۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه
جان بولتون کيست، و چه خوابی برای ايران ديده است؟
دریافتی:افشای یک جنایت هولناک/ تعدادی از جوانان معترض و بی گناه بصورت جمعی و مخفیانه به شهادت رسیده!اند
سایت خبرنگاران سبز با انتشار گزارش تکان دهنده ای اعلام کرد که جمعی از جوانان برومند و معترض کشورمان که خرداد ماه سال گذشته در اعتراض های خیابانی توسط نیروهای سپاه و بسیج دستگیر شده بودند ، بصورت جمعی دربیابانهای اطراف تهران به شهادت رسیده اند. شواهد ارایه شده در این گزارش حکایت از آن دارد که تعدادی از شاهدان این ماجرا که یا با این اقدام مخالفت داشته و یا پس از مدتی دچار عذاب وجدان شده اند در بند ویژه ای از زندان مخوف افسریه نگهداری می شوند و تحت بدترین شرایط جسمی و روحی و در بایکوت کامل بسر می برند. گزارش منتشر شده در سایت خبرنگاران سبز به این قرار است: پس از کودتای 22 خرداد 88 و استقرار فضاي امنیتی و سرکوب در سراسر کشور بویژه تهران ، علاوه بر زندانها و بازداشتگاههای رسمی ، تعداد زيادي از فضاهای نظامي و انتظامی و نيز بسياری از فضاهای غير نظامی به بازداشتگاههای مخوفی مبدل شدند تا قابلیت حبس و سرکوب هزاران نفر را بطور همزمان داشته باشند. در همين حال رشد و بروز گسترده اعتراض های آرام مردمي در قالب جنبش سبز ، واکنش شدید و مستبدانه رهبر حکومت دينی و ديگر عوامل سرکوبگر او را به دنبال آورد و باعث گردید بازداشتگاههاي آشکار و نهان تحت اختيار بسیج و سپاه ، به دور از هرگونه کنترل قانوني اداره شوند و صدها تن از فرزندان بی پناه اين آب و خاک که عموما گمنام هستند زیر شدید ترین شکنجه های جسمی و روحی قرار گيرند.
یکی از مخوف ترین بازداشتگاههای تحت اختيار سپاه ” بازداشتگاه افسريه” است که در شرق تهران و در محدوده قصرفیروزه و اراضی تحت کنترل سپاه قرار دارد. اين بازداشتگاه که رسما به دور از نظارت قوه قضایيه ایران فعاليت می کند ، جزء امنیتی ترین و مخوف ترين بازداشتگاههاي اختصاصی کشور بشمار می رود و همواره سعی کرده اند نامی از آن برده نشود و فعالیت هاي آن مورد بحث قرار نگيرد. بنابر اين آگاهی از رويدادهاي اين بازداشتگاه نیز به سختی قابل دسترسی است و حتي ورود و خروج به بخش های ويژه درون بازداشتگاه نیز ، جز برای افراد ويژه و شناخته شده میسر نیست. بر اساس اخبار دریافتي و موثق ، هم اکنون حدود 200 تن از بازداشتی های اين زندان، نیروهایی از سپاه و بسيج هستند که در سرکوب های خياباني و رویدادهای پس از کودتای انتخاباتي در تهران یا برخی شهرستانها از دستورات مقامات نظام در برخورد با معترضان سرپیچي کرده و در حال حاضر از کمترين حقوق انسانی هم محرومند. استفاده از مرخصي و ملاقات با خانواده برای بازداشت شدگان ویژه اين زندان اکيدا ممنوع است و حتی ارتباط تلفنی زندانیان جز در موارد خاص و تحت کنترل دقيق با بیرون از زندان ميسر نيست.
اما فراتر از آن ، در برخی بندهای انفرادي این بازداشتگاه افرادی هستند که حدود 10 ماه است حق ملاقات و حتی ارتباط با دیگر زندانیان را ندارند و در مورد تعدادي از دیگر بازداشتي ها اين محدوديت شامل محرومیت از هواخوری هم مي شود که عملا زندانيان را مبتلا به بيماریهاي حاد جسمی وروحی کرده و بر اساس این گزارش ، درگذشت حداقل 2 نفر از بازداشتي ها به دليل فشارهای عصبي کشنده نیز تایید شده است. رده بندی حفاظتي در این بازداشتگاه بسیار بالاست و جز تعدادی افراد ويژه کسي امکان دسترسی و ملاقات يا بازجويي از زندانیان و آمارگيری و آگاهی از وضعیت آنها را ندارند.
نکته ای که موضوع بازداشتگاه افسریه را بسيار مهم مي سازد اطلاعات نهفته در دل بازداشتی هايی است که در آنجا به بند کشيده اند.بطور مشخص 3 تن از اين افراد به دلیل ارتباط با ستاد مرکزي انتخابات وزارت کشور یا مجریان آن شاهد و ناظر بر تقلب های برنامه ريزي شده ای بوده اند که در پي سرکوبي خونین معترضان بی گناه ، پس از مدتی دچار عذاب وجدان یا … شده و در بین برخي همکاران خویش مشاهدات خود را از نحوه تقلب ها باز گفته اند و اسناد خود را ارائه کرده اند و دقيقا از همان زمان به عنوان نيروهاي غیر قابل اعتماد و خطرناک که احتمال زبان باز کردنشان فراوان است به بند کشيده شده و خود و اطلاعاتشان را در بایکوت محض قرار داده اند.
از جمله دیگر بازداشت شدگان در این زندان، کسانی هستند که پس از سرکوب های خونین مردم ، شاهد وقوع اتفاقاتي از کشتارهاي پنهانی بوده اند ولی توان مشارکت در آن فاجعه انساني را نداشته یا پس از مدتی پشیمان و سرخورده شده اند . اما از آن جهت که احتمالا دستشان به خونی آلوده نشده و معترض به برخي شقاوت هاي پنهان و دردناک بوده اند ، پس از بازداشت فوري، ارتباط آنها را با جهان خارج قطع کرده و تلاش دارند تا آنها را در قرنطینه ای دائمي قرار دهند. بر اساس برخی اطلاعات، عناصر امنيتی سپااه ضمن تهدید خانواده برخی از اين نيروهای دستگیر شده آنان را وادار به خروج از تهران کرده و اخطار داده اند که در صورت بیان هر گونه مطلبي در مورد شخص بازداشتي ، او را سر به نیست خواهند کرد.
در حال حاضر 7 تن از بازداشت شدگان بندهای ویژه زندان مخوف افسريه ، افرادی هستند که شاهد حداقل دو مورد قتل عام جمعي از بازداشت شدگان جوان و معترض پس از انتخابات بوده اند که اين رویداد در ماههای خرداد و تير سال گذشته و در منطقه بیاباني بين تهران و قم و بيرون از محوطه کهریزک صورت پذیرفته است. در تایید ارتکاب این جنایات همین بس که برخی مقامات رژیم هم بطور سري سوالاتی را پیرامون آن پرسیده اند اما فرماندهان سپاه به بهانه رفتار خودسرانه! برخی نيروهاي بسيج آن را توجيه کرده اند، بنا به گزارش های رسیده پس از این اقدامهای هولناک ، تعدادي از قربانيان در همانجا مدفون و تعدادي را نیز مخفیانه در بهشت زهرا به خاک سپرده اند.
این رويدادی است که نظام مستبد شدیدا از افشای آن هراسان است و به هر قيمتي مانع از انتشار آن شده و یکي از دلایل ممانعت از فعالیت کميته تحقيق نمایندگان- حتی در همين مجلس وابسته به حاکمیت- نیز، جلوگيري از افشاي این گونه موضوعات بود.امید که با پیگیری این گزارش کوتاه پرده از بخشي کوچک از وقايع کودتاي انتخاباتی و جنايات هولناک آن برداشته شود و بخش عمده ای از رويدادهی پنهان و دردناک صورت پذیرفته در یک سال گذشته که در دل بازداشت شدگان زندان سیاه افسریه حبس شده آشکار گردد.
منبع: سایت خبرنگاران سبز:
www.greencorrespondents.com/2010/ 06/blog-post_5489.html
نکته ای در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح
نکته ای در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح: ” … پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک که در این بخش از گزارش به او اشاره شده، ظاهرا رامین پوراندرجانی بوده است که جسد او اواخر آبان ماه در خوابگاه محل خدمتش پیدا شد.” {به همین سادگی شاهد جنایات از میان برداشته شد و دو نفر بی نام و نشان به اعدام محکوم شدند …}
جشن فارغ التحصیلی رامین پوراندرجانی:
خبر قدیمی در این رابطه :
[همچنین امروز "موج سبز آزادی" با تحقیق از منابع آگاه در مجلس و خانواده و دوستان مرحوم رامین پوراندرجانی، اعلام کرد که رامین در جلسهای با حضور اعضای کمیته ویژه رسیدگی به وضعیت آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات و برخی از نمایندگان کمیسیون امنیت ملی مجلس، جزئیات جنایات کهریزک و شهادت محسن روح الامینی را فاش کرده بود و گفته بود: "محسن را با وضعیت اسفباری بعد از شکنجههای جسمی شدید دو روز قبل از مرگش نزد من آورده بودند. حال جسمی او بسیار وخیم بود و امکانات پزشکی من هم بسیار محدود، ولی آنچه توانستم برای نجات وی کردم. در همان زمان بود که از سوی مسوولان کهریزک تهدید شدم که در صورت توضیح علت جراحتهای وارده بر مجروحان کهریزک از ادامه زندگی باز خواهم ماند." پس از افشای شجاعانه جنایات کهریزک دکتر پوراندرجانی نسبت به امنیت جانی خود نگران بود تا آنکه در روز سهشنبه جسد وی را در استراحتگاه ساختمان بهداری نیروی انتظامی پیدا کردند و دلیل مرگ وی سکته قلبی اعلام شد. جسد وی اجازه کالبد شکافی نیافت و با شتاب در تهران تغسیل و تکفین شده و برای دفن به تبریز فرستاده شد.]
—————————————
شعر روز، قصه مردی که لب نداشت: احمد شاملو
بشنوید:
یه مردی بود حسینقلی
چشاش سیا لُپاش گُلی
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ــ
خندهی بیلب کی دیده؟
مهتابِ بیشب کی دیده؟
لب که نباشه خنده نیس
پَر نباشه پرنده نیس.
□
شبای درازِ بیسحر
حسینقلی نِشِس پکر
تو رختخوابش دمرو
تا بوقِ سگ اوهو اوهو.
تمومِ دنیا جَم شدن
هِی راس شدن هِی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وَقّ و وقّ
بستن به نافش چپ و راس
جوشوندهی ملاپیناس
دَماش دادن جوون و پیر
نصیحتای بینظیر:
«ــ حسینقلی غصهخورَک
خنده نداری به درک!
خنده که شادی نمیشه
عیشِ دومادی نمیشه.
خندهی لب پِشکِ خَره
خندهی دل تاجِ سره،
خندهی لب خاک و گِله
خندهی اصلی به دِله...»
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل،
وقتی که هوای دل پَسه
اسیرِ چنگِ هوسه،
دلسوزی از قصه جداس
هرچی بگی بادِ هواس!
□
حسینقلی با اشک و آه
رف دَمِ باغچه لبِ چاه
گُف: «ــ ننهچاه، هلاکتم
مردهی خُلقِ پاکتم!
حسرتِ جونم رُ دیدی
لبتو امونت نمیدی؟
لبتو بِدِه خنده کنم
یه عیشِ پاینده کنم.»
ننهچاهه گُف: «ــ حسینقلی
یاوه نگو، مگه تو خُلی؟
اگه لَبمو بِدَم به تو
صبح، چه امونَت چه گرو،
واسهیی که لب تَر بکنن
چیچی تو سماور بکنن؟
«ضو» بگیرن «رَت» بگیرن
وضو بیطاهارت بگیرن؟
ظهر که میباس آب بکشن
بالای باهارخواب بکشن،
یا شب میان آب ببرن
سبو رُ به سرداب ببرن،
سطلو که بالا کشیدن
لبِ چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایقِ سطلِ ما باشه؟»
دید که نه والّلا، حق میگه
گرچه یه خورده لَق میگه.
□
حسینقلی با اشک و آ
رَف لبِ حوضِ ماهیا
گُف: «ــ باباحوضِ تَرتَری
به آرزوم راه میبری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به حاجت ببرم
لبتو روُ مَرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟»
حوضْبابا غصهدار شد
غم به دلش هَوار شد
گُف: «ــ بَبَه جان، بِگَم چی
اگر نَخوام که همچی
نشکنه قلبِ نازِت
غم نکنه درازِت:
حوض که لبش نباشه
اوضاش به هم میپاشه
آبش میره تو پِیگا
بهکُل میرُمبه از جا.»
دید که نه والّلا، حَقّه
فوقش یه خورده لَقّه.
□
حسینقلی اوهوناوهون
رَف تو حیاط، به پُشتِ بون
گُف: «ــ بیا و ثواب بکن
یه خیرِ بیحساب بکن:
آباد شِه خونِمونت
سالم بمونه جونت!
با خُلقِ بیبائونهت
لبِتو بده اَمونت
باش یه شیکم بخندم
غصه رُ بار ببندم
نشاطِ یامُف بکنم
کفشِ غمو چَن ساعتی
جلوِ پاهاش جُف بکنم.»
بون به صدا دراومد
به اشک و آ دراومد:
«ــ حسینقلی، فدات شَم،
وصلهی کفشِ پات شَم
میبینی چی کردی با ما
که خجلتیم سراپا؟
اگه لبِ من نباشه
جا نُوْدونی م کجا شِه؟
بارون که شُرشُرو شِه
تو مُخِ دیفار فرو شِه
دیفار که نَم کشینِه
یِههُوْ از پا نِشینه،
هر بابایی میدونه
خونه که رو پاش نمونه
کارِ بونشم خرابه
پُلش اون ورِ آبه.
دیگه چه بونی چه کَشکی؟
آب که نبود چه مَشکی؟»
دید که نه والّلا، حق میگه
فوقش یه خورده لَق میگه.
□
حسینقلی، زار و زبون
وِیْلِهزَنون گریهکنون
لبش نبود خنده میخواس
شادی پاینده میخواس.
پاشد و به بازارچه دوید
سفره و دستارچه خرید
مُچپیچ و کولبار و سبد
سبوچه و لولِنگ و نمد
دوید این سرِ بازار
دوید اون سرِ بازار
اول خدا رُ یاد کرد
سه تا سِکّه جدا کرد
آجیلِ کارگشا گرفت
از هم دیگه سَوا گرفت
که حاجتش روا بِشه
گِرَهش ایشالّلا وابشه
بعد سرِ کیسه واکرد
سکهها رو جدا کرد
عرض به حضورِ سرورم
چی بخرم چیچی نخرم:
خرید انواعِ چیزا
کیشمیشا و مَویزا،
تا نخوری ندانی
حلوای تَنتَنانی،
لواشک و مشغولاتی
آجیلای قاتیپاتی
اَرده و پادرازی
پنیرِ لقمهْقاضی،
خانُمایی که شومایین
آقایونی که شومایین:
با هَف عصای شیشمنی
با هفتا کفشِ آهنی
تو دشتِ نه آب نه علف
راهِشو کشید و رفت و رَف
هر جا نگاش کشیده شد
هیچچی جز این دیده نشد:
خشکهکلوخ و خار و خس
تپه و کوهِ لُخت و بس:
قطارِ کوهای کبود
مثِ شترای تشنه بود
پستونِ خشکِ تپهها
مثِ پیرهزن وختِ دعا.
«ــ حسینقلی غصهخورک
خنده نداشتی به درک!
خوشی بیخِ دندونت نبود
راهِ بیابونت چی بود؟
راهِ درازِ بیحیا
روز راه بیا شب راه بیا
هف روز و شب بکوببکوب
نه صُب خوابیدی نه غروب
سفرهی بینونو ببین
دشت و بیابونو ببین:
کوزهی خشکت سرِ راه
چشمِ سیات حلقهی چاه
خوبه که امیدت به خداس
وگرنه لاشخور تو هواس!»
□
حسینقلی، تِلُوخورون
گُشنه و تشنه نِصبِهجون
خَسّه خَسّه پا میکشید
تا به لبِ دریا رسید.
از همه چی وامونده بود
فقطم یه دریا مونده بود.
«ــ ببین، دریای لَملَم
فدای هیکلت شَم
نمیشه عِزتت کم
از اون لبِ درازوت
درازتر از دو بازوت
یه چیزی خِیرِ ما کُن
حسرتِ ما دوا کُن:
لبی بِده اَمونت
دعا کنیم به جونت.»
«ــ دلت خوشِه حسینقلی
سرِ پا نشسته چوتولی.
فدای موی بورِت!
کو عقلت کو شعورِت؟
ضررای کارو جَم بزن
بساطِ ما رو هم نزن!
مَچِّده و منارهش
یه دریاس و کنارهش.
لبِشو بدم، کو ساحلش؟
کو جیگَرَکیش کو جاهلش؟
کو سایبونش کو مشتریش؟
کو فوفولش و کو نازپَریش؟
کو نازفروش و نازخرِش؟
کو عشوهییش کو چِشچَرِش؟»
□
حسینقلی، حسرت به دل
یه پاش رو خاک یه پاش تو گِل
دَساش از پاهاش درازتَرَک
برگشت خونهش به حالِ سگ.
دید سرِ کوچه راهبهراه
باغچه و حوض و بوم و چاه
هِرتِهزَنون ریسه میرن
میخونن و بشکن میزنن:
«ــ آی خنده خنده خنده
رسیدی به عرضِ بنده؟
دشت و هامونو دیدی؟
زمین و زَمونو دیدی؟
انارِ گُلگون میخندید؟
پِسّهی خندون میخندید؟
خنده زدن لب نمیخواد
داریه و دُمبَک نمیخواد:
یه دل میخواد که شاد باشه
از بندِ غم آزاد باشه
یه بُر عروسِ غصه رُ
به تَئنایی دوماد باشه!
حسینقلی!
حسینقلی!
حسینقلی حسینقلی حسینقلی!»
همسر جان باخته 30 خرداد: فاطمه راگرفتند، یک کارت شهید دادند
روز
فرشته قاضی: حسن میر اسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور در گفتگو با "روز" اعلام کرد دادسرای نظامی از او خواسته دیه بگیرد اما او حاضر به گرفتن دیه نیست. فاطمه سمسارپور به اتفاق پسرش، کاوه میراسدالهی روز 30 خرداد سال گذشته در جریان اعتراضات مردمی، در مقابل منزلشان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. خانم سمسارپور همان روز جان باخت اما پسرش بعد از دو جراحی سنگین، زنده ماند.
پیکر خانم سمسارپور، به گفته همسرش شبانه و در شهرستان بابل دفن شده است. آقای میراسدالهی که شکایت کرده و خواهان معرفی قاتل همسر و ضارب فرزندش شده است به "روز" می گوید: آخرین جواب دادگاه این بود که ضارب شناسایی نشد و بهتر است دیه بگیرید.
در حین مصاحبه صدای پسر کوچک این خانواده که از پنجره شاهد گلوله خوردن مادر و برادرش بوده به گوش می رسد. او از پدرش گله میکند که: چرا باز این مسائل را تکرار میکنید. چرا آن صحنه ها را برای من زنده می کنید، بسه دیگه و...
کوشا میراسدالهی روز 30خرداد وقتی مادر و برادرش گلوله خوردند از پشت پنجره نظاره گر بود و به گفته پدرش به همین علت از نظر روحی ضربه خورده و تحت درمان روانپزشک است. این پسر که اکنون 13 سال دارد، در قالب شعری، شهادت مادرش را توصیف کرده است. او در این شعر مرگ مادرش را چنین توصیف کرده: گل او ریخت که ریخت، پرپر شد ولی این چشم ندید، گل او را بردند، بذر او بر دل ماست... جسم او را بردند، ریشه اش در تن ماست....
شعر کوشا برای مادرش
گفتگوی "روز" با حسن میراسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور را در ذیل بخوانید.
آقای میر اسدالهی، روز 30 خرداد چه اتفاقی افتاد؟
من از صبح رفته بودم سر کار؛ آن روز کارم زیاد بود و گفته بودم دیر برمیگردم. خانه ما در کوچه سینا است پشت مجتمع قضایی و نزدیک آزادی. آن روز همه جا شلوغ بود، من به خاطر بچه ها که یکی دانشجوی دانشگاه شریف بود و دومی هم در مدرسه مفید، نزدیک خوابگاه شریف درس می خواند، در نزدیک آزادی خانه گرفته ام. فاطمه گاهی می خندید و می گفت: این همه جا؛ تو ما را آوردی اینجا! و من می گفتم به خاطر بچه ها اینجا بهتر است و...
آن روز نگران بودم، ساعت 6 غروب دل شوره داشتم زنگ زدم خانه و با فاطمه حرف زدم؛ حالشان خوب بود و منزل بودند. ساعت 7 بود که دل شوره و استرس شدید آزارم میداد، پسر کوچکم کوشا زنگ زد اصلا نمی توانست حرف بزند. به سرعت راه افتادم سمت منزل، همه مسیرها بسته بود. اما هر طور بود خودم را به منزل رساندم. دیدم پسر کوچکم هراسان و گریان در خانه است و فاطمه و کاوه نیستند. چند تن از همسایگان هم منزل ما بودند. آنها گفتند فاطمه و کاوه گلوله خورده اند.
این اتفاق چگونه رخ داده بود؟ همسر و فرزند شما چگونه تیر خورده بودند؟
حدود ساعت یک ربع به 7 بوده که فاطمه و بچه ها صدای انفجاری را در کوچه می شنوند. فاطمه و کاوه سراسیمه پایین می روند ببینند چه خبر است. همسایه های دیگر هم پایین می آیند. چند نفر را می بینند که کلت به دست ایستاده اند. تعقیب و گریز با مردم به کوچه ما کشیده بود. جنب منزل ما، یک مجتمع چند طبقه است. رئیس مجتمع رو به نظامیانی که اسلحه به دست بودند، دستانش را بالا می برد و با اشاره به لوله گاز می گوید: شلیک نکنید، اینجا منفجر می شود. اما همان لحظه با گلوله به پای مرد همسایه می زنند و بلافاصله هم فاطمه و کاوه را که کنار او ایستاده بودند. فاطمه را به قلبش
و کاوه را به شکمش می زنند. و همه اینها در حالی اتفاق می افتد که کوشا از پنجره همه را می دیده است.
بعد از تیراندازی چه اتفاقی می افتد؟ همسر و پسرتان و همچنین همسایه تان را کجا می برند؟
بااینکه نزدیک خانه ما درمانگاه بود و آمبولانس هم وجود داشت اما هیچ اقدامی نمی کنند. مردم خود آنها را به درمانگاه بهگر و سپس بیمارستان شهریار می برند. نمی دانم چگونه رفتم تا درمانگاه بهگر... در مسیر شاید حدود 20 بار باتوم خوردم اما عین خیالم نبود.. اصلا نبودم انگار در این دنیا... چگونه می رفتم فقط خدا میداند... به درمانگاه رسیدم و پرسیدم؛ هیچ کس جوابگو نبود. تا پرستاری راهنمایی ام کرد. بعد وسایلی رادر گوشه ای تلنبار شده. دیدم در بین کوه وسایل ساعت مچی همسرم که سال گذشته برای تولدش خریده بودم بود. پرستارگفت برده اند شهریار... رفتم بیمارستان
شهریار... همه چیز آشفته بود... رفتم بیمارستان شهریار، سراغ فاطمه و کاوه را گرفتم. پرستاری گفت خانمت فوت کرده اما پسرت زنده است. رفتم بالای سر کاوه، دیدم غرق در خون است. گفتند پزشک ندارند، مسیر ها بسته است و پزشک ها نتوانسته اند به بیمارستان برسند. فاطمه که نزدیک ساعت 7 گلوله خورده بود، مدتی طولانی بدون پزشک روی تخت افتاده و جان داده بود. دکتر که بعد آمد و دید گفت اگر به او رسیده بودند زنده می ماند. ساعت حدود ده بود که دکتر دهخدا رسید. با سختی و داوطلبانه آمده بود. مسیر بسته بود و تمام طول راه، پشت فرمان و در حالیکه دستش کارت شناسایی و بیرون
از پنجره بود، تا بیمارستان آمده بود. خدا خیرش دهد آن شب جان 6 نفر را نجات داد که یکی هم کاوه بود. کاوه را جراحی کرد. دو ماه تمام به روده اش دستگاه وصل بود و بعد دوباره جراحی شد. 25 سانتی متر از محل روده شکافته شد، آپاندیست اش را هم درآوردند و...
اکنون حال کاوه چطور است؟
الان حالش بهتر است و دانشگاه میرود. کاوه مهندس برق است. ورودی سال 83، دانشگاه شریف و در مقطع فوق لیسانس هم رتبه دوم را آورده بود و رشته ام بی ای می خواند.
چرا پیکر فاطمه را در بابل به خاک سپردید؟
رفتم جنازه را بگیرم پرسیدند شکایتی داری؟ از ترس اینکه جنازه را تحویل ندهند گفتم نه. از محل، استشهاد جمع کردیم که در تظاهرات نبوده و جلوی در منزلش بوده. بعد تعهد گرفتند که از کسی شکایت نکنم و اینکه مراسم برگزار نکنیم. تعهد را دادم، استشهاد را دادم و فاطمه را آوردند بهشت زهرا و شستند و تحویل دادند. ما هم بردیم به بابل که زادگاهمان است. شبانه بردیم و در تنهایی و غربت به خاک سپردیم. ترسیدیم باز مشکلی پیش بیاید. بعد که به خاک سپردیم، رفتم به مادر فاطمه قضیه را گفتم که قبر دخترت اینجاست. نمیدانید چقدر سخت است. نمیدانید چه دردی است آدم در وطن
خودش غریب باشد. فاطمه را ما در نهایت غربت و تنهایی به خاک سپردیم.
و بعد شکایت کردید؟
بله شکایت کردم، پرونده در دادسرای نظامی است. اما آخرین جوابی که به ما دادند این بود که شما در شکایتتان گفته اید "نظامی ناشناس" زده است. گفتم بله نظامی بوده اما ناشناس، چون ما اسم او را که نمی دانیم. گفتند پس ناشناس است و از بیت المال دیه بگیرید. اعتراض کردم؛ گفتم سلاح شناسایی شده، شما نوع گلوله را نیز شناسایی کرده اید، چطور نمی توانید شناسایی کنید آن روز چه کسانی در عملیات بودند، چه کسانی شلیک کرده اند و از اسلحه شان شلیک شده، اما هیچ جوابی ندادند.
به شما گفته اند گلوله از چه نوعی بوده؟
در گزارش نوشته اند. هم نوع کلت را مشخص کرده اند، هم گلوله را نوشته اند، از نوع نه میلی متری بوده است.
گواهی پزشکی قانونی چی؟ آیا در این گواهی اصابت گلوله را نوشته اند؟
بله نوشته اند فوت بر اثر اصابت گلوله.
گفتید کوشا شاهد گلوله خوردن مادر و برادرش بود. او در چه وضعیتی است؟
کوشا الان سیزده سال دارد. خدا میداند چی کشیدیم. فاطمه پر کشید. کاوه روی تخت بیمارستان بود و کوشا به شدت از نظر روانی به هم ریخته بود. شب ها مدام از خواب می پرید و فغان میکرد. هوار می کشید گریه میکرد و نمی توانستیم آرامش کنیم. او الان تحت نظر روانپزشک است. احساسش برای مادرش را با شعری بیان کرده با اینکه کم سن است اما شعری که گفته خیلی تاثیر گذار است. سنتور میزند برای مادرش و... هم برای کوشا و هم برای کاوه، نمیدانستم چگونه باید موضوع را بگویم با آن وضعیت وحشتناکی که پشت سر می گذاشتند. از روانشناس کمک گرفتم و گفتم که مادرشان نیست و... خدا سر هیچ
کسی نیاورد.
آقای میر اسدالهی، این روزها شما چه میکنید؟ گویا بازنشسته شده اید؛ جایی خواندم که اجباری شما را بازنشسته کرده اند صحت دارد؟
اجباری نبود. من ایران خودرو کا رمیکردم و مهر ماه از مدیران ایران خودرو درخواست کردم به دلیل مشکلاتی که دارم و نمی توانم کار کنم با بازنشستگی ام موافقت کنند. خوشبختانه موافقت کردند هرچند که علیرغم وعده هایشان با حداقل حقوق انجام شد و بیمه تکمیلی هم چند ماهیست که قطع شده اما مهم نیست. الان نشسته ام خانه و خانه داری میکنم به دو پسرم می رسم که از درس عقب نیفتند و...
[در اینجا صدای کودکی به گوش می رسد]
آقای اسدالهی گویا صدای فریاد پسرتان است.
بله حرفهای مرا شنیده و به هم ریخته؛ فریاد می زند که تمامش کنم. می گوید بس است اینقدر آن صحنه ها را زنده نکنید برای من و... این بچه همه صحنه را به چشم خود دیده. من چگونه می توانم عمق درد و فاجعه را بیان کنم... به خاطر بچه ها نه فریاد زدم نه گریه کردم تا آنها آرام باشند. اما مگر می شود؟
شب ها با عکس فاطمه سخن میگویم؛ در خلوت خودم گریه می کنم و زار میزنم. زندگی مرا از هم پاشیدند و بعد از چند ماه بعد آقایانی آمدندکه بله این بار این جوری شده و عذر می خواهیم... بعد یک کارت به من دادند به عنوان شهید... همسر من که 26 سال عاشقانه زیستیم با یک کارت عوض شد... همین شد که دیگر کسی را به خانه ام راه نمیدهم؛ هر کسی زنگ زد که میخواهد بیاید گفتم همه زندگی مرا ویران کردید کجا بیایید؟ چرا بیایید؟
متاسفم که ناچار شدید این دردها را بازگویی کنید؛ اگر در پایان سخن خاصی دارید بفرمایید.
کلمه درد هم کم است در مقابل این چیزی که ما کشیدیم و می کشیم. صبح برای یک لقمه نان حلال بیرون میروی زنت را می کشند، پسرت را غرق در خون می کنند و پسر دیگرت همه را از پنجره می بیند. آخر این چه رسمی است؟ از استانداری آمده بودند خانه ما. به آنها گفتم شما در روضه هایتان از مظلومیت فاطمه می گویید و بعد فاطمه مرا کشتید... منی که زمان انقلاب عکس و بیانیه های آقای خمینی را پخش می کردم و مبارزه می کردم و حالا این پاداش من است؟ همسر و بچه من که اصلا خیابان هم نبودند گاهی می گویم کاش در تظاهرات بودند و سنگی هم زده بودند، آخر یک لحظه امده اند جلوی در خانه و
این... تمام همسایه ها شاهد بودند همه دیده اند چه اتفاقی افتاده و...
ولتون در آرماگدون / رابطه آمریكا با سایر كشورهای جهان باید رابطه چكش و میخ باشد.
د.
|
چکیده مطلبی که چند سال پیش نوشته شده است. =============== جان بولتون یك نومحافظه كار راستگرای افراطی است كه از سوی «دیك چنی» معاون رئیس جمهور آمریكا به پاول تحمیل شد تا مراقب سیاست های اعتدال گرایانه این ژنرال بازنشسته باشد. وی اعتقاد دارد معاهدات بین المللی و حتی سازمان ملل استیلای جهانی آمریكا را محدود می سازند. لابد می پرسید سمت بولتون چیست؟ معاون وزیر در امور كنترل تسلیحات و امنیت بین الملل! تعجب نكنید.معرفی چنین فردی برای تصدی چنین منصب خطیری نه تنها برای پاول بلكه برای نمایندگان سنای آمریكا به خصوص دموكرات ها پرسش برانگیز و جنجال آفرین بود. بولتون در جلسه رأی اعتمادش ناگزیر به «تقیه موقتی» شد و توانست با 57 رأی موافق در برابر 43 مخالف به دولت بوش پسر ملحق شود.در آن جلسه مارس 2001 جسی هلمز، سناتور افراطی كه در 1998 قانون «هلمز - برتون» را برای تحریم شركت های نفتی خارجی سرمایه گذار در ایران به تصویب كنگره رساند، در حمایت از جان بولتون جمله ای بیان كرد كه ماهیت بولتون را آشكار می سازد. وی گفت: جان بولتون از آن دست مردانی است كه مایلم در «آرماگدون» یا آنچه انجیل نبرد نهایی نیكی با پلیدی می نامد، كنارش بایستم. خبرنگار حوزه سازمان ملل مجله «واشنگتن ریپورت» شناخت دقیقی از وی دارد. وی هشدار می دهد: نادیده انگاشتن اظهارات بولتون که ایدئولوگ ایدئولوگ ها است، بسیار خطرناك است، زیرا سخنان وی پیشقراولان جنگ های بی پایان هستند.مثلا او در سال 1994 اعلام كرد: «ما چیزی به مفهوم سازمان ملل متحد نداریم.» و «اگر 10 طبقه از ساختمان دبیرخانه سازمان ملل در نیویورك فرو ریزد، تفاوت زیادی پیدا نخواهد كرد.» در جلسه رأی اعتماد به بولتون در كمیته روابط خارجی سنا كه ریاستش بر عهده هلمز بود، سناتور «جان كری» دموكرات با لحنی كنایه آمیز گفت كه این دیپلمات برای جلب نظر مثبت كمیته تقیه كرده است. سناتور «باربارا باكسر» دموكرات، دیدگاه های بولتون درباره سازمان ملل را مغایر با «افكار عمومی آمریكا» دانست. در نهایت هلمز در دفاع از وی، بولتون را «لایق ترین مرد برای این شغل» دانست و او را به عنوان «دوستی ارجمند»، یك «میهن پرست» و «متفكر و نویسنده ای خوش فكر» ستود. بوش نیز پس از انتخابش به عنوان «رئیس جمهور اقلیت» موفقیت خود را تا حدود زیادی مرهون دسیسه های حقوقی بولتون می دانست و به پاس وفاداری اش به خانواده بوش، او را برای معاونت وزارت خارجه در امور كنترل تسلیحات شایسته دانست. او می دانست بولتون برای اجرای سیاست هایش از جمله احداث سپر دفاعی موشكی و مهار تهدید عراق و ایران بسیار توانمند است. در حقیقت در جلسه كمیته روابط خارجی سنا برای تایید بولتون، سناتور دموكرات «جوبایدن» هنگام انتقاد از این نامزد افراطی گفت: «من هیچ ایرادی در كفایت شما نمی بینم. مشكل من با شما در این سال ها كفایت بیش از حد شما بوده است. منظورم این است كه ترجیح می دهم شما احمق باشید نه خیلی كار آمد.» وی كه نقش مهمی در بسیج كاخ سفید و پنتاگون برای تجاوز به عراق ایفا كرد، اكنون به دنبال افزایش تنش بین واشنگتن و دمشق و نیز تهران است. باور عمومی این است كه بولتون به عنوان وزنه ای تندرو برای ایجاد توازنی در مقابل میانه روی پاول عمل می كند... ... در خلال دولت بوش پدر، جان بولتون مانع از به تصویب رسیدن قطعنامه ای در سازمان ملل شد كه صهیونیسم را معادل نژادپرستی می دانست. همچنین هنگامی كه هفته گذشته در لندن از وی سئوال شد چرا واشنگتن رویكرد مشابهی در قبال برنامه اتمی اسرائیل اتخاذ نمی كند، پاسخ داد: دغدغه آمریكا، تهدید علیه ما و متحدانمان است ... منبع: شبکه خبر دانشجو - 18/05/1384 |
تنش و جدل بر سر میراث خونین خمینی و سرپوش گذاشتن بر جنایات او!
بهرام رحمانی
اخیرا بحث بر سر میراث خمینی، به یک دعوا و کشمکش جدیدی بین جناح های حکومت اسلامی تبدیل شده است. اما در این مباحث، همواره سعی می شود که بر جنایات خمینی علیه بشریت سرپوش گذاشته شود و به کشمکش جناحی محدود گردد. در حالی که خمینی بنیان گذار حکومت اسلامی، سنبل جهل و جنایت، جنگ و خشونت، ترور و وحشت، شکنجه و اعدام و سنگسار و فاشیسم به معنای واقعی در همه ابعادش بوده است. از این رو، هر کسی و جریانی مدافع خمینی و افکار او باشد مستقیما طرفدار جهل و جنایت، تروریسم و کشتار و فاشیسم است.
قطع سخن رانی حسن خمینی، نوه خمینی در مراسم بیست و یکمین سالگرد مرگ خمینی، مخالفین و موافقین زیادی در جناح های حکومت اسلامی پیدا کرده است که نشان دهنده دعوا بر سر میراث خونین اوست. میراثی که به خود ده ها هزار انسان آلوده است.
تاکنون نوه خمینی، هیچ گاه به این شکل علنی، مورد توهین قرار نگرفته بود. چندین بار بلندگوها هنگام سخن رانی او قطع شد. چندین بار سخن رانی او، به دلیل سردادن شعارها قطع شد.
حسن خمینی، از شعاردهندگان خواست که شعارهای خود را تا زمان حضور آیت الله خامنه ای و در حمایت از او نگاه دارند، بعد افزود: «هنوز بیست سال از رحلت امام نگذشته است.»
گفته می شود قطع سخن رانی حسن خمینی بر سر مزار پدر بزرگش و توهین به او، توسط دولت و حامیان آن برنامهریزی شده بود. پس از این واقعه، حتا خبر درگیری و زد و خورد بین نوه خمینی و وزیر کشور احمدی نژاد که نماینده دولت در ستاد برگزاری مراسم خمینی بود منتشر شده است.
نسل جوان که اکثریت جمعیت امروز ایران را تشکیل می دهند، به این دعواهای جناجی به ویژه بر سر میراث خمینی، پشیزی قائل نیستند.
جوانانی که در تظاهرات های میلیونی سال گذشته، علیه ولایت فقیه شعار می دادند؛ تصاویر خمینی، خامنه ای و احمدی نژاد را آتش می زدند یعنی با زیر سئوال بردن بنیادهای حکومت اسلامی، صف مبارزه خود را از جناح بندی های حکومتی جدا کردند و عملا نشان دادند که به طور کلی حکومت جهل و جنایت اسلامی را نمی خواهند.
نیروی جوانی که خواهان تغییر جامعه است تا آن را برای زندگی آزادتر و انسانی تر مهیا کند. بنابراین، نسل جوان به این میراث اهمیتی نمی دهد وقتی که تاریخ خمینی را مطالعه می کند و وضعیت امروز را می بیند نه تنها نفرت شان از خمینی، بلکه از همه جناح ها و عناصر طرفدار خمینی شدیدتر می گردد.
خمینی، یکی از يکی از بزرگ ترين جنايت کاران عصر حاضر است. هرگونه حمايت از افکار و سیاست های خمینی، يعنی دفاع از همه جنایات وقایع سالهای اوایل انقلاب، کشتارهای 6 تا 62، هشت سال جنگ ایران و عراق، قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی در سال 67 و یا سرپوش گذاشتن به این جنایت ها است. بیش ترین جنایاتی که حکومت اسلامی مرتکب شد در دورانی است که خمینی حکمرانی می کند.
دفاع از خمينی، يعنی اعزام صدها هزار جوان و نیروهای سرکوبگر نظامی و انتظامی و غیره برای کشتار مردم ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان، این محروم ترین مناطق کشور است. دفاع از خمینی، اعزام صدها هزار جوان به قتل گاه های جنگ ایران و عراق است.
دفاع از خمینی، یعنی دفاع از حجاب اجباری اسلامی، حمله به زنان در خیابان ها و اسید پاشیدن به صورت زنان آزاده ای که حجاب اسلامی را رعایت نمی کردند، تجاوز به دختران در زندان ها و دفاع از آپارتاید جنسی است. دفاع از خمینی، یعنی حمله به روزنامه ها و چاپخانه ها و اشغال آن ها و برقراری سانسور شدید بر مطبوعات. دفاع از خمینی، به معنی ممنوعیت آزادی بیان و قلم و اعدام سعید سلطانپور، حمله به دفتر کانون نویسندگان و ممنوعیت فعالیت آن. دفاع از خمینی، به معنی انحلال احزاب سیاسی و نهادهای دمکراتیک و دستگیری و شکنجه و اعدام اعضا و فعالین و رهبران آن. دفاع از خمینی، یعنی حمله به دانشگاه و بستن این مراکز علم و دانش و سازمان دهی انقلاب فرهنگی با سرکوب و پاکسازی دانش جویان و اساتید سکولار و چپ و هم چنین اسلامی کردن دروس و فضای دانشگاه ها. دفاع از خمینی، به معنی دفاع از جهل و جنایت و خرافات اسلامی است. دفاع از خمینی، یعنی اشاعه تروریسم دولتی. دفاع از خمینی، به معنی دشمنی با هرگونه آزادی فردی و جمعی. دفاع از خمینی، یعنی تشویق دختران نابالغ به ازدواج و تجاوز به آن ها. دفاع از خمینی، یعنی تجاوز به جان و مال مردم. دفاع از خمینی، به معنی دفاع از گروه های مافیایی و تروریستی اسلامی در ایران و جهان. دفاع از خمینی، به معنی محرومیت و فقر و فلاکت اقتصادی به اکثریت مردم ایران به ویژه کودکان خانواده های کارگری و فقیر. دفاع از خمینی، به معنی دفاع از مردسالاری و آپارتاید جنسی است.
آيت الله حسينعلی منتظری، نزديک ترين هم فکر و دوست خمينی بود که او را بارها به طور غیرمستقیم جنایت کار نامید. منتظری خطاب به خمينی نوشت: «آيا می دانيد كه جناياتی در زندان های جمهوری اسلامی به نام اسلام در حال وقوعند كه شبيه آن در رژيم منحوس شاه هرگز ديده نشد؟ آيا می دانيد كه تعداد زيادی از زندانی ها تحت شكنجه توسط بازجويانشان كشته شده اند؟ آيا می دانيد كه در زندان (شهر) مشهد، حدود 25 دختر به خاطر آن چه بر آن ها رفته بود... مجبور به درآوردن تخمدان يا رحم شدند؟ آيا می دانيد كه در برخي زندان های حمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می گيرند؟ ...»
خمينی، به همه این جنایت آگاهی داشت؛ منتظری آگاهی داشت؛ موسوی نخست وزیر آگاهی داشت؛ خامنه ای رییس جمهور آگاهی داشت؛ رفسنجانی، مرد شماره دو حکومت آگاهی داشت؛ کروبی، نايب ریيس مجلس آگاهی داشت؛ علی ربيعی مقام ارشد وزارت اطلاعات، سعيد حجاريان یکی از بنیان گذاران وزارت امنیت و اطلاعات، محمد خاتمی رییس جمهوری وقت، محسن آرمين، تاج زاده، سروش، عبدالله نوری، موسوی تبریزی، محمد محمدی ری شهری، ملاحسنی امام جمعه دیوانه و آدم کش ارومیه، موسوی اردبیلی دادستان کل کشور، بهزاد نبوی، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت، ابراهیم نبوی، اکبر گنجی، موسوی خوئينی ها، کدیور، ابطحی، رضمیان زاده، رضا خاتمی ، حبيب بی طرف، محسن سازگارا، فاطمه حقیقت جو، دکتر مصطفی معين، قالی باف، عطاالله مهاجرانی، محسن مخلباف، محسن میردامادی، محسن آرمین، عباس دوزدوزانی، ده نمکی، دکتر حسين الله کرم، دکتر محسن رضايی، برادران لاریجانی، دکتر عباس سليمی نمين، دکتر محمود احمدی نژاد، خاتمی و غیره همه و همه می دانستند و هر کدام در جایگاه و موقعیت دولتی، نقشی در این جنایات ایفا کرده اند. به همین دلیل، همه این ها حرف زدن درباره جنایات خمینی را خط قرمز خود حکومت و جناح شان می دانند مهر سکوت به لب زده اند.
آنچه در ايران 58 تا 60 و دهه شصت گذشت، هیچ دست کمی از جنايات نازی های آلمانی ندارد. ده ها هزار زندانی سیاسی به جوخه های مرگ سپرده شدند و حدود چهارصد فعال سياسی مخالف حکومت در خارج از مرزهای ایران ترور شدند. هزاران نفر در حمله به ترکمن صحرا، کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان، کشته شدند. خلخالی که جنون آدم کشی داشت با فرمان خمینی، چوبه های دار را بر سر هر کوی و برزنی برپا کرده بود. پاسداران تحت امر خلخالی، به هر کسی مظنون بودند دستگیر و بدون هیچ گونه دادگاهی تیرباران می کردند. به دستور موسوی تبریزی و خلخالی هزاران انسان اعدام شدند و صدها هزار نفر زندانی و شکنجه و شلاق خوردند و یا در زندان ها مورد تجاوز قرار گرفتند. بسیاری از آن ها، پس از آزادی از زندان دچار ناراحتی های روحی و روانی و یا جسمی شدند و برخی از آن ها حتا تا آخر عم معلول گردیدند.
مراسم بیست و یکمین سالگرد مرگ خمینی در روز ۱۴ خرداد 1389 بر سر قبرش، در شرایطی برگزار شد که کشمکش جناح ها را شعله ورتر کرد. در ۱۴ خرداد امسال، خامنه ای و دولت احمدی نژاد ضمن توافق و یا با هماهنگی یکدیگر، مانع سخن رانی نوه خمینی شدند. چون که او در جناح این ها قرار ندارد. افراد و حتا گرایش هایی از درون جناح غالب حکومت اسلامی، در واکنش به اغتشاش ایجاد شده و حذف سخن رانی «نوه امام»، خامنه ای و دولت احمدی نژاد را مورد انتقاد شدید قرار دادند. تا جایی که خامنه ای اولین بار از طرف عده ای از روحانیت درون حکومت به «قدرت طلبی» متهم شد.
این بار فقط نیروهای «اصلاح طلب» حکومت اسلامی و آیت الله هایی نظیر موسوی اردبیلی قاضی القضات و حسن صانعی دادستان کل دوران خمینی نبودند که نسبت به این امر واکنش نشان دادند، بلکه با ورود آیت الله هایی از قبیل مکارم شیرازی، وحید خراسانی و محمدی گیلانی، منتقدین خامنه ای و دولت احمدی نژاد گسترده تر شد.
واکنش آیت الله محمدی گیلانی، حاکم شرع قداره بند دوران خمینی و دفاع قاطع او از سیدحسن خمینی، حتا صف بندی های تازه ای را در درون جناح غالب حکومت اسلامی پدید آورده است.
خامنه ای، دولت احمدی نژاد و جناح مسلط حکومت اسلامی تاکنون نشان داده اند که آن ها هیچ راه دیگری به جز سرکوب و کشتار توده های مردم تصور نمی کنند. خامنه ای و نیروهای وفادار به آن، به دلیل جنایاتی که علیه مردم مرتکب شده اند، راهی جز تشدید همان مواضع سرکوبگرانه و جنایت کارانه تاکنونی خود ندارند. بر این اساس، خامنه ای و احمدی نژاد در سخن رانی های خود با شدت بیش تری بر مواضع گذشته شان پای می فشارند. آن ها نشان دادند که حتا برای تسویه حساب نهایی با نیروهای منتقد درون حکومت از جمله میرحسین موسوی و کروبی، همواره به فکر برنامه ریزی طرح ها و توطئه هایی هستند تا آن ها را به لحاظ فیزیکی نیز حذف کنند. خامنه ای در سخن رانی مراسم ۱۴ خرداد خود، عریان تر از هر زمان دیگر بر پیش برد سیاست سرکوب و کشتار حکومت اسلامی تاکید کرد.
خامنه ای، حتا به توصیه های عنصر مهمی چون هاشمی رفسنجانی که راه برون رفت از بحران کنونی حکومت اسلامی را دخالت مستقیم «رهبر» برای رسیدن به یک تفاهم و مصالحه میان نیروهای درگیر درون درون می دانست و تاکنون نقش توازن قوا در میان سران حکومت را ایفا کرده، دیگر توجهی ندارد؛ به طوری که او اخیرا بحث کناره گیری از مسئولیت های خود در درون حکومت و هم چنین سیاست را پیش کشیده است. در حالی که ظاهرا خامنه ای موافق کنار کشیدن او از مسئولیت های دولتی اش نیست اما احمدی نژاد، از آن استقبال کرده است. اختلافات علنی رفسنجانی و خامنه ای در سال گذشته و در ماه های اخیرا تقریبا زبان صریح تری به خود گرفته است.
دفتر هاشمی رفسنجانی، در پاسخ به مقاله روزنامه وطن امروز، جوابیه تندی را منتشر کرد. با توجه به تاریخ نگارش این جوابیه که یک هفته بعد از سخن رانی ۱۴ خرداد خامنه ای انتشار یافت و با توجه به مواضع مطرح شده در نامه دفتر هاشمی رفسنجانی، باید گفت جوابیه فوق، پیش از آن که پاسخ به روزنامه وطن امروز باشد، پاسخ به شخص خامنه ای است.
جوابیه دفتر هاشمی رفسنجانی، با اشاره به «سکوت مصلحت آمیز» خامنه ای نسبت به این هتاکی ها، این امر را عامل اصلی بی حرمتی های افراد و هتاکی روزنامه هایی از نوع وطن امروز، نسبت به هاشمی رفسنجانی دانسته است.
جوابیه هم چنین در واکنش به مساله تقلب در انتخابات حکومت اسلامی در سال های پیش، مستقیما نقش «رهبر» را پیش کشیده و می نویسد: «چرا در بیان نتایج انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ نعل وارونه می زنید؟ مگر نمی دانید با شمارش مجدد تنها ۲۰ درصد صندوق های حوزه انتخابیه تهران، که توسط شورای نگهبان انجام می گرفت، آیت الله هاشمی رفسنجانی از رتبه سی ام به نوزدهم رسید؟ مگر نمی دانید وقتی آن آبروریزی داشت اساس انتخابات را زیر سؤال می برد، رهبر معظم انقلاب دستور توقف بازشماری را صادر فرمودند؟»
بی شک مواضع تند و افشاگرانه دفتر هاشمی رفسنجانی، شکاف بین رفسنجانی و خامنه ای را تشدید کرده است به طوری که احمدی نژاد عملا تلاش هایی را در جهت حذف رفسنجانی و موسوی و جاسبی و... از هیات امنای دانشگاه آزاد آغاز کرده است علاوه بر این که به یک کشمکش تازه دولت با قوه قضائیه و مجلس تبدیل شده است؛ متقابلا رفسنجانی جلسه هیات امنای دانشگاه آزاد را برگزار کرده و با خواست او، میرحسین موسوی نیز در این اجلاس شرکت کرده است. حسین شریعتمداری، نماینده خامنه ای در روزنامه کیهان، این مساله را دستاویزی برای حمله شدید به رفسنجانی قرار داده است.
پس از اهانت به سیدحسن خمینی در مراسم سالگرد درگذشت پدر بزرگ وی و هم چنین به دنبال توهین شدید طلبه های بسیجی حوزه علمیه قم در روز ۲۳ خرداد، چند تن از مراجع تقلید و مدرسین حوزه علمیه قم، با صدور بیانیه یا در کلاس درس خود، این عمل را محکوم کردند. دفاع روحانیون برجسته از سیدحسن خمینی، خشم حسین شریعتمداری را برانگیخت.
حسین شریعتمداری، در سرمقاله روز سه شنبه ۲۵ خرداد 1389 کیهان نوشت: «دل جوئی برخی عالمان بزرگوار از جناب آقای سیدحسن خمینی به خاطر حمایت از امام راحل بوده است. به همین دلیل لازم بود این دل جویی با هشدار و اندرز به نوه محترم حضرت امام نیز همراه باشد. چرا که ایشان به دلیل همنشینی یک اله اخیر خود با دشمنان امام و عوامل نشاندار بی گانه، مورد اعتراض مردم قرار گرفتند... وقتی در کنار دل جویی از وی، نسبت به مواضع غیرقابل ایشان اندرزی داده نمی شود، این دل جویی نقض غرض تلقی خواهد شد...».
باین ترتیب، بحران قدرت و تنش میان سران و ارگان ها و جناح های حکومت، به حدی تشدید شده که تقابل شدیدتر جناح های درون حکومت اجتناب ناپذیر شده است. تقابلی که ریشه در منافع اقتصادی و سیاسی طرفین در حاکمیت دارد. به خصوص با وجود این که این تنش ها هر روز بیش تر و بیش تر می گردد اما سران هر دو جناح همواره به این فکر هستند که کل «نظام» آسیب نبیند و مردم نتوانند از شکاف های موجود به نفع خود توازن قوا را بر هم بزنند.
کشاکش امروز جناح های درون حکومت که هر کدام از آن ها تلاش می کنند خود را طرفدار واقعی «خط امام» معرفی کنند، اساسا دعوایی بر سر تقسیم میراثی است که آلوده به خون صدها هزار انسان است و نسل هایی از جامعه ایران را به تباهی کشانده است.
آن چه که طی سه دهه گذشته بر علیه زیست و زندگی کارگران، زنان، دانش جویان، روشنفکران، هنرمندان و به طور کلی مردم آزاده ایران ایران اعمال شده است، دقیقا مبتنی بر اهداف و سیاست های خمینی و دستورالعمل های نظری و عملی شخص خمینی بوده است.
اکنون خامنه ای و احمدی نژاد، یعنی جناح مسلط حکومت اسلامی، با موج عظیمی از مخالفین روبرو هستند که همواره شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای» سر می دهند. بنابراین، جایگاه کنونی خامنه ای و جناح غالب حکومت اسلامی، برای مردم معترض و آزادی خواه ایران روشن شده است.
اما «اصلاح طلبان» که به ادامه راه «امام راحل» شان تاکید دارند و افکار و عقاید و سیاست هایشان نیز تفاوت چندانی با جناح حاکم ندارد، نگران این واقعیت هستند که کل «نظام» از دست نرود. چرا که اگر کل حکومت اسلامی با قدرت مردم سرنگون شود آن ها نیز در کنار جناح حاکم منافع اقتصادی و سیاسی خود را از دست خواهند داد. از این رو، هر دو جناح غالب و مغلوب هم زمان با پیش برد تنش ها و اختلافات خود، حواس شان جمع است که کنترل مردم از دست شان خارج نشود و موقعیت نظام در معرض خطرات جدی قرار نگیرد. در واقع «اصلاح طلبان» درون حکومت نیز نه صرفا به دلیل هم دستی با خمینی و شرکت در کشتارهای اوایل انقلاب 57 و دهه شصت و وقایع پس از آن تا به امروز، بلکه به دلیل ریاکاری ها و فریب کاری هایی که امروز با کتمان کردن جنایات صورت گرفته در دوران خمینی و توسط شخص او، در مقابل مردم آزاد خواه و عدالت جو قرار دارند.
علاوه بر این در دوره هشت سال ریاست جمهوری محمد خاتمی که جناح اصلاح طلب تمام قدرت را در دست داشت نه تنها هیچ اقدامی در جهت بهبود وضع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مردم به وجود نیاوردند، بلکه در اتفاقات مهمی چون واقع تکان دهنده 18 تیر و به دنبال آن اعتراضات گسترده دانش جویان را سرکوب کردند و هزاران نفر را دستگیر نمودند؛ مامورین امنیتی نویسندگانی چون مختاری و پوینده را ترور کردند و یا این که کارگران اعتصابی خانون آباد را به گلوله بستند و هم چنین در روز اول مه می 83، کارگران را در شهر سقز به وحشیانه ترین شکلی سرکوب کردند و هفت نفر از سازمان دهندگان این حرکت را دستگیر و زندانی و شکنجه کردند بخش از کارنامه شان است و الان نیز در مورد آن ها سخنی به میان نمی آورند. بر این اساس هر دو جناح که به سر خمینی قسم می خورند و بر ادامه راه او تاکید می ورزند جنایت کار هستند.
تنها یادآوری گوشه ای از یک سخن رانی خمینی که در جهت تبیین سیاست گزاری جانیانه حکومت اسلامی و تشدید سرکوب و کشتار، بیان شده است و هم چنین فرمان خمینی، مبنی بر قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67، برای نشان دادن چهره واقعی و کریه و جنایت کارانه روح الله خمینی، کافی است.
متن این سخن رانی خمینی، به شرح است:
«اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد. و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از این ها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و روسای آن ها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و روسای آن ها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.
من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی دادیم این ها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب مستضعفین.
و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم، و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند، ما به طور انقلابی با آن ها عمل می کنیم. مولای ما، امیرالمومنین - سلام الله علیه - آن مرد نمونه عالم، آن انسان به تمام معنا انسان، آن که در عبادت آن طور بود و در زهد و تقوا آن طور و در رحم و مروت آن طور و با مستضعفین آن طور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می کنند شمشیر را می کشید و می کشت. هفتصد نفر را در یک روز - چنان چه نقل می کنند - از یهود بنی قریضه - که نظیر اسرائیل بود و این ها از نسل آن ها شاید باشند - از دم شمشیر گذراند! خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمت رحیم است. و در موضع انتقام، انتقام جو. امام مسلمین هم این طور بود، در موقع رحمت، رحمت؛ و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی ترسیم از این که در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج از ایران، برای ما چیزی بنویسند. ما نمی خواهیم وجاهت در ایران، در خارج کشور پیدا بکنیم. ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم، و خواهیم کرد. اشدا علی الکفار رحما بینهم.
این توطئه گرها در صف کفار واقع هستند. این توطئه گرها در کردستان و غیر آن در صف کفار هستند، با آن ها باید با شدت رفتار کرد. دولت با شدت رفتار کند، ژاندارمری با شدت رفتار کند؛ ارتش با شدت رفتار کند. اگر با شدت رفتار نکنند، ما با آن ها با شدت رفتار می کنیم. ما با خود همین ها، با خود همین ها که مسامحه بکنند، اگر مسامحه بکنند، با شدت رفتار می کنیم. مسامحه حدودی دارد، جلب وجاهت حدودی دارد. مصالح مسلمین را نمی گذارند به این امور از بین برود. دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئه گر است تمام را توقیف کند، و نویسندگان آن ها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظف است کسانی که توطئه می کنند و اسم «حزب» روی خودشان می گذارند، روسای آن ها را بخواهد و آن ها را محاکمه کند. ما باز تا چندی مهلت می دهیم به این قشرهای فاسد؛ و این اعلام آخر است و اگر چنان چه در کار خودشان تعدیل نکنند و به ملت برنگردند و دست از توطئه ها برندارند، خدا می داند انقلابی عمل می کنم. می آیم تهران و روسایی که مسامحه می کنند با آن ها انقلابی عمل می کنم. قشرهایی از ارتش که اطاعت از بالاترها نمی کنند و امر آن ها را اطاعت نمی کنند باید بدانند که من با آن ها اگر آمدم، انقلابی عمل می کنم. عذرها را کنار بگذارید! بروید فاسدها را سرکوب کنید، بروید توطئه گرها را سرکوب کنید؛ مسامحه نکنید! دولت مسامحه نکند، ارتش مسامحه نکند، ژاندارمری مسامحه نکند؛ پاسداران مسامحه نکنند.
من باز از همه قشرهای ملت، از همه روشنفکران، از همه احزاب، از همه دستجات و گروه ها -گروه ها که مع الاسف تاکنون شاید دویست گروه پیدا شده باشد!- تقاضا می کنم که مسیرتان، مسیر ملت و مسیر اسلام باشد، به ملت بپیوندید؛ صلاح شما در این است که به ملت بپیوندید. اگر خدای نخواسته این نهضت عقب بزند، شماها هم فدای غلط کاری های خودتان خواهید شد. لکن نهضت ما عقب نخواهد زد و نهضت ما به پیش می رود، و باید سایر ملت ها از نهضت ما عبرت بگیرند؛ و حکومت ها از حکومت سابق ما و از وضعی که برای او پیش آمد، عبرت بگیرند.
من از خدای تبارک و تعالی سلامت و توفیق مسلمین را خواستارم. و از خدای تبارک و تعالی خواهانم که مستضعفین را بر مستکبرین غلبه بدهد و زمین را به آن ها به ارث عنایت فرماید.
لینک یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=ZNTUsylWTpo
یکی از بزرگ ترین جنایات حکومت اسلامی، قتل عام زندانیان سیاسی به فرمان خمینی، در سال 1367 بوده است. دوره ای که همه جناح های حکومتی دست در دست همدیگر در راس قدرت بودند و در بالای سر آن ها نیز خمینی فرمان می راند و حرف اول و آخر را می زد.
قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی، آن هم در بی دادگاه های دو سه دقیقه ای، جنایت هولناکی نه تنها علیه مردم ایران، بلکه علیه کل بشریت است. جنایت تکان دهنده ای است که نمونه آن در عصر حاضر، در هیچ گوشه ای از جهان دیده نشده است. هنگامی که حسینعلی نیری، رییس حکام شرع اوین در مرداد 1367 طی حکمی از سوی خمینی به ریاست هیات قتل عام زندانیان سیاسی منصوب شد؛ در این حکم، که به گفته آیت الله منتظری در ۶ مرداد ۶۷ صادر شده، آمده است:
«بسمالله الرحمنالرحیم ... کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می کنند، محارب و محکوم به اعدام می باشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجت الاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده ای از وزارت اطلاعات می باشد...»
خمینی در این حکم خود، خواستار به کارگیری نهایت احکام وحشیانه بر زندانیان سیاسی شده و فرمان می دهد:
«... رحم بر محاربین ساده اندیشی است. قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپدیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است، وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند «اشدا علیالکفار» باشند. تردید در مسائل اسلام انقلابی، نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا می باشد. والسلام. روح الله الموسوی الخمینی»
این روزها که در مقطع سالگرد 18 تیر و هم چنین قتل عام زندانیان سیاسی قرار داریم اگر تبلیغات و بحث ها و کنفرانس های سیاسی گسترده ای از جمله در همه سایت ها و رسانه های آزادی خواه و انسان دوست راه اندازی شود دست کم در خارج کشور، مثلا عنصر دیروزی حکومت اسلامی چون ابراهیم نبوی جرات نمی کند بگوید که کمونیست ها دو سه درصد بیش تر نبودند اعدام شان در سال 67 حق شان بود. ابراهیم نبوی که امروز به طنزگویی معروف است و طرفدار جناح اصلاح طلبان، در همان سال کشتار زندانیان سیاسی یکی از معاونان وزارت کشور بود که زندان ها نیز زیر نظر آن قرار دارند.
باین ترتیب، سران هر دو جناح حکومت اسلامی و طرفداران هر کدام از آن ها در داخل و خارج کشور که همواره در موضع گیری های خود بر ادامه راه و آرمان های «امام راحل» تاکید می کنند، در واقع به همه جنایات خمینی علیه بشریت صحه می گذارند.
خمینی، موسولینی، هيتلر، صدام حسين، بوش، بن لادن، ملامحمد عمر، خامنه ای، احمدی نژاد و غیره و دولت ها و هم فکران آن ها، فاشیست ها و جنایت کارانی هستند که تاریخ هرگز آن ها را نبخشیده و نخواهد بخشید.