۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

چرخش سیاسی در آمریکای جنوبی و پرسش‌هایی برای ایران

با شکست حزب متحده سوسیالیست حاکم در انتخابات پارلمانی ونزوئلا چرخشی سیاسی نه تنها در این کشور که در کل آمریکای جنوبی در شرف تکوین است. مناسبات ایران با کشورهای چپ‌گرای آمریکای جنوبی نیز بیش از پیش با اما و اگر روبرو می‌شود.
با تهدیداتی که هر دو طرف درگیر در انتخابات پارلمانی ونزوئلا کرده بودند، بیم آن می‌رفت که پیروزی هر کدام از طرفین در انتخابات روز یکشنبه (۷ دسامبر/ ۱۶ آبان) لزوما با موافقت طرف بازنده روبرو نشود و به مناقشه‌ای دامنه‌دار تا حد درگیری‌های خیابانی و وضعیت شبه جنگ داخلی راه ببرد.
ولی اجماع نظر همه موسسات نظرسنجی مبنی بر پیروزی مخالفان، سیستم انتخاباتی ونزوئلا که یکی از دقیق‌ترین سیستم‌هاست که امکان تقلب را تقریبا ناممکن می‌کند، پیروزی عملی و قاطع مخالفان (۱۱۰ کرسی از ۱۶۷ کرسی مجلس) و روش و منشی که در سال‌های اخیر اپوزیسیون بر خلاف دوران قبل از خود نشان داده و شکست را پذیرفته بود، باعث شدند دولت نیکولاس مادرو (جانشین هوگو چاوز) به شکست اذعان کند و پیروزی مخالفان را به رسمیت بشناسد.
 
نشانه‌های افول جنبش "سوسیالیسم قرن بیست و یکم" که هوگو چاوز منادی آن بود از همان اواخر دوران او و به خصوص در آخرین انتخابات ریاست جمهوری (۲۰۱۳) که پس از فوت چاوز برگزار شد و نیکلاس مادرو را با رایی "تقریبا ناپلئونی" به قدرت رساند آشکار شد.
۱۶ سال زمامداری بی‌منازع و استراتژی بی‌چشم‌انداز
Image copyrightAFP
روی‌کارآمدن چاوز در سال ۱۹۹۹ آغاز چرخشی قابل اعتنا در آمریکای جنوبی بود که روندی از به قدرت رسیدن احزاب چپ‌گرا را در این منطقه به دنبال آورد. در دهه هشتاد که اکثر کشورهای آمریکای جنوبی از شر حکومت‌های کودتایی رها شدند عمدتا احزاب راستگرا زمام امور کشور را به دست گرفتند. سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی این نیروها اما در اواخر قرن گذشته نابرابری‌ها و فسادهایی را دامن زد که خود زمینه‌ساز به قدرت رسیدن چپ‌گراها شد.
این در زمانه‌ای بود که آمریکا با عبور از دوران جنگ سرد و عمده‌شدن "جنگ با تروریسم" در خاورمیانه چندان توجه‌ای به روندها در "حیات خلوت" سابق خود نداشت و قدرت‌گیری چپ‌ها در این منطقه را تهدیدی عمده برای خود تلقی نمی‌کرد.
آمریکا یک بار حمایت از کودتای ناکام علیه چاوز (۲۰۰۲) را تجربه کرد، ولی بعدا با توجه به سمبه پرزور حکومت‌های متحد چاوز در منطقه با آن کژدار و مریز طی کرد، هر چند که چاوز می‌توانست در چارچوب سیاستی متعادل‌تر و کمتر تهاجمی و غیرشعاری، تعاملی بهتر با واشنگتن را رقم بزند و برای سفره تندروها در واشنگتن نان خرد نکند.
تغییر در قانون اساسی و دموکراتیزه‌سازی آن و تامین حقوق اقلیت‌ها نیز از دیگر اقدامات دولت چاوز بود، بعدها اما او وسوسه قدرت پیدا کرد و این قانون را برای تداوم قدرت خود چنان تغییر داد که بدون محدودیت قادر باشد در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کند.
در زمینه داخلی چاوز توانست با اتکا به درآمدهای نفتی بخش قابل اعتنایی از جامعه را از خدمات معینی در زمینه مسکن، آموزش و بهداشت برخوردار کند و تقریبا ۲۵ درصد جامعه را که هیچ گاه صندوق رای را نشناخته بود به پروسه‌های سیاسی وارد سازد.
او اما غافل شد که بلافاصله باید به لحاظ استراتژیک به سویی سمت‌گیری کند که به جای دادن ماهی به نیازمندان، ماهیگیری یادشان بدهد. این گونه بود که "سوسیالیسم قرن بیست و یکمی" او عمدتا بر توزیع درآمدهای نفتی متکی شد. طبیعی بود که زمانی که قیمت نفت تنزل کند این سیاست به دست‌انداز و بن‌بست می‌افتد.
از همان بحران مالی سال ۲۰۰۷ و کاهش شدید قیمت نفت پس از آن، مشخص شد که سیاست چاوز بی‌چشم‌انداز است. تا خودش زنده بود کاریزما و یادآوری دستاوردهای گذشته‌اش سبب می‌شد که کماکان رای اکثریت را به دست آورد، اما جانشینش، نیکولاس مادرو کاریزمای او را نداشت و به لحاظ اقتصادی هم کشور متکی به پول نفت که از سرمایه‌گذاری در نوسازی این بخش هم غافل شده بود بیش از پیش با مشکلات برخورد کرد.
آغاز دورانی از کشمکش؟
تورم نزدیک به دویست درصد، کمبود ارز برای واردات کافی، کاهش تولیدات کشاورزی به سبب دخالت گسترده دولت در تنظیم قیمت‌ها و به صرفه‌نبودن تولید در این بخش و نیز رشد کم‌سابقه بزهکاری و جرم و جنایت، شاخص‌های بارز دولت مادرو شدند. او البته در کارزار انتخاباتی اخیر کوشید بار مسئولیت این معضلات را که عمدتا به استراتژی اشتباه دولت برمی‌گشت به گردن آمریکا و "اپوزیسیون وابسته به آن" بیاندازد، ولی برای مردم کمتر قابل باور بود که همه مشکلاتشان به "دشمنی" آمریکا مربوط است.
پیروزی اپوزیسیون در انتخابات پارلمانی ونزوئلا عملا به معنای پایان ۱۶ سال زمامداری بی‌منازع نیروهایی است که با پیروزی چاوز در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۹ سکان هدایت این کشور را در دست گرفتند.
اپوزیسیون حالا با رای خود می‌تواند رئیس پارلمان (دیوسدادو کابلو) که یار نزدیک مادرو و عملا مرد شمار دو ونزوئلا به شمار می‌رود را کنار بزند و نیز طرحی برای رفراندوم پیرامون به جریان‌انداختن برکناری رئیس جمهور را تصویب کند، به شرطی که نصف دوران زمامداری ریاست جمهور طی شده باشد. آوریل ۲۰۱۶ مادرو نیمی از دوران ریاست جمهوری خود را سپری خواهد کرد. با سه پنجم آرا (۱۰۱ رای) اپوزیسیون قادر خواهد بود اختیارات ویژه‌ای که مجلس کنونی به ریاست جمهور داده را ملغی کند. در حال حاضر مادرو به اعتبار همین اختیارات ویژه حق دارد با فرمان و بدون رای پارلمان در مورد بسیاری از امور کشور تصمیم‌گیری کند.
با توجه به فضای قطبی سیاسی در ونزوئلا و اظهارات مادرو و رهبران اپوزیسیون در دوران کارزار انتخاباتی که به خط و نشان‌کشیدن و تهدیدات علیه طرف مقابل همراه بوده، بعید نیست که از روز ۵ ژانویه که مجلس جدید کار خود را آغاز می‌کند دورانی از کشمکش و ناآرامی سیاسی بر ونزوئلا مسلط شود.
تحولی ورای مرزهای ونزوئلا
از اوایل دهه اخیر نشانه‌های متعددی از سکون، رکود و تنزل محبوبیت دولت‌های چپ‌گرایی که در دهه گذشته و در پی به قدرت‌رسیدن چاوز سکان هدایت شماری از کشورهای آمریکای جنوبی را در دست گرفته‌اند، هویدا شد. کاهش شدید قیمت مواد خام در جهان سیاست‌های اجتماعی کم‌سابقه این دولت‌ها به نفع اقشار محروم را با دست‌انداز روبرو کرد. این عقب‌گرد که البته با فقدان استراتژی نوسازی اقتصاد و متنوع‌سازی و افزایش بازدهی آن توام بود، به علاوه معضلات ناشی از ساختارهای غیرشفاف دولتی به ارث مانده از گذشته، آلوده‌شدن دولت‌های جدید به فساد و رشوه‌خواری، سرمستی ناشی از ماندن و احساس ماندگاری در قدرت و نیز بی‌اعتنایی به خواست فزاینده مشارکت عمومی در روندها و تصمیم‌گیری‌ها همه و همه دست به دست هم دادند و حکومت‌های چپ‌گرا در برزیل و آرژانتین و اکوادور و ... را با مشکل از دست دادن اعتماد عمومی روبرو کردند. این نیز بود که در ابتدای به قدرت‌رسیدن دولت‌های چپ‌گرا در آمریکای جنوبی شخصیت‌های کاریزماتیکی مانند هوگو چاوز و لولا د سیلوا (برزیل) و نستور کرشنر (آرژانتین) و ... به قدرت رسیدند. نسل بعدی چپ‌گراهای حاکم اما از این کاریزما هم کم و بیش بی‌بهره بود.
Image copyrightAFP
دو هفته پیش از انتخابات ونزوئلا، جناح چپ پرونیست‌ها، یعنی نیروی حامی کریستانا کرشنر، رئیس جمهور چپ‌گرای آرژانتین که نزدیک‌ترین گرایش‌ها را به چپ‌گرایان حاکم بر ونزوئلا داشت در انتخابات ریاست جمهوری رقابت را به مخالفان راستگرا باخت.
در برزیل نیز دیلما روسف، رهبر حزب حاکم چپ‌گرای کار گرچه بیشتر سیاستی سوسیال‌دموکراتیک را نمایندگی می‌کرد و با دولت‌های آرژانتین و ونزوئلا تفاوت‌هایی داشت، اما این دولت نیز حالا درکنار رکود اقتصادی به فساد و ناکارایی متهم است و اپوزیسیون در صدد به جریان انداختن طرح عدم کفایت خانم روسف است.
درس‌هایی برای ایران
کارنامه این دولت‌ها گرچه در فقرزدایی و واردکردن بخشی از به حاشیه‌رانده‌شدگان جامعه به روندهای سیاسی قابل اعتناست، اما از آنجا که این اقدامات با استراتژی‌های پایداری ورای توزیع درآمدهای عمدتا ناشی از فروش مواد خام همراه نشدند، از تداوم بازماندند.
Image copyrightAFPImage captionاحمدی‌نژاد روابط نزدیکی با چاوز داشت               
روی‌کارآمدن نیروهای محافظه‌کار و راستگرا در زمینه سیاست خارجی چرخشی محسوس در منطقه به سود احیای مناسبات تنگاتنگ‌تر با آمریکا را رقم خواهد زد، هر چند که برگشتن به مناسبات ناموزون و بحث‌انگیز دوران جنگ سرد تقریبا منتفی است. کارنامه این نیروها در زمینه اقتصادی و اجتماعی (داخلی) هم اگر نخواهد به بی‌اعتباری مجدد آنها بسان دوران پس از انتقال به دمکراسی در دهه‌های آخر قرن گذشته شباهت پیدا کند و خروج درازمدت آنها از گردونه قدرت را رقم زند باید بر درس‌گیری از آن سیاست‌ها و توجه بیشتر به منافع قشرهای فرودست جامعه همراه شود. چپ‌هایی که حالا از دایره قدرت حذف می‌شوند نیز دوران سختی از بازخوانی تجارب و اشتباهات خود را پیش رو دارند که بدون آن بازگشتشان به قدرت شاید دشوار و دشوارتر شود.
در ایران در دوران محمود احمدی‌نژاد سعی شد در زمینه اجتماعی کاریکاتوری از سیاست‌های پوپولیستی و فاقد چشم‌انداز دولت‌های چپ‌گرای آمریکای جنوبی به اجرا درآید که شکست آن زودتر از نمونه آمریکای جنوبی آشکار شد.
تفاوت اساسی‌تر میان ایران و دولت‌های ونزوئلا و آرژانتین این است که این‌ها در زمینه دموکراسی و رعایت حقوق و امکان فعالیت اپوزیسیون کم و بیش مقید بودند و انتخابات‌هایشان هم نه تیول نظارت استصوابی شورای نگهبان بود و نه تقلب در آن نقش بارزی داشت.
از همین رو اپوزیسیون در شرایطی بوده است که اینک که این دولت‌های چپ‌گرا با بحران مشروعیت و کارایی روبرو شده‌اند به راحتی و از طریق انتخابات جای آنها را پر کند و خود را به بوته آزمون عمومی بگذارد. این اپوزیسیون امکان آن را هم دارد که در صورت دستیابی به آرای معینی، صدر تا ذیل سیاست‌ها را خود تعیین کند و حتی تغییر در قانون اساسی را هم رقم زند. ساختار سیاسی و حقوقی ایران اما به سبب ویژگی‌های قانون اساسی از فقدان چنین مکانیزم‌هایی رنج می‌برد و میدان‌دادن به فعالیت اپوزیسیون و دمکراتیزه‌سازی ساختارها با مشکلات بزرگی روبروست.
مناسباتی که بیش از پیش زیر سوال می‌رود
در زمینه مناسبات میان ایران و کشورهای چپ‌گرای آمریکای لاتین نیز تحولات اخیر در این منطقه برای ایران بدون درس و اشاره نیست.
گرچه دولت حسن روحانی بر خلاف دولت‌های نهم و دهم (احمدی‌نژاد) مناسبات تنگاتنگ گذشته را با کشورهای چپ‌گرای آمریکای جنوبی ندارد و کمتر هم در صدد بوده که "در حیات خلوت دشمن(آمریکا) جای پا باز کند" ، ولی به هر صورت دست به دست‌شدن قدرت به خصوص در ونزوئلا و آرژانتین بدون تاثیر بر مناسبات با ایران نخواهد بود.
منتفی نیست که پروژ‌های مشترک ایران و ونزوئلا در زمینه‌های اقتصادی بیش ازپیش معلق شوند، در اوپک هماهنگی دو کشور کمتر موضوعیت یابد و بسترهای مشترک برای "تقابل مشترک با استکبار" و نیز برخی هماهنگی‌ها در عرصه بین‌المللی هم بیش از پیش زائل شود.
در آرژانتین نیز رئیس جمهور جدید که مناسبات خوبی با یهودیان و اسرائیل دارد احتمالا پرونده انفجار مرکز یهودیان بوئنوس آیرس را که ایران به دست داشتن در آن متهم است و دولت کرشنرسعی در مختومه‌کردن آن داشت دوباره به جریان خواهد انداخت.
این روندها و رویکردها شاید حاکمیت در ایران را بیش از پیش متوجه این واقعیت کند که عرصه اصلی دیپلماسی و تاثیرگذاری ایران در وهله اول خود منطقه پیرامونی آن است و رابطه تنگاتنگ و عمدتا متکی بر مصلحت‌های سیاسی با کشورهایی دور دست و اقتصادهایی به کلی جداافتاده نمی‌تواند جایگزین مناسبات حیاتی و انتگره‌گرای منطقه‌ای شود یا ضرورت کاهش خصومت با قدرت‌های اصلی تاثیرگذار در گستره بین‌المللی و شکل‌دهی به رابطه‌ای فعال و پویا با آنها را منتفی کند.

 خاطرات روحانی !
روز یكشنبه‌ 1357/7/30 آقای‌ بازرگان‌ برای‌ دیدار امام‌ به‌ نوفل‌لوشاتو آمده‌ بود. فكر می‌كنم‌ آقای‌ میناچی‌ هم‌ همراه‌ وی‌ بود. موقع‌ غروب‌ بود كه‌ به‌ نوفل‌لوشاتو رسیده‌ بودند و بعد از نماز مغرب‌ و عشا در منزل‌ مقابل‌ (اندرونی‌) خدمت‌ امام‌ شرفیاب‌ شدند. ملاقات‌ حدود یك‌ ساعت‌ یا كمی‌ بیشتر طول‌ كشید. چهار پنج‌ نفری‌ بودیم‌ كه‌ در اتاق جنب‌ اتاق دفتر نشسته‌ بودیم‌ كه‌ آنها بعد از ملاقات‌ به‌ آنجا آمدند. حدود یك‌ ساعتی‌ هم‌ آنجا نشستند و بحث‌هایی‌ مطرح‌ شد. یكی‌ از نكاتی‌ كه‌ به‌ خاطر دارم‌ این‌ بود كه‌ مهندس‌ بازرگان‌ می‌گفت‌: اینكه‌ امام‌ می‌گوید شاه‌ باید از كشور برود، تا من‌ به‌ كشور برگردم‌، اشتباه‌ است‌. مگر شدنی‌ است‌؟! پشتیبان‌ شاه‌ آمریكاست‌. شاه‌ برود، یعنی‌ آمریكا از ایران‌ برود و این‌ كار امكان‌پذیر نیست‌. گفت‌: ما كه‌ هر چه‌ به‌ امام‌ گفتیم‌، قبول‌ نكرد. شما كه‌ اینجا هستید و می‌توانید بیشتر با امام‌ صحبت‌ كنید، با ایشان‌ بحث‌ كنید، بلكه‌ بتوانید ایشان‌ را قانع‌ كنید. از امام‌ بخواهید نگوید تا شاه‌ نرود، من‌ به‌ ایران‌ برنمی‌گردم‌. این‌ تقریباً تعلیق‌ به‌ محال‌ است‌.
به‌ ایشان‌ گفتم‌: همین‌ امروز امام‌ در سخنرانی‌ خودشان‌ بر این‌ مسئله‌ تأكید داشتند كه‌ سخن‌ همه‌ی‌ مردم‌ ایران‌ یك‌ چیز است‌ و آن‌ «مرگ‌ بر پهلوی‌» است‌. بعد هم‌ به‌ ملت‌ ایران‌ گفتند: از آمریكا و شوروی‌ نترسید. وقتی‌ یك‌ ملت‌ می‌خواهد كه‌ این‌ آدم‌ برود، كسی‌ نمی‌تواند جلوی‌ آنها را بگیرد. مردم‌ می‌خواهند خودشان‌ حاكم‌ بر سرنوشت‌ خودشان‌ باشند. گفتم‌: ممكن‌ است‌ شما با ویژگی‌های‌ امام‌ كاملاً آشنا نباشید. امام‌ اگر به‌ نظری‌ برسد و به‌ راهی‌ اطمینان‌ پیدا كند و آن‌ را وظیفه‌ی خودش‌ بداند، سخن‌ هیچ‌كس‌ در او تأثیری‌ نخواهد داشت‌. بحث‌ با امام‌ در این‌‌گونه‌ مسائل‌ بی‌ثمر است‌، ضمن‌ اینكه‌ این‌ جمع‌ هم‌ نظر جنابعالی‌ را خیلی‌ قبول‌ ندارند.
 مهندس‌ بازرگان‌ كمی‌ ناراحت‌ شد و گفت‌: قبول‌ كنید در زمینه‌ی‌ مسائل‌ سیاسی‌ و جهانی‌ ما بیشتر از شما مطلع‌ هستیم‌. ما هدف‌ واحدی‌ را دنبال‌ می‌كنیم‌ و به‌ امام‌ هم‌ احترام‌ می‌گذاریم‌، ولی‌ در این‌ مسیر باید قدم‌ به‌ قدم‌ جلو رفت‌. فعلاً باید بگوییم‌ كه‌ شاه‌ باید صرفاً سلطنت‌ كند و نه‌ حكومت‌. سپس‌ یك‌ مجلس‌ و دولت‌ مردمی‌ را روی‌ كار بیاوریم‌ تا در مراحل‌ بعد، بحث‌ رفتن‌ شاه‌ مطرح‌ شود. بحث‌ كمی‌ طولانی‌ شد و تقریباً بی‌ثمر. بعد از ساعتی‌ آنها خداحافظی‌ كردند و رفتنداز نظر ما تقریباً نظرات‌ مهندس‌ بازرگان‌ مشابه‌ نظرات‌ آقای‌ شریعتمداری‌ بود. ما می‌دانستیم‌ كه‌ امام‌ از حرف‌ها و نظرات‌ آقای‌ شریعتمداری‌ چقدر ناراحت‌ است‌، منتهی‌ ایشان‌ در این‌ زمینه‌ مصلحت‌ را در سكوت‌ می‌دانست‌.
 آخر شب‌ با چند نفر از دوستان‌ به‌ پاریس‌ برگشتیم‌ و در منزل‌ محله‌ی‌ «كشان‌» ماندیم‌ و من‌ فردا عازم‌ لندن‌ شدم‌. گرچه‌ هر روز در نوفل‌لوشاتو رفت‌ و آمد بود و افرادی‌ برای‌ دیدن‌ امام‌ می‌آمدند، ولی‌ معمولاً از عصر جمعه‌ تا صبح‌ دوشنبه‌ شلوغ‌تر بود. بسیاری‌ از دانشجویان‌ و ایرانیان‌ مقیم‌ اروپا و حتی‌ سایر كشورها در تعطیلات‌ آخر هفته‌ برای‌ زیارت‌ امام‌ به‌ نوفل‌لوشاتو می‌آمدند.
 بعد از ملاقات‌ مهندس‌ بازرگان‌ با امام‌ و طرح‌ مطالبی‌ خدمت‌ ایشان‌ مبنی‌ بر بقای‌ شاه‌ و محدود شدن‌ قدرت‌ او به‌ سلطنت‌، امام‌ در سخنرانی‌هایی متعدد به‌ رد این‌ نظریه‌ پرداخت‌ كه‌ ماندن‌ شاه‌ به‌ هر صورت‌ خطرناك‌ است‌ و در این‌ شرایط‌ كه‌ همه‌ی‌ مردم‌ قیام‌ كرده‌اند، اگر كار را تمام‌ نكنیم‌، محال‌ است‌ در آینده‌ بتوان‌ بار دیگر مردم‌ را به‌ صحنه‌ آورد. در واقع‌ امام‌، نهضت‌ سراسری‌ ملت‌ ایران‌ را یك‌ واقعه‌ی‌ استثنایی‌ می‌دانست‌ كه‌ باید از آن‌ به‌ درستی‌ استفاده‌ نموده‌ و به‌ نتیجه‌ی‌ مطلوب‌ رساند. اگر دشمن‌ با ترفندهای‌ مختلف‌ موفق‌ شود مردم‌ را سرد كند، به‌ وجود آوردن‌ نهضت‌ دیگری‌ امكان‌پذیر نخواهد بود.همچنین‌ امام‌ به‌ سیاست‌ پلكانی‌ و قدم‌ به‌ قدم‌ كه‌ مورد نظر مهندس‌ بازرگان‌ و افرادی‌ همچون‌ آقای‌ شریعتمداری‌ بود، به‌ شدت‌ حمله‌ می‌كرد و در سخنرانی‌های‌ متعدد، آن‌ را به‌ منزله‌ی‌ مهلت‌ دادن‌ به‌ رژیم‌ برای‌ تجدید قوا می‌دانست‌. حتی‌ رفتن‌ شاه‌ و به‌ جای‌ آن‌، استقرار شورای‌ سلطنت‌ را هم‌ مردود می‌دانست‌. از دیدگاه‌ امام‌، ملت‌ ایران‌ برای‌ اولین‌ بار فرصت‌ مناسبی‌ پیدا كرده‌ تا ریشه‌ی‌ استبداد و استعمار را درآورد و سرنوشت‌ كشور را خود به‌ دست‌ گیرد.
  
ورود بدون روادید کسانی که طی پنج سال گذشته به کشورهایی مانند ایران سفر کرده باشند لغو میشود - See more at: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=99561#sthash.Z0EbNY0e.dpuf

آمریکا محدودیت‌های تازه‌ای را برای کشورهایی که شهروندانشان می‌توانند بدون ویزا به آن کشور سفر کنند، تصویب کرده است. این محدودیت‌ها می‌تواند شامل شهروندان زاده شده در ایران یا شهروندانی که به ایران سفر کرده باشند، شود.

به گزارش رادیو فردا، طرح با رای مثبت ۴۰۷ نماینده در برابر ۱۹ مخالف به تصویب رسید. در آن نامی از ایران به طور مستقیم برده نشده است، اما کشورهایی که «حامی تروریسم» هستند، در آن لحاظ شده است.

ایالات متحده ایران را «حامی تروریسم» می‌داند.

به گزارش خبرگزاری رویترز این طرح، ورود بدون روادید کسانی که طی پنج سال گذشته به کشورهایی مانند ایران، سودان، سوریه یا عراق سفر کرده باشند را لغو می‌کند.

به گزارش شبکه خبری سی‌ان‌ان شهروندانی که تابعیت دوگانه این چهار کشور را دارند نیز شامل این طرح شده و باید برای ورود به ایالات متحده روادید بگیرند.

طرح تازه در پی حملات مرگبار پاریس که گروه «حکومت اسلامی» مسئولیت آن را بر عهده گرفته است، مطرح شد.

آمریکا با ۳۸ کشور جهان، از جمله بسیاری کشورهای اروپایی، مقرراتی برای سفر بدون ویزا دارد.

طرح جدید در عین حال از این ۳۸ کشور می‌خواهد تا اطلاعات خود در مورد کسانی که مظنون به انجام عملیات تروریستی هستند را در اختیار ایالات متحده بگذارند.

بنا بر قوانین جدید، شهروندان این ۳۸ کشور موظف می‌شوند که گذرنامه‌هایی با تراشه‌های الکترونیکی حاوی اطلاعات بیومتریک داشته باشند. تراشه‌هایی که اطلاعات صاحب پاسپورت به صورت دیجیتالی در آنها وجود دارد.

نزدیک به ۲۰ میلیون نفر هر ساله از کشورهای صاحب امکان سفر بدون روادید، به ایالات متحده می‌روند. آنها می‌توانند ۹۰ روز را بدون ویزا در آمریکا سپری کنند.

این طرح باید به تصویب سنا برسد و در عین حال امضای ریاست‌جمهوری را نیز برای اجرای شدن دریافت کند.

طرح جدید مخالفانی دارد از جمله شورای ملی ایرانی‌آمریکایی‌ها (نیاک) که آن را تبعیض‌آمیز می‌داند و در حال جمع‌آوری امضا برای دادخواستی علیه آن است. در عین حال این نگرانی نیز مطرح شده که تصویب این طرح به صنعت گردشگری در ایران ضربه بزند؛ صنعتی که به تازگی امید به بهبود و شکوفایی دوباره آن افزایش یافته است.

مردم ویتنام و به خصوص کودکان و نوزادان این کشور به‌رغم گذشت ده‌ها سال از پایان جنگ، همچنان با پیامدهای دردناک از عامل نارنجی دست و پنجه نرم می‌کنند.

 استفاده گستردهاز ماده شیمیایی "عامل نارنجی" Agent Orangeیکی از بزرگ‌ترین جنایات جنگی و نسل‌کشی‌های تاریخ به شمار می‌رود و شاید بتوان آن را در کنار حمله هسته‌ای به هیروشیما و ناکازاکی، دو جنایت بزرگ  علیه بشریت دانست. مردم ویتنام و به خصوص کودکان و نوزادان این کشور به‌رغم گذشت ده‌ها سال از پایان جنگ، همچنان با پیامدهای دردناک از عامل نارنجی دست و پنجه نرم می‌کنند.
میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"فان دان هونگ دوک" 19 سال دارد و از "میکروسفالی" رنج می‌برد؛
کوچک بودن غیرطبیعی و مادرزادی جمجمه در اثر رشد ناقص مغز


تأثیر اورانیوم رقیق‌شده روی جنین در هنگام بارداری مادر، رشد آن را دچار اختلال می‌کند و منجر به تولد نوزادانی می‌شود که به طور مادرزادی معلول هستند. بسیاری از نوزادان در مناطق تحت بمباران آمریکا، وقتی به دنیا می‌آیند، ممکن است یکی از اعضای بدن یا حتی سر نداشته باشند. از آن‌جا که عمر اورانیوم به کار رفته در بمب‌های آمریکایی معادل 4.5 میلیارد سال است، افغان‌ها تا نسل‌های متمادی از معلولیت‌های مادرزادی و سرطان رنج خواهند برد.

40 سال از پایان جنگ ویتنام می‌گذرد و این کشور باید تا کنون می‌توانست دوباره روی پای خود بایستد. اما همچنان شاهد کشوری هستیم که اثرات جانبی "عامل نارنجی" (ماده شیمیایی به کار رفته توسط آمریکایی‌ها که جنگل‌ها را به عنوان پوشش ویتنامی‌ها از بین برد) آن را به شدت آزار می‌دهد. این ماده، شامل دیوکسین، یکی از سمی‌ترین مواد شیمیایی شناخته‌شده، است و اکنون در اکوسیستم ویتنام که شامل خاک و رودخانه‌ها می‌شود وجود دارد. لذا، ماهی مصرفی مردم، سرشار از این سم است.
میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"ترا می" 9 ساله دچار "هیدروسفالی"؛ وقتی مایع مغزی-نخاعی
در شبکه کوروئید، بیش از اندازه در مغز انباشته می‌گردد
و منجر به افزایش حجم و صدمه شدید به مغز می‌شود
تقریبا 4.8 میلیون ویتنامی تاکنون در معرض این ماده سمی قرار گرفته و 400 هزار نفر از آنها مرده‌اند. بیماری‌های مرتبط با این سم، شامل انواع سرطان، نقص‌های مادرزادی، عوارض پوستی، بیماری‌های خودایمنی، اثرات روانی، نقص‌های عصبی، و بیماری‌های دستگاه گوارش است. طبق گزارش صلیب سرخ ویتنام، هم‌اکنون در حدود یک میلیون نفر که 100 هزار نفر از آنها کودک هستند، دچار معلولیت یا عوارض مختلف ناشی از عامل نارنجی هستند.
"نسل‌کشی" یا "کشتار جمعی" یکی از جنایت‌های به رسمیت شناخته‌شده بین‌المللی است که ماده 5 اساس‌نامه رُم، صلاحیت صدور حکم توسط دیوان بین‌المللی کیفری برای محکومیت این جنایت را اعلام کرده است. ماده 6 همین اساس‌نامه‌، نسل‌کشی را "قتل یا وارد کردن صدمات شدید جسمی یا روحی به اعضای یک گروه،‌ قرار دادن اعضای یک گروه در معرض وضعیت نامناسب زندگی، جلوگیری از توالد و تناسل در یک گروه و یا انتقال اجباری کودکان یک گروه به گروه دیگر با قصد نابود کردن تمام یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی" تعریف کرده است.

میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"هونگ تو" 5 ماهه، مبتلا به آنسفالوسل است؛ نقص عصبی نادر
که در اثر آن مغز و غشاءهای آن به شکل یک کیسه از جمجمه بیرون می‌آید
در پرورشگاه "گوواپ" شهر "هو چی مین" ویتنام، "هونگ تو" که دختربچه‌ای 5 ماهه است (تصویر بالا) از تخت فلزی حفاظ‌دار خود، به یک عروسک خرسی "تدی" خیره شده است. بالای سر "هونگ تو" یک توده گوشت رگدار بیرون زده که (نقص عصبی نادری به نام "آنسفالوسل" است و) تحقیقات نشان داده که در اثر عامل نارنجی ایجاد می‌شود. اگر عمل جراحی وی، به درستی صورت نگیرد، آینده غم‌انگیزی در انتظار او خواهد بود. عوارضی چون فلج اندام، اختلال بینایی، ناتوانی ذهنی، و تشنج، گریبانگیر این دختربچه خواهد شد. 
در بیمارستان "تو دو" در "هانوی" پایتخت ویتنام، نوجوانی به نام "تران" را که دچار "سندرم فریزر" بود، دیدیم. این سندرم، یک اختلال ژنتیکی است که شامل محوشدگی پلک‌ها، به هم پیوسته بودن انگشتان دست و پا، و ناهنجاری دستگاه تناسلی می‌شود. پرستارانش از فریادهای هر روزه و بی‌پایان او و اینکه خود را به تخت می‌کوبد، برایمان گفتند.
میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"تران" دچار "سندرم فریزر" است؛
محوشدگی پلک‌ها، به هم پیوسته بودن انگشتان دست و پا،
و ناهنجاری در کلیه و دستگاه تناسلی
 از پیامدهای سندرم فریزر هستند
نام عامل نارنجی از نوار نارنجی رنگ دور بشکه‌های نگهداری این ماده گرفته شده است. ارتش آمریکا، از سال 1961 تا 1971، تقریبا 80 میلیون لیتر از این ماده را بر 78 هزار کیلومتر مربع از ویتنام جنوبی ریخت. هدف، تخریب منابع غذایی نیروهای شمالی ویت‌کونگ و در نتیجه "بیرون راندن" و تضعیف آنها بود. مطالعات نشان می‌دهند که هنوز می‌توان دیوکسین را با غلظت بسیار نگران‌کننده در خاک، غذا، خون، و شیر (مادر) افرادی که در مجاورت پایگاه‌های نظامی سابق آمریکایی واقع در ویتنام زندگی می‌کنند دید.

میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"نگوین مین آن" 21 ساله دچار "ایکتیوز" و بیماری روانی؛ پوست پولک‌مانند
او باعث شده که در ویتنام به او لقب Ca به معنی "ماهی" بدهند
اما فقط خانواده‌های ویتنامی نیستند که مبتلا به این عوارض هستند. در استرالیا، 60 هزار نیرو در جنگ شرکت کردند و تعداد فزاینده‌ای از این کهنه سربازان و فرزندان و اکنون نوه‌های آنها از عوارض عامل نارنجی رنج برده و می‌برند. خانم "هوپ وایت" 39 ساله که در منطقه "سانشاین کست" سکونت دارد، از "فیبرومیالژیا" و مشکلات مربوط به ستون فقرات و ناباروری رنج می‌برد. پدر او، در سال 1968 در ایالت "فوئوک توی" در ویتنام، که به شدت مورد حمله عامل نارنجی قرار گرفت، جنگیده بود.
خانم "وایت" در مورد وضعیت خود اینچنین اظهار می‌کند: "از سنین کودکی با مشکلات عدیده‌ جسمانی (بالاخص مربوط به ستون فقراتم) دست و پنجه نرم کردم. اگر الان روی پا هستم، فقط بخاطر مصرف دارو، فیزیوتراپی بسیار، و درمان کمرم است. احساس می‌کنم که بدنم همیشه در حال مبارزه با خود است. بعضی از روزها، اصلا قادر به بیرون آمدن از تخت‌خوابم نیستم".
میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"هوو لاک"، سه ساله

میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"تو"، 5 ساله
هر چند که تعداد "افراد" آلوده شده به عامل نارنجی و میزان عوارض ناشی از آن در استرالیا، در جایی ثبت نشده، مطالعات حیوانی نشان داده که دیوکسین می‌تواند موجب ناباروری در زنان شود. "هوپ"می‌گوید: "وقتی با دختران کهنه‌سربازان ویتنامی گفتگو کرده، متوجه شده که عارضه ناباروری در آنها رایج است. ناباوری من اثر سنگینی بر زندگی‌ من و همسرم داشته و آن را در معرض خطر قرار داده است".

میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"تروئونگ مین هیپ" 16 ساله که دچار نقصان فیزیکی است
به "تران تی نگوک نهو" 8 ساله که دچار "سندرم داون" است، صبحانه می‌دهد
میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"تران تی وی" 6 ساله دچار فلج مغز و اندام

میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"تائو" 16 ساله ساکن "کوچی" از بدو تولد دچار مشکل فلج پا است؛
وی نمی‌تواند بدون کمک دیگران راه برود و چشم انتظار پول برای عمل
جراحی است. در این تصویر، تائو در کنار برادر سالمش "هیو" نشسته است
بیماری‌های مربوط به عامل نارنجی در بین هم‌خون‌ها و حتی
نسل‌های مختلف یک خانواده، متغیر و نسبی است
خدمات پشتیبانی برای قربانیان عامل نارنجی در ویتنام افزایش یافته است. "شورای قربانیان عامل نارنجی ویتنام" که یک سازمان مردم‌نهاد در "دا نانگ" است، اقدام به احداث دو مرکز روزانه برای کودکان معلول کرده است. در این مراکز، آموزش‌های حرفه‌ای داده می‌شود، اقدامات توانبخشی صورت می‌گیرد، و فرصتِ پیدا کردنِ دوست در اختیار معلولین قرار می‌گیرد. این مراکز را می‌توان بهشت کودکانی دانست که به خاطر ناتوانی‌های جسمی و روحی در انزوا قرار گرفته‌اند.
کمک‌های خیریه نیز می‌تواند به کودکانی چون "تائو"ی 16 ساله که در انتظار تامین هزینه عمل جراحی به سر می‌برد، کمک کند. تائو روزانه دو مرتبه در گردشگاه توانبخشی پدرش که توسط حصار چوبی محافظت می‌شود تمرین می‌کند. تائو پسری خجالتی است و به سبب ناتوانی‌اش نتوانسته در مدرسه تحصیل کند. "هیو" برادر "تائو" می‌گوید: "وقتی برادرم را اینطور می‌بینم، دلم برایش می‌سوزد. در خانه کمکش می‌کنم. گاهی به او غذا می‌دهم و در محوطه اطراف خانه با هم تیله بازی می‌کنیم".
از تائو پرسیدیم: "معمولا در خانه چه کارهایی می‌کنی؟" وی پاسخ داد: "کاری ندارم که انجام بدهم. غمگین نیستم. دیگر به این وضعیت عادت کرده‌ام". سپس با متانت گفت: "فقط یک آرزو دارم و آن این است که یک روز بتوانم راه بروم".
میراث آمریکا در ویتنام: فرزندان عامل نارنجی
"هی‌ین" که 12 فرزندش به دلیل عوارض ناشی از عامل نارنجی از دنیا رفته‌اند
مقبره‌ای را بر فراز تپه شنی مجاور منزلش برای دفن فرزندانش ساخته است


کودکان هیولایی
تصویر عایشه محمدزی روی جلد مجله "تایم"

محمدزی پس از فرار از خانواده‌اش در افغانستان، به آمریکا منتقل شد و تحت مداوای پزشکی قرار گرفت. در بیمارستان که بود، "لورا بوش" همسر رئیس‌جمهور وقت آمریکا به ملاقات او رفت. حتی بینی مصنوعی برای او ساختند تا نشان دهند، زندگی یک انسان تا چه اندازه برای دولت آمریکا ارزش دارد.

کودکان هیولایی
عکس کودک افغان که تحت تأثیر اورانیوم ضعیف‌شده
ناقص به دنیا آمد و جان خود را از دست داد

اما تصویر دوم، متعلق به یک کودک افغان است که مانند صدها کودک دیگر، تحت تأثیر اورانیوم ضعیف‌شده بمب‌های  ناقص به دنیا آمد و در بدو تولد، جان خود را از دست داد. این تصویر در هیچ‌یک از رسانه‌های جمعی غربی منعکس نشد و بنابراین مردم در غرب هم‌چنان تصور می‌کنند با حمله به کشورهایی مانند افغانستان و عراق،  برای گسترش عدالت در دنیا عمل می‌کند.

همه چیزی می‌هراساندمان:
زمان
که در میان پاره‌های زنده از هم می‌گسلد
آنچه بوده‌ام من
آنچه خواهم بود،
آن‌چنان که داسی ما را دو نیم کند.

آگاهی
شفافیتی است که از ورایش بر همه چیزی می‌توان نگریست
نگاهی است که با نگریستن به خویش هیچ نمی‌تواند دید.
واژه‌ها، دستکش‌های خاکستری، غبار ذهن بر پهنه‌ی علف،
آب، پوست،
نام‌های ما
میان من و تو
دیوارهایی از پوچی برافراشته است که هیچ شیپوری آن‌ها را
فرو نمی‌تواند ریخت.

نه رویاها ما را بس است ــ رویایی آکنده از تصاویر شکسته ــ
نه هذیان و رسالت کف‌آلودش
نه عشق با دندان‌ها و چنگال‌هایش.

فراسوی خود ما
بر مرز بودن و شدن
حیاتی جانبخش‌تر آوازمان می‌دهد.

بیرون
شب تنفس آغاز می‌کند و می‌آرامد
پُر بار از برگ‌های درشت و گرم شبی که
به جنگلی از آینه‌ها می‌ماند:
میوه، چنگال‌ها، شاخ و برگ،
پشت‌هایی که می‌درخشد و
پیکرهایی که از میان پیکرهای دیگر پیش می‌رود.
در این جا آرمیده است و گسترده
بر ساحل دریا
این همه موج کف‌آلود
این همه زنده‌گی ِ ناهوشیار و سراپا تسلیم.
تو نیز از آن ِ شبی
بیارام، رها کن خود را،
تو سپیدی و تنفسی
ضربانی، ستاره‌یی جدا افتاده‌ای
جرعه و جامی
نانی که کفه‌ی ترازو را به سوی سپده‌دمان فرو می‌آورد
درنگ خونی
تو
میان اکنون و زمان بی‌کرانه.

«اکتایو پاز»
 

Israeli security forces continue blasting homes with HCJ approval, demolishing other nearby homes in the process

Published: 
 7 Dec 2015
On the night of 3 December 2015, Israeli military forces entered Nablus and blew up the home of Ragheb ‘Aliewa’s wife and two-year-old son. ‘Aleiwa is accused of involvement in the attack in which Na’ama and Eitam Henkin were killed on 1 October 2015. The demolition was carried out subsequent to the 1 December 2015 ruling by the High Court of Justice (HCJ). In a majority decision, the HCJ dismissed the petition filed by the family and human rights organization HaMoked: Center for the Defence of the Individual against the demolition. The explosive blast in the family’s apartment, located on the second floor of a four-story building, damaged other apartments in the building as well. The adjacent apartment, where Ragheb’s brother, Raed ‘Aliewa lived with his wife and their three young children (all minors) was completely destroyed and is no longer habitable. Damage was also caused to two apartments on the first floor, where ‘Aleiwa’s parents live as does another brother with his wife and children.
Ruins of ‘Aliewa home, Nablus. Photo by Salma a-Deb’i, B’Tselem, 3 December 2015Ruins of ‘Aliewa home, Nablus. Photo by Salma a-Deb’i, B’Tselem, 3 December 2015
On the previous day, 2 December 2015, a large complement of police and military personnel entered Shu’fat R.C. in East Jerusalem and blew up the family home of Ibrahim ‘Akari, who killed Jad’an As’ad, a Border Police officer, and Shalom Aharon Ba’adani, by ramming his car into them on 5 November 2014. ‘Akari himself was shot to death during the incident by a Border Police officer. On 1 December 2014, the HCJ dismissed the petition filed by ‘Akari’s wife Amira ‘Akari, his brother Mansur ‘Akari and HaMoked against the demolition order issued for the apartment occupied by Amira ‘Akari and her five young children (all minors), which is located on the top floor of a three-story building. The state failed to meet the undertaking it gave before the HCJ that “all required measures will be taken by the respondent to minimize possible damage to the apartments adjacent to the terrorist’s apartment”. The explosion caused serious damage to three adjacent apartments which are no longer habitable and left another 14 additional, including seven minors, without a home.
In the last two demolitions, the damage Israeli authorities caused to six adjacent apartments was so extensive as to render them inhabitable. As a result, 27 people -including 16 minors - who stand accused of no wrongdoing were left homeless.
Ruins of ‘Akari home, Sh’ufat R.C. Photo by Mus'ab 'Abbas, B’Tselem, 2 December 2015Ruins of ‘Akari home, Sh’ufat R.C. Photo by Mus'ab 'Abbas, B’Tselem, 2 December 2015
Even without damage to adjacent homes, the demolition or sealing of homes is a draconian, vindictive measure and is used against entire families who have done nothing wrong, and are suspected of no wrongdoing. B’Tselem has previously documented the destruction of homes adjacent to those slated for demolition by explosives. Acomprehensive report B’Tselem published in 2004 revealed that 295 homes, about half of the homes destroyed between 2001 and 2004, were homes that were never alleged to house individuals who perpetrated attacks against Isarelies. This left 1,286 people homeless, in addition to those whose home Israel explicitly slated for demolition.
Since 1967, when the West Bank was occupied, the military has demolished and sealed hundreds of homes as a punitive measure against relatives of Palestinians who had harmed Israelis or were suspected of doing so. This policy has left thousands of people, including young children, homeless, though they themselves were not suspected of any offense, nor was anything alleged against them. In 2005, the military discontinued this policy, after a committee appointed by the security establishment reached the conclusion that its disadvantages outweighed its advantages. Home demolitions resumed in July 2014 shortly after the kidnapping and killing of three Yeshiva students in the Bethlehem area. Israeli authorities argued that the resumption was justified given the radical change in circumstances. As of October, Israel has stepped up its use of punitive house demolitions. In October, authorities blew up three homes, destroying two adjacent apartments in the process, and also sealed one apartment. In November, Israeli authorities demolished 14 homes, eight of which were not slated for demolition. Following the demolitions of the last few days, the number of apartments demolished or sealed by the Israeli authorities since early October has reached 26. Most (14) of these homeswere not the subject of demolition/sealing orders.
The justices of the Supreme Court repeatedly allow the state to use this drastic measure, which constitutes collective punishment and is prohibited under international law. They do so despite the severity of the measure and the clear position of legal scholars both in Israel and abroad that it is unlawful. The justices continue to take at face value the state’s pledges that every effort will be made to avoid the destruction of other homes, even though more than half of the apartments demolished over the past two months had not been the subject of orders. The court itself ruled that judicial review is required whenever house demolitions are used as a punitive measure. However, since the ruling was made, the court has approved almost every single case brought before it. This cannot pass for judicial review, nor is it what judicial review is meant for. The court is expected to prevent the state from acting unlawfully, but when it comes to punitive house demolitions, with or without an order, it fails to fulfil its role.