۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 قسمت سوّم

نخستين سال هاي کار در اينتليجنس سرويس
در سند بيوگرافيک شاپور مي خوانيم که او پس از اتمام تحصيل در دانشگاه کمبريج (1939) کار در اداره خدمات ويژه وزارت خارجه را آغاز کرد و در فرانسه و خاورميانه و مرزهاي هند و برمه خدمت نمود و به اين دليل نشان خدمات برجسته (DSO) به وي اعطا شد.
درباره اين مقطع از زندگي شاپور سند ديگري در دست نداريم و زندگينامه رسمي شاپور مندرج در هو ايز هو، که به وسيله خود او تنظيم شده، نه تنها مطلبي را روشن نمي کند بلکه ابهام هايي مي آفريند. شاپور در هو ايز هو دارا بودن نشان خدمات برجسته و زمان دريافت آن را ذکر نکرده است. به گمان من علت اين است که نشان فوق به نظاميان اختصاص دارد و شاپور نمي خواهد خود را به عنوان يک فرد نظامي معرفي کند. شاپور در هو ايز هو تنها قبولي خود براي ادامه تحصيلات عالي در بمبئي را، پس از اتمام تحصيلات در مدرسه زرتشتيان تهران، ذکر مي کند و ادامه تحصيل در کالج هاي وستمينستر و کينگ دانشگاه کمبريج را مسکوت مي گذارد. به يقين شاپور در حوالي سال هاي 1939- 1940 در انگلستان حضور داشت زيرا اولين گذرنامه انگليسي او، به شماره 363060، صادره از لندن و متعلق به همين سال هاست.
[46] به علاوه، دو گواهينامه تحصيلي موجود است که نشان مي دهد شاپور آموزش خود را پس از دوره کمبريج ادامه داده و از سال 1940 تا ژانويه 1941 در کالج پيتمن لندن تحصيل مي کرده است. [47]



شاپور ريپورتر در زمان تحصيل در انگلستان

نمونه هايي از گواهينامه تحصيل شاپور ريپورتر در کالج پيتمن لندن تا ژانويه 1941
شاپور در هو ايز هو مشاغل خود در سال هاي 1941- 1943 را چنين ذکر کرده است: «کارمند روابط عمومي سفارت بريتانيا در تهران». [48] به عبارت ديگر، او هيچ اشاره اي به آموزش ها و مأموريت هاي خود در طي سال هاي فوق نمي کند.
بيوگرافي سر شاپور ريپورتر در هوايزهو (1993)
سرپرستي بخش فارسي راديو دهلي
شاپور ريپورتر در هو ايز هو مشاغل خود در سال هاي 1943- 1945 را «سرپرستي بخش فارسي راديو سراسري هندوستان» و در سال هاي 1945 -1948 تدريس زبان انگليسي در "کالج سلطنتي ستاد" تهران (دانشگاه جنگ) ذکر کرده است. طبق مندرجات سند بيوگرافيک ام. آي. 6، شاپور در اکتبر 1943 در اداره خدمات ويژه دهلي نو منصوب شد و بخش فارسي راديو دهلي را سازماندهي و اداره کرد، در سال 1945 به بحرين اعزام شد و در سال 1946 به چين.
ساير اسنادي که در دست ماست سير زندگي شاپور ريپورتر را در سال هاي فوق چنين ترسيم مي کند:
در مه 1943/ ارديبهشت 1322 شاپور در هتل آپولوي دهلي نو، واقع در خيابان نيکلسون، اقامت دارد. در 31 مه آجودان ژنرال ستاد کل ارتش بريتانيا در هند طي نامه اي، که به آدرس فوق ارسال شده، از شاپور مي خواهد که عطف به درخواست مورخ 19 مه 1943 او خطاب به دبير هيئت مرکزي مصاحبه، هر چه زودتر براي انجام مصاحبه به ستاد مرکزي، بلوک E اتاق شماره 42، مراجعه کند.
[49]

در 19 ژوئن 1943 يکي از دوستان شاپور به نام جک دورو [50] از يک پادگان نظامي در بمبئي به شاپور ريپورتر در هتل آپولو (دهلي نو) نامه اي مي نويسد. در اين نامه چنين آمده است: «فکر مي کنم تا به حال به تو مأموريت داده اند و اگر هنوز به ايران نرفته اي راهي آن هستي.» [51] جک دورو همدره نظامي و دوست صميمي شاپور بود که در اواخر سال 1945 در مصر به قتل رسيد.
نامه جک دورو از بمبئي به شاپور ريپورتر در دهلي (19 ژوئن 1943)


در 24-30 اوت 1943 چارلز بارنس،
[52] مدير اخبار راديو سراسري هند، نامه اي به رياست ستاد ارتش هند مي نويسد و رونوشت آن را براي شاپور ارسال مي دارد. بارنس با ارجاع به نامه مورخ 16 ژوئيه 1943 اعلام مي کند که اگر قرار است آقاي ريپورتر به دلايل اضطراري به لشکر اطلاعاتي هندوستان [53] مأمور شود و براي تصدي مسئوليت به ايران اعزام گردد، ما آمادگي داريم که او را در يک فاصله سه ماهه (که بتوانيم فرد ديگري را جايگزين وي کنيم) از خدمت در راديو مرخص کنيم. [54]

موافقت چارلز بارنس براي ماموريت شاپور در لشگر اطلاعاتي هند و اعزام اضطراري به ايران (اوت 1943)
در 6 اکتبر 1943 مدير اخبار راديو سراسري هند طي نامه اي به رياست ستاد ارتش هند، درباره انتقال شاپور به لشکر اطلاعاتي هند، خواستار دريافت پاسخ نامه مورخ 24-30 اوت 1943 (نامه قبلي) است.
[55] در ساعت 8:30 بعدازظهر 23 مارس 1944 جلسه اي با شرکت مقامات دولت حيدرآباد دکن و اعضاي يک هيئت ايراني (علي اصغر حکمت، ابراهيم پورداوود و غلامرضا رشيدياسمي) در کاخ بلا ويزتا [56] (حيدرآباد) تشکيل مي شود. کارتي در دست ماست که در آن محل جلوس شرکت کنندگان در جلسه براي اطلاع مدعوين مشخص شده است. شاپور ريپورتر يکي از اعضاي اين جلسه است. در يک ضلع ميز آقاي محمودعلي بيگ جلوس مي کند و در ضلع ديگر سروان بشيرالدين احمد. در رأس ميز (رو به در ورودي) به ترتيب افراد زير مي نشينند: آقاي عزيز احمد، آقاي وحيدالدين احمد، دوشيزه زينب حسن نوازجنگ، پروفسور ابراهيم پورداوود، خانم ال ادروس، عاليجناب شاهزاده برار، آقاي ميرعلي اصغر حکمت، خانم ميرخان، نواب زين يار جنگ بهادر، نواب عنايت جنگ بهادر، سرهنگ علي رضا. در ضلع ديگر ميز (پشت به در ورودي) به ترتيب افراد زير جلوس مي کنند: آقاي طاهر علي خان، آقاي م. احمد، دوشيزه ليلا حسن نواز جنگ، پروفسور غلام رشيد ياسمي، بيگم حسن نواز جنگ، نواب قدرت نواز جنگ بهادر، بيگم زين يار جنگ، نواب حسن نواز جنگ بهادر، خانم بشيرالدين احمد، آقاي محمد ميرخان، آقاي شاپور [ريپورتر]. [57]
در 4 اوت 1944 چارلز بارنس، مدير اخبار راديو سراسري هند، معرفي نامه عمومي صادر مي کند. در اين نامه چنين آمده است: آقاي شاپور ريپورتر مسئول واحد ايران در راديو سراسري هند براي انجام امور شخصي فوري خود به تهران سفر مي کند. از آنجا که سرعت آقاي شاپور در اين سفر و انجام هر چه سريع تر کار ايشان واجد اهميت است، سپاسگزار خواهيم بود که در اين زمينه هر نوع همکاري از نظر تسهيلات حمل ونقل غيرنظامي و نظامي انجام شود. [58]

اسناد فوق نشان مي دهد که شاپور ريپورتر در سال هاي 1943-1944 سرپرستي بخش فارسي راديو دهلي را به دست داشت و در اوت 1944 در تدارک عزيمت به محل جديد مأموريت خود بود. تصويري از شاپور ريپورتر در زمان اداره بخش فارسي راديو دهلي در دست داريم که او را در حال گويندگي در پشت ميکروفون راديو نشان مي دهد. اين تصوير در پيوست هاي ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ رسيده است.

شاپور ريپورتر تنها کسي نيست که در سال هاي جنگ دوّم جهاني در زمينه سخن پراکني و تبليغات (جنگ رواني) به زبان فارسي فعاليت داشت و به سرويس اطلاعاتي بريتانيا يا شبکه هاي پنهان مرتبط با آن وابسته بود. اولين مدير و گوينده بخش فارسي راديو لندن (بي. بي. سي.)، که در 29 دسامبر 1940/ 8 ديماه 1319 آغاز به کار کرد، حسن موقر باليوزي بوشهري است. [59] در همين زمان، بهرام شاهرخ بخش فارسي راديو برلين را اداره مي کرد. [60]
بخش فارسي راديو اسرائيل، که در آن زمان راديو بيت المقدس خوانده مي شد، نيز به وسيله همين کانون بنيانگذاري شد و اداره آن را يکي ديگر از سران فرقه بهائي و از خويشان حسن باليوزي، به نام نير افنان، به دست داشت. [61]

مأموريت در بحرين
طبق سند بيوگرافيک، شاپور ريپورتر در سال 1945 در اداره خدمات ويژه خليج فارس (بحرين) منصوب شد.
از دوران اقامت شاپور در بحرين تنها دو تصوير در دست داريم که در پيوست هاي جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ رسيده است. در يکي از اين عکس ها تنها شاپور در کسوت اعراب حضور دارد و ديگري او را با يک افسر انگليسي و يک فرد ملبس به لباس عربي نشان مي دهد.


تهران- لندن- تهران
در سال 1946 شاپور مدت کوتاهي در تهران است و سپس در لندن و باز در تهران:
در 31 مارس 1946 کارت عضويت افتخاري شاپور در انستيتوي انگليسي- ايراني (تهران) صادر شد. در پشت اين کارت شاپور نام و آدرس دو نفر را نوشته است: «آقاي حسين نمازي، شرکت شرق و خارجه، سراي کاظميه، خيابان ناصرخسرو» و «آقاي کريم آل شريف، بحرين».
[62] اين حسين نمازي احتمالاً همان حاج حسين نمازي برادر زن سيد ضياءالدين طباطبايي است. شاپور بعدها با حسين نمازي رابطه نزديک داشت. در مجموعه اسناد شاپور ريپورتر، چهار رسيد بانکي وجود دارد که نشان مي دهد شاپور طي سال هاي 1959 -1960 حدود 104 هزار دلار به حساب حسين نمازي واريز کرده است. [63]



نمونه اي از رسيد پولهاي پرداختي شاپور ريپورتر به حسين نمازي از طريق يونيون بانک سويس
در ژوئيه 1946 شاپور در لندن است و در ساختمان شماره 11 خيابان بيوفورت گاردن واقع در نايتزبريج
[64] سکونت دارد. در 8 ژوئيه آقاي دورو، [65] پدر جک دوروي فوق الذکر، طي نامه اي به آدرس فوق به شاپور اطلاع مي دهد که پسرش، جک، در پايان سال 1945 در مصر کشته شده است. [66]

در 23 اوت 1946 باب دورو، برادر جک دورو، از باکينگهام انگلستان به شاپور ريپورتر در تهران نامه اي مي نويسد. اين نامه به آدرس انستيتوي انگليسي- ايراني واقع در خيابان تخت جمشيد ارسال شده است. سند فوق نشان مي دهد که باب دورو و شاپور يک ماه قبل (ژوئيه 1946) در انگلستان با هم بوده اند و سپس شاپور از طريق يک کشور عربي (بحرين؟) راهي ايران شده است. باب دورو مي نويسد: «به جاي يک ماه به نظر مي رسد يک قرن است تو از اينجا رفته اي. از بازگشت به کشور قديمي خود راضي هستي يا اينکه هنوز به آنجا نرسيده اي؟ اميدوارم که در صحراهاي داغ گرفتار و مشغول موعظه عرب ها نباشي. در ضمن، زن هاي عرب چطور هستند؟» [67] اشاره اخير باب دورو بي دليل نيست. طبق مندرجات يکي از نامه هاي شاپور به نامزدش، آسيه آزمانوکيانس، متعلق به سال 1952، شاپور سال ها قبل با زني به نام لطيفه رابطه عاشقانه داشته است. احتمالاً اين ماجرا متعلق به دوران اقامت شاپور در بحرين است. [68]
در 19 دسامبر 1946 آقاي دورو، پدر جک و باب دورو، نامه اي از لندن براي شاپور به آدرس تهران، خيابان ارباب جمشيد، شماره 34، مي فرستد و از شاپور به خاطر دو قوطي خاوريار اهدايي او تشکر مي کند. [69]
مأموريت در هنگ کنگ و کلمبو
طبق سند بيوگرافيک ام. آي. 6، شاپور ريپورتر در سال 1946 به چين اعزام گرديد و به خاطر فعاليت چشمگيرش در انعکاس حوادث چين تقديرنامه خدمات ويژه به وي اعطا شد.
درباره اين مقطع از مأموريت هاي اطلاعاتي شاپور نيز اسنادي در دست است که نشان مي دهد شاپور تا ژوئن 1947 به بنادر هنگ کنگ (چين) و کلمبو (سيلان) تردد داشته است:
شاپور ريپورتر در اوّل مارس 1947 گذرنامه انگليسي خود را در سفارت بريتانيا در تهران تمديد مي کند. گذرنامه جديد به شماره 300397 است و در آن شغل شاپور «معلم زبان انگليسي» ذکر شده. او با اين گذرنامه در تاريخ 26 مارس 1947/ 11 فروردين 1326 از مرز خرمشهر وارد عراق مي شود و در 29 مه وارد هنگ کنگ. [70]




در 31 مه 1947 دپارتمان بهداري دولت هنگ کنگ گواهي مايع کوبي واکسن آبله به وسيله سروان شاپور ا. ريپورتر را صادر مي کند. [71]
در 9 ژوئن 1947 آقاي دورو نامه اي براي شاپور به آدرس هنگ کنگ، ساختمان پرنسس، کمپاني ح. نمازي [72] مي فرستد. او دريافت نامه اي را که شاپور از کلمبو (سيلان) ارسال داشته اطلاع مي دهد. [73] در گذرنامه انگليسي شاپور سفر او به سيلان مندرج نيست. به عبارت ديگر، شاپور از گذرنامه ديگري نيز استفاده مي کرده است.

طبق گذرنامه انگليسي شاپور، او در 18 ژوئن 1947 از هنگ کنگ خارج، در 22 ژوئن وارد کلکته و در 24 ژوئن/ 2 تير 1326 از طريق بصره و خرمشهر وارد خاک ايران مي شود.
در 25 ژوئن 1947 کمپاني م. نمازي هنگ کنگ گواهي نامه اي صادر مي کند. در اين سند، که به امضاي چارلز نيکلسون،
[74] مديرعامل کمپاني م. نمازي است، [75] گواهي شده که آقاي شاپور ريپورتر در چهارماه گذشته به عنوان مسئول مکاتبات و ترجمه در دفتر اين تجارتخانه کار کرده و اکنون قصد بازگشت به ايران را دارد. [76] اين گواهي در زماني صادر شده که يک روز از ورود شاپور به ايران مي گذرد.


در 15 ژوئيه 1947 آقاي دورو نامه اي به شاپور در تهران به آدرس خيابان ارباب جمشيد، شماره 34 مي فرستد، دريافت نامه 4 ژوئيه او را اطلاع مي دهد، از چاي خوش طعم ارسالي شاپور از سيلان تشکر مي کند و ابراز شگفتي مي کند که شاپور به اين سرعت به ايران بازگشته است. [77]

نامه آقاي دورو به شاپور ريپورتر مورخ 15 ژوئيه 1947. دورو در پاراگراف اول نامه خود از بازگشت غيرمنتظره و سريع شاپور از سيلان به تهران ابراز شگفتي مي کند.

طبق مندرجات سند بيوگرافيک ام. آي. 6، شاپور در سال 1947 به وزارت امور خارجه هند مأمور شد و در تهران در مقام دبير اوّل ارشد نخستين سفير هند در ايران خدمت کرد.
در اين رابطه نيز اسنادي در دست است. علاوه بر تصويري که از شاپور به همراه سفير هند در ايران در جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ رسيده،
[78] حکم انتصاب شاپور در مقام دبيرکل سفارت هندوستان در تهران نيز موجود است. اين سند به تاريخ 18 فوريه 1949 و به مهر و امضاي سيد علي ظاهر، سفير هند، است. [79] سند فوق به سال هاي پاياني مأموريت شاپور در سفارت هند تعلق دارد. اشتغال شاپور در سفارت هند در همين سال يا در سال بعد (1950) به پايان مي رسد.






سيد علي ظاهر، سفير هند، در کنار مصطفي سميعي، رئيس کل تشريفات وزارت امور خارجه، و اعضاي بلندپايه سفارت هندوستان (شاپور ريپورتر نفر اول در رديف دوم)

شاپور ريپورتر و ساير اعضاي سفارت هندوستان در تهران

دقيقاً نمي دانيم که شاپور ريپورتر از چه سالي تدريس در دانشگاه جنگ را آغاز کرد. شاپور در هو ايز هو مدعي است که در سال هاي 1945 -1948 به تدريس فوق اشتغال داشت. اين ادعا غيردقيق و نادرست است زيرا شاپور تا ژوئن 1947 در خاوردور بود. او در حوالي تير 1326/ ژوئيه 1947 به ايران بازگشت و احتمالاً از مهرماه همين سال، يعني از دوره اوّل ستاد، به تدريس در دانشگاه جنگ مشغول شد. نامه اي از سرلشگر عبدالله هدايت، فرمانده دانشگاه جنگ، به شاپور ريپورتر، مورخ 11 تير 1330/ 3 ژوئيه 1951، در دست است. متن سند چنين است:
آقاي شاهپور اردشيرجي
دانشگاه جنگ نسبت به کوششي که در اجراي برنامه آموزش دوره چهارم ستاد مبذول فرموده ايد سپاسگذار [کذا] است. نظر به اين که برنامه دوره پنجم ستاد از اوّل مهرماه سال جاري شروع خواهد شد، خواهشمند است آمادگي و ساعات فراغت خودتان را در بعدازظهرها براي تنظيم برنامه سال تحصيلي آينده اعلام فرماييد. ط. فرمانده دانشگاه جنگ سرلشگر هدايت
[80]

شاپور ريپورتر، استاد زبان انگليسي در دانشگاه جنگ و شاگردانش


عکس سرلشگر هدايت (ارتشبد بعدي) فرمانده دانشگاه جنگ که چنين به شاپور اهدا کرده است: «تقديم به دوست
عزيز آقاي شاهپور اردشيرجي.»

مي دانيم که شاپور ريپورتر معلم زبان انگليسي ثريا، همسر جديد شاه، نيز بود. او در سال هاي 1330-1332 به تدريس زبان انگليسي به ثريا اشتغال داشت. در سند بي تاريخ متعلق به اداره کل انتشارات و راديو، که به سال هاي اوليه پس از کودتا تعلق دارد، درباره شاپور ريپورتر چنين آمده است:

آقاي شاهپورجي خبرنگار تايمز لندن از زرتشتي هاي ايراني است ولي در هندوستان بزرگ شده. تحصيلات خود را در دانشگاه کمبريج انگلستان تمام کرده است. زبان انگليسي را بهتر از خود انگليسي ها صحبت مي کند. مدتي رئيس دارالترجمه سفارت آمريکا بود و تبعه انگليس است و با يک دوشيزه ارمني ازدواج کرده. خيلي مورد اعتماد و توجه سفارت انگليس است و در حقيقت مي توان او را مشاور سفير انگليس دانست. اعليحضرت همايوني به ايشان توجه خاص دارد و هر چند يک بار افتخار بازي تنيس با شاهنشاه را دارد و معلم زبان انگليسي والاحضرت ثريا بود. دو سه سال است فعاليت هاي بازرگاني دارد. جوان بسيار شريف باادب و ساکتي است. کم حرف مي زند و از اين جهت بيشتر به خود انگليسي ها شباهت دارد. [81]
فعل ماضي فوق نشان مي دهد که شاپور در گذشته معلم انگليسي ثريا بود. اين بايد مربوط به زماني باشد که ثريا به تازگي به همسري شاه درآمده و ضرور است که به عنوان ملکه ايران هر چه سريع تر به طور جامع با زبان انگليسي آشنا شود. (محمدرضا پهلوي در 27 بهمن 1329 با ثريا اسفندياري ازدواج کرد. ثريا از پدري بختياري و مادري آلماني و پروتستان به دنيا آمد. در آلمان بزرگ شده بود و بر زبان انگليسي تسلط کامل نداشت.)
رابطه فوق از اهميت تاريخي جدّي برخوردار است زيرا نشان مي دهد که شاپور ريپورتر در تمامي دوران دو ساله اوجگيري نهضت نفت در ايران به طور منظم و بدون ايجاد سوءظن به دربار تردد داشت و با شاه به طور مستقيم مرتبط بود.

زيرنويسها و مآخذ:
46- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 174- 175 (زيرنويس).
47- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، اسناد 1 -09- 129 الف و 1- 1 -2 -129 الف.
48- Who’s Who: An Annual Biographical Dictionary, London: A & C Black, 1993, p. 1579.
49- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1-322- 129 الف.
50- Jack Devereux
51- همانجا، سند شماره 41- 12- 3- 129 الف.
52- Charles Barns
53- Intelligence Corps (India)
54- همانجا، سند شماره 2-322- 129 الف.
55- همانجا، سند شماره 3- 322- 129 الف.
56- Bella Vista Palace
57- همانجا، سند شماره 47598.
اخيرا مجموعه اي از سفرنامه هاي علي اصغر حکمت منتشر شده است. طبق مندرجات اين کتاب، در روز پنجشنبه 18 اسفند 1322/ 9 مارس 1944 سرکنسولگري ايران در دهلي نو شاپور ريپورتر را به عنوان منشي هيئت ايراني به علي اصغر حکمت معرفي مي کند. نوشته حکمت نشان مي دهد که وي با اردشير ريپورتر آشنايي داشته است:
صبح، آقاي شاهپور، پسر مرحوم اردشير جي، که فعلاً در راديو دهلي کار مي کند و با قنسولگري مرتبط است، از طرف آقاي [علي] معتمدي [سرکنسول ايران] معرفي شد که به سمت سکرتر با ما کار بکند. جوان بامحبت و خوش اخلاقي است. چندين سال در لندن بوده و تحصيلات در اونيورسيته لندن کرده است. فعلاً چند ماه است در هندوستان مي باشد. (سيد محمد دبيرسياقي [به اهتمام]، ره آورد حکمت: شرح مسافرت ها و سفرنامه هاي ميرزا علي اصغر خان حکمت شيرازي، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1379، ج 1، ص 257)
علي اصغر حکمت در ذيل وقايع پنجشنبه 3 فروردين 1323/ 23 مارس 1944 مشروح فعاليت هاي هيئت ايراني در دومين روز اقامت در شهر حيدرآباد را بيان کرده ولي از جلسه فوق سخن نگفته است. (همان ماخذ، صص 286- 289)
58- همانجا، سند شماره 4 -322- 129 الف.
59- "تاريخ پنجاه ساله بخش فارسي راديو بي. بي. سي."، برنامه فارسي راديو بي. بي. سي، شنبه 10/ 8/ 1369.
حسن موقر باليوزي بوشهري پسر علي محمد خان موقرالدوله، از اعضاي خاندان افنان (خويشان علي محمد باب)، است که به عنوان يکي از سران فرقه بهائي و از کارگزاران مؤثر بريتانيا در ايران شناخته مي شود. موقرالدوله سال ها حاکم بوشهر بود و پس از کودتاي 3 اسفند 1299 در کابينه سيد ضياءالدين طباطبايي وزير فوايد عامه و تجارت و فلاحت شد و در همين زمان درگذشت. حسن باليوزي لقب موقرالدوله را از پدر به ارث برد و در سال هاي 1937 -1960 ميلادي رياست محفل ملّي روحاني بهائيان بريتانيا را به دست گرفت. در سال 1957 شوقي افندي (رهبر بهائيان) باليوزي را به عنوان يكي از ايادي امرالله منصوب كرد. او سازمان دهنده كنفرانس معروف بهائيان است که در سال 1342 در لندن برگزار شد و اعتراض شديد امام خميني را برانگيخت.

60- بهرام شاهرخ پسر ارباب کيخسرو شاهرخ است که با اردشير ريپورتر، پدر شاپور، پيوند نزديک داشت و در آغاز برکشيده اردشيرجي بود. در سال هاي جنگ دوّم جهاني بهرام شاهرخ به عنوان مأمور نفوذي بريتانيا در آلمان خدمت مي کرد. اين رويه در دوران جنگ اوّل جهاني نيز وجود داشت و گروهي از ايرانيان و هنديان در کسوت آلمانوفيلي در برلين به سود سرويس اطلاعاتي بريتانيا فعاليت مي کردند. در پيوست هاي ظهور و سقوط سلطنت پهلوي تصويري از شاپور ريپورتر و بهرام شاهرخ و غلامعلي وحيد مازندراني مندرج است.
61- در تاريخ 5 آبان 1319 عبدالحسين اسفندياري سركنسول ايران در فلسطين و شرق اردن به وزارت امور خارجه در تهران چنين نوشت: «...چند روز پيش بنا به احضار اداره كل اطلاعات فلسطين آقاي نير افنان از حيفا به بيت المقدس آمده و در اين سركنسولگري حاضر و اظهار داشت كه اداره نامبرده با او مذاكره نموده كه برنامه راديو را به زبان فارسي تهيه و خودش هم در راديو بگويد. نامبرده پاسخ داده شخصاً ممكن است اين كار را سرپرستي و اداره نمايد ولي نمي تواند در راديو اخبار را بگويد. از او خواسته بودند كه چند نفر ايراني پيدا كند كه بتوانند از عهده ترجمه و گفتن اخبار به زبان فارسي برآيند. نامبرده با اين كه خودش بهائي است گفته بوده ايراني مسلماني كه بتواند از عهده انجام اين كار برآيد در فلسطين نيست و من هم صلاح نمي دانم كه تمام كاركنان برنامه راديو زبان فارسي از بهائي ها باشند. بهتر اين است دو نفر شخص لايق از ايران استخدام نمايند. امروز هم از اداره راديو آگاهي دادند تاكنون كسي را پيدا نكرده اند و در اين صورت انجام برنامه راديو به زبان فارسي براي ايران و فارسي زبان هاي خاورنزديك و خاور وسطي به عهده تأخير افتاده است. به طوري كه در پيش به عرض رسانده، حقيقتا در فلسطين ايراني مسلماني كه بتواند از عهده ترجمه و گفتن اخبار در راديو برآيد نيست و اداره اطلاعات فلسطين براي انجام اين مقصود پنج كارمند لازم دارد كه در اين مدت هر قدر تفحص شده كسي به جز بهائي و يهودي پيدا نشده است.» (مرضيه يزداني [به كوشش،] اسناد مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين 1300 -1330 ش.، تهران: سازمان اسناد ملّي ايران، 1374، ص 72)
62- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 2- 77- 129 الف.
63- همانجا، اسناد 1 -6241- 129 الف، 1 -6242- 129 الف، و سند 48833.
64- 11, Beaufort Gardens, Knightsbridge, S. W. 3
65- W. C. Devereux
66- همانجا، سند شماره 47599.
67- همانجا، سند شماره 7- 29- 129 الف.
68- همانجا، سند شماره 20 -1 -3 -129 الف.
69- همانجا، سند شماره 47600.
70- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 174 (زيرنويس). مواردي که در بررسي حاضر مورد استفاده قرار گرفته و در مأخذ فوق ذکر نشده بر اساس تصوير سند است.
71- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1- 11 -3- 129 الف.
72- H. Nemazee, Princes Building, Hong Kong
73- همانجا، سند شماره 47601.
74- Charles D. Nickolson
75- کمپاني هاي م. نمازي و ح. نمازي هنگ کنگ به دو برادر به نام هاي حاج محمد حسن (متوفي حوالي 1310 ش.) و حاج محمد حسين نمازي (متوفي 1326 ش.) تعلق داشت. برادران نمازي با کمپاني هاي انگليسي و آمريکايي و يهودي و پارسي فعال در تجارت جهاني ترياک پيوند نزديک داشتند و از اين طريق ثروت هنگفتي اندوختند. بانک هنگ کنگ شانگهاي (HSBC) و شاخه ايراني آن (بانک شاهنشاهي انگليس و ايران) و کمپاني کشتيراني شبه جزيره و شرق (P&O) از مراکز عمده سرمايه گذاري اين شبکه بوده و هست. رکن زاده آدميت مي نويسد: «حاج محمد حسن نمازي از شيراز به هنكانگ... رفت و در آنجا به تجارت مشغول شد و بتدريج كارش رونق يافت و چند كشتي بازرگاني خريد كه نام دو فروند آن به خاطر دارم و آن زياني و احمدي بود. و اين كشتي ها بين هنكانگ و بنادر جنوب ايران و بصره آمدوشد مي كردند و مال التجاره از آن بندر به ايران و از ايران و بصره به بمبئي و هنكانگ مي بردند. و نمازي بيشتر صادرات ايران را ترويج مي كرد و ترياك محصول ايران را به چين مي برد. و شنيدم كه امتياز استخراج طلا از معدني در نزديكي هنكانگ از دولت انگليس گرفته بود و گاهگاه مي ديدم كه شمش طلا به شيراز مي فرستاد.» (محمدحسين ركن زاده آدميت، دانشمندان و سخن سرايان فارس، تهران: اسلاميه- خيام، 1337، ج 2، صص 406 -407) حاج محمد نمازي پسر حاج محمد حسن و سناتور مهدي نمازي پسر حاج محمد حسين است. در سال هاي جنگ اوّل جهاني محمد نمازي، در شراکت با آقا جان کليمي (نياي خاندان کهن صدق)، "رشن دار" (سررشته دار) قشون انگليس در جنوب ايران بود. در سال هاي جنگ دوّم جهاني مهدي نمازي، در شراکت با ماير عبدالله (يهودي بغدادي)، پيمانکار ارتش ايالات متحده آمريکا در ايران بود. محمد و مهدي نمازي از فراماسون هاي متنفذ ايران نيز بودند. تصاويري از محمد نمازي در کسوت ماسوني به همراه ساير اعضاي لژ روشنايي در ايران در کتاب اسماعيل رائين (فراموشخانه و فراماسونري در ايران، ج 3، صص 131، 133) مندرج است. به دليل همين پيوندهاي ديرين و ريشه دار با شبکه مقتدر و جهانشمول فوق است که بيل کلينتون، رئيس جمهور پيشين ايالات متحده آمريکا، در پايان سال 1998 ميلادي يکي از اعضاي اين خاندان به نام حسن نمازي را به عنوان سفير آمريکا در آرژانتين منصوب کرد.
76- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1- 625- 129 الف.
77- همانجا، سند شماره 23- 6 - 3-129 الف.
78- در زمان تدوين جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوي در شرح تصوير فوق به اشتباه نوشتم: «شاپور ريپورتر و رئيس جمهور هندوستان در مراسم بازديد او از ايران.» اين نوشته غلط است. در اين تصوير در صف اوّل سيد علي ظاهر، سفير هندوستان، به همراه مصطفي سميعي، رئيس تشريفات وزارت امور خارجه ايران، ديده مي شوند و شاپور و دو مقام هندي سفارت هند در صف دوّم حضور دارند.
79- همانجا، سند شماره 1 -323- 129 الف.
80- همانجا، سند شماره 1- 324- 129 الف.
81- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 188.
قسمت چهارم

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 قسمت دوّم

سِر شاپور ريپورترو کودتاي 28 مرداد 1332
قسمت دوّم
سند بيوگرافيگ شاپور ريپورتر در ام. آي. 6
اولين سندي که معرفي مي شود، سند بيوگرافيک شاپور ريپورتر در سرويس اطلاعاتي بريتانيا (MI6) است که سير زندگي شاپور و مسئوليت هاي او را بيان مي دارد. [33]
در رابطه با اين سند دو توضيح ضرور است:
اوّل: سند فوق دو برگ تايپي است فاقد سر برگ و مهر و امضا که در آن زندگينامه مختصر شاپور بيان شده است. اين رويه اي است که در سرويس هاي اطلاعاتي مرسوم است و، به دلايل امنيتي، معمولاً، بجز در موارد خاص و ضرور و از جمله در مکاتبات رسمي اداري، اسناد مهم بدون سربرگ و امضا و هر نوع علامت ديگر تنظيم مي شود. براي اين که مقايسه اي به دست دهم، به يک سند داخلي سيا در رابطه با کودتاي 28 مرداد 1332 استناد مي کنم. اين سند، صفحه اوّل تاريخچه عمليات کودتاي 28 مرداد است که به وسيله دکتر دونالد ويلبر براي آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) تهيه شده است. سند فوق از مشخصات ظاهري مشابه با سند بيوگرافيک شاپور ريپورتر برخوردار است.
تصويرصفحه اول تاريخچه کودتا منسوب به دونالد ويلبر

دوّم: سند بيوگرافيک شاپور فاقد تاريخ است ولي با بررسي دقيق مي توان زمان تنظيم آن را مشخص کرد:
1- در آغاز سند، درجه شاپور ريپورتر «سرتيپ» ذکر شده است. تصويري از شاپور در لباس نظامي ارتش بريتانيا در دست است که در پشت آن شاپور با دستخط خود زمان برداشتن اين عکس را سال 1969 ميلادي ذکر کرده است. اين تصوير را در پيوست هاي جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوي (در کنار عکس لرد ويکتور روچيلد) منتشر کرده ام. در اصل عکس درجه سرهنگ تمامي شاپور به وضوح نمايان است. بنابراين، سند بيوگرافيک شاپور به بعد از برداشتن اين عکس تعلق دارد يعني مربوط به زماني است که شاپور به درجه سرتيپي ارتقا يافت.

شاپور ريپورتر در لباس نظامي ارتش بريتانيا با درجه سرهنگ تمامي (1969)

2 - در سطر اوّل سند بيوگرافيک، شاپور به عنوان دارنده «نشان خدمات برجسته» (DSO) معرفي شده است. اين رويه رسمي در بريتانياست که نشان هاي اشخاص را بعد از نام ذکر مي کنند. پس، سند فوق به زماني تعلق دارد که شاپور هنوز «نشان امپراتوري بريتانيا» (OBE) را دريافت نکرده، يعني به عضويت طريقت امپراتوري بريتانيا در نيامده، و به رده بالاتر، يعني شهسواري طريقت امپراتوري بريتانيا (KBE)، نيز ارتقا نيافته است.

شاپور در 11 نوامبر 1969/ 19 آبان 1348 در کاخ باکينگهام نشان امپراتوري بريتانيا را از ملکه اليزابت دوّم دريافت کرد.
فرمان عضويت شاپور ريپورتر درطريقت امپراتوري بريتانيا به امضاي ملکه اليزابت دوم (بالاي صفحه) و امصاي پرنس فيليپ استاد اعظم فرقه فوق (پايين صفحه)، مورخ 11 نوامبر 1969

3 - مقايسه فوق روشن مي کند که شاپور ريپورتر در اوايل سال 1969 درجه سرهنگي داشت، اندکي بعد به درجه سرتيپي ارتقا يافت و در نوامبر 1969/ آبان 1348 نشان امپراتوري بريتانيا (OBE) را دريافت کرد. بنابراين، زمان تنظيم سند بيوگرافيک شاپور را بايد در بهار يا تابستان 1969/ 1348 دانست. طبق رويه متعارف، اين بيوگرافي براي ارائه به دربار بريتانيا و طي مراحل مقدماتي اعطاي نشان امپراتوري بريتانيا تنظيم شده و به اين دليل نسخه اي از آن در اختيار شاپور قرار گرفته است.
[ترجمه سند]
تاريخچه مختصر زندگي سرتيپ شاپور ا. ريپورتر، دارنده نشان خدمات برجسته
[34]
متولد ايران (تهران) در سال 1920، پسر مرحوم سِر اردشيرجي ريپورتر داراي نشان KCBE (بارونت) و ليدي شيرين بانو.
[35]
در کالج هاي وستمينستر و کينگ دانشگاه کمبريج تحصيل کرد و در سال 1939 با درجه عالي در دروس علوم سياسي، تاريخ، زبان و ادبيات انگليسي فارغ التحصيل شد. در زمان فارغ التحصيلي از سوي رياست دانشگاه براي کار در اداره خدمات ويژه
[36] وابسته به وزارت امور خارجه پيشنهاد شد.
او در فرانسه، خاورميانه و در مرزهاي هند و برمه با پشتکار خدمت کرد و به اين دليل مورد تقدير کتبي قرار گرفت و به دريافت نشان خدمات برجسته مفتخر شد.
در اکتبر 1943 در اداره خدمات ويژه دهلي نو منصوب شد و در آنجا راديو فارسي را براي ايران و افغانستان سازماندهي و اداره کرد.
در سال 1945 در اداره خدمات ويژه خليج فارس (بحرين) منصوب شد و يک سال بعد به چين اعزام گرديد که در آنجا به خاطر [فعاليت چشمگيرش در] انعکاس حوادث به دريافت تقديرنامه خدمات ويژه نائل آمد.
در سال 1947 به وزارت امور خارجه هند مأمور شد و در تهران در مقام دبير اوّل ارشد نخستين سفير هند در ايران خدمت کرد.
در دوران بحران نفت و براي يک دوره سه ساله به وزارت امور خارجه ايالات متحده آمريکا مأمور شد و در مقام مشاور سياسي هندرسون، سفير کبير، خدمت کرد. او در تمامي دوراني که به سرنگوني مصدق انجاميد مسئوليت عمليات در صحنه
[37] را به عهده داشت. در اين دوران، او همچنين در دانشکده سلطنتي ستاد [دانشگاه جنگ] در تهران تدريس مي کرد و گزارشگر تايمز (لندن)، يو. اس. ريپورت اند ورلد نيوز [38] و ساير روزنامه ها بود.
در پايان مأموريت او در سفارت ايالات متحده آمريکا، وزارت امور خارجه ايالات متحده به پاس «خدمات درخشان» آقاي ريپورتر «به اهداف مشترک» [آمريکا و بريتانيا] مقام عضويت دائمي وزارت امور خارجه و شهروندي ايالات متحده را به او اعطا کرد.
او به درجه سرهنگ تمامي ارتقا يافت و در مقام افسر رابط [سرويس اطلاعاتي بريتانيا] با اعليحضرت شاه [
39] منصوب گرديد. در اين سمت توانمندي وي سهم بزرگي در پيوندهاي مستقيم و بسيار مهم و حياتي [40] سرويس [اطلاعاتي بريتانيا] با شاه داشت.
هر چند سرتيپ ريپورتر، داراي نشان خدمات برجسته، غالباً از لندن و واشنگتن ديدن مي کند، ولي همچنان مورد اعتماد پايدار شخص شاه در تهران است؛ در شهري که وي با تشخّص فراوان در آنجا خدمت مي کند. او مشاور اصلي رئيس [اينتليجنس سرويس بريتانيا] در امور مربوط به ايران و شاه است. او به دليل پيوندهاي قومي و ديني اش با ايران براي تصدي اين مسئوليت بسيار خطير واجد شايستگي فراوان است. او متأهل و داراي دو فرزند است.

سرگرمي: او چند کتاب درباره اصطلاحات انگليسي- فارسي تأليف کرده است.

.بيوگرافي مختصر شاپور ريپورتر در ام. آي6
سند بيوگرافيک شاپور از اهميت تاريخي فراوان برخوردار است به ويژه در آنجا که جايگاه شاپور را در مقام رئيس
عمليات داخلي (عمليات صحنه) در طرح مشترک سيا و ام. آي. 6 براي کودتاي 28 مرداد 1332 بيان مي دارد. با اتکا بر اين سند امروزه ما مي توانيم ابعاد ناشناخته و جديدي از کودتاي 28 مرداد را ترسيم کنيم. در طرح کودتا، که آمريکايي ها نام رمز "عمليات تي. پي. آجاکس" [41] و انگليسي ها نام "عمليات چکمه"[42] را بر آن نهاده بودند، کرميت روزولت از سوي سيا و کريستوفر وودهاوس از سوي ام. آي. 6 مسئوليت عالي داشتند. اين دو مسئولين منطقه و ايران در سرويس هاي اطلاعاتي متبوع خود بودند و به دليل اهميت عمليات کودتا طي يک دوره کوتاه در ايران مستقر شدند. معهذا، مسئوليت مستقيم اين عمليات مشترک را در ايران سرهنگ دوّم شاپور ريپورتر به عهده داشت و اين نکته اي است که در اسناد و کتب و مقالاتي که تاکنون درباره کودتا منتشر شده ناگفته مانده است. تنها استثنا خاطرات وودهاوس است که در آن اشاره اي کوتاه به نقش شاپور ريپورتر شده است. وودهاوس مي نويسد:
[رابين] زهنر همچنين يک پارسي اهل بمبئي را که همشاگردي شاه بود
[43] به من معرفي کرد. اگر چه در آن موقع او آدم مهمي نبود ولي بعدها به واسطه خدماتي که براي ما انجام داد به لقب سر شاپور ريپورتر مفتخر شد. [44]
در زمان تدوين ظهور و سقوط سلطنت پهلوي درباره اين گفته وودهاوس داوري زير را به دست دادم:
اين جمله وودهاوس تصادفي درز نکرده... و در چارچوب مجموعه اطلاعات انحرافي قابل ارزيابي است که به منظور منحرف ساختن توجه... از نقش و اهميت شاپورجي انتشار يافت. اين اطلاع انحرافي چنين القا مي کند که گويا شاپورجي عامل بومي کم اهميتي در ام. آي. 6 بود که ارتباطات وي از طريق رابين زهنر تأمين مي شد.
[45]
سند بيوگرافيک شاپور ريپورتر صحت ارزيابي نگارنده را به اثبات رسانيده و نقش برجسته او را در عمليات کودتا مسجل مي سازد
.
تصويري از شاپور ريپورتر که بوسيله يک نقاش در دهه 1320 ترسيم شده است.
***********************
زيرنويسها و مآخذ:
33- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 1- 32 - 129 الف، صص 47113- 47114.
34- Distinguished Service Order (D.S.O.)
نشان نظامي ارتش بريتانيا كه به خاطر خدمات عملياتي برجسته اعطا مي شود.
35- احتمالاً تنظيم کننده سند اشتباه کرده و منظور او شهسوار فرمانده امپراتوري بريتانيا(Knight Commander of the British Empire) است که نام اختصاري آن KBE است نه KCBE. شاپور ريپورتر نيز بعدها، در سال 1973، به اين مقام دست يافت و شهسوار فرمانده طريقت امپراتوري بريتانيا شد.بارونت رده اي است در ميان لرد (بارون) و شهسوار (شواليه)، و به اين دليل دارندگان اين عنوان در مجلس لردها عضويت ندارند. بارونت بر تمامي رده‏هاي شهسواري، بجز شهسوار بند جوراب (شواليه گارتر)، برتري دارد. بارونت ها، مانند شواليه ‏ها، با عنوان "سِر" شناخته مي ‏شوند و زنان ايشان "ليدي" خوانده مي شوند. اين عنوان در 22 مه 1611 در زمان جيمز اول استوارت پديد شد. علت پيدايش آن نياز مالي دربار بريتانيا بود كه آن را به فروش القاب و مناصب درباري از يكسو و تحركات شديد ماوراء بحار از سوي ديگر وادار کرد.
36- Special Duty
37-Field Operations
38- US Report and World News
39- Liaison Officer
40- vitally important links
41- Operation TP- Ajax
42- Operation Boot
43- چنانکه در ظهور و سقوط سلطنت پهلوي نيز متذکر شده ام، ادعاي همشاگرد بودن شاپور ريپورتر و شاه صحت ندارد.
44-کريستوفر م. وودهاوس، عمليات چکمه، ترجمه فرحناز شکوري، تهران: انتشارات نور، 1367، صص 20 -21.
45- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 178- 179 (زيرنويس).

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332 قسمت اوّل

سِر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332
قسمت اوّل
سِر شاپور ريپورتر اکنون 81 ساله است.
[1] از زمان تدوين زندگينامه او و پدرش، سِر اردشير ريپورتر،[2] تا به امروز قريب به 12 سال است که براي شناخت جامع تر و دقيق تر اين دو شخصيت مرموز و مؤثر تاريخ معاصر ايران تلاش مي کنم. حاصل کار بيش از يکهزار برگ سند است که در مجموع از ارزش تاريخي يگانه برخوردار مي باشد. اين مجموعه در ايران به دست آمد. در سال هاي 1371 -1372 دو سفر به هند و انگلستان کردم و به اين يقين رسيدم که در مراکز اسناد دو کشور فوق، از طرق معمول، نمي توان به اسنادي قابل اعتنا دربارۀ شاپور ريپورتر و پدرش دست يافت. [3]
با توجه به اين تلاش طولاني، بديهي است که امروزه اطلاعات من درباره اين پدر و پسر دقيق تر و مستندتر از سال 1369، زمان تدوين ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، باشد.[4] بر اين اساس، مي کوشم تا گزارشي مستندتر از گذشته و مبتني بر يافته هاي جديد خود به دست دهم.
من و شاپور ريپورتر
در بررسي حاضر به معرفي تعدادي از مهم ترين اسناد شخصي شاپور ريپورتر خواهم پرداخت. منظورم از «اسناد شخصي» مجموعه اي است که در زمان انقلاب در خانه شاپور موجود بود و اکنون بخش مهمي از آن در مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران نگهداري مي شود.
اسناد شاپور ريپورتر قطعاً همه اسناد شخصي او نيست. بررسي من در مجموعه فوق روشن مي کند که شاپور بخشي از مهم ترين اسناد خود را به جاي ديگر، و شايد به لندن، انتقال مي داده است. معهذا، در مجموعه موجود نيز اسنادي را مي توان يافت که بسيار بااهميت است ولي به رغم حوادث واپسين ماه هاي پيش از پيروزي انقلاب شاپور آن را در خانه خود حفظ کرد و به فکر از ميان بردن يا انتقال آن به جاي ديگر نيفتاد. علت اين بي توجهي روشن نيست. شايد شاپور، مانند بسياري کسان ديگر، پيروزي سريع انقلاب را پيش بيني نمي کرد و همين امر سبب شد که مانند ديگران غافلگير شود. به طور مستند مي دانيم که او تا حدود سه ماه قبل از پيروزي انقلاب به ثبات حکومت پهلوي اطمينان داشت. اين اطمينان را از نامه او به ديويد اون، وزير خارجه وقت بريتانيا، مي توان دريافت که در آن از «اکثريت خاموش» حامي شاه سخن گفته است. اين نامه به تاريخ 24 اکتبر 1978 است يعني به 107 روز قبل از پيروزي انقلاب تعلق دارد.
[5] احتمال ديگري را نيز مي توان مطرح ساخت: شايد شاپور چنان درگير جابجايي و انتقال اسناد بسيار مهم و سرّي سرويس اطلاعاتي بريتانيا در تهران بود که به کلي اسناد شخصي خود را فراموش کرد.

نامه سر شاپور ريپورتر به دکتر ديويد اون وزير خارجه بريتانيا (24 اکتبر 1978) در حمايت از محمدرضا پهلوي
[ترجمه نامه سر شاپور ريپورتر به دکتر ديويد اون]
دکتر ديويد اون، وزير امور خارجه،وزارت امور خارجه و کشورهاي مشترک المنافع،لندن، S.W.1
24 اکتبر 1978
دکتر اون عزيز، [به خط شاپور، بقيه متن تايپي است]
من، به عنوان فردي که در سي سال گذشته نقشي بيش از يک ناظر بي طرف در روابط انگليس و ايران داشته ام، به خود جرئت مي دهم تا اظهارات زيرين را درباره اعلام حمايت اخير شما از شاه، که در 22 اکتبر 1978 در تلويزيون نشان داده شد، بيان دارم.
اين اظهار شما که تداوم حکومت شاه، به رغم کاستي هاي آن در زمينه حقوق بشر، به سود غرب است به مخالفان سياسي او اجازه مي دهد که اعلام کنند و ديگران نيز ادعا کنند که شاه در واقع يک دست نشانده انگليس و آمريکاست. مسلماً اين امر صحيح نيست. شاه ايران را در اردوگاه غرب قرار داد تنها به اين دليل که او اين امر را بهترين راه براي تأمين منافع مردم خود و استقلال آنها مي دانست.
من احتمال "سقوط" او را نزديک نمي بينم. مردم ايران در حالي که خواستار آنند که استقرار دمکراسي را در کشور خود ببينند، اکثريت عظيم آنان، که تاکنون خاموش بوده اند، دمکراسي را با حاکميت توده عوام و عوامفريبان يکي نمي دانند. به گمان من، اين بخش از مردم در آينده اي نه چندان دور صداي خود را به گوش خواهند رسانيد. بي ترديد، شاه بايد خود را براي حکمراني به شيوه يک پادشاه مشروطه، و نه يک حکمران نزديک به مستبد، آماده سازد. بهرروي، ايرانيان، به عنوان يک ملت، دمکراسي و سلطنت را دو پديده مغاير با هم نمي دانند.
ارادتمند [به خط شاپور] [امضا]شاپور ا. ريپورتر

پاسخ ديويد اون به سر شاپور ريپورتر (25 اکتبر 1978)

[ترجمه پاسخ ديويد اون]
وزارت امور خارجه و کشورهاي مشترک المنافعلندن SW1A 2AH
25 اکتبر 1978
سِر شاپور ريپورتر عزيز [به خط منشي اون، بقيه متن تايپي است.]
وزير امور خارجه و کشورهاي مشترک المنافع از من خواست تا از شما به خاطر نامه مورخ 24 اکتبرتان درباره ايران تشکر کنم. به نظريات شما توجه خواهد شد.
ارادتمند [به خط ترنر] [امضا] مارگارت ترنر (دوشيزه) منشي خصوصي

از شاپور ريپورتر تاکنون اثري قابل اعتنا که مشتمل بر خاطرات يا اسناد او و پدرش باشد منتشرنشده بجز کتابي کم حجم و با نام مستعار که درباره آن سخن خواهم گفت. زماني شاپور به يکي از پژوهشگران ايراني مقيم لندن گفته بود: «به دليل مقررات حاکم بر مأموران اطلاعاتي بريتانيا قادر به انتشار خاطرات خود نيستم. حتي مجله لايف حاضر شده خاطراتم را به مبلغ پانصد هزار پوند خريداري کند ولي اجازه فروش آن را نداده‏ اند.» شاپور ريپورتر سرتيپ يا سرلشکر بازنشسته اينتليجنس سرويس بريتانيا (MI6) است. او در سال 1969 م./ 1348 ش. درجه سرتيپي گرفت و تا زمان پيروزي انقلاب همچنان مأمور شاغل ام. آي. 6 در ايران و افسر رابط اين سازمان با شاه بود. بنابراين، احتمالاً وي به درجه سرلشگري نيز ارتقا يافته است. اين توضيح اجمالي روشن مي کند که شاپور ريپورتر شخصيت بسيار مهم و مؤثري در تحولات ايران بوده و خاطرات و اسناد او از اهميت فراوان و منحصربه فرد تاريخي برخوردار است. نگرانم که با مرگ شاپور بخش مهمي از اسرار تاريخ معاصر ايران براي هميشه يا براي مدتي طولاني دفن شود. انگيزه من براي انتشار گزارش حاضر همين دل نگراني است. اميد دارم که شايد شاپور در واپسين سال هاي حياتش سکوت طولاني خود را بشکند و واکنشي مکتوب به اين گزارش نشان دهد؛ واکنشي که از ارزش تاريخي برخوردار باشد. اگر هم چنين نشد وظيفه ام را انجام داده ‎ام.
در اواخر سال 1374 شاپور ريپورتر با مراجعه به سفارت ايران در لندن خواستار ملاقات با من شد. او گفت که در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي مطالب درست در کنار مطالب مخدوش وارد شده و وي جايگاهي چنان رفيع در حوادث سال هاي سلطنت پهلوي دوّم نداشته است. شاپور اعلام کرد که حاضر است با من ديدار کند و در پيرامون مطالب مندرج در کتاب فوق به بحث بپردازد. اين رويه اي است که شاپور در قبال مطالب مندرج در ظهور و سقوط در پيش گرفته است. او منکر عضويت در سازمان اطلاعاتي بريتانيا نيست ولي مي کوشد خود را افسري بازنشسته و پير جلوه دهد که در مهم ترين تحولات دوران پهلوي دوّم، به ويژه کودتاي 28 مرداد 1332، نقش نداشته و به تبع آن در حوادث پس از انقلاب نيز مؤثر نبوده است. اين ادعاي شاپور براي من، به عنوان محققي که سال ها با اسناد شاپور زيسته ام، پذيرفتني نبوده و نيست. شاپور شخصيتي معمولي نيست و لذا نمي توان نقش و جايگاه او را در حوادث ايران، چه پيش و چه پس از انقلاب، کم اهميت شمرد. در تاريخ 30 فروردين 1375 نامه اي به سفارت ايران در لندن فرستادم، ديدار با شاپور را پذيرفتم و آن را منوط به دو شرط کردم: اوّل، موضوع مباحثه در زمينه نقش اردشير ريپورتر (پدر شاپور) در تحولات دوران قاجاريه، انقلاب مشروطه، حوادث دوران احمد شاه و صعود و تحکيم سلطنت پهلوي و نيز نقش شاپور در حوادث مهم دوران محمدرضا پهلوي باشد. دوّم، «مباحث مطروحه در اين ديدارها در صورت نياز به شکل مقبول مورد توافق طرفين مورد استفاده قرار گيرد.» منظورم استفاده تحقيقي و در صورت موافقت شاپور انتشار متن آن بود. تاکنون هيچ پاسخي از آقاي ريپورتر دريافت نکرده ام.
سايه روشن هايي از زندگي شاپور ريپورتر
در سال 1377 کتابي مرموز و قابل تأمل در تهران منتشر شد با عنوان به دام افتاده: بزرگ ترين رويارويي جاسوسي شرق و غرب در تهران. [6] اين کتاب حاوي بخشي از خاطرات يک مأمور اطلاعاتي بريتانيا در ايران است و ماجراي ستيز او با مأموران مخفي شوروي در سال 1354. هر چند نويسنده نام مستعار "آرين رنجي شري" را بر خود نهاده، ولي مطالعه کتاب خواننده مطلع را «با قاطعيت» به اين نتيجه مي رساند که «مؤلف کسي جز شاپورجي ريپورتر فرزند اردشيرجي نيست.» [7]
سر اردشير ايدلجي ريپورتر
شاپور به نگارش علاقمند است و در اين زمينه توانا. گواه آن فرهنگ اصطلاحاتي است که در سه کتاب منتشر کرده[8] و نيز برخي جزوه هاي پرمحتواي محرمانه و منتشرنشده که از او در دست است. در سال هاي 1320 و 1330، شاپور در عرصه تدوين و انتشار کتب و جزوات ضد کمونيستي فعال بود. در آن زمان تبليغات و انتشارات ضد کمونيستي و از جمله "جعليات" بخش مهمي از فعاليت سرويس هاي اطلاعاتي غرب را در ايران تشکيل مي داد. از معروف ترين اين متون جعلي بايد به نگهبانان سحر و افسون، خاطرات کينياز دالگورکي و خاطرات ابوالقاسم لاهوتي اشاره کرد. چنانکه معروف است، خاطرات لاهوتي تقرير شاپور و تحرير علي جواهرکلام است. [9] اخيراً اعلام شد که انتشار ترجمه فارسي دکتر ژيواگو، خاطرات لاهوتي و کتاب کمونيسم جهاني کار ام. آي. 6 بوده و رايزن فرهنگي سفارت بريتانيا و گروه نويسندگاني که زير نظر او کار مي کردند رابط و عامل اين اقدام بودند. [10]
احتمالاً شاپور علاقمند است که خاطرات خود را منتشر کند ولي، همانگونه که خود گفته، قوانين مربوط به رازداري مأموران اطلاعاتي بريتانيا او را محدود مي کند. در اسنادي که منتشر خواهم کرد با ميزان و ابعاد اين سرّيت و رازداري آشنا خواهيم شد. لذا، به نظر مي رسد که او با نام مستعار "آرين رنجي شري" قلم به دست گرفته و بخش اندکي از خاطرات خود را به گونه اي نگاشته که آميزه اي از واقعيت و خيال باشد؛ بدينسان هم ميل خود را اندکي برآورده سازد و هم مقرراتي را که يک عمر بدان پايبند بوده پاس دارد.
"آرين رنجي شري" در سال 1917 در تهران به دنيا آمد. تولد شاپور در سال 1921 است. اين از معدود تفاوت هايي است که ميان زندگينامه نويسنده "مجهول الهويه" فوق و شاپور ريپورتر وجود دارد. ساير مختصات خانوادگي "آرين رنجي شري" بسيار به شاپور شبيه است:
خانواده "رنجي شري" نيز چون خانواده ريپورتر به طايفه پارسي هند تعلق دارد: اجداد پدرش قرن ها پيش از ايران مهاجرت کرده و به هندوستان رفته ‏اند.
[11] نام مستعار "آرين" ارجاعي است به همين پيوند پارسي؛ يعني تعلق به گروهي که خود را ايرانيان اصيل و از تبار "آريايي خالص" مي دانند. [12] پدر "آرين" نيز، چون پدر شاپور، مأمور اطلاعاتي بريتانياست که پيش از تولد وي از هندوستان به ايران مهاجرت کرده. [13] پدر "آرين" نيز، چون پدر شاپور، از اعضاي لژهاي ماسوني اوايل سده بيستم ميلادي در ايران است که در شکل‏ گيري وقايع انقلاب مشروطيت و نيز در صعود رضا خان به قدرت نقش مهمي ايفا کرد. [14] "آرين رنجي شري" مي نويسد: «در حاشيه يک فعاليت اطلاعاتي زاده شدم. اگر نه علت زاده شدن، حداقل ترتيب پرورده شدنم را الزامات اطلاعاتي شکل داده بود.» [15] و نيز: «پدرم به تمام نقاط ايران سفر مي‏ کرد. او عامل اطلاعاتي ارشدي بود که حتي زندگي همسر و فرزند خود را نيز به اطلاعات آلوده بود. کسي جز افراد معتمد او نبايد از اين که من پسر اويم اطلاع مي‏ يافتند.» [16] به گفته "رنجي شري" ، تربيت او را الزامات اطلاعاتي پدرش تعيين مي ‏کرد که توسط افرادي که مأمور تربيت او بودند دنبال مي ‏شد.[17] اردشير ريپورتر نيز چنين توجهي به تربيت پسر کوچکش (شاپور) داشت؛ او را به عنوان جانشين خود تربيت مي کرد و به اين دليل است که در وصيت نامه اش (نوامبر 1931) خواست که خاطراتش حداقل 35 سال پس از مرگش در اختيار فرزندش، شاپورجي، قرار گيرد.[18]


صفحه اول خاطرات سر اردشير ريپورتر که طي آن پسر کوچکش، شاپور، را به عنوان وارث اطلاعاتي خود تعيين نموده است.
اردشير به اين ترتيب شاپور را به عنوان وارث اطلاعاتي خود تعيين کرد نه دو پسر بزرگ تر: جمشيد و ايدلجي را. پدر "رنجي شري" در سال 1931 از دنيا مي ‏رود. در اينجا نيز کمي تفاوت ميان سال مرگ پدر "رنجي شري" و پدر شاپور ريپورتر وجود دارد: اردشير ريپورتر در 23 فوريه 1933 در تهران درگذشت. "رنجي شري" ماندگارترين خاطره خود از پدر را سفر به ميان ايل قشقايي به همراه او عنوان مي‏ کند.
[19]

اردشير ريپورتر و سران طايفه زرتشتي در باغ ارباب جمشيد (پارک جمشيديه کنوني)

پس از مرگ پدر، خانواده "رنجي شري"، بي آن که خود مطلع باشند، تحت حمايت حسينقلي خان نواب و ساير دوستان پدر قرار مي ‏گيرند و ترتيبات لازم براي آسايش و پرورش آنها فراهم مي‏ شود. مي دانيم که حسينقلي خان نواب از نزديک ترين دوستان اردشير ريپورتر بود و اردشير در خاطراتش از او با عنوان «دوست مشفقم» ياد کرده است.
[20]

حسينقلي خان نواب (ايستاده) و سيد حسن تقي زاده (نشسته)، اعضاي لژ بيداري ايران و دوستان سر اردشير ريپورتر

به اشاره حسينقلي خان نواب، دايي "رنجي شري" به عنوان کارمند يک شرکت تجاري انگليسي در تهران مشغول مي شود. "آرين رنجي شري" مي نويسد: «از نظر مالي مشکلي نداشتيم و بنظرم مي ‏رسيد از جنبه امنيت نيز دستي ناپيدا زندگي ما را تضمين مي ‏کند. افرادي ناشناس مواظب ما بودند.»
[21] و «در زندگي ما همواره سايه‏ هايي حس مي‏ شد که صاحبان آن به چشم نمي‏ آمدند. آدم‏ هايي که تأثير زياد روي زندگي ما داشتند و به اصطلاح ايراني ‏ها سايه ‏شان روي سرمان بود، اما هرگز آنها را نمي ‏ديديم.» [22]

تصوير سمت راست: مادر شاپور و فرزندانش، تصوير سمت چپ: شاپور و خواهران و برادرانش

تصديق نامه شش ابتدايي شاپور ريپورتر
او سرانجام پي مي ‏برد که حامي مالي او شوهر خواهر ناتني ‏اش (پسر يک بانکدار ثروتمند) است و اين نتيجه مأموريتي است که به وي محول شده نه اداي تکليف نسبت به خانواده. [23] اين «بانکدار ثروتمند» بايد ارباب جمشيد جمشيديان باشد و پسر او همان رستم جمشيديان، داماد اردشير ريپورتر، است که بعدها (6 آذر 1331) از شهود ازدواج شاپور ريپورتر بود. "آرين" همچنين پي مي‏ برد که حاميان ديگري نيز داشته که بر اساس يک وظيفه برادرانه ماسوني از او و خانواده‏ اش حمايت مي‏ کردند. [24] "آرين" بعدها، در سال ‏هاي جنگ دوّم جهاني، با حسينقلي خان نواب آشنا مي ‏شود [25] و از او مي ‏شنود که «در اين مدت ما، طبق وظيفه خود در برابر پدر شما، از دور مواظب بوديم که با مشکلي روبرو نشويد.» [26] در اين زمان، دوستان پدر در تهران به سراغ "رنجي شري" مي آيند و از او مي خواهند که براي ادامه راه پدر با آنان همکاري کند و به منظور مبارزه با آلماني‏ ها و کمک به متفقين به ميان ايل بختياري برود. آنان مأموريت داشتند با يک سازمان مخفي، که قرار بود به فرماندهي ژنرال سِر مک کالين گابينز تشکيل شود، همکاري کنند. [27]


سر اردشير ريپورتر، ميرزا نصرالله بهشتي واعظ (ملک‌المتکلمين) و پسر ‏ملک‌المتکلمين (مهدي ملک‌زاده).

"آرين رنجي شري" در ماه هاي پاياني جنگ دوّم جهاني، در سال 1944، از ايران خارج مي شود، براي طي يک دوره عالي اطلاعاتي به هند و اروپا مي رود و پس از 13 سال، در 1957 به ايران بازمي گردد. مأموريت او ايجاد يک شبکه فوق العاده سرّي در تهران براي مبارزه با مأموران مخفي شوروي است. به نوشته "رنجي شري"، در اين زمان تهران دومين مرکز مهم فعاليت هاي اطلاعاتي و جاسوسي، پس از بيروت، بود.
[28] در اينجا نيز زندگينامه "رنجي شري" با شاپور تفاوت هايي دارد:
شاپور ريپورتر تا سال 1937/ 1316 در ايران حضور داشت و در خرداد 1316 تحصيلات خود را در دبيرستان فيروز بهرام به پايان برد.
[29] عکسي از جشن فارغ التحصيلي دبيرستان فيروز بهرام در دست است [30] که در آن شاپور در کنار برادرش، ايدلجي ريپورتر، و ساير همشاگردي هايش ديده مي شود: نعمت الله مين باشيان، عزت الله مين باشيان، محسن پناهي، محمود صانعي، فرهنگ مهر، جعفر نخجوان، حسنعلي منصور، جواد منصور، احمد مدن پور، محمود قديمي، شاه بهرام ورهرامي، ناصر اسکدار، يوسف فولادي، محمد بهروج، هوشنگ وصال، حامد روحاني، صدري ميرعمادي، سيروس کروبيان، شجاع جهانگيري، رضا يميني و همايون ميکده.

شاپور ريپورتر در جشن فارغ التحصيلي مدرسه فيروز بهرام

بعدها، برخي از اين افراد به چهره هاي سرشناس سياسي ايران بدل شدند: عزت الله مين باشيان همان مهرداد پهلبد است که بعدها با شمس پهلوي ازدواج کرد و وزير فرهنگ و هنر شد. جواد منصور نيز چون پهلبد به وزارت رسيد و حسنعلي منصور در يکي از حساس ترين مقاطع تاريخ ايران نخست وزير شد. بعدها، شاپور با برخي از اين دوستان دوره دبيرستان، از جمله با مهرداد پهلبد و برادران منصور، رابطه نزديک داشت. تصويري از حسنعلي منصور در دست است که در سال 1340 ش. آن را با عبارات زير به شاپور تقديم کرده است: «تقديم به دوست عزيز و استاد و راهنماي خودم شاپور ريپورتر- حسنعلي منصور.»
[31] اين در زماني است که حسنعلي منصور، به همراه اميرعباس هويدا و سه تن ديگر کانون مترقي را تشکيل داده و در کسوت جديد "نخبگان آمريکايي" برنامه اي پيچيده را براي فريب دادن جان کندي و دولت دمکرات آمريکا و از ميان برداشتن علي اميني، به عنوان رقيب قدرتمند محمدرضا پهلوي، پيش مي برد. توصيفي که حسنعلي منصور از شاپور ريپورتر، به عنوان «استاد و راهنماي خود»، به دست داده رابطه اي فراتر از دو دوست صميمي را نشان مي دهد و تأييدي است بر تحليلي که در سال 1369 از ماجراي سقوط دولت اميني و جايگاه تاريخي "کانون مترقي" و دولت هاي حسنعلي منصور و

اسدالله علم به دست داده ام. [32]
فرهنگ مهر، رئيس پيشين دانشگاه پهلوي، نيز از آن زمان تا به امروز در زمره نزديک ترين دوستان شاپور جاي دارد و شنيده ام که گويا قصد دارد کتابي درباره زندگي اردشير و شاپور ريپورتر بنويسد. اين اطلاع را، اگر صحت داشته باشد، بايد به فال نيک گرفت. اينگونه نوشته هاي فرهنگ مهر، به دليل اطلاعاتي که وي از مسائل پس پرده دارد، واجد اهميت تاريخي فراوان است. فرهنگ مهر در سال 1348 جزوه اي در 33 صفحه منتشر کرد با عنوان سهم زرتشتيان در انقلاب مشروطيت ايران. اين جزوه حاوي اطلاعات دست اوّل و بديعي است درباره نقش شبکه اردشير ريپورتر در حوادث انقلاب مشروطه.

شاپور ريپورتر در سال 1937/ 1316 به بمبئي و سپس به انگلستان عزيمت کرد و در سال 1939 تحصيلات خود را در کالج هاي وستمينستر و کينگ دانشگاه کمبريج به پايان برد. او پس از طي يک دوره ده ساله در سال 1947/ 1326 به طور کامل در ايران مستقر شد. مأموريت شاپور ايجاد همان «شبکه فوق العاده سرّي» است که "آرين رنجي شري" از آن سخن گفته است. شاپور ريپورتر در کتاب فوق سال هاي 1944- 1957، نه زمان واقعي آن يعني سال هاي 1937 -1947، را به عنوان دوران عدم حضور خود در ايران ذکر مي کند تا به اين ترتيب نقش مرموز و مؤثر خويش را در حوادث سال هاي جنگ دوّم جهاني و پس از آن، به ويژه نقش خويش را در حوادث جنبش ملي شدن صنعت نفت و کودتاي 28 مرداد 1332، پوشيده دارد. با اين هدف است که شاپور زمان تأسيس اين «شبکه فوق العاده سرّي» را ده سال به جلو مي برد.
زيرنويسها و مآخذ:
1- در بيش تر اسناد رسمي موجود، از جمله گذرنامه انگليسي شاپور ريپورتر، زمان تولد وي 26 فوريه 1921 م. ذکر شده که برابر است با 8 اسفند 1299 ش. اگر اين تاريخ را به عنوان زمان تولد شاپور بپذيريم، او پنج روز پس از کودتاي 3 اسفند 1299 و در روز انعقاد قرارداد 1921 ايران و شوروي به دنيا آمده است. معهذا، در برخي اسناد انگليسي، مانند سند بيوگرافيک ام. آي. 6، زمان تولد شاپور سال 1920 ذکر شده است. در تصديق نامه شش ابتدايي (صادره از تهران، مهر 1313) زمان تولد شاپور 1300 ش. و محل تولد وي تهران ذکر شده ولي در گواهينامه دوره اوّل تحصيلات متوسطه (صادره از تهران، مرداد 1316) زمان و محل تولد شاپور 1299 ش. و در انگليس بيان گرديده. شاپور ريپورتر در زندگينامه رسمي خود مندرج در Who’s Who زمان تولد خود را 26 فوريه 1921 ذکر کرده ولي درباره محل تولد خويش سکوت کرده است. در شناسنامه ايراني شاپور (شماره 9512، مورخ 22 مرداد 1336 ش، صادره از تهران) زمان تولد شاپور 20 مرداد 1299 ش. و محل تولد وي تهران ذکر شده است.
2- عبدالله شهبازي، "ريپورترها، اينتليجنس سرويس و ايران"، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوّم: جستارهايي از تاريخ معاصر ايران، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اوّل، 1369، صص 133 -200.
3- براي مثال، زماني که در آرشيو وزارت امور هندوستان (India Office) در لندن به تفحص پرداختم با حيرت بسيار متوجه شدم که نام اردشير ريپورتر حتي در کارت هاي الفبايي اسامي کارکنان حکومت هند بريتانيا نيز وجود ندارد؛ يعني او بکلي از صحنه تاريخ ناپديد شده است. اين در حالي است که کارت مشخصات ماوکجي [مانکجي] ايدلجي ريپورتر، متولد 1850 در بمبئي، وجود دارد. مانکجي ريپورتر برادر اردشير است. او در مشاغل غيراطلاعاتي شاغل بود و به اين دليل نام وي را مي توان يافت.
4- به بخشي از اسناد شاپور، با تأخيري پنج ساله، در سال 1375 دست يافتم. به اين دليل، در کتاب فوق برخي اشتباهات وارد شده است. براي مثال، شاپور را تنها پسر اردشير ريپورتر خواندم (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 173) حال آن که اردشير چهار فرزند داشت: يک دختر و سه پسر. لعل خانم (گوهر) فرزند ارشد اردشيرجي در سال 1273 ش. به دنيا آمد و بعدها با رستم جمشيديان، پسر ارباب جمشيد، ازدواج کرد. سه پسر اردشير و همسرش، شيرين بانو، عبارتند از: جمشيد (متولد 1288 ش.)، ايدلجي (متولد 1917 م.) و شاپور. اردشير ريپورتر و فرزندانش در ايران با نام خانوادگي ايدلجي (نام پدر اردشير) شناخته مي شوند. جمشيد اردشير ايدلجي، پسر ارشد اردشيرجي، در اواخر ارديبهشت 1376 در تهران فوت كرد و خانواده هاي ايدلجي، جمشيديان، جواهري، دولتشاهي، جهان‎ بيني، امانت، بهزاديان، شهروين، گشتاسب، پوركاج، فروتن و سعيدي آگهي ترحيم او را امضا كردند. (اطلاعات، پنجشنبه اوّل خرداد 1376، ص 15)

5- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 25-621- 129 الف.
6- مشخصات کامل کتاب چنين است: آرين رنجي شري، به دام افتاده (بزرگ ترين رويارويي جاسوسي شرق و غرب در تهران)،‏ ترجمه محسن اشرفي، تهران: نشرني، 1377. درباره هويت واقعي نويسنده و انطباق آن با شاپور ريپورتر بنگريد به: موسي فقيه حقاني، "به دام افتاده، پنهانكاري جاسوسانه"، تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره پنجم (بهار 1377)، صص 261 -268.
7- حقاني، همان مأخذ، ص 265.
8- اولين کتاب شاپور ريپورتر فرهنگ اصطلاحات فارسي به انگليسي است که انتشارات دانشگاه تهران، به رياست دکتر بهرام فره وشي، چاپ آن را متقبل شد و در سال 1350 منتشر نمود. در سال 1356 دومين کتاب شاپور، با عنوان فرهنگ اصطلاحات انگليسي به فارسي، به وسيله همان ناشر انتشار يافت. سومين کتاب شاپور فرهنگ اصطلاحات فارسي به آلماني است که در سال 1374 در مونيخ منتشر شد.
9- بنگريد به: ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 186- 187؛ ابوالقاسم لاهوتي، کليات، به کوشش بهروز مشيري، تهران: 1357، صص 128، 353؛ عبدالهادي حائري، آزادي هاي سياسي و اجتماعي از ديدگاه انديشه گران، مشهد: انتشارات جهاد دانشگاهي، 1374، صص 277 -278.
10- بخش فارسي راديو BBC، برنامه شامگاهي 5 مرداد 1380.
11- رنجي شري، همان مأخذ، ص 13.
12- پارسيان هند بر اساس يک افسانه منظوم به نام قصه سنجان، که در سده هاي اخير ساخته شده، خود را از تبار اشراف و موبدان ساساني مي دانند که در پي حمله اعراب به غرب هند گريختند و از اينطريق فرهنگ و دين خود را حفظ کردند. اين افسانه بکلي جعلي است. درباره آن در کتاب زير سخن گفته ام: عبدالله شهبازي، نظريه توطئه، صعود سلطنت پهلوي و تاريخنگاري جديد در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1377، صص 122- 138. در جلد ششم زرسالاران بار ديگر به طور مشروح به قصه سنجان خواهم پرداخت. پارسيان هند از بقاياي هنديان زرتشتي دوره ساساني هستند که در طول سده هاي شانزدهم تا نوزدهم ميلادي به وسيله اروپاييان، به ويژه يهوديان و مارانوهاي پرتغالي و هلندي و انگليسي، از نظر ديني و فرهنگي بازسازي شدند. در کتاب فوق دلايل و مستندات خود را به تفصيل عرضه خواهم کرد.
13- رنجي شري، همان مأخذ، ص 12.
14- همان مأخذ، صص 12، 17.
15- همان مأخذ، ص 12.
16- همان مأخذ، صص 14- 15.
17- همان مأخذ، ص 15.
18- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 146.
19- رنجي شري، همان مأخذ، ص 14.
20- ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 156.
21- رنجي شري، همان مأخذ، ص 16.
22- همان مأخذ، ص 17.
23- همان مأخذ، ص 17.
24- همان مأخذ، ص 17.
25- حسينقلي خان نواب چهار سال از اردشير ريپورتر کوچکتر بود. او در بهمن 1324 ش. درگذشت.
26- همان مأخذ، ص 18.
27- همان مأخذ، ص 19.
28- همان مأخذ، صص 20-21.
29- گواهينامه پايان دور اوّل تحصيلات متوسطه شاپور ريپورتر از دبيرستان فيروز بهرام موجود است که در مردادماه 1316 صادر شده. (مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند 2 -11 -3- 129 الف)
30- همانجا، تصوير شماره 2285- 1.
31- مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تصوير شماره 1977- 1- پ.
32- بنگريد به: عبدالله شهبازي، "منصور و صعود نخبگان آمريکايي"، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 355 -365.
قسمت دوم