۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

اتحادیه اروپا ژاندارم اروپایی منافع انحصارها است

اتحادیه اروپا ژاندارم اروپایی منافع انحصارها است

۱۰ خرداد ۱۳۸۸ | admin

در یونانی که انحصارها و سرمایه در مجموع غالب هستند، و در اروپای انحصارها، هیچ نوع امکان خروج از بحران در جهت منافع خلق وجود ندارد. سایر احزاب و دولت‏های کشورهای عضو اتحادیه اروپا مدعی هستند که راهی برای خروج از بحران وجود دارد که به‌گونه‌ای یکسان از منافع سرمایه‌داران و زحمتکشان دفاع می‏کند. این واقع‌بینانه نیست

سخنان دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان
در کنفرانس مطبوعاتی ۳۰ مارس ٢٠٠٩

در جریان کنفرانس مطبوعاتی که در تاریخ ۳۰ ماه مارس ٢٠٠٩ در رابطه با انتخابات پارلمان اروپا برگزار شد، «آله‌کا پاپاریگا» دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان ابراز داشت: «به‌نظر ما، اتحادیه اروپا فقط شایسته یک لقب است: لقب ژاندارم منافع انحصارات در اروپا و در تک تک کشورها. اتحادیه اروپا چیزی جز یک هم‏کاری بین کشورها در جهت هم‏آهنگ ساختن منافع بورژوازی و انحصارات نیست؛ انحصاراتی که دارای ستادی در سطح ملی کشورها هستند تا فعالیت‏های خود را در تمامی اروپا و حتی ورای آن گسترش دهند.»

در زیر، متن کامل سخنان دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست یونان را می‌خوانید.

یادآور می‌شوم که چند ماه پیش، کمیته مرکزی بیانیه‌ای درباره انتخابات پارلمان اروپا منتشر کرده بود. از آن‏جا که از آن زمان تاکنون بحران حاضر سر برآورده است، بنابراین آن متن به‌روز شد. متن پایانی بیانیه انتخاباتی به ضمیمه «ریزوپاستیس» در تاریخ ٢٩ مارس ٢٠٠٩ به‌چاپ رسید.

از سوی دیگر یادآوری می‏کنم که بیانیه انتخاباتی تنها ملاحظات ما و بررسی تحولات یا مواضع حزب کمونیست یونان را در بر نمی‏گیرد. این بیانیه هم‏چنین شامل آماج‏های مشخص جبهه‏های مبارزه، موضع حزب در مورد مسایل کلی که می‏توان گفت به مسایل مشخص هم بر می‏خورد نیز می‌شود. بدین ترتیب، خوانندگان بیانیه نگرشی در آن واحد کلی و مشخص از آماج‏ها و پیشنهادات حزب کمونیست یونان در رابطه با طبقه کارگر و سایر قشرهای مردمی به‌دست خواهند آورد.

مایل هستم درباره برخی از مسایل کلی تأکید کنم چرا که این مسائل تعیین‌کننده موضع ما درباره مسایل مهم و دقیق هستند. بایستی انتخابات پارلمان اروپا را کاملا تنیده به بحرانی که هم‌اکنون سخت گریبان‏گیر اروپا و یونان شده است در نظر گرفت. به‌ویژه در حال حاضر که بحران اروپا و یونان را در بر گرفته است، حزب کمونیست یونان باید هرچه قدرتمندتر در درون جنبش، در مبارزه و در روند انتخابات عمل کند. این حزب، حزبی مستحکم و باتجربه است و در عرصه ملی و اروپایی آزمون خود را داده است.

به‌خاطر بحران، طبقه کارگر هیچ فداکاری‌ای نباید بکند

همه باید در نظر بگیرند که به‌رغم آن‏چه که می‌شنویم، ثابت شده است که اتحادیه اروپا نه می‌تواند از بحران اجتناب کند، نه به هم‏گرایی سطح رشد میان خلق‌ها برسد و نه رشد پایدار سطح زندگی را تضمین کند. و افزون بر این نمی‏تواند صلح، دموکراسی، رشد فرهنگی ـــ که آن‏ها نیز زندگی مردم را بهبود می‏بخشند ـــ امنیت امروز و کمتر از آن امنیت فردا را تضمین کند.

در یونانی که انحصارها و سرمایه در مجموع غالب هستند، و در اروپای انحصارها، هیچ نوع امکان خروج از بحران در جهت منافع خلق وجود ندارد. سایر احزاب و دولت‏های کشورهای عضو اتحادیه اروپا مدعی هستند که راهی برای خروج از بحران وجود دارد که به‌گونه‌ای یکسان از منافع سرمایه‌داران و زحمتکشان دفاع می‏کند. این واقع‌بینانه نیست. اما موضع حزب کمونیست یونان واقع‌بینانه است: زحمتکشان هیچ فداکاری‌ای به‌خاطر بحران نباید به‌خرج دهند. در چارچوب اتحادیه اروپا هیچ مفری به‌نفع زحمتکشان نمی‏تواند وجود داشته باشد. برای این‏که چنین مفری قابل تصور باشد، باید جبهه مبارزه‌ای به‌سود طبقه کارگر و خلق‏ها در عرصه ملی و اروپایی وجود داشته باشد. خلق‏ها باید به مخالفت با اتحادیه اروپا و دولت‏ها در سطح ملی برخیزند. این دولت‏ها یا لیبرال هستند یا سوسیال دموکرات یا به‌اصطلاح دولت‏های چپ میانه.

به‌نظر ما، اتحادیه اروپا فقط شایسته یک لقب است: لقب ژاندارم منافع انحصارات در اروپا و در تک تک کشورها. اتحادیه اروپا چیزی جز یک هم‏کاری بین کشورها در جهت هماهنگ ساختن منافع بورژوازی و انحصارات نیست؛ انحصاراتی که دارای ستادی در سطح ملی کشورها هستند تا فعالیت‏های خود را در تمامی اروپا و حتی ورای آن گسترش دهند. بر مبنای این نقطه نظر، آن‏هایی که مایل هستند علیه اتحادیه اروپا برزمند، آن را محکوم کنند و حتی از این مطلب دفاع کنند که یونان هیچ آینده‌ای در این اتحادیه ندارد و می‏بایستی راه گسست و خروج از این اتحادیه را برگزیند، بهتر است از طریق حزب کمونیست یونان نظر خود را ابراز کنند. مدافعان این نظر بایستی حزب «دموکراسی نوین» (محافظه‌کار) و حزب سوسیال دموکرات را تنبیه کنند و به احزابی مانند «سی ریزا» (عضو حزب چپ اروپا) که کمی از اتحادیه اروپا انتقاد می‏کنند نیز اعتماد نکنند. زمانی که جنبش در افول باشد و نارضایتی عمومی عقب بنشیند، آن‏ها کاملاً از اتحادیه اروپا حمایت می‏کنند. زمانی که خلق بخروشد، آن‏ها انتقاداتی کرده و به اتخاذ یک سری جمله‌پردازی‏های چپ بسنده می‏کنند. حزب «لا اوس» نیز مواضع محافظه‌کارانه را در میان مردم اشاعه می‏کند. این حزب هیچ اقدامی، حتی مالیات بستن به شرکت‏ها را نیز، نمی‌پذیرد. در هر شکلی، این حزب هیچ نوع کاهش سود شرکت‏ها را قبول نمی‌کند. این حزبی نژادپرست و ناسیونالیست است که گذشته را نمایندگی می‏کند.

معیار اصلی باید موضع احزاب نسبت به موافقت‏نامه ماستریخت باشد

معیار اصلی سنجش برای قضاوت در مورد احزاب باید موضع آنان در قبال موافقت‏نامه ماستریخت باشد. زحمتکشان نه می‏بایستی مسأله موافقت‏نامه ماستریخت را متعلق به گذشته تلقی کنند و نه خواهان بازگشت به مذاکرات سال ١٩٩٢ باشند. وضعیت کنونی اروپا تنها نتیجه ساده موافقت‏نامه ماستریخت نیست. این نماد کامل خود موافقت‏نامه ماستریخت است. در تمامی موافقت‏نامه‏های بعدی، اصول عمومی آن تدقیق شده است. اجازه دهید یادآور شوم که حزب کمونیست یونان، در شرایطی دشوار، تنها حزبی بود که گرایش عمومی اتحادیه اروپایی را دنبال نکرد. و این مایه غرور ما است. این مایه غرور ما است که به موافقت‏نامه ماستریخت رأی منفی دادیم. در ماه ژوئیه سال ١٩٩٢ پارلمان یونان موافقت‌نامه ماستریخت را تصویب کرد. موافقت‏نامه‌ای که بازار مشترک داخلی را پی ریخت. مرزهای داخلی اتحادیه اروپا به‌نفع انحصارات برداشته شد. با وجود این، مرزها فقط در حرف برداشته شد چرا که این اقدام تنها شامل سرمایه شد. رقابت بین بورژوازی آلمان، فرانسه و انگلیس کماکان وجود دارد. بدین ترتیب «چهار آزادی» برقرار شدند: آزادی تردد افراد، خدمات، کالاها و سرمایه.

پس نمایندگان «دموکراسی نوین»، حزب سوسیال دموکرات و «سیناس پیسموس»، چه می‏گفتند؟ کستاس میتسوتاکیس، نخست وزیر وقت گفت: «من مغرور و خوشحال برمی‏گردم. در ماستریخت ما آن چه را که می‌خواستیم به‌دست آوردیم. نخست، امنیت تضمین شده توسط اروپای از لحاظ سیاسی متحد، و شرکت‏مان در اتحادیه اروپا که آن‏را به‌رغم واکنش‏های متعدد به‌دست آوردیم.»

خلق یوگوسلاو می‏تواند پاسخ دهد! چون امنیت نه به‌معنای امنیت چند کشور بلکه امنیت برای همه به‌طور عام است. البته زمانی که ما از امنیت سخن می‏گوییم، منظور ما امنیت برای افراد است، به این معنا که افراد نباید مورد تهدید بی‏کاری و فقر، کاهش حقوق و تنزل سطح زندگی‏شان قرار داشته باشند.

آندره‌آس پاپاندره‌او، که ریاست حزب سوسیال دموکرات (پازوک) را در اپوزیسیون داشت، می‏گفت: «حزب سوسیال دموکرات به تصویب موافقت‏نامه ماستریخت رأی مثبت می‏دهد. البته دست‏یابی به این نرخ‏ها که هدف قرار گرفته شده است، نگرش یک صاحب بانک اروپایی است. با وجود این، ما باید به هر شکل به موافقت‏نامه ماستریخت رای مثبت بدهیم.» به‌عبارت دیگر، فقط انتقاداتی را بیان می‏کنیم تا مردم را فریب دهیم و بعد به موافقت‏نامه رأی مثبت می‏دهیم!

موضع حزب «سیناس پیسموس» نیز مشابه بود. ولی ببینیم رئیس این حزب که نظراتش باید منسجم‏تر باشد، امروز چه می‏گوید: «در آن زمان، این برای ما مهم بود.» به‌عبارت دیگر، زمانی که این حزب به موافقت‏نامه ماستریخت رأی مثبت داد، «باید می‏دانستیم آیا وحدت و هم‌بودی را در اروپا یک‏پارچه رد کنیم یا آن را ضمن انتقاد به برقرار کردنش،بربتابیم. ما راه دوم را انتخاب کردیم.»

راه آسان! من رأی مثبت می‏دهم و بعد انتقاد می‏کنم به این امید که مردم گناهم را ببخشند.

نتیجه این‏که حزب «دموکراسی نوین» و حزب سوسیال دموکرات (پازوک) به‌گونه‌ای فعال در تمامی تصمیمات اتحادیه اروپا نقش و مشارکت داشته‌اند.

ما بایستی مسائل را به‌روشنی طرح کنیم. ما نمی‏گوییم که اتحادیه اروپا به‌تنهایی این سیاست را تحمیل می‏کند. تصمیمات دوجانبه هستند و این مهم است. در نهایت اگر ما نخواهیم هیچکس نمی‏تواند به‌تنهایی چیزی را تحمیل کند. این تصمیمات دوجانبه هستند.

ما مایل هستیم چیزی را اضافه کنیم. اتحادیه اروپا فقط یک بازار مشترک نیست. ارتش اروپایی نیز وجود دارد که ستون اروپایی پیمان نظامی «ناتو» است. این مسأله خطیری است. حزب «دموکراسی نوین» و حزب سوسیال دموکرات، چه در اپوزیسیون و چه در دولت، هر دو بنیادگذاری و تقویت ارتش اروپایی را پذیرفته‌اند. حزب «سیناس پیسموس» از آغاز حمایت بسیاری از ارتش اروپایی کرد. به‌نظر این حزب، «برقراری ارتش اروپایی به‌شرط مرتبط بودن آن با دورنمای استقلال و هم‏بودی سیاسی اروپا مهم است.»

به‌علاوه، این حزب خواهان یک ارتش اروپایی است که هم‏بودی و استقلال اروپا را تشویق کند. ولی استقلال در رابطه با چه چیزی؟ در رابطه با ایالات متحده آمریکا. اما اتحادیه اروپا مستقل از ایالات متحده است! اما از نظر ایدئولوژیکی و سیاسی از امپریالیسم مستقل نیست. این مسأله دیگری است. به‌بیان دیگر، برای چه شما خواهان یک ارتش اروپایی هستید؟ برای تهدید ایالات متحده در نبرد بر سر بازارها؟ از سوی دیگر، «سیناس پیسموس» ارتش اروپایی را در سیاست هم‏بودی می‏گنجاند. امپریالیست بودن ارتش اروپایی روشن است. این ارتش ستون اروپایی پیمان نظامی «ناتو» باقی می‏ماند. اتحادیه اروپا خود اعلام می‏کند که «ناتو لازم نیست به همه جا برود، ما می‏توانیم به جای آن برویم.» ما همگی این نقش را تجربه کرده‌ایم، من نمی‏خواهم وارد جزئیات شوم.

افزون بر این، ما معتقدیم که نبرد انتخاباتی پارلمان اروپا باید همان محتوای نبرد انتخاباتی ملی را داشته باشد. آیا بین این دو نبرد اختلافی است؟ آری، یک اختلاف هست ولی به‌نظر ما تعیین کننده نیست. اولین نبرد به انتخابات پارلمان ملی و دومی به انتخابات پارلمان اروپا می‏انجامد. در هر دو مورد، محکومیت سیاست اتحادیه اروپا لازم است. محکوم کردن حزب «دموکراسی نوین» و حزب سوسیال دموکرات مهم است. افزون بر این، احزابی که اقدام به سوق شعور مردمی به سوی نظرات محافظه‌کارانه می‏کنند یا می‏کوشند از رادیکالیزه شدن آن جلوگیری کنند نمی‏بایستی به‌عنوان آلترناتیو در نظر گرفته شوند.

اتحادیه اروپا یک اتحاد درنده‌خو است

اتحادیه اروپا مثل «جاده‌ای است یک‌طرفه». من مایلم این نکته را متذکر شوم که: در سال‌های اخیر اسطوره‏ها شکسته شده است. تا چند سال پیش می‏شد ایمان به برخی از قول‏ها و دروغ‏ها و اسطوره‏ها را توضیح داد. اما امروز دیگر چنین عذری پذیرفته نیست. در حال حاضر اتحادیه اروپا «جاده‌ای یک‌طرفه است» اما تنها برای منافع دولت‏های ثروتمندترین‏ها در کشورهای عضو و احزاب سیاسی در خدمت آن‏ها. در واقع، خروج یونان از اتحادیه اروپا، برای سرمایه یونانی مشکل‌ساز خواهد بود چرا که آن‏ها بخشی از زرادخانه خود، به‌ویژه قوانین و حمایت اتحادیه اروپا، را از دست خواهند داد. بدین ترتیب آن‏ها خود «جاده یک‌طرفه» سودشان را تعیین می‏کنند؛ جاده‌ای که هیچ مفری برای خلق ندارد.

موضع ما واقع‌بینانه است. بر اساس این موضع، یونان و یونانی‏ها از ورای مبارزه‌ای که با نافرمانی و بی‌نظمی شروع می‏شود و از گسست قطعی از اتحادیه اروپا می‏گذرد، می‏توانند راه خود را بیابند. به‌اعتقاد ما، هم‏کاری در اروپا فقط از زمانی سودمند می‏شود که حاکمیت ثروتمندترین‏ها در این همه کشور اتحادیه اروپا و در نهایت در هیچ جای دیگر اروپا وجود نداشته باشد. و زمانی که اروپا سوسیالیستی شود، دوباره خواهیم توانست از هم‏کاری اروپایی، از اروپا که همه خلق‏ها داوطلبانه و نه به‌زور اسلحه یا اسطوره‏های صندوق‏های شهرداری به آن خواهند پیوست، سخن بگوییم. به چنین اروپایی، خلق‏ها داوطلبانه خواهند پیوست چرا که در خدمت منافع آن‏ها خواهد بود. و این دیگر زیر نام هیچ نوع مصالحه مالی نخواهد بود.

اتحادیه اروپا نه یک مجمع برادرانه بلکه بیشتر یک اتحاد درنده‌‌خو است. هنگامی که جامعه اقتصادی اروپا تأسیس شد، نیروی آن برای مخالفت، مبارزه و نفرت در مقابل نظام سوسیالیستی گردآوری شد. امروز، این جامعه متحد است تا بر استثمار خلق‏ها بیافزاید و اتحادیه اروپا را به زیان خلق‏ها تقویت کند؛ و بخش‏های بیشتری از بازارهای خارج از اروپا در آمریکای لاتین و دیگر جاها را در مقابل ایالات متحده و نیز درون قدرت‏های رشد یابنده سرمایه‌داری منطقه‌ای از آن خود کند.

اتحادیه اروپا فقط در زمان تصمیم‌گیری‏های مشترک علیه خلق‏ها یک مجمع برادرانه است. برای نمونه، در حال حاضر در چارچوب بحران کنونی، فرانسه در مشاجره با آلمان است، آلمان با روسیه هم صدا است و انگلستان به ایالات متحده نزدیک می‏شود. در حالی که در آغاز، مقامات کشورهای سابقاً سوسیالیستی ـــ و در حال حاضر عضو اتحادیه اروپا ـــ که التماس می‏کردند وارد اتحادیه اروپا شوند، اکنون به‌دنبال حمایت ایالات متحده هستند تا شاید از کمک‏های مالی بیشتری از جانب اتحادیه برای سرمایه‌داران‏شان و طبقه خود بهره‌مند شوند.

این‌که کمک‏های مالی اتحادیه، یونان را نجات داده است افسانه‌ای بیش نیست. اگر یونان وارد اتحادیه اروپا نشده بود، اگر یونان در دست خلق و کارگران می‏بود و آن‏ها اقتصاد و جامعه را بر اساس نیازهای انسانی و نه بر اساس سود سازمان می‏دادند، این کشور درآمد نمی‏داشت؟ پول نمی‏داشت؟ در آن حالت یونان، ثروت متعلق به خلق را در خود حفظ می‏کرد.

بی‌نظمی و نافرمانی

البته ما می‌توانیم از خود بپرسیم آیا ممکن است یونان خودکفا باشد و به‌تنهایی زندگی کند؟ ما اعتقاد نداریم که در دنیای امروز این امر ممکن باشد. به هر ترتیب، یونان می‏تواند با استفاده از تضادهای بین کشورهای دارای نظام سرمایه‌داری و با تکیه بر نتایج مثبتی که به‌تدریج پدیدار می‏شود، برای برقراری روابط برابرانه و متقابلاً سودمند با دیگر کشورها در اروپا و در دنیا تلاش کند، چرا که یونان تنها کشوری نخواهد بود که با اتحادیه اروپا رودررویی کند. این برخوردهای کمابیش ژرف در سال‏های آینده در اروپا و سایر نقاط دنیا رشد خواهد کرد. در خارج از اتحادیه اروپا، وضعیت برای سرمایه به‌مراتب بدتر و برای خلق یونان به‌مراتب بهتر خواهد بود.

این نکته‌ای محوری است که ما در کارزار انتخاباتی آن‏را هرچه روشن‏تر خواهیم کرد. به کمک دو مثال این مطلب را نشان می‏دهیم.

نخست، یارانه‏های پرداختی به کشاورزان ـــ که اعطای آن‏ها هم زیاد طول نکشید ـــ برای این‏که محصولات خود را به بهای نازل به کارخانجات و صنایع بفروشند.

دومین مثال، تمامی برنامه‏های معروف اجتماعی: برای «خدمات خانگی»، «مدیران مدارس» یا برنامه‌هایی که فرصت‏های شغلی تحت قراردادهای موقت ایجاد می‏کنند است. کسانی که در این مشاغل به‌کار گرفته شده‌اند در پرتو کمک‏های مالی اتحادیه اروپا بود. ولی پس از هزینه شدن این منابع مالی، مسؤولیت به‌گردن شهرداری‏ها افتاد و شهرداری‏ها با ادعای عدم توان مالی لازم، حقوق‏ها را پرداخت نمی‏کردند و الی آخر.

به این جهت ما، حتی آن‏هایی را که با ما برسر قدرت سیاسی و اقتصادی خلق یا خروج از اتحادیه اروپا موافق نیستند فرا می‏خوانیم تا به‌ما بپیوندند. برای آن‏ها لازم است تا اراده خود را برای ضدحمله، برای سازمان‏دهی مجدد جنبش و برای تنبیه، نشان دهند.

اجازه دهید تا یک‌بار دیگر با صراحت بیان کنم که لازم نیست آن‏ها با ما در مورد همه چیز موافق باشند. به هر ترتیب ما نمی‏توانیم مردم را بازیچه خود قرار دهیم. اما می‏توانیم با هم درباره بی‏نظمی و نافرمانی توافق کنیم.

آخرین مثال: زمانی که سن بازنشستگی زنان به ۶۵ سال افزایش یابد چه خواهد شد؟ آن‏چه در حال انجام است منزجرکننده است. حزب سوسیال دموکرات، حزب «دموکراسی نوین»، سخن‏گویان «کنفدراسیون عمومی زحمت‌کشان یونان» و «کنفدراسیون سندیکاهای کارکنان دولتی» و دیگران در جست‌وجوی راه‌های فرار قانونی هستند. این مسأله به سیاست، مبارزه طبقاتی و جامعه ارتباط دارد. گرایش عمومی می‌خواهد که سن بازنشستگی به ۶۵، ۶۷ و ٧١ سال برسد. این هیچ ربطی به برابری جنسی ندارد. برعکس، این هم‏قیاسی دو جنس نشانگر یک نابرابری است. وجود علل بیولوژیکی و اجتماعی این امر را ممنوع می‏کند. کاهش سن بازنشستگی هم برای مردان و هم برای زنان مسأله متفاوتی است. در سوسیالیسم ۵ سال اختلاف بین (سن بازنشستگی) زنان و مردان وجود خواهد داشت و باید باشد.

به‌علاوه، آن‏ها صندوق‌های شغلی، دومین ستون بیش از همه خصوصی شده بیمه را تشویق می‏کنند. در کنار صندوق‏های شغلی دولت تنگ‏دست، زحمتکشان درآمد خود را در این صندوق‏ها می‏یابند و بازنشستگی خود را در آن‏ها می‏ریزند. در نتیجه، این ستون دومی است که صندوق‏های کمکی دیگر را حذف می‏کند. بر این اساس، آن‏هایی که می‏توانند به‌سوی ستون سوم، یعنی بیمه خصوصی، بروند چنین خواهند کرد. مردم را به مسخره نگیریم.

بی‌نظمی و نافرمانی، برای این‏که اقدامات نام‏برده اجرا نشوند. این حرف ماست. و این به‌مراتب واقع‌بینانه‌تر از این است که بگوییم بایستی این را تصویب کرد و در جست‌وجوی راه‏های انتقالی برای فرصت‌یابی بود. در پایان، چیزی که حزب سوسیال دموکرات نیز خواهان آن است این‏که، حقوق افراد، به‏ویژه آن‏هایی که به سن بازنشستگی نزدیک می‏شوند، نباید مورد تعدی قرار گیرد. البته با اعلام این مسأله، حزب سوسیال دموکرات تلاش می‏کند از اعتراف به این‏که از هم‌اکنون حد میانگین سن برای همه ۶۵ سال است، طفره برود. با اعلام این مسأله فکر می‏کنم که ما موضع روشنی گرفته‌ایم. ما معتقدیم که نظرات ما در دفاع از منافع مردم است. مواضع ما، که سلاح‏های ما هستند، از همین اکنون تا انتخابات در ژرفا به بحث گذاشته خواهد شد.


هیچ نظری موجود نیست: