[ ایرج مصداقی]
در جایی که مرزها در هم ریخته است و افرادی همچون سیدحسین موسوی تبریزی یکی از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت در تاریخ معاصر که شخصاً در شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی دست داشته و مبتکر بیرحمانهترین شیوههای مجازات در نظام جمهوری اسلامی بوده، ادعای «سبز» بودن و اصلاحطلبی میکنند اگر سیدحسین مرتضوی (۱) رئیس زندان اوین در دوران سیاه کشتار ۶۷ و رئیس زندان گوهردشت در سالهای ۶۴ تا ۶۶ نیز پا به میدان بگذارد و شال سبز به گردن بیاندازد و مدعی «اصلاح طلبی» شود تعجبی نباید کرد.
به دستهای او نگاه کنید این دستهایی است که طناب دار را بیرحمانه به گردن بهترین فرزندان میهن انداخت و امروز به نسلی که خبر از سیاهکاریهای او و همقطارانش ندارد بشارت «سبز» میدهد!
آیا کسانی که در کنار او ایستادهاند و چشم امید به این «امامزاده» دارند، میدانند با چه آدمکشی همنشین هستند؟
آیا میدانند این جنایتکار در سیاهترین روزهای تاریخ کشورمان بر جنازهی بهترین فرزندان میهن به رقص و پایکوبی پرداخته است؟
آیا من و ما اجازه داریم خاموش بمانیم و چشم بر خون بر زمین مانده دوستان و رفقایمان ببندیم؟ آیا میتوانیم چهرهی قاتلان عزیزانمان را فراموش کنیم؟
آیا «دادخواهی» حق ما و خانوادههایی که جگرگوشههاشان مظلومانه و در سکوت پرپر شدند و هنوز از قبرشان خبر ندارند نیست؟
***
حجتالاسلام سیدحسین مرتضوی متولد زنجان، کار خود در زندان را با ادارهی بخش فرهنگی زندان اوین در دوران لاجوردی و سیاهترین روزهای رژیم در دههی ۶۰ شروع کرد و سپس در سال ۶۴ بعد از تغییر و تحولاتی که در زندانها تحت عنوان «اصلاحات» صورت گرفت به عنوان یکی از پیروان آیتالله منتظری و ظاهراً منتقد خط قبلی ادارهی زندانها، به ریاست زندان گوهردشت رسید.
از آنجایی که تا سال ۶۴ به جز دو بند، بقیه بندهای گوهردشت به شکل سلولهای انفرادی اداره میشدند و این زندان بیشتر جنبه تنبیهی داشت از ظرفیتهای آن به درستی استفاده نمیشد.
مرتضوی در اولین اقدام پس از تصدی ریاست زندان گوهردشت به منظور استفاده از نیروی کار بسیار ارزان زندانیان تواب، عادی و منفعل، کارگاههای نجاری و خیاطی را در زندان راهاندازی کرد و واحدی را نیز با الگوبرداری از اوین تحت عنوان «جهاد» زندان برپا داشت تا همان دستمزد ناچیز را هم تحت این عنوان که کار «جهادی» کرده و ثوابش را در آخرت میبرند به زندانیان نپردازد.
برای انجام کارهای خدماتی زندان (اعم از نظافت زندان، کار در آشپزخانه، نانوایی، فروشگاه، حمل و نقل غذا، چای، زباله و ...) نیز تعدادی از زندانیان افغانی عادی را به گوهردشت گسیل داشت تا از آنها بیگاری بکشند.
همچنین تا پیش از سال ۶۴ با توجه به وجه غالب زندان که انفرادی بود، بخش فرهنگی زندان هم فعال نبود. مرتضوی در این رابطه نیز دست به مانورهای زیادی زد و به منظور وارونه نشان دادن شرایط خفقان آور گوهردشت برای ایجاد انگیزه در میان توابین، ضمن برپایی نمایشگاه در زندان، توابین و کسانی را که در کارگاههای زندان مشغول کار بودند به دفعات به گردشهای تفریحی و شرکت در مراسم عزاداری و نماز مساجد کرج و گوهردشت برد.
در همین دوران بود که وی حجتالاسلام علی انگجی (۲) را که از مسئولان فرهنگی زندان اوین بود به عنوان یک پیروخط اصیل «امام» به سمت مسئول بخش فرهنگی و آموزش زندان گوهردشت برگزید.
آنها مدعی بودند که قبلیها، «خط امام» و «اسلام راستین» را در زندان اجرا نمیکردند. البته به خاطر افتضاحاتی که در زندانها به بار آورده بودند از اعضای شورای عالی قضایی گرفته تا مسئولان وزارت اطلاعات هیچکدام مسئولیت اعمال قبلی را به عهده نگرفته و خود را تافته جدا بافته میدانستند.
اما پس از مدتی آب این دو در یک جوی نرفت و در سال ۶۵ مرتضوی با انحلال بخش فرهنگی، انگجی را برکنار کرد و مظفر الوندی (۳) را که یکی از پاسداران جنایتکار قزلحصار و اوین بود به عنوان مسئول جدید بخش فرهنگی برگزید.
لازم به ذکر است که بخش فرهنگی و اقدامات «آموزشی» آن تنها توابین و افرادی را که در کارگاههای زندان کار میکردند دربرمیگرفت و زندانیان مقاوم به هیچ روی تمایلی به شرکت در این گونه نمایشها و باصطلاح «آموزش»ها نداشتند.
مرتضوی با قبول پست ریاست زندان گوهردشت، مسئولیت سرکوب در زندان را نیز به عهده گرفت و در مواردی شخصاً به بازجویی از افراد میپرداخت.
وی در اولین برخوردی که با زندانیان قدیمی گوهردشت در سال ۶۴ داشت در پاسخ به درخواستهای اولیه زندانیانی که متجاوز از ۲ سال بدون کوچکترین امکانی در سلول انفرادی بسر برده بودند و خواهان برخورداری از فروشگاه، وسایل خنککننده، بازکردن در سلولهای بند و ... بودند، در حالی که از کوره در رفته و از خشم میلرزید و آتش به آتش سیگار روشن میکرد، گفت:
«از نظر ما، شما به عنوان زندانیان منافق دارای هیچ حق و حقوقی نیستید. بر عهده مسئولین زندان است که تشخیص دهند زندانی در کجا و چگونه زندگی کند و از چه امکاناتی برخوردار باشد. شما در حالی که ما درگیر مبارزهای سخت و نفسگیر با آمریکا هستیم از پشت به ما خنجر زدید و حالا و دو قورت و نیمتان هم باقیست. در نظر داشته باشید که صبر مسئولین هم حدی دارد. مطمئن باشید در صورتی که روزی آمریکا به ما حمله کند اول شما را میکشیم بعد به جبهههای جنگ با آمریکا میرویم.»
مرتضوی دشمنی خاصی با جشنهای ملی داشت و شادی و نشاط زندانیان را بر نمیتابید. در شب یلدا ۶۵ پاسداران او با یورش به بند ۲ گوهردشت بعد از ضرب و شتم شدید زندانیان یکی از اتاقها، تعداد زیادی را به سلول انفرادی منتقل کردند.
در بهار ۶۶ در حالی که در بند ۲ مشغول برگزاری مراسم عید بودیم وی به همراه پاسداران به شیشههای حسینیه بند که محل برگزاری جشن بود سنگ پرتاب کرده و فریاد میزد: «نخوان! منافق نخوان! مرگ بر منافق!»
در تابستان ۶۶ حمله پاسداران مرتضوی به بندهای مختلف گوهردشت و ضرب و شتم شدید زندانیان به جرم شرکت در ورزش دسته جمعی و انتقال زندانیان مضروب به «اتاق گاز» (۴) خسارات جانی زیادی به زندانیان وارد کرد. در این دوران بود که یک چشم محمدخدابندهلو در اثر ضربهی کابل نابینا شد و تعداد زیادی از زندانیان با دست و پا و دندان و دنده شکسته و آسیب دیده مواجه شدند.
در این دوران پاسداران با بهانههای واهی به بندهای مختلف زندان مراجعه کرده و به ضرب و شتم شدید زندانیان میپرداختند. نتیجهی مستقیم این اعمال و جو به وجود آمده در زندان خودسوزی علی طاهرجویان و اعتصاب و تحریم غذا و هواخوری گسترده از سوی زندانیان در بندهای مختلف بود.
مرتضوی در پاییز ۶۶ پس از برخورد با زندانیان قدیمی گوهردشت که در دو «فرعی» تقسیم شده بودند دستور داد که ۲۰ نفر از آنها را دو تا دو تا با دست بند به هم بسته و در آمبولانس آژیرکشان به اوین منتقل کنند. این عده بدون طی مرحله بازپرسی و بدون آن که کیفرخواستی برایشان تهیه شود طبق گزارشی که مرتضوی داده بود به اتهام ایجاد تشکیلات در زندان و فعالیتهای منافقانه به دادگاه انقلاب برده شده و تهدید به اعدام شدند اما از صدور رأی خودداری شد.
در سال ۶۶ با افول ستارهی اقبال میثم ریاست زندان اوین، به منظور بسط و توسعه سرکوب و مهار اعتراضات رو به گسترش زندانیان، مرتضوی به ریاست اوین رسید و برای مدت کوتاهی مسئولیت توأمان اوین و گوهردشت را به عهده گرفت. این مصادف با دورانی بود که شدیدترین سرکوبها در گوهردشت و اوین جریان داشت و پس از مدتی وی به خاطر مشغلهی کاری زیاد مجبور شد که تنها به ریاست اوین اکتفا کند.
دورانی که مرتضوی مسئولیت زندان اوین را به عهده گرفت تبدیل به یکی از سیاهترین دورههای زندان اوین شد و با توجه به قرائن موجود تصمیمگیری در ارتباط با تعیین تکلیف زندانیان سیاسی در همین دوران انجام گرفت.
ضرب و شتم گسترده زندانیان توسط زندانبانان به بهانههای مختلف از یک طرف و اقدامات اعتراضی و اعتصاب غذای زندانیان و تحریمهای صورت گرفته از سوی زندانیان برای مقابله با این جنایات، زندان را در وضعیت بحرانی عجیبی فرو برد که نتیجهی آن کشتار وسیع زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بود.
در اردیبهشت ۶۷ به منظور جوسازی علیه زندانیان و گرفتن حکم و فتوای سرکوب، نمایشگاهی از وسایل دست ساز مکشوفه در زندان، مثل تیزی، پیچگوشتی، سیخ، میخ، درفش، موغار، دمبل، میل باستانی و ... که تا آن موقع هیچ استفاده غیرمعمولی از آنها در طول دوران زندان نشده بود تشکیل دادند و مقامات دستگاه قضایی را به دیدار از نمایشگاه مربوطه آوردند. به گفتهی حجتالاسلام ناصری (انصاری نجفآبادی) نماینده آیتالله منتظری در زندانها مقامات زندان قصد داشتند با تشکیل این نمایشگاه به مسئولان قوه قضاییه بقبولاند که زندانیان در صدد اعمال خطرناکی برآمدهاند و عنقریب احتمال شورش و... در زندان میرود. بنا به گفته نماینده آیتالله منتظری، مسئولان زندان با این اقدامشان در صدد طراحی توطئه علیه جان زندانیان بودند.
در بهار ۶۷ مرتضوی در سومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از زنجان نامزد شد اما رأی لازم برای ورود به مجلس را نیاورد.
وی با آغاز عملیات «فروغ جاویدان» از سوی مجاهدین، همراه با بخشی از پاسداران اوین برای مقابله با نیروهای مجاهد به منطقهی مرزی رفت و در اولین روزهای کشتار ۶۷ در خلال سخنرانی و رجزخوانی که در حسینیه اوین برای زندانیانی که در سالنهای ۲ و ۴ آموزشگاه اوین مشغول کار بودند کرد گفت: من هماکنون از منطقه عملیاتی «مرصاد» برمیگردم و به شما بشارت میدهم که از کشتهها پشته ساختهایم.
وی در دوران کشتار ۶۷ به عنوان رئیس زندان اوین جزو کسانی بود که در جلساتی که هیئت ویژه منتخب خمینی برای کشتار زندانیان تشکیل میداد شرکت میجستند و با فضاسازی علیه زندانی تلاش میکردند هیئت را متقاعد به صدور حکم اعدام بیشتری کنتد.
مرتضوی بسته به موقعیت مانند سید ابراهیم رئیسی معاون دادستان وقت، گاه لباس آخوندی میپوشید و گاه با لباس شخصی حاضر میشد. او پس از کشتار ۶۷ در حالی که لباس نظامی پوست پلنگی به تن داشت و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید و روی در بند، رنگ گرفته بود با دیدن امیر انتظام رو به او کرده و با تمسخر و لودگی گفت: تو هنوز زنده هستی؟ دادگاهی نشدی؟ امیر انتظام هم در پاسخ گستاخی او گفت: کسی که بایستی دادگاهی شود تو و رؤسایت هستید که به زودی این امر تحقق خواهد یافت.
مرتضوی پس از پایان کشتار ۶۷ به همراه مجتبی حلوایی عسگر که سالها معاونت انتظامی و امنیتی اوین را به عهده داشت از مسئولیت زندان اوین کنار گذاشته شدند.
وی پس از خروج از اوین در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به ریاست محمدعلی زم (۵) مشغول خدمت به نظام شد! و پس از برکناری زم از حوزه هنری، همراه او به معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران رفت و در اداره فرهنگسراهای شهرداری تهران که در دوره کرباسچی ایجاد شده بود سهیم شد.
تعمق در مسئولیتهای مرتضوی به خوبی نشانگر تعریف و درک و فهم مسئولان نظام از «هنر»، «فرهنگ» و «تبلیغات اسلامی» و رابطه آن با «زندانبانی»، «شکنجهگری» و «میرغضبی» است.
مرتضوی در انتخابات مجلس ششم و هفتم هم از زنجان کاندیدا شد. اما اقبالی نیافت. وی که پس از «دو خرداد» مانند بسیاری از جلادان و شکنجهگران و ناقضان حقوقبشر به جلد «اصلاحطلبی» فرو رفته بود صلاحیتاش برای شرکت در انتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان و رقبای نمکنشناس رد شد اما با حکم حکومتی خامنهای دوباره در شمار کاندیداها قرار گرفت. در فاصلهی رد صلاحیت اول و همزمان با تحصن نمایندگان مجلس ششم تا صدور حکم خامنهای، مرتضوی نیز یک روز در سالن استانداری زنجان بدون لباس آخوندی تحصن کرد و بعد از آن تاریخ بیشتر اوقات در شهر با لباس شخصی ظاهر میشد.
او هم اکنون دارای دو شرکت تبلیغاتی در تهران و زنجان است و در انتخابات ریاست جمهوری در هیئت «سبز» ظاهر شد و به حمایت از میرحسین موسوی پرداخت.
شرکت تبلیغاتی پیام رسان در تهران: خیابان سهروردی جنوبی- روبروی بانک کشاورزی- ساختمان221- واحد3 واقع است. شماره تلفنهای شرکت عبارتند از : ۸۸۴۳۷۳۵۵ و ۶-88448905
http://www.ad.gov.ir/ad/cities/?sn=institutes&pid=7
شرکت تبلیغاتی دیگر او به نام اندیشه در شهر زنجان در آدرس زیر قرار دارد.
چهارراه سعدی - شماره7 - طبقه اول. شماره تلفن: ۳۲۲۱۷۲۷
ایرج مصداقی ۱۷ فروردین ۱۳۸۹
۱- با تشکر از هژیر پلاسچی عزیز که زحمت پیدا کردن عکس مرتضوی را کشید و آن را در اختیار من قرار داد.
۲- نام اصلی وی علی افصحی و متولد سال ۱۳۳۹ است. وی در سال ۷۹ به جرم فعالیت در حوزه فیلم و سینما و نقدهای سینمایی که مینوشت در دادگاه ویژه روحانیت به زندان و خلع لباس محکوم شد. افصحی به عنوان منتقد سینمایی مدتی در نشریات دوم خردادی قلم میزد و دبیر بخش سینمایی هفتهنامه «سینما ورزش» بود و کتابهای فرهنگ اصطلاحات سینمایی، سرگذشت سینمای ایران، گونه های سینمایی، تاریخ سینمای هند، سینمای هالیوود و شناخت سینما به قلم او انتشار یافت. وی پس از آن که از مسئولیت فرهنگی زندان کنار رفت، در روابط بینالمللی شورای عالی قضایی و سپس بخشی سینمایی وزارت ارشاد مشغول به کار شد.
انگجی با دیدن فیلمهای سینمایی که مصادره شده بود و انباری از آن در زندان اوین وجود داشت با هنر سینما آشنا شد و سپس در سال ۶۶ به عنوان استاد دانشگاه به تدریس سینما در دانشکده هنر پرداخت! این که افصحی چگونه میتوانست آن همه شکنجه و جنایت و قساوت و بیرحمی را در اوین با چشم خود ببیند و در همان حال تلاش کند قربانیان این جنایات را به «راه راست» هدایت کند بر من پوشیده است.
در آدرس زیر میتوانید فیلمی از او را مشاهده کنید:
http://video.google.com/videoplay?docid=-3831288720530923550#
۳- مظفر الوندی با استفاده از رانتهای حکومتی وارد دانشگاه آزاد شد و به از برکت نظام ولایت فقیه و جنایاتی که در زندانها مرتکب شده بود دارای «تحصیلات عالیه» شد. وی سپس پلههای ترقی را پیمود و به سمت مشاور رییس سازمان زندانها و مدیر كل روابط عمومی این سازمان منصوب شد. وی بعد از مدتی ریاست مركز آموزشی و پژوهشی سازمان زندانهای كشور را به عهده گرفت و سپس به ریاست زندانهای استان گیلان رسید. در سال ۸۴ با انتخاب احمدینژاد به ریاست جمهوری مدتی صحبت از آن بود که وی استاندار کردستان شود. سیدمرتضی بختیاری رئیس سازمان زندانهای قبلی که هم اکنون وزیر دادگستری است با صدور حکمی الوندی را به سمت «مشاور وزیر و مدیر كل دفتر وزارتی» خود منصوب کرد.
یکی از طنزهای روزگار این است که الوندی به همراه محمودرضا گودرزی کتاب »حقوق بشر در نظام کیفری و زندانها» را به رشته تحریر در آورده است!
۴- زندانیان را پس از ضرب و شتم بسیار با بدنهایی عرق کرده در انباری که هیچ پنجره و منفذی به بیرون نداشت میانداختند و با پتو زیر در را نیز میبستند تا از ورود اکسیژن و هوای تازه جلوگیری شود. بعد از چند ساعت به علت تعرق بالای بدن، و نبود اکسیژن، زندانیان به تنگی نفس و حال اغما میافتند. سپس زندانیان را از جلوی یک کولر بزرگ که در وسط سالن قرار داشت رد کرده و پاسداران با ضربات کابل و مشت و لگد به جان آنها میافتادند.
۵-