی از برگذارکنندگان و رئیس کنفرانس تیمرمن در پاریس اخیرا در تاریخ 5 خرداد 88 در سایت "ایران امروز" پیرامون اعلام تشکیلات "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران"نوشته است:
"... میدان سیاست در درون كشور است، و هیچ فعالیت سیاسی بدون اتكا به نیروهای فعال درون كشوری نمیتواند شانسی برای موفقیت داشته باشد. دلایل این ناكامی را نیز باید عمدتا دو عامل (مرتبط به هم) دانست: یكی حساسیت شدید نیروهای امنیتی رژیم در مورد همكاری نیروهای ایرانی داخل و خارج كشور در فعالیتهایی كه خصیصه ساختارشكنانه (!) داشته باشد، و دیگری اتخاذ سیاستها و شعارهای تند از سوی نیروهای خارج كشوری (مانند «براندازی») كه ممكن است هزینههای سنگینی برای نیروهای داخل كشور به دنبال بیاورد."
"... این امر بخصوص برای نیروهای خارج كشوری كه در پیوند زدن به نیروهای درون كشور در گذشته دچار مشكل بودهاند اهمیت خاص دارد. اینان باید كه از خودمحوری در مبارزات سیاسی جامعه ایران دست بكشند و محوریت مبارزات داخل كشور را بپذیرند. تنها در این صورت است كه میتوان مبارزات را متناسب با ظرفیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران سازمان داد و از خطرات افراطیگری و ماجراجویی سیاسی اجتناب كرد."
آقایان باقرزاده، تیمرمن، زعیم و طبرزدی و دوستانشان اگر دل نگران دموکراسی و حقوق مردم ایرانند، بهتر است بدیل سازی با عنوان های کاذب «بنیاد دموکراسی در ایران» و « همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران" دست بردارند و آگاه باشند که دستشان رو شده و حنایشان دیگر ابداً رنگی ندارد.
اگر قرار باشد دولت "سایه !!" ای(!) هم در سایه ی مراحم نظام حاکم بروید و هم استقلال دموکراسی را که لازم و ملزوم یکدیگرند، فدای منافع بیگانگان و قوام خود کند، چنین دولتی هرقدر هم که در سایه بخزد، و در سایه ی هر قدرتی که بخزد، از آن مردم ایران نخواهد بود.
سخن، اینجا، بر سر ادامه ی خدمت به استقلال و آزادی است و استقرار و تحکیم دموکراسی در حیطه ی سیاسی و بسط آن به همه ی شئون اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه، با سپردن اداره ی امور مردم در همه ی حیطه های کار و زندگی روزمره محلی و شهری و منطقه ای بدست ارگان های منتخب خود مردم میسر است.
ایران هرگز نخواهد مرد و مصدق نیز ماندگار است زیرا میراث معنوی و راه سیاسی مصدق امروز نیز مانند گذشته تمام ارزش و فعلیت خود را حفظ کرده است و فرا رفتن در این راه نه از طریق حکومت آلترناتیو بیگانگان و تشکیل یک "دولت سایه!!" (!)، در سایه ی این و آن، و همزمان با آن، نفی دموکراسی و استقلال کشور و تجزیه ایران، بلکه فقط از راه تحکیم و بسط هر چه بیشتر دموکراسی و دفاع از تمامیت ارضی ایران به همت والای جبهه ملی ایران و اصیل ترین متحدان طبیعی آن در عرصه ی مبارزه ی داخل و خارج کشور، ممکن خواهد بود.
مصدق میگويد "ای مرگ بر آن کسانی که به جای خدمت، خيانت به وطن را پيشه خود قرار میدهند."
این از وظایف مهم سازمانهای سیاسی مستقل، دموکرات و ایران دوست است که اسامی همکاران ایرانی آقای تیمرمن و مباشران ایرانی سیا را برای اطلاع مردم منتشر کنند. و مانند همیشه بسیار هشیار باشند.
کنت تیمرمن و سیا اگر دل نگران دموکراسی و حقوق مردم ایرانند، بهتر است از بدیل سازی و طرح تجزیه ایران با استفاده از عناوینی کاذب چون "بنیاد دموکراسی در ایران" و یا "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران" دست بردارند و آگاه باشند بهترین کارشناسان امور ایران تنها در میان خود ایرانیان حضور دارند، ایرانیانی که با اعتماد به نفس و تکیه بر تاریخ و نبوغ ملی خود به سرنوشت کشور و ملت خود می اندیشند، نه آنها که خود را ایرانی می نامند اما نسخه ی موفقیت در میان ملت ایران را از دیگران دریافت می کنند..
ملت بزرگ ایران حکومت آلترناتیو بیگانگان و نفی دموکراسی و استقلال و تجزیه ایران را هرگز نمی پذیرد و با چنگ و دندان از تمامیت ارضی ایران دفاع خواهد کرد.

پاینده باد ایران
پیروز باد جبهه ملی ایران، خانه سیاسی مصدق
دکتر پرویز داورپناه ـ 9 خرداد ماه 88

دکتر پرویز داورپناه ـ 9 خرداد ماه 88
منابع

اتحادیه اروپا ژاندارم اروپایی منافع انحصارها است

اتحادیه اروپا ژاندارم اروپایی منافع انحصارها است

۱۰ خرداد ۱۳۸۸ | admin

در یونانی که انحصارها و سرمایه در مجموع غالب هستند، و در اروپای انحصارها، هیچ نوع امکان خروج از بحران در جهت منافع خلق وجود ندارد. سایر احزاب و دولت‏های کشورهای عضو اتحادیه اروپا مدعی هستند که راهی برای خروج از بحران وجود دارد که به‌گونه‌ای یکسان از منافع سرمایه‌داران و زحمتکشان دفاع می‏کند. این واقع‌بینانه نیست

سخنان دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان
در کنفرانس مطبوعاتی ۳۰ مارس ٢٠٠٩

در جریان کنفرانس مطبوعاتی که در تاریخ ۳۰ ماه مارس ٢٠٠٩ در رابطه با انتخابات پارلمان اروپا برگزار شد، «آله‌کا پاپاریگا» دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان ابراز داشت: «به‌نظر ما، اتحادیه اروپا فقط شایسته یک لقب است: لقب ژاندارم منافع انحصارات در اروپا و در تک تک کشورها. اتحادیه اروپا چیزی جز یک هم‏کاری بین کشورها در جهت هم‏آهنگ ساختن منافع بورژوازی و انحصارات نیست؛ انحصاراتی که دارای ستادی در سطح ملی کشورها هستند تا فعالیت‏های خود را در تمامی اروپا و حتی ورای آن گسترش دهند.»

در زیر، متن کامل سخنان دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان را می‌خوانید.

یادآور می‌شوم که چند ماه پیش، کمیته مرکزی بیانیه‌ای درباره انتخابات پارلمان اروپا منتشر کرده بود. از آن‏جا که از آن زمان تاکنون بحران حاضر سر برآورده است، بنابراین آن متن به‌روز شد. متن پایانی بیانیه انتخاباتی به ضمیمه «ریزوپاستیس» در تاریخ ٢٩ مارس ٢٠٠٩ به‌چاپ رسید.

از سوی دیگر یادآوری می‏کنم که بیانیه انتخاباتی تنها ملاحظات ما و بررسی تحولات یا مواضع حزب کمونیست یونان را در بر نمی‏گیرد. این بیانیه هم‏چنین شامل آماج‏های مشخص جبهه‏های مبارزه، موضع حزب در مورد مسایل کلی که می‏توان گفت به مسایل مشخص هم بر می‏خورد نیز می‌شود. بدین ترتیب، خوانندگان بیانیه نگرشی در آن واحد کلی و مشخص از آماج‏ها و پیشنهادات حزب کمونیست یونان در رابطه با طبقه کارگر و سایر قشرهای مردمی به‌دست خواهند آورد.

مایل هستم درباره برخی از مسایل کلی تأکید کنم چرا که این مسائل تعیین‌کننده موضع ما درباره مسایل مهم و دقیق هستند. بایستی انتخابات پارلمان اروپا را کاملا تنیده به بحرانی که هم‌اکنون سخت گریبان‏گیر اروپا و یونان شده است در نظر گرفت. به‌ویژه در حال حاضر که بحران اروپا و یونان را در بر گرفته است، حزب کمونیست یونان باید هرچه قدرتمندتر در درون جنبش، در مبارزه و در روند انتخابات عمل کند. این حزب، حزبی مستحکم و باتجربه است و در عرصه ملی و اروپایی آزمون خود را داده است.

به‌خاطر بحران، طبقه کارگر هیچ فداکاری‌ای نباید بکند

همه باید در نظر بگیرند که به‌رغم آن‏چه که می‌شنویم، ثابت شده است که اتحادیه اروپا نه می‌تواند از بحران اجتناب کند، نه به هم‏گرایی سطح رشد میان خلق‌ها برسد و نه رشد پایدار سطح زندگی را تضمین کند. و افزون بر این نمی‏تواند صلح، دموکراسی، رشد فرهنگی ـــ که آن‏ها نیز زندگی مردم را بهبود می‏بخشند ـــ امنیت امروز و کمتر از آن امنیت فردا را تضمین کند.

در یونانی که انحصارها و سرمایه در مجموع غالب هستند، و در اروپای انحصارها، هیچ نوع امکان خروج از بحران در جهت منافع خلق وجود ندارد. سایر احزاب و دولت‏های کشورهای عضو اتحادیه اروپا مدعی هستند که راهی برای خروج از بحران وجود دارد که به‌گونه‌ای یکسان از منافع سرمایه‌داران و زحمتکشان دفاع می‏کند. این واقع‌بینانه نیست. اما موضع حزب کمونیست یونان واقع‌بینانه است: زحمتکشان هیچ فداکاری‌ای به‌خاطر بحران نباید به‌خرج دهند. در چارچوب اتحادیه اروپا هیچ مفری به‌نفع زحمتکشان نمی‏تواند وجود داشته باشد. برای این‏که چنین مفری قابل تصور باشد، باید جبهه مبارزه‌ای به‌سود طبقه کارگر و خلق‏ها در عرصه ملی و اروپایی وجود داشته باشد. خلق‏ها باید به مخالفت با اتحادیه اروپا و دولت‏ها در سطح ملی برخیزند. این دولت‏ها یا لیبرال هستند یا سوسیال دموکرات یا به‌اصطلاح دولت‏های چپ میانه.

به‌نظر ما، اتحادیه اروپا فقط شایسته یک لقب است: لقب ژاندارم منافع انحصارات در اروپا و در تک تک کشورها. اتحادیه اروپا چیزی جز یک هم‏کاری بین کشورها در جهت هماهنگ ساختن منافع بورژوازی و انحصارات نیست؛ انحصاراتی که دارای ستادی در سطح ملی کشورها هستند تا فعالیت‏های خود را در تمامی اروپا و حتی ورای آن گسترش دهند. بر مبنای این نقطه نظر، آن‏هایی که مایل هستند علیه اتحادیه اروپا برزمند، آن را محکوم کنند و حتی از این مطلب دفاع کنند که یونان هیچ آینده‌ای در این اتحادیه ندارد و می‏بایستی راه گسست و خروج از این اتحادیه را برگزیند، بهتر است از طریق حزب کمونیست یونان نظر خود را ابراز کنند. مدافعان این نظر بایستی حزب «دموکراسی نوین» (محافظه‌کار) و حزب سوسیال دموکرات را تنبیه کنند و به احزابی مانند «سی ریزا» (عضو حزب چپ اروپا) که کمی از اتحادیه اروپا انتقاد می‏کنند نیز اعتماد نکنند. زمانی که جنبش در افول باشد و نارضایتی عمومی عقب بنشیند، آن‏ها کاملاً از اتحادیه اروپا حمایت می‏کنند. زمانی که خلق بخروشد، آن‏ها انتقاداتی کرده و به اتخاذ یک سری جمله‌پردازی‏های چپ بسنده می‏کنند. حزب «لا اوس» نیز مواضع محافظه‌کارانه را در میان مردم اشاعه می‏کند. این حزب هیچ اقدامی، حتی مالیات بستن به شرکت‏ها را نیز، نمی‌پذیرد. در هر شکلی، این حزب هیچ نوع کاهش سود شرکت‏ها را قبول نمی‌کند. این حزبی نژادپرست و ناسیونالیست است که گذشته را نمایندگی می‏کند.

معیار اصلی باید موضع احزاب نسبت به موافقت‏نامه ماستریخت باشد

معیار اصلی سنجش برای قضاوت در مورد احزاب باید موضع آنان در قبال موافقت‏نامه ماستریخت باشد. زحمتکشان نه می‏بایستی مسأله موافقت‏نامه ماستریخت را متعلق به گذشته تلقی کنند و نه خواهان بازگشت به مذاکرات سال ١٩٩٢ باشند. وضعیت کنونی اروپا تنها نتیجه ساده موافقت‏نامه ماستریخت نیست. این نماد کامل خود موافقت‏نامه ماستریخت است. در تمامی موافقت‏نامه‏های بعدی، اصول عمومی آن تدقیق شده است. اجازه دهید یادآور شوم که حزب کمونیست یونان، در شرایطی دشوار، تنها حزبی بود که گرایش عمومی اتحادیه اروپایی را دنبال نکرد. و این مایه غرور ما است. این مایه غرور ما است که به موافقت‏نامه ماستریخت رأی منفی دادیم. در ماه ژوئیه سال ١٩٩٢ پارلمان یونان موافقت‌نامه ماستریخت را تصویب کرد. موافقت‏نامه‌ای که بازار مشترک داخلی را پی ریخت. مرزهای داخلی اتحادیه اروپا به‌نفع انحصارات برداشته شد. با وجود این، مرزها فقط در حرف برداشته شد چرا که این اقدام تنها شامل سرمایه شد. رقابت بین بورژوازی آلمان، فرانسه و انگلیس کماکان وجود دارد. بدین ترتیب «چهار آزادی» برقرار شدند: آزادی تردد افراد، خدمات، کالاها و سرمایه.

پس نمایندگان «دموکراسی نوین»، حزب سوسیال دموکرات و «سیناس پیسموس»، چه می‏گفتند؟ کستاس میتسوتاکیس، نخست وزیر وقت گفت: «من مغرور و خوشحال برمی‏گردم. در ماستریخت ما آن چه را که می‌خواستیم به‌دست آوردیم. نخست، امنیت تضمین شده توسط اروپای از لحاظ سیاسی متحد، و شرکت‏مان در اتحادیه اروپا که آن‏را به‌رغم واکنش‏های متعدد به‌دست آوردیم.»

خلق یوگوسلاو می‏تواند پاسخ دهد! چون امنیت نه به‌معنای امنیت چند کشور بلکه امنیت برای همه به‌طور عام است. البته زمانی که ما از امنیت سخن می‏گوییم، منظور ما امنیت برای افراد است، به این معنا که افراد نباید مورد تهدید بی‏کاری و فقر، کاهش حقوق و تنزل سطح زندگی‏شان قرار داشته باشند.

آندره‌آس پاپاندره‌او، که ریاست حزب سوسیال دموکرات (پازوک) را در اپوزیسیون داشت، می‏گفت: «حزب سوسیال دموکرات به تصویب موافقت‏نامه ماستریخت رأی مثبت می‏دهد. البته دست‏یابی به این نرخ‏ها که هدف قرار گرفته شده است، نگرش یک صاحب بانک اروپایی است. با وجود این، ما باید به هر شکل به موافقت‏نامه ماستریخت رای مثبت بدهیم.» به‌عبارت دیگر، فقط انتقاداتی را بیان می‏کنیم تا مردم را فریب دهیم و بعد به موافقت‏نامه رأی مثبت می‏دهیم!

موضع حزب «سیناس پیسموس» نیز مشابه بود. ولی ببینیم رئیس این حزب که نظراتش باید منسجم‏تر باشد، امروز چه می‏گوید: «در آن زمان، این برای ما مهم بود.» به‌عبارت دیگر، زمانی که این حزب به موافقت‏نامه ماستریخت رأی مثبت داد، «باید می‏دانستیم آیا وحدت و هم‌بودی را در اروپا یک‏پارچه رد کنیم یا آن را ضمن انتقاد به برقرار کردنش،بربتابیم. ما راه دوم را انتخاب کردیم.»

راه آسان! من رأی مثبت می‏دهم و بعد انتقاد می‏کنم به این امید که مردم گناهم را ببخشند.

نتیجه این‏که حزب «دموکراسی نوین» و حزب سوسیال دموکرات (پازوک) به‌گونه‌ای فعال در تمامی تصمیمات اتحادیه اروپا نقش و مشارکت داشته‌اند.

ما بایستی مسائل را به‌روشنی طرح کنیم. ما نمی‏گوییم که اتحادیه اروپا به‌تنهایی این سیاست را تحمیل می‏کند. تصمیمات دوجانبه هستند و این مهم است. در نهایت اگر ما نخواهیم هیچکس نمی‏تواند به‌تنهایی چیزی را تحمیل کند. این تصمیمات دوجانبه هستند.

ما مایل هستیم چیزی را اضافه کنیم. اتحادیه اروپا فقط یک بازار مشترک نیست. ارتش اروپایی نیز وجود دارد که ستون اروپایی پیمان نظامی «ناتو» است. این مسأله خطیری است. حزب «دموکراسی نوین» و حزب سوسیال دموکرات، چه در اپوزیسیون و چه در دولت، هر دو بنیادگذاری و تقویت ارتش اروپایی را پذیرفته‌اند. حزب «سیناس پیسموس» از آغاز حمایت بسیاری از ارتش اروپایی کرد. به‌نظر این حزب، «برقراری ارتش اروپایی به‌شرط مرتبط بودن آن با دورنمای استقلال و هم‏بودی سیاسی اروپا مهم است.»

به‌علاوه، این حزب خواهان یک ارتش اروپایی است که هم‏بودی و استقلال اروپا را تشویق کند. ولی استقلال در رابطه با چه چیزی؟ در رابطه با ایالات متحده آمریکا. اما اتحادیه اروپا مستقل از ایالات متحده است! اما از نظر ایدئولوژیکی و سیاسی از امپریالیسم مستقل نیست. این مسأله دیگری است. به‌بیان دیگر، برای چه شما خواهان یک ارتش اروپایی هستید؟ برای تهدید ایالات متحده در نبرد بر سر بازارها؟ از سوی دیگر، «سیناس پیسموس» ارتش اروپایی را در سیاست هم‏بودی می‏گنجاند. امپریالیست بودن ارتش اروپایی روشن است. این ارتش ستون اروپایی پیمان نظامی «ناتو» باقی می‏ماند. اتحادیه اروپا خود اعلام می‏کند که «ناتو لازم نیست به همه جا برود، ما می‏توانیم به جای آن برویم.» ما همگی این نقش را تجربه کرده‌ایم، من نمی‏خواهم وارد جزئیات شوم.

افزون بر این، ما معتقدیم که نبرد انتخاباتی پارلمان اروپا باید همان محتوای نبرد انتخاباتی ملی را داشته باشد. آیا بین این دو نبرد اختلافی است؟ آری، یک اختلاف هست ولی به‌نظر ما تعیین کننده نیست. اولین نبرد به انتخابات پارلمان ملی و دومی به انتخابات پارلمان اروپا می‏انجامد. در هر دو مورد، محکومیت سیاست اتحادیه اروپا لازم است. محکوم کردن حزب «دموکراسی نوین» و حزب سوسیال دموکرات مهم است. افزون بر این، احزابی که اقدام به سوق شعور مردمی به سوی نظرات محافظه‌کارانه می‏کنند یا می‏کوشند از رادیکالیزه شدن آن جلوگیری کنند نمی‏بایستی به‌عنوان آلترناتیو در نظر گرفته شوند.

اتحادیه اروپا یک اتحاد درنده‌خو است

اتحادیه اروپا مثل «جاده‌ای است یک‌طرفه». من مایلم این نکته را متذکر شوم که: در سال‌های اخیر اسطوره‏ها شکسته شده است. تا چند سال پیش می‏شد ایمان به برخی از قول‏ها و دروغ‏ها و اسطوره‏ها را توضیح داد. اما امروز دیگر چنین عذری پذیرفته نیست. در حال حاضر اتحادیه اروپا «جاده‌ای یک‌طرفه است» اما تنها برای منافع دولت‏های ثروتمندترین‏ها در کشورهای عضو و احزاب سیاسی در خدمت آن‏ها. در واقع، خروج یونان از اتحادیه اروپا، برای سرمایه یونانی مشکل‌ساز خواهد بود چرا که آن‏ها بخشی از زرادخانه خود، به‌ویژه قوانین و حمایت اتحادیه اروپا، را از دست خواهند داد. بدین ترتیب آن‏ها خود «جاده یک‌طرفه» سودشان را تعیین می‏کنند؛ جاده‌ای که هیچ مفری برای خلق ندارد.

موضع ما واقع‌بینانه است. بر اساس این موضع، یونان و یونانی‏ها از ورای مبارزه‌ای که با نافرمانی و بی‌نظمی شروع می‏شود و از گسست قطعی از اتحادیه اروپا می‏گذرد، می‏توانند راه خود را بیابند. به‌اعتقاد ما، هم‏کاری در اروپا فقط از زمانی سودمند می‏شود که حاکمیت ثروتمندترین‏ها در این همه کشور اتحادیه اروپا و در نهایت در هیچ جای دیگر اروپا وجود نداشته باشد. و زمانی که اروپا سوسیالیستی شود، دوباره خواهیم توانست از هم‏کاری اروپایی، از اروپا که همه خلق‏ها داوطلبانه و نه به‌زور اسلحه یا اسطوره‏های صندوق‏های شهرداری به آن خواهند پیوست، سخن بگوییم. به چنین اروپایی، خلق‏ها داوطلبانه خواهند پیوست چرا که در خدمت منافع آن‏ها خواهد بود. و این دیگر زیر نام هیچ نوع مصالحه مالی نخواهد بود.

اتحادیه اروپا نه یک مجمع برادرانه بلکه بیشتر یک اتحاد درنده‌‌خو است. هنگامی که جامعه اقتصادی اروپا تأسیس شد، نیروی آن برای مخالفت، مبارزه و نفرت در مقابل نظام سوسیالیستی گردآوری شد. امروز، این جامعه متحد است تا بر استثمار خلق‏ها بیافزاید و اتحادیه اروپا را به زیان خلق‏ها تقویت کند؛ و بخش‏های بیشتری از بازارهای خارج از اروپا در آمریکای لاتین و دیگر جاها را در مقابل ایالات متحده و نیز درون قدرت‏های رشد یابنده سرمایه‌داری منطقه‌ای از آن خود کند.

اتحادیه اروپا فقط در زمان تصمیم‌گیری‏های مشترک علیه خلق‏ها یک مجمع برادرانه است. برای نمونه، در حال حاضر در چارچوب بحران کنونی، فرانسه در مشاجره با آلمان است، آلمان با روسیه هم صدا است و انگلستان به ایالات متحده نزدیک می‏شود. در حالی که در آغاز، مقامات کشورهای سابقاً سوسیالیستی ـــ و در حال حاضر عضو اتحادیه اروپا ـــ که التماس می‏کردند وارد اتحادیه اروپا شوند، اکنون به‌دنبال حمایت ایالات متحده هستند تا شاید از کمک‏های مالی بیشتری از جانب اتحادیه برای سرمایه‌داران‏شان و طبقه خود بهره‌مند شوند.

این‌که کمک‏های مالی اتحادیه، یونان را نجات داده است افسانه‌ای بیش نیست. اگر یونان وارد اتحادیه اروپا نشده بود، اگر یونان در دست خلق و کارگران می‏بود و آن‏ها اقتصاد و جامعه را بر اساس نیازهای انسانی و نه بر اساس سود سازمان می‏دادند، این کشور درآمد نمی‏داشت؟ پول نمی‏داشت؟ در آن حالت یونان، ثروت متعلق به خلق را در خود حفظ می‏کرد.

بی‌نظمی و نافرمانی

البته ما می‌توانیم از خود بپرسیم آیا ممکن است یونان خودکفا باشد و به‌تنهایی زندگی کند؟ ما اعتقاد نداریم که در دنیای امروز این امر ممکن باشد. به هر ترتیب، یونان می‏تواند با استفاده از تضادهای بین کشورهای دارای نظام سرمایه‌داری و با تکیه بر نتایج مثبتی که به‌تدریج پدیدار می‏شود، برای برقراری روابط برابرانه و متقابلاً سودمند با دیگر کشورها در اروپا و در دنیا تلاش کند، چرا که یونان تنها کشوری نخواهد بود که با اتحادیه اروپا رودررویی کند. این برخوردهای کمابیش ژرف در سال‏های آینده در اروپا و سایر نقاط دنیا رشد خواهد کرد. در خارج از اتحادیه اروپا، وضعیت برای سرمایه به‌مراتب بدتر و برای خلق یونان به‌مراتب بهتر خواهد بود.

این نکته‌ای محوری است که ما در کارزار انتخاباتی آن‏را هرچه روشن‏تر خواهیم کرد. به کمک دو مثال این مطلب را نشان می‏دهیم.

نخست، یارانه‏های پرداختی به کشاورزان ـــ که اعطای آن‏ها هم زیاد طول نکشید ـــ برای این‏که محصولات خود را به بهای نازل به کارخانجات و صنایع بفروشند.

دومین مثال، تمامی برنامه‏های معروف اجتماعی: برای «خدمات خانگی»، «مدیران مدارس» یا برنامه‌هایی که فرصت‏های شغلی تحت قراردادهای موقت ایجاد می‏کنند است. کسانی که در این مشاغل به‌کار گرفته شده‌اند در پرتو کمک‏های مالی اتحادیه اروپا بود. ولی پس از هزینه شدن این منابع مالی، مسؤولیت به‌گردن شهرداری‏ها افتاد و شهرداری‏ها با ادعای عدم توان مالی لازم، حقوق‏ها را پرداخت نمی‏کردند و الی آخر.

به این جهت ما، حتی آن‏هایی را که با ما برسر قدرت سیاسی و اقتصادی خلق یا خروج از اتحادیه اروپا موافق نیستند فرا می‏خوانیم تا به‌ما بپیوندند. برای آن‏ها لازم است تا اراده خود را برای ضدحمله، برای سازمان‏دهی مجدد جنبش و برای تنبیه، نشان دهند.

اجازه دهید تا یک‌بار دیگر با صراحت بیان کنم که لازم نیست آن‏ها با ما در مورد همه چیز موافق باشند. به هر ترتیب ما نمی‏توانیم مردم را بازیچه خود قرار دهیم. اما می‏توانیم با هم درباره بی‏نظمی و نافرمانی توافق کنیم.

آخرین مثال: زمانی که سن بازنشستگی زنان به ۶۵ سال افزایش یابد چه خواهد شد؟ آن‏چه در حال انجام است منزجرکننده است. حزب سوسیال دموکرات، حزب «دموکراسی نوین»، سخن‏گویان «کنفدراسیون عمومی زحمت‌کشان یونان» و «کنفدراسیون سندیکاهای کارکنان دولتی» و دیگران در جست‌وجوی راه‌های فرار قانونی هستند. این مسأله به سیاست، مبارزه طبقاتی و جامعه ارتباط دارد. گرایش عمومی می‌خواهد که سن بازنشستگی به ۶۵، ۶۷ و ٧١ سال برسد. این هیچ ربطی به برابری جنسی ندارد. برعکس، این هم‏قیاسی دو جنس نشانگر یک نابرابری است. وجود علل بیولوژیکی و اجتماعی این امر را ممنوع می‏کند. کاهش سن بازنشستگی هم برای مردان و هم برای زنان مسأله متفاوتی است. در سوسیالیسم ۵ سال اختلاف بین (سن بازنشستگی) زنان و مردان وجود خواهد داشت و باید باشد.

به‌علاوه، آن‏ها صندوق‌های شغلی، دومین ستون بیش از همه خصوصی شده بیمه را تشویق می‏کنند. در کنار صندوق‏های شغلی دولت تنگ‏دست، زحمتکشان درآمد خود را در این صندوق‏ها می‏یابند و بازنشستگی خود را در آن‏ها می‏ریزند. در نتیجه، این ستون دومی است که صندوق‏های کمکی دیگر را حذف می‏کند. بر این اساس، آن‏هایی که می‏توانند به‌سوی ستون سوم، یعنی بیمه خصوصی، بروند چنین خواهند کرد. مردم را به مسخره نگیریم.

بی‌نظمی و نافرمانی، برای این‏که اقدامات نام‏برده اجرا نشوند. این حرف ماست. و این به‌مراتب واقع‌بینانه‌تر از این است که بگوییم بایستی این را تصویب کرد و در جست‌وجوی راه‏های انتقالی برای فرصت‌یابی بود. در پایان، چیزی که حزب سوسیال دموکرات نیز خواهان آن است این‏که، حقوق افراد، به‏ویژه آن‏هایی که به سن بازنشستگی نزدیک می‏شوند، نباید مورد تعدی قرار گیرد. البته با اعلام این مسأله، حزب سوسیال دموکرات تلاش می‏کند از اعتراف به این‏که از هم‌اکنون حد میانگین سن برای همه ۶۵ سال است، طفره برود. با اعلام این مسأله فکر می‏کنم که ما موضع روشنی گرفته‌ایم. ما معتقدیم که نظرات ما در دفاع از منافع مردم است. مواضع ما، که سلاح‏های ما هستند، از همین اکنون تا انتخابات در ژرفا به بحث گذاشته خواهد شد.


10کشته و دهها زخمی در زد و خوردها و درگيری های روز يکشنبه زاهدان

11خرداد :
راديو فرانسه:در زد و خوردها و درگيری های روز يکشنبه زاهدان ميان مردم و نيروهای دولتی از يکسو و در زد و خورد مردم با يکديگر از سوئی ديگر، دست کم ده نفر کشته شدند. اين درگيری ها از خود شماری زخمی نيز بر جای گذاشته است.

درگيری و تشنج زمانی آغاز شد که مولوی عبدالحميد رهبر مذهبی اهل تسنن در مراسم سوم کشته شدگان انفجار روز پنجشنبه مسجد علی ابن ابيطالب، از سوی گروهی از حاضران مورد تعرض و توهين واقع شد.

به گفتۀ جلال جلالی زاده، نماينده سنندج در مجلس ششم، عامل اين تعرض و توهين، افراد موسوم به "لباس شخصی" بوده اند.

در انفجار بمب در روز پنجشنبه بيست و پنج تن کشته و صد و بيست تن زخمی شده بودند.

بر اساس گزارش هائی که تا اين لحظه مورد تأييد مقامات جمهوری اسلامی قرار نگرفته است، در اين در گيری ها که در خيابان خيام زاهدان ميان مردم و نيروهای دولتی روی داد، شش نفر جان خود را از دست دادند. درگيری و تشنج تا ساعت بيست و سه روز يکشنبه به درازا کشيد و در جريان آن گروهی از مردم بنای يک صندوق قرض الحسنه را در شهر به آتش کشيدند. به گفته يکی از ساکنان شهر، پنج نفر از کارمندان اين صندوق در ميان شعله های آتش گرفتار شده و جان باخته اند.

اين شهروند زاهدانی افزود: در حدود ساعت يازده بعد از ظهر، مولوی عبدالحميد از مردم خواست که خيابان ها را ترک کرده به خانه هايشان باز گردند. رهبر اهل تسنن تصريح کرد که هرکس در خيابان ها بماند و به تشنج و درگيری ادامه دهد، از پيروان او نخواهد بود.

همزمان با دعوت به آرامش رهبر اهل سنت، شيعيان نيز در اطراف مسجد علی ابن ابيطالب به درخواست معتمدان خود پاسخ داده و خيابان ها را ترک کردند.

جلال جلالی زاده، نماينده پيشين مجلس شمار زخمی های تنش های ديروز در زاهدان را نزديک به صد نفر دانسته است.

به گفته تلويزيون جمهوری اسلامی ايران، در درگيری و تنش های ديروز علاوه بر صندوق قرض الحسنه که به آن اشاره شد چند بنای دولتی ديگر نيز مورد حمله مردم قرار گرفته و خساراتی به آن ها وارد شد.

در روز دوشنبه، سرتيپ احمد رضا رادان، جانشين فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران، که به استان سيستان و بلوچستان سفر کرده است، از دستگيری عده ای در زاهدان و برقرار شدن آرامش در اين شهر خبر داد. با وجود اين، يکی از اهالی شهر در تماسی تلفنی با ما گفت در روز دوشنبه نيز برغم برقراری آرامش نسبی تظاهرات و درگيری های پراکنده ای در زاهدان روی داده است.

سردار رادان در پاسخ به پرسش خبرنگاران در ارتباط با اعتقاد دينی دستگير شدگان تأکيد کرد که در ميان آنان هم شيعه و هم سنی ديده می شود و آن چه مشخص است اين است که اين عده قصد داشته اند بين شيعه و سنی تفرقه ايجاد کنند.
******************************************


یکشنبه خونین
تشییع جنازه قربانیان انفجار زاهدان
تبدیل به شورش مردم و کشتار شد




شهر زاهدان، دیروز (یکشنبه) غرق در شورش، آتش و کشتار شد. شورش و کشتار دیروز، پیامد انفجار مسجد شیعیان این شهر تلقی شده که نزدیک به 80 کشته و مجروح داشت. اما تمام شواهد و پیامدهای پس از آن انفجار نشان میدهد که دست هائی در داخل دولت و حکومت در آنچه که در روزهای اخیر در زاهدان روی داده دخیل بوده است.

مسئولیت انفجار مسجد شیعیان را گروه "جندالله" پذیرفت و به فاصله یک روز مقامات امنیتی و دولتی استان اعلام کردند یک گروه از بمب گذاران را گرفته اند. 24 ساعت پس از اعلام دستگیری این گروه، سه نفر را بعنوان عاملین انفجار در زاهدان اعدام کردند. پیش از آن نیز در یک زمینه سازی انتخاباتی به نفع احمدی نژاد اعلام کرده بودند که به ستاد تبلیغاتی رئیس جمهور حمله کرده بودند و می خواستند آن را منفجر کنند!

به این ترتیب، تمام زمینه های رشد خشونت و حذف سیستان و بلوچستان از کارزار انتخاباتی و رای گیری فراهم شد. امام جمعه اهل سنت زاهدان انفجار انتحاری مسجد شیعیان را محکوم کرد و از اهل سنت شهر خواست که در مراسم تشییع جنازه قربانیان انفجار شرکت کنند. خود نیز پیشقدم شد، اما در همان مراسم (دیروز) خواستند او را ترور کنند که جان به سلامت برد. بدنبال این اقدام، گروه های سنی و شیعه در برابر هم قرار گرفتند و آن بذر خشونتی که 4 سال است دولت احمدی نژاد در منطقه پاشیده محصول خود را داد. بانک ها، ادارات دولتی و اتومبیل ها به آتش کشیده شد و تا شب گذشته شمار کشته شدگان شورش یکشنبه 12 نفر برآورد شد.

شب گذشته ارتباط تلفنی از تهران با زاهدان با دشواری بسیار انجام شد و خبر کشته شدن 12 نفر و به آتش و خون کشیده شدن شهر در همین تماس بسیار کوتاه تلفنی بدست آمد.

هنر فروشان در معرکه انتصابات خليفه گری اسلامی

ليلا قبادی


جمهوری اسلامی مثل ديگر حکومت ها، هميشه عده ای را احتياج دارد که به ظاهر بيرون از حکومت ايستاده باشند و نقش منتقد را بازی کنند. اين عده در سرفصل هايی مورد نياز وارد گود می شوند تا اهداف حکومت را در جامعه ترويج کنند .
حالا که زمان اجرای نمايش انتخابات رژيم فرا رسيده، می بينيم باز مثل گذشته ، عده ای فيلمساز، نويسنده، کارشناس و جريان های دست ساز رژيم با عنوان های فعالين اجتماعي، مدافع حقوق زنان و... به جنب و جوش افتاده اند تا خواسته خامنه ای را عملی کنند که "امت در صحنه" هرچه با شکوه تر در انتخابات شرکت کند.
مشخص است که اجرای تعزيه انتخابات برای جنايتکاران حاکم بر ايران مهم است. می خواهند با شيادی چشم انداز هر گونه تغير و تحول را از درون حاکميت به جامعه نشان دهند تا چشم انداز جامعه برای تغير و تحول به سمت سر نگونی حاکميت سوق پيدا نکند.
در اين نوع سرفصل ها گروهی از سينماگران،روزنامه نگاران و جريان های خودی که به ظاهر بيرون حاکميت هستند، پشت هم بيانيه صادر می کنند، به سود اين و آن کانديدا موضع گيری می کنند و صحنه نمايش رژيم را داغ می کنند تا ذهنيت جامعه را به سمتی که رژيم می خواهد ببرند.
امثال محسن مخملباف ها که در خارج از ايران زندگی می کنند و به قول خودشان مهاجر شده اند مردم را می ترسانند که اگر به اين يکی رای ندهيد آن يکی انتخاب می شود اما . مگر به حال جامعه فرقی دارد که کدام جنايت پيشه انتخاب شود؟ مگر در اين سی سال فرقی داشته؟ مگر حکومت با رای مردم است که اجازه می دهد کسی در رأس قدرت قرار بگيرد؟ اين حکومت هم بر اساس نيازهای داخلی و بين المللی مهره هايی را تعين می کند
بعد به شيوه های مختلف ذهنيت بخشی از جامعه را بسوی مهره مورد نظر می کشاند.
اينجا نقش افراد و جريانهايی که به ظاهر بيرون حاکميت ايستاده اند کثيف تر از افراد درون حاکميت است چون بهتر می توانند توهم ايجاد کنند و جامعه را فريب دهند. طی اين سالها شاهد بوديم که اين جريانها چه صدمه ای به جنبش زنان، دانشجويان و کارگران زده اند. رژيم فقط با سرکوب نمی تواند مانع رشد جنبش های اجتماعی شود
، با ايجاد اين جريانها و اپوزيسيون های قلابی می کوشد، تشکل يابی مبارزات اجتماعی را يک دوره عقب اندازد. از اين رو برای هر حرکت مبارزاتی بدل سازی می کند حکومتی که تحمل کمترين اعتراض واقعی را ندارد و هنوز در زندانهايش دانشجو و وبلاگ نويس معترض کشته ميشود در نمايشی تازه کسانی که تا ديروز جيره خوار سفره وزارت ارشاد، فارابی و سپاه بوده اند را به نام فيلمساز و هنرمندان " زيرزمينی" وارد معرکه ميکند تا سينمای زيرزميني، موسيقی و هنر زيرزمينی را لوث کند. يکی از آنها اعلام می کند که برای اعتراض از اين پس می خواهد به عنوان مهاجر در خارج از ايران زندگی کند و همان لحظه اعلام می کند که نمی خواهد پناهنده شود می خواهد به ايران رفت و آمد کند و برای ساخت يک فيلم مدتی در اين سوی مرز می ماند می بينيم چگونه بسيج شده اند هر مفهومی را و هر حرکتی را آلوده کنند. اين ها همه اجزاء يک دستگاه، پيچ و مهره های ماشين جنايت اين نظام ضد انسانی هستند. و ديری نخواهد پاييد که اين ماشين جنايت توسط خيل گرسنگان درهم شکسته شود.

ليلا قبادی
می ۲۰۰۹ کانادا
www.banoufilm.blogspot.com
lilacforfreedom@gmail.com

جنگ غزه و سانسور و دست سفارت اسرائیل در رسانه های آلمان

وبلاگ اختر قاسمی گفته ها و ناگفته ها

تصاویر غیر قابل تحمل کشتار فلسطینیان نوار غزه بخصوص کودکان و زنان بیگناه در جنگ نابرابر با اسرایئل نگرانی و تنفر مرد م جهان را برانگیخته در حالیکه دولت های مدعی دمکراسی و حامیان حقوق بشر سکوت کردند. واقعا چرا باید مردم بیگناه فلسطین این طور کشته شوند؟ برای چه وچی؟ چه کسی یا کسانی مسئول این کشتار و قتل عام هستند؟ چرا اروپاییان سکوت کردند و یا اگر هم حرکتی می کنند خیلی آرام و با حوصله! چه منافع ای در این جنگ نابرابر دارند؟ آیا آلمان ها با توجه به روابط خیلی خوبی که با اسراییل دارند نمی توانند مداخله کنند تا این کشتار هرچه زودتر خاتمه یابد؟ آلمان ها از بعد جنگ جهانی دوم گویی احساس می کنند تا آخر عمر باید هر کاری که اسراییلی ها کردند یا حمایت کنند و یا سکوت! چون وحشت دارند که دوباره به آنها لقب راسیست و ضد یهود داده شود؟ آلمان ها حتی انعکاس این جنگ زشت و نابرابرو وحشتناک را آنچنان که باید در رادیو تلویزیون گزارش نمی دهند.


اتحادیه روزنامه نگاران آلمان دراطلاعیه های اخیر خود از سانسور اخبارجنگ، خطر تهدید آزادی بیان و مطبوعات و خطر لطمه خوردن دمکراسی در آلمان را بارها تذکر داد. حتی در کانال دولتی یک آلمان که قرار بود روز یکشنبه گذشته یک میزگرد بحث و گفتگو درباره جنگ غزه برگزار شود بدون هیچ دلیلی برنامه لغو شد. طبق منابع گفته شده سفارت اسرایئل از پخش این برنامه جلوگیری کرد و به طور خیلی ناگهانی یک روز قبل از برنامه بدون هیچ توضیحی در وبسایت رسمی خانم "آنه ویل" ( مجری برنامه) به جای این برنامه، برنامه جدیدی که موضوع آن موضوع روز نبوده و نیاز به زمان خاصی نداشته جایگزین شد. برنامه ای در مورد "خودکشی و منع خودکشی از دیدگاه دین!"
دیروز از طریق تلویزیون الجزیره دیدم که دهها موشک به نوار غزه که وسعتی تقریبا چهل در چهار کیلومتر دارد شلیک شد و دهها کشته دا د به کانال های آلمانی مراجعه کردم و منتظر خبرماندم با کمال تعجب دیدم که این خبر یا دومین سومین خبر است یا اینکه خیلی خبر کوتاهی ست. در حالیکه امروز برای نشستن اضطراری هواپیمای امریکایی بر روی آب حتی خبر ویژه و برنامه ویژه داشتند! ( در این حادثه خوشبختانه کسی هم کشته نشد) چه نامی میشود به اینگونه برخوردها داد؟ آیا این جنگ مبارزه با یک سازمان تروریستی ست یا جنگ با مردم بینگناه و بی دفاع است؟ امروز هم گفته شده که اسرایئل به هفتاد نقطه این سرزمین کوچک ، موشک پرتاب کرده و حتی یک بیمارستان، مقرکمک رسانی سازمان ملل و مقر روزنامه نگاران هم مورد اصابت قرار گرفته! چطور ممکن است هدف فقط مقر حماس باشد ولی در عرض دو روز به صد و سی نقطه شهر بمب پرتاب کنند و نگران مردم بی دفاع و بی گناه نباشند؟ تلویزیون ایورو نیوز در خبرهای خود از حملات اسراییل به گروه حماس خبر می دهد و خبر را طوری می دهد که گویی اسراییل هدف راکت های خود را فقط به سمت حماس گرفته و فلسطینیان بی گناه در مسیر موشک ها قرار می گیرند و به خواست خود کشته می شوند! آیا تصاویر و کلمات مفهوم واقعی خودشان را از دست داده اند که بیست روز دنیا شاهد قتل عام مردم بیگناه فلسطین است ولی اقدامی جدی نمی کنند؟ مگراین سرزمین کوچک با جمعیت یکی دو میلیونی خود برای جهان چه زیانی دارد که گویی همه به انتظار خبر پاک سازی این سرزمین از فلسطینان هستند؟ چرا کشورهای صاحب قدرت برای میانجی گری جدی تر مداخله نمی کنند؟چرا همه چشم را به مسئله غزه بسته اند؟ خیلی دردناک است! سوالی که برای من پیش آمد این بود که آیا اگر این حملات را یک کشور عربی به اسراییل می کرد آیا مسئله به همین شکل می بود و همین سکوت حاکم می بود؟


دو سه روز پیش ایمیلی از پروفسور محسن مسرت دریافت کردم با تیتر" دست سفارت اسرائیل از آستین تلویزیون کانال یک آلمان آ ر د ـ (برنامه میزگرد آنه ویل )ـ بیرون آمد." در این ایمیل آقای پروفسور مسرت از لغو برنامه بحث و گفتگو در مورد جنگ غزه در برنامه خانم "آنه ویل" نوشته بود؛ که توسط مدیر برنامه صورت گرفته بود. . خانم " آنه ویل" یکی از ژورنالیست های خوب آلمان و گردانده میزگردهای سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی کانال تلویزیونی آ ر د است که تماشاگران زیادی هم دارد. او در این برنامه از وزیر سابق امور خارجه آلمان ـ یوشکا فیشر ـ آوی پریمور ( سفیر سابق اسراییل در آلمان) که درآلمان به عنوان یک صاحب نظر مسائل مربوط اسراییل و خاور میانه آشناست. خانم سمیه فرهات ناصر( پروفسور دانشگاه در فلسطین و فعال صلح) ـ آقای روپرت نودک ( دکترای فلسفه ، ژورنالیست معروف و مدیر سابق رادیو دویچلند فونک و یکی از فعالین کمک به پناهندگان جنگ ویتنام) ـ دانیل بارنبوین ( پیانیست و رهبرارکستر که دارای ملیت های فلسطینی ـ اسراییلی ـ آرژانتینی و اسپانیایی ) دعوت کرده بود تا در مورد مسئله جنگ غزه بحث و گفتگو کنند. اما با وجود اینکه برخی از این مهمانان از کشور های خود و یا کشور دیگری که ساکن بودند به خاطر این برنامه به آلمان سفر کرده بودند ولی این میزگرد بدون ارائه دلیل لغو شد. آقای مسرت در ایمیل بعدی که به شکل یک نامه سرگشاده به مسئولین تلویزیون دولتی آلمان و خانم آنه ویل نوشته بود و بسیاری از شخصیت ها و افراد از آلمان و دیگر کشورها هم آن را امضا کرده بودند خواهان توضیحات مسئولین تلویزیون آلمان در مورد لغو برنامه ش و همچنین برگزاری برنامه در هفته آینده شده بود. خانم آنه ویل در توضیح کوتاهی لغو برنامه را عدم تازه و به روز بودن موضوع دانست! مسئول برنامه هم در تماسی با نویسنده نامه دلیل لغو برنامه را مسائل دیگر و نه مسائل سیاسی دانسته و گفت ما اجازه نمی دهیم که دیگران برای ما تصمیم بگیرند که برنامه ای را برگزار یا لغو کنیم! نفود اسراییلی های طرفدار رژیم فعلی اسرایئل در مطبوعات آلمان خیلی چشمگیر و باورنکردنی ست. و حتی در میزد گردها ی مختلفی که گاهی در مورد مسائل خاورمیانه در کانال های مختلف آلمان برگزار می شود هیچوقت از کارشناسان ایرانی که مخالف سیاست اسراییل هستند دعوت نمی کنند. حال این سوال مطرح می شود که واقعا مسئله جنگ غزه از مسئله خودکشی که یک مسئله همیشگی و بدون تاریخ مصرف است مهمتر بوده؟
هم اکنون وزیر امور خارجه آلمان سفری به خاورمیانه کرده تا درمورد جنگ غزه با مصر و اسراییل و فتح مذاکره کند. عده ای از شخصیت های برجسته علمی ـ سیاسی ـ هنری آلمان به همراه اوولین اشت گالنسکی دختر هاینس گالینسکی بنیان گذار مرکز یهودیان آلمان بعد از جنگ جهانی دوم (که از منتقدین برجسته سیاست اسرییل در آلمان است) و پروفسور مسرت در نامه ای سرگشاده به وزیر امور خارجه آلمان خواهان دخالت آلمان در پایان دادن هرچه زودتر این جنگ شدند. و آنها متذکر شدند که وزیر امور خارجه آلمان به عنوان واسط باید با حماس که یک طرف این جنگ است مذاکره کند گرچه اسراییل خواهان مذاکره با حماس نیست. آنها به این مسئله تاکید کردند که بدون مذاکره و توافق با حماس این منطقه به آرامش نخواهد رسید.

شاید گوش کردن به ترانه این خواننده انسان دوست امریکایی میشایئل هرت در مورد غزه کمی آرامش بخشد:

ترانه خواننده امریکایی در مورد غزه

وبسایت میشاییل هرت خواننده امریکایی

با آرزوی صلح و دوستی در جهان و نبود هرگونه جنگ و خون ریزی
اختر ـ کلن

جنگ های قرن 21 و ماشين های کشتار

http://www.roshangari.net/
روشنگری. برای اينکه تابوت سربازان آمريکايی با هواپيما به خاک آمريکا وارد نشود، بهترين راه البته پايان دادن به حملات آمريکا به خاک ديگر کشورهاست. اما باراک اوباما در طول مبارزه انتخاباتی گفته بود برنامه او بازسازی قدرت آمريکادر جهان است و قدرت آمريکا امروز همانطور که همه ميدانند اساسا بر توان نظامی آن استوار است. به همين جهت اوباما برای پايان دادن به تلفات آمريکايی ها نه به پايان دادن به جنگ ها بلکه به آخرين طرح های پنتاگون متوسل شده است. او که از اينترنت و وبلاگ برای مبارزه انتخاباتی به نحوی بی سابقه استفاده کرد، اکنون ميکوشد بيش از پيش صحنه جنگ های خاورميانه ای آمريکا را به نوعی بازی کامپيوتری تبديل کند که در آن ,سربازان, آمريکايی از هزاران کيلومتر فاصله به همان ترتيب ,ميجنگند, که نوجوانان درکلوپ های بازی با حرکت دادن دسته جوی استيک خود روی ماشين های بازی. اما اينجا صحنه، مجازی نيست، محل واقعی زندگی مردم در افغانستان، پاکستان يا عراق است و با هر حرکت دست ,خلبان,، يا بهتر بگوئيم کسی که نقش خلبان را بازی ميکند، خانه های مردم ويران شده و اجساد شهروندان غيرنظامی روی هم تلمبار ميشود.

سلاح جديد، روبوت هايی است به نام Predator، يا[unmanned aerial vehicle[UAV)يا drone يا هواپيماهای بدون سرنشين. اين روبوت ها که پنتاگون و سازمان سيا از دهه 60 در دوره جنگ ويتنام روی آن کار کرده و آن را تکامل داده اند، اگرچه پرواز ميکنند و ظاهری شبيه هواپيما دارند، ولی در واقع سلاح های سنگين هستند مجهز به ليزر و موشک های هوا به زمين که ميتوانند در ارتفاع 8000 متری به مدت 24 بمانند. در تمام طول سال جاری حملات با اين سلاح ها به پاکستان لاينقطع ادامه داشته است و گزارش رسانه های بزرگ از نتايج آن ها به صورت اعلام تلفات از ,طالبان ها, اعلام ميشود، در حاليکه در واقعيت مدت ها طول می کشد تا مقامات پنتاگون و ناتو در يابند به کجا شليک کرده اند، حمله چه تعداد تلفات داشته، چه کسانی ,تلف, شده اند. در اين ضمن در روی زمين مردم اجساد قربانيان را که تعداد زيادی از آنها را کودکان و زنان تشکيل ميدهند از زير خرابه های خانه های خود بيرون می کشند. انکار يا ناديده گرفتن قربانيان غيرنظامی که بنا بر گزارشات حدود 98 درصد تلفات را تشکيل ميدهند بهترين ابزار طالبان ها و نيروهای بنيادگرا برای تقويت مواضع خود در ميان مردم است. حتی خود دستگاه امنيتی پاکستان گزارش داده اين سلاح ها تا کنون عده ای زيادی نيروی تازه نفس به طالبان ها اهدا کرده که به انگيزه گرفتن انتقام خون بستگانشان که توسط اين هواپيماها کشته اند به جنگجويان طالبان می پيوندند. به عبارت ديگر قدرت های جهانی بعد از اينکه در تلاش برای تسلط کامل بر جهان، در همکاری با حاکمان مستبد و نيروهای واپسگرای محلی نيروهای دموکرات، سوسياليست و سکولار را در اغلب کشورهای خاورميانه به شکست کشانده و به حاشيه راندند و ميدان را برای بنيادگرايانی بازکردند که خود را به ماشين کشتار تبديل کرده اند، حالا ارتش های خود را نيز به ماشين های کشتار در معنای واقعی کلمه تبديل ميکنند.

ماتيو کارنويسنده و روزنامه نگار انگليسی که در رابطه با بحران خاورميانه کار کرده است می نويسد حوزه استفاده از روبوت های کشنده گسترده تر از پاکستان است. به نوشته او در حال حاضر 5000 عدد از اين روبوت ها در عراق، افغانستان و پاکستان مستقر شده است. به عقيده کار اين ماشين های کشتار ممکن است به سلاح عمومی جنگ های قرن بيست و يک تبديل شوند. او می نويسد در شرايطی که آمريکا از فقدان نيروی انسانی برای جنگ هايش رنج می برد، اين سلاح ها را يک گزينش ضروری به شمار می آورد. بعلاوه جنگ های آمريکا در مناطق دور دست با شرايط جغرافيايی دشوار و عدم آشنايی سربازان آمريکايی با زبان و فرهنگ محلي، رهبران سياسی و نظامی را به استفاده از اين سلاح ها ترغيب ميکند و به ارتش آمريکا امکان ميدهد که در هرنقطه ای از زمين بدون ترس از افزايش تلفات بجنگد. براساس برنامه تسليحاتی پنتاگون تحت عنوان Future Combat Systems - FCS که بودجه 230 ميلياردی برای آن تعيين شده، قرار است وزارت دفاع آمريکا تا سال 2015 حدود 15 درصد نيروهای مسلح خود را روبوتيزه کند. ماتيو کار اضافه ميکند دکترين بيمارگونه نظامی تحت عنوان 'Full Spectrum Dominance' که فانتزی تسلط کامل از طريق تکنولوژی نظامی را در سر می پروراند، با اين سلاح ها تقويت شده و در استفاده گسترده تر از آنها نقش بازی می کند.

ماتيو کار در ادامه مقاله خود که در تاريخ 13 مارس امسال منتشر شده است، درباره خطرات آتی و کنونی روبوت های کشنده هشدار داده که چکيده ای از آن را در زير ميخوانيد:

, شوق و شوری که برای کاربرد اين سلاح ها بوجود آمده نگرانی در مورد جنگ های آتی و عواقب آن را افزايش ميدهد. در شرايط کنونی اين ماشين ها معمولا توسط خلبان های تعليم ديده که در کنار دستگاه در فاصله 7500 مايلی نشسته اند اداره ميشوند. ولی هفته گذشته برای اولين بار يک حمله موفق توسط سربازان معمولی در عراق به اجرا در آمد که اين احتمال را تقويت ميکند روزی بيايد که سربازان به جنگ بروند بدون اينکه حتی پا به ميدان جنگ گذشته باشند. در حال حاضر انسان بخشی از زنجير کشتار است، ولی شايد دير نباشد روزی که خود ماشين ها تصميم بگيرند کی و به کدام هدف شليک کنند.

پيت سينگر متخصص روبوتيک در کتاب جديدش تحت عنوان: ,Wired for War, پيش بينی می کند اين ماشين ها ميتوانند عصر جديدی از ,جنگ های بی هزينه, را بوجود بياورند که اشتياق و وسوسه به جنگ را بيش از پيش تشويق ميکند. منتقدان ديگر در باره ی رقابت تسليحاتی مبتنی بر روبوت ها هشدار داده و اعلام خطر ميکنند که ممکن است اين ماشين ها توسط تروريست ها در جهت معکوس تنظيم شده و عليه سازندگانش به کار روند.

مدافعين جنگ های روبوتی ادعا ميکنند روبوت ها مانع جنايت های جنگی ميشوند زيرا انگيزه های احساسی انسان مثل خشم و انتقام در عملکرد آنها دخالت ندارد. ولی قتل شهروندان غيرنظامی در جنگ های مدرن لزوما ناشی از احساسات نيست، بلکه از محاسبات ,مبتنی بر عقل, و يا , خسارت جانبی, ناخواسته برميخيزد و مشکل بتوان با ماشين اين مساله را حل کرد.

ژنرال وست مورلند يکی از فرماندهان جنگ ويتنام در سال 1970 گفته بود اميدوار است روزی توسعه نظامی باعث شود , ماشين ها تا آنجا که ممکن است جای انسان را بگيرند., حالا که پنتاگون رويای تبديل ارتش به پليس روبوتی برای کنترل گوشه های تاريک جهان را در سر می پروراند، شايد آن روز رسيده باشد.

ماه گذشته نيويورک تايمز گزارش داد باراک اوباما در نظر دارد تاکيد بر پيشبرد دمکراسی در پاکستان را کنار بگذارد و استفاده از هواپيماهای بدون سرنشين در مرز افغانستان را قويا تشديد کند. در اين ضمن اجساد انسان ها روی هم انباشته شده و مشکلات سياسی و اجتماعی که کشورهايی مثل پاکستان را بی ثبات ميکند، از کانون توجه به کنار ميرود.
بهای تنها يک عدد ماشين جنگی 4.5 ميليارد دلار است.اين پرسش به جايی است که در پاکستان، کشوری که مدارس مذهبی غالبا تنها شکل قابل دسترس آموزش است و در حال حاضر فقط 2.6 درصد توليد کل ملی را صرف آموزش ميکند، چرا اين پول ها و منابع در سيستم سکولار آموزشی سرمايه گذاری نمی شود. اين پرسش نيز بجاست: آيا اگر به جای سرمايه گذاری روی صنايع پيشرفته جنگی که دهقانان پاکستانی را از طريق کنترل از راه دور به قتل می رساند، روی حمايت از جامعه مدنی شکننده ولی چالاک پاکستان سرمايه گذاری ميشد، ثبات کشور دردراز مدت بهتر تامين نمی شد.

--------------------------------------------------------------------------------

منابع
*مقاله ماتيو کار
http://www.thefirstpost.co.uk/46741,opinion,the-us-is-relying-on-an-army-of-drones-to-fight-the-taliban-and-al-qaeda-in-pakistan
*در باره توليد ماشين های کشنده
http://www.wired.com/wired/archive/13.06/drones.html?pg=1&topic=drones&topic_set=