۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

آقای نگهدار، به کجا چنین شتابان؟

يكشنبه 2 مهر 1391

 علی تیزقدم

اخیرا متن یک گفتگوی مکتوب بین آقای فرخ نگهدار و آقای بابک امیر خسروی در فضای مجازی چاپ شده است (۱) که مطابق آن، آقای نگهدار امضا کنندگان بیانیه جمعی گروهی از فعالین سیاسی (۲) در باره توافقنامه حزب دموکرات کردستان و حزب کومله (۳) را مروجان "ناسیونالیزم خاک و خونی" نامیده اند. آقای نگهدار در این مکاتبه فرموده اند: "هرگاه ما تمامیت ارضی را بالاتر از صندوق رای و حق انتخاب آزادانه قرار دهیم و حق انتخاب را از مردمی که خواهان جدا شدن از ایران هستند سلب کنیم راه را گشوده ایم که مسئله را به شیوه دیگر حل کنیم". در همین چند جمله نکات فراوانی نهفته است که من در اینجا فقط به دو مورد اشاره می کنم. نخست آنکه به نظر می آید آقای نگهدار از این موضوع اطمینان دارند که قسمتی از مردم ایران خواستار جدایی هستند. تا جایی که حافظه من یاری می کند تا به حال هیچ نوع سرشماری علمی و رسمی در این زمینه که گرایشهای قومی مردم در داخل ایران چگونه است و آیا برخی از اقوام میل به جدایی دارند صورت نگرفته است و آماری در این زمینه در دست نیست، هر چه هست مدعیات رهبران گروه های اپوزیسیون قومی در خارج از کشور است. حتی این موضوع هم روشن نیست که پایگاه و جایگاه احزابی مانند حزب دموکرات کردستان و کومله در داخل ایران چیست و چه تعداد هوادار دارند. دومین نکته این است که آقای نگهدار ظاهرا بازی های جهانی در چند سال اخیر را کاملا شوخی و فاقد اهمیت تلقی می کنند. آقای نگهدار، اجازه دهید چند پرده از نمایشنامه ای را که از مدتها قبل شروع شده و هنوز در جریان است پیش روی شما بگذارم تا بخوانید و قضاوت کنید آنچه باعث خون و خون ریزی برای خاک می شود واقعا ریشه در کجا دارد:
پردهء اول: چند سال قبل خانم جین شارمن نماینده دموکرات کنگره آمریکا در مناطره ای که آیپک برگزار کننده آن بود به صراحت از طرح تجزیه ایران سخن گفت (۴). او بر تنوع قومی وسیع در جغرافیای ایران تاکید کرد و آن را عاملی دانست که می توان از آن استفاده کرد تا ایران را کوچک نموده و مهار کرد.
پرده، دوم: اخیرا آقای دینا رورباکر نماینده حزب جمهوری خواه ایالت کالیفرنیا در کنگره آمریکا، نامه ای به خانم کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا نوشته و از او خواسته است که از الحاق آذربایجان ایران به جمهوری آذربایجان پشتیبانی کند (۵).
پردهء سوم: مدتی قبل ویکی لیکس مدرکی را منتشر کرد که مطابق آن اسرائیل از رسانه های فارسی زبان خارج از کشور جهت ایجاد تفرقه قومی بین ایرانیان استفاده می کند (۶). این را هم فراموش نکنیم که اسرائیل هر روز روابط خود را با جمهوری آذربایجان صمیمانه تر می کند.
پردهء چهارم: پاره ای از چهره های رسانه ای مدتها است به شکلی علنی و بدون تعارف جنگ را تبلیغ می کنند و تا آنجا پیش می روند که حتی بگویند این ادعا که گذار به دموکراسی بدون دخالت خارجی می تواند حاصل شود در محافل آکادمیک بیشتر به یک جوک شبیه است (۷).
پرده، پنجم: مفهوم استقلال هم این روزها در دست تحلیلگران خارج نشین کاملا دچار قبض و بسط شده و به آن رنگ و لعابی کاملا فلسفی و تاوبل پذیر داده می شود. تفسیرهای جدید به آن مفهومی از استقلال که قائل به دخالت خارجی نیست صفت فاشیستی الحاق می کند (۸).
پردهء ششم: انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران) توسط گروهی از نویسندگان و فعالین آذری زبان در سپتامبر ۲۰۱۱ بنیاد گذاشته شد (۹). مهمترین وجه مشخصه این انجمن همان نام آن است، برای نخستین بار یک گروه از فرهیختگان آذری تبار ایرانی به جای آذربایجان ایران از واژه آذربایجان جنوبی (ایران) برای نشان دادن اصلیت خود استفاده می کنند. این را اگر کنار زمزمه هایی که در باکو برای تغییر نام جمهوری آذربایجان به آذربایجان شمالی شنیده می شود بگذاریم (۱۰) مسلما معنای خاصی می یابد. چنین پروسه تغییر نامی قبلا هم در تاریخ همین منطقه سابقه داشته است، اما متاسفانه بسیاری از هموطنان ما اطلاعی از آن ندارند. بخشی از ایران که در قرارداد ترکمانچای به همسایه شمالی الحاق شد اصلا آذربایجان نام نداشت، آن منطقه آران نامیده می شد (۱۱). تنها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه بود که ابتدا ترکان که بارها قصد تصرف آذربایجان ایران را داشته ولی موفق نشده بودند، منطقه ای متشکل از آران و شیروان در قفقاز را آذربایجان نامیدند تا پس از آن راحتتر بتوانند ادعای مالکیت آذربایجان ایران را مطرح کنند. در آن زمان فرقه ای تر ک تبار به نام مساوات باکو را تصرف کرده بود و آنها نام این منطقه را به آذربایجان تغییر دادند. سپس در ۱۹۱۸ ارتش انگلیس باکو را تصرف کرد و قوای ترک را بیرون کرد ولی دولتی که مساواتیان پایه گذاشته بودند به همراه نام آذربایجان به رسمیت شناخته شد، سپس نیروهای ارتش سرخ در ۱۹۲۰ باکو را اشغال کرده و مساواتیان را تار و مار کرد و از آن زمان به بعد در باکو و اطراف آن حکومت شوروی اعلام حضور کرد ولی نام آذربایجان باز هم دست نخورد و چنانکه می دانیم دستمایه ای شد برای استالین تا سالها بعد آتش تجزیه را در آذربایجان ایران دامن زند.
پردهء هفتم: توافق نامه ای میان حزب دموکرات کردستان و حزب کومله امضاء شد که در مطلع آن از جنبش رهایی بخش ملت کردستان یاد شده است (۳). این عبارت در چند یادداشت اعتراضی از جمله بیانیه ای که از جانب سازمان جمهوری خواهان ایران صادر شد، مورد نقد قرار گرفته است (۱۲). جنبش رهایی بخش زمانیکه در رابطه با کشوری به کار گرفته می شود در ادبیات سیاسی معنای شناخته شده ای را به ذهن می رساند. هر جا که حرف از جنبش رهایی بخش در تاریخ جهان مطرح شده است رد پای نوعی استعمار به چشم می خورد. به خروش عمر مختار در لیبی نگاه کنید که بر علیه استعمار ایتالیا به پا خواست. جنبش رهایی بخش الجزایر را مطالعه کنید که فلسفه وجودی آن مقاومت در برابر فرانسه ای بود که الجزایر را مستعمره خود کرده بود. خود فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم جنبش مقاومتی داشت که هدف آن بیرون کردن آلمان اشغالگر از پاریس بود. توافقنامه مشترک حزب دموکرات کردستان و حزب کومله از این زاویه با معناتر می شود. از منظر آقایان هجری و مهتدی، ظاهرا کردستان ایران مستعمره ایست که اشغالگری به نام ایران آن را تصرف کرده است و این احزاب با تشکیل هسته های آزادی بخش سودای آزاد سازی آن را دارند.
پردهء هشتم: این روزها کردستان در زمینهء اعلام جنبش رهایی بخش دیگر یکه تاز نیست، از چپ و راست شاهد رویش جنبش های آزادی بخش هستیم از جنبش بلوچستان (۱۳) گرفته تا لرستان (۱۴) و الاحواز (۱۵) و غیره.
پرده، نهم: آقای هجری قبلا درخواست کرده بود که کشورهای غربی بر فراز کردستان ایران منطقهء پرواز ممنوعه اعلام کنند (۱۶). اخیرا هم در مصاحبه دیگری آقای هجری به صراحت اعلام کردند که گروه متبوع ایشان مشی مسلحانه را ترک نکرده است بلکه چون در اقلیم کردستان عراق عملیات مسلحانه دردسر هایی را برای میزبانان ایشان فراهم می کند فعلا روش مبارزهء سیاسی را دنبال می کنند، اما گزینه مبارزه مسلحانه روی میز است و فداییان ایشان آماده اند تا به اذن او وارد کارزار شوند (۱۷).
پردهء دهم: آقای رضا پهلوی به عنوان شناخته شده ترین چهره اپوزیسیون در خارج از کشور، از سالها پیش به ظرافت خود را به گروه های قوم گرا نزدیک کرده و در بسیاری از موارد حتی لحن آنها را گرفت. چند ماه قبل ایشان در مصاحبه ای با دویچه وله عنوان کردند: "وقتی در قانون اساسی ما مواضع تبعیض آمیز علیه شهروندان ایران به خاطر تعلقات ملی، قومی، مذهبی یا ایدئولوژی نهفته است، اولین اولویت رسیدن به این حقوق است..." (۱۸). همین بند کوتاه ولی گویا به روشنی تغییر زیرکانه واژگان آقای پهلوی را نشان می دهد، همه می دانیم که قانون اساسی جمهوری اسلامی در بسیاری از امور تبعیض آمیز است ولی حداقل در یک مورد این قانون کاملا روشن وشفاف است، در همه جای آن از ملت ایران یاد شده، لذا صحبت از تبعیض به سبب تعلقات ملی بار معنایی خاصی می یابد. آقای پهلوی همچنین در طول یک سال اخیر و از طریق رسانه های پرشماری به تبیین مواضع خود پرداخت و روشن ساخت: اولا او هر نوع حرکت به سمت انتخابات آزاد در ایران را مشروط به سرنگونی جمهوری اسلامی دانست (۱۹)، در ثانی آقای پهلوی سخن از لزوم وجود آلترناتیو برای حکومت فعلی ایران به میان آورد که بایستی هر چه سریعتر تشکیل شود و وعده داد که شورایی جهت هماهنگی در این زمینه تشکیل دهد (۲۰)، به علاوه چند ماه قبل در مصاحبه ای با تلویزیون کانال ۱۰ اسرائیل به صراحت تقاضای کمک مالی کرد (۲۱).
پردهء یازدهم: حاکمیت فعلی ایران حقوق بنیادی و اساسی تمام ایرانیان (شامل همهء اقوام) را به شدت زیر پا گذاشته و پرونده قطوری از بی عدالتی ها برای خود دست و پا کرده است. اگر به آمار نقض حقوق بشر در ایران طی سالهای اخیر نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که به تفکیک منطقه جغرافیای موارد نقض حقوق بشر در همه گسترهء ایران پخش است و تهران با اختلاف زیادی در راس هرم نقض حقوق بشر قرار دارد (۲۲). به علاوه با نگاه دقیق تری به نمودارها و شاخص های ارائه شده متوجه می شویم که حدود ۶٪ از مجموع گزارش هایی که به عنوان نقض حقوق بشر در ایران ثبت شده اند مربوط به تیره های قومی است (۲۲). از مجموعه آمارهای مربوط به نقض حقوق بشر در ایران، اینطور می توان نتیجه گرفت که ستمی که از ناحیه حکومت بر مردم می رود اغلب ریشه در رویکردهای مذهبی دارد و نه قومی و اتنیکی.
آقای نگهدار گرامی، گرچه این نمایشنامه پرده های دیگری هم دارد ولی به همین بسنده کرده و شما را می خوانم که آن را با دقت بیشتری بررسی کنید و سپس به این سوال پاسخ دهید که آیا واقعا آنچه خطر خون و خونریزی را در ایران امروز به شدت افزایش داده است "ناسیونالیزم خاک و خونی" است؟ به زعم این قلم مجموعه ای از عوامل ایران را امروزه در معرض خطر جدی جنگ و تجزیه قرار داده است، از جمله فساد حکومت فعلی ایران، خواست اسرائیل جهت از بردن بردن اقتدار ایران به عنوان بزرگترین قدرت منطقه، ناتوانی سیاسیون و اپوزیسیون خارج از کشور در تفکیک منافع دراز مدت ملی از منافع جمهوری اسلامی، آلترناتیوسازی های بی مصرف و مخرب در خارج از کشور که اثر آن باج دهی های ناگزیز چهره های شاخص اپوزیسیون به گروه های سیاسی مختلف و کشورهای خارجی است در ازای قول حمایت.
در این میان اگر یک ریسمان را بتوان سراغ کرد که در شرایط خطیر فعلی قادر است همه ایرانیان را گرد هم آورد همان ناسیونالیزم دفاعی و روشنگر است. عمیقا بر این باورم که قاطبه مردم ایران گرچه از بی عدالتی ها و ستم موجود بسیار آزرده اند ولی همچنان دل در گرو ایران دارند، کافی است کمی بی طرفانه به اتحاد و همدلی عمیقی که شرق و غرب و شمال و جنوب ایران با داغدیدگان عزیز آذری در زلزله اخیر آذربایجان نشان دادند فکر کنیم. آیا می تون تصور کرد آن صف کیلومتری از توده مردم که از اقصی نقاط ایران جهت کمک رسانی به آسیب دیدگان آمده بودند عشق به وطن ندارند و به فکر جدایی هستند؟ آقای فرخ نگهدار، واقعیت این است که چند هزار سال تاریخ به همین راحتی از بین رفتنی نیست و دقیقا به همین علت و با تکیه به همین مردم است که امضا کنندگان بیانیه ای که شما آن را به ناسیونالیزم خاک و خونی تشبیه کرده اید کارمایهء هر کنش سیاسی را تمامیت ارضی ایران قرار داده اند.
جناب آقای نگهدار، در پایان مایلم مورد دیگری را هم با شما مطرح سازم. آیا غیر از کانادا کشور دیگری را هم در دنیا سراغ دارید که در آن عده ای نغمه جدایی سر داده باشند و حکومت هم بنا به خواستهء آنها رفراندوم و رای گیری به عمل آورد؟ آیا در اسپانیا که کاتالونها ساز جدایی کوک کرده اند توانسته اند خواسته خود را به رای گذارند؟ آیا در فرانسه این اتفاق افتاده است؟ حتی در همین کشور کانادا هم آیا شما فکر می کنید اگر به فرض در کبک برای سومین بار رفراندوم جدایی برگزار شود و مردم این بار رای به جدایی بدهند کبک به همین سادگی می تواند جدا شود؟ جهت اطلاع شما بایستی عرض کنم مطابق حکم صریح دادگاه عالی کانادا (۲۳)، چنین چیزی امکان پذیر نیست و استان کبک نمی تواند بدون اخذ موافقت و همراهی استانهای دیگر جدا شود. حال من از این در عجبم که شما چشم بر همهء این واقعیات دنیای سیاست بسته اید و جمعی را که فقط نظر سیاسی خود در ارتباط با تمامیت ارضی ایران را در قالب بیانیه ای بیان کرده است متهم به طرفداری از ناسیونالیزم خاک و خونی می کنید.
(۱) گفتگوی مکتوب آقایان امیر خسروی و نگهدار http://www.newsecularism.com/2012/09/19.Wednesday/091912.Negahdar-Amirkhosravi-Correspondance.htm
(۲) بیانیه جمعی از فعالین سیاسی در ارتباط با توافقنامه حزب دموکرات کردستان و کومله http://news.gooya.com/politics/archives/2012/09/146663.php
(۳) توافق نامه حزب دموکرات کردستان و حزب کومله: http://www.asoyroj.com/farsi/detail.aspx?=hewal&jmara=798&Jor=1
(۴) جین شارمن و طرح تجزیه ایران در کنفرانس آیپک: http://www.youtube.com/watch?v=XWpbu48H5l8
(۵) نامه نماینده کالیفرنیا در کنگره به خانم کلینتون در مورد آذربایجان: http://rohrabacher.house.gov/news/documentsingle.aspx?DocumentID=304840
(۶) مدرک ویکی لیکس در مورد استفاده اسرائیل از تلویزیون صدای آمریکا جهت ایجاد تفرقه در میان ایرانیان http://wikileaks.org/cable/2007/08/07TELAVIV2652.html
(۷) نگاه کنید به این مصاحبه: http://www.youtube.com/watch?v=1IiTZTQXHDE

(۸) نگاه کنید به مقالهء "استقلال فاشیستی و دیکتاتور پسند": http://www.roozonline.com/english/news3/newsitem/article/-62309541ee.html

(۹) انجمن قلم آذربایجان جنوبی (ایران): http://pensouthazerbaijan.info
(۱۰) یادداشت وبلاگ فاین پالیسی در ارتباط با طرح برخی از سیاسیون جمهوری آذربایجان جهت تغییر نام به آذربایجان شمالی:

(۱۱) آذربایجان و آران، عنایت الله رضا، انتشارات ایران زمین، ۱۳۶۰، بخش ۸: چگونه نام آذربایجان بر آران نهاده شد.

(۱۲) بیانیه سازمان جمهوری خواهان ایران:
(۱۳) اطلاعیه اعلام موجودیت جنبش آزادیبخش بلوچستان: http://www.ostomaan.org/articles/%D8%B3%D9%85%D8%A7-%D9%88-%D9%87%D8%A7%D9%84/8105
(۱۴) تارنمای جنبش رهایی بخش لرستان: http://lorestan11.com/index.php?option=com_frontpage&Itemid=1&limit=4&limitstart=28
(۱۵) تارنمای جنبش ملی ازادیبخش الاحواز: http://www.al-ahwaz.com/persian/2010/index.php?page=aboutUs
(۱۶) آقای هجری و ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز کردستان ایران: http://www.progressonline.org.uk/2012/03/22/change-from-below/
(۱۷) گفتگوی آقای هجری با رودا http://www.rudaw.net/english/interview/5165.html
(۱۸) آقای رضا پهلوی در مصاحبه با دویچه وله:
(۱۹) گفتگوی آقای پهلوی و خانم علی نژاد: http://www.youtube.com/watch?v=9M3zF_BhqvQ
(۲۰) آقای پهلوی در مصاحبه با رادیو فردا:
(۲۱) گفتگوی تلویزیون کانال ۱۰ اسرائیل با اقای رضا پهلوی:
(۲۲) گزارش تفکیکی موارد نقض حقوق بشر در ایران سال ۲۰۱۱: http://iranpresswatch.org/wp-content/uploads/2012/03/Human-Rights-violations-in-Iran-2011-main.pdf
(۲۳) نطر دادگاه عالی کانادا در مورد جدایی استان کبک: http://scc.lexum.org/en/1998/1998scr2-217/1998scr2-217.html

آنقدر در تجاوز و بیدادگری پیش رفته اند که حتی از در آغوش گرفتن یک کودک ۶ ساله توسط پدرش هم واهمه دارند

میرخسرو دلیرثانی در نامه ای از زندان به فرزند کلاس اولی خود :آنانی که می خواهند و مدعی اند که «داد» مردم را بستانند، آنقدر در تجاوز و بیدادگری پیش رفته اند که حتی از در آغوش گرفتن یک کودک ۶ ساله توسط پدرش هم واهمه دارند

جوانان برای حقوق بشر ایران Youth For Human Rights:Iran
امیرخسرو دلیرثانی، فعال سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، در نامه ای به کودک خردسال خود در آغاز سال تحصیلی، نوشته است: امروز بعد از گذشت ۴ سال از زندگی ام، پشت میله های زندان بی صبرانه ورودت را به سرزمین آرزوهایم انظار می کشم و چشم انتظارم تا تو بتوانی بنویسی و با خواندن نوشته هایم به دنیای آرزوها و آرمانهایم وارد شوی و پاسخ بسیاری از پرسش هایت را دریابی، و بفهمی که چرا روزی را که باید پدرت با حضور در کنارت، تو را در ورود به دنیای زندگی اجتماعی همراهی می کرد، قدری دورتر از تو بهترین سال های عمرش و عمرت را در زندان سپری کرد و حاضر نشد آرزوها و آرمان ها و غرورش را زیر پا بگذارد، تا از نزدیک امنیت، محبت و نیازهای دیگر تو را تامین کند، و چرا مقاومت برای آینده بهتر برای تو و کودکان دیگر این سرزمین را از حضور در کنار تو مهم تر دانست.
، این زندانی سیاسی در نامه ی خود به فرزندش عرفان که روز گذشته برای اولین بار وارد مدرسه شد، آورده است: دوست داشتم همچون پدران دیگر و به رسم پدران خوب و با وفا، دستان کوچکت را بفشارم و تو را تا دروازه سرزمین دانایی همراهی کنم، دستانت را به دست آموزگارانت بسپارم و در شادی تولد دوباره ات از نزدیک سهیم باشم، آما آنانی که می خواهند و مدعی اند که «داد» مردم را بستانند، آنقدر در تجاوز و بیدادگری پیش رفته اند که حتی از در آغوش گرفتن یک کودک ۶ ساله توسط پدرش هم واهمه دارند و گمان می کنند که با اعمال اینگونه محرومیت ها برای مخالفینشان، پایه های لرزان استبداد را از تهدیداتی که هرگز به درستی نشناخته اند که واقعا چیست و از کجاست، مصون خواهند داشت.
امیر خسرو دلیر ثانی، از فعالان ملی-مذهبی و عضو جنبش مسلمانان مبارز، دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.
دلیرثانی در بهمن ماه ۱۳۸۹ به دلایل نامعلوم به بند ۲۰۹ منتقل شد و مدتی را در این بند گذراند. گفته می شود دلیل اصلی انتقال وی به بند ۲۰۹ و بازجویی های دوباره، به خاطر امضای بیانیه های مختلف از جمله بیانیه معروف به ۱۴ نفر بود.
نام امیر خسرو دلیرثانی در کنار نام شهید هدی صابر به عنوان اولین معترضین به شهادت هاله سحابی ثبت شده است. سی و یک خرداد ۹۰ امیرخسرو دلیرثانی با صدور نامه ای به شرح جزییات اعتصاب غذا و جان باختن هدی صابر پرداخت. او که به همراه هدی صابر در اعتراض به شهادت هاله سحابی اعتصاب غذا کرده بود با انتشار این نامه به جزییات تصمیم مشترکش با هدی صابر برای شروع اعتصاب غذا و اتفاقات رخ داده در طول مدت اعتصاب که در نهایت به جان باختن صابر منجر شد پرداخته است.
شیوا فلاح، همسر امیرخسرو دلیرثانی پیش از این در گفت و گو با بیان اینکه این فعال ملی مذهبی در شرایط روحی و جسمی مساعدی است گفته بود: تنها مشکلی که وجود دارد این است که ما تقریبا دو سال و نیم است از مرخصی و بیش از یک سال است که از حق ملاقات حضوری محروم هستیم. ما چیزی فراتر از حقوقمان نمی خواهیم ولی متاسفانه از همین حق ساده و طبیعی خود نیز محرومیم.
متن کامل نامه این زندانی سیاسی به پسرش، به شرح زیر است:
«و او کسی است که با قلم ندانسته ها را به انسان آموخت»
فرزند عزیزم عرفان
امروز که با رفتن به کلاس اول، راه آموختن را آغاز می کنی، روزی بزرگ در زندگی تو و تولدی دیگر برای تو و همکلاسی هایت است و چه زیباست که این روز، درست روز بعد از تاریخ تولدت است که تو بعد از شش سال برای تولدی دیگر آماده می شود و دنیای جدیدی پا می گذاری که آغازش ورود به مدرسه است.
دوست داشتم همچون پدران دیگر و به رسم پدران خوب و با وفا، دستان کوچکت را بفشارم و تو را تا دروازه سرزمین دانایی همراهی کنم، دستانت را به دست آموزگارانت بسپارم و در شادی تولد دوباره ات از نزدیک سهیم باشم، آما آنانی که می خواهند و مدعی اند که «داد» مردم را بستانند، آنقدر در تجاوز و بیدادگری پیش رفته اند که حتی از در آغوش گرفتن یک کودک ۶ ساله توسط پدرش هم واهمه دارند و گمان می کنند که با اعمال اینگونه محرومیت ها برای مخالفینشان، پایه های لرزان استبداد را از تهدیداتی که هرگز به درستی نشناخته اند که واقعا چیست و از کجاست، مصون خواهند داشت.
پسر عزیزم، امروز بعد از گذشت ۴ سال از زندگی ام، پشت میله های زندان بی صبرانه ورودت را به سرزمین آرزوهایم انتظار می کشم و چشم انتظارم تا تو بتوانی بنویسی و با خواندن نوشته هایم به دنیای آرزوها و آرمانهایم وارد شوی و پاسخ بسیاری از پرسش هایت را دریابی، و بفهمی که چرا روزی را که باید پدرت با حضور در کنارت، تو را در ورود به دنیای زندگی اجتماعی همراهی می کرد، قدری دورتر از تو بهترین سال های عمرش و عمرت را در زندان سپری کرد و حاضر نشد آرزوها و آرمان ها و غرورش را زیر پا بگذارد، تا از نزدیک امنیت، محبت و نیازهای دیگر تو را تامین کند، و چرا مقاومت برای آینده بهتر برای تو و کودکان دیگر این سرزمین را از حضور در کنار تو مهم تر دانست.
گرچه به ظاهر از تو دورم، اما دلم برای تو و همکلاسی هایت می تپد، و از معلم هستی می خواهم که شما را در آموختن بهترین ها یاری دهد و عشق، محبت، نوع دوستی و از خودگذشتگی را به همه شما بیاموزد و درس هایی را که پدرانتان آموختند ولی نگذاشتند یا نخواستند که به اجرا درآورند، شما بتوانید با دوستی و همدلی در کنار یکدیگر به واقعیت نزدیک کنید و آینده ای همراه با ارزش های انسانی را برای خود و سرزمینمان بسازید.
فرزندم، اگر توانستی به یاری خداوند مسیر پر فراز و نشیب آموختن را با موفقیت بپیمایی، به یاد داشته باش که در همان زمان که پشت میز مدرسه به آموختن می پرداختی، هزاران کودک هم سن و سال تو در همین شهر و در جای جای دیگر این سرزمین، به دلیل بی عدالتی ها و خیانت های حاکمان مستبد و خودخواه، از نعمت تحصیل محروم ماندند و در سر چهارراه ها و گوشه خیابان ها، در زیر آفتاب سوزان تابستان یا در سرمای سخت زمستان، دستان کوچکشان به امید یافتن لقمه ای نان و فرونشاندن آتش حسرت نداشتن ها ، به سوی هرکس و ناکسی دراز شد و یا در کنج کارگاه ها با رنج کار و مشقت آشنا گردید، و لحظات گرانبهای عمرشان که باید به تحصیل می گذشت در چنبره بی رحم بی عدالتی و فقر، زیر پای بیدادگران زمانه، له شد و به هدر رفت و آینده بسیاری از آنها در تند باد حوادث زمانه و در گردباد فساد و تباهی محو شد و زندگیشان بدور از شان و جایگاهی که شایسته یک انسان است ، در گمنامی به فیض ابدیت پیوست.
کودکانی چون تو که فرصت درس خواندن ورسیدن به مدارج علمی داشتید ، همواره باید به یاد داشته باشید که سهمی ازکار و تلاشتان باید در راه از میان برداشتن بی عدالتی ها مصرف گردد وقلمتان رادر راه خدمت به مردم وبه تصویر کشاندن دردها ورنج های آنها وآگاهی بخشی وفرونشاندن آتش جهل وشکستن بت ها وتابوهای ذهنی که زمینه را برای پذیرش استبداد فراهم ساخته اند بکار برید و قدر و قیمت قلم و قدرت و صلابت آن را به خوبی بشناسید و هرگز آن را در خدمت خودکامگان و استثمارگران و فرصت طلبان قرار ندهید، و تا آنجا که در توان دارید تصویر زیبای آزادی و آزادگی را بر برگهای سپید وجدانتان ترسیم کنید که سخن از آزادی از عسل شیرین تر است.
فرزندم، من به آینده شما فرزندان ایران ایمان دارم و می دانم که روزی رنج ها و سختی هایی که پدرانتان و پدرانمان در راه آزادی تحمل کرده اند به ثمر خواهد نشست، بدان که آن روز نزدیک است و زمانی فرا می رسد که دانش آموختگان دردها و رنج های واقعی مردم جامعه را بشناسند و اندیشه و قلمشان را برای رهایی و اعتلای مردم به کار برند.
بدان که اگر فقط به خود بیندیشیم و هدفی جز خوشبختی خود نداشته باشیم و منظورمان از درس خواندن، کسب مدرک و یافتن راهی برای بهتر زندگی کردن باشد، به زودی در کوچه باغ های فریبنده ابتذال و از خود بیگانگی گم خواهیم شد و نخواهیم فهمید که در اطرافمان چه می گذرد و جامعه به کدام سو می رود و دردهای جامعه چیست و مردم چه می خواهند و از چه رنج می برند، و این ندانستن ها و بی تفاوتی ها جامعه را به تدریج به آستانه سقوط و فروپاشی خواهد رسانید.
درس خواندن راهی برای دانستن است، و سواد چراغی برای یافتن راه، اما دانستن حقایق نیاز به ابزارهای دیگری هم دارد که از جمله آنها زیستن با مردم و خوب دیدن و اندیشیدن و همراه بودن با آنها در صحنه های زندگی و مشکلات است.
چند روز قبل از آنکه تو به مدرسه بروی، زلزله بخش هایی از سرزمینمان را در ناحیه آذربایجان ویران ساخت و عده زیادی آسیب دیدند و بسیاری بی خانمان شدند، درست در زمانیکه آسیب دیدگان لحظات سخت انتظار را می گذرانیدند و در اثر بی کفایتی مسئولین امکان امداد رسانی کافی برای آنها نشد، بسیاری از مردم در حرکتی خودجوش از نقاط مختلف کشور به یاری هموطنانشان شتافتند و در کنار آسیب دیدگان و همراه با آنها رنج و سختی آسیب های وارد آمده را احساس کردند، و این مسئله برای خودکامگان آنقدر گران آمد که به کمپ های کمک رسانی مردمی هجوم آوردند و عده زیادی از امدادگران مردمی را ضرب و شتم و دستگیر کردند و امروز ما تعدادی از دستگیرشدگان را در زندان در کنار خود می بینیم!
این مسئله علاوه بر ابعاد دردناک و شرم آورش، بیش از هرچیز نوید بخش این موضوع است که بی تفاوتی به رنج مردم از میان روشنفکران رخت بربسته و گام های موثری برای از میان برداشتن فاصله میان مردم و روشنفکران برداشته شده و این مسئله بر استبداد، گران آمده است.
پسرم، خاطره تلخ زلزله سال ۹۱ آذربایجان را که با رفتن تو به مدرسه مقارن شد به خاطر بسپار، یاد و خاطره کودکانی که دیوارهای گلی خانه فقیرانه شان بر سرشان فرود آمد و جان آنها یا پدر و مادرانشان را گرفت و مدارس فرسوده شان به کلی ویران شد، و خاطره امیدبخش مردان و زنانی که مهربانانه به سوی آنها بال گشودند و دستان گرم محبتشان را به سوی آسیب دیدگان دراز کردند و در این راه متحمل ضرب و شتم شده و راهی زندان شدند. به یاد داشتن این خاطره ها تفاوت میان دانش و دانستن را برای همیشه برای تو یادآور خواهد بود.
امروز که به مدرسه پا می گذاری، جمعی از مردان و زنان این سرزمین به امید دستیابی به آزادی و عدالت و تقویت جنبش سبز ضد استبدای و آزادی خواهی مردم ایران در پشت میله های زندان اسیرند و در میان آنها معلملن آزاده ای نیز هستند که حضورشان در زندان درس دائمی آزادی برای دانش آموزان این سرزمین خواهد بود.
امیدوارم آموختن دانش راهی برای دانستن حقایق به سوی شما بگشاید. آرزومندانه به دستان کوچک همه کلاس اولی های سرزمینمان و معلمان صبور و آزاده بوسه میزنم، و همه شما را به معلم هستی می سپارم.
با آرزوی آینده ای بهتر، پدرت ، امیرخسرو دلیرثانی ، ۱۷/۰۶/ ۱۳۹۱ – بند ۳۵۰ زندان اوین