|
۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه
نامه سرگشاده دکتر محمدحسین پاپلی یزدی(استاد بازنشسته دانشگاه تربیت مدرس تهران) خطاب به محمود احمدی نژاد
دویدم و دویدم
شعر از دکتر علینقی حکمی،
موزیک و اجرا از دکتر علی گوشه
پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۷ مارس ۲۰۱۳
دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
آنجا که در خیالم
همچون بهشت جان بود
آوخ نه آنچنان بود
نه سبزه ای نه آبی
نه بلبلی که خواند بر روی شاخساری
نه جنبش نسیمی
نه جلوه بهاری
نه مردمی که داند
الطاف مردمی را
نه آدمی که فهمد
اسرار آدمی را
نه خنده نشاطی
نه آه سوزناکی
نه مست راستگوئی
نه رند سینه چاکی
نه دوستی که با او
اسرار دل توان گفت
رمزی ز کار جان گفت
نه دلبری که اشکی در دامنش توان ریخت
با او دمی در آمیخت
کوهی سیاه و سرسخت
از سنگ خشک سوزان
با غارهای تاریک
چون خانه های شیطان
سر بر فلک کشیده
آرام و پر ز طوفان
خاموش و پر ز غوغا
تاریک روز روشن
لرزان میان گرما
بدخونی و پلیدی
بد کاری و تباهی
وحشت نشسته آنجا
بر تخت پادشاهی
آید صدای مرغی
در پنجه عقابی
دنبال سبزه و آب
یک عمر ره بریدیم
وان آب و سبزه نایاب
دویدم و دویدم
http://www.youtube.com/watch?v=y-VK2850Lp4
Davidam o Davidamاینجا کلیک کنید
در همین زمینه:
درخت ندا: http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=4S5i5eAwiDA
فریاد: http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=sywlh3omHGw
سر کوهی رسیدم
آنجا که در خیالم
همچون بهشت جان بود
آوخ نه آنچنان بود
نه سبزه ای نه آبی
نه بلبلی که خواند بر روی شاخساری
نه جنبش نسیمی
نه جلوه بهاری
نه مردمی که داند
الطاف مردمی را
نه آدمی که فهمد
اسرار آدمی را
نه خنده نشاطی
نه آه سوزناکی
نه مست راستگوئی
نه رند سینه چاکی
نه دوستی که با او
اسرار دل توان گفت
رمزی ز کار جان گفت
نه دلبری که اشکی در دامنش توان ریخت
با او دمی در آمیخت
کوهی سیاه و سرسخت
از سنگ خشک سوزان
با غارهای تاریک
چون خانه های شیطان
سر بر فلک کشیده
آرام و پر ز طوفان
خاموش و پر ز غوغا
تاریک روز روشن
لرزان میان گرما
بدخونی و پلیدی
بد کاری و تباهی
وحشت نشسته آنجا
بر تخت پادشاهی
آید صدای مرغی
در پنجه عقابی
دنبال سبزه و آب
یک عمر ره بریدیم
وان آب و سبزه نایاب
دویدم و دویدم
http://www.youtube.com/watch?v=y-VK2850Lp4
Davidam o Davidamاینجا کلیک کنید
در همین زمینه:
درخت ندا: http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=4S5i5eAwiDA
فریاد: http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=sywlh3omHGw
زن رنجدیده سرزمینم روزت مبارک
پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۷ مارس ۲۰۱۳
نرگس محمدی
|
روز جهانی زن است. دوست دارم از زن بنویسم، اما کدام زن؟ میخواهم از زنی
که زیارتش کردم و گونههای استخوانیاش را بوسیدم بنویسم. نوشتن از او
برایم دشوار است. او مادر ستار است.
ابتدا میخواهم فضای خانهاش را به تصویر بکشم. از کوچه باریک که میآیی عکس ستار بر سر در خانه ۴۰ متری ساده و بیآلایشاش، آذینی دلنشین است. جوانی با تبسمی معنادار. عکس ستار را در جای جای اتاق میبینی.
عکس ستار را روی یخچال زده تا اگر جرعه آبی هم مینوشد با پسرش بنوشد. کنار تلویزیون هم عکس ستار است تا اگر تصویری میبیند ستار هم گوشهای از آن باشد. سجاده ستار را کنار سجادهاش گذاشته تا بییاد او به ملاقات معبود نرود. تکه پارچهای سفید و صورتی در گوشه اتاق پهن کرده و میگوید آقا ستار روی این مینشست. حوله ستار را لای پارچهای گذاشته تا هر دمی آن را ببوید و بوی یوسفش را بشنود.
مادر را هر دو بار سیاهبوش دیدهام. زنی تنها در گوشه خانهای فقط به مساحت ۴۰ متر، اما آن چنان با عزت نفس که گویی جهان زیر پای اوست. در هر دو ملاقات حکایتی تکان دهنده از او شنیدهام که قصد بازگو کردن آن را دارم. آرام سخن میگوید. گویی میخواهد ذره ذره درک و احساسش را با کلماتی که با غمی جان کاه بر لب میآورد به ما منتقل کند. مادر چنین میگوید: وقتی آقا ستار را بردند ظهر بود و او برای نماز وضو گرفته بود و روی همان پارچه سفید و صورتی نشسته بود. وقتی ماموران او را بردند به صورتش خیره شده بودم شاید برای آخرین بار مرا نگاه کند، اما سرش پایین بود و از خانه بیرون رفت. شب شد. دخترم به همراه فرزند ۲ سالهاش پیش من بودند. احساس کردم سینههایم پر از شیر شده و شیر پس میدهد. دستم را روی پیراهنم کشیدم با تعجب دیدم واقعا از سینههایم شیر میآید و لباسم کاملا خیس است. به سحر گفتم: مادر سینههایم شیر پس میدهند. سحر گفت مادر جان چه میگویید با این سن و سال شما؟ گفتم دخترم لباسم را ببین. دست بر روی سینهام گذاشت و با ترس و تعجب گفت مامان چرا اینطور شدید؟ رگ سینههایم بلند شده بود و چون مادری که طفلش را شیر میدهد، شیر بیرون میزد.
آن شب حال عجیبی داشتم، لباسم را چند بار عوض کردم.. حتی یک لحظه هم چشمانم را روی هم نگذاشتم، اما به وضوح و آشکارا ستار رامی دیدم. گفتم سحر جان ستار را آویزان کردهاند و میزنند. سحر میخواست مرا آرام کند و میگفت مامان شما فکر میکنید. این طور نیست. اما به خدا من ستار رامی دیدم. آنقدر کتک خورد تا بیهوش شد.... صبح روز چهارم سحر از خواب بیدار شد. گفتم سحر جان ستار آرام خوابیده است. ستار راحت شد. سحر گفت مادر این چه حرفی است که میزنید. گفتم مادرجان ستار راحت شد. تمام شد. سحر گفت مامان بلند شوید برای ناهار ته چین مرغ بپزید. ماموری آمد و...
وقتی قصه را از زبان مادری که ساده و بیپیرایه سخن میگوید، میشنوی قبل از اینکه از درد جانکاه بگریی یا حتی آهی بکشی ابتدا در بهت و حیرت غرق میشوی. شاید یک افسانه است. علی رغم شنیدنش بهتر است فکر کنم یک رویا است، اما چشمهای به گود رفته مادر ضرب آهنگی تلخ است تا خودت را به آن راه نزنی. این واقعیت است. واقعیتی تلخ و گزنده که تا مغز استخوانت را میگدازد.
نه این داستان و افسانه نیست، هنوز مادر ستار زنده است در رباط کریم در کنج آن خانه کوچک و ساده. میگویدای کاش تمام این خانه و هر چه دارم را از من بگیرند و ستار را به من بازگردانند. حاضرم در بیابان در چادری زندگی کنم اما ستار پیش من باشد. آخه ستار ازدواج نکرد تا من تنها نمانم. به عکس ستار نگاه میکند.
این حکایت یک زن است. زنی که تنها و روی پاهای خودش فرزندانش را بزرگ میکند. مسولیت زندگی را بر دوش میکشد. با عشق به فرزندش زندگی میکند. زاییده خود را محترمانه آقا خطاب میکند. و پس از اینکه او را از او میربایند روز خاکسپاری پاره تنش، نه تمام وجودش، فریاد میزند خدایا خودت دادی و خودت این گونه پس گرفتی. وقتی از ستار میگوید با احترام به راه و عقیده دلبندش تاکید میکند که او عاشق ایران بود و وطنش را دوست داشت.
گوهر عشقی یک زن است و سراسر زندگیش روایتی است از یک زن ایرانی. صبور و مقاوم با تمام ویژگیهای زنانه و مادرانه.
نمیتوان باور کرد. حق داریم اصلا مگر میتوان باور کرد؟ بازمانده چنین دردی و باردار چنین درکی چنین میبیند و میگوید و میسوزد و فریادرسی نمییابد. این یک زن است. تنها و بیپناه. پر درد وبی رفاه. اما چنان ایمانی دارد که فریاد میزند خون ستار من فروشی نیست. او که میداند هر چه تلاش کند ستار باز نمیگردد. او که پول خون فرزندش را نمیخواهد. پس به دنبال چیست که این گونه سخن میگوید.
گوهر عشقی یک زن است. او سودایی مادرانه در سر دارد. میگوید میخواهم دادگاه فرزندم علنی باشد تا شاید در این سرزمین ستاری دیگر چنین کشته نشود و این افتخار و سربلندی سزاوار یک زن است.
او هنوز زنده است و حکایت مرگ ستار را با تمام احساسش میگوید. با ستار عهد کرده بود که نگرید و اگر خواست گریه کند پرده اتاق رابکشد و آرام و بیصدا وپنهانی گریه کند. مادر هنوز بر سر پیمان خود هست و هر روز چند بار این گونه میگرید. این روزها ناامید از دادرسی از آتش زدن خود در مقابل عدالتخانه سخن میگوید.
امروز روز زن است. روز مادرآقا ستاراست. توای زن،ای مادر روزت مبارک.
ابتدا میخواهم فضای خانهاش را به تصویر بکشم. از کوچه باریک که میآیی عکس ستار بر سر در خانه ۴۰ متری ساده و بیآلایشاش، آذینی دلنشین است. جوانی با تبسمی معنادار. عکس ستار را در جای جای اتاق میبینی.
عکس ستار را روی یخچال زده تا اگر جرعه آبی هم مینوشد با پسرش بنوشد. کنار تلویزیون هم عکس ستار است تا اگر تصویری میبیند ستار هم گوشهای از آن باشد. سجاده ستار را کنار سجادهاش گذاشته تا بییاد او به ملاقات معبود نرود. تکه پارچهای سفید و صورتی در گوشه اتاق پهن کرده و میگوید آقا ستار روی این مینشست. حوله ستار را لای پارچهای گذاشته تا هر دمی آن را ببوید و بوی یوسفش را بشنود.
مادر را هر دو بار سیاهبوش دیدهام. زنی تنها در گوشه خانهای فقط به مساحت ۴۰ متر، اما آن چنان با عزت نفس که گویی جهان زیر پای اوست. در هر دو ملاقات حکایتی تکان دهنده از او شنیدهام که قصد بازگو کردن آن را دارم. آرام سخن میگوید. گویی میخواهد ذره ذره درک و احساسش را با کلماتی که با غمی جان کاه بر لب میآورد به ما منتقل کند. مادر چنین میگوید: وقتی آقا ستار را بردند ظهر بود و او برای نماز وضو گرفته بود و روی همان پارچه سفید و صورتی نشسته بود. وقتی ماموران او را بردند به صورتش خیره شده بودم شاید برای آخرین بار مرا نگاه کند، اما سرش پایین بود و از خانه بیرون رفت. شب شد. دخترم به همراه فرزند ۲ سالهاش پیش من بودند. احساس کردم سینههایم پر از شیر شده و شیر پس میدهد. دستم را روی پیراهنم کشیدم با تعجب دیدم واقعا از سینههایم شیر میآید و لباسم کاملا خیس است. به سحر گفتم: مادر سینههایم شیر پس میدهند. سحر گفت مادر جان چه میگویید با این سن و سال شما؟ گفتم دخترم لباسم را ببین. دست بر روی سینهام گذاشت و با ترس و تعجب گفت مامان چرا اینطور شدید؟ رگ سینههایم بلند شده بود و چون مادری که طفلش را شیر میدهد، شیر بیرون میزد.
آن شب حال عجیبی داشتم، لباسم را چند بار عوض کردم.. حتی یک لحظه هم چشمانم را روی هم نگذاشتم، اما به وضوح و آشکارا ستار رامی دیدم. گفتم سحر جان ستار را آویزان کردهاند و میزنند. سحر میخواست مرا آرام کند و میگفت مامان شما فکر میکنید. این طور نیست. اما به خدا من ستار رامی دیدم. آنقدر کتک خورد تا بیهوش شد.... صبح روز چهارم سحر از خواب بیدار شد. گفتم سحر جان ستار آرام خوابیده است. ستار راحت شد. سحر گفت مادر این چه حرفی است که میزنید. گفتم مادرجان ستار راحت شد. تمام شد. سحر گفت مامان بلند شوید برای ناهار ته چین مرغ بپزید. ماموری آمد و...
وقتی قصه را از زبان مادری که ساده و بیپیرایه سخن میگوید، میشنوی قبل از اینکه از درد جانکاه بگریی یا حتی آهی بکشی ابتدا در بهت و حیرت غرق میشوی. شاید یک افسانه است. علی رغم شنیدنش بهتر است فکر کنم یک رویا است، اما چشمهای به گود رفته مادر ضرب آهنگی تلخ است تا خودت را به آن راه نزنی. این واقعیت است. واقعیتی تلخ و گزنده که تا مغز استخوانت را میگدازد.
نه این داستان و افسانه نیست، هنوز مادر ستار زنده است در رباط کریم در کنج آن خانه کوچک و ساده. میگویدای کاش تمام این خانه و هر چه دارم را از من بگیرند و ستار را به من بازگردانند. حاضرم در بیابان در چادری زندگی کنم اما ستار پیش من باشد. آخه ستار ازدواج نکرد تا من تنها نمانم. به عکس ستار نگاه میکند.
این حکایت یک زن است. زنی که تنها و روی پاهای خودش فرزندانش را بزرگ میکند. مسولیت زندگی را بر دوش میکشد. با عشق به فرزندش زندگی میکند. زاییده خود را محترمانه آقا خطاب میکند. و پس از اینکه او را از او میربایند روز خاکسپاری پاره تنش، نه تمام وجودش، فریاد میزند خدایا خودت دادی و خودت این گونه پس گرفتی. وقتی از ستار میگوید با احترام به راه و عقیده دلبندش تاکید میکند که او عاشق ایران بود و وطنش را دوست داشت.
گوهر عشقی یک زن است و سراسر زندگیش روایتی است از یک زن ایرانی. صبور و مقاوم با تمام ویژگیهای زنانه و مادرانه.
نمیتوان باور کرد. حق داریم اصلا مگر میتوان باور کرد؟ بازمانده چنین دردی و باردار چنین درکی چنین میبیند و میگوید و میسوزد و فریادرسی نمییابد. این یک زن است. تنها و بیپناه. پر درد وبی رفاه. اما چنان ایمانی دارد که فریاد میزند خون ستار من فروشی نیست. او که میداند هر چه تلاش کند ستار باز نمیگردد. او که پول خون فرزندش را نمیخواهد. پس به دنبال چیست که این گونه سخن میگوید.
گوهر عشقی یک زن است. او سودایی مادرانه در سر دارد. میگوید میخواهم دادگاه فرزندم علنی باشد تا شاید در این سرزمین ستاری دیگر چنین کشته نشود و این افتخار و سربلندی سزاوار یک زن است.
او هنوز زنده است و حکایت مرگ ستار را با تمام احساسش میگوید. با ستار عهد کرده بود که نگرید و اگر خواست گریه کند پرده اتاق رابکشد و آرام و بیصدا وپنهانی گریه کند. مادر هنوز بر سر پیمان خود هست و هر روز چند بار این گونه میگرید. این روزها ناامید از دادرسی از آتش زدن خود در مقابل عدالتخانه سخن میگوید.
امروز روز زن است. روز مادرآقا ستاراست. توای زن،ای مادر روزت مبارک.
زنان ایران در بند!
پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ - ۰۷ مارس ۲۰۱۳
|
سودویند به مناسب 8 مارس منتشر کرد : لیست اسامی زنان زندانی در جمهوری اسلامی ایران
انیسا فناییان شهروند بهائی طبق حکم دادگاه انقلاب سمنان به ریاستقاضی
عین الکمال به اتهام تبلیغ و اعتقاد به آئین بهائی به 4سال و 4 ماه ماه
حبس تعزیری محکوم شد. او طبق رای دادگاه تجدید نظر استان سمنان به 22 ماه
حبس تعزیری محکوم شده بود و طی احضاریهای جهت طی دوره محکومیت برای تاریخ
30 دی ماه1391 به زندان سمنان احضار شد. مادراو به نام صهبا رضوانی
(فناییان) به تازگی پس از سپری کردن محکومیت سه ساله از زندان اوین آزاد
شده است.
بهناز ذاکر: حدود 6 ماه پیش در فرودگاه در هنگام مسافرت به کشور سوئد بازداشت شده و تاکنون در بند209 زنان زندان اوین بلاتکلیف مانده است
بسمه الجبوری،شهروند عراقی یکی ازاعضای وزارت
بازرگانی عراق و مدیر هتل الرشید بغداد، در بند209 زنان زندان اوین و در
وضعیت نامناسب روحی و شرایط نگران کنندهای قرار دارد. بسمه الجبوری، توسط
دادگاه انقلاب به اتهام "جاسوسی" به پنج سال حبس محکوم شده وی از تماس و
گفتگو با فرزندان خود محروم بوده و تقاضاهای مکرر وی برای دیدار با سفیر
عراق در تهران، از طرف مسئولین بیپاسخ مانده است
بهاره هدایت
در سال 1360 در تهران به دنیا آمد. او دانشجوی رشته علوم اقتصادی بود در
شعبه 28 دادگاه انقلاب حکم نه سال ونیم زندان برای وی صادر شد. دو سال از
مدت زندان بهاره به دلیل شرکت وی در تجمع اعتراضی مسالمت آمیز فعالان
حقوق زنان درمیدان هفت تیر در ماه خردادسال 1385است
تینا موهبتی
جوان بهایی 19 ساله، ساکن گرگان که در ترمینال قصد بازگشت به تهران را
داشت درتاریخ 2 آبان 1391 باز داشت و به مکانی نامعلوم انتقال داده شده.
فرح واضحان،
50 ساله،پس از اعتراضات خیابانی 1388 همراه خانواده بازداشت و به بند 209
زندان اوین وسلول انفرادی منتقل شد. قاضی صلواتی ابتداد در شعبه 15
دادگاه انقلاب وی رابه اتهام شرکت در اعتراضهای خیابانی و «محاربه از
طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق» به اعدام محکوم کرده بود که این حکم
در دیوان عالی کشور لغو و وی سپس از سوی دادگاه به 17 سال حبس محکوم شد.
فریبا کمال آبادی زندانی بهایی و یکی از مدیران "یاران ایران"،( یک سازمان
بهائی) بود. وی سحرگاه توسط ماموران اطلاعات در منزل خود بازداشت شد .
واز زمان بازداشت در سال 1385 در زندان نگهداری می شود. او به 20 سال
زندان محکوم شد که مدت 5 سال بدون حق مرخصی در زندان سپری کرده است.
فائزه هاشمی
در 13 دی ،در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران،توسط قاضی صلواتی به شش ماه
زندان و پنج سال محرومیت از فعالیت های سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی به اتهام
"تبلیغ علیه نظام" محکوم شد. دادگاه در پشت درهای بسته انجام شد. فائزه
هاشمی، دختر علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جمهوری
اسلامی است.
فاران حسامی،
شهروند بهایی، استاد دانشگاه آنلاین بهایی. 38 ساله و مادر یک کودک 3
ساله، فارغ التحصیل از دانشگاه اتاوا، کانادا که همراه با شوهرش کامران
رحیمیان در تاریخ 22 شهریور1390 بازداشت ومدت 77 روز را در بند 209 زندان
اوین به سر برد .قاضی صلواتی، در منطقه 15 دادگاه انقلاب اسلامی آنها را
محاکمه وهر کدام را به 4 سال زندان محکوم کرد.
هانیه (شراره) فرشی، در خرداد 1389 بازداشت شد و
"مقیسه"، قاضی شعبهی 28 دادگاه انقلاب تهران، در حکمی سنگین، هانیه فرشی
38 ساله را به اتهام توهین به مقدسات و توهین به رهبری به 7 سال حبس تعزیری
محکوم کرد مبنای صدور این حکم سنگین، ارسال چند ای-میل و فعالیت در فیس
بوک بوده
آزاد شد
آزاد شد
حکیمه شکری 14 آذر 1389 همراه با دو نفر دیگر
(ندا مستقیم و مهدی رمضانی) در تجمع مادران عزادار بازداشت شد و توسط قاضی
مقیسه در 19 اسفند حکیمه و دو نفر دیگرکه به "جاسوسی" و "اقدام علیه
امنیت ملی" متهم شده بودند، و به سه سال زندان محکوم شدند.
ژیلا کرم زاده مکوندی، شاعر و از همراهان گروه مادران پارک
لاله است. او دربهمن 1390 به 4 سال حبس تعزیری محکوم شد. در دادگاه تجدید
نظر حکم او به 2 سال حبس تعزیزی و 2 سال حبس تعلیقی برای مدت 5 سال تغییر
کرد .
ژینوس نورانی
شهروند بهایی ساکن سمنان توسط نیروهای وزارت اطلاعات به دلیل اعتقادات
مذهبی اش بازداشت شد و دادگاه اولیه اورا به یکسال حبس محکوم کرد. این حکم
در دادگاه تجدید نظر تائید شد.
14-ژیلا بنی یعقوب،
روزنامه نگار و فعال حقوق زنان، مدیر بخش اجتماعی روزنامه سرمایه و مدیر
کانون زنان ایرانی است . او و همسرش بهمن احمدی امویی در30 خرداد1388 طی
سرکوب های پس از انتخابات دستگیر شدند. دادگاه وی را در خرداد 1389 به
یکسال حبس تعزیری و 30 سال محرومیت از شغل روزنامهنگاری محکوم کرد.
عطیه انواری از اعضای جامعه بهایی است که در
22 مه 2012 دراصفهان بازداشت شد ومنزل وی توسط ماموران وزارت اطلاعات
مورد یورش و تفتیش قرار گرفت و برخی از وسایل شخصی او را مصادره کردند.
کبری بنازاده امیرخیزی
60 ساله در حال حاضر در بند زنان زندان اوین زندانی است اودر دادگاه
انقلاب توسط محمد مقیسه ای معروف به ناصریان (از اعضای هیئت مرگ قتل عام
زندانیان سیاسی سال 1367) به 5 سال زندان محکوم شد کبری در سال 2009 در
فرودگاه بین المللی تهران زمانی که قصد پرواز به عراق و دیدار با برادر خود
را داشت بازداشت شد با این که وی نیاز به مراقبت های ویژه پزشکی دارد از
حق مرخصی محروم است .
کفایت ملکمحمدی 65 ساله از جمله کسانی است که در
دی ماه۱۳۸۷ هنگامی که قصد داشت برای ملاقات بستگانش به کشور عراق سفر کند،
در فرودگاه بین المللی تهران بازداشت شد و به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد
اقدام علیه امنیت کشور» در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، به
۵ سال حبس، محکوم شد.
ریحانه حاج ابراهیم دباغ، (دی 1388)، بازداشت شد
دادگاه انقلاب اورا به اتهام شرکت کننده در تظاهرات وارسال تصاویر ها و
فیلم های از تظاهرات در خارج از کشورمحکوم به اعدام کرد سپس حکم اوبه 15
سال حبس تعزیری و تبعد در زندان رجایی شهر کاهش یافت
روزیتا واثقی
دو بار بازداشت شده است، یک بار درمرداد 1385 و یک بار در 25 مارس 1388.
او در حال حاضر به 5 سال زندان محکوم شده است، در حال حاضر دوران محکومیت
خود را در زندان مشهد سپری می کند.
شبنم مدد زاده، نایب رئیس شورای تهران دفتر "تحکیم
وحدت"(یک سازمان دانشجویی) و دبیر سیاسی انجمن دانشجویان دانشگاه تربیت
معلم کرج اول توسط قاضی مقیسه در دادگاه شعبه 28 انقلاب به 5 سال همراه با
تبعید به زندان رجایی شهر کرج محکوم شد. او در حال حاضر در زندان اوین است.
شید رخ فیروزیان از اعضای جامعه بهایی که در تاریه 23 بهمن 1391درشهر سمنان توسط نیروهای های وزارت اطلاعات در منزل مسکونی خود بازداشت شده .
22-صبا آذرپیک درنهم بهمن 1391 بازداشت شد
او خبرنگار برخی روزنامه ها از جمله اعتماد بوده، اما مدتیست از فعالیت های
رسمی مطبوعاتی کناره گرفته است. گزارش وی از مراسم چهلم ستار بهشتی موجب
برخواستن موجی از همدردی با خانواده این وبلاگ نویس معترض شد. شجاعت و
مقاومت های زنانه صبا آذرپیک در میان خبرنگاران همیشه مورد تحسین بوده .
آزاد شدند
صدیقه مرادی،
51 ساله، یکی از بازماندگان قتل عام زندانیان سیاسی در اواخر دهه شصت
است . اوتوسط ماموران اطلاعات بازداشت و به سلول انفرادی فرستاده شد وی
زیر شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفت تا حاضر به انجام یک برنامه اعتراف
تلویزیونی شود او به 10 زندان و تبعید در زندان گوهر دشت محکوم شد ه است.
ساناز تفضلی در مشهد در تاریخ 6 تیر 1390 دستگیر شد. خانه او در
همان روز از سوی مقامات تفتیش قرار گرفته و وسایل شخصی از قبیل کامپیوتر،
کتاب های بهائی، سی دی ها مصادره شد او به 6 ماه حبس در زندان وکیل آباد
مشهد محکوم شد ه است.
صغری غلام نژاد48ساله که در بند انفرادی209 تحت فشارهای روحی و روانی مورد بازجویی قرار گرفته است دو فرزند وی در اردوگاه اشرف هستند .
سیما اشراقی (اقدس زاده)
شهروند بهایی به اتهام تبلیغ علیه نظام اقدام عیله امنیت ملی به پنج سال
زندان محکوم شده است این حکم در دادگاه تجدید نظر مورد تأیید قرار گرفت وی
در زندان وکیل آباد مشهد است.
شیوا نظر آهاری،
(متولد 1363) از فعالان حقوق بشر است که در شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامی
استان تهران، با اتهاماتی از جمله "تلاش برای براندازی جمهوری اسلامی"، "
قصد توطئه علیه حکومت اسلامی"، "اخلال در نظم عمومی" و "محاربه" یا
"محاربه با خدا "مواجه شد . شیوا نظرآهاری به زندان اوین در تاریخ18 شهریور
1391 اجضار شد، تاحکم 4 سال زندان را سپری کند.
سارا محبوبی
شهروند بهایی دانشجوی محروم از تحصیل ، صبح روز چهارشنبه، 28 تیرماه
1391خود را برای اجرای حکم 10 ماه حبس تعزیری به زندان ساری معرفی کردبه
گزارش تارنمای جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیل، وی توسط دادگاهی در ساری به 10
ماه حبس تعزیری محکوم شده بود که این حکم توسط دادگاه تجدید نظر تایید شد.
عضویت در فیس بوک از اتهامات اوذکر شده.
ثمین احسانی
فعال حقوق کودک و شهروند بهایی از سوی شعبه 28 دادگاه انقلاب اسلامی به
ریاست قاضی مقیسه به پنج سال زندان محکوم شد او به تبلیغ علیه نظام ، اقدام
علیه امنیت ملی و عضویت درجامعه بهایی متهم شده است اوبه کودکان افغانی
محروم از تحصیل آموزش می داد. او در تاریخ 17 اوت 2011، بازداشت، و در
تهران به زندان اوین منتقل شده است
ترانه ترابی:شهروند بهایی ساکن سمنان در اول مهرماه 1391 با کودک3
ماهه خود بازداشت و به زندان برده شده تا دوران محکومیت خودرا آغاز کند
است. حکم خانم ترابی از 5 سال و 10 ماه بود که در دادگاه تجدید نظر به 2
سال و نیم زندان کاهش یافت . او در حال حاضر دوران محکومیت خود را با نوزاد
پسرش " بارمان"می گذراند با توجه به شرایط نامناسب و غیربهداشتی ، فرزند
او مبتلا به بیماری ریوی شد.
ریحانه
طباطبایی ،روزنامه نگار، ، روز پنجشنبه ۱۲ بهمن ماه در منزل شخصی اش
بازداشت شد.ریحانه طباطبایی روزنامه نگار سرویس سیاسی در روزنامه بهار است
که پیش از این، به جرم تبلیغ علیه نظام، به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده
بود. علت بازداشت او همکاری با رسانههای فارسی زبان ضدانقلاب اعلام
شدهاست آزاد شد
زهرا رهنورد (متولد
سال 1333)، نویسنده ایرانی، روزنامه نگار، و یک هنرمند است. او دارای مدرک
دکترای در علوم سیاسی و مجسمه سازی است. وی رئیس سابق دانشگاه الزهرا
(برای زنان). خانم رهنورد و همسرش، ميرحسين موسوى، در حال حاضر تحت بازداشت
خانگی هستند .
زهره نیک آیین
شهروند بهایی ساکن سمنان به همراه فرزند 7 ماهه اش به نام رسام در روز
اول مهر ماه 91 برای گذران دوران محکومیت خود به زندان سمنان فراخوانده
شدودر دادگاه تجدید نظر جکم اوبه 23 ماه زندان کاهش یافت . به دلیل شرایط
بد زندان رسام بیمار شد که به بیرون از زندان فرستاده شد
زهرا (محبوبه) منصوری
زندانی سیاسی 60 ساله بند زنان زندان اوین كه در مهر ماه سال جاري و به
اتهام واستگی فامیلی با مخالفان حکومت ایران , دستگير شده بود ؛ حتی در
ارائه گزارش آزمایشات به عمل آمده از وی ؛ خودداری می کنند با عود سرطان
سینه در وضعیت وخیمی قرار گرفته است. وی در شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران به
ریاست قاضی پیرعباس به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به تحمل5سال حبس تعزیری
محکوم شده بود که این حکم به دلیل وضعیت خاص جسمی به 2 سال حبس تعزیری و 5
سال حبس تعلیقی تقلیل یافت
لوا خانجانی
شهروند بهایی محروم از تحصیل در تاریخ 13 دی ماه 1388 بازداشت و در تاریخ
10 اسفند با قرار وثیقه آزاد شده بود و حکم دو سال حبس او در دادگاه تجدید
نظر عینا تایید شد.او در سوم شهریور 1391، برای اجرای حکم دو سال زندان به
اوین احضار شد
منیژه نجم عراقی،نوسینده
و دبیر کانون نویسندگان ایران پس از هجوم ماموران امنیتی به منزلش بازداشت
شد و به یک سال حبس در زندان اوین محکوم شد. در کیفر خواست و حکم دادگاه
اتهام او را "تبلیغ علیه نظام" از طریق ارسال بیانیههای کانون نویسندگان
ایران و نیز شرکت در مراسم بزرگداشت سالانه بر سر مزار زنده یادانِ جان
باخته محمد مختاری و محمد جعفر پوینده،که به طرز فیجعی توسط ماموران حکومتی
به قتل رسیدند اعلام کردند.
منیژه نصراللهی به اتهام بهایی بودن و تلاش برای گسترش بهائیت به سه زندان محکوم شده است او دو سال زندان است که در زندان بسر می برد .
مریم اکبری منفرد
خانه دار و مادر سه فرزند است که توسط پلیس امنیت پس از انتخابات ریاست
جمهوری1388 در منزل خود بازداشت شدو در شعبه 15 دادگاه انقلاب به 15 سال
حبس در زندان رجایی شهر محکوم شده است چند تن از اعضای خانواده اش، فعالان
سیاسی و زندانیان در طول سال های دهه 1360بودند که 4 نفر از آنها اعدام
شده اند
مهسا امرآبادی،
روزنامه نگار، عضو هیئت تحریریه روزنامه توقیف شده اعتماد است.او به اقدام
علیه نظام از طریق مصاحبه و گزارش متهم شده است. اکنون برای تحمل مجموعا
دوسال حبس تعزیری در زندان اوین بسر میبرد و ضمنا چهارسال حبس تعلیقی نیز
برای وی در نظر گرفته شده است.
مریم جلیلی شهروند مسیحی است که به دلیل انتخاب دین مسیحیت 25 سال حبس محکوم شده است
مهوش
شهریاری - ثابت، شصت ساله، یکی از مدیران بهائی که 5 سال پیش بازداشت شده
است. پس از گذشت دو سال از وضعیت نامشخص و حبس در بند 209 زندان اوین، به
20 سال زندان محکوم شد. این حکم در دادگاه تجید نظر تایید شده است. به رغم
وضعیت بحرانی از نظر سلامتی از حق مرخصی و دیدار با خانواده اش محروم است
وی به مدت 6ماه در سلول انفرادی به سر برد .
میترا زحمتی
نوکیش مسیحی است که اردیبهشت 1390 بازداشت و به بند 209 زندان اوین منتقل
شد وی چندین ماه از زمان بازداشت را در سلولهای انفرادی بند 209 زندان
اوین سپری کرده است و به دو سال و نیم زندان محکوم شده واین حکم در دادگاه تجدید نظر نیز به تأیید رسیده است.
43-میترا آزماینده شهروند بهایی و 17 ساله که توسط نیروهای اطلاعات در 13خرداد 1390 در شهر اصفهان بازداشت شده و هم اکنون در زندان است .
نسرین تخیری ،روزنامه
نگار روزنامه اعتماد یکشنبه نهم بهمن ماه 1391 در محل کار خود توسط
ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد علت بازداشت همکاری با رسانههای فارسی
زبان ضدانقلاب اعلام شده است .
آزاد شد
نوشین خادم
مدرس دانشگاه انلاین بهایی که در سال 1366 برای افراد بهایی که محروم از
تحصیل در مقاطع دانشگاهی هستند تاسیس شد. دادگاه اورا به 4 سال زندان محکوم
کرد .
نگار ملک زاده
صبح روز دوشنبه 14 فروردین ماه 91 پس از احضار و معرفی خود به اداره
اطلاعات مشهد"، بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شد وی یکی از شهروندان
بهایی ساکن مشهد می باشد که در رابطه با تشکیل یک نمایشگاه خصوصی صنایع
دستی که جهت جمع آوری اعانه برای کمک به کودکان بی بضاعت و نیازمند غیر
بهایی تشکیل شده بود دستگیر شده است.
ناهید قدیری شهروند بهایی که دوبار بازداشت شده است یک بار در4
1مرداد 1384 و بار دوم در 25 اسفند 1389وبا اتهاماتی چون «تبلیغ علیه
نظام جمهوری اسلامی، اقدام علیه امنیت داخلی کشور با عضویت در تشکیلات
بهاییت»، به 10 حبس محکوم شده است
ندا مجیدی
28 آذر ماه سال1391ماموران اداره اطلاعات سمنان به منزل این شهروند بهایی
ساکن سنگسر (از توابع سمنان) مراجعه کرده و نامبرده را همراه کودک شیرخواره
۹ ماهه اش بنام "سورنا" جهت گذراندن محکومیت شش ماهه به زندان سمنان منتقل
نمودند.
نسیم سلطان بیگی فعال دانشجویی دانشگاه علامه
طباطبایی در ماه آذر سال 1389 توسط دادگاه انقلاب به اتهام "اقدام علیه
امنیت ملی" محکوم به 1 سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی برای پرونده ی
جدید شد. با توجه به عدم اتمام دوره ی حبس تعلیقی اولیه ی نسیم، در مجموع
دوران محکومیت او مشمول 3 سال حبس تعزیری شد..
نازنین خسروانی،
36 ساله از روزنامه نگاران اصلاح طلب است که با روزنامه های نوروز، بهار،
دوران امروز، کارگزاران، سرمایه و خبرگزاری آفتاب همکاری داشته، او در آذر
1389بازداشت شد و در شعبه 26دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی عباس
پیرعباسی به اتهام "اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه
نظام" به تحمل شش سال زندان محکوم شده بود
نسرین ستوده وکیل
و فعال حقوق بشر است که درشهریور 1389 به اتهام تبلیغ و تبانی برای صدمه
زدن به امنیت کشور بازداشت و در سلول انفرادی در زندان اوین زندانی شد در
دی ماه 1390، نسرین ستوده به 11 سال زندان ،و محرومیت او را از وکالت به
مدت 20 سال وممنوعیت خروج از کشور محکوم شد . بعد از آن دادگاه تجدید نظر
حکم زندان ستوده حکم اورا به شش سال زندان و10 سال ممنوعیت از کاروکالت
کاهش داد
نغمه ذبیحیان:
یکی از بهائیانی است که در تاریخ 7بهمن1390 توسط ماموران امنیتی به
دلیل برگزاری نمایشگاه صنایع دستی بازداشت شد این نمایشگاه به منظورجمع
آوری پول برای کودکان محروم برگزار شده بود .
نیکا خلوصی شهروند بهایی 28 ساله که در روز5 مهر 1391 توسط ماموران
اداره اطلاعات مشهد بازداشت شد پس از دوماه بازجویی از اداره اطلاعات به
بند عقیدتی نسوان منتقل شده و همچنان بلاتکلیف در این زندان بهسر میبرد.
نوا خلوصی نوا خلوصی خواهر نیکا خلوصی شهروند بهایی ۲۲ساله
هستند در روز پنجم مهرماه سال جاری توسط ماموران اداره اطلاعات مشهد
بازداشت شد پس از دوماه بازجویی از اداره اطلاعات به بند عقیدتی نسوان
منتقل شده و همچنان بلاتکلیف در این زندان بهسر میبرد
اشتراک در:
پستها (Atom)