۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

دختران و زنان بازداشتی تحت فشارهای طاقت فرسای بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارند

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران 6 بهمن 88

17

بنابه گزارش " فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" ، تعدادی زیادی از دختران و زنان دستگیر شده روز عاشورا در بند قرنطینه و متادون زندان اوین تحت فشارها و شرایط غیر انسانی قرار دارند.

دختران و زنان دستگیر شده روز عاشورا در بند قرنطینه و متادون زندان اوین تحت شکنجه های روحی وفشارهای طاقت فرسا و غیر انسانی نگهداری می شوند.در طبقه هم کف بند قرنطینه زندان اوین 14 نفر از دختران جوان که سنین آنها بین22 الی 25 سال می باشند در 2 سلول که در هر سلول آن 7 نفر نگهدای می شوند.گفته می شود که تعداد از آنها از دانشجویان دستگیر شده می باشند. دختران زندانی از بند قرنطینه با چشم بند به نقاط دیگر منقل می شوند و ساعتها تحت بازجوئی بازجویان وزارت اطلاعات قرار می گیرند. در حین بازجوئی آنها مورد شکنجه جسمی و روحی و توهین و تحقیر قرار می گیرند.نام تعدادی از دختران دستگیر شده در این 2 سلول به قرار زیر می باشد:1-لاله سجودی 2- سمیرا سجودی 3- ستاره سلیمانی 4- افروز رخشان 5- سمیرا خدا بخشی 6- طلا رفیعی 7- الهام...

همچنین در طبقه اول قرنطینه که معروف به بند متادون می باشد در حدود 50 نفر از دختران و زنان دستگیر شده روز عاشورا با شرایطی بسیار بدتر نگهداری می شوند. آنها در طی ساعات شبانه روز به نقاط دیگری برای بازجوئی منتقل می شوند و هنگامی که به آن نقاط برده می شوند با دست بند و چشم بند هستند. در حین انتقال به اتاقهای بازجوئی مورد اهانت و اذیت وآزار بازجویان قرار می گیرند. بازجوئی از آنها تا 8 ساعت به طول می انجامد و به عمد در ساعات پایانی شب بازجوئیها صورت می گیرد . علاوه بر ضرب و شتم مورد تهدیدات مختلف قرار می گیرند. بازجویان حتی به بعضی از دختران جوان گفته اند که اگر به مواردی که ما می گوییم اعتراف نکنید ما شما را اعدام خواهیم کرد وکسی هم از بازداشت و اعدام شما اطلاع نخواهد یافت.

از طرفی دیگر بازجویان وزارت اطلاعات بر روی خانواده های آنها فشارها می آورند و آنها را تهدیدات می کنند که از اعلام خبر بازداشت دختران خود خوداری کنند در غیر اینصورت فرزندان آنها در معرض خطر قرار خواهند گرفت. این تهدیدات از طرف همان بازجوئی که فرزند آنها را تحت بازجوئی قرار می دهد صورت می گیرد. تعدادی از خانواده های دستگیر شدگان از ترس اینکه به فرزندانشان آسیبی نرسد ناچار به سکوت شده اند.

بازجویان وزارت اطلاعات پس از اینکه اطمینان یافتند که خانواده های بازداشتی را موفق به سکوت کرده اند به فشارها و شکنجه ها ادامه می دهند و به تماسهای خود با خانواده بازداشتی ادامه می دهند و از آنها می خواهند که به فرزندشان بگویند که با بازجویان همکاری کنند تا آنها را آزاد کنند و از این طریق اقدام به فریبکاری و گرفتن اعترافات دروغین از بازداشتی می کنند بازجویان اعترافات گرفته شده را برای پرونده سازی و صدور احکام سنگین علیه دستگیر شدگان بکار می برند

حاج احمد قدیریان مسئول گروه ضربت و جوخه‌های اعدام اوین


حاج احمد قدیریان، معاون اجرایی لاجوردی قصاب تهران در سیاه‌ترین روزهای میهن، یکی از کسانی است که دست در خون بهترین فرزندان ایران دارد.

وی که تنها شش کلاس سواد داشت، یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌ها را در دادستانی کل انقلاب و تهران توأمان به عهده گرفت. از اواخر ۵۸ تا ۶۲ اعدام‌های اوین، زیر نظر او انجام می‌‌گرفت. در طول این سال ها او شخصاً جوخه‌‌های اعدام را هدایت می‌کرد. مجتبی مهراب بیگی، جلیل بنده، مجتبی حلوایی عسگر، سیدعباس ابطحی که در زمره‌ی تیر خلاص زن‌های اوین بودند، زیر نظر او فعالیت می‌کردند. دو نفر اولی در سال ۶۱ کشته شدند و نفر سوم نقش مهم و تعیین کننده‌ای در کشتار گسترده‌ی زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در اوین داشت و چهارمی بعضی روزها راننده نیری رئیس هیئت کشتار زندانیان در سال ۶۷ بود. گروه ضربت اوین که متشکل از جنایتکارترین پاسداران رژیم بود، تحت نظر و هدایت او جو رعب و وحشت را در جامعه حاکم کرده بود. این گروه نقش اساسی‌ای در دستگیری هزاران فعال سیاسی در تهران داشت. همچنین ده‌ها نفر در مصاف و درگیری با این نیروهای تشنه‌ به خون، جان خود را از دست دادند. هزاران خانواده‌ی تهرانی همچنان هجوم وحشیانه این نیروها به منازلشان در روزها و شب‌های سیاه دهه‌ی ۶۰ را به خاطر دارند و از تبعات آن رنج می‌برند.

احمد قدیریان متولد ۱۳۱۳ شمسی در محله پاچنار تهران است. وی در سال ۱۳۳۹ با دختر حاج محمد باقر بادامچیان ازدواج کرد. مادر زنش صدیقه امانی همدانی، خواهر امانی‌های معروف از جمله بنیانگذاران مؤتلفه بود. در واقعه پانزده خرداد قدیریان بازداشت و به مدت دو ماه در حبس بود. عاقبت با دادن تعهد عدم فعالیت سیاسی از بازداشت آزاد شد. بعد از دستگیری و اعدام وابستگان مؤتلفه در جریان ترور حسنعلی منصور و تنگ شدن اوضاع، قدیریان دست از فعالیت سیاسی کشید و به کسب و کارش در بازار مشغول شد که پر رونق تر از گذشته شده بود. صادق و هاشم امانی، دایی‌های همسرش به خاطر شرکت و همکاری در ترور منصور به ترتیب به اعدام و حبس ابد محکوم شدند. در سال‌های بعد سعید امانی و برادر زنش اسدالله بادامچیان نیز دستگیر شدند. اما همه‌ی این‌ها باعث نشد که پای قدیریان به زندان شاه باز شود و او همچنان به تعهدی که به ساواک داده بود تا سال‌های آخر عمر رژیم پهلوی پایبند ماند. اما در خلال این سالها همچنان در محافل مذهبی فعال بود.

لازم به توضیح است که خانواده‌ های امانی و بادامچیان، نقش مهمی در سرکوب و کشتار پس از ۳۰ خرداد ۶۰ از طریق مشارکت فعال در دادستانی و غارت منابع و ثروت‌های ملی از طریق گرداندن انجمن اسلامی بازار و سلطه بر واردات و صادرات کشور داشته و دارند. (۱)

حاج احمد قدیریان کار در بازار را در سال ۱۳۳۶ با شاگردی در یک عطاری کوچک آغاز کرد و بعد از گذشت چند سال خود دارای مغازه‌ی عطاری در بازار تهران شد و تا سال ۵۰ به خرید و فروش کلی اجناس عطاری مشغول بود. او در دهه‌‌ی ۵۰ به سمساری روی آورد و همراه برادرانش در خیابان سعدی تهران مغازه‌ای را دایر کرد. (برای اطلاعات بیشتر به کتاب خاطرات او رجوع شود.)

وی در سال‌های ۵۶ و ۵۷ با مساعد شدن اوضاع سیاسی مانند بسیاری از کاسب‌های بازاری و روحانیتی که به حجره‌ها خزیده بودند، فرصت را مغتنم شمرد و به فعالیت سیاسی روی آورد.

قدیریان با توجه به رابطه‌ی نزدیکی که با بهشتی و جریان مؤتلفه داشت به کمیته استقبال از خمینی راه یافت. او به عنوان سابقه‌ی مبارزاتی، مدعی است که در دوران انقلاب هر شب ساعت ۹ بهشتی را به خانه‌اش در خیابان قلهک که در نزدیکی منزل شخصی‌اش بود، می‌رساند.

پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، قدیریان به یاری محمد مفتح شتافت و مدتی مسئولیت آموزش نظامی کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار را به همراه شافعی که بعدها در دولت رفسنجانی به وزارت تعاون رسید به عهده گرفت. محل این کمیته در ساختمان سابق کاخ جوانان در سه راه ضرابخانه تهران بود.

قدیریان در تاریخ ۱۰ آذر ۵۸ با حکم قدوسی به معاونت اجرایی دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب تهران منصوب شد. در حکم مزبور از جمله آمده است:‌«امور مربوط به مدیریت زندان اوین، تدارکات، انتظامات، تحقیق و عملیات ضربت را در کلیه واحدهای دادستانی که در محل اوین مستقر هستند حل و فصل و با قاطعیت کامل عمل نمایید و نظارت و مراقبت کامل نسبت به نگهداری، تحویل و تحول اسلحه و مهمات به عمل آورید.» (به خاطرات قدیریان مراجعه شود)

این حکم بنا به توصیه‌ی بهشتی و شناختی که او از سرسپردگی قدیریان داشت، صادر شد. در واقع قدیریان از یک طرف به خاطر نزدیکی و رفاقتی که با بهشتی و لاجوردی داشت و تلاش این دو نفر برای سرکوبی جریان‌های انقلابی و مترقی و از طرف دیگر به خاطر وابستگی به خانواده‌ی بادامچیان و امانی و جریان مؤتلفه‌ی اسلامی پایش به دادستانی انقلاب باز شد. خودش در این باره می‌‌گوید:‌

«یک روز آقای نظران (۲) به من تلفن کرد که آقای بهشتی فرموده که شما در دادستانی انقلاب بیایید و به عنوان معاون اجرایی آقای قدوسی، قرار بگیرید و مشغول شوید، لذا ایشان حکمی به من دادند و من خدمت آقای قدوسی معرفی شدم. آقای بهشتی به ما امر کردند که شما به کمک آقای قدوسی بروید. من بودم و آقای نظران، آقای آل احمد، آقای جولایی [اسدالله جولایی یکی از اعضای مؤتلفه هم اکنون رئیس «ستاد مردمی دیه و رسیدگی به امور زندانیان نیازمند است»]، آقای اکبر صالحی [یکی از اعضای هیئت مؤتلفه، مدتی نیز رئیس زندان قصر بود و برادرش مهدی صالحی با نام مستعار صبحی، رئیس زندان گوهردشت بود. آن‌ها دارای مغازه لبنیاتی در میدان خراسان بودند.] به عنوان مسئول انتظامات، آقای لاجوردی به عنوان مسئول حفاظت دادستانی، آقای جواد آل احمد به عنوان مسئول تدارکات دادستانی کل و من هم به عنوان معاون اجرایی.»

قدیریان در باره‌ی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی انقلاب می‌گوید:

«آقای بهشتی با آقای قدوسی صحبت کرده‌ بودند که چنان چه بخواهید ریشه‌ی منافقین و گروه‌های معاند را خشک کنید باید از کسانی استفاده کنید که با آن‌ها درگیر بوده‌‌اند. از این لحاظ آقای لاجوردی در رأس همه قرار داشتند. » (رجوع کنید به خاطرات احمد قدیریان)

قدیریان و نظران جزو اولین نفراتی هستند که در نامه‌ای به ربانی املشی دادستان کل انقلاب خواهان تأسیس وزارت اطلاعات می‌شوند.

قدیریان به عنوان معاون اجرایی قدوسی، در اولین اقداماتش به عنوان معاونت اجرایی دادستانی، نقش فعالی در دستگیری و بازجویی از اعضای گروه فرقان داشت. مسئول اصلی پرونده گروه فرقان لاجوردی بود و کارهای مربوط به این گروه زیر نظر معاونت اجرایی دادستانی، انجام می‌گرفت.

قدیریان به اعتراف خودش در جریان سرکوبی و به خون کشیدن تظاهرات سی خرداد و دستگیری گسترده مردم شرکت داشت. هرچند او در هشتم تیرماه ۶۰ با اقبال بلندی از آتش سلاح کاظم افجه‌ای رهید اما امیدوارم فرصتی باشد تا پیش از آن که مرگ، جنایتکارانی چون او را به سوی خود فرا خواند، به پای میز عدالت فراخوانده شود؛ تا مرهمی باشد بر زخم دل هزاران زن و مرد و کودک و پیر و جوان داغدیده و مصیبت کشیده.

قدیریان موضوع جان به دربردن حکام شرع و مقامات دادستانی در واقعه‌ی هشت تیر را چنین تعریف می کند:

«روز هشتم تیر جلسه‌ای با حضور ۲۴ تن از حکام شرع، آقای لاجوردی، آیت‌الله قدوسی، آیت‌الله گیلانی و چندین نفر دیگر از جمله خودم در دادسرا تشکیل شد. کاظم افجه‌ای که متوجه قضیه شده بود با هماهنگی سعادتی با سلاح کلاشینکف که آن را روی رگبار گذاشته بود، پشت در جلسه قرار گرفت. آقای محمد میرآبی مسئول دفتر آقای گیلانی متوجه او شد و از او پرسید: «این‌جا چه می‌کنی؟» افجه‌ای در جواب گفت: «یک سؤال دارم و می‌خواهم از آقای گیلانی بپرسم.» در واقع او برای قتل‌عام اعضای آن جلسه آمده بود؛ آقای میرآبی و آقای غفارپور معاون قضایی، او را از آن‌جا بیرون کرده و با تندی به آقای کچویی گفتند که برای چه او به این‌جا آمده است. منتهی آقای کچویی به خاطر این که ایشان توبه کرده و بسیار انسان دل رحم و دلسوزی بود نمی‌پذیرفت، ولی دستور داد که اسلحه را از او بگیرند. در همان حال، افجه‌ای با موتور از اوین بیرون رفت و یک فبضه اسلحه‌ی کمری رولور تهیه کرده، برگشت. بعد از اتمام جلسه، حکام شرع و دیگران در ضلع شرقی اوین زیر درختان نشسته بودند و پاسخگوی توضیحات و مسائل شرعی زندانیان بودند، در همین حال، افجه‌ای به آنها نزدیک شده و اسلحه را به سمت آنها کشید، آقای لاجوردی متوجه قضیه شد، پشت درخت پنهان شد؛ آقای کچویی اسلحه‌‌ی خود را بیرون آورد، اما قبل از آن، افجه‌ای تیری به سر او زد. »

سایت رجا نیوز نزدیک به دولت احمدی‌نژاد در این باره می‌گوید:

«همزمان با این اقدام [هفت تیر] که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند .

آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آقایان گیلانی و لاجوردی را ترور کند . »

http://www.rajanews.com/News/?20447

البته روایت قدیریان و سایت رجا نیوز واقعیت را بیان نمی‌کنند. در سال ۶۰ در حسینیه اوین، احمدرضا کریمی عنصر خودفروخته به ساواک و دستگاه امنیتی رژیم که به تواب دو نظام معروف بود به عنوان یکی از افتخارات و نشانه‌های تیزهوشی‌اش عنوان کرد که وقتی در سلول‌های ۳۲۵ اوین نگهداری می‌شد به نوع رابطه‌ی کاظم افجه‌ای که پاسدار ۳۲۵ بود با سعادتی مشکوک شده و به مقامات زندان اطلاع داده بود. احمدرضا کریمی را مدتی با نام مستعار، هم‌سلول تقی‌شهرام کرده بودند تا از او حرف بکشد. تقی شهرام از دوران شاه با ماهیت او که به خدمت ساواک در آمده بود و انقلابیون را به تور دستگاه امنیتی می‌انداخت، آشنا بود، اما او را به قیافه نمی‌شناخت‌. تا این که از طریق پاسداری که در زندان به خاطر برخورد با او به مارکسیسم گرایش پیدا کرده بود، متوجه‌ی نام اصلی احمدرضا کریمی شد و او را با داد و فریاد و کتک از سلول بیرون کرد. پاسدار مزبور نیز بعداً شناسایی و اعدام شد. پس از این ماجرا، احمدرضا کریمی مدتی در سلول‌های ۳۲۵ ،که به اوین قدیم معروف بود، سعادتی را زیر نظر داشت. فرمان عملیات نه از سوی سعادتی بلکه از طرف محمد ضابطی مسئول بخش اجتماعی مجاهدین به کاظم افجه‌ای ابلاغ شده بود و اسلحه‌ی کمری را نیز ضابطی شب قبل به او داده بود. صبح هشت تیر پس از واقعه‌‌ای که قدیریان تعریف می‌کند به خاطر حساسیت‌هایی که از قبل و به ویژه پس از گزارشات احمدرضا کریمی روی کاظم افجه‌ای به وجود آمده بود و پس از هفت تیر دو چندان شده بود او را خلع سلاح کردند.

چنانکه قدیریان می‌گوید کلاس درس و پاسخگویی به سؤالات شرعی زندانیان هم در میان نبود. بلکه به خاطر برخورداری از هوای آزاد و استفاده از محیط فرح‌بخش محوطه‌ی اوین، دادگاه را به زیر درخت‌های چنار تنومند و سایه گستر آورده بودند. کاظم افجه‌ای هنگامی که به آن‌ها نزدیک می‌شود، دچار هیجان شده و با سر دادن شعار و گفتن به نام خدا و به نام خلق قهرمان، توجه‌ی آنها را به خود جلب می‌کند و هریک به گوشه‌ای می‌خزند و او تنها کچویی را هدف قرار می‌دهد.

قدیریان در کتاب خاطراتش از چگونگی اجرای حکم اعدام محمدرضا سعادتی و همچنین ضارب مطهری که زیر نظر او انجام گرفت، سخن می‌گوید.

قدیریان همچنین در ۱۲ دیماه ۵۹ با صدور حکمی از سوی مهدوی کنی، سرپرست ستاد مبارزه با مواد مخدر شد. از این تاریخ به بعد بود که کمیته پل رومی که ستاد مزبور در آن‌جا فعال بود، دایر شد. این کمیته در باغ یکی از وابستگان رژیم پهلوی در پل رومی تهران ایجاد شده بود. در این باغ اصطبلی وجود داشت که تبدیل به سلول برای نگهداری زندانیان سیاسی شده بود. من خود در مهرماه ۶۰ مدتی در این سلول‌ها نگهداری و شکنجه شدم. این کمیته پس از سی خرداد ۶۰، یکی از شکنجه‌گاه‌های اصلی رژیم در تهران بود که تحت نظارت حاج احمد قدیریان و با سرپرستی حمید طلوعی سربازجوی شعبه ۸ اوین و دستیارش محمدرضا فعالیت می‌کرد. حمید طلوعی در سال ۶۲ مسئولیت بازجویی و شکنجه‌ی زندانیان بهایی را داشت.

هرچند قدیریان از سال ۵۹ در ارتباط با سپاه پاسداران قرار گرفته بود اما در سال ۶۲-۶۳ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شد و مسئولیت اعزام افراد به جبهه‌های جنگ را به عهده گرفت. بعد از مرگ خمینی، قدیریان در بیت خامنه‌ای مشغول به کار شد. وی که در سال ۵۶ ماشین پژویی را برای خامنه‌ای خریده بود، بعدها مورد تفقد ویژه خامنه‌ای قرار گرفت و در سال ۷۳ به فرمان خامنه ای به درجه‌ی سرتیپی سپاه نائل آمد.

احمد قدیریان در سال ۷۶، رئیس هیئت مدیره بنیاد فرهنگی هفتم تیر شد. مدیر عامل این بنیاد، برادر زن او، اسدالله بادامچیان است.

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID= 634846

این بنیاد، 7 پروژه از جمله احداث مرکز فرهنگی «شهدای هفتم تیر» در سرچشمه تهران را در زميني به مساحت حدود هشت هزار متر مربع و در سه طبقه به زيربناي 12 هزار مترمربع در محل حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته است. در اين طرح كه پانزده ميليارد تومان براي آن بودجه در نظر گرفته شده سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي، پژوهشكده، كتابخانه، موزه و ديگر تاسيسات علمي، اجتماعي و رفاهي‌ ساخته می‌شود. برج یادمان «شهدای هفتم تیر» در میدان ولیعصر نیز یکی دیگر از پروژه‌های این بنیاد است. برای اطلاعات بیشتر به سایت مؤتلفه و خبرگزاری مهر مراجعه کنید.

*- در نوشتن این مقاله از کتاب خاطرات حاج احمد قدیریان و همچنین اطلاعات شخصی‌ام که طی گفتگو با همبندی‌هایم در دوران ده ساله زندان حاصل شده،‌ استفاده کرده‌ام.

فوریه ۲۰۰۸

ایرج مصداقی

Irajmesdaghi@yahoo.com

http://irajmesdaghi.ranesh.net

زیر نویس:

۱- دامادهای خانواده‌ی بادامچیان عبارتند از: صادق اسلامی (نماینده بازار در وزارت بازرگانی، معاون وزیر که در انفجار حزب‌ جمهوری اسلامی کشته شد)، عزت‌الله شاهی، (مسئولیت بازجویی و شکنجه در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی در میدان بهارستان را به عهده داشت)، حاج احمد قدیریان( معاون اجرایی لا‌جوردی و قدوسی)، پیروی، رخ فر و نظیفی که شناختی از آنها ندارم.

اسدالله بادامچیان خواهر زاده امانی‌ها، فرزند حاج محمدباقر بادامچیان و صدیقه امانی همدانی یکی از گردانندگان اصلی حزب مؤتلفه و حامیان لاجوردی بود. اگر اشتباه نکنم سعید فرزند بادامچیان یکی از شکنجه‌گران اوین و گردانندگان واحد مسکونی یکی از مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های رژیم در زندان قزلحصار تهران بود.

صادق امانی که در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر شاه دست داشت شوهر خواهر لاجوردی قصاب اوین بود. سعید و هاشم امانی به عنوان سخنگویان بازار به مجلس شورای اسلامی راه یافتند و از حامیان دادستانی و خط سرکوب رژیم بودند. محمد علی امانی پسر حاج سعید امانی، معاونت لاجوردی را به عهده داشت و آخرین ريیس زندان اوین پیش از برکناری لاجوردی از دادستانی انقلاب بود.

۲- نظران سروان ارتش بود که در زمان شاه اخراج شده بود. پس از انقلاب دوباره به خدمت برگشت و در وزارت دفاع با خامنه‌ای شروع به کار کرد و به دبیری شورای عالی دفاع رسید. وی پس از مدتی مسئول دفتر قدوسی شد. نظران نهایتا مسئولیت اسرا و مسئولیت های دیگری در رابطه با ارتش را به عهده گرفت و عاقبت در یک تصادف رانندگی کشته شد.

آشنایی با چند تن از عوامل کشتار و جنایت در دهه‌ی ۶۰


[ ایرج مصداقی]

حاج مهدی

او یکی از مسئولان زندان اوین بود که بعدها در گمرگ فرودگاه مهرآباد مشغول به کار شد. حاج مهدی در گمرگ مهرآباد به قسمت «ایر تاکسی» منتقل شد و مسئولیت تخلیه‌ بارهایی را که با هواپیما وارد کشور می‌شد به عهده گرفت.

حاج مهدی در مهرآباد تنها نبود، بسیاری از جنایتکاران اوین از جمله اسلامی (1) یکی از شقی ترین بازجویان شعبه هفت، محمد خاموشی یکی از گردانندگان واحد یک زندان قزلحصار، محمد عقیلی یکی از معاونان حاج‌داوود رحمانی در قز‌لحصار و بسیاری دیگر از جنایتکاران نیز در گمرگ مهرآباد و یا فرودگاه مهرآباد مشغول به کار شدند. محمد عقیلی مسئول امور مسافرتی در فرودگاه بود. نکته حائز اهمیت آن که وی با حاج مهدی کربلایی مسئول آموزشگاه اوین در اواخر دهه ۶۰ و دهه‌ی ۷۰ متفاوت است.

ابراهیمی (2)

وی مدتی در وزارت اطلاعات بازجو بود. نمی‌دانم چگونه راهش به کارگاه اوین باز شد اما پس از مدتی در سال های 62-63 مسئولیت کارگاره اوین به عهده او گذاشته شد. ظاهراً همین مسئولیت راه وی را به بازار و فعالیت تجاری باز کرد چرا که پس از فراغت از کارگاه اوین با چند نفر دیگر یک شرکت خصوصی‌‌ راه‌اندازی کرد و به تجارت با روسیه و کشورهای جدا شده از اتحاد شوروی مشغول شد.

حاج احمد قدیریان

وی یکی از داماد‌های خانواده‌ی بادامچیان و امانی است که نقش مهمی در سرکوبی و جنایت و غارت در نظام جمهوری اسلامی داشته‌ و دارند. در آدرس زیر مطلبی راجع به قدیریان نوشتم که می‌توانید مطالعه کنید:

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=1056

پسر لاجوردی

وی یکی از فرزندان لاجوردی است، تا آن جا که می‌دانم لاجوردی ۴ پسر به نام‌های حسین، احسان، محمد و مهدی داشت که گاهی در زندان پیدایشان می‌شد و همراه لاجوردی به بند‌ها هم می‌آمدند.

اکبر کبیری آرانی (فکور)

بازجوی شعبه‌ی هفت اوین، در آدرس زیر راجع به او نوشته‌ام.

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=13059

در نوشته ی مربوط به فکور با توجه به اسنادی که موجود است تاکید کرده ام که او با حمایت رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه از طریق سید احمد هوایی شرکتی به نام حفاظ گستر افق [مجری طرحهای حفاظتی از صنایع نفت و پتروشیمی ] را اداره می‌کند. متاسفانه در گزارش کمیساریای عالی پناهندگان مورخه 6 ژوئن 2006 آمده است که این نهاد بین المللی و حامی پناهندگان، قراردادی را با شرکت مزبور که یکی از گردانندگانش تروریست بین المللی است و نزد اینترپل ترکیه و دوبی پرونده دارد منعقد کرده است. امیدوارم گروه های سیاسی و فعالان حقوق بشر نسبت به این امر اعتراض کنند. در پاراگراف های 38 و 39 گزارش کمیساریای عالی پناهندگان صفحه ی ده که در آدرس زیر آمده، می توانید اصل موضوع را ملاحظه کنید.

http://wikileaks.org/wiki/Office_of_the_United_Nations_High_Commissioner_for_Refugees:_Follow-up_on_project_staff_(AR2005-162-01),_6_Jun_2006

ایرج مصداقی 19 مرداد ۱۳۸۸

www.irajmesdaghi.com

Irajmesdaghi@yahoo.com

پانویس:

1- نام اصلی اسلامی، مصطفی رمضانی است. او یکی از شقی ترین و معروف ترین بازجویان دادستانی انقلاب در دهه ی 60 بود. یکی از دوستانم که به همراه عده ای از زندانیان شمالی زیر اعدام بود تعریف می کرد در اواخر سال 62 روزی اسلامی همه آن ها را به شعبه هفت برده بود و ضمن رجز خوانی اجازه داده بود بدون چشم بند او را ببینند. وی می گفت اسلامی لباس خوش دوختی پوشیده بود و صورتش را با تیغ اصلاح کرده بود. او که تنها فرد زنده مانده از آن جمع بود تاکید داشت محال بود اگر بیرون از زندان وی را می دیدم حدس می زدم او یکی از شقی ترین و معروف ترین بازجویان اوین است.

گفته می شد اسلامی ابتدا یکی از مسئولان تدارکات کمیته انقلاب اسلامی بود که راهش به اوین و شعبه هفت باز شد. وی پس از برکناری لاجوردی و تغییر و تحولاتی که در اوین صورت گرفت ابتدا پست حفاظت و امنیت اوین را عهده دار شد و سپس مسئول اموال دادستانی انقلاب اسلامی شد. او در اواخر دهه ی 60 مسئولیت گمرگ مهرآباد را به عهده گرفت.

2- حمید اسدیان به اشتباه وی را مرتضی صالحی (صبحی) رئیس زندان گوهردشت معرفی کرده است.

بخشی از نقشه‌‌های زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت و نیز محل‌های قتل‌عام تابستان۶۷

بخشی از نقشه‌‌های زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت و نیز محل‌های قتل‌عام تابستان۶۷ برگرفته شده از کتاب «نه‌زیستن، نه‌مرگ»(چاپ دوم)

[ ایرج مصداقی]

در چاپ دوم «نه‌زیستن نه‌مرگ»، جلد چهارم «تا طلوع انگور»، بخش جداگانه‌ای با نام «نقشه زندان» به کتاب افزوده شده است. این بخش با مطلبی پیرامون ضرورت چاپ نقشه‌های زندان شروع شده و سپس تاریخچه‌ای از زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین توضیح داده می‌شود. این بخش دربرگیرنده‌ی نقشه‌هایی است از ساختمان(بیرون و درون) زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین، محل‌های اعدام‌های قتل‌عام تابستان ۶۷، راهروی مرگ، شکنجه‌گاه‌ها، بخش ۲۰۹ و...

در مقدمه بخش «نقشه زندان» آورده شده است: «در خاتمه لازم است تشکر قلبی خود را از دوست عزیز و هم‌بند سابقم مسعود اشرف سمنانی که خود هفت سال در زندان‌های اوین، گوهردشت و قزل‌حصار زندانی بود، ابراز کنم. بدون حسن سلیقه، ابتکار و کوشش بی‌شائبه‌ی او نقشه‌های زندان به صورتی که ارائه شده، خلق نمی‌شدند. او با صبر و حوصله و به مدد خلاقیت خود به آن‌چه که من در ذهن داشتم و او نیز از نزدیک دیده بود، جان می‌بخشید...»
نقشه‌های زندان

گل زادگان- (محمد کاظم)

[ ایرج مصداقی]



کاظم گلزاده غفوری در سال ۱۳۴۲ به دنیا ‌آمد. وی پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی به هواداری از مجاهدین پرداخت و در بخش دانش‌آموزی سازماندهی شد. وی پس از سی خرداد ۱۳۶۰ مسئولیت یکی از تیم‌های نظامی مجاهدین را به عهده گرفت.کاظم در شهریور ماه ۱۳۶۰ در حالی که زخمی شده بود به اسارت نیروهای رژیم درآمد و به زیر شکنجه‌های وحشیانه برده شد اما خللی در اراده او پدیدار نشد و تا آخرین لحظه بر آرمان‌های انسانی خود پافشاری کرد. در شهریور ۱۳۶۰ تلویزیون جمهوری اسلامی قسمت‌های کوتاهی از مصاحبه‌‌ی او را که با لباس بهداری در حال توضیح عملیات‌هایش بود نشان داد. لحن قاطع کاظم در توضیح عملیات‌ها و چگونگی تشریح‌ آن‌ها به خوبی نشانگر اراده و عزم او در مبارزه با جنایتکاران حاکم بر میهنمان بود.

کاظم در ۱۳ مهرماه ۱۳۶۰ جاودانه شد. دژخیمان برای نشان دادن کینه‌شان نسبت به خانواده گلزاده و برای ایجاد جو رعب و وحشت در جامعه در اطلاعیه دادستانی انقلاب بعد از ذکر نام وی تأکید کردند که وی برادر محمد صادق گلزاده است که چندی قبل اعدام شد. گوشه‌ای از کینه‌ی عوامل رژیم به خانواده گلزاده و خاطره تابناک کاظم را در شکستن سنگ قبرش می‌توان مشاهده کرد.

بسم‌الله الرحمان الرحیم

۱۲ مهرماه ۱۳۶۰

وصیت‌نامه محمدکاظم گلزاده (غفوری)

مادر و پدر و برادر و خواهر و بقیه (عمو- خاله و دایی) ضمن سلام امیدوارم که در زندگی فی‌سبیل‌الله را از یاد نبرده باشم و همیشه و همه فکر و ذکرم آن بوده و باشد. اگر خطا و اشتباهاتی هم داشته ( که داشته‌ام) امیدوارم که خدای مهربان و بخشنده بر من که پناهگاهی جز او نداشته و ندارم ببخشاید. وصیت‌نامه دیگرم را قبلاً نوشته و برایتان داده‌ام نمی‌دانم رسید یا نه. هیچ مسئله دیگری ندارم به جز این که سفارش مجددی بکنم به مادرم که علاوه بر مصائبی که قبلاً دیده و تحمل کرده این بار نیز مثل قبل بردبار و صبور باشی.

وسیله‌ای برای تحویل ندارم. لباس‌هایم متعلق به زندان است.

والسلام

دوازده مهرماه هزار و سیصد و شصت

کاظم گلزاده – زندان اوین

وصیت‌نامه کاظم بیرون از زندان

بسم‌الله الرحمان الرحیم

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا

بگو: شما را تنها به يك چيز اندرز مى‏دهم، و آن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد.

یا ما سرخصم بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ

با درود به مادر پر دردم و سلام بر پدر و خواهر و برادران عزیزیم و بقیه. وقتی که قلم به دست گرفتم که وصیت‌نامه‌ای بنویسم هراسی به دلم راه یافت که گر قبل از تمام ذرات وجودم در جهت آنچه که من آنرا حقیقت یافته‌ام و در راهش قدم گذاشته‌ام فدا شود بر اثر مشکلات که خاصه آنست لحظه‌ای غفلت کردن میان من و شهادت فاصله‌ای افتد و من که بارها تا چند قدمی آن رفته‌ام و می‌دانم که آنهایی که در این راه پا گذاشتند و هرچه بیشتر استقامت کردند ایمانشان به راهشان افزون شده و چه شیرین مرگ را پذیرا می‌شوند.

گاهی که من فکر می‌کنم بر آنچه که بر این خلق و قیامشان گذشت و وقتی که به آرمان شهدای آن می‌اندیشم و با تصوری که از قسط و عدالت و حکومت اسلامی داشته و داریم و آن‌چه شد و ‌آن‌چه که طی این چند ماه بر این ملت که زیر بار استبداد زیر پرده دین نرفته‌اند آمد و ... خانواده خودمان وقتی که صدای مادرم در گوشم طنین انداز می‌شود قلبم به درد می‌آید و بعض گلویم را می‌فشرد و انگشت‌هایم ماشه تفنگ را سخت و مطمئن لمس کرده وقتی که چشمانم روی مزدوران خمینی قفل شد آنرا می‌چکاند و آنگاه که مجاهدی در صحنه پیکار آتش بپا می‌کند.

... چه کسی فکر می‌کرد که وقتی مبارزه می‌کند تا رژیم اسلامی و مردمی بیاید دوباره به دست جنایتکار آن به زندان افتاده ولی این بار به جوخه های آتش اوین سپرده می‌شود؟

ما که نمی‌توانیم در مبارزه خود تردید کنیم آنچه که مورد شک وارد می‌شود، هیئت رژیم خمینی است که بار دیگر بازی دیگر (انا ربکم اعلی) را تکرار می‌کند.

و در آخر تنها به جمله‌آی از مجاهدین بسنده می‌کنم.

سخن از رفتن نیست

سخن از ماندن هم نیست

سخن‌ این است که خاکستر تو

تخم رزم آور دیگر باشد.

پیش به سوی جمهوری دموکراتیک اسلامی و زنده باد آزادی

مرگ بر استبداد زیر پرده دین

مرگ بر خمینی جلاد

و با درود به سازمان پرافتخار مجاهدین خلق.








«دو عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر به محاربه متهم شدند»


راديو فردا :

کمیته گزارشگران حقوق بشر در ایران اعلام کرده که کوهيار گودرزی، روزنامه نگار ، و مهرداد رحیمی دو نفر از اعضای بازداشت شده این کمیته به «محاربه» متهم شده اند.

کميته گزارشگران حقوق بشر، از فشار بر اعضای بازداشت شده اين کميته برای پذيرفتن اتهامات و همکاری با بازجوهای پرونده گزارش داده است.

به گزارش این گروه، اتهامات آقای گودرزی محاربه، تبليغ عليه نظام و حضور در تجمع های غيرقانونی عنوان شده است.

پيش از اين نيز دادستان تهران طی ديدار با خانواده نظرآهاری کميته گزارشگران حقوق بشر را وابسته به منافقين (سازمان مجاهدين) خوانده بود. همچنين مهرداد رحيمی در ملاقات با خانواده اش به تلاش بازجويان پرونده برای تفهيم اتهام محاربه اشاره کرد.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر در ایران چند روز گذشته، آقای گودرزی با سر شکسته و پانسمان شده مشاهده شده است اما از علت شکستگی سر او اطلاعی در دسترس نيست. اين فعال حقوق بشر، نسبت به هم بند بودن با فردی که به اتهام عضويت در القاعده بازداشت شده است اعتراض نموده اما تاکنون به اعتراض وی رسيدگی نشده است. اين درحالی است که در آيين نامه اجرايی سازمان زندان ها، اصل تفکيک جرايم به عنوان يک اصل اساسی مورد تاکيد قرار گرفته است.

بر اساس قوانین جزایی اسلام برای «محاربه» حکم اعدام در نظر گرفته شده است.

آخرین جلسه رسیدگی به اتهام‌های پنج تن از بازداشت‌شدگان تظاهرات روز عاشورا که به «محاربه» و ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران متهم شده‌اند، روز شنبه در دادگاه انقلاب تهران برگزار شد و حکم دادگاه نیز «به زودی» اعلام خواهد شد.

این در حالی است که مخالفان دولت در ایران و حامیان حقوق بشر می‌گویند، که این «اعتراف‌ها» که تحت فشار و شکنجه و به دنبال بازداشت‌های طولانی و بدون دسترسی متهمان به وکیل گرفته می‌شود، قابل استناد نیست.

سازمان عفو بین‌الملل‌ و سازمان دیده بان حقوق بشر به عنوان دو نهاد عمده حامی حقوق بشر در جهان، با انتشار بیانیه‌هایی نسبت به احتمال صدور حکم اعدام برای شماری از بازداشت‌شدگان رویدادهای روز عاشورا در ایران ابراز نگرانی کرده و از مقام‌های ایران خواسته‌اند به حقوق بازداشت‌شدگان و معترضان احترام بگذارند.

سازمان «دیده بان حقوق بشر» چند روز پیش در گزارش سالانه خود درباره وضعیت حقوق بشر در جهان در سال ۲۰۰۹ اعلام کرده بود، به دنبال حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد، دولت ایران به گسترده ترین سرکوب در یک دهه اخیر دست زده است.

دانشجوی دانشگاه علم و صنعت در صحن دانشگاه در تصادف با کامیون جان سپرد

ظهر روز گذشته میترا رضایی دانشجوی دانشگاه علم و صنعت در صحن دانشگاه توسط کامیون زیر گرفته شده و کشته شد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر میترا رضایی دانشجوی ورودی 88 کارشناسی ارشد دانشکده کامیپوتر دانشگاه علم وصنعت در حوالی ساعت 2 ظهر روز گذشته توسط کامیون حامل مصالح ساختمانی زیر گرفته شد و جان سپرد.

این دانشجو که از شهر خوی برای تحصیل در تهران حضور داشته است، پس از تصادف برای مدت 10 دقیقه تا رسیدن آمبولانس، در صحن دانشگاه بر روی زمین و در حال خونریزی بوده و سپس جان سپرده است.

به گفته دانشجویان، راننده ای جوان کامیون مصالح ساختمانی در حالي كه دنده عقب در حال حرکت بوده است این دانشجو را زیر گرفته و از روی شکم و سینه وی رد شده است. نیروهای حراست دانشگاه پس از این حادثه این راننده را از صحنه دور کرده اند.

به گفته دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، پس از این حادثه حراست دانشگاه با دستپاچگی سریعا اقدام به متفرق کردن دانشجویان و شاهدين کرده و با پهن کردن یونولیتی سفید رنگی خون های بر زمین رو پوشانده است. سپس با کمک باغبان های دانشگاه محل خون های روی زمين را سريعا شسته و با دانشجويان و اساتيد و ساير شاهدين در صحنه برخوردی زننده داشته اند.

این تصادف در حالی اتفاق افتاده است که عبور و مرور وسایل نقلیه سنگین در دانشگاه‌ها تا پیش از ساعت 10 شب ممنوع است.

بنابر گزارش دانشجویان عبور و مرور این کامیون در هفته گذشته نیز باعث اعتراض دانشجویان شده بوده است. در هفته گذشته همین راننده کامیون به دلیل سرعت بالا در حال تصادف با یکی از دانشجویان بوده است که این موضوع منجر به اعتراض این دانشجو شده و مساله به حراست و انتظامات دانشگاه نیز منتقل شده بود.

ناظر پروژه های عمرانی در دانشگاه‌ مدیریت دانشگاه است اما از آنجایی که جان دانشجویان در سیستم فاسد و باندی حکومت ایران ارزان است، بعید به نظر می‌رسد که با رئیس ارزشی رئیس دانشگاه علم و صنعت برخوردی شود.

Haiti's Earthquake Destruction: TIME Exclusive Photographs

/0,29307,1954087_2024944,00.html/time/photogalleryhttp://www.time.com