۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

جنبش کارگری ومروری براعتصابات واعتراضات کارگران


جنبش کارگری ومروری براعتصابات واعتراضات کارگران درایران!

روزشمارسه ماهه دوم سال

(ماههای تیر– مرداد – شهریور ۱۳۸۷ - ۲۰۰۸ )



امیر جواهری لنگرودی
amirjavaheri@yahoo.com
آبان ۱۳۸۷- نوامبر۲۰۰۸



مقدمه :
آنچه در زیرازنظر شما می گذرد، بازتاب فعل وانفعالات جنبش کارگری و خاصه اخبار کارگری وگزارشات مبارزات بخش های فعال مزد و حقوق بگیران ، کارمندان ، پرستاران و معلمان ایران که طی سه ماهه دوم سال ۱۳۸۷، در مجموعه۷۳۰ خبر فراهم آمده ، به نظرتان می رسد.
در این مجموعه ما با اخبار کودکان خیابانی کار و گزارشات چندی از وضعیت آنان و همین طور اوضاع زنان و پشتیبانی دانشجویان از مبارزات کارگران ایران درعرصه های مختلفی از اعتصابات ، اعتراضات ، تجمعات کارگران در درون کارخانه ها ، در برابر دفاتر کارفرماها ، راه پیمایی ها ، راه بندان ها و اجتماع در برابر مجلس ، دادگستری ، استانداری ها ، فرمانداری ها و غیره روبرو می شویم که طی سه ماهه دوم سال ۱۳۸۷، از خبرگزاری های ایران ( دسترنج – ایلنا – ایسنا – مهر – و...) و تشکل ها ، نهادها و سایت های مستقل داخل و خارج فراهم آمده و به نظرتان می رسد.

اخبار کارگران البرز ،هفت تپه ، دشواری زندگی کارگران در عسلویه ، فشار به کودکان کاردر سطح خیابانها ، کار خانگی زنان ، مسئله خصوصی سازی ها ، تعطیلی واحد ها و اخراج های بیرویه کارگران در سطوح واحد های تولیدی کارخانه ای و کارگاهها ، وضعیت اسفبار کارگران قراردادی ، گرانی اجناس و دشواری زندگی زحمتکشان شهری و روستایی ، خشکسالی زمین و نابودی محصولات کشاورزی و تورم افسار گسیخته طی همین سه ماهه دوم سال و نبودن تامین اجتماعی لازم برای کارگران ، گسترش اخبار دستگیری ها وبازداشتها ، همه و همه مضمون روز شمار سه ماهه دوم سال ۱۳۸۷را همچون سه ماهه اول پوشش می دهد.

نکته پایانی اینکه ؛ تلا ش ما این خواهد بود که در آینده جدول آماری استنتاج های خود پیرامون روز شمارسه ماهه اول و دوم سال ۱۳۸۷ را فراهم آوریم . از فرصت استفاده می کنم . یاد آوری این نکته را ضروری می دانیم که اخبار فوق بخشا با ذکر منابع از خبرگزاری های داخل کشور و سایت ها و بلاگ های مستقل کارگری و سیاسی داخل و خارج عینا قید شده است.
از همه تشکل های کارگری داخل که به ما مستقیما خبر میرسانند ، تشکر خود را اعلام میداریم . باشد که جمع آوری مجموعه این اخبار و آرشیو آن ، بتواند در بهره وری جمعی از این اقدام موثر افتد !

* در آستانه قرن پسا-آمريکائی / آلن گرش


* در آستانه قرن پسا-آمريکائی / آلن گرش * حاکميت دوگانه, ای که موجب جدائی فلسطينی ها شده / اميره هس برگردان: بهروز عارفی
در آستانه قرن پسا-آمريکائی آلن گرش Alain Gresh برگردان: بهروز عارفی
آيا امپراتوری آمريکا، همچون بريتانيا پيش از آن، در سراشيبی افول قرار گرفته است؟
اين پرسشی است که مورخ انگليسی اريک هاوبسباوم* مطرح می کند.
غروب وال استريت، نماد تفوق مالی ايالات متحده، صعود اقتصادی و مالی چين که توانست با بهره گيری از تقسيم بين المللی کار، رشد مستقلی را از سر گيرد، جنبش های قدرتمند چپ در آمريکای لاتين **يا انسجام ديپلماسی هند***، هر کدام به روش خود، گواه بر هم خوردن تعادل در روابط بين المللی است. ژئو پوليتيک نوينی که مشخصه اش تعدد بازيگران پر نفوذ است، جايگزين جهان تک قطبی گشته که غرب بر آن فرمانروائی می کرد . در ابتدای اين بازيگران ، دولت ها قرار دارند.
در تابستان 2008، حتی پيش ازوزش توفانی که جهان مالی را در هم نورديد، در لابلای اخبار روزنامه ها، چند خبر جلب توجه می کرد. تعداد کاربران اينترنتی چين از تعداد کاربران آمريکائی اينترنت بيشتر شده است. امريکا تنها 25 درصد از ترافيک اينترنتی را به خود اختصاص می دهد، درحالی که اين رقم در ده سال پيش، بيش از نيمی از ترافيک بود. تشبثاتی که برای جان بخشيدن دوباره به دور مذاکرات بازرگانی بين المللی دوحه بکار رفت، با شکست روبرو شد. و از جمله دلايل شکست، عدم پذيرش چين و هندوستان برای فدا کردن کشاورزان فقير در قربانگاه تبادل آزاد کالا بود. در جريان بحران گرجستان، روسيه با ناديده گرفتن اعتراضات ضعيف واشينگتن، از منافع ملی خويش در قفقاز دفاع کرد. اين رخدادهای گوناگون، نمونه هائی از شکل بندی جديد روابط بين المللی اند. يعنی پايان سلطه غرب که از نيمه اول قرن نوزدهم کسب شده بود. تنها تاثيری که سستی و ناتوانی کنونی نظام مالی دارد، تسريع جنبش عقب نشينی غرب است. عنوان نخست هفته نامه آلمانی , اشپيگل, در شماره 30 سپتامبر ,پايان تکبر, و عنوان دوم آن ,آمريکا نقش سلطه گر اقتصادی خود را از دست می دهد, بود. با کنايه هائی که تنها از عهده تاريخ ساخته است، کمتر از دو دهه بعد، اين وقفه جانشين تلاشی ,اردوگاه سوسياليستی, به رهبری اتحاد شوروری و پيروزی آشکار اصول اقتصادی ليبرال بود. پايان هژمونی غرب پيشگوئی همواره خطرناک است. در سال 1983، دو سال پيش از به قدرت رسيدن ميخائل گورباچف، ژان فرانسوآ رول (فيلسوف راستگرای فرانسوی) پايان دموکراسی ها را پيش بينی می کرد. او معتقد بود که اين کشورها از مبارزه با ,سهمگين ترين دشمنان خارجی اش، نوع امروزی و نمونه تمام عيارتوتاليتاريسم يعنی کمونيسم, (1) عاجز است. چند سال بعد، فرانسيس فوکويوما ,پايان تاريخ, را از طريق پيروزی بلا متنازع مدل امريکائی-غربي، اعلام ميکرد... پس از نخستين جنگ خليج فارس(1991-1990)، شماری از ناظرين طليعه قرن بيست و يکم آمريکائی را گمان می زدند. پانزده سال بعد، با اجماع ديگری روبروئيم که ظاهرا به واقعيت نزديک تر است. ما به يک ,جهان پسا آمريکائی, وارد می شويم (2). همان گونه که در کتاب سفيد دفاع و امنيت ملی که در ژوئن 2008 توسط دولت فرانسه تدوين شده، آمده است، ,جهان غرب يعنی عمدتا اروپا و امريکا تنها دارندگان ابتکار اقتصادی و استراتژيکی به آن صورتی که در سال 1994 بودند، ديگر نيستند.(3),. آيا جهان چندقطبی شده است؟ ترديدی نيست که ايالات متحده برای سال های طولانی موقعيت ممتازش را و نه تنها در زمينه نظامی حفظ خواهد کرد. اما، اين کشور بايد ظهور مراکز جديد قدرت نظير پکن، دهلی نو، برازيليا و مسکو را در مد نظر بگيرد. درجا زدن مذاکرات سازمان جهانی تجارت (WTO)، با بن بست مواجه شدن بحران هسته ای ايران نظير عواقب غيرمترقبه مذاکرات با کره شمالی مويد اين نکته است که ايالات متحده حتی با هم پيمانی اتحاديه اروپا قادر به تحميل نقطه نظرات خود نيستند و برای حل بحران ها به همدستان و شرکای ديگری نياز دارند. ميتوان به اين قدرت های جديد، يک سری بازيگران ديگر را که ريچارد هس از مسئولان بلند پايه دولت بوش (پدر) و نيز وزارت خارجه دولت کنونی هنگام ارائه تعريفی از ,جهان غير قطبی, (4) نام آن ها رامی برد، اضافه کرد. اضافه شود که ايشان رئيس شورای روابط خارجی (نيويورک) است. او با قاطی کردن يک سری نهاد، آژانس بين المللی انرژی ( IEA)، سازمان همکاری شانگهای (SCO)(5)، سازمان بهداست جهانی (WHO/OMS) و سازمان های منطقه ای ، شهرهائی چون شانگهاي، سائوپولو؛ رسانه هائی از الجزيره گرفته تا CNN؛ ميليشيای حزب الله و طالبان؛ کارتل های قاچاق مواد مخدره، و سازمان های غير دولتی(NGO) قرار می دهد... و سرانجام نتيجه می گيرد که, جهان امروز، بيشتر با قدرتی پراکنده روبروست که تا با يک قدرت متمرکز.,. هر چه باشد، دولت هائی که زير ضربه های کاری جهانی سازي، افول شان پيش بينی شده بود، در جستجوی ,مکانی امن, هستند. چين، هند، روسيه و برزيل با تکيه بر بلند پروازی های خود نظم جهانی ای را که درصدد انزوای آنان بود، زير سوال می برند. کشورهای ديگری از ايران تا آفريقای جنوبي، اسرائيل، ملل آمريکای جنوبی ، اندونزي، البته با بردی کمتر، مصممانه از منافع ,خودمحورانه, شان دفاع می کنند. هيچکدام از اين دولت ها، از ايدئولوژی کلی نظير اتحاد شوروی الهام نمی گيرند. هيچکدام خود را به عنوان الگوی بديل معرفی نمی کنند. همه آن ها کم و بيش اقتصاد بازار را پذيرفته اند. ولی هيچکدام حاضر به کوتاه آمدن در قبال منافع ملی خويش نيست. هر کدام، پيش از هر چيزی برای کنترل مواد معدنی اوليه � و در درجه اول نفت و گاز - مبارزه می کنند که بيش از پيش گران تر و کمياب تر شده اند، و برای حفظ ظرفيت تغذيه اهالی خود، آن هم با محصولات کشاورزی ناکافی و زير تهديد گرم تر شدن هوای کره زمين. در درجه دوم، آنان از منافع ژئوپوليتيک خود دفاع می کنند که بر بينش سياسی و تاريخی بسيار طولانی متکی است. مثل تايوان و تبت برای چين، کشمير برای هند و پاکستان، کوسووو برای صربي؛ کردستان برای ترکيه. اين کشمکش ها نه تنها در يک جهانی سازی مشعوف حل نشده بلکه بر عکس، بيش از هر زمانی توده های گسترده را بسيج کرده و خبری از فروکش کردنشان نيست. با نگاهی ساده به نقشه جهان در می يابيم که بخش اعظم اين تنش ها حول ,قوسی از بحران ها, حلقه زده که به قول کتاب سفيد، از اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند کشيده شده اند. نويسندگان کتاب سفيد عليه ,خطر جديد، ارتباط کشمکش ها که ميان خاور نرديک و ميانه و منطقه ای از پاکستان تا افغانستان در حال شکل گرفتن است، هشدار می دهند. وجود برنامه های عموما مخفی در مورد سلاح های هسته اي، شيميائی و بيولوژيک بر وخامت اين خطر می افزايد، در حالی که کشورهای اين مناطق ، آشکارا يا در خفا، در حال دسترسی به توان نظامی متکی بر صنايع موشکی و هوائی در مقادير زيادند. خطر سرايت بی ثباتی عراق، که بين رقبای قومی و فرقه ای تقسيم شده است، به سراسر خاورميانه وجود دارد.نا ثباتی در اين قوس جغرافيائی می تواند بطور مستقيم يا غير مستقيم منافع ما را به خطر اندازد. کشورهای اروپائی به عناوين مختلف در چاد، فلسطين، لبنان، عراق و افغانستان حضور نظامی دارند. در چنين شرايطي، احتمال دارد که در آينده، اروپا و از جمله فرانسه برای کمک به پيشگيری يا حل بحران ها، بيشتر در سرتاسر اين ناحيه در گير شوند (6),. ,قوس بحران ها,، از اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند اين تحليل که با برداشت های اغلب برنامه ريزان آمريکائی هماهنگی داشته و پيش تر از سوی نيکولاس برنز، يکی از مسئولان بلند پايه وزارت خارجه آمريکا بيان شده، بصورت زير است. ,ده سال پيش، اروپا در مرکز ارتعاشی سياست خارجی آمريکا قرارداشت (...) اما، از اين پس، همه چيز تغيير کرده (...) در ديدگاه پرزيدنت بوش و وزير امورخارجه (خانم کوندوليزا رايس)، خاورميانه جائی را اشغال خواهد کرد که پيش از اين، برای دولت های گوناگون آمريکا در قرن بيستم، اروپا داشت. برای جانشينان آنان نيز چنين خواهد بود.(7), اين واقعيت که بزرگترين بخش منابع نفتی جهان در اين منطقه قرار دارد، در شرايطی که بهای بشکه نفت � به رغم کاهش در روزهای اخير- بسيار بالاست، بر موقعيت استراتژيکی ,خاورميانه بزرگ, می افزايد. اين امر حضور متمرکز نيروهای نظامی غرب در منطقه، از عراق تا چاد، از افغانستان تا لبنان را توجيه می کند. پديده ای که از زمان پايان جنگ جهانی دوم سابقه ندارد. ايالات متحده با قرار دادن همه اين کشمکش ها در چارچوب ,جنگ با تروريسم,، به ايجاد يک ,بين الملل مقاومت, کمک کرده است، بين المللی که غالبا مرکب، چند پارچه و منشعب می باشد و تنها چيزی که آن ها را متحد می سازد، مخالفت با سلطه امريکاست. اين مقاومت در زمينه حياتی اقتصاد نيز جلوه گر است. بر خلاف بحران های پيشين، (آسيائي، روس و غيره)، توفان مالی کنونی موجب انزوای نهادهای بين المللی نظير صندق بين المللی پول (IMF) و بانک جهانی می گردد. در آغاز اين هزاره، کشورهای بسياری � روسيه، تايلند، اندونزی و غيره � تصميم گرفته بودند تا برای رها شدن از اصول متعارف تحميلی سازمان های بين المللي، بدهی خود را به صندوق بين المللی پول، پيش از موعد پرداخت کنند(8). آيا ,اجماع پکن, جای ,اجماع واشينگتن,(9) را خواهد گرفت؟ بنا بر گفته مبتکر آن، جوشوآ کوپر رامو (اقتصاد دان)، ,اجماع پکن, دارای سه فرض است (10) که تعيين می کنند که چگونه يکی از کشورهای جنوب در صفحه شطرنج جهانی حرکت می کند. با تاکيد بر نوآوری و ابداع، با الزام به در نظرداشتن نه تنها رشد توليد ناخالص ملی بلکه همچنين کيفيت زندگی و نوع خاصی از برابری که از هرج و مرج احتراز می کند، بالاخره اهميتی که برای استقلال و حق تصميمی گيری در تصميم ها قائل می شوند و امتناع از واگذاری احتمال تحميل ديدگاه شان به ديگران و از جمله قدرت های غربی. پيامدهای امنيتی گرم شدن کره زمين اين مفهوم بحث ها و انتقادات فراوانی بر انگيخته است (11) برای مثال اين که چين ,مدل نوی, ارائه می دهد در حالی که نابرابری ها در آن رشد می کند و کشور پذيرفته که در چارچوب جهانی سازی قرار بگيرد. مفهوم فوق همچنين امکان می دهد که درک کنيم که هرگز از زمان استعمار زدائي، کشورهای جنوب تا اين حد امکان پيشبرد سياستی مستقل برای يافتن شريک � چه در ميان کشورها و چه در بين شرکت های تجارتی- بی آن که ديدگاه واشينگتن را بپذيرند، نداشتند. ارتباطات جديدی بوجود می آيد، همان طوری که اجلاس سران چين � افريقا و نشست وزرای خارجه برزيل، روسيه، هند و چين در 26 سپتامبر در نيويورک شاهد آن است. اين کشورها قادرند که بدون تحمل تحقير ,اجماع واشينگتن, تصميم بگيرند. تغيير شکل مهم ديگری نيز در حال تغيير ژئوپوليتيکی جهان است. در روز 17 آوريل 2007، شورای امنيت سازمان ملل برای نخستين بار جلسه ای به پيامدهای سياسی وامنيتی گرم شدن کره زمين اختصاص داد. از اين پس، اين بعد در هدف های استراتژيکی امريکا ، فرانسه و استراليا پيش بينی شده است (12).بدون پرداختن به جزئيات، شرايط حاد بر روی محصول مواد غذائی ضروری محلی تاثير خواهد گذاشت، و رشد اپيدمی ها را تقويت خواهد کرد و بالا آمدن آب ها موجب پيدايش ميليون ها پناهنده زيست محيطی خواهد شد. بر پايه برخی برآورد ها، اين رقم معادل 150 ميليون در سال 2050 خواهد بود - و اين امر باعث تند تر شدن مبارزه برای تقسيم زمين، به زير آب رفتن آتول ها (جزاير مرجانی) و جزيره ها می شود که بر وسعت نواحی اقتصادی انحصاری (13) تاثير خواهد گذاشت. اما، اضافه شود که افزايش شديد بهای مواد غذائی ثبات کشورهای زيادی را به خطر می اندازد. از اين پس، با علم به تنوع راه های رشد، با نظام چند قطبي، تنها توفق و برتری اقتصادی غرب را رد نمی کند، بلکه همچنين حق غرب برای تعيين خير و شر ، برای تعيين حقوق بين المللي، برای دخالت در امور جهان تحت عنوان اخلاق يا کمک انسانی مورد اعتراض قرار می گيرد. اوبر ودرين، وزير خارجه پيشين فرانسه توضيح می دهد که غرب، ,انحصارتاريخ, يعنی انحصار ,داستان بزرگ, را از دست داده است. تاريخ جهان، بصورتی که دو قرن پيش ابداع شد، به پيشرفت و برتری اروپا محدود است. پيشروی بسوی جهان چند قطبی ، ممکن است به عنوان بختی برای پيش روی بسوی فراگيری واقعی تلقی شود.اما اين امر همچنين گاهی واکنش ترس در غرب می انگيزد. يعنی جهان بيش از بيش تهديدآميزست، ,ارزش های ما, از هر سو، از سوی چين و روسيه و اسلام مورد يورش قرار گرفته و می بايست تحت لوای سازمان پيمان آتلانتيک شمالی (ناتو) ، عليه وحشی هائی که در صدد ,نابودی ما, هستند، جنگ صليبی جديدی راه انداخت. اين نسخه، اگر مراقب نباشيم، به پيشگوئی که خود به خود به واقعيت می پيوندد بدل خواهد شد. --------- عنوان اصلی مقاله: A l�aube d�un si�cle postam�ricain * زوال امپراتوری ها، نوشته اريک هاوسباوم **در گذشته، توسط جنگ حل ميشد نوشته فيليپ گولوب *** هند، پريشان از حق شناسی نوشته سيدهارت واراداراجان در شماره نوامبر 2008، لوموند ديپلماتيک پاورقی ها: 1 - ,سرانجام دموکراسی ها,، انتشارات گراسه، پاريس، 1983. 2 � به کتاب زير و نقد ان توسط اوبر ودرين، لوموند ديپلماتيک، اوت 2008 مراجعه کنيد: Farid Zakari, The Post-American World. W.W.Norton, New York, 2008. http://ir.mondediplo.com/article1297.html 3 � دفاع و امنيت ملي، کتاب سفيد، انتشارات اوديل، دوکومانتاسيون فرانسز، پاريس، 2008. صفحه 34 4 - دوران غير قطبي، در پی برتری آمريکا، چه پيش خواهد آمد؟ The age of nonpolarity, What will follow US dominance, Foreign Affairs, New York, May-June 2008. 5 � اين سازمان، رسما در سال 2001 ايجاد شده و شامل چين، روسيه، قزاقستان ( در واقع کازاخستان)، قرقيزستان، تاجيکستان و اوزبکستان است. بعدها، چهار کشور هند، پاکستان، ايران و مغولستان به عنوان ناظر به آن پيوستند. 6 � صفحه 44، دفاع و امنيت ملی.... 7 � http://bostonreview.net/BR32/burns.html 8 � به کتاب زير از جمله صفحات 164 تا 170 مراجعه کنيد: Jacques Sapir, Le Nouveau XXIe Si�cle. Du si�cle , am�ricain , au retour des nations. Seuils, Paris, 2008, 9 - ,اجماع واشينگتن, Washington Consensusاصطلاحی است که جام ويليامسن (اقتصاد دان) در سال 1989 ابداع کرده است. اين مفهوم هم بيانگر تصميمات ليبرالی است که نهاد های بين المللی از جمله ,صندوق بين المللی پول, به کشورهای دارای مشکلات اقتصادی و توجهی که آنان ظاهرا به ,حقوق بشر, دارند، تحميل می کند. 10 � در مورد ,اجماع پکن,، به مطلب زير مراجعه کنيد: The Beijing Consensus, The Foreign Policy Center, London, 2004. 11 � http://anscombe.mcmaster.ca/global/servlet/position2pdf?fn=PP_Dirlik_BeijingConsensus 12 � به مقاله زير توجه کنيد: Alan Dupont, ,The strategic implications ofclimate change ,, Survival, The International Institute for Strategic Studies, London, june-july,2008. 13 � ZEE از سوی کنوانسيون سازمان ملل در مورد حقوق دريائی در سال 1982 تدوين گشته است. اين نواحی به دولت ها امکان می دهند حقوق مشخصی را در درون خط دويست مايلی دريائی (370 کيلومتر) از سواحل خود اعمال کنند. لوموند ديپلماتيک، نوامبر 2008 � http://ir.mondediplo.com/article1334.html ***** از مافوق ابر قدرت ... : فرانسيس فوکوياما در مجله Foreign Affairs، مقاله معروفش بنام ,پايان تاريخ, را منتشر می کند. او می نويسد: ما شاهد ,نقطه پايانی تحول ايدئولوژيکی بشريت و جهانشمول گرائی دموکراسی ليبرال غربي، بمنزله شکل نهائی حکومت بشری هستيم,. 1991-1990: پيروزی فاحش امريکا و متحدانش بر عراق، اين کشور را مجبور به ترک کويت می کند. اول ژوئيه 1991: انحلال پيمان ورشو 26 دسامبر 1991: فروپاشی اتحاد شوروی 1998-1994: بحران مالی که مکزيک، آسيای جنوب شرقی و روسيه را در سال 1994تکان داد. از سال 1997 چند کشور امريکای جنوبی ,اجماع واشينگتن, را بکار بستند. در اين گير و دار، برخی از اين کشورها به ارتباط خود با صندوق جهانی پول پايان دادند. 6 دسامبر 1998: انتخاب هوگو چاوز به رياست جمهوری ونزوئلا، نخستين پيروزی از يک سلسله انتخابات در سال های دهه 2000 که چپ ها در آمريکای لاتين برنده شدند. اول ژانويه 1999: ايجاد يورو، که در سال 2008 قريب به 25 درصد ذخيره ارزی جهان را به خود اختصاص داد. 14-15 ژوئن 2001: تاسيس رسمی سازمان همکاری شانگهای از سوی چين، روسيه، کازاخستان، قيرقيزستان، تاجيکستان و اوزبکستان. بعدها چهار دولت هند، پاکستان، ايران و مغولستان به عنوان ناظر به اين سازمان پيوستند. 11 سپتامبر 2001: سوءقصد عليه برج های دوقلو مرکز تجارت جهانی و پنتاگون. چند روز بعد ايالات متحده با توافق سازمان ملل به افغانستان حمله کرد. 6 مه 2002: جورج دبليو بوش از امضای پيمان موسس دادگاه جنائی بين المللی خودداری کرد. اين سياست در چارچوب رد يک سلسله قرارداد بين المللي، از پروتکل کيوتو تا کنوانسيون عليه مين های ضد نفر جای ميگيرد. مارس 2003: تهاجم امريکا به عراق بدون اين که آن کشور موفق به کسب اکثريت در شورای امنيت گردد. 2 مه 2005: برای نخستين بار، خوزه ميگوئل اينسولزا به دبير کلی سازمان دول آمريکائی انتخاب شد. ايالات متحده از نامزدی وی برای اين مقام پشتيبانی نمی کرد. ... تا وضعيت چند قطبی 20 اکتبر 2005: تشکيلات سازمان ملل برای آموزش، علم و فرهنگ (يونسکو) کنوانسيونی برای ترويج گونه گونی بيان فرهنگی تصويب می کند. اين کنوانسيون با 148 رای مثبت 154 تصويب شد. آمريکا رای منفی داد. 23 دسامبر 2006: شورای امنيت سازمان ملل متحد به مجازات عليه ايران رای می دهد. اين کشور به برنامه غنی سازی اورانيوم ادامه ميدهد.اين قطعنامه همچون مصوبات بعدی هيچ اثری بر سياست تهران نخواهد داشت. 2007: بوليوی پرزيدنت مورالس يک پيمان دو ميليارد دلاری برای استخراج معادن آهن با کمپانی هندی جيندال استيل امضا می کند (27 ژوئيه). اين اولين سرمايه گذاری با اهميت هند در آمريکای لاتين است. در نيمه های سپتامبر، چين يک وام پنج ميليارد دلاری در اختيار کنگو قرار می دهد.اين وام از جمله به مصرف ساختن 3200 کيلومتر راه آهن، 31 بيمارستان، 145 درمانگاه و مرکز بهداشتي، و دو دانشگاه خواهد رسيد. اگر تخمينات مجله ,اکونوميست, (16 سپتامبر2007) را بپذيريم، وزنه کشورهای موسوم به , بالنده, در اقتصاد جهان در سال 2025 از 60 درصد تجاوز خواهد کرد و به رقمی نزديک به اوايل قرن نوزدهم خواهد رسيد. در آن هنگام چين و هند بر توليدات کارگاهی جهان سلطه داشتند. آغاز بحران ساب پرايم Subprime. 2008: امضای پيمان مولفه اتحاديه ملت های امريکای جنوبی (USAN-Unasur) در 23 مه. جنگ ميان گرجستان و روسيه (ماه اوت). مسکو در 26 اوت استقلال آبخازی و اوستيای جنوبی را برسميت می شناسد. نمايش ناتوانی ايالات متحده و سازمان پيمان آتلانتيک شمالی (ناتو) اعزام نيروهای فوق العاده از سوی آمريکا، فرانسه و آلمان به افغانستان؛ پيشرفت طالبان در صحنه. بن بست در مذاکرات ميان واشينگتن و بغداد درمورد وضعيت سربازان امريکائی در عراق پس از 31 دسامبر. يوناسور، بدون شرکت آمريکا برای حمايت از مورالس، رئيس جمهوری بوليوي، قربانی عمليات بی ثبات سازی مداخله می کند (15 سپتامبر). بحران مالی بی سابقه در ايالات متحده و جهان. ضميمه مقاله ,در آستانه قرن پسا امريکائی,، ترجمه بهروز عارفی لوموند ديپلماتيک، نوامبر 2008، http://ir.mondediplo.com/article1332.html -------------------------------------------------------------------------------------- ,آخرسر از خود می پرسيم: چرا در اين دنيا، صاحب کودک شده ايم؟, ,حاکميت دوگانه, ای که موجب جدائی فلسطينی ها شده ... اميره هس، Amira HAASخبرنگار اعزامی لوموند ديپلماتيک اميره هس، خبرنگار ساکن رام الله (فلسطين) است و از جمله کتاب ,مکاتبات رام الله,، (2003-1997) را منتشر کرده است (انتشارات لا فابريک، 2004) برگردان: بهروز عارفی بدنبال يک کارزار انتخاباتی فشرده، خانم تزيپی ليونی به رهبری حزب کاديما برگزيده شد. قرار است که او جانشين ايهود اولمرت برای تصدی مقام نخست وزيری اسرائيل گردد. اما، هنوز روشن نيست که او بتواند خطر انجام انتخابات زودرس را دفع کند. مذاکرات اسرائيل-فلسطين با بن بست روبروست و وعده های کنفرانس آناپوليس در مورد ايجاد دولت فلسطين پيش از پايان سال 2008 ميلادي، تحقق نخواهد يافت. بويژه که انشعاب در حکومت فلسطين ميان غزه و رام الله سخت سری اسرائيل را تقويت می کند. اوايل ماه ژوئيه بود. يک خبرخوب موجب تسلی خاطر اهالی غزه و کرانه باختری شد. نتيجه امتحانات نهائی دبيرستان ها هم زمان در دو منطقه اشغالی فلسطينی اعلام خواهد شد. شايع شده بود که وزارت آموزش غزه ميخواهد نتيجه را يک روز پيش از کرانه باختری اعلام کند. اين شايعه بيانگر نگرانی مردم در مقابل منطقی است که دو گانگی ,قدرت, از ژوئن 2007 به اين طرف بوجود آورده است. يعنی نتيجه منطقی وجود حکومتی در رام الله به رهبری الفتح و حکومت حماس در غزه. کسانی که به محافل تصميم گيری دسترسی ندارند، شتاب زده نتيجه گرفتند که ,ملاحظه ميکنيد، دوگانگی به وزارت خانه هائی که مسئول خدمات اساسی اند[نظير آموزش، بهداشت و بيمه های اجتماعی]، سرايت نکرده است,. جنون دوگانگی هم حدی دارد. در همه جا می توان شنيد که ,همه می دانند که قطع رابطه به اشغال اسرائيل خدمت می کند. و هر دو ,حکومت, مسئوليت های محدودی دارند و در حقيقت، قدرت در دست اشغالگران اسرائيلی است.,. در اواخر ماه اوت، هنگامی که قرار بود با زعامت مصر، الفتح و حماس سازش کنند، سنديکاهای وابسته به الفتح در رام الله، کارمندان دولت در نوار غزه را به اعتصاب فرا خواندند. چندی قبل، در نيمه های ژوئيه، جامعه فلسطين به مدت چند روز به روستائی بدل گشته بود که همه می دانستند چه کسی موفق شده و چه کسی در امتحان رد شده است. در کرانه باختري، چون همشه، برگزاری امتحانات نهائی را با شليک گلوله های هوائی جشن گرفتند. با وجود عدم رضايت مردم، سازمان های امنيتی تشکيلات خود گردان نتوانستند از اين رسم خطرناک جلوگيری کنند. اما در غزه، حتی صدای شليک يک گلوله به گوش نرسيد. حکومت حماس و شهربانی او شليک تيرهای هوائی را در رويدادهای غير نظامی ممنوع کرده است. رام الله، شهری زياده از حد بشاش ... و وقيح اسماعيل هنيه، درست مثل روزهائی که هنوز نخست وزير حکومت قانونی بود که در پی انتخابات ژانويه 2006 تشکيل شده بود، يک بورس تحصيلی ويژه به بهترين دانش آموز غزه اهدا کرد. او وعده داد که ده ها جايزه ديگر و از جمله به دانش آموزان کرانه باختری اعطا خواهد کرد. در ژوئن 2007، پس از اين که حماس نيروهای امنيتی وابسته به الفتح را در نوارغزه به کنترل خود در آورد،محمود عباس، رئيس تشکيلات فلسطين، وی و کابينه وحدت ملی او را از کار برکنار کرد. تقريبا، يک و نيم ميليون جمعيت غزه، بصورت لاينقطع از پيامدهای دوگانگی و خصومت ميان حماس و الفتح رنج می برند. آنان، همچنين بهای تحريم اسرائيل را می پردازند که بيش از هر زمانی مسئول مستقيم تشديد فقر است. ميزان فقر در غزه، 4/79درصد(بر پايه سطح درآمد) يا 8/51 درصد ( بر پايه سطح مصرف) در مقابل به ترتيب7/45 و 1/19 در صد در کرانه باختری است (1). از زمان انتخابات دموکراتيک سال 2006، تا برکناری اسماعيل هنيه در ژوئن 2007، تحريم اقتصادی بين المللی و محاصره اسرائيل شامل کرانه باختری نيز می شد. پس ازجدائی سياسی ميان دوبخش فلسطين، لغو اين تحريم تحمل زندگی روزانه را برای دو ونيم ميليون جمعيت فلسطينی کرانه باختری اندکی آسان تر کرد ولی شکاف ميان کرانه باختری و غزه را افزايش داد. اگر شمار اندک شرکت کنندگان در تظاهرات ,همبستگی با غزه تحت محاصره, در شهر رام الله در بهار گذشته را ملاک قرار دهيم، ,قدرت دوگانه, زندگی مردم را چندان هم بر هم نزده است. اگر در کرانه باختري، اسامی وزرای هر دو حکومت را از مردم بپرسيد، پاسخی نخواهيد شنيد. چند تن هنرمند سی و اندی ساله با ظاهری بشاش، که در راهرو يک گالری جديد التاسيس مستقل (از جنبه مالی) جمع شده بودند، با لبخندی خاص می گفتند که ,اين موضوع ربطی به ما ندارد,. همکاران آنان در غزه، نام يوسف الرقاب معاون نخست وزير امور مذهبی حکومت غزه که طعم عتابش را چشيده اند، ياد گرفته اند. وزير نامبرده در اواخر آوريل گذشته علنا به سازماندهی فستيوال رقص در رام الله حمله کرد و آن ها را متهم کرد که در شرايطی که مردم غزه زير حملات و محاصره اسرائيل رنج می برند، آنان می رقصند. در رام الله، گروهی از مردم گمان می برند که وی با پنهان شدن در پشت احساسات ملي، اختلاط زن و مرد را مورد حمله قرار داده است. در غزه، و همچنين در گوشه و کنار کرانه باختري، پيش از پيروزی انتخاباتی حماس نيز اختلاط زن و مرد در مکان های عمومی نادر بود. تکاپوی ظاهری زندگی فرهنگی در رام الله از استثناهای کرانه باختری است. به عقيده کسانی که از جنين و نابلس می آيند، شهرهائی که مرتبا طعم حملات نظامی و محاصره ارتش اسرائيل را چشيده اند، رام الله زيادی مسرور بوده و بدوراز واقعيت است. آقای ,سی, واژه , وقيح, را نيز به تعريف بالا می افزايد. او لائيک، تحصيل کرده و متعلق به يکی از خانواده های برجسته از مبارزان سازمان آزادی بخش (ساف) در غزه است. او نيز نظير بسياری از همقطاران خود نسبت به تقدم تقويم مذهبی حماس با ترديد نگريسته و مايل نيست که فرزندان خود را در لوای رژيمی اقتدارگرا و مذهبی تربيت کند. موقعيت شغلی وی به او اجازه می دهد که در کرانه باختری مستقر شود و چنين بر می آيد که بتواند اجازه اسرائيل را نيز برای نقل مکان بدست آورد. (2) اما، او از رام الله نيز بخاطر ,وقاحت, حکومت ,ساف, دلخور است و معتقد است که اين سازمان مبارزه رهائی بخش ملی را فدای يک موقعيت بين المللی مشکوک و امتيازات فردی کرده است. او و البته همراه با تاسف مصمم است که همچون شماری از دوستانش (وابسته به طبقه متوسط) مهاجرت کند. بحران حکومتی وايدئولوژيکی به انشعابات قديمی موجود ميان دو بخش ، اضافه شده است. در غزه اغلب می گويند وبی دليل هم نيست که اهالی کرانه باختری همواره با نخوت به اهالی غزه نگاه می کردند. اين تنش بر روابط درونی الفتح نيز حکمفرما گشته و بصورتی پايدار در ساختار تشکيلات خود گردان نفوذ کرده است. کليه امور درونی تشکيلات در غزه متمرکز بود (3)، به صورتی که در غزه، تشکيلات خود گردان را با زبانی پر کنايه به اهالی کرانه باختری و به ,روحيه, ای مشابه با روحيات ,ساف, در زمان استقرار درتونس منسوب می کردند. (4). امروز، ده ها تن از اعضای بالای الفتح که در ژوئن 2007 از غزه فرار کردند، در رام الله زندگی می کنند. نفرت آنان از حماس کمتر نشده است. آنان گزارشات وحشتناکی از رخدادهای غزه پخش می کنند و البته اغراق نيز می کنند. (5) اما ,پناهندگان غزه, در شهر پناهگاه خود نيز منزوی اند. حتی اگر ,گفتار سياسی, آن ها با گفتار رايج در رام الله مطابقت دارد، آنان تصور می کنند که به دو دليل فراری و غزوی بودن تحقير می شوند. تنها احساساتی که عامل وحدت بشمار می رود، وضعيت زندانيان فلسطينی در اسرائيل است. نميتوان کسی را يافت که نگران آنها و در آرزوی آزادی شان نباشد. ولی با وجود اين، در هفته دوم اوت، فراخوان حماس در کرانه باختری برای استقبال از زندانيان آزاد شده با استقبال چندانی روبرو نشد. مراسم استقبال (مردان و زنان بطور جداگانه در دو سوی مختلف سالن) در سالن شهرداری البيره (مجاور رام الله) برگزار شد. سرپرستی نشست به عهده يکی از اعضای حماس بود. اما، در سالن، نه از روزنامه نگاران فلسطينی خبری بود و نه از اعضای الفتح و نه از نمايندگان وزارت خانه مربوط به امور زندانيان. حضور کم رنگ اعضای حماس دليل دارد. بسياری از مقامات جنبش در زندان های اسرائيل بسر می برند. در مورد هواداران حماس نيز بايد گفت که بدون ترديد، آنان از خوردن مهر ,حماسی, به خودشان هراس دارند. خانم ام محمد که معلم و از هواداران اسلام گراست، با گرفتن انگشتان در مقابل دهانش می فهماند که سکوت را برگزيده است. او در ملاءعام و بويژه در حضور همکارانش در مدرسه روستا ابراز عقيده نمی کند. او می گويد: ,مردم می ترسند,. منظورش ترس از دستگيری ، شکنجه، آزار، خبرچينی و بيکار شدن است. تشکيلات خودگردان از همه توان خود برای تضعيف مراکز تحت نفوذ حماس در کرانه باختری استفاده کرده است. از جمله اين اقدامات، تغيير امام مساجد، بستن موسسات خيريه و سازمان های غير دولتی( ONG) و يا جابجائی مديريت آن ها، پراکنده ساختن تظاهرات از طريق اعمال زور است. روزنامه های حماس در کرانه باختری ممنوع اند. در حوزه هائی که حکومت فلسطين، دخالت نمی کند، ارتش و سرويس های اطلاعاتی اسرائيل اين وظيفه را به عهده می گيرند. گاهي، اين دو با هدفی واهی متحد می شوند. آقای م از دست خبرچين ها ذله شده است. او که در اردوگاهی واقع در غزه بدنيا آمده است، از اواسط سال1990، وارد پليس فلسطين شد. در ژوئن سال 2007، هنگامی که محمود عباس به کليه کارمندان بخش امنيتی در غزه دستور داد که در محل کار خود حاضر نشوند، م اطاعت کرد. او که متدين و دقيق است، از حماس حمايت نمی کند.ولی چقلی کرده اند که او سر کار حاضر می شد و يک دفعه، پرداخت حقوق او قطع شده است. البته بعدها، رام الله پذيرفت که او مورد تهمت واقع شده است ولی کارهای اداری چنان طولانی است که آقای م هنوز حقوق خود را دريافت نکرده است. همان طوری که در ميان فلسطينيان رسم است، او با بهره مندی از کمک بردارانش زندگی می کند. بلاهت فاحش اين ,حکومت دوگانه, کاملا هويدا ست. کارمندان دولت که از رهنمودهای رام الله پيروی می کنند، بدون اين که کار کنند، حقوق شان را دريافت می کنند و به جز موارد استثنائی نظير مورد آقای م، اين مدت جزو سابقه خدمت شان محسوب می شود، اما اينان در اثر بيکاری در خانه هايشان دارند ديوانه می شوند. حقوق کسانی که کار می کنند، پرداخت نمی شود ولی حکومت غزه به عنوان تلافی مبلغی می پردازد. حکومت حماس در غزه، همچنين به هزاران کارمند جديد که برای پر کردن جای خالی ناشی از اجرای دستور محمود عباس استخدام شده اند، حقوق می پردازد. علاوه بر اين، شوراهای شهر که وابسته به الفتح شناخته می شدند، منحل و توسط افراد حماس جايگزين شده اند. در يکی از روستاهای غرب کرانه باختري، خ که وی نيز پليس است، از کار اخراج شده است، زيرا فردی او را متهم به تعلق به شاخه مسلح حماس کرده است. در نيمه دوم سال 2007، موج مشابهی از اخراج، موسسات دولتی کرانه باختری را فراگرفت. بيشتر قربانيان اين ضربه ها هنگام حکومت حماس استخدام شده بودند. و حماس همچون الفتح، طرفداران و نزديکان خود را ترجيح داده بود. اما قرادادهای گروهی ديگر که قراردادهای پيمانی داشتند، پس از تشکيل دولت اضطراری سلام فياض تمديد نشد. تمام مواردی از تهديد و اختناق عليه حماس که در مورد کرانه باختری گفته شد، در مورد غزه نيز صدق می کند. در آنجا، حماس اعضای الفتح و نزديکانشان را آزار می دهد. حماس اقدام به بستن نهادها، دستگيری های غيرقانوني، شکنجه در زندان، توقف مطبوعات و تعطيلی شعبه تلويزيون تشکيلات خودگردان و سرکوب خشن تظاهرات کرده است. چندی پيش، در يک مکالمه تلفنی با يک دوست قديمی مسلمان مومن اهل غزه ، به يک صحبت قديمی که در جريان آن از سوءقصدهای انتحاری حرف زده بوديم، اشاره کردم. سال ها پيش، هنگام اقامت در يک اردوگاه فلسطيني، مهمان او بودم. او صحبت مرا قطع کرد و گفت ,نگو هنگامی که پيش تو بودم, ، و با لبخندی اضافه کرد که ,بگو وقتی که در خانه شما ماندم,. ,کسانی که گوش می دهند، گمان خواهند برد که من در منزل تنها بودم!:. اتفاق تازه ای نيافتاده است. سرويس های امنيتی تشکيلات ,محترم,، درست مثل الفتح از همان نخستين روزهای حکومت شان به دستگاه های پيچيده شنود مجهز شده اند. بی دليل نيست که آنان برای طی دوره های آموزشی به آمريکا و انگلستان اعزام می شوند. برخی مخالفان حماس، به نوبه خود تاييد می کنند که اعضای سازمان اسلام گرا در سوريه و ايران آموزش ديده اند و اين امر را ميتوان از جريان و روند بازجوئی ها فهميد. به ما گفتند که غزه پر از خبرچين است. آنان برای مثال ماموريت دارند که يادداشت کنند که چه کسی به مسجد می رود يا نميرود. (اين اطلاعات ,هنوز , مورد بهره برداری قرار نگرفته است.) آنان همچنين خانواده ها را می پايند. در اوايل اوت، پليس حماس در اواسط يک جشن به آن جا ريختند. کليه مدعوين را زن و شوهر ها تشکيل می دادند. افراد پليس، مردها را رو به ديوار نشاندند و همراه با دشنام بباد کتک گرفتند. پليس نوشيدنی های الکلی را ضبط کرد و بدروغ شايع کرد که در جستجوی موارد مخدر بودند. ديگران درس گرفتند. سی به ما ميگويد که ,تنها دلخوشی ما با دوستان دور هم جمع شدن در خانه بود. حالا، حتی برای اين کار نيز می ترسيم,. شايع است که نيروی انتظامی حماس جلو زن و مرد را در خودرو ها می گيرد و کنترل می کند که آيا زن و شوهرند يا نه... س می گويد که چنين اتفاقی برای او و همسرش نيافتاده است (همسر او مو هايش را زير روسری نمی پوشاند) و خيلی ها مطرح می کنند که کم نيستند مردمان ,عادی, که همچنان غر می زنند و در ملاءعام انتقاد می کنند.. . مثلا در تاکسي، در آرايشگاه، در بازار، پشت تلفن، و در بحث با طرفداران حماس. (6). غزه پر از خبر چينان کوچک است. بنظر ميرسد که در ميان گروه خاصی از مردم � مبارزين و هواداران الفتح � ارعاب شديدتر شده است. پس از آتش بس ميان اسرائيل و حماس در ژوئن 2008، رژيم يک پاسگاه بازرسی نزديک معبر بيت حانون (گذرکاه به سوی اسرائيل شمالی) ايجاد کرد. اسامی کسانی که وارد و خارج می شوند و دليل سفر آنان را يادداشت می کردند (در هر حال تعداد مسافران بسيار محدود است). دردروازه ورودي، دنبال نوشيدنی الکلی می گردند. به استثنای بيماران که با هزار درد سر اجازه خروج از اسرائيل برای معالجه خود در خارج از غزه را دريافت داشته اند، رهگذران عموما کارمندان سازمان های بين المللی يا کسانی هستند که تشکيلات خودگردان در رام الله خواستار عبورشان است. در اواخر ژوئيه حماس از خروج دو کادر الفتح که عازم کرانه باختری بودند، جلوگيری کرد. در غزه، جوانی را دستگير کردند که ادعا می شد پيامکی دريافت کرده که در آن گويا از قتل پنج رزمنده شاخه نظامی حماس در جريان يک سوقصد بر روی ساحل دريا در اواخر ژوئيه اظهار خوشحالی شده بود. البته حماس اعلام کرد که اسرائيل در پشت اين سوء قصد قرار دارد و سپس با همدستی عده ای در مورد مجريان به بازپرسی پرداخت. اما، عامدانه يا از روی محاسبه غلط، درگيری را برگزيد. حماس بلافاصله انگشت اتهام را بسوی الفتح دراز کرد و با امواج جديد دستگيري، يورش به شخصيت ها و مراکز اجتماعي، بستن نهاد های الفتح و رودرروئی های نظامی مرگبار در ميان دسته ای وابسته به اين جنبش که ادعا می شد که قاتلان در ميانشان مخفی شده اند. آقای ی که در سال های دهه 1990 دانشجوی روانشناسی در دانشگاه بير زيت (کرانه باختری) بود، توضيح می دهد که ,اميد آن ميرفت که آتش بس ميان اسرائيل و حماس کمی آرامش بوجود آورد, . از ده سال پيش وی نتوانسته است غزه را ترک کند! او اضافه می کند ,و سپس اين قتل بر روی ساحل غزه رخ داد و عمليات تلافی جويانه حماس که دو سه هفته آرامش در پی داشت. و در اين بين، دستور اعتصاب تشکيلات خودگردان پيش آمد,. رام الله نيز رو در روئی را برگزيد. از نگاه ف، يک دختر دانش آموز دبيرستان، تعطيلات طولانی بود و او آزرده خاطر. او نمی دانست که واقعا به کجا برود. تنها دلخوشی اهالی غزه وجود دريا ست ولی پدر و مادر وي، او را از اين کار بازداشته بودند. محاصره اقتصادی اسرائيل و جيره بندی مازوت و مقدار کم مواد سوختنی که اسرائيل اجازه ورود به غزه می دهد، باعث شد که دستگاه های تصفيه فاضل آب يا از کار بيافتند يا بصورت ناقص کار بکنند و در نتيجه فاضلآب ها مستقيما در دريا ريخته می شوند. در نتيجه ف بی تابانه چشم براه بازشدن مدارس در 24 اوت بود. اما، اعلام شد که باز شدن مدارس بتعويق افتاده است. اتحاد عمومی معلمان که در رام الله قرار دارد، با پيامی به دبيران مدارس دولتی در باريکه غزه، برای اعتراض به انتقال معلمان و مديران مدارس وابسته يا نزديک به الفتح، آن ها را دعوت به اعتصاب کرد. اطلاعاتی که سازمان های دفاع از حقوق انسانی کسب کرده اند، حاکی از آن است که بخشی از اين نقل و انتقال ها به مسائل حرفه ای ارتباط دارند. حکومت رام الله که کارفرمای! آنهاست، از اعتصاب حمايت می کند و هشدار می دهد که حقوق اعتصاب شکنان پرداخت نخواهد شد. بعدها، اين تهديد را پس گرفتند. خانم ل دبير دبيرستان است. او با دلی سنگين دو روز نخست را اعتصاب کرد. او نمی توانست بخوابد و در اين باره با نزديکانش که هيچکدام عضو حماس نبودند، صحبت کرده است. آنان نتيجه گرفتند که دليل اعتصاب سياسی و نه حرفه ای بوده است. نظير بسياری ديگر، همان حکومتی که از اعتصاب غزه پشتيبانی می کند، درست چند ماه پيش، کارگران بخش دولتی در کرانه باختری را که برای محاسبه حقوق معوقه شان با در نظرداشت تورم اعتصاب کرده بودند، تهديد به مجازات کرد. (7) در اين فاصله، حماس چند اعتصابگر منسوب به الفتح را دستگير کرد و برخی ديگر را نيز تهديد کرد. همانطور که انتظار می رفت، حماس با شتاب به استخدام طرفداران خود بجای اعتصاب گران پرداخت. استخدام شدگان اغلب معلمان جوان بی تجربه يا دانشجو بودند و امتياز عمده شان تعليمات مذهبی بود. تصوير يکی است: از روی محاسبه غلط يا عامدانه تشکيلات خودگردان در درون حکومت، ادارات و بخش های مختلف نوعی خلاء بوجود می آورد که حماس با شتاب به پرکردنش می پردازد. خانم ل پس از دو روز به کار بازگشت. چندی نگذشت که نام خود را در روی يکی ازسايت های اينترنتی وابسته به الفتح ديد. اين سايت فهرست اعتصاب شکنان را پخش می کرد تا در رام الله بدانند که حقوق چه کسانی را بايد معلق بکنند. وزير بهداشت غزه، به نوبه خود به کارمندان فهماند که اجازه ندارند در کلينيک های خصوصی يا سازمان های غير دولتی (NGO) کار بکنند. کارمندان بسياری با بی اعتنائی به دستور کارنکردن، بی ترديد از ترس در مقابل تهديدها، و نيز با مخالفت اصولی با منطق اعتصاب در شرايط سخت وتحميلی اسرائيلی ها که بحد کافی به وضعيت بيماران صدمه زده بود، بی اعتنائی کردند. (8) حماس قول داده بود که حقوق غير اعتصابيون را بپردازد. برغم محاصره اقتصادی اسرائيل، پيداست که حکومت غزه از راه های گوناگون به منابع مالی دسترسی دارد. يکی از آن ها کمک های مالی خارجی (از ايران و اخوان المسلمين) است، ديگری ماليات بر درآمد (عمدتا از کسبه که کالاهای خود را از طريق تونل های موجود ميان مصر و رفح تامين می کنند) می باشد. اين درآمدها برای توسعه کافی نيست. به هر حال، مواد اوليه ضروری برای ساختمان وجود ندارد. ناظرين معتقدند که بخش بزرگی از اين درآمدها به صرف سازماندهی درونی و سيستم های امنيتی حماس می رسد. اما، چنين پيداست که جنبش حماس می خواهد و ميتواند حقوق ها را بپردازد. اعتصاب برای بخش بزرگی از کارگران دولت در غزه امر آسانی نيست. بر خلاف قانون، وقوع اعتصاب فبلا اعلام نشده بود. آنان اعتصاب می کنند زيرا از حذف حقوق و سابقه کار و بازنشستگی خود می ترسند. امری که مايه حيرت است و بر خلاف فرضيه ای است که مدعی است در غزه، دوگانگی قدرت بزودی بپايان خواهد رسيد. اگر گفته غسان الخطيب، استاد ارتباطات دانشگاه بير زيت و رئيس مرکز پژوهش های جامعه و افکار عمومی را بپذيريم، در کرانه باختری وضعيت برعکس است. او باشرکت استادان ديگر در کنفرانس های سمعی و بصری با همکارانش در غزه شرکت می کند. به عقيده وي، همکاران او در غزه نمی پذيرند که انشعاب سياسی بتواند سال های درازی دوام يابد. در غزه، آقای سی همين عقيده را دارد. او امکان دارد بتواند دو يا سه سال ديگر هم اين شرايط را تحمل کند، بشرطی که يقين داشته باشد راه حل نزديک است. آقای ب، چهل ساله دارای چهار فرزند که در يک اردوگاه پناهندگان بدنيا آمده، پژوهشگر علوم اجتماعی در يک موسسه مستقل است. او حاضر نيست در وضعيت انکارزندگی کند.ولی آماده مهاجرت نيز نيست. او می گويد ,تابستان امسال، حتی نتوانستم دختر 9 ساله ام را برای گذراندن تعطيلات پيش عمويش در فرانسه بفرستم. دل مشغولی ما عمدتا گذران زندگی است، برق و دفع فاضلاب است. دست آخر، از خود می پرسيم که چرا صاحب کودک شديم؟., ------- عنوان اصلی مقاله: , On finit par se demander pourquoi on a mis des enfants au monde , Cette , double autorit� , qui �cart�le les Palestiniens ------- پاورقی ها: 1 � گزارش آژانس سازمان ملل متحد برای امداد و کمک به پناهنگان فلسطينی در خاورميانه UNRWA منتشره در 2007 تحت عنوان: , Prolonged crisis in the Occupied Palestinian Territory : Socio-economic developement in 2007 , 2 � از اوايل 1990، اسرائيل به بخش بزرگی از اهالی غزه، مسافرت به کرانه باختری را ممنوع ساخته است. 3 � پس از ژوئن 2007، حکومت رام الله با ترفندهای هوشمندانه توانست اطلاعات مرکزی وزارت کشور و ادارات مربوط به کارمندان بخش دولتی و همچنين چاپخانه گذرنامه را از غزه خارج سازد. 4 - اشاره به مبارزان و کادرهای سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) که پس از اخراج از بيروت در سال 1982 در تونس مستقر شدند. آنان ، کادرهای تشکيلات خود گردان را پس از پيمان های اسلو در سال 1993 تشکيل دادند. 5 � ارتش اسرائيل به خبرنگاران اسرائيلی اجازه نمی دهد تا وارد غزه شوند. کليه مصاحبه ها از طريق تلفن انجام می شود. 6 � ولی با وجود اين وضع، مردم در غزه همچون کرانه باختری ترجيح می دهند هويت خود را ذکر نکنند. من هم همينطور. 7 � در هفته دوم سپتامبر، سنديکای معلمان در کرانه باختری کارزار اعتراضی جديدی برای پشتيبانی از دبيران غزه براه انداخت. يکی از مطالبات آنان پرداخت حقوق بود. 8 � بر پايه آمار ادارات سازمان ملل متحد که خبرگزاری معان منتشر کرد، در پنجم سپتامبر، 48 درصد کارمندان دولت در بخش بهداشت و نيمی از معلمان در غزه در اعتصاب بودند.
لوموند ديپلماتيک، اکتبر 2008

-- دوستان لوموند ديپلماتيک

کاهش نفوذ آمریکا در جهان گزارش به رئیس جمهور آینده ی آمریکاچهار شنبه 17 سپتامبر 2008
در یک گزارش اطلاعاتی که در حال حاضر در دست تهیه بوده و برای ارائه به رئیس جمهور آینده ی آمریکا آماده می شود، ریسک های جهانی علیه آمریکا و نزول بیوقفه ی نفوذ و سَروَری آن کشور در جهان، پیش بینی شده است. این گزارش عواملی نظیر گلوبالیزاسیون، تاثیرات ویرانگر تغییر آب و هوا، و بحران های ناشی از کمبود آب و غذا و انرژی را، از عوامل اساسی ِ رقم خوردن آینده ی جهان به شمار آورده است. در این گزارش که برخی از جزئیات آن توسط توماس فینگر برجسته ترین تحلیلگر سازمان های اطلاعاتی امنیتی آمریکا فاش شده، آمده است که برتری نظامی آمریکا در جهان ِ سرشار از رقابت فردا، از اهمیت ناچیزی برخوردار خواهد بود زیرا که، «قرار نیست کسی به آمریکا لشکر کشی کند.» اظهارات هفته گذشته ی فینگر از متن گزارش در دست تهیه ی موسوم به «تحولات جهانی تا سال 2025» استخراج شده است. این گزارش به تغییرات جهانی و تاثیرات آن بر اوضاع آمریکا در طول 15 تا 17 سال آینده پرداخته است. فینگر که در شهر اورلاندو و در کنفرانس کارشناسان اطلاعاتی آمریکا سخنرانی می کرد تنها به اهم نکات گزارشی که قرار است در سال آینده به رئیس جمهور ارائه شود اشاره کرد.
کاهش نفوذ آمریکا در جهان
گزارش به رئیس جمهور آینده ی آمریکا
نوشته: جوبی واریک و والتر پینکوس Joby Warrick and Walter Pincus
برگردان: لقمان تدین نژاد
در یک گزارش اطلاعاتی که در حال حاضر در دست تهیه بوده و برای ارائه به رئیس جمهور آینده ی آمریکا آماده می شود، ریسک های جهانی علیه آمریکا و نزول بیوقفه ی نفوذ و سَروَری آن کشور در جهان، پیش بینی شده است. این گزارش عواملی نظیر گلوبالیزاسیون، تاثیرات ویرانگر تغییر آب و هوا، و بحران های ناشی از کمبود آب و غذا و انرژی را، از عوامل اساسی ِ رقم خوردن آینده ی جهان به شمار آورده است. در این گزارش که برخی از جزئیات آن توسط توماس فینگر برجسته ترین تحلیلگر سازمان های اطلاعاتی امنیتی آمریکا فاش شده، آمده است که برتری نظامی آمریکا در جهان ِ سرشار از رقابت فردا، از اهمیت ناچیزی برخوردار خواهد بود زیرا که، «قرار نیست کسی به آمریکا لشکر کشی کند.» اظهارات هفته گذشته ی فینگر از متن گزارش در دست تهیه ی موسوم به «تحولات جهانی تا سال 2025» استخراج شده است. این گزارش به تغییرات جهانی و تاثیرات آن بر اوضاع آمریکا در طول 15 تا 17 سال آینده پرداخته است. فینگر که در شهر اورلاندو و در کنفرانس کارشناسان اطلاعاتی آمریکا سخنرانی می کرد تنها به اهم نکات گزارشی که قرار است در سال آینده به رئیس جمهور ارائه شود اشاره کرد.
به عقیده ی فینگر «ایالات متحده همچنان در مقام قدرت برتر جهان باقی خواهد ماند اما نفوذ آن به شدت کاهش خواهد یافت.» او همچنین پیش بینی می کند که «فرسایش رهبریت آمریکا در زمینه های سیاسی، اقتصادی، و خصوصاً فرهنگی، سرعتی تصاعدی خواهد یافت.» گزارش 2025 به گفته ی فینگر، دست روی «دینامیسم ها، گستره ها، و محرکه ها»یی می گذارد که جهان آینده را شکل خواهند بخشید. مسئولین اطلاعاتی، هنوز حتی پیش از اینکه این سند بطور کامل آماده شده باشد، شروع به توجیه و آماده سازی کاندیدا های ریاست جمهوری کرده اند و تاکنون (2 سپتامبر) گزارش مختصری به عرض سناتور اوباما (دموکرات) رسانده و قرار است به زودی گزارش مشابهی به جان مک کین (جمهوریخواه) برسانند.
فینگرتوضیح می دهد که پیش بینی دراز مدت سازمان های اطلاعاتی آمریکا، نسبت به آخرین گزارش خود در سال 2004 ، وضوحاً به بدبینی گراییده است. در گزارش قبلی نیز اثرات گلوبالیزاسیون بررسی شده بود اما حاصل آن برای ایالات متحده مثبت ارزیابی شده بود. برداشت اطلاعاتی یاد شده در توافق با نظریات مطرح شده از سوی اقتصاددانان و متفکرین برجسته ی جهانی، و پیش بینی های کسانی است که ظهور قدرت های اقتصادی یی مانند چین را مترادف با انقباض و پسروی نفوذ آمریکا در صحنه ی جهانی تلقی می کنند. این روند را فرید زکریا در کتاب «جهان ِ پس از آمریکا»، ظاهر مقبولتری بخشیده و آنرا تحولی که، «نه در خصوص نزول آمریکا، بل صعود دیگران است» تلقی کرده است.
بر اساس پیش بینی اطلاعاتی یاد شده، نه تنها ایالات متحده بلکه سازمان ملل متحد و بانک جهانی و بسیاری دیگر از سازمان های جهانی یی که در سالهای پس از جنگ جهانی متضمن ثبات جهان بوده اند عمده ی نفوذ خود را به همان شکل از دست خواهند داد. به عقیده ی فینگر هنوز روشن نیست که خلاء این بیناد ها را چه نهاد هایی در آینده پر خواهد کرد. آنچه مسلم است در سالهای آتی نه واشنگتن و نه هیچ کشور دیگری در چنان موضعی نخواهد بود که به دیکته ی ساختار های جهان شمول بپردازد. «هیچکس در چنان جایگاهی نخواهد بود که بتواند ابتکار عمل را به دست گرفته و در سیستم های جهانی تغییرات لازمه را ایجاد نماید.»
تحول و سمتگیری جهان به سویی که مرکزیت آمریکا در آن تضعیف شده است، در زمانی صورت می گیرد که کره ی زمین با بحران محیط زیست و تغییر آب و هوا روبروست. تا سال 2025، خشکسالی ها، و کمبود مواد غذایی و آب آشامیدنی، بیشتر جهان را از شمال چین گرفته تا شاخ آفریقا در بر خواهد گرفت.
خرابی آب و هوا در همانحالی که در کشورهای فقیر نقش پوشالی را بازی خواهد کرد که در آخر کمر شتر را می شکند، نواحی کم آب جنوب غربی ایالات متحده را با پدیده ی «کاسه ی خاک تفتیده» روبرو خواهد ساخت. فینگر اعتراف کرد که سازمان های اطلاعاتی آمریکا نظریه ی غالب جامعه ی دانشمندان در مورد گرمای جهانی را پذیرفته و به همراه آنان بر این باورند که فرصت ایجاد بهبود در وضع محیط زیست و هوا، بازگرداندن سلامت گذشته ی آن، و جلوگیری از مشکلاتی که در بیست سال آینده گریبانگیر بشر خواهد شد، بطور کامل از دست رفته است. این نتیجه گیری در راستای گزارش اطلاعاتی دیگری است که در تابستان امسال انتشار یافته و که در آن گرمای جهانی از خطرناک ترین تهدیدات امنیتی ارزیابی شده است.
خشکسالی ها و سیل های آینده، باعث جابجایی های میلیونی و بحران های سیاسی در بیشتر کشور های جهان در حال توسعه خواهد شد. در همانحال در کشور های صنعتی جهان، تنزل نرخ زاد و ولد و پیر شدن جامعه، موجب فشار های اقتصادی تازه بر آنان خواهد شد. در کشور های اروپایی و ژاپن و چین به زودی نسبت افراد کارآمد به افراد بازنشسته به مرز یک به سه خواهد رسید.
به عقیده ی فینگر، ایالات متحده به دلیل برخورد روشن بینانه تر خود نسبت به مسئله ی مهاجرت، در مقایسه با سایر کشور های صنعتی وضع بهتری خواهد داشت. افراد جدیدی که به آمریکا وارد خواهند شد در اقتصاد آن کشور روح و انرژی تازه تزریق خواهند کرد و این درست همان چیزی است که بیشتر کشور های اروپایی و ژاپن —و کشورهایی که گرفتار خصوصیات شووینستی هستند— از آن محروم خواهند بود.
فینگر اظهار داشت که «ایالات متحده در میان کشور های پیشرفته تنها کشوری خواهد بود که رشد جمعیت رشد اقتصادی آن را نیز تضمین خواهد نمود.» در آینده تامین سوخت و معضل انرژی ابعاد گسترده تری خواهد یافت زیرا که چین و هندوستان و کشور های دیگر، در یافتن منابع تازه ی انرژی به ایالات متحده خواهند پیوست. این حقیقت که چین و بسیاری از دوستان اروپایی آمریکا، نفت خود را از ایران تامین می کنند دست آمریکا را در مقابل آن کشور بسته و تاکتیک های برخورد او را محدود ساخته است. فینگر می گوید «به همین دلیل است که برخورد "شیر نفت را ببند" حتی اگر قادر به انجام آن هم باشیم، به ضد خود بدل خواهد شد.»
موضوع تروریسم تقریباً در بررسی فینگر جایی ندارد. در آخرین گزارش اطلاعاتی آمریکا، چنین پیش بینی شده بود که نقش القاعده رو به نزول بوده و آن سازمان به زودی «به ترکیبی از گروه ها و سلول ها و افرادی که فاقد تشکیلات مرکزی هستند مبدل خواهد شد.» گزارش سال 2004 چنین نتیجه گیری می کرد که «گروه های محلی و افرادی که از القاعده الهام گرفته و جهادی خوانده می شوند به دور محور مبارزه با رژیم های میانه رو و غرب متحد شده و با همین انگیزه ها دست به عملیات تروریستی خواهند زد.»
ارزیابی امنیتی حاضر از سوی دیگر ایران را تهدیدی دنباله دار تلقی کرده است. فینگر پیش بینی می کند که ایران در تلاش های خود در غنی سازی اورانیوم به مرور زمان به پیشرفت های بیشتری نایل خواهد شد. در عین حال هیچ دلیلی در دست نیست که ثابت نماید که ایران در حال ساختن بمب اتمی است. این گفته ی فینگر پژواک گزارش سال گذشته ی «ارزیابی سازمان اطلاعاتی ملی از برنامه ی اتمی ایران» است که در آن عنوان شده بود که ایران کار بر روی ساختن بمب اتمی را در سال 2003 متوقف ساخته است. فینگر گفت که تصمیم ایران در خصوص ساختن بمب اتمی در نهایت بستگی به ارزیابی آن کشور از اوضاع امنیتی خود و منطقه و همسایگانی خواهد داشت که همیشه از نظر تاریخی تهدیدی برای آن کشور محسوب می شده اند.
فینگر می گوید «ایرانیان بیش از حد از همسایگان خود هراس نشان می دهند.» و اضافه می کند که ایالات متحده بزرگترین دشمنان ایران یعنی صدام حسین و طالبان را برای آنها از میان برداشته است. «ایالات متحده مهمترین تهدید ها نسبت به آن کشور را از میان برداشته است به جز تهدید وجودی خود را و این چیزی است که مشکل حیاتی ایران محسوب می شود.»

شهرک نشینهای یهودی به مسجدی در الخلیل آسیب رساندند


ساکنان شهرک یهودی نشین در الخلیل در کرانه باختری در اعتراض به دستور رسمی دولت اسرائیل برای خروج از شهرکها، به چند ساختمان متعلق به مسلمانان از جمله يک مسجد آسیب رسانده اند.
شهرک نشین ها به نشانه اعتراض به اين دستور، به اقداماتی چون نوشتن شعارهایی چون "مرگ بر عربها" و جملاتی علیه پیامبر اسلام بر دیوارهای یک مسجد و آسیب رساندن به يک گورستان دست زدند.
نیروهای اسرائیلی اين دیوار نوشته ها را با رنگ از بین می بردند. همچنين به گفته ارتش اسرائیل یک سرباز اسرائیلی در يک درگیری با شهرک نشینها مجروح شده است.
دادگاه عالی در اسرائیل دستور داده که دهها شهرک نشین افراطی محل زندگی خود در اين شهر عمدتا فلسطینی نشین را ترک کنند.
درگیری میان سربازان اسرائیلی و شهرک نشینها بر سر خانه ای که در نقطه ای حساس واقع شده، حتی از تنشهای معمول میان شهرک نشینها و فلسطینیان در الخلیل شدیدتر بوده است.
شهرک نشینها می گویند که این ساختمان را به طور قانونی از مالک فلسطینی آن خریده اند. اما اين مرد فلسطینی اين ادعا را رد می کند.
دادگاه عالی حکم کرده بود که ساکنان این ساختمان می بایست محل سکونت شان را تا روز چهارشنبه 19 نوامبر ترک کنند وگرنه با تخلیه اجباری روبرو خواهند شد.
حدود 500 شهرک نشین یهودی در محله ای در مرکز الخلیل که کاملا تحت حفاظت و کنترل سربازان اسرائیلی است زندگی می کنند و جمعیت فلسطینی شهر حدود 170 هزار نفر است.
حسین العراج، فرماندار الخلیل مقامهای اسرائیلی را ملزم کرده است که خشونت در شهر را متوقف و حکم دادگاه را اجرا کنند.
او گفت: چیزی که اتفاق افتاده غیر قابل قبول است. اسرائیلی ها باید قانون را اجرا کنند و به سختی هایی که فلسطینیان از زندگی در مجاورت شهرک نشینها می کشند، پایان دهند. آنها باید شهرک نشینها را از این ساختمان ببرند و از فلسطینیان محافظت کنند."
اهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل گفته است که اين حکم اجرا خواهد شد. اما از نظر قانونی هنوز توافق نشده است که آیا می شود اين حکم را تا يک ماه دیگر به تعویق انداخت.
عمده ساکنان یهودی الخلیل، شهرک نشینهای مذهبی افراطی هستند. خبرنگاران می گویند نگرانی مقامها از اين است که شاید تخلیه اجباری شهرک نشینها، خشونتهایی دز پی داشته باشد.
*******************************************************************
'آگهی صلح' فلسطینیان در روزنامه های اسرائیلی
تشکیلات خودگردان فلسطینی در روزنامه های عبری زبان مهم اسرائیل آگهی چاپ کرده اند تا درباره طرح صلح اعراب که اولین بار در سال 2002 پیشنهاد شد، تبلیغ کنند.
این حرکت غیرعادی فلسطینیان، شروط پیشنهاد صلح را که عربستان سعودی مبتکر اصلی آن بوده است، برجسته می کند.
فلسطینیان با انتشار آگهی تمام صفحه ای خود در روزنامه های اسرائیل خواستار عادی سازی روابط میان کشورهای عربی و اسرائیل در ازای خروج این کشور از سرزمین های اشغال شده در سال 1967 شده اند.
تشکیلات خودگردان فلسطینی در این آگهی همچنین خواستار تشکیل کشور فلسطین، به پایتختی بیت المقدس شرقی شده و گفته است که برای معضل آوارگان فلسطینی باید راه حلی عادلانه پیدا شود.
اسرائیل گفته است در طرح صلح اعراب "جنبه های مثبتی" وجود دارد اما رسما آن را نپذیرفته است که احتمالا دلیل اصلی آن مسئله پناهندگان فلسطینی بوده است.
شیون پرز، رئیس جمهور اسرائیل در گفتگو با بی بی سی، که طی سفرش به بریتانیا صورت گرفت، این طرح را به عنوان "تغییر فاحش" در سیاست اعراب ستود.
در همین حال، اهود باراک، وزیر خارجه اسرائیل گفته است که از این طرح ممکن است "به عنوان اساس" مذاکرات استفاده شود.
توجه به طرح عربی بعد از حدود شش سال از آن جا احیا شد که یک سال گفتگو میان فلسطینیان و اسرائیلی ها پیشرفت ملموسی در روند صلح نداشت و همچنین از سر گیری ارتباط غیرمستقیم میان مقامات سوری و اسرائیلی نیز دستاورد جدی در پی نداشت.
آگهی در سه روزنامه مهم عبری زبان چاپ شده و پرچم اسرائیل و فلسطینی ها بالای آن قرار داده شده است.
در متن آن آمده است: "پنجاه و هفت کشور عرب و مسلمان جهان در ازای پیمان صلح کامل و همچنین پایان اشغالگری اسرائیل روابط دیپلماتیک خود را با این کشور برقرار خواهند کرد."
در این آگهی متن کامل طرح صلح (با هفت ماده)، که تصویر پرچم پنجاه کشور مسلمان و عرب دورادور آن را احاطه کرده، درج شده است.
یاسر عابد ربه، مقام فلسطینی، گفت هدف از چاپ این آگهی تشریح طرح صلح عربی برای مردم اسرائیل بوده است.
او گفت اسرائیلی ها با جزئیات این طرح آشنا نیستند و فقط بخشی از آن یا نسخه ای تحریف شده را از مقامات اسرائیلی شنیده اند.
طرح صلح عربی در اصل توسط عربستان سعودی تنظیم شد و اتحادیه عرب در نشست سال 2002 در بیروت آن را پذیرفت و در سال 2007 در ریاض آن را بار دیگر مطرح کرد.
گزارش ها از اسرائیل حاکی است که درخواست مستقیم فلسطینیان از مردم اسرائیل بدون دخالت دادن مقامات سیاسی اسرائیل، عملی خارق العاده بوده است.
بسیاری از اسرائیلی ها با بازگرداندن بیشتر اراضی که در سال 1967 اشغال شده است، موافقند اما در ارتباط با دو نکته این طرح تعصب نشان می دهند که یکی از آنها تبدیل شرق بیت المقدس به پایتخت فلسطینی ها و دیگری بررسی سرنوشت پناهندگان فلسطینی در چارچوب طرح صلح است.
اسرائیل مدعی کل بیت المقدس از جمله نیمه شرقی آن است و آن را پایتخت "ابدی و غیرقابل تقسیم" خود می داند. اسرائیل همچنین زیر بار هیچ گونه مسئولیتی در قبال سرنوشت پناهندگان فلسطینی که پس از تشکیل این کشور در سال 1948 آواره شده اند، نمی رود.

تهران نو ۲۶ارديبهشت ماه ۱۳۵۵حمله به خانه تيمي" حميد اشرف و يارانش

f
f

"باغ سنگی" در پناه زنی بی پناه منصوره شجاعی / عکس : علی گلشن-20 آبان1387


مدرسه فمینیستی:

آن زمان که شاه وحسن ارسنجانی دست در دست هم انقلابی چنان "سفید " را طراحی می کردند که رد پایی از توده های مردمی در آن یافت نمی شد و با این انقلاب قصد آن داشتند که زنان را نیز سفید بخت و عاقبت به خیر کنند ، نمی دانستند که زنی بی پناه را پشت سر به جا گذارده اند که پس از گذشت نیم قرن نه تنها عواقب آن انقلاب، سفید بختش نکرده بلکه هیچ انقلاب دیگری نیز هنوز به فریاد دادخواهی اش پاسخی نداده است .

در استان کرمان راه سیرجان را که پیش می گیری ، میانه های راه، در روستایی به نام "بلورد"(Balvard)، زنی از اهالی این ده سالهاست چشم به راه مسافرانی است که برای دیدن باغ سنگی "درویش خان اسفندیارپور" از راه برسندو به حکایت شگفت او ازاین باغ خشک و عبوس و خاطره پریشان احوالی درویش خان پس از اصلاحات ارضی گوش دهند. زنی که یکه و تنها درحفظ این میراث بکر و نقل خاطره آن سالها تلاش کرده است.
اصلاحات ارضی در ایران به طور مشخص از سال 1340 آغاز شد اما با توجه به سیاست ها و جهت گیری های رژیم ونیز توزیع ناعادلانه زمین ، مانند بسیاری از اصلاحات دیگر در آن زمان، عقیم ماند. این اصلاحات که بعدها به طوررسمی "انقلاب سفید" ویا "انقلاب شاه و مردم" نام گرفت دارای یک منشور شش ماده ای بود که شامل اصلاحات ارضی ، اعطای حق رای به زنان ، ملی کردن جنگلها ، فروش کارخانه های دولتی به بخش خصوصی ، سهیم شدن کارگران در سود کارخانجات وتشکیل سپاه دانش بود. بحث اصلاحات ارضی و زنان مهم ترین مواد این منشور بود. اصلاحات ارضی درزمانی که حسن ارسنجانی وزیر کشور دولت امینی بود انجام شد. ارسنجانی خود از روزنامه نویسان نسبتا رادیکال آن زمان بود که از دهه 1320 در کنار دیگر نیروهای مترقی مدافع اصلاحات ارضی بود. (1).
با اجرای برنامه اصلاحات ارضی قرار بود که نظام فئودالی سنتی تا حدود زیادی برچیده شود و ملاکان بزرگ مجبور شوند که زمین های خودر ا به دولت واگذارکنند ودولت زمین را در میان رعیت ها تقسیم کند و آنان نیز به عنوان دهقانان مستقل برای رونق کشاورزی کشور به تلاش برخیزند. اما ادامه و پایان ماجرا به این خوشی و خرمی هم نبود.
از آنجا که اکثر دهقانان عمیقا به این اصلاحات باور نداشتند و از توانایی های لازم برای اداره زمین کشاورزی خویش برخوردار نبودند ودولت نیز حمایت های لازم را اعمال نکرد ،بیشتر آنها مجبور به فروش زمین و مهاجرت به شهرهای بزرگ شدند.
از نظر سیاسی ، ظاهرا اصلاحات ارضی باهدف تفویض قدرت اقتصادی به جوامع فقیر روستایی انجام می شد تا بدین گونه از انقلاب توده های روستایی جلوگیری به عمل آید. آنچنان که درویتنام جنوبی و ونزوئلا شاهد بوده ایم.
از نظر اجتماعی نیز تاحدودی امید آن می رفت که ساخت دوگانه جامعه که بر مبنای تقسیم مالکان ورعایا بود تقریبا به ساختی همگن بدل شود.
از نظر اقتصادی اما، از آنجا که هر کشاورز خرده پا برطبق سلیقه و توان خود و بی اعتنا به نیازهای کلان اقتصاد کشاورزی کشور به کاشت و برداشت بي رويه وبعدها نیز به فروش زمین های زراعی برای ساخت وساز روی آورداصلاحات ارضی از یک سو موجب تضعیف اقتصاد کشاورزی شد و از سوی دیگر موج وسیع و بی رویه مهاجرت به شهرهای بزرگ را سبب گشت.
در این میان سیاست توسعه ناموزون وبی تناسب دولت در نادیده گرفتن وضعیت خوش نشینان ،خرده مالکان موجب حق کشی و بی عدالتی به شکلی دیگر در جوامع روستایی شد.
گروهی که ازمالکان بزرگ و وابسته به خانواده سلطنتی بودند با استفاده از طرح های کشت و صنعت و کشاورزی مکانیزه بیش از پیش متمول شدند.
گروه کشاورزان مستقل شامل برخی از مالکان کوچک سابق و نیز خانواده هایی که براثر اصلاحات ارضی صاحب زمین شده بودند گاه به دلیل نداشتن زمین کافی و امکانات، نه تنها مرفه نبودند بلکه خوداتکایی نوید داده شده را نیز به دست نیاورده بودند و فقط 17% جمعیت روستایی دارای زمین و امکانات کافی برای گذران زندگی بود.
گروه مزدوران روستایی غالبا ازخوش نشین ها و چادرنشینان سابق بودند که راه های کوچ آنان مسدود شده بود و اصلاحات ارضی شامل حال آنها نشده بود. و ازراه کار درکشتزارها ، شبانی ، مزدوری درکارخانه های کوچک و یابه عنوان کارگر ساختمانی به سختی امرارمعاش می کردند.(2)
"درویش خان اسفندیارپور" براساس توضیح ها و حکایت های "مهر اعظم"، عروس او ، متعلق به گروه کشاورزان مستقل و خرده مالکی بود که اصلاحات ارضی نه تنها مکنت حاصل از کشاورزی مکانیزه و خودکفایی را برایش به ارمغان نیاورد بلکه به سبب ضربه هایی که از برخورد های دولتی بر روح و روانش وارد شده بود به کوه و صحرا زد و مجنونی پیشه کرد .
او که بااز دست دادن املاک خویش و از بین رفتن خانواده بزرگ اربابی دیگر نه توان آغازی دوباره داشت و نه امکان اداره آنچه مانده بود ، به کوه زد و نقل است که تا هفته ها برنگشت.
درویش خان تاحدودی درگفتار و شنوایی دچارمشکل بود وبه همین دلیل نگرانی اطرافیان بیشتر بود. پسر وعروس اش نیز نتوانستند رد ونشانی از او بگیرند.
تا آن که سرانجام پس از دو هفته به ده برمی گردد در حالی که خورجین و کوله ای بسیار سنگین را کشان کشان باخود به ده می آورد. سوغات غیبت چندین روزه او سنگ های بزرگ و درختان خشکی بود که ازدل کوه کنده بود و به مرارت با خود آورده بودتا که درتکه زمینی که برایش مانده بود باغی سنگی را بنا نهد که :" دیگر هیچ غدار وستمگری نتواند از او باز پس ستاند " و این جمله ای است که درکنار سنگ قبرش نوشته شده ، سنگی بر گوری در همسایگی باغ بی برگی...
باغ سنگی خیلی دور نیست و نگهبانی دارد که خیلی هم "غریبه" نیست. سال هاست که "مهراعظم" امیدآن دارد که مسافران تک و توک این باغ ،حکایت تنهایی او و این باغ را سوغات سفر خویش سازند و دیار به دیار ببرند تا که شاید دلسوز و قدم خیری پا پیش نهد و باغ خشک و درختان پوسیده اش را به توجه و آمد ورفت، رونق و تازگی عطا کند.
"مهراعظم" عروس درویش خان ،به تلخی چنین می گوید: " سال ها پیش کسانی با دوربین فیلمبرداری و عکاسی می آمدند و می رفتند اما انگار این فیلم ها و عکس ها را هیچ یک از مسئولان مملکتی ندیده اند و هیچکس برای حفظ این باغ قدمی پیش نگذاشته است."
نگاهش می کنم. چهره خسته و نومیدی که پیدا نیست آیا غم از دست رفتن باغ خشک سنگی را دارد، یا غم خشکسالی دامنه های سبزنامانده "بلورد" را که در این بهاربی باران له له می زدند وشرمسار دام های گرسنه آرام آرام ترک بر می داشتند.
" در این سال خشک و با مصیبت از بین رفتن دام ها من بازهم دنبال این قضیه هستم .میرم سیرجان میرم به اداره میراث فرهنگی میرم به رئیس و روسا میگم بابا این باغ اگر دست خارجی ها بود تا حالا همه دنیا را جمع کرده بودند که بیایندبه تماشا و کلی شهرت و پول و مسافرخارجی می آورد. حالا اینجا فقط من هستم و این باغ که کم کم داره از بین میره؛ شوهرم هم که توی این خشک سالی فقط فکر سیرکردن شکم بچه هاست. تازه بعضی وقت ها به من هم میگه که از خیرش بگذرم"
به تماشا بنشینیم دو قربانی را در کنارهم، هریک به تیمار دیگری . اصلاحاتی که انقلاب سفید نام گرفت. انقلابی بدون حضورتوده های مردم که بیش از هرچیز بر دو مبنا استوار بود : زنان و اصلاحات ارضی ؛ و اینک پس از گذشت نزدیک به نیم قرن نه زنان را حاصلی چشمگیر از آن به دست آمد و نه اراضی به تاراج رفته، کشاورزی را رونق بخشید. زن و زمین ، زن و زمین مادر، هریک به تیمار دیگری!
واینک این زن بی پشتیبان، درپی پشتیبانی از اثری که می تواند به عنوان میراث فرهنگی کشورش محسوب شود به مراکز مختلف سر می زند و دست خالی برمی گردد.
" پدرشوهرم این سنگ ها و درخت ها را مثل بچه خودش دوست داشت وقتی خوشحال بود براشون آواز میخواند و کل می کشید ، وقتی غمگین بود بغلشون می کرد و باهاشون حرف می زد و وقتی عصبانی بود با چوب می افتاد به جونشون و بعد هم از کتک زدن اونا پشیمون می شد و گریه می کرد و من تنها کسی بودم که می رفتم و دلداریش می دادم و چوب را از دستش می گرفتم که بچه هاشو نزنه(!!) فقط یک مادر می فهمه که اون خدابیامرز چطوری مواظب این بچه هاش بود".
دربازگشت از سفر، پسرم با شنیدن این حکایت، از فیلم مستند داستانی "پرویز کیمیاوی "درباره این باغ و بازنمایی گوشه هایی از زندگی درویش خان برایم گفت و منظری دیگر ازاین باغ را نشانم داد.تاریخ ساخت فیلم به پیش از انقلاب برمی گشت.
کنجکاو شدم و درپی به دست آوردن اطلاعات بیشتر به سراغ پیش کسوتان سینما رفتم. " امید روحانی " اولین خاطره ای که با شنیدن نام فیلم به یادش آمد صحنه سماع درویش خان هنگام سرخوشی از تماشای باغ بود. او چنین نقل می کند: " این فیلم هیچگاه اکران عمومی نشد. و فیلمی بود که بیشتر به حالات درونی مردی می پردازد که تصمیم به ساختن چنین فضایی گرفته و بیشترسعی در نقب زدن به اندرون این مرد دارد تا کشف کند که چه چیزی جدا از خشم و عصبیت از دست دادن زمین و املاک ، او را وادار کرده که چنین باغی بسازد و فیلم بیشتر جنبه روان شناسی اجتماعی دارد تا پرده برداری از ظلم ها و ماجراهای سیاسی و ارضی پس پشت آن ".
"رزیتا شرف جهان" نیز از نمایش ویدیو آرت "شراره زندیان " درموزه هنرهای معاصر در دوران اخیر می گوید که براساس فیلم کیمیاوی تهیه شده بود. و اینکه درکنار نمایش ویدیو آرت، عکس هایی از باغ را نیز به درختانی خشک آویخته و به تماشا گذاشته بودند.
آداب شکر به جا می آورم که پیش از این نیز مستنداتی از این اثرشگفت ساخته شده و حداقل جامعه هنری را کم و بیش از آن آگاهی بوده است. پس از منظر هنری تاحدودی ادای دین شده است. اما تنهایی مهراعظم در حفظ باغی که اسفندیار خان پیش از مرگش به اوسپرده، همچنان باقی است: "توی اداره ها وقتی می بینندکه من هی می رم و می آم بعضی وقتها الكي امیدوارم می کنند اما بیشتر وقتها میگن شما مگه شوهر وبچه نداری که همه فکر وذکرت شده این باغ؟ مگه چندتا درخت خشکیده و یک خروار سنگ و قلوه سنگ چقدر ارزش داره که شما خونه وزندگی و شوهر وبچه ات را ول می کنی هی می آی توی این اداره ها"
دربازگشت ازاین محل همه سکوت کرده ایم . بخشی ازاین سکوت بی تردید نیازی است برای هضم شگفتی این منظره بدیع و بخش دیگراندیشیدن به پرسشی است که شاید در ذهن همه ما کم وبیش شکل گرفته بود : اسفندیار خان این باردرسفر خویش نقشه ساختن کدام باغ را می کشد؟ اگر ارباب بوده و ستمگر شاید باغ آتشی می سازد و خود نه نگهبان که شعله ور درمیان آن می نشیند. و اگر زارع مستقل و ارباب غیر ستمگر بوده، باغی با درختان سبز سیب و نهرهای روان بنا می نهد که هرگز چپاول وخشک سالی بر آن حادث نمی شود... اما، حکایت دیگری هم در آن سکوت غریب مرا به اندیشیدن وا داشته بود : حکایت باغی که عواقب و پس لرزه های انقلاب سفید موجب برپایی اش شد و نگهبانش زنی است که "غریبه" نیست، او آشنای تاریخ پرتلاش زنانی است که قرار بوده با انقلاب سفید و انقلاب های پس از آن به آزادی حقوقی و امنیت اجتماعی دست یابند اما هنوز تنها و بی پناه در پی آن چیزی است که نیم قرن پیش به او وعده داده بودند.
پانوشت ها:
1.ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی .یرواندآبراهامیان.ترجمه کاظم فیروزمند،...(ودیگران) .تهران : نشرمرکز. 1377.ص.384.
2. همان. صص.392-393
* باسپاس از "علیجان آبکار" که امکان بازدید از این محل را برایمان فراهم ساخت.

با یاد مجید شریف، شهید عشق ! محمدعلی اصفهانی


غازی، به ره شهادت اندر تک و پوست
غافل که شهید عشق، فاضل تر از اوست
در روز قیامت این بدان کی ماند؟
کان کشته دشمن است و این کشته دوست!
ابو سعید ابوالخیر
تمام این چند روز را در فکر آن بودم که چیزی برای مجید شریف و شهادت او بنویسم. چرا که می دیدم یک عده خیلی خوششان می آید که وقتی از شهدای قتل های زنجیره یی می گویند و می نویسند، مخصوصاً و عالماً و عامداً اسم او را نیاورند. یا اگر هم آوردند یک طوری مسأله ی شهادت او را ماستمالی کنند.
چرا؟ این به خودشان بر می گردد. به فرهنگشان. فرهنگی که در آن، جای کلمه ی «برابر» را در داستان معروف جرج اورول باید با کلمه ی «شهید» یا به قول بعضی ها «قربانی» عوض کرد و گفت:همه شهیدند (قربانیند) اما بعضی ها شهیدترند (قربانی ترند).و این بعضی ها که شهیدترند آن هایی هستند که ما می خواهیم با نامشان فخر بفروشیم که از قدیم گفته اند: من آنم که رستم بُوَد پهلوان.یادش همیشه عزیز باد هوشنگ گلشیری نازنین ما. قصه هایش را قبل تر خوانده بودم، اما خودش را از ایّامی می شناختم که اعلیحضرت قَدَر قدررت، دیگر یواش یواش داشت از قدرقدرتی می افتاد.فضای سیاسی، به اصطلاح نیمه باز شده بود و کانون نویسندگان ایران در خانه ی او تشکیل جلسه می داد. تعداد اعضا آن قدر ها زیاد نبود. به طوری که همه در سالن کوچک خانه ی او جا می گرفتیم. او و اکثریّت قاطع اعضای آن وقت کانون، میانسال بودند، و حتی بالاتر از میانسال. یعنی بفهمی نفهمی پیر. و ما جوان ها که چندتایی بیشتر نبودیم، به طور خود به خودی مجبور می شدیم هوای همدیگر را داشته باشیم. محسن حسام، همشهری پدر و مادر من و همشهری برادر خودش حسن البته، علی فرخنده جهرمی که بعداً شد علی کشتگر، دو سه تا از بچه های کیهان. و به قول این فرانسوی های خودمان:C’est toutهمین و بس!با گلشیری امّا راحت می شد حرف زد. آن قدر صاف و ساده و بی غل و غش بود و به عنوان میزبان، قاطی همه می پلکید که آدم ترسش از «بزرگتر ها» می ریخت. ترس که می گویم منظورم ترس نیست. حیاست. یعنی حیا هم نیست. خجالت است. خجالت هم که نه. نمی دانم چی. همان چیزی که آمیزه یی از این هاست، بدون آن که هیچکدام از این ها باشد...و هوشنگ گلشیری، سال ها بعد هم، بعد از قتل های زنجیره یی، وقتی که یک سفر به این طرف ها آمده بود، باز همان هوشنگ گلشیری قدیم خودمان بود. شاید ریزه اندام تر، و بزرگ روح تر. و در همان حال ـ و احتمالاً به همان دلیل ـ حسّاس تر.نمی دانم که مجید شریف را از نزدیک می شناخت یا نه. امّا وقتی که این بساطِ همه شهیدند اما بعضی ها شهیدترند را دیده بود، تاب نیاورده بود و به تلخی و تندی برآشفته بود که این یعنی چی که اسم مجید شریف را سانسور می کنید. آن نویسنده و محقق و مترجم پرکار و زحمتکش و خاکی را. و تشر زده بود به سر بعضی ها. حتّی پشت رادیو.نمی دانست شاید، که این بعضی ها اگر می توانستند، بدشان نمی آمد که داریوش و پروانه فروهر را هم از قلم بیاندازند.آدم هر قدر کوچکتر است، بیشتر خودش را بزرگ می داند. و هر قدر بیشتر خودش را بزرگ می داند، چون می داند که کوچک است، بیشتر دچار تناقض با خودش می شود. و هر قدر بیشتر دچار تناقض با خودش می شود، بیشتر سعی می کند که خودش را بزرگ ببیند، و هرقدر خودش را بزرگ می بیند، چون کوچک است، متناقض تر می شود. و همینطور دور خودش می چرخد. در آن دایره ی معروف. دایره ی معروف به معیوب.و چون سخنم به اینجا رسید به قول قدما: جفّ القلم...این ها اگر می توانستند داریوش فروهر را هم از قلم می انداختند. اما خوشبختانه ـ و شاید هم بدبختانه ـ نمی توانند. خوشبختانه و بدبختانه نسبی هستند. نسبت به آدمی که می گوید خوشبختانه و بدبختانه...فضا که تند و تیزتر شد و به ماه ها و هفته های تعیین کننده تر انقلاب که رسیدیم، دفتر داریوش فروهر شده بود یکی از پاتوق های من که دنبال خبر می دویدم برای زدن توی کیهان. و در آنجا بود که می دیدم که گاهی چه قدر راحت، افق های متفاوت ذهنی و فکری آدم ها می تواند در افق های روحی آن ها با هم یکی شود.و در آنجا بود که می دیدم بچه های کیهان، آن روز که از «کاروانسرا سنگ» آمده بودند چرا آن همه از بزرگ منشی و شهامت داریوش فروهر حرف می زدند که ایستاده بود و تن خودش را سپر زن ها و بچه ها در برابر چماقدار های اعلیحضرت کرده بود که به عنوان «کارگر» ریخته بودند وسط و همه را لت و پار می کردند.و در آنجا بود که می دیدم چه قدر این آدم را دوست دارم.خاطره هایم از او زیاد است. از روزی که آمده بود به دفترش و می گفت که کم مانده بود از ماشین پیاده شوم و آن مردک نظامی را ادب کنم که یقه ی بچه یی را که شعار می داد گرفته بود و کتکش می زد، تا بعد از انقلاب و بعد از بعد از انقلاب.اما در باره ی او زیاد نوشته اند. آن سرو سربلند که تنها مرگی آنچنان بی مرگ می توانست بر خاکش بیافکند. بر خاکی که بارور از هزاران و هزاران سرو سربلند دیگر است.و من قرار بود که از مجید بنویسم که از او نمی نویسند و نمی گویند. و فکر می کنند که او نیازمند نوشته و سخن و یادآوری آن هاست. و نمی دانند که اینطور نیست. چرا که اگر می دانستند که اینطور نیست، می دانستتند که چه طور هستند. و اگر می دانستند که چه طور هستند، آن وقت دیگر اینطور نبودند. یعنی چون اینطورند، نمی دانند که چه طور هستند. و چون نمی دانند که چه طور هستند، اینطورند.و بگذار باشند. به من چه. اصلاً به قول معلم ریاضیات کلاس دوم دبیرستانمان وقتی که از او سئوالی می کردیم که جوابش را نمی دانست:ـ به من چه؟ به تو چه؟ بشین سر جات!پس بهتر است که من هم بروم بنشینم سر جایم و همان چیزی را که پنج سال پیش به یاد مجید شریف نوشته بودم دوباره برای خودم بخوانم. چرا که دیگر دیر شده است و نزدیک دم سحر در اینجا و نزدیک طلوع آفتاب در ایران است. طلوع نخستین آفتابِ بعد از مجید. آفتاب ۲۹ آبان... چهارشنبه چهارم آذر هزار و سیصد و هفتاد و هفت، به خانواده اش خواهند گفت که جسدش را، صبح بیست و هشتم آبان، در حالی که که با گرم کن ورزشی می خواسته است برای تشییع پیکر محمّد تقی جعفری که ـ بعد از علی شریعتی ـ به نوعی از همتباران فکری او بود، از تهران به مشهد برود توی کوچه خیابان پیدا کرده اند. ـ البتّه خودش همین طوری برای خودش مرده است. نه این که خیال کنید تهدیدی را که بارها کرده بودیم، و اصلاً به خرجش نرفته بود و نمی رفت، بالاخره عملی کرده ایم.حالا درست است که داریوش فروهر و پروانه فروهر را، سه روز بعد دشنه آجین کردیم. و در روز های آینده هم قرار است که به سراغ محمّد مختاری و محمّد جعفر پوینده برویم. امّا او خودش همین طوری برای خودش مرده است. اگر باور ندارید، بعداً وقتی که بعضی ها اعلامیّه می دهند بخوانید و ببینید که یکی در میان، اسم او را از قلم می اندازند. مگر آن که هوشنگ گلشیری یی، ناصر زرافشانی، شیرین عبادی یی، به اعتراض، صدایش در بیاید و از رو بروند یا نروند...نه تنها حالا نمی توانم، بلکه هیچ وقت نتوانسته ام که از کنار خاطره هایم از او به آسانی رد شوم.این جا که بود ـ در غربت ـ ما کلّی با هم رفیق بودیم. کلّی با هم گفتگو می کردیم، مباحثه می کردیم، مجادله می کردیم، همدلی می کردیم، و ناهمدلی می کردیم.شب ها و روز ها. گاه ها و بی گاه ها. گفتم امسال، دیگر دستکم یکی دو تا از ماجرا هایی را که این جا بر او رفت بنویسم.امّا تأمّل کردم.بیشتر به خاطر سرنوشت تلخی که آن ها که این جا با او آن کردند که کردند، امروز به آن مبتلا شده اند، و دارند خرده خرده مکافات طبیعی رفتارهاشان را می پردازند.زخمخورده بود. زخم «دوست». یعنی آن کسان که او «دوست» شان می پنداشت چون دوستشان می داشت، و آن ها دشمنش می داشتند چون اهل اندیشیدن بود، اهل نقد بود، و اهل دردی بود که معامله کردنی نیست.برخلاف آدم هایی که آن ها ـ به اقتضای طبیعت خود ـ با خود داشتند و دارند: چند نشئه ی فرو رفته در خلسه، چند بز اَخفَش، چند چاپلوس مهوّع، چند کلّاش حرفه یی، چند پاچه گیر پروارشده برای مواقع لازم، چند مرعوب...اهل کوتاه آمدن نبود. اهل مصلحت اندیشی نبود. اهل خرید و فروش شرف نبود. و این، کار آن ها را مشکل می کرد. خودفریبانی که گمان می بردند که چشم فرو بستنشان بر بیرون ذهن، بیرون ذهن را نفی می کند... مجید، «مصطفی شهید عشق»، در باره ی مصطفی شعاعیان را هم، در همین ارتباط نوشته بود. با این شعر ابو سعید ابوالخیر ـ که نمی دانم چرا من با روایتی کمی دیگرگون، ازعین القضات همدانی، شهید دیگر عشق، فرض می کردمش ـ بر پیشانی آن:

غازی، به ره شهادت اندر تک و پوست

غافل که شهید عشق، فاضل تر از اوست

در روز قیامت این بدان کی ماند؟

کان کشته دشمن است و این کشته دوست!

گفتم پس شعری برایش بگویم. دیدم اهل شعر سفارشی گفتن نیستم. اگر چه یکی دو بار، شعر سفارشی هم ـ حالا به هر دلیل ـ گفته ام. خوب یا بد، به حق یا به ناحق، بحثش دیگر است... و بعد، یکباره به یادشعر شاملو افتادم، در رثای جلال آل احمد:
«سرود مرد روشن، که به سایه رفت».

و با خودم فکر کردم که این، بهترین انتخاب خواهد بود. مگر نه این است که خطّی نه، بلکه حجمی، شاملو را و جلال آل احمد را و علی شریعتی را و مصطفی شعاعیان را و مجید شریف را و عین القضات همدانی را و ابو سعید ابوالخیر را، با همه ی دوری ها و نزدیکی هاشان از هم و با هم، به هم پیوند می دهد؟:خویشتن خویش بودن.متفاوت.و همیشه معترض!و حاصل، سر انجام، این شد که شعر شاملو را، اینجا بیاورم. بیاورم و بگذارم و بگذرم.
سرود برای مرد روشن که به سایه رفت احمد شامل

ودر رثای جلال آل

احمدقناعت وار

تکیده بود

باریک و بلند

چون پیامی دشوار

در لغتی

با چشمانی از سئوال و

عسل

و رخساری برتافته

ازحقیقت و

باد.

مردی با گردش آب.

مردی مختصر

که خلاصه ی خود بود.

خرخاکی ها در جنازه ات به سوء ظن می نگرند.

٭٭٭
پیش از آن که خشم صاعقه، خاکسترش کند
تسمه از گرده ی گاو توفان کشیده بود.
آزمون ایمان های کهن را
بر قفل معجر های عتیق دندان فرسوده بود.
بر پرت افتاده ترین راه ها پوزار کشیده بو
درهگذری نامنتظرکه هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت.

٭٭٭
جاده ها با خاطره ی قدم های تو بیدار می مانند.

که روز را به پیشباز می رفتی،

هرچند

سپیده تو

رااز آن

پیشتر دمید

که خروسان بانگ سحر کنند .

٭٭٭
مرغی در بال هایش

شکفت زنی در پستان هایش

باغی در درختش.

ما در عتاب تو می شکوفیم

در شتابت

ما در کتاب تو می شکوفیم

در دفاع از لبخند تو

که یقین است و باور است.

دریا به جرعه یی که تو از چاه خورده ای حسادت

می کند
.www.ghoghnoos.org