۱۳۹۳ دی ۲۸, یکشنبه

اکنون هیچ اقدامی از سوی سازمان محیط زیست برای احیای دریاچه ارومیه انجام نشده است

تاکنون هیچ اقدامی از سوی سازمان محیط زیست برای احیای دریاچه ارومیه انجام نشده است، اظهار داشت: به جز بارش‌های مهر ماه کار دیگری برای نجات این دریاچه انجام نشده است و ما از خانم ابتکار نیز برای حل این مشکل جز چند بازدید کار دیگری ندیده‌ایم.
نماینده مردم ارومیه از هر طرحی برای بررسی عملکرد سازمان محیط زیست اعلام حمایت کرد و اضافه کرد: رئیس جمهور نسبت به محیط زیست و پدیده هایی که آن را تهدید می کند حساسیت فوق العاده‌ای دارند، اما عملکرد سازمان محیط زیست متناسب با حساسیت رئیس جمهور برای حل مشکل ریزگردها و دریاچه ارومیه نیست.

هرمزد رسام باستانشناس بریتانیایی آسوری تبار ، دیپلمات و جهانگردی بود که الواح گلی حماسه گیلگمش،کهن ترین حماسهٔ بشری، همچنین استوانهٔ مشهور به لوح حقوق بشر کورش را در سال ۱۸۷۹ طی کاوش‌های باستانشناسی در بین‌النهرین یافت.

 هرمزد رسام باستانشناس بریتانیایی آسوری تبار ، دیپلمات و جهانگردی بود که الواح گلی حماسه گیلگمش،کهن ترین حماسهٔ بشری، همچنین استوانهٔ مشهور به لوح حقوق بشر کورش را در سال ۱۸۷۹ طی کاوش‌های باستانشناسی در بین‌النهرین یافت.


 پدرش آنتون رسام معاون کلیسای آشوری و زادهٔ موصل در امپراتوری عثمانی (عراق فعلی) و مادرش ترزا زادهٔ حلب در سوریه امروزی بودند. او که از ۱۹ سالگی کار حفاری در بناهای تاریخی عراق و به خصوص بابل را شروع کرده بود، در جوانی راهی بریتانیا شد تا تحصیلاتش را در این کشور ادامه دهد، 



اما در همین مدت به استخدام موسسهٔ باستانشناسی بریتانیا درآمد و از این موسسه ماموریت گرفت تا به کشورش برگردد و تحقیقات باستانشناسی خود را در بابل ادامه دهد. 

در سال ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در بین‌النهرین استوانه‌های از گل پخته مشهور به لوح حقوق بشر کورش به دست این باستانشناس کـلدانی پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود.

سنگسار یک زن در استان نینوای عراق توسط داعش به اتهام زنا

سنگسار یک زن در استان نینوای عراق توسط داعش به اتهام زنا

به گزارش پارسینه، در دولت گذشته برای کنترل قیمت ارز، میلیاردها دلار از پول کشور را به صرافی‌های دوبی و استانبول فروختند

بازخوانی پرونده مفاسد دولت گذشته/
معاون اول رئیس‌جمهوری: با وجود اعلام سیاست واگذاری فروش نفت به بخش خصوصی در دولت گذشته اما هیچگاه این وعده محقق نشد و به‌جای بخش خصوصی واقعی، 7/2 میلیارد دلار در اختیار فردی به نام قرار گرفت که تاکنون به دولت باز نگشته است.
به گزارش پارسینه، در دولت گذشته برای کنترل قیمت ارز، میلیاردها دلار از پول کشور را به صرافی‌های دوبی و استانبول فروختند
وزیر امور اقتصادی و دارایی: بزرگترین مشکل اقتصادی ایران نقش بالای دولت در آن و فقدان بخش خصوصی توانمند است
وزیر صنعت، معدن و تجارت: به طور قطع نجات تولید در صادرات است. از معاون اول رئیس جمهوری درخواست می‌کنیم در بودجه سال 94 ردیفی برای جوایز صادراتی در نظر بگیرند
وزیر جهادکشاورزی: تولید کشور هم‌اکنون اقتصادی نیست و تا این تولید اقتصادی نشود، مشکلات همچنان باقی خواهد ماند

گروه اقتصادی روزگذشته فعالان بخش خصوصی در چهل و سومین هیأت نمایندگان اتاق بازرگانی ایران میزبان معاون اول رئیس جمهوری و وزیران امور اقتصادی و دارایی، صنعت، معدن و تجارت و جهاد کشاورزی بودند تا راه‌های همکاری بیشتر بخش خصوصی و دولت را بررسی کنند. در این جلسه معاون اول رئیس جمهوری با تأکید بر همکاری با بخش خصوصی واقعی ناگفته‌هایی از پشت پرده فسادهایی که طی سال‌های گذشته با نام همکاری با بخش خصوصی اتفاق افتاده است و میلیارد‌ها دلار از سرمایه بیت المال را به تاراج برده است، بیان کرد.
معاون اول رئیس جمهوری با اشاره به سیاست دولت گذشته در راستای سپردن فروش نفت به بخش خصوصی، گفت: اگرچه این وعده از سوی دولت اعلام شد، اما هیچگاه فروش نفت به بخش خصوصی واقعی سپرده نشد و این در شرایطی بود که 2 میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار کشور در اختیار فردی به نام بابک زنجانی قرار گرفت که معادل این پول، یا نفت یا پول به او دادند که بین پیمانکاران فروش نفت توزیع کند.
اسحاق جهانگیری افزود: اگر پول بابک زنجانی به خزانه دولت برنگردد، روسیاهی آن برای کشور باقی خواهد ماند، چراکه مردم منتظر هستند خبرهای بازگشت این پول به خزانه را بشنوند. وی تصریح کرد: تا این لحظه که نزدیک به یک سال از دستگیری او می‌گذرد، ما به عنوان دولت چیزی عایدمان نشده است. این پول در جایی است که باید به بیت‌المال برگردد.
وی با بیان اینکه سؤال دولت این است که این فرد چگونه وارد سیستم دولت شده و چطور درآمد دولت را تحصیل کرده است، در حالی که جواب مشخصی به ما داده نمی‌شود و اگر پاسخ این سؤال مشخص نشود، به طور قطع افراد دیگری در سیستم دولت و حکومت نفوذ خواهند کرد.
جهانگیری ادامه داد: بخش خصوصی توانمند ایران هیچ گاه نمی‌تواند ساعت‌ها با رئیس کل بانک مرکزی جلسه خصوصی داشته باشد، در حالی که ما شنیده‌ایم که وی ساعت‌ها با رئیس کل بانک مرکزی در یک اتاق اختصاصی جلسه داشته است و  باید پرسید چه کسی پشت او بوده و دست‌های پشت پرده باید روشن شود.
 22 میلیارد دلار ارز در خارج فروختند
جهانگیری، مورد دیگر اقتصادی دولت گذشته را افزایش نرخ ارز دانست و خاطرنشان کرد: براساس تدبیر دولت گذشته و برای کنترل قیمت ارز، میلیاردها دلار از پول کشور را در قالب حواله یا پول نقد به صرافی‌های دوبی و استانبول فروختند و ظرف ۱۷ ماه، ۲۲ میلیارد دلار پول کشور به خارج صادر شد، در حالی که این رقم بسیار تعجب آور است.  معاون اول رئیس جمهوری بیان کرد: در این میان کسانی هستند که به اسم فساد می‌خواهند حواس دولت را از پرونده‌های فعلی منحرف کنند، در حالی که بنای دولت در مبارزه با فساد، عمل به قانون و صراحت در مقابل مردم است.
جهانگیری گفت: دولت رقیب بخش خصوصی نیست و باید بسترساز فعالیت بخش خصوصی باشد. اصلی‌ترین کار ما توجه به صادرات است. وی فرصت استفاده از صندوق توسعه ملی را برای فعالان اقتصادی فرصتی مهم دانست و گفت: صندوق توسعه ملی ۱۰ میلیارد دلار پول دارد که برای سرمایه‌گذاری در بخش ارزی با سود ۶ درصد در سراسر کشور و ۴ درصد در هفت استان محروم وام می‌دهد.
 نقش پررنگ دولت بزرگترین مشکل اقتصاد کشور است
دراین نشست همچنین وزیر امور اقتصادی و دارایی با بیان اینکه بزرگترین مشکل اقتصادی ایران نقش بالای دولت در آن و فقدان بخش خصوصی توانمند است، گفت: مهم‌ترین اقدام در جهت تولید و بهبود رشد اقتصادی و افزایش بهره‌وری آن است که بخش خصوصی به جایگاه واقعی خود ارتقا یابد. علی طیب نیا، افزود: بدون اصلاح فضای کسب و کار در کشور، راهبرد واگذاری نتیجه ناکارآمدی را به وجود آورده است.  وی با بیان اینکه مجموعه‌ای از برنامه‌ها را برای بهبود فضای کسب و کار با بخش خصوصی دنبال خواهیم کرد، اظهار داشت: به سادگی می‌توانیم به رتبه 70 فضای کسب و کار در دنیا دست پیدا کنیم ضمن آنکه طی سال گذشته 20 رتبه ایران در محیط کسب و کار جهانی بهبود یافته است.
 بنا نداریم مالیات واحدهای تولیدی را افزایش دهیم
وزیر اقتصاد همچنین در حاشیه نشست اتاق ایران در خصوص نرخ نفت در بودجه سال آینده، گفت: سه سناریو برای این موضوع در نظر گرفته شده، البته چشم‌انداز روشنی برای این موضوع وجود ندارد. برخی پیش‌بینی‌ها نرخ کمتر از 40 دلار و برخی بالای 70 دلار است اما پیش‌بینی روشنی از قیمت نفت در دست نیست اما آنچه مد نظر است سیاست‌های پولی، ‌ارزی و تجاری است که بتواند در حالت‌های مختلف قابل تنظیم باشد.
 آماده هستیم 50 درصد نیروهای خود را کاهش دهیم
وزیر صنعت، معدن و تجارت گفت: این وزارتخانه آماده است تا پایان دولت یازدهم 50 درصد نیروهای خود را کاهش دهد. محمدرضا نعمت‌زاده در چهل و سومین نشست هیأت نمایندگان اتاق بازرگانی ایران، با بیان اینکه جایگاه سرمایه‌گذار و سرمایه‌گذاری باید در کشور به جایگاه واقعی خود برسد، افزود: به طور قطع نجات تولید در صادرات است.
 وی سپس به قطع جوایز صادراتی از سال 90 اشاره کرد و گفت: از معاون اول رئیس جمهوری درخواست می‌کنیم در بودجه سال 94 ردیفی برای جوایز صادراتی در نظر بگیرند.
 تولید در کشور همچنان اقتصادی نیست
وزیر جهادکشاورزی با بیان اینکه عمده گلوگاه کشور در تولید است، گفت: تولید کشور هم‌اکنون اقتصادی نیست و تا این تولید اقتصادی نشود، مشکلات همچنان باقی خواهد ماند.
محمود حجتی با بیان آنکه هم‌اکنون در زمینه مرغ و تخم مرغ بحران تولید داریم، اظهار داشت: هم‌اکنون یک میلیون تن ظرفیت مازاد تولید مرغ و تخم مرغ داریم و با وجود این به دنبال اعمال محدودیت هستیم و این کار به معنی آن است که بهره‌وری و سرمایه‌گذاری کاهش خواهد یافت.

ایران

مراکز زیادی وجود دارند که به صورت وحشیانه افراد را برای ترک به این کمپ‌ها می‌برند و در این میان افرادی هم هستند که به نام معتاد سر از این مراکز در می‌آورند و این درحالی است که معتاد نیستند

بستری اجباری سالم‌ها در کمپ‌های ترک اعتیاد/
بستری‌ات می‌کنند، بخواهی و نخواهی. وقتی مردان قوی هیکل به سراغت می‌آیند، مجبور به تبعیدی. می‌گویند معتادی؛ چه باشی و چه نباشی باید تن به رفتن دهی. چاره‌ای جز این نیست، برگه رهایي‌ات در دست خانواده است و حالا آنها تنها متقاضیان رفتنت به تبعیدگاهند.
  در امتداد آخرین بزرگراه‌های تهران جایی که  آجرهای خانه‌های ساده پشت به پشت هم مرزهای خانه‌ها را تشکیل می‌دهد، دیوار‌های آجری یک ساختمان قدیمی مرز زندگی عده‌ای شده است. پشت این دیوار، حکایت زندگی، حکایت زندگی معتادان است.  خانه‌ای که خیلی‌ها با پای خودشان نیامدند.  گونی سرشان می‌کنند به زور به ساختمانی متروکه می‌برند. شکنجه‌شان می‌کنند و با زنجیر در اتاقی کوچک و تاریک  حبس می‌شوند.    این‌جا مکانی است  با اسمی غریب؛ کمپ ترک اعتیاد اجباری.حالا دیگر کمپ‌ها مکانی برای ترک معتادان نیست. معنی خود را از دست داده. حالا خانه تبعیدیان شده است.  تبعیدیانی که ادعا می‌کنند، معتاد نیستند اما با اصرار خانواده‌هایشان در شکنجه‌گاه تاریک حبس می‌شوند.  راه خلاصی ندارند. محصور در میله‌های آهنی هستند. سندی وجود ندارد که معتادند اما محکوم به ماندنند.
کمپ‌های ترک اعتیاد مکان خوبی برای نگهداری افرادی است که حتی مواد مخدر را از نزدیک ندیده‌اند و بدون این‌که دستشان به جایی بند باشد تنها به خاطر نقشه شومی که اطرافیانشان کشیده‌اند خیلی راحت ربوده می‌شوند و باید در کنار معتادان زندگی کنند.
کمپ ترک اعتیاد اجباری
«عباس دیلمی‌زاده، کارشناس تقاضای موادمخدر در رابطه با فرآیند نگهداری افرادی که به کمپ‌های ترک‌اعتیاد غیرمجاز منتقل می‌شوند به «شهروند» گفت: «مراکز زیادی وجود دارند که به صورت وحشیانه افراد را برای ترک به این کمپ‌ها می‌برند و در این میان افرادی هم هستند که به نام معتاد سر از این مراکز در می‌آورند و این درحالی است که معتاد نیستند و قربانی یک نقشه شوم شده‌اند. ‌سال ٨٦ در سازمان بهزیستی قراردادی  مصوب شده بود که کمپ‌ها نباید هیچ دیواری داشته باشند و حضور در این مراکز اختیاری باشد. رفت و آمد در این کمپ‌ها آزاد است و باید فرد معتاد احساس آزادی داشته باشد و طبق یک مدل اجتماعی کارشناسی شده اعتیاد را کنار بگذارد اما متاسفانه با آغاز به کار این کمپ‌ها قالب‌هایی که برای راه‌اندازی این مراکز مشخص شده بود، اجرا نشد و درحال حاضر شاهد مراکز ترک اعتیادی هستیم که مانند یک زندان است و هیچ احساس آزادی در آن‌جا وجود ندارد. رفتن به این مراکز با زور و اجبار است و از هیچ مدل اجتماعی استفاده نمی‌شود. وقتی در این مراکز ترک اجباری مواد مخدر، از قالب خاصی پیروی نشود، آدم‌ربایی و نگهداری غیرقانونی جوانان بی‌گناه  نیز رخ می‌دهد.»
طبق بررسی‌های انجام شده امروزه تعداد کمپ‌های ترک اعتیاد غیرمجاز در کشور بیشتر از کمپ‌های مجازی هستند که طبق پروتکل‌های تصویب‌شده کارش را ادامه می‌دهد. اتفاقاتی که در این مراکز رخ می‌دهد تن هر انسانی را می‌لرزاند. ضرب و شتم؛ گرسنگی؛ عدم رعایت بهداشت؛ توهین به شخصیت فرد همه این موارد تازه گوشه‌ای از مشکلات این کمپ‌ها هستند.
وی در ادامه اضافه کرد: «مراکز ترک‌اعتیاد غیرمجاز به خاطر نداشتن یک الگوی درمانی مناسب، عدم وجود یک چارچوب مشخص و سود بسیار زیادی که دارد، رشد قارچ‌گونه‌ای در سال‌های اخیر داشته است. این مراکز  برای به دست آوردن پول بیشتر به هر کاری دست بزنند که آدم‌ربایی و نگه‌داشتن انسان‌های بی‌گناه هم قسمت تلخی از این ماجراست.»
آدم‌ربایی با شیوه ترک اعتیاد
هادی یکی از همان‌هایی است که به اجبار پایش به مراکز ترک اعتیاد باز شده و از هم کمپی‌هایش خاطرات اینچنینی زیاد شنیده است.  او که از‌ سال ٨٢ بین خانه و بازگشت به کمپ در رفت و آمد است در رابطه با محکومان اجباری در مراکز ترک اعتیاد به «شهروند» گفت: «از زمانی که به کمپ‌های ترک  اعتیاد رفتم، چیزهای زیادی دیدم. من شاهد بودم که پسری پدرش را به‌عنوان معتاد آورده بود به کمپ تا او را آن‌جا نگه دارند و بتواند خیلی راحت پولش را بالا بکشد. یا پسری که برادرهایش او را آورده بودند. ما خودمان معتاد هستيم و يك معتاد را خوب مي‌شناسيم. كاملا مشخص بود آنها معتاد نيستند اما خب چه كاري از دستمان بر مي‌آمد. ٦٠٠ هزارتومان هزینه نگهداری یک دوره ٢١روزه ترک اعتیاد است.  در این مراکز هدف ترک اعتیاد فرد نیست؛ هدف فقط به دست آوردن پول بیشتر است.»

ناگفته‌های یک قربانی
مرد جوان که دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی است  در گفت‌و‌گویی با «شهروند» پرده از ماجرای گروگان گرفته شدنش برداشت. خاطره تلخی که هنوز نتوانسته است فراموش كند.
 ماجرا چه زماني براي شما رخ داد؟
٩ تیرماه سال گذشته بود که مرا گروگان گرفتند.
از نحوه گروگانگيري برايمان بگوييد؟
در خانه بودم که ٤ مرد سیاهپوش و قوی‌هیکل به درخانه‌مان آمدند و بعد از این‌که خود را پلیس معرفی کردند گفتند باید با آنها بروم. ابتدا قبول نکردم اما آنها مرا به زور سوار یک خودروی ال ٩٠ کردند.
مقصدتان کجا بود؟
تنها یک جمله از آنان شنیدم «کمپ ترک اعتیاد». مرا به منطقه سردرود که ٤٥ دقیقه با تبریز فاصله داشت بردند. بالای در ورودی یکی از آنها نوشته شده بود، ترک اعتیاد گلزار.
معتاد بودید؟
من حتی تجربه کشیدن یک نخ سیگار هم نداشتم.
چرا اجازه دادید شما را به کمپ ببرند؟
خیلی تلاش کردم از دستشان فرار کنم اما مردان سیاهپوش با زور مشت و لگد مرا داخل کمپ بردند.
در وسط باغ یک ساختمان قدیمی بود به زیرزمین رفتیم.  ٣٠ مرد در وضع بسیار اسفناک بهداشتی و انسانی در اتاقی کوچک محبوس شده بودند.
چند روز در کمپ بودید؟
٣٦ روز در آن‌جا قرار داشتم. راه خلاصی نداشتم. وضعیت کمپ خیلی وحشتناک بود. حق اعتراض نداشتیم.
وضعیت غذا و بهداشت به چه صورت بود؟

غذا فقط سیب‌زمینی آب‌پز و تخم‌مرغ بود. وضعیت بهداشت هم اسفبار بود. من در ٣٦ روزی که آن‌جا بودم حتی یک بار هم به حمام نرفتم. همه باید با یک تیغ صورتشان را اصلاح می‌کردند، اما من هر بار بهانه می‌آوردم و صورتم را نمی‌زدم.
چه کسی به آنها دستور داده بود شما را گروگان بگیرند؟
چند روزی از حضورم در کمپ گذشته بود. ارتباط خوبی با کارکنان آن‌جا پیدا کرده بودم.  برای تمیز کردن دفتر به اتاقی که پرونده‌ها در آن‌جا قرار داشت، رفتم. وقتی پرونده‌ام را پیدا کردم متأسفانه دیدم پدرم برگه رضایتنامه را امضاء کرده بود تا مرا به‌عنوان یک معتاد به کمپ بیاورند. البته ٣ برادر ناتنی‌ام نیز در جریان ماجرا بودند.
چطور فرار کردی؟
٢٥ روز از اسارتم می‌گذشت که انگار پولی که به کمپ می‌دادند قطع شد و آنها دیگر را آزاد گذاشتند و روز سی و ششم بود که با نقشه قبلی در را برایم بازگذاشتند تا فرار کنم.
شکایت   نکردی؟
خیر وقتی ماجرا را به مادرم گفتم او پیشنهاد داد هیچ حرفی نزنم چرا که احتمال دارد فردا دردسر بزرگتری برایم ایجاد کنند.

دیلی میل (dailymail) نوشت: یک دختر ایرانی که چندی پیش برای پیوستن به داعش به سوریه سفر کرده بود، توانست از آنجا فرار کند.

دیلی میل (dailymail) نوشت: یک دختر ایرانی که چندی پیش برای پیوستن به داعش به سوریه سفر کرده بود، توانست از آنجا فرار کند.

بر پایه این گزارش، «ترانه شکیل» دختر ایرانی الاصلی که در انگلستان زندگی می کرد، چند ماه پیش بدون اینکه به کسی بگوید به همراه فرزند نوزاد خود انگلستان را به مقصد سوریه ترک کرد. او به خانواده خود گفته بود که به همراه فرزند خود برای گذراندن تعطیلات به اسپانیا سفر می کند.

مدتی بعد او عکس سلفی خود و فرزندش را برای خانواده اش می فرستد و اعلام می کند که در شهر رقه سوریه زندگی می کند و هرگز به انگلستان باز نخواهد گشت. ترانه مدت کوتاهی را در شهر رقه زندگی می کند تا متوجه می شود هرآنچه به او در مورد داعش و حکومت اسلامی گفته شده بود دروغی بیش نبوده است.
به گفته ترانه در آنجا مانند حیوان با زنان رفتار می شد و زنان حق نداشتند بدون همراهی مرد از منزل خارج شوند . احساس امنیت به هیچ وجه وجود نداشت و صدای بمب و گلوله همواره و از همه طرف شنیده می شد. او همه این مشکلات را تحمل کرد تا زمانی که یکی از فرماندهان داعش او را مجبور کرد که با یکی از مردان ازدواج کند. به گفته ترانه، «اینجا بود که فهمیدم به هر قیمت که شده باید از اینجا فرار کنم».

سرانجام ترانه به هر نحوی که بود توانست با دزدیدن پاسپورت خود و فریب یک راننده تاکسی، خود را به نزدیکی مرز ترکیه برساند. او در نهایت با پیمودن چند کیلومتر پیاده روی در میان بیابان توانست خود را به پلیس ترکیه معرفی کند.

فرار دختر ایرانی از دست داعش + تصاویر

فرار دختر ایرانی از دست داعش + تصاویر
 

 

‌به نقل از ها‌آرتص، نتانیاهو به شدت مخالف انتشار اطلاعات پرونده داوری نفتی بین ایران و رژیم اسرائیل است

نخست وزیر اسرائیل دستوری سری صادر کرده ‌تا جزئیات پرونده داوری طولانی و یک دهه‌ای در‌باره روابط نفتی قبل از انقلاب با ایران در محاکم اروپایی‌ منتشر نشود، زیرا به امنیت ملی و روابط خارجی این رژیم آسیب خواهد زد.

 ‌به نقل از ها‌آرتص، نتانیاهو به شدت مخالف انتشار اطلاعات پرونده داوری نفتی بین ایران و رژیم اسرائیل است که ‌برای بیش از بیست سال در محاکم اروپایی مطرح بوده است؛ جزئیاتی از این پرونده‌ها در روزهای اخیر در برخی ‌رسانه‌ها منتشر شده است.

به نوشته ها‌آرتص، نتانیاهو در آخرین روز نوامبر ۲۰۱۳ دستوری سری صادر کرده ‌که انتشار اطلاعات در‌باره این پرونده داوری را منع ‌‌و احتمال آسیب زدن به امنیت ملی و روابط خارجی را مطرح کرده است.

مداخله نتانیاهو برای مقابله با درخواستی بوده ‌که در ژوئن ۲۰۱۳ به وسیله نیتسانا درشان لیتنر رئیس شورات هادین یک مرکز حقوقی در اسرائیل و با استناد به قانون آزادی اطلاعات به دادگاهی در قدس اشغالی تحویل داده شده بود. این در‌خواست علیه وزارتخانه‌های خارجه و دادگستری مطرح‌ و در آن درخواست شده بود که جزئیات این داوری منتشر شود.

این وزارتخانه‌ها این درخواست را ‌کامل رد کردند و موضوع اکنون در دیوان عالی این رژیم مطرح است. شاکیان درخواست جدیدی را مطرح کرده‌اند و دیوان منتظر پاسخ دولت به آن است.

در سال‌های گذشته، شرکت ملی نفت ایران چند پرونده داوری ‌علیه رژیم اسرائیل مطرح کرده و خواستار دریافت خسارت به دلیل سهم خود از پروژه‌های مشترک انتقال نفت ایران از سرزمین‌های اشغالی و فروش آن به مشتریان اروپایی شده است. این پروژه در سال ۱۹۶۸ اجرایی شده بود. ساخت خط لوله ترانس ـ اسرائیل که از عسقلان به ایلات کشیده شده و نیز دو مخزن نگهداری نفت و ناوگان نفت‌کش‌های مربوط در کانون این اختلافات قرار دارد.


این پروژه به طور کلی در هاله‌ای از مخفی کاری قرار داشته و دولت اسرائیل انتشار هر مطلبی در‌باره خط لوله، تأمین مالی آن و نیز کار آن را ممنوع کرده بود. 

به طور مشابه، پرونده کوچک‌تری وجود دارد که موضوع آن بدهی ناشی از فروش نفت ایران به سه شرکت اسرائیلی در سال ۱۹۷۹ و در آستانه انقلاب اسلامی در ایران است. حجم این پرونده‌های داوری با توجه به بهره‌های چندین ساله و نیز هزینه‌های انباشته به چند میلیارد دلار خواهد رسید. 



با وجود انتشار چند ر‌أی و مورد توجه قرار گرفتن آن در حلقه‌های حقوقی، تاکنون دولت‌های ایران و اسرائیل از خود تمایلی به انتشار عمومی اطلاعات این پرونده‌ها نشان نداده‌اند. 

هاآرتص در ادامه مدعی شده است، ‌طبق توافق محرمانه‌ای که بین شاه و رژیم اسرائیل وجود داشته، این رژیم با اعطای امتیازی ۴۹ ساله و معاف از مالیات به طرف ایرانی موافقت کرده است. شرایط خاص آن زمان رژیم اسرائیل این امکان را داد که پروژه‌ای در زمانی بسیار سریع و تا پایان سال ۱۹۶۹ به ثمر برسد و نفت در خط لوله جریان یابد. اسرائیل یک پالایشگاه جدید در اشدود ایجاد کرد و تانکرهای ذخیره‌سازی نفت در هر دو سوی خط لوله ایجاد شد. 

هاآرتص مداخله دولت نتانیاهو برای افشا نشدن جزئیات داوری را، بخشی از تلاش فزاینده‌ای برای مخفی کردن دخالت دولت اسرائیل در شرکت خط لوله عسقلان ـ ایلات (Eilat-Ashkelon Pipeline Company (EAPC))، ساختار اداری این شرکت و فعالیت آن دانسته است، ولی پرونده‌های حقوقی در اسرائیل و خارج از آن، تحقیقات تاریخی و همچنین خاطرات بسیاری از افرادی که در دهه‌های اخیر در این مسأله درگیر بوده‌اند، امکان افشای ابزارهای قانونی و سازمانی کنترل دولت اسرائیل بر شرکت فوق را مهیا کرده است. 

سهیم بودن دولت اسرائیل در این شرکت و اقمار آن از طریق یک شرکت پوششی ثبت شده در پاناما به نام Eilat Corporation انجام شده است. در واقع، قوانین خاصی به دولت اسرائیل اجازه کنترل بر شرکت EAPC و ملی کردن آن را داده است. شرکت Eilat Corporation در سال ۱۹۶۷ در پاناما ثبت شده و همچنان مشغول به فعالیت است. همه سهام این شرکت متعلق به دولت اسرائیل ‌و مدیریت آن در دست وزیر اقتصاد این رژیم است. 

ها‌آرتص در ادامه اشاره می‌کند، ‌اسناد موجود نشان می‌دهد که تفاوت ادعایی بین دو شرکت فوق صوری است و ارکان این دو شرکت تا حد زیادی یکسان است. این در حالی است که دولت اسرائیل در سال‌های اخیر، نام Eilat Corporation را از فهرست شرکت‌های با مالکیت دولتی حذف کرده است، حال آنکه نام این شرکت پیش از این در این فهرست قرار داشت. در واقع ابتدا نام E. Corporation در این فهرست قرار داده می‌شد، ولی پس از انتخاب نتانیاهو به نخست وزیری در سال ۲۰۰۹، همین اسم هم از فهرست شرکت‌های دولتی حذف شد. در سه سال اخیر، میکال ابادی بویانگیو، حسابرس کل دولت اسرائیل از اشاره به عضویت خود در هیأت مدیره شرکت خودداری کرده است، در حالی که پیش از آن، این موضوع را‌ علنی مطرح کرده بود. این در حالی است که اسناد سال ۲۰۱۱، از انتصاب این زن به جای فردی به نام شکری اورن در این منصب خبر می‌دهد.

اخبار ناگواری درباره‌ی تضییع حقوق انسانی پناه‌جویان و پناهندگان افغانستانی در ایران

خشونت و تحقیر را متوقف کنید! 





این روزها اخبار ناگواری درباره‌ی تضییع حقوق انسانی پناه‌جویان و پناهندگان افغانستانی در ایران از هر سو به گوش می‌رسد. آنها به دلیل فقدان حمایت‌های قانونی در چرخه‌ی خشونتی قرار گرفته‌اند که به شکلی سازمان‌یافته و در جهت تحکیم سلسله مراتب قدرت اجتماعی‌-‌اقتصادی، به نفع گروه‌هایی خاص در جریان است.
ما بر این باوریم که خشونتِ جاری در جامعه که به شکلی عریان، مهاجران، پناه‌جویان و پناهندگان افغانستانی را به عنوان افرادی "غیرخودی و بیگانه" و یکی از حاشیه‌ای ترین اقشار کم درآمد مورد هدف قرار داده است، پدیده‌ای ساختاری‌‌ست. در حقیقت، سیاست‌های تعدیل ساختاری و در ادامه‌ی آن روند خصوصی سازی، موجب گسترش فقر و فشار بیشتر بر اقشار کم درآمد جامعه شده است. در این میان دولت ایران، آشکارا از مساله پناه‌جویان و پناهندگان سوء‌استفاده می‌کند تا بتواند از یک سو، با استفاده از نیروی کار ارزان قیمتِ کارگران افغانستانی و پایین‌ نگه داشتن دستمزد‌ها، سود بیشتر سرمایه داران را تضمین کند و از سوی دیگر با ایجاد اختلاف در طبقه‌ی کارگر و رودررو قرار دادن کارگران ایرانی و افغانستانی، بر علت اصلی بیکاری و فقر سرپوش گذاشته و پناه‌جویان، پناهندگان و مهاجران افغانستانی را عامل بیکاری‌ نشان دهد. این در حالی است که همین دولت، سیاست‌هایی را در جهت افزایش جمعیت در پیش گرفته است که حداقل طی دو دهه‌ی آینده بر شمار جمعیت غیر مولد کشور خواهد افزود. روند مزبور، علاوه بر بحران افزایش تقاضای کالا نسبت به تولید، ظهور نسلی که همچنان با بحران اشتغال روبه ‌رو خواهد بود را در پی خواهد داشت.
ما معتقدیم دولت نه تنها عزمی برای مبارزه با گسترش کینه‌های نژادی، قومی و ملی ندارد بلکه کاملا از آن حمایت می‌کند. برای مثال، در سریال‌های صدا و سیما تقابل‌های قومیتی و توهین به مهاجران ادامه دارد و روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های زرد، با درج اخبار اغراق شده درباره‌ی ارتکاب اعمال خلاف قانون توسط پناه‌جویان و پناهندگان، موجبات کینه‌ورزی را فراهم کرده و به شیوه‌ی زیست‌شناسان و جرم‌شناسان‌ِ سفیدپوستِ استعمارگر قرن‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی، ریشه‌ی خشونت و جرم را نه در عوامل اجتماعی، اقتصادی و طبقاتی، بلکه در ژن و نژاد جست‌وجو می‌کنند.
مثال دیگر، اقدامات نمایشی دولت در خصوص آموزش و پرورش است. نمونه‌ی روشن آن، وعده‌ی ثبت‌نام رایگان کودکان مهاجر و پناهنده در مدارس است که بعد از گذشت ۳ ماه از آغاز سال تحصیلی منتفی می‌شود و آموزش و پرورش، شهریه‌ای سه برابر شهریه‌ی سال قبل، از این کودکان طلب می‌کند. این در حالی است که فراهم کردن آموزش و پرورش رایگان برای همه‌ی کودکان، از تعهدات رسمی ایران در پیمان نامه حقوق کودک است. تحقیر شدن کودکان افغانستانی در مدارس توسط معلمان و دانش‌آموزان، تفاوت در پرداخت شهریه و محروم‌سازی آنها از حق آموزش نشان‌دهنده‌ی آن است که آموزش و پرورش و رسانه‌، به جای ایجاد زمینه‌ای برای رشد آگاهی، به دستگاهی مبتنی بر نظام سلسله مراتبی و سنتی برای بازتولید نابرابری، کینه و خشونت بدل شده‌اند. به نظر می‌رسد دولت در اقدامی سیستماتیک قصد خروج هر چه سریع‌تر این افراد از چرخه‌ی تحصیل و ورود آن‌ها به عنوان کارگران ساده، بدون تخصص، ارزان و بی دفاع به بازار کار را دارد. نتیجه این عمل بی سوادی و باقی ماندن پناه‌جویان و پناهندگان افغانستانی در چرخه‌ی استثمار و بازتولید نقش فرودستانه‌ی آن‌ها در جامعه ایرانی خواهد بود.
علاوه بر حق تحصیل کودکان، خانواده‌های افغانستانی، بدون دریافت کمترین خدمات، سالانه باید مبلغ هنگفتی را برای تمدید کارت آمایش به دولت پرداخت کنند. هر سال نیز مناطق بیشتری به مناطق ممنوعه برای کار و زندگی آنها اضافه می‌شود. همچنین دولت ایران برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود، از حضور پناهندگان و پناه‌جویان افغانستانی به عنوان ابزار سیاسی برای نفوذ در منطقه، نفوذ در کشور افغانستان و فشار به سازمان‌ ملل استفاده می‌کند.

بر همین اساس، ما امضا کنندگان این بیانیه، خواهان آن هستیم که:
۱. دولت جمهوری اسلامی ایران حق همه‌ی مهاجران، پناه‌جویان و پناهندگان، به خصوص کودکان را برای برخورداری از آموزش ابتدایی رایگان، بیمه های اجتماعی، خدمات بهداشتی و درمانی و مسکن، به رسمیت بشناسد. همچنین به حق اشتغال بزرگسالان مهاجر، پناه‌جو و پناهنده احترام گذاشته و بر اساس تعهدات بین‌المللی خود نظیر کنوانسیون ژنو (مربوط به وضعیت پناهندگان و پروتکل‌های الحاقی آن)، پیمان‌نامه حقوق کودک و میثاق‌های حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حقوق سیاسی-مدنی عمل کند.
۲. دولت ایران با همکاری نهادهای مدنی مستقل (و نه شبه دولتی) و فعالان اجتماعی، برای تهیه‌ی محتوای آموزشی علیه تمام اشکال نژادپرستی و تبعیض قومیتی اقدام کرده و این تولیدات آموزشی را از طریق رسانه‌ها و مدارس ترویج کند.
۳. دولت ایران لوایحی را تدوین کند که از حقوق انسانی مهاجران، پناه‌جویان و پناهندگان در برابر تبعیض نژادی محافظت کند و حداکثر تلاش ممکن را به خرج دهد تا قانون‌گذاران این لوایح را در روند قانون‌گذاری لحاظ کنند.
۴. مقامات به جای محدود کردن آزادی بیان و انتقادات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از حاکمیت، نسبت به ترویج کینه و تبعیض قومی و ملی در رسانه ها حساس بوده و این اقدامات نژادپرستانه را متوقف کنند.
۵. نهادهای بین‌المللی نظیر صندوق کودکان ملل متحد (یونیسف) و کمیساریای عالی حمایت از حقوق پناهندگان، با مسئولیت‌پذیری بیشتر در جهت بهبود وضعیت پناهندگان و پناه‌جویان، خصوصا کودکان حرکت کنند. همچنین برای آموزش مقامات، مسئولین، مدیران و نیروهای انتظامی درباره حقوق مهاجران، پناه‌جویان و پناهندگان برنامه‌ریزی کنند.
۶. جامعه‌ی علمی و آکادمیک، تلاش‌های علمی خود را به بررسی آسیب‌های اجتماعی از جمله خشونت و گسترش آن در جامعه معطوف کند و با فاصله‌گیری از نظریه‌پردازی انتزاعی، با نگاهی انتقادی در جهت تغییر این واقعیت‌ها قدم بردارد.

چند عضو حزب‌الله لبنان در حمله اسرائیل کشته شدند

چند عضو حزب‌الله لبنان در حمله اسرائیل کشته شدند


گفته می‌شود جهاد مغنیه، فرزند یکی از فرماندهان کشته‌شده حزب‌الله که بارها تصاویرش در کنار قاسم سلیمانی دیده شده، در میان کشته‌شدگان است
جنبش حزب‌الله لبنان اعلام کرده است که چند عضو این گروه در حمله اسرائیل به بخش سوری بلندی‌های جولان کشته شده‌اند.
تلویزیون المنار، وابسته به حزب‌الله با اعلام این خبر گفت که این افراد در حمله راکتی اسرائیل به منطقه قنیطره جان خود را از دست داده‌اند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از یک منبع امنیتی اسرائیلی گزارش داده که این افراد توسط یک هلی‌کوپتر نظامی هدف قرار گرفته اند.
حزب‌الله می‌گوید جهاد مغنیه، پسر عماد مغنیه، از فرماندهان سابق حزب‌الله هم در میان کشته‌شدگان این حمله بوده است.
عماد مغنیه در سال ۲۰۰۸ در اثر انفجاری در سوریه کشته شد که گفته می شد اسرائیل عامل آن بوده است، هرچند اسرائیل این ادعا را تکذیب کرد.
جهاد مغنیه بارها در ایران در کنار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران دیده شده است.

امروز در مدرسه چه کار کردی ؟ درس خواندم و "مراسم اعدام تماشا کردم" !؟

امروز در مدرسه چه کار کردی ؟ درس خواندم و "مراسم اعدام تماشا کردم" !؟



فکر می کنید این کودکان به چه چیزی اینگونه خیره شده اند ؟ مغازه ی اسباب بازی فروشی ؟ بستنی فروشی ؟ آدم برفی کنار خیابان ؟ تصادف دو اتومبیل ؟ 
خیر . آنها در حال تماشای مراسم اعدام دو فرد به اتهام تجاوز در شیراز هستند . دو انسانی که باید در شلوغ ترین ساعت روز در یکی از شلوغ ترین شهر های کشور اعدام شوند تا حتی کودکان ۱۰ ساله هم از دیدن آن مستفیض شوند ! حکومتی که خشونت را به کف جامعه آورده تا کودکی که باید بزرگترین دغده اش خراب شدن عروسک اش و پاره شدن دفترس مشقش باشد , شاهد این صحنه ها باشد . دست مریزاد ...


ناقوس‌های تعمیق بحران به صدا درمیایند!

ناقوس‌های تعمیق بحران به صدا درمیایند!
فرهاد فردا

در روز ۱۵ ژانویه، زمین لرزه مهیبی بازار‌های مالی‌ را به لرزه در آورد. مرکز این زمین لرزه این بار در حواشی اروپا نبود. این بار نه یونان، بلکه سوئیس مسبب شوکی عظیم بود. رای مثبت دادگاه اروپا در رابطه با خرید اوراق بهادار دولتی توسط بانک مرکزی اروپا، بنا بر تشخیص زمان نیاز توسط این بانک، بانک مرکزی سوئیس را بر آن داشت که از سیاست پایین نگاه داشتن قیمت فرانک که مرز تعیین شده آن ۱،۲ یورو بود، دست بکشد. این تصمیم واکنش شدیدی در بازارهای ارزی به همراه داشت. نقطه اوج این واکنش، افزایش قیمت تقریبا سی‌ درصدی فرانک  درنسبت با یورو بود. از آنجا که در ماه‌های اخیر ایتالیا بیش از پیش در تیررس بحران کشورهای عضو اتحادیه واحد پولی‌ یورو قرار گرفته است و خطر اضمحلال این اتحادیه را افزایش میدهد و همزمان ورود رسمی‌ کشور های این اتحادیه به روند تورم منفی‌ و سقوط قیمت‌ها و رکود اقتصادی منبعث از آن، بانک مرکزی اروپا را مجبور می‌‌کند که هر چه بیشتر به سیاست تنزل قیمت یورو پناه ببرد. این عمل اما خود از یک طرف منجر به تشدید جنگ واحد‌های پولی‌ خواهد شد و از طرف دیگر حجم مجموع دارایهای بانک مرکزی را به شکلی‌ بادکنکی افزایش میدهد، که خود موجب شکاف هر چه بیشتر میا‌‌ن کشور‌های این اتحادیه خواهد شد. کشور‌هایی‌ که دارای تراز مثبت اقتصادی هستند، از قبول ضمانت برای کشورهای دارای تراز منفی‌، بیش از پیش شانه‌ خالی‌ می‌‌کنند.  در صدر کشورهای معترض دارای تراز مثبت آلمان قرار دارد.
این عمل در حقیقت نقطه عطفی در جنگ واحدهای پولی‌ است که تنها شرایط عدم تعادل را وخیم تر می‌‌کند. نسبت به سال ۲۰۰۸، حجم مجموع دارایهای بانک مرکزی سوئیس از ۱۷۵ میلیارد فرانک به ۵۲۵،۳ میلیارد فرانک یعنی‌ ۳ برابر گسترش یافت. با توجه به میزان بالا وامها به ارز خارجی‌ توسط بانک‌های سوئیسی به کشور‌های دیگر، در تداوم این شوک باید در انتظار، پس لرزه های شدیدی در اروپا بود. برای نمونه فقط در کشور‌های اروپا شرقی‌، این وام رقمی‌ بالاتر از ۱۱۸ میلیارد یورو می‌شود که تنها لهستان ۳۱ میلیارد یورو از این وام را در دفترهای خود ثبت کرده است. برای درک اثرات این اتفاق، کافی‌ است در نظر گرفته شود که برای بازپرداخت مثلا ۱۰۰۰۰۰ فرانک سوئیسی، این کشورها به جز بهره، در ازای آن ۱۰۰۰۰ یورو مقروضند، در حالی‌ که قبل از آن، این میزان ۸۳۰۰۰ یورو بود! یکی‌ دیگر از نتایج این شوک، افزایش بی‌ اعتمادی نسبت به سیاست مالی‌ بانک‌های مرکزی خواهد بود. شکست این سیاست مالی‌، یک بار دیگر مرز‌ها و محدودیت‌های دستگاه و ساختار‌های ملی‌ در برابر اقتصاد جهانی‌ را به نمایش گذاشت. در پیامد این روند و با توجه به انتخابات در این ماه، دو بانک بزرگ یونان  alpha Bank و Eurobank از بانک مرکزی اروپا درخواست کمک مالی‌ حفاظتی کردند، تا خطر ورشکستگی عنقریب را دفع کنند.
با هر گام بانک مرکزی اروپا، بحران نیز از حومه به مرکز اروپا رسوخ می‌‌کند. علیرغم تبلیغات پر سر و صدا مبنی بر پایان رکود در سال جاری در ایتالیا، اینک بیش از پیش ایتالیا نظرها را به خود جلب کرده است. تنها از آغاز بحران در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ تا ۲۰۱۳ میزان مصرف در حدود ۷۱ میلیارد یورو کاهش یافته است و میزان درامد هر خانواده به طور متوسط ۱۱% تنزل یافته است. در این مدت نرخ بیکاری ۱۳،۴% شده است و این بدون در نظر گرفتن تعداد مهاجرین رو به افزایش در جستجوی کار از این کشور به کشور‌های دیگر اروپا است. میزان بیکاری جوانان بالا ۴۵% است. در طول این مدت حجم تولید صنعتی ۲۵% کاهش یافته است. نزدیک به نیمی از شهروندان این کشور خواهان بازگشت به واحد پولی‌ لیر هستند و روز بروز تضاد میا‌‌ن شمال و جنوب شدت می‌یابد. بدهکاری دولتی این کشور رقمی‌ بیش از ۲۰۰۰ میلیارد یورو است. نتیجه انتخابات و روند سیاسی در ماه‌های آینده در یونان، میتواند ایتالیا را هر چه بیشتر در بحران غوطه ور کند.
سقوط قیمت نفت، بر خلاف "تئوری توطئه" که بازتاب "آگاهی‌ کاذب" و اوج "شی‌ وارگی" است، ریشه در هستی‌ مادی نظام سرمایه داری دارد. شیوه‌های جدید تولیدی نفت در آمریکا و کانادا، موجب سرمایه و تولید مازاد در این بخش شده است.  تمرکز هر چه بیشتر ثروت در نتیجه بحران و گسترش فقر عمومی‌ و بدهکاری دولتی و خصوصی که قدرت خرید را کاهش می‌‌دهد و خود به این شکل، عامل کاهش تولیدات می‌شود، گسترش شیوه‌های جدید استفاده از انرژی‌های طبیعی غیر فسیلی، فرار سرمایه از کشورهای "نو ظهور" و کاهش تولید در این کشورها، رکود اقتصاد در اروپا، از جمله عواملی هستند که مسبب سقوط قیمت نفت شده‌اند. بر خلاف تصور، میزان استخراج نفت کشور‌های عضو اوپک در سال جاری در سطح سال ۲۰۰۴ خواهد بود و علیرغم رشد هر چند ضعیف نیاز نفتی‌، کشور‌های عضو اوپک هر چه بیشتر بازار از دست می‌‌دهند. شیوه‌های جدید استخراج نفت در آمریکا با توجه به قیمت بالا نفت، موجب سرمایه گذاری از طریق وامهای کلان در این بخش شد. پایین قرار داشتن قیمت نفت برای یک مدت، میتواند زمینه ساز یک بحران جدید مالی‌ در آمریکا شود. طبق براوردها بانک مرکزی آمریکا، ۱۳% از ۱۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری‌ها با وامهای بهره بالا، در بخش نفت می‌‌باشد ("junk Bonds"). مشاور اسبق انرژی در کاخ سفید آمریکا، روبرت مکنللی، بر این نظر است که قیمت نفت بر محور ۵۰ دلار هر بشکه برای حداقل یک سال، بسیاری از این سرمایه گذاری‌ها را بی‌ ارزش می‌‌کند. 
مس که به دلیل نقش آن در ارتباط با دورنمای اقتصادی در میا‌‌ن سوداگران مالی‌ به "doctor Copper" شهرت دارد، در چند هفته گذشته بطور مکرر کاهش قیمت را تجربه کرد، تنها در یک روز بیش از ۷% از قیمتش کاسته شد. سنگ آهن که یکی‌ دیگر از نمودارهای افق اقتصادی است، نیز دچار کاهش قیمت شده است. تنزل شاخص سنگ آهن در سال ۲۰۱۴، ۱۹،۶% بود. زیر شاخص بخش‌های غلات در این سال نیز ۲۰،۸% بر اساس واحد پولی‌ دلار کاهش یافته است. فرار سرمایه از این بخش‌ها همزمان پناه گرفتن در زیر چتر اوراق بهادار دولتی را به همراه داشته است. اوراق بهادار دولتی دراز مدت آلمان و یا سوئیس حتی با بهره منفی‌ نیز، خریداران را جذب میکنند. این روند تنها نشانگر آن است که دورنما و افق اقتصادی رو به وخامت گذاشته است.
رشد تنش‌های جغرفیای سیاسی، به خصوص در نتیجه کودتای فاشیستی در اوکراین با پشتیبانی آمریکا و آلمان نیز هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی، بر وخامت اوضاع میافزاید. دولت روسیه در هفته گذشته اعلام کرد که ۱۰% از بودجه سالانه خود خواهد کاست. محاصره اقتصادی، سقوط روبل، تورم و سقوط قیمت نفت و تاثیرات آن بر روسیه، تعادل شکننده را هر چه بیشتر شکننده می‌کند. جنگ در شمال آفریقا و خاور میانه و دخالت مستقیم کشور‌های امپریالیستی و آغاز عروج میلیتاریسم ژاپن تحت چتر حمایتی آمریکا بر علیه چین، از جمله تنش‌های جغرافیا سیاسی رو به رشد هستند. فروم جهانی‌ اقتصادی در "گزارش خطرات جهانی‌" در هفته گذشته، حتی خطرات تنش‌های جغرافیا سیاسی و تاثیرات آن بر اقتصاد جهانی‌ را مهمترین عامل شکننده گی‌‌ تعادل در رابطه با اقتصاد جهانی‌ ارزیابی کرد. بحران اوکراین در صدر این خطرات قرار دارد.
سطح تولید در اروپا هنوز پایین‌تر از سطح آن در سال ۲۰۰۷ است و تورم منفی‌ ، بدهکاری رو به رشد خصوصی در کنار بدهکاری فزاینده دولتی، بیکاری و افزایش فقر، موجب شدت یابی‌ تنش‌های اجتماعی در کشور‌های عضو اتحادیه اروپا است. انگلستان علناً تهدید به خروج از این اتحادیه می‌کند. احزاب مخالف این اتحادیه در اکثر این کشور‌ها در حال رشد هستند. عروج جنبش فاشیستی در آلمان که طبق براوردها در هفته گذشته، عمد‌تاً از قشر میانی هستند، نشانگر یک تحول کیفی‌ در حیطه کنش‌های اجتماعی و سیاسی است. دولتهای اروپا با دست اندازی و غصب تاثر خود انگیخته عمومی‌ بر علیه ترور‌های اخیر در فرانسه، با تشدید جوّ سیاسی بر علیه مسلمانان مقیم این کشورها، در کار انسجام دستگاه‌های پلیسی‌ و امنیتی هستند. این ترورها در سیاست خارجی‌ نیز بهانه‌ای برای رشد میلیتاریسم شده است. علیرغم همهٔ این تلاش ها، شکاف میا‌‌ن دولتهای عضو این اتحادیه روز به روز در حال گسترش است و بر خطر طغیان‌های اجتماعی، که خود را در اعتصابات متعدد در یونان و یا ایتالیا نشان دادند، روز به روز افزوده می‌‌شود.
شکست و فروپاشی اقتصاد جهانی‌ با آغاز جنگ جهانی‌ اول در سال ۱۹۱۴، برای نزدیک به ۴۰ سال نظام سرمایه داری را در بحران فرو برد، بحرانی‌ که در مراحل مختلف، علیرغم "سالهای طلایی" زود گذر دهه ۲۰، زمینه بحرانهای اقتصادی از جمله بحران ۱۹۲۹ و دهه ۳۰ قرن گذشته را فراهم کرد. جنگ و انقلابات کارگری، ضدّ انقلاب فاشیستی و ضدّ انقلاب استالینیستی و نابودی نزدیک به ۵۰ میلیون نیروی انسانی‌، نسل کشی ارمنی‌ها و پیروان آئین یهود، تورم منفی‌ و مثبت اقتصادی، فروپاشی واحد پول جهانی‌، افول امپراطوریها و در نهایت سیطره ایالات متحده آمریکا از نتایج این روند بودند. بحران سال ۲۰۰۸ نیز به مانند سال ۱۹۱۴، پایه گذار عصر بحرانها شد. 
فرهاد فردا
۲۰۱۵/۰۱/۱۷

می توانیم فرض کنیم کمپ لیبرتی جابجا شده است ! اسماعیل وفا یغمایی

می توانیم فرض کنیم کمپ لیبرتی جابجا شده است ! 
اسماعیل وفا یغمایی

(1)
فرض کردن گناه کبیره نیست

 فرض کردن گناه کبیره نیست. این را مطمئن هستم. مطمئن هستم که یکی از تفاوتهای آدمیزاد و حیوانات این است که آدمیزاد میتواند چیزی را فرض کند.فرض خود را در عالم فرض واقعی بپندارد.بعد نتایج فرض خود را قبل از وقوع در عرصه واقعیت، در عالم فرض تماشا کند،بعد برگردد سر جای اولش و حساب وکتاب کند که چی واقعی است یانیست. چه چیز در آینده اتفاق میافتد یا نمی افتد و خیلی چیزها را بفهمد.مثال میزنم.
فرض کنید ما روزی یک پاکت سیگار میکشیم. فرض میکنیم که نکشیم.روزی شش هفت یورو بطور مادی به نفعمان است .از نظر جسمی هم از خطرات بیشتری ایمن خواهیم بود .در شصت سالگی مجبور نیستیم کپسول اکسیژن به گردنمان آویزان کنیم و نیز کمتر در معرض بیماریهای خطرناک خواهیم بود.یعنی فرض ترک سیگار، واقعیتی را در عالم فرض بما نشان میدهدو بعد از آن ما تصمیم میگیریم که چه باید کرد.

***
حالا من میخواهم مقوله فرض کردن را بدون اینکه اتهام «ریا کاری» ، «دروغگوئی»، «پدر سوختگی سیاسی و ایدئولوژیک» و چیزهای بدتر از اینها را به کسی یا شخصیتی بزنم در باره «کمپ لیبرتی» و جابجائی سه هزار رزمنده اسیر درون آن که در معرض کشتارند، و شش هفت بار هم در «اشرف و لیبرتی» کشتار شده اند مقوله فرض را بکار بگیرم.
(2)
فرض کنیم حرفهای مسئولین مقاومت درست است

فرض کنیم که تمام حرفهای مسئولین مقاومت،طبعا یعنی مسئولین مجاهدین و شورا و ارتش آزادی و مسئول کل که محور اصلی هر سه قوه است، صادقانه و درست است و این امثال منند که اشتباه میکنند و ایمان و باورشان کم است و:
فرض کنیم واقعا دارند کوشش میکنند که افراد را جابجا کنند.
فرض کنیم اساسا در این رابطه خواب و خوراک ندارند.
فرض کنیم در دستگاه آنان بزرگترین ارزش حرمت جان انسان و کرامت انسانی است.
فرض کنیم تمام امکانات مادی و معنوی مورد ادعا را از پول و پارلمانترها و و چند میلیون حامی عراقی و عرب ووکیل و وزیر سابق و لاحق و تمام حامیان خارج کشوری وهمه و همه را بکار گرفته اند تا این سه هزار نفر را نجات بدهند واز آنجا بیرون بکشند.
فرض کنیم که در تمام نشریات ورسانه هاشان تا حالا نوشته اند! وهر روزهم مینویسند !نخستین خواست ما جابجائی و نجات اهالی لیبرتی است.
فرض کنیم در همین فرانسه خانم رئیس جمهورشورا یک اعتصاب سمبلیک سه روزه برای این جابجائی اعلام کرد و خودش نیز به احترام ساکنان لیبرتی همراه با مسئولین بلند پایه در این اعتصاب شرکت کرد.
فرض کنیم یک گردهمائی عظیم با حضور ایشان وحامیان بین المللی شان برای نجات ساکنان لیبرتی اعلام شد و از تمام ایرانیان مخالف و موافق خواسته شد که اختلافات را برای نجات سه هزار رزمنده رنجکشیده  باید فراموش کرد وبرای حمایت از خواست جابجائی وظیفه انسانی و میهنی است در این مراسم شرکت کنند.
فرض کنیم تمام خوانندگان و موسیقیدانان مقاومت  بجای ترانه های «کلکسیون» و «ویروس سبز» و سرود تازه برای رهبری،سرودهای دیگری بسازند و در این گردهمائی چند ترانه و سرود در این باره یعنی نجات اهالی لیبرتی اجرا کنند.
فرض کنیم حرفهای تمام هوادارانشان درست باشد و من و دیگرانی که نگران کشتار مجدد لیبرتی هستیم   بطور ابلهانه ای بدبین هستیم واشتباه میکنیم.
فرض کنیم واقعی نبوده ومن خواب دیده ام که سالها قبل، بعد از سقوط صدام د
جواب سئوال خود در این باره که :
بنظر من استراتژی ارتش آزادیبخش  بعد از سقوط صدام حسین و اشغال عراق تمام شده و باید فکر دیگری کرد.
از بزرگی پاسخ شنیده ام 
این یک استراتژی صحیح بوده و اگر اشتباه کرده ایم باید تماممان در آنجا دفن شویم.
فرض کنیم رهبر خاص الخاص انقلاب به این نتیجه رسید که: نباید هزار اشرف ایجاد کرد چون نمیشود،بلکه باید کشتیبان را سیاستی دگر آید وباید عقل و شعور سیاسی را بکار انداخت و از تخیلات سورئالیستی - ایدئولوژیک دست برداشت و راه حل دیگری باید پیدا کرد، و نیز شهامت این کار سترگ را در خود و اطرافیانش و نیز پذیرش انتقاد از خود و اشتباهات را ایجاد کند.
فرض کنیم و تا میتوانیم فرض کنیم، که سر انجام ساکنان لیبرتی با تمام این تلاشها به میمنت و مبارکی و به کوری چشم شیخ الشیوخ ارتجاع و مزدوران کشتارگرش «سفر خروج» را آغاز کردند وخسته واما شاد از ان دوزخ کشتار خامنه ای و مالکی بیرون آمدند و در جائی یا نقاطی از این جهان سکنا گزیدند.
(3)

فرض کنیم که این فرض ها انشالله به واقعیت پیوست. 

اما بعد از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟
میتوانیم فرض کنیم (هرچند که لازم نیست زیرا به نظرمن این یک واقعیت است ولی اشکالی ندارد و میتوانیم باز هم فرض کنیم)
میتوانیم فرض کنیم  تا نقطه جابجائی فرضی  و بعد ازماجراهای سال 2003 میلادی و حمله آمریکا و ده یازده سال کشاکش، «قرارگاه اشرف» و بعد از آن «کمپ لیبرتی»، نقطه اصلی اتکا، و محور مرکزی تمام کنش و واکنشهای سیاسی ودر شعشعه آن،محور  پیشبرد کارهای تشکیلاتی و ایدئولوژیک( برای داخل تشکیلات رهبران) بوده است. کمی مساله را باز میکنم.
*به نظر من، وجود اشرف و لیبرتیعامل اصلی موجه بودن استقرار رئیس جمهور شورا در خارج کشور، و اختفای یازده ساله رهبری خاص و بخش قابل توجهی از کادرهای ارزشمند مجاهدین (برای مجاهدین) در خارج کشور بوده است.
ه نظر من همچنین وجود اشرف و لیبرتی عامل موجه بودن و بقای شورای ملی مقاومت و حفظ تشکیلات شورا در خارج کشور و مدد رساننده معنوی وسیاسی شورا در خارج کشور و خوراک فکری و سیاسی رساننده به اعضای شورا بوده است.
* به نظر من همین مسئله در رابطه با تمام تشکلها و انجمنها و نهادهای وابسته و هرآنچه زائیده آنهاست  از شاخه ها تا شاخکها صدق میکند.
* به نظر من وجود اشرف و لیبرتی و  رزمندگان ساکن آن که حتما مورد عنایت و محبت تمامی هواداران مجاهدین وشورا هستند، و گذشته از آن حتی مسئله ذهنی بسیاری از مخالفان و منتقدان شورا میباشند و کسی نمیخواهد آنها به دست ملایان پلید کشته شوند یکی از عوامل خونرسانی به پیکره گسترده هواداران مجاهدین و زنده و بیدار نگاهداشتن آنها وفعال بودن و فعال نگاهداشتن آنها در زمینه سیاسی، تشکیلاتی، مالی و غیره است.
* به نظر من وجود اشرف ولیبرتی و ماجراهای این ده یازده سال و بخصوص کشتارها وسرکوبهای وحشیانه رزمندگان مظلوم و بی دفاع  بدست جنایتکاران خامنه ای و مالکی  و وجود عاشوراهای خونین متوالی  نه تنها اکثر تضادها را تا حدود بسیار زیادی در درون و بیرون  تشکیلات خاموش کرده و سئوالات سیاسی واستراتژیک را موقتا به پس رانده بلکه از بهترین عواملی بوده است که بر سربرخی منتقدان و مخالفان کوبیده شود وبا تکیه به شرایط حاد در بسیاری موارد آنان را همدست وهمکار مستقیم یا غیر مستقیم جلادان معرفی کند.
* به نظر من وجود کمپ اشرف و لیبرتی کارآترین کارت در عرصه سیاستهای رهبران در خارج کشور، از شرکت در این پارلمان و آن پارلمان، جلسات و کنسرتها، سخنرانیهای رئیس جمهور شورادر جلسات کثیر الجمعیت،وبمدد نیروی متشکل لیبرتی خود را آلترناتیو خواندن و دارای اعتبار و آینده داشتن بوده است.


به نظر من.... باز هم میتوانم فکر کنم و ادامه دهم اما لازم نیست و تا همین جا میتوان فهمید تا جائیکه به مسئولان مربوطه و زعما و رهبران بر میگردد خوب میفهمند که اشرف و لیبرتی «کارت اعتباری سیاسی اصلی مرکزی» و  « ریشه  اصلی» است ، و تمامی باقی چیزها جز شاخه هائی که از این ریشه تغذیه میکنند نیست.یعنی شاخساران خارج کشوری برای بقای خود در تمامیت ریز و درشت خود بطور واقعی در حال تغذیه از خون رزمندگان لیبرتی بوده اند و هستند .
در همین جا(دقت کنید) میتوان دانست چرا هیچگاه بطور جدی با وجود اختفا و انتقال رهبران اصلی، از همان آغاز با شعارهای «کوهها بجنبند ما نجنبیم!»، «بیا بیا!»«اشرف پایگاه استراتژیک»،و دهها شعار مثل این کوششی نه تنها برای جابجائی رزمندگان نشده بلکه هر صدائی در این سودا بلندشده بشدت سعی در خاموش کردنش کرده اند و بر پیشانی صاحب صدا مارک مزدور و واداده وتواب و امثال اینها کوبیده شده. 
پذیرش جابجائی لیبرتی و اشرف در نقطه مرکزی و محتوا و بطور مادی و ملموس از آغاز در گرو پذیرش شکست خط استراتژیک جنگ ازادیبخش توسط ارتش آزادیبخش و بسیار اشتباهات دیگر بوده و هست، و نیز در گرو اینکه مسئول اصلی توان بازسازی و پذیرش راهی دیگر را داشته باشد، که تا کنون حتی یک گام هم بسویش برداشته نشده که هیچ بلکه باشعارهای کوبنده و پر طمطراق و بنظر من تهی از حقیقت و تبلیغاتی «موسسان چندم و چندمین»، معلوم نیست «درکجا؟» و به دست «چه کسانی» کوشش شده است همچنان پرچم استراتژیی شکست خورده به هر قیمت برافراشته نگاهداشته شود.
***
اشرف و لیبرتی چه با تانک و توپ و رزمندگان مسلح وجنگاور( چنانکه سابق در رابطه با اشرف و چندین قرارگاه نظامی دیگر این چنین بود)، و چه بدون سلاح بارها مورد تهاجم قرار گرفته وکشتار در پس کشتار ، به نظر من،برایرهبر کل و ستونهای تشکیلات، ریشه است و باید ریشه بماند و  صد بار دیگر هم که مورد حمله قرار بگیرد این تجمع بعنوان ریشه خونرسان به همه چیز، واقعا همه چیز باید سر جایش باقی بماند و تکان نخورد و هر کس هم در این زمینه حرفی بزند حتما یا مزدور است و یا حرام لقمه، و همین جاست که افراد ضعیف النفسی چون من!،که بقول نگارندگان مقالات محبت آمیز ایدئولوژیک!!(تواب، مزدور، بریده، ناظم، از هضم رابع اطلاعات گذشته و....) متاسفانه دچار این شک میشویم که علیرغم همه چیز «یک چیزی، یک راز تلخ و خونین وجود» دارد «که پنهان است»در باره آن به صدق و راستی سخن گفته نمیشود وبر سر آن (تا کی و کجا) جار و جنجال بر پا میشود که یک قلمش توپخانه صدها مطلب و مقاله ایست که  با بدترین توهین ها و دشنامها  قلمی شده است.توهینها ئی افسار گسیخته از جمله به دست و قلم کسانی که شماری از انها نیز در زمره کسانی هستند که گذران زندگیشان در فرنگستان مرهون وجود لیبرتی است.  

(4)

بعد از جابجائی ریشه یعنی لیبرتی چه اتفاقی میافتد 

لیبرتی در کادری که در افق اندیشه و نگاه رهبر قرار دارد «ریشه و کارت اعتباری اصلی»  است. من در این شک ندارم.در شرایط کنونی، لیبرتی در نگاه رهبر :
 لیبرتی یعنی ایدئولوژی، لیبرتی یعنی تشکیلات، لیبرتی یعنی استراتژی، لیبرتی یعنی تاکتیک، و مهمتر از همه لیبرتی یعنی تضمین کرسی رهبریت و اقتدارعلی الاطلاق وجاودان او تا پایان عمر.
و بعد از جابجائی لیبرتی است که سئوالات در این زمینه های چهارگانه مثل خورشیدهای غول آسا ی به زنجیر کشیده شده زنجیر پاره میکنند وبر می آیند و طلوع میکنند وپاسخ میطلبند از سی خرداد تا همین امروز.و در همین نقطه و در پرتو این خورشیدهای برآمده است که در باره پنجمین محور یعنی رهبریت پرسیده میشود:
- در مقام رهبری مطلق چه کرده ای و چه میخواهی بکنی؟از کجا به کجایمان اورده ای؟ این رود خروشان خون شهیدان چه چیزی را تغییر داده است؟
و این بار شایدف شاید نوبت رهبر است که در پرتو فضل و بخشش الهی ازمقوله فردیت که بیست و چند سال است در پوش صلاحیت خود را مینمایاند و به او امکان هر مانوری را داده، عبور کند و کرسی را واگذارد هرچند که باساخت و بافت کنونی نمیتوان تصور کرد  که آیاامکانی برای جابجائی وجود دارد یا باید با همه چیز وداع کرد.
***
به نظر من، بعد از جابجائی لیبرتی نخستین چیزی که روی میز تشکیلات قرار میگیرد ، «ریشه جستن» است.رهبران خوب میدانند هیچ درخت زنده ای نمی تواند بدون ریشه زنده بماند.سالیان دراز این درخت بمدد آتش و سیلابهای پی در پی در پی  خون زنده مانده است.درخت این تشکل در خارج از مرزهای ایران و در دوری ازخاک حاصلخیز ملی و مردم ایران بگونه ای غیر طبیعی فقط و فقط بر اجساد ما بالیده است و رگ و پی و استخوانهای ماو نسل ما را مکیده است و شاخ و برگ افشانده است.تمام انقلابات عجیب و غریب و تمام بندها از الف تا ی و کوره و غسل هفتگی وصلیب و تنگه و توحید و غیره و غیره در یک نگاه درست و غیر مبتذل چیزی نبوده است جز اینکه ما هر چه بیشتر در خدمت تغذیه این درخت باشیم.
 به نظر من،ریشه اگر نه کمپ لیبرتی، بلکه یک ایدئولوژی نیرومند و ارزشمند و یک خط مشی سیاسی درست و یک استراتژی قابل توضیح بود   مشکلی پیش نمی آمد که راه حل نداشته باشد، جنبش مدتی کوچکتر میشد ولی نیرومندتر سر بر می آورد، ولی آنها وجود ندارند(که این خود بحثی جدا گانه است و به نظر من تشکیلات از این زوایا دچار بحران جدی است که در اینده حتما خود را نشان خواهد داد)  جای همه  اینها را در حال حاضرلیبرتی پر کرده است. 
بعد از جابجائی لیبرتی باید ریشه ای جست. کجاست این ریشه؟ شاید باشد و من خبر نداشته باشم اما اگر متاسفانه چنین باشد که من می پندارم تمام  چیزهائی که بمثابه شاخه ها در قسمت سوم نوشته  یاد کردم بشدت ضربه میخورند و عذر موجهشان از دست میرود.بدون وجود لیبرتی اکثر موارد بخش سوم قابل توجیه و توضیح نخواهد بود اضافه بر این که:
با جابجائی لیبرتی رهبر  که بنا به ضرورتهائی که خود میداند در اختفاست باید از اختفا به در آید و کشتی را بر پهنه امواجی جدید راهنمائی کند.
مساله دیگر که خود را نشان خواهد داد، با توجه به تجربه آلبانی، و شماری از افرادی که در فضائی دیگر رفتن از تشکیلات را بر ماندن در تشکیلات ترجیح داده اند ودر آینده خواهند داد و برخی از آنها حتما عامل فشار مضاعف  برای تشکیلات جابجا شده خواهند شد  مشکلاتی جدی در پیش رو خواهد بود که شاید در صورت وقوع، خطر نزدیکتر را برای رهبران نه دیگر منتقدانی نگران و دوستدار رزمندگان امثال من، و دیگرانی چون من، نمایندگی کنند، بلکه کسانی بمیدان خواهند آمد که امروز در درون لیبرتی تنفس میکنند،یعنی مخالفان و منتقدان صف اول، آنانی خواهند بود که سالها در زیر آوارهای رنج و رزم به سودائی دور دست زیسته اند و پوست انداخته اند ودر نهایت کار، با کمال تلخی و خشم جهان را آنچنان که میپنداشتند پیش رو نخواهند دید.
***
اینجاست که میتوان تا حدودی میتوان چشم اندازها را دید. تاکید میکنم که آرزو میکنم این چنین نباشد و من از تمام امکانات و نقاط روشن و مستحکم پدیده ای که در باره اش صحبت میکنم خبر نداشته باشم و امکاناتی وجود داشته باشد و چیزهائی در جریان باشد که من بی خبرم،امیدوارم با توجه به نتیجه دردناک،این من باشم که اشتباه کرده باشم چون اشتباه یک تن   فاجعه بار نیست و تنها دامان زندگی یک تن را میگیرد ولی اگر فرضیات من درست باشد فاجعه بسیار دردناک خواهد بود و بجاست مسئولین امر به آن توجه بکنند که در چشم انداز چه چیزی دارد سر از افق بر می آورد.باز هم تاکید موکد میکنم  هر چه میخواهید من و امثال مرا زیر ضرب توهین و بهتان ببرید اما چشم باز کنید و ببینیدکه در چشم انداز چه چیزی دارد سر از افق بر می آورد.


(5)

و اما اگرلیبرتی جابجا نشود و فاجعه رخ دهد! 

و اما اگر لیبرتی جابجا نشود و فاجعه رخ دهد چه خواهد شد؟. واقعا نمیخواهم در این باره بنویسم . اشاره ای میکنم و میگذرم و باقی را به خواننده وامیگذارم تا بیندیشد.
رهبر میتواند بازهم به گذر زمان و از این ستون به آن ستون فرج است، دل ببنددو با خود بگوید: وجوه سلبی و منفی ملایان هست؟بازیهای بین المللی هست اما با این توهمات و تخیلات شبه ایدئولوژیک که مهمترین قربانیش در یک برآورد درست اگر توجه شود خود رهبر بوده و هست ،قفل ماندن، در بن بست زیستن  واز کف رفتن اعتماد باز هم بیشتردر برابر او خواهد بود، همان اعتماد نیرومندی که او را در سالهای آغاز به اوج برکشید. 
اما در وجه فاجعه بار دو فرض پیش روست. 
نخست ادامه روند قبلی، فشار، کشتارهای دیگر متوالی، موشکباران و... که دشمنی حکومت آخوندی با ساکنان لیبرتی سی و چند ساله و تبدیل به یک دشمنی سیاسی، ایدئولوژیک، شخصی،وقدرت نمایانه و سنتی شده است و دست بردار نیستند. این روند بازهم تا مدتی تنور فعالیتهای خارج کشور را افروخته نگهمیدارد اماریزش، خستگی،قربانیان بیشتر و امثال اینها نتیجه خواهد بود که با چنبن وضعی مطمئنا ماه به ماه تعداد هواداران  در خارج کشور و حتی در میان هواداران نزدیک کمتر خواهد شد. که واقعا همه از این وضع و این سوگ و عزا ،بدون مشخص شدن راهی و مقصدی روشن خسته شده اند. 
دوم فاجعه ای هول انگیزتر است که میتواند در کشتاری گسترده و جمعی و به اسارت گرفتن، با همیاری مالکی - خامنه ای صورت پذیرد و سرانجام بزعم رهبر کربلائی بزرگ را ایجاد کند. 
مسئله لیبرتی و ساکنان رنجدیده اش  میتواند اینچنین درغوغای جنایت آخوندهای پلید و و بازیهای بین المللی تمام شود. اما این فاجعه نه در کنار عاشورا جای خواهد گرفت و نه مشکلی ازرهبران حل خواهد کرد. 
در گام نخست شاید جسم تبدیل به جان شده رزمندگان مظلوم، لیست شهیدان را فربه تر کند وثقل مادی آنان و مسائلشان را برای همیشه از دوش رهبران بردارد و در عوض معنویاتشان! را غنی ترکند! و امکان زهر خند تلخ فلسفی رهبر را در دنیای شگفت و انحصاری اوبر چهره و ریش مخالفان و منتقدان بخیال خودش فراهم آوردکه:
- دیدید ای بریدگان! و وادادگان! کوفیان !ماندیم و تا نفر آخر جان دادیم.
و گذشته از حل مساله ساکنان لیبرتی بطور کلی،عواطف را چند صباحی بر انگیزد اما بدون تردید آوار فرونشسته این عواطف پس از خوابیدن گرد و غبارها به نحو بسیار سنگینی بر سر و سرای بزرگان فرود خواهد آمد . در این تردیدی نیست.بیش از این را به تامل و کنکاش خود شما وا میگذارم.

(6)
چالشی بین دوجهان و دو نگاه فلسفی 

در پایان تاکید میکنم که خوب میدانم:
اصطکاک و برخورد «اندیشه و نگاه امثال من» با «با اندیشه و نگاه» حضراتی که ایدئولوژی مهر تابان را نگاهبانند  [و سالهاست دیگر تبدیل به عادت شده که در زمره ارکان باشند و آن را حق خود میدانند]،اصطکاک و برخورد دو جهان بسیار بسیار متفاوت است
چالش  ، در عمق جنگ دو جهان است و تنهای سیاسی نیست که بار اصلی اش بار فلسفی و شناختی است.
در نگاه کم دامنه امثال من!!،  بر این کره کوچک چرخان، حیات  فردی موقت انسانی، و حیات ناموقت و دامنه دارتاریخی و اجتماعی مردم ایران(در گام نخست) و دفاع از آن و تمامی چیزهای مربوط به آن، از آزادی و عشق گرفته تا نان و آب و هوا بالاترین ارزش است و حتی مفاهیم معنوی و مذهبی و فلسفی و روحانی بدون اینها برای من فاقد ارزش و اعتبار است و آنها را به زباله دان میاندازم.
من اگر بخاطر آزادی در بیست ویکسالگی  به زندان رفتم و سی وسه سال است که یااز ساکنان همان اشرف بوده ام و یا مسافر غربت، به سهم و توان خود بخاطر کمک کردن  به قسمت کردن نان و آب و شادی و بوسه بود و هست، ومنجمله باور دارم شهید کسی است که بخاطر تقسیم اینها میجنگد و میمیرد ودر این راه حیات شخصی خود را فدای نان و آب و شادی دیگران میکند، نه اینکه مثلا خدا را شاد کند که او بی نیاز است و آفریننده هستی را وامدارشهادت خود کردن عین حماقت وخودخواهی و گنده دماغی آخوندی است. اگر من چیزی هم در رابطه با ساکنان لیبرتی مینویسم در این رابطه و در پهنه این افق است .
ومیدانم درتفکر مقابل:
حرکت تکاملی(مورد نظر شما البته) و حفظ ارزش برتر که معیارش رهبرعلی الاطلاق است نقطه اصلی وبر جسته است  و در راه تکامل مورد نظر و مصنوع دستگاه شما  با چنین معیاری چنانکه تا بحال دیده ایم و هنوز هم می بینیم جان آدمی همینقدر میارزد که فدا شود، و پشیزی بیش نیست و پشیزی ارزش ندارد. این چیزیست که سالهاست دارد اثبات میشود .

(7)

ما با انتخاب شما برای قربانی شدن سر جنگ نداریم 

سرنوشت هرکس و روش هرکس به انتخاب آزاد او بر میگردد.البته من اعتقاد ندارم که انتخاب تمام ساکنان لیبرتی در شرایط حاضر انتخابی ازادانه و آگاهانه است. «تحمیل جبر شرایط»، «قدرت روحیه جمعی» اعمال شده، و «فضای ایجاد شده عاطفی و ایدئولوژیک» که دائما در کوره آن دمیده میشود معنای انتخاب آزاد را خدشه دار میکند.  
اما در هر حال ما   با انتخاب و جهان شما سر جنگ نداریم بلکه آنرا توضیح میدهیم و نقد میکنیم ورد میکنیم واین چالش نظری  حق مسلم ماست. 
در رابطه با باورهای شما  بخودتان مربوط است که چه میخواهید بکنید

  اما من و ما  نه پنهانکاری بلکه  صداقت و راستی می طلبیم.

 اگر بر پایه انچه نوشتم نظر من نادرست است امیدوارم کارکردهای جدی شما در نجات رزمندگان و چاره جوئی شما برای نجات این تشکل که متعلق به ملت ایران بودآغاز شود و اگر متاسفانه نظر من درست است لطفا به آشکار اعلام کنید همینطور است که:
ما و تمام رزمندگان تصمیم داریم بر این سودا در لیبرتی بمانیم و تا نفر آخر کشته شویم. 
اینچنین مطمئن باشید که من دیگر مطلقا در این باره نه خواهم اندیشید و نه خواهم نوشت و به احترام صداقت شما با اندوه و تاثر کلاه از سر بر خواهم گرفت هر چند که اگر این فاجعه انسانی( و نه سیاسی، چون این فاجعه دارای ارزش سیاسی جز در جمع خودتان و هوادارانتان نخواهد بود) اتفاق بیفتد مطمئن باشید داوری روزگار و تاریخ ایران بخاطر انتقال این تجربه به نسلهای آینده که بانام و کارکرد «شما رهبران» تا ابد ممهور خواهد بود در راه است.
مطمئن باشید هیچ چیزنهان نخواهد ماند، اسناد، کتابها، فیلمها و... در آینده نه بخاطر شما بلکه بخاطر شناخت حقیقت قطعه بسیار خونینی از تاریخ ایران سخن خواهند گفت،مطمئن باشید و شک نکنید که سیمای واقعی تک تک شما را فارغ از هر آرایش و نور پردازی مثبت یا منفی سیاسی و ایدئولوژیک به تماشا خواهند گذاشت و جای واقعی شما را فارغ از چیزی که شما میاندیشید و چیزی که پیروان شما میاندیشند تعیین خواهند کرد. این را تاریخ بارها اثبات کرده است.

آخر چو فسانه میشوی ای بخرد

افسانه نیک شو نه افسانه بد

با امید و آرزوی شکست طرحهای جنایتبار آخوندهای حاکم بر ایرن و نجات ساکنان لیبرتی

اسماعیل وفا یغمائی
25ژانویه 2014 میلادی

هفت حصار .اسماعیل وفا یغمائی

هفت حصار .اسماعیل وفا یغمائی


هفت حصار

اسماعیل وفا یغمائی

*** 
در این جا چار زندان است 
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
 در هر حجره چندین مرد در زنجیر ..
احمد شاملو
از ما میپرسند چرا حالا زبان باز کرده اید؟.چرا حالا دارید گذشته را نقد میکنید و به مخالفت بر میخیزید؟. مگر قبل از این نمی فهمیدید؟. تمام چیزهائی را که میگوئید با تمام عیوبش در گذشته اتفاق افتاده است چرا پس از سی سال یادتان افتاده است که اینها نادرست و غلط وضد انسانی بوده است؟ که اینها کمر جنبش را شکسته و فلجش کرده است؟نقش خود شما در آنزمان چه بوده است؟
باید گفت تمام این سئوالات درست است.
پرسنده این سئوالات اگر آخوندها باشند ما جواب نمیگوئیم. دشمنی که ما را سالها کشته است پاسخی از ما نخواهد شنید.
اگر سئوال کنندگان اهل درد نباشند و فقط بخواهند اوقات بیکاری خود را با طعنه ای به ما درد کشیدگان سوخته جان  دشنه بر سینه و پشت پر کنند ما سکوت میکنیم و لبخند میزنیم.
اما اگر سئوال کنندگان اهل درد و شناخت باشند حتما پاسخ میدهیم. باید پاسخ بدهیم ، برای اینکه حقیقت آشکار شود و تجربه ما به کار ایندگان آید که در این دوزخها که همه چیز ما را سوزاندبه دام نیفتند.
بعنوان مقدمه باید تاکید کنم ما، یعنی نسل سیاسی  پرورده شده در فاصله سالهای چهل و هشت تا پنجاه و هفت، و نسلی که به این نسل در فاصله سالهای بعد پیوست ، نسلی است که به نظر من با تمام محاسن و عیوبش تکرار نمیشود. این نسل چه مذهبی و مجاهد ش،و چه غیر مذهبی مارکسیست فدائی اش، نسلی آرمانگرا و از خود گذشته و نوین و شجاع بود که آمده بود و آماده بود که به سهم خود و با تمام توان خود سرنوشت میهن و ملت خود را با فدای هست و نیست خود تغییر دهد.  
از اصلی ترین مختصات این نسل داشتن ایدئولوژی یا برگزیدن و سپس محصور شدن در یک ایدئولوژی خاص با تمام نقاط قوت و ضعفش بود تا بتواند بجنگد.ما در نخستین گام برای جنگیدن به درون یک حصار ایدئولوژیک رفتیم و سپس حصارهای دیگر. نخستین حصار حصار ایدئولوزی بود. برای اینکه بدانید و روشن شود که چرا این چنین شد و چرا ما تا به پایان سوختیم و سپس زبان باز کردیم باید حصارها را بشناسیم. ما ساکنان تسلیم و رضامند و یا به اجبار و ناخواسته  هفت حصار بودیم 

حصار اول:   ایدئولوژی 

ما یک ایدئولوژی را برگزیدیم یا در مسیر یک ایدئولوژی قرار گرفتیم و توسط این ایدئولوژی جذب شدیم. برای رزمیدن باید الگوئی داشت.باید نوعی آگاهی تراش خورده و روشن از روابط هستی خود با هستیهای پیرامون خود داشت.
باید مجموعه ای پذیرفته شده از احکام ارزشی داشت تا بما هویت بدهد، بما همبستگی بدهد،فرا دستی ما را بر دیگران تامین کند تا بتوانیم جلو برویم،باید بتواند عملکردهای ما را با دستگاه ارزشی خود توجیه کند،مثلا ترک خانواده و همسر و فرزند و شغل،تحمل رنجها، پذیرفتن مرگ در راه آزادی و از پای در آوردن دشمن و قاطع و تیز حرکت کردن و....
 نمیخواهم و امکان ندارد در اینجا از چند و چون و شکل و محتوای ایدئولوژی بگویم. و بگویم این آگاهی و رابطه ما با هستیها و مسائل چقدر مبتنی بر حقیقت بود و چه اندازه مبتنی بر تصور، تخیل یا توهم ،فقط اشاره میکنم ما خود خواسته به درون حصار مقدس شده یک ایدئولوژی که دیوارهای قدیمی اش از صدر اسلام، و دیوارها و برج های تازه اش از دوران جدید و توسط بنیادگذارن مجاهدین بنا شده بود پا گذاشتیم تا محافظت شویم و در زمره محافظان ملت و میهن خود در آئیم و از آن پس تنظیم رابطه ما با خود، جامعه، انسان و ملت و میهن و حتی روابط شخصی مان را این ایدئولوژی تعیین میکرد.
با این ایدئولوژی در بالاترین سقف فلسفی خود،همانطور که یک عابد مومن خود را با عبادت به خدا متصل میکند و همزمان میپندارد تحت حمایت اوست و در قدرت او شریک شده است،ما فکر میکردیم تحت حمایت و در ارتباط با روح جهان یعنی خدا قرار داریم و شکست ناپذیر و جاودانه ایم. ما آمده بودیم تا همه چیز خود را بدهیم ولی در این جهان بی پایان فقط و فقط معنائی داشته باشیم. من خود بعنوان تنی از این نسل و کسی که میتوانست به عنوان یک انسان معمولی زندگی موفق و خوبی داشته باشد به دنبال این آرزو و آرمان زندگی معمولی را ترک کردم.در این امتداد، ما خود کما بیش در این ایدئولوژی استحاله شده و تبدیل به دیوارها و برجکها شدیم. خروج از این حصار یعنی ارتداد، یعنی گسستن ازخدا و انقلاب و مردم، یعنی بی معنا شدن و عادی شدن و تبدیل به جسم خالص شدن و یعنی خسران و نابودی. در این زمینه یک کتاب حرف هست . به همین اکتفا میکنم و همین قدر اشاره میکنم اگر چه من دیگر از آن ایدئولوژی گسسته ام و دیگر اعتقاد ندارم مسائل مختلف زندگی امروزه را باید با تفکر انسانی هرچند پیامبر،در هزار و چهارصد سال قبل محک زد اما پنهان نمیکنم در جستجوی معنائی برای هستی بودن و تنظیم رابطه با آن برایمن وجود دارد و این بار بی آنکه در پی جاودانگی باشم میخواهم انسانی باشم که در چنبره ابتذال و روزمرگی معمول اسیر نیست.یعنی هنوز سودای ایدئولوژی وجود دارد

حصار دوم: تشکیلات

دیر یا زود، درخارج از زندان یا در زندانها ما به تشکیلات وصل شدیم. تشکیلات را پذیرفتیم.تشکیلاتی شدیم.
تشکیلات جسم آهنین و پولادین ایدئولوژی ما و نمادمادی و اجتماعی آن بود. تشکیلات یک هویت بود. یک نیروی مهیب و ناپیدای مقدس.فراتر از همه ما بود. ما در یک سازمان چریکی تشکیلاتی شده بودیم .
دستورمیشنیدیم :
تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید،
امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،وما می
پذیرفتیم.
و میگفتیم و دستور میدادیم:
تشکیلات گفته: بیائید، بروید، ازدواج کنید، طلاق بدهید، با خانواده قطع ارتباط کنید، امکانتتان را بدهید، امکانات را بگیرید و... بعدها بکشید، کشته شوید،و میپذیرفتند.
تشکیلات نیروی مقدس جمعی ما بود و ما در درون آن می زیستیم. او یک غول یک هویت،  و چنانکه در فیلم ترمیناتور،یک ترمیناتور بی مرگ و فوق العاده نیرومند بود که بمدد آن جلو میرفتیم میجنگیدیم وفکر میکردیم.ما با تمام وجود از تشکیلات و سلامت او دفاع میکردیم و در مقابل توسط او محافظت میشدیم.
تشکیلات حصار دوم و لازم بودو این تشکیلات که از زمان محمد حنیف ایجاد شده بود  سرانجام از سال 1364  و انقلاب ایدئولوژیک  همراه با ایدئولوزی یکسره به تصرف ودر اختیار رهبران قرار گرفت وبه باور امروز من از آن روز که در سال 1364 رهبر اعلام کرد جای حلقه های ازدواج ما در وسط آرم سازمان باید باشد(نقل به مفهوم) ربوده شد. 
ما دیگر از زمره ذرات و صاحبان روح آن نبودیم بلکه با قدرت گرفتن علی الطلاق رهبران،تبدیل به ابزارهای بیرونی و جدا شده از او شده بودیم بی آنکه بدانیم. تشکیلات دیگر از این پس ابزاری بود که اندک اندک   اگر لازم بود نیرویش بر ضد ما و برای خرد کردن ما بکار گرفته میشد و عجبا که هنوز میتوانست بمدد ایدئولوزی غارت شده از نیروی تک تک خود ما برای خرد کردن خود ما استفاده کند! و کرد!. تشکیلات که این همه جان فدای حفظ آن شده و دارائی مشترک ما بود حالا در زمره اموال و دارائی های چند تن معدود بود،از زمره دارائیهای اربابان، و ما بردگان بودیم. بردگان تشکیلاتی و ایدئولوژیک .آنان مقدسترین و بهترین اربابان شدند وما بهترین و رام ترین و رضامند ترین بردگان جهان.
حصار سوم:   رژیم خمینی 

مبارزه مسلحانه پیشرس و نادرست که بفرمان رهبرو در رابطه با ملائی مرتجع که در میان بخشهای عظیمی از مردم هنوز مشروعیت سیاسی ومذهبی داشت شروع شد دریائی از خون فرو ریخت.در سال شصت اعلام میشد که روزی صد و بیست عملیات مسلحانه انجام میگیرد و از سوی دیگر تا روزی دویست اعدام.شکنجه گاهها رونق گرفت وهر روز دهها گور پیکرهای جوان را در سراسر ایران بلعید. ایدئولوژی و تشکیلات فرمان دادند و ما اجرا کردیم و درآنسوی رودخانه خونهای فرو ریخته حصار سوم سر بر آورد.حصار رژیم خمینی.این حصار قبل از این بصورت سیاسی و ایدئولوژیک از همان دوران شاه تا حدودی برای ما وجود داشت ولی حالا تبدیل به حصاری نظامی شده بود.ماباید میجنگیدیم اگر ضعف نشان میدادیم به خیانت کشیده میشدیم.رودخانه خون که بر راه افتاد این حصار سر بفلک سود و بر کنگره های آن هزاران جمجمه خونین از پدران و مادران و برادران و فرزندان ما ظاهر شد . ما دیگر نمی توانستیم مثل دوران فاز سیاسی یادوران شاه اگر نمیکشیدیم یا اختلاف پیدا میکردیم تشکیلات و ایدئولوژی را ترک کنیم و مثلا به گروه دیگری بپیوندیم. با این حصارهول، حصار تشکیلاتی پر قدرت تر، و حصار ایدئولوژیک ضخیم تر شد. در این مرحله ضعف تشکیلاتی ایدئولوژیک یعنی خیانت مستقیم به خدا و خلق و ترک سازمان یعنی در خدمت خمینی ودشمن در آمدن و یا کشته شدن.

حصارچهارم: غربت و خارج کشور

در پایان سال 1360 و پس از فاجعه کشتاربیرحمانه  مجاهد خلق موسی خیابانی، ستون اصلی در داخل کشور و کشتار همراهانش، پروسه جابجائی و عقب نشینی شروع شد و در سال 1361 شدت گرفت. پیش از آن رهبر تنها چند هفته پس از شروع مبارزه مسلحانه پرواز تاریخساز فرموده بود و معلوم نیست به تاسی از کدام رهبر انقلابی در طول تاریخ مبارزات انقلابی میهن را ترک کرده بود.تشکیلات این را ، یعنی عقب نشینی رااعلام نکرد و هرگز نگفت که جنبش ضربه خورده و اکثریت قریب به اتفاق نیروهایش  حتی علی زرکش در سال 1361 روانه خارج کشور شده است(من خود علی زرکش را در آذر سال 1361 در پاریس دیدم) ولی حقیقت این بود. 
ماآواره غربت و خارجه نشین شدیم.دیوارهای غربت و غرب، حصار چهارم بود و مادر هراس از این حصارو برای در هم شکستن غربت و بیگانگی با سرزمینهائی که هرگز قصد آمدن به آنها را نداشتیم بیشتر به حصارهای اول و دوم پناه بردیم.
اندک افرادی رفتند ولی اکثریت ماندند.نا آگاهی از اینکه ما همه به خارج عقب نشینی کرده ایم، و خیال اینکه به دستور تشکیلات آمده ایم تا مثلا در پاریس و لندن مبارزه کنیم! موجب شد تا حصار چهارم بیشتر ما را فشرده کند و به درون حصارهای قبلی براند.در این روزگار ماجرای انقلاب ایدئولوژیک رخ داد و حصارهای اول و دوم مطلقا سر بفلک کشید و کلید دروازه های آن در دستهای رهبران قرار گرفت و ما نیز شاکر و شادمان بودیم و غافل از اینکه در درون چهار حصار که دو حصار اولیه از محتوای خود در حال خالی شدن و تبدیل به زندان شدنند در حال تنفسیم.

حصار پنجم: جغرافیای عراق 


پس از سفر مسعود و مریم رجوی به عراق و اقامت در عراق بدنه اصلی تشکیلات و اعضایش روانه عراق شدند.ما به سرزمینی پا نهادیم که با ایران در حال جنگ بود. آری ایران در دست رژیم ملایان بود و ملایان مرتجع و خونریز بودند ولی ساده دلی است اگر فکر کنیم کسانی که میجنگیدند و در دفاع از میهن خود کشته میشدند همه سودای محبت خمینی را در سر داشتند.در سال 1937 هنگامی که ژاپن به چین حمله کرد مائو سالها بود که با چیانکایچک میجنگید با شروع جنگ زاپن مائو و چیانکایچک هردو علیه ژاپن جنگیدند و پس از جنگ مائو دوباره با چیانکایچک روبرو شد و او را شکست داد. تفاوت مائو اما با ما این بود که او در میان مردم خود بود و جنگ را به درستی شروع کرده بود و مادر پی جنگی زودرس آواره جهان بودیم و پایمان بر خاک میهنمان سفت نبود،با این همه ایدئولوژی و تشکیلات که این بار فرمانش مطلقا در دست رهبر بودفرمان داد و ما شادمان از اینکه به جوار میهن خود میآئیم تا بجنگیم به عراق آمدیم .
در عراق حصار نیرومند پنجم در پس دیوارهای غربت سر بر آورد.اگر درکشورهای خارج میشد در خیابان قدم زد یا دچار تضاد شد و تشکیلات را ترک کرد در عراق به هیچوجه نمی شد.زندگی ما محصور در چند ساختمان و پایگاه  در شهرهای مختلف یا پایگاههای چریکی در بیابانهای مرزی بود و همه چیز کنترل شده و حساب شده. خطر در همه جا وجود داشت. باید مسلح و جمعی حرکت میکردیم. باید برگه عبور داشته باشیم. لحظه به لحظه روز و شبمان روی چک لیست مشخص بود . اگر کسی فرار میکرد به دست نیروهای عراقی میافتاد. البته در آن ایام بمدد شور انقلابی دائما تحریک شده و سیلاب خون چریکهای مجاهدی که روانه ایران میشدند و اکثرا جان میباختند خیلی کم دچار تضاد میشدیم و همه سودای مبارزه داشتیم. اما حصار پنجم با دیوارهای خارا و نفوذ ناپذیرش واقعی بود.
  
حصار ششم: حصار اشرف



در درون عراق حصار ششم از سال 1366 سر بر آورد. اشرف. قرارگاه و دژی وسیع و تا دندان مسلح و نظامی، که همه در آن میزیستیم در آن میساختیم ، میجنگیدیم، عشق میورزیدیم،میمردیم و در گورستان آن مدفون میشدیم. 
اشرف برای ما مقدس بود. ما در آن رنجها را با صبوری و حوصله و ایمان میپذیرفتیم. هیچگاه فکر نمیکردیم که این حصار زندان ماست و زندان ما نبود و اندک اندک شد. جبرها از راه رسیدند که رهبر از همان سال 1360 و شروع مبارزه مسلحانه با تازیانه معلولها و جبرها به جلو رانده میشد وتمام کنش و واکنشهایش از همان پرواز تاریخساز نخست تا پرواز به عراق ودر این میان انقلاب ایدئولوزیک و حوادث بعدی معلول تازیانه بیرحم جبرهائی بود که خود کلید آن را با خودخواهی و بیخردی زده بود. او هیچگاه شجاعت این را نشان نداد که معلولها و جبرها را در هم شکند و راهبرانه راهی درست انتخاب کند .این چنین ما نیز در امتداد جبرهای رهبر به جلو رانده شدیم و  میشدیم.
از سال هزار سیصد و شصت و هشت به بعد اندک اندک سیمای مهربان و مقدس تشکیلات و ایدئولوژی دگرگون شد.صدها و هزاران ساعت جلسه،دقت کنید! حدودیک چهارم قرن (از سال1368تا حوالی سال 1380) جلسات مختلف تشکیلاتی ایدئولوژیک و سیاسی، جلسات عبور از تنگه، امام زمان،طلاقهای جمعی، حل مسائل فردیت و جنسیت، صلیب، کوره ، تنور،قبول هژمونی زنان، بندهای الف، ب، ج والخ...، برای تک تک ما در درون حصارهای غیر قابل گریز مادی، حصاری ذهنی و ایدئولوژیک ساخته بود و میساخت که اگر چه قابل رویت بصورت مادی نبود ولی از تمام حصارها نیرومند تر بود.
در این حصارودر ادامه این کارکردها و در پس دیوارهای اشرف و سایر پایگاهها در هر آنجائی که سازمان فعال بود، در چهار چوب اندیشه ناروا و بیمار رهبری مستبد باید تمام هست و نیست فکری ،وجدانی، انسانی، عاطفی واعتقادی و سیاسی زاویه دار با خواست رهبران ما خرد و نابود میشد و دوباره باز سازی میشد تا ما تمام و کمال در رهبران ذوب شویم و تبدیل به آنان شویم و در خدمت آرمان مقدسی! که آنان ادعای آن را داشتند قرار گیریم. 
هزاران بار در جلسات اعلام شد در مسعود ذوب شوید وهویتی نو پیدا کنید و بر این روال هر ابزاری را بکار گرفتند غافل از اینکه انسان پیش از مسعود هویتی خاص پیدا کرده است ونمیشود دوباره او را خلق کرددر حقیقت ، خلق نوین ، خلق انسانهائی بود که مطلقا تبدیل به سلولهای تشکیلاتی شوند که فرمانش در دست رهبر بود و این چنین سازمان بنظر من از محتوای انسانی خود تهی شد و انسان در این سازمان تبدیل به هیزمی شد که میتوان برای گرم کردن فضای سیاسی مورد علاقه رهبران بکار گرفته شود در همین جا تاکید میکنم سالهاست که علیرغم شعارهای دهان پر کن در این تشکیلات در عمق ،کرامت و حیات انسانی فاقد ارزش است.
بدون درک این پروسه بیست و پنجساله شگفت،هرگز و هرگز تاکید میکنم هرگز نمیتوان فهمید که چرا رهبران از این همه مرگ و کشتار خم به ابرو نمی آورند، زیرا در قاموس آنان این ما نیستیم که میمیریم و کشته میشویم  بلکه این آنانند که دارند بها میپردازند و وجودخود یعنی ما را نثار میکنند.ما صدها بار شفاهی و کتبی تعهد داده ایم. ما صدها بار در جلسات خود را خرد کرده ایم و ذوب شده ایم تا دو باره زاده شویم وچون در آنان ذوب و زاده شده ایم این ما نیستیم که میمیریم بلکه منت پذیر دو تنی هستیم که بما اجازه داده اند تا در آنها ذوب شویم و با مرگ خود به رستگاری جاودان دست یابیم. در این مرحله باید روانشناسی به تفسیر راهبران بپردازد که پای سیاست لنگ است.
در این دنیای شگفت مرگ عین زندگی است و در این دنیای شگفت است که میتوان سیمای راستین مهر تابان و رهبری عقیدتی را دید وبه ژرفای اندیشه آنان راه برد و ذات و ماهیت آنان را شناخت و در این دنیای شگفت است که میتوان فهمید شماری از کسانی که یک چهارم قرن در جلسات مختلف مورد ذوب قرار گرفته اند چرا نمیخواهند و نه میتوانند از درون حصارها برون آیند.
همچنین میتوان دانست که رهبر عقیدتی به روشنی درک کرده بود که حصار تو در توی اشرف و عراق بطور مادی ضامن سلامت تمام حصارهای دیگر است و خیالش آسوده بود تا عراق و اشرف هست  همه چیز هست و حتی امروز پس از سقوط عراق صدام و بر باد رفتن همه چیز میتوان فهمید آخرین تضمین باقیماندن تشکیلات انقلاب کرده در جلسات بیست و پنجساله، در تفکر آنان حفظ لیبرتی حتی با سنگین ترین بهاست که با نبودن لیبرتی، بخش اعظم تضمین سلامت تشکیلاتی حفاظت شده در جغرافیای مسدود عراق از بین میرود و همچنین منبع سوخت رسانی و تغذیه رسانی به جلسات خارج کشور و کنفرانسها که لیبرتی است نابود میشود که هر کشتار و هر حمله و هر حادثه در لیبرتی میتواند بازار سیاست را در خارجه و فرنگ رونق بخشد .
اگر میخواهید قضیه را خوب درک کنید لیبرتی را حذف کنید و ببینید چقدر از هیاهوی خارج بر جای میماند و نیز چقدر پاسخگوئی به راهی نوین که راهبران از آن یا فراریند و یا درتوضیح   آن ناتوان، روی میز کار خود را مینمایاند.در همین نقطه میتوان علت ادامه اعتصاب غذای بیرحمانه لیبرتی راو نیز پافشاری راهبران را در حالیکه دهها انسان،بخاطر هفت تنی که هرگز بازپس داده نخواهند شد ا  در آستانه مرگند رانیز به روشنی فهمید و نیز فهمید چرا اعتصابیون دل بمرگ نهاده اند.

حصار هفتم: اعتماد و ایمان وعواطف و احساسات

اقرار میکنم که پیرامون و در درون تک تک ما تا سالها وسالها دیوار اعتماد و ایمان و اعتقاد و وفاداری به مسعود رجوی بعنوان سمبل نیروی جمعی ما، وروح زنده ایدئولوژیک ما ، کشیده شده بود و ما در پناه دیوارهای این زیباترین حصار! هرگز احساس نمیکردیم در درون حصارهای متعدد محبوسیم، و مدتهاست آنچه که هست، آنچه که میپنداشتیم نمی باشد.
اجساد برادران و خواهران و دوستان ما که تیر باران شده بودند بر شانه های ما سنگینی میکرد، سنگینی رنجهای پدران و مادرانی را که دور از ما مردند و ما بخاطر مبارزه زندگی آنها را تلخ کردیم با ما بود. ما این همه را بمدد این حصار یعنی اعتقاد و ایمان و اعتماد به رهبر تحمل میکردیم و مطلقا نمی توانستیم باور کنیم که فاجعه ای مهیب در حال شکل گیری است و بسا مشکلات و اشتباهات از آغاز وجود داشته است. 
بر پایه و با اتکا به مقوله اعتماد و اعتقاد در طول سی سال تمام عواطف و احساسات ما به شیادانه ترین و بیرحمانه ترین وضعی به بازی گرفته شد و ما بارها و بارها غرقه در عواطف و احساسات به بازی گرفته شده به روی خود و نزدیکترین کسان از دوستان خود و تا زن و شوهر و فرزند خود تیغ کشیدیم و رهبران با رضایت ما را نگریستند. رهبر روزی خمینی را به این علت دجال خواند که با عواطف و احساسات دیگران و پیروان خود بازی کرده بود و گفت دجال یعنی کسی که با عواطف و احساسات دیگران بازی کند( نقل بمضمون) امروز باید ببیند خود چه کرده است.
حصار اعتماد و اعتقاد و وفاداری و احساسات و عواطف، بمثابه قویترین حصار،حتی تا سالها پس از خروج از تشکیلات با ما بود. بعنوان مثل خود من در سال 1372 از تشکیلات خارج شدم وایدئولوژی را به کناری نهادم. در سال 1372 من مردی 39 ساله بودم که بسیاری از حصارها برای من فرو ریخته بود ولی حصار وفاداری و اعتقاد و ایمان  و عواطف من به رهبر، نیرومند و مستحکم بر سر جایش بود.به همین دلیل سالها در شورای ملی مقاومت ایام میانسالی خود را هزینه کردم و حتی وقتی در سال 2004 میلادی از شورا استعفا دادم باز هم تا سال دو هزار و هشت مدافع مسعود رجوی و کلیت جنبش او بودم و بفرجام در سال 2011 بود که با تلخی فهمیدم ماجرا دیگرست و به تعبیر مانس اشپر بر، در کتاب «قطره اشکی در اقیانوس» پس از39 سال دری را که به روی هیچ گشوده میشد باز کردم تا افق را بنگرم.
این تجربه شخصی من بود. کسی که در سال 1372 یعنی سالهائی که میشد کمابیش  و بدون مشکلات زیاد پا به بیرون تشکیلات نهاد، از تشکیلات بیرون آمدم. داستان دیگرانی که در سالهای بعد قصد خروج کردند بسیار تلختر از این هاست، و بسیار بسیار مفصل، و غرض از این اشاره اندک این بود که بدانید برای خروج باید هفت حصار را فرو ریخت ونیز این اشارات اهرمی باشد برای شناخت درست تر رهبران و کارگزاران اطراف آنها، و ماجرای تلخی که در لیبرتی ادامه دارد.
رهبران در ماجرای لیبرتی دارند با فدای اعضا از خود مایه میگذارند! رهبران هر روز در ظاهر غذا میخورند ولی در کادر ایدئولوژیک آنها هستند که دارند رنج میکشند ومیمیرند نه افراد و اعتصابیون! که اعتصابیون سالهاست وجود ندارند و در وجود رهبران ذوب و نابود شده اند و حتی اگر از آنها بپرسید تردید ندارم که شماری خواهند گفت این برادر است و خواهر است که اعتصاب غذا کرده است و نه ما.اگر  میرزا بنویسها و شاعران و ادیبان نفرینگر و بی اعتقاد اطراف دستگاه رهبر که دهها مقاله در لزوم اعتصاب غذا نوشته اند و خود هر روز تا خرخره میخورند،با تمام نفرینهای عالم مرا بنوازند برای من تردید وجود ندارد که معتقدان خلص حتی فارغ از نیروی جمعی،هنوز در درون هفت حصار  و خارج از واقعیات جهان بیرونی تنفس میکنند ورو به سوی مرگ میروند.
***
سخن پایان

آردها بیخته شده و الکها از دو سوآویخته شده است.خمینی و خامنه ای کشتند و سوختند و بردند و حکومت کردند ودر اینسو رهبران تا ته ،و تا پایان، سوداهایشان را بر نسل ما آزمودند.ما، بنظر من دیگر یک تجربه ایم.نسل امروز و فردا راه خود را خواهد رفت.حصارها فرو خواهد ریخت و بدون تردید آزادی خود را به دست خواهد آورد،اما تجربه نسل سوخته ما که تا آخرین تکه استخوان وسلول در راستای تفکری ناروا و نادرست سوخت و تراشیده شد و مورد بیرحمانه ترین و گاه ناصادقانه ترین عملکردهای راهبران قرار گرفت باید بماند . باید ثبت شود و باید دیگر هرگز تکرار نشود  و نیز وقتی میخواهید سرنوشت نسل ما را ارزیابی کنید واز دیر زبان باز کردن ما بر می آشوبید بیاد آرید که ما میبایست از درون هفت حصار خارج شویم و بیاد نسلی که تا پایان در سودای آزادی سوخت زمزمه کنید.
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد ارید د آرید 
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
ز عاشقان بسرود و ترانه یاد آرید  
چو در میان مراد آورید دست امید
ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید  
سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
زهمرهان به سر تازیانه یاد آرد 
اسماعیل وفا یغمائی
سی نوامبر 2013 میلادی
***
برای شناخت نگاه وفادارنه و مقوله اعتقاد و ایمان بد نیست در پایان مقاله شعری را که سی سال قبل در ستایش حصار یعنی سازمان مجاهدین سروده ام و در مجموعه حصار با ستایشی گران از رهبر نشر شده است بخوانید.

حصار*


سربلند،سرخ،سهمگین.

خیره سر،دلیر،آتشین

خون به روی خون، رگ به روی رگ
استخوان براستخوان.
سخت-
بافته
تافته به هم ز تارهای آهنین
با تنی زسنگِ خاره و دلی زابر واشک وعشق
ایستاده ای
درهجومِ دشمنان خلق استوار
برستیغِ کارزار
ای حصار!


***
-ای حصار!
-خانه ی عقاب وآفتاب
-زادگاه و مهدِ پویش و نبرد وانقلاب
سال ها گذشت
رنج ها نثار شد
اشک ها به روی برج و باروی تو ریخت
استخوان بسی ز بهر خشت خشتِ تو شکست و سینه ها و قلب ها
گسیخت
تا برآﺌﯽ و ببالی و بمانی ای سربلندِ آسمانه پایدار
وبغرد و ببارد ازستیغِ تو
(سنگرِ نبرد خلق)
رعد انقلاب وآذرخش کارزار
***
-ای حصار!
من ترا به دشمنان تو
(که دشمنان خلق)
شاه و شحنگان
و ز راه ماندگان و خاﺌنان شناختم
و به سوی تو شتافتم
به پای جان
دیدمت-
که قفل گشته ای تو از برون نه از درون*
وکلید فتح توست رهسپردن و گذرزهفت خوان رنج وهفت شهرعشق!
 ***
-ای حصار!
بی تو جبهه ی نبرد توده ها گسسته است
(همچو ابرهای پاره پاره وعقیم
با تو جبهه ی عظیم خلق
همچو ابرهای بارور- خیزگاه آذرخشِ سرخ
برحیات وهستی ستمگران
با تو دشمنان به بیم
با تو زندگی هماره در جهش!
با توقلب رزم پرطپش!
با تو فتح پیش روست
با تو قصه ی شکست توده ها-
سراب
با تو خلق رنجدیده همسفر
با هزارکاروان آفتاب
در تو
با تو، ای حصار مهربان و سهمگین
-ای حصار
لحظه لحظه ی جوانی و شباب ما
(اگرچه در ستیز و رنج)
باغ باغ
دشت دشت
چمن چمن
غرق شبنم و طراوتست ولاله زار
با تو فصلِ واپسین عمر نیز
با هزارها هزار امید نو شکفته همسفر
هرخزان
طلایه دار نو به نو بهار
-ای حصار، زین سبب
هم مرا تو گاهواره باش
هم مزار

9\ مهرماه\1362