۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

تاکتيک جديد اسراييل: تشکيل ارتش اينترنتی!


محمد علی اصفهانی
جمعيّت فرانسوی Bellaciao از چند هفته پيش ـ به طور مرتّب ـ در بالای صفحه ی اوّل پايگاه اينترنتی مشهور خود، با استناد به اطلاعات فاش شده توسط روزنامه های اسراييلی هاآرتص و ژروزالم پست، و روزنامه ی فرانسوی لوموند، خوانندگان خويش را در جريان حملات و هرزه درآيی های سازمان يافته ی دستگاه های اطلاعاتی و تبليغاتی اسراييل به وسيله ی به خدمت گرفته شدگان و مأموران بومی و غير بومی، به اين سايت و بقيه ی سايت هايی که به افشای جنايات اسراييل می پردازند، قرار می دهد.
Bellaciao که نام خود را از يک ترانه سرود ايتاليايی عليه استثمار و استعمار و تجاوز و جنگ گرفته است، از نيرو های مطرح و فعّال طيف چپ مستقل فرانسه است؛ و گرچه تا حدودی به حزب کمونيست فرانسه نزديک است، اما خود ـ به درستی ـ خود را جمعيّتی معرفی می کند که:
«بر استقلال تمام و کمال خويش از همه ی احزاب پای می فشارد؛ قاطعانه از اين که به پايگاهی برای عضوگيری و سمپات سازی احزاب و جريان های سياسی تبديل شود اجتناب می ورزد؛ و به شدّت مراقب است که مورد بهره برداری ابزاری اين و آن به منظور کسب هژمونی قرار نگيرد.».در ايام تجاوز اخير به غزه، و پس از آن، شاهد بوديم و هستيم که فعاليّت های تبليغاتی دولت نژاد پرست و نسل کش اسراييل، به صورتی بسيار چشمگير تر از موارد گذشته، در جوامع ايرانيان (۱)، و تمام جوامع ديگر، افزايش يافته است، و عمدتاً بر چهار نکته، متمرکز است:
۱ ـ تهاجم اينترنتی به افشاگران ماهيت ضد بشری و جنايتکارانه ی اين تجاوز. چه از طريق «کامنت» گذاری؛ و چه از طريق نوشتن مطالبی در دفاعی جلوه دادن اين تجاوز آشکار. مطالبی که تقريباً هميشه با اظهار تأسفی هم نسبت به کشته شدن «مردم بی گناه فلسطين»، و همدردی با بازماندگان آن ها همراه است؛ اما با تأکيد بر اين که باعث و بانی اين تلفات، نه اسراييل، که نيرو های مقاومت فلسطين هستند که اسراييل را تحريک کرده اند.
۲ ـ معرفی کردن حماس به عنوان شروع کننده ی جنگ. (۲)۳
ـ نيروهای مقاومت فلسطين در غزه را وابسته به رژيم ايران وانمود کردن؛ و اين که اين مقاومت، از رژيم ايران دستور می گيرد، و به فرمان و «به نيابت از رژيم ايران»، اين جنگ را به راه انداخته است.
۴ ـ محمود عباس و «دولت» او را که خائنين به جنبش فتح هستند (۳) سمبل جنبش فتح و مردم فلسطين ناميدن. و اين در حالی است که امروز به دليل کمک به زمينه سازی درازمدت اين تجاوز (که خود، جزيی از جنايات يک سال و نيم اخير اسراييل در غزه ی از همه نظر محاصره شده است) و به دليل تأييد ضمنی اين تجاوز، محمود عباس و دولت او به موقعيتی بسيار متزلزل تر از پيش، گرفتار آمده اند. هم به نزد مردم خاورميانه. هم به نزد مردم فلسطين. و هم ـ از همه مهم تر ـ به نزد توده های سازمانی خود. و از همين رو، برای حفظ موقّت موقعيتشان، و آرام کردن بدنه ی جنبش فتح، و کم کردن نفرت عمومی از خويش، دست به دامان حماس شده اند، و مدعی هستند که ديگر بر مخالفت با تشکيل دوباره ی يک دولت ائتلافی با اين جنبش پافشاری نمی کنند.نيازی به نام بردن نيست؛ و همگان به خوبی می دانند که صرف نظر از اسرايیلگرايان قديمی و «اصيل»، و گروه های کوچک و به حساب نيامدنی، و منفردين، کدام جريان سياسی که ادامه ی حياتش را مشروط به سرويس دهی به آمريکا و اسراييل و ديگر «قدرت های بين المللی» می بيند، در هر چهار مورد فوق ـ به صورت سيستماتيک ـ به انجام وظيفه ی شبانه روزی مشغول بود و هست! ريشه ی ماجرا، به چيزی برمی گردد به نام «هاسبارا». اين کلمه، در زبان عبری معنايی دارد معادل «توضيح دادن». و دولت های اسراييل، آن را به جای کلمه ی پروپاگاند سياسی به کار می برند. جعل و دروغ و تحريف. وارونه نويسی تاريخ. چهره ی اهريمنی از مردم فلسطين در افکار عمومی ساختن، و به قول پروفسور ايليان پاپه، از تاريخنويسان آزاده ی اسراييلی، فلسطينی ها را موجوداتی غير انسان و غير آدميزاد معرفی کردن. (۴) پس و پيش کردن تاريخ و کم و کيف وقايع به منظور قربانی را جلاد، و جلاد را قربانی نشان دادن، آنگونه که ميشل وارشاوسکی به خوبی توضيح داده است.
(۵) ساختن فيلم ها و کليپ های ضد فلسطينی، يا ترساننده ی مردم عادی جوامع غربی از شرق «وحشی و آدمخوار»، و يا تحريک کننده ی مسلمانان و منجر شونده به برخورد های عکس العملی و مشمئز کننده ی بعضی از متعصبين.
(۶)پرداخت پول به پاره يی از رسانه های جمعی و سايت ها. (با نگاهی به دور و بر خودمان و تغيير جهت های معنادار بعضی سايت های نه چندان سياسی اما بسيار سياسی، می توانيم اين مورد خاص را به طور عينی، هم ببينيم و هم لمس کنيم!)تعيين و تقسيم مأموريت های قديم الاستخدام ها و جديدالاستخدام های خود در کشور های ديگر، و ديکته کردن آنچه بايد آن ها در هر مقطعی انجام دهند، و «هدف» هايی که بايد نشانه بگيرند («هدف» هايی مثل همين سايت Bellaciao و نويسندگان و دست اندرکاران آن، و شبکه ی «ولتر برای آزادی بيان» و بنيانگذار و مسئولش، تری ميسان، در فرانسه... و ديگران و ديگران و ديگران، از خُرد و کلان، در سراسر جهان)...اين ها از کار های روزمره ی «هاسبارا» به حساب می آيد.
جان پيلجر، با سابقه ی چهل سال حضور در متن وقايع خاورميانه، در مورد ورود هاسبارا به مرحله ی جديدی که در حال حاضر شاهد آنيم می نويسد:

«سخنگوی وزير خارجه ی اسراييل، در سال ۲۰۰۶، در باره ی هاسبارا چنين گفت: ما هرگز هاسبارا را چنين پرتوان نديده بوديم. اين، ماشينی است که خيلی خوب، روغنکاری شده است.» (۷)و حالا «شگرد» تازه يی نيز آنگونه که هاآرتص و ژروزالم پست و لوموند نوشته اند ـ و مورد استناد Bellaciao قرار گرفته است ـ بر شگرد های گذشته ی هاسبارا اضافه شده است:تشکيل يک لشگر اينترنتی!دو روز بعد از اعلام آتش بس، وزارت «مهاجرت» اسراييل، در ۱۸ ژانويه، خبر از تأسيس يک «بريگاد» مخصوص داد که هدف آن، هجوم آوردن و آوار شدن بر سر سايت هايی است که در هر نقطه يی از جهان، عليه سياست های اسراييل، و عليه صهيونيزم، مطلب منتشر می کنند.در تشکيل اين ارتش جديد اينترنتی و «بريگاد» مخصوصش، وزارت امور خارجه ی اسراييل نيز نقش ويژه يی بر عهده دارد.به اين ترتيب، کار ها راحت تر شده اند، و هر آماتوری هم قادر خواهد بود که بعد از موافقت «مقامات مربوطه»، به عضويت اين لشگر جديد و بريگاد مخصوص آن در آيد، و سايت ها و آدم های «مسأله ساز» را نشانه بگيرد!وزير «مهاجرت» اسراييل، علت تشکيل ارتش اينترنتی را چنين توضيح می دهد:ـ اينترنت، به يک ميدان جديد نبرد، تبديل شده است!
-----------------------------------------------------------
٭ برای توضيحات بيشتر:
www.bellaciao.org
و يا مستقيماً:
www.bellaciao.org/fr/spip.php?article78466

۱ ـ همزمان با تجاوز اخير اسراييل به غزه، راقم اين سطور در مقدمه ی ترجمه ی مقاله يی از ميشل وارشاوسکی، به همين موضوع فعال شدن اسراييل در فضای اينترنتی فارسی زبان پرداخته است:
تحليل برخورد جهان با ماجرای غزه، از ديد ميشل وارشاوسکی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/warschawski-gaza-281208.html
۲ ـ خوشبختانه چند تن از نويسندگان متعهد خود ما، در نوشته هاشان، پوچی ادعای اسراييل و کارگزاران و به خدمت گرفته شدگان ايرانی او مبنی بر شروع کردن و برافروختن جنگ به وسيله ی حماس را به خوبی بر ملا کرده اند.راقم اين سطور نيز، چه در مقالات، و چه در ترجمه های خود از برجسته ترين نويسندگان اسراييلی و غير اسراييلی، به همين موضوع پرداخته است. اين مطالب، در صفحات مختلف «خبر و نظر» سايت ققنوس آمده اند. اما در اينجا (فقط برای نمونه) قسمتی از مقاله ی جان پيلجر با عنوان «هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقيقت را می دانند» را می آورم:پروژه يی که ديروز، «پروژه ی دالت» ناميده می شد، امروز اسمش را عوض کرده است و «سرب گداخته» گذاشته است. [ نام عمليات اخير اسراييل در غزه که به خوبی همچون نام های عمليات متفاوت ديگر اسراييل، چون «خوشه های خشم»، ماهيت وحشی و کين توز و سفاک طراحان آن را، در خود سمبليزه می کند ـ م ].و اين، به عمليات اسراييلی ديگری شبيه است به نام عمليات «انتقام مشروع»، که پرونده اش هنوز باز است.عمليات «انتقام مشروع»، در سال ۲۰۰۱ به وسيله ی شارون، نخست وزير وقت اسراييل، به اجرا در آمد. وقتی که او با موافقت جرج بوش، برای اولين بار از جنگنده های اف ۱۶ برای بمباران کردن شهر ها و شهرک های فلسطينی استفاده کرد...مطابق گزارش «جی اف آر» به راه انداختن و کليد زدن عمليات « انتقام مشروع» در سال ۲۰۰۱ نيازمند بهانه يی بود:يک عمليات انتحاری که تعداد زيادی قربانی به جا بگذارد تا بتوان سربازان اسراييلی را به خُرد و خاکشير کردن مردم فلسطين تشويق کرد.آنچه شارون، و شائول موفاذ، رييس ستاد مشترک، را نگران می ساخت، اين بود که ميان حماس و ياسر عرفات، قراردادی پنهانی بسته شده بود که برمبنای آن، حماس از انجام عمليات انتحاری اجتناب می کرد.بنابر اين، در ۲۳ نوامبر سال ۲۰۰۱ عوامل سرويس مخفی اسراييل، يکی از رهبران حماس، به نام محمود ابوهندو را به قتل رسانيدند تا اينچنين، حماس را ، به انجام عمليات انتحاری، در پاسخ به اين قتل، تحريک کنند.يک حادثه ی مشابه، به صورت بسيار شگفت آور، در پنجم نوامبر گذشته [ هنگامی که هنوز تقريباً يک ماه و نيم به پايان آتش بس باقی مانده بود ـ م ] اتفاق افتاد:
نيرو های مخصوص اسراييل، به غزه حمله کردند و ۶ فلسطينی را کشتند!و اين، يعنی: اسراييل، يک بار ديگر، ماشه ی آنچه را که برای آماده سازی تبليغاتی حمله به غزه، به آن نيازمند بود چکانيد. چرا که آتش بسی به پيشنهاد و پيشگامی دولت حماس برقرار شده بود و حماس آن را رعايت می کرد، و حتی فلسطينيانی را که قصد تجاوز از آن را داشتند زندانی کرده بود. و اسراييل می خواست اينگونه با قتل ۶ فلسطينی در غزه، آن را درهم فرو بريزد...در پس اين بازی هرزه و پست، چيز ديگری نهفته است. چيزی به نام «طرح داگان» که نام خود را از ژنرال اسراييلی، «ماير داگان» گرفته است. ماير داگان، تحت امر شارون، در اشغال خونين لبنان در سال ۱۹۸۲ شرکت داشت، و در حال حاضر هم در رأس موساد قرار دارد.بر پا شدن يک دولت دست نشانده در رام الله به مسئوليت محمود عباس نيز دستپخت همين داگان بوده است.
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/pilger-sokoot.html
۳ ـ در اين مورد، به عنوان مثال:
اين همدستی و همکاری محمود عبّاس با آمريکا و اسراييل، در به گروگان گرفتن نزديک به يک و نيم ميليون نفر از هموطنان خود، احتمالاً برای او خيلی گران تمام خواهد شد. همانطور که Zwy Barel متخصّص امور اعرابِ روزنامه ی «هاآرتص» می نويسد:«نه اولمرت، نه دحلان، نه ابومازن، هيچکدام از اين ها قادر نخواهد بود که پيوند های ساختاری، ملّی، فاميلی، و سمبليک ميان غزّه و کرانه ی باختری رود اردن را از هم بگسلد.»مخصوصاً اين که ـ و به نظر می رسد که ما اين را فراموش کرده ايم ـ در خود کرانه ی باختری رود اردن هم، باز اين حماس است که مهم ترين نيروی سياسی است. حماس، در آنجا راه های بسيار زيادی دارد که به اسراييلی ها يادآوری کند که اسراييل نمی تواند او را حتّی با تکّه تکّه کردن خاک فلسطين، از بازی، خارج سازد.ميشل وارشاوسکی: در فلسطين، چه کسی عليه چه کسی کودتا کرد؟
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.html
و يا:مسلمان های خاورميانه، چه قدر مزاحم و دردسر آفريينند!
اوّل، ما از فلسطينی ها می خواهيم که شاهد دموکراسی را در آغوش بگيرند. و بعد، آن ها به يک حزب قلّابی ـ حماس ـ رأی می دهند. و حماس هم در يک جنگ کوچک داخلی پيروز می شود و بر سراسر غزّه تسلّط می يابد. آن وقت، ما غربی ها باز می خواهيم که با رييس جمهوری بی اعتبار فلسطين ـ محمود عبّاس ـ مذاکره کنيم... ما مايليم که با آژان وفادار خودمان، آقای محمود عباّس «مُدِره» مذاکره کنيم. «مدره» به روايت بی بی سی، سی ان ان، و فاکس نيوز. با مردی که يک کتاب ۶۰۰ صفحه يی در باره ی قرارداد اُسلو نوشته است بدون آن که حتّی يکبار هم کلمه ی «اشغالگری» را به کار برده باشد... يک رهبر که ما می توانيم به او اعتماد کنيم. چرا که او کراوات به گردن می بندد و به کاخ سفيد می رود و همه اش چيزهای خوبْ خوب می گويد... [و با اشاره به اتهام کودتا به حماس، برنده ی انتخابات و دارای اکثريت مطلق، و در قدرت:] آخر ما با کودتای يک دولت منتخب مردم عليه خودش چه می توانيم بکنيم؟!رابرت فيسک: به فلسطين خوش آمديد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/welcome.html
و نيز مقاله ی جان پيلجر با عنوان «ديوار برلن های جديد را فرو بريزيم» که پيلجر در آن محمود عباس را نامزد رياست يک «دولت ويشی از نوع فلسطينی آن» می داند:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/pilger-gaza.html
بسيار مضحک است اگر محمود عباس را پيش برنده ی «مذاکرات صلح» بدانيم. مضحک تر از خود «مذاکرات». حتی اگر مشکل هويت سياسی آلوده ی او، به علاوه ی ناتوانی و عجز او، به علاوه ی اُفت روزافزون مشروعيّت او به نزد فلسطينيان را هم ناديده بگيريم، باز هم بايد به ياد داشته باشيم که رهبر مقبول و مشروع و محبوب و پرتوان فلسطينيان، ياسر عرفات، به بهای گرو گذاشتن اعتبار تاريخی خود، حاضر به هر نوع انعطافی که قبلاً تصوّر آن هم نمی رفت شده بود و قرارداد صلح اسلو را با اسراييل امضا کرده بود. اما اسراييل به او چگونه پاسخ داد؟ حبس خانگی او. آن هم در خانه يی بدون برخورداری از الکتريسيته و آب آشاميدنی مورد نياز، تا هنگام مرگ، به همان صورت که همه خوانده اند و شنيده اند و تصاويرش را در تلويزيون های تمام دنيا ديده اند.
۴ ـ ايلان پاپه:
ما داريم از همان جامعه يی حرف می زنيم که در سال ۱۹۴۸ و در سال ۱۹۶۷ فلسطينی ها را از سرزمين هايشان بيرون کرده است.بعد از ۶۰ سال آموزه های سرشار از تعصّب، غير انسان وانمود کردن فلسطينيان، و چهره ی اهريمنی از مردم فلسطين ترسيم کردن، ديگر، هزار نفر از اين مردم را فقط طی سه هفته به قتل رسانيدن، مسأله ی مهمی ايجاد نمی کند.وسايل ارتباط جمعی، و فرهنگ سياسی، جامعه ی اسراييل را آماده کرده اند تا چنين قتل عام و قصابی يی را «دفاع از خود» بداند.تا زمانی که جامعه ی اسراييل، شروع نکند به اين که خودش را از شرّ ايده يولوژی صهيونيزم، رها سازد، در اسراييل، هيچ مخالفت جدی يی با عملياتی نظير «سرب گداخته»، وجود نخواهد داشت...گفتگوی ايل مانيفستو با ايلان پاپه، از «تاريخ نويسان نوين» اسراييل، به ترجمه ی همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/pappe-manifesto.html
۵ ـ ميشل وارشاوسکی:

يک نوع دوم از جنايتکاران هم وجود دارند. اين نوع دوّم، احتمالاً می توانند از قرار داده شدن در برابر دادگاه ها فرار کنند.اين ها دست های خودشان را مستقيماً به خون مردمان نمی آلايند؛ اما برای قاتلان، مشروعيت روشنفکرانه فراهم می آورند. اين ها، در واقعيت امر، يگانی از دولت و ارتش آدمکشان را تشکيل می دهند...اين ها بايکوت کردن دولتی را که مردم فلسطين، در يک انتخابات آزاد و دموکراتيک برگزيدند [بايکوت به وسيله ی اسراييل و «جامعه ی جهانی» ـ م ] به ياد نمی آورند.اين ها فراموش کرده اند که اسراييل، به زور، غزه و کرانه ی رود اردن را از يکديگر جدا کرد تا بتواند مردمان غزه را به جرم انتخاب کردن نمايندگان خود، در قرنطينه بگذارد و تنبيه کندشان. آخر، آن ها حق چنين انتخاب غلطی را نداشتند...اين ها، اول: شروع به پس و پيش کردن ترتيب زمانی وقايع کردند، و آن را مطابق ميل خود از نو نوشتند. و بعد: دست به دامان منطق قرينه سازی و همسنگ نمايی شدند:«خشونت، از هردو سو به کار رفته است، و ما شاهد قربانيان بی گناه در غزه و اسراييل ـ هر دو ـ هستيم. هر غير نظامی کشته شده، يک قربانی بی گناه است.».اما اينجا يک مشکل در کار است: در اين دليل تراشی و منطق بافی، نه ترتيب زمانی، و نه تناسب عددی، هيچکدام با واقعيّت، همخوانی ندارد...
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/warschawski-har-do.html ۶ ـ به عنوان نمونه:
شبکه ی جهانی ولتر برای آزادی بيان ـ شبکه ی معتبر ی که نشريّه ها و کارشناس سياسی بسياری را در سراسر جهان با خود دارد، و تری ميسان تحليل گر برجسته ی فرانسوی بنيانگذار و مسئول آن است ـ در روز ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۸ اطلاع داد که در فاصله ی فقط دو هفته، بيست و هشت ميليون خانواده ی آمريکايی، به صورت مجانی، دی وی دی فيلم «دغدغه ی بی پايان: اسلام راديکال در نبرد با غرب» را در خانه هايشان دريافت کرده اند.اين بيست و هشت ميليون خانواده، در ايالاتی از آمريکا زندگی می کنند که در آن ها نتايج انتخابات رياست جمهوری، از بقيه ی ايالات، نامشخص تر و غير مطمئن تراست. مخصوصاً اوهايو، ميشيگان، فلوريدا، کلورادو، کارولينای شمالی، پنسيلوانيا، و ميسوری.هدف، اين است که مردم اين ايالات را قانع کنند که به مک کين رأی دهند. چرا که پيروزی اوباما برای اسراييل خطرناک است؛ در حالی که مک کين می تواند با ادامه ی سياست بوش، فرصت های بيشتری را برای آتش افروزی اسراييل در منطقه فراهم آورد.مخارج اين «عمليات» تبليغاتی، بيش از پنجاه ميليون دلار ارزيابی می شود که حاخام بزرگ، «افرايم شُر» آن را تأمين کرده است.اين فيلم در سال ۲۰۰۶ به وسيله ی يک مدرسه ی آموزش بنيادگرايی يهودی به نام Aish HaTorah تهيه شده است. اين مرکز ارتجاع مذهبی و نژادی، به صورتی کلان توسط دولت اسراييل تغذيه ی مالی می شود؛ و يک مؤسسه ی تبليغات و روابط عمومی هم به طور جداگانه تأسيس کرده است که يکی از شاهکار هايش برپا کردن تظاهرات عليه جيمی کارتر است به «جرم» آن که با فلسطينيان ابراز همدردی کرده است و گفته است سياست اسراييل در برابر مردم فلسطين، سياست آپارتايد است
:اگر به مک کين رأی ندهيد، لولوخورخوره های مسلمان می خورندتان:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/mccain-dvd.html
۷ ـ جان پيلجر: هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقيقت را می دانند
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/pilger-sokoot.html
ضمناً: نه برای اعضای احتمالی همان «بريگاد» جديد التّأسيس، و نه برای فلکزدگانی که به صورت سيستماتيک به انجام مأموريّت های محوّله مشغولند، بلکه برای آدم های درست و حسابی، تکرار اين چند سطر را بی ثمر نمی دانم:
اين، هنر نيست که ما يک مقدار حرف های هزار بار گفته شده و نوشته شده در مورد حماس و شکل گيری آن را که از اين طرف و آن طرف شنيده ايم و در اينجا و آنجا خوانده ايم، سر هم کنيم و گمان ببريم که نوبر بهار آورده ايم يا راز کهکشان ها را کشف کرده ايم.خير! چنين نيست. با دانسته هايی کاملاً هم دقيق و علمی، در حد کلاس های اوّل و دوّم و سوّم و ششم ابتدايی، نمی توان معادلات پيچيده ی رياضی را حل کرد... من هم دلم می خواست و می خواهد که به جای حماس بنيادگرا، نيرو های موجود يا ناموجودِ به لحاظ فکری نزديک به من ـ و نه به حماس ـ مقاومت در برابر اشغالگری را سازمان می دادند يا بدهند...آنچه مهم است شناسايی عوامل رويکرد بخش بزرگی از مردم خاورميانه ی عربی (و فلسطين نيز) به برخورد های عکس العملی، از جمله بنيادگرايی است. و تنها از اين طريق است که می توان به مقابله يی شرافتمندانه و عادلانه و عاقلانه و انسانی ـ و در حد خود مؤثر ـ با مقوله ی بنيادگرايی، و به کمک به رشد هرچه بيشتر گرايش به سکولاريزم ـ که ربطی به موافقت يا مخالفت با هيچ دينی ندارد ـ پرداخت. بايد تفاوت علت را از معلول، تشخيص داد...اين موضوع را در چند مقاله ی مختلف، در کنار مطالب ديگر، به تفصيل، توضيح داده ام. مخصوصاً در دو مقاله ی زير:
غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعيان
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/haft-porsesh.html
استريپ تيز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراييل به غزه
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar08/gaza-ensan.html
*************************************************************
Une "armée" de blogueurs israéliens à l'assaut de la Toile
Article publié le 19 Janvier 2009Source :

LE MONDE.FR Le Monde.frTaille de l'article : 207 motsExtrait :
Leur mission : occuper le terrain en inondant de commentaires les "sites anti-sionistes". Deux jours après l'annonce du cessez-le-feu, les armes se sont tues mais la guerre médiatique continue. Le ministère israélien de l'intégration et de l'immigration a annoncé, dimanche 18 janvier, la création d'une "armée de blogueurs". La mission de cette nouvelle brigade du Net : occuper le terrain en inondant de commentaires les "sites anti-sionistes" qui pullulent sur la Toile.Mis en place en coopération avec le ministère des affaires étrangères, le programme s'adresse avant tout aux Israéliens
parlant couramment anglais, français, espagnol ou allemand
**********************************************************.
Ceci explique les posts qui arrivent sur bellaciao et pourquoi le site tombe fréquemment en panne...
Une "armée" de blogueurs israéliens à l’assaut de la Toile
Deux jours après l’annonce du cessez-le-feu, les armes se sont tues mais la guerre médiatique continue. Le ministère israélien de l’intégration et de l’immigration a annoncé, dimanche 18 janvier, la création d’une "armée de blogueurs". La mission de cette nouvelle brigade du Net : occuper le terrain en inondant de commentaires les "sites anti-sionistes" qui pullulent sur la Toile.
Mis en place en coopération avec le ministère des affaires étrangères, le programme s’adresse avant tout aux Israéliens parlant couramment anglais, français, espagnol ou allemand. Pour entrer dans le rang, il suffit d’adresser un mail au ministère. Les volontaires sont immédiatement enregistrés selon leur langue et dirigés par l’administration vers les sites "problématiques".
La première recrue est une Française de 31 ans. Installée en Israël depuis 1993, Sandrine Pitousi habite à Kfar Maimon, à cinq kilomètres de la bande de Gaza. "J’ai entendu parler du projet à la radio et j’ai décidé de participer parce que je vis au cœur du conflit", raconte-t-elle à
Haaretz.
A en croire le ministère de l’intégration, Internet est devenu un nouveau "champ de bataille pour les relations publiques". "J’appelle tous les nouveaux immigrants à nous rejoindre pour aider à améliorer l’image de notre pays", explique Erez Halfon, directeur général du ministère, au
Jerusalem Post.
A ce jour, seules cinq personnes ont répondu présent.
http://www.lemonde.fr/archives/arti
...De : Marco Gentillylundi 19 janvier 2009

هرچه در ديگ است به چمچه مي آيد کنفرانسِ «دوربانِ ۲» و، آقای اوباما



دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۲ مارس ۲۰۰۹همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com

جدااز قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل که ۳۴ سال پیش یادآور شد:صهیونیزم، عملاً به نژادپرستی راه میبَرد ــ «کنفرانس جهانی ضد نژادپرستی»The World Conference against Racism (WCAR) در سالهای ۱۹۷۸، ۱۹۸۳ و ۲۰۰۱ تشکیل جلسه داد و هربار علاوه بر بردگی، نژادپرستی را هم زیر ضرب گرفت.

***ده روز قبل از واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ «کنفرانس اوّل دوربان»، با نظارت سازمان ملل متحد در شهر «دوربان» آفریقای جنوبی برگزار گردید. در این كنفرانس علاوه بر نهادهای مدنی، ۱۷۵ کشور باضافه بانك جهانی، صندوق بین المللی پول و دیگر سازمانهای جهانی شركت كرده بودند، در نشست مزبور، نهادهای مدنی و بسیاری از نمایندگان کشورهای مستعمره سابق، علاوه بر زیر سئوال بردن دوران سیاه استعمار، به رفتار دولت اسرائیل با فلسطینی ها نیز اعتراض نمودند. مسائل دیگری هم مطرح شد، از جمله سیاه پوستان و حامیان آنان از کاخ سفید خواستند به خاطر زمانِ درازی که در ایالات متحده برده داری حرفِ اوّل را میزد، پوزش بخواهد و اعتراف کند که به بردگی کشیدن، اقدامی ضد انسانی بوده است... با اینکه از نابودی اسرائیل و شعارهای پوچی که راستگرایان در هیئت حاکمه اسرائیل مشتاق شنیدنش هستند تا به بهانه آن جنایات خود را بپوشانند، سخنی به میان نیآمد، دولت اسرائیل بامبول درآورد که هدفِ نشست، یهودستیزی است. سخنرانان به سیاست اسرائیل میتوپند.. و آمریکا نه تنها جانبِ رفیقش را گرفت، پوزش به خاطر برده داری را هم به مسخره گرفت. بیانیه پایانی کنفرانس ، تغئیر کرد و نرم تر شد امّا، نمایندگان اسرائیل و آمریکا که نتوانستند کافه را به هم بریزند! روز سوّم اجلاس غیب شان زد و کنفرانس مزبور را تحریم کردند.گرد و غبار داستانِ ۱۱ سپتامبر، بر نشستِ «دوربان یک» نیز نشست! و به مباحث مهّم آن کمتر کسی توجه نمود.***هم اکنون صحبت از برگزاری نشست “دوربان ۲» 2 Durban در شهر ژنو است و باز شاهدیم آمریکا و اسرائیل مثل همیشه دَبه در میآورند و این واقعیت ربطی به این ندارد که «بوشِ» سفیدِ عبوس ریاست جمهوری را بهعهده داشته باشد یا «اوباما»ی سیاهِ خندان! ای کاش باورهای صادقانه خَش نمیافتاد. ای کاش همه چیز روبه راه بود امّا چه کنیم که از کوزه همان برون تراود که در اوست. صحنه عمل دارد ادعّاها را مَحَک میزند و، هرچه در دیگ است به چمچه می آید.***کنفرانس «دوربان ۲» قرار است بیستم تا بیست و چهارم آوریل ۲۰۰۹ در شهر ژنو سوئیس برگزار شود و از آنجا که از مدّتها پیش در گروههای مقدماتی بر سر پیش نویس نشست بحثهایی صورت گرفته و به دولت اسرائیل انتقاد شده بود، پیش تر جورج بوش (رئیس جمهوری پیشین آمریکا) اعلام کرد که آمریکا در «نشست دوم دوربان» و مذاکرات مقدماتی مربوط به آن شرکت نمیکند امّا، آقای اوباما پس از روی کار آمدن فیگور گرفت که راهکار دیگری خواهد داشت.دلم نمیخواهد در آسمان آبی تنها به ابرهای بی باران چشم بدوزم، دوست دارم باور کنم «بارک اوباما» نمادی ازدفن اندیشه های سلطه طلبانه و نژادگرایانه است امّا،بااینکه پیامدهای دیرهنگام حاصل از برده داری، و یا شکلهای نوین برده داری موضوع «کنفرانس دوربان» نیست و گرچه در کنار ستم و نژادپرستی و نابردباری در برابر دگرباشان و دگراندیشان، بازی با مقدسات مذهبی هم در «کنفرانس دوربان» محکوم میشود، نماینده آمریکا ابتدا گفت تنها در صورتی در نشست مزبور شرکت میکند که پیش نویس سند نهایی آن تغئیر کند و دریک کلام پاپیچ اسرائیل نشود! پسینتر دولت اوباما رسماً کنفرانس دوربان را بایکوت کرد. دیگر نیاز نبود محافل قدرتمند یهود و خداوندگاران ثروت و قدرت به تپ و لپ بیافتند و خط و نشان بکشند. جالب اینجا است که آمریکا (همراه با کانادا)، زیرِ پایِ برخی کشورهای اروپایی هم نشسته اند تا فاتحه «دوریان دو» را همه با هم بخوانند... بی جهت نیست که «نتان یاهو» و «لیبرمن» و «زیپی لیونی» قند در دلشان آب میشود و به ریش و سبیلِ خانواده ملل میخندند. ***در اینجا مناسب میدانم متن قطعنامه ۳۳۷۹ را که در آغاز اشاره شد، بیاورم امّا پیش از آن توجه شما را به نکات زیر جلب میکنم:

۱- یهودی ستیزی هم خود نوعی نژادپرستی است. البته یهودستیزی کهنسالتر از نظریههای نژادپرستانه است یعنی تمامّیت آن با نژادپرستی تنها، توضیحپذیر نیست.

۲- یهودیان در طول تاریخ، جور زیاد کشیده اند. از سال ۷۰ میلادی (آغاز آوارگی بزرگ یهودیان) تا دوربان سدههای میانی به ویژه در مرحلهی پسین آن نمونههای فراوانی از یهودآزاری (از سوی مسیحیان) دیده شده است. در اروپا بویژه در قرون وسطی به آنان پیله میکردند. اگر طاعون و وبا میآمد، چُو میانداختند که زیر سر یهودیان است. یهودیان را به عنوان قاتلین حضرت عیسی و آزاردهنده حواریّون، نزد برخی اروپائیان جا انداخته و از این لحاظ بشدت منفور بودند. گاه بر روی لباسهایشان یهودانه (ستاره پارچه ای) میچسباندند تا از دیگران مشخص باشند. بعضاً اسقفهای شیاّد و مرتجع زیر پای رهبران متعصب اروپا مینشستند و یهودیان را از کشور و قلمرو خود بیرون میکردند..
.۳- شمار زیادی از یهودیان در قرن سیزدهم از انگلستان، در قرن چهاردهم از فرانسه، و در ۱۴۹۲ از اسپانیا، و از جمله از ساردنی، سیسسیل و ناپل اخراج شدند. لشکریان صلیبی پیش از آن که به فلسطین برسند و به نبرد با مسلمانان پردازند، سر راه خود یهودیان را هم اذیّت میکردند. مرتجعین هم کم به پر و پای یهودیان نچسبیده اند و هنوز به ماجرای بنی قریظه گوشه میزنند.
۴- پایان دوران تعصبهای دینی نیز، پایان یهودآزاری نیست. گوئی تمامی یهودیان عالم موذی، «مالاندوز»، «طلافروش»، «رباخوار» و «استثمارگر»اند. کسانی چون «فوریه» و «پرودن» نیز که با سرمایهداری مخالف بودند و این مخالفت را در در قالب یک بدیل سوسیالیستی رمانتیک عرضه میکردند، سرمایهداری و یهودیت را از یک خانواده میدانستند.
۵- تز ناسیونال سوسیالیستهای حاکم بر آلمان سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵، مُتکّی بر برتری ذاتی ژرمن بود و هیتلر و اجتماع مریدانش به دنبال ایجاد جامعه ای بودند که در آن جائی برای یهودیان و نژاد به قول آنها پَست نباشد.اصلا بخش عمده ای از سیاست حکومت آلمان در طی سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ یهودی کُشی بود. یهودی هائی که در ورشو و کراکو و... و فرانکفورت و برلین وآمستردام و اتریش و شهرهای مختلف اروپائی زندگی میکردند آب خوش از گلویشان پائین نمیرفت و تحت تعقیب بودند. عجبا که حقیر انگاشتن دیگران نه توسط «قوم مائو مائو» The Mau Mau Movementو یا قبایل وحشی آفریقا، بلکه به نام یکی از فرهیخته ترین ملتهای اروپائی که در قرن ۱۸و ۱۹ آن همه فیلسوف و اندیشمند در خود پرورانده، تئوریزه میشد.
۶- فن تأمین هزینه جنگ از راه تبدیل دارائی های خصوصی به قرضه دولتی، و تبدیل اجباری ثروتهای یهودیان به قرضه های دولتی که از سال ١٩٣٨در آلمان به کار گرفته میشد. از این رو میبایست یهودیان دشمن جلوه گر شوند.
۷- برخلاف تصّور، همیشه و در همه حال انگلیس پشت و پناه یهودیان نبود! سال ۱۹۴۲، در غرق شدن ۸۰۰ پناهنده یهودی در دریای سیاه، بریتانیای کبیر مقصّر اول بود. چرا؟ چون بیشتر بنادر عربی در قرق آن کشور بود و به کشتی راه ندادند تا پهلو بگیرد و همه سرنشینانش غرق شدند...
۸- واقعش این است که در مورد یهودیان حق کُشی شده است. اما، این هم که زیر پرده صهیونیسم، اشغال و بیدادگری توجیه میشود، ردخور ندارد.
۹- من موزه قتل عام یهودیان را که جانشین موزه قدیمی «یاد واشم» شده و زندگی روزمره یهودیان در اروپا در سالهای دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ را نمایش میدهد ندیده ام، ولی موزه یهودیان در شهر پراگ (پایتخت چك)، «کمپ یاسونواک» در یوگسلاوی، موزه «آنا فرانک» در آمستردام، و«داخائو» در مونیخ آلمان و... را دیده ام و نیز در لهستان، اردوگاه مرگ «آشویتس» (بزرگترین قبرستان تاریخ بشری) را وجب به وجب گشته و از رنج یهودیان اسیر رنج بردم و میتوانم در واکنش به آن همه آزار، جنبه های ترقیخواهانه صهیونیزم را درک کنم اما افسوس... جنبش آزادی ملی یهود و صهیونیسم سیاسی که در آغاز آنتی تز یهود آزاریها در روسیه تزاری و لهستان و...بود، جنبشی که در پاسخ به ادامه ستم و شکنجه علیه یهودیان و همچنین سرخوردگی فزاینده از لیبرالیسم و جنبش تساوی حقوق و اعطای آزادیهای فردی در اروپای غربی به وجود آمد، جنبشی که که بر داستان «درایفوس» نور میتابید، که نامش را از کوه صهیون (آرامگاه داود نبی) گرفته بود و... ــ آلوده به بیداد شد و ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر درآمدند و از کُشته پُشته ساختند. غافل از آنکه خق کُشی، حق کُشی را توجیه نمیکند...
۱۰- مبارزه علیه ستم صهیونیستی، ابدا یهودستیزی نیست. مبارزان ضد صهیونیسم، بزرگترین دوستانِ «یهودیان» و وفادارترین مبارزانِ ضّدِ یهودی ستیزی هستند. از دید آنان ستم صهیونیستی واقعی تر از آن است که با برچسب «یهودستیزی» نادیده انکار شود من صلاحّیت بررسی دقیق این مسئله را ندارم برای اینکه بیطرف نیستم و نمیتوانم بیطرف باشم. یک دلیلش این است که من نیز فریفته ام، فریفته اندیشه حاکم بر دوران خویش. «فریب دوران» مرا هم زندانی کردهاست.تنها میدانم برای توضیح این ادعّا یا شُبهه که زیر پرده صهیونیسم، اشغال و بیدادگری توجیه میشود، باید به سرچشمه رفت و لااقل در روش، هنگام به کارگرفتن شواهد کوشید بی طرفی رعایت شود. با توجه به این واقعیت که ایجاد کشور اسرائیل تنها بر اساس نقشه استعماری انگلیس نبود و انگیزه های مذهبی قوم یهود حرف اوّل را میزد، باید به:
· تبادل نامه بین «هانرى ماك ماهون» و شریف حسین در سال ۱۹۱۵، · به معاهده پنهانى سایکس ـ پیکو، در سال ۱۹۱۶ (که قلمرو خاورمیانه بین دو کشور انگلیس و فرانسه را مشخص نمود)... · به «قرارداد بالفور» در سال ۱۹۱۷ که انگلیس متعهد شد در منطقه فلسطین کشورى یهودى ایجاد کند، · به «كنفرانس سان رمو» که مجددا انگلیس به ساز سران یهود رقصید!! · به کشاکش اعراب و اسرائیل... و آنچه در تمام این سالها در فلسطین و زندان های اسرائیل گذشته و بخصوص · به وتوی همیشگی محکومیت اسرائیل توسط دولتهای حاکم بر آمریکا ـــ (باید) نگاه دوباره انداخت...همه کسانیکه بین اسرائیلی های شریف و تمایلات نژادپرستانه صهیونیستی تفاوت قائلند، همه کسانیکه از ترور رهبران فرهیخته ای چون ابو ایاد و ابو جهاد... و از به خاک و خون افتادن مردم کوچه و بازار «چه در غزه، چه در تل آویو» رنج می برند، مردم خوب اسرائیل و فلسطین ( هر دو را ) دوست دارند و از رنج و محنت اسرائیلیهای صلحدوست هم، رنج میبرند. از یاد نبریم که در میان اسرائیلیها مردمان صلحطلب و فرهیخته بسیارند. بزرگانی نظیر کارل مارکس، لاسال، یهودی منوهین، آلبرت اینشتین، چارلی چاپلین و…یهودی بودند. «آری فولمن»، کارگردان فیلم انیمیشن «والس با بشیر ואלס עם באשיר » که با اشاره به اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا، برادرکشی را زیر سئوال میبَرد هم، یهودی است. او به خاک و خون افتادن غیرنظامیان فلسطینی را بدست نظامیان مسیحی هم پیمان با اسرائیل در جنگ داخلی لبنان به تصویر میکشد. و اما قطعنامه ۳۳۷۹***قطعنامه ۳۳۷۹ که سه دهه پیش (۱۰ نوامبر ۱۹۷۵) تصویب شد، هنوز و همیشه حرف تازه دارد. اگرچه بعدها در ۱۶دسامبر ۱۹۹۱، رآی مجمع عمومی سازمان ملل با کولیگیری امثال «جان بولتون»، جورج بوشِ پدر و صاحبان قدرت و ثروت با قطعنامه شماره ۴۶‎۸۶/ مالیده شد و مجمع عمومی را به توبه واداشتند!!، اما همچنان آئینه واقعیت است. اینکه قطعنامه مزبور در اوج جنگ سرد به تصویب رسیده و چون اعراب به خاطر بالا بودن بهای نفت در بازار جهانی از قدرت سیاسی بالائی برخوردار بودند شوروی میخواسته دلشان را به دست بیآورد... اینکه اسرائیل در «جنگ رمضان» (یوم کیپور) بخشی از قدرت بازدارندگی خود را از دست داده بود و در حالت تدافعی بسر میبرد و یا ریاست سازمان ملل در دست یکی از کار گزاران اس اس آلمان هیتلری یعنی «کورت والدهایم»!! بود و...هیچکدام از ارزش قطعنامه نمیکاهد.قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در باره صهیونیسم مورخ ۱۰ نوامبر ۱۹۷۵ضمن یادآوری قطعنامهِ شماره ۴/۱۹۰. د-۱۸، مورخ ۲۰ نوامبر ۱۹۶۳ که در آن الغاء همه اشکال تبعیض نژادی اعلام گردید،
ـــ با یادآوری اینکه «هرگونه طرح جدائی یا برتری نژادی از لحاظ علمی نادرست و از نظر اخلاقی قابل سرزنش و از دیدگاه اجتماعی ناعادلانه و خطرناک است»، ـــ با ابراز این نگرانی که « در برخی مناطق دنیا هنوز هم عقائد تبعیض نژادی وجود دارد که در بعضی موارد به وسیله شماری از دولت ها با فوت و فن های قانونی و اداری و...، اِعمال میشود»، ـــ با اشاره به قطعنامه شماره ۳۱۵۱ مورخ ۱۴ دسامبر ۱۹۷۳ که مجمع عمومی در آن ضمن مطالب دیگر، پیوند نامقدس میان نژادگرائی آفریقای جنوبی و صهیونیسم را محکوم کرده است، ـــ با توجه به «بیانیه مکزیکو» در مورد برابری حقوق زنان و سهم آنان در توسعه و صلح که از سوی کنفرانس جهانی مکزیکوسیتی (در تاریخ ۲ ژوئیه ، ۱۹۷۵، سال جهانی زن) اعلام شد و تاکید نمود که همکاری جوامع بشری، صلح، و نیل به آزادی ملی و استقلال به نفی استعمار، استعمار نو، اشغال بیگانه، صهیونیسم، تبعیض نژادی در همه اشکال آن و نیز به به رسمیت شناختن ارزش ملت ها و حق آنان دائر بر تعئین سرنوشت خود بستگی دارد،
ـــ با یادآوری قطعنامه شماره 77.د-12،که از سوی مجمع رؤسای دُوَل و نخست وزیران سازمان وحدت آفریقا به تاریخ ۲۸ ژوئیه تا اوت ۱۹۷۵ در «کامپالا» به تصویب رسید و در آن به روشنی تأکید شد که «رژیم نژادگرا در فلسطین اشغالی و رژیم نژادگرای زیمباوه {رژیم رودزیا به رهبری یان اسمیت} و آفریقای جنوبی دارای ریشه امپریالیستی مشترکی بوده، تشکیل یک واحد را داده و دارای ساخت نژادی یکسان و از نظر سازمانی به واسطه سیاست همراه با سرکوبی حیثیت و تمامیت انسان ها با یکدیگر مرتبط میباشند،ـــ و همچنین با توجه به بیانیه و استراتژی سیاسی برای تحکیم صلح و امنیت جهانی در جهت افزایش همبستگی و کمک متقابل میان کشورهای غیر متعهد که در تاریخ بیست و پنجم تا سی ام اوت ۱۹۷۵ در «لیما» بتصویب رسید، و ضمن آن صهیونیسم با شدت هرچه تمامتر به عنوان نوعی تهدید برای صلح و امنیت جهانی محکوم گردید و از همه کشورهای جهان خواسته شد با این ایدئولوژی نژادگرایانه مخالفت و مقابله نمایند ــ تأئید میکند که صهیونیسم نوعی نژادگرائی و تبعیض نژادی است.اصل سند به زبان های دیگر:
قرارا الأمم المتحدة حول علاقة الصهیونیة بالعنصریإن الجمعیة العامة إذ تشیر إلى قرارها 1904 (د-18) المؤرخ فی 20 نوفمبر/ تشرین الثانی 1963 الذی أصدرت فیه إعلان الأمم المتحدة للقضاء على جمیع أشكال التمییز العنصری، وبوجه خاص إلى تأكیدها "إن أی مذهب یقوم على التفرقة العنصریة أو التفوق العنصری مذهب خاطئ علمیا ومشجوب أدبیا وظالم وخطر اجتماعیا" وإلى إعرابها عن القلق الشدید إزاء "مظاهر التمییز العنصری التی لاتزال ملحوظة فی بعض مناطق العالم، وبعضها مفروض من الحكومات بواسطة تدابیر تشریعیة أو إداریة أو غیرها".وإذ تشیر أیضا إلى أن الجمعیة العامة قد أدانت فی قرارها 3151 زای (د-28) المؤرخ فی 14 دیسمبر/ كانون الأول 1973 فی جملة أمور التحالف الآثم بین العنصریة والصهیونیة، وإذ تحیط علما بإعلان المكسیك بشأن مساواة المرأة وإسهامها فی الإنماء والسلم (1975) المعلن من قبل المؤتمر العالمی للسنة الدولیة للمرأة الذی عقد فی مكسیكو فی الفترة من 19 یونیو/ حزیران إلى 2 یولیو/ تموز 1975 والذی أعلن المبدأ القائل بأن "التعاون والسلم الدولیین یتطلبان تحقیق التحرر والاستقلال القومیین، وإزالة الاستعمار والاستعمار الجدید، والاحتلال الأجنبی، والصهیونیة، والفصل العنصری (أبارتهید)، والتمییز العنصری بجمیع أشكاله، وكذلك الاعتراف بكرامة الشعوب وحقها فی تقریر مصیرها".وإذ تحیط علما أیضا بالقرار 77 (د-12) الذی اتخذه مجلس رؤساء دول وحكومات منظمة الوحدة الأفریقیة فی دورته العادیة الثانیة عشرة المعقودة فی كمبالا فی الفترة من 28 یولیو/ تموز إلى 1 أغسطس/ آب 1975 والذی رأى أن "النظام العنصری الحاكم فی فلسطین المحتلة والنظامین العنصریین الحاكمین فی زیمبابوی وأفریقیا الجنوبیة ترجع إلى أصل استعماری مشترك، وتشكل كیانا كلیا، ولها هیكل عنصری واحد، وترتبط ارتباطا عضویا فی سیاستها الرامیة إلى إهدار كرامة الإنسان وحرمته".وإذ تحیط علما أیضا بالإعلان السیاسی وإستراتیجیة تدعیم السلم والأمن الدولیین وتدعیم التضامن والمساعدة المتبادلة فیما بین دول عدم الانحیاز، اللذین تم اعتمادهما فی مؤتمر وزراء خارجیة دول عدم الانحیاز المنعقد بلیما فی الفترة من 25 إلى 30 أغسطس/ آب 1975، واللذین أدانا الصهیونیة بأقصى شدة بوصفها تهدیدا للسلم والأمن العالمیین وطلبا إلى جمیع البلدان مقاومة هذه الأیدولوجیة العنصریة الإمبریالیة، تقرر أن الصهیونیة شكل من أشكال العنصریة والتمییز العنصری"
.3379 (XXX). Elimination of all forms of racial discriminationThe General Assembly,Recalling its resolution 1904 (XVIII) of 20 November 1963, proclaiming the United Nations Declaration on the Elimination of All Forms of Racial Discrimination, and in particular its affirmation that "any doctrine of racial differentiation or superiority is scientifically false, morally condemnable, socially unjust and dangerous" and its expression of alarm at "the manifestations of racial discrimination still in evidence in some areas in the world, some of which are imposed by certain Governments by means of legislative, administrative or other measures",Recalling also that, in its resolution 3151 G (XXVIII) of 14 December 1973, the General Assembly condemned, inter alia, the unholy alliance between South African racism and zionism,Taking note of the Declaration of Mexico on the Equality of Women and Their Contribution to Development and Peace, 1/ proclaimed by the World Con-ference of the International Women's Year, held at Mexico City from 19 June to 2 July 1975, which promulgated the principle that "international co-operation and peace require the achievement of national liberation and independence, the elimination of colonialism and neo-colonialism, foreign occupation, zionism, apartheid and racial discrimination in all its forms, as well as the recognition of the dignity of peoples and their right to self-determination",Taking note also of resolution 77 (XII) adopted by the Assembly of Heads of State and Government of the Organization of African Unity at its twelfth ordinary session,2/ hold at Kampala from 28 July to 1 August 1975, which considered "that the racist regime in occupied Palestine and the racist regimes in Zimbabwe and South Africa have a common imperialist origin, forming a whole and having the same racist structure and being organically linked in their policy aimed at repression of the dignity and integrity of the human being",Taking note also of the Political Declaration and Strategy to Strengthen International Peace and Security and to Intensify Solidarity and Mutual Assistance among Non-Aligned Countries,3/ adopted at the Conference of Ministers for Foreign Affairs of Non-Aligned Countries held at Lima from 25 to 30 August 1975, which most severely condemned zionism as a threat to world peace and security and called upon all countries to oppose this racism and imperialist ideology,Determines that zionism is a form of racism and racial discrimination.2400th plenary meeting10 November 1975

هرچه در دیگ است به چمچه می آید. کنفرانسِ «دوربانِ ۲» و، آقای اوباما




همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com

جدا از قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل که ۳۴ سال پیش یادآور شد:
صهیونیزم، عملاً به نژادپرستی راه می‌بَرد ــ
«کنفرانس جهانی ضد نژادپرستی»
The World Conference against Racism (WCAR) در سالهای ۱۹۷۸، ۱۹۸۳ و ۲۰۰۱ تشکیل جلسه داد و هربار علاوه بر بردگی، نژادپرستی را هم زیر ضرب گرفت.

***
ده روز قبل از واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ «کنفرانس اوّل دوربان»، با نظارت سازمان ملل متحد در شهر «دوربان» آفریقای جنوبی برگزار گردید.
در این كنفرانس علاوه بر نهادهای مدنی، ۱۷۵ کشور باضافه بانك جهانی، صندوق بین‌المللی پول و دیگر سازمان‌های جهانی شركت كرده بودند،
در نشست مزبور، نهادهای مدنی و بسیاری از نمایندگان کشورهای مستعمره سابق، علاوه بر زیر سئوال بردن دوران سیاه استعمار، به رفتار دولت اسرائیل با فلسطینی ها نیز اعتراض نمودند. مسائل دیگری هم مطرح شد، از جمله سیاه پوستان و حامیان آنان از کاخ سفید خواستند به خاطر زمانِ درازی که در ایالات متحده برده داری حرفِ اوّل را می‌زد، پوزش بخواهد و اعتراف کند که به بردگی کشیدن، اقدامی ضد انسانی بوده است...
با اینکه از نابودی اسرائیل و شعارهای پوچی که راست‌گرایان در هیئت حاکمه اسرائیل مشتاق شنیدنش هستند تا به بهانه آن جنایات خود را بپوشانند، سخنی به میان نیآمد، دولت اسرائیل بامبول درآورد که هدفِ نشست، یهودستیزی است. سخنرانان به سیاست اسرائیل می‌توپند.. و آمریکا نه تنها جانبِ رفیقش را گرفت، پوزش به خاطر برده داری را هم به مسخره گرفت.
بیانیه پایانی کنفرانس ، تغئیر کرد و نرم تر شد امّا، نمایندگان اسرائیل و آمریکا که نتوانستند کافه را به هم بریزند! روز سوّم اجلاس غیب شان زد و کنفرانس مزبور را تحریم کردند.
گرد و غبار داستانِ ۱۱ سپتامبر، بر نشستِ «دوربان یک» نیز نشست! و به مباحث مهّم آن کمتر کسی توجه نمود.
***
هم اکنون صحبت از برگزاری نشست “دوربان ۲» 2 Durban در شهر ژنو است و باز شاهدیم آمریکا و اسرائیل مثل همیشه دَبه در می‌آورند و این واقعیت ربطی به این ندارد که «بوشِ» سفیدِ عبوس ریاست جمهوری را به‌عهده داشته باشد یا «اوباما»ی سیاهِ خندان!
ای کاش باورهای صادقانه خَش نمی‌افتاد. ای کاش همه چیز روبه راه بود امّا چه کنیم که از کوزه همان برون تراود که در اوست. صحنه عمل دارد ادعّاها را مَحَک می‌زند و، هرچه در دیگ است به چمچه می آید.
***
کنفرانس «دوربان ۲» قرار است بیستم تا بیست و چهارم آوریل ۲۰۰۹ در شهر ژنو سوئیس برگزار شود و از آنجا که از مدّت‌ها پیش در گروه‌های مقدماتی بر سر پیش نویس نشست بحث‌هایی صورت گرفته و به دولت اسرائیل انتقاد شده بود، پیش تر جورج بوش (رئیس جمهوری پیشین آمریکا) اعلام کرد که آمریکا در «نشست دوم دوربان» و مذاکرات مقدماتی مربوط به آن شرکت نمی‌کند امّا، آقای اوباما پس از روی کار آمدن فیگور گرفت که راهکار دیگری خواهد داشت.
دلم نمی‌خواهد در آسمان آبی تنها به ابرهای بی باران چشم بدوزم، دوست دارم باور کنم «بارک اوباما» نمادی ازدفن اندیشه‌ های سلطه طلبانه و نژادگرایانه است امّا،بااینکه پیامدهای دیرهنگام حاصل از برده داری، و یا شکل‌های نوین برده داری موضوع «کنفرانس دوربان» نیست و گرچه در کنار ستم و نژادپرستی و نابردباری در برابر دگرباشان و دگراندیشان، بازی با مقدسات مذهبی هم در «کنفرانس دوربان» محکوم می‌شود، نماینده آمریکا ابتدا گفت تنها در صورتی در نشست مزبور شرکت می‌کند که پیش نویس سند نهایی آن تغئیر کند و دریک کلام پاپیچ اسرائیل نشود!
پسین‌تر دولت اوباما رسماً کنفرانس دوربان را بایکوت کرد. دیگر نیاز نبود محافل قدرتمند یهود و خداوندگاران ثروت و قدرت به تپ و لپ بیافتند و خط و نشان بکشند.
جالب اینجا است که آمریکا (همراه با کانادا)، زیرِ پایِ برخی کشورهای اروپایی هم نشسته اند تا فاتحه «دوریان دو» را همه با هم بخوانند...
بی جهت نیست که «نتان یاهو» و «لیبرمن» و «زیپی لیونی» قند در دلشان آب می‌شود و به ریش و سبیلِ خانواده ملل می‌خندند.
***

در اینجا مناسب می‌دانم متن قطعنامه ۳۳۷۹ را که در آغاز اشاره شد، بیاورم امّا پیش از آن توجه شما را به نکات زیر جلب می‌کنم:


۱- یهودی ستیزی هم خود نوعی نژادپرستی است. البته یهودستیزی کهن‌سال‌تر از نظریه‌های نژادپرستانه‌ است یعنی تمامّیت آن با نژادپرستی تنها، توضیح‌پذیر نیست.

۲- یهودیان در طول تاریخ، جور زیاد کشیده اند. از سال ۷۰ میلادی (آغاز آوارگی بزرگ یهودیان) تا دوربان سده‌های میانی به ویژه در مرحله‌ی پسین آن نمونه‌های فراوانی از یهودآزاری (از سوی مسیحیان) دیده شده است.
در اروپا بویژه در قرون وسطی به آنان پیله می‌کردند. اگر طاعون و وبا می‌آمد، چُو می‌انداختند که زیر سر یهودیان است. یهودیان را به عنوان قاتلین حضرت عیسی و آزاردهنده حواریّون، نزد برخی اروپائیان جا انداخته و از این لحاظ بشدت منفور بودند. گاه بر روی لباس‌هایشان یهودانه (ستاره پارچه ای) می‌چسباندند تا از دیگران مشخص باشند. بعضاً اسقف‌های شیاّد و مرتجع زیر پای رهبران متعصب اروپا می‌نشستند و یهودیان را از کشور و قلمرو خود بیرون می‌کردند...

۳- شمار زیادی از یهودیان در قرن سیزدهم از انگلستان، در قرن چهاردهم از فرانسه، و در ۱۴۹۲ از اسپانیا، و از جمله از ساردنی، سیسسیل و ناپل اخراج شدند. لشکریان صلیبی پیش از آن که به فلسطین برسند و به نبرد با مسلمانان پردازند، سر راه خود یهودیان را هم اذیّت می‌کردند. مرتجعین هم کم به پر و پای یهودیان نچسبیده اند و هنوز به ماجرای بنی قریظه گوشه می‌زنند.

۴- پایان دوران تعصب‌های دینی نیز، پایان یهودآزاری نیست. گوئی تمامی یهودیان عالم موذی، «مال‌اندوز»، «طلافروش»، «رباخوار» و «استثمارگر»اند. کسانی چون «فوریه» و «پرودن» نیز که با سرمایه‌داری‌ مخالف بودند و این مخالفت را در در قالب یک بدیل سوسیالیستی رمانتیک عرضه می‌کردند، سرمایه‌د‌اری و یهودیت را از یک خانواده می‌دانستند.

۵- تز ناسیونال سوسیالیست‌های حاکم بر آلمان سال های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵، مُتکّی بر برتری ذاتی ژرمن بود و هیتلر و اجتماع مریدانش به دنبال ایجاد جامعه ای بودند که در آن جائی برای یهودیان و نژاد به قول آنها پَست نباشد.اصلا بخش عمده ای از سیاست حکومت آلمان در طی سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ یهودی کُشی بود. یهودی‌ هائی که در ورشو و کراکو و... و فرانکفورت و برلین وآمستردام و اتریش و شهرهای مختلف اروپائی زندگی میکردند آب خوش از گلویشان پائین نمی‌رفت و تحت تعقیب بودند.
عجبا که حقیر انگاشتن دیگران نه توسط «قوم مائو مائو» The Mau Mau Movementو یا قبایل وحشی آفریقا، بلکه به نام یکی از فرهیخته ترین ملت‌های اروپائی که در قرن ۱۸و ۱۹ آن همه فیلسوف و اندیشمند در خود پرورانده، تئوریزه می‌شد.
۶- فن تأمین هزینه جنگ از راه تبدیل دارائی های خصوصی به قرضه دولتی، و تبدیل اجباری ثروت‌های یهودیان به قرضه های دولتی که از سال ١٩٣٨در آلمان به کار گرفته می‌شد. از این رو می‌بایست یهودیان دشمن جلوه گر شوند.
۷- برخلاف تصّور، همیشه و در همه حال انگلیس پشت و پناه یهودیان نبود! سال ۱۹۴۲، در غرق شدن ۸۰۰ پناهنده یهودی در دریای سیاه، بریتانیای کبیر مقصّر اول بود. چرا؟ چون بیشتر بنادر عربی در قرق آن کشور بود و به کشتی راه ندادند تا پهلو بگیرد و همه سرنشینانش غرق شدند...
۸- واقعش این است که در مورد یهودیان حق کُشی شده است. اما، این هم که زیر پرده صهیونیسم، اشغال و بیدادگری توجیه می‌شود، ردخور ندارد.
۹- من موزه قتل عام یهودیان را که جانشین موزه قدیمی «یاد واشم» شده و زندگی روزمره یهودیان در اروپا در سال‌های دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ را نمایش می‌دهد ندیده ام، ولی موزه یهودیان در شهر پراگ (پایتخت چك)، «کمپ یاسونواک» در یوگسلاوی، موزه «آنا فرانک» در آمستردام، و«داخائو» در مونیخ آلمان و... را دیده ام و نیز در لهستان، اردوگاه مرگ «آشویتس» (بزرگترین قبرستان تاریخ بشری) را وجب به وجب گشته و از رنج یهودیان اسیر رنج بردم و می‌توانم در واکنش به آن همه آزار، جنبه های ترقی‌خواهانه صهیونیزم را درک کنم اما افسوس...
جنبش آزادی ملی یهود و صهیونیسم سیاسی که در آغاز آنتی تز یهود آزاری‌ها در روسیه تزاری و لهستان و...بود، جنبشی که در پاسخ به ادامه ستم و شکنجه علیه یهودیان و همچنین سرخوردگی فزاینده از لیبرالیسم و جنبش تساوی حقوق و اعطای آزادیهای فردی در اروپای غربی به وجود آمد، جنبشی که که بر داستان «درایفوس» نور می‌تابید، که نامش را از کوه صهیون (آرامگاه داود نبی) گرفته بود و... ــ آلوده به بیداد شد و ستمدیدگان دیروز به جلد ستمگر درآمدند و از کُشته پُشته ساختند. غافل از آنکه خق کُشی، حق کُشی را توجیه نمی‌کند...
۱۰- مبارزه علیه ستم صهیونیستی، ابدا یهودستیزی نیست.
مبارزان ضد صهیونیسم، بزرگترین دوستانِ «یهودیان» و وفادارترین مبارزانِ ضّدِ یهودی ستیزی هستند. از دید آنان ستم صهیونیستی واقعی تر از آن است که با برچسب «یهودستیزی» نادیده انکار شود

من صلاحّیت بررسی دقیق این مسئله را ندارم برای اینکه بی‌طرف نیستم و نمی‌توانم بی‌طرف باشم. یک دلیلش این است که من نیز فریفته ام، فریفته اندیشه‌ حاکم بر دوران خویش. «فریب‌ دوران» مرا هم زندانی کرده‌است.
تنها می‌دانم برای توضیح این ادعّا یا شُبهه که زیر پرده صهیونیسم، اشغال و بیدادگری توجیه می‌شود، باید به سرچشمه رفت و لااقل در روش، هنگام به کارگرفتن شواهد کوشید بی طرفی رعایت شود.
با توجه به این واقعیت که ایجاد کشور اسرائیل تنها بر اساس نقشه استعماری انگلیس نبود و انگیزه های مذهبی قوم یهود حرف اوّل را می‌زد، باید به:
تبادل نامه بین «هانرى ماك ماهون» و شریف حسین در سال ۱۹۱۵،
به معاهده پنهانى سایکس ـ پیکو، در سال ۱۹۱۶ (که قلمرو خاورمیانه بین دو کشور انگلیس و فرانسه را مشخص نمود)...
به «قرارداد بالفور» در سال ۱۹۱۷ که انگلیس متعهد شد در منطقه فلسطین کشورى یهودى ایجاد کند،
به «كنفرانس سان رمو» که مجددا انگلیس به ساز سران یهود رقصید!!
به کشاکش اعراب و اسرائیل... و آنچه در تمام این سال‌ها در فلسطین و زندان های اسرائیل گذشته و بخصوص
به وتوی همیشگی محکومیت اسرائیل توسط دولت‌های حاکم بر آمریکا ـــ (باید) نگاه دوباره انداخت...
همه کسانی‌که بین اسرائیلی‌های شریف و تمایلات نژادپرستانه صهیونیستی تفاوت قائلند، همه کسانی‌که از ترور رهبران فرهیخته‌ای چون ابو ایاد و ابو جهاد... و از به خاک و خون افتادن مردم کوچه و بازار «چه در غزه، چه در تل آویو» رنج می‌برند، مردم خوب اسرائیل و فلسطین ( هر دو را ) دوست دارند و از رنج و محنت اسرائیلی‌های صلحدوست هم، رنج می‌برند.
از یاد نبریم که در میان اسرائیلی‌ها مردمان صلح‌طلب و فرهیخته بسیارند. بزرگانی نظیر کارل مارکس، لاسال، یهودی منوهین، آلبرت اینشتین، چارلی چاپلین و…یهودی بودند.
«آری فولمن»، کارگردان فیلم انیمیشن «والس با بشیر ואלס עם באשיר » که با اشاره به اردوگاه پناهندگان صبرا و شتیلا، برادرکشی را زیر سئوال می‌بَرد هم، یهودی است. او به خاک و خون افتادن غیرنظامیان فلسطینی را بدست نظامیان مسیحی هم پیمان با اسرائیل در جنگ داخلی لبنان به تصویر می‌کشد.
و اما قطعنامه ۳۳۷۹
***
قطعنامه ۳۳۷۹ که سه دهه پیش (۱۰ نوامبر ۱۹۷۵) تصویب شد، هنوز و همیشه حرف تازه دارد.
اگرچه بعدها در ۱۶دسامبر ۱۹۹۱، رآی مجمع عمومی سازمان ملل با کولی‌گیری امثال «جان بولتون»، جورج بوشِ پدر و صاحبان قدرت و ثروت با قطعنامه شماره ۴۶‎۸۶/ مالیده شد و مجمع عمومی را به توبه واداشتند!!، اما همچنان آئینه واقعیت است.
اینکه قطعنامه مزبور در اوج جنگ سرد به تصویب رسیده و چون اعراب به خاطر بالا بودن بهای نفت در بازار جهانی از قدرت سیاسی بالائی برخوردار بودند شوروی می‌خواسته دل‌شان را به دست بیآورد...
اینکه اسرائیل در «جنگ رمضان» (یوم کیپور) بخشی از قدرت بازدارندگی خود را از دست داده بود و در حالت تدافعی بسر می‌برد و یا ریاست سازمان ملل در دست یکی از کار گزاران اس اس آلمان هیتلری یعنی «کورت والدهایم»!! بود و...هیچکدام از ارزش قطعنامه نمی‌کاهد.
قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در باره صهیونیسم مورخ ۱۰ نوامبر ۱۹۷۵
ضمن یادآوری قطعنامهِ شماره ۴/۱۹۰. د-۱۸، مورخ ۲۰ نوامبر ۱۹۶۳ که در آن الغاء همه اشکال تبعیض نژادی اعلام گردید،
ـــ با یادآوری اینکه «هرگونه طرح جدائی یا برتری نژادی از لحاظ علمی نادرست و از نظر اخلاقی قابل سرزنش و از دیدگاه اجتماعی ناعادلانه و خطرناک است»،
ـــ با ابراز این نگرانی که « در برخی مناطق دنیا هنوز هم عقائد تبعیض نژادی وجود دارد که در بعضی موارد به وسیله شماری از دولت ها با فوت و فن های قانونی و اداری و...، اِعمال میشود»،
ـــ با اشاره به قطعنامه شماره ۳۱۵۱ مورخ ۱۴ دسامبر ۱۹۷۳ که مجمع عمومی در آن ضمن مطالب دیگر، پیوند نامقدس میان نژادگرائی آفریقای جنوبی و صهیونیسم را محکوم کرده است،
ـــ با توجه به «بیانیه مکزیکو» در مورد برابری حقوق زنان و سهم آنان در توسعه و صلح که از سوی کنفرانس جهانی مکزیکوسیتی (در تاریخ ۲ ژوئیه ، ۱۹۷۵، سال جهانی زن) اعلام شد و تاکید نمود که همکاری جوامع بشری، صلح، و نیل به آزادی ملی و استقلال به نفی استعمار، استعمار نو، اشغال بیگانه، صهیونیسم، تبعیض نژادی در همه اشکال آن و نیز به به رسمیت شناختن ارزش ملت ها و حق آنان دائر بر تعئین سرنوشت خود بستگی دارد،
ـــ با یادآوری قطعنامه شماره 77.د-12،که از سوی مجمع رؤسای دُوَل و نخست وزیران سازمان وحدت آفریقا به تاریخ ۲۸ ژوئیه تا اوت ۱۹۷۵ در «کامپالا» به تصویب رسید و در آن به روشنی تأکید شد که «رژیم نژادگرا در فلسطین اشغالی و رژیم نژادگرای زیمباوه {رژیم رودزیا به رهبری یان اسمیت} و آفریقای جنوبی دارای ریشه امپریالیستی مشترکی بوده، تشکیل یک واحد را داده و دارای ساخت نژادی یکسان و از نظر سازمانی به واسطه سیاست همراه با سرکوبی حیثیت و تمامیت انسان ها با یکدیگر مرتبط می‌باشند،
ـــ و همچنین با توجه به بیانیه و استراتژی سیاسی برای تحکیم صلح و امنیت جهانی در جهت افزایش همبستگی و کمک متقابل میان کشورهای غیر متعهد که در تاریخ بیست و پنجم تا سی ام اوت ۱۹۷۵ در «لیما» بتصویب رسید، و ضمن آن صهیونیسم با شدت هرچه تمامتر به عنوان نوعی تهدید برای صلح و امنیت جهانی محکوم گردید و از همه کشورهای جهان خواسته شد با این ایدئولوژی نژادگرایانه مخالفت و مقابله نمایند ــ
تأئید می‌کند که صهیونیسم نوعی نژادگرائی و تبعیض نژادی است.
اصل سند به زبان های دیگر:

قرارا الأمم المتحدة حول علاقة الصهیونیة بالعنصری
إن الجمعیة العامة إذ تشیر إلى قرارها 1904 (د-18) المؤرخ فی 20 نوفمبر/ تشرین الثانی 1963 الذی أصدرت فیه إعلان الأمم المتحدة للقضاء على جمیع أشكال التمییز العنصری، وبوجه خاص إلى تأكیدها "إن أی مذهب یقوم على التفرقة العنصریة أو التفوق العنصری مذهب خاطئ علمیا ومشجوب أدبیا وظالم وخطر اجتماعیا" وإلى إعرابها عن القلق الشدید إزاء "مظاهر التمییز العنصری التی لاتزال ملحوظة فی بعض مناطق العالم، وبعضها مفروض من الحكومات بواسطة تدابیر تشریعیة أو إداریة أو غیرها".
وإذ تشیر أیضا إلى أن الجمعیة العامة قد أدانت فی قرارها 3151 زای (د-28) المؤرخ فی 14 دیسمبر/ كانون الأول 1973 فی جملة أمور التحالف الآثم بین العنصریة والصهیونیة، وإذ تحیط علما بإعلان المكسیك بشأن مساواة المرأة وإسهامها فی الإنماء والسلم (1975) المعلن من قبل المؤتمر العالمی للسنة الدولیة للمرأة الذی عقد فی مكسیكو فی الفترة من 19 یونیو/ حزیران إلى 2 یولیو/ تموز 1975 والذی أعلن المبدأ القائل بأن "التعاون والسلم الدولیین یتطلبان تحقیق التحرر والاستقلال القومیین، وإزالة الاستعمار والاستعمار الجدید، والاحتلال الأجنبی، والصهیونیة، والفصل العنصری (أبارتهید)، والتمییز العنصری بجمیع أشكاله، وكذلك الاعتراف بكرامة الشعوب وحقها فی تقریر مصیرها".
وإذ تحیط علما أیضا بالقرار 77 (د-12) الذی اتخذه مجلس رؤساء دول وحكومات منظمة الوحدة الأفریقیة فی دورته العادیة الثانیة عشرة المعقودة فی كمبالا فی الفترة من 28 یولیو/ تموز إلى 1 أغسطس/ آب 1975 والذی رأى أن "النظام العنصری الحاكم فی فلسطین المحتلة والنظامین العنصریین الحاكمین فی زیمبابوی وأفریقیا الجنوبیة ترجع إلى أصل استعماری مشترك، وتشكل كیانا كلیا، ولها هیكل عنصری واحد، وترتبط ارتباطا عضویا فی سیاستها الرامیة إلى إهدار كرامة الإنسان وحرمته".
وإذ تحیط علما أیضا بالإعلان السیاسی وإستراتیجیة تدعیم السلم والأمن الدولیین وتدعیم التضامن والمساعدة المتبادلة فیما بین دول عدم الانحیاز، اللذین تم اعتمادهما فی مؤتمر وزراء خارجیة دول عدم الانحیاز المنعقد بلیما فی الفترة من 25 إلى 30 أغسطس/ آب 1975، واللذین أدانا الصهیونیة بأقصى شدة بوصفها تهدیدا للسلم والأمن العالمیین وطلبا إلى جمیع البلدان مقاومة هذه الأیدولوجیة العنصریة الإمبریالیة، تقرر أن الصهیونیة شكل من أشكال العنصریة والتمییز العنصری".
3379 (XXX). Elimination of all forms of racial discrimination
The General Assembly,Recalling its resolution 1904 (XVIII) of 20 November 1963, proclaiming the United Nations Declaration on the Elimination of All Forms of Racial Discrimination, and in particular its affirmation that "any doctrine of racial differentiation or superiority is scientifically false, morally condemnable, socially unjust and dangerous" and its expression of alarm at "the manifestations of racial discrimination still in evidence in some areas in the world, some of which are imposed by certain Governments by means of legislative, administrative or other measures",Recalling also that, in its resolution 3151 G (XXVIII) of 14 December 1973, the General Assembly condemned, inter alia, the unholy alliance between South African racism and zionism,Taking note of the Declaration of Mexico on the Equality of Women and Their Contribution to Development and Peace, 1/ proclaimed by the World Con-ference of the International Women's Year, held at Mexico City from 19 June to 2 July 1975, which promulgated the principle that "international co-operation and peace require the achievement of national liberation and independence, the elimination of colonialism and neo-colonialism, foreign occupation, zionism, apartheid and racial discrimination in all its forms, as well as the recognition of the dignity of peoples and their right to self-determination",Taking note also of resolution 77 (XII) adopted by the Assembly of Heads of State and Government of the Organization of African Unity at its twelfth ordinary session,2/ hold at Kampala from 28 July to 1 August 1975, which considered "that the racist regime in occupied Palestine and the racist regimes in Zimbabwe and South Africa have a common imperialist origin, forming a whole and having the same racist structure and being organically linked in their policy aimed at repression of the dignity and integrity of the human being",Taking note also of the Political Declaration and Strategy to Strengthen International Peace and Security and to Intensify Solidarity and Mutual Assistance among Non-Aligned Countries,3/ adopted at the Conference of Ministers for Foreign Affairs of Non-Aligned Countries held at Lima from 25 to 30 August 1975, which most severely condemned zionism as a threat to world peace and security and called upon all countries to oppose this racism and imperialist ideology,Determines that zionism is a form of racism and racial discrimination.
2400th plenary meeting10 November 1975

***
بیانیه پایانی کنفرانس دوربان ۱

.کودکان غزه دچار شوک و عدم تعادل روانی ناشی از جنگ هدر شارپ.


13اسفند.

تشديد سرقت زمين و پاکسازی قومی توسط اسرائيل:
ساختن 70هزار خانه در زمين فلسطينی های ساحل غربی بی بی سی يک گروه صلح اسرائيلی گفته است که دولت اين کشور درصدد ساخت بيش از هفتاد هزار خانه برای شهرک نشينان يهودی در کرانه غربی اشغالی است. گروه صلح اکنون می گويد اگر برنامه های دولت اسرائيل در اين باره عملی شود، تعداد شهرک نشينان يهودی در کرانه غربی در نزديکی بيت المقدس شرقی دو برابر می شود. اين گروه می گويد اين اقدام مانع از تشکيل يک کشور مستقل فلسطينی خواهد شد. عمده ساخت و سازهای اسرائيل در آن سوی خط سبز و در ميان زمين های فلسطينيان صورت می گيرد. گروه صلح اکنون می گويد اسرائيل در چند سال اخير به دنبال محو خط سبز است و اين هدف را از طريق ساخت و سازهای گسترده دنبال می کند. گروه صلح اکنون در سال 1978 در حين مذاکرات صلح اسرائيل و مصر تشکيل شد. اين گروه که قديمی ترين جنبش صلح در اسرائيل به شمار می رود، به اصل زمين در برابر صلح معتقد است. اين گروه در گزارش جديد خود از وضعيت شهرک های يهودی نشين از تلاش دولت برای ساخت 73 هزار خانه در مناطق اشغالی خبر داده است. تمام شهرک های يهودی نشين در مناطق فلسطينی مطابق قوانين بين المللی غير قانونی هستند. اسرائيل اين تفسير را رد می کند. وزير مسکن اسرائيل در واکنشی گفته است که طرح های خانه سازی هنوز مورد تائيد نهايی قرار نگرفته اند. دولت خودگردان فلسطينی می گويد ادامه ساخت و سازهای اسرائيل در مناطق اشغالی يکی از اصلی ترين موانع بر سر برقراری صلح ميان طرفين است. مقام های فلسطينی می گويند اسرائيل بايد از ميان صلح و شهرک های يهودی نشين يکی را انتخاب کند و نمی تواند هر دو را همزمان انتخاب کند. فلسطينيان خواهان آن هستند که کشور مستقل آنها با پايتختی بيت المقدس شرقی شکل گيرد و نگران اين مساله هستند که اين ساخت و سازهای اسرائيل، ارتباط ميان بيت المقدس شرقی و کرانه غربی را قطع می کند. اسرائيل در جنگ سال ۱۹۶۷ بخش شرقی بيت المقدس را ضميمه خاک خود کرد اگر چه اين اقدام اسرائيل از سوی جامعه جهانی از جمله آمريکا به رسميت شناخته نشده است.
12 اسفند 1387


14اسفند


گزاشگر بی بی سی از غزه هلای هفت ساله بعد از کشته شدن برادرش زبانش بند آمده و هر وقت نام او آورده می شود سرش را زير پتو پنهان می کند 'امسيات' دوازده ساله عصبی و پرخاشگر شده، 'هلا'ی هفت ساله زبانش بند آمده و 'سبحی' يازده ساله با شمع اسباب بازی هايش را سوزانده است. رويا همام، پرستار متخصص روان درماني، روی تشکی نازک روی زمين چادری در شمال غزه نشسته و همانطور که به درد دل مادر اين بچه ها گوش می کند سرش را مرتب بالا و پايين می برد؛ او می خواهد با حرکت سرش به او اطمينان بدهد که به گفته هايش اهميت می دهد. وفا می گويد بچه هايش بعد از کشته شدن برادرشان در حملات اخير اسرائيل به غزه به اين روز افتاده اند. خانواده وفا می گويند ابراهيم، که 9 سال داشته، روز چهارم ژانويه در پيش روی چشمان خواهرها و برادرهای خود، به ضرب گلوله اسرائيلی ها کشته شده است. والدين مجروحش هم بی حس و حال در گوشه ای ديگر افتاده بودند. جسد ابراهيم چهار روز در حياط خانه آنها افتاده بود چون همسايه ها بايد صبر می کردند از شدت حملات اسرائيل کاسته شود تا آنها بتوانند جسد را با الاغ از اين مکان منتقل کنند. اسرائيل تلفات غير نظامی در غزه را به گردن پيکارجويان فلسطينی انداخته است. اسرائيل می گويد در جريان سه ساعت آتش بس روزانه که نيروهای نظامی اين کشور به طور يک جانبه به اجرا در می آورده اند، پيکارجويان فلسطينی عمدا از مناطق پرازدحام به سمت اسرائيليان شليک می کرده اند. اسرائيل ظاهرا هر روز سه ساعت آتش بس را به اجرا در می آورده است تا امدادرسانان بتوانند به مجروحان و کشته شدگان دسترسی داشته باشند. وقتی از سحی در باره مرگ برادرش سوال می شود سرش را پايين می اندازد و به يک اسباب بازی ور می رود صدها تن از 1300 فلسطينی که در حملات 22 روزه اسرائيل در غزه کشته شدند، کودک بوده اند. برخی موارد مرگ و مير غيرنظاميان در اين درگيری موضوع ارتکاب به جنايت جنگی را مطرح ساخته است. پرستار همام می گويد بعد از مرگ ابراهيم، سبحی شروع کرده به ادای برادرش را درآوردن. مثل او حرف می زد، می نشست، می خوابيد، راه می رفت و از همه خواسته بود او را ابراهيم صدا کنند. وقتی از او پرسيدم "مدرسه چطور است؟" جواب داد: "خوبه. من درس رياضی را دوست دارم." اما بعد سرش را پايين انداخت و اشک هايش روانه شد. مادرش می گويد که او شاگرد اول کلاسش بوده اما بعد از اين حادثه به سختی درس می خواند. خانم همام می گويد هلا با شنيدن اسم ابراهيم سرش را زير پتو می برد و ديای سه ساله هم کله عروسکی که به او هديه داده شده، کنده است. به خاطر فرزندانم پرستار همام عضوی از کادر روان درمانگران نوار غزه است که می گويند بعد از حملات اخير اسرائيل، تعداد مراجعين آنها در حدی بالا رفته است که نمی توانند به همه آنها رسيدگی کنند. او بارها به ديدن خانواده وفا، که در چادری در شمال غزه زندگی می کنند، رفته و برای فرزاندان او اسباب بازی برده است. او در اين ديدارها تلاش داشته که بچه ها را ترغيب کند احساسات خود را ابراز کنند و همچنين به آنها ياد داده است که چگونه با تنفس عميق اضطراب های خود را کنترل کنند. وفا در حالی که لبخند می زند و سر به سر دخترهايش می گذارد، موهای آنها را شانه می کند و کمک می کند که برای مدرسه آماده شوند. او روپوش مدرسه آنها را از ميان آوار خانه اشان پيدا کرده است. چادری که اکنون آنها در آن زندگی می کنند پر است از حشرات بزرگ سياه رنگ. صحنه ای از برخورد راکت پيکارجويان فلسطينی به شهرک سدروت در جنوب اسرائيل از مادر بچه ها می پرسم چه طور با اين شرايط کنار می آيد. در جوابم آه بلندی می کشد و بعد از آن اشک می ريزد. او می گويد: "شايد ببينيد که من با مردم می گم و می خندم اما اين کار را فقط برای بچه هام می کنم." وفا می گويد هر وقت سری به خانه ويران شده اش می زند در محلی که جسد ابراهيم افتاده بود، می ايستد، اشک می ريزد و اشک می ريزد. متخصصان بهداشتی غزه بدون وقفه در تلاش بوده اند، در مدارس، مهد کودک ها، درمانگاه ها، خانه ها و چادرها به افرادی که تجربيات مشابهی با خانواده وفا داشته اند، کمک کنند. مسئولان مرکز بهداشت روانی غزه می گويند که زير بار کار درمانده شده اند: "برخی اوقات احساس می کنيم تلاش ما بيهوده است. چيزی نخواهد گذشت که اشغالی ديگر، جنگی ديگر و حمله ای ديگر رخ خواهد داد. احساس می کنيم که آنها تمام زحمتی که ما کشيده ايم را دير يا زود به باد خواهند داد." ضربه های عاطفی ادامه دار همچنين دامنگير ساکنان جنوب اسرائيل بوده است چون آنها دائما با خطر راکت های فلسطينی مواجه هستند. از سال 2001 تا کنون بالغ بر هشت هزار راکت دست ساز از غزه به سمت شهرک های مرز جنوب اسرائيل پرتاب شده است. دست کم هجده نفر در اين مدت جان خود را از دست داده اند و کودکان زير هشت سال ساکن اين نواحی خاطره ای جز اضطراب ندارند. وفا جلوی چادرهايی که برای آوارگان برپا شده ايستاده است حتی بعد از عمليات گسترده نظامی اسرائيل در غزه که گفته است هدف از اجرای آن متوقف کردن راکت پرانی های پيکارجويان فلسطينی بوده است، آتش خمپاره و راکت از سمت غزه همچنان ادامه دارد. اما در حالی که پرسنل بهداشت روانی در دو طرف مرز می گويند که دست کم 20 تا 30 درصد از جمعيت اين مناطق با ضربه های عاطفی دسته به گريبانند، اسرائيلی ها در مقايسه با ساکنان غزه برای مقابله با اين مشکل مجهزترند. در سراسر غزه فقط پنج روانپزشک بالينی با استاندارد های بين المللی فعاليت می کنند و روان درمانگری در غزه وجود ندارد. اين در حالی است که سازمان بهداشت جهانی می گويد که در اراضی فلسطينی داروهای آرامبخش و ضد افسردگی هم کالاهايی ناياب است. "نيازهای ابتدايی زندگی" جان جنکينز، مسئول دفتر سازمان بهداشت جهانی در کرانه باختری رود اردن می گويد زمان ارزيابی ابعاد مشکلات روانی ناشی از درگيری های اخير در غزه فرا نرسيده است چون آثار سوء ضربات عاطفی ممکن است با فاصله زمانی خود را ابراز کند. اما او گفت: "بشر موجودی مقاوم است و توانايی زيادی برای مقابله با تنش دارد. اغلب مردم به درمان های تخصصی نياز پيدا نمی کنند." آقای جنکينز در ادامه گفت: "آنچه مردم واقعا به آن نياز دارند بر طرف شدن ابتدايی ترين نيازهای زندگی است. مثل ذخيره مناسبی از مواد غذايي، جايی امن برای زندگی و اميد به داشتن کار برای امرار معاش. اين ها همان نيازهايی است که بايد حتما در صدر اولويت های امداد رسانی قرار بگيرد." پرستار همام در حالی که از جلوی رديف طولانی چادرهای موقتی که برای فلسطينيان آواره بر پا شده، عبور می کند، می گويد: "برای کودکانی مثل فرزندان وفا، شرايط جديد زندگی باعث می شود که آنها ديرتر به تعادل روانی خود برگردند. قبلا يک روز عادی برای آنها شامل رفتن به مدرسه، بازگشت به خانه، تماشای تلويزيون و انجام تکاليف می شد اما اکنون زندگی در اين چادر خيلی دشوار است." پرستار همام سرش را با غم تکان می دهد و می افزايد: "خيلی طول خواهد کشيد تا آنها بهبود يابند."