آیا انقلاب سوریه از تجزیه امپریالیستی در امان میماند؟
مارک بوتروید/ برگردان شادیار عمرانی
با ورود نظامی روسیه به صحنه درگیریهای سوریه و پیوستن این کشور به جمع مداخلهگران دیگری چون ایران، عربستان، قطر، ترکیه، آمریکا و کشورهای عضو ناتو ، تحلیلگران سیاسی در باره چگونگی عملکرد روسیه در سوریه و نتایج این دخالت به بحث نشستهاند.
با به بنبست رسیدن راهکار ناتو در حل بحران سوریه و تغییر رژیم آن، گروهی، حضور روسیه را برای پایان دادن به این بحران تعیین کننده میدانند و گروهی دیگر با رد ادعای روسیه مبنی بر حمله به مواضع داعش، این مداخله را «سرآغاز جنگ جهانی سوم» میخوانند. اما تحلیلگرانی که بر روند تحولات این کشور احاطه بیشتری دارند، تصویر دیگری از حال و آینده سوریه ترسیم میکنند که مارک بوتروید یکی از آنهاست.
مارک بوتروید، فعال سیاسی بریتانیایی و از اعضای سازمان «شبکه جهانی سوسیالیست» است. او به طور خاص به تحقیق در مورد جنبشها و جریانات سیاسی در سوریه پرداخته و با بررسی دقیق رویدادهای این کشور، مقالات متعددی پیرامون بحران سوریه نوشته است.
مقاله زیر، خلاصهای است از جستار مفصلی به قلم مارک بوتروید که هفتم اکتبر ۲۰۱۵ در سایت پالس مدیا منتشر شده است.
**********
رژیم بشار اسد با وضعیت وخیمی مواجه است. بیش از یک سال است که نیروهای دولتی تقریبا در تمام جبهههای اصلی نبرد با مخالفان مسلح، شکست خورده و در همه این جبههها نیز با بحران روبهرو بودهاند.
دولت بشار اسد از ماه مارس کنترل کامل استان ادلب را به ائتلاف جیش الفتح واگذار کرد. ائتلاف فتح حلب در حال پیشروی در استان حلب است و طی یک ماه گذشته کنترل آن بخش از این منطقه را به دست گرفته است که تنها مسیر انتقال مهمات زمینی رژیم اسد بود.
در جنوب، «جبهه جنوبی» به فشار بر رژیم در نزدیکی شهر درعا ادامه میدهد و در استان قنیطره به فتوحاتی رسیده است. مخالفان در بندر لاذقیه نیز بر حملات خود به این استان وفادار رژیم افزودهاند.
بشار اسد با کمبود نیروی انسانی مواجه است زیرا دهها هزار نفر از سوریها از مناطق تحت تسلط رژیم، از خدمت اجباری سربازی و شرایط وخیم زندگی گریختهاند. پناهندگانی که به تازگی سوریه را ترک کردهاند میگویند با قطع مداوم آب و برق و بالا رفتن قیمت مواد غذایی و اجاره خانه، شرایط برای زندگی غیر قابل تحمل شده است.
امپریالیسم روسی نیز پا به میدان گذاشته است. سربازان و تسلیحات روسیه از مسیر لاذقیه و طرطوس به استانهای وفادار اسد در غرب سوریه سرازیر شدهاند. تصاویر فراوانی از تفنگداران دریایی روسی در رسانههای اجتماعی یافت میشود که با تصویر اسد و پوتین در سنگرهای رژیم سوریه عکس گرفتهاند.
نیروهای روسی در شهرهای غربی و مرکزی سوریه مستقر شدهاند تا از رژیم حمایت و از تسلط دولت اسد بر استانهای مهم دفاع کنند. اکنون جتهای روسی، مخالفان اسد را در سراسر سوریه هدف میگیرند. دخالتگری روسیه نشانه قدرت رژیم نیست، بلکه نمایانگر ضعف آن است. حامیان و پشتوانههای مزدوران رژیم اسد، دیگر کم آوردهاند، پس اسد باید به سربازان ارباب امپریالیست خود (روسیه) اتکاء کند.
دیپلماتی در دمشق میگوید: «ایرانیها صراحتا به روسها گفتند که اگر دخالت نکنند، بشار اسد سقوط خواهد کرد و ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم او را حفظ کنیم.»
مکانهایی که سربازان روس به آنها اعزام شدهاند، نشانگر استراتژی زیربنایی تقسیم کشور است؛ راهبردی که مدتهاست به عنوان طرح مجدد رژیم و حامیان آن پیشبینی شده تا در صورت عدم موفقیت رژیم در شکست مخالفان مسلح اجرا شود. سربازان روس طبق بیانیههای رسمی در شهرهای دمشق، حما، حمص و لاذقیه مستقر شدهاند و نه در شهرهای دیرالزور و حلب. این امر نشان میدهد که رژیم اسد به دنبال تحکیم کنترل خود بر مناطق مرکزی سوریه است و به هیچوجه قصد ندارد شرق سوریه را بازپس گیرد. جتهای روسی مناطقی در حمص و ادلب را هدف قرار دادهاند که نیروهای داعش در آنجا نیستند. این روشن میکند که روسیه مستقیماً مخالفان اسد را هدف گرفته است، نه داعش را.
گرچه برخی از تحلیلگران پیشبینی میکنند که این دخالتگری گامی به سوی جنگ جهانی سوم باشد، اما مداخله روسیه با موافقت ضمنی ایالات متحده همراه است. پیش از استقرار نیروهای نظامی روسیه و آغاز حملات هوایی آنها، ایالات متحده و آلمان توافق کرده بودند که سامانههای موشکی پاتریوت خود در مرز ترکیه و سوریه را برچینند. مقامات آمریکایی علنا اعلام کردهاند که عملیات نظامی روسیه در سوریه، با موافقت باراک اوباما و با این شرط صورت گرفته است که تنها به داعش حمله شود.
ایالات متحده آمریکا با محروم کردن مخالفان اسد از دریافت اسلحه و عدم حمایت از آنها، زمینه شکست آنها را فراهم کرد و اکنون میگذارد نیروهای نظامی روسیه بدون هیچ مانعی کار آنها را تمام کند.
مخالفان اسد به این امر واقفند. فرمانده ارتش آزاد سوریه، سرتیپ احمد رحال، اولین سرتیپی که از نیروی دریایی سوریه اخراج شد، احساس مخالفان و وضعیت موجود را این گونه شرح میدهد: «هنگامی که ارتش آزاد سوریه نزدیک به نیمی از سوریه را در اواسط سال ۲۰۱۲ آزاد کرد، شبه نظامیان حزبالله در مقابله با انقلاب نقش داشتند. زمانی که انقلاب توازن خود را بازیافت، حزبالله اسد را به عنوان رهبر اصلی خود از دست داد. آنگاه قاسم سلیمانی همراه با سپاه قدس برای مقابله با انقلاب وارد میدان شد. وقتی سلیمانی و سهیل الحسن در آزادسازی ادلب، دشت الغاب و ابوظهور شکست خوردند، نگران شدند و از روسها کمک خواستند. من بر این باورم و اشتباه نمیکنم که چنانچه پایتخت سوریه فتح شود و کاخ ریاست جمهوری مورد تهدید قرار گیرد، نیروهای آمریکایی برای مقابله با انقلاب وارد عمل خواهند شد.»
تقسیم کشور و پاکسازی قومی
رژیم اسد باید برای حفظ سلطه خود، بر تقسیم کشور و پاکسازی قومی تکیه کند زیرا حمایت اکثریت قریب به اتفاق توده مردم را به طور کامل از دست داده است.
در اوج پیشرویهای مخالفان در بهار سال ۲۰۱۳، ۶۰ درصد سوریه در دست مخالفان بود اما تنها ۳۰ درصد جمعیت در مناطق تحت کنترل مخالفان زندگی میکرد. این نتیجه استراتژی رژیم اسد و جغرافیای انسانی سوریه بود. رژیم اسد برای حفظ کنترل خود بر پرجمعیتترین شهرهای سوریه، نیروهای خود را در غرب این کشور متمرکز کرد.
با شدت گرفتن فشار مخالفان در اواسط سال ۲۰۱۲، رژیم اسد از مناطق حاشیهای کنار کشید و کنترل شمال شرقی را به حزب اتحاد دموکراتیک سوریه (پید) واگذار کرد، سپس نیروهای خود را از شرق کشور به جز شهر دیر الزور بیرون کشید و شهرهای کوچک را با هدف تقویت تسلط بر دمشق و مراکز استانهای غربی رها کرد.
این استراتژی موجب شد که رژیم بتواند مواضع خود را در برابر مخالفانی مستحکم کند که پرشمارند اما از لحاظ تسلیحاتی ضعیف هستند. زمانی که نیروهای کمکی حزبالله و ایران از راه رسیدند، خطوط تدارکاتی این مخالفان مسدود شد. در پی حملههای غافلگیرانه حزبالله و نیروهای سپاه قدس، مخالفان مجبور شدند از بسیاری از خطوط مقدم نبرد با رژیم عقبنشینی کنند.
شکست در شهر القصیر در ماه ژوئن ۲۰۱۳ یک نقطه عطف بود. این شهر مسیر تدارکاتی کلیدی مخالفان از لبنان بود. از آن پس شکستهای پیاپی مخالفان تا اوایل سال ۲۰۱۴ ادامه داشت.
در اثر این شکستها، مخالفان اسد مجبور شدند به مواضع محلی خود در روستاها و شهرهای کوچک عقبنشینی کنند. دولت اسد آنها را به طور سیستماتیک در محاصره قرار داد، به سویشان موشک پرتاب کرد. آنها را در تنگنای دسترسی به مواد غذایی قرار داد تا در اثر گرسنگی مجبور به تسلیم شوند. تمام این شهرها و محلهها توسط رژیم از روی نقشه محو شدند و سیل صدها هزار نفری آوارگی به راه افتاد. در نتیجه موج عظیمی از مردم سوریه طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ مهاجرت کردند.
شهرهای بزرگتری مانند معظمیه، برزه و قابون که تصرفشان آسان نبود به طرزی بیرحمانه محاصره شدند تا اینکه مخالفان پذیرفتند سلاحهای سنگین خود را واگذار کنند. این شهرها در اطراف مرکز سوریه هستند و هنوز هم دمشق در احاطه شهرها و محلههایی است که در دست مخالفان قرار دارند. شهرهایی مانند التل در شمال، تشرین و قابون در شمال شرقی، جوبر و شهرهای دوما و عربین در غوطه شرقی، محلههای بیت سحم، یلدا، ببیلا، یرموک و حجر الاسود در جنوب، داریا و معظمیه در جنوب شرقی، قدسیا و الهامه در غرب و چندین محله دیگر در غوطه غربی.
در این شهرها و محلهها صدها هزار نفر دربهدر شدهاند. حمص نیز وضعیتی مشابه دارد. در محله الواعر در شمال شهر حمص ۵۰۰ هزار آواره زندگی میکنند. شهرهای الرستن، تلبیسه و الزعفرانه در کمربند تحت کنترل مخالفان به تازگی توسط روسیه بمباران شدند.
اگر رژیم اسد بخواهد وضعیت بادوامی به وجود آورد تا بتواند از مناطق تحت تسلط دولت دفاع کند، باید شهرهای تحت کنترل مخالفان را تصفیه کند. از آن جایی که جمعیت این شهرها به میلیونها نفر افزایش یافته و تمام آنها قاطعانه مخالف رژیم هستند، تنها گزینه واداشتن این مردم به تسلیم در اثر گرسنگی و پاکسازی قومی آنهاست. این همان کاری است که رژیم اسد هماکنون میکند.
مقاومت زبدانی
زبدانی شهر کوهستانی توریستی محبوبی بود. ساکنان این شهر که سنی و مسیحی هستند در انقلاب نقش فعالی ایفا کردند. وقتی انقلاب در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ در این منطقه سرکوب شد، زبدانی و شهرهای اطراف آن به محاصره درآمدند.
از آنجا که این شهر در نزدیکی مرز لبنان و مسیر تدارکاتی مهمی است، رژیم نتوانست تصرف آن به دست انقلابیون را تحمل کند. در تابستان ۲۰۱۳ سپاه قدس و نیروهای حزبالله با حمایت نیروی هوایی سوریه تلاش کردند که زبدانی را بازپس گیرند و انقلابیون را از آنجا بیرون کنند. مخالفان که همه افراد محلی بودند، بیش از ۸۰ روز مقاومت کردند. بیش از یک هزار بمب بشکهای بر شهر زبدانی ریخته شد. همزمان هزاران شبهنظامی حزبالله و نیروهای سپاه قدس سعی کردند به داخل شهر هجوم برند.
در پاسخ به حملات رژیم، ائتلاف جیش الفتح، به شهرهای وفادار رژیم یعنی الفوعه و کفریا در استان ادلب حمله کرد. با پیشروی جیش الفتح، ایران به مخالفان پیشنهاد آتشبس داد و مذاکراتی بین نمایندگان ایران، حزبالله و جیش الفتح در ترکیه صورت گرفت.
این نشانه ضعف رژیم سوریه بود که در این مذاکرات تنها نمایندگانی از حزبالله، مقامات ایرانی و جیش الفتح حضور داشتند و هیچ نمایندهای از سوی اسد در این گفتوگوها دخالت داده نشد.
حوادث پیرامون محاصره زبدانی به فهم استراتژی کلی رژیم اسد و ضعفهای آن کمک میکند و نشان میدهد رژیم به مذاکره تمایل دارد اما تنها آن زمان که در موضع ضعف قرار گرفته باشد. آیا قدرت مخالفان و ضعف رژیم انجام مذاکرات منتهی به پایان بحران سوریه را ممکن خواهد کرد؟
آیا مذاکره راه حل بحران است؟
بسیاری از مفسران، از جمله چپگرایان ضد جنگ، خواهان حل بحران سوریه از مسیر مذاکراتی با شرکت تمام قدرتهای مداخلهگر هستند. آنها چنین مذاکراتی را راهی برای کاهش درگیریها در پاسخ به دخالت روسیه میدانند.
این روش که گفته میشود آلترناتیوی در برابر ادامه جنگ یا دخالت غرب است، واقعیتی را نادیده میگیرد. مذاکره بر سر بحران سوریه همواره خواسته اصلی ایالات متحده و اتحادیه اروپا بوده است. آمریکا و اتحادیه اروپا از آغاز قیام در سوریه در پی آن بودهاند که قدرت سیاسی از بشار اسد و حلقه مرکزی تحت فرمان او به روش مسالمتآمیز انتقال یابد.
اپوزیسیون و گروههای مختلف شورشی نیز خواستار انتقال قدرت هستند اما به این شرط که اسد و حلقه مرکزی تحت فرمان او در روند این انتقال قدرت دخالت داده نشوند.
در اواسط ماه سپتامبر تمام گروههای اصلی مخالفان و سازمانهای انقلابی جامعه مدنی بر سر «پنج اصل انقلاب سوریه» به توافق رسیدند و شرایط لازم برای انتقال قدرت سیاسی را طرحریزی کردند. احزاب اپوزیسیون و بیشتر گروههای مخالف رژیم نیز با تأکید بر این خواسته، طی بیانیهای مشترک مداخله روسیه را محکوم کردند.
اما رژیم بشار اسد این پیشنهاد را رد کرده است. آخرین پیشنهاد بریتانیا این بود که روند انتقال قدرت سیاسی طی شش ماه صورت گیرد و بشار اسد طی این مدت بتواند به طور موقت در مقام خود بماند و شاهد این انتقال باشد. اما اسد این پیشنهاد را در کمتر از ۴۸ ساعت رد کرد.
آنهایی که به حل بحران از طریق مذاکره معتقدند، باید به عهدشکنیهای گذشته رژیم در حفظ پیمان آتشبس و یا عفو عمومی رجوع کنند و به یاد آورند که اسد همواره تمام تلاشها را برای مذاکره بر سر پایان دادن بحران سوریه رد کرده است.
رژیم اسد ثابت کرده که اصلاحپذیر نیست و تنها از کانالهای دیپلماتیک به عنوان دستمایهای برای خرید زمان، بر هم زدن سازماندهی، تفرقهافکنی در بین اپوزیسیون، تحکیم موقعیت خود و ضدحمله بهره میبرد.
در این میان، اسد از تاکتیک تعلیق سود خواهد برد؛ چرا که حامیان اپوزیسیون، گروههای مختلف مخالف را به سمت مذاکراتی سوق میدهند که هیچ موافقتی با ساز و کار آنها ندارند.
در تلویزیون جمهوری اسلامی اعلام میشود که جایگاه اسد با عمیات هوایی روسیه مستحکم شده است. ایران میگوید هر راهحلی مستلزم برقراری ثبات است و به این ترتیب و به اسم مبارزه با تروریسم، سرکوب اپوزیسیون و کمک به اسد را توجیه میکند.
مشخص است که رژیم سوریه تا زمانی که تمام مخالفان را از میان بر ندارد هیچ گونه راهحل سیاسی را نمیپذیرد؛ یعنی راهحلی را بر میگزیند که به قیمت کشته شدن صدها هزار سوری تمام شود. واقعیت امر این است که رژیم اسد تنها راه حل نظامی را میپذیرد تا قیام مردم سوریه را به طور کامل سرکوب کند.
این همان آیندهای است که برای سوریها ترسیم شده است و خودشان نیز به روشنی به آن واقفند. یک فرمانده ارتش آزاد در حما میگوید هدف مداخله روسیه نه نابودی ارتش آزاد «بلکه نابودی مردم سوریه» است.
فعالان ضد جنگ در سراسر جهان باید به مخالفت با دخالت پوتین در سوریه برخیزند. از دیدگاهی واقعگرایانه، این دخالتگری نمیتواند اسد را حفظ کند بلکه تنها عذاب مردم سوریه را بیشتر میکند؛ مردمی که برای تضمین آزادی خود طی پنج سال گذشته مبارزه کردهاند و رنج بسیاری را متحمل شدهاند.
گروههای ضد امپریالیست و فعالان همبستگی با مردم سوریه باید کمکهای جمعآوری شده را به مناطق تحت کنترل اپوزیسیون و کمپهای پناهجویان و حمایتهای خود را به دست آن دسته از انقلابیون سوری برسانند که هنوز در حال نبرد و سازماندهی در خاک سوریه هستند. این گروهها همچنین باید مخالفت خود را با حمایت امپریالیستی از اسد ابراز کنند.
کنشگران و گروههای ضد امپریالیست باید دولتهای خود را نیز تحت فشار قرار دهند که با اسد وارد معامله نشوند و در برابر هرگونه تلاش برای مجبور کردن سوریها به پذیرش حضور اسد در روند انتقال قدرت سیاسی بایستند.
تنها کنارهگیری سریع قبیله اسد و هسته کارگزارانش از قدرت میتواند به این جنگ پایان دهد و به راه حلی سیاسی بیانجامد تا یکپارچگی سوریه حفظ و اصول پایهای انقلاب برآورده شود و دولت مدنی دموکراتیک از نابودی در جنگ داخلی نجات یابد.
گزینه آلترناتیو این است که نبرد مسلحانه تا سقوط رژیم ادامه یابد. اما این به قیمت جان صدها هزار تن دیگر و مهیا شدن فرصت برای داعش در جهت ریشه دواندن در خرابههای باقی مانده از رژیم اسد و دخالت روسیه در سوریه تمام خواهد شد.
انقلاب سوریه باید به هر قیمتی پیروز شود زیرا نمیتوان به بدیل دیگری اندیشید. اگر رژیم اسد با حمایت امپریالیسم روسیه بتواند مناطق تحت تسلط مخالفان را نابود کند، یک دولت فرقهگرا را بر سر کار آورد و به تقسیم کشور کمک کند، ما شاهد خشونت و ویرانی در مقیاسی بسیار شدیدتر خواهیم بود.
اگر رژیم اسد پیروز میدان شود، هزاران نفر را قربانی و میلیونها نفر دیگر را آواره خواهد کرد تا قدرتش را تثبیت کند. در چنین حالتی، فلسطینیزه کردن مردم سوریه به یک واقعیت دائمی تبدیل خواهد شد زیرا میلیونها سوری تا ابد از این کشور حذف خواهند شد؛ کشوری که مانند کابوسی بین حکمرانان مستبد رژیم اسد و داعش تقسیم شده است.
به همین دلیل است که تحت هر شرایطی که رخ دهد مخالفان به نبرد خود ادامه خواهند داد.
———————————–