۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

نامه‌ی يک نوميدِ نادان به مسعود بهنودِ زبان‌‌دان، آرش جودکی


دوست دانای من،
مقاله‌ی شما را خواندم. همان «اندک اندک جمع مستان می‌رسند» را می‌گويم. اما کی بود؟ نمی‌دانم. زمانم را با همان زبانی که پس از خواندن تازه فهميدم نمی‌فهمم گم کردم. و با آن خيلی چيزهای ديگر را هم. همچون اعتماد به چشم و گوش. بی‌اعتمادی به اين دو، بی‌اعتمادی به هوش را هم آورد. هوش که گم شود زمان هم با آن گم و گور می‌شود. و آدم می‌شود گول. نمی‌دانم حالا هم چطور دستم به نوشتن می‌رود. عينک که به چشم می‌زنم خنده‌ام می‌گيرد چون در چشمی که سو نيست تصحيح نزديک‌بينی به چه کار می‌تواند بيايد؟ خود شيشه‌های عينک از صورت من فاصله گرفته، دو دريچه‌ی سياهِ بسته می‌شوند و می‌نشينند رو به روی من. سطور هم شکلک درمی‌آورند به هوشی که از ياوگی خود، هرچند دير ولی به لطف شما، آگاه شده است. شايد با پس مانده‌های هوشی که خيال می‌کردم دارم يا با بارقه‌هايی که هوش شما بر من افکنده است حالا دارم می‌نويسم.
گول شدم چون گول اين هرسه را، چشم و گوش و هوش را می‌گويم، خورده بودم. که همه‌اش تقصير آن زبان‌ندانی، آن زبان‌نفهمی بود. چون اگر اين آخری را، زبان را، همچون شما می‌دانستم آنهمه ساده گول نمی‌خوردم. و اگر زبانِ قصه دانسته به پای ديدن فيلم جنبش سبز نشسته بودم به چشم خودم اعتماد نمی‌کردم و از ديدن آن ميليون‌ها آدمی که به خيابان ريخته بودند آنهمه بيخودی ذوق نمی‌کردم، و می‌کوشيدم در پس آنچه به ديده می‌آيد ناديدنی را ببينم. در آنصورت می‌فهميدم که نمی‌شود اينهمه آدم يک دفعه به خيابان بريزند. چون هر چيز حساب ‌و ‌کتابی دارد. و آنها که يا خودشان در حساب ‌و ‌کتاب دست دارند يا با دست اندرکاران معاشرت و مراوده دارند بهتر از ما که اصلاً به حساب نمی‌آييم چون دستمان از حساب ‌و ‌کتاب کوتاه است، از اوضاع کواکب آگاهند. و به جای اينکه بپندارم اين مردم بيشمار برای بررسی حسابِ برابری ـ که هيچوقت با حسابِ حاکم جور در نمی‌آيدـ به خيابان آمده اند، می‌دانستم که اين جمع، اندک اندک می‌بايستی گرد هم می‌آمده باشند: يعنی هيچگاه. و وقتی می‌شنيدم که می‌گويند: «مرگ بر ديکتاتور» نمی‌بايستی گوشم را جدی گرفته از ظن خود يار آنها می‌شدم و خيال می‌کردم که خيالِ خامِ دگرگونیِ نظامِ ديکتاتور پرور را در سر می‌پرورند و چيز ديگری جز نظم موجود می‌خواهند که شما می‌گوييد نبايد بخواهند يا نمی‌توانند بخواهند. چون باز هر چيز نظم و قاعده‌ای دارد، و به قول شما اين جنبش چيزی نمی‌تواند باشد جز جنب‌و‌جوشی در داخل مجموعه‌ی نظام جمهوری اسلامی به قصد جا بجا کردن چند مهره و نه بيش از اين.
زبان ندانی باعث شد که هول شوم و اين هول شدن گول خوردن و گول شدن را در پی داشت. چون به هوشم اعتماد کردم. آن هم به هوش کسی که همچون ديگرانی که به خيابان آمده بودند، نه آيت الله خامنه‌ای حتی يک بار آنها را راه داده و هيچگاه راه خواهد داد، و نه آنها دنبال راه يافتن به درگاه او هستند. و من فکر می‌کردم که بار نيافتنی اينچنين بايد بيشتر مايه سرفرازی باشد در برابر وجدان تا دستمايه سرافکندگی در پيش کسان و نشانِ کمبودی در کارنامه سياسی نزد همروزگاران. آن هنگام که خيال می‌کردم هوشی دارم مثل همه، دانايی را انحصاری عده‌ای نمی‌دانستم و می‌پنداشتم که همه چيز را همگان دانند، همان همگانی که اتفاقاً گاهی زاده می‌شوند، يعنی هنگامی که خواستِ بررسی و اثبات برابری هنگامه‌ای برپا می‌کند. زهی خيال باطل! مگر ممکن است همه مثل هم فکر کنند که همه برابر اند و اين برابری بايد نمود بيابد. آن روزها شما را ـ که دانايی‌تان تنها زبان‌دانی نيست بلکه دانايی نادانی هم داريد، يعنی می‌دانيد که آنها که می‌پندارند می‌دانند نمی‌دانند ـ چقدر ريشخند می‌کردم وقتی نوشته بوديد: « ما شکست خورديم[...] طايفه سمحه و سهله شکست خوردند». چون خودم با واژگانی چنين آشنايی نداشته و ندارم ولی در منشآت قائم مقام و در شرح زندگانی من اثر مستوفی و مقالات دهخدا خوانده بودم که سهله‌ی سمحه را برای توصيف شريعت می‌گويند. اين عربی مآبی و کاربرد اصطلاحاتی چنين توسط شما را آن هم برای توصيف جنبشی که مبارزه‌ای بی‌خشونت پيشه کرده تا حاکمان شريعتمداری که شيوه‌شان هرچه باشد شريعتِ سهله‌ی سمحه نيست را رسوا کند، به پای ابن الوقتی گذاشته بودم. نمی‌دانستم که از ملزومات زبانی است که می‌دانيد و نه از شگردهای گربه‌ی مرتضا علی.
حالا که می‌دانم ديگر حتی نمی‌توانم مهدی کلهر را هم ريشخند کنم. چون وقتی دانستنِ زبانِ قصه‌ی فيلم وابسته به دانستنِ زبانِ نظام است، پس او که دست اندرکار اين نظام است زبانِ پشت صحنه فيلم را هم بهتر بايد بداند. و گامی هم از شما پيشتر است چون رمز نام دختر بيگناهی که در برابر چشم همه ما جان داد را گشود تا به آنچه می‌بينيم وقتی که «خون از روی زمين بجای دود بلند می‌شود» (۱) اعتماد نکنيم و در پس آن به جستجوی شناخت چيزی ديگر باشيم. حالا شايد شما دوباره دلتان دارد می‌لرزد وقتی می‌شنويد که دوباره بی‌رعايتِ خوشامد کسی حرفش را دارد می‌زند و آنی است که حقوقش از صدا و سيما قطع شود و زندگی‌اش پريشان. همو که درباره‌اش نوشته ايد «حوادث اين چهار سال خانه‌اش را ويران کرده است». طفلکی !
نادانی کم نبود، نوميدی هم آمد. چون من هم صحنه را نشناختم و در خيالی بودم که نشد. سکه يک پول شدم به قول شما. خودم را به شما شناساندم چون در زبانی که می‌دانيد نام کسان را نمی‌بريد و همه‌اش از برخی و عده‌ای سخن می‌گوييد. گفتم بد نيست نامی به اينهمه برخیِ بی‌نام داده باشم. که گفته‌اند دوستی بی‌جهت شنيده ايم اما دشمنی بی‌جهت نه. اما می‌دانم شما نه اين دشمنی را می‌پسنديد و نه آن نوميدی را. به همين خاطر در همين مقاله هنوز در اميد را باز می‌گذاريد. دلگرمی می‌دهيد به جوانانی که دلشان گرم است و بايد باز در بازی نظام شرکت کنند و اينبار را به دل نگيرند و قطره قطره جمع شوند وانگهی دريا شوند. وقتی که نی‌ها گل دهند، اندک اندک‌های شما هم جمع می‌شوند. از من که گذشت، شما که هوش و حواس‌تان سرجاست آن روز آنها را تنها نگذاريد و اندرزشان دهيد و به کسانی مثل من که درسِ از شما آموخته را اينگونه پس دهند که در پس زبان قصه‌‌ای که می‌گوييد ـ همين قصه‌ی تفاوت تلويزيون در خانه دکتر محمودخان و در خانه حاج لباسچی ـ رمزی می‌جويند، توجه‌ای نکنيد. دل‌تان به دانش‌ و زبانی که می‌دانيد خوش باد و سرتان با آنها گرم!

آرش جودکی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- از نامه نيما به جلال آل احمد (نيما، نامه‌ها، تهران، انتشارات دفترهای زمانه، ۱۳۶۸، ص ۶۵۸). متن حاضر به قصد با نگاهی به همين نامه نگاشته شده است. حدس چرای آن چندان دشوار نيست.

[نسخه‌ی پی‌دی‌اف مقاله را با کليک اين‌جا دانلود کنيد]

در اين زمينه:
[اندک اندک جمع مستان می‌رسند، مسعود بهنود، روزآنلاين]

کاروان اوباش حکومتی


چهره شهرهای بزرگ کشور امنیتی شد


کلمه: در آستانه شب چهار شنبه سوری شهر چهره امنیتی به خود گرفته و نیروهای انتظامی و گارد ویژه در میادین و نقاط مختلف شهر حضور چشمگیر دارند.

به گزارش خبرنگار کلمه در ادامه اقدامات امنیتی و انتظامی که از ابتدای هفته در سطح شهر تهران صورت گرفته بود در آخرین شب چهارشنبه سال تهران تجربه متفاوتی را از سنت چهارشنبه سوری در سالی که همه رویداد ها و مناسبت ها باز تعریف شد،تجربه می کند.

از شهرهای بزرگ همچون اصفهان،شیراز ،مشهد و … نیز گزارش شده وضعیت امنیتی و انتظامی پر رنگی حاکم است.

در تهران همانطور که حسین ساجدی نیا فرمانده انتظامی تهران بزرگ اعلام کرده بود عوامل پلیس از ساعات اولیه بعدازظهر در مکان‌های پیش‌بینی شده حضور یافتند.

پلیس همچنین از ممنوع بودن تردد موتور سیکلت در سطح شهر تهران از ساعت دو بعد از ظهر خبر داده بود.

معاون عملیات فرماندهی انتظامی تهران بزرگ نیز ضمن اعلام خبر استقرار نیروهای پلیس از صبح امروز برای برقراری امنیت و نظم مراسم چهارشنبه سوری تاکید کرد که مردم جلوی درب منازل خود این مراسم را برگزار کنند.

او همچنین گفته است پلیس از تجمع در خیابان‌های اصلی جلوگیری خواهد کرد.

در راستای این اقدامات امنیتی بسیاری ازوزارتخانه ها، شرکت ها، موسسات، کارخانجات و…از ظهر امروز تعطیل شدند.در همین رابطه شنیده شد سایپا از ظهر امروز تعطیل شده است.مراکز خرید بزرگ و اکثر فروشگاه های اطراف میدان هفت تیر و پونک تعطیل شدند.

اما حضور پر رنگ لباس شخصی ها در سطح شهر کاملا مشهود بود.این حضور به ایستگاه های مترو هم گسترش یافته به نحوی که در هر ایستگاه مترو نیروهایی برای کنترل رفت و آمد مسافرها و فضا حضور داشتند.

با نزدیک شدن به شب تعداد نیروهای گارد ویژه و نیروی انتظامی در حال افزایش است.

چهارشنبه سوری


اصفهان – جوانان كيوسك بسيج رادر خيابان هاتف چهارراه ، با نارنجكهاي خود مورد حمله قرار دادند.

در سلسبيل مردم و نيروي انتظامي صف آرايي كرده اند.

تهران صادقيه مغازه هاي مردم را به اجبار مي بندند .كه مردم تجمع نكنند.

مردمک : ساعت 19:48 - یکی از کافه‌داران تهران در منطقه مرکزی شهر در گفت‌وگو با مردمک خبر دستور اداره اماکن مبنی بر تعطیلی اصناف خدماتی در ساعت 2 بعدازظهر را تایید کرد. صاحب این کافی‌شاپ گفت که کافه وی امروز کلا تعطیل بود.

مردمک : گزارش دریافتی دیگر از جنوب شهر اصفهان: کسی جرات نداره از خونه بیاد بیرون با مانور موتورها و لباس‌شخصی‌ها عربده می‌کشند و گاز می‌دن. توی کوچه‌های بن‌بست و فرعی یه خبرهایی هست ولی تا موتوری‌ها میان، همه می‌دوند توی خونه‌هاشون.

ساعت 20:17 - به گزارش مهر تا ساعت 19:45 شامگاه چهارشنبه 66 مورد حادثه از سوی سازمان آتش‌نشانی تهران اعلام شده است. همچنین به گفته جمشید شفیعی، رییس ستاد خبری اتاق بحران سازمان آتش‌نشانی تا این لحظه یک مامور آتش‌نشانی و دو دستگاه خودرو این سازمان آسیب‌ دیده‌اند:
«این آتش نشان که با موتور سیکلت در حال گشت زنی بوده به وسیله مواد محترقه پرتاب شده از سوی افرادی ناشناس مصدوم و سریعا به بیمارستان منتقل شد.»

مراسم چهارشنبه سوری در کرج به درگیری و زدو خورد بین جوانان و نیروهای سرکوبگر تبدیل شد



بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،علیرغم حضور گسترده نیروهای سرکوبگر در شهر کرج ولی جوانها از لحظاتی پیش مراسم چهارشنبه سوری را برگزار کردند.این مراسم با ترقه و فشفشه همراه است.
غروب سه شنبه 25 اسفند از حوالی ساعت 20:00 مردم و جوانان کرج در نقاط مختلف شهر به خیابانها سازیر شده اند بطوری که خیابانها مملو از جمعیت است. صدهای شدید انفجار ترقه هم جا را فرا گرفته است. جوانان به سوی نیروهای سرکوبگر ترقه ها پرتاب می کنند و در حال حاضر در منطقه عظیمیه کرج در گیری شدید بین جوانان و نیروهای سرکوبگر در جریان است و در چند مورد نیروهای سرکوبگر مجبور به فرار شدند و یک جنگ وگریز بین جوانان نیروی انتظامی ادامه دارد.
نیروهای سرکوبگر از بعد از ظهر در میادین شهر مستقر شدند و در مواردی با موتورهای خود اقدام به مانور برای ایجاد رعب و وحشت می کنند. اما تعداد جمعیت به حدی زیاد است که هر گونه قدرت عمل را از نیروهای سرکوبگر گرفته شده است.


برنامه چهارشنبه سوري در اهواز هم آغاز گشته است



خبرنگار آژانس ايران خبر- اهواز – 25 اسفند: برنامه چهارشنبه سوري در اهواز هم اكنون شروع شده است . صداي ترقه و بمبهاي صوتي بصورت مداوم در محلهاي مختلف به گوش ميرسد.جوانان در حال جمع شدن در خيابانهاي فرعي زيتون هستند. دولت منطقه كيان پارس و پارك ساحلي را توسط بلوك هاي سيماني بسته است تا مانع ورود ماشين هاي مردم بشود. همچنين لباس شخصي ها فلكه چيتا را پر كرده اند.

آفتابکاران_ شهدای جاودانه سياهکل که" به زيستن معنا بخشيد ن"




















در قبال تمامي دريوزگيها برای بدست آوردن دل ارتجاع جنايت ، خيانت، ما با ياد و خاطره
شهدای خلق خواهيم ايستادو يک صدا فرياد خواهيم زد" مرگ بر اصل ولايت فقيه"

سردار سرتيپ مدحي !!

در تمامي رژيم ها و سازمانهای ديکتاتوری رشد فرد نسبت به اطاعت و فرمانبرداری از رهبراست و نه لياقت ها و شايستگي فرد ، اگر امروز پس ۳۱ سال ريزش نيرو را در بالاترين سطح رژيم " ولايت ، جنايت و خيانت "را در ذيل مشاهده ميکنيد فقط گوشه بسيار کوچکي است از جنايات و چپاول است ، چه "عباس پاليزدار" و چه "سردارسرتيپ!مدحي " بسته به موقعيت خود در
" کشتن "و" بردن" و" تثبيت پا يه های" رژيم نقش خودرا ايفا کرده اند ، شامه تيز آنها بو کشيد ه اند, رژيم رفتني است، پس ! بشتابيد برای سرنگوني و از هم اکنون دری باز گذاريد برای رژيم بعدی بله "ما " بوديم چنان "گفتيم " و" چنان کرديم" سهم ما را از قدرت کنار بگذاريد،
اين چماق کش جلوی" قلب تپنده انقلاب دانشگاه تهران" سردار سرتيپ مدحي است.

پيش نمايش


پيش نمايش