۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

۱۶ آذر ، روز دانشجو، روز ضد" ارتجاع واستعمار" زنده و جاويد باد!





http://www.youtube.com/watch?v=QJKn_piCEk8
















نيکسون،نصيري و شاهپورريپورتر







«در بامداد قرني بدون هژموني آمريکا» در آستانه قرن پسا-آمريکائي


نويسنده : Alain GRESH
برگردان: بهروز عارفي منبع : ir.mondediplo لوموند ديپلماتيک
آيا امپراتوري آمريکا، همچون بريتانيا پيش از آن، در سراشيبي افول قرار گرفته است؟ اين پرسشي است که مورخ انگليسي اريک هاوبسباوم* مطرح مي کند. غروب وال استريت، نماد تفوق مالي ايالات متحده، صعود اقتصادي و مالي چين که توانست با بهره گيري از تقسيم بين المللي کار، رشد مستقلي را از سر گيرد، جنبش هاي قدرتمند چپ در آمريکاي لاتين **يا انسجام ديپلماسي هند***، هر کدام به روش خود، گواه بر هم خوردن تعادل در روابط بين المللي است. ژئو پوليتيک نويني که مشخصه اش تعدد بازيگران پر نفوذ است، جايگزين جهان تک قطبي گشته که غرب بر آن فرمانروائي مي کرد . در ابتداي اين بازيگران ، دولت ها قرار دارند.
در تابستان ٢٠٠٨، حتي پيش ازوزش توفاني که جهان مالي را در هم نورديد، در لابلاي اخبار روزنامه ها، چند خبر جلب توجه مي کرد. تعداد کاربران اينترنتي چين از تعداد کاربران آمريکائي اينترنت بيشتر شده است. امريکا تنها ٢٥ درصد از ترافيک اينترنتي را به خود اختصاص مي دهد، درحالي که اين رقم در ده سال پيش، بيش از نيمي از ترافيک بود. تشبثاتي که براي جان بخشيدن دوباره به دور مذاکرات بازرگاني بين المللي دوحه بکار رفت، با شکست روبرو شد. و از جمله دلايل شکست، عدم پذيرش چين و هندوستان براي فدا کردن کشاورزان فقير در قربانگاه تبادل آزاد کالا بود. در جريان بحران گرجستان، روسيه با ناديده گرفتن اعتراضات ضعيف واشينگتن، از منافع ملي خويش در قفقاز دفاع کرد.اين رخدادهاي گوناگون، نمونه هائي از شکل بندي جديد روابط بين المللي اند. يعني پايان سلطه غرب که از نيمه اول قرن نوزدهم کسب شده بود. تنها تاثيري که سستي و ناتواني کنوني نظام مالي دارد، تسريع جنبش عقب نشيني غرب است. عنوان نخست هفته نامه آلماني « اشپيگل» در شماره ٣٠ سپتامبر «پايان تکبر» و عنوان دوم آن «آمريکا نقش سلطه گر اقتصادي خود را از دست مي دهد» بود. با کنايه هائي که تنها از عهده تاريخ ساخته است، کمتر از دو دهه بعد، اين وقفه جانشين تلاشي «اردوگاه سوسياليستي» به رهبري اتحاد شوروري و پيروزي آشکار اصول اقتصادي ليبرال بود.
پايان هژموني غرب پيشگوئي همواره خطرناک است. در سال ١٩٨٣، دو سال پيش از به قدرت رسيدن ميخائل گورباچف، ژان فرانسوآ رول (فيلسوف راستگراي فرانسوي) پايان دموکراسي ها را پيش بيني مي کرد. او معتقد بود که اين کشورها از مبارزه با «سهمگين ترين دشمنان خارجي اش، نوع امروزي و نمونه تمام عيارتوتاليتاريسم يعني کمونيسم» (١) عاجز است. چند سال بعد، فرانسيس فوکويوما «پايان تاريخ» را از طريق پيروزي بلا متنازع مدل امريکائي-غربي، اعلام ميکرد... پس از نخستين جنگ خليج فارس(١٩٩١-١٩٩٠)، شماري از ناظرين طليعه قرن بيست و يکم آمريکائي را گمان مي زدند.پانزده سال بعد، با اجماع ديگري روبروئيم که ظاهرا به واقعيت نزديک تر است. ما به يک «جهان پسا آمريکائي» وارد مي شويم (٢). همان گونه که در کتاب سفيد دفاع و امنيت ملي که در ژوئن ٢٠٠٨ توسط دولت فرانسه تدوين شده، آمده است، «جهان غرب يعني عمدتا اروپا و امريکا تنها دارندگان ابتکار اقتصادي و استراتژيکي به آن صورتي که در سال ١٩٩٤ بودند، ديگر نيستند.(٣)».آيا جهان چندقطبي شده است؟ ترديدي نيست که ايالات متحده براي سال هاي طولاني موقعيت ممتازش را و نه تنها در زمينه نظامي حفظ خواهد کرد. اما، اين کشور بايد ظهور مراکز جديد قدرت نظير پکن، دهلي نو، برازيليا و مسکو را در مد نظر بگيرد. درجا زدن مذاکرات سازمان جهاني تجارت (WTO)، با بن بست مواجه شدن بحران هسته اي ايران نظير عواقب غيرمترقبه مذاکرات با کره شمالي مويد اين نکته است که ايالات متحده حتي با هم پيماني اتحاديه اروپا قادر به تحميل نقطه نظرات خود نيستند و براي حل بحران ها به همدستان و شرکاي ديگري نياز دارند.ميتوان به اين قدرت هاي جديد، يک سري بازيگران ديگر را که ريچارد هس از مسئولان بلند پايه دولت بوش (پدر) و نيز وزارت خارجه دولت کنوني هنگام ارائه تعريفي از «جهان غير قطبي» (٤) نام آن ها رامي برد، اضافه کرد. اضافه شود که ايشان رئيس شوراي روابط خارجي (نيويورک) است. او با قاطي کردن يک سري نهاد، آژانس بين المللي انرژي ( IEA)، سازمان همکاري شانگهاي (SCO)(٥)، سازمان بهداست جهاني (WHO/OMS) و سازمان هاي منطقه اي ، شهرهائي چون شانگهاي، سائوپولو؛ رسانه هائي از الجزيره گرفته تا CNN؛ ميليشياي حزب الله و طالبان؛ کارتل هاي قاچاق مواد مخدره، و سازمان هاي غير دولتي(NGO) قرار مي دهد... و سرانجام نتيجه مي گيرد که« جهان امروز، بيشتر با قدرتي پراکنده روبروست که تا با يک قدرت متمرکز.».هر چه باشد، دولت هائي که زير ضربه هاي کاري جهاني سازي، افول شان پيش بيني شده بود، در جستجوي «مکاني امن» هستند. چين، هند، روسيه و برزيل با تکيه بر بلند پروازي هاي خود نظم جهاني اي را که درصدد انزواي آنان بود، زير سوال مي برند. کشورهاي ديگري از ايران تا آفريقاي جنوبي، اسرائيل، ملل آمريکاي جنوبي ، اندونزي، البته با بردي کمتر، مصممانه از منافع «خودمحورانه» شان دفاع مي کنند.هيچکدام از اين دولت ها، از ايدئولوژي کلي نظير اتحاد شوروي الهام نمي گيرند. هيچکدام خود را به عنوان الگوي بديل معرفي نمي کنند. همه آن ها کم و بيش اقتصاد بازار را پذيرفته اند. ولي هيچکدام حاضر به کوتاه آمدن در قبال منافع ملي خويش نيست. هر کدام، پيش از هر چيزي براي کنترل مواد معدني اوليه – و در درجه اول نفت و گاز - مبارزه مي کنند که بيش از پيش گران تر و کمياب تر شده اند، و براي حفظ ظرفيت تغذيه اهالي خود، آن هم با محصولات کشاورزي ناکافي و زير تهديد گرم تر شدن هواي کره زمين. در درجه دوم، آنان از منافع ژئوپوليتيک خود دفاع مي کنند که بر بينش سياسي و تاريخي بسيار طولاني متکي است. مثل تايوان و تبت براي چين، کشمير براي هند و پاکستان، کوسووو براي صربي؛ کردستان براي ترکيه. اين کشمکش ها نه تنها در يک جهاني سازي مشعوف حل نشده بلکه بر عکس، بيش از هر زماني توده هاي گسترده را بسيج کرده و خبري از فروکش کردنشان نيست.با نگاهي ساده به نقشه جهان در مي يابيم که بخش اعظم اين تنش ها حول «قوسي از بحران ها» حلقه زده که به قول کتاب سفيد، از اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند کشيده شده اند. نويسندگان کتاب سفيد عليه «خطر جديد، ارتباط کشمکش ها که ميان خاور نرديک و ميانه و منطقه اي از پاکستان تا افغانستان در حال شکل گرفتن است، هشدار مي دهند. وجود برنامه هاي عموما مخفي در مورد سلاح هاي هسته اي، شيميائي و بيولوژيک بر وخامت اين خطر مي افزايد، در حالي که کشورهاي اين مناطق ، آشکارا يا در خفا، در حال دسترسي به توان نظامي متکي بر صنايع موشکي و هوائي در مقادير زيادند. خطر سرايت بي ثباتي عراق، که بين رقباي قومي و فرقه اي تقسيم شده است، به سراسر خاورميانه وجود دارد.نا ثباتي در اين قوس جغرافيائي مي تواند بطور مستقيم يا غير مستقيم منافع ما را به خطر اندازد. کشورهاي اروپائي به عناوين مختلف در چاد، فلسطين، لبنان، عراق و افغانستان حضور نظامي دارند. در چنين شرايطي، احتمال دارد که در آينده، اروپا و از جمله فرانسه براي کمک به پيشگيري يا حل بحران ها، بيشتر در سرتاسر اين ناحيه در گير شوند (٦)».
«قوس بحران ها»، از اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند اين تحليل که با برداشت هاي اغلب برنامه ريزان آمريکائي هماهنگي داشته و پيش تر از سوي نيکولاس برنز، يکي از مسئولان بلند پايه وزارت خارجه آمريکا بيان شده، بصورت زير است. «ده سال پيش، اروپا در مرکز ارتعاشي سياست خارجي آمريکا قرارداشت (...) اما، از اين پس، همه چيز تغيير کرده (...) در ديدگاه پرزيدنت بوش و وزير امورخارجه (خانم کوندوليزا رايس)، خاورميانه جائي را اشغال خواهد کرد که پيش از اين، براي دولت هاي گوناگون آمريکا در قرن بيستم، اروپا داشت. براي جانشينان آنان نيز چنين خواهد بود.(٧)» اين واقعيت که بزرگترين بخش منابع نفتي جهان در اين منطقه قرار دارد، در شرايطي که بهاي بشکه نفت – به رغم کاهش در روزهاي اخير- بسيار بالاست، بر موقعيت استراتژيکي «خاورميانه بزرگ» مي افزايد.اين امر حضور متمرکز نيروهاي نظامي غرب در منطقه، از عراق تا چاد، از افغانستان تا لبنان را توجيه مي کند. پديده اي که از زمان پايان جنگ جهاني دوم سابقه ندارد. ايالات متحده با قرار دادن همه اين کشمکش ها در چارچوب «جنگ با تروريسم»، به ايجاد يک «بين الملل مقاومت» کمک کرده است، بين المللي که غالبا مرکب، چند پارچه و منشعب مي باشد و تنها چيزي که آن ها را متحد مي سازد، مخالفت با سلطه امريکاست.اين مقاومت در زمينه حياتي اقتصاد نيز جلوه گر است. بر خلاف بحران هاي پيشين، (آسيائي، روس و غيره)، توفان مالي کنوني موجب انزواي نهادهاي بين المللي نظير صندق بين المللي پول (IMF) و بانک جهاني مي گردد. در آغاز اين هزاره، کشورهاي بسياري – روسيه، تايلند، اندونزي و غيره – تصميم گرفته بودند تا براي رها شدن از اصول متعارف تحميلي سازمان هاي بين المللي، بدهي خود را به صندوق بين المللي پول، پيش از موعد پرداخت کنند(٨).آيا «اجماع پکن» جاي «اجماع واشينگتن»(٩) را خواهد گرفت؟ بنا بر گفته مبتکر آن، جوشوآ کوپر رامو (اقتصاد دان)، «اجماع پکن» داراي سه فرض است (١٠) که تعيين مي کنند که چگونه يکي از کشورهاي جنوب در صفحه شطرنج جهاني حرکت مي کند. با تاکيد بر نوآوري و ابداع، با الزام به در نظرداشتن نه تنها رشد توليد ناخالص ملي بلکه همچنين کيفيت زندگي و نوع خاصي از برابري که از هرج و مرج احتراز مي کند، بالاخره اهميتي که براي استقلال و حق تصميمي گيري در تصميم ها قائل مي شوند و امتناع از واگذاري احتمال تحميل ديدگاه شان به ديگران و از جمله قدرت هاي غربي.
پيامدهاي امنيتي گرم شدن کره زميناين مفهوم بحث ها و انتقادات فراواني بر انگيخته است (١١) براي مثال اين که چين «مدل نوي» ارائه مي دهد در حالي که نابرابري ها در آن رشد مي کند و کشور پذيرفته که در چارچوب جهاني سازي قرار بگيرد. مفهوم فوق همچنين امکان مي دهد که درک کنيم که هرگز از زمان استعمار زدائي، کشورهاي جنوب تا اين حد امکان پيشبرد سياستي مستقل براي يافتن شريک – چه در ميان کشورها و چه در بين شرکت هاي تجارتي- بي آن که ديدگاه واشينگتن را بپذيرند، نداشتند. ارتباطات جديدي بوجود مي آيد، همان طوري که اجلاس سران چين – افريقا و نشست وزراي خارجه برزيل، روسيه، هند و چين در ٢٦ سپتامبر در نيويورک شاهد آن است. اين کشورها قادرند که بدون تحمل تحقير «اجماع واشينگتن» تصميم بگيرند.تغيير شکل مهم ديگري نيز در حال تغيير ژئوپوليتيکي جهان است. در روز ١٧ آوريل ٢٠٠٧، شوراي امنيت سازمان ملل براي نخستين بار جلسه اي به پيامدهاي سياسي وامنيتي گرم شدن کره زمين اختصاص داد. از اين پس، اين بعد در هدف هاي استراتژيکي امريکا ، فرانسه و استراليا پيش بيني شده است (١٢).بدون پرداختن به جزئيات، شرايط حاد بر روي محصول مواد غذائي ضروري محلي تاثير خواهد گذاشت، و رشد اپيدمي ها را تقويت خواهد کرد و بالا آمدن آب ها موجب پيدايش ميليون ها پناهنده زيست محيطي خواهد شد. بر پايه برخي برآورد ها، اين رقم معادل ١٥٠ ميليون در سال ٢٠٥٠ خواهد بود - و اين امر باعث تند تر شدن مبارزه براي تقسيم زمين، به زير آب رفتن آتول ها (جزاير مرجاني) و جزيره ها مي شود که بر وسعت نواحي اقتصادي انحصاري (١٣) تاثير خواهد گذاشت. اما، اضافه شود که افزايش شديد بهاي مواد غذائي ثبات کشورهاي زيادي را به خطر مي اندازد.از اين پس، با علم به تنوع راه هاي رشد، با نظام چند قطبي، تنها توفق و برتري اقتصادي غرب را رد نمي کند، بلکه همچنين حق غرب براي تعيين خير و شر ، براي تعيين حقوق بين المللي، براي دخالت در امور جهان تحت عنوان اخلاق يا کمک انساني مورد اعتراض قرار مي گيرد. اوبر ودرين، وزير خارجه پيشين فرانسه توضيح مي دهد که غرب، «انحصارتاريخ» يعني انحصار «داستان بزرگ» را از دست داده است. تاريخ جهان، بصورتي که دو قرن پيش ابداع شد، به پيشرفت و برتري اروپا محدود است. پيشروي بسوي جهان چند قطبي ، ممکن است به عنوان بختي براي پيش روي بسوي فراگيري واقعي تلقي شود.اما اين امر همچنين گاهي واکنش ترس در غرب مي انگيزد. يعني جهان بيش از بيش تهديدآميزست، «ارزش هاي ما» از هر سو، از سوي چين و روسيه و اسلام مورد يورش قرار گرفته و مي بايست تحت لواي سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) ، عليه وحشي هائي که در صدد «نابودي ما» هستند، جنگ صليبي جديدي راه انداخت. اين نسخه، اگر مراقب نباشيم، به پيشگوئي که خود به خود به واقعيت مي پيوندد بدل خواهد شد
.--------------------------------------------------------------------------------
عنوان اصلي مقاله: A l’aube d’un siècle postaméricain*
زوال امپراتوري ها، نوشته اريک هاوسباوم
**در گذشته، توسط جنگ حل ميشد نوشته فيليپ گولوب
*** هند، پريشان از حق شناسي نوشته سيدهارت واراداراجان
پاورقي ها:
١ - «سرانجام دموکراسي ها»، انتشارات گراسه، پاريس،
١٩٨٣.٢ – به کتاب زير و نقد ان توسط اوبر ودرين، لوموند ديپلماتيک، اوت ٢٠٠٨ مراجعه کنيد: Farid Zakari, The Post-American World. W.W.Norton, New York,2008 http://ir.mondediplo.com/article1297.html٣ – دفاع و امنيت ملي، کتاب سفيد، انتشارات اوديل، دوکومانتاسيون فرانسز، پاريس، ٢٠٠٨. صفحه ٣٤٤ - دوران غير قطبي، در پي برتري آمريکا، چه پيش خواهد آمد؟ The age of nonpolarity, What will follow US dominance, Foreign Affairs, New York, May-June 2008.
٥ – اين سازمان، رسما در سال ٢٠٠١ ايجاد شده و شامل چين، روسيه، قزاقستان ( در واقع کازاخستان)، قرقيزستان، تاجيکستان و اوزبکستان است. بعدها، چهار کشور هند، پاکستان، ايران و مغولستان به عنوان ناظر به آن پيوستند.
٦– صفحه ٤٤، دفاع و امنيت ملي....٧
http://bostonreview.net/BR32/burns.html٨ – به کتاب زير از جمله صفحات ١٦٤ تا ١٧٠ مراجعه کنيد: Jacques Sapir, Le Nouveau XXIe Siècle. Du siècle « américain » au retour des nations. Seuils, Paris, 2008,٩ - «اجماع واشينگتن» Washington Consensusاصطلاحي است که جام ويليامسن (اقتصاد دان) در سال ١٩٨٩ ابداع کرده است. اين مفهوم هم بيانگر تصميمات ليبرالي است که نهاد هاي بين المللي از جمله «صندوق بين المللي پول» به کشورهاي داراي مشکلات اقتصادي و توجهي که آنان ظاهرا به «حقوق بشر» دارند، تحميل مي کند.١٠ – در مورد «اجماع پکن»، به مطلب زير مراجعه کنيد: The Beijing Consensus, The Foreign Policy Center, London, 2004.
١١– http://anscombe.mcmaster.ca/global/servlet/position2pdf?fn=PP_Dirlik_BeijingConsensus١٢ – به مقاله زير توجه کنيد: Alan Dupont, »The strategic implications ofclimate change », Survival, The International Institute for Strategic Studies, London, june-july,2008.
١٣ – ZEE از سوي کنوانسيون سازمان ملل در مورد حقوق دريائي در سال ١٩٨٢ تدوين گشته است. اين نواحي به دولت ها امکان مي دهند حقوق مشخصي را در درون خط دويست مايلي دريائي (٣٧٠ کيلومتر) از سواحل خود اعمال کنند.

لوموند: بورس های نیوریوک و لندن در آستانه فروپاشی قرار گرفته اند


۱۳ آذر ۱۳۸۷

نشریه لوموند طی تحلیلی در مورد بحران مالی حاکم بر جهان صنعتی اعلام کرد دو بورس مهم نیوریوک و لندن در آستانه فروپاشی قرار گرفته اند.
به نقل از لوموند دو بورس مهم دنیا یعنی بازارهای سهام نیوریوک و لندن در آستانه فروپاشی قرار گرفته اند.بورس هاس نیویورک و لندن مظهر سرمایه داری هستند و هر روز صدها میلیارد دلار از تمام نقاط جهان به سویشان سرازیر می شود. سیتی و وال استریت، مراکز مالی لندن و نیویورک، همچون خواهرانی دو قلو ولی رقیب از ۱۵۰ سال پیش تا کنون بر تجارت جهان فرمانروائی می کنند. این دو مرکز مالی کلیه تحولات بزرگ جهانی، از انقلاب صنعتی تا پیدایش جهانی سازی را همراهی کرده اند.این دو بورس همیشه سعی کرده اند که به عنوان تامین کننده مهم سرمایه برای شرکتها و دولتها، اقتصاد واقعی را در چنگشان نگه دارند.آن ها چون داوری برتر قادرند هر شرکتی، چه فراملیتی و چه کوچک یا متوسط را نابود کرده و یا کشور های در حال پیشرفت مانند آرژانتین، مکزیک و یا ترکیه را به ورشکستگی بکشانند.با استفاده از سیاست عدم کنترل و حذف مقررات سالهای ۸۰، وال استریت و سیتی فرماندهان اصلی سیاستهای نئو لیبرالیسم در چهار گوشه جهان بوده اند. بانکهای بزرگ سرمایه گذاری، مالی، لوبیست ها، بانکهای سیاسی شده چون بانک گلدمن ساکس مستقر در وزارت خزانه داری آمریکا، همگی به شدت از آزاد سازی گردش سرمایه، تعمیم مبادلات آزاد و کناره گیری دولتها از حقوق اجتماعی دفاع کرده و موفق به بدست آوردن آنها شدند.همچنان که جرج بلکی دلال و واسطه بانکی سابق و متخصص تاریخ بازار مالی کنونی تو ضیح می دهد ،« مو فقیتهایشان سرانجام سیتی و وال استریت را به توهم شکست نا پذیری کشاند». پول های باد آورده، گلدن بوی های پرتلالو، بریده از روابط اقتصاد واقعی. بهترین توضیح این کج روی، آیا ۳ میلیون دلار مخارج سالروز بلک استون توسط ستفان شوارتزمن رئیس این موسسه در فوریه ۲۰۰۷ نیست؟
مجلس پایکوبی که در آن ثروتمندان وال استریت دعوت شده بودند در حالی که سونامی ساب پرایم مجموعه سرمایه های مالی را در می نوردید.اما اکنون دوران وحشت و نجات خویش بهر وسیله ای فرا رسیده است. دولتهای آمریکا و انگلستان برای جلو گیری از فروپاشی مجموعه ساختار ناچار به ملی کردن چندین نهاد مالی شدند، چیزی که دیروز غیر قابل تصور بود. پس از بیست سال تسلط بر بازار این دنیای کوچک در حال سرنگون شدن است.در واقع با محو شدن بانکها که بازوان مسلح وال استریت هستند، فضای جدیدی بر آن در حال شکل گیری است. در طی ۶ ماه تمامی بانکهای بزرگ سرمایه گذاری در نیورک نابود شدند. بیر استرینز توسط جی پی مورگان خریداری شد، لهمن برادرز ورشکست شد و مریل لینچ در ماه سپتامبر توسط بانک آمر یکا خریداری شد. از سوی دیگر، گلدمن ساکس و مورگان استانلی، اساسنامه شان را زیر پا گذاشته و به بانکهای تجاری تبدیل شدند و بدین شکل در عمل امکان مغروض شدنشان کاهش یافت.لوموند افزوده است: از بین رفتن و عقب نشینی این بانکها، مسئولیت و تصمیم گیری را به دولتهای آمریکا و بریتانیا باز می گرداند ودیگر مشکل بتوان وال استریت و سیتی را به عنوان مدل هائی که می بایست از آنها تقلید نمود به دیگر مراکز مالی به ویژه مراکز کشورهای در حال توسعه معرفی کرد. این تحول سریع از نظر روزنامه وال استریت نیز مخفی نماند و در شماره ۲۳ سپتامبر این روزنامه پایان وال استریت را تیتر نمود. آیا نیویورک و لندن باز هم چون سابق سرمایه ها را جذب خواهند کرد؟ تعدادی از منقدان معتقد به افول این مراکز هستند. ولی در عین حال اکثریتشان هیچ مرکز مالی دیگری را که قادر به ریشه کن کردن آنها نمی بینند. در واقع نه ژنو، نه فرانکفورت نه حتی سنگاپور، توکیو، هنگ کنگ یا دوبی، توانائی کافی برای جذب شرکتهای حاضر در بورس نیویورک و لندن را ندارند. و فعالیتهائی چون تبادلات در بازار ارزی و قراردادهای نفتی تا حد زیادی در تسلط این دو مرکز باقی خواهد ماند. در مورد چین، ساختار مالی هنوز نارسا و شکننده است.به هر حال مشکلات وال استریت و سیتی اثرات قابل ملاحظه بر اقتصاد امریکا و بریتانیا خواهند داشت. در نیویورک فعالیت های مالی، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، در اواخر سپتامبر بیش از ۳۲۰ هزار کارمند داشته است ، کمی بیش از لندن( ۲۹۰ هزار کارمند در آخر سپتامبر). این بخش کمتر از ۵درصد اشتغال در نیویورک، ولی معرف ۲۵درصد حقوق( حدود ۶۳ میلیارد دلار)، ۱۰درصد مالیات جمع آوری شده توسط شهر و ۶درصد اقتصاد آمریکا می باشد. در مورد سیتی نیز این بخش ۱۰درصد تولید ناخالص داخلی را شامل می شود.اقتصاد دان آمریکائی، پیتر کرتسمر چنین پیش بینی می کند: «هزینه بحران مالی از دست دادن هزاران شغل بوده و اثرات قابل توجهی بر اقتصاد خواهد داشت.». تنها ورشکستگی لهمن برازر(۲۵ هزار کارمند در نیویورک و لندن) بیکاری ۳ هزار کارمند را به دنبال داشت. آقای میکائل کارپ رئیس کل اداره کاریابی اپشن گروپ تاکید می کند که « دوران سختی در پیش است».به عقیده او بانکداران و دیگر کارمندان عالی رتبه به علت وجود پست برای متخصصین در آسیا و منطقه خلیج فارس مشکلی برای بازیابی شعل نخواهند داشت. برعکس بیکاری شامل مجموعه مشاغل پایه ای این بخش خواهد شد.او اضافه می کند:« کوچکترین درد سر برای وال استریت در وحله اول موجب بی کار شدن منشی ها و کمک حسابداران می شود. همیشه طبقات پائین هستند که هزینه می پردازند».به عقیده آقای تماس دی ناپولی رئیس کل امور مالی شهر نیویورک، حداقل ۴۰ هزار شغل در وال استریت در خطر است.او توضیح می دهد: « باید دانست که برای هر شغل از دست رفته در بخش مالی، ۳ شغل دیگر در بخشهای وابسته به آن نیز از بین خواهند رفت». تجارت اشیاء لوکس، رستورانهای بزرگ، مراکز هنری و همچنین بازار ساختمان از کاهش فعالیتها آسیب خواهند دید. به اعتقاد موسسه کاریابی چلنجر گری و کریستمس، تعداد مشاغل از دست رفته در بخش مالی نیو یورک قبل از پائیز از ۵۴ هزار نفر تجاوز کرد واین به ۴۰ هزار شغل از دست رفته در سال ۲۰۰۷ اضافه می شود.از طرف دیگر اطاق بازرگانی و صنایع لندن( سی بی ای آر) معتقد است که ۱۵درصد از ساختمان های اداری سیتی تا پایان ۲۰۰۹ خالی خواهند شد. تاکنون چندین پروژه ساختمانی به تعطیلی کشیده شده است، از جمله ساختمانهای مربوط به بازی های المپیک ۲۰۱۲.به اعتقاد مرکز تحقیقاتی اقتصاد و کار، سیتی در مجموع در سال ۲۰۰۸ ، ۲۸ هزار و در سال ۲۰۰۹، ۳۴ هزار شغل را از دست خواهد داد، فرسایشی که تمامی بخشها و در مرحله اول بازارهای جانبی را در بر خواهد گرفت.در این دوره بانکداران و دیگر واسطه ها که توانسته اند جانشان را نجات دهند، به احتمال زیاد می بایستی تقاضای دستمزدهایشان را کاهش دهند. شخصیت شماره ۲ حزب محافظه کار بریتانیا، ضمن کنفرانس سالانه در بیر منگام این چنین به مقابله بر می خیزد: « من نمی خواهم فقط بانکداران را سر زنش کنم ولی نمی شود مسئولیتشان را نادیده گرفت و این فکر را بوجود آورد که می شود مانند گذشته ادامه داد».گوردون براون نخست وزیر بریتانیا نیز به نو به خود چندین بار خاطر نشان کرد که سیتی باید روشهای پرداخت دستمزد ها را در کل باز نگری نماید. در مورد پاداشتهای آخر سال که اکثرا حدود نیمی از حقوق سالا نه را تشکیل می دهند، تکرار کرد که: « دوران پاداشتهای کلان گذشته است . به همین شکل در نیو یورک، پرداخت پاداشتها در کنگره امریکا به محاکمه کشیده شد.ویس دانیل، بانکدار سابق و گرداننده سایت « اینجا سیتی است» که تماما به امور مالی بریتانیا ی کبیر اختصاص دارد چنین پیش بینی می کند:« زیر سوال بردن این پاداشتها و یا لا اقل کاهش جدی مبلغ آنها، بی شک یکی از اولین نتایج مداخله دولت در امور سیتی خواهد بود.» باز هم به عقیده ( سی بی ای آر)، در عمل پاداشتهای پرداختی در سال آینده، ۶۵ درصد، یعنی ۵.۳ میلیارد پوند (۵.۴ میلیارد یورو) کاهش خواهد داشت. مبلغی که باید با ۸ میلیارد پوند ( ۱۰ میلیارد یورو) پرداخت شده بطور متوسط در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ مقایسه شود.بر اساس این گزارش، بانکداران در خفا به فعالیتهائی برای جلوگیری از طرح یک قانون در این مورد مشغولند. برای خانم آنجلا نایت، رئیس انجمن بانکداران بریتانیا(بی بی ای) هیچ رابطه علت و معلولی بین بحران و پاداشتهای معمول وجود ندارد. در امریکا نیز بحثها در همین راستا ست تا آنجا که سر مقاله های پی در پی روزنامه وال استریت کوشش می کند همگان را قانع نماید که نباید همه را به یک چوب راند و زیاده روی چند تن برای سخت کردن مقررات در مورد دستمزدها قابل دفاع نیست.این استدلال، پل هوجسن محقق کورپوریت لایبرری،یک تینک تانک آمریکائی متخصص در امور شرکتها را به خشم می آورد « این بحران نتیجه مستقیم سیاستهای دستمزدی مو سسات وال ستریت است. سیستم پاداش مشوق فرهنگ دست یابی به نتیجه در کوتاه مدت بوده است، و از این رو باعث استفاده ازمحصولات مالی بسیار سود آور ولی بسیار خطر ناک در زمانی نه چندان طولانی، شده است.»لوموند در پایان آورده است: این طوفان مالی می بایست از نظر سیاسی نیز بر این دو شهر اثر گذارد. شهردار محافظه کار جدید لندن، بوریس جانسن، به شهروندانش قول می دهد که تمام توانش را برای جلو گیری از نزول سیتی بکار خواهد برد و اطمینان می دهد که کار های مربوط به بازی های المپیک در خطر نیست. در نیویورک این شرایط به مایکل بلومبرگ شهردار اجازه می دهد که برای سومین بار در سال ۲۰۱۰ کاندیدا شود. با با تکیه برسختی شرایط، که نگران کننده تر از فردای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است،او از شورای شهرداری، خواهان حذف مقرراتی شد که مانع کاندیدا شدنش برای یک بار دیگر می شود.این بلند پروازی های انتخاباتی در شرائطی جریان دارند که تعداد زیادی از نیویورکی ها ترس از این دارند که سقوط وال استریت، باعث افزایش جرائم شود.بر حسب مطالعات دانشگاه سن لوئی ( میسوری)، هر سقو ط بورس از سالهای ۱۹۵۰ همراه با ازدیاد جرائم درشهر بوده است. اگر این پیش بینی به واقیت بپیوندد آقای بلوم برگ در وضع نامناسبی قرار خواهد گرفت زیرا از زمان اولین انتخابش در پست شهردار نیویورک، هزاران پست پلیس حذف شده است.با وجود بی کاری، کم بود سرمایه، از دست دادن اعتبار در سطح جهانی، آیا سال ۲۰۰۸ نشانه ای از سقوط طولانی این مظاهر سرمایه داری نیست؟۰۰۰۰
۰۰۰همکاری ایران با سازمان شانگهای می‌تواند در برقراری امنیت منطقه موثر باشدمعاون اول رئیس جمهور از آمادگی جمهوری اسلامی ایران برای برگزاری نشست هایی در قالب سازمان همکاری های شانگهای در تهران خبر داد و گفت:ایران علاقمند است مناسبات و همکاری های خود را در عرصه های مختلف با این سازمان توسعه دهد.به نقل از دفتر امور رسانه‌های ریاست جمهوری، پرویز داودی ظهر امروز چهارشنبه در دیدار «نورگالیف» دبیرکل سازمان همکاری های شانگهای با اشاره به روند و فضای مثبت همکاری در سازمان شانگهای اظهار داشت : همکاری‌های گسترده جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عضو این سازمان می تواند علاوه بر توسعه مناسبات دو جانبه ، در برقراری صلح و ثبات و امنیت منطقه نیز مثمر ثمر باشد .وی ادامه داد: جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عضو سازمان همکاری های شانگهای منافع مشترک زیادی دارد و علاقمند است روابط خود را با کشورهای عضو این سازمان بیش از گذشته ارتقا دهد.داودی گفت: موضوعاتی مختلفی در منطقه و جهان وجود دارد که کشور های عضو سازمان همکاری های شانگهای با همکاری دیگر کشورهای منطقه می تواند در حل و فصل مسایل منطقه ای و بین المللی اقدامات سازنده‌ای بردارند.معاون اول رییس جمهور همچنین گفت: همکاری های اقتصادی، بانکی، حمل و نقل و انرژی از جمله زمینه های خوب و مناسبی است که سازمان شانگهای می تواند با کشورهای منطقه داشته باشد وجمهوری اسلامی ایران از گسترش اینگونه همکاری ها استقبال می کند.دبیر کل سازمان همکاری های شانگهای نیز در این دیدار با ابراز خرسندی از همکاری خوب و سازنده جمهوری اسلامی ایران با کشورهای عضو این سازمان اظهار امیدواری کرد که همکاریهای ایران در عرصه های مخلتف با این سازمان بیش از گذشته ادامه داشته باشد .نورگالیف با اشاره به سخنان رییس جمهور کشورمان در اجلاس سران این سازمان گفت : ما تمام پیشنهادها و ابتکارات عمل جمهوری اسلامی ایران در اجلاس سران شانگهای را در سندی واحد تنظیم و برای بررسی وعملی شدن به کشورهای عضواین سازمان ارایه کرده ایم .وی با بیان اینکه کشورهای عضو این سازمان با جمهوری اسلامی ایران منافع مشترک فراوانی دارند، گفت: همکاری جمهوری اسلامی ایران با ساز مان شانگهای در راستای توسعه همکاری های دو جانبه و در جهت برقراری صلح و ثبات منطقه ای است.وی افزود: مشترکات تاریخی که ایران با کشورهای آسیایی میانه، چین و روسیه دارد پایه‌ای و اساسی است و این ویژگی ها ایجاب می کند که ایران با تعامل بیشتر همکاری های خود را با کشورهای عضو این سازمان توسعه دهد.

والس با بشیر؛ کابوس های یک خبرنگار
















والس با بشیر؛ کابوس های یک خبرنگار

حضور نیروهای اسرائیلی در لبنان در اوایل دهه 80 زمینه ساز این فیلم است
"فکر کردم: 'خیلی مشخص نیست قضیه چیه، من به اینجور کارا اعتقادی ندارم و فقط ممکنه بد از آب دربیاد' و حاضر نشدم."
وقتی اولین بار از ران بن-ییشای، گزارشگر جنگی اسرائیلی برای ایفای نقش در فیلم مستند انیمیشن "والس با بشیر" دعوت شد، او مایل به انجام این کار نبود.
اما آری فولمن، کارگردان این اثر او را متقاعد کرد و نقش این خبرنگار در فیلم، هر چند تنها چنددقیقه بیشتر نیست، اما محوری تلقی می شود.
در ماه سپتامبر سال 1982، بن-ییشای اولین خبرنگاری بود که توانست پس از کشته شدن حداقل 800 غیرنظامی فلسطینی در دو اردوگاه آوارگان صبرا و شتیلا در بیروت، پایتخت لبنان، وارد آنجا شود.

کشتار صبرا و شتیلا بدترین حادثه ای قلمداد می شود که در جریان جنگ داخلی 15 ساله لبنان رخ داد
چریک های مسیحی لبنان (فالانژها) که متحد اسرائیل بودند، بعنوان انتقام کشته شدن بشیر جمیل، رهبرشان، در جریان بمبگذاری در یک اتومبیل، دست به این کشتار زدند.
این سربازان اسرائیلی بودند که پس از اشغال غرب بیروت این دو اردوگاه را در محاصره داشتند و به چریک های مسیحی اجازه ورود به آنها را دادند.
فولمن که در آن زمان یک سرباز جوان اسرائیلی بود، داستان این کشتار را در گفتگوهایی واقعی با دوستان و سربازان سابق، که به انیمیشن تغییر شکل یافته، بیان می کند.
بن-ییشای که از دوستان آری فولمن است و اکنون 65 سال سن دارد می گوید: "برای من انیمیشن آن فیلمهایی بود که می توانید کودکان را به تماشای آنها تنها بگذارید."
اما پس از آنکه او دید فولمن چگونه از انیمیشن وهم آلود خود برای بیان غیرمستقیم جنگ استفاده می کند، فورا متقاعد شد.

ران بن ییشای، در انیمیشن و دنیای واقعی
"انیمیشن یک لایه دیگر، یک لایه روانشناسی دیگر به آسیب های روحی که او متحمل شده اضافه می کند. در یک مستند عادی شما نمی توانستید همه این چیزها را که به رویا شباهت دارند، ثبت کنید. "
فیلم با سکانسی مضطرب کننده آغاز می شود که یک دسته سگ وحشی را در حال تعقیب در شب نشان می دهد که در واقع موضوع خواب تکراری یکی از دوستان کارگردان است.
بن ییشای می گوید: "شبیه کابوس است. باور کنید، من کابوس های مانند این زیاد دارم. بعد از تجربه شرایط جنگی این صحنه ها از سر شما بیرون نمی رود."
کابوس تعقیب سگ ها به خواب بواز رین بوسکیلا، دوست کارگردان می آید؛ 20 سال پس از زمانی که او در ارتش اسرائیل بود.
خاطرات بازیافته

صحنه ای از کابوس به تصویر کشیده شده در فیلم
فیلم سفر فولمن را نشان می دهد که در آن او تلاش می کند تجربه اصلی خود از حوادث کشتار صبرا و شتیلا را آنگونه که او در زمان عضویت در ارتش اسرائیل تجربه کرده بود، بخاطر بیاورد.
فولمن که ساخت این فیلم مستند را "چهار سال روان-درمانی" می دان، از مصاحبه ها برای بخاطر آوردن جزئیات حوادث زمانی استفاده می کند که او بطور ناخودآگاه به پس ذهن خود رانده بود.
بن-ییشای که سابقه گزارشگری از نقاط بحران زده ای همچون کوزووو، عراق و افغانستان را دارد، معتقد است از آنجا که او بعنوان یک خبرنگار جنگ بارها صحنه های وحشتناک نبرد را تجربه کرده، به نسبت فولمن برای در وضعیت بهتری قرار دارد.

والس با بشیر تحسین بسیاری از منتقدان را برانگیخته است
او که در طی عمر حرفه ای 40 ساله خود سه بار در هنگام گزارشگری در نقاط مختلف جهان زخمی شده می گوید: "قابلیت ناخودآگاه جلوگیری از بروز احساسات یک مکانیزم دفاعی بسیار قدرتمند است."
این گزارشگر کابوس را اینگونه تعبیر می کند: "می توانید بگویید این یک نوع استعاره، یا نوعی طرز بیان است. راهی است که بدن و روان از طریق ان آسیب های روحی را هضم می کنند، حتی اگر شما خود حاضر نباشید این خواب ها را بعنوان آسیب روحی قبول کنید."
"شما چیزهای وحشتناک می بینید، جلوی ابراز احساساتتان را می گیرید، آن را جایی ذخیره می کنید. من معتقدم اگر شما آن را بخاطر نمی آورید و اگر هر چه سریعتر با آن کنار نیایید، آن مسئله از بین نمی رود و ممکن است منفجر شود."

14آذر :مخالفت آمريكا و اسرائيل با پيمان منع استفاده از بمب‌هاى خوشه‌اى


14آذر :مخالفت آمريكا و اسرائيل با پيمان منع استفاده از بمب‌هاى خوشه‌اى فارس:
آمريكا و اسرائيل از امضاى پيمان منع استفاده، نگهدارى و فروش بمب هاى خوشه اى خوددارى كردند. به گزارش خبرگزارى فارس به نقل از روزنامه ال پائيس اسپانيا، امضاى اين توافقنامه از روز گذشته در جريان اجلاسى بين المللى در اسلو پايخت نروژ آغاز شده است. اگر چه حدود يكصد كشور موافقت خود براى امضاى موافقتنامه منع استفاده، نگهدارى و فروش بمب هاى خوشه اى را اعلام كرده اند اما اصلي‌ترين توليد كنندگان و استفاده كنندگان اين سلاح از پيوستن به قرارداد ياد شده خوددارى كردند. آمريكا، اسرائيل، روسيه، چين، هند و پاكستان كشورهايى هستند كه اين توافقنامه را رد كرده اند اما از مجموع 26 عضو ناتو 18 كشور اطمينان داده اند كه به اين مكانيسم خواهند پيوست. در همين حال ,ينس استولنبرگ, نخست وزير نروژ كه كشورش در سال 2006 پيشنهاد سرعت دادن به پيمان منع استفاده، نگهدارى و فروش بمب هاى خوشه اى را مطرح كرد از آمريكا خواست به اين قرارداد ملحق شود. نخست وزير نروژ اعلام كرد كه با دولت جديد آمريكا به رهبرى باراك اوباما در تماس خواهد بود تا نظر او را درباره اين مسئله بداند. سازمان هاى غير دولتى و فعالان حقوق بشر شركت كننده در اجلاس نروژ اعلام كردند كه كودكان يك سوم قربانيان بمب هاى خوشه اى استفاده شده در مناطق مختلف جهان هستند.
******* ****************************************
14آذر :آمازون پيش به سوى نابودى بى بى سي؛ به گفته مقامات برزيل سرعت از بين رفتن جنگل هاى استوايى آمازون از چهار سال گذشته تاکنون براى اولين بار افزايش يافته است.
تصاوير ماهواره يى نشان مى دهد 11 هزار و 968 کيلومتر مربع از جنگل آمازون از جولاى سال 2007 تا جولاى امسال از بين رفته که نشان دهنده افزايش چهار درصدى جنگل زدايى در مقايسه با سال قبل است. دولت برزيل مى گويد اگرچه اين آمار نگران کننده است ولى چنانچه اقدامات لازم عليه قطع غيرقانونى درختان صورت نمى گرفت، وضعيت مى توانست به مراتب بدتر باشد. ظاهراً بالا بودن بهاى چوب سبب شده کشاورزان انگيزه بيشترى براى قطع درختان پيدا کنند. در سه سال گذشته ميزان قطع درختان در برزيل کاهش يافته بود ولى طبق آمار جديد اکنون اين روند متوقف شده است. گيلبرتو کامارا، يکى از کسانى که در تهيه اين آمار دست داشته، مى گويد در نيمه دوم سال 2007 آتش سوزى هاى زيادى رخ داد که مى توانست موجب افزايش بيشتر جنگل زدايى شود و از جهاتى سطح از بين رفتن جنگل ها در ابعاد نگران کننده يى نيست. گرى دافي، خبرنگار بى بى سى در سائوپائولو، مى گويد در اواخر سال 2007 و اوايل سال 2008 با توجه به احتياج به زمين براى چراگاه و نيز کشت سويا، به نظر مى رسيد جنگل زدايى يک بار ديگر در حال افزايش است. دولت در واکنش به اين موضوع تدابيرى را براى جلوگيرى از قطع غيرقانونى درختان جنگل ها به اجرا درآورد از جمله ماموران پليس و بازرسان محيط زيست را مامور جلوگيرى از قطع غيرقانونى درختان کرد. کارلوس مينک، وزير محيط زيست برزيل، مى گويد بدون چنين تدابيري، از بين رفتن جنگل ها مى توانست گسترده تر باشد. کارلوس مينک مى افزايد بسيارى انتظار داشتند جنگل زدايى 30 تا 40 درصد افزايش يابد ولى اقدامات دولت زيان وارده را محدود کرد. گروه هاى طرفدار محيط زيست از نزديک وضعيت جنگل هاى آمازون را تحت نظر دارند تا مطمئن شوند اراده و امکانات مالى لازم براى حفاظت از منطقه آمازون وجود دارد.
*******************************

بين المللى
اخبار
13آذر.افشای 20 سال خريد محصولات از رده خارج شده پژو در شرايط بحران جهانی در صنايع اتوموبيل اعتماد عليرضا بهداد گروه اقتصادي؛ ,ايرانى ها پژو را از ورشکستگى نجات دادند اما رنو را ورشکسته کردند., اين تحليل برخى از کارشناسان صنعت خودرو اروپا پس از ظهور بحران مالى در غرب است؛ تحليلى که به خوبى نشان مى دهد حضور 20ساله پژو در ايران و مونتاژ محصولات از رده خارج اين شرکت فرانسوى در کشورمان به قدرى براى پژو ارزشمند بوده که امروز توانسته در برابر بحران مالى غرب که غول هاى بزرگ خودروسازى دنيا را به زانو درآورده است، مقاومت کند. پژو اينک 40 درصد بازار خودرو ايران را در اختيار خود درآورده و ايران خودرو را عملاً به نمايندگى خود تبديل کرده تا محصولاتى همچون پژو 405 را که سال ها است خط توليدش را جمع کرده، در ايران با قيمت تمام شده بالا به توليد رسانده و بزرگ ترين سازنده خودرو در کشور را به روزى بکشاند که دست نياز را براى تامين قطعه خودروهاى تحت برند اين شرکت دراز کنند.
برخورد پژو با خودروسازهاى ايرانى در سال هاى گذشته به قدرى سرد بوده که مديرعامل شرکت ايران خودرو در گفت وگو با شبکه تلويزيونى فرانسه از اين رفتار دوگانه زبان به انتقاد گشوده و گفته است پژو با ما که بزرگ ترين شريک تجارى اش هستيم مثل يک شرکت ساده رفتار مى کند،حال پژو پس از 20 سال فعاليت در صنعت خودرو کشورمان امروز به دنبال بحران اقتصادى جهان اگرچه در ظاهر از مواضع خود نسبت به خودروسازهاى ايرانى پايين نيامده اما در باطن قصد دارد به هر نحوى شده رضايت ايرانيان را براى ادامه حضور در بازار خودرو کشور به دست آورد. اما آتش سوزى هاى اخير پژو 405 و تهديد وزير صنايع و معادن مبنى بر شکايت از پژو قدرى کار را براى اين شرکت سخت تر کرده است.پژو در سال هاى اخير قطعه رسانى به ايران را محدود کرده بود تا ايران خودرو در توليد خودرويى همچون پژو 206 که داخلى سازيى کمترى نسبت به ساير محصولات تحت برند پژو در ايران دارد، با مشکل توليد و کمبود نقدينگى مواجه شود اما امروز که خود گرفتار بحران مالى جهان شده است نگاهى نوستالژيک به شريک قديمى خود کرده تا بتواند فصل جديدى از روابط خودروسازهاى دو کشور را فراهم آورد. اما آيا بايد چنين فرصتى را به پژو داد؟در اين رابطه ديدگاهى وجود دارد که مى گويد بايد ستادى با عنوان ,امتيازگيرى از صنعت خودرو اروپا, در شرکت هاى خودروساز تشکيل شود تا با تغيير استراتژى در روابط بتوان امتيازات بيشترى را از آنها گرفت چرا که دامنه بحران اقتصادى آنقدر وسيع است که آنها حاضرند در قبال دادن امتيازات ويژه تر به ايران محصولات جديد خود را در کشورمان با قيمت تمام شده پايين تر به توليد برسانند.
استراتژى محرمانه رنو در ايران :
رنو ديگر خودروساز فرانسوى که با قرارداد ال 90 قصد داشت به طور جدى وارد بازار خودرو ايران شود، در حالى که پيش بينى کرده بود توليد تندر 90 در کشورمان طى سال جارى به حدود 300 هزار دستگاه در سال خواهد رسيد امروز به حقيقتى رسيده که آن چيزى جز توليد 60 هزار دستگاه يعنى يک پنجم شمارگان پيش بينى شده نيست. برخى تحليلگران اين شرکت، کندى توليد تندر 90 و اجراى قرارداد ال 90 در ايران را يکى از دلايل کاهش مقاومت رنو در برابر بحران اقتصادى جهان قلمداد کرده و مى افزايند اگر خودروسازهاى ايرانى به موقع قرارداد را به اجرا مى رساندند امروز رنو نيز مثل پژو خود را در برابر بحران واکسينه کرده بود ولى چون اين اقدام صورت نگرفت بحران اقتصادى بر رنو اثراتى منفى گذاشته است. اما اين موضوع دليل قانع کننده يى نيست که رنو روى بازار ايران حساب باز نکند تا جايى که مدير بازرگانى رنو پارس در گفت وگو با اعتماد از استراتژى محرمانه رنو در ايران خبر مى دهد و از برنامه ريزى آن شرکت براى حضور حساب شده ايران سخن به ميان مى آورد. کلود اينگوژوبرت در پاسخ به اين پرسش که رقابت رنو با پژو در بازار خودرو ايران به چه صورتى خواهد بود، مى گويد؛ رنو در مقابل سهم 40 درصدى پژو در بازار خودرو ايران تنها پنج درصد سهم دارد که در رابطه با ادامه فعاليت در اين بازار يک استراتژى تدوين کرده که جزئيات آن محرمانه است. وى که در جريان سفر خبرنگاران به اصفهان براى تست خودرو تندر90 در اين شهر حضور يافته بود، مى افزايد؛ بازار ايران براى رنو بسيار مهم است به همين دليل در حال بررسى اين بازار هستيم تا ببينيم تقاضا براى چه خودرويى در ايران بيشتر است.وى مى گويد؛ اينکه گفته مى شود بازار خودرو اروپا به سبب وجود بحران مالى در حالت رکود به سر مى برد پس بايد محصولات به سمت بازار ايران سرازير شود، موضوعى است که نياز به مطالعه بيشتر دارد چرا که اين بازار را بايد بيشتر بسنجيم.وى درباره تاخير در توليد تندر90 مى گويد؛ قرار بود هفت نوع خودرو روى پلت فورم ال90 در ايران توليد شود اما هنوز اين اتفاق نيفتاده که نشان مى دهد روند قرارداد در ايران به کندى اجرا مى شود. تشکيل ستاد امتيازگيرى از اروپايى ها برخورد سرد خودروسازهاى اروپايى با ايران در سال هاى گذشته امروز پس از بحران مالى در غرب وارد فصل جديدى شده تا خودروسازهاى ايرانى از ,امتيازدهى, به ,امتيازگيرى, تغيير استراتژى دهند. بر همين اساس خودروسازان داخلى ستادى را تشکيل داده اند تا بتوانند با توجه به بحران پيش آمده از خودروسازهاى اروپايى به ويژه رنو و پژو امتياز بگيرند.در همين حال شنيده مى شود دو خودروساز بزرگ کشور که تا قبل از بحران در انديشه ورود خودروسازى هايى از چين و مالزى به ايران بودند اکنون از مذاکره خود با آنها کاسته اند تا شرکاى قدرترى را از کشورهاى اروپايى براى خود برگزينند.در همين حال شايعاتى طى روزهاى اخير مبنى بر مذاکرات سايپا با کرايسلر امريکا شنيده شده است. اين شنيده ها حاکى از آن است که على دايى در جريان ديدار اخير تيم هاى ملى فوتبال ايران و امارات چند تن از مسوولان کليدى سايپا را به همراه خود برده تا بر سر ميز مذاکره با نمايندگان کرايسلر بنشاند. اما محمدرضا روشنى مقدم قائم مقام مديرعامل سايپا روز گذشته در جمع خبرنگاران تمامى اين موارد را تکذيب کرد و گفت هيچ مذاکره يى با خودروسازهاى امريکايى صورت نگرفته است. اين در حالى است که على اکبر محرابيان وزير صنايع و معادن چند روز پيش به خبرنگاران گفته بود دولت نمى تواند بر سر مذاکرات خودروسازان دخالت کند. بنابراين خودروسازها قادرند با هر خودروسازى مذاکره داشته باشند. به شرطى که اين مذاکرات منع قانونى نداشته باشد. قدرت چانه زنى را بالا ببريد على اصغر يوسف نژاد مخبر کميسيون صنايع و معادن نيز از جلسه مشترک دوشنبه گذشته مجلس و وزارت اقتصاد در رابطه با مجرمان اقتصادى غرب خبر مى دهد و مى افزايد امروز بهترين زمان است که اقتصاد ما مى تواند از غرب امتياز بگيرد بنابراين وزارت امور خارجه بايد قدرت چانه زنى خود را بالا ببرد تا از اين شرايط مطلوب به نفع کشور استفاده کند. وى مى گويد اگر دولت عزم جدى داشته باشد مى تواند از اين موقعيت ويژه بهترين استفاده را از آن خود کند چرا که سرمايه داران غربى راغب هستند براى تغيير شرايط و بهبود وضعيت خود با کشورهايى مثل ايران که بازار مصرف بسيار خوبى دارد، سرمايه گذارى کنند.يوسف نژاد تصريح مى کند صنعت خودرو با بهره گيرى از شرايط فعلى اقتصادى جهان مى تواند امتيازات ويژه يى را از شرکاى تجارى خود بگيرد تا در آينده راحت تر بتواند در مسير توسعه يى خود گام بردارد.اما برخلاف نظر يوسف نژاد، محسن کوثرخواه عضو هيات علمى دانشگاه شرايط فعلى خودروسازان کشورمان براى چانه زدن با خودروسازان دنيا و امتياز گرفتن از آنها را مساعد نمى داند و مى افزايد؛ درست است که دنيا با بحران اقتصادى مواجه شده اما ساختار کشورمان در حال حاضر به گونه يى است که نمى تواند براى امتياز گرفتن از اين شرايط کارى انجام دهد چون اصولاً در دولت برنامه مدون براى اين کار شکل نگرفته بنابراين فکر نکنم بتوانيم امتياز ويژه يى را از اين شرايط نصيب کشور کنيم چون اصولاً تفکرى جدى براى گرفتن امتياز هنوز در ذهن مسوولان به وجود نيامده است.

کنگره ی ویرانگران مشروطه

کنگره ی ویرانگران مشروطه
دیوید ریچارد نماینده کنگره آمریکا در میان سلطنت طلبان"حزب مشروطه ایران"!!
کنگره ی ويرانگران مشروطه - پرويز داورپناه

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبيس و حيل ديو سليمان نشود (حافظ)
کنگره ی ويرانگران مشروطه ديويد ريچارد نماينده کنگره آمريکا در ميان سلطنت طلبان"حزب مشروطه ايران"!! آقای "دکتر" داريوش همايون به خوبی آگاه است که جبهه ملی ايران يکی بيشتر نيست و همان است که در ايران با استبداد دينی (همانند گذشته که با استبداد آريامهری مبارزه می کرد) برای آزادی و استقلال ايران مبارزه می کرده و می کند، و تجاهل او و همکاران سياسی او چيزی جز يک تجاهل مزورانه نيست.

بنابراين جبهه ملی ايران، جای مشروطه خواهان کاذب و جديد العقيده (يعنی همين سلطنت طلبان که خود را زير اين نقاب ها پنهان می کنند) نيست و بدون ترديد جايگاه سياسی آنان نيز درجبهه ملی ايران نيست؛ پس بايد به اين برگذار کنندگان کنگره های نمايشي، به زبان خواجه ی شيراز، گفت: "


... عرصه ی سيمرغ نه جولانگه توست / عِرض خود می بری و زحمت ما می داری."

اما حال ببينيم وضع فرزند برومند آن پادشاه که جای و بی جاي، و وقت و بی وقت، خود را با دموستن آتنی و ميرابوی فرانسوی اشتباه می کند و به فارسی داد سخن می دهد، در هنر پارسی گويی و پارسی نويسي، يا دست کم انتخاب منشيان و دبيرانی برخوردار از فرهنگ و دانش اين زبان، چيست؟ هفتمين کنگره "حزب مشروطه ايران" در روزهای ۲تا ۳ آذر ۱۳۸۷ برابر با ۲۲ - ۲۳ نوامبر ۲۰۰۸ در واشنگتن بدنبال سخنرانی چند مهمان و با شرکت گروهی از افراد بی هويت و شاهزاده رضا پهلوی و ديويد ريچارد نماينده کنگره ی آمريکا برگذار شد. ازفراکسيون "جمهوريخواهان مستقل" نيز چند نفر از جمله آقای دکتر امير حسين گنج بخش در اين نشست حضور داشتند. در گزارش گنکره آمده است که: "موضوع سخنرانی آقای دکتر اسماعيل نوری علا که از تلفن پخش شد خود حزب مشروطه ايران بود! ايشان با توجه به تکيه ای که حزب بر مشروطيت می کند خواستار آن بودند که روشن شود حزب از کدام مشروطيت دفاع می کند(!). همچنين با توضيح تفاوت ميان برنامه سياسی يک حزب و ايدئولوژي، هشدار دادند که حزب مشروطه ايران به دام ايدئولوژيک شدن نيفتد." ( تاکيد روی کلمات از احترام آزادی است.) در گزارش اين گردهمآيی آنچه در درجه ی نخست به جبهه ملی ايران مربوط می شود اين است که باز، در جای ديگری از آن، می خوانيم: "سپس آقای دکتر حميد عليزاده پيام های شادباش بخشی از شورای جبهه ملی ايران در خارج از کشور خارج[!] و بخش دانشجوئی در ايران[!] و نيز شادباش آقای مهندس حشمت الله طبرزدی [!] را به کنفرانس ابلاغ کردند." (تاکيد روی کلمات از احترام آزادی است.) در همين مورد، همچنين وزير اطلاعات ديکتاتوری گذشته، ضمن سخنرانی طولاني، پر طمطراق و سراسر مغالطه ی خود اضافه می کند: ,آقای دکتر حميد علی زاده که پيام های شادباش بخشی از جبهه ملی در خارج و بخش دانشجوئی آن در ايران و ... را ابلاغ کردند به خوبی آگاهند که حزب مشروطه ايران همواره در پی فراهم کردن زمينه برای همرائی اصولی گرايش های سياسی گوناگون در عين اختلاف بر سر تاريخ يا سياست ها بوده است." (تاًکيد از احترام آزادی است) اولين دغلکاری مهم اين کنگره بازان در همين بخش از سخنان آقای وزير سابق ديکتاتوری گذشته يعنی اشاره ی او به نام ِ آورنده ی پيام و منتسب کردن او به ,بخشی از جبهه ملی خارج از کشور, است. نخست بايد از اين آقا پرسيد که مگر جبهه ملی ايران يک کيک يا شيرينی جشن تولد است که بتوان بنا به ميل کسی آن را به چند بخش تقسيم کرد. چنانکه خواهيم ديد، تمام شعبده بازی اصلی درهمينجاست، يعنی از اينجا آغاز می شود بعلاوه، ادعای دروغ حضور يک نماينده از جبهه ملي، يعنی يک "نماينده ی" خودشان را، که به اين کار ماًمور و به اين عنوان آراسته، يا، به قول قدما، تلبيس شده بوده است، می توان بعنوان گواه زنده ی عدم صداقت، بلکه دغلکاری و فساد سياسی آنان مطرح کرد؛ و تازه اين ادعا بخش کوچکی از کار وسيعی است که اينان و بالاتری هايشان در اين زمينه، يعنی براه انداختن جبهه ی ملی های جعلی انجام داده اند و می دهند. همين چند ماه پيش بود که راديو صدای آمريکا با يک نماينده ی ساختگی جبهه ملی ايران مصاحبه کرده بود که گويا "هشت سال رابط جبهه ملی ايران و محمد رضا شاه بوده است"(!)، ادعايی که از طرف هيئت اجرائی اين سازمان در ايران رسماً تکذيب شد و اين مورد ِ نماينده تراشی نيز اولين مورد در اين نوع دغلکاری های سياسی اين دارودسته ها نبوده است. آقای وزير سابق بعد از ذکر اينکه آن آقای "نماينده" پيامی را" ابلاغ کرده اند"، خود را بجای او گذاشته (البته او در اين کار آزاد است، چون همانگونه که گفته شده آن شخص از خود آقايان است) و از قول او می گويد که ايشان ,به خوبی آگاهند که حزب مشروطه ايران همواره در پی فراهم کردن زمينه برای همرائی اصولی گرايش های سياسی گوناگون در عين اختلاف بر سر تاريخ يا سياست ها بوده است., به عبارت ديگر، جبهه ی ملی به خوبی آگاه است که ... الی آخر وی همچنين می افزايد:


"ما تنها حزبی هستيم که اساسنامه خود را که ربطی به مسائل عقيدتی ندارد با اعلام چنين آمادگی آغاز کرده ايم" حال اين پرسش مطرح می شود که ديگر اين"همرايی اصولی گرايش های سياسی گوناگون درعين اختلاف بر سر تاريخ يا سياست ها, چه صيغه ای است. تا زمانی که بر سر سياست هايی که يکی ازآن ها انکار مهمترين حقايق تاريخی و ويرانگر ترين جنايات سياسی است که، تا پيش از جمهوری اسلامي، حکومتی در ايران مرتکب شده است (صرفنظر از فساد سياسی انکارکنندگان آن جنايات!) اختلاف بنيادی وجود دارد، آنوقت ديگر "گرايش های سياسی گوناگون"، يعنی آنها که بر سر آن جنايت ها و تاًثير آنها در پيدايش وضع کنونی کشورپافشاری دارند، ــ و از اين جهت پافشاری دارند که علت اصلی مصيبت امروزی شناخته شود، بطوری که آن علت ديگر قابل تکرارنباشد ــ با عاملان و مدافعان سمج ِ آن سياست ها چه نوع هم رايی اصولی و بر سر چه امری می توانند داشته باشند؟ اينجاست که در برابر اينگونه لاف و گزاف هايی که حتی بی اطلاع ترين يا ساده لوح ترين مردمان را نيز، اگر ريگی به کفش شان نباشد، نمی تواند بفريبد، بايد يکی از آموزش های ژرف حکيم توس، فردوسی بزرگ را ياد آور شويم، آنحا که می فرمايد بزرگی سراسر به گفتار نيست / دو صد گفته چون نيم کردار نيست ! آقای "دکتر" داريوش همايون به خوبی آگاه است که جبهه ملی ايران يکی بيشتر نيست و همان است که در ايران با استبداد دينی (همانند گذشته که با استبداد آريامهری مبارزه می کرد) برای آزادی و استقلال ايران مبارزه می کرده و می کند، و تجاهل او و همکاران سياسی او چيزی جز يک تجاهل مزورانه نيست. بنابراين جبهه ملی ايران، جای مشروطه خواهان کاذب و جديد العقيده (يعنی همين سلطنت طلبان که خود را زير اين نقاب ها پنهان می کنند) نيست و بدون ترديد جايگاه سياسی آنان نيز درجبهه ملی ايران نيست؛ پس بايد به اين برگذار کنندگان کنگره های نمايشي، به زبان خواجه ی شيراز، گفت ".... عرصه ی سيمرغ نه جولانگه توست / عرض خود می بری و زحمت ما می داری." از شواهد ديگر سقوط هر روز بيشتر اين ويرانگران ديروز مشروطيت و خواستاران پر حرارت امروزی آن اين است که سطح فرهنگ ايرانی آنان از زمان محمد رضاشاه هم به مراتب پايين تر آمده است. اگر محمد رضاشاه خود از شناخت مقدمات زبان فارسی فارغ بود، و زبان های فرانسه، و يحتمل انگليسي، را از فارسی درست تر بکار می برد، دست کم در موقعيت های بسيار رسمي، بويژه در ابتدای سلطنت که هنوز خود را با کورش بزرگ اشتباه نمی کرد، کسانی پيام های رسمی و يا سخنرانی های مهم او را می نگاشتند که از ميان بهترين پارسی دانان کشور انتخاب شده بودند. اما حال ببينيم وضع فرزند برومند آن پادشاه که جای و بی جاي، و و قت و بی وقت، خود را با دموستن آتنی و ميرابوی فرانسوی اشتباه می کند و به فارسی داد سخن می دهد، در هنر پارسی گويی و پارسی نويسي، يا دست کم انتخاب منشيان و دبيرانی برخوردار از فرهنگ و دانش اين زبان، چيست؟ ما برای پاسخ به اين پرسش ترجمه ی فارسی پيام ايشان به بارک اوباما، رئيس جمهور منتخب ايالات متحده ی آمريکا را، که از متن انگليسی آن بی خبريم، پس از غلط گيری از لحاظ زبان فارسی (و اشاراتی مهم از جهت صرفاً سياسی ـ ديپلماتيک) در زير می آوريم تا اولاً برای هموطنان روشن و مفهوم شود که منظور ايشان چه بوده، ثانياً ايرانيان بدانند که درجه ی احاطه ی ايشان و همکاران نزديکشان به مهم ترين رکن فرهنگ ما يعنی زبان فخيم فارسی در چه حد است.؟
-----------------------------------------------------------------------------------------
حزب مشروطه ايران پيام شاهزاده رضا پهلوی به بارک اوباما جناب باراک اوباما، رياست جمهوری منتخب ايالات متحدۀ آمريکا، واشنگتن دبيرخانه رضا پهلوى جمعه 24 آبان 1387 آقای رئيس جمهور منتخب، برای من بسيار مسرت بخش است که پيروزی تاريخی شما را در انتخابات رياست جمهوری [ايالات متحده ی] آمريکا را [به شخص شما و مردم کشورتان] صميمانه تبريک بگويم اين پيروزي، به درستی راستي، نه تنها لحظۀ غرورآفرينی برای تاريخ آمريکا، بلکه [همچنين] برای ميليون ها نفر ديگر در سراسر جهان است که باورمند و الهام گرفته از ارزش های شناخته شدۀ جامعۀ آمريکا در تمامی جهان می باشند، [لحظۀ غرورآفرينی است.] همچنين، پيروزی شما [همچنين گواه بارزی] يادآور شايان توجهی است بر اين واقعيت است که می توان به تغييرات بنيادی از طريق صندوق رای [می توان] در يک پروسۀ آزاد و منصف[انه] انتخاباتی به تغييرات بنيادی دست يافت آقای رئيس جمهور منتخب، هم اکنون، با تجسم دورنمای تغييراتی که قول آنها را داده ايد، انتظارات بسيار وسيعی از سوی [در ميان] مردم عادی در اقصی نقاط جهان، برانگيخته شده است و اين اميد را در قلبشان در دل هايشان ايجاد ساخته [بوجود آمده] که آنها نيز در پيروی [آيا منظور از کلمه ی اخير " به پيروی از..." بوده، يا " بدنبال ...ِ"؛ معلوم نيست، تا بتوان صحيح و سليس آن را بجايش نشاند] از نمونۀ موفق و بارز شما، می توانند به جوامعی که براساس معيارهايی [هدف هايي؛ يا، موازيني؟ ؛ زيرا معيار به معنی محک، وسيله ی عيارگرفتن است و موازين، جمع ميزان است به معنی هنجار که معادل "نورم" (norme) در زبان های غربی است] چون صلح، آزادي، عدالت و اميد به ترقی بنا شده باشد، دست يابند. در هيچ کجای جای دنيا [يا: هيچ نقطه ی جهان] تمايل به چنين تغييراتی مشهود تر از ميهن من، ايران نيست. ملت ايران در ميان از جمله ی [يا: يکی از] مشتاق ترين آرزومندان دسترسی به ارزش هايی هستند است که با پيروزی شما در ماه های اخير مترادف شده است. بدون ترديد، ما ترديد نداريم که ايرانيان نيز خواهند توانست مبارزات خود شان را برای در راه دست يافتن به آزادی های فردی و اجتماعی را، همراه با بازيابی و تامين غرور و احترامات انسانی شان حرمت ملی خود، [ضمن برخورداری از حمايت های همه ی آزاديخواهان جهان، و از آن جمله] با پشتيبانی [معنوی مردم آمريکا وشخص ِ] شما،به نتيجۀ نهايی اش برسانند.
موفقيت روزافزون شما را در تمامی تلاش های آينده تان آرزومندم رضا پهلوی

********* پيام شهريار ايران (!) به رئيس جمهور منتحب ايالات متحده آمريکا علامت (!) از احترام آزادی است يادداشت روز، وبلاگ احترام آزادی ، ۱۲ آذرماه ۱۳۸۷

اخیرا نوری علا که صدای فرهنگی استبداد شاهی است و بنظر میاید به گروه فوق هم نزدیک است تحرکاتی را در این زمینه شروع کرده است.اینها دنبال منافع طبقاتی خود هستند و با دیکتاتوری ولایت فقیه تا آنجا مخالفند که منافع آنان را بخطر میاندازد و پس از آن منافع ملت اگر بخطر بیفتد باکی ندارند.اینها بنام آزادی ولی در واقع برای خودشان مبارزه میکنند ولی برای فریب نوده ها دم از دمکراسی میزنند. مطالب بیشتر را در لینک زیر گذاشته ام اگر حوصله دارید آن را مطالعه کنید تا بضعف نیروی سوم که نه مذهبی و نه سلطنت طلب است پی ببرید . راهی برای تقویت این خط سوم که لازم است خطی که ماهیتی علمی و روشن فکرانه و دلسوز همه اقشار ملت است باید پیدا شود.
http://efsha.squarespace.com/blog/2008/12/1/641238825076.html

مهدی عربشاهی خبر داد: حضور بر سر مزار سه دانشجوی شهید ۱۶ آذر در روز جمعه

چهارشنبه ۱۳م آذر ۱۳۸۷

دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت خبر داد:
حضور بر سر مزار سه دانشجوی شهید ۱۶ آذر
بررسی” دانشگاه و جریانات دانشجویی” در منزل پیمان

جمعی از اعضای شورای مرکزی و شورای تهران دفترتحکیم وحدت به همراه اعضای انجمن‌‏های اسلامی شهرتهران روز جمعه ۱۵ آذرماه با حضور بر سرمزار سه شهید دانشجوی ۱۶ آذر، یاد و خاطره این سه شهید و روز دانشجو را گرامی می‌‏دارند.

مهدی عرب‌‏شاهی، دبیرتشکیلات دفترتحکیم وحدتدر گفت‌‏وگو با خبرنگار”ایلنا”، با بیان این مطلب، تصریح کرد: این مراسم از ساعت ۱۴:۳۰، در امامزاده عبدالله آغاز خواهد شد.

وی افزود: همچنین صبح جمعه و پیش از برگزاری مراسم بزرگداشت سه دانشجوی شهید ۱۶ آذر، مراسم دیگری از سوی اعضای شورای مرکزی و شورای تهران دفترتحکیم وحدت، با حضور درمنزل حبیب‌‏الله پیمان برگزار خواهد شد.

دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت ادامه داد: در این نشست من و عبدالله مومنی به بحث و تبادل نظر درخصوص” دانشگاه و جریانات دانشجویی”خواهیم پرداخت.

پنجشنبه ۱۴م آذر ۱۳۸۷خیمه شب بازی تکراری؛ دکتر محمد ملکی

پنجشنبه ۱۴م آذر ۱۳۸۷

بار دیگر گرمای بی رمق انتخابات، قدرت پرستان زمستان خواب را به وول وول انداخته تا اعلام کنند ما هم هنوز ‏زنده ایم و جان داریم و نان می خواهیم. زمستان خوابهائی که وقتی به خواب می روند، همگان گمان می برند که ‏مرده اند و از مرده، جنب و جوش و حرکت نباید توقع داشت.‏

آیا ۳۰ سال برای فراگیری یک تجربه کافی نیست؟ درست است که می گویند ایرانی ها حافظه تاریخی ضعیفی ‏دارند، اما ملتی که با تاریخ و در تاریخ ۳۰ ساله رژیم ولایی زیسته و با گوشت و پوست آنرا لمس کرده و می‎کند ‏آیا باز هم فریب خواهد خورد و آیا دگربار عروسک این خیمه شب بازی که هرازگاهی تکرار می گردد، خواهد ‏شد؟ باور ندارم. اکثریت مردم ایران آگاه و هشیارند و انتخابات هایِ اخیر انجام شده، شاهد این مدعاست. چرا ‏حاکمیت مجبور می شود انتخابات را با انواع فریبکاریها و تقلب ها برگزار کند، تا آنجا که برای کشاندن مردم به ‏پای صندوقها فتوا بر وجوب شرکت مردم صادر کند و با ایجاد ترس و وحشت جمعی را وادار به اینکار نماید؟ و با ‏تمام این ترفندها طبق آمار خودشان باوجود انواع دستکاریهایی که در آن صورت می گیرد، ده ها میلیون ایرانی از ‏شرکت در انتخابات خودداری می کنند. [در انتخابات مجلس نهم بیش از ۵۰ درصد کسانیکه حق شرکت داشتند] ‏حال در چنین شرایطی چگونه است آنها که با بی تفاوتی در برابر کشتارهای دهه ۶۰ و همه ی ظلم و ستم ها، نه ‏تنها سکوت که همکاری در این اعمال کردند و هنوز هم می گویند اقتضای آن زمان این بود، به یاد مردم افتاده اند ‏و از آنها می خواهند که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند و به کسانی که ۳۰ سال به عنوان وکیل و وزیر ‏و رئیس جمهور و رئیس مجلس و دیگر مشاغل دولتی، عامل بوجود آمدن این وضع هستند، رای بدهند بدون آنکه ‏جوابگو باشند که وضع موجود را که شما باصطلاح اصلاح طلبان می خواهید از درون نظام اصلاح کنید چه ‏کسی، چه کسانی و چه قدرت بدستانی بوجود آورده اند؟

بی مناسبت نمیدانم بار دیگر نوشته ای را که در تابستان ۱۳۷۹ در سمینار “اصلاحات چیست و اصلاحگر ‏کیست؟” ارائه کردم یادآور باشم تا درسی باشد و عبرتی.‏

در پایان آن مقاله آمده است:‏
‏”در خاتمه می گویم باید اصلاحات صورت گیرد این یک واقعیت است اما اصلاح بوسیله ی عوامل افساد و ‏انحراف یک فریب نیست؟ شاید این سه سال که از حکومت اصلاح طلبان می گذرد نشان داده باشد که مشکل ‏کجاست و چرا گامی به سوی آزادی و برابری پیش ننهاده ایم. پس از گذشت ۳ سال از صدارت آقای خاتمی ‏براستی متوجه مراد آقایان از مفهوم اصلاحات مورد نظرشان شده ایم؟مسلما دیگر نمی توان مانند گذشته حکومت ‏کرد و باید تغییراتی بوجود آید و جراحی هایی صورت گیرد. اما امروز میزان عمق جراحی مورد نظر را چه ‏کسی تعیین می کند؟ جراحی عمیق بدست سردمداران اصلاحات فعلی امکان پذیر نیست. برای مثال در دو پرونده ‏ی قتلهای زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه عملا این تناقض آشکار شد، از یک سو شعار اصلاح طلبی و تشکیل ‏پرونده و برپائی دادگاه عادلانه و سایر ملزومات را می طلبد و از سویی دیگر عمیق شدن در آن، ارکان نظام را ‏زیر سوال می برد. نظامی که نیاز به وجود سرکوبگرانی چون نظری ها و نقدی ها دارد چگونه میتواند حکم ‏محکومیت برایشان صادر کند؟

مراد از اصلاح طلبی و عمق و هدف گیری آن را از لابلای مواضع سخنگویان جریان موسوم به اصلاح طلب به ‏راحتی می توان دریافت. برای نمونه فقط به ذکر اظهارات یکی از تلاشگران این جریان تحت عنوان “تداوم ابتکار ‏عمل، تداوم نظام” به نقل از “کتاب تراژدی دموکراسی در ایران صفحه ۳۶-۳۷” میپردازم.‏

‏”اگر امروز تحت فشار کسانی که ممکن است خودشان در این فجایع به نحوی آلوده باشند، ادامه تحقیقات و ‏رسیدگی و مجازات قانونی عاملان آنها قفل شود، بدون شک ابتکار عمل در ادامه ی افشای این جنایت ها به دست ‏دشمنان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی افتاده، آنها با استفاده از این ابتکار عمل به تطهیر خود و جنایت های ‏متنابهی که داشته اند پرداخته و حامیان و اصلاح طلبان درون نظام را دنباله رو خویش خواهند ساخت. اما اگر ‏ابتکار عمل در دست اصلاح طلبان درون نظام باشد و سایرین در حاشیه ی آنها حرکت کنند و بدنامی های ملصق ‏بر پیشانی نظام اسلامی توسط آنها پاک شود، جمهوری اسلامی غسل تعمید یافته و با سلامت و صلابت احراز شده ‏به حیات خود ادامه خواهد داد.”‏

در جمع بندی این سه سال بیانات آقای خامنه ای می تواند فصل الخطاب باشد. “اصلاحات واقعیت است. می بایست ‏مرکزی هوشمند، مقتدر و خویشتندار شتاب و آهنگ آن را کنترل کند.”‏

و به عبارتی آن میزان از اصلاحات که به قول نویسنده برای غسل تعمید رژیم لازم است انجام شود نه آن اندازه ‏که معنای اصلاحات واقعی است.‏

آقای خاتمی و دوستانش دچار یک پارادوکس هستند. مگر می شود هم قدرت های فراقانونی و مطلقه را قبول داشت ‏و هم دم از مردمسالاری و قانونمداری و جامعه مدنی زد؟ این تضاد را چگونه حل باید کرد؟

سخن آخر اینکه اصلاحات در شرایطی و بدست جریاناتی متولد شد که از روز نخست غیرطبیعی می نمود و ‏امروز بعد از ۳ سال نارسائی های آن کاملا آشکار گردیده است. اگر می بینیم تنها دست آورد این مولود جدید ‏انتشار چند نشریه با خط قرمزهای فراوان و به صحنه آمدن چند نویسنده نقاد بود که یک مرتبه به باد می رود و چند ‏نفری هم که پای خود را بیش از گلیم تعیین شده دراز کرده اند امروز در زندان بسر می برند. باید اذعان نمود ‏مشکل ما بعد از انقلاب ریشه در قانون اساسی و تضادهای موجود در آن دارد که امروز با سرباز کردن این غده ‏نیاز به یک جراحی عمیق در آن احساس می شود.‏

باید پس از دو دهه تجربه، از نسلی که به قانون اساسی فعلی رای نداده است کمک گرفت و شرایط یک همه پرسی ‏کاملا آزاد را فراهم ساخت. اگر ملت به قانون اساسی فعلی بویژه بحث ولایت مطلقه ی فقیه رای داد هیچ کس تا ‏یک دهه دیگر حق اعتراض نداشته باشد ولی اگر نپذیرفت هیاتی مرکب از نمایندگان واقعی مردم، حقوق دانان و ‏کارشناسان، استادان، روزنامه نگاران، زنان و اقلیت های قومی و مذهبی و دیگر اقشار جامعه با درس آوزی از ‏تجربه قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانونی تنظیم کنند و به رای ملت بگذارند که حلال مشکلات جامعه باشد و ‏مردم را بر سرنوشت خود مسلط سازد و استقلال و آزادی و حاکمیت ملی و جمهوریت و برابری را تضمین نماید ‏و استبداد و فاشیسم را برای همیشه در این کشور ریشه کن سازد و مگر میزان رای ملت نیست و گذشته نباید ‏چراغ راه آینده باشد.” [کتاب اصلاحات هم استراتژی، هم تاکتیک صفحات ۲۱۳-۲۲۴ چاپ ۱۳۷۹]‏

این تحلیل حدود ۹ سال قبل و در سومین سال ریاست جمهوری آقای خاتمی نوشته و انتشار یافت. همان موقع ‏نویسنده مورد سخت ترین سرزنش های اصلاحاتی ها و حتی دوستان! قرار گرفت ولی همیشه زمزمه می کردم:‏
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم - سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور‏

و در همان سال در زمان صدارت جناب خاتمی [۲۱/۱۲/۷۹] باتفاق ده ها تن از دگر اندیشان به زندان مخوف ‏عشرت آباد [۵۹] و زیر شکنجه سفید که وصف آن بارها رفته است، گرفتار آمدیم و همین آقای خاتمی که باز ‏جمعی از اصلاحاتی ها درصدد به مسند نشاندن مجدد ایشان هستند، نه تنها در مورد قتلهای زنجیره ای، حمله به ‏کوی دانشگاه، توقیف فله ای روزنامه ها و مجلات، دستگیری و زندانی کردن دگراندیشان و دهها عمل غیرقانونی ‏اعتراض جانداری نکرد و نخواست یا نتوانست در برابر قدرتهای مافوق، از حقوق مردم که در همین قانون اساسی ‏آمده دفاع کند، امروز باز هم می گوید:‏

‏”قانون اساسی مبنای نظم ماست که کاملا با مبانی دینی ما سازگار است. قانون اساسی را خبرگانی تدوین کرده اند ‏که منتخب مردم بوده و با اصرار حضرت امام [ره] قانون تدویم شده را به رفراندوم گذاشتند و این از وجوه بارز ‏اختلاف انقلاب ما با انقلابهای بزرگ دنیاست.”‏

و باز در یزد در گفتگو با ایسنا و با اشاره به انتخابات ریاست جمهوری آتی گفت:‏
‏”طبیعی است اگر مردم بخواهند در خدمتشان خواهم بود، اما اگر ملاحظاتی داشته باشم با مردم حرف خواهم زد و ‏من و مردم همدیگر را قانع خواهیم کرد.” [روزنامه اعتماد ملی یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷]‏

معلوم نیست ایشان از کدام مردم سخن می گویند و فکر می کنند تا چه اندازه با این سخنان توخالی میتوان مردم را ‏بار دیگر فریب داد. باید از آقای خاتمی که پس از هشت سال ریاست جمهوری فرمودند من یک “تدارک چی” بوده ‏ام پرسید چه تغییر اساسی بوجود آمده که فکر می کنند پس از اشغال کرسی ریاست جمهوری [بفرض] بار دیگر ‏نگویند من تدارک چی بودم؟ آیا از قدرت فراقانونی ولایت مطلقه فقیه کاسته شده یا قانون اساسی ای که مورد قبول ‏ایشان است تغییر کرده و یا می پندارند “حکم حکومتی” دیگر صادر نمی گردد؟ یا آنها که هر ۹ روز یک توطئه ‏علیه ایشان می کردند - به گفته خود آقای خاتمی - دست از اینکارها برداشته اند و به جای توطئه کردن گل به پای ‏ایشان می ریزند و بدون وضو نام ایشان را بر زبان نمی آورند؟ آقای خاتمی با چه ترفندی می خواهد اختیارات ‏رئیس جمهور را افزایش دهد؟ آیا با اطاعت صرف از ولی فقیه و اعتقاد به قانون اساسی و ولی مطلقه فقیه چه ‏کاری جز آنچه در ۸ سال ریاست جمهوری کرد می تواند بکند؟ اینکه بعضی از خاتمیِ متفاوت سخن می گویند، ‏هدف آنها از این گفته چیست؟ اگر مقصود این است که خاتمی از نظر سلولهای تشکیل دهنده اش و سن و سال با ‏گذشته متفاوت است این امری طبیعی و صحیح است. اما اگر منظور اینست که خاتمی برخلاف دوره گذشته ‏‏”حکومت آسان” را انتخاب نخواهد کرد و در مقابل بی قانونی ها و تجاوز به حقوق مردم و حکومت مطلقه خواهد ‏ایستاد چه کسی این تفاوت را خواهد پذیرفت؟ گذشته ی ایشان و اعمال و موضع گیریهای خاتمی نشان داده است ‏که از روزهای اول انقلاب که به وکالت و وزارت و ریاست جمهوری و بسیاری از مشاغل کلیدی برگزیده شد، ‏هرگز جز اطاعت از دستورات ولی مطلقه کار دیگری نکرد. خاتمی خاتمی است ! چه وکیل باشد، چه وزیر باشد ‏و چه رئیس جمهور تفاوتی وجود ندارد. حال یک سوال اساسی مطرح می گردد و آن اینکه آقای خاتمی در توضیح ‏شرایط خود برای شرکت در انتخابات پس از بیان حرفهای تکراری و تعریف و تمجید از رهبران انقلاب و قانون ‏اساسی می گوید: “مثل اینکه امروز از نظر رسانه های گروهی و تریبون های اصلی که باید اطلاع رسانیِ درست ‏کنند، مملکت گل و بلبل است و نه گرانی هست و نه مشکلی وجود دارد. نه بیکاری، نه فقر، نه فساد و نه فحشاء ‏است”. [روزنامه کارگزاران چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷]‏

آقای خاتمی باید جوابگو باشد که این گرانی، بیکاری، فقر، فساد و فحشاء مگر زائیده ی ۳۰ سال حکومت شما و هم ‏پالکی هایتان نیست؟ مگر شما پس از طی دوره چندساله سرپرستی مسجد هامبورگ و پس از پیروزی انقلاب که ‏به ایران آمدید از همان روزهای نخست در سمت وکالت و سرپرستی روزنامه کیهان، وزارت، ریاست جمهوری ‏و… یکی از عوامل وضع حاضر نبوده اید؟ مگر شما پس از نطق پیش از دستور مهندس بازرگان در مجلس ‏شورای اسلامی و پائین کشیدن او از تریبون [۱۵ مهر ۱۳۶۰] طی سه مقاله در روزنامه ی کیهان - از ۱۶ مهر تا ‏‏۱۹ مهر - چنان به مهندس بازرگان حمله نکردید که امروز آقای حسین شریعتمداری باید اعتراف کند که در لجن ‏پراکنی به دگر اندیشان شاگرد کوچک مکتب شما هم به حساب نمی آید؟ [از خوانندگان این نوشته به ویژه نسل جوان ‏می خواهم این سه شماره روزنامه کیهان را تهیه کنند و مقالات آقای خاتمی را]. میگویند حافظه تاریخی مردم ‏ایران ضعیف است. اما هستند کسانیکه پرونده اعمال و رفتار ۳۰ ساله شما را زیر بغل دارند. آقای خاتمی که ‏امروز بعضی از افرادی که دلشان برای وزارت و وکالت و سفارت و استانداری و… پر می زند میخواهند از او ‏مجسمه آزادی خواهی و آزاد اندیشی و دفاع از مظلوم و دشمن ظالم و طرفدار مردمسالاری و قانونمداری بسازند، ‏دفاع از بی رحمترین جلادان را چگونه توجیه می کنند؟

ایشان در سال ۶۰ در اعتراض به نطق پیش از دستور مهندس بازرگان می فرمایند: ‏
‏”بسیاری از کسانی که امروز در همین دادگاههای انقلاب - که مورد اعتراض شمایند- تنها به خاطر دفاع از اسلام ‏و پاسداری از دست آوردهای انقلاب اسلامی شب و روز زحمت می کشند، انسانهایی سرشار از عاطفه و رحمتند. ‏اما مسئولیت اسلامی و تعهد انسانیشان و نیز فرمان خدا، آنان را وا می دارد که قاطعانه در برابر آدمکشانی که ‏موجودیت انقلاب و جمهوری اسلامی را به خطر انداخته اند بایستند و فساد را از ریشه برکنند.” [سرمقاله های ‏کیهان بقلم آقای محمد خاتمی ۱۶، ۱۸ و ۱۹ مهر ۶۰]‏

من از مشاهدات و اعمالی که همین انسانهای سرشار از عاطفه و رحمت در همان روزها که این مقاله نوشته شده ‏‏[دهه۶۰] در زندان اوین بر سرم آوردند، چیزی نمی گویم. فقط چند جمله از سخنان آقای مهندس عباس امیرانتظام ‏را که در ملاقات دانشجویان شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت گفته اند می آورم تا معلوم شود آقای خاتمی در آن ‏روزهای مرگ و خون و شکنجه چه موضعی داشتند و این انسانهای سرشار ار عاطفه با دگراندیشان چه می ‏کردند. مهندس امیرانتظام در دیدار با شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت با اشاره به رخدادهای دوران اصلاحات و ‏برخی مواضع خاتمی می گوید: ‏
‏”خیلی مطالب هست که اگر من زنده بمانم باید روزی بگویم و یا بنویسم. مثلا پس از ترور اسدالله لاجوردی توسط ‏مجاهدین خلق، آقای خاتمی مصاحبه ای کرد که ایشان را سرباز وفادار اسلام و ایران نامید. ایشان اگر نگفته بود ‏که آقای لاجوردی سرباز ایران بوده به من ارتباطی پیدا نمی کرد ولی ذکر این جمله باعث شد تا من بعنوان یک ‏شهروند ایرانی که چیزهای زیادی در مورد ایشان می دانم و دیده بودم، در مصاحبه ای آنها را بازگو کنم که منجر ‏به آن شد که بار دیگر به زندان بازگردم. در دوران اصلاحات که آقایان مدعی فضای باز سیاسی بودند ما را از ‏زندان با ماشین حمل گوشت برای ملاقات می بردند که من مجبور شدم نامه ای بنویسم و در آن نوشتم که آقای ‏خاتمی ما گوسفند نیستیم و انسانیم.” خبرنامه امیر کبیر، شنبه چهار آبان، دیدار شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت ‏با محمد ملکی، سعید حجاریان و عباس امیر انتظام

می بینید آقای خاتمی و دیگر اصلاحاتی ها برخلاف آیت الله منتظری در سمت قائم مقامی رهبری و مهندس ‏بازرگان و یکی دو دگراندیش دیگر نه تنها به فجایع دهه ۶۰ و نسل کشی تابستان ۶۷ اعتراض نمی کنند که ‏عاملان این جنایت را مورد تفقد قرار می دهند و آقای لاجوردی را سرباز وفادار اسلام و ایران نام می نهند. برای ‏بهتر روشن شدن این مسئله که چرا مدعیان اصلاحات تا این حد سعی می کنند خاتمی را به صحنه انتخابات ‏بیاورند، نقل قولی از یکی از بزرگان را در اینجا بی مناسبت نمی دانم. “می گوید روزی در خدمت آقای خاتمی از ‏او سوال کردم فرق من و شما چیست؟ گفت: نمیدانم تو بگو ! گفتم فرق من و تو در این است که تو برای حفظ نظام ‏تلاش می کنی و من برای حفظ ایران که اگر ایران نباشد نظام هم نخواهد بود.”‏

‏ امروز تمام کسانی که داوطلبی آنها مورد قبول قرار می گیرد چاره ای ندارند جز اینکه در جهت حفظ وضع ‏موجود تلاش کنند. چون اگر یک دگرگونی بنیادی صورت گیرد همه ی حکومت گران از جمله خاتمی، کروبی، ‏نوری، موسوی و… باید پاسخگو باشند که چرا مملکت را به وضعی کشانده اند که صدای همه در آمده است. ‏همیشه هنگام هر انتخاباتی داوطلبان حرفهای قشنگی می زنند، اما در همین حرفها و شعارها می توان دم خروس ‏را دید.از جمله آقای کروبی در مصاحبه ای با عباس عبدی می گوید:‏

‏”اتفاقا من خدمت رهبری رفته بودم و اعلام کردم که جمعی از من برای حضور در انتخابات دعوت کرده اند… در ‏حضور مقام رهبری توضیح دادم که اکنون از نظر داخلی، منطقه ای و اقتصادی وضعیت ویژه ای حاکم است و ‏مجموع اتفاقاتی که در انتخابات قبل به بعد رخ داده دست به دست هم داده و شرایط خاصی را رقم زده است…. ‏علت شکست ما در دوران اصلاحات همین بود که اگر حرف چریکی بزنیم و در خانه و در محفل رفاه باشیم معلوم ‏است که چه نتیجه ای می دهد. اگر ما به لوازم و شعارهایمان پایبند بودیم و یا شعارهایی می دادیم که با لوازم ‏موجودمان همخوانی داشته باشد کار به اینجا نمی کشید.”‏

آقای کروبی در مورد مخالفت با تاسیس “تلویزیون صبا” از سوی حزبش می گوید:‏
‏”من میخواستم در چهارچوب قوانین کشور کار کنم. ولی وقتی دیدم که باعث دردسر برای دیگران می شود از ‏خواست خود صرفنظر کردم….من تا عصر دو شنبه نمی دانستم چه شده است. رفتیم به ملاقات و در آنجا گفتم که ‏من نفر دوم هستم اما ایشان [رهبری] به من گفتند که وزارت کشور و رئیس جمهور [خاتمی] می گویند که بهترین ‏و سالمترین انتخابات بوده است. رهبری حتی گفتند من گفته ام حالا این شهرهایی که آقای کروبی می گویند را ‏بررسی مجدد کنید. اما آنها [وزیر کشور آقای خاتمی] می گویند درست است…. حکم حکومتی را قبول دارم برای ‏مواردی ضروریست…. من مدافع حکم حکومتی هستم. در آنجایی که کارها با یک گره و مشکل جدی روبرو می ‏شود و احتیاج به گره گشایی دارد….” [هفته نامه شهروند امروز ۵ آبان ۱۳۸۷ شماره ۶۹]‏

باید از آقای کروبی پرسید وقتی در نظامهای دموکراتیک با گره و مشکل جدی روبرو میشوند، تصمیم گیرنده و باز ‏کننده گره مردم هستند یا یک فرد؟ ایشان با چنین تفکراتی چگونه می خواهند مشکلاتی را که ۳۰ سال است دامنگیر ‏سرزمین ما شده حل کنند؟ راستی چه تفاوتی بین خاتمی و کروبی و احمدی نژاد و دیگر کارگزاران رژیم ـ که از ‏فیلتر شورای نگهبان رد می شوند- وجود دارد که مردم باید یک بار دیگر آزموده را بیازمایند و سر صندوقهای اخذ ‏رای حاضر شوند؟

مگر جز این است که این بتان عیار هر روز به شکلی در آمده اند تا رژیم را حفظ کنند و دردی بر دردهای مردم ‏بیافزایند؟ این عاملان فساد که امروز دم از اصلاح می زنند چگونه می خواهند و قادر خواهند بود نسخه ای برای ‏تسکین دردهای بی شمار مردم بپیچند؟ با کدام قدرت و مقاومت؟ اینها که با یک تشر کوچک تبلیغات انتخاباتی را به ‏حداقل کاهش می دهند و آنهمه هیاهو را یک مرتبه به سکوت تبدیل می کنند چگونه قادر خواهند بود در برابر ‏تشرهای بزرگ مقاومت کنند؟ مگر همین آقایان خاتمی و کروبی مجلس و دولت را با یک حکم حکومتی فشل ‏نکردند؟ راستی از قدرت چه کسی کاسته شده و بر قدرت چه کسانی افزوده شده که می خواهند باز این بازی ‏مسخره [انتخابات] را تکرار کنند؟ به نظر من آن کس یا کسانی حق دارند وارد صحنه انتخابات شوند که ابتدا ‏تکلیف خود با مسائل اساسی جامعه، از جمله جنایات دهه ۶۰ را روشن کنند و بطور دقیق و شفاف مخالفت خود را ‏نسبت به مسائل زیر که در حال حاضر مانع هر تحول ریشه ای می باشند اعلام نمایند.‏

‏-‏ ولایت مطلقه فقیه
‏-‏ حکم حکومتی
‏-‏ نظارت استصوابی شورای نگهبان‏
‏-‏ مجمع تشخیص مصلحت نظام
‏-‏ قدرت مافوق قانون که همه کار می کند و در برابر هیچکس جوابگو نیست.‏

اگر کسی پیدا شود که برنامه خود را تعیین تکلیف با این نکات قرار دهد و برای تحقق این خواسته ها به هر قیمت ‏بایستد و بی عنایت به نظر شورای نگهبان در تعیین صلاحیت و خارج از چهارچوب نظارت استصوابی و با شرط ‏رعایت ضوابط یک انتخابات آزاد از سوی حکومت خود را کاندیدای “مستقل” اعلام و بازی انتخابات را به یک ‏رفراندوم آزاد تبدیل نماید، شاید بتوان آن خیل عظیم مردمی را که شرکت در پای صندوقهای رای را بر خود حرام ‏کرده اند، به پای صندوقهای یک انتخابات آزاد و سالم و شفاف که در آن از تقلب و آمار سازی و فتوای وجوب ‏شرعی و فریبکاری و ترس و وحشت اثری وجود نداشته باشد کشاند. در غیر اینصورت در انتخابات آینده هم جز ‏یاس بیش از پیش مردم و “به خدا پناه بردن” و “معجزه خوابی دوساعته” و “بداخلاقی های بیشمار” و ناله و افغان ‏پس از شکست چیز دیگری وجود نخواهد داشت.‏

و اما سخن آخر ؛ در نوشته های متعدد بیش از ۹ سال است مرتب تکرار می کنم تنها راه نجات مراجعه به آراء ‏عمومی است. در یک نظر سنجی آزاد و شفاف و زیر نظارت مراجع بین المللی تا مردم نظر خود را در مورد نظام ‏ولائی و قانون اساسی آن ابراز دارند. در غیراین صورت روز به روز به فقر و فساد و دروغگویی و بی کاری و ‏تورم و فحشاء و اعتیاد و… افزوده خواهد شد. ‏

امروز شاهدیم پس از گذشت ۳۰ سال از سقوط نظام شاهی و استقرار رژیم شیخی مردم دچار چه مشکلات عظیمی ‏شده اند. گفتم حال اگر کاری نکنید فردا دیر است و باز هم تکرار می کنم. اما چه زود ضربه دیگری وارد شد و ‏دیدید نتیجه عدم توجه به خواستهای مردم را و دیدید قشری که به آن بعنوان یکی از پایه های تزلزل ناپذیر حکومت ‏اسلامی می نگریستید و می پنداشتید همیشه یار و مددکار شما خواهد بود یعنی قشر بازاری چگونه در برابرتان ‏ایستاد و به خیل فرهنگیان، کارگران، دانشگاهیان، دانشجویان، دانش آموزان و زنان و… پیوست و صدای ‏اعتراض علیه رژیم را بلند کرد. مطمئن باشید با راهی که در پیش گرفته اید نه تنها نمی توانید بیش از این بر ظلم ‏و فشار و شکنجه و اعدام و نیروهای سرکوبگر تکیه کنید که زود است شاهد نافرمانی و اعتراضات بدنه ی سپاه و ‏بسیج و ارتش و نیروهای انتظامی و خانواده شهدا و معلولین و جانبازان و حتی بعضی از کارگزاران حکومت ‏باشید. وقتی که دیگر کار از کار گذشته و نافرمانی سراسری و همه گیر شده که آن روز پشیمانی سودی نخواهد ‏داشت.‏

بد نیست با جملات اخیر آقای خاتمی و آیت الله حسینعلی منتظری به این مقال پایان بخشیم‏‎.‎‏ جناب خاتمی در دیدار ‏اعضای حزب مردمسالاری می گوید: “هدف ما این است که رهبری در اوج عزت باشد.”‏

و این در حالی است که آیت الله منتظری در دیدار با اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت می فرماید:‏
‏”هدف همه ی ما باید عزت ملت، ارتقاء کشور و تامین حقوق مردم باشد. رئیس جمهور باید هدف اصلی خود را ‏عزت ایران و مردم قرار دهد. اگر قرار باشد رئیس جمهور تدارکچی مقامات بالاتر باشد و همه کارها را با کسب ‏اجازه انجام دهد، نمی توان امیدی به انتخاب یک رئیس جمهور اصلاح طلب هم داشت.”‏

وزارت بهداشت یا وزارت اطلاعات؟!




چهارشنبه ۱۳م آذر ۱۳۸۷


خبرنامه امیرکبیر: در پی فشارهای اخیر بر دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی و احضار دانشجویان این دانشگاه به شورای انضباطی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، این شورای انضباطی برگه های مخصوصی همچون برگه های اعتراف نویسی وزارت اطلاعات در برابر دانشجویان قرار داده می دهد و از آنان می خواهد تا پاسخ سوالات مطرح شده در این کمیته را بر روی آن بنویسند و به اصطلاح بازجویی می شوند.


تصویر زیر از برگی تهیه شده است که دانشجویان احضار شده به شورای انضباطی مرکزی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی باید پاسخ های خود را در آن بنویسند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر فشار بر دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی طی مدت اخیر افزایش پیدا کرده است. در ابتدای هفته جاری نیز سید مهدی طیبی دبیر شورای انضباطی مرکزی دانشجویان وزارت بهداشت، طی مصاحبه ای صراحتا از حضور والدین دانشجویان در شورای انضباطی دانشگاه برای کنترل دانشجویان خبر داده و گفت: “بعد از دخالت مستقیم والدین، کنترل هم از طرف دانشگاه و هم از طرف خانواده انجام می شود.”

طیبی در مصاحبه خود همچنین به تهدید دانشجویان از همان روزهای اول آغاز دانشگاه اذعان کرده و گفت: “سعی شده در ابتدای ورود دانشجویان نسبت به توجیه آنها در اردوها به صورت شفاهی و کتبی انواع تخلفاتی که معمولاً در محیطهای دانشجویی انجام می شود را گوشزد کنیم و راههای مقابله با آنها را نیز به دانشجویان آموزش دهیم.”

وی افزود: “هشدارهای بازدارنده هم در حد امکان در فضاهای دانشجویی دانشگاههای علوم پزشکی نصب شده است.”

گفتنی است از زمان آغار به کار کامران باقری لنکرانی در سمت وزارت بهداشت که از مریدان مصباح یزدی می باشد، محدودیت های فراوانی در دانشگاه های علوم پزشکی کشور که زیر نظر این وزارتخانه می باشند، برای دانشجویان اعمال شده و تعداد زیادی از دانشجویان به کمیته های انضباطی دانشگاه خود و یا کمیته انضباطی مرکزی احضار شده و با احکام انضباطی روبرو شده اند.