۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

Reaction to deal in Tehran

لت بقاء و تداوم پدیده امپریالیسم: یونس پارسا بناب

 علت بقاء و تداوم پدیده امپریالیسم

223f726095

یونس پارسا بناب

- بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه در سال های اخیر و تلاش حامیان نظام برای عبور و برون رفت از آن با توسل به عمومی تر ، مالی تر ، متمرکز تر ساختن انحصارات اولیگوپولی از یک سو و اشتعال جنگ های بی پایان مرئی و نامرئی توسط راس نظام ( آمریکا ) در اکناف جهان از سوی دیگر لاجرم منجر به عروج امواج بیداری و رهائی در سراسر جهان بویژه در کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب ) ، گشته است . اگر در دوره گذشته تاریخ سرمایه داری انحصاری ، بحران های نظام و خیزش ها ، قیام ها و انقلابات منبعث از آنها عموما منطقه ای و یا حداکثر قاره ای بودند امروز کشوری را در مناطق مختلف پنج قاره جهان سراغ نداریم که از التهابات اجتماعی ، قیام های معیشتی ناشی از پی آمدهای بحران ساختاری کنونی ، بری باشد .
- بدون تردید تغییرات عظیم در صحنه بین المللی و در اوضاع جهان در پروسه تشدید و تسریع جهانی گرائی سرمایه بویژه در بیست و اندی سال گذشته که در بروز و رشد بحران کنونی و تلاطمات و التهابات ناشی از آن نقش داشتند ، بطور قابل توجهی چشمگیر و فوق العاده مهم بوده اند . ولی به نظر بخش قابل ملاحظه ای از مفسرین مارکسیست ضد نظام منجمله این نگارنده ، واقعیت تداوم پدیده امپریالیسم در اکثر مواقع کلیه آن تغییرات عظیم را تحت الشعاع قرار داده است . به عبارت دیگر ، از همان آغاز سرمایه داری گرایش به جهانی گرائی و تسلط بر بازارهای جهان چهارچوب اصلی منطق حرکت سرمایه را در خود نهفته داشت . هدف و جهت این گرایش و چهارچوب آن رشد و تکامل سیستم سرمایه داری از یک شیوه تولیدی محلی کشوری و منطقه ای به یک نظام حاکم جهانی بوده است . این هدف که در ذات و جوهر ( اقتضای طبیعی ) نظام سرمایه داری در طی قرون رشد و نمو کرده بود بدون وجود پدیده امپریالیسم در تاریخ صد و سی سال گذشته سرمایه داری انحصاری ، نمی توانست کسب گردد .
- با اینکه امروز کشورهای انگشت شماری در جنوب مثل چین ، برزیل و… به عنوان کشورهای » در حال عروج » و یا « اقتصادهای نوظهور » درصد بالایی از رشد و توسعه اقتصادی در دو دهه گذشته را به خود اختصاص داده اند ولی قدرت مدام سیستم جهانی امپریالیسم به طور کلی هنوز به قوت خود باقی مانده است . نسبت شکاف بین ثروتمندترین و فقیرترین مناطق جهان در ربع آخر قرن بیستم از سیزده به یک به نوزده به یک افزایش یافت . از سال 1970 ( نزدیک به دوسال پیش از آغاز بحران ساختاری کنونی که در سال 2008 برملا و رسانه ای تر گشت ) تا سال 1989 ( سال آغاز فروپاشی و تجزیه شوروی و بلوک شرقی و پایان جنگ سرد ) معدل سرانه درآمد تولید ملی کشورهای در حال توسعه جهان سوم ( منهای چین ) برابر » شش در صد » معدل سرانه درآمد تولید ملی کشورهای جی7 ( آمریکا ، ژاپن ، آلمان ، فرانسه ، انگلستان ، ایتالیا و کانادا ) بود . از 1990 تا سال 2006 ( نزدیک به یک سال و نیم پیش از برملاتر شدن بحران ساختاری کنونی ) این عدد به پنج ونیم در صد کاهش یافت . در همین دوره درصد سرانه در فقیرترین 48 کشور در جهان سوم در مقام مقایسه با کشورهای جی7 از یک و نیم درصد به نیم در صد در سال های 2006- 2000 کاهش یافت .
- امروز نابرابری درآمدها تقریبا در سراسر جهان روزانه افزایش یافته و شکاف در ثروت و درآمدها بین » یک درصدی ها » ( صاحبان ثروت و قدرت ) و » 99 در صدی ها » ( توده های زحمتکس و کارگر ) چه در کشورهای مسلط مرکز ( شمال ) و چه در کشورهای دربند پیرامونی ( جنوب ) دائما تعمیق می یابد . در سال 2008 ثروتمندترین 10 درصد جمعیت جهان ، 50 در صد تولیدات جهان را مصرف کردند . در صورتی که در همان سال 10 در صد فقیرترین جمعیت جهان فقط نیم درصد کل تولیدات جهان را مصرف کردند . شایان توجه است که 80 درصد کل تولیدات جهان در سال 2007 در کشورهای دربند پیرامونی جهان سوم ( کشورهای جنوب ) تولید گشتند . به عبارت دیگر ، برخلاف گذشته های نه چندان دور ( 1970 – 1945 )که در آن آمریکا و شرکا تولید می کردند و جهانیان مصرف می کردند ، امروز جهانیان تولید می کنند و آمریکا و شرکا مصرف می کنند .
- ظاهر این شیفت خیلی فریب دهنده است . ظاهرا به نظر میرسد که چون سطح و اندازه و حجم تولید کالاها در کشورهای دربند پیرامونی به خاطر این شیفت بی نهایت افزایش یافته است پس سطح زندگی مردم بویژه کارگران در آن کشورها نیز بهتر گشته است . ولی واقعیت نشان میدهد که استثمار نیروی کار و زحمت در کشورهای جنوب گلوبال توسط انحصارات پنجگانه شمال گلوبال در ده سال گذشته بیشتر از گذشته ها ، گشته است . به عبارت دیگر شیفت تولید از شمال به جنوب و سپس صدور کالاهای تولیدی از جنوب به شمال سود و انباشت انحصارات پنجگانه را به طور نجومی افزایش داده است . بطور مثال ، در سال 2006 کمپانی اپل 52 درصد سود خود را از تولید آی پاد در کشورهای چین ، هندوستان ، بنگلادش و… بدست آورد . علت اصلی این درصد سود کلان این فاکت بود که 12500 کارگر چینی که آی پاد را برای کمپانی اپل تولید کردند مزدشان 3 درصد مزد کارگران در آمریکا در تولید آی پاد بود. این مقدار ارزش اضافی که کپانی های انحصاراتی متعلق به آمریکا و شرکا در کشورهای دربند پیرامونی جنوب اتخاذ و متصرف می شونند بدون رانت امپریالیستی ( براساس » قانون ارزش جهانی » که منبعث از » تبادل نابرابر » بین شمال و جنوب است ) ، نمی توانست میسر گردد .
- علت فراز رانت امپریالیستی در جهان امروز را باید در خصلت و شکل و شمایل سرمایه داری واقعا موجود در فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( شیوع بازار آزاد نئولیبرالی ) جستجو کرد . در این فاز که از عمرش نزدیک به سی سال ( از آغاز دهه 1980 به این سو ) می گذرد ادغام سرمایه همراه با تمرکز آن در دست انحصارات عمومی تر ، جهانی تر و بویژه مالی تر گشته ، بیش از هر دوره ای در تاریخ 135 ساله مرحله سرمایه داری انحصاری مرهون بقاء و تداوم پدیده امپریالیسم در جهان کنونی است .
- این امپریالیسم با شکل و شمایل جدید ( امپریالیسم سه سره آمریکا ، اتحادیه اروپا و ژاپن ) با جهانی گرائی ( گلوبالیزاسیون ) » دکترین مونرو » ( تبدیل مناطق استراتژیکی و ژئوپلیتیکی جهان به حیاط های خلوت راس نظام از یک سو و جهانی گرائی سازمان نظامی ناتو از سوی دیگر ) امروز با توسل به جنگ های بی پایان مرئی و نامرئی و ماجراجوئی های جنایت بار نظامی ، تلاش می کند که با عبور ( و برون رفت ) نظام جهانی از بحران ساختاری ، زندگی زالووار یک درصدی های کشورهای مسلط مرکز در شمال و آقاها و آقاها زاده های متعلق به حاکمین کمپرادور کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی در جنوب جهان و شرق اروپا را تامین و تضمین سازد . در واقع ، امروز به برکت این امپریالیسم است که حرکت سرمایه در فاز فعلی اش ( بازار آزاد نئولیبرالی ) هر نوع مقاومت و مبارزه علیه تهاجم انحصارات پنجگانه در کشورهای دربند پیرامونی ( آفریقا ، آسیا ، آمریکای لاتین و اقیانوسیه و حتی اروپای شرقی ) را در هم کوبیده و درهای این کشورها را به روی هجوم کمپانی های فراملی متعلق به انحصارات پنجگانه و نتیجتا تاراج منابع طبیعی و انسانی ( ابر استثمار کارگران و دیگر زحمتکشان ) این کشورها ، باز نگه میدارد .
- در تحت این شرایط ادامه نیاز برای حق قیام و انقلاب به روشنی امروز در التهابات و جنب و جوش های متنوع و گوناگون در اکناف جهان جنوب از انقلابات بولیواری در ونزوئلا گرفته تا بهاران عربی و آفریقائی ، منعکس است . علیرغم تفاوت های آشکار در ویژگی ها و پیشینه های تاریخی این جنب و جوش ها یک نکته اساسی مشترک کلیه این جنبش ها را مثل حلقه های یک زنجیر به هم متصل می سازد و آن مبارزه برای نان ، مسکن و آزادی است . توده های میلیونی در یونان ، برزیل ، ترکیه ، مصر ، بلغارستان ، تونس و…. دریافته اند که علیرغم تغییرات عظیم در شکل و شمایل نظام جهانی سرمایه ادامه نیاز برای حق قیام و ضرورت استقرار جهانی بهتر نمی تواند بدون عبور از کلیت نظام جهانی سرمایه ( سرمایه داری واقعا موجود = امپریالیسم ) میسر گردد .
- سرمایه داری بویژه در فازهای مختلف مرحله انحصاری – امپریالیستی اش نخواسته و یا نتوانسته مولفه های جهانی بهتر را در جوامع انسانی طرح سازد ولی عملکرد های آن بویژه در گستره امپریالیستی اش شرایط را برای بروز نیروهای بالقوه عینی ( کارگران و دیگر زحمتکشان و تهیدستان همراه با چالشگران ضد نظام ) که خواهان استقرار آن چنان جهانی هستند را آماده ساخته است . امروز گسترش بی نظیر انتقال تولید کالاهای صنعتی بزرگ و کوچک از کشورهای امپریالیستی مرکز به کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی و صدور و برگرداندن آن تولیدات به کشورهای مرکز برای فروش توسط انحصارات فراملی پیوسته در حال افزایش است . این تغییر بزرگ ( یعنی جهانی گرائی تولید از طریق انتقال ) که در فاز فعلی امپریالیسم ( امپریالیسم سه سره = ترویکا ) در بیست و اندی سال گذشته از بعد از پایان جنگ سرد به این سو ، پیوسته در کشورهای دربند پیرامونی و نیمه پیرامونی گسترده تر گشته در تاریخ سرمایه داری انحصاری بی نظیر بوده است . واقعیت این است که این جهانی گرائی بدون اشتعال جنگ های خانمانسوز امپریالیستی و پی آمدهای فلاکت بار ( مهاجرت های اجباری ، ابر استثمار نیروهای کار و زحمت ، بی خانمانی ، عروج انواع و اقسام بنیادگرائی های دینی – مذهبی ، تجارت جهانی سکس و… ) آن نمی توانست برای راس نظام آمریکا میسر گردد .
نتیجه اینکه
1 – بررسی اوضاع رو به رشد بویژه در مناطق مهم ژئوپولیتیکی و استراتژیکی بخش های پیرامونی و نیمه پیرامونی نظام جهانی ( جنوب ) نشان می دهد که مردمان کشورهای این مناطق زمانی می توانند به آرمان های به حق تاریخی خود ( استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی = جهانی دیگر ) برسند که بعد از خلع ید و گسست از امپریالیسم ( نظام جهانی سرمایه ) خود را از بلاها و تالمات نظام فرتوت و بی ربط جهان سرمایه داری ( جنگ های خانمانسوز مرئی و نامرئی ، عروج انواع و اقسام بنیادگرائی های دینی – مذهبی و دموکراسی های دم بریده و توسعه های لومپنی منبعث از آنها و… ) رها سازند . در مسیر این رهائی است که بشریت زحمتکش این کشورها با ایجاد یک ستاد رهبری در سطح ملت – کشوری خود باید به تهیه و تنظیم یک برنامه جامع و مستقل از نظام – که در آن سیاست خارجی بویژه تجارت خارجی ، در خدمت ساختمان نظم تولیدی درون محور ( خود مختار و متکی به خود ) قرار گیرد – اقدام کنند . در این راستا برای رهبران و دولتمردان کشورهای تازه رها یافته ضروری است که به موازات استقرار استراتژی تداوم گسست از نظام جهانی سرمایه ( اصل استقلال ) شرکت وسیع توده های مردمی را در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی ( اصل آزادی ) از یک سو و بهره مند آنها از رشد و توسعه اقتصادی کشور ( عدالت اجتماعی ) را از سوی دیگر ، به دقت تعبیه و قاطعانه تامین سازند .
2 – آن نیروها ، گروه ها و افراد شاخص مصری ، ایرانی ، عراقی ، لبنانی ، افغانی ، سوری ، پاکستانی ، هندی و…. که پروسه رهائیبخش گسست از نظام را یا آرمانگرائی و یا غیر ممکن می دانند و در عوض از اعمال تحریم ها و حتی از » مداخلات بشر دوستانه » کشورهای امپریالیستی ( گلوبال ناتو ) در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی استقبال و دفاع می کنند ، خواه و ناخواه آن کشورها را دربست تسلیم مقررات و الزامات سرمایه داری جهانی انحصارات پنجگانه مالی تر ، عمومی تر و نظامی تر شده ، می سازند . نتایج این مواضع در عمل چیزی به غیر از ادامه دموکراسی های دم بریده سیاسی و توسعه های لومپنی اقتصادی – اجتماعی سرمایه داری در این کشورها نخواهد بود .
3 – پی آمدهای توسعه های معیوب و لومپنی همراه با دموکراسی های صادراتی – فرمایشی ( و دم بریده ) در کشورهای پیرامونی در جنوب کارگران ، دهقانان و دیگر تهیدستان را به ستوه آورده اند . رکود اقتصادی و گسترش اوضاع معیشتی فلاکت بار ( تعمیق چشمگیر نابرابری های توزیعی ، افزایش مدام تورم ، بیکاری مزمن ، افزایش کودکان خیابانی و دختران فراری ، بسط زاغه نشینی و اعتیاد به مواد مخدر و… ) رژیم های کمپرادور در این کشورها را به کلی در مقابل عکس العمل های توده های عظیم به ستوه آمده ، عاجز ساخته اند . حاکمین برای عبور از این بحران مثل گذشته ها به آخرین حربه خود سرکوب توسل جسته و برای بقای لومپنی و زالوووار خود بیش از پیش به نهادهای مالی و نظامی امپریالیسم سه سره نظام ( بانک جهانی ، صندوق بین المللی پول ، سازمان ناتو و… ) پناه برده و لاجرم وابسته تر به آنها ، گشته اند . از سوی دیگر در سطح جهانی پی آمدهای بحران ساختاری خود نظام منجر به فراز امواج بیداری ها و جنب و جوش های سیاسی برای رهائی در بین توده های میلیونی کارگران ، زحمتکشان و دیگر تهیدستان علیه کلیت نظام فرتوت و بی ربط سرمایه داری جهانی شده اند . شایان ذکر است که این امواج رهائی از یونان ، پرتغال ، اسپانیا ، آمریکا ، کانادا و… گرفته تا مصر ، ترکیه ، برزیل ، ایران ، هندوستان و… بیش از هر زمانی در چهل سال گذشته ( از آغاز دهه 1970 به این سو ) گسترده تر ، توده ای تر و جهانی تر و از همه مهمتر ، تابوشکن تر ( رد و طرد نظام سرمایه داری واقعا موجود ) گشته اند .
4 – در پرتو این اوضاع کانون های متعلق به چپ های مارکسیست و دیگر نیروهای برابری طلب و طرفداران حاکمیت ملی در کشورهای پیرامونی در بند باید به این امر مثبت و سالم ( و امیدوار کننده ) توجه و تاکید ورزند که به شکرانه استقامت و پایداریشان در برابر تعرضات و تبلیغات مسموم کننده امپریالیسم سه سره جهانی و سرکوب های رژیم های کمپرادوری لومپن ( چه سکولار و چه بنیادگرائی های اسلامی ) امروز امواج فراگیر رهائی و جنب و جوش کارگری ، دهقانی ، دانشجوئی ،  زنان و… به آنها نوبت ابراز وجود و امکانات ایجاد اتحادها و تشکل های پیشرو و مورد اعتماد را فراهم ساخته است . در نتیجه به نظر نگارنده کانون ها و تشکلات چپ و دیگر نیروهای دموکراتیک و ملی که به آرمان های تاریخی مردم-_استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی – در کشورهای در بند پیرامونی وفادار مانده و علیه نظام جهانی سرمایه ( امپریالیسم ) از یک سو و حاکمیت دولت های کمپرادور لومپنی در آن کشورها از سوی دیگر موضع اتخاذ کرده اند بیش از هر زمانی در چهل سال گذشته می توانند بهتر و با آسودگی خاطر منافع سیاسی و خواسته های معیشتی و اجتماعی کارگران ، دهقانان و دیگر تهیدستان این کشورها را به منافع تنگ تشکیلاتی ، دغدغه های گذشته گروهی و عادات نکوهیده سکتاریستی خود ارجحیت داده و خود را بعد از یک » خانه تکانی » موثر و جدی برای گسست از یوغ نظام امپریالیستی جهانی و برپائی یک بدیل سرتاسری با رهبری مورد اطمینان توده ای و مردمی و جمعی آماده سازند .
منابع و مآخذ
1 – جان بلامی فاستر » مقدمه ای به چاپ دوم تئوری سرمایه داری انحصاری » در مجله » مانتلی ریویو » ، سال 65 شماره 3 ( ژوئیه و اوت 2013 ) ، بخش » امپریالیسم : تداوم و تغییر » ، صفحات 126- 122 .
2 – واحد پژوهشی برای اقتصاد سیاسی ، » درباره تاریخ تئوری امپریالیسم » در مجله «مانتلی ریویو «، سال 59 شماره 7 دسامبر 2007 .
3 – سمیرامین ، » قانون ارزش جهانی » ، نیویورک 2010 .
4 – جان بلامی فاستر ، » امپریالیسم عریان » ، 2006 .
5 – آندره گندرفرانگ ، » بورژوازی لومپن و توسعه لومپنی » ، نیویورک 1972 .
6 – الف . علوی ، » درباره نابرابری های توزیعی درآمد در ایران » ، در روزنامه «آفتاب» شماره 20 ( 1381 ) .

کسادی کارناوال "سينه زنی"!پر کردن آن توريست !!

جلوگيری ازمراسم پانزدهمين سالگرد شهادت فروهرها


آقای معصومی من یکی از «دوستان مورد اعتماد» ایرج مصداقی هستم - قسمت ششم
امیر صیاحی

تقسیم دلار و داستان پذیرش «اشرفی» ها توسط کانادا
بعد از فروپاشی عراق، بند «پ» به بندهای انقلاب اضافه شد. «پ» یعنی پایداری پرشکوه و این بحث در لایه‌های  پایین جاری و ساری شد. همزمان در لایه MO (عضو قدیم- بالاترین رده برادران عضو) افراد در قالب تیم‌های دو نفره و سه نفره سازماندهی شده بودند و حتی پول تو جیبی که همه‌اش دلار بود بین تیم‌ها توزیع شده بود تا در صورت لزوم برای فرار از حداقل امکانات برخوردار باشند. پس از لو رفتن این داستان در قرارگاه ۸ لایه‌ های پایین ضمن اعتراض انتقاد کردند . اما با شگردهای خاص خود در سطح قرارگاه ۸ آن هم در نشست صفر صفر یگان از زبان علیرضا زائر یکی از فرماندهان ارشد قرارگاه شایع کردند که کانادا پذیرفته به هزار نفر از اعضای سازمان پناهندگی ‌دهد. و به این نحو لایه‌ی پایین را فریب داده و ذهن آن‌ها را از این موضوع منحرف کردند. آن‌ها این دروغ را با این هدف پخش کردند که فرد ناراضی فکر کند در صورت ادامه‌ی اعتراض از لیست هزار نفر حذف خواهد شد و روی کانادا را نخواهد دید و به همین سادگی فضا را به سمت دلخواه خود چرخاندند.
جالب این‌جاست که کانادا در آن زمان تازه سازمان را در لیست تروریستی خود قرار داده بود و سایه‌ی مجاهدین را با تیر می‌زد اما آن‌ها در مناسبات چنین دروغ‌هایی را اشاعه می دادند تا افراد را به عشق رفتن به کانادا به سکوت وادارند. شما هنوز مانده است تا مجاهدین را بشناسید.
گشت مشترک با آمریکایی‌ها و پس گرفتن سلاح‌ها از آن‌ها
پس از آن که توسط آمریکایی‌ها خلع سلاح شدیم رقیه عباسی یکی از اعضای ارشد شورای رهبری مجاهدین در نشستی تأکید داشت که ما داریم قدم به قدم راه خود را باز می‌کنیم و هر‌آن‌چه را که از دست دادیم به دست می‌آوریم. الان که با شما صحبت می‌کنم برادران مسئول ما در گشت‌های آمریکایی شرکت می‌کنند  و پیشاپیش به شما تبریک می‌گویم. قدم بعدی بازپس گیری جنگ‌افزارهاست. در آن نشست برخی از بچه‌ها به نوعی نارضایتی خود را بیان نمودند که چرا ما این‌گونه باید آمریکایی را همراهی کنیم و چه تضمینی هست که چشم‌اندازی برای این همراهی وجود داشته باشد؟‌
آنقدر با اعتماد به نفس صحبت می‌کردند که زهرا نوری در این رابطه با قاطعیت به خود من گفت که ما آب رفته را به جوی بر می‌گردانیم. اگر چه رژیم تلاش می‌کند از آب گل آلود ماهی بگیرد. اما رژیم نمی داند که مجاهدین در این اوضاع و احوال مار خورده و افعی شده‌اند. ما همه‌ی تلاش‌مان این است که هرچه را از دست دادیم مجدداً به دست بیاوریم و در این رابطه قدم‌های جدی که حتما شما دیدید برداشته‌ایم. رو در روی من دروغ می گفت. ما غیر از بمب چه دیده بودیم؟
تکذیب بمباران توسط آمریکایی‌ها و انداختن مسئولیت آن به دوش انگلیسی‌ها
مسئولان مجاهدین که پس از بمباران قرارگاه‌ها و کشته شدن تعدادی از بچه‌ها توجیهی برای همکاری گسترده با آمریکایی‌ها نداشتند به دروغ‌گویی و سناریو سازی روی آورده بودند و از گفتن هیچ دروغی پروا نداشتند. البته در مجاهدین دروغگویی نهادینه شده است. در نشستی واقع در قرارگاه ۸ سالن غذاخوری محور یک سابق احمد واقف (مهدی براعی) گفت: ما به آمریکایی‌ها اعتراض کردیم که چرا این گونه ما را بمباران کردید؟ آن‌ها سکوت اختیار کردند و سپس گفتند ما این کار را نکردیم. جت‌های انگلیسی روی شما بمب ریختند.
تلاش داشت با دروغ روحیه بچه‌ها را بالا ببرد. چگونه جت‌های انگلیسی خود اقدام به بمباران کنند در حالی که فرماندهی اتاق عملیات را آمریکایی‌ها عهده‌دار بودند و آمریکایی‌ها تصمیم‌گیرنده نهایی بودند. معلوم نیست اگر راست می‌گفت چرا در تبلیغاتشان می‌گفتند آمریکایی‌ها بمباران کردند. اغلب تلفات ما حاصل این بمباران‌ها بود.
این دروغگویی شبیه به دروغ مسعود بود که پیش از جنگ در پیام نوروزی خود گفت به ما خبر داده شده و تأکید شده که ما هدف نیستیم. فرهنگ دروغ و عدم شفافیت پس از سال‌های ۷۳ به مثابه‌ی یک محور در مناسبات عمل می‌کرد. چرا که عملکرد سازمان مبتنی بر واقع بینی نبود.
بعد واقف ادامه داد مسئولان آمریکایی به ما گفتند که روزانه صدها گزارش مثبت از سربازان ما در مورد شما روی میز ما می‌آید.  تأکید می‌کنم کلمه‌ی صد‌ها را خود واقف به کار برد. ببینید چه ها که نکردند.
در این رابطه فضلی از برادران مسئول سازمان در نشستی واقع در قرارگاه ۸ سالن غذاخوری محور یک سابق گفت: باید بپذیرید اوضاع به مراتب بهتر از رژیم قبل (دوران صدام حسین) شده و ما از این پس چشم‌انداز سرنگونی را می‌توانیم بخوبی ببینیم. و به این نحو با گستاخی هرچه تمام‌تر در نشست به خورد ما دروغ می‌داد و ما فقط گوش می‌کردیم. آن‌هایی هم که نارضایتی خود را ابراز می‌کردند توسط اوباش و اراذل حاضر در نشست حلقه شده و اجازه‌ی صحبت به آن‌ها داده نمی‌شد. به این نحو که مستمر پارازیت انداخته و جواب نفر را می‌دادند. حمله‌ و هجوم آن‌ها با این عبارات همراه بود: تو چرا میگی نه؛ مگر فضای پیرامون را نمی‌بینی؟ مگر تغییرات را نمی‌بینی؟ چرا چشم‌ات بسته است و چرا گوش‌‌ات بسته است؟ نمی‌شود با یک گوش در و یک گوش دروازه بیایی و اظهار نظر کنی. به این نحو اجازه‌ی صحبت به فرد داده نمی‌شد. و او را قفل می‌کردند. 
مواردی بود که فرد خود را سرزنش می‌کرد اصلا چرا صحبت کردم. همه چیز برای من روشن است که دروغ است. فقط وقت تلف کردم. نمی‌توان که همه جور حرف را پذیرفت. چه باید کرد؟‌
بعد تأکید می‌کرد. سری که درد نمی‌کند چرا دستمال ببندم.
خوش‌خیالی نسبت به آمریکایی‌ها
پس از پراکندگی و اعلام آتش بس یا امضای تفاهم نامه، به ما گفتند می‌رویم قرارگاه ذاکری، همه جا خوردیم، قرارگاه ذاکری کجاست؟ ما چنین قرارگاهی نداشتیم. بعد روشن شد که مقر فیلق یکم عراق است. من قبل از این به آن‌جا مستمر تردد داشتم. در صحبت های مسئولین عنوان می‌شد این قدم اول است. یک قرارگاه با این عرض و طول آن هم در چند قدمی مرز این مبین یک پیام روشن برای چشم‌اندازی روشن است.  همزمان در سطح منطقه همه مهمات موجود در مواضع عراقی‌ها را جمع و به زاغه‌های فیلق منتقل نمودیم. و وقتی سؤال می‌کردیم که چرا ما باید مهمات را جمع و انبار کنیم می‌گفتند این ها قبل از هر چیز مهمات ارتش آزادیبخش است و قبل از هر چیز در راستای عملیات سرنگونی به کار گرفته می‌شود. به این ترتیب ما را فریب می‌دادند. در حالی که آمریکاییها بیم آن را داشتند که این مهمات توسط شورشیان عراقی علیه آن‌ها به کار گرفته شود.
فیلق یکم یعنی سپاه یکم عراق. این قرارگاه، مقر فرماندهی سپاه یکم عراق بود که پس از فروپاشی عراق در اختیار مجاهدین قرار گرفته بود.
پس از آماده شدن قرارگاه، نشست‌هایی در ستاد قرارگاه برگزار می‌شد. در آن‌جا همه‌اش از قهرمانی مژگان پارسایی صحبت می‌شد که چگونه پوزه‌ی ژنرال‌های آمریکایی را طی مذاکرات به خاک مالانده است. در این رابطه حسین ابریشم‌چی را بلند می‌کردند که  توضیح دهد. 
هرجا هم که به من و من می‌افتاد و یا پته پته می‌کرد زهره اخیانی به او سیخ می‌زد و او را وادار به صحبت و توضیح بیشتر می‌کرد تا بلکه سس موضوع بیشتر شود.
میگفتند ژنرال‌های آمریکایی در مقابل خواهر مژگان درمانده بودند که چه کار کنند. بگونه ای که نشست به روز دوم موکول شد. ته خط ژنرال‌ها تسلیم شدند و پذیرفتند واژه‌ی تفاهم نامه را به حای آتش‌بس قرار دهند. به این نحو باز هم دروغ بازهم دروغ تحویل ما می دادند. چرا که مجاهدین پذیرفته بودند سلاح را بدهند و آمریکایی‌ها بیش از این از آن‌ها نمی‌خواستند.
جالب اینجاست چند هفته بعد گفتند بایستی جمع کنیم و برویم اشرف. تنها سلاح‌های انفرادی مان را با خود به اشرف بردیم و قرارگاه ذاکری تعطیل شد.
هر از چندی برای سرویس و نگهداری زرهی‌ها به قرارگاه ذاکری می‌رفتیم. که بعدا این کار هم تعطیل شد. روشن شد که آمریکایی‌ها تنها می‌خواستند آن مقر را برایشان آماده کنیم و بس و ما چقدر دلخوش بودیم که به ما قرارگاه داده‌اند و قرار است راه باز شود .
جالب اینجاست به هنگام مذاکرات ما در منطقه‌ی مرزی مستقر بودیم. زرهی‌های ما در قالب اردوگاه بودند. ( زرهی‌ها یک حلقه به صورت دایره تشکیل می‌دهند. به این آرایش به لحاظ نظامی اردوگاه می‌گویند)
همزمان با مذاکرات، جت های آمریکایی مستمر بالای سر ما بودند و در قالب مانور به سمت اردوگاه‌ها  شیرجه می‌رفتند. یعنی هرگاه اراده می‌کردند می‌توانستند ما و زرهی‌هایمان را پودر کنند. همزمان یک هواپیمای شناسایی در چند قدمی مواضع ما سقوط کرد که اسدالله مثنی با سراسیمگی هرچه تمام تر به مقر آمریکایی‌ها رفته و موضوع سقوط هواپیما را به آن‌ها اطلاع داد. لحظاتی بعد یک ستون نظامی آمریکا آن هم با یک آرایش جنگی به محل سقوط هواپیما رفته و آن را جمع‌آوری و با خود به مقر خودشان منتقل کردند. نه فقط اسدالله بلکه خود ژیلا دیهیم هم از جزئیات امر بی خبر بودند که در اشرف چه می‌گذرد. چرا که اسدالله به گونه ای عمل کرد که در آن لحظه احساس می‌کرد آمریکایی‌ها یار ما هستند. گویی در یک چشم‌ بهم زدن همه چیز تغییر کرده است. اسدالله غافل از این بود که آمریکایی‌ها منتظر نتیجه مذاکرات بودند و چنانچه به تسلیم منجر نمی‌شد ما را پودر می‌کردند.
این را بگذارید کنار ادعای «احمد واقف» که می‌گفت آمریکایی‌ها ما را بمباران نکردند بلکه جت‌های انگلیسی بودند. به این نحو به ما دروغ می‌گفتند. چیزی را که به چشم خودمان دیده بودیم را نیز وارونه جلوه می دادند و همه این‌ها را نیز پیروزی جا می‌زدند. تنها دسته‌گلی که به مجاهدین داده بودند این بود که در اشرف پرچم اسرای جنگی برافراشته نشده بود اما در تیف این پرچم برافراشته بود. چرا که مجاهدین سر آمریکایی‌هایی ها را شیره مالیده و افراد مستقر در تیف را به عنوان ناراضیان خط جدید مجاهدین یعنی عناصر ضد‌آمریکایی معرفی کرده‌ بودند. 
آمریکایی ‌ها پس از دو سال به شعبده‌بازی مجاهدین پی بردند و پرچم اسرای جنگی را برداشتند.
می‌گفتند بعد از امضای تفاهم نامه با خواهر مژگان، ژنرال اودرنو تحت تأثیر غذا قرار گرفته بود و یک قابلمه فسنجان نیز به مقر آمریکایی ها برد. این را به عنوان یکی از موفقیت‌هایشان می‌گفتند.
رابطه زدن می‌دانستند و این که موفق به نزدیکی با آمریکایی ها شدند. این‌ها این گونه رابطه ها را در تحلیل‌هایشان بستری برای قدم‌های بعدی تحلیل می‌کردند. غافل از این که سرباز و ژنرال آمریکایی افسر عراقی نبود که با غذا از این رو به آن رو شود.
آقای معصومی نبودید تا سرگیجه بگیرید. یک بار از  پایداری پرشکوه می‌گفتند، بعد تیم بندی و پخش پول برای فرار و پس از آن داستان «صلح امام حسن» را پیش می‌کشیدند.
کتاب خواندن ضد ارزش و فکر کردن خط قرمز
مجاهدین علاقه‌ای نداشتند که فرد کتاب مطالعه کند و به نقد و بررسی آن بپردازد. من قبل و در بدو ورودم به ارتش، کتاب مطالعه می‌کردم و علاقه خاصی به مطالعه داشتم. نشستی نبود که مسئول آن به من نزند و نگوید که کی می‌شود که دکان روشنفکری را تعطیل کنی. در مجاهدین صحبت فقط حول محور کار اجرایی آزاد است. بگو چه کار می‌توان کرد کاری که از بالا خواسته شده درست پیش بره. چیزی که میگی ربطی به من و تو ندارد. صاحب اصلی این انقلاب اگر لازم ببیند ما را جمع می‌کند و ریز توضیح می‌دهند . ما فقط چیزی را که از ما خواسته میشه باید انجام دهیم. بعد هم اضافه می‌شد گرفتی؟ بفرما بشین.
فضایی ایجاد می‌شد که فرد از مطالعه کتاب زده شود. و اگر زده نمی‌شد وقت را به گونه‌ای پر می‌کنند که حتی فکر مطالعه کتاب به سرت نزند. ژیلا دیهیم بارها گفته بود آنقدر وقت تحت مسئولین خود را پر کنید که فرصت فکر کردن نداشته باشند که مثل جنازه بیافتند . جوری نشود که شب بخوابد و صبح بگوید می‌خواهم بروم.
پروسه‌ای که در پذیرش بود (قرارگاه حنیف- کوت) ژیلا در نشست ستاد گفت:‌ عصر دیدم فلانی در محوطه‌ی زمین صبحگاه نشسته و فکر می‌کند و شما بی تفاوت از کنار آن رد شدید. چنین فردی را ببرید آشپزخانه تا می‌توانید از او کار بکشید. فکر خود را به کار گیرید که در این گونه شرایط چگونه وقت بچه‌ها را پر کنید.
پس از اشغال عراق در نشست لایه‌ی ام او  « د -  ر» از زبان « م- ن» نقل می‌کرد که مژگان به جمع حاضر گفت:‌ حتی اگر شده با دروغ تحت مسئولین خود را بکشید. شما بهتر می‌دانید هشت ما گرو نه است.
گرفتن هدیه و اعطای آن به مسعود رجوی
آقای معصومی یک کتاب به نام راه حسین در فاز سیاسی به قلم احمد رضایی منتشر شد حتما یادتان هست. در آن مقطع بین ما هواداران جاذبه خاصی داشت. آن را هم مهر تابان از احمد گرفت و گفت این کتاب را مسعود نوشته است. درست یا غلط آن را نمی‌دانم ببینید چقدر بایستی حقیر باشند که حتی هدیه‌ی داده شده به شهید را به این نحو از احمد گرفتند و به مسعود اعطا کردند. در فرهنگ ایرانی جماعت آیا این کار مذموم نیست؟  آن‌جا مسعود سکوت اختیار کرد و مریم را همراهی کرد. اساساً این گونه کارها با هماهنگی از قبل با خود مسعود رجوی صورت می‌گیرد. مریم رجوی بدون اجازه‌ی او آب هم نمی‌خورد. همه چیز از پیش تعیین شده است و او هم در نشست‌ها نمایشی که تمرین شده است را اجرا می‌کند.
مسعود رجوی در نشست‌های حوض هنگام صحبت با علیرضا خالو (طارق) گفت ما از این به بعد به اسم افراد چیزی را منتشر نمی‌کنیم همه چیز باید به نام سازمان باشد و فرد معنا ندارد و تنها نام سازمان مهم است و بعد نگاهی به مریم کرد و گفت مریم میدانی؟ مریم هم با اشاره سر تأیید کرد. همان جا مسعود اضافه کرد منظورم آن آقاست. اشاره به اسماعیل وفا یغمایی داشت که شعرها و سرودهایش به نام خودش انتشار یافته بود و تازه آن موقع عضو شورای ملی مقاومت بود و در مراسم مجاهدین سخنرانی می‌کرد اما مورد کینه‌ی مجاهدین و شخص مسعود رجوی بود. آقای معصومی چرا مسعود وقتی کتاب راه حسین که محصول کار جمعی بود به نام او تمام شد اعتراض نکرد. چرا همان‌جا به مریم نگفت احمد نه، مسعود نه، اما سازمان آره. همه چیز بایستی حول نام  او می‌بود.
ارقام دروغ را بهتر از هر کس مجاهدین می دانند
دروغ و ارقام دروغ تا آن‌جا در سازمان جا افتاده بود . مهوش سپهری سپهسپالار انقلاب مریم وقتی یکی از بچه‌ها انتقاد می‌کند و می‌گوید آمار و ارقام تظاهرات می‌دهیم غیر واقعی است و باعث دافعه می‌شود پاسخ می‌دهد : تو آدم ما هستی یا آدم رژیم؟‌ این پاسخ زاده عقیدتی مریم است. اگر راست بگویی می‌شوی آدم رژیم. اگر بخواهی آدم مجاهدین باشی بایستی صبح تا شب دروغ بگویی و حرف‌های آن‌ها را تأیید کنی و گرنه آدم رژیم می‌شوی. به همین راحتی شما هم می‌توانید امتحان کنید.
آقای معصومی گردهمایی در قرارگاه اشرف بود. عراقی ها هم در آن شرکت داشتند. باور کنید تعدادشان به ۵۰۰ نفر هم نمی‌رسید فرداش نشریه مجاهد در صفحه‌ی اول خود که همراه با  عکس از زمین صبحگاه محل تجمع با تیتر درشت نوشت ۲۵ هزار نفر در این تجمع شرکت کردند. آقای معصومی خواهش  می‌کنم بفرمایید بروید سؤال کنید عرض و طول صبجگاه اشرف چقدر است که گنجایش این همه جمعیت را داشته باشد.باور کنید عراقی‌هایی که آن‌جا بودند فقط ساعت و محل سرو ناهار را از من سؤال می‌کردند. همزمان کنسرتی هم در آن‌جا برگزار می‌شد. همزمان با کنسرت عباس داوری (کاک رحمان) گفت بچه‌ها جمع شوید پشت پیشنماز عراقی (که از مسجدی در بغداد که پشت دفتر سازمان واقع است آورده بودند) نماز بخوانید. همزمان که کنسرت تمام شد آن جمعیت گرسنه‌ی عراقی از روی کول ما برای رسیدن به ناهار وارد سالن اجتماعات شدند.
آقای معصومی این بار که مجاهدین در  پاریس و ویلپنت مراسم داشتند، خودتان دست‌به کار شوید همت کنید و تعداد صندلی‌ها را بشمارید، کاری ندارد، این که از عهده‌ی شما بر می‌آید و بعد آن را مقایسه کنید با آماری که مجاهدین ارائه می‌دهند تا لااقل با بخشی از دروغگویی مجاهدین آشنا شوید.
آقای معصومی شما روایت مصداقی در مورد شعارنویسی علیه رجوی در اشرف و موارد دیگری را که من از آن مطلع هستم رد کرده‌اید. شما نوشته‌اید:‌
«مصداقی که هیچگاه به اشرف نرفته و در مناسبات درونی مجاهدین نبوده است، با استناد به «شهادت»های همان «دوستان مورد اعتماد»ش، با خاصّه خرجی، سُکّاندار مقاومتی سراسر پاکبازی و فدا را با خمینی و خامنه ای و لاجوردی و تمام دیکتاتورهای وحشی تاریخ، در یک صف می نشاند و فضای اشرف را همانند فضای زندان اوین تصویر می کند و همنوا با پادوهای بیت ولایت، می نویسد: «آقای رجوی ... چرا بایستی به جایی برسید که در "اشرف" مأمور بگذارید و انرژی کلان صرف کنید و دستخط ها را چک کنید تا متوجه شوید چه کسی بر دیوار دستشویی علیه شما شعار نوشته است؟ یادم هست که لاجوردی در سال 60 همه نیرویش را در اوین بسیج کرده بود تا دربیاورد چه کسی بر دیوار توالت "آموزشگاه" اوین شعار "مرگ بر خمینی" نوشته است... چرا بایستی این و آن را به زیر فشار ببرید که چرا عکس شما را به کمد شخصی شان نچسبانده اند و در جیبشان نگذاشته اند یا احیاناٌ در "محفلی" که داشته اند، انتقاد ساده یی متوجه شما کرده اند؟»
حالا بشنوید از آنچه من خودم شاهدش بودم. برخلاف ایرج مصداقی و شما که تحقیق او را تکذیب کرده‌‌اید هم دو دهه در اشرف بودم و هم در نزدیک‌ترین مناسبات درونی مجاهدین حضور داشتم. 
شعارنویسی در سرویس‌های بهداشتی
فردای روزی که مهرداد اکبری مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت شعارهایی با مضمون «مرگ بر چماقداری» داخل سرویس‌های بهداشتی قرارگاه همایون مرکز ۳۲ در جنوب عراق نوشته شد. به‌گونه‌ای که برای ساعتی سرویس‌های بهداشتی بسته شد تا شعارها پاک شوند.
درب‌ها با استفاده از خودکار شعارنویسی شده بودند. قبل از این مورد شعارنویسی در قرارگاه جلولا بود. در آن‌جا مسعود رجوی در یکی از نشست‌های عمومی ضمن اشاره‌ای کوتاه به این موضوع گفت چقدر باید برادران ما غافل باشند که کار به پخش کاغذ در سطح قرارگاه رسیده و در این شک نکنید که ما آن‌ها را شناسایی می‌کنیم. پیش از این از کلیه‌ی ما انگشت نگاری به عمل آمده بود. با استفاده از صفحه‌‌ی آ ۳. ما می‌آمدیم دو دست‌مان را به صورت کامل در جوهرسیاه می‌گذاشتیم و روی کاغذ آ ۳ ویژه قرار می‌دادیم. این انگشت نگاری در قرارگاه باقرزاده صورت گرفت. جالب اینجاست که به هنگام ورود به عراق دولت میزبان مطلقا از ما انگشت نگاری نکرد. اما چرا حالا از ما در سازمان انگشت نگاری به عمل آمد. این مبین نارضایتی گسترده‌ای بود که برخی آن را با شعارنویسی یا نوشتن یادداشت و انداختن آن در سطح قرارگاه نشان می‌دادند. چرا که امکان بیان نظر خود در یک فضای آزاد را نداشتند. 
چک کردن اثر انگشت که چیزی نیست. در نشست‌ها به ویژه هنگام ورود مسعود رجوی از افراد فیلمبرداری می‌شد و سپس واکنش آن‌ها مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌گرفت. در پذیرش که بودیم ژیلا دیهیم با اشاره به افراد می‌گفت این پدرسوخته در زمانی که فیلم سخنرانی برادر را می‌دید و یا هنگام ورود برادر، اخم کرده بود، بق کرده، یا دیگری لبخند به چهره نداشت. مسعود رجوی حتی چنین واکنش‌هایی نسبت به خود را هم زیر نظر داشت.
اتاق کمدها
محور ۳۲ مرکز ۱۲. وقتی به اتاق کمدها وارد شدم نگاهم به داخل بود. هیچ‌کس را ندیدم. به یکباره متوجه شدم یک نفر در اتاق کمدهاست. واقعا برایم سؤال شد. این کجا بود که من ندیدم. اصلا باورش برایم سخت بود که بپذیرم این فرد قبل از من این جا بوده. شب، هنگام پست او سرتیم من بود. نام او علی گودرزی بود. قبلا چند وقتی با هم در گارد بودیم. با او راحت بودم. به همین دلیل از او سؤال کردم کجا بودی من تو را ندیدم؟ گفت راستش را بخواهی تو کمد نشسته بودم. من خندیدم گفتم من رو گرفتی؟ گفت نه جدی میگم و توضیح داد شنیده‌ای یا دیده‌ای که برخی سر کمد یکدیگر می‌روند و دست به  وسایل می‌زنند؟ من در واقع در کمین می‌نشینم تا بفهمیم کی سر کمدها می‌رود و دست به وسایل افراد می‌زند.
مثلا این فرد در رختکن اتاق کمدها رفته و آن‌جا می‌نشیند و بدون این که کاری داشته باشد آدم‌ها را غافلگیر می‌کند. این فضا برای ایجاد رعب و وحشت صورت می‌گرفت.
بارها در قرارگاه همایون شاهد دست خوردن وسایلم بودم. اما سکوت اختیار می‌کردم چرا که می دانستم این گونه رفتار ها از پیش مهندسی شده است و خودشان به خوبی در جریان هستند و به گونه‌ای عمل می‌کنند که من متوجه شوم که کمد دست‌ خورده است و به این ترتیب حواسم جمع باشد که همه چیز من تحت کنترل است. مثلا به عمد ساعت مچی من را از کار انداخته و عقربه‌‌‌های آن را روی ساعت ۱۲ قرار داده بودند.
مورد دیگر ساعت مچی من در محل خود در کمد نبود. ترجیح دادم سکوت اختیار کنم. احساس کردم این ها فقط خواست‌شان این بود که مورد را گزارش دهم. اما ترجیح دادم سکوت کنم تا بیشتر بسوزند. بعد از چند هفته با سرد شدن هوا متوجه شدم ساعت در جیب اورکتم هست. ساعت از کار افتاده بود و عقرب‌ها روی ساعت دوازه بود.  یا مثلاً درب کمدم نیمه باز رها شده بود و وسایل شخصی‌ام جابجا شده بودند. جابجایی به گونه‌ای صورت می‌گرفت که جلب نظر کند و به این ترتیب نفر احساس رعب و وحشت کند و احساس کند که تو را لحظه به لجظه تعقیب می‌کنند. در یک مورد «ن – ز» را دیدم که کمد «ن- آ»‌ را زیر و رو می‌کند. این فرد افسر امنیت مرکز بود.
ملاحظه کنید در بهشتی که مسعود رجوی ساخته بود چگونه با روح و روان افراد بازی می‌شد؟‌ تازه این ساده‌ترین موارد است.
انتقال خلافکاران و میلیشا‌ها به عراق
آقای معصومی برخلاف ادعای شما که یک روز هم در اشرف نبوده‌‌اید و حاضر به دل کندن از پاریس نیستید در قسمت‌های قبلی در مورد عضو‌گیری از میان خلافکاران در ترکیه و فریب افراد نیازمند در بلوچستان پاکستان توضیح دادم. من نمی‌دانم شما به چه‌اعتباری موضوع را تکذیب می‌کنید در حالی که مریم رجوی خودش به این موضوع اذعان داشت و وقتی که گند کار درآمد و همگی به تیف و سپس ایران رفتند سعی کرد موضوع را ماست مالی کند.
پس از فروپاشی عراق وضعیت مناسبات به تعبیر مسئولین بالا به هم ریخت. چرا که بچه‌ها جرأت می‌کردند صحبت و بر نقطه نظر خود پافشاری کنند و در مواردی نه بگویند و به گونه‌ای که سرکوب این نارضایتی‌ها غیرممکن شده بود. چرا که دیگر «سید‌الرئیس» نبود و اعمال سیاست مشت آهنین غیرممکن شده بود.
این نارضایتی به لایه‌های بالای سازمان کشیده شد و اکثراً سرزنش می‌کردند چرا باید سازمان درب های خود را به روی  اوباش باز کرد. البته این بیان غلط بود چرا که آن‌ها به سمت سازمان نیامده بودند و یا دست نیاز به سوی سازمان دراز نکرده بودند بلکه از سوی مجاهدین فریب داده شده بودند و پس از آمدن به اشرف امکان جدا شدن را از آن‌ها سلب کرده بودند. آن‌ها خودشان می‌گفتند دیگر توان تصمیم‌گیری نداشتیم و علیرغم میل خود در مناسبات نگه داشته بودند و بین بد و بدتر، بد را انتخاب کردیم چرا که زندگی در ابوغریب غیرممکن بود.
به دنبال این بهم‌ریختگی‌ها ویدئویی از مریم رجوی پخش شد. این ویدئو برای رده‌‌ی شورای رهبری و MO بود. در این ویدئو مریم رجوی تأکید می‌کند این بهم‌ریختگی‌ها واقعی است و غیرقابل انکار و باید اذعان کنم که ما در تشکیلات با جذب این عناصر و انتقال میلیشیا‌ها از اروپا به منطقه مرتکب دو خطای استراتژیکی تشکیلاتی شدیم و تلاش داشت این سطح از مسئولین را متقاعد کند مسئولانه‌تر عمل کنند. تا فضای تشکیلات بیش از این لطمه نخورد.
مریم البته با رندی هرچه تمام از واژه‌ی «ما» استفاده کرد. البته برای همه‌ی کادرهایی که یک عمر در سازمان تلاش کردند روشن بود که این لفظ دروغی بیش نیست. چرا که در سازمان تنها مسعود تصمیم می‌گرفت و بارها در نشست عمومی تأکید می‌کرد من نیستم در غیاب من مریم تصمیم گیرنده است. و سال‌هاست واژه ای به نام «ما» در سازمان مرده است.
و ضمن استفاده از واژه‌ی جذب نیرو باز هم دروغی بیش نبود و تنها بازی با مفاهیم بود. چرا که همه را به نوعی فریب داده بودند و یا عرض و طول خلاف آن ها در سطحی بود که هیچ راه پس و پیشی نداشتند. موردی را سراغ دارم که فرد در یک اختلاس سنگین دست داشت.
این در حالی بود که پیش از این وقتی از مجاهدین انتقاد می‌شد که چرا این خلافکاران را وارد مناسبات ما کرده‌اید و خودتان اذعان می‌کنید که خلاف‌کارند و از کد «کارتن‌خواب»‌ در رابطه با آن‌ها استفاده می‌کنید از این سیاست دفاع می‌کردند. محمود عطایی در پاسخ به یکی از معترضین که از دوستان من بود گفته بود: همین آدم‌ها به کار ما می‌آیند. ما به عناصری نیاز داریم که سؤال نکنند. همان‌چیزی که از آن‌ها خواسته می‌شود، انجام بدهند. ما روشنفکر نمی‌خواهیم. روشنفکر دشمن مناسبات است. یادم می‌آید مدتی محمود عطایی را در حال شخم‌زدن باغچه‌های اطراف ستاد تخصصی می‌دیدم. شاید در آن مقطع محمود زیاد سؤال کرده بود که بیل به دست او داده بودند تا آدم شود.

امیر صیاحی

سند منتشرنشده: نامه حزب توده ايران به آيت‌الله خمينی

سند منتشرنشده: نامه حزب توده ايران به آيت‌الله خمينی

نورالدين کيانوری
مجله "انديشه پويا" در آخرين شماره خود پرونده مفصلی در خصوص حزب توده ايران منتشر کرده است. در اين پرونده متن نامه کميته مرکزی حزب توده ايران خطاب به آيت‌الله خمينی که در ژانويه ۱۹۷۹ يک ماه قبل از پيروزی انقلاب اسلامی ارسال شده، برای اولين بار منتشر شده است. بابک اميرخسروی، عضو سابق کميته مرکزی حزب توده ايران اين نامه را در اختيار مجله "انديشه پويا" گذاشته است مجله انديشه پويا در آخرين شماره خود پرونده مفصلی در خصوص حزب توده ايران منتشر کرده است. در اين پرونده متن نامه کميته مرکزی حزب توده ايران خطاب به آيت الله خمينی که در ژانويه ۱۹۷۹ يک ماه قبل از پيروزی انقلاب اسلامی ارسال شده، برای اولين بار منتشر شده است. بابک اميرخسروی عضو سابق کميته مرکزی حزب توده ايران که اين نامه را در اختيار مجله انديشه پويا گذاشته در خصوص روند تهيه و ارسال اين نامه گفته است:« اولين اقدام در راستای تلاش‌های رهبری حزب برای برقراری رابطه با آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی، نامۀ مورخ آبان‌ماه ‏‏۱۳۵۷ به امضای ايرج اسکندری دبيراول کميتۀ مرکزی است.-متن اين نامه ارسال نشده نيز در مجله انديشه پويا منتشر شده است- در آن نامه تقاضای ملاقات با آيت‌اﻟﻠﻪ ‏خمينی را مطرح ساخته بودند. اين نامه ‏ قرار بود توسط من که آن زمان مقيم پاريس بودم، به ايشان ‏رسانده شود. اطمينان داشتم امکان چنين ملاقاتی با ايشان فراهم نيست. زيرا صرف‌نظر از آن‌که محيط ‏زندگی آيت‌اﻟﻠﻪ طوری نيست که بشود او را به تنهايی ملاقات کرد و هميشه عدۀ زيادی دور او هستند و ‏به‌خصوص که در ميان اطرافيان، افراد غيرقابل اعتمادی نيز وجود دارند، به‌خصوص در شرايطی که خود ‏ايشان اعلاميه عليه حزب داده و از مسلمانان خواسته بود که از ما دوری بکنند، چگونه ممکن بود که ‏ايشان با ما خلوت بکند! اطلاع از چنين ملاقاتی مسلماً وسيلۀ تبليغات وسيع رژيم عليه جنبش می‌شد که ‏مسلمانان و کمونيست‌ها با هم ساخته‌اند و غيره. لذا من از ردکردن نامه خودداری کردم و از طريق ‏کيانوری اطلاع دادم و خواستم اگر رفقا مخالف هستند، تا يک هفته دست نگهدارند تا من حضوراً توضيح ‏بدهم. همين‌طور هم شد و در اوايل دسامبر (۱۹۷۸)، در جلسۀ هيئت اجراييه شرکت کردم و توضيحات ‏لازم را دادم و آن‌ها نيز قانع شدند. » اميرخسروی در بخش ديگری از توضيحاتش به جمع بندی نهايی حزب توده برای ارسال نامه ۹صفحه ای به ايت الله خمينی می پردازد و ماجرا را اينگونه توضيح می دهد:« اين نامه در نه صفحۀ تايپی با امضای کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران خطاب به «آيت‌اﻟﻠﻪ‌العظمی خمينی» ‏نوشته شد. مضمون نامه در دو کلمه گزارش تمجيدآميز از فعاليت‌های گذشتۀ حزب عليه رژيم شاه و ‏حمايت از فعاليت‌های آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی و طرح پيشنهاد تشکيل يک «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران»، با ‏شرکت همۀ نيروهای سياسیِ ضدرژيم، به‌رهبری آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی بود. ‏من يک هفته پس از دريافت اين نامه، در تاريخ نهم ژانویۀ ۱۹۷۹، به محل اقامت آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی رفتم و ‏توسط نوۀ دختری ايشان نامه را به آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی رساندم. به اين ترتيب که در اتاقی که جدا از محل ‏اقامت آيت‌اﻟﻠﻪ بود، نوۀ ايشان را ديدم و نامه را دادم. نوۀ آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی مدتی بعد بازگشت و گفت نامه را ‏به خود آيت‌اﻟﻠﻪ داده است. آدرس و مشخصات خود را همراه با کارت ويزيت، دادم و بعداً نيز موضوع را از ‏طريق صادق قطب‌زاده پيگيری کردم. ولی آيت‌اﻟﻠﻪ خمينی هرگز تمايلی از خود برای ديدار و يا صحبت ‏دربارۀ پيشنهادهای رهبری حزب تودۀ ايران نشان ندادند.‏»
متن نامه حزب توده ايران خطاب به آيت الله خمينی که در آخرين شماره مجله انديشه پويا منتشر شده در پی می آيد:
به حضور حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ‌العظمی خمينی! ‏
با ارسال اين نامه، کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران پيش از هر چيز احترام عميق خود را به حضور حضرت ‏آيت‌اﻟﻠﻪ و به مبارزۀ آشتی‌ناپذيری که از ديرزمان عليه استبداد و استعمار آغاز و پيگيرانه دنبال کرده و ‏می‌کند، ابراز می‌دارد و پشتيبانی خود را از اين مبارزه، که در عمده‌ترين هدف‌هايش منطبق با ‏خواست‌های مبرم حزب ماست با صراحت تمام بيان می‌کند. ‏
احساس عميق‌ترين مسئوليت در برابر منافع حياتی مردم قهرمان ايران و خون‌های ريخته‌شدۀ هزاران و ‏هزاران مبارز قهرمان، در نبرد حياتی کنونی برای سرنگونی رژيم سياه سلطنتی پهلوی و در راه استقلال و ‏آزادی ايران، به گردن هر شخصيت ملی، هر سازمان سياسی ملی و آزادی‌خواه و هر ايرانی ميهن‌پرست ‏تعهدات سنگينی می‌گذارد. همين احساس مسئوليت کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران را بر آن داشته ‏است که در اين حساس‌ترين لحظات تاريخ کشورمان، به‌وسيلۀ اين نامه به شما که بدون ترديد نقش بسيار ‏بااهميتی را در گسترش جنبش کنونی مردم ايران و دادن سمت‌گيری درست، پيگير و آشتی‌ناپذير به آن ‏در مرحلۀ کنونی ايفا کرده‌ايد، مراجعه نمايد و نظر خود را دربارۀ آنچه که برای سرنوشت آتی نبرد مردم ‏ايران اهميت حياتی دارد، با شما در ميان گذارد و کمک شما را برای پيداکردن راه اتحاد همۀ نيروهای ‏ملی يعنی عمده‌ترين مسئلۀ جنبش در لحظۀ کنونی و آينده، خواستار شود: ‏
‏۱. به‌نظر ما جنبش نيرومند و همگانی کنونی در ميهن ما در سراسر تاريخ مبارزات خلق‌های جهان برای ‏استقلال و آزادی کم‌نظير است و هم‌اکنون به‌حق تحسين شورانگيز همۀ هواداران راستين آزادی را در ‏سراسر جهان برانگيخته است. اين جنبش توانسته است ضربات سختی بر يکی از سياه‌ترين رژيم‌های ‏فاسد، غارتگر، ضدانسانی و آزاديکُش در جهان و به يکی از عمده‌ترين پايگاه‌های تسلط جبهۀ متحد ‏امپرياليسم جهانی، به سرکردگی متجاوز چپاولگر و خون‌خوار امريکا، وارد کند و پايه‌های اين کاخ ستم را، ‏که برپاکنندگانش آن را يکی از «پرثبات‌ترين سنگرها»ی تسلط جهنمی خود بر خلق‌های محروم جهان ‏می‌دانستند، به‌شدت متزلزل سازد. ‏
‏۲. به‌نظر ما، با وجود اين پيروزی چشمگير، هنوز مردم ايران برای رسيدن به هدف اساسی خود در مرحلۀ ‏کنونی، راهی بسيار دشوار و پردرد در پيش دارند. رويدادهای ايران بدون ابهام بيانگر اين واقعيت است که ‏صرف‌نظر از برخی موضع‌گيری‌های ويژۀ اين يا آن بخش از جبهۀ عظيم مبارزان ضدرژيم شاه و ‏ضداستعمار، اکثريت مطلق مردم ايران خواستار آنند که رژيم استبدادی شاه منفور و خائن سرنگون گردد، ‏بساط سلطنت بدون بازگشت برچيده شود، تسلط نظامی، سياسی، اقتصادی، فرهنگی امپرياليست‌ها بر ‏ميهن عزيزمان ريشه‌کن گردد، پرچم جمهوری متکی به ارادۀ خلق در ميهن ما به اهتزار درآيد و يک ‏حکومت ملی و آزادی‌خواه زمام امور کشور را در دست گيرد، حکومتی که در راه تأمين کامل استقلال ‏ملی و آزادی‌های کامل دموکراتيک برای همۀ مردم، در راه سالم‌سازی اقتصاد ملی و بيرون کشيدن منابع ‏عظيم ثروت‌های ملی از چنگال خون‌آلود غارتگران داخلی و امپرياليست‌های خارجی و بهبود زندگی ‏قشرهای وسيع ده‌ها ميليونی مردم زحمت‌کش شهر و روستا گام بردارد، حکومتی که از حمايت همۀ ‏نيرو‌های ملی و آزادی‌خواه ميهن ما برخوردار باشد و با تکيه به آرای عمومی مردم، قانون اساسی جديدی ‏را برای نظام ملی و دموکراتيک آيندۀ ميهن ما تدارک ببيند. ‏
به‌نظر حزب ما هنوز در برابر مبارزان ميهن ما برای رسيدن به اين هدف‌ها، دشواری‌های بسيار بزرگ و ‏موانع بسيار سخت وجود دارد. برپاکنندگان اين موانع و دشواری‌ها، هم در جامعۀ ايران و هم به‌ويژه در ‏صحنۀ جهانی، هنوز دارای پايگاه‌های قابل توجيهی هستند. در درون جامعۀ ايران، هواداران رژيم سياه شاه ‏و کارگزاران امپرياليسم، هنوز از امکانت قابل ملاحظه‌ای برخوردارند و می‌توانند نه‌تنها امروز، بلکه در ‏مراحل آتی گسترش جنبش، حتی پس از سرنگون‌شدن رژيم استبدادی شاه، ضربات دردناک و حتی ‏جبران‌ناپذيری به جنبش ملی و دموکراتيک ما وارد سازند. در صحنۀ جهانی، همۀ امپرياليست‌ها، به ‏سرکردگی امپرياليست‌های امريکايی و انگليسی، و به‌ويژه امريکايی، که نقش ژاندارم خون‌آشام را در ‏سراسر جهان به عهده گرفته است جبهۀ متحدی عليه جنبش ملی و دموکراتيک ميهن ما به وجود ‏آورده‌اند و با تمام نيروی خود می‌کوشند پيروزی قطعی اين جنبش را غيرممکن سازند. ‏
درست است که در جهان کنونی به‌علت وجود جبهۀ نيرومند نيروهای ضدامپرياليستی، که کشورهای ‏سوسياليستی، جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، کشورهای مترقی و ضدامپرياليست «جهان سوم» و جنبش ‏عظيم زحمت‌کشان و آزادی‌خواهان را دربرمی‌گيرد، به‌دليل نيرومندی روزافزون و پيروزی‌های تازه‌به‌تازه‌ای ‏که اين جبهه به دست می‌آورد و پيروزی‌های خلق ما تاکنون يکی از نمونه‌های برجستۀ آن است، ‏امپرياليست‌ها ديگر مانند گذشته برای مداخلۀ علنی و مستقيم در امور کشورهای ديگر، به‌ويژه در کشوری ‏با اهميت سوق‌الجيشی کم‌نظيری مانند ايران، دست‌شان باز نيست و همان‌طور که آيت‌اﻟﻠﻪ در مصاحبۀ ‏خود با روزنامۀ الوطن چاپ کويت اظهار داشته‌ايد، امپرياليست‌ها از مداخلۀ مستقيم در کشورهای ديگر ‏تجربيات تلخ و دردناکی دارند و می‌دانند که چنين مداخله‌ای برای آنان گران تمام خواهد شد، بااين‌همه ‏هنوز امپرياليست‌ها امکانات بسياری در اختيار دارند. آن‌ها به نيروهای سياه رنگارنگ ارتجاعی در درون ‏کشور و نيروهای سازش‌کار در درون جنبش تکيه دارند و می‌توانند از وسايل و شيوه‌های گوناگون ‏مردم‌فريبانه و رياکارانه، غدارانه و جنايت‌بار برای سرکوب جنبش استفاده کنند. ‏
‏۳. شيوه‌های رايج مقابلۀ رژيم کنونی ايران با جنبش انقلابی مردم، مانند هميشه، توسل به زور و سرکوب ‏خونين و تشبث به تزوير و دروغ برای گمراه‌کردن و بالأخره نفاق‌افکنی و ايجاد شکاف و تصادم در ميان ‏نيروهای مخالف خويش است. در زمينۀ توسل به زور، يعنی به‌کارانداختن نيروهای مسلح برای کشتار ‏مردم و سرکوب جنبش، امکانات رژيم هر روز محدودتر می‌شود و شعله‌های فروزان آتش ميهن‌پرستی و ‏آزادی‌خواهی از ديوارهای سربازخانه‌ها عبور کرده مهم‌ترين پايگاه رژيم را به خطر می‌اندازد.

رويدادهای روزهای اخير بار ديگر نشان داد که از اين پس تکيه‌گاه رژيم سياه شاه و امپرياليسم تنها ‏فرماندهان خودفروختۀ ارتش، آدمکشان حرفه‌ای ساواک و پليس، اراذل، اوباش و چاقوکشان و بخش ‏کوچکی از افسران و درجه‌داران و سربازانی است که با دقت دست‌چين شده و برای آدمکشی از طرف ‏مربيان امريکايی و اسرائيلی آموزش يافته‌اند. ضربۀ مردم‌فريبی و رياکاری رژيم هم مدت‌هاست که اثر خود ‏را از دست داده است. ولی تنها ضربه‌ای که هنوز امپرياليست‌ها و دست‌نشاندگان به وسيع‌ترين شکل مورد ‏استفاده قرار می‌دهند و هر روز بيش‌تر به عمده‌ترين سلاح اميدبخش آن‌ها مبدل می‌شود، حربۀ ‏نفاق‌افکنی و شکاف‌اندازی در ميان گردان‌های مبارز نيروهای ميهن‌پرست است، هم در ميدان نبرد درون ‏ايران و هم در ميدان بزرگ نبرد جهانی. ‏

در صحنۀ مبارزات درون کشور، سمت‌گيری اساسی رژيم شاه و کارشناسان امريکايی و اسرائيلی‌اش به‌ويژه ‏در جهت جداکردن نيروهای مبارز جنبش توده‌ای و کارگری ايران از ساير نيروهای ملی و به‌ويژه از آن ‏بخشی از مبارزان است که زير پرچم مذهب در اين نبرد عظيم ملی شرکت دارند. در صحنۀ مبارزات ‏جهانی، سمت‌گيری اساسی رژيم شاه و امپرياليست‌های حامی آن به‌ويژه در جهت جداساختن اين بخش ‏جنبش از پشتيبانان راستين جنبش‌های رهايی‌بخش ملی، يعنی از کشورهای سوسياليستی و احزاب ‏کارگری جهان است. تمام تبليغات مشمئزکنندۀ رژيم شاه و همۀ مفسرين سياسی اردوگاه امپرياليستی ‏درست همين سمت‌گيری را دارند. ‏
در اجرای اين سياست نفاق‌افکنانه، رژيم از هر وسيله‌ای بهره‌برداری می‌کند: عوامل خود را به درون ‏سازمان‌های مبارزان می‌فرستد و به‌وسيلۀ آن‌ها تخم نفاق و دشمنی را می‌افشاند. از خامی تازه‌واردان در ‏مبارزۀ سياسی، که هنوز به‌دنبال يک «موضع‌گيری» سياسی می‌دوند، بهره‌برداری می‌کند و به‌وسيلۀ آن‌ها ‏از درون جنبش به پشت مبارزان خنجر می‌زند. به‌دست عناصر خود سازمان‌ها و گروه‌های تفرقه‌اندازی با ‏نام سازمان‌های پيگير و مبارز ضدامپرياليست به وجود می‌آورد و از آن‌ها برای بدنام‌کردن و تفرقه‌انداختن ‏ميان نيروهای اصيل ملی بهره‌برداری می‌کند. وازدگان و منحرفين جنبش بين‌المللی کارگری و حتی ‏خائنين و خودفروختگان سازمان‌های سياسی ملی را به کار می‌کشد و با دست آن‌ها بذر خصومت ‏می‌افشاند و از وجود نکبت‌بار آن‌ها برای بدنام‌کردن سازمان‌های سياسی ملی استفاده می‌کند. در اين ‏زمينه به‌ويژه مائوئيست‌ها نقش نفرت‌انگيزی را ايفا می‌کنند، چه آن‌ها که کورکورانه به‌دنبال رهبران ‏کنونی چين می‌دوند که با سياه‌ترين نيروهای ارتجاعی جهان، و ازآن‌جمله با رژيم شاه ايران، برای سرکوب ‏همۀ جنبش‌های اصيل آزادی‌بخش ملی سازش ننگينی کرده‌اند و چه آن‌ها که آگاهانه و به‌دستور ‏سازمان‌های جاسوسی امپرياليستی نقاب‌های رنگارنگ هواداری از سوسياليسم علمی به صورت زده‌اند، ولی ‏در عمل تنها برای نفاق‌افکنی ميان نيروهای اصيل جنبش رهايی‌بخش ملی فعاليت می‌کنند. نمونۀ عمل ‏نفرت‌انگيز يکی از اين گروه‌ها را در «سازمان مجاهدين خلق» ديده‌ايم که چگونه با نقاب ريا و تزوير در ‏اين سازمان راه يافتند و با توسل به همۀ وسيله‌ها، حتی تا کشتن افراد مبارز، سرانجام اين سازمان را ‏به‌سوی تفرقه و تلاشی سوق دادند. ‏
به‌نظر ما وظيفۀ ميهنی و تاريخی همۀ افراد و سازمان‌های ملی و آزادی‌خواه ايران است که صرف‌نظر از ‏همۀ اختلافات مسلکی و اعتقادات فلسفی و سياسی در اين دام‌های دشمنان خلق نيفتند و تمام نيروی ‏خود را برای بی‌اثر ساختن اين سياست مزورانه و خطرناک به کار اندازند. ‏
آنچه امروز برای گسترش باز هم بيش‌تر جنبش، برای درهم‌شکستن همۀ دسايس دشمنان مردم ما ‏ضرورت درجۀ اول دارد، همان وحدت عمل همۀ اين نيروها در جبهۀ متحدی است که بتواند با استفاده از ‏همۀ امکانات مساعد درون جامعۀ ايران و همۀ عوامل مساعد بين‌المللی، مقاومت رژيم شاه و امپرياليست‌ها ‏را درهم‌شکند و اين نبرد تاريخی پرافتخار را به پيروزی قطعی و نهايی برساند. ‏
‏۴. در آنچه که مربوط به حزب تودۀ ايران است، ما توجه ويژۀ حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ را به اين واقعيت جلب ‏می‌کنيم که حزب ما از همان آغاز فعاليت و در سراسر تاريخ پررنج و خون‌آلود موجوديت‌اش، با پيگيری و ‏قاطعيت در راه تحقق شعارهايی که امروز به شعارهای عموم مردم مبدل شده‌اند، مبارزه کرده است. آنچه ‏تعيين‌کننده و شاخص تاريخ مبارزات حزب ماست، همانا صداقت و پيگيری و آشتی‌ناپذيری‌اش در نبرد ‏برای دفاع از مردم زحمت‌کش، نبرد برای استقلال و آزادی، نبرد عليه غارتگران خودی و چپاولگران ‏امپرياليستی، نبرد برای سربلندی ميهن عزيزمان ايران است. به‌علاوه حزب ما، در طول تمام تاريخش، ‏همواره در جهت اتحاد همۀ نيروهای ملی و دموکراتيک و ضدامپرياليستی و ضدارتجاعی گام برداشته و ‏تشکيل جبهۀ متحدی از اين نيروها را شرط ضروری برای پيروزی جنبش رهايی‌بخش ملی ايران دانسته ‏است. به همين علت هم هست که امپرياليسم و رژيم شاه، حزب تودۀ ايران را در صف بزرگ‌ترين دشمن ‏خود قرار می‌دهند؛ به همين جهت است که از همان اولين روز پيدايش تاکنون، حزب ما مورد ‏نفرت‌انگيزترين سفسطه‌ها و اتهامات و کين‌توزترين حملات از طرف نيروهای سياه ارتجاع و امپرياليسم ‏قرار گرفته است. ‏
در دوره‌هايی از تاريخ معاصر که حزب ما تنها و يا تقريباً تنها در ميدان نبرد عليه رژيم سياه شاه و ‏امپرياليسم قرار داشت، اين اتهامات و حملات تنها متوجه حزب ما بود، ولی اکنون که رژيم از طرف طيف ‏پهناوری از نيروهای اجتماعی با عقايد و افکار سياسی و فلسفی گوناگون مورد حمله قرار گرفته، سيل اين ‏اتهامات و ناسزاها و حملات به‌سوی همۀ جنبش و حتی به‌سوی شخص آيت‌اﻟﻠﻪ نيز سرازير شده است.

برای حزب تودۀ ايران همکاری با نيروهای ملی و آزادی‌خواه، و به‌ويژه نيروی عظيم مبارزانی که زير پرچم ‏انديشه‌های اسلامی در راه استقلال و آزادی ايران نبرد می‌کنند، يک مسئلۀ گذرای سياسی نيست. برای ‏حزب ما اين همکاری دارای اهميت اساسی و تعيين‌کننده بوده و يکی از عمده‌ترين پايه‌های سياست ‏طويل‌المدت ما بر روی آن استوار است. ما با احساس عميق‌ترين مسئوليت، به ضرورت تاريخی اين ‏همکاری عقيده داريم و با صداقت کامل، علی‌رغم برخوردهای ناروا و دردآوری که بارها و بارها از طرف ‏بخش‌های گوناگون جنبش ضدامپرياليستی و آزادی‌خواهانۀ ميهن ما ــ و با کمال تأسف حتی از طرف ‏شخص آيت‌اﻟﻠﻪ ــ به حزب ما شده است، اين دست همکاری را هميشه آماده نگاه می‌داريم. ‏
تجربيات ديگر جنبش‌های رهايی‌بخش ملی در سراسر جهان، چه در دوران مبارزه برای رسيدن به ‏هدف‌های مبرم و چه پس از رسيدن به قدرت دولتی، همه مؤيد اين واقعيت است که هر جا اين اتحاد ‏عمل به وجود آيد، پيروزی آسان‌تر و امکان نگهداری پيروزی‌های به‌دست‌آمده اطمينان‌بخش‌تر است. امروز ‏هيچ‌کس نمی‌تواند اين حقيقت را انکار کند که اتحاد عمل همۀ نيروهای تشکيل‌دهندۀ سازمان ‏آزادی‌بخش فلسطين، که هم نيروهايی را که زير پرچم اسلام در مبارزه شرکت می‌کنند و هم هواداران ‏سوسياليسم علمی را دربرمی‌گيرد، مهم‌ترين ضامن مقاومت درخشان خلق فلسطين و محکم‌ترين وثيقۀ ‏پيروزی نهايی آن است. اين حقيقت نيز کاملاً روشن است که تفرقه و نفاق و چنددستگی ميان کشورهای ‏عربی که محصول خيانت سادات‌های مسلمان‌نما و نظاير اوست، تا چه حد پايه‌های تسلط خون‌بار ‏امپرياليسم و صهيونيسم را بر خلق‌های عرب منطقه تحکيم نموده است. ‏
‏۵. يکی از فجيع‌ترين اتهاماتی که از روز پيدايش جنبش توده‌ای، به حزب ما وارد شده و تاکنون نيز ادامه ‏دارد، اين است که گويا اين واقعيت که حزب ما هوادار بی‌چون‌وچرای دوستی مردم ايران با کشورهای ‏سوسياليستی و به‌ويژه همسایۀ بزرگ و نيرومند ما اتحاد شوروی است، نشانۀ آن است که ما منافع مردم ‏ايران را محترم نمی‌شماريم. اين بزرگ‌ترين دروغی است که ارتجاع در سراسر تاريخ جهان، همواره به ‏نيروهای مترقی جامعۀ خود وارد کرده و در هر دوره رنگ و لباس تازه‌ای بدان داده است. ولی حقيقت اين ‏است که تنها وفاداری عميق به منافع ملی ميهن عزيرمان، همراه با تحليل علمی دربارۀ جريانات سياسی ‏سراسر جهان و ماهيت نظام‌های قتصادی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌سياسی کشورهای دنيا و شناخت درست ماهيت ‏امپرياليسم و سوسياليسم ما را به آنجا رسانده است که مانند حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ امپرياليسم و به‌ويژه ‏امپرياليسم امريکا را دشمن خلق خود و همۀ بشريت بدانيم و خلق‌های سراسر جهان و دولت‌هايی را که ‏دارای ماهيت خلقی هستند و بر پایۀ همين ماهيت در اردوی ضدامپرياليستی قرار دارند، دوست مردم ‏ميهن خود بشناسيم. دوستی ما با اتحاد شوروی بر واقعيت غيرقابل انکار تاريخ ۶۲ سالۀ اين دولت و نقشی ‏که در اين دوران در تمام حوادث جهانی ايفا کرده، استوار است. در عرض تمام اين دوران بيش از شصت ‏سال، حتی يک جنبش نجات‌بخش ملی در سراسر جهان نمی‌توان يافت که يا از همان آغاز مبارزه و يا از ‏همان مراحل اولیۀ تکاملش مورد پشتيبانی معنوی و مادی اتحاد شوروی قرار نگرفته باشد؛ جنبشی را ‏نمی‌توان يافت که توانسته باشد بدون استفاده از اين کمک‌های بی‌دريغ، در مبارزۀ خود عليه ‏امپرياليست‌های خون‌خوار به‌طور قطعی و نهايی پيروز گردد. جهان کنونی هم شاهد گويای اين واقعيت ‏است که خلق‌های زير ستم تنها و تنها در سایۀ حمايت بی‌دريغ کشورهای سوسياليستی و پشتيبانی ‏جنبش عظيم کارگری جهان و همبستگی بين خود می‌توانند از آزادی و استقلال ملی خود در برابر هجوم ‏امپرياليسم متجاوز و خون‌خوار دفاع کنند. در دنيای اسلام کيست که بتواند انکار کند که ايستادگی ‏کشورهای کوچکی مانند ليبی، يمن جنوبی و سوريه در برابر دسايس روزافزون جبهۀ مشترک امپرياليست ‏و صهيونيست‌ها، تنها به اتکای وحدت درونی ملی خويش و پشتيبانی بی‌دريغ و معنوی و مادی کشورهای ‏سوسياليستی و ساير نيروهای مترقی جهان، ميسر است. ‏
اين‌هاست دلايلی که به‌نظر ما، هر ايرانی ميهن‌پرست را به تحکيم دوستی با کشورهای سوسياليستی، ‏به‌ويژه با اتحاد شوروی، بزرگ‌ترين سنگر جبهۀ عظيم جهانی ضدامپرياليسم، موظف و متعهد می‌سازد. اين ‏است يگانه انگيزۀ ما در اتخاذ سياست دوستی با اتحاد شوروی و ساير کشورهای سوسياليستی و لاغير. ‏
‏۶. پس از راهپيمايی تاريخی عيد فطر، که رفراندوم گويايی در جهت تأييد هدف‌های اساسی جنبش ملی ‏ميهن ما بود، حزب تودۀ ايران در اعلامیۀ ۱۳ شهريور ۱۳۵۷ خود، پيشنهاد روشنی دربارۀ نکاتی که ‏می‌تواند به‌عنوان برنامۀ مبرم مورد پذيرش همۀ نيروهای اصيل مبارز ملی قرار گيرد و خط فاصل بارزی ‏ميان مبارزان و سازش‌کاران با رژيم شاه و امپرياليسم بکشد، تدوين و مطرح کرد. از اين پيشنهاد، که ‏به‌ضميمۀ اين نامه به‌نظر آيت‌اﻟﻠﻪ می‌رسد، ديده می‌شود که بين آنچه که حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ تاکنون بيان ‏داشته‌ايد و آنچه که حزب ما خواستار است، در مهم‌ترين و عمده‌ترين جهاتش، انطباق و يا لااقل نزديکی ‏بسيار زياد موجود است. واقعيت مبارزات روز در ميدان‌های نبرد ايران و قطع‌نامه‌های راهپيمايی‌های ‏عظيم و بی‌نظير روزهای تاسوعا و عاشورا هم مؤيد کامل اين واقعيت است. با تکيه به همين واقعيات ‏است که حزب تودۀ ايران همواره اميدوار است که بالأخره تجربيات زندگی، شرايط عينی و ذهنی لازم را ‏برای نزديکی و همکاری همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست آماده خواهند کرد. با تکيه به همين واقعيات ‏است که حزب تودۀ ايران از حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ به‌عنوان برجسته‌ترين شخصيت ملی جنبش کنونی ايران ‏انتظار دارد که نفوذ و اعتبار بزرگی را که در ميان مبارزان راه استقلال و آزادی داريد، در راه تحکيم ‏بيش‌تر امر اتحاد همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست به کار اندازيد و به نيروهايی که به سخنان آيت‌اﻟﻠﻪ ارج ‏فراوان می‌گذارند، توصيه فرماييد که از گرفتن مواضع دشمنانه نسبت به حزب ما که با تمام نيروی خود ‏در راه استقلال ملی و آزادی و پيشرفت همه‌جانبۀ اجتماعی ميهن عزيزمان مبارزه می‌کند و افراد و ‏هوادارانش چه در زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها و چه در ميدان‌های نبرد دوش‌به‌دوش ساير مبارزان راه مردم ‏پيگيرانه به مبارزه ادامه می‌دهند، احتراز نمايند. ‏
‏۷. اکنون جنبش انقلابی مردم ايران به حساس‌ترين مرحلۀ خود رسيده و دوران نبرد نهايی، نبردی که ‏می‌تواند سرنوشت ميهن ما را برای يک دورۀ تاريخی معين سازد، فرا رسيده است. امپرياليسم از راه مقابلۀ ‏مسلح با تظاهرات مردم و از راه تلاش برای ايجاد شکاف و نفاق در جبهۀ مخالفين خود می‌کوشد راه‌حل ‏سازش‌کارانۀ خويش را به مردم ما تحميل کند. رژيم و امپرياليسم نشان داده‌اند که تا آن لحظه که بتوانند ‏ايستادگی کنند، حاضر نيستند از مواضع اصلی غارتگرانۀ خويش عقب‌نشينی نمايند. از سوی ديگر مردم ‏مبارز هر روز بيش‌تر به اين حقيقت پی می‌برند که در مقابل دسايس امپرياليسم و ارتجاع تنها از راه ‏تظاهرات و اعتصابات نمی‌توان مقاومت رژيم و امپرياليسم را در هم شکست. به‌نظر ما مردم را بايد برای ‏اشکال قاطع‌تر مبارزه آماده ساخت. حزب تودۀ ايران اعتقاد دارد که هنگام آن رسيده است که امر اتحاد ‏همۀ نيروهای ملی و آزادی‌دوست وارد مرحلۀ جدی‌تر و عالی‌تری گردد و کوشش‌های عملی فوری برای ‏تشکيل «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران» به عمل آيد. ‏
به‌نظر حزب تودۀ ايران، وظيفۀ اين جبهه بايد اين باشد که با همکاری همۀ نيروها، شخصيت‌ها، ‏سازمان‌های سياسی و اجتماعی اصيل ضدرژيم با توجه عميق به بيانات حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ در مصاحبه با ‏مخبر روزنامۀ الوطن چاپ بيروت دربارۀ اين‌که جبهۀ مخالفان ضدرژيم هنوز متشکل نيست، مرکز متحد ‏رهبری به وجود آورد، امر رهبری عملی مبارزات عموم مردم را عليه رژيم شاه و امپرياليسم در دست ‏گيرد و ضمن استفاده از همۀ شيوه‌های عادی مبارزۀ سياسی، امر تدارک مبارزۀ مسلحانۀ خلق را عليه ‏نيروهای مسلح رژيم شاه و در درجۀ اول درهم‌کوبيدن مراکز ساواک و پليس و از پا درآوردن گاردهای ‏آدمکش پليس را مطالعه کند و سازمان دهد. ‏
با توجه به مقام شامخ حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ در جنبش ملی ميهن ما، حزب تودۀ ايران درست و بجا می‌داند که ‏شما ابتکار تشکيل چنين جبهه‌ای را به نام «جبهۀ متحد آزادی ملی ايران» و يا هر نام ديگری که شما ‏بهتر بدانيد، در دست گيريد و از همۀ سازمان‌ها و گروه‌ها و نيروهای اصيل ضدرژيم دعوت فرماييد که در ‏اين جبهه شرکت نمايند. حزب تودۀ ايران آماده است که تمام نيروی خود را برای شرکت در چنين جبهه ‏و پشتيبانی فعال از آن به کار اندازد. ‏
ما با اميد زياد اين نامه را به حضور حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ می‌فرستيم و آماده هستيم که هر طور صلاح بدانيد، ‏به‌طور مستقيم و يا با واسطۀ هرکس که تعيين بفرماييد، نظريات و پيشنهادهای‌مان را مشروح‌تر در ‏اختيارتان بگذاريم و از نظريات حضرت آيت‌اﻟﻠﻪ نيز به‌طور دقيق‌تر آگاه شويم. ‏
با احترام ‏
کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران
‏۱۲ دی‌ماه ۱۳۵۷ ‏

همسر عبدالفتاح سلطانی: به کجا شکایت برم؟ ۱۵ سال زندان برای دفاع از حقوق بشر!

soltani-abdolfatah-sahamnewsمعصومه دهقان، همسر عبدالفتاح سلطانی، وکیلی که دربند ۳۵۰ دوران محکومیت خود را می گذراند در پستی کوتاه در صفحه ی فیس بوک خود نوشته است: ملاقات حضوری در مطب دندان پزشک! سه شنبه ساعت ۱۰ خودم را به مطب رساندم. یک سرباز و یک پاسیار آقای سلطانی را همراهی می کردند . آقای پاسیار گاهی هم می رفت بالای منبر و سخنرانی می کرد ما هم خوشحال از این ملاقات حضوری!!
بنا به نوشته ی خانم دهقان، عبدالفتاح سلطانی چند کیلویی لاغر شده بود اما روحیه اش بسیار خوب بود. باز با خودم گفتم ۱۵ سال زندان برای دفاع از حقوق بشر . به کجا برم شکایت!
به گزارش کلمه عبدالفتاح سلطانی از وکلای برجسته حقوق بشر ایران روز شنبه ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۰ بازداشت شد و در تاریخ ۱۸ دی ماه(۱۳۹۰) در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباسی با سه اتهام گرفتن جایزه حقوق بشر نورنبرگ آلمان، مصاحبه با رسانه ها درباره پرونده موکلانش و مشارکت در تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر، به ۱۳ سال حبس در تبعید در شهر برازجان و ۲۰ سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شد.
معصومه دهقان، معلم بازنشسته و همسرعبدالفتاح سلطانی نیز مهرماه امسال خبر داد که دادگاه تجدید نظر حکم دادگاه بدوی او را عینا تایید کرده است و او اکنون بر اساس حکم دادگاه شعبه ۵۴ تجدید نظر به یک سال حبس تعزیری که به مدت پنج سال تعلیق شده و پنج سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده است.

بزرگ‌ترین شگفتی تاریخ فوتبال ساحلی ایران
ملی‌پوشان فوتبال ساحلی ایران قهرمان جهان شدند
سرویس : ورزشي - فوتبال، فوتسال
تیم ملی فوتبال ساحلی ایران با پیروزی 4 به 3 مقابل روسیه در جام بین قاره‌ای قهرمان جهان شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) تیم ملی فوتبال ساحلی ایران با پیروزی 4 به 3 مقابل تیم ملی روسیه قهرمان جام بین قاره‌ای -که در امارات و سواحل خلیج فارس برگزار می‌شد- شد.

این بازی ساعت 20 به وقت تهران آغاز شده بود.

بر اساس این گزارش گل‌های تیم ایران را محمد احمدزاده در دقایق 1 و 25، مصطفی کیانی در دقیقه 21 و علی نادری در دقیقه 26 به ثمر رساندند.

گل‌های تیم روسیه نیز در دقایق 7، 24 و 30 وارد دروازه‌ی تیم ما شدند.

این مسابقه پس از گل اول بازی توسط ایران با حملات سنگین تیم روسیه همراه بود اما در ادامه ملی‌پوشان ایران توانستند خودشان را در زمین پیدا کنند.

در 12 دقیقه دوم و سوم نیز دو تیم حملات زیادی را روی دروازه یکدیگر داشتند. البته روسیه دو مرتبه توپ را به تیرک دروازه‌ی تیم ایران زد.

مصطفی کیانی 14 ثانیه به پایان مسابقه در 12 دقیقه‌ی سوم از زمین بازی اخراج شد تا یک پنالتی به نفع تیم روسیه گرفته شود اما بازیکن روسیه پنالتی را به بیرون زد.

تیم ایران که برای اولین بار در این مسابقات شرکت می‌کرد، پیش از این در مرحله گروهی توانسته بود در ضربات پنالتی روسیه را شکست دهد.

روسیه در هر دو دوره‌ی قبلی جام بین قاره‌ای قهرمان جهان شده بود. این تیم در جام جهانی تاهیتی نیز که اواخر تابستان برگزار شد هم قهرمان دنیا شد.

به گزارش ایسنا، در پایان مسابقات جام بین قاره‌ای تیم ایران مقام قهرمانی را به دست آورد و بعد از آن تیم روسیه دوم شد. همچنین امارات سوم، سوییس چهارم، برزیل پنجم، ایتالیا ششم، مکزیک هفتم و مراکش هشتم شدند.
گزارش تصویری - تشریحی از پیروزی تیم ملی والیبال ایران مقابل آمریکا
تیم ملی والیبال ایران در یک دیدار مهیج و نفسگیر مقابل آمریکا به پیروزی تاریخی دست یافت.
به گزارش خبرنگار مهر، تیم ملی والیبال ایران در ادامه رقابتهای جام قهرمانان قاره‌ها صبح امروز شنبه برابر تیم ملی آمریکا به پیروزی 3 بر 2 دست یافت تا دومین برد خود را در این تورنمنت کسب کند.
بازیکنان تیم ایران پیش از شروع مسابقه سرود مقدس کشورمان را خواندند
اعضای تیم ملی آمریکا پیش از شروع مسابقه مقابل ایران
محمد موسوی در اواخر ست نخست آسیب دید و با کمک بازیکنان به بیرون زمین منتقل شد
ماکسول هالت بازیکن سرعتی تیم آمریکا از بالای دستان مدافعان ایران توپ خود را عبور داد
معروف و غلامی تلاش کردند کارسون کلارک را در منطقه چهار دفاع کنند
ویلیام پریدی در این صحنه توسط مدافعان ایران به خوبی مهار شد
مجتبی میرزاجانپور به راحتی از میان مدافعان آمریکا اسپک خود را به امتیاز تبدیل کرد
اریک شوجی لیبروی دو رگه تیم ملی آمریکا تلاش می کند توپ را به پاسور این تیم برساند
شهرام محمودی در منطقه دو اسپک خود را از روی دستان مدافعان حریف به امتیاز تبدیل کرد
وافوتی تاوانا یکی از معدود بازیکنان اهل هاوایی تیم ملی آمریکا خوشحالی خود را با اندرسون تقسیم می کند
فرهاد ظریف در این بازی دریافت های اول را به خوبی در اختیار پاسور قرار داد
متئو اندرسون با استفاده از مچ دست خود تلاش می کند اسپک را به زاویه مخالف بزند
مهدی مهدوی در این صحنه جایگزین سعید معروف شد
جان اسپرو سرمربی تیم ملی آمریکا متفکرانه بازی را نگاه می کند
ویلیام پریدی در لحظات حساس این بازی به خوبی توسط مدافعان ایران مهار شد
شادی مهدی مهدوی بعد از اینکه توپ را با یک جای خالی به موقع تبدیل به امتیاز کرد
بازیکنان ایران بعد از برتری در ست چهارم به شادی پرداختند
شادی بازیکنان تیم آمریکا بعد از کسب امتیاز
جشن بازیکنان تیم ایران بعد از پیروزی تاریخی برابر آمریکا
کادر فنی تیم ملی اینگونه بعد از برد مقابل آمریکا شادمانی خود را بروز داد
حمزه زرینی با وجود اینکه خیلی کم بازی کرد ولی به عنوان بهترین بازیکن میدان برگزیده شد
عکس دسته جمعی اعضای تیم ملی ایران بعد از پیروزی مقابل آمریکا
منبع: سایت فدراسیون جهانی والیبال
واکنش سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا به شکست برابر ایران
سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا پس از شکست تیم ملی والیبال این کشور برابر ایران به این باخت واکنش نشان داد.
به گزارش خبرنگار مهر، تیم ملی والیبال ایران در رقابت های جام قهرمانان قاره ها که در ژاپن در حال برگزاری است صبح امروز شنبه برابر تیم ملی آمریکا به پیروزی 3 بر 2 دست پیدا کرد.
" آلن ایر " سخنگوی وزارت امور خارجه امریکا پس از این شکست در صفحه اجتماعی خود این خبر را منعکس کرد و در پایان آن نیز این پیروزی را به ملت ایران تبریک گفته است.

پیروزی برابر آمریکا برای ایران مهم بود/ بازیکنانم به برد ایمان داشتند

پیروزی برابر آمریکا برای ایران مهم بود/ بازیکنانم به برد ایمان داشتند

سرمربی تیم ملی والیبال ایران پیروزی بر تیم آمریکا را کار بزرگی خواند و از عملکرد بازیکنان ذخیره تیم ابراز رضایت کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، تیم ملی والیبال ایران امروز شنبه در توکیو با حساب 3 بر 2 و با نتایج 28 بر 26، 19 بر 25، 19 بر 25، 27 بر 25 و 18 بر 16 مقابل آمریکا به برتری رسید.
"خولیو ولاسکو" در نشست خبری پایان بازی اظهار داشت: بازی مقابل برزیل و آمریکا بسیار دشوار بود. من اغلب به بازیکنانم از این دو تیم مثال می‌آورم. بازیکنان ما امروز نشان دادند که به خودشان ایمان داشتند. این پیروزی خیلی مهمی برای ایران بود.
سرمربی تیم والیبال ایران افزود: ما خوب دفاع کردیم و در ضدحمله ها در ست چهارم بهتر بودیم. بازیکنان نیمکت نشین هم با روحیه ظاهر شدند و به همین دلیل بود که بازی را برنده شدیم.
ولاسکو در پایان اظهار داشت: بازیکنان ما در این بازی با اعتماد به نفس ظاهر شدند. آنها چیزی برای از دست دادن نداشتند. فکر می‌کنم این مهم است که یک مربی بازیکنان تیمش را دوست داشته باشد اگرچه در بهترین حالت خود قرار نداشته باشند. این به آنها اعتماد به نفس می دهد.

واکنش "آلن ایر" به پیروزی والیبال ایران بر آمریکا!پیروزی تاریخی والیبال ایران برابر آمریکا/ حماسه‌ای دیگر از پنجه‌ طلاها

تیم ملی والیبال ایران در حالی که محمد موسوی بهترین مدافع لیگ جهانی را در ست نخست به خاطر مصدومیت از دست داده بود در دیدار برابر آمریکا شجاعانه بازی کرد و در ست پنجم حریف قدرتمند خود را شکست داد. این برای اولین بار در تاریخ والیبال ایران بود که ملی‌پوشان کشورمان موفق شدند حریف قدرتمندی چون آمریکا را به زانو درآورند و به پیروزی برسند.
به گزارش خبرنگار مهر، تیم های ملی والیبال ایران و آمریکا در ادامه رقابتهای جام قهرمانان قاره ها به مصاف یکدیگر رفتند. در این بازی که از ساعت 6:40 امروز شنبه در سالن مترو پولیتن شهر توکیو برگزار شد تیم ایران با حساب 3 بر 2 آمریکا را شکست داد.
خولیو ولاسکو در این دیدار از سعید معروف، سیدمحمد موسوی، فرهاد قائمی، شهرام محمودی، عادل غلامی، مجتی میرزاجانپور و فرهاد ظریف(لیرو) استفاده کرد. در آنسوی میدان هم ماتئو اندرسون، ویلیام پریدی، ماکسول هالت، کارسون کلارک، وافوتی تاوانا، میاچ کرستنسن و اریک شوجی(لیبرو) برای تیم آمریکا به میدان رفتند.
بازی خوب ایران در شروع ست نخست باعث شد خیلی زود برتری 8 بر 5 را به سود کشورمان شاهد باشیم. بازیکنان ایران با سرویس‌های خوب و دفاع روی تور عالی خود آمریکا را از ابتدا تحت فشار قرار دادند و حریف را به دنبال خود کشیدند. بعد از اینکه ایران برتری 12 بر 8 را روی تابلو ثبت کرد سرمربی تیم حریف درخواست تایم اوت کرد تا شکاف ایجاد شده را با تدابیری تازه کاهش دهد. در حالی که ایران 15 بر 12 از حریف پیش بود دو اشتباه متوالی از بازیکنان کشورمان حریف را به امتیاز 14 رساند اما پس از آن اندرسون سرویس خود را به تور زد تا ایران در استراحت دوم فنی 16 بر 14 پیش بیافتد.
در ادامه روند دو تیم ادامه پیدا کرد و زمانی که عادل غلامی توانست اندرسون را دفاع کند تا ایران 20 بر 17 پیش بیافتد بار دیگر سرمربی تیم آمریکا تقاضای تایم اوت کرد. پس از آن حریف دو امتیاز متوالی گرفت و آسیب دیدگی مچ پای موسوی شوک بزرگی به تیم ایران بود که باعث شد تشکری جای وی به میدان بیاید. یک خطای نابهنگام از رحمان داودی دو تیم را در امتیاز 23 برابر کرد. بازی دو تیم بسیار حساس شده بود که در نهایت یک دفاع عالی از آرمین تشکری برتری 28 بر 26 ایران را در این ست رقم زد.
با شروع ست دوم دریافت‌های اول حریف بهتر شد و این تیم به کارهای سرعتی روی آورد و این تیم که با ایران برابر پیش می‌رفت وقت اول اسراحت فنی را 8 بر 6 به سود خود ثبت کرد و در امتیاز 10 بر 7 به سود حریف بود که ولاسکو درخواست تایم اوت کرد. در نبود موسوی کار ایران در دفاع روی تور سخت شده بود اندرسون هم بی مهابا روی تور جولان می‌داد که همین عامل باعث شد حریف در وقت دوم استراحت فنی آمریکا 16 بر 11 پیشی بگیرد. در نهایت تیم ایران این ست را 25 بر 19 به حریف واگذار کرد.
در شروع ست سوم هم دو تیم پا به پای هم پیش رفتند اما دو دفاع خوب حریف باعث شد آمریکا 7 بر 3 پیش بیافتد و در استراحت فنی نخست این ست هم برتری 8 بر 4 این تیم رقم خورد. بازیکنان ایران که بعد از مصدومیت موسوی روحیه خود را تا حدی از دست داده بودند پس از آن چندین بار در سد دفاعی حریف گرفتار شدند و ولاسکو که بعد از مصدومیت غفور و موسوی دستش خالی مانده بود زرینی را جایگزین قائمی کرد تا شاید اوضاع تغییر کند با این حال استراحت فنی دوم این ست هم با برتری 16 بر 11 آمریکا همراه شد. این ست هم با برتری 25 بر 19 حریف به پایان رسید.
در ست سوم تیم ایران تلاش کرد که با حریف پیش برود و تا امتیاز 7 با این تیم برابر پیش رفت ولی وقت اول استراحت فنی با حساب 8 بر 7 به سود آمریکا رقم خورد. ولاسکو در ادامه تلاش کرد با مهره‌هایش بازی کند و وضعیت را بهبود بخشد ولی اوضاع تغییری نکرد در غیاب غفور و موسوی تیم کشورمان قدرت لازم را به خصوص روی تور نداشت و در وقت دوم استراحت فنی 16 بر 13 نتیجه به سود آمریکا رقم خورد. تلاش فوق‌العاده بازیکنان تیم ایران باعث شد دو تیم در امتیاز 19 برابر شوند و سرمربی آمریکا تقاضای تایم اوت کند.
یک دفاع خوب از حریف و پس از آن هم دریافت عقب خوب پریدی حریف را به امتیاز 21 رساند و این بار ولاسکو تایم اوت گرفت. ایران در امتیاز 23 به آمریکا رسید تا حساسیت به اوج خود برسد با این حال یک جای خالی از اندرسون حریف را به امتیاز 24 رساند که در مقابل رحمان داودی هم امتیاز 24 را برای ایران گرفت. در حالی که دو تیم برابر پیش می‌رفتند دو اسپک عالی از قائمی و زرینی باعث شد تیم ایران این ست را 27 بر 25 برنده شود تا کار به ست پنجم کشیده شود.
در ست پنجم زرینی از ابتدا جای میرزاجانپور در ترکیب قرار گرفت و مهدوی هم جایگزین معروف شده بود. در شروع این ست نخستین امتیاز را عادل غلامی گرفت و پس از چند رفت و برگشت همین بازیکن با یک دفاع عالی ایران را به امتیاز دوم رساند. تیم ایران که روحیه گرفته بود با دفاع زرینی 3 بر صفر پیش افتاد تا سرمربی آمریکا تقاضای تایم اوت کند. ایران با دفاع غلامی به امتیاز چهارم هم رسید تا سرمربی ایران ویلیام پریدی را از بازی بیرون بکشد. ایران با امتیازگیری عالی مهدوی 8 بر 4 پیش افتاد و به استراحت اولی فنی این ست رفت.
بعد از اینکه آمریکا به امتیاز 6 رسید ولاسکو درخواست تایم اوت کرد و در امتیاز یازده بود که حریف با امتیاز سرویس به ایران رسید تا بار دیگر ایران تقاضای تایم اوت کند. پس از آن تیم ایران 13 بر 11 پیش افتاد تا این بار آمریکا تقاضای تایم اوت کند. ایران در حالی که 14 بر 12 پیش بود دو امتیاز متوالی داد تا دو تیم برابر شوند. این روند ادامه داشت و در امتیاز 16 هر دو تیم برابر شدند. ایران در نهایت 18 بر 16 آمریکا را برد تا به یک برد تاریخی دست یابد.




( بخش منتشر نشده ) نامه کیانوری وضع هوشنگ اسدی برای من پرسش برانگیز بود.

( بخش منتشر نشده ) نامه کیانوری
وضع هوشنگ اسدی برای من پرسش برانگیز بود.

شیوا فرهمند راد
این روزها در پی انتشار کتاب «نامه‌هایی به شکنجه‌گرم» (به انگلیسی) نوشته‌ی هوشنگ اسدی گرداننده‌ی ‏سایت روزآن‌لاین، تعلق «جایزه‌ی بین‌المللی کتاب حقوق بشر سال‏‎ ‎‏۲۰۱۱» به این کتاب، و انتشار اینترنتی نقد ‏درخشان و موشکافانه‏‌‏ی ایرج مصداقی بر این کتاب، بار دیگر سخن از یک نوشته‌ی نورالدین کیانوری (زاده 1291 – در گذشته 14 آبان 1378) ‏دبیراول پیشین حزب توده ایران به میان آمده‌است.‏
آقای ایرج مصداقی دو سال پیش در نوشته‌ای نامه‌ی شخصی به‌نام «الوند س.» را نقل کرد که در آن «الوند س.» ‏تکه‌هایی از یک نوشته‌ی منتشرنشده از کیانوری را آورده‌بود و در آن نام هوشنگ اسدی به میان می‌آمد. اکنون ‏ایرج مصداقی از همان نامه‌ی «الوند س.» در نقد کتاب هوشنگ اسدی نیز بهره برده‌است.‏
نسخه‌ی تایپ‌شده‌ای از یک نوشته‌ی مشابه نورالدین کیانوری از چند سال پیش در اختیار من نیز بوده‌است، و همان‌گونه ‏که «الوند س.» می‌گوید، نسخه‌ی دست‌نوشته‌ای در اختیار «راه توده» و «پیک‌نت» نیز قرار داشته‌است. «راه توده» ‏بخش‌هایی از آن نوشته را با عنوان «نامه‌ی 62 صفحه‌ای کیانوری» در شماره‌های 105 تا 108 این نشریه ‏‏(فروردین تا تیر 1380) منتشر کرد، اما در بخش پایانی آن را «52 صفحه‌ای» نامید، و نوشت: «[...] راه توده امیدوار ‏است که در فرصتی مناسب‌تر، فصل دیگری از این مقاله را بتواند منتشر کند. فصلی که انتشار این بخش از ‏مقاله [کذا] بتواند به جنبش کنونی و تاریخ 20‌ساله اخیر ایران کمک کند. از نظر شورای سردبیری و ‏سیاست‌گذاری راه توده زمان برای انتشار این بخش از مقاله کیانوری اکنون مناسب نیست!» (شماره 108، ص ‏‏20).‏
این بخش از نوشته‌ی کیانوری که در «راه توده» نقل شده، تاریخ 9 اردیبهشت 1378 را دارد. چندی بعد، سایت ‏‏»راه توده» در مطلبی با عنوان «آخرین نوشته‌های کیانوری به خارج از کشور منتقل شد» تکه‌هایی از نوشته‌ی ‏کیانوری به تاریخ 10 خرداد همان سال را منتشر کرد، اما در تاریخ 17 مارس 2008 (27 اسفند 1386) در مطلبی درباره‌ی مریم فیروز، ‏انتشار باقی نوشته‌های کیانوری را به قیامت حواله داد: «[نوشته‌های کیانوری] به‎ ‎همراه برخی یادداشت‌های ‏وی در آرشیو اسناد راه توده موجود است که بموقع خود‎ ‎و پس از یکپارچه شدن همه توده‌ایها در حزب توده ایران، ‏با صلاحدید یک مجمع‎ ‎مسئول حزبی درباره انتشار و یا عدم انتشار آن تصمیم گرفته خواهد شد‎.‎‏»!‏
اما در عصر «ویکی لیکس» و همگانی شدن اطلاعات، و هنگامی که دشمن، یعنی دستگاه‌های اطلاعاتی ‏جمهوری اسلامی، از چند و چون و واقعیت مطالب مطرح شده در نوشته‌های کیانوری و موارد مشابه آن بهتر از ‏هر کس دیگری آگاهی دارد، به گمان من پنهان نگاه‌داشتن این اسناد و اطلاعات هر چه نباشد، ظلم به مردم ‏عادی و کسانی‌ست که بیش از هر کس دیگری حق دارند بر محتوای این اسناد آگاهی یابند. این و آن ‏سیاستمدار، یا این و آن دیپلومات می‌تواند در فاش کردن یا نکردن اطلاعات مصلحت‌اندیشی کند، اما ‏مصلحت‌اندیشی کار رسانه‌های همگانی نیست. از همین رو، اکنون و این‌جا بخش‌های منتشرنشده‌ی نوشته‌ی ‏کیانوری را در اختیار همگان می‌گذارم (بخش‌های منتشرشده در راه توده شماره 105 و 106 را تکرار نمی‌کنم).‏
نسخه‌ای که در اختیار من است تاریخ 27 خرداد (چند ماه پیش از مرگ کیانوری) را دارد و فقط بخش پایانی آن، ‏هم با آن‌چه در راه توده شماره 108 آمده، و هم با آن‌چه در «آخرین نوشته‌ها…» در راه توده‌ی اینترنتی آمده (و نیز با ‏تصویر دست‌نوشته‌ی کیانوری در راه توده) تفاوت‌هایی دارد. اما تفاوت چشمگیری میان نسخه‌ی من و نسخه‌ی ‏‏»الوند س.» جز برخی علامت‌گذاری‌ها و پس‌وپیش شدن یکی دو کلمه، وجود ندارد. وجود تفاوت‌ها این گمان را ‏به‌میان می‌آورد که کیانوری برای کسب اطمینان از این‌که پیامش به جاهای مطمئنی برسد، آن را در چند نوبت و ‏در نسخه‌های گوناگون نوشته و به افراد گوناگونی سپرده‌است.‏
در متن نسخه‌ی من آشفتگی‌هایی وجود دارد که به‌گمانم گناه آن به گردن کسی‌ست که آن را تایپ کرده‌است. ‏این شخص در جاهایی بی‌ربط چند نقطه گذاشته‌است و بر من روشن نیست که آیا نقطه‌ها در نوشته‌ی کیانوری ‏وجود داشته، یا تایپیست نتوانسته چیزهایی را بخواند. همه‌ی آن‌چه میان [ ] آمده، و نیز پانویس‌ها از من است.‏
بخشی از متن نوشته‌های نورالدین کیانوری
داستان کوزیچکین و نقش سازمان جاسوسی انگلستان
درباره غیر قانونی کردن حزب توده ایران سازمان جاسوسی انگلستان نسبت به «سیای» آمریکا دست ‏پیش را گرفته بود. در فروردین یا اردیبهشت سال 1361 یک افسر دون‌پایه سازمان امنیت اتحاد شوروی ‏‏(ک.گ.ب) که در کنسولگری آن کشور در تهران مشغول کار بود و او مدت‌ها پیش از سوی انگلستان ‏جلب شده بود، پنهان شد درحالی که به هیچ وجه مورد سوءظن سفارت شوروی قرار نگرفته بود.‏
پس از مدتی در اوائل تابستان خبر رسمی رسید که او به کمک ترکیه از ایران خارج شده و به انگلستان ‏پناهنده شده است. بلافاصله از طرف سازمان جاسوسی انگلستان ‏MI6‎‏ پرونده پرحجمی بنام او علیه ‏حزب توده ایران ترتیب داده شد و از راه پاکستان برای دولت ایران فرستاده شد. حبیب‌الله عسگر اولادی ‏که در آن زمان وزیر بازرگانی بود، برای مذاکرات بازرگانی به پاکستان رفته بود [محمد غرضی را فرستاده ‏بود- شیوا] این پرونده را به ایران آورد. این پرونده هم پایه‌ای شد برای تدارک وارد آوردن ضربه به حزب ‏توده ایران.‏
پروفسور «جیمز بیل» محقق آمریکائی در کتاب خود بنام «عقاب و شیر» (تراژدی روابط آمریکا و ایران) که ‏از سال 1365 همزمان با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی ایران به صورت پاورقی در روزنامه ‏اطلاعات چاپ شد، در شماره 84 (چهارشنبه 27 مهر ماه 1367) چنین نوشته است:‏
‏»سرانجام نیروهای جمهوری اسلامی در سال 1983 (1361) علیه حزب توده وارد عمل شد. حزب توده ‏که از زمان انقلاب با متحد شدن با امام خمینی و روحانیت خط مشی مصلحت‌گرائی سیاسی را دنبال ‏کرده بود. این حزب کمونیست ایرانی که از قدیم با شوروی هم‌پیمان بود از نزدیکی خود با شوروی ‏لطمه دیده بود. اما با وجود تصفیه‌هائی که رژیم شاه ایران انجام داده بود، دارای تاریخچه فعالیت ‏چهل‌ساله در ایران بود. این حزب در سه سال نخست به‌ظاهر از امام خمینی و حزب جمهوری اسلامی ‏حمایت کرد و اعضای خود را در مناسب مهم دستگاه اداری جا داد و اعضای حزب علناً ماهیت خود را ‏نشان می‌دادند و رژیم خیلی خوب آن‌ها را می‌شناخت. زمانی که ولادیمیر کوزیچکین دیپلمات شوروی ‏و عامل عمده ک.گ.ب در تهران در اواسط سال 1361 به انگلستان پناهنده شد و فهرستی از چند صد ‏نفر جاسوس شوروی در ایران را به مقامات انگلیس ارائه داد، رادیوی جمهوری اسلامی صدای رسمی ‏جمهوری اسلامی در ماه سپتامبر حزب توده را به شدت مورد حمله قرار داد و به «چوب گذاشتن لای ‏چرخ انقلاب» متهم کرد. اطلاعات کوزیچکین در اختیار مقامات ایران قرار گرفت و بیش از یک هزار نفر از ‏اعضای حزب توده که بسیاری از آن‌ها قبلاً تحت نظر بودند دستگیر شدند و از جمله دستگیرشدگان ‏‏»نورالدین کیانوری» دبیر کل با نفوذ حزب توده ایران بود.»‏
رهبریت حزب و نفوذ میان کارگران و روشنفکران
به نظر من عامل دیگری که در تصمیم مقامات جمهوری اسلامی به زیر ضربه نهادن حزب اثر گذاشت، ‏دستاوردهای حزب در زمینه تبلیغاتی، تشکیلاتی، انتشاراتی بود ‏‎…‎‏..[؟] چنان‌که می‌دانیم، در آغاز ‏فعالیت حزب پس از پیروزی انقلاب سازمان ما در همه زمینه‌ها امکانات بسیار ناچیزی داشت و افزون بر ‏آن با دشمنان سرسخت و آشتی‌ناپذیر مانند «سازمان مجاهدین خلق»، سازمان فدائیان (اکثریت و ‏اقلیت) و ده‌ها گروه چپ‌گرای متمایل به چین و گروه‌های اسلامی در مرز [؟] بود که بخش عمده ‏انتشاراتشان را جملات ناجوانمردانه به حزب توده ایران تشکیل می داد، روبه‌رو بود.‏
در پی تلاش خستگی‌ناپذیر فعالان حزب در بخش انتشارات، تبلیغات، تشکیلات و با تشکیل جلسات ‏پرسش و پاسخ در کلوب حزب در خیابان 16 آذر، باز کردن گفتگوی انتقادی با سالم‌ترین گروه‌های چپ ‏به‌ویژه با سازمان فدائیان خلق در پایان سال 1358، حزب به صورت یک سازمان جا افتاده و با اعتبار در ‏آمده بود که شمار قابل توجهی از افراد حزبی دوران گذشته و شمار به‌مراتب بیشتری افراد جوان کارگر ‏و روشنفکر را در بر می‌گرفت. حزب ما موفق شد که سازمان چریک‌های فدائی خلق و اکثریت را از ‏موضع‌گیری‌های نادرستش دور کرده و گام به گام تا تمایل به یک شاخه سازمانی با حزب توده ایران ‏نزدیک نماید.‏
از جنبه تئوری و سمت‌گیری سیاسی و اجتماعی و نه از جنبه نفوذ در اقشار مهم جامعه ما روبرو بود ‏‏[؟] جامعه [؟] بویژه کارگران و روشنفکران حزب توده ایران به هیچ وجه باب طبع مقامات حاکمه ‏جمهوری اسلامی نبود. بر همین پایه بود که اقدام برای محدود کردن امکان فعالیت حزب از میانه سال ‏‏1358 آغاز گردید.‏
پیش از اشغال قطعی کلوب حزب در خیابان 16 آذر در روز بیستم تیرماه 1359 نیم روز پیش از ‏‏[خنثی‌سازی] کودتای نوژه، یک بار روزنامه مردم توقیف شد و چون نشانی دفتر روزنامه مردم نشانی ‏کلوب حزب بود کلوب حزب هم بسته و مهر وموم گردید‎…‎‏. [؟] این جریان بیش از یک ماه به درازا ‏کشید.‏
چند روز پیش از کودتای نوژه کلوب سازمان جوانان از سوی سپاه پاسداران اشغال و همه اسناد و ‏موجودی و اثاثیه و لوازم الکترونیکی آن به غارت برده شد.‏
روز بیستم تیر ماه 1359 همین سرنوشت را در آغاز [؟] گروهی از افراد بدون هیچ مأموریت رسمی به ‏رهبری شیخ نادی نامی که چند سال بعد به‌جرم فساد از جرگه روحانیت مبارز در تهران دور شد، حمله ‏و غارت آغاز شد و پس از نیم ساعت به وسیله افراد سپاه پاسداران پی گرفته شد و به معنای واقعی ‏غارت شد.(1)‏
از این تاریخ دیگر ما کلوب ثابتی نداشتیم. پس از مدتی مرکز انتشارات حزب که در یک بالاخانه در یک ‏کوچه جا گرفته بود اشغال شد و تمام وسائل آن غارت شد و بامزه این است که چون در طبقه روی ‏زمین ساختمان یک مرکز بسته‌بندی و پخش خرما بود و کمی شلوغ بود، اشغال‌کنندگان عقب یک نقب ‏زیر زمینی ارتباط بین این خانه و سفارت شوروی که در فاصله نزدیکی بود می‌گشتند. با این حمله و ‏بازداشت رفیق پورهرمزان مسئول انتشارات [در 11 فروردین 1361]، چاپ هم تعطیل گردید و یگانه ‏امکان تبلیغاتی ما نوار و یا جزوه‌های پرسش و پاسخ بود که آن هم در 29 آبان 1361 شماره پایانی‌اش ‏بوده و ‏‎…‎‏ [؟](2) ازاین زمان دیگر رهبری حزب در انتظار وارد شدن ضربه بود و زیاد طولی نکشید و چند ‏هفته پس از آن در روز 17 بهمن 1361 ضربه اول وارد شد و به فعالیت حزب توده ایران پایان داده شد.‏
حزب توده ایران سرکوب شد و رهبری جمهوری اسلامی ایران راه نادرستی را که در جنگ با عراق در ‏پیش گرفته بود ادامه داد و در پایان [در دام؟] یک جنگ فرسایشی که آمریکا تدارک دیده بود افتاد.‏
از آن‌جا که ما تا سال 1364 که محاکمه شدیم حتی از داشتن روزنامه‌های رسمی هم محروم بودیم، ‏نمی‌دانم که در جریان جنگ فرسایشی در این دوران چه گذشته است. جریان به آن‌جا کشید که امام ‏خمینی با دردی جان‌فرسا قطعنامه 598 را بپذیرد.‏
این رویداد تاریخی نشان داد که تا چه اندازه موضع‌گیری حزب توده ایران در زمینه لزوم پایان دادن به ‏جنگ پس از پیروزی خرمشهر درست بوده است و عدم توجه رهبری جمهوری اسلامی به آن چه زیان ‏های جبران ناپذیری به میهن وارد آورد.‏
در 27 خرداد 1360 روزنامه مردم همزمان با روزنامه‌های «انقلاب اسلامی» بنی‌صدر و «میزان» ارگان ‏نهضت آزادی برای همیشه توقیف شد.‏
بخش سوم در زندان ‏
‏————————-‏
در این زمینه چند پرسش را باید پاسخ داد، یا دست‌کم درباره آن‌ها فکر کرد:‏

‏1-‏ آیا پیش از آغاز بازداشت‌ها در بامداد 17 بهمن 1361 خیانتی از درون حزب انجام گرفته؟‏
‏2-‏ پس از بازداشت گروه اول و انتشار اعترافات از راه تلویزیون و رادیو، در میان گروه دوم خیانتی ‏بود؟
‏3-‏ پس از بازداشت چه کسانی خیانت کرده، چه کسانی ضعف نشان داده، و یا در مرز ضعف ‏باقی بود؟
‏4-‏ شکنجه‌ها از چه گونه‌هایی بوده است؟

‏1- خیانت از درون شبکه حزبی:‏
یگانه نمونه از این نوع که برای من مسلم است «قائم‌پناه» است که از همان روز اول بازداشت خود را در ‏اختیار شکنجه‌گران گذاشت و نه تنها هرچه می‌دانست به بازجویان گفته بود بلکه تا آن‌جا که من خودم ‏دو بار شاهدش بودم، به یکی از شلاق‌زن‌ها مبدل شده بود. در گفت و شنودهای اطاق‌های گروهی ‏حزبی می‌گفت که اگر او را مأمور تیرباران رفقا کنند دستور مقامات جمهوری اسلامی را انجام خواهد ‏داد.‏
‏ ‏
در اولین روزی که مرا برای بازجویی بردند وارد اطاق شد و کشیده‌ای به صورت من زد و گفت: ‏‏»مادرقحبه خیانت‌هایت را اعتراف کن». در تمام دروان 6 ساله تا تاریخ اعدام های سال 1367 او همیشه ‏کار جاسوسی را برای مقامات زندان انجام می‌داد و در پایان هم او را با دکتر جودت و گلاویژ و رصدی ‏برای اعدام بردند. آن سه نفر را اعدام کردند و او را به اروپا فرستادند.‏

خواهید پرسید من از کجا آگاهی یافتم؟ در خانه‌ای که من زندانی بودم از طرف وزارت هر از چندی ‏مقداری از نشریات خارج کشور را به من می‌دادند و از من درباره آن‌ها و گرایشات‌شان اظهار نظر ‏می‌خواستند. روزی در میان این نشریات جزوه کوچکی از انتشارات «راه آزادی» بابک امیرخسروی هم ‏بود که «شیوا» آن را نوشته‌بود. شیوا که در شعبه تبلیغات کار می‌کرد و به‌ویژه با ما در تهیه جزوه‌ها و ‏نوارهای «پرسش و پاسخ» همکاری داشت مختصری از خاطراتش را نوشته بود که در آن نوشته بود «از ‏اعضای کمتیه مرکزی تنها سه نفر زنده مانده‌اند: کیانوری، محمدعلی عموئی، و قائم‌پناه که به اروپا ‏آمده‌است».‏
پس از خواندن این مطلب من از آقامرتضی که رابط وزارت با من بود در این باره پرسش کردم و او تائید ‏کرد. پیرو این جریان این پرسش مطرح می‌شود که او پیش و یا پس از بازداشت خود را در خدمت ‏مقامات جمهوری اسلامی گذاشته بود؟ و این پرسش که تصمیم جمهوری اسلامی به وارد آوردن ضربه ‏به گزارشات او پیوندی نداشته است؟ این پرسش از این جهت برای من مطرح است که او از این تصمیم ‏هئیت دبیران که در پی احساس خطر با بیرون بردن رهبری حزب از ایران آنان را از زیر ضربه بیرون ببریم، ‏اطلاع داشته است. او هم از وجود سازمان مخفی و هم از عضویت افسران اطلاع داشته است.‏
به دید من دستیابی به پرونده اعترافات قائم‌پناه مسائل زیادی را روشن خواهد ساخت.(3)‏
‏2- خیانت در پیوند با بازداشت گروه دوم؟
چند تن از افراد شبکه مخفی که با «مهدی پرتوی» سرپرست شبکه مخفی در ارتباط مستقیم بودند و ‏برخی از اعضای هئیت سیاسی کمیته مرکزی که در مرحله دوم بازداشت شدند و بیش از همه زنده‌یاد ‏فرج‌الله میزانی (جواد) به‌طور جدی عقیده داشتند که مهدی پرتوی که پس از بازداشت مرحله اول همه ‏بازداشت نشدگان را در خانه‌هائی که از پیش برای مخفی شدن افراد رهبری در شرایط اضطراری در ‏نظر گرفته شده‌بود جا داده‌بود و ترتیب تشکیل جلسات آن‌ها را می‌داد، گروه دوم را لو داده است.‏
درباره احتمال خیانت او حتی دو نظر وجود داشت. برخی از رفقا می گفتند که او پس از این‌که از سال ‏‏1360 در ارتباط با تحویل یک فرد از بازماندگان نیروهای ضد انقلاب مدتی بازداشت شد، تسلیم مقامات ‏جمهوری اسلامی شده، و دیگران می‌گفتند که او پس از گرفتاری دسته اول و آگاه شدن از اعترافات ‏رفقا زیر شکنجه، از آن‌جا که می‌دانسته است که با مسئولیتی که داشته به احتمال زیاد بیش از ‏دیگران مورد فشار قرار خواهد گرفت، حاضر به همکاری با مقامات جمهوری اسلامی شده است.‏
با توجه به این اصل پر ارزش اخلاقی که انسان شریف و به‌ویژه کمونیست باید درباره سرسخت‌ترین ‏دشمنان هم با انصاف باشد، من با شناختی که از مهدی پرتوی داشتم به رغم خیانت بزرگی که به ‏حزب کرده بود باز با این دو احتمال موافق نیستم.‏
با احتمال اول به این دلیل من گفتم که اگر او در دوران فعالیت ما عامل مقامات جمهوری اسلامی ‏شده‌بود، او که از دیدار گاه‌به‌گاه من با دوستان شوروی اطلاع داشت، به آسانی می‌توانست ما را در ‏یکی از این دیدارها که خود او ترتیب داده‌بود و مورد سوءظن رفقا قرار نمی‌گرفت، بوده [؟] و بزرگ‌ترین ‏جنجال سیاسی را هم برای حزب و هم برای شوروی‌ها ترتیب دهد. او تا آخرین روز پیش از بازداشتش ‏با شوروی‌ها رابطه داشت و می‌توانست آن‌ها را هنگام گرفتن اسنادی که خود او تهیه می‌کرد لو دهد.‏
به دید من مهدی پرتوی پس از بازداشت و دیدن وضع شکنجه‌شدگان در پیوند با وضع خودش و علاقه ‏که به همسر و فرزندانش داشت، تسلیم شد. او پس از احسان طبری و برخی دیگر تصمیم به همکاری ‏گرفت و یکباره [مانند] طبری و دیگران دین اسلام را پذیرفت. خودش به عمویی در زندان اوین گفت که ‏او ابتدا تصمیم گرفت که کتاب‌های اسلامی را مطالعه کند و کم‌کم به این نتیجه رسید که اسلام ‏درست و مارکسیسم پوچ و نادرست است.‏
احسان طبری همان روز ورود، مسلمان شد و اولین نامه‌ای که علیه من نوشت و خود را در آن کاملاً ‏بدون گناه و بی‌اطلاع از گذشته وانمود کرد و از فردای همان روز هم من شاهد این واقعیت بودم که در ‏حیاط میان [افراد؟] معمولی یا در بخش بازپرسی و در بهداری هنگام عبور می‌شنیدم که پاسداران و ‏دیگران که به چشم نمی‌دیدم با احترام به طبری که در حیاط گردش می‌کرد سلام می‌کردند. درباره ‏مسلمان شدگان دیگر پس از این آن‌چه می‌دانم خواهم نوشت.‏
نظر من درباره علت لو رفتن دسته دوم:‏
در زندان باخبر شدم که رحمان هاتفی و حاتمی را هم همان شب با ما بازداشت کردند و حتی حاتمی ‏را تا درون زندان 3000 آوردند و بعد به او گفتند «ببخشید اشتباه شده است» و او را آزاد کردند. رحمان ‏هاتفی را یک بار در رستوران که مشغول غذا خوردن بوده و یک بار دیگر بازداشت و آزاد کردند بدون این ‏که او را به زندان آورده باشند. در زندان یک بار بازجوی شکنجه‌گر من آمد و با نشان دادن عکسی به ‏من گفت: «به‌زودی همه رفقایت را خواهیم گرفت» به عکس کوچکی [؟] یک اتومبیل دیده می‌شود که ‏در آن سه نفر در عقب و دو نفر در جلو نشسته‌اند. نفر دست راست راننده رحمان هاتفی بود که چون ‏در پهلوی او باز بود و پاهای او هنوز در بیرون بود، مثل این که می‌خواست پیاده شود و یا سوار شود و ‏در حال بالا کشیدن پاهایش بود.(4)‏
به دید من آزاد کردن رحمان هاتفی و حاتمی برای این بوده است که با دستگاه وسیع تعقیب و ‏شناسائی که راه انداخته بودند، همه مخفی‌گاه‌های حزب را پیدا کنند. این فرض من است و ممکن ‏است درست یا نادرست باشد.‏
یکی از چیزهائی که زیر شکنجه‌ها از من می‌خواستند، نشانی خانه‌هائی بود که ما جلسات هیأت ‏دبیران و هیأت سیاسی را تشکیل می‌دادیم، چاپخانه مخفی حزب، خانه خسرو مسئول سازمان ‏مخفی، و محل مخفی کردن سلاح‌های جمع‌آوری‌شده. تا آن‌جا که به خاطر دارم من نه نام واقعی ‏خسرو (مهدی پرتوی) را گفتم و نه نشانی خانه‌اش را. در مورد خانه‌های دیگر هم نگفتم تا آن‌جا که به ‏یاد دارم، چون نام خیابان‌ها و کوچه‌ها را نمی‌دانستم. اما نشانی خانه‌هایی را که تقریباً می‌دانستم و ‏اطمینان داشتم که افراد بازداشت‌نشده با اطلاع از شکنجه‌های ما در خانه‌هائی که بازداشت‌شدگان ‏نشانی آن‌ها را می‌دانستند زندگی نخواهند کرد، گفتم.‏
درباره افراد دیگری که مسلمان شدند من شخصاً رفیق عموئی را دیدم. نمی‌دانم رفیق عموئی از چه ‏تاریخی دین اسلام را پذیرفته بود. اولین بار من پس از انتقال به اوین در جریان محاکمه در دادگاه انقلاب ‏که 3 نفر (عموئی، مهدی پرتوی، کیانوری) را محاکمه می‌کردند، دیدم عموئی در فاصله ظهر تا ‏بعدازظهر وضو می‌گرفت و نماز می‌خواند، مانند پرتوی. پس از یک سال در سال 1365 که با هم به ‏اطاق دسته جمعی که در آن رفقا حجری، میزانی، عموئی، دکتر [احمد] دانش، و بهرام دانش بودند ‏بردند، عموئی باز هم نماز می‌خواند ولی پس از چند هفته دست از نماز خواندن برداشت و هوادار ‏مارکسیسم شد.‏
ولی پیش از این طبق گفته رفقا یک بار همه زندانیان توده‌ای را در نمازخانه اوین جمع کرده بودند و ‏طبری و عموئی در آن جلسه در درستی اسلام و نادرستی مارکسیسم صحبت کرده بودند. در نامه‌ای ‏که به آقای خامنه‌ای درباره آن‌چه بر ما گذشت نوشتم و در پایان این نوشته آن را ضمیمه خواهم کرد، ‏نوشته‌ام که مجید انصاری اشتباهاً و یا عمداً نام مرا به جای طبری و عموئی گفته است. با در نظر ‏گرفتن این که از رفیق عموئی فیلمی درست کرده‌بودند که در آن او با متانت درباره کودتای اول ماه مه ‏شرح می‌داد، و این که اداره «جلسه عمومی اعتراف به گناهان حزب» را که برنامه‌اش دقیقاً و با زیرکی ‏از پیش آماده شده بود به رفیق عموئی واگذار شد و او هم برپایه برنامه‌ای که به او داده شده‌بود، جای ‏قابل توجهی را به «قائم پناه» [داد] که شرکت دادنش در این مجموعه دقیقاً حساب شده بود، و این که ‏رفیق عموئی به احتمال از همان تاریخ مانند طبری و مهدی پرتوی دین اسلام را پذیرفته، این پرسش ‏برای من بدون پاسخ مانده است که رفیق عموئی از آغاز دستگیری تا سال 1366 که در اطاق دسته ‏جمعی نماز خواندن را ترک کرد، چه رفتاری داشته است.‏
در هر حال تنها دستیابی به اصل اعترافات می‌تواند در چهارچوب [؟] همه ضعف‌ها و از آن جمله ‏ضعف‌هائی که خود من نشان داده‌ام روشن نماید و به پرسش‌هایی بی‌پاسخ مانده پاسخ درست ‏بدهد.‏
درباره رفیق عموئی باید این واقعیت را بیفزایم که رفتار او پس از نماز و بازگشت به موضع‌گیری پیش از ‏زندانی شدن، تنها یک ایراد داشت و آن این بود که او درباره عمل‌کرد خود در 5 سال گذشته توضیحی ‏به رفقا نداد. این واقعیت را هم باید بیفزایم که به ویزه هنگام دیدار «گالیندوپول» نماینده حقوق بشر ‏سازمان ملل متحد از ما، او رفتار درخشانی داشت.‏
جریان چنین بود که رفیق عموئی و من در یک اطاق بزرگ در ساختمان آموزشگاه زندگی می‌کردیم و ‏مهدی پرتوی و بقائی که برای فرار از اعدام مسلمان شده بود در دو اطاق دیگر همجوار ما هر کدام تنها ‏زندگی می‌کردند. روزی بدون این که به ما از پیش گفته شود، در اطاق باز شد و هیئت بازرسان ‏سازمان ملل ‏‎–‎‏ پروفسور گالیندوپول و چند نفر دیگر همراهان – با مترجم ویژه خودشان وارد اطاق ما شد. ‏البته برخلاف معمول این گونه بازرسی‌ها رئیس زندان و معاونان و چند نفر دیگر از کارمندان زندان هم با ‏آنها وارد اطاق ما شدند. البته این دیدار برپایه درخواست گالیندوپول که خواسته‌بود با من ملاقات کند ‏صورت گرفت. او پس از ورود و آشنائی با من خیلی گرم از من پرسید که صحبتی دارم. من بدون مقدمه ‏به او به زبان فرانسه جریان شکنجه‌هائی را که به ما داده بودند گفتم و یک رونوشت از اولین نامه‌ای که ‏به خامنه‌ای نوشته بودم و در آن مسئولیت همه اقدامات خلاف قانونی را که حزب ما مرتکب شده بود، ‏مانند نگهداری جنگ افزار، پذیرش افسران به سازمان مخفی حزب، و… شخصاً به عهده گرفته بودم و ‏همه افراد دیگر رهبری حزب را بی‌تقصیر دانسته و آزادی آنان را که هنوز زنده و در زندان بودند خواسته ‏بودم، به او دادم.‏
رئیس و مسئولین زندان که مترجم هم به‌همراه داشتند از این گزارش من درباره شکنجه سخت ‏برآشفتند. مهدی پرتوی را به داخل اطاق ما فرستادند و او از گالیندوپول درخواست صحبت کرد و همان ‏مهملاتی را که در دادگاه افسران و دادگاه خودمان روز همان جلسه اعتراف گفته بود تکرار کرد. رفیق ‏عموئی در این جا بدون این که از او خواسته شود، درخواست صحبت کرد و با تفصیل درباره انواع ‏شکنجه‌هائی که به ما داده بودند صحبت کرد که بسیار در هیئت بازرسان سازمان ملل اثر کرد. از این ‏روز تا هنگام جابه‌جا کردن مریم و من به خانه امن، با هم در یک اطاق بودیم و رفاقت و دوستی واقعی ‏در میانمان وجود داشت.‏
ضمناً این را بیفزایم که پس از روز دیدار با «هئیت گالیندوپل» ما را از اطاق خوبی که داشتیم به یک ‏اطاق بسیار بدهوا جابه‌جا کردند و بر عکس اطاق پیشین در اطاقمان بسته بود و اگر نیازی به رفتن ‏دستشوئی داشتیم باید به در می‌کوفتیم تا پاسدار به ما اجازه دهد. این اجازه وقتی داده می‌شد که از ‏اطاق‌های دیگر بند هیچ‌کس در راهرو و در دستشوئی‌ها نباشد. مجازات دیگری که در مورد من و مریم ‏برقرار کردند این بود که ما بخش عمده خوراک و شیرخشک و پنیر و… را از خانه می‌گرفتیم. رئیس ‏زندان که نامش پیشوا بود، دستور داد که دیگر چیزی را برای ما نپذیرند و دیدار مریم و مرا که هفته‌ای ‏یک بار در سالن ملاقات در گوشه‌ای صورت می‌گرفت، به دو هفته یک بار و آن هم تنها به وسیله تلفن ‏از دو طرف شیشه تبدیل کرد. خوشبختانه این صحنه خیلی طول نکشید و پس از دو هفته از وزارت ‏اطلاعات با دستوری از بالاترین مقام عالی به رغم مخالفت یزدی رئیس قوه قضائیه، به خانه‌ای امن ‏جابه‌جا کردند ‏‎…‎‏.. [؟]‏
هوشنگ اسدی
وضع هوشنگ اسدی هم برای من پرسش برانگیز بود. هم از این جهت که بیش از دیگران مورد محبت ‏وزارت اطلاعات قرار داشت، و از جهت دیگر آزادیش به این صورت بود که همسرش از خامنه‌ای نامه ‏توصیه‌ای برای دستگاه قضائی گرفته‌بود که در آن این جمله نوشته بود: «آقای هوشنگ اسدی هیچ ‏اقدامی علیه جمهوری اسلامی نکرده است». شاید این جمله زیر نامه‌ای که همسرش به خامنه‌ای ‏نوشته بود نگاشته شده بود.‏

گذشته هوشنگ اسدی چنین است: او کارمند روزنامه کیهان بود و با رحمان هاتفی دوست بود و ‏به‌وسیله او در «گروه نوید» که رحمان هاتفی و مهدی پرتوی تشکیل داده‌بودند، عضو بود. پس از چندی، ‏از سوی ساواک به او مراجعه می‌کنند و از او می‌خواهند با ساواک همکاری کند و از آن‌چه در روزنامه ‏کیهان می‌گذرد به ساواک گزارش دهد. او این مسئله را با رحمان هاتفی در میان می‌گذارد و رحمان و ‏مهدی پرتوی موافقت می‌کنند که او این همکاری را بپذیرد. یک بار هم که او با همسرش برای گردش ‏به اروپا آمد، با موافقت مسئولان نوید به دیدار ما آمد و ما اشتباهاً او را فرد سوم این گروه به حساب ‏گذاشتیم.‏
پس از انقلاب روزی فهرست افرادی که در روزنامه‌های اطلاعات و کیهان و… با ساواک همکاری ‏می‌کردند منتشر شد. میان دوستان هوشنگ اسدی و حتی میان او و همسرش غوغایی برپا شد و ‏رحمان هاتفی و پرتوی از حزب خواستند که در روزنامه بنویسیم که حزب او را به چنین مأموریتی ‏فرستاده‌است، و به این ترتیب غوغا خوابید.‏
از سوی دیگر هوشنگ اسدی در دوران شاه در زندان خامنه‌ای را شناخته بود و با او آشنائی داشت. او ‏هم [؟] به توصیه زنده‌یاد هاتفی ما از او برای رساندن نامه‌ای محتوای اطلاعات به آقای خامنه‌ای بهره ‏گرفتیم و چند بار هم برای دیدار با آقای خامنه‌ای با او به این دیدار رفتیم. در زندان از یکی از افراد ‏مطمئن شنیدم که اسدی در دیدارهائی که [برای] رساندن نامه به خامنه‌ای می‌کرده، از او پرسیده ‏است که اگر لازم باشد، «از آن‌چه در درون حزب می‌گذرد» به او گزارش دهد و خامنه‌ای در پاسخ به این ‏پیشنهاد گفته است مدتی لازم نیست. به دید من نوشته خامنه‌ای در پشتیبانی از او بر این پایه ‏بوده‌است.‏
بر این پایه است که من برای اعترافات «هوشنگ اسدی» ارزش زیادی قائل نیستم و فکر نمی‌کنم ‏بسیاری از نقاط تاریک را روشن کند زیرا در زندان شایع بود که او نه تنها هر چه می‌دانسته بدون ‏کمترین فشار گفته، بلکه برای بزرگ‌نمائی دروغ‌های شاخدار هم گفته است.‏
‏2- [4-] شکنجه‌ها از چه گونه‌هایی بودند؟
شکنجه‌های اعمال‌شده در زندان 3000 به‌طور کلی دو نوع بودند: شکنجه‌های جسمی و روانی.‏
شکنجه‌های جسمی عبارت بودند از شلاق، دستبند قپانی، و آویزان کردن به حلقه‌ای در اطاق ‏شکنجه‌خانه و بالا کشیدن متهم، سیلی زدن، توسری زدن به میزان بی‌حساب، استفاده از زنجیر نازک ‏برای زدن توی سر و…‏
شکنجه‌های روانی گونه‌های بسیاری داشت. در نامه‌ای که درسال 1365 به آقای خامنه‌ای رهبر ‏جمهوری اسلامی ایران نوشته و یک نسخه از متن [آن را] ضمیمه این نوشته می‌کنم، درباره یک نمونه ‏از آن که خود شاهدش بودم در کنار شکنجه‌های جسمی که به خود من وارد آمد، آورده‌ام و عبارت ‏است از شکنجه دادن بستگان و عزیزان در برابر چشم یک متهم با آماج وادار کردن او به آن‌چه او حاضر ‏به اعتراف نیست ‏‎………‎‏.. [؟] نمونه‌های دیگر هم از نوع شلاق زدن کودک خردسال در برابر چشم مادر ‏برای گرفتن اعتراف از او، رواج داشت.‏
یک نمونه دیگر که درباره مریم تجربه کردند، آزار دادن با آماج لذت بردن از درد زندانیان است. نمونه این ‏شیوه چنین است: همان گونه که در نامه به خامنه‌ای نوشته‌ام کسانی که برای بازداشت من با برگه ‏آمده‌بودند، هر کس را که در خانه بود و از آن جمله همسرم بانو مریم فرمانفرمائیان و دخترمان بانو ‏افسانه نوری اسفندیاری و فرزند ده ساله او فیروز را هم به زندان 3000 بردند و هر کدام از ما چهار نفر ‏را در سلول‌های جداگانه جا دادند. افسانه که نمی‌دانست به سر فرزندش چه آمده است، در سلولش ‏بلند ناله می‌کرده و «فیروز، فیروز…» می‌گفته است. شکنجه‌گران این فریاد پر درد ناله را در نوار ضبط ‏کرده و آن را تکثیر کرده و نیمه‌شب دستگاه ضبط صوت را با این نوار پشت در سلول مریم می‌گذاشتند. ‏شکنجه‌گران ماه‌ها این جنایت رذیلانه را دنبال کردند.‏
مریم که از شدت درد روانی ناله‌ها و بی‌خبری از این که چه بر سر «فیروز» آمده‌است نمی‌توانست ‏بخوابد، در سلول کوچک خود راه می‌رفت و با درد زمزمه می‌کرد: افسونکم فیروز چه شده است؟
این بود نمونه‌ای از لذت بردن شکنجه گران از درد زندانیان.‏

ضمیمه: یک رو نوشت نامه‌ای که به آقای خامنه‌ای نوشتم و در آن آن‌چه بر شخص من گذاشته‌است ‏شرح داده‌ام.‏
در سفر دوم پروفسور گالیندوپول او مرا برای گفتگو دعوت کرد و من یک رونوشت از این نامه را به او ‏دادم که او آن را ضمیمه گزارش خود به شورای امنیت سازمان ملل تسلیم کرد. در این دیدار گالیندوپول ‏مریم را هم برای گفتگو دعوت کرد و خود او به‌تفصیل هر آن‌چه که بر او گذشته بود به زبان فرانسه برای ‏هیئت بازرسی تعریف کرد.‏
این را هم بگویم که این بار هیئت بازرسی سازمان ملل در یک اطاق جداگانه [دیدار] گذاشته بود و از ‏مسئولان زندان در اطاق کسی نبود ولی هم در اطاق دستگاه ضبط گذاشته بودند و هم نیز با دستگاه ‏کوچک گفتگوها را گوش می دادند. انتشار گزارش مریم در سازمان ملل این را در پی داشت که کنگره ‏سالیانه زنان دموکرات طی قطعنامه‌ای که به نمایندگی دولت ایران فرستاد از دولت آزادی فوری او را ‏خواستار گردید. به احتمال زیاد این جریان علت اساسی جابه‌جا کردن مریم و من از زندان اوین به خانه ‏امن بود. ‏
‏ امضاء – 27 خرداد 1378‏
‏—————————————————–‏
پانویس‌‌ها:‏
‏1- حمله به دفترهای سازمان جوانان و حزب هم‌زمان و در 30 تیر 1359 صورت گرفت (ر.ک. از جمله ‏‏»دنیا» نشریه سیاسی و تئوریک کمیته مرکزی حزب توده ایران، شماره 12، اسفند 1359، ص 172.‏) این تاریخ در نوشته‌ی من «با گام‌های فاجعه» در اثر لغزش تایپی 21 تیر شده‌است.‏

‏2- همان‌گونه که کیانوری در همین نوشته تأیید کرده، من تهیه‌کننده‌ی نوارهای «پرسش و پاسخ» بودم. ‏درست است که واپسین جزوه‌ی پرسش و پاسخ تاریخ 29 آبان 1361 را دارد، اما این جلسات پس از آن ‏نیز ادامه یافت و چون امکان نشر مطالب آن به‌شکل جزوه وجود نداشت، گذشته از نوار کاست، که به «گرتا» می‌رساندمشان و او تکثیرشان می‌کرد، به شکل و شمایل «تحلیل‌های ‏هفتگی» تکثیر می‌شد و در حوزه‌های حزبی توزیع می‌شد. این جلسات در 13 ‏آذر، 27 آذر، 11 دی، 25 دی، و واپسین بار در 9 بهمن نیز برگزار شد. همان‌گونه که در «با گام‌های ‏فاجعه» نوشته‌ام، من برای 23 بهمن نیز با کیانوری برای ضبط پرسش و پاسخ قرار داشتم، اما او و ‏دیگران را در 17 بهمن گرفته‌بودند، و من که نمی‌خواستم باور کنم، با وجود همه‌ی خطرها رفیق صاحبخانه را واداشتم که در ‏‏23 بهمن نیز مطابق قرار منتظر باشد.‏
داستان دفتر محل کار پورهرمزان را در دو بخش، این‌جا و این‌جا بخوانید.‏
‏3- شرمسارم از این که یک نتیجه‌گیری سطحی و غیر مسئولانه‌ی من در ذهن کیانوری و دیگران احتمال ‏زنده‌بودن قائم‌پناه را مطرح کرده‌است. من در واقع هیچ نمی‌دانم که قائم‌پناه از زندان زنده جست یا نه. در سال ‏‏1368، هنگامی که «با گام‌های فاجعه» را می‌نوشتم، در هیچ‌یک از فهرست‌های کشتگان زندان‌ها، چه ‏پیش و چه پس از تابستان 1367، نامی از قائم‌پناه نیافتم (و هنوز در هیچ فهرستی نام او نیست) و در ‏پیشگفتار جزوه نوشتم: «همه افراد نامبرده در این نوشته زیر شکنجه‌های وحشیانه و قرون وسطائی و ‏یا در اثر تیرباران به شهادت رسیده‌اند، به استثنای کیانوری، عموئی، محمدمهدی پرتوی، حسن ‏قائم‌پناه، مریم فیروز، حمید صفری، حبیب فروغیان، ژیلا سیاسی، شمس‌الدین بدیع و سیاوش ‏کسرائی.»‏ تأیید زنده‌بودن قائم‌پناه توسط «آقا مرتضی» (سعید امامی؟) می‌تواند به قصد گمراه کردن کیانوری ‏بوده‌باشد. شخصی چون قائم‌پناه آن‌چنان ارزشی برای دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی ‏نمی‌توانست داشته‌باشد که برای زنده نگاه‌داشتن و انتقال او به اروپا هزینه کنند.‏
4