۱۳۸۸ آبان ۱, جمعه

.فشارها و محدوديتها عليه زندانيان سياسی زن و کودکان شيرخوار زندانيان عادی

بنابه گزارشات رسيده از بند زنان زندان اوين ، فشارها و اذيت وآزاها و محدوديتها عليه زنان زندانی سياسی و عادی در بند زنان زندان اوين شدت يافته است.
در طی روزهای گذاشته فشارها و اذيت و آزارها و محدوديتها عليه زندانيان سياسی و عادی زنان و کودکان شيرخوار آنها در بند زنان زندان اوين شدت يافته است.از جمله فشارهايی که روی زندانيان سياسی و عادی زنان روا داشته می شود. قطع آب گرم که باعث شده بود زندانيان سياسی و عادی به مدت طولانی قادر به استحمام نباشند اين مسئله چندين روز ادامه داشته . شرايط بخصوص برای بچه های شيرخوار و کودکان که نياز ضروری به آب گرم دارند و مادران آنها را سخت کرده بود . همچنين محدود کردند آب گرم برای درست کردن شير برای بچه های شيرخوار و چای زندانيان سياسی و عادی به يک فلاکس در طی روزکاهش يافته ،محيط غير بهداشتی کودکان شيرخوار و محدود کردن آب گرم بر آنها ،آنها را در معرض بيماريهای مختلف قرار داده.بخاطر فشارهای پايين ناپذير عليه مادران کودکان شير خوار آنها از چند روز در اعتراض به کاهش دادن سهميه آب گرم از گرفتن آب گرم خوداری می کنند.
وضعيت غذائی بند زنان به لحاظ کمی و کيفی غير قابل مصرف است و اکثر زنان زندانی از قشرهای محروم و فقير جامعه می باشند و کسی آنها را به لحاظ مالی تامين نمی کند و ناچار هستند به اين شرايط تن در دهند. غذاها دارای حداقل و يا فاقد مواد پروتئينی مانند گوشت قرمز ،سفيد و ماهی است و اکثرا سويا است. سبزيجات،ميوه جات را ماهها است که از غذای زندانيان حذف کرده اند. آثار سوء تغذيه در چهرۀ زندانيان عيان است و بخصوص در چهرۀ کودکان زندانی نمايانتر است ،کودکان که بخاطر زندانی بودن مادرنشان بايد در کنار آنها باقی بمانند . شاهد خشونتها و تحقيرها و ضرب وشتم مادران خود توسط پاسداربندهای زن هستند و همچنين شاهد درگيريهای درون بند می باشند.
فروشگاههای زندان که به منظور سودجوئی و اخاذی از زندانيان برپا شده و در دست عوامل زندان می باشد. اجناس را چند برابر به زندانيان می فروشند و از آوردن کالاهای مورد نياز و به اندازه کافی خوداری می کنند و زندانيان هر 2 هفته فقط 2 کيلو ميوه می توانند بخرند .کمبود کالا در فروشگاه زندان باعث صف طولانی در مقابل فروشگاه و گاها منجر به درگيری فيزيکی در بين زندانيان عادی می گردد.
زندانيان سياسی بخاطر کيفيت بد غذا و غير قابل مصرف بودن آن ناچار هستند که با بيسکويت و غيره به سر کنند. اين از طرحهای سرکوبگرانه وزارت اطلاعات و سازمان زندانها است که که شرايط را هرچه بيشتر برای زندانيان سياسی سخت تر نمايد.
تعداد زندانيان به حدی زياد است که در هر سلول چند برابر آن زندانی جای داده شده است . ارتباط تلفنی زندانيان سياسی را تا حد زيادی محدود کرده اند و زندانيان سياسی 3 الی 5 دقيقه در روز بيشتر نمی توانند تماس بگيرند. آنها بايد مدتها منتظر ملاقات حضوری باشند و ملاقاتها بصورت کابينی صورت می گيرد.وضعيت بهداشتی بند زنان اسف بار است و شپش و ساس فشار را بر زندانيان مضاعف کرده است و زندان را به اردوگاههای غير انسانی مبدل کرده اند. زندانيان سياسی از درمان جدی محروم هستند و ناراحتی های حاد آنها را با مسکن بصورت مقطعی درمان می کنند.
در حال حاضر تعداد از زنان زندانی سياسی در بند زنان بسر می برند که از جملۀ آنها ؛خانم نازيلا دشتي،صديقه فلاحت نژاد،شبنم مددزاده،مهسا نادری ،فاطمه ضيائی ،عاطفه نبوی و تعدادی ديگر می باشند.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران، اعمال فشارها و محدوديتهای غير انسانی و زن ستيزانه عليه زندانی سياسی و عادی زنان را محکوم می کند و از کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل و سازمانهای مدافع حقوق زنان خواستار اقدامات عملی و فوری برای پايان دادن به شرايط غير انسانی عليه زندانيان سياسی زن در ايران است.
فعالين حقوق بشر ودمکراسی در ايران
01 آبان 1388 برابر با 23 اکتبر 2009
گزارش فوق به سازمانهای زير ارسال گرديد:
کميساريای عالی حقوق بشر
کمسيون حقوق بشر اتحاديه اروپا
سازمان عفو بين الملل
سازمان ديدبان حقوق بشر

«بنا داريم کارخانجات داخلی را به غيرايرانيان هم بفروشیم»

محسن رضایی

۱۳۸۸/۰۷/۳۰
محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران و دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام، چهارشنبه، در سخنرانی در دانشگاه بورس و بازرگانی ترکیه گفت: «به خصوصی سازی توجه ويژه ای داريم ، حتی بنا داريم تا کارخانجات داخلی را به غير ايرانيان هم به فروش برسانيم ،مثلا کارخانه پتروشيمی رازی به يکی از برادران ترک فروخته شده است و بسياری ديگر از کارخانجات هم در معرض فروش هستند.»

به گزارش خبرگزاری مهر، آقای رضایی و هیئت همراه وی عصر چهارشنبه با حضور در دانشگاه بورس و بازرگانی ترکیه با جمعی از صاحبنظران حوزه اقتصادی دیدار و گفتگو کرده اند.

وی افزود: « اقتصاد ايران در گذشته بيشتر وابسته به دولت بود اما از چند سال پيش بدنبال کاهش حجم فعاليت های اقتصادی دولت و فعال کردن بخش خصوصی هستيم که اين امر به سياست های کلی اصل ۴۴ مشهور شده است و ما اين سياست ها را در مجمع تشخيص مصلحت نظام تهيه و به تصويب رهبر انقلاب اسلامی ايران رسانده ايم.»

روز پنجم مهرماه در جريان بزرگترين معامله تاريخ بورس ايران، نصف به علاوه يک سهم از سهام شركت مخابرات ايران به كنسرسيوم «اعتماد مبين» كه بنياد تعاون سپاه از زير مجموعه هاى آن است واگذار شد.

واگذارى سهام اين شركت كه ظرف نيم ساعت انجام شد انتقادهاى زيادى در باره زير پا گذاشتن اصل ۴۴ قانون اساسى جمهورى اسلامى، امتياز دادن به يک نيروى نظامى و حضور گسترده تر سپاه در بخش اقتصادى ايران را به دنبال داشت.

كميسيون ويژه بررسى و نظارت بر اجراى اصل ۴۴ مجلس شوراى اسلامى واگذارى سهام شركت مخابرات ایران به شركت هاى زير مجموعه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تاييد كرد.

محسن رضایی همچنین بر ضرورت تشکيل صندوق مشترک سرمايه گذاری، تاسيس بانک ايران و ترکيه و امضای قراردادهای تجارت آزاد ميان دو کشور تاکيد کرد.

دواسلام متضاد! یا مسلمانان متضاد؟

اسماعيل وفا يغمايي
یک موسسه آمریکائی که کارش تحقیق است اعلام نموده است که از هر چهار جنبنده دوپا و راست قامت و اندیشه ورزی که در روی کره زمین راه میرود یک نفرش مسلمان است.اصل خبر را میتوانید در اینجا بخوانید.یک چهارم جمعیت جهان مسلمان است’.خوب! خبر خوبی است.تبریک و تسلیت، و جماعت مسلمین جهان، به حول و قوه الهی و نیز به مدد تلاشهای شبانه روزی مسلمین و مسلمات جهان و هلهله دائمی فرشتگانی که در عرش اعلا در هنگام مخالطت و مضاجعت ومجامعت بندگان مسلمان خدا، بنا بر احادیث متواتره از خوشحالی تکبیر و هللویاه میگویند و احتمالا تحریک شده ازتماشای تلاشهای زمینیان ورجه ورجه میکنند، از یک و نیم میلیارد هم گذشت. از زمان سقوط شاه راحل و ورود امام راحل،وشل شدن پای طرح طاغوتی!! تنظیم خانواده آن مرحوم، سی میلیون از این جمعیت مسلمان هم در مملکت ما تولید شده است یعنی سالی یک میلیون نفر، که جدا باید گفت خسته نباشید. همچنین باید چشم انتظار بود و نظاره کرد که تا سال دو هزار و پنجاه میلادی که جمعیت جهان (اگر تلنگ زمین بر اثر جنگ اتمی یا فاجعه محیط زیست در نرود و راحل نشود) به نه میلیارد نفر میرسد،چقدر از این سه میلیارد نفر از کارخانه اسلام بیرون میایند و جزو جماعت الله اکبر گو میشوند.

این رشد جمعیت مسلمین را از جهات مختلف زیست شناسی، جامعه شناسی، ایدئولوزیک، محیط زیست، رشد یا بلوکه شدن دانش،نجات بشریت ،رشد انتگریسم و فاندامانتالیسم یا لیبرالیسم و آزادیخواهی،زیاد شدن یا کم شدن تعداد فقیران،اوج گرفتن عملیات انتحاری، پیدا شدن سرو کله باز هم بیشتر جنبشهای اسلامی، معماری و ارشیتکتور جهان، و دهها زاویه دیگر میتوان بررسی نمود و باید هم بررسی نمود. اما این بنده خاطی در این یاداشت فقط و فقط میخواهم باب یک سئوال را برای خوانندگان گرامی باز کنم و اندککی هم حیطه جواب را فعال کنم تا خوانندگان گرامی بدون آنکه مرا مورد تشویق یا شماتت قرار بدهند خودشان حضرت عباسی به قضیه فکر کنند و انشالله تعالی روشنائی را دریابند.

ماجرا این است که در زاد بوم عزیز ما ایران، از دهه های هزار و سیصد و سی، هزار و سیصد و چهل خورشیدی، در میان منورالفکران مسلمان، ردپا و سر و کله یک تئوری پیدا شد که در اوایل کمرنگ بود و بعدها پر رنگ و پر رنگتر شد و قابل رؤیت گردید و پیام داد که یک اسلام وجود ندارد بلکه چندین اسلام وجود دارد وما گاهی با «دو اسلام متضاد» روبرو هستیم که «صد در صد رو در روی هم قرار دارند و وجود یکی نفی دیگری است». تدوین کنندگان این تئوری نرمک نرمک، مثل رعنا جان مرحومه ملوک ضرابی که نرمک نرمک از سر چشمه میآمد!، نمونه های تاریخی را هم از انبان تاریخ، که در آن همه جور زرت و زبیلی یافت میشود بیرون کشیدند و یکمرتبه به طور واقعی نسل ما قبل از اینکه اساسا فرصت داشته باشد بداند که در اس و اساس اسلام چیست؟ این اسلامی که از یک موضوع و مقوله فرهنگی و سنتی شیعی در درون مردم کوچه و بازار میخواهد تبدیل به یک ایدئولوزی بشود ودر افقی نه چندان دور برای برپائی یک جامعه بی طبقه توحیدی با معیارهای اسلامی شیعی مبارزه مسلحانه را شروع کند ودهها و سرانجام دهها هزار نوجوان و جوان وپیر این مملکت رادرگیر و روانه میدانها ی مبارزه مسلحانه بکند چه میگوید؟ از کجا پیدا شده؟ در رابطه با تاریخ ایران چه نقشی داشته است؟ حرف حسابش چیست!،شناختش از جهان و انسان چیست، جامعه مورد نظرش چگونه است؟ رهبر این جامعه چه مشخصاتی دارد و اساسا مقوله رهبری چطور حل و فصل میشود؟ انسان در این دستگاه در کجا ایستاده است؟تضاد دموکراسی با مقوله امامت و ولایت چطور حل میشود؟ و… با تابلوئی رنگارنگ از اسلامهای متفاوت و متضاد روبرو و دچار سرگیجه ای شدیم که نه تنها سئوالات اصلی فراموشمان شد بلکه پس از سی چهل سال هنوز هم ادامه دارد و داریم به لطف حق تلو تلوی ایدئولوزیک میخوریم.

در میان جنگل پر آشوب و خونین این اسلامهای متضاد،اولین اش که حاصل تلاشهای آخوندهای رند و هوشیار و حقه باز وپدر سوخته ی خودمان است، اسلام مولا علی است در مقابله با اسلام ابوبکر صدیق رجل بزرگ اسلام و پدرعائشه، زن پیامبر واسلام عمر ابن خطاب خلیفه دوم و پدرحفصه، زن دیگر پیامبر و طبعا عثمان ابن عفان داماد پیامبرکه ذوالنورین نامش بود چون دو دختر پیامبر را به عقد خود در آورده بود. این خشت اول بنای رفیع اسلامهای متضاد است.

در همین جا عرض کنم که با اندکی کنکاش در تاریخ اسلام بخوبی و در پرتو اسناد متقن تاریخی و نه آخوندی خواهیم دانست که علی ابن ابیطالب و ابوبکر صدیق و عمر ابن خطاب اختلافاتشان چنان نبوده که آخوندها جعل کرده اند که این سه خلیفه بزرگوار بطور نسبی و سببی و ایدئولوزیک وفامیلی و سیاسی و نظامی در طول زندگی کارشان سفت و سخت کردن بنیادهای مکتب محمد ابن عبدالله خاتم النبیین بود و حفظ کیان اسلام محمدی و آنچه که در طول قرنها در باره اختلافات این سرداران و خلفای نامدار پیامبر به ما تزریق و حقنه نموده اند جعلیات مشتی ملای رند است که با بجان هم انداختن شیعه و سنی و بر افروختن آتش نفاق میان حدود دویست میلیون شیعه و یک میلیارد و سیصد میلیون سنی، (چون ده درصد مسلمین شیعه اند)قرنها نان این اختلاف را خورده اند و میخورند.

در پرده بعدی، ما با اسلام متضاد علی و معاویه روبروئیم که به رویاروئی اسلام یزید و اسلام حسین ابن علی و ماجرای کربلا ختم میشود.

فقیر نمیخواهم سرتان را با نمونه های تاریخی به درد بیاورم ولی بعد از حسین ابن علی تادوران غیب شدن آخرین امام، اعلام شده مورد اعتقاد شیعه در چاه سامرا، با فوت یا شهادت هر امام، بجزمقابله اسلام متضاد امویان و بعدها اسلام عباسیان با اسلام علوی ، در میان خود اولاد علی ما با شمار قابل توجهی انشعاب در میان امام زادگان یعنی اسلامهای متخالف و متضاد روبروئیم که اگر بخواهید کل ماجرا را بدانید باید مثل فقیر حدود بیست سال عمرتان را بیهوده تلف کنید و یا مثل حافظ بنالید که:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

بعد از امام دوازدهم هم این ماجرا، در جدال و کشت و کشتارهای وحشتناک و خونین اهل شیعه و اهل سنت و نیز فرقه های مختلف شیعه با هم، وشاخه ها و فرقه های مختلف سنی با هم، بدون تعارف صدها فرقه و شاخه و شعبه، ادامه یافت و در کنار اینها با اسلام پادشاهان یعنی اسلام دولتی با اسلام مردم و اسلام نظری با اسلام مسلح روبروئیم و خلاصه صحنه تبدیل به چنان صحرای محشری میشود که اگر تاریخ را اندکی فشرده بنگریم ، هم من و شما و هم شتر دوکوهانه با بارش در آن گم میشود.

در قرن دهم هجری خورشیدی هم، با ظهور صفویان ماجرا رنگ تازه ای بخود میگیرد و ایران سنی، ایرانی که اکثریت مردمش سنی مذهب بودند، با کشتارهای سبعانه و وحشیانه شاه اسماعیل و سلاخی ایرانیان اهل سنت، تبدیل به ایران شیعی میشود و باز جنگ اسلامهای متضاد با یکدیگر و تا حوالی مشروطیت و پس از مشروطیت و تئوریزه شدن «جنگ مذهب علیه مذهب» و سرانجام تئوری «دو اسلام متضاد» که گویا دیگر خودش را جا انداخته است و رد خور ندارد و شاهد مثالهای خونین تاریخی اش هم که آخرینش قتل و کشتار چند ده هزار مجاهد شیعه مسلمان به دست پاسداران و بسیجیها و شکنجه گران شیعه مسلمان است، وجود دارد.

در گذر و عبور از حدود چهارده قرن پرکشاکش، و درنگ در صحنه خونین سی ساله عصر حاضر که دهها هزار جسد از دو طرف بر زمین افتاده است می تواند خشکمان بزند و برق قضیه بگیردمان اما اگر میخواهیم با عبور از احساسات و عواطف، و دور از عرصه معرکه های سیاسی و نقالیهای فرهنگی و اجتماعی نازل و شامورتی بازیهای آخوندی وشبه آخوندی پوک و پوچ رنگ مدرن خورده، پرسه ای هم در کوچه های شعور تاریخی و منطق و فکر بزنیم خوبست به آغاز برگردیم و یک سئوال را پیش رویمان بگذاریم.

سئوال این است :

اسلامهای متضاد یا روشنتر و فرموله تر شده، «دو اسلام متضاد واقعا یعنی چه؟ واقعا یعنی چه؟».

اسلام هر چه بوده است در واقعیت تاریخی اش در زمانی که پیامبر اسلام وجود داشت و اعلام پیامبری نمود، و در دوران بیست و سه ساله ای که با یک پیامبر زنده و حی و حاضر، و با یک اسلام بی شاخه و بی انشعاب تحت رهبری و فرماندهی ایدئولوزیک، سیاسی و نظامی محمد ابن عبدالله روبروئیم یکی بیشتر نبود. این اسلام، اسلامی بود با «یک خدا بنام الله»، «یک پیامبر بنام محمد»، «یک کتاب بنام قرآن»، و«یک سنت یعنی راه و روشهای محمد» که بعد از او در حدیث خود را نشان میدهد. این اسلام فارغ از این و آن، مثل هر مکتب و مرامی یک سر و راس فلسفی دارد، یک گردن و تنه نگاه به تاریخ دارد، و سر انجام یک دستگاه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، که چند و چون نگاهش به جامعه و انسان را ارائه میکند.اینها در همان دوران محمد ابن عبدالله در خطوط اصلی اش تعیین و تدوین شد و قابل شناخت و بررسی است .

در روزگار ما هم، تمامی این صدها اسلام متضادی که وجود دارد و تمامی این یک و نیم میلیارد مسلمان در اینها شک و شبهه ای ندارند. خدا، پیامبر، قرآن، و حدیث برای مرتجع ترین و خونریز ترین مسلمانان از آنکه میزند برجهای نیویورک را منفجر میکند و روز روشن در جلوی تلویزیون با پخش نوار عبدالباسط سر آدمها را با کارد میبرد، تا مترقی ترین و لیبرال ترین مسلمانانی که در طول ده دقیقه از سخنرانی اشان بیش از بیست بار از دموکراسی میگویند و اعتقاد دارند مکتب اسلام برترین مکتب رهائی بخش روزگار است، یکی است.

تمام آنها الله را مقدس میشمارند. به سوی کعبه نماز میحوانند، ماه رمضان را روزه میگیرند، به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و قیامت و بهشت و جهنم و فشار قبر وشیطان و جن و هر انچه قرآن و پیامبر بر آن صحه نهاده اند… معتقدند و با اینهمه با هم میجنگند، یکدیگر را میکشند، این گروه شیعه اعضای آن گروه را دستگیر و شکنجه میکند،و به زنان و دختران او بعنوان اسیر جنگی تجاوز میکند،گاهی سر میبرد ،و علیه یکدیگر عمل انتحاری میکنند و….، شگفتا اینها از کجا بیرون می آید؟ آیا وقتی میگوئیم با دو اسلام کاملا متضاد روبروئیم توجه میکنیم که با این جمله شگفت، مرموز تکان دهنده،و به نظر من کاملا بی پایه وبی ارزش از نظر تاریخی و علمی،داریم به دو اسلام ، در حیطه حقیقی بودن هر دو اسلام، اعتبار میدهیم. آیا میدانیم که داریم به چه جعل فلسفی و ایدئولوژیک وحشتناکی دست میزنیم؟. میگویند ظلمت هستی مستقل ندارد و این نور است که در نبود خود به ظلمت امکان ظهور میدهد، بزبان فلسفی نور جوهر است و وجود دارد و ظلمت عرض است و وجودش تنها در خلاء نور امکان ظهور میابد. با بیان و اعلام تائید دو اسلام متضاد ما داریم به هر دو، وجود حقیقی و جوهری میبخشیم و این جز خطائی بزرگ نیست که در عرصه سیاست و با بازیچه قرار دادن مذهب بعنوان ابزار قدرت سیاسی توسط هم مسلمانان ارتجاعی وهم انقلابی ظهور کرده است.

اسلام در« تمامیت وظهورو موجودیت اولیه اش» بعنوان یک مکتب و مرام شناخته و تعریف میشود، و نه در «سیلان و جریان بعدی اش بر بستر تاریخ»، بر این اساس لطفا تعارف وبازیگریهای آگاهانه یا نا آگاهانه سیاسی را کنار بگذاریم و این سئوالات و امثال این سئوالات را فارغ از هر پیش داوری پیش رو قرار دهیم.

آیا ما با «دو الله»، با «دو محمد»، با «دو قرآن»، با «دو جبرئیل»، با «دو کعبه» و امثال اینها روبروئیم که در پشت تریبونها گوش فلک را به یاوه کر میکنیم که دو اسلام متضاد وجود دارد. طبیعی است که نه، محمد تنها یک اسلام و فقط یک اسلام را ارائه نمود. ممکن است مسلمانی سفت و سخت باشیم که محمد را نگین آفرینش بدانیم و ممکن است ماتریالیستی ملحد، که محمد را یک پدیده تاریخی و مادی حاصل فعل و انفعالات اقتصادی شبه جزیره عربستان در قرن ششم و هفتم میلادی بدانیم ولی در هر حال چه این باشیم و چه آن، «در عرصه تاریخ ما با یک اسلام و فقط یک اسلام حقیقی، بیشتر روبرو نیستیم» ، اسلامی که خوشبختانه در همان دوران حیات محمد در روشنائی قرار داشت و الان هم اگر گرد و خاکهای کاذب فرو بنشیند و بزرگان صاحب ادعا حاضر باشند نه تنها گوشه های جمیل آن بلکه تمامیت آن را در روشنائی قرار دهند در روشنائی شناخت قرار خواهد گرفت و قابل شناخت خواهد شد و این نکته ای است که در پایان یاداشت باز به آن و اهمیت خدشه ناپذیر آن اشاره خواهم کرد.

بگذارید نظر خودم را فرموله کنم:

دو اسلام متضاد مطلقا وجود ندارد وباز هم تکرار میکنم محمد ابن عبدالله تنها یک اسلام را ارائه نمود و اشتباه دو اسلام متضاد ناشی از این است که ما «جای مسلمانان» را با «اسلام» عوض کرده ایم و بجای انکه توجه کنیم که ما با «مسلمانان متضاد» روبروئیم خود را با تئوری گمراه کننده دو «اسلام متضاد» سرگرم کرده ایم و دیگران را نیز با این بهانه از حقیقت دور نموده ایم.

ما می توانیم بگوئیم مثلا مارکسیسم از آنجا که یک ایدئولوزی ساخته شده به دست انسانهای خاکی است وادعا ندارد توسط وحی بر کارل مارکس نازل شده است می تواند در پایه انعکاسات متفاوتی داشته باشد و مارکسیسمهای مختلفی مثل مارکسیسم لنینیزم، یا مارکسیسم تروتسکیسم و مارکسیسم کاستریسم و یا مارکسیسم حکمتیسم وامثالهم را ارائه نماید ولی اگر قبول داشته باشیم که اسلام خود بیانگرو مدعی آسمانی بودن خود است ما نمی توانیم با اسلامهای متفاوتی روبرو باشیم زیرا اسلام نازل شده از آسمان و تعریف شده توسط رسولش یک تئوری فیکس و در پایه ها تغییر ناپذیر است که بناچار بر بستر متحول و دائما در تغییر تاریخ و انسانها ، نمادهائی را ارائه داده است که ما به اشتباه آن را اسلامهای متضاد نامیده ایم. توضیح بیشتر این که، از همان آغاز کار تا امروز مواضع و منافع و گرایشات طبقات مختلف مسلمانان، اسلام واحد و تغییر ناپذیر بنا بر اعلام محمد، آسمانی را به رنگهای زمینی و منافع طبقاتی آنان آراست و هنوز هم می آراید.

هر کس بزبانی سخن از وصف تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

داستان اسلامهای متضاد تا اندازه ای شبیه ماجرای پیل در خانه تاریک مثنوی مولانا ست که هر کس دستی به جائی از فیل میمالید و فیل را تعریف میکرد، و بزبان دقیق تر داستان چشمه ساری است که با طعم و رنگ و خواص اولیه و خاص خود، با گذر از شورستان به شوری گرائیده و در گذر از خاکهای شیرین به شیرینی آمیخته و در گذر از ماندابهای تلخ، به تلخی آمیخته است اما این تفاوتها همه ناشی از عبور او از بسترهای متفاوت است و برای شناخت طعم و خواص اصلی باید به سرچشمه رفت و از آنجا نوشید و در آنجا فهمید که طعم راستین و اصلی اسلام چیست و اسلام اصلی به اندیشه های مهندس بازرگان و دکتر شریعتی و طالقانی وحنیف نژاد ومسعود رجوی نزدیکتر است یا اسلام ایدی امین وطالبان و بن لادن و قذافی وملاعمر و امثالهم. این مهم یعنی رسیدن به سرچشمه چیزی است که باید انجام شود تا حقیقت، خود را از پشت خروارها رساله و کتاب و کوههائی از جنازه و جسد و رودهائی از خونهای فرو ریخته خود را نشان دهد.

بحث در این باره زیادست که من آن را به خود خوانندگان وامیگذارم و میخواهم به انصاف و درایت در این زمینه تدبر و تامل کنند اما در اینجا و در پایان می خواهم به نکته ای که وعده آن را در میانه یاداشت دادم اشاره کنم. مشکل اصلی ما بر سر دو اسلام متضاد نیست که دو اسلام متضاد وجود ندارد و ما با مسلمانان متفاوت و متخالف و متضاد با مواضع طبقاتی و جایگاههای اجتماعی و اقتصادی گوناگون روبروئیم که مذهبشان با پوسته قدرتمند و پولادین سنتها و باورها روبنای فرهنگی آنها را نمایندگی میکند اما فاجعه اصلی این است که اکثر بازیگران نمایش تاریخی دو اسلام یا اسلامهای متضاد،متاسفانه راهی به سرچشمه نبرده و طعم حقیقی آب چشمه اصلی را نچشیده اند تا بدانند این آب گواراست یا ناگوار. بسیاری از آنان که در زمره مومنان صادق قرار دارند، بدون تعارف و پرده پوشی با فقر خانمانسوز و اندیشه بر باد ده، فقر شناخت و معرفت از اسلام، همان یک اسلام، و همان اسلامی که محمد ابن عبدالله پیام آور آن بود، و همان اسلام مورد ادعای خودشان روبرو هستند و به طور جدی و واقعی و فارغ از گرایشات گروهی و حزبی و دولتی و حکومتی، آن اسلام حقیقی و اصلی را نمی شناسند!! شمار زیادی حتی از چند و چون زندگی تاریخی بنیاد گذار اسلام و خلفا و امامان و کارکردهای تاریخی اسلام هیچ اطلاعی ندارند! و نمیتوانند مثلا پاسخ بدهند امام زین العابدین بیمار یا امام محمد باقر که بود و چه کرد؟ وفارغ از تاثیرات آنان در زمینه فرهنگ مذهبی توده ها، اگر اینان مثلا نبودند چه خلئی در تاریخ ایران ایجاد میشد و چقدر روند تاریخ ایران دچار گسست میگردید و چقدر بیش از اینی که عقب افتاده ایم دچار عقب ماندگی بیشتر میشدیم. این جماعت متاسفانه قبول هم ندارند که اطلاعی ندارند و مصداق این بیت اند که:

آنکس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابد الدهر بماند

برای تمام آنها اسلام، نه یک مکتب شناخته شده از زاویه های فلسفی، تاریخی، اقتصادی و اجتماعی و کارکردهای مختلف مثبت یا منفی اسلام در این زمینه ها، بلکه یک سقف، و تاکید میکنم که در موارد بسیار یک سقف بسیار کوتاه و آزار دهنده و خود خواهانه است که بالاتر از آن هم سقفی برای آنها متصور نیست؟ و در زیر ان البته همه چیز را میتوان توجیه نمود. برای بسیاری از مدعیان اسلام، اسلام یک باور است و یک اعتقاد که می شود آن را بعنوان یک ابزار نیرومند بکار گرفت و در جهت اهداف و مقاصد سیاسی و اجتماعی از آن استفاده کرد. بدون تعارف اگر از شماری از آنها خواسته شود یک شمای کامل از اسلام مورد نظر خود ارائه دهند ویاشناخت خود را از تاریخ واقعی اسلام و سیر آن بگویند و یا حتی از راهبران اصلی اعتقادی خود و نقش موثر یا اندک آنان در تاریخ ایران و یا زندگی آنان چیزی ارائه دهند، چیزی در چنته ندارند واین یک فاجعه است.

در اینجا فارغ از تائید یا تنقید از اسلام و فارغ از رد یا قبول آن می خواهم به تمام و مجموع رنگارنگ مدعیان تئوری دو اسلام متضاد نصیحتی دوستانه بکنم و بگویم عجالتا از دو اسلام متضاد درگذرید و اندکی همت نمائید و براستی آن اسلام حقیقی ارائه شده توسط محمد ابن عبدالله را در زمینه های مختلف بشناسید و جامی از آب سرچشمه را بنوشید وبچشید که اگر اینکار پیش از این و قبل از ارائه مکاتب سیاسی اسلامی ، انجام شده بود الان نسل کنونی بسیاری از مشکلاتش را نداشت وچند ده هزار نفر جوان مسلمان شیعه مجاهد و نیز هزاران هزار جوان مارکسیست و دموکرات با مغزهای متلاشی شده بدست پاسداران شیعه مسلمان در گورها نیارمیده بودند و بوی تعفن ارتجاع مذهبی و سمبل آن، که در سال پنجاه و هفت مورد حمایت تمام گروههای مسلمان بود ایران را به خفقان دچار نکرده و به چنان تعفنی نکشیده بود که امروز پس از سی سال، شاهد طلوع اپوزیسیون داخل کشور این رژیم از درون خودش باشیم! و اگراینکار الان هم انجام شود احتمالا با افقی قابل تحملتر روبرو خواهیم شد .در پایان بازهم تکرار میکنم مشکل بر سر دو اسلام متضاد نیست مشکل بر سر عدم شناخت از اسلام محمدی و دلخوش داشتن به خیالات خویشتن است وبس وتا این مساله حل نشود راهی بجائی نخواهد بود.
منبع: سايت ديدگاه

مناظره محمد جواد لاريجاني و دبيركل حزب مردم‌سالاري‏؛

كواكبيان:پناهندگی دختر مشاور ریس‌جمهور دلیلی بر لزوم طرح وحدت ملی در کشور است

لاريجاني:باید پرسید در زمان نخست وزیری آقای موسوی چند اعتراف پخش شد و او در اعتراض به آن این چنین جیغ بنفش سر نداد./كواكبيان:مردم در زمان خاتمي دموکراسی را با آزادی بیان ،رسانه‌ها و مطبوعات تجربه کردند.

ايلنا:دبيركل حزب مردمسالاري گفت:پناهندگی دختر مشاور ریس‌جمهور دلیلی بر لزوم طرح وحدت ملی در کشور است.
به گزارش خبرنگار ایلنا عصر ديروز در حاشیه برگزاری شانزدهمین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری‌ها مناظره‌ای با حضور «مصطفی کواکبیان و محمد جواد لاریجانی» با محوریت حوادث پس از انتخابات برگزار شد.

لاريجاني:در مطبوعات وابسته به جناح اصلاح طلب حجم وسیعی از مطالب منتشر می‌شود که تبلیغ سکولار است
لاریجانی با تاکید بر اینکه ما می‌خواهیم این نظام به شکوفایی رسیده و از آن پاسداری کنیم گفت: متاسفانه در مطبوعات وابسته به جناح اصلاح طلب حجم وسیعی از مطالب منتشر می‌شود که تبلیغ سکولار است.
وی همچنین درخصوص اینکه اظهاراتی راجع به شخص میرحسین موسوی مطرح کرده و اعمال او را همچون مسعود رجوی خوانده بود تصریح کرد: من راجع به مهندس موسوی حرفی نگفته‌ام بلکه گفتم ادبیات وی شبیه مسعود رجبی است.
لاریجانی تاکید کرد: البته آقای موسوی باید ژستی بگیرد که به او بیاید شاهد بودیم در پی پخش اعترافاتی از تلویزیون وی به این موضوع اعتراض کرد اما باید پرسید که در زمان نخست وزیری آقای موسوی چند اعتراف پخش شد و او در اعتراض به آن این چنین جیغ بنفش سر نداد.

لاريجاني:در زمان نخست وزیری آقای موسوی چند نفر در زندان کشته شدند و چرا وی اصلاً جیغ نکشید
وی افزود:من قبول دارم کشته شدن عده‌ای در زندان بسیار بد است و این یک جنایتی است که باید پیگیری شود اما باید بپرسیم که در زمان نخست وزیری آقای موسوی چند نفر در زندان کشته شدند و چرا وی اصلاً جیغ نکشید.
لاریجانی در ادامه جناح اصلاح طلب را فاقد هرگونه تجربه دموکراسی عنوان کرد و گفت: امروز برخی سوپر رادیکال طرفدار دموکراسی شده‌اند، حتی یک نمونه تجربه دموکراسی در دوره 10 ساله موسوی وجود ندارد.
وی افزود: بنابراین این ژست اعتراضی موسوی به اعترافات به او نمی‌آید زیرا حالا که اعترافات را دوست ندارد اعتراض می‌کند.
لاریجانی با تاکید بر اینکه من به صراحت صحبت می‌کنم و این از ویژگی‌های مازندرانیان است گفت:بنابراین باید چارچوب اخلاق، شرع و قانون را ملاک قرار داد.
در ادامه این مناظره کواکبیان با بیان اینکه تمام اظهارات آقای لاریجانی سئوال برانگیز است به اعلام نتایج انتخابات 22 خرداد قبل از فردای روز برگزاری از سوی صدا و سیما اعتراض کرد و گفت: همین قانون که شما بر آن تاکید دارید می‌گوید که نتیجه انتخابات را شورای نگهبان باید اعلام کند و صدا و سیما بدون ساز و کار قانونی این کار را انجام داده است.

كواكبيان:مردم در زمان خاتمي مردم دموکراسی را با آزادی بیان ،رسانه‌ها و مطبوعات تجربه کرده‌اند
وی همچنین در پاسخ به این ادعای محمد جواد لاریجانی كه «هیچ تجربه سیاسی ندارد» پاسخ داد: البته دموکراسی جزء تحصیلات دانشگاهی شما نبوده وتجربه شخصی آن را دارید ولی باید دانست که دموکراسی تنها انتخابات نیست بلکه شامل آزادی احزاب، مطبوعات و نقد قدرت حاکم نیز می شود، من این گفته شما را که اصلاحات تجربه دموکراسی ندارد را نمی‌پذیرم زیرا لااقل به جز دوره ریاست جمهوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی 8 سال در دوره آقای خاتمی مردم دموکراسی را با آزادی بیان ،رسانه‌ها و مطبوعات تجربه کرده‌اند و البته در این 5 سال گذشته نیز آن را تجربه می‌کنند.
این نماینده مجلس شورای اسلامی با انتقاد از اظهار نظر محمد جواد لاریجانی مبنی بر اینکه چرا آقای موسوی در زمان نخست‌وزیری خود به پخش اعترافات از تلویزیون اعتراض نکرد اظهار داشت: این دلیلی نمی‌شود که امروز نیز نسبت به این موضوع حرفی گفته نشود پس این استدلال که آقای موسوی در آن زمان اعتراضی نکرد امروز نیز نباید اعتراضی کند استدلال منطقی نیست.
وی همچنین از تعبیر جیغ بنفش که محمد جواد لاریجانی برای اعتراض میرحسین موسوی نسبت به پخش اعترافات به کار برد انتقاد کرد.
کواکبیان با اشاره به مذاکره محرمانه محمد جواد لاریجانی با «نیک براون» گفت: در خصوص این مذاکره نیز به شدت بحث‌هایی وجود داشت مبنی بر اینکه خواستار رابطه با آمریکا هستیم.
این نماینده مجلس شورای اسلامی تصریح کرد موسوی فرزند انقلاب است و از کسانی است که انقلاب را یاری کرده است.
وی همچنین به طرح وحدت ملی و برخی موضع گیری‌های مخالف از جمله اظهارات اخیر روح الله حسینیان مبنی بر اینکه این طرح ادامه فتنه براندازان است گفت: البته این افزاد در صحبت‌های خود تاکید می‌کنند که هیچ نیازی به وحدت وجود نداشته و در واقع اتحاد و همدلی حاکم است و در نتیجه در نظر آنها هیچ مشکلی وجود ندارد.

كواكبيان:پناهندگی دختر مشاور ریس‌جمهور دليل وجود مشكل در كشور است
نماینده مردم سمنان در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد:اما زمانی که دختر بالاترین مشاور رئیس جمهور به کشور دیگری پناهنده می‌شود و می‌گوید من از طرفداران موج سبز هستم و به این دلیل فرار کردم باید دانست که این همان مشکلی است که باید برای آن فکری کرد و چاره‌ای اندیشید.
لاریجانی نيز در بخش ديگري از اين مناظره با اشاره به تدوین 13 کتاب در مورد دموکراسی به تغییر نظام شاهنشاهی به حکومتی مبتنی بر آراء مردم که در آن افراد فارغ از شخصیت‌شان از نردبان آراء مردم بالا می روند و پس از اتمام دوره ریاست جمهوری پایین می‌آیند اشاره کرد و افزود: شخصی مثل آیت‌الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور می‌شود اما در دوره‌های بعدی همین شخص برای ریاست جمهوری کاندیدا می شود در حالی که رای نمی‌آورد این موارد است که ما را در دموکراسی در ایران امیدوار و علاقه‌مند می‌کند و یا اینکه فردی مثل احمدی نژاد که خارج از گردونه قدرت های خانوادگی بوده مورد قبول مردم واقع شده و رای می‌آورد.
وی افزود: بنابراین ما در این زمینه‌ها کمبود داریم و البته خود فرهیختگان بیش از همه کمبود دارند در حالی که باید کنار هم نشسته با هم صحبت و تبادل نظر کنیم و سپس سر یک میز با هم چای بخوریم نه اینکه از یکدیگر قهر کنیم.
لاریجانی باردیگر با تاکید بر اینکه من با صراحت صحبت می کنم خطاب به مصطفی کواکبیان گفت: این ویژگی اهالی مازندران است که صاف و صادق هستند برخلاف شما سمنانی ها که پیچیده هستید.
کواکبیان نیز پاسخ داد: ولی من دوست داشتم که یک اپسیلون از پیچیدگی شما را داشتم.
در ادامه این مناظره خبرنگاری از رادیو گفتگو شرایط لازم برای طرح وحدت ملی را از لاریجانی سئوال کرد که وی پاسخ داد: علاوه بر اینکه این اصطلاح مفید بوده و هدف درستی می باشد، روحیه این کار نیز در افراد بسیار مهم است حتی کسانی که به نظر می رسند از قانون اساسی تعدی کرده اند باید بازگشت کنند.
وی با تاکید بر اینکه از تحرکاتی که حول قانون است باید استقبال کنیم اضافه کرد: هم خواص و هم سیاسیون که در انتخابات شرکت داشته‌اند باید از این طرح استقبال کنند.

لاريجاني:دل من از محبت موسوی، کروبی و خاتمی خالی نمی‌شود
لاریجانی یادآوری کرد: من دوستی گسترده‌ای با آقایان موسوی، کروبی و خاتمی دارم و هیچ وقت دل من از محبت آن‌ها خالی نمی‌شود اما آراء من در این موضوع این است.
سپس کواکبیان به اظهار نظر در خصوص طرح وحدت ملی پرداخت و گفت: وحدت بیش از آن که بین مسئولین باشد باید بین مردم وجود داشته و آنان اتحاد و همدلی را تجربه کنند در روزهای قبل ازانتخابات شاهد بودیم که افراد در هر دو طیف و با هر شعاری شاداب در صحنه حضور داشتند و وحدت را بین آنها می شد حس کرد.
وی همچنین جلسات مشترک و نشست‌های ارتباطی میان مسئولین را در این زمینه کم دانست و گفت: من معتقدم که عده‌ای می‌خواهند رابطه اصلاحات با مقام معظم رهبری را قطع کنند در حالی که رهبری متعلق به همه می باشد و همه باید با آن باشند.درحالی که به این شکل کنونی وحدت معنا پیدا نمی کند.
کواکبیان همچنین در بیان شیوه‌هایی از تحقق و تسریع وحدت به آزادی زندانیان اشاره کرد و گفت: نمی‌شود عده ای از جمله روزنامه‌نگاران در بند بوده و صحبت از وحدت نیز باشد البته تاکید می‌کنم که آزادی زندانیان نیز در چارچوب قانون صورت بگیرد.
در پایان این مناظره یکی از شرکت کنندگان که مدعی بود مادر دختری است که در آمریکا کشته شد از عملکرد قوه قضائیه ایران در قبال حمایت از این ایرانی انتقاد کرد و گفت: قوه قضائیه در این زمینه مقصر بوده است.
لاریجانی در پاسخ گفت: من در جریان این قضیه هستم و نسبت به این موضوع با شما همدردی می‌کنم، زمینه پیگرد آن در قوه قضائیه بررسی شد البته در این زمینه برخی مشکلات قانون نیز وجود داشت که ما آن را به سفارت سوئیس اطلاع دادیم ولی ایراد شما را می‌پذیرم و قبول می‌کنم که بیشتر از این در این زمینه باید کار می‌شد.

اخيراً می گويند حکومت اسلامی هم سکولار است!

همگان با هم مساوی اند، اما برخی مساوی ترند (جورج ارول در کتاب «قلعهء حيوانات»)

دداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

جمعه گردی ها

صورت مسئلهء يک آدم «سکولار» ساده و روشن است: «کشور و ملت ما گرفتار حکومتی مذهبی شده که به نام اجرای احکام خدا ـ احکامی که در شريعت تنظيم شده از جانب روحانيون فرقهء امامی منعکس اند ـ دمار از روزگار مردمان در آورده و آنها را به بدبختی و کشور را به افلاس و فلاکت کشانده است. سکولارها چارهء کار را در اخراج مذهب از حکومت می بينند و معتقدند که قوانين حاکم بر جامعه را خود مردم بايد تعيين کنند و عالم غيب ـ چه وجود داشته باشد و چه نه ـ حق دخالت در شکل گرفتن اين قوانين ندارد».

حال، اين وسط، اگر کسانی پيدا شوند که مجدانه بکوشند برای مفهوم «سکولاريسم» معنا و تعريف ديگری پيشنهاد کنند که بر اساس آن خود «حکومت اسلامی ايران» هم پديده ای سکولار از آب درآيد، آشکارا هدف شان آن است که، از يکسو، خواستاری حکومت سکولار بجای حکومت اسلامی را امری بيهوده و «تحصيل حاصل» نشان دهند و، از سوی ديگر، بر اساس پيش گزاره های خود، بکوشند تا باور به اين نکته را که سکولاريسم «تنها پادزهر» حکومت اسلامی حاکم بر ايران است باطل کنند تا مردم با توجه به اين «آگاهی!» ديگر به سکولاريسم دل نبدند و به دنبال گمشده شان به جاهای ديگر سرک بکشند. يعنی، همان کاری که در ضرب المثل های ما «دنبال نخود سياه فرستادن» نام دارد. من اين هفته قصد دارم به مکانيسم اينگونه ادعاها بپردازم و نظرم را در مورد هدف و روش اينگونه مدعيان با شما در ميان بگذارم. اما برای انجام اين کار به بيان مقدمه ای نيازمندم:

يکی از رايج ترين ترفندها برای معرفی غلط پديده ها، مطرح کردن تعريف هائی ظاهرالصلاح در پيشاپيش دست زدن به مطالعهء موضوع مورد نظر است؛ آنگونه که وقتی آن تعريف ها را بر موضوع مورد نظرمان انطباق دهيم همان نتيجه ای به دست می آيد که تعريف کننده خواسته است.

مثلاً، من اگر تعريفی اين چنين را با شما در ميان بگذارم که «شب زمانی است که خورشيد در آسمان می درخشد»، و شما هم تعريف مرا بپذيريد، خودبخود، وقتی خورشيد را در آسمان ببينيم تصديق خواهيم کرد که «شب فرا رسيده است!»

همين مثال کوچک کافی است تا به ما گوشزد کند که، در راستای شناخت موضوعی که مورد بحث قرار گرفته، قبل از پذيرفتن و بکار بردن «تعريف» ارائه شده به ما، لازم است که در خود تعريف دقيق شويم و آن را صرفاً به استناد اينکه گفتهء فلان دانشمند و انديشه گر مشهور است نپذيريم و تصديق نکنيم؛ بخصوص که گمراه کننده بودن تعريفی که به ما عرضه می شود اغلب به روشنی مثالی که در بالا زدم نيست و، با داشتن پيچش هائی معمائی، می تواند بسيار فريبنده هم باشد.

اين روزها، مخالفين سکولاريسم ـ که در پشت نقاب «حکومت اسلامی هم سکولار است» پنهان شده اند ـ می کوشند تا تعريف خود از سکولاريسم را چنان بسازند که حکومت اسلامی در آن جای بگيرد و، در نتيجه، دلبستن به سکولاريسم بعنوان راه حل برون شد از مخمصهء اين حکومت بی معنا شود.

بر پايه اين مقدمه، اجازه دهيد به برخی از پيش گزاره های اينگونه «تعريف» ها از سکولاريسم ـ که همگی به سکولار معرفی شدن حکومت اسلامی می انجامند ـ اشاره کنم.

1. يکی از مهم ترين و «ظاهراً» معتبرترين اين پيش گزاره ها آن است که بيائيم و پديده ها را به دو گروه تقسيم کنيم و بگوئيم: هرچه «آن جهانی» است «غير سکولار» است و هرچه «اين جهانی» است سکولار بشمار می آيد. يعنی اگر «سکولار» را صفتی به معنای «اين جهانی بودگی» بدانيم تنها پديده هائی سکولار نيستند که «آن جهانی» باشند.

2. آنگاه، می توان در مورد «اين جهانی بودگی» ی حکومت اسلامی، عليرغم همهء نشانه هائی که از دين و مذهب و اعتقاد به عالم غيب در آن به چشم می خورد، نمونه ها و مثال های گوناگونی ارائه داد که نشان دهند اين حکومت نيز، در يک تحليل عمل گرا و واقع بين، «اين جهانی» و، در نتيجه، «سکولار» است.

3. اما، همانطور که گفتم، اين تعريف مبتنی بر تقسيم پديده ها به دو گروه «اين جهانی» و «آن جهانی» فقط «ظاهراً» تعريف معتبری است ولی وقتی آن را بشکافيم می بينيم که آن «اعتبار» حبابی خيالی بيش نيست. و چرا؟

4. اين نکته بديهی است که بحث دربارهء «آن جهانی بودن برخی از پديده ها»، بعنوان امری واقعی، تنها می تواند در حلقهء معتقدان به «آن جهان» مطرح شود و، لذا، حکايت ناباوران به «آن جهان» را بايد جداگانه مورد بررسی قرار داد. ما نيز چنين می کنيم و از کسی که تعريف خود از سکولاريسم را از اين در وارد می کند می پرسيم «مگر شما معتقد بوجود “آن جهان” و نفوذ و دخالت آن در “اين جهان” هستيد که می خواهيد تعريف سکولاريسم را از دل اين رابطه استخراج کنيد؟» و پاسخی که دريافت می کنيم ما را به آگاهی های تازه ای رهنمون می شود.

5. اگر پاسخ تعريف گزار مثبت باشد ما، در واقع، با آدمی معمائی روبروئيم که اگرچه به «آن جهان» اعتقاد دارد اما می خواهد ثابت کند که حکومت اسلامی ايران پديده ای «آن جهانی» نيست. اين آدم، که آشکارا از يک ديدگاه دينی ـ مذهبی وارد بحث شده، قرار است که نوع و نتايج رابطهء بين «دو جهان» را برايمان توضيح دهد. معمولاً چنين کسی نوع رابطه را بصورت “نزول وحی” دانسته و نتيجه اش را هم «پيدايش شريعت» می بينند و می گويد که «شريعت» پديده ای «آن جهانی» است. حال اگر شما به او بگوئيد که حکومت اسلامی هم بر بنياد شريعت امامی بوجود آمده، طبعاً پاسخ خواهيد شنيد که شريعت مورد استناد حکومت اسلامی (که خبرگان حوزه ها و علمای اصلی اين فرقه معرف و نمايدهء آن و طراح قانون اساسی مبتنی بر آنند) «آن جهانی» نبوده و قلابی است و، پس، حکومت اسلامی هم آن جهانی نيست و، از اين منظر، يک حکومت سکولار محسوب می شود. يعنی، آنها بنياد يافتگی حکومت اسلامی بر شريعت امامی را رد نمی کنند اما منکر «آن جهانی» بودن شريعت حوزوی اش می شوند. چنين کسی معمولاً در اين راستا گام بر می دارد که خود اسلامی بودن حکومت عيبی ندارد اما درک دست اندر کاران آن از شريعت درکی منجمد و نابهنگام است. اين، بطور کلی، موضع کسانی است که گاه خود را «روشنفکران دينی» اما اغلب «نوانديشان دينی» می خوانند.

6. اگر در احتجاج اين گروه دقيق شويم، می بينيم که آنها اتفاقاً و اصلاً به دنبال برقراری يک حکومت سکولار (به معنی کامل جدا کردن فرض عالم غيب از امور اين جهان) نيستند بلکه به حکومت اسلامی کنونی از آن جهت خرده می گيرند که بعلت ترک «آن جهان» سکولاريزه شده است! پس آنها را نمی توان همراه سکولارها دانست و مخالفت مستمر آنها با سکولاريسم نيز از همين منظر قابل ديد و درک است. آنها هم با حکومت اسلامی و هم با حکومت سکولار مخالف اند و حکومتی دينی را می طلبند که بر شريعتی سيال و به روز شوند استوار باشد و، در عين اولويت دادن به احکام آمده از عالم غيب، آنها را همچون دوزنده ای توانا بر قامت نيازهای کنونی بشريت بدوزد.

7. البته در اينجا نقيضه ای هم در کار است: علم در همهء رشته ها و شقوقش، و از جمله در امر تاريخ و جامعه، حاکی از آن است که همهء پديده ها ـ البته با درجات مختلف توانائی ـ سيال و قابل تغيير و به روز شدنی هستند و سنگ شدگی برخی از پديده های اجتماعی فقط در تصور اشخاص می گنجد و در عالم بيرون از ذهن وجود خارجی ندارد. يعنی شما، در کل تاريخ و جغرافيا، هيچ نوعی از حکومت را نمی يابيد که بر شريعتی جامد و تغييرناپذير استوار بوده و در طول زمان دوامی هرچند اندک يافته باشند. پس اگر تغييرپذيری را هم نشانهء سکولار بودن بدانيم آنگاه ديگر پديده ای باقی نمی ماند که سکولار نباشد و تلاش اين انديشمندان برای سکولار جلوه دادن حکومت اسلامی نيز برای خودشان آفرينندهء دور باطل و تحصيل حاصل است و آنها هنری بخرج نداده اند، چرا که در احتجاج آنان حکومتی که سکولار نباشد نمی تواند بوجود يابد.

8. بديسنان کسی که به آن جهان باور دارد و در عين حال معتقد است که اين جهان را می توان با هدايت «سيال» آن جهان اداره کرد، اگر حکومت فعلی اسلامی را سکولار می خواند، در واقع، مشغول تحقير و تخفيف اين حکومت است. چنين کسی سکولاريسم را با «دين ستيزی» يکی می گيرد و از اين منظر بر حکومت اسلامی می تازد و، خودبخود، در مقالهء حاضر نمی توان به او پرداخت.

9. می ماند اردوگاه مقابل باورمندان به عالم غيب که اين دنيا را در ظل هدايت آن دنيا می خواهند. اين اردوگاه به کسانی تعلق دارد که يا به وجود «آن جهان» اعتقاد ندارند و يا معتقدند که «آن جهان» وجود دارد اما بين اين دو جهان رابطه ای مادی و اجتماعی برقرار نيست، و تنها رابطهء ممکن رابطهء باطنی افراد اين جهان با آن جهان است.

10. بديهی است که در نزد اين گروه دوم همهء پديده ها در يک سير علت و معلولی مادی يا اجتماعی ساخته و پرداخته می شوند، و هيچ پديده ای که بتوان صفت «آن جهانی» را بدان اطلاق کرد ـ جز در ذهن و تجربه های ذهنی باورمندان به آن جهان ـ وجود ندارد. بعبارت ديگر، با کنار گذاشتن «آن جهان» از بحث پيرامون سکولار بودن و يا نبودن يک پديده، وارد کردن عامل «آن جهان» و صفت «آن جهانی» نيز بی معنا شده و نتيجه گرفته می شود که همهء پديده ها «اين جهانی» اند.

11. اما در ساحت احتجاج اينان اين نتيجه گيری بمعنای وصول به پوچی محض است؛ چرا که تعريف تفکيک کنندهء پديده ها به اين جهانی و آن جهانی، با از دست دادن يکی از پايه های خود، کلاً فاقد معنا و کارکرد می شود و نمی تواند به ما کمک کند تا پديده های سکولار را از غير آن تمييز دهيم و ما، همچنان، برای تشخيص پديده های سکولار به تعريف کارآمدتری نيازمنديم.

12. اينگونه است که طرح گزارهء «حکومت اسلامی سکولار است زيرا آن جهانی نيست» از جانب کسی که يا به آن جهان اعتقاد ندارد و يا آن را در کار اين جهان دخيل نمی بيند، بکل بی معنی است؛ چرا که از نظر او همهء پديده ها “اين جهانی» اند و لذا نمی توان پديده ای را يافت که سکولار نباشد! در اينجا است که بحثی اينگونه در مه سردر گمی به بن بست می رسد.

13. در مجموع، به اعتقاد من، مشکل نظری اين گروه از انديشمندان گمشده در ابهام از سرچشمه عدم توجه آنان به ماهيت “شريعت” آب می خورد؛ پديده ای اجتماعی که ـ حتی در بهترين وضعيت از لحاظ تغيير پذيری و توانائی ی به روز شدن ـ همواره بر بنيادهائی خردگريز و بی منطق قرار دارد و تنها از طريق بيان اينکه «اين سخن خدا است و توی انسان ناتوان از درک استواری آن عاجزی» خود را بر مردمان تحميل می کند. بعبارت ديگر، سکولار نبودن حکومت های مبتنی بر شريعت پيش از آنکه ناشی از سنگ شدگی آن شريعت باشد به بی پايگی و خردگريز بودن مبانی آن شريعت بر می گردد که کار به روز کردن و نوسازی آن را اغلب بسيار درهم و بی مقصود ساخته و روند طبيعی و منطقی تحول و تطور امور اجتماعی را دچار دست اندازهای مهلک می کند.

14. توجه کنيد که اين سخن به يکباره درهای نوئی را برای نگرشی نو به سکولاريسم می گشايد: يک حکومت سکولار نمی تواند بر مجموعه ای از انديشه های بی پايه و خردگريز ساخته شود. سکولاريسم مکتبی خردطلب است که ساختار خود را از منطق کارکردی پديده ها اخذ می کند. بعبارت ديگر، شرط غيرسکولار بودن پديده ها نه “آن جهانی” بودن آنها است و نه جمود و تغييرناپذيری شان. آنچه پديده ای را غيرسکولار می کند ساخته شدن آن بر شالوده های خردگريز و غيرمنطقی و برنيامده از اجماع نظر مردمان است؛ شالوده هائی که به مقاصدی خاص و بصورتی املاً اتفاقی و روزمره و بی انسجام بوجود می آيند و خود را به مثابه يک «مجموعهء دانشی» بر مردمان تحميل می کنند.

15. از همين نظر نيز هست که اکنون، در قرن بيست و يکم، ما براحتی می توانيم هر نوع پديدهء مبتنی بر «مجموعه های دانشی خردگريز» را غيرسکولار هم بدانيم. مارکس از اين مجموعه ها با عنوان «آگاهی کاذب» يا «ايدئولوژی» ياد می کند؛ مجموعه هائی که اجزاء و ارتباطات ساختاری شان دلبخواهی و بی منطق اند؛ و ماکس وبر هم آنها را ساختارهای منطقی اما مبتنی بر مفروضات خردگريز تعريف می کند. پس، اگر می خواهيم بدانيم که آيا «حکومت اسلامی» پديده ای سکولار است يا غيرسکولار، تنها بايد به اين پرسش پاسخ دهيم که آيا اين حکومت بر «مبنائی ايدئولوژيک» استوار است يا بر مبنائی علمی، منطقی و خردپذير؟ و اين پرسش سرآغاز مطرح شدن گروهی از پرسش های بهم پيوسته است که به طبيعت «حکومت های ايدئولوژيک» مربوط می شوند.

16. مثلاً، در مطالعات موردی تاريخی، می توان ديد که ايدئولوژی (چه مذهبی، چه غير مذهبی و حتی ضد مذهبی) عاملی تبعيض آفرين است و خادمان و باورمندان به خود را در مرتبه ای بالاتر از بقيهء مردمان قرار می دهد. تاريخ مشحون از اينگونه تبعيض آفرينی های ايدئولوژيک است که بر تارکشان تبعيض های مذهبی قرار دارند. در اين ارتباط است که می توان پرسيد آيا حکومت اسلامی مبتنی بر يک قانون اساسی ی ريشه کرده در شريعت و فقه فرقهء امامی، بين شيعه و غير شيعه، بين مسلمان و غيرمسلمان، بين پيروان اديان صاحب کتاب و ديگر اديان، بين باورمندان به عالم غيب و بی خدايان، و بين زنان و مردان تفاوت می گذارد يا نه؟ چرا که اگر بتوانيم نشان دهيم که، در قانون اساسی حکومت اسلامی ايران، همهء ايرانيان به يک چشم نگريسته می شوند، همه در برابر قانون مساوی اند، کسی اهل ذمه شناخته نمی شود، زن و مرد حقوقی مساوی با هم دارند، ارتداد و خروج از دين و کافر شدن و کافر بودن معنا ندارد، در آن صورت ما نيز ناچاريم تصديق کنيم که حکومت اسلامی حاکم بر ايران حکومتی سکولار است.

17. در واقع تنها يک «حکومت غيرسکولار مبتنی بر ايدئولوژی» است که همواره با کثرت گرائی، با دموکراسی، با آزادی های گوناگون، با اعلاميهء جهانی حقوق بشر، و با قرار گرفتن حاکميت بر شانه های آراء «همه» ی مردم مخالف است؛ چرا که گروه خودی را بر ديگران مرجح می دارد، برای شراکت در تعيين سرنوشت سياسی جامعه همهء مردم را دارای حقوق مساوی نمی داند، آزادی را ـ مگر در داخل محدوده و خط قرمزهائی که خود به مدد ايدئولوژی اش تعيين می کند ـ مجاز نمی شمارد، سانسور می کند، فيلتر می کند، دخالت تغيير دهنده می کند، اعلاميه حقوق بشر را به مدد نظريهء «نسبيت فرهنگی»، قابل اعمال در همهء جوامع ـ از جملهء جامعهء تحت تسلط خود ـ نمی داند، و حقانيت (يا بقول آخوندها، مشروعيت) حکومت اش را برآمده از شريعت يا ايدئولوژی اش می داند و نه از رأی مردم. بعبارت ديگر، اگرچه می گويد «ميزان رأی مردم است» اما به صور مختلفی جلوی اظهار رأی مردم را می گيرد و، در تحليل نهائی، حتی در تعريف «مردم» هم دخالت کرده و مراد خود از مردم را همان گروه مؤمنان به ايدئولوژی خود اعلام می دارد؛ همانگونه که وقتی به عدم رعايت حقوق بشر در مورد اعدامی های زمان خمينی اعتراض شد او در پاسخ گفت که «ما به حقوق بشر معتقديم اما اين ها بشر نيستند!»

18. در عين حال، انديشمندانی نيز اخيراً پيدا شده اند که مسئلهء جمود شريعت مندرج در قانون اساسی حکومت اسلامی را کنار گذاشته و بکلی در عکس جهت آن حرکت می کنند و می کوشند تا نشان دهند که اتفاقاً حکومت اسلامی بخاطر سيال بودن مبانی اش سکولار است! آنها به وجود «مصلحت بينی» و موجوديت «مجمع تشخيص مصلحت» و اين گفتهء نقل شده از رهبر حکومت اسلامی استناد می کنند که: «اگر مصلحت نظام اقتضا کند توحيد را هم می توان تعطيل کرد». آنها معتقدند که کار «آن جهانی» مصلحت بردار نيست و مصلحت فقط در رتق و فتق امور اين جهان بکار می آيد. لذا، حکومت اسلامی، با اولويت دادن به مصلحت، خودبخود خويشتن را سکولاريزه کرده است!

19. اما می توان پرسيد که آيا براستی بين مصلحت بين بودن يک حکومت و سکولار بودن آن ارتباطی زنده و فعال وجود دارد که بتوان سياليت ايدئولوژی چنين حکومتی را علامت سکولار بودن آن دانست؟ و اگر چنين است کجا می توان حکومتی غيرسکولار يافت؟ يعنی، مگر آيا می توان حکومتی را در تاريخ و جغرافيا يافت که مصلحت بين نبوده باشد؟ آيا اسلامی تر از حکومت مصلحت بين رسول الله در مدينه هم می توان حکومتی يافت؟ آيا حتی در خود قرآن هم وجود آيات ناسخ و منسوخ نشان از آن ندارند که الله هم مصلحت بين است و اگر وضعيت اقتضا کند حرفش را عوض می کند؟ و اگر چنين شد و بود، آيا ما به يک حکومت سکولار رسيده ايم؟ بدين سان، در پشت استدلالات مربوط به «سکولار شدن بخاطر گزينش مصلحت» هيچگونه منطق استواری به چشم نمی خورد.

20. اما بايد هوشيار باشيم که انتخاب «مصلحت بينی»، يا «قابليت به روز شدن»، بعنوان ويژگی هائی که حکومت اسلامی را به يک حکومت سکولار مبدل می کند، چندان هم اتفاقی و بی دليل نيست و از عمق گرايشات ذهنی و ارادت قلبی اين انديشمندان به مکتب «اصلاح طلبی» بر می خيزد. چرا که اين دو صفت در واقع بوجود آورندهء يک «امکان» بزرگ اند و آن اينکه «نظام اسلامی» ی حاکم بر ايران هم امکان «اصلاح پذيری» دارد (چرا که هم از مصلحت بينی برخوردار است) و هم از توانائی به روز شوندگی و، در نتيجه، اگر صبر داشته باشيم، فشار عالم واقعیات و مقتضيات داخلی و خارجی و منطقه ای و جهانی، موجب آن خواهند شد که اين حکومت نيز خود را اصلاح کرده و با نيازهای روز تطبيق دهد؛ آن هم بی آنکه خونی از دماغ کسی ريخته شده باشد يا کسی زندانی شود و بر طناب دار بوسه زند.

21. البته که در اين سخن منطقی قابل اعتناء وجود دارد چرا که هر حکومتی، بنا بر جبر حاکم بر پديده های اجتماعی، در طول زمان چهره و روش خود را عوض می کند. اما، متأسفانه، کوششی به استناد اين منطق برای باطل کردن فکر «ضرورت انحلال اين رژيم» ، و دعوت همگان به صبر برای اصلاح تدريجی آن، دارای هيچ مدرج و خط کش زمانی نيست و، لذا، معلوم نيست که مردم ايران تا چند سال ديگر بايد با خامنه ای و جنتی و يزدی و امثال آنها بسازند و از سرداران رشيد حکومت اسلام فحش و کتک و تجاوز دريافت دارند، و ثروت شان خرج عطينا شود و اکثريت شان در فقر و فاقه و اعتياد و فحشا دست و پا زنند تا بالاخره آقايان و خانم های اصلاح طلب بتوانند حکومت اسلامی را واقعاً «سکولاريزه» کنند؟

22. بنظر من، اينکه کسانی ادعا می کنند که «همهء اصلاح طلبان و نوانديشان اصلی، در عين اعتقاد به اصلاح طلبی، سکولار هستند» نيز از همين سرچشمه آب می خورد. در اين ديدگاه سکولاريسم نه يک وسيلهء اوليه برای رسيدن به دموکراسی و حقوق بشر، که پديده ای همدوش و حتی پسين تر از آنان بشمار می رود و از «وسيله بودن» به «هدف بودن» تغيير مکان می دهد. آنگاه، وقتی چيزی هدف شد خود بخود در آينده ای دور دست قرار می گيرد که بايد به تدريج و با بکار بردن «ترفندهای زيرکانهء اصلاح طلبانه» به آن رسيد. از ديد من اما سکولاريسم يک ضرورت فوری است و کار «بولدوزری» را انجام می دهد که، پيشاپيش موکب دموکراسی و حقوق بشر، خش و خاشاک و ريگ و خرسنگ ها را از سر راه بر می داشته و جاده را صاف می کند.


امام جمعه موقت تهران: انقلاب ديگري در دانشگاه‌ها مانند انقلاب اول لازم است، ایلنا

منابع رشته‌هايي چون حقوق، روانشناسي و جامعه‌شناسي همه از غرب به ما رسيده است/انسان همانطور كه از برخي اتفاقات و يا اشرار نگراني دارد از برخي كرسي‌ها در دانشگاه‌ها هم نگراني دارد.

مام جمعه موقت تهران با اشاره به سخنان اخير رهبر انقلاب درباره رشته علوم انساني تاكيد كرد: انقلاب ديگري در دانشگاه‌ها مانند انقلاب اول لازم است.

به گزارش خبرنگار ايلنا كاظم صديقي در خطبه دوم نماز جمعه اين هفته تهران با اشاره به دهه كرامت و ولادت حضرت معصومه و امام رضا گفت: بنا نيست كسي پيش امام رضا برود و ناراضي برگردد و كشور ما با چنين پناهگاهي مطمئنا هيچ مشكلي ندارد.

وي در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به شهادت 41 نفر از خدمت‌گذاران و دلسوزان كشور در حادثه تروريستي منطقه سرباز سيستان و بلوچستان گفت: اين افراد از خدمت‌گذاران و دلسوزان كشور بوده‌اند كه در منطقه محروم سيستان و بلوچستان براي مردم آن منطقه خدمت مي كردند.

خطيب جمعه تهران خاطر نشان كرد: اين شهدا در سايه امنيت، توسعه و رشد اقتصادي برنامه‌ريزي مي‌كردند و دشمنان ما در همه مشكلات مرزي و غيرمرزي دو هدف يعني مسئله امنيت و نيز اتحاد و وحدت را در راس برنامه‌ها قرار دادند.
صديقي با اشاره به آيه‌اي از قرآن كه بر امنيت جامعه تاكيد مي‌كند، اظهار داشت: اگر امنيت از بين برود معنويت و توسعه اقتصادي در جامعه نخواهد بود.
وي تصريح كرد: دشمنان در زمينه اخلاق، فرهنگ و اقتصاد جامعه برنامه‌ريزي كرده‌اند و در فتنه‌هاي انتخاباتي هم مي‌خواستند ولايت را تجزيه كنند و امنيت را از بين ببرند و اين دو هدف «از بين بردن امنيت و اتحاد و وحدت» از اهداف شوم دشمنان است و با دامن زدن به بحث قوميت‌ها همواره اين جنايت را انجام دادند.

امام جمعه موقت تهران با بيان اينكه امروز مملكت‌ ما از امن‌ترين ممالك است و ريشه در تاسيس اسلام دارد، گفت: دشمنان با توجه به تاثير دين در جامعه ما و پيشرفت كشور مي‌خواهند با تفرقه بين شيعه و سني كشور را ناامن كنند و در همين راستا اين 41 نفر كه هم فارس، بلوچ و شيعيان و اهل‌سنت در آن بودند را به شهادت رساند ولي دشمنان كور خوانده‌اند و به فضل خداوند اين اقدام آنها موجب استحكام و اتحاد بيشتر خواهد شد. البته از اينكه گل‌هايي از ما پر پر شدند و از پرچمداران جبهه و جنگ بودند كه در راس آن سردار شوشتري بود كه با 61 سال سن پوتين را از پا در نياورد و عاشقانه در راه امنيت كشور گام برداشت كه اين مصيبت را به امام زمان، مردم و سپاه پاسداران تسليت مي‌گويم.

وي در ادامه تاكيد كرد: براي نظام قدرتمندي كه هشت سال در شرق و غرب دماغ دشمن را به خاك ماليد،‌انتقام گرفتن از اين گروهك كار مشكلي نخواهد بود.
صديقي در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به توصيه رهبري براي اصلاح كتب و رشته‌هاي دانشگاهي علوم انساني، تصريح كرد: منابع رشته‌هايي چون حقوق، روانشناسي و جامعه‌شناسي همه از غرب به ما رسيده است و گاهي اساتيد ما هم رنگ غربي گرفته‌اند و لذا بعضي حقوقدانان تحمل احكام جزايي اسلام و حقوق اسلامي برايشان سخت است و حتي اين احساس را بروز هم مي‌دهند؛ مانند لايحه قصاص كه عده‌اي در مقابل آن ايستادند و با شمشير تيز غيرت امام مواجه شدند، در حالي كه اساسا كارهايي كه ظاهرش خشونت است سراسر رحمت است.

امام جمعه موقت تهران با اشاره به نظريات غربي، ادامه داد: مثلا فرويد نظر مي‌دهد كه انگيزه بشر از زندگي غريزه جنسي است در حالي كه در كشوري كه دعا و شركت گسترده جوانان را در دفاع مقدس شاهد بود و حتي دامادهايي داشتيم كه عروس‌هايشان را در خانه گذاشته و به جبهه رفتند اين تفكرات توجيه‌پذير نيست و جوانان ما اين نظريات را باطل كردند.

صديقي با تاكيد بر اينكه انقلاب ديگري در دانشگاه‌ها مانند انقلاب اول لازم است، گفت: اساتيدي بايد از كار و زندگي خودشان بگذرند و براي اين كار وقت بگذارند زيرا انسان همانطور كه از برخي اتفاقات و يا اشرار نگراني دارد از برخي كرسي‌ها در دانشگاه‌ها هم نگراني دارد.
وي در پايان اين بحث گفت: رهبري هم كارشناسان را به آيات قرآن كريم ارجاع دادند تا دنيا را نجات دهند.

صديقي در ادامه خطبه‌هاي نماز جمعه با اشاره به بحث هدفمند كردن يارانه‌ها با خاطر نشان كردن اينكه در هنگام سهميه‌بندي بنزين هم برخي ناراضي بودند، تصريح كرد: مردم خودشان اين دولت را ايجاد كردند و لذا مصلحت جامعه در اين طرح‌ها لحاظ شده و خوب نيست كه 70 درصد از جامعه محروم باشند و 30 درصد در رفاه به سر برند.

وي در پايان با انتقاد از هزينه‌هاي هنگفت و سرسام‌آور گفت: در بحث هدفمندكردن يارانه‌ها سعه‌صدر، آگاهي، رشد، تعاون و ايفاي نقش رسانه‌ها و به خصوص رسانه ملي لازم است.

بليغات خبرنامه گويا حمله به کروبی در نمايشگاه مطبوعات




Karobi in the Media exhibition October 23rd 2009


























فراخوان بسیج در بابلسر برای مبارزه با اغتشاشات

بسیج شهرستان بابلسر در فراخوانی از افراد خود خواسته است تا برای آمادگی بیشتر جهت "تمرین طرح امنیتی و مبارزه با اغتشاشات" حضور به هم برسانند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر در این فراخوان که برای هفدهم مهرماه می باشد از افراد بسیجی این شهرستان خواسته شده بوده است که در مقر گردان پیاده بسیج این شهرستان حضور یابند.

بنابر گزارش ها برخی نگرانی ها از متشنج شدن جو دانشگاه مازندران یکی از دلایل این فراخوان بوده است.




دیده بان حقوق بشر اتهام ضدیت با اسرائیل را رد کرد

دیده بان حقوق بشر

دیده بان حقوق بشر گفته است دمکراسی ها نیز مرتکب نقض حقوق بشر شده و باید مورد نظارت قرار گیرند

دیده بان حقوق بشر اتهام رابرت برنستین بنیانگذار این سازمان مبنی بر ضدیت با اسرائیل را رد کرده است.

رابرت برنستین بنیانگذار دیده بان حقوق بشر طی مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز گفت این سازمان از ماموریت اصلی خود که بررسی وضعیت حقوق بشر در جوامع بسته بوده منحرف شده و به انتقاد از جامعه دمکراتیک اسرائیل پرداخته است.

وی افزود دیده بان حقوق بشر با گزارش های خود از اسرائیل این کشور را منزوی کرده است.

دیده بان حقوق بشر طی گزارشی اسرائیل را متهم کرد که در جریان حمله به غزه مرتکب جنایت جنگی شده است.

اما به گفته آقای برنستین که از سال 1978 تا 1998 رئیس دیده بان حقوق بشر بوده هدف این سازمان حمایت از آزادی در جوامع بسته بوده است.

وی افزود اما اکنون این سازمان بطور فزاینده ای تمایز بین جوامع باز و بسته را به کنار نهاده است.

رابرت برنستین در مقاله خود تاکید می کند این سیاست اخیر دیده بان حقوق بشر بویژه در خاورمیانه است که پر از رژیم های دیکتاتوری با وضعیت بسیار بد در زمینه حقوق بشر است.

این مقاله می افزاید طی سالهای اخیر دیده بان حقوق بشر بیش از هر کشور دیگری در خاورمیانه اسرائیل را به خاطر نقض قوانین بین المللی محکوم کرده است.

اما دیده بان حقوق بشر این اتهام ها را قویا رد کرده و گفته است دمکراسی ها نیز مرتکب نقض حقوق بشر شده و باید مورد نظارت قرار گیرند.

کرول بوگارت سخنگوی دیده بان حقوق بشر که در نیویورک مستقر است به بی بی سی گفت این سازمان هرگز نگفته اسرائیل نباید بجنگد بلکه باید قوانین بشر دوستانه بین المللی را رعایت کند.

انتقاد رابرت برنستین پس از انتشار گزارش اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد درباره حمله دسامبر و ژانویه گذشته اسرائیل به غزه مطرح می شود.

در گزارش گلدستون آمده اسرائیل و فلسطینی ها در جریان جنگ یاد شده مرتکب جنایات جنگی شده اند.

اما آمریکا و اسرائیل از یافته ها و توصیه های گزارش سازمان ملل متحد انتقاد کرده اند.