۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

GilAvaei.hasirshuran.حصیرشوران.داستان.گیل آوایی


حاکمان جمهوری اسلامی در پی دوران طلایی گُذشته - منصور امان حاکمان جمهوری اسلامی در پی دوران طلایی گُذشته منصور امان یک ترفند جنجال برانگیز برای دستکاری موازنه قُوا، بُحران سیاسی در دستگاه قُدرت رژیم جمهوری اسلامی را شدت بخشیده است. اعلام تشکیل "جبهه پایداری انقلاب اسلامی"، تابلویی که زیر آن بیش از همه اعضای جُدا شده یا کنار گذاشته شده فراکسیون نظامی – امنیتی دولت گرد آمده اند، می تواند قطره ای باشد که بُحران مزبور را سرریز کند. چه، هدف از خلق این دسته بندی، بازگرداندن عقربه های زمان به دوره ای است که عُمر آن با به وجود آمدن فاکتهای تازه چه در ترکیب و آرایش نیروهای درون هرم قُدرت و چه در "پایین" به پایان رسیده است. از این رو، تلاش مزبور که اراده فراکسیون آیت الله خامنه ای برای کسب اتوریته تام را به نمایش می گذارد، به دلیل اصطکاک با شرایط عینی و نیروهایی که بر متن آن در حال حرکت هستند، نقش بی مانندی در گُسترش شکاف در ترکیب قُدرت به گونه ویژه و تبدیل ناهمگونیهای ساختاری "نظام" به موضوع چالش به گونه فراگیر بازی می کند. گُشودن یک میدان دیگر کشاکش برای هیچ ناظر سیاسی تاثیر مُخرب ایجاد یک دسته بندی جدید سیاسی با رانت "رهبر" بر مُناسبات زیر "خیمه نظام" پنهان نیست. حتی پیش از آنکه مُشاجره های داغ و یورشهای پُردامنه ای که این حرکت، دامن زده آغاز شود، نام و نشان ایستگاهی که ریل مزبور از کنار آن می گذشت، در میان جنجال تصفیه حساب با سوگُلیهای از خط خارج شده آقای خامنه ای به راحتی قابل شنیدن بود. روی بستر حمله به آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری و "جریان انحرافی"، گُذار راست سُنتی، اشرافیت روحانی و دیوان سالاری وابسته به رانت آنها از آرایش و صورت بندی یکجانبه قُدرت از نوع هشتاد و چهاری و سازشهایی که بر این پایه صورت می گیرد، تکمیل می شد. آنها با همه ی هیاهو بر سر "تسخیر اجنه و شیاطین"، در نظر به آینده سیاسی خود نمی توانند به سادگی از کنار ساز و کاری که آنان را تا استان پرتگاه حیات نباتی رانده بود، بگذرند. از این رو، چیدن همین میز با دکوراسیون جدید و دعوت از آنها برای قورت دادن آش فاسدی که آشپز از این کاسه به آن کاسه کرده، در عمل مفهومی جُز دعوت به میدان رویارویی نمی توانست داشته باشد. علت آقای خامنه ای بهتر از هر کسی از مضمون پیامی که از طریق تشکیل "جبهه پایداری" ارسال می گردد، آگاه است. بالماسکه "سیدخُراسانی" هم او را نسبت به آرایش و صف بندیهای درون دستگاه قُدرت به سووتفاهُم دُچار نساخته است. با این وجود، هر گاه او بخواهد از پیامدهای شکست خُردکُننده سیاست یکدست سازی اش جان سالم بدر ببرد و بازیگر اصلی باقی بماند، چاره ای جُز گُشودن یک میدان دیگر کشمکش و به همراه آن، فُرو بردن بیشتر "نظام" در گرداب بُحران سیاسی ندارد. آقای خامنه ای از اسب چموشی که بر آن سوار بود، به زمین اُفتاده اما از اصل هژمونی مُطلق پیاده نشده است. راه حل وی برای کسب آن، از آنجا که در متن ناهمگونی ساختاری "نظام"، یعنی، تناقُض بین زیربنای استبدادی و رویه جمهور باندها و فراکسیونها حرکت می کند، چه در گُذشته و چه اکنون، تصادُم برانگیز و ناکافی است. آقای خامنه ای برای حفظ هژمونی، می بایست آن را به قلمرو نهادهای سمبولیک قُدرت گُسترش داده و آنها را در قُدرت حقیقی مُنحل کند. او بدینوسیله خواهد توانست سرانجام کانونهای جانبی قُدرت که پیرامون نهادها مزبور سازمان می یابند و از این طریق ولایت مُطلقه را مشروط می کنند را حذف کرده و یا به زواید خُنثی آن تبدیل سازد. شُمار وسایلی که او برای رسیدن به این هدف می تواند به نظر بیاورد، چندان زیاد نیست؛ اعلام حُکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی، جعل اتوریته مذهبی و تاج مرجع یا امام بر سر خود نهادن و سر آخر - زمانی که همه گُزینه ها روی زمین سخت به مقصود راه نمی برد -آویختن به دیواره چاه جمکران و چشم بندی سیاسی–عقیدتی، واقعی ترین آنها هستند. برگی که خامنه ای به خود زد زمانی که آقای خامنه ای پروژه نظامی–امنیتی را به مثابه ابزار یکدست سازی به میدان آورد، در حقیقت ناتوانی از به دست گرفتن راه حلی که ناهمگونی را به گونه پایه ای به وحدت (تمامیت) تغییر دهد را ابراز می داشت. او با واسطه و روی زورق "ذوب شدگان" حرکت می کرد و از این رو فقط می توانست اُمیدوار باشد که قُطب نمای آنها تا به آخر به همان جایی را نشان دهد که او می خواست لنگر بیاندازد. "مقام مُعظم" اراده کرده بود به تناقُضها برگ بزند! او به راستی پنداشته بود با افزودن سُس دست ساز خود به دیگ آشی که معجون "جمهوریت و اسلامیت نظام" در آن می جوشد، آن را به اکسیر پادشاهی بی زوال و رقیب خویش کیمیا خواهد کرد. در حقیقت اما، "رهبر" نازُک اندیش فقط یک فاکتور دیگر به مُعادله افزوده بود؛ امری که پروسه رویدادها آن را به تلخی به او نشان داد. آقای خامنه ای، دسته بندی ای را که تا پیش از این در نظر به نقش اجرایی آن در بوروکراسی دولتی، "کوتوله سیاسی" شمُرده می شد، به مقام "مُدیریت جهان" باد کرد و خدمات آنها در بیرون انداختن شُرکای "اصلاح طلب" و "کارگُزار" اش از شرکت سهامی "نظام" را با نشاندن شان بر سُفره نفت و بازرگانی پاداش داد. او به این وسیله، بدون آنکه خواسته باشد یا پیامدهای سیاسی و اقتصادی اقدامات خود را اندکی فراتر از نوک دماغ اش به تصور آورده باشد، زمین را برای ورود یک دسته بندی جدید به ساختار قُدرت جارو زد و آب پاشی کرد. گُروه مزبور که به دلیل امکانات و تواناییهای سودمند نظامی و امنیتی به بازی گرفته شده بود، با افکنده شدن اهرمهای بوروکراسی دولتی به دامن اش، به همه پیش شرطهایی که آن را به سطح یک رقیب جدی با منافع و حساب جُداگانه فراز می داد، آراسته گردید و با پدیدار شدن نخستین علامت ضعف کارفرمایش، این جا به جایی طبقاتی را به رُخ او کشید. پادوهای آقای خامنه ای اینک می توانستند به پُشتوانه پایگاه قهری خود از ابزارهای تصمیم گیری دولتی استفاده بهینه برده و نُفوذ شان در دستگاه قُدرت را چارمیخه و به یک فاکت ثابت بدل سازند. ریشه همه ی هُشدارهایی که اکنون رُقبای آنها از آیت الله خامنه ای و بیت او تا راست سُنتی پیرامون "توزیع پولهای کلان برای انتخابات" یا "نزدیک نشدن به کانونها ثروت و قُدرت"، از این موقعیت ویژه سرچشمه می گیرد. ناگُفته پیداست که برآشُفتگی مُنزه گرایانه آنها هرگز مُتوجه این شیوه رایج مُسابقه و کسب کُرسی در ساختار قُدرت نیست، بلکه به واقعیت ناخوشایند اجبار به روبرو شدن با یک مُدعی تازه برمی گردد. جبهه پایداری تدبیر آیت الله خامنه ای برای برخورد با این شرایط و مساله هژمونی چیست؟ او نه فقط دست دراز خود برای چرخاندن خیمه شب بازی را از دست داده، بلکه با سبز کردن یک قوز بر پُشت "نظام" و صاحبان سهام آن، جایگاه خویش به مثابه تصمیم گیرنده نهایی را به موضوع چالش بدل ساخته است. نشانه های زیادی وجود ندارد که از آمادگی "رهبر" برای پذیرش مسوولیت خبط فاحش خود و پیرو آن، کشیدن دهنه ی آرزوهای جاه طلبانه اش برای زیر ناخُن کشیدن تام و تمام قُدرت حکایت کند. برعکس، او بی درنگ شانس خود برای گُذاشتن زین بر راست سُنتی و فُرم دادن آنها به عُنوان ماموران جایگُزین "باند انحرافی" به آزمایش گذاشت. "کُمیته سه نفره" ای که آقای خامنه ای برای آنچه که "وحدت اُصولگرایان" نام گرفته بود راه اندازی کرد، فقط می توانست یک شکست تمام عیار دیگر را برای مُبتکرش رقم بزند. شُرکا به داشتن نقشی فراتر از آلت دست "مقام مُعظم رهبری" بودن می اندیشیدند و او باید راه دیگری برای کُنترُل زمین بازی دست و پا می کرد. این نُطفه تولُد "جبهه پایداری انقلاب اسلامی" است؛ تشکیلاتی که روی آوار شکست تنظیم رابطه از بالا به پایین با راست سُنتی پا سفت کرده و در خرابه های "رایحه خوش خدمت" منزل گرفته. این درجه از وقاحت "رهبری" که انرژی شگفت آور آن از نابخردی درمان ناپذیر تامین می گردد، حتی برای "منابع مُطلع" ی همچون آقایان مهدوی کنی و لاریجانی که مراتب ناخُشنودی خود را از این حرکت اعلام و در تلاش برای جلوگیری از آن برآمدند، تازگی دارد. اکنون یک چالش دیگر در باند حاکم شکل گرفته و فشار برای کسب نتیجه از آن، عوامل دخیل را به جلو می راند. برای فراکسیون ولایت، آنگونه که آیت الله مصباح یزدی می گوید، "وحدت" دیگر "اصل" نیست و راست سُنتی بی وقفه نسبت به "سهم خواهی" هُشدار می دهد. با وجود شناخته شدگی ترفند مزبور، راهکار آقای خامنه ای فقط در شکل با تدبیر پیشین اش شباهت دارد و دو ویژگی جدید و تعیین کننده در درونمایه، آن را از پروژه 84 مُتمایز می کند: نخُست، "جبهه پایداری" حداکثر ابزاری برای باجگیری و تحمیل این یا آن توافُق بر رُقبا است. این در حالی است که "رایحه خوش خدمت" اُرگان تصرُف تام و تمام قُدرت و اعمال اُتوریته بود. سپس، آقای خامنه ای برای موفقیت پروژه اش ناگزیر از در میدان گُذاشتن همه ی اتوریته و پدیدار شدن در نقش حقیقی خود به عُنوان طرف کشمکش است. این امر نتیجه بازی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را به موقعیت و جایگاه او در هرم قُدرت گره می زند. برآمد حاکمان جمهوری اسلامی در جُست و جوی راهکاری برای چیرگی بر بُحران سیاسی به گُذشته می نگرند. آیت الله خامنه ای ناتوان از چیرگی بر ناهمگونی ذاتی "نظام"، در پی تجدید صورت بندی و توازُن 84 است و راست سُنتی بازگشت به تعادُل جناحی دوران آیت الله خمینی را هدف گرفته است. بُن بست هر دو دسته بار دیگر نشان می دهد که تنها گُزینه سیاسی وضعیت موجود، پُشت سر گذاشتن قطعی آن و حرکت به سمت جلو است. حاکمان جمهوری اسلامی در پی دوران طلایی گُذشته - منصور امان حاکمان جمهوری اسلامی در پی دوران طلایی گُذشته منصور امان یک ترفند جنجال برانگیز برای دستکاری موازنه قُوا، بُحران سیاسی در دستگاه قُدرت رژیم جمهوری اسلامی را شدت بخشیده است. اعلام تشکیل "جبهه پایداری انقلاب اسلامی"، تابلویی که زیر آن بیش از همه اعضای جُدا شده یا کنار گذاشته شده فراکسیون نظامی – امنیتی دولت گرد آمده اند، می تواند قطره ای باشد که بُحران مزبور را سرریز کند. چه، هدف از خلق این دسته بندی، بازگرداندن عقربه های زمان به دوره ای است که عُمر آن با به وجود آمدن فاکتهای تازه چه در ترکیب و آرایش نیروهای درون هرم قُدرت و چه در "پایین" به پایان رسیده است. از این رو، تلاش مزبور که اراده فراکسیون آیت الله خامنه ای برای کسب اتوریته تام را به نمایش می گذارد، به دلیل اصطکاک با شرایط عینی و نیروهایی که بر متن آن در حال حرکت هستند، نقش بی مانندی در گُسترش شکاف در ترکیب قُدرت به گونه ویژه و تبدیل ناهمگونیهای ساختاری "نظام" به موضوع چالش به گونه فراگیر بازی می کند. گُشودن یک میدان دیگر کشاکش برای هیچ ناظر سیاسی تاثیر مُخرب ایجاد یک دسته بندی جدید سیاسی با رانت "رهبر" بر مُناسبات زیر "خیمه نظام" پنهان نیست. حتی پیش از آنکه مُشاجره های داغ و یورشهای پُردامنه ای که این حرکت، دامن زده آغاز شود، نام و نشان ایستگاهی که ریل مزبور از کنار آن می گذشت، در میان جنجال تصفیه حساب با سوگُلیهای از خط خارج شده آقای خامنه ای به راحتی قابل شنیدن بود. روی بستر حمله به آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری و "جریان انحرافی"، گُذار راست سُنتی، اشرافیت روحانی و دیوان سالاری وابسته به رانت آنها از آرایش و صورت بندی یکجانبه قُدرت از نوع هشتاد و چهاری و سازشهایی که بر این پایه صورت می گیرد، تکمیل می شد. آنها با همه ی هیاهو بر سر "تسخیر اجنه و شیاطین"، در نظر به آینده سیاسی خود نمی توانند به سادگی از کنار ساز و کاری که آنان را تا استان پرتگاه حیات نباتی رانده بود، بگذرند. از این رو، چیدن همین میز با دکوراسیون جدید و دعوت از آنها برای قورت دادن آش فاسدی که آشپز از این کاسه به آن کاسه کرده، در عمل مفهومی جُز دعوت به میدان رویارویی نمی توانست داشته باشد. علت آقای خامنه ای بهتر از هر کسی از مضمون پیامی که از طریق تشکیل "جبهه پایداری" ارسال می گردد، آگاه است. بالماسکه "سیدخُراسانی" هم او را نسبت به آرایش و صف بندیهای درون دستگاه قُدرت به سووتفاهُم دُچار نساخته است. با این وجود، هر گاه او بخواهد از پیامدهای شکست خُردکُننده سیاست یکدست سازی اش جان سالم بدر ببرد و بازیگر اصلی باقی بماند، چاره ای جُز گُشودن یک میدان دیگر کشمکش و به همراه آن، فُرو بردن بیشتر "نظام" در گرداب بُحران سیاسی ندارد. آقای خامنه ای از اسب چموشی که بر آن سوار بود، به زمین اُفتاده اما از اصل هژمونی مُطلق پیاده نشده است. راه حل وی برای کسب آن، از آنجا که در متن ناهمگونی ساختاری "نظام"، یعنی، تناقُض بین زیربنای استبدادی و رویه جمهور باندها و فراکسیونها حرکت می کند، چه در گُذشته و چه اکنون، تصادُم برانگیز و ناکافی است. آقای خامنه ای برای حفظ هژمونی، می بایست آن را به قلمرو نهادهای سمبولیک قُدرت گُسترش داده و آنها را در قُدرت حقیقی مُنحل کند. او بدینوسیله خواهد توانست سرانجام کانونهای جانبی قُدرت که پیرامون نهادها مزبور سازمان می یابند و از این طریق ولایت مُطلقه را مشروط می کنند را حذف کرده و یا به زواید خُنثی آن تبدیل سازد. شُمار وسایلی که او برای رسیدن به این هدف می تواند به نظر بیاورد، چندان زیاد نیست؛ اعلام حُکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی، جعل اتوریته مذهبی و تاج مرجع یا امام بر سر خود نهادن و سر آخر - زمانی که همه گُزینه ها روی زمین سخت به مقصود راه نمی برد -آویختن به دیواره چاه جمکران و چشم بندی سیاسی–عقیدتی، واقعی ترین آنها هستند. برگی که خامنه ای به خود زد زمانی که آقای خامنه ای پروژه نظامی–امنیتی را به مثابه ابزار یکدست سازی به میدان آورد، در حقیقت ناتوانی از به دست گرفتن راه حلی که ناهمگونی را به گونه پایه ای به وحدت (تمامیت) تغییر دهد را ابراز می داشت. او با واسطه و روی زورق "ذوب شدگان" حرکت می کرد و از این رو فقط می توانست اُمیدوار باشد که قُطب نمای آنها تا به آخر به همان جایی را نشان دهد که او می خواست لنگر بیاندازد. "مقام مُعظم" اراده کرده بود به تناقُضها برگ بزند! او به راستی پنداشته بود با افزودن سُس دست ساز خود به دیگ آشی که معجون "جمهوریت و اسلامیت نظام" در آن می جوشد، آن را به اکسیر پادشاهی بی زوال و رقیب خویش کیمیا خواهد کرد. در حقیقت اما، "رهبر" نازُک اندیش فقط یک فاکتور دیگر به مُعادله افزوده بود؛ امری که پروسه رویدادها آن را به تلخی به او نشان داد. آقای خامنه ای، دسته بندی ای را که تا پیش از این در نظر به نقش اجرایی آن در بوروکراسی دولتی، "کوتوله سیاسی" شمُرده می شد، به مقام "مُدیریت جهان" باد کرد و خدمات آنها در بیرون انداختن شُرکای "اصلاح طلب" و "کارگُزار" اش از شرکت سهامی "نظام" را با نشاندن شان بر سُفره نفت و بازرگانی پاداش داد. او به این وسیله، بدون آنکه خواسته باشد یا پیامدهای سیاسی و اقتصادی اقدامات خود را اندکی فراتر از نوک دماغ اش به تصور آورده باشد، زمین را برای ورود یک دسته بندی جدید به ساختار قُدرت جارو زد و آب پاشی کرد. گُروه مزبور که به دلیل امکانات و تواناییهای سودمند نظامی و امنیتی به بازی گرفته شده بود، با افکنده شدن اهرمهای بوروکراسی دولتی به دامن اش، به همه پیش شرطهایی که آن را به سطح یک رقیب جدی با منافع و حساب جُداگانه فراز می داد، آراسته گردید و با پدیدار شدن نخستین علامت ضعف کارفرمایش، این جا به جایی طبقاتی را به رُخ او کشید. پادوهای آقای خامنه ای اینک می توانستند به پُشتوانه پایگاه قهری خود از ابزارهای تصمیم گیری دولتی استفاده بهینه برده و نُفوذ شان در دستگاه قُدرت را چارمیخه و به یک فاکت ثابت بدل سازند. ریشه همه ی هُشدارهایی که اکنون رُقبای آنها از آیت الله خامنه ای و بیت او تا راست سُنتی پیرامون "توزیع پولهای کلان برای انتخابات" یا "نزدیک نشدن به کانونها ثروت و قُدرت"، از این موقعیت ویژه سرچشمه می گیرد. ناگُفته پیداست که برآشُفتگی مُنزه گرایانه آنها هرگز مُتوجه این شیوه رایج مُسابقه و کسب کُرسی در ساختار قُدرت نیست، بلکه به واقعیت ناخوشایند اجبار به روبرو شدن با یک مُدعی تازه برمی گردد. جبهه پایداری تدبیر آیت الله خامنه ای برای برخورد با این شرایط و مساله هژمونی چیست؟ او نه فقط دست دراز خود برای چرخاندن خیمه شب بازی را از دست داده، بلکه با سبز کردن یک قوز بر پُشت "نظام" و صاحبان سهام آن، جایگاه خویش به مثابه تصمیم گیرنده نهایی را به موضوع چالش بدل ساخته است. نشانه های زیادی وجود ندارد که از آمادگی "رهبر" برای پذیرش مسوولیت خبط فاحش خود و پیرو آن، کشیدن دهنه ی آرزوهای جاه طلبانه اش برای زیر ناخُن کشیدن تام و تمام قُدرت حکایت کند. برعکس، او بی درنگ شانس خود برای گُذاشتن زین بر راست سُنتی و فُرم دادن آنها به عُنوان ماموران جایگُزین "باند انحرافی" به آزمایش گذاشت. "کُمیته سه نفره" ای که آقای خامنه ای برای آنچه که "وحدت اُصولگرایان" نام گرفته بود راه اندازی کرد، فقط می توانست یک شکست تمام عیار دیگر را برای مُبتکرش رقم بزند. شُرکا به داشتن نقشی فراتر از آلت دست "مقام مُعظم رهبری" بودن می اندیشیدند و او باید راه دیگری برای کُنترُل زمین بازی دست و پا می کرد. این نُطفه تولُد "جبهه پایداری انقلاب اسلامی" است؛ تشکیلاتی که روی آوار شکست تنظیم رابطه از بالا به پایین با راست سُنتی پا سفت کرده و در خرابه های "رایحه خوش خدمت" منزل گرفته. این درجه از وقاحت "رهبری" که انرژی شگفت آور آن از نابخردی درمان ناپذیر تامین می گردد، حتی برای "منابع مُطلع" ی همچون آقایان مهدوی کنی و لاریجانی که مراتب ناخُشنودی خود را از این حرکت اعلام و در تلاش برای جلوگیری از آن برآمدند، تازگی دارد. اکنون یک چالش دیگر در باند حاکم شکل گرفته و فشار برای کسب نتیجه از آن، عوامل دخیل را به جلو می راند. برای فراکسیون ولایت، آنگونه که آیت الله مصباح یزدی می گوید، "وحدت" دیگر "اصل" نیست و راست سُنتی بی وقفه نسبت به "سهم خواهی" هُشدار می دهد. با وجود شناخته شدگی ترفند مزبور، راهکار آقای خامنه ای فقط در شکل با تدبیر پیشین اش شباهت دارد و دو ویژگی جدید و تعیین کننده در درونمایه، آن را از پروژه 84 مُتمایز می کند: نخُست، "جبهه پایداری" حداکثر ابزاری برای باجگیری و تحمیل این یا آن توافُق بر رُقبا است. این در حالی است که "رایحه خوش خدمت" اُرگان تصرُف تام و تمام قُدرت و اعمال اُتوریته بود. سپس، آقای خامنه ای برای موفقیت پروژه اش ناگزیر از در میدان گُذاشتن همه ی اتوریته و پدیدار شدن در نقش حقیقی خود به عُنوان طرف کشمکش است. این امر نتیجه بازی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را به موقعیت و جایگاه او در هرم قُدرت گره می زند. برآمد حاکمان جمهوری اسلامی در جُست و جوی راهکاری برای چیرگی بر بُحران سیاسی به گُذشته می نگرند. آیت الله خامنه ای ناتوان از چیرگی بر ناهمگونی ذاتی "نظام"، در پی تجدید صورت بندی و توازُن 84 است و راست سُنتی بازگشت به تعادُل جناحی دوران آیت الله خمینی را هدف گرفته است. بُن بست هر دو دسته بار دیگر نشان می دهد که تنها گُزینه سیاسی وضعیت موجود، پُشت سر گذاشتن قطعی آن و حرکت به سمت جلو است.


حاکمان جمهوری اسلامی در پی دوران طلایی گُذشته - منصور امان

حاکمان جمهوری اسلامی در پی دوران طلایی گُذشته

منصور امان

یک ترفند جنجال برانگیز برای دستکاری موازنه قُوا، بُحران سیاسی در دستگاه قُدرت رژیم جمهوری اسلامی را شدت بخشیده است. اعلام تشکیل "جبهه پایداری انقلاب اسلامی"، تابلویی که زیر آن بیش از همه اعضای جُدا شده یا کنار گذاشته شده فراکسیون نظامی – امنیتی دولت گرد آمده اند، می تواند قطره ای باشد که بُحران مزبور را سرریز کند. چه، هدف از خلق این دسته بندی، بازگرداندن عقربه های زمان به دوره ای است که عُمر آن با به وجود آمدن فاکتهای تازه چه در ترکیب و آرایش نیروهای درون هرم قُدرت و چه در "پایین" به پایان رسیده است.
از این رو، تلاش مزبور که اراده فراکسیون آیت الله خامنه ای برای کسب اتوریته تام را به نمایش می گذارد، به دلیل اصطکاک با شرایط عینی و نیروهایی که بر متن آن در حال حرکت هستند، نقش بی مانندی در گُسترش شکاف در ترکیب قُدرت به گونه ویژه و تبدیل ناهمگونیهای ساختاری "نظام" به موضوع چالش به گونه فراگیر بازی می کند.

گُشودن یک میدان دیگر کشاکش
برای هیچ ناظر سیاسی تاثیر مُخرب ایجاد یک دسته بندی جدید سیاسی با رانت "رهبر" بر مُناسبات زیر "خیمه نظام" پنهان نیست. حتی پیش از آنکه مُشاجره های داغ و یورشهای پُردامنه ای که این حرکت، دامن زده آغاز شود، نام و نشان ایستگاهی که ریل مزبور از کنار آن می گذشت، در میان جنجال تصفیه حساب با سوگُلیهای از خط خارج شده آقای خامنه ای به راحتی قابل شنیدن بود. روی بستر حمله به آقای احمدی نژاد، گُماشته ولی فقیه بر مسند ریاست جمهوری و "جریان انحرافی"، گُذار راست سُنتی، اشرافیت روحانی و دیوان سالاری وابسته به رانت آنها از آرایش و صورت بندی یکجانبه قُدرت از نوع هشتاد و چهاری و سازشهایی که بر این پایه صورت می گیرد، تکمیل می شد.
آنها با همه ی هیاهو بر سر "تسخیر اجنه و شیاطین"، در نظر به آینده سیاسی خود نمی توانند به سادگی از کنار ساز و کاری که آنان را تا استان پرتگاه حیات نباتی رانده بود، بگذرند. از این رو، چیدن همین میز با دکوراسیون جدید و دعوت از آنها برای قورت دادن آش فاسدی که آشپز از این کاسه به آن کاسه کرده، در عمل مفهومی جُز دعوت به میدان رویارویی نمی توانست داشته باشد.

علت
آقای خامنه ای بهتر از هر کسی از مضمون پیامی که از طریق تشکیل "جبهه پایداری" ارسال می گردد، آگاه است. بالماسکه "سیدخُراسانی" هم او را نسبت به آرایش و صف بندیهای درون دستگاه قُدرت به سووتفاهُم دُچار نساخته است. با این وجود، هر گاه او بخواهد از پیامدهای شکست خُردکُننده سیاست یکدست سازی اش جان سالم بدر ببرد و بازیگر اصلی باقی بماند، چاره ای جُز گُشودن یک میدان دیگر کشمکش و به همراه آن، فُرو بردن بیشتر "نظام" در گرداب بُحران سیاسی ندارد. آقای خامنه ای از اسب چموشی که بر آن سوار بود، به زمین اُفتاده اما از اصل هژمونی مُطلق پیاده نشده است. راه حل وی برای کسب آن، از آنجا که در متن ناهمگونی ساختاری "نظام"، یعنی، تناقُض بین زیربنای استبدادی و رویه جمهور باندها و فراکسیونها حرکت می کند، چه در گُذشته و چه اکنون، تصادُم برانگیز و ناکافی است.
آقای خامنه ای برای حفظ هژمونی، می بایست آن را به قلمرو نهادهای سمبولیک قُدرت گُسترش داده و آنها را در قُدرت حقیقی مُنحل کند. او بدینوسیله خواهد توانست سرانجام کانونهای جانبی قُدرت که پیرامون نهادها مزبور سازمان می یابند و از این طریق ولایت مُطلقه را مشروط می کنند را حذف کرده و یا به زواید خُنثی آن تبدیل سازد. شُمار وسایلی که او برای رسیدن به این هدف می تواند به نظر بیاورد، چندان زیاد نیست؛ اعلام حُکومت اسلامی به جای جمهوری اسلامی، جعل اتوریته مذهبی و تاج مرجع یا امام بر سر خود نهادن و سر آخر - زمانی که همه گُزینه ها روی زمین سخت به مقصود راه نمی برد -آویختن به دیواره چاه جمکران و چشم بندی سیاسی–عقیدتی، واقعی ترین آنها هستند.

برگی که خامنه ای به خود زد
زمانی که آقای خامنه ای پروژه نظامی–امنیتی را به مثابه ابزار یکدست سازی به میدان آورد، در حقیقت ناتوانی از به دست گرفتن راه حلی که ناهمگونی را به گونه پایه ای به وحدت (تمامیت) تغییر دهد را ابراز می داشت. او با واسطه و روی زورق "ذوب شدگان" حرکت می کرد و از این رو فقط می توانست اُمیدوار باشد که قُطب نمای آنها تا به آخر به همان جایی را نشان دهد که او می خواست لنگر بیاندازد.
"مقام مُعظم" اراده کرده بود به تناقُضها برگ بزند! او به راستی پنداشته بود با افزودن سُس دست ساز خود به دیگ آشی که معجون "جمهوریت و اسلامیت نظام" در آن می جوشد، آن را به اکسیر پادشاهی بی زوال و رقیب خویش کیمیا خواهد کرد. در حقیقت اما، "رهبر" نازُک اندیش فقط یک فاکتور دیگر به مُعادله افزوده بود؛ امری که پروسه رویدادها آن را به تلخی به او نشان داد.
آقای خامنه ای، دسته بندی ای را که تا پیش از این در نظر به نقش اجرایی آن در بوروکراسی دولتی، "کوتوله سیاسی" شمُرده می شد، به مقام "مُدیریت جهان" باد کرد و خدمات آنها در بیرون انداختن شُرکای "اصلاح طلب" و "کارگُزار" اش از شرکت سهامی "نظام" را با نشاندن شان بر سُفره نفت و بازرگانی پاداش داد. او به این وسیله، بدون آنکه خواسته باشد یا پیامدهای سیاسی و اقتصادی اقدامات خود را اندکی فراتر از نوک دماغ اش به تصور آورده باشد، زمین را برای ورود یک دسته بندی جدید به ساختار قُدرت جارو زد و آب پاشی کرد.

گُروه مزبور که به دلیل امکانات و تواناییهای سودمند نظامی و امنیتی به بازی گرفته شده بود، با افکنده شدن اهرمهای بوروکراسی دولتی به دامن اش، به همه پیش شرطهایی که آن را به سطح یک رقیب جدی با منافع و حساب جُداگانه فراز می داد، آراسته گردید و با پدیدار شدن نخستین علامت ضعف کارفرمایش، این جا به جایی طبقاتی را به رُخ او کشید. پادوهای آقای خامنه ای اینک می توانستند به پُشتوانه پایگاه قهری خود از ابزارهای تصمیم گیری دولتی استفاده بهینه برده و نُفوذ شان در دستگاه قُدرت را چارمیخه و به یک فاکت ثابت بدل سازند.
ریشه همه ی هُشدارهایی که اکنون رُقبای آنها از آیت الله خامنه ای و بیت او تا راست سُنتی پیرامون "توزیع پولهای کلان برای انتخابات" یا "نزدیک نشدن به کانونها ثروت و قُدرت"، از این موقعیت ویژه سرچشمه می گیرد. ناگُفته پیداست که برآشُفتگی مُنزه گرایانه آنها هرگز مُتوجه این شیوه رایج مُسابقه و کسب کُرسی در ساختار قُدرت نیست، بلکه به واقعیت ناخوشایند اجبار به روبرو شدن با یک مُدعی تازه برمی گردد.

جبهه پایداری
تدبیر آیت الله خامنه ای برای برخورد با این شرایط و مساله هژمونی چیست؟ او نه فقط دست دراز خود برای چرخاندن خیمه شب بازی را از دست داده، بلکه با سبز کردن یک قوز بر پُشت "نظام" و صاحبان سهام آن، جایگاه خویش به مثابه تصمیم گیرنده نهایی را به موضوع چالش بدل ساخته است.
نشانه های زیادی وجود ندارد که از آمادگی "رهبر" برای پذیرش مسوولیت خبط فاحش خود و پیرو آن، کشیدن دهنه ی آرزوهای جاه طلبانه اش برای زیر ناخُن کشیدن تام و تمام قُدرت حکایت کند.
برعکس، او بی درنگ شانس خود برای گُذاشتن زین بر راست سُنتی و فُرم دادن آنها به عُنوان ماموران جایگُزین "باند انحرافی" به آزمایش گذاشت. "کُمیته سه نفره" ای که آقای خامنه ای برای آنچه که "وحدت اُصولگرایان" نام گرفته بود راه اندازی کرد، فقط می توانست یک شکست تمام عیار دیگر را برای مُبتکرش رقم بزند. شُرکا به داشتن نقشی فراتر از آلت دست "مقام مُعظم رهبری" بودن می اندیشیدند و او باید راه دیگری برای کُنترُل زمین بازی دست و پا می کرد.

این نُطفه تولُد "جبهه پایداری انقلاب اسلامی" است؛ تشکیلاتی که روی آوار شکست تنظیم رابطه از بالا به پایین با راست سُنتی پا سفت کرده و در خرابه های "رایحه خوش خدمت" منزل گرفته. این درجه از وقاحت "رهبری" که انرژی شگفت آور آن از نابخردی درمان ناپذیر تامین می گردد، حتی برای "منابع مُطلع" ی همچون آقایان مهدوی کنی و لاریجانی که مراتب ناخُشنودی خود را از این حرکت اعلام و در تلاش برای جلوگیری از آن برآمدند، تازگی دارد.
اکنون یک چالش دیگر در باند حاکم شکل گرفته و فشار برای کسب نتیجه از آن، عوامل دخیل را به جلو می راند. برای فراکسیون ولایت، آنگونه که آیت الله مصباح یزدی می گوید، "وحدت" دیگر "اصل" نیست و راست سُنتی بی وقفه نسبت به "سهم خواهی" هُشدار می دهد.

با وجود شناخته شدگی ترفند مزبور، راهکار آقای خامنه ای فقط در شکل با تدبیر پیشین اش شباهت دارد و دو ویژگی جدید و تعیین کننده در درونمایه، آن را از پروژه 84 مُتمایز می کند:
نخُست، "جبهه پایداری" حداکثر ابزاری برای باجگیری و تحمیل این یا آن توافُق بر رُقبا است. این در حالی است که "رایحه خوش خدمت" اُرگان تصرُف تام و تمام قُدرت و اعمال اُتوریته بود.
سپس، آقای خامنه ای برای موفقیت پروژه اش ناگزیر از در میدان گُذاشتن همه ی اتوریته و پدیدار شدن در نقش حقیقی خود به عُنوان طرف کشمکش است. این امر نتیجه بازی در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را به موقعیت و جایگاه او در هرم قُدرت گره می زند.

برآمد
حاکمان جمهوری اسلامی در جُست و جوی راهکاری برای چیرگی بر بُحران سیاسی به گُذشته می نگرند. آیت الله خامنه ای ناتوان از چیرگی بر ناهمگونی ذاتی "نظام"، در پی تجدید صورت بندی و توازُن 84 است و راست سُنتی بازگشت به تعادُل جناحی دوران آیت الله خمینی را هدف گرفته است. بُن بست هر دو دسته بار دیگر نشان می دهد که تنها گُزینه سیاسی وضعیت موجود، پُشت سر گذاشتن قطعی آن و حرکت به سمت جلو است.


توفان: بمباران ناتوعامل اصلی فروپاشی رژیم معمرقذافی - اینهمه هیاهوبرای چیست؟


توفان: بمباران ناتوعامل اصلی فروپاشی رژیم معمرقذافی - اینهمه هیاهوبرای چیست؟
توفان
سرانجام بعد از چندین ماه بمباران وحشیانه ناتو به کارگردانی امپریالیست آمریکا، رژیم معمر قذافی که همین تا  شش ماه پیش رژیم سربراه ومتمدنی برای همکاریهای اقتصادی و سیاسی  با ممالک امپریالیستی بود، فرو پاشید و دروازه های باب العزیزیه به تصرف شورشیان مخالف قذافی درآمد. بمباران هوائی ناتو درخلال این  پنج ماه اخیر علاوه بر ویرانی زیر ساخت کشور، نابودی هفتاد درصد شبکه آب رسانی ، ویرانی شبکه برق و تاسیسات، مدارس و کارخانجات و.... هزاران کشته و مجروح نیز بر جای گذاشته واین امر در رسانه های بی وجدان امپریالیستی هیچ بازتابی نداشته است. تخریب زیرساخت اقتصادی لیبی که با پول نفت این ملت در چند دهه اخیر بنا شده ، هدفی آگاهانه برای بازسازی مجدد لیبی و غارت ثروت این کشور توسط انحصارات امپریالیستی ووابسته کردن کامل این کشور به امپریالیسم جهانی است. اعتراضات برحق مردم لیبی علیه رژیم دیکتاتوری قذافی که با الهام از بهار عربی، انقلاب  تونس و مصر آغاز شد بخاطرفقدان رهبری انقلابی و شرایط خاص لیبی در تکاملش به آلت دست امپریالیستها تبدیل گردید وعملا سرنوشتش با منافع  نیروهای استعماری وغارتگران بین المللی کره خورده است.
 سرنگونی رژیم لیبی ادامه همان سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا درمنطقه و ادامه اشغال افغانستان و عراق درشکل دیگری است .بدین رو اینهمه هلهله "آزادی و دمکراسی" وتبلیغات بیشرمانه رسانه های امپریالیستی فقط برای فریب افکارعمومی است وبرانداختن رژیم قذافی توسط امپریالیستها ربطی به آزادی مردم ندارد.همانطور که سرنگونی رژیمهای طالبان و صدام حسین برای مردم آزادی و امنیت و عدالت اجتماعی به ارمغان نیاورد و نمی توانست به ارمغان آورد سرنگونی قذافی نیز توسط دزدان و ددان بین المللی جز ویرانی و مصیبت بیشتر به ارمغان نخواهد آورد.پیکار برای آزادی ودمکراسی بدون مبارزه علیه غارتگران بین المللی سراب است.
تجربه مبارزه مردم در لیبی نشان می دهد که فقدان یک رهبری منسجم و نیروی اپوزیسیونی که بتواند بر روی پای خود بند باشد تا بتواند در مانورهای سیاسی شرکت فعال داشته باشد چگونه می تواند وضعیتی ایجاد کند که به بن بست سیاسی بیشتر شبیه است و بجای تاثیر گذاری مستقلانه و آگاهانه بر روند تحولات، وضعیتی ایجاد می شود که جنبش به دنبال تحولات کشیده شده از چاله به چاه می افتد . جنبشی که مصالح عالیه میهن خویش را درک نکند و به آلت دست مقاصد امپریالیستها تغییر ماهیت دهد طبیعتا در وضعیتی نخواهد بود که در صورت تغییر نظام لیبی بتواند در سراسر کشور اعتماد عمومی را بخود جلب کند و مورد احترام عمومی باشد. این جنبش خود به ایجاد یک جنگ داخلی دراز مدت دامن می زند. دست التماس به سمت نیروهای جنایتکار و متجاوز ناتو دراز کردن و از آنها طلب یاری نمودن تیر خلاص به جنبش مردم لیبی است.
کمونیستها نمی توانند کورکورانه از هر جنبشی تنها به علت شرکت وسیع توده ها در آن حمایت کنند. این جنبشها باید در مسیر پیشرفت خود در خدمت منافع راهبردی انقلاب جهانی یعنی در خدمت استقرار نیروهائی باشند که دموکراسی را با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوند می زنند و بشریت را در عرصه مبارزه اجتماعی گامی به جلو سوق می دهند. این جنبشها باید در خدمت مبارزه جهانی ضد امپریالیستی و برای شکستن جبهه سیاه ضد انقلاب جهانی بوده و سنگر آنها را تضعیف نماید. وگرنه در ایران، نیروهای اپوزیسیون مترقی باید از حرکت سلطنت طلبها و سازمانها و  محافل رنگارنگ سیاسی که خواهان براندازی رژیم جمهوری اسلامی هستند تا امپریالیستها و صهوینیستها کشور ما را غارت کنند به حمایت برخیزند و یا اینکه از اوباما و سارکوزی و... دعوت کنند که به ایران حمله کرده و کشور ما را از دست آخوندها نجات داده و حقوق بشر را در ایران متحقق سازند.
نیروهای مترقی باید با تجاوز ممالک امپریالیستی به لیبی و دخالت در امور داخلی لیبی به بهانه حمایت از مردم غیر نظامی مخالفت کنند. ماهیت و اهداف تجاوز امپریالیستی به لیبی همان چیزی است که در  افغانستان و عراق رخ داده و همچنان ادامه دارد. بدا به حال جریانات سیاسی که به بهانه دفاع از مردم لیبی به هورا کش ممالک امپریالیستی تبدیل شدند و شرم ندارند که ازاین توطئه ضد بشری و استعماری جویده جویده حمایت نمایند.
فروپاشی رژیم معمر قذافی سرنوشت همه رژیمهای دیکتاتوریست که به مردم خود پشت کرده ، با اعمال سرکوب خشن و نقض آزادیهای دمکراتیک و تبدیل کشور به ملک شخصی خود...زمینه دخالت و توطئه امپریالیستها در کشور را فراهم می آورند. فقط با اتکا به مردم بوِیژه کارگران وزحمتکشان و پیوند مبارزه برای دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک و عدالت اجتماعی با پیکار علیه امپریالیسم و صهیونیسم است که می توان سره ازناسره را ازهم تمیز داد، ازحمایت نیروهای مترقی جهان  برخوردار گردید و سرانجام به پیروزی رسید. راه دیگری جز این راه متصورنیست.

 دست امپریالیستها از لیبی کوتاه باد!
حزب کارایران(توفان)
24 اوت 2011

Hundreds Arrested in Sustained Tar Sands Protests at White House


Salar Aghili, Hafez poem; "Be mojgane siah kardi hezaran rekhneh dar din...


إدلب - التقاء الأبطال لنصرة سرمين وباقي المدن فجر 29- 8