۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

شهرام ناظريان! سواربی تفنگ قدرت نداره

کاظم رنجبر: ژئوپولتیک و ژئواستراتژی نفت (بخش سوم - نسخه اول )



سلاح نفت ، سلاح برای نفت .

ژئوپولتیک و ژئواستراتژی  قدرت های جهانی و منطقه ای در رابطه با منابع نفت و گاز  دریای خزر و آسیای مرکزی .


کاظم رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .

مقد مه: برخلاف آنکه تا کنون در کتاب ها و مقلات مهم و معتبر دنیا ف چنین می نویسند که :«...» کشف معدن  نفت برای اولین بار  در شهر آمریکائی :Titusville  در ایالت پنسیلوانیا  در آمریکا ، توسط  : Colonel DARAK- درسال 1859  رخ داده است ، کشف اسناد معتبر تاریخی  به این باور خط بطلان می کشد ، ومعلوم و به اثبات میرسد ، که ،نگارش تاریخ نفت  از شهر باکو ، درساحل دریای خزر  شروع می شود .
 بنا به نوشته شرکت نفت : بریتیش پترولیوم  (کمپانی معروف  نفت متعلق به انگلستان ) این شرکت که همین
 امروز هم فعالیت  استخراج نفت  و گاز در حوزه دریای خزر و انتقال آن از طریق لوله های  مخصوص انتقال گاز و نفت از کشور های آذربایجان ، گرجستان و ترکیه  به بندر سیحون در دریای مدیترانه  را دارد ، با ارائه نامه ای چون سند تاریخی کشف شده ، مدعی است که : کشف نفت برای اولین بار  درسال 1594 ،  در در روستائی بنام :بالاخانا ( با لهجه زبان فارسی : بالا خانه  ) در عمق 35 متری ، توسط فردی بنام : الله یار  مراد نور اوغلی   در چاهی بنام : سانقا چال  پیدا کرده است . این سند امروز در اختیار موسسه : Caspian Energie   (مرکز انرژی حوزه  در یای خزر ) حفظ می شود .برای یاد آوری به خوانندگان ایرانی ، سال 1594 میلادی  معاصر با دروان سلطنت شاه عباس کبیر است ، که در دوران سلطنت شاه عباس کبیر این بخش از قفقاز ، جزئی از امپراطوری سرزمین ایران بود .

بین سالهای 1636-1683 ، یک مسافر آلمانی ، بنام :آدام  اولاریوس (Adam-Olarus- متولد 1603- مرگ 1671) و  کارمند سفارت سوئد در ایران  - آنژلبرت کامپیفر (Engelbert Kaempfer – متولد 1651 مرگ 1716) نوشته هائی را در باره وجود  چاه های نفت باکو از خود بجای گذاشته اند. به عبارت دیگر ، آنها از وجود چاه های نفت  ولو بصورت  ابتدائی و استخراج دستی  وسنتی  این ماده  بمانند استخراج آب از چاه ، در منطقه باکو  نوشته هائی از خود بجای گذاشته اند .
 درسال  1798 نفت در دوچاه در روستای  بی بی حیات در خلیج بی بی بفاصله 18 متر و 30 متر در ساحل دریاخزر استخراج می شد . بین سالهای 1820-1830 تصفیه خانه های صنعتی نفت ، بایک دستگاه استخراج و تصفیه  آن در باکو اختراع شد. این سالها زمانی بود که بخش شمالی ایالت آذربایجان ، در اختیار دولت روسیه تژاری بود .اولین تصفیه خانه نفت  کار خود را در منطقه بالاخانه  کار خود را شروع کرد.
از سال 1873 ، برادران :نوبل (سوئدی  بنیانگذار جایزه نوبل ) و سرمایه دار معروف  انگلیسی  یهودی الاصل :روچیلد در استخراج  و تصفیه نفت در باکو را در اختیار داشتند .در این سال تصفیه خانه باکو صاحب تانکر(کشتی های نفت کش ) شد.این نفت  کش با نام :  زردشت  بود  (مظهر روشنائی ، وآتش ، که آن زمان مصرف خانوادگی نفت محدود به روشن کردن چراغ نفتی بود ، انتخاب نام زردشت پیامبر روشنائی ، انتخاب بسیار بجائی بود) . صاحب اولین کشتی نفت کش ، لودویک نوبل (Luddwig Nobel  ) بود که این کشتی در سوئد ساخته شده بود . بین سالهای 1897-1907 ، بیش از 3000 چاه نفت در باکو و حومه آن ، ثبت و سرشماری شده بود .در آن زمان امپراطوری روسیه تزاری  اولین تولید کننده نفت  در دنیا شناخته شده بود ، و 95 درصد نفت تولید شده در روسیه را از حوزه دریای خزر  استخراج می کردند . بین سالهای 1899 -1901  در باکو 11 ملیون تن نفت در سال تولید می شد ، که در حقیقت 50 درصد تولید نفت جهان بود . بین سال های 1918 و 1921 نظام کمونیستی شوروی ، صنعت نفت را ملی کرد و اولین تولید نفت :offshore (استخراج نفت از معادن موجود در دریا )در سال 1949 در دریای خزر شروع شد.
در سال 1920 ، اولین پولی تکنیک در رشته نفت در باکو بنیانگذاریگردید  ، این موسسه اولین موسسه علمی در صنعت نفت در اروپا و آسیا بود ، که مهندسین و تکنسین های متخصص در رشته نفت را تعلیم و آموزش میداد. در حال حاضر این موسسه با عنوان : آکادمی نفت ، با 6232 دانشجو و 745 استاد متخصص و مهندس نفت را در 8 دانشکده تعلیم می دهد .اقتصاد نفت –مدیریت صنعت نفت – تکنولوژی صنعت نفت – شیمی نفت – ژئوفیزیک – تکنولوژی استخراج نفت -  چاه زنی برای استخراج نفت ، رشته های تخصصی این آکادمی است که به دانشجویان  این آکادمی  تدریس و تعلیم داده می شود . ( ماخذ 1)

نگاهی مختصر بر ژئوپولیتیک دریای خزر و قفقاز ،و نحوه سلطه امپراطوری روسیه تزازی و روسیه کمونیستی  بر این منطقه.

امروز بعد از فروپاشی نظام کمونیستی  در روسیه ، حوزه دریای خزر ، و کشور های ساحلی آن  و قفقاز ، یکی از حساسترین منطقه  دنیا  ودر عین حال محل رقابت های علنی قدرت های بزرگ ، آمریکا ، اتحادیه اروپا ، روسیه ، چین ،  و کشور های وابسته به این قدرت ها ، چون ترکیه ، اسرائیل شده است .  بی جهت نیست که بعضی از تحلیلگران مسائل سیاسی دنیا ، قفقازو حوزه دریای خزر و کشور های ساحلی آنرا ، از منظر پیچید گی  ورقابت های علنی و پنهانی  قدرت های بزرگ  جهان در این منطقه حساس جهانی را با عنوان « خاورمیانه دوم » می نامند ( رجوع شود به کتاب با ارزش : Caucase du Sud, La nouvelle guerre froide ,Arménie,Azerbaïdjan,Géorgie.
به قلم :Gaïdz Minassian  - ترجمه عنوان کتاب نوشته در زبان فرانسه : قفقاز جنوبی ،جنگ سرد تازه ، ارمنستان ،آذربایجان ، گرجستان . د کتر در علوم سیاسی و عضور گروه پژهشگران دانشگاه پاریس دهم – روابط بین المللی و دفاع ملی. انتشارات  : Autrement Frontière  -

منطقه  قفقاز  بمانند چهار راه  ومحل تلاقی   فرهنگ های شرق و غرب ، اروپا و آسیا ، همراه با معادن نفت و گاز ، و موقعیت سوق الجیشی ، ژئواسترتژیک ، همیشه مورد توجه  قدرت ها  بزرگ بود. از آنجائیکه  تاریخ و فرهنگ وطن ما ایران  از گذشته های بسیار دور  با این سرزمین و تاریخ و تمدن  و فرهنگ مردمان آن گره خورده است ،  وحتی آینده  ایران و تمامیت ارضی و استقلال ایران  چه در گذشته و چه امروز  با این سرزمین پیوند دارند ، لذا لازم است چند لحظه در این مقاله  بر تاریخ این منطقه ، یعنی حوزه دریای خزرو و قفقاز مکث بکنیم .

                                                      *               *                      *
دریای خزر ، در محل تلاقی تمدن شرق و غرب  قرار گرفته است .از طریق این دریا ، ساکنان ساحلی  آن ، ابریشم چین را  به ساحل غربی آن در قفقاز می بردند و وبه بازرگانان  اروپائی می فروختند. بعد از تسلط روسها بر این منطقه ،  گروه های علمی از اروپا ، خصوصا انگلستان و روسیه  ، در راستای کشف منابع طبیعی  این دریا ، چون ماهی اوزون بورون (ماهی خاویار )  و منابع زیرزمینی  سواحل این دریا  ، یعنی نفت ، مطالعات و تحقیقات مختلفی  می کردند .  به ویژه اینکه اسطوره «آتش مقدس » در طول تاریخ تبدیل به باور مذهبی و دینی  شده ، و با ساکنان سواحل دریای خزر ، مخصوصاً ساکنان ایرانی آن ، با نام :دین زردشت ، پیوند  ابدی در آمده بود  . در نهایت  با کشف نفت ، ثروت اصلی و طبیعی این دریا ، توسط دولتهای  اروپائی و در راُس آن روسیه و انگلیس را برای دست یافت  به این انرژی  حرص و طمع این دولتها رابرای دست یافتن  به این ماده انرژی زا  بر می انگیزد.  همچانیکه  با کشف و استخراج نفت در سال 1908 در مسجد سلیمان توسط انگلیسی ها ،  تاریخ  ایران و منطقه جنوب  ایران با نفت گره خورده است ، درشمال ایران نیز  خود منطقه قفقاز ، دریای خزر ، و نفت و گاز حاصل از این منابع ، در تاریخ ایران و در رابطه با رقابت های  قدرت زورگو  و رقیب و استعمار گر دیگر ، یعنی روسیه تزای و روسیه  شوروی ، و بازماندگان آنان گره خورده است .
در این تحلیل و تفسیر وقایع تاریخی ، بطور اخص در ابتدا به چهار کشور ساحلی در یای خزر  توجه خواهیم کردو وقایعی تاریخی مهم و سیاسی  که در این منطقه رخ داده است ، توجه خود را به آنان متمرکز خواهیم نمود. در طول هزاره ها ی گذشته  تمدن های متعددی  در سواحل دریای خزر  ظاهر شده اند ، تنها از این تمدن ها ، دو تمدن  هستند که تا امروز به هستی خود در این منطقه ادامه می دهند :تمدن ایرانی – تمدن روسی .   باید اضافه کرد  که حضور تمدن ایرانی  از گذشته های بسیار دور  تا امروز  بطور مدام  با تاریخ دریای خزر گره خورده است. تا قرن شانزدهم  میلادی ،این دریا ، دریای ایرانی و تورانی بود . بعد از آنکه شهر آستراخان ( Astrakhan )  در سال 1556  میلادی توسط امپراطور روسیه  ایوان مخوف  ( متولد اوت 1530- مرگ مارس 1584 ، دوران سلطنت 1547-1584 - معاصر شاه طهماسب یکم  از سلسله صفویه ) تصرف شد ، این شهر که قبلاً پایتخت دولتهای خانات  تاتار بود ، از آن تاریخ به مروز این شهر تبدیل به یک شهر روسی گردید.
اولین ارتباط  روسهای قدیمی  با ساکنان  سواحل دریای خزر  خصوصاً با ساکنان  سرزمین کنونی آذربایجان ،  به گذشته های قرون وسطی میرسد . بازرگانان روسی از قرن نهم میلادی  برای تجارت  به این منطقه مسافرت می کردند. .بخاطر موقعیت جغرافیائی  این منطقه  که راه گذر کاروانهای تجاری و محل تلاقی  این راه هابود ، مسافرت های بازرگانان روس تداوم و گسترش پیدا کردند.  فقط زمانی که اقوام مغول و تاتار ها بر این منطقه تسلط داشتند ،  حضور بازرگانان روسی  در این منطقه  کاهش پیدا کرد. . اولین رابطه دیپلماتیک  بین روسیه و شیروان  به اواخر قرن پانزدهم میرسد . قبل  از آنکه : پطر کبیر  (تولد : 1672-مرگ 1725)  به سلطنت برسد ، رابطه روسیه با قفقاز  به رابطه تجاری محدود می شد. در دوران سلطنت پطر کبیر است که روسیه  سیاست خود را در رابطه با  کشورهای ساحلی دریای خزر ، علناً سیاست  نفوذ و توسعه طلبی  در برنامه خود قرار میدهد و از این طریق ، مدت دو قرون و نیم  روسیه با ایران مرز مشترک  پیدا میکند . اولین عملیات نظامی پطر کبیر  در راستای تسلط روسیه  به مناطق ایرانی قفقاز  به سالهای 1722-1723  میلادی میرسد . این عملیات نظامی با پیروزی روسیه ختم میشود  و به دنبال این پیروزی ، زمینه توسعه طلبی  این کشور در راستای تسلط خود  به تمام منطقه قفقاز ادامه پیدا میکند .
اما ایرانی ها به آسانی  مغلوب روسها نشدند.از قرن نوزدهم  حضور نظامی روسیه و در نهایت تسلط این کشور  به مناطق ساحلی شرقی و غربی در یای خزر  شروع شد ، و فقط بخش کوچکی از ساحل جنوبی  این دریا  به ایران واگذار شد.گرچه سهم ایران از این دریا بخش کوچک و بسیار مختصر بود ، ولی در نهایت دریای خزر  انحصاراً تبدیل به دریای  ایران و روس شد. با وجود این سایر قدرت ها ی توسعه طلب  نیز بنحوی  حضور خود  را علناً اعلامی می کردند . از آنجائیکه امپراطوری انگلیس  حضور خود در هندوستان  را تثبیت کرده بود ، ضمن نگرانی خود از توسعه طلبی  روسیه ،  انگلیس  با نفوذ در دستگاه حکومتی ایران  من غیر مستقیم  سدی  برای گسترش نفوذ روسیه  به مناطق جنوبی ایران  بود .
قدرت دیگری ، یعنی امپراطوری عثمانی  نیز تلاش بر آن داشت  که به سواحل دریای خزر نزدیک شود . اولین جنگ جهانی (1914-1918) و انقلاب بالشویکی 1917 روسیه ،و جنگ های داخلی و دخالت های مستقیم  قدرت های خارجی  در دو دهه اول قرن بیستم ، برای حضور  روسیه کمونیستی  در دو ساحل غربی و شرقی دریای خزر ، مشکلاتی را برای این کشور فراهم آورد . در نهایت  روسیه شوروی توانست  این مناطق را با نام «جمهوری های سوسیالیستی » در جماهیر شوروی  ادغام بکند (جمهوری های سوسیالیستی آذربایجان – ترکمنستان – قزاقستان )
لنین  قرار داد موجود بین روسیه تزاری وایران را که در راستای اداره دریای خزر بسته شده بود لغو کرد .اتحاد جماهیر شوروی جانشین روسیه تزاری شد. در این مدت نیز که ایران تبدیل به یک نظام مشروطه سلطنتی شده بود (1906) در یای خزر بدون یک قرار داد رسمی  در تملک روسیه شوروی و ایران باقی ماند . .
در جنگ دوم جهانی ،که روسیه شوروی از آن با عنوان : جنگ بزرگ میهنی ، یاد می کند نفت حاصل از معادن دریای خزر و راه استراتژیک  حمل و نقل  از طریق رودخانه ولگا و دریای خزر ، در شکست آلمان نازی نقش اساسی خود را با دیگر نشان دادند. 
از سال 1991 ، سال فروپاشی نظام کمونیستی شوروی ، مناطق ساحلی دریای خزر ، شاهد تحولات سیاسی  بسیار مهمی شد ند .به دنبال انحلال  اتحاد جماهیر شوروی ، تعداد کشور های ساحلی دریای خزر  از دو کشور ایران و شوروی به پنج کشور :روسیه –ایران –قزاقستان- آذربایجان و ترکمنستان  ارتقاع یافت .
امروزه هیچ یک از  مناطق روسیه شوروی سابق ، به اندازه مناطق و کشورهای ساحلی دریای خزر ، توجه دولت ها و قدرت های خارجی را برای دست یافتن  به ذخا ئر نفت و گاز و موقعیت ژئواستراتژیک مخصو ص بخود  حوزه دریای خزر (چهار را تلاقی  تاریخی و تمدنی اروپا و آسیا ، چه از غرب به شرق ، چه از شمال به جنوب )  این چنین بخود جلب نکرده است . به یقین هیچ طرح تقسیم  منابع آبی – منابع زیر زمینی  در سایر نقاط دنیا  چون  ، منابع   آبی ،نفتی – و گازی  دریای خزر  مشکل و مسئله آفرین باشند .
قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، دریای خزروجمهوری های ساحلی آن  ، مسائل متعددی از منظر سیاسی –اقتصادی ، محیط زیست ... داشت .بعد از فرپاشی نظام کمو نیستی  بر شدت این مسائل افزوده شده است. مذاکره و یافتن راه حل برای این مشکلات  بین دو دولت : روسیه شوروی وایران ، به مراتب خیلی آسان تر از مذاکره با 5 کشور  ساحلی امروز است.  امروز هر کشور ساحلی دریای خزر با اعمال انفرادی خود ، سعی بر آن دارد منافع دولت خود را حفظ بکند .عدم وجود موافقتنامه و همکاری های مشترک واقعی و وحدت عمل ، هر کدام از دولت ها  بدون در نظر گرفتن حقوق سایر کشور های همسایه ، تنها حقوق خود را تقاضا می کنند.
اهمیت دریای خزر  درست بخاطر نفت و گاز این دریا است. منطقه در حال تبدیل شدن  به یک قدرت نفتی و گاز است .با در نظر گرفتن اهمیت نفت و گاز  به عنوان انرژی در سطح جهان ، چه از منظر اقتصادی و چه از منظر استراتژیک تسلط بر مخازن و ثروت های دریای خزر و استخراج و فروش آن ، باعث رقابت های سیاسی  منطقه ای بی رحمانه ای شده است. این رقابت ها در چها رچوب مثلث مرسوم رابطه :تولید –مصرف – انتقال نفت و گاز-  نقش بازی می کنند.برای روسیه نقش استراتژیک دریای خزر  در توسعه سرزمین اراضی باز مانده از سنت توسعه جغرافیائی  امپراطوری روسیه از گذشته ها است. روسیه در راستای این اهداف توسعه جغرافیائی  بالطبع به زودی با رقابت های آمریکا – اروپای غربی – ایران – تر کیه  مواجه شد. از این منظر  روسیه سعی بر آن دارد اهداف برنامه های اجرائی خو د  در این منطقه را با واقعیت  های تازه ژئوپولیتیک منطقه مطابقت دهد .
بین ایران و روسیه هرگز قرارداد تعین حدود و سهم طرفین از ذخائرزیر زمینی دریای خزر  وجود نداشت. چنین قرار داد  بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور کشور های متعدد اطراف دریای خزر  مشاهده و علنی شد. از این منظر دریای خزر  تبدیل به مرکز رقابت های قدرت های متعدد شد.
نتیجه گیری
با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیائی  قدرت های های جهانی و منطقه ای  در رابطه با قفقاز، روسیه در شمال ، خاورمیانه در جنوب ، کشور های صنعتی  اروپا در غرب ، اقتصاد در حال توسعه چین  در جنوب شرق  و شرق ، آسیای مرکزی و قفقاز  در آینده  در قلب رقابت های اقتصادی  واستراتژیک  سرسختانه قرار خواهند گرفت . از این رقابت های  بی رحمانه  برای تعین مسیر انتقال نفت و گاز ، مسلماً در نهایت به رقابت های   بازرگانی  قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه  خواهد  کشید که در حقیقت امر ، این مبارزات  سیاسی و علنی  در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی ، یک مبارزه پیچیده و چند بعدی است که در آن ، معیار ها ، معادلات و مسائل استراتژیک ، ژئوپولیتیک ، اقتصاد  فرا ملی  نقش دارند . در نهایت ، مبارزات  برای کنترل این منطقه اشکال متعددی  خواهد داشت  که عاملان کمپانی های فراملی ، چند ملیتی ، همچنین حرکت های سیاسی  افراطی فعال در منطقه  نقش خواهند داشت . این سئوال پیش می آید :  آیا نباید شروع یک تغیر و تقسیم و مرزبندی های جدید منطقه ای را در آینده شاهد بود؟
مسلم است که آمریکا  همراه با سایر قدرت های بزرگ  یک روش و مدیریت مشترکی را در منطقه جستجو بکنند ، گرنه امکان برخورد های خونین و جنگ های قومی مذهبی در منطقه  بسیار است . ماخذ (2)





 
 
مسیر انتقال  نفت باکو  به دریای مدیترانه برای ارائه به بازارهای  بین المللی و مشارکت مستقیم شرکت های چندملیتی نفتی  دنیا در این طرح . .
 ادامه دارد .
به قلم کاظم  رنجبر ، دکتر درجامعه شناسی سیاسی .
پاریس .17 ماه مه 2012 .
اقتباس  بطور کامل و یا  به اختصار با ذکرنام نویسنده و سایت ، کاملاً آزاد است .

 
 

سالگرد تولد دکترمحمد مصدق وروزفردوسی!

تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! "آی نقی" خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن

تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! "آی نقی" خودت اصلاح‌طلب‌ها را اصلاح کن، مهدی اصلانی

مهدی اصلانی
شما آقايان اگر باورمند به تقدس هستيد اين تقدس بايد همه‌گانی و شامل همه‌ی انديشه‌های انسانی شود. هيچ انديشه‌ای به خودی خود نسبت به هيچ انديشه‌‌ی ديگری برتری ندارد. شما با نگاهی تبعيض‌آميز که به نوعی راسيسم نظری پهلو می‌زند يک انديشه را که همانا اسلام عزيز! باشد از شمول نقد خارج می‌کنيد چون هم آسمانی است و هم دارای اکثريت



صورت مسئله‌: شاهين نجفی خواننده‌ی جوان و خوش‌قريحه‌ی رپ ايرانی با انتشار کليپ ويديوی "آی نقی" امام دهم شيعيان را دست‌مايه‌ی آخرين اثر هنری خود قرار داد. خبرگزاری نيمه‌دولتی "فارس" منسوب به بخش اطلاعات و امنيت سپاه پاسداران با انتشار خبری تحت عنوان: "حکم ارتداد شاهين نجفی صادر شد" از فتوای آيت‌الله صافی گلپايگانی پرده برداشت. بر زير صدور اين فتوی که عکس آن در خبرگزاری فارس به ديد گذاشته شد، تاريخ و مُهر دو هفته پيش از انتشار ترانه کليپ "آی نقی" خودنمايی می‌کرد. مرجع نود و شش ساله‌ی شيعيه در پاسخ به سئوالی درباره حکم توهين‌کنندگان به امام هادی (امام دهم شيعيان) بدون نام بردن از هيچ‌کس فتوی با اين مضمون صادر کرد: پرسش: مدتی است عده‌ای اجيرشده که عمدتاً از ضدانقلاب خارج کشور می‌باشند در فضای اينترنت، سايت‌ها و وبلاگ‌های خود به راحتی به امام مظلوم شيعيان حضرت امام هادی اهانت می‌کنند (طراحی، جوک، کاريکاتور، فحاشی، دروغ بستن و ...) حکم اين افراد چيست؟ پاسخ: چنانچه اهانت و جسارت به حضرت نموده باشند مرتدند. والله‌اعلم.
خبرگزاری امنيتی فارس هم‌چنين از "تشکيل کمپين اعدام شاهين نجفی" گفت. پس از آن سايت خبری شيعه‌آن‌لاين از اختصاص يافتن صدهزار دلار جايزه برای سر شاهين نجفی که توسط فردی خير از کشورهای عربی(؟) تاًمين شده خبر داد. تدارکِ صدور اين فتوی و نفرين‌نامه‌ی شوم و بهيمی اما پيش‌تر کليد خورده بود. حدود يکسال پيش در برخی شبکه‌های اجتماعی هم‌چون فيس بوک و صفحه‌ای مجازی بر روی اينترنت تحت عنوانِ "کمپين يادآوری امام نقی به شيعيان" تعدادی از جوانان منتقد اوضاع اجتماعی سياسی در ايران به زبانِ طنز و شوخی با نام بردن از امام دهم شيعيان که به ساده‌گی به زبان آمده و خوش‌تلفظ می‌باشد، بر مبنای کم اشتهار بودن و ناشناخته‌گی امام دهم شيعيان، "نقی" را به ابزاری برای بيان پاره‌ای اعتراضات و انتقادات در چهارچوبه‌ی طنز قرار دادند. گفتنی است در ميان دوازده امام منسوب به شيعيان، بر مبنای موضوعيتِ تاريخی، اهميت و اشتهارشان می‌توان چندتنی را به ساده‌گی رج زد. به عنوان نمونه در شمارش امامان پس از امام هشتم می‌توان با جا انداختن امام نهم و دهم يک‌سر به ايستگاه امام يازدهم رسيد. ناشناخته‌گی امام دهم شيعيان چنان بود که پس از غائله‌ی "آی نقی" بيژن فرهودی مجری برنامه تفسير خبر تلويزيون صدای آمريکا در برنامه جمعه بيست و دوم ارديبهشت "نقی" را امام چهارم! خواند. جالب‌تر آن‌که مهمان ويژه اين برنامه دکتر محمد سهيمی که خود را مسلمانی معتقد معرفی کرد نيز "نقی" را امام يازدهم معرفی کرد. پيش از ورود به بحث اما...
مقدمه‌‌ای ناگزير: اصلاح‌طلبان از ابتدای حضور و قدم‌رنجه‌ فرما شدنشان به خارج کشور که آن را نقطه‌ی آغاز اپوزيسيون می‌خوانند، در برخورد با موضوعات حقوق بشری از نوعی ضرورت سياسی پيروی کرده و می‌کنند. تمامی اصلاح‌طلبان امروز و يا چپ‌های مسلمان ديروز نه تنها در "دوران طلايی" در موضع اعتراض قرار نداشته‌اند که يک خط اعتراض به نقض حقوق بشر نيز. صدور حکم ارتداد و آدم‌کشی يکی از دست‌آوردهای "امام راحل!" بود. از جمله مشهورترين و فجيع‌ترين احکام خمينی صدور حکم ارتداد و مرگ برای شنونده يکی از برنامه‌های راديو درست هفده روز پيش از صدور حم ارتداد سلمان رشدی در روز مادر و ماجرای معروف به اوشين بود.(۱) اصلاح‌طلبان هماره بر مبنای مفروضاتی نادقيق ابتدا يک ساخت به وجود می‌آورند و سپس در آن ساخت يک گفتمان می‌سازند و ديگران را به مسابقه‌ای دوسرباخت که قوانين و زمين بازی از قبل توسط خودشان تعيين شده دعوت می‌کنند. در موردِ اخير ابتدا متفقاً گفتند توهينی از جانب شاهين نجفی به اعتقادات و باورهای اکثريتی عظيم وارد شده است. شما بايد اين فرض نادقيق و معيوب از جانب ايشان را بپذيريد تا بازی آغاز شود. يعنی شما به بازی دعوت می‌شويد که از پيش بازنده‌‌ی آن هستيد. مشکل اصلی اصلاح‌طلبان در برخورد با عمده مسائل نه ساختی معيوب به نام کليت نظام اسلامی که از ابتدای شکل‌گيری‌اش تن دريده و سر زده که وجود "بدمن‌ها" و آدم مريخی‌هاست. چاره‌ی کار نيز آن‌که بايد بدمن‌ها از قدرت رانده و آدم خوب‌ها را دوباره به قدرت برگرداند. در ماجرای اخير جان‌مايه‌ی حرف بيشتر اصلاح‌طلبان آن است که اگر آيت‌الله منتظری بود اين‌طوری نمی‌شد. اگر آقای کروبی الان در قدرت بود با چانه‌زنی معضل را حل می‌کر و نمی گذاشت کار به اين جا‌ها بکشد. به همين روشنی بخشی از سبزها و اصلاح‌طلبان هرگز قادر به نقد تمامی جنايات دوران جمهوری اسلامی نمی‌باشند. نقد جنايات جمهوری اسلامی الزاماً بايد با نقدِ موجوديت جمهوری اسلامی تواًمان صورت گيرد. جمهوری اسلامی روزی اصلاح خواهد شد که ديگر نباشد. پاره‌ای وامانده‌گان و پرت‌شده‌گان از قدرت (نه کناررفته‌گان از قدرت) اگر فرجام چانه‌زنی در بالا مطابق ميل طی شود اصل موضوع را به فراموشی وا می‌نهند. چرا که اصل برای اصلاح‌طلبان حفظ کليت نظام می‌باشد. به معنای روشن و ساده‌تر، بايد نظامی موجود باشد که بشود و بتوان بخشی از آن‌را اصلاح کرد، وگرنه نه نشان از تاک خواهد ماند و نه از تاک‌نشان.در مورد اخير در تمامی نوشته‌های منسوبين بدين نحله‌ی فکری نقطه‌ی شروع آن بود که در کليپ "آی نقی" از جانب شاهين نجفی تحقير و توهينی بزرگ به باورهای اکثريتی عظيم از شيعيان روا شده. اين همه گفتم تا پلی زده باشم به سخنِ اصلی و بهانه‌ی اين مکتوب. و آن عبارت است از واکنشِ يک‌سر خطا و تباه از جانبِ اصلاح‌طلبان و بخشی از "سبز‌ها" نسبت به غائله‌ی "آی نقی". از ميان برخوردهايی که فضای رسانه‌ای ده روز گذشته را اشغال کرد به پاره‌ای نوشته‌های اينان می‌پردازم. در غائله‌ی "آی نقی" ابتدا اکثرِ سبزها و اصلاح‌طلبان ترجيح دادند خودشان را نجس نکنند و با سکوت از کنار ماجرا بگذرند، که لابد از شرِ يک "تحقيرکننده مقدسات" و "تبهکار" راحت شوند. با کمی تاًخير در ستون "برگ سبز" تارنمای "جرس" که اصلی‌ترين پايگاه خبری-تحليلی سبزها می‌باشد با اين توضيح که: "نظرات وارده در ستون يادداشت‌ها الزاماً ديدگاه جرس نيست" سه نوشته از مهدی جامی، مرتضی کاظميان، و طاها پارسا منتشر شد. از آن‌جا که اين سه نوشته با درجاتی متفاوت در يک شوم‌آوايی مطلق، بازتابِ نظری و سقوط اخلاقی بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان در واکنش به رُخ‌داد اخير را شمول می‌دهد، می‌توان آن‌را "الزاماً ديدگاه جرس خواند" ابتدا مکثی خواهم داشت بر روی اين سه مکتوب و سپس نگاهی به نوشته‌ی مجتبی واحدی در تارنمای "گويا" و علی افشاری در "روز آنلاين" در ميان تمامی نوشته‌های تاکنونی بر "آی نقی" بی‌ترديد فاجعه‌آميز‌ترين و رسواترينِ آن تعلق به مهدی جامی مدير سابق راديو زمانه در "جرس" دارد. (با پوزش از ف. م. سخن. که تارنمای "گرامی" جرس و البته نويسنده‌ی گرامی و محترم‌شان را ناگرامی و نامحترم می‌دانم. (2)
اول، مهدی جامی: نوشته‌ی مهدی جامی، جدا از نادقيق و غير‌اخلاقی بودن، شباهتی قريب به پاپوش‌دوزی امنيتی و زير چَک دادن شاهين نجفی به دست سربازان گمنام دارد. اين‌ها گوشه‌ای از اتهام‌نامه و کيفرخواستِ کوتاه جامی عليه شاهين نجفی در "جرس" می‌باشد، وی ابتدا کار شاهين را توهين به مقدسات و تحقير و تمسخر می‌خواند. سپس تحقير را روش تبهکاران دانسته و خوب بعدش هم که معلوم است ديگر، تبهکارِ تحقير‌کار اعدام بايد گردد! جامی می‌نويسد: «تمسخر هيچ مناسبتی با رواداری ندارد. شوراندن خلق (امت) و گزک به دست تبهکاران حاکم دادن.[...] تحقير روش تبهکاران است نه آزادگان» مهدی جامی سپس اتهام هم‌کاری با گروه‌هايی که از روش توهين پيروی می‌کنند را تن‌خور شاهين کرده (نام مستعار و اسم رمز ضد‌انقلاب و جريان فتنه) و اين‌گونه پرونده را بر دل‌بسته‌گانِ جمران و جمکران چرب‌تر می‌کند: «شاهين نجفی به پشتوانه و دلگرمی گروههايی که از روش توهين برای پيشبرد مقاصد سياسی و اجتماعی خود در ايران بهره می‌برند است که می‌تواند ترانه آی نقی بنويسد و اجرا کند. اگر اين دلگرمی نبود او هرگز تصورش را هم نمی‌کرد يا اگر می‌کرد جسارت بيانی‌اش را نمی‌يافت» و البته حالا که شاهين جسارت بيانی‌اش را يافته بايد تاوان پس دهد و کسی که خربزه می‌خورد لابد پای لرزش هم می‌نشيند. چشم شاهين کور و دندش هم نرم، می‌خواست توهين نکند و تحقير پيشه نکند که «تحقير روش تبهکاران است.» و تبهکار تحقير‌کار اعدام بايد گردد!. مهدی جامی، اما ول کن ماجرا نيست و در دفاعی آشکار و "دين‌خويانه" از رحمانيت اسلام بر سر شاهين تشر می‌زند که: «دين اسلام دين زندانيان و قربانيان اين نظام است. دين تاجزاده‌ها و نبوی‌ها و سحابی‌ها و موسوی و کروبی است. دين نوری‌زاد و سردار علايی است. دين رهنورد و فائزه است. [...] دين آل احمد است دين سروش.»(۳) اين بيانِ امنيتی که هيچ نامی جز سقوط اخلاقی نمی‌توان بر آن نهاد با زبان بی‌زبانی به شاهين می‌گويد ای هتاک و تحقيرکننده اگر رعايت هيچ چيز را نکردی دست‌کم رعايت اسلام فائزه و رهنورد و سردار علايی را می‌کردی، و به حرمت منتظری و موسوی و کروبی هم که شده بود اين غلطِ زيادی را نمی‌کردی. و کجاست احمد شاملو که ندا سردهد "زمانه‌" غريبی‌است نازنين! حرمت را در پستوی خانه نهان بايد کرد.
دوم، طاها پارسا: سبزينه‌پوش ديگر آقای طاها پارسا با تحقيری خفيف و "جوانک" خواندن شاهين نجفی (معادل طفلک) آن‌هم از نوع "جويای نام" شاهين را با قاتل نروژی مقايسه کرده و می‌نويسد: «روی سخن با جوانک جويای نامی نيست که در هر جامعه‌ای و هر از گاهی از اين هتاکی‌ها به آبرو و نام و جسم و جان انسان‌ها يافت می‌شود. شاهين نجفی لابد حالا می‌داند که توهين کردن يکی از ساده‌ترين کارهايی است که در زندگی می‌شود کرد و لذا به يک معنا کاری است معمولی و بيهوده؛ يعنی نه تنها منجر به نتيجه نمی‌شود بلکه در همان لحظه اول صاحب گفتار را تحقير می‌کند و بر زمين می‌کوبد جايی خوانده‌ام که هر انسانی اين ظرفيت را دارد که دست کم ۱۰ دقيقه بر صدر اخبار قرار گيرد اما مسئله اين است که به چه قيمتی؟ آيا قاتل نروژی هم که ۷۷ نفر را يکجا در ساحل کشت از همين قاعده پيروی نکرد؟» (۴) به باور طاها پارسا، شاهين ده دقيقه در صدر خبر‌ها جای گرفت. بسيار خوب. بعد تحقير شد. اين هم قابل فهم است که در جنگ تحقير، سبزها کمر به تحقير متقابل شاهين گرفته‌اند. اما می‌ماند بر زمين کوبيده شدن شاهين؟ شاهين را چه کسی زمين‌گير کرده است؟ طاها پارسا از چه می‌گويد؟ حکم آيت‌الله نود و شش ساله که با زمين گير کردن شاهين دل جناب پارسا را خنک کرده.
سوم، مرتضی کاظميان: نوشته‌ی مرتضی کاظميان، در جرس با فاصله از وقاحت نوشته‌ی مهدی جامی، به گونه‌ای در صدد جمع کردن ماجرا برآمده. وی پس از متکثر خواندنِ جنبش سبز محتوای آهنگ "آی نقی" را "به‌دليل رنجاندن بخشی از شهروندان، و توهين به باورهای آنان اقدامی غير‌اخلاقی" خوانده و سپس با توسل و دخيل بر آستان دکتر علی شريعتی از "جغرافيای سخن" و چه جايی؟ و چگونه سخن گفتن؟ با نامناسب خواندنِ شاهين نجفی به اين نتيجه‌گيری در متن نوشته‌اش می‌رسد که: "در روزهايی که محمدرضا معتمدنيا، اسير آزاده‌ سبز، اعتصاب غذا را چونان راهی برای رساندن صدای اعتراض خود" در پيش گرفته و محمد توسلی عنقريب به وظيفه شرعی خود که همانا روزه و اعتصاب غذا دست خواهد زد و "نرگس محمدی بيمار تحت فشار بازجوها و شرايط زندان، دچار فلج مجدد می‌شود؛ [و] مهسا امرآبادی به همسر زندانی‌اش می‌پيوند" را شايسته دموکراسی‌خواهان ايران ندانسته و به همه‌گان توصيه می‌کنند تا "انرژی‌های کمتری را تلف کنند و تمرکز و همگامی بيشتری پيرامون جنبش اجتماعی ايران امروز (جنبش سبز) بيافرينند" (۵)

چهارم مجتبی واحدی: مجتبی واحدی، مشاورِ ارشد و سخنگوی سابق مهدی کروبی (با پوزش از آقای واحدی. سابق می‌گويم و نه ساقط، چرا که "شيخ" در حال حاضر به گاه هواخوری يا ديدار با فرزندانش هم چهار جفت چشمِ بپا دارد. در جايی که سخن گفتن "شيخ" موضوعيت ندارد، وظيفه‌ی سخنگويی و مشاور ارشد بودن امری است متعلق به سابق) در آخرين مکتوب‌شان که در تارنمای "گويا" منتشر شد، به بهانه‌ی سنگ‌انداختن آيت‌الله صافی در چاه و غائله‌ی "آی‌ نقی" اندر فوايد "شيخ‌"شان مهدی کروبی، به نقل دو داستان می‌پردازند تا گفته باشند از پايبندی "شيخ" بر اصول و "سخن انسانی" گفتن‌شان. يکی از اين دو داستان مربوط به سال ۸۱ و مخالفت شيخ باصدور حکم ارتداد برای هاشم آغاجری به بهانه‌ی توهين به مقدسات می‌باشد. "شيخ" در جلسه‌ای خصوصی در حضور آقای واحدی و "دو تن از روحانيون سرشناس حکومتی" که بر اساس روايت آقای واحدی آن دو روحانی آمده بودند تا: «برای آنکه به خيال خود شيخ را خلع سلاح کند انبوهی از روايات و احاديث را بر سر او ريختند. کروبی هم که از قبل خود را برای "تکرار مخالفت" آماده کرده بود در کمال آرامش به آنها پاسخ داد که "حتی اگر همه رواياتی که شما می‌گوييد درست باشد برای اثبات توهين، وجود دو عنصر ضروری است: نخست آنکه گوينده، واقعا قصد توهين داشته و دوم، وجود عبارات صريح که در جامعه، توهين تلقی شود» (۶) آقای مجتبی واحدی به عنوان يک مسلمان معتقد البته ضروری نمی‌دانند به خواننده‌ی مطلب‌شان بگويند با اين استدلال اگر گوينده‌ی مطلب (آغاجری يا هر فرد ديگر) واقعاً قصد توهين داشته باشد و عبارت صريح از طرف جامعه (امت هميشه در صحنه) توهين تلقی شود تکليف گوينده‌ی مادرمرده چه می‌باشد؟ و حکم "شيخ" شان بر مبنای قوانين شرعی در مورد توهين‌کننده چه خواهد بود؟ اصلاً چه کسی ميزانِ سنجشِ توهين با غيرِ آن به ويژه در مورد اخير مرتبط با يک اثر هنری می‌باشد؟ جناب واحدی! شوخی نفرماييد و از "سخن انسانی" گفتن شيخ، برای‌مان قصه سرندهيد. "شيخ" شما در سياه‌ترين دوره تاريخ جمهوری اسلامی و در "دوران طلايی" دست راست آقای خمينی نشسته بودند. شما نمی‌توانيد حتا يک مورد اعتراض از جانب ايشان به سلاخی دهه‌ی شصت ارائه دهيد. "شيخ" هماره طرفدار جمهوری اسلامی و شخص "امام خمينی" بوده و هستند. ايشان مکرر در مکرر انقلاب اسلامی را عصر سربلندی و آيت‌الله خمينی را مطلق عدالت خوانده و معتقد که "بُعد رحمانی، بخشش، قانون‌گرايی و دقت در حفظ حقوق شهروندی از خصايل برجسته "امام راحل" بوده است. ايشان در دوران موج سبز و در ارتباط با اعدام‌های تابستان شصت و‌هفت و نقش خمينی که ديگر تنها خواجه حافظ شيرازی است که نداند قاتل اصلی جز خودش کسی نمی‌باشد فرمودند: «ماجرا در ابهام قرار دارد و معلوم نيست که تا چه اندازه امام در اين ماجرا دخالت داشته‌اند ۷» آقای واحدی! نه شمای مسلمان معتقد نوعی نه "شيخ"‌تان و نه هيچ مرجعی به زعم شما "عادل" نمی‌تواند با قوانين اسلامی مخالفت کند چرا که به محض مخالفت از مسلمانی ساقط می‌شود. شما جناب واحدی ما را بدهکار "شيخ"‌ می‌کنيد که مرحمت فرموده و آن‌دفعه را نديد گرفته‌اند. شما با برگرداندن انگشت اتهام به سمت بخشی از اپوزيسيون معتقديد که حاشيه‌های داستانِ اخير بيش از اندازه حساسيت برانگيز شده. بر من دانسته نيست شما با چه اطمينانی و بر چه مبنايی تهديد جانی عليه شاهين نجفی را "غيرواقعی" می‌خوانيد؟. به راستی به معنای اين بخش از نوشته‌تان وقوف داريد: «تلاش مشکوک برخی رسانه‌های حکومتی و همراهی سئوال برانگيز بخشی از اپوزيسيون برای مرتبط کردن يک فتوا از آيت‌اله صافی گلپايگانی با اين موضوع موجب تبليغات وسيع پيرامون تهديد غير‌واقعی عليه جان خواننده ترانه شد» آقای واحدی صدهزاردلار برای سر شاهين جايزه تعيين شده شما اپوزيسيون را هدف گرفته که فتوای آيت‌الله صافی ربطی به شاهين ندارد؟ مگر آيت‌الله صافی زبانم لال! که عمرشان دراز باد و چند سال ديگر امت هميشه درصحنه! بايد صدسالگی‌شان را جشن بگيرند خودشان زبان ندارند دو کلمه بگويند اين فتوا ربطی به شاهين نداشته و ندارد؟ سخن‌گويی البته برازنده‌ی شماست اما در اين مورد مشخص چرا نقش سخن‌گوی ايشان را ايفا می‌کنيد؟ جناب واحدی! اگر فردا بر مبنای فتوی که شما مرتبط با شاهين نمی‌دانيد، سر اين پسر را ته‌تراش کرده و روی سينه‌اش به نمايش گذاشتند و مانند فريدون فرخزاد "مثله"‌اش کردند تکليف ما با اسلامِ رحمانی شما چه خواهد بود؟ لابد مانند هميشه عده‌ای مريخی و خودسر با هدايت اجانب برای آلودن رحمانيت "اسلام عزيز!" دست به کار شده‌اند. حتماً نمی‌خواهيد کسانی را نام برم که همين‌گونه با چنين فتواهايی به "درک واصل شده‌اند" ليست جنايات و تباهی‌های نظام به ويژه در دوران طلايی چنان است که شماره کردنش موجب کسالت خواننده خواهد شد. مجتبی واحدی هم‌چنين با "دروغين خواندن فتوی" بخشی از اپوزيسيون يا به زعم ايشان کسانی که "ادعای دموکراسی‌خواهی" دارند را مورد تفقد اصلاح‌طلبانه‌شان قرار می‌دهند: «گروهی از حاميان دو آتشه شاهين نجفی، با ادعای دموکراسی‌خواهی، يک فتوای دروغين را دستاويز قرار داده‌اند و با تبليغ گسترده پيرامون آن، به صورت غير مستقيم به حکومت کمک می‌کنند تا مظاهر گوناگون "نقض دموکراسی" را از چشم‌ها مخفی نگه دارد. آنها با منتسب کردن فتوای بيست روز پيش آقای صافی گلپايگانی به ترانه‌ای که حدودِ يک هفته پيش منتشر شده "فرياد بر می آورند « جان ترانه سرا، در خطر است" آقای واحدی به پير به پيغمبر قسم جان خواننده در خطر بوده و هست که پليس آلمان وارد ماجرا شده است. آخرسر شما جناب واحدی مرقوم داشته‌ايد: «حقيقت آنست که من شخصاً در ترانه جديد شاهين، هيچ آموزندگی نديدم.» (خواننده مصيبت‌زده را با نام کوچک خواندن از جانب آقای واحدی را لابد بايد نوعی هم‌دردی به حساب آورد. معادل حالا جوانی کردی و کاری است که شده) آخر جناب واحدی! چه کس تعيين کرده و قرار نهاده و گفته که در موسيقی رپ که بنيانش بر اعتراض و مقابله با هرنوع تبعيض از جمله بدترين نوعش (آپارتايد دينی در ايران) واقع شده و با زبانی خاص و خيابانی عرضه می‌شود بايد دنبال آموزندگی گشت؟

پنجم علی افشاری: مشابه چنين برخوردی را علی افشاری اين‌گونه فرمول می‌کند: «مسئله ارتداد و مجازات مرگ برای آن که بنا به قولی امری متعلق به دوران اوليه بعثت پيامبر بوده و سپس منسوخ شده است و به باور ديگری احاديث و روايات مربوط به آن ضعيف بوده و قابل استناد نيستند.» (۸) شوخی نفرماييد آقای افشاری. چی منسوخ شده؟ چه چيز قابل استناد نيست؟ دست‌کم جدای از فريدون فرخزاد و کوروش آريامنش که به اتهامی مشابه و توهين به مقدسات سلاخی شدند از بختيار و قاسملو و شرفکندی و کاظم رجوی و دکتر سامی و فروهرها بگيريد و برويد جلو الا‌ماشالله تا برسيد به تابستان شصت‌و‌هفت که تنها در يک فقره با حکمِ امامِ خوش‌خط "دست طلايی" (۹) چندين هزار نفر سهميه گورستان‌های بی‌نام شدند. در اين زمينه از برکاتِ اسلامِ عزيز! چنان ليستی بلند در اختيارمان است که می‌توانيم آن‌را در کتابِ جهانی رکوردهای گينس ثبت کنيم. آقای افشاری هم‌چنين انتشار اين آهنگ را "چون باعث آلام و درد و رنج مؤمنان و شيعيان معتقد شده است به لحاظ اخلاقی نيز ايراد و اشکال‌دار" می‌دانند. علی افشاری، عمومی شدنِ آی نقی را "دامن زدن به فضای تخاصم و ستيز و تنش در جامعه و از منظر کارکرد‌گرايی آرامش جامعه را مختل" کردن می‌دانند. کارکرد‌گرايی؟دامن زدن به فضای تخاصم؟ آلام شيعيان و رنج مؤمنان؟ آقای افشاری به عنوان فردی معتقد و مسلمان معتقدند: "ترانه فوق چون مرز مشخصی با تمسخر واستهزاء ندارد و عرف جامعه در خصوص مقدسات را رعايت نکرده است، مشکل آفرين است"
فصل مشترکِ تمامی نوشته‌های فوق و منطق ارائه شده در آن يک چيز است و لاغير. دعوت به سکوت. چرا می‌گويم دعوت به سکوت؟ خط مشترکی که در تمامی نوشته‌های فوق اصل قرار گرفته و دنبال می‌شود آن است که شاهين نجفی، به چيزی توهين کرده که اولاً مقدس بوده است. دوماً به اکثريتی عظيم توهين شده. مبنای اين تقدس اما آسمان است. حوزه‌ی آسمان هم مقدس است و هم مصونيت دارد، زان‌بيش‌تر اکثريت را هم دارد. اگر شاهين در ترانه‌ی خود به جای "آی نقی بيا" به حوزه‌ی دين ورود نمی‌کرد و به عنوان مثال می‌گفت آی مارکس بيا و يا ژان پل سارتر يا کامو و يا هر انديشمندی ديگر را به آمدن فرا می‌خواند و دست‌مايه‌ی کار هنری‌اش قرار می‌داد آب از آب تکان نمی‌خورد. مبنای نقد‌ناپذيری آسمان شروع از نيمه‌ی دوم بازی است. شما آقايان اگر باورمند به تقدس هستيد اين تقدس بايد همه‌گانی و شامل همه‌ی انديشه‌های انسانی شود. هيچ انديشه‌ای به خودی خود نسبت به هيچ انديشه‌‌ی ديگری برتری ندارد. شما با نگاهی تبعيض‌آميز که به نوعی راسيسم نظری پهلو می‌زند يک انديشه را که همانا اسلام عزيز! باشد را از شمول نقد خارج می‌کنيد چون هم آسمانی است و هم دارای اکثريت. مرتب دور می‌زنيد و جلز و ولز می‌کنيد و از هواس‌پرتی‌های اسلام بهره می‌جوييد تا صحت عقلش را به اثبات برسانيد. در هنر اساس اين پرسش که چرا گفتی؟ ناصحيح است. جخ! بحث شما اين نيست که چه گفته؟ بحث شما آن است که چرا گفته؟ شما برای هنرمند از پيش سبک و موضوع تعيين می‌کنيد. هنرمند بايد بتواند هرچه خواست بگويد. شما هم نقد کنيد. در اين حق هيچ مرزی وجود ندارد. در هنر تنها يک بايد وجود دارد و آن همانا بی‌مرزی سخن می‌باشد. مرز پس از تولد اثر تعيين می‌شود. بنيانِ هنر تخيل است. يک چيز در جهان آزاد است و از حوزه‌ی هر محدوديتی خارج، و آن ذهن آدمی است. هنرمند از هفت دولت آزاد است چون مدام تخيل می‌کند. هنر ثبت تخيل و ذهن است. تحقير در اين مقوله اساساً موضوعيت ندارد. شما اول ساکت می‌کنيد و بعد می‌گوييد جنبش سبز متکثر است و بياييد حرفتان را بزنيد. آخر اين نوع حرف زدن که می‌شود پانتوميم! شما هرجا کم می‌آوريد جِر می‌زنيد و می‌گوييد به مقدسات اکثريتی عظيم توهين شده است. جوهره‌ی حرف شما ساکت کردن است. بعد اين حوزه‌ی تقدس را به سياست تسری می‌دهيد که مثلاٌ "آی نقی" خواندن شاهين در جنبش سبز افتراق ايجاد کرده است و يا بيماری نرگس محمدی و زندانی شدن محمدرضا معتمدنيا را به سايه رانده و زير گرفته و يا خوب بود شاهين به حرمت موسوی و منتظری و کروبی نمی‌خواند. چرا که آی نقی! آسيب‌رسان ائتلاف‌های سياسی شده است. شما با اين نوع نگرش گفتمان سکون می‌سازيد هر ائتلافی وقتی معنا دارد که همه‌ی صداها در آن شنيده شود. گفتن اين‌که جنبش سبز رنگين‌کمان است و متکثر و چه و چه ديگر به کار سياست امروز نمی‌آيد. چون از اولش هم سبز متکثر نبود و نيست. از همان آغاز همه بايد به سبز می‌پيوستند، سبز با کسی ائتلاف نداشت و ندارد. شما مدام کنار تشک قدرت بدن‌سازی می‌کنيد و تمرين سکوت می‌دهيد. غايت حرف شما اين است: دين نبايد آسيب ببيند. شما از نقطه‌ای آغاز می‌کنيد که مورد توافق نيست. در پايان چه دارم بگويم جز آن‌که آی نقی خودت اصلاح‌طلبان را به راه راست هدايت کن. آمين!
مهدی اصلانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- ماجرای صدور حکم ارتداد از سوی خمينی از اين قرار بود که هم‌زمان با "روز مادر" سال ۱۳۶۷، راديوی جمهوری اسلامی ايران در سالروز تولد حضرت فاطمه طی برنامه‌ای زنده از مخاطبينش سؤال می‌کند الگوی شما به عنوان زن ايرانی کيست؟ به رغم نام بردن اکثر پاسخ دهندگان از حضرت فاطمه به عنوان الگو، يکی از مخاطبان از "اوشين" به عنوان الگويش نام می‌برد و در پاسخ به گوينده که می‌پرسد چرا الگوی شما فاطمه نيست می‌گويد: "حضرت زهرا مال ۱۴۰۰ سال پيش است. ما يک الگوی امروزی می‌خواهيم" خمينی تنها ساعاتی پس از پخش اين مصاحبه و اطلاع از پخش زنده اين برنامه از آنتن صدا و سيما، در نامه‌ای خطاب به محمد هاشمی، رئيس وقت اين سازمان که بدون استفاده از واژگان محترمانه‌ای چون "جناب" و "محترم" و "با تشکر" و "موفق باشيد" و... نوشته شد، و حکم ارتداد صادر کرد. "آقای محمد هاشمی، مديرعامل صدا و سيمای جمهوری اسلامی با کمال تأسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه ۸ بهمن) از صدای جمهوری اسلامی مطلبی در مورد الگوی زن پخش گرديده است که انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردی که اين مطلب را پخش کرده است تعزير و اخراج می‌گردد و دست‌اندرکاران آن تعزير خواهند شد و[...] توهين‌کننده محکوم به اعدام است. نگاه کنيد به صحيفه نور، جلد ۲۱ صفحه ۷۶
۲- نگاه کنيد به ف.م.سخن"ترانه نقی، توهين به مقدسات يا طرح تلخ معضلات؟" در اين نوشته ف. م. سخن سايت جرس را با صفت "گرامی" به کار گرفته؟! گويا نيوز.
۳- نگاه کنيد به مهدی جامی، "حق تمسخر و تحقير محفوظ نيست" تارنمای جرس
۴- نگاه کنيد به طاها پارسا،" دشمنان درجه اول آزادی" پيش‌گفته
۵- نگاه کنيد به مرتضی کاظميان، ستاره قطبی، شکاف اصلی. پيش‌گفته
۶- نگاه کنيد به مجتبی واحدی، "اسلام گرايی نمايشی دموکراسی خواهی گزينشی" گويا نيوز‬
۷- نگاه کنيد به نامه کروبی به موسوی‌اردبيلی در اعتراض به سخنان دادستان عمومی تهران
۸- نگاه کنيد به علی افشاری، "ترانه جنجالی و نفی خشونت و اهانت" روز‌آنلاين
۹- وام گرفته شده از عطاء مهاجرانی که از خوش‌خطی امام راحل سخن گفته‌اند