یکشنبه 08 فوریه 2015 مانا نیستانی
۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه
اندیشان جمهوری اسلامی نگارش شده است؛یا عصاره بی شرافتی هاست. در آستانه ی سالگرد رستاخیز سیاهکل و قیام 57؛ تاریخ نگاریِ علمی،رادیکال،انقلابی و طبقاتی ذیل را با هم مرورمی کنیم.به امید پیروزی کارگران
آگاهی های نسل جوان ازرستاخیز سیاهکل،فقط اوراقِ تاریخ است؛تاریخی که می دانیم:
یا به دستِ قلم بُمزدانِ وابسته به ساواک ونویسندگان حزب خائن توده نوشته شده است؛
یا توسط تاریک اندیشان جمهوری اسلامی نگارش شده است؛یا عصاره بی شرافتی هاست.
در آستانه ی سالگرد رستاخیز سیاهکل و قیام 57؛
تاریخ نگاریِ علمی،رادیکال،انقلابی و طبقاتی ذیل را با هم مرورمی کنیم.به امید پیروزی کارگران
سیاهکل تبلور آگاهی و آغاز گر مبارزه مسلحانه در ایران به مثابه راهی است؛ که تحقق مطالبات توده های تحت ستم ما و سعادت آنان تنها با پیمودن مسیر آن صورت واقعیت به خود می گیرد.
پیام چریکهای فدائی خلق ایران به مناسبت دو روز بزرگ تاریخی، رستاخیز سیاهکل ٤٩ و قیام بهمن ۵٧ !
بار دیگر در آستانه سالگرد رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن قرار داریم. دو رویداد سترگی که نقشی بزرگ در مبارزات مردم ما ایفا نمودند.
سیاهکل نماد هشت سال مبارزه بی امان کمونیست های راستین و آگاه ترین و پیشرو ترین توده های خلق ایران علیه امپریالیسم و سگ زنجیریش رژیم شاه است. نماد یک دوره درخشان تاریخی در تاریخ مبارزاتی مردم ما در دهه 50 است. سیاهکل نماد جنبشی است که یک تئوری انقلابی، تئوری مارکسیستی- لنینیستی منطبق بر جامعه ایران رهنمون آن است، تئوری ای که عمیق ترین حوایج زندگی کارگران و زحمتکشان را در خود متبلور ساخته و از آن منشاء گرفته است: تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک. از این روست که سیاهکل تبلور آگاهی و آغاز گر مبارزه مسلحانه در ایران به مثابه راهی است که تحقق مطالبات توده های تحت ستم ما و سعادت آن ها تنها با پیمودن مسیر آن صورت واقعیت به خود می گیرد.
هنگامی که مبارزین انقلابی در یک جامعه دست اندر کار پاسخ به ضرورت های مبارزاتی جامعه خویش هستند جدیت کار تاریخی خویش را احساس و درک می کنند. در نیمه دوم دهه چهل نیز که پایه های جنبش سیاهکل ریخته می شد رفقای ما کاملاً به جدیت و اهمیت کار خود واقف بوده و به تاریخی بودن آن اشراف داشتند. منشاء ایمان خلل ناپذیر چریکهای فدائی خلق به پیروزی راهشان نیز درست از همین واقعیت سر چشمه می گرفت. با این حال در سال 1346 هنگامی که اولین قدم ها برای تشکیل چریکهای فدائی خلق توسط رفقا پویان و عباس مفتاحی برداشته می شد، هنگامی که در سال 1347 رفیق غفور حسن پور با هدف ایجاد حرکتی مسلحانه در جنگل های شمال به سازماندهی رفقای انقلابی آشنایش مشغول بود، هنگامی که رفیق علی اکبر صفائی با برگشت از نبرد فلسطین آماده شد تا فرماندهی دسته ای از انقلابیون را در جنگل به عهده بگیرد، هنگامی که رفقا حمید اشرف و اسکندر صادقی نژاد وظیفه انقلابی خود را به مثابه رابطین بین شهر و کوه انجام می دادند و بالاخره هنگامی که رفیق مسعود احمدزاده به جمعبندی تلاش چهار ساله گروهی از رفقا برای یافتن راه انقلاب در ایران و تدوین تئوری مبارزه مسلحانه مشغول بود، هیچ کدام از این رفقا علیرغم ایمان به پی گیری راهشان توسط تودها نمی دانستند که با بنیان گذاری یک مبارزه خونین و تا پای جان، در مدت کوتاهی جامعه زیر اختناق شاهنشاهی و مرعوب شده ایران چنان دگرگون خواهد شد که توده های انقلابی با تأثیر گیری از مبارزه مسلحانه آنان در بُعدی وسیع پا به میدان مبارزه گذاشته و قیامی به عظمت بهمن را شکل خواهند داد. آری جنبش مسلحانه در ایران که از سیاهکل آغاز گشته بود در طی هشت سال به تدریج مردم را به سوی خود جلب کرد و راه و روش مبارزه با دیکتاتوری حاکم که جز با زبان زور با مردم سخن نمی گفت را در عمل به توده ها آموزش داد و راه خیزش توده ها علیه رژیم شاه به مثابه حافظ و مدافع سلطه امپریالیستی در ایران را هموار نمود.
در سال های بین 1356 و 1357 وسیعترین توده های مردم رنج کشیده و مصیبت دیده ایران که جانشان از مظالم رژیم شاه به لب رسیده بود ، علیه این رژیم شوریدند. آگاه ترین کارگران و دیگر توده های مردم در جریان انقلاب خود با مشت های گره کرده فریاد می زدند "رهبران ، ما را مسلح کنید"، و شعار می دادند "ایران را سراسر سیاهکل می کنیم". به این ترتیب نشان داده شد که نسیمی که با رستاخیز سیاهکل در جامعه محنت زده ایران آغاز شده بود، حال به طوفانی سلطنت برانداز و هموار کننده راه مبارزه با سلطه امپریالیستی تبدیل گشته است. شعار "بعد از شاه نوبت آمریکاست" که توده های انقلابی ایران بعد از فرار شاه آن را فریاد زدند بیانگر آگاهی آنان به این واقعیت بود که با رفتن شاه هنوز به آزادی دست نیافته اند و شرط بر پائی جامعه ای آزاد و سعادتمند در گرو قطع هر گونه نفوذ امپریالیسم در ایران می باشد. این چنین بود که سیاهکل در قیام بهمن پژواک یافت.
قیام بهمن در سال 57 با حمله توده های انقلابی به مراکز سرکوب و زرادخانه ها شکل گرفت و به سرنگونی رژیم سلطنت در ایران قطعیت بخشید. این یک قیام توده ای و شکوهمند بود که اگر چه نتوانست اصل نقشه امپریالیست ها در روی کار آوردن نوکران جدید خود یعنی دارو دسته خمینی را بر هم بزند ولی در تاکتیک آن ها مبنی بر چگونگی این کار خلل وارد ساخت. توده های رنجدیده ایران حال در پرتو قیام خود ، سرشار از روحیه و غرور انقلابی به دنبال تحقق مطالبات خود بودند و بلافاصله بعد از خیزش انقلابی خویش دست اندر کار تغییر نظم اقتصادی – اجتماعی حاصل سطله امپریالیست ها در جامعه شدند.
اما،قیام مردم ما گرچه توانست شاه را از ایران فراری دهد و سلطنت را برای همیشه به زباله دان تاریخ بیندازد ، ولی به دلیل عدم برخورداری از یک رهبری کمونیستی که بتواند مبارزات آن ها را در جهت از بین بردن سلطه امپریالیسم و نظام سرمایه داری وابسته ایران سازماندهی کند در رسیدن به هدف اصلی ناکام ماند. چرا که اینک در درون سازمان چریکهای فدائی خلق که به دلیل برخورداری از حمایت توده ای عهده دار انجام چنین وظیفه سترگ تاریخی بود اپورتونیسم نفوذ کرده و رأس آن را ماران خوش خط و خالی اشغال کرده بودند. به این ترتیب خواست مردم ما برای استقلال و آزادی و دمکراسی پایمال سلطه رژیمی گشت که امپریالیست ها در کنفرانس گوادلوپ رأی به موجودیت آن داده بودند تا بتواند با توسل به دین و مذهب، انقلاب مردم ایران را سرکوب نماید. در عین حال امپریالیست ها با روی کار آوردن جمهوری اسلامی، به اجرای سیاست دیگرشان مبنی بر ایجاد کمربند سبز به دور شوروی سابق نیز نایل آمدند. از آن زمان تا کنون در حالی که در عمل هم انقلاب ایران کاملا سرکوب گشته و هم اتحاد شوروی دیگر در صحنه زندگی وجود ندارد ، اما امپریالیست ها و در رأس آن ها آمریکا با تکیه به تجربه حاصل از حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران بنیادگرائی را وسیله ای برای گسترش سلطه ننگین خود در جهان قرار داده اند. حال اجازه دهید بقیه پیام امسال به مناسبت دو روز بزرگ تاریخی را به این موضوع و اهمیت مبارزه مسلحانه نیروهای انقلابی برای مقابله با سلطه امپریالیستی اختصاص دهیم.
امروز مردم جهان شاهد جلوه های گوناگونی از عملکرد بنیادگرائی اسلامی هستند که بیانگر آن است که استفاده امپریالیست ها از این ابزار پایان نیافته و به خصوص پس از 11 سپتامبر 2011 ، امپریالیسم آمریکا با وسعت هر چه بیشتری به بازی با کارت بنیادگرائی اسلامی و تروریسم که دو عنصر در هم تنیده می باشند برخاسته است. اگر امروز می ببینیم که امپریالیست ها با خلق موجود درنده ای به نام داعش منطقه را به آتش کشیده اند و داعشیان از هیچ جنایتی در حق مردم دریغ نمی ورزند این درست در تداوم همان خطی است که 35 سال پیش خمینی و "اسلام ناب محمدی" او را بر مردم ما تحمیل نمودند. به واقع یکی از اولین تجلیات بنیاد گرائی اسلامی به مثابه وسیله ای جهت گسترش سلطه امپریالیسم در دهه های اخیر، جمهوری اسلامی بود که با جنایاتش به اربابان خود نشان داد که این ابزار کاربرد به اصطلاح معجزه آسائی جهت پیشبرد مصالح ضد مردمی آن ها در بر دارد.
امروز به اعتبار گستردگی سلطه امپریالیسم در جهان، بنیادگرائی اسلامی ، از آفریقا تا خاورمیانه و از آسیای میانه تا اقیانوسیه ، همه جا در جولان بوده و شاهد دارو دسته های ریز و درشتی هستیم که زیر پرچم اسلام، سیاست امپریالیست ها را پیش می برند و با کوبیدن بر طبل ترور و جنگ و ناامنی شرایط حضور و آتش افروزی اربابانشان را فراهم می کنند. این واقعیت در عروج ناگهانی داعش در عراق با عریانی تمام در مقابل چشم جهانیان قرار گرفت و کار مضحکه به آن جا رسید که خالقین داعش علیه اش ائتلاف جنگی سازمان دادند. اما همه این شعبده بازی ها را مقاومت قهرمانانه خلق کُرد کوبانی نقش بر آب نمود. در جریان این مقاومت دلیرانه، جهان شاهد بود که چگونه زنان و مردان این شهر اسلحه برداشته با مبارزه مسلحانه تا پای جان خود ، پوزه داعش را به خاک مالیدند. به خصوص شرکت وسیع زنان دلاور کوبانی مشت محکمی بر باورهای زن ستیزانه بنیادگراهائی بود که در همه جا در تلاش اند تا با مذهب و سنت ، زنجیر های اسارت زنان را محکمتر ساخته و از این طریق کل جامعه را به زنجیر بکشند. صرف نظر از این که کوبانی در آینده چه سرنوشتی پیدا کند مقاومت مسلحانه مردم کوبانی به همگان نشان داد که تنها راه رسیدن به آزادی مبارزه مسلحانه است؛ و این درسی بود که رزمندگان سیاهکل ، 44 سال پیش با نثار جان خود آن را به مردم ما نشان دادند و امروز خود زندگی در زیر سلطه رژیمی که جز با قهر و سرکوب با مردم سخن نمی گوید با روشنی حیرت انگیزی آن را فریاد می زند.
براستی در شرایطی که سلطه سرنیزه امکان هیچ تشکلی را نمی دهد و هر صدائی را در گلو خفه می سازد چگونه می توان بدون توسل به مبارزه مسلحانه در سد دیکتاتوری حاکم شکاف انداخت و شرایط سازمانیابی و رشد خودِ پیشرو را فراهم نمود. تجربه سیاهکل نشان داد که بدون مبارزه مسلحانه ، پیشروئی در صحنه نمی ماند تا توده ها را جهت رهائی ، مورد خطاب قرار داده و راه رهائی را به آن ها نشان دهد.
در سالگرد رستاخیز سیاهکل و قیام بهمن ، با گرامیداشت خاطره رزمندگان سیاهکل و توده های قیام کننده ، بکوشیم تا درس های این رویداد های سترگ را دستمایه مبارزه جهت نابودی جمهوری اسلامی ساخته و راه انقلاب را هموار سازیم.
گرامی باد خاطره فراموش نشدنی رزمندگان سیاهکل در بهمن 49 و توده های قیام کننده در
بهمن 57!
نابود باد رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی!
پیروز باد انقلاب! زنده باد کمونیسم!
با ایمان به پیروزی راهمان
چریکهای فدایی خلق ایران
11 بهمن 1393
« L’esprit du 11 janvier » ou les guerres françaises à l’ombre de Charlie
|
7 février 2015
La conférence de presse de François Hollande du 5 février 2015 a été l’occasion pour le Président de la République de donner sa lecture de « l’esprit du 11 janvier ». Cette étrange expression reprise en boucle par tous les médias lourds vise à asséner l’idée d’une « unité nationale » devenue possible et nécessaire d’une part, souhaitable et souhaitée par les citoyens français d’autre part. Depuis un mois, la méthode Coué et son principe « la répétition fixe la notion » sont devenus le leitmotiv du gouvernement et des médias : la France est en guerre, cette guerre exige des interventions militaires extérieures et des mesures de surveillance intérieures, celles-ci imposent une « unité nationale », elles exigent également une offensive idéologique confiée à l’école de la république pour repérer ceux « qui ne sont pas Charlie », etc. Tel est le contenu (sans cesse répété pour qu’il soit fixé dans toutes les consciences) de « l’esprit du 11 janvier » que François Hollande veut « prolonger » (1). L’esprit du 11 janvier pour Hollande est un esprit guerrier.
PREPARER L’OPINION A DE NOUVELLES GUERRES EN AFRIQUE
La France n’a pas attendu les derniers attentats pour s’engager dans de nouvelles stratégies guerrières en Afrique notamment. Ceux-ci constituent cependant une aubaine politique formidable pour le gouvernement afin de légitimer sa stratégie guerrière. « L’esprit du mois de janvier 2015, c’est l’unité de la République » (2) rappelle-t-il dans sa conférence de presse. Tous ceux qui s’opposeraient aux mesures militaires internes ou externes sont ainsi assignés à l’extérieur de la République. L’imposition d’un consensus sur les guerres présentes et à venir, telle est l’origine de l’instrumentalisation de l’émotion suscitée par les attentats du mois dernier.
La séquence historique actuelle est celle du redoublement de la concurrence pour le contrôle des matières premières stratégiques : entre grandes puissances impérialistes d’une part et entre celles-ci et les pays émergents d’autre part. Cette concurrence est encore renforcée par les progrès technologiques permettant la découverte et l’exploitation de nouveaux gisements. L’ensemble du continent africain est de ce fait l’objet de nouvelles découvertes pétro-gazières et en minerais stratégiques. L’ONG OXFAM utilise l’expression pertinente de « malédiction des ressources » pour désigner les conséquences de « la découverte de nouveaux gisements de fer, de pétrole, de gaz, d’or et de charbon – pour une valeur estimée à 11 milliards de dollars rien qu’en Guinée, au Ghana, au Libéria, en Tanzanie et au Mozambique ». (3)
Dans les pays où la France est engagée militairement, la situation est identique. Au Mali, les découvertes nouvelles concernent essentiellement l’or, l’uranium, le pétrole et le gaz. C’est en fait toute la région du Sahel qui devient un « nouvel eldorado » pour les multinationales occidentales :
« Le français Total et l’algérien Sonatrach sont sur le pont de plusieurs projets au Sahel. Les deux groupes pétroliers se jouent des coudes pour avoir le plus de projets au Mali et au Niger, apprend-on auprès d’un ancien cadre de Sonatrach. En fait, les découvertes récentes de richesses minières, dans le bassin de Taoudéni large de 1,5 million de kilomètres carrés, partagé entre le Mali, l’Algérie, la Mauritanie et le Niger, provoquent un vif intérêt pour cette région, naguère sans importance. En effet, les dernières informations rapportées par des médias et attribuées à Jean François Arrighi de Casanova, directeur Afrique du Nord de Total, font état d’immenses découvertes gazières freinant la progression du puits vers la zone pétrolière, en Mauritanie . » (4)
C’est ce contexte qui explique la fin des opérations Serval (5), Sabre (6) et Epervier (7) et leur remplacement par l’opération Barkhane lancée le premier août 2014. Il ne s’agit pas d’un simple changement de nom mais du passage d’opérations légalement temporaires à une intervention durable s’étendant désormais sur l’ensemble du Sahel. Désormais ce sont 3000 soldats qui sont en permanence présents au Sahel.
La situation n’est guère différente pour la Centrafrique, autre pays où nos soldats se « battent pour la liberté et les droits de l’homme ». Il a suffi qu’Areva annonce la suspension de la mine de Bakouma au nord-est de la République Centrafricaine, pour que se multiplient les analyses déniant toutes bases économiques à l’intervention militaire française. Les dirigeants d’Areva précisent pourtant eux-mêmes qu’il s’agit d’une suspension « d’un ou deux ans » liée à la baisse des coûts de l’uranium sur le marché mondial suite à la catastrophe Fukushima au Japon. L’observatoire du nucléaire souligne pour sa part qu’il « Il va y avoir très probablement des problèmes d’approvisionnement assez importants (…) on a d’abord exploité les gisements les plus faciles à exploiter et les plus riches et donc maintenant, plus ça va et plus c’est difficile et plus il faut d’efforts pour sortir de l’uranium ». (8) Si des exploitations de mines peuvent ainsi être momentanément gelées compte tenu des fluctuations mondiales, le contrôle de ces gisements exploitables dans l’avenir reste stratégiquement essentiel. C’est de nouveau ce soubassement économique couplé à la place géostratégique de la Centrafrique qui explique l’opération Sangaris qui dure depuis décembre 2013 avec 1600 soldats français qui « resteront « aussi longtemps que nécessaire ». (9)
Avec 3000 soldats au Sahel et 1600 en Centrafrique, la France est effectivement en guerre en Afrique mais celle-ci est une guerre pour les richesses pétro-gazières et pour les minerais stratégiques. C’est la poursuite de cet « esprit de guerre » à laquelle nous invite François Hollande en l’appelant « esprit du 11 janvier ».
L’ESPRIT DE GUERRE AU MOYEN-ORIENT
L’Afrique ne remplace pas le Moyen Orient quant aux enjeux en matières premières, elle s’y ajoute. Les nouvelles découvertes de gisements de pétrole, de gaz et de minerais stratégiques en Afrique, élargissent à l’ensemble du continent l’enjeu déjà analysé pour l’Afrique australe par le spécialiste des ressources en matières premières Gérard A Montifroy :
L’Afrique ne remplace pas le Moyen Orient quant aux enjeux en matières premières, elle s’y ajoute. Les nouvelles découvertes de gisements de pétrole, de gaz et de minerais stratégiques en Afrique, élargissent à l’ensemble du continent l’enjeu déjà analysé pour l’Afrique australe par le spécialiste des ressources en matières premières Gérard A Montifroy :
« On est tenté de faire un parallèle entre le Sud de l’Afrique et le Moyen-Orient, le premier représentant, pour les matières premières minérales stratégiques, ce que le second constitue pour le pétrole ; les problèmes politiques internes qui agitent la partie sud de l’Afrique pourraient être comparés aux problèmes palestinien et chiite qui secouent aujourd’hui la péninsule Arabo-Persique . » (10)
En Afrique australe, cela s’est traduit, entre autres choses, par le génocide au Rwanda et la déstabilisation permanente et meurtrière du Congo, au Sahel et en Afrique Centrale. Les mêmes causes débouchent sur de nouvelles guerres dans d’autres endroits du continent. Ces causes sont également à l’origine des guerres qui perdurent au Moyen Orient dans lesquelles la France est particulièrement active. De nouveau, la lutte contre le « djihadisme » couvre la poursuite de la guerre pour le gaz et le pétrole.
La France a été partie prenante de la guerre en Afghanistan de 2001 à décembre 2014 avec un contingent comptant jusqu’à 4000 hommes au plus fort de l’engagement français. La situation géostratégique du pays (aux frontières de la Chine et de l’Iran, sur les routes des pipelines de la région) n’est pas la seule raison de la guerre. Le New York Time du 14 juin 2010 dévoilait l’ampleur des gisements encore inexploités de pétrole, de gaz et surtout de lithium. « Une note interne du Pentagone, par exemple, stipule que l’Afghanistan pourrait devenir l’« Arabie Saoudite du lithium », une matière première essentielle à la fabrication de batteries pour ordinateurs portables et BlackBerry ». (11) A ceux qui pensent que nous étions en Afghanistan pour « lutter contre l’obscurantisme », il n’est pas inutile de rappeler les propos du Président de la République Fédérale Allemande le 22 mai 2010 concernant les raisons de la guerre :
« A mon avis, la société dans son ensemble est en train d’accepter progressivement (...) que, dans le doute et en cas de nécessité, un engagement militaire peut être nécessaire pour protéger nos intérêts, par exemple la liberté des voies commerciales, par exemple en empêchant l’instabilité dans des régions entières qui aurait des effets négatifs sur nos échanges, nos emplois et nos revenus . » (12)
Pour avoir imprudemment rendu public les réels buts de guerre en Afghanistan, le Président allemand Horst Köhler est contraint à la démission. En Irak, les annonces de nouveaux gisements de pétrole se succèdent. En Janvier 2013, un nouveau gisement dans la province de Missane près de la frontière irakienne est évalué à un milliard de barils (13). En octobre 2013 (14), le groupe pétrolier Total annonce la découverte d’un nouveau gisement de pétrole et de gaz dans le Kurdistan irakien. Total est installé dans cette région depuis 2012 avec l’accord des autorités de la région autonome et sans l’accord de Bagdad. En décembre 2014 (15), le même groupe annonce la découverte d’un autre gisement dans la même province. Quant à la Syrie, le journal Le Figaro résume comme suit son importance pour les multinationales du pétrole et du gaz : « Plus que ses réserves de pétrole et de gaz, c’est la position géostratégique du pays qui lui permet de jouer un rôle clé dans le transit de l’énergie dans la région . » (16)
Et nous qui pensions, conformément à « l’esprit du 11 janvier » interprété par Hollande, que nos soldats nous défendaient là-bas contre le « djihadisme ». « L’esprit du 11 janvier » a permis à Hollande d’avoir un blanc-seing pour la poursuite de la guerre en Irak le 13 janvier 2015 dans la même séance que celle consacrée aux attentats. A l’assemblée nationale, ce sont 488 députés avec seulement 13 abstentions (essentiellement du Front de Gauche) et un seul contre. Au Sénat, ils sont 327 sénateurs sur 346 à approuver la guerre, les autres s’abstenant ou ne prenant pas part au vote. Quel beau consensus guerrier !
Au Moyen-Orient comme en Afrique les guerres en cours restent des guerres pour le pétrole et pour les minerais quoiqu’en dise François Hollande.
LA GUERRE INTÉRIEURE DE VALLS Si Hollande bombe le torse pour les guerres à l’extérieur du territoire, Valls s’attache lui à préparer l’arrière par un discours sur la « guerre intérieure ». Dans un langage digne des plus éminents jésuites, Valls s’oppose à l’adoption de « mesures d’exception » mais se déclare favorable à des « mesures exceptionnelles ». Quant à ces mesures exceptionnelles qui ne sont pas d’exception, le premier ministre en a donné une liste non définitive : déploiement de 10 000 soldats en France, renforcement des moyens de sécurité intérieure, échange européen sur les passagers aériens, nouveau fichier pour les « personnes condamnées à des faits de terrorisme ou ayant intégré des groupes de combat terroristes », quartiers spécifiques en prison pour les détenus jugés « radicalisés », création d’une unité de renseignement au sein de la Protection Judiciaire de la jeunesse (PJJ), facilitation des écoutes téléphoniques par le futur projet de loi sur le renseignement. Toutes ces mesures ne sont, bien sûr, déployées que pour nous protéger car nous sommes vraiment en « guerre intérieure ».
Le discours sur la « guerre intérieure » dans un contexte d’émotion de masse instrumentalisée vise à imposer une vision binaire des débats dans laquelle une des options est « républicaine » et l’autre est « anti-française », « antirépublicaine », anti-démocratique », etc. : pour ou contre Charlie devenant pour Charlie ou pour les « djihadistes », pour ou contre la guerre devenant pour la guerre ou pour les « djihadistes », pour ou contre les restrictions aux libertés devenant pour la sécurité ou contre la sécurité, etc. Cette imposition médiatique et politique d’une binarité des positions tend à produire une chasse au suspect et un encouragement à la délation.
Il n’est pas étonnant dans ce contexte que nous ayons eu ces dernières semaines une banalisation de la délation : des enfants dénoncés par des enseignants, des proviseurs et d’autres personnels de l’éducation nationale convoqués pour audition dans un commissariat de police ; des agents municipaux dénoncés pour la même raison par un supérieur hiérarchique comme à Lille, avec comme résultat une mise à pied ; un délégué syndical dénoncé par des salariés avec en conséquence une procédure de licenciement, etc. A chaque fois l’accusation est identique : « apologie du terrorisme ». L’encouragement de la délation s’est même drapé du discours de la prévention. Il s’agirait de prévenir la radicalisation en en détectant les signes précoces. Changer d’habitudes alimentaires, changer de manière de se vêtir, ne pas écouter de musique, etc., autant de signes devant nous alerter.
L’absence de réaction massive à ces pratiques de délation et à cette « prévention » souligne que l’accoutumance au mal est largement enclenchée. C’est ainsi que l’on s’habitue petit à petit à l’oppression.
Il est temps de réagir avant que, de renoncement en renoncement, un seuil qualitatif ne soit franchi. Le fascisme surgit rarement brusquement. Il est généralement précédé d’un processus long dans lequel des libertés démocratiques sont rognées de plus en plus et des répressions de plus en plus importantes sont développées pour « assurer notre sécurité ». Le fascisme lui-même continue de se légitimer par l’impératif de sécurité. Comme le disait Joseph Goebbels, ministre du Reich à l’éducation du peuple et à la propagande : « Vous n’avez rien à craindre si vous n’avez rien à cacher ». Nous n’en sommes bien sûr pas là mais l’opération Charlie a réellement affaibli nos anticorps démocratiques. Il est temps de reprendre l’initiative.
« A mon avis, la société dans son ensemble est en train d’accepter progressivement (...) que, dans le doute et en cas de nécessité, un engagement militaire peut être nécessaire pour protéger nos intérêts, par exemple la liberté des voies commerciales, par exemple en empêchant l’instabilité dans des régions entières qui aurait des effets négatifs sur nos échanges, nos emplois et nos revenus . » (12)
Pour avoir imprudemment rendu public les réels buts de guerre en Afghanistan, le Président allemand Horst Köhler est contraint à la démission. En Irak, les annonces de nouveaux gisements de pétrole se succèdent. En Janvier 2013, un nouveau gisement dans la province de Missane près de la frontière irakienne est évalué à un milliard de barils (13). En octobre 2013 (14), le groupe pétrolier Total annonce la découverte d’un nouveau gisement de pétrole et de gaz dans le Kurdistan irakien. Total est installé dans cette région depuis 2012 avec l’accord des autorités de la région autonome et sans l’accord de Bagdad. En décembre 2014 (15), le même groupe annonce la découverte d’un autre gisement dans la même province. Quant à la Syrie, le journal Le Figaro résume comme suit son importance pour les multinationales du pétrole et du gaz : « Plus que ses réserves de pétrole et de gaz, c’est la position géostratégique du pays qui lui permet de jouer un rôle clé dans le transit de l’énergie dans la région . » (16)
Et nous qui pensions, conformément à « l’esprit du 11 janvier » interprété par Hollande, que nos soldats nous défendaient là-bas contre le « djihadisme ». « L’esprit du 11 janvier » a permis à Hollande d’avoir un blanc-seing pour la poursuite de la guerre en Irak le 13 janvier 2015 dans la même séance que celle consacrée aux attentats. A l’assemblée nationale, ce sont 488 députés avec seulement 13 abstentions (essentiellement du Front de Gauche) et un seul contre. Au Sénat, ils sont 327 sénateurs sur 346 à approuver la guerre, les autres s’abstenant ou ne prenant pas part au vote. Quel beau consensus guerrier !
Au Moyen-Orient comme en Afrique les guerres en cours restent des guerres pour le pétrole et pour les minerais quoiqu’en dise François Hollande.
LA GUERRE INTÉRIEURE DE VALLS Si Hollande bombe le torse pour les guerres à l’extérieur du territoire, Valls s’attache lui à préparer l’arrière par un discours sur la « guerre intérieure ». Dans un langage digne des plus éminents jésuites, Valls s’oppose à l’adoption de « mesures d’exception » mais se déclare favorable à des « mesures exceptionnelles ». Quant à ces mesures exceptionnelles qui ne sont pas d’exception, le premier ministre en a donné une liste non définitive : déploiement de 10 000 soldats en France, renforcement des moyens de sécurité intérieure, échange européen sur les passagers aériens, nouveau fichier pour les « personnes condamnées à des faits de terrorisme ou ayant intégré des groupes de combat terroristes », quartiers spécifiques en prison pour les détenus jugés « radicalisés », création d’une unité de renseignement au sein de la Protection Judiciaire de la jeunesse (PJJ), facilitation des écoutes téléphoniques par le futur projet de loi sur le renseignement. Toutes ces mesures ne sont, bien sûr, déployées que pour nous protéger car nous sommes vraiment en « guerre intérieure ».
Le discours sur la « guerre intérieure » dans un contexte d’émotion de masse instrumentalisée vise à imposer une vision binaire des débats dans laquelle une des options est « républicaine » et l’autre est « anti-française », « antirépublicaine », anti-démocratique », etc. : pour ou contre Charlie devenant pour Charlie ou pour les « djihadistes », pour ou contre la guerre devenant pour la guerre ou pour les « djihadistes », pour ou contre les restrictions aux libertés devenant pour la sécurité ou contre la sécurité, etc. Cette imposition médiatique et politique d’une binarité des positions tend à produire une chasse au suspect et un encouragement à la délation.
Il n’est pas étonnant dans ce contexte que nous ayons eu ces dernières semaines une banalisation de la délation : des enfants dénoncés par des enseignants, des proviseurs et d’autres personnels de l’éducation nationale convoqués pour audition dans un commissariat de police ; des agents municipaux dénoncés pour la même raison par un supérieur hiérarchique comme à Lille, avec comme résultat une mise à pied ; un délégué syndical dénoncé par des salariés avec en conséquence une procédure de licenciement, etc. A chaque fois l’accusation est identique : « apologie du terrorisme ». L’encouragement de la délation s’est même drapé du discours de la prévention. Il s’agirait de prévenir la radicalisation en en détectant les signes précoces. Changer d’habitudes alimentaires, changer de manière de se vêtir, ne pas écouter de musique, etc., autant de signes devant nous alerter.
L’absence de réaction massive à ces pratiques de délation et à cette « prévention » souligne que l’accoutumance au mal est largement enclenchée. C’est ainsi que l’on s’habitue petit à petit à l’oppression.
Il est temps de réagir avant que, de renoncement en renoncement, un seuil qualitatif ne soit franchi. Le fascisme surgit rarement brusquement. Il est généralement précédé d’un processus long dans lequel des libertés démocratiques sont rognées de plus en plus et des répressions de plus en plus importantes sont développées pour « assurer notre sécurité ». Le fascisme lui-même continue de se légitimer par l’impératif de sécurité. Comme le disait Joseph Goebbels, ministre du Reich à l’éducation du peuple et à la propagande : « Vous n’avez rien à craindre si vous n’avez rien à cacher ». Nous n’en sommes bien sûr pas là mais l’opération Charlie a réellement affaibli nos anticorps démocratiques. Il est temps de reprendre l’initiative.
Notes :
(1) « Cet esprit-là, je dois le prolonger avec le gouvernement » déclare le chef de l’Etat lors de sa conférence de presse, dépêche AFP du 5 février 2015.
(2) Ibid.
(3) Winnie Byanyima, directrice générale d’Oxfam, La lutte contre la « malédiction des ressources » en Afrique a atteint un tournant », http://www.oxfam.org/fr/salle-de-pr...
(4) Le Sahel, nouvel Eldorado de l’or noir ?, http://archiveslepost.huffingtonpos...,
(5) L’opération Serval est officiellement lancée en janvier 2013 pour protéger Bamako des « djihadistes ». Elle prend fin en juillet 2014. Les forces militaires qui l’ont mené sont intégrées dans l’opération Barkhane. toujours l’éradication des « groupes djihadistes ».
(6) L’opération Sabre est le nom de code de l’intervention du « Commandement des Opérations Spéciales » (COS) déclenchée en août 2012 dans plusieurs pays du Sahel (Mauritanie, Niger, Burkina). Officiellement l’objectif est encore et ressources.html
(7) L’opération Epervier est la plus ancienne. Déclenchée en février 1986 AU Tchad officiellement pour s’opposer à « l’agression libyenne » contre ce pays.
(8) Stéphane Lhomme, cité in L’extraction d’Uranium, http://controverses.sciences-po.fr/...
(9) François Hollande, dépêche AFP du 7 décembre 2013.
(10) Gérard A Montifroy, L’Europe entre défis économiques et mythes culturels, in Odile Wattel de Croizant et Gérard A Montifroy, (Coord.), l’Age de l’homme, Lausanne, 2007, p.38
(11) James Risen, U.S. Identifies Vast Mineral Riches in Afghanistan, New York Times du 14 juin 2010, U.S. Identifies Vast Mineral Riches in Afghanistan – NYTimes.com,
(12) Le Monde du 31 mai 2010, http://www.liberation.fr/monde/2010...,
(13) Irak : Découverte d’un important gisement pétrolier dans le sud,http://www.lemaghrebdz.com/?page=de...
(14) Total : découverte importante d’hydrocarbures en Irak, Le Figaro du 30 octobre 2013,http://www.lefigaro.fr/flash-eco/20...
(15) Anne Feitz, Total réalise une découverte au Kurdistan irakien, les échos du 2 décembre 2014,http://www.lesechos.fr/journal20141...
(16) Hayat Gazzane, La Syrie, pays de de transit énergétique, Le Figaro du 5 septembre 2013,http://www.lefigaro.fr/conjoncture/...
Source : Investig’Action
Dessin : Laurent Blachier
Dessin : Laurent Blachier
اشتراک در:
پستها (Atom)