محمد علی اصفهانی
کشور ما، همانطور که جان پيلجر و ديگران نيز نوشته اند، در آستانه ی تجزيه و تلاشی، و يا دستکم ويرانی و پرتاب به ده ها سال پيش قرار گرفته است.
مسائل اساسی مردم ايران، و به طور اخصّ حقوق بشر، که در پرتو آن، تمامی ابعاد ديگر مبارزه برای سرنگونی حاکميّت ملّايان به دست مردم ايران ـ و نه دشمنان سوگند خورده ی آنان ـ امکان رشد خواهد يافت، جای خود را به “بحران اتمی” داده است.
پرونده ی دولت ايران به ظاهر، و پرونده ی مردم ايران به باطن، در اختيار نهادی قرار گرفته است که که در آن، آمريکا، و اعجوبه يی به نام جان بولتون، حرف اوّل و آخر را می زنند. و اگر هم حرف اوّل و آخرشان بی خريدار ماند، درش را روی سرش خراب می کنند و همان حرف ها را که در همين روزها، به صد زبان گفته اند و نوشته اند به مرحله ی اجرا در می آورند.
اين حرف ها، يکی و دوتا نيستند که بشود در اينجا آوردشان. امّا برای نمونه ـ و فقط برای نمونه ـ چند تا از اين حرف ها ـ و يا توضيح اين حرف ها ـ را با هم باز خوانی کنيم :
سخنان اخير بولتون در نشست سالانه ی شورای روابط عمومی آمريکا و اسرائيل :
ـ آمريکا، تنها به شورای امنيّت، اتّکا نمی کند…اين بسيار حياتی است که ما از شورای امنيت برای بسيج افکار عمومی جهانی عليه ايران استفاده کنيم…تأخير، مقابله را دشوار خواهد کرد…رفتار های ايران عواقب ملموس و دردناکی برايش خواهد داشت…
سخنان ريچارد پرل، نظريه پرداز سرشناس نئو کان ها و کارشناس آمريکن انتر پرايز، و از آتش افروزان اصلی جنگ عراق، در همين چند روز پيش :
ـ من گفته ام که اگر هيچ راه ديگری برای جلوگيری از دستيابی ايران به تسليحات اتمی وجود نداشته باشد، آن وقت بايد حمله ی هدفمند را در نظر گرفت. اگر مجبور به اين کار شويم من معتقدم که ما می توانيم بخش بزرگی از تأسيسات اتمی ايران را که می شناسيم نابود کنيم و برنامه های اتمی اين کشور را برای سالها به تعويق بياندازيم. ما قابليّت عظيمی برای حمله به اهداف ثابت با دقّت بالا داريم. من اطمينان زيادی دارم که اگر کار به آنجا رسيد می توانيم ضربه ای جدی به برنامه اتمی ايران بزنيم…
سخنان موشه يعلون رئيس سابق ستادمشترک ارتش اسرائيل :
ـ اسرائيل نقشه ی کاملی برای حمله به ايران در اختيار دارد…اقدام نظامى عليه ايران نه تنها توسّط نيروى هوايى اسراييل و آمريکا، بلکه همچنين با همکارى اروپا بايد صورت بگيرد و بهترين موقع براى آن، زمانى است که ايران نخست از لحاظ اقتصادى و سياسى در دنيا منزوى شده باشد… سخنان من کاملا مسئولانه است وخودم مسئوليت آنها را به عهده می گيرم. من اطلاعات طبقه بندی شده ی نظامی را فاش نکردم، بلکه با توجّه به مسئوليت شهروندی خود که اسرائيل بايد نوک پيکان مبارزه با ايران باشد اين سخنان را بر زبان راندم…
و تکذيب بدتر از تأييد شائول مفاز، وزير کنونی دفاع اسراييل، در رابطه با حرف های رک و راست موشه يعلون :
ـ مسئولين عاليرتبه که بازنشسته می شوند بخصوص آنانی که در سازمان های امنيّتی حضور داشتند اطّلاعات زيادی را در اختيار دارند که بايد با حسّ مسئوليّت با اين اطّلاعات برخورد کنند…
گزارش روزنامه ی معروف اسراييلی، ژروزالم پست :
ـ يک مقام بلندپايه وزارت امورخارجه ی گرجستان گفته است که ايالات متّحده ديده بان هايی درگرجستان مستقرکرده است تا پيش ازحمله ی احتمالی به ايران، به اين کشورگزارش دهند…درچند ماه اخير، آمريکائيها به اين نتيجه رسيده اند که بجای يک حمله ازنقطه يی واحد عليه پايگاهای هسته ای ايران، از نقاط مختلف به اين کشورحمله کنند…
پروفسورميشل شوسودووسکی :
ـ به را ه انداختن يک جنگ مستقيم عليه ايران، در حال حاضر، وارد مرحله ی “آماده سازی نهايی” شده است…مطابق اسناد پنتاگون، در حمله های هوايی به ايران، احتمالاً از سلاح های اتمی تاکتيکی، يا mini-nuque استفاده خواهد شد… نقشه ی نظامی آمريکا، مورد حمايت ناتو قرار گرفته است… همپيمانان شرکت کننده در اين حمله، آمريکا و اسراييل و ترکيه، امروز، در “موقعيّت آماده سازی پيشرفته” قرار دارند…
جان پيلجر :
ـ آمريکا به يک “نوار” مرزی ايران با عراق، چشم دوخته است. و اين “نوار”، خوزستان است: مرکز نود درصد نفت ايران. روزنامه ی Beirut’s Daily Star نوشته است که: “نخستين گام اتّخاذ شده به وسيله ی نيرو های متجاوز، اشغال منطقه ی سرشار از نفت خوزستان، تضمين امنيت و کنترل تنگه ی حسّاس هرمز، و قطع کردن نفت مورد نياز نظامی ايران است”… فعلاً، اين، بوش، چنی، رامسفلد، و مابقی دسيسه بازان هستند که قدرت را در واشنگتن به دست گرفته اند…
ساندی تايمز :
ـ اگر مذاکرات، شکست بخورد، آمريکا و اسراييل، نقشه هايی به عنوان آخرين راه چاره، برای حمله به ايران آماده کرده اند…به گفته ی منابع اسراييلی، نيرو های اسراييل، از يک پایگاه مستقر در شمال عراق، که به وسيله ی آن ها و با کمک آمريکايی ها نگاهداری می شود، وارد عمل خواهند شد…ناتو در صورت لزوم می تواند در حمله به ايران کمک کند…
اينترنشنال هرالد تريبيون :
ـ ديک چنی، در پيامی قاطعانه و شديد اللّحن گفت : “تا جايی که به ما مربوط می شود، امريکا در برخورد با رفتار غيرمسئولانه ی رژيم ايران، همه ی گزينه ها را در دستور کار قرار داده است. ما و ديگر کشورها پيام روشنی برای رژيم ايران داريم: ما به ايران اجازه نخواهيم داد سلاح هسته ای داشته باشد” …و اسکات مک کللان سخنگوی کاخ سفيد نيز در يک جلسه اطّلاع رسانی در مورد سخنان ديک چنی مبنی بر تهديد نظامی ايران اظهار داشت: “چنی چيزی را گفت که رئيس جمهور بارها اعلام کرده است. او در مورد سياست ما سخن گفته است.”…
اشپيگل :
ـ نماينده ی حزب سبز های آلمان، اشتروبل، می گويد که از مجموعه ی عوامل، اينطور استنباط می کند که آمريکا، در پی آماده سازی خود برای به راه انداختن يک جنگ نظامی عليه ايران است.
مفسّر سياسی راديو آلمان :
ـ جان بولتون سفير آمريکا در سازمان ملل متّحد تهديد کرد که چنانچه شوراى امنيت در مورد ايران سختگيرى نکند و ايران فعاليّتهاى هسته يی را پى بگيرد، آمريکا گام بعدى را عليه ايران در نظر خواهد گرفت. اين گام به احتمال زياد مستقل از سازمان ملل برداشته خواهد شد. خواست کابينهی بوش هم اکنون اين است که در بيانيّهی شوراى امنيّت نوعى تهديد نظامى قيد شود…
نمونه ها بسيارند. و هر روز بر آن ها اضافه می شود.
بهتر است که پيدا کردنشان را و تأمّل در آن ها را به خوانندگان بسپاريم؛ و به محور اين نوشته بپردازيم .يعنی به ترسيم خطوط کلّی پرتره ی جان بولتون، نماينده ی آمريکا در سازمان ملل متّحد، و حريف جلو صحنه ی ملّايان در روز های آتی، به نقل از چند منبع ضدّ جنگ آمريکايی و اروپايی، و به طور عمده :
٭ شبکه ی فرانسوی ولتر
٭ Jean-François Goulon
٭ و روزنامه ی اومانيته
خطوط کلّی پرتره ی جان بولتون
متولّد ۲۰ نوامبر ۱۹۴۸ دربالتيمور، جان بولتون، در ايّام دانشجويی، از ميليتان های افراطی ترين جريان های راستگرا بود.
در سال ۱۹۶۴ او به عنوان يک عضو کميته ی تبليغاتی گلدواتر، کانديدای راست افراطی و به غايت بدنام و بدسابقه ی رياست جمهوری آمريکا فعاليّت می کرد.
او بعد از اخذ ديپلم تحصيلات حقوقی در دانشگاه Yale همراه با چند وکيل ديگر، در يک دفتر وکالتی به کار پرداخت.
در آن زمان، او از Jesse Helms سناتور نژادپرست کارولينای جنوبی، حمايت می کرد. او توانست با بهره گيری از تخصّص حقوقی خود، و آگاهی از خم و پيچ های قانونی، با ايجاد يک کلوب پارلمانی، قوانين مربوط به محدوديّت های کمک های مالی سياسی به کانديدا ها را، دور بزند.
نتيجه، بسيار عالی و مؤثّر بود :
می شد کار خود را از پيش برد؛ و بعد، با پرداخت فقط يک جريمه ی ساده ی ده هزار دلاری، همه چيز را ماستمالی کرد !
در آغاز عصر ريگان، جان بولتن، وارد فعاليّت های دولتی شد. با سمت هايی مثل مشاور، و معاون مدير برنامه ريزی و ارتباطات عمومی در “آژانس آمريکايی برای رشد جهانی” که به اختصار، USAID ناميده می شود…
Edwin Messe وقتی که در سال ۱۹۸۹توسّط ريگان به عنوان وزير دادگستری انتخاب شد، بنا به توصيه ی Jesse Helms جان بولتون را به سمت معاون وزارتخانه گماشت.
بولتون، به گرمی، و با تمام توان خود کوشيد تا پی گيری های قانونی را در مورد رسوايی “ايران کنترا”، خفه کند. در اين رسوايی معروف، پای نمايندگان حزب جمهوريخواه نيز، به خصوص در زمينه ی قاجاق مود مخدّر، به ميان کشيده شده بود.
اين، آغازی درخشان برای کار حرفه يی بولتون در دستگاه دولتی آمريکا به حساب می آيد !
در دوران جرج بوش پدر، بولتون، شغل دستياری در امور سازمان های تنظيم کننده ی روابط اجزای مختلف دولت را عهده دار شد.
وقتی که حزب دموکرات، با انتخاب شدن بيل کلينتون به رياست جهوری، قدرت را به دست گرفت، جان بولتن با کمک چند تن از دوستانش يک دفتر امور حقوقی به راه انداخت؛ و در آن خزيد.
در همين ايّام، او به طور خاص، خود را به ديک چنی، ارباب حزب جمهوريخواه، نزديک کرد. و در سال ۱۹۹۵رياست فوروم سياست ملّی، NPF، را پذيرفت. اين فوروم، يکی از ارگان های حزب جمهوريخواه بود که در زير پوشش يک به اصطلاح “گروه تفکّر و تحقيق” think-tank) ( خود را از پرداخت ماليات، معاف کرده بود؛ و مسئوليّت واقعيش جمع آوری پول های آلوده و مشکوک بود.
با همدستی بانک ها، اين فوروم، ميليون ها دلار پول نقد را تحت عنوان وام ـ وام های موهومی که هيچ وقت بازپرداخت آن ها، از طرف “وام دهندگان” درخواست نمی شد ـ وارد صندوق های حزب جمهوريخواه کرد.
جان بولتن، در اين کار، از جمله، مورد مراحم مالی يک ميلياردر هونگ کونگی، و يک مؤسّسه ی وابسته به دولت تايوان، قرار داشت.
در سال ۱۹۹۶ جان بولتون، کنفرانس بزرگی به راه انداخت که طیّ آن، لابی ها، امکان می يافتند که به پارلمانتر های جمهوريخواه، دسترسی پيدا کنند.
وروديّه ی ناقابل اين کنفرانس، ۲۵۰۰۰ دلار بود. و آخر و عاقبت آن هم علاوه بر اهداف مطبوع مورد نظر، به چند شکايت “جزيی” از سازماندهندگان آن به مراجع قضايی، بابت کلاهبرداری و دزدی خشونت آميز نيز انجاميد !
کمک های متقابل دولت تايوان و جان بولتن به يکديگر، به يک يا دو مورد، محدود نمی شد. او تا مدّتی، مبلغی معادل سالانه سی هزار دلار، از دولت تايوان، برای مطالعه ی روابط سازمان ملل با دو “چين”، دريافت می کرد…
برای رعايت انصاف هم که شده باشد، بايد اضافه کرد که جان بولتون عزيز ما ، فقط در think-tank های قلّابی، مشغول انجام وظيفه نبود. بلکه او در سال ۱۹۹۳ در يک جور think-tank واقعی، درانستيتوی هودسن، به عنوان پژوهشگر، کار می کرد. و بعد، ديک چنی، او را به عنوان معاون انستيتوی معروف آمريکن انتروپريز ـ که ابن روزها به خانه ی اميد “مبارزان” و “انقلابيّون” حماسه آفرين ايران تبديل شده است ـ به کار گماشت.
در دل اين انستيتو، جان بولتون، به صورت فعّال، در ساختن و پرداختن پروژه ی معروف “قرن جديد آمريکايی”، شرکت کرد.
پروژه ی “قرن جديد آمريکايی”، همان پروژه يی است که تدوين برنامه ی کار جرج بوش پسر ـ پسر خَلَف جرج بوش پدر ـ را به عهده داشت.
جرج بوش پسر، بعد از پيروزی، جان بولتون را به عنوان دستيار وزير امور خارجه در امور مربوط به کنترل سلاح های امنيّت جهانی، به کالين پاول، وزير امور خارجه ی وقت، تحميل کرد. چرا که “باز” ها هيچ اعتمادی به کالين پاول نداشتند. و مأموريّت جان بولتن، در واقع، نظارت و خبر چينی و جاسوسی در کار کالين پاول، برای آن ها بود.
مرد تحصيلکرده، با ذائقه ی دلپذير انگليسی، مستر بولتن، به رک و راست حرف زدنش، و به خشمگين شدنش، مشهور است.
او در موقعيّت های مختلف، در وزارت دادگستری، و در وزارت امور خارجه، لحظه يی در مسخره کردن و به ريشخند گرفتن دلقک وار نهاد های بين المللی، به طور عام، و عدالت بين المللی به طورخاص، کوتاه نيامده است و فرصتی را برای انجام اين عمل خير از دست نداده است.
بولتون در سال ۱۹۹۴ در ضديّتی خشن با سازمان ملل متّحد، رسوايی مشهوری به بار آورد :
در آن سال، او، در ميز گردی که توسّط World Federalist Association برگزار شده بود، اعلام کرد :
ـ ساختمان سازمان ملل متّحد در نيويورک، با ۳۸ طبقه، يک چيز مزاحم خفه کننده است. ما به راحتی می توانيم ده طبقه ی آن را از ميان برداريم، بدون آن که مشکلی ايجاد شود !
او حامی ايده ی خروج آمريکا از سازمان ملل متّحد است؛ و پارلمانتر ها را تشويق می کند که سازمان ملل متّحد را نديده بگيرند.
همچنان که از پيش، مخالف با پرنسيب های حقوق بين المللی در تنظيم روابط ميان دولت ها بود، جان بولتن هنوز بر اين عقيده ی خود پا می فشارد که حق دارد افراد و دولت ها را مجازات کند !
و از همين روست که او عليه دادگاه بين المللی رسيدگی به جرائم، فعّاليّت می کند. جان بولتون، ايده ی چنين دادگاهی را، اينطور معرّفی می کند :
ـ ايده يی برآمده از رمانتيسم روان های پريشان و مغشوش. نه فقط يک ايده ی ساده لوحانه، بلکه يک ايده ی خطرناک.
در آنچه به سياست خارجی مربوط می شود، او روی دولت های کمونيست، خيلی حسّاس است : چين، کره ی شمالی و کوبا.
او پی در پی بر ضرورت شناسايی استقلال تايوان عليه چين، تأکيد می کند. [برای شناخت اندکی از روابط او با تايوان، به سطور ی که در اين زمينه، در بالا آمده است مراجعه کنيد.]
در جايگاه دستيار وزير امور خارجه، با مأموريّت کنترل سلاح های تخريب جمعی بين المللی، او تلاش می کرد که از شرّ قراردادهای بين المللی رها شود و با همپيمانان خود، “سيستم های امنيّتی جمعی” تشکيل دهد.
او در کنوانسيون مربوط به سلاح های بيولوژيک، خرابکاری کرد و بعد، با احساس رضايت، در برابر همکاران حيرتزده ی خودش، اينطور فرياد خوشی و سرمستی بر کشيد :
ـ کنوانسيون سلاح های بيولوژيک، مرد؛ مرد؛ مرد. روی من برای او را دوباره به حيات برگرداندن حساب نکنيد !
جان بولتون، برای کنار کشيدن آمريکا از قرارداد با روسيّه در زمينه ی خلع سلاح، تلاش می کند. و وقتی که بوش پسر، وارد عمل می شود و از نو برنامه ی “جنگ ستاره ها” را از سر می گيرد، او غريو شادی بر می کشد.
در فوريه ی ۲۰۰۳ سر و صدای مطبوعات شرقی، از سخنان بولتون در ايّام سفرش به اسراييل، بلند شد.
جان بولتون، در آن سفر، به عنوان دستيار وزير خارجه ی آمريکا، اعلام کرده بود :
ـ بعد از جنگ عراق، لازم است که به مسأله ی تهديدات سوريّه و ايران، و بعد هم کره ی شمالی بپردازيم.
و حالا، عراق را به همين روز انداخته اند که می بينيم. از کره ی شمالی، نه به خاطر بمب اتمش که ـ همچون بمب اتمی احتمالی ده يا پانزده سال ديگر ملّايان ـ در قياس با توانمندی های نظامی آمريکا، چيزی کمی خطرناکتر از يک بادکنک است، بلکه به خاطر چين، می ترسند. ترتيب کار سوريّه را هم تا حدودی داده اند و مشغول انجام بقيّه ی امور مربوط به آن هستند. و زمان را برای “استقرار دموکراسی” گوانتانامويی و ابو غريبی “از دمشق تا تهران” ـ که آب از لب و لوچه ی بعضی ها سرازير کرده است و تا هپروت و ماورای هپروت، پروازشان داده است ـ مناسب می بينند.
سناتور Jesse Helms ، اين دوست صميمی جان بولتون، در بار ه ی او چنين گفته است :
ـ اين پسر، از جنس آن بچه هايی است که من دوست دارم روزی که “آخرالزّمان” فرا می رسد و دنيا زير و رو می شود، با او باشم.
ايدون باد !
دو خرده فرمايش ديگر جان بولتون در باره ی سازمان ملل
در فوريه ی سال ۱۹۹۴ يک مباحثه در باره ی نقش سازمان ملل، بعد از جنگ سرد، با شرکت کارکنان عاليرتبه ی سازمان ملل، يک کانديدای سابق رياست جمهوری آمريکا، يک نماينده ی سازمان های دفاع از حقوق بشر، دو کارمند عاليرتبه ی وزارت دفاع آمريکا، و جان بولتون به عنوان دستيار سابق وزير خارجه در امور مربوط به سازمان های بين المللی، تشکيل شد.
سوژه ی مباحثه، اين بود :
حقوق بشر، يک دولت جهانی، و نيرومند کردن سازمان ملل.
خلاصه شده ی دو تا از خرده فرمايشات جان بولتون را در اين مباحثه، در اينجا می خوانيد :
ـ مخلوقات جفنگ و مشنگ و خل و چلی مثل سازمان ملل متّحد، و هر چه با منافع آمريکا در تضادّ است. ما اين ها را ، نه در اينجا، و نه در هيچ جای ديگر، تحمّل نمی کنيم و قورت نمی دهيم…
ـ آمريکا، ، برنامه ی خودش را جوری سر و سامان می دهد که سازمان ملل، وقتی کار کند که آمريکا دوست دارد که اين سازمان، کار کند. و اين، درست همان چيزی است که که بايد باشد. برای اين که تنها مسأله ـ تنها و تنها مسأله ـ برای آمريکا اين است که بداند چه چيزی در جهت منافع اوست. اگر شما اين حرف را دوست نداريد، من متأسّفم. امّا همين است که هست !
تفسير “اومانيته” بر انتصاب بولتون به نماينگی آمريکا در سازمان ملل
و اين هم، نوشته ی مختصری که بعد از تحميل جان بولتن به عنوان نماينده ی دائمی آمريکا در سازمان ملل متّحد، در روزنامه ی معتبر حزب کمونيست فرانسه، اومانيته، منتشر شد؛ و در همان موقع، آن را برای استفاده در مطلبی با عنوان “می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی جايگزين کنند”، فارسی کرده بودم. کلّ آن مطلب را می توانيد در آرشيو بعضی از سايت ها، از جمله خود سايت ققنوس بخوانيد. ٭
بوش، يک “باز” را بر سازمان ملل، تحميل می کند
Jacques Coubard
Journal l’Humanité
03.08.2005
جان بولتون، نماينده ی آمريکا در سازمان ملل خواهد بود.
جرج بوش، نمی توانست تحقير سازمان ملل و حقوق بين المللی را، بهتر از اين به نمايش بگذارد که يکی از بدترين “باز” هايی را که درکاخ سفيد، لانه کرده است، به نمايندگی آمريکا در سازمان ملل برگزيند.
“اگر من، امروز می توانستم يک شورای امنيّت جديد برای سازمان ملل تشکيل بدهم، فقط يک عضو دائمی برای اين شورا انتخاب می کردم. برای اين که اين، انعکاس تناسب واقعی قوا، در دنياست.”
_ و اين تنها عضو دائمی، که خواهد بود؟
ژورناليست راديوی دولتی، اين را پرسيد.
” ايالات متّحده ی آمريکا”!
جان بولتن ، مطمئن از خو د و دوستان خود، اينطور جواب داد !
اين ماجرا مربوط به پنج سال پيش است. امّا او از آن زمان تا به حال، نه نظرش را عوض کرده است؛ و نه خشونت وحشی پيشنهادات و اظهار نظر هايش را.
او به مدّتی طولانی، در ساختن استراتژی نو محافظه کاران (نئوکان ها) که در سال ۲۰۰۰ قدرت را تسخير کرده است، سهيم بوده است.
جان بولتن، يکی از تدوين کنندگان “پروژه، برای قرن جديد آمريکايی (PNAC) است: پروژه ی اعلام هژمونی آمريکا در جهان، که از سال ۱۹۹۸ جنگ عراق را، پيشاپيش، خبر می داد.
اين “حقوقی نويس”، در سال ۱۹۹۷ در “وال استريت ژورنال” نوشت:
“قراردادها، قوانينی هستند که فقط در ارتباط با کارکرد اهداف آمريکا ارزيابی شدنی هستند… اين ها فقط اجبار های سياسی اند.”
آمريکا ـ پس بنا بر اين ـ مجبور نيست که قوانين بين المللی را رعايت کند !
چيزی که با انتخاب جان بولتون، صريحاً به اثبات رسيده است.
جان بولتون، به شدّت مخالف تشکيل دادگاه بين المللی جنايات جنگی ـ که کلينتون با آن موافقت داشت ـ است؛ و در زمانی که معاون “کالين پاول” در کابينه ی بوش بود، توانست کناره گيری آمريکا را از اين طرح ميسّر کند.
او، در اين مورد با لذّت و شعف، در روزنامه ی “وال استريت ژورنال” اعلام کرد که:
- اين، بهترين و خوش ترين و لذّتبخش ترين لحظه در زندگانی دولتی من بود!
نماينده ی جديد آمريکا در سازمان ملل، خود را با ساختن و پرداختن و به هم بافتن دروغ های کاخ سفيد در مورد سلاح های موهوم تخريب و کشتار جمعی در عراق، از بقيّه ی همگنان خود، متمايز می کند.
او آتش را، به سمت سوريه هُل می داد که گويا صدّام سلاح های خود را به آن سپرده بود؛ به سمت ايران و پروژه های اتمی آن؛ به سمت کره ی شمالی؛ به سمت کوبا که متّهم به توليد سلاح های بيولوژيک و تحويل آن به دولت های شرور بود؛ و به سمت چين، با تند و تيز کردن مسأله ی تايوان.
با انتخاب يک”حقوقی نويس” جنگ پرست، جرج بوش، در حزب خودش هم با تعدادی بيشتر از يک نفر، که با شکّ و سوء ظن به مسأله نگاه می کنند، مواجه شده است.
ناميدن جان بولتون به عنوان عضو کابينه، در سال ۲۰۰۰ به جز با پشتيبانی پانزده “باز” حزب دموکرات، امکان پذير نشد.
برای همين هم اين بارجرج بوش تصميم گرفت که متّکی بر اختياراتی که قانون اساسی به او داده است، با عبور از بالای سر يک مبحث حسّاس، انتخاب خود را تحميل کند.
خطر
———-
٭ می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی، جايگزين کنند:
www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/mikhahand.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر