۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

پيام زندانيان زندان اروميه در سی امين روز اعتصاب غذا


کميته حمايت از اعتصاب غذای زندانيان سياسی و مدنی: در سی امين روز اعتصاب غذای زندانيان زندان اروميه، زندانيان سياسی و مدنی اعتصاب کننده طی پيامی عزم خود را جهت ادامه اعتصاب غذا اعلام داشته اند. متن پيام به شرح ذيل است: همچنانکه می دانيد اعتصاب ما روز سی ام را پشت سر گذاشت. ۱۴ تن از رفقای ما هم اکنون در سلول انفرادی بوده و روز به روز با شکنجه های سنگين روحی و روانی و جسمی روبرو می شوند. از طرفی وضعيت زندانها و سلولهايی که رفقا در آن زندانی هستند نيز از لحاظ نظافت و سلامتی در وضعيتی وخيم بوده و در سلول هايی بسيار کوچک که در آن توالت هم تعبيه شده بسر می برند. سلولها بسيار مرطوب بوده و بوی بدی به مشام می رسد. احتمال بروز بيماريهای خطرناک داخلی و پوستی برای رفقا بسيار زياد است. تا بحال هيچ يک از مسئولين به نزد ما نيامده اند و جهت مداوای بيماران نيز هيچ پزشکی را روانه نمی کنند. پيام ما ما برای افکار عمومی و همه خلقمان و سازمانهای حقوق بشر اين است که جهت چاره يابی اين مسائل و پشتيبانی از مقاومت کنندگان در زندانها تمام تلاش خويش را به خرج دهند، تا با استفاده از متدهای حقوقی بتوان مطالبات ۶ گانه ی زندانيان را به گوش جهانيان برسانند. همچنين سلام خود را به همه نهادها و کسانی که پشتيبانی خود را از ما اعلام نموده اند و ما را تنها نگذاشته اند می رسانيم و بخصوص به زندانيان شهر دياربکر که جهت پشتيبانی از مقاومت زندانيان کردستان و ايران دست به اعتصاب غذا نموده اند سلام کرده و می گوييم که روح ما يکی است و تا به آخر ادامه خواهيم داد.

سلام و درود انقلابی زندانيان اعتصاب کننده ی
زندان اروميه ۲٣سپتامبر ۲۰۰٨

سبکتکين و آهو - محمد علی اصفهانی




من توی اتاق بودم. نمی دانم ساعت چند بود که باد آمد و در زد. ساعتِ من معمولاً شبانه روزی چند سال جلو و عقب می رود و مدتی است که ناچارم بيشتر از روی هوا، از جای خورشيد در آسمان، و از شکل پرواز پرنده ها وقت را تعيين کنم. يادم باشد از سعيده بپرسم که ساعت چند بود. او قاعدتاً بايد بداند. چون اصلاً ساعت ندارد و به همين دليل هيچ وقت ساعتش جلو و عقب نمی رود. از اين گذشته، باد درست همان موقع که سعيده از مدرسه به خانه رسيد آمده بود و در زده بود. و فکر می کنم که گندم ها را هم همان وقت به سعيده داده بود. موقعی که سعيده گندم ها را توی دفتر نقاشيش کاشت را هم نمی دانم. اما خوب يادم هست که وقتی خوشه ها رسيدند و تمام اتاق را پر کردند، کربلايی خانم داشت سر حوض، دستنماز می گرفت. ٭ آقا رسول برايم حلوا آورده بود و من نخورده بودم و گفته بودم: ˝مگر من بچه ام که به من قاقا لی لی می دهيد؟˝ و او گفته بود: ˝نه˝. و کربلايی خانم، ديگر نبود تا بيايد و با چادرنمازش گوشه ی چشم هايم را پاک کند و لابد بگويد: ˝خوب، من هم مثل ننه کاس آقا. اين شتری است که در خانه ی همه می خوابد. بالاخره بايد می رفتم ديگر˝. و من از همان سر خاک، اوّل يکمرتبه، و بعداً يواش يواش، بزرگ شده بودم. ٭ گفتم: ـ سعيده! وقتش رسيده که خوشه ها را درو کنيم. کربلايی خانم هم که از حياط برگشته بود همين نظر را داشت و می گفت ˝ننه کاس آقا آش گندم را خيلی دوست دارد˝. من و سعيده خوشه ها را درو کرديم و خرمن ها را روی تاقچه باد داديم و کوبيديم و با همديگر تقسيم کرديم. آن وقت کربلايی خانم با سهم خرمن سعيده آش گندم پخت. کاسه ی لعابی را پر از آش کرد و توی سينی مسی گذاشت. حوله يی رويش کشيد تا سرد نشود. سينی را دست من داد و گفت: ـ ببر برای ننه کاس آقا. ننه کاس آقا مثل هميشه کنار سکوّی زير زمين پشت آب انبار نشسته بود و چادرش را دور خودش پيچيده بود و قليان می کشيد. ـ ببخشيد ننه کاس آقا! اين مال شماست. قابل ندارد. آش گندم است. مادرم سلام رساند و گفت بدهم خدمتتان. هوا سرد است. می چسبد. کوچه ها خلوت و تاريک بودند و من می ترسيدم. زدم زير آواز. فايده نکرد. حتّی به نظرم يکی از لولو های قنات باريکه ی بالای گذر برايم سوت بلبلی کشيد و گفت : ˝ناز نفست˝. شايد هم اينطور نبود و من خيالاتی شده بودم. گفتم پس کاری کنم که ديگران هم از خانه بياييند بيرون و کوچه شلوغ بشود. همانجا وسط راه ايستادم و با صدای بلند شروع کردم به دم گرفتن: ـ پيرزنی را ستمی در گرفت/در گرفت/در گرفت دست زدو دامن سنجر گرفت/جَر گرفت/جَر گرفت. اين شعر را تازه ديشب از ˝بهر˝ کرده بودم و امروز صبح معلم قرائت فارسی گفته بود: ˝از بر کرده ای نه از بهر، گوساله ی نفهم˝. و من هنوز بعد از پنجاه سال به او نگفته بودم: ˝گوساله ی نفهم خودتی عنتر عينکي˝. اوّل، يکی از خانه اش بيرون آمد و دو نفر شديم. بعد، يکی ديگر آمد و سه نفر شديم. بعداً بقيه، يکی يکی و دوتا دوتا و سه تا سه تا آمدند و ديگر نمی دانم وقتی که به خانه ی ما رسيديم چند نفر شده بوديم. سعيده، دم در خانه منتظرمان بود. روسری تکّه پاره اش را بالاخره پارسال بعد از ده ماه دوندگی از اين زندان به آن زندان، توانسته بوديم از غسّالخانه يی که آدرسش را به ما داده بودند تحويل بگيريم. گذاشتش سر يک چوب بلند و جلوی ما راه افتاد و رفتيم پيش کربلايی خانم. کربلايی خانم گفت: ـ چه خبر است اين موقع شب، سر و صدا راه انداخته ايد؟ گفتيم: ـ کربلايی خانم! پيرزنی را ستمی در گرفت/در گرفت/در گرفت. توی راه که می آمديم ديديمش. دست زد و دامن سنجر گرفت/جر گرفت/جر گرفت. کربلايی خانم پرسيد: ـ سنجر چی کار کرد؟ گفتيم: ـ فحشش داد. کتکش زد. آخر سر هم بردندش زندان. کربلايی خانم گفت: ـ آخيش بميرم. ملاقات سعيده که می رويم يادمان باشد او را هم ببينيم. سبکتکين، سرش را از پنجره آورد تو و گفت: ـ نه. متأسّفم خانم! شما ها لايق مهربانی نيستيد. وقتی که بچه آهو را به مادرش پس دادم، مادره ادا و اطوار درآورد که آخر اين چه وضعی است. گفتم به شما ها رو که بدهند طلبکار هم می شويد. بچه اش را پس گرفتم و خودش را هم کشتم و کباب کردم و خوردم. با شما ها بايد اينطوری رفتار کرد. شما ها حيا نمی کنيد. چوب بيرق را از دست سعيده گرفتم و جلو رفتم و داد زدم: بی شرف بی ناموس! چرا کشتيش؟ شانزده سالش بود. تازه داشت يواش يواش بزرگ می شد. خون روسريش هنوز پاک نشده. نگاه کن. امّا تا آمدم بجنبم سنجر با خنجر از پشت گذاشت توی کتفم و گفت: ـ آره خوب کرديم. خودتم می فرستيم پيشش. گفتم: ـ اگه مَردي، زنگ که خورد بيا تو کوچه تا نشانت بدهم. در رفت و آق قويونلو ها را فرستاد و چشم که باز کردم ديدم توی زندان، پيش پيرزن هستيم. ٭ همه مان را با هم برده بودند. کربلايی خانم سرش را انداخت پايين و گفت: ـ خواهر! ببخشيد که نشد ها. ما می خواستيم برای شما آش گندم بياوريم. نگذاشتند. ننه کاس آقا آمد وسط که: ـ عيبی ندارد. من مال خودم را آورده ام. همگی با هم می خوريم. اما چون ديديم که کربلايی خانم خيلی ناراحتِ دختر آقا رسول است و می گويد ˝من که نباشم کی ترو خشکش می کند؟˝ فکر کرديم که به جای شام خوردن، بلند شويم برويم کربلايی خانم را ببريم پيش دختر آقا رسول. کربلايی خانوم پرسيد: ـ آخر چه طوري؟ گفتم با بادبادک من. ٭ باد خنکی می آمد و ستاره ها را توی هوا غِل می داد. يک ستاره افتاد تو دامنم. نگاه کردم. خودش بود: ستاره ی درشت و روشن من، که يک شب بارانی آخر تابستان گمش کرده بودم. تمام تابستان را به فکرش بودم. هرشب. درست از موقعی که می رفتم پشت بام و طاقباز توی رختخواب دراز می کشيدم و با او حرف می زدم، تا موقعی که خواب چشم هايم را پر می کرد. خودِ خودش بود. با مزرعه يی که می خواستم در آن بسازم. و با چشمه هايی که می خواستم کنارشان دراز بکشم وبع بع ِِ بع بعی های گل باقالاييم را گوش کنم. نمی دانم چه قدر ماندم و بغلش گرفتم و اين پا و آن پا کردم. اما وقتی به خودم آمدم ديدم بقيه از همان بالا درست پريده اند روی پشت بام و رفته اند داخل خانه. پرتش کردم هوا و گفتم: ـ وعده ی ديدار ما تابستان ديگر. همانجا. روی پشت بام. باشد؟ و بی آن که به او فرصت جواب دادن بدهم، نخ بادبادک را دادم دستش و خودم آمدم پايين. ٭ همه جا را بوی نان تازه پر کرده بود. گمانم سعيده سهم خرمن من را داده بود به کربلايی خانم تا برای ننه کاس آقا و پيرزن و بچه های محل نان بپزد. سهم من خيلی زياد بود. فکر می کنم شما هم بتوانيد مهمان ما باشيد. بعدش هم بايد کربلايی خانم را ببريم پيش دختر آقا رسول. ساعتش را درست نمی دانم. چون ساعت من معمولاً شبانه روزی چند سال جلو و عقب می رود. ساعتش را اگر از سعيده بپرسيد بهتر است. چون سعيده اصلاً ساعت ندارد و به همين دليل هيچ وقت ساعتش جلو و عقب نمی رود. امّا پنج تا گنجشک ديگر که بيايند سر شاخه ی درخت، ما مشغول خوردن صبحانه می شويم. صبحانه، نان تازه ی گندم و آواز گنجشک داريم. شما هم اگر می خواهيد، بفرماييد تو. قابلی ندارد.


۱۳۷۸ ـ ۱۳۶۶ http://www.ghoghnoos.org

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده از شهر گلپایگان روز پنجشنبه 4 مهر ماه تقریبا تمامی اعضای خانواده نیکبخت بایورش مامورین وزارت

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده از شهر گلپایگان روز پنجشنبه 4 مهر ماه تقریبا تمامی اعضای خانواده نیکبخت بایورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به اداره اطلاعات این شهر منتقل شدند.روز پنجشنبه بدخواهی معاون اداره اطلاعات گلپایگان همراه با تعدادی از مامورین وزارت اطلاعات به منزل آقای نیکبخت یورش بردند و خانم منیژه شفاعت 50 ساله مادر خانواده ،خانم نسرین نیکبخت همراه با 2 برادر ایشان را دستگیر و به اداره اطلاعات منتقل نمودند.آنها از ساعت 11:00 تا ساعت 14:00 تحت بازجوئی بدخواهی قرار داشتند که در حین بازجوئی تحت فشار و اهانت این فرد قرار داشتندو پس از ساعتها بازداشت خودسرانه آنها را آزاد کردند. مامورین وزارت اطلاعات همچنین همزمان به یکی دیگر از منازل آنها در شهر اصفهان یورش بردند و خانم هما نیکبخت را دستگیر و به اداره اطلاعات اصفهان منتقل نمودند.خانم هما نیکبخت دانشجوئی دانشگاه شهر کرد از ساعت 10:00 تا ساعت 19:00 تحت بازجوئی و اذیت و آزار آنها قرار داشت که او را هم ساعاتی بعد آزاد نمودند.در طی 2 هفتۀ گذشته این دومین بار است که به منزل این خانواده یورش برده می شود و آنها را بعد از ساعتها بازجوئی و اذیت وآزار آزاد می کنند.از طرفی دیگر آقای محمد نیکبخت فرزند دیگر این خانواده که مدتها است به بدترین بند این زندان منتقل گردیده و توسط فردی بنام عباس گرجی معاون اداره حفاظت و اطلاعات زندان اصفهان تهدید به مرک و تحت اذیت وآزار او قرار دارد. آقای نیکبخت به دستور هاشمی رئیس فعلی زندان و عباس گرجی از بند 2 به بند 3 منتقل گردید این بند محل نگهداری قاچاقچیان و مصرف کنندگان مواد مخدر می باشند و دارای شرایطی طاقت فرسا و غیر انسانی است.در این بند که چندین برابر ظرفیتش، زندانی جا داده اند و زندانیان بدلیل کمبود جا مجبورند که در راهروهای سرویسها و راه پله ها استراحت کنند.زندانیان این بند اکثرا مبتلا به بیماریها واگیر دار هستند.
***************************************

مورد محاکمه قرار دادن یکی از اعضای زندانی خانواده های قتل عام 1367
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران : بنابه گزارشات رسیده از بند 350 زندان اوین ، زندانی سیاسی علی صارمی روز سه شنبه 2 مهر ماه به شعبه 15 دادگاه انقلاب برده شد.آقای علی صارمی روز سه شنبه به شعبه 15 دادگاه انقلاب که فردی به نام صلواتی رئیس آن می باشد فرا خوانده شد. وزارت اطلاعات با پرونده سازیها و نسبت دادن اتهامات سنگینی سعی دارد که احکام سنگینی را علیه ایشان صادر کنند. در کیفر خواستی که توسط رحمتی و سید (نام مستعار) بازجویان وزارت اطلاعات علیه او تنظیم کرده بودند قرائت گردید این پرونده بر اساس موادی از قوانین رژیم تنظیم شده بود که احکامی مانند محاربه شامل آن می شود ، که با رد تمامی اتهامات ساختگی بازجویان وزارت اطلاعات واعتراض شدید آقای صارمی مواجه گردید.وقتی که صلواتی با اعتراضات شدید آقای صارمی مواجه گردید اعلام کرد که از وزارت اطلاعات در این باره مجددا استعلام خوهد گرفت و برای چندمین بار دادگاه به تعویق افتاد. تا به حال با استفاده از شیوه به تعویق انداختن دادگاه آقای صارمی بیش از یکسال است که در بلاتکلیفی در زندان بسر می برد. صلواتی در صدور احکام سنگین علیه فعالین حقوق بشری،سیاسی،کارگری و دانشجوئی نقش ویژه ای دارد و تا به حال تعداد زیادی از آنها را به احکام سنگینی محکوم کرده است.برخورد صلواتی با زندانیان سیاسی در صحن دادگاه همانند بازجویان وزارت اطلاعات می باشد او همچنین با وکلاء و خانواده های زندانیان سیاسی برخوردی خشن و غیر انسانی دارد.بازجویان وزارت اطلاعات برای صدور احکام سنگین زندانیان سیاسی را معمولا به این شعبه معرفی می کنند.آقای علی صارمی سال گذشته پس از شرکت در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367 در خاوران، 13 شهریور با یورش مامورین وزارت اطلاعات که توسط یکی از بازجویان وزارت اطلاعات با نام(مستعار) رحمتی آنرا فرماندهی می کرد در محل کارش دستگیر و به بند مخوف 209 زندان اوین منتقل گردید و بیش از 4 ماه در سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه روحی و جسمی قرار داشت.آقای صارمی سپس به بند 350 زندان اوین منتقل گردید او بیش از یک سال است که در بلاتکلیفی بسر می برد و تا به حال چندین بار، دادگاه او به دلائل واهی به تعویق افتاده است.آقای صارمی تا به حال 4 بار دستگیر شده است که جمعا نزدیک به 21 سال در زندانهای رژیم تحت شرایط قرون وسطائی بسر برده است.علاوه بر آقای صارمی اعضای دیگری از خانواده های قتل عام سال 67 در زندان اوین بسر می برند که عبارتند از :محمد علی منصوری،میثاق یزدان نژاد و محسن نادری هستند.که تعدادی از آنها در بلاتکلیفی بسر می برند.لازم به یادآوری است که سازمان عفو بین الملل طی فرآخوانی که در تاریخ 2 نوامبر 2007 صادرکرد زندانی کردن خانواده های قتل عام 1367 را محکوم نمود.و در طی فرآخوانی دیگر در مورد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367چنین ادامه مید هد: كسانی كه مسئول این كشتار بوده‌اند - كه یكی از بدترین تعدیات ارتكابی در ایران بشمار می‌رود - باید تحت تعقیب قرار بگیرند و در دادگاهی كه قانونی و عادی تشکیل شود، با رعايت همه تضمین‌های رویه‌ای لازم، بر اساس استانداردهای بین‌المللی دادرسی‌های عادلانه محاكمه شوند. این افراد در صورتی كه مجرم شناخته شوند باید به نحوی متناسب با خصوصیت بسیار سنگین این جنایات، ولی بدون حكم اعدام یا كیفرهای بدنی، مجازات شوند.

بی بی سی : در بزرگترین مورد ورشکستگی بانکی در تاریخ ایالات متحده، صندوق سپرده و وام "واشنگتن موچوال" تعطیل شده است.


بی بی سی : در بزرگترین مورد ورشکستگی بانکی در تاریخ ایالات متحده، صندوق سپرده و وام "واشنگتن موچوال" تعطیل شده است. روز جمعه، 26 سپتامبر (5 مهر)، گزارش شد که مقامات دولت فدرال صندوق پس انداز و وام واشنگتن موچوال - مشهور به "وامو" WaMu - را که بزرگترین موسسه پس انداز و وام در ایالات متحده محسوب می شد، تعطیل کرده و دارایی های آن را به مبلغ 1.9 میلیارد دلار به بانک جی پی مورگان چیس فروخته اند. فروش واشنگتن موچوال پس از اجرای دستور توقیف دارایی های این بانک توسط "موسسه فدرال بیمه سپرده های بانکی"، وابسته به وزارت خزانه داری آمریکا، و بدون اطلاع مدیران بانک صورت گرفت. در هفته های اخیر، ارزش سهام واشنگتن موچوال به شدت تنزل کرده و باعث انتشار شایعاتی در مورد خرید آن توسط جی پی مورگان چیس شده بود. اقدام دولت فدرال در تصرف و فروش واشنگتن موچوال به معنی آن است که وجهی به سهامداران این بانک پرداخت نمی شود در حالیکه خرید آن توسط جی پی مورگان به منزله پرداخت بهای سهام به سهامداران بود. درعین حال، رئیس موسسه فدرال بیمه سپرده های بانکی تاکید داشته است که انتقال مالکیت واشنگتن موچوال بر امنیت سپرده های موجود نزد این بانک تاثیری ندارد و عملیات بانکی آن را مختل نخواهد کرد. بانک جی پی مورگان چیس، که در ماه مارس سال جالی بانک بیر استرن را هم به بهای نازل حدود یک میلیارد دلار خریداری کرد، میزان سپرده های واشنگتن موچوال را حدود یکصد و نود میلیارد دلار اعلام کرده و مالکیت آن را به نفع سهامداران خود دانسته است.
بزرگترین ورشکستگی بانکیمیزان دارایی و سپرده ها و حجم عملیات واشنگتن موچوال به مراتب از بانک کانتیننتال ایلینوی که در سال 1984 با دارایی حدود چهل میلیارد دلار ورشکسته شد بزرگتر بوده و به همین دلیل، خبر سقوط آن با عنوان بزرگترین ورشکستگی بانکی در تاریخ آمریکا گزارش شده است. در مقابل، انتقال مالکیت واشنگتن موچوال به بانک جی پی مورگان چیس به معنی آن است که جمع سپرده های مشتریان نزد موسسات وابسته به این بانک به بیش از نهصد میلیارد دلار بالغ می شود. سخنگوی جی پی مورگان چیس اعلام کرده است که برای تامین منابع لازم برای پرداخت هزینه خریداری و بازسازی واشنگتن موچوال در نظر است سهامی به ارزش هشت میلیارد دلار انتشار یابد و عرضه شود. واشنگتن موچوال در سال 1889 - یکصد و نوزده سال پیش - با نام "صندوق پس انداز و وام مسکن ملی" برای کمک به بازسازی شهر سیاتل آمریکا پس از خرابی های ناشی از یک آتش سوزی وسیع در این شهر تاسیس شد و بعدها به صندوق واشنگتن موچوال تغییر نام داد. واشنگتن موچوال در دوران طولانی فعالیت خود، با خرید شماری از موسسات مالی و بانکی، به یکی از بزرگترین موسسات سپرده گذاری در آمریکا مبدل شد. وضعیت حقوقی این بانک در سال 1983 از یک موسسه موچوال - که سود آن متعلق به مشتریان است- به شرکت سهامی عام تغییر یافت و در سال 2000، سهام آن به بازار بورس عرضه شد. واشنگتن موچوال هنگام تعطیل بیش از دوهزار و دویست شعبه در آمریکا داشت و ارزش دارایی های آن بیش از سیصد میلیارد دلار و سپرده های خصوصی نزد آن حدود یکصد و نود میلیارد دلار ارزیابی شده است.
تاثیر بر بازارهای مالیاز اواخر سال گذشته، این موسسه زیان های هنگفتی را گزارش کرد که به تنزل سریع بهای سهام آن منجر شد.به گفته کارشناسان، زیاندهی واشنگتن موچوال نتیجه اقدام مدیران بانک در خرید یک موسسه اعطای وام های درجه دو در سال 2005 و بروز بحران در بازار این قبیل وام ها، به خصوص در بخش مسکن، در اواسط تابستان سال گذشته بوده است. وام های درجه دو به افرادی داده می شود که اعتبار یا تضمین های مورد نظر برای دریافت وام های معمولی را ندارند و در نتیجه، موسسات اعطا کننده این نوع وام ها ریسک بالاتری را از نظر عدم پرداخت تقبل می کنند. با اینکه مقامات وزارت خزانه داری آمریکا تضمین داده اند که انتقال مالکیت واشنگتن موچوال خساراتی را متوجه سپرده گذاران نمی کند، اما ورشکستگی این موسسه به نگرانی در مورد عمق بحران در نهادهای مالی ایالات متحده دامن زده است. در همانحال، هنوز هم مذاکرات بر سر تصویب لایحه مورد نظر دولت آمریکا برای کمک به بهبود وضعیت بازارهای مالی ادامه دارد و مشخص نیست که این برنامه در چه زمانی تصویب می شود و با چه سرعتی به اجرا گذاشته خواهد شد. این پیشنهاد شامل ایجاد صندوقی به مبلغ هفتصد میلیارد دلار برای از محل فروش اوراق قرضه دولتی است تا از عواید آن، وام های غیرقابل وصول و مشکوک موسسات مالی خصوصی خریداری و به دولت انتقال یابد و انتظار می رود این اقدام، نگرانی در مورد ورشکستگی موسسات مالی در نتیجه عدم پرداخت این وام ها را کاهش و همزمان، نقدینگی بیشتری را در اختیار آنها قرار دهد. برخی از نمایندگان کنگره آمریکا گفته اند که این طرح به صورت فعلی فاقد تضمین های لازم برای حفاظت از منافع مالیات دهندگان و بهبود مدیریت موسسات مالی است و باید اصلاحاتی در آن صورت گیرد. ادامه تردید در مورد تصویب سریع لایحه پیشنهادی دولت باعث کاهش شاخص بهای سهام در معاملات روز جمعه در بسیاری از بازار های سهام شرق آسیا شد در حالیکه بی اعتمادی نسبت به سلامت سیستم بانکی بین المللی در افزایش نرخ بهره مبادلات بین بانک ها انعکاس یافته است.