۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

چرا اسرائیل دموکرات نیست؟ شباهت های جمهوری اسلامی و اسرائیل




چهار شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۸ - ۰۵ اوت ۲۰۰۹

علی اصغر حاج سید جوادی

aliasghar-hajseidjavadi.jpg
دولت ایران یا جمهوری اسلامی با دولت اسرائیل از جهت مبانی ساختاری یا مهندسی اجتماعی ـ سیاسی با هم در شباهت کامل قرار دارند. ساختمان این دو دولت بر دو پایهء اسطوره های مذهبی از سویی و واقعیات ملموس دنیایی استوار شده است. جمهوری اسلامی بر پایهء قانون اساسی آن، استوار است بر اسطورهء امام غایب که هم معصوم است و هم رهبر و راهنمای الهی امت است؛ چنان که ساختار اجتماعی و سیاسی حکومت آن ناشی از ایمان به خدا و تسلیم دربرابر مشیت و تشریع الهی ست. اما تجسم و تجسد این اسطوره در ولایت یا قدرت و حاکمیت بر امت در آنجایی ست که اسطورهء امامت الهی و رهبری مستمر امام غایب و معصوم در بند 5 از اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی، در بند 6 از همین اصل به اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت و معصومین واگذار می شود؛ یعنی از اسطورهء مذهبی امام معصوم غایب در قانون اساسی جمهوری اسلامی، حاکمیت و حکومت هیولایی از ظلمات تاریک اندیشی قرون وسطایی به عنوان ولایت مطلقهء فقیه یا جمهوری اسلامی پا به جهان نو می گذارد. راقم این سطور در نوشته ای دیگر زیر عنوان «جمهوری اسلامی ـ دولت مجهول الهویه» براساس نگاهی بر قانون اساسی این جمهوری ساختگی قلم زده ام و اینک به شباهت دولت اسرائیل با این جمهوری می پردازم که این خود نیز بر دو پایهء اسطورهء دینی و ایدئولوژی سیاسی با استفاده از شرایطی که به تأسیس آن کمک کرده استوار شده است. دولتی که در ذات ساختاری خود، ساختگی و به همین جهت بر خلاف ادعای خود استبدادی ست.

اسرائیل مدعی ست که بر اساس ساختار سیاسی دولت مدرن یعنی حقوق شهروندی افراد، برپایهء انتخابات و تفکیک قوای سه گانهء حاکم بنا شده است و از این نظر تنها دولت دموکراسی در خاور میانه است. اما این ادعا به دلایل گوناگون، از جمله دلایل زیر، مخدوش و بی پایه است و در نتیجه، دولت اسرائیل نه فقط یک دولت دموکرات نیست، بلکه یک دولت مستبد خودکامه است. کشور اسرائیل و به دنبال آن دولت اسرائیل از دوپایه ترکیب شده که از اساس و خواه ناخواه محکوم به استبداد مطلقه می شود. پایهء اولِ استبداد مطلقهء اسرائیل بر اسطورهء «قوم برگزیده» «ارض موعود» و «حق مالکیت ابدی بر سرزمین کنعان یا فلسطین» استوار می شود که خداوند به قوم یهود و دوازده سبط و قبیلهء فرزندان یعقوب بخشیده است. بدین صورت، سرزمین فلسطین محل سکونت اختصاصی مردمی ست از نژاد یهود و مذهب یهود و در نتیجه، حقانیت دولت اسرائیل متکی به الهیات قوم یهود است. ابراهیم بنیانگذار ایمان یهودیت و موسی قانونگذار آن است که اصول آن در کوه سینا از سوی خداوند به موسی ابلاغ شده است.

پایهء دوم استبداد مطلقهء اسرائیل بر ایدئولوژی سیاسی صهیونیسم استوار است، یعنی حق سکونت مردمی بدون سرزمین بر سرزمینی بدون مردم. ندای این حق مجعول از یهودیان اروپا منعکس می شود و صهیونیسم تحقق این خواسته را در ایدئولوژی خود نمایندگی می کند. هدف صهیونیسم استقرار هرچه فزونتر یهودیان در جامعه ای ملی و خودمختار یا مستقل در سرزمین فلسطین است. تئودور هرتزل یهودی روزنامه نگار اتریشی در کتاب خود به نام «دولت یهود» که در سال 1896 منتشر شد مبانی تشکیل دولت یهود را حول جامعهء متشکل از یهودیان پراکتده در جهان تشریح می کند. در سال 1901 به ایجاد صندوق ملی یهود برای خریداری اراضی فلسطین می پردازد و از آن پس، با انتشار اعلامیهء بالفور وزیر خارجهء امپراتوری انگلیس در سال 1917 مبنی بر شناسایی حق یهودیان بر تشکیل میهن ملی یهود در فلسطین، جریان مهاجرت یهودیان به فلسطین سریعتر و سازمان یافته تر می شود. با فروپاشی امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول در تقسیم سرزمین های عربی خاورمیانه و نزدیک، سوریه و لبنان تحت حمایت فرانسه و سرزمین عراق به یکی از پسران شریف مکه، امیر فیصل، و سرزمین نوساختهء اردن به پسر دیگر او امیر عبدالله و سرزمین فلسطین زیر نظر و تحت الحمایهء امپراتوری انگلیس قرار می گیرد. در زیر این نظارت است که آژانس بین المللی یهود از سویی به خرید هرچه بیشتر اراضی فلسطین و از سوی دیگر به گسیل کردنِ هرچه بیشتر یهودیان به داخلهء فلسطین و تشکیل سازمانها و تعاونی های یهودی ادامه می دهد و حتی برای مبارزه با مخالفت مقامات انگلیسی به ورود مخفیانه و قاچاقی یهودیان در برابر اعتراض روزافزون ساکنان اصلی فلسطین، دست به تشکیل سازمان های تروریستی نظیر سازمان هاگانا و سازمان ایرگون می زند که رؤسای آن از قبیل آریل شارون و مناحیم بگین و موشه شاروت و... بعدها پس از تشکیل دولت اسرائیل به مقامات مهم وزارت و نخست وزیری و نمایندگی در کنیسه یا پارلمان اسرائیل می رسند.

با پیروزی حزب ناسیونال سوسیالیسم آدولف هیتلر در آلمان در انتخابات سال 1933 و صدر اعظمی هیتلر، احساسات بنیادگرایی افراطی ملی نازی ها از سویی، و سرخوردگی مردم آلمان از تحمیل قراردادهای تحقیرآمیز فاتحان جنگ جهانی اول در کنفرانس ورسای از سوی دیگر، راه را برای القای تئوری نژاد برتر و ادعاهای نژادی علیه یهودیان و اقلیت های نژادی دیگر نظیر کولی ها به وسیلهء هیتلر و افراطیون طرفدار او هموار می کند. افزایش تدریجی فشار و تجاوز حکومت نازی ها بر زندگی روزانه و فعالیت های اجتماعی و فرهنگی یهودیان در آلمان و سپس در سایر ممالک همجوار در اروپا و مخصوصاً در اروپای شرقی و روسیه و کشورهای بالتیک، ترس از وضع حال و آینده به افزودنِ هرچه بیشترِاندیشهء اسطورهء سرزمین موعود و نژاد برگزیدهء خدا و در نتیجه، سرعت ضربآهنگ مهاجرت به سوی فلسطین از چهارسوی اروپا کمک کرد که قبلاً تحکیم ساختارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کانون یهود در فلسطین، جواز تأسیس آن در سال 1917 در اعلامیهء بالفور وزیر خارجهء امپراتوری انگلیس صادر شده بود.

بدین ترتیب، راه نهایی و محتوم دولت اسرائیل بر اساس دو پایهء اسطورهء الهیات ماقبل تاریخی از سویی و ایدئولوژی سیاسی مدرن صهیونیسم در دهه های آخر قرن نوزدهم از سوی دیگر، با کشتار میلیون ها یهودی به جرم تعلقات مذهبی و نژادی در اروپا و در درون فضای مسیحیت زیر نگاه بی تفاوت واتیکان و پاپ پی دوازدهم هموار گردید. اروپای مسیحی که در آغاز چشم از خطر روزافزون قدرتمندی نظامی آلمان نازی و سپس تبلیغات پرنفوذ ضد نژادی و فشار گستردهء سازمان های ضدِ یهودی نازی بسته بود، در پایان کار هیتلر، بار سنگین تحمل شرم و بی غیرتی و سازشکاری خود را دربرابر میلیونها یهودی کشته در کوره های آدم سوزی گشتاپو بر دوش وجدان خود داشت.

این بار سنگین وجدان به خواب رفتهء اروپای مسیحی دموکرات می بایست به صورتی کاملاً دلخواه بازماندگان یهودی اردوگاه های نازی که از قبل، مقدمات آن در قالب آرزوی دیرینه الهیات و ارض موعود و ایدئولوژی صهیونیستی کانون یکپارچهء یهودیت تعبیه شده بود، از دوش اروپای فاتح در جنگ دوم جهانی که حمایت بیدریغ آمریکا را نیز در پشت سرِ خود داشت برداشته می شد. و چنین شد که در سال 1948 این بارِ شومِ شرم و بی غیرتی اروپای دموکرات مسیحی به کمک آمریکا و به رأی شورای امنیت سازمان ملل به دوش اهالی تاریخی سرزمین فلسطین بدون کسب رأی از آنها گذارده شد و سرزمین فلسطین به دو قسمت نامتساوی به نفع یهودیان و به ضرر اعراب مسلمان و مسیحی آن تقسیم گردید.

بدین ترتیب دولت اسرائیل از اساس، برپایهء مالکیت الهی دو ستون نژادی و مذهبی قوم برگزیده بر ارض موعود تشکیل شد. اما تحقق عملی و واقعی مشروعیت این مالکیت اسطوره ای، در قالب ایدئولوژی صهیونیسم بر اساس انکار حق مردم فلسطین بر سرزمین تاریخی خود بود تا آنجا که به هر وسیله از تشکیل دولت مستقل فلسطین حتی در همان بخش از سرزمینی که بدون ارجاع به رأی ساکنین آن تقسیم شده بود جلوگیری کنند و تا آنجا که ممکن است با اعمال زور و تجاوز و تحریک و توطئه، اهالی شهرها و شهرک ها و دهکده های فلسطینی را مجبور به ترک خانه و زندگی و باغ و مزرعهء آبا و اجدادی خود نمایند.

در نتیجه، در سرزمینی با هویت تاریخی چندین صد سالهء ساکنین آن، دولتی تشکیل شد که از اساس در تقابل با حقایق تاریخی این سرزمین بود با رهبران و مؤسسین مجهول الهویه ای که بدون داشتن ریشه در خاک فلسطین، از چهار سوی دنیا عموماً و از اروپا و اروپای شرقی خصوصاً با زبان ها و آداب و رسوم گوناگون مربوط به محل سکونت پیشین خود، به کمک صندوق های کمک کانون های یهودی در اروپا و آمریکا و شبکه های سیاسی صهیونیستی آن، در چارچوب دولت اسرائیل جاسازی شدند و به دنبال تشدید اختلاف و کشمکش بین اسرائیل و دول عرب و تداوم شکست ارتش های عرب دربرابر اسرائیل که به آخرین سلاح های آمریکا و اروپا مجهز شده بود، به تشدید جریان مهاجرت خانواده های یهودی ساکن کشورهای شمال آفریقا و کشورهای خاور میانه به اسرائیل انجامید. به این ترتیب، در گام نخست، مسألهء اصالت وجود نظام دموکراتیک در ساختار دولت اسرائیل مورد تأمل است که کشوری ست بدون سابقهء تاریخی و بدون مرزهای جغرافیایی مشخص که از عمر آن بیش از 61 سال نمی گذرد و تأسیس آن ناشی از تصمیمی ست گرفته در خارج از مرزهای ناموجود آن و بر اساس اراده ای خارج از خواست ساکنین اصلی آن، و به علت حوادث و فجایعی که هزاران کیلومتر دورتر از آن سرزمین به دست فاشیست های اروپای مسیحی بر یهودیان ساکن آن قاره گذشته است. به همین جهت دولتی ست که تأسیس آن از آغاز، برای ساکنین اصلی آن پدیده ای مجهول الهویه و ناشناخته و بیگانه بود و طبعاً از همان روزهای نخستین تا امروز، قدرت اثبات طبیعی بودن و یگانه بودن هستی تاریخی و جغرافیایی خود را در منطقه، جز با توسل به زور و خشونت و ارعاب و اتکا به کانون های پرنفوذ خود در خارج نداشته است. دولتی که در زندگی دائمی، با تکیه بر ارتش، دائماً دست به ماشه است و با احساس ناایمنی دائمی از همسایگان و با اجبار به اعمال ترس در همسایگان به خاطر ترس از آنها زندگی می کند، نمی تواند دولتی دموکرات باشد. علاوه بر این، پایهء مشروعیت دولت اسرائیل اول بر اسطورهء ارض موعود و قوم برگزیده و دوم بر ایدئولوژی صهیونیسم نهاده شده است و در نتیجه دولت اسرائیل دولتی ست منحصر به قوم یهود و مذهب یهود. ساختار یک دولت متکی به نژاد مخصوص و مذهب مخصوص نمی تواند هم دموکرات باشد و هم تصاحب سرزمین های دیگران و تجاوز به حقوق دیگران را با تکیه به اسطوره های ماقبل تاریخی خود توجیه کند؛ زیرا در دموکراسی، هدف وسیلهء توجیه اسطوره و ایدئولوژی سیاسی نمی شود. ساکنین اسرائیل را یهودیانی تشکیل می دهند که اکثریت آنها از کشورهایی مهاجرت کرده اند که در آن کشورها هرگز دولت ها دموکرات نبودند و حتی امروز نیز نظیر روسیه وکشورهای شمال آفریقا و خاور میانه دموکرات نیستند و یا هنوز فرهنگ و آداب و سلوک دموکراسی در جامعهء آنها به خاطر صدها سال استبداد و خودکامگی نهادینه نشده است. دهها هزار یهودی روسی و اوکرایینی و کشورهای بالتیک و اروپای شرقی که صدها سال در نظام استبداد تزاری و سپس هفتاد و اندی سال در نظام کمونیستی استالینی زندگی کرده اند یا دهها هزار یهودی مهاجر از کشورهای آفریقای شمالی و اتیوپی و خاورمیانهء عربی چه سابقه و تجربه ای از دموکراسی و حقوق شهروندی داشته اند؟ و گذشته از آن، شیرازهء پیوند و رشتهء اتصال این چند میلیون یهودی که به تدریج از نقاط مختلف جهان با فرسنگ ها فاصله از یکدیگر در چهارچوب یک دولت نوساخته جمع آوری شده اند چیست جز اسطورهء قوم برگزیده و ارض موعود از سویی و فرار از خصومت های نژادی و تبعیض های قومی و مذهبیِ دولت های خودکامه و بعداً خروج آنها از سوی دیگر؟ اما تخم دموکراسی در اسرائیل برخلاف ادعای مؤسسین آن هرگز در فرهنگ مهاجرین گریخته از کشورهای اسیر در خودکامگی کاشته نشد به این دلیل که اولاً اکثریت این مهاجرین یهودی خود از تجربهء دموکراسی و عمومی بودن حق آزادی برای همه محروم بودند و ثانیاً گذشته از آنکه به اعتبار زندگی در کشورهای مختلف و فرهنگ های مختلف بیگانه از هم بودند (نظیر یهودیان اهل روسیه و یهودیان اهل عراق و ایران و...) اما در ادامهء سیاست رهبران صهیونیست که هدفی نداشتند جز جلوگیری از تشکیل دولت مستقل فلسطین و احداث کلنی های تازهء یهودی با تجاوز تدریجی به اراضی متعلق به مردم فلسطین، متفق القول و یکپارچه بودند. در مدت 61 سال که از عمر دولت اسرائیل می گذرد با عبور از جنگ های متوالی با همسایگان مسلمان عرب و 42 سال اشغال نظامی سرزمین های مردم فلسطین از سال 1967 دشمنی و خصومت با مردم فلسطین با تکیه بر حمایت بدون قید و شرط آمریکا و اروپا به شرط لازم و واجب حفظ موجودیت اسرائیل تبدیل شده است و به این جهت در مرکز سیاست دولت اسرائیل، ضرورت ایجاد احساس ترس و وحشت در همسایگان عرب و مردم فلسطین از ارتش اسرائیل و روش های خشونت بار آن در تجاوز به زندگی و هستی مردم فلسطین، جای خاص خود را دارد. نوع توحش و بربریتی که در حمله به نوار غزه از اواخر دسامبر 2008 تا ژانویه 2009 از سوی ارتش اسرائیل به ظهور رسید، خود انعکاس خشمی بود که از مقاومت بی سابقهء نیروهای حزب الله لبنان در حمله اسرائیل به لبنان در سال 2006 در ژنرال ها و رهبران سیاسی اسرائیل ایجاد شده بود.

استراتژی سیاسی ـ نظامی دولت اسرائیل با آگاهی از فساد و استبداد رژیم های همسایهء عرب و ضعف ساختارهای سیاسی ـ نظامی این رژیم ها و وابستگی آنها به حمایت آمریکا و شرکت های استثمارگر نفتی، بر اساس ایجاد ترس و وحشت دائمی این رژیم ها از ماشین جنگی اسرائیل و قدرت ویرانگر آن است. این سیاست در تمام جنگ های پس از تأسیس دولت اسرائیل میان آن دولت و کشورهای همسایهء آن نظیر مصر و سوریه و اردن و لبنان با شکست ارتش های عرب به تجربه رسیده بود. اما مقاومت سازمان سیاسی ـ نظامی حزب الله لبنان با تکیه بر حمایت مالی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی دربرابر تهاجم نظامی اسرائیل در 2006 برای اولین بار افسانهء ناتوانی اعراب از مقاومت دربرابر ارتش اسرائیل را درهم پیچید. از رهگذر جبران این شکست، یعنی اعادهء احساس ترس و وحشت اعراب از ارتش اسرائیل بر سر نوار غزه و مردم بیدفاع و محصور در حصاری که اسرائیل به دور آنها بسته است، ارتش اسرائیل به آنچنان بربریت و توحشی دست زد که اکنون پس از گذشت هفت ماه، طبق گزارش کمیسیون تحقیق سازمان ملل متحد تهاجم ارتش اسرائیل در نوار غزه به عنوان جنایت جنگی اسرائیل شناخته شده است. درواقع، تیری که دولت به اصطلاح دموکرات اسرائیل برای اعادهء حیثیت شکست خوردهء ارتش خود به سوی مردم بی دفاع و محاصره شدهء غزه رها کرد کمانه کرد و به قلب دولتی برگشت که ثابت کرد برای ایجاد حقانیت زورکی تاریخی و جغرافیایی خود از ارتکاب یکی از بزرگ ترین فجایع تاریخ بشری در قرن 21 نیز ابائی ندارد. چرا؟ زیرا همچنان به حمایت کانون ها و دولت های ضد آزادی و ضد حقوق انسانی در اروپا و آمریکا و روسیه و چین متکی ست و امیدوار است که این دفعه نیز مثل دفعات گذشته پروندهء تهاجم او به نوار غزه یا جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی علیه مردم بیدفاع فلسطین از برکت حق وتوی آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل و سکوت دولت های دارای حق وتو یعنی روسیه و چین و فرانسه و انگلیس در بایگانی قرارهای متعدد این شورا در الزام اسرائیل به تخلیهء اراضی اشغالی فلسطین و خودداری از گسترش کلنی های یهودی نشین در خاک فلسطین مدفون شود.

معمای مصنوعی بودن اسرائیل ودموکرات نبودن دولت آن را باید در تناقضی جست و جو کرد که از این دو مقوله به وجود آمده است. اسرائیل با تکیه به اسطورهء ماقبل تاریخی ارض موعود و قوم برگزیده خواهان شناختن حق مردم فلسطین به تأسیس یک دولت مستقل در خاک فلسطین و حق دولت فلسطین بر بیت المقدس به عنوان پایتخت این دولت نیست؛ یعنی حتی حاضر به قبول مشروعیتی که از برکت کشتار شش میلیون یهودی در اروپای هیتلری به دست اروپای شرمنده و آمریکای زیر نفوذ کانون های یهودی و با تجاوز به حق مردم ساکن فلسطین برای او به وجود آمده است نیز نمی باشد. از سوی دیگر، دولتی که در تسلط دائمی ایدئولوژی صهیونیسم هدفی جز پیشرفت وجب به وجب در خاک اشغالی مردم فلسطین و ساختن کلنی های گسترده با سرکوب مردم و ایجاد انواع موانع برای عبور مردم فلسطین در سرزمین خود ندارد و از این جهت به رضایت و رأی مردمی متکی ست که اکثریت آنها از مهاجرین رژیم های استبدادی هستند چگونه می تواند دولتی دموکرات باشد؟ برای مثال، به همین آقای لیبرمان وزیر خارجهء منونی اسرائیل در دولت محافظه کار افراطی نتانیاهو بسنده کنیم که تا بیست سالگی در جمهوری زیر سلطهء روسیهء شوروی یعنی ملداوی پرورش یافته بود. آقای لیبرمان در این جمهوری اروپای شرقی به شغل نگهبانی در جلوی کلوب های شبانه اشتغال داشت. دموکرات بودن این وزیر خارجه از عنوان حزبی که در اسرائیل ساخته است هویدا است. عنوان حزب او «اسرائیل بیت نو» (اسرئیل خانهء ما است) است. از برنامهء حزبی این وزیر دولت دموکرات این است که یک میلیون و 400 هزار فلسطینی که با تابعیت اسرائیل در اسرائیل سکونت دارند (20 درصد کل جمعیت اسرائیل) یا باید «یهودیت اسرائیل» را به رسمیت بشناسند یا باید خاک اسرائیل را ترک کنند. صرف نظر از آنکه این جمعیت کثیر فلسطینی تابع دولت اسرائیل در ساختار اجتماعی و اداری و اقتصادی و سیاسی اسرائیل به عنوان ساکنین درجهء دوشناخته می شوند و هرگز از مزایای شهروندی در یک دولت و کشور مدعی دموکراسی بهره مند نیستند.

چهرهء ساختگی اسرائیل دموکرات را بهتر از اینها می توان در سیستم رأی گیری در انتخابات که مرحلهء دومی وجود ندارد و نیز در کیفیت ترکیب سیاسی نمایندگی احزاب اسرائیل در پارلمان آن مشاهده کرد که در این مجلس دموکرات، نمایندگانی از احزاب مختلف و افراطی ترین گرایش های مذهبی و غیر مذهبی وجود دارد که هرگز به هیچ دولتی که اعتبار قانونی اش پیوسته و ناچار از ائتلاف با این احزاب است اجازه نمی دهد که از هدف های اصلی اسطوره حق قوم برگزیده بر ارض موعود و ایدئولوژی صهیونیسم یعنی تصاحب سراسری خاک فلسطین تخطی کند. به عنوان مثال هم اکنون در کابینهء بنیامین نتانیاهو که خود مبعوث حزب افراطی دست راستی لیکود است، وزیر امور اراضی یعنی وزیر اراضی در کشوری که مرزهایش همچنان نامشخص است رهبر حزب شاس یعنی حزب افراطی ترین گرایش مذهبی صهیونیستی اسرائیل است. این حزب با تعدادی از نمایندگان خود در پارلمان مؤتلف لیکود در دولت است. فراموش نکنیم که در اسرائیل طلاب مذهبی یا خاخام های آینده از خدمت سربازی معاف اند.

یکی از تازه ترین و مستندترین دلیل در فقدان عناصر دموکراتیک در ساختار نظام سیاسی اسرائیل و دولت های آن اعم از دولت حزب کارگر و یا حزب لیکود و حزب منشعب آن گواهی سربازان اسرائیلی ست که در هجوم وحشیانهء ارتش اسرائیل به نوار غزه و مردم بیدفاع و زیر محاصره و ممنوع الخروج آن شرکت داشته اند.

روزنامهء معتبر لوموند در شمارهء پنجشنبه 16 ژوییه 2009 در گزارشی از گزارشگر خود در اورشلیم میشل بول ریشار منعکس می کند با این عبارات که: «برای دومین بار پس از پایان جنگ غزه در 18 ژانویه، سربازان اسرائیلی روایتی غیر رسمی نقل کرده اند از آنچه در فاصلهء 22 روز تهاجم با کشتار 1417 نفر که به قرار منابع فلسطینی، 926 نفر آنها مردم غیر مسلح بودند به دور از نگاه خبرنگاران جریان داشته است. در ماه مارس، سربازان اسرائیلی در گزارش اطلاعاتی به آکادمی نظامی اسحق رابین، روش های قابل اعتراض را که در عملیات «سرب سخت» از سوی ارتش اسرائیل اعمال شده بود طرح کرده بودند و این دفعه 54 گواهی از سوی سازمان «سکوت را بشکنیم» (Breaking the silence) به امضای سربازان ذخیره و احضارشدگان در 110 صفحه منتشر شده است. به گزارش این سربازان، در آغاز، هدف فقط جلوگیری از پرتاب راکت به سوی جنوب اسرائیل و به زانو درآوردن جنبش مقاومت اسلامی (حماس) بود. به قول مایکل سفارد، کارشناس امور دفاع از حقوق بشر، مضمون این گواهی ها فاش کنندهء این مسأله است که قاعده بر عدم تمایز بین مردم عادی و افراد و مبارزان حماس و محل های تمرکز جمعیت اعم از زن و مرد و پیر و جوان و کودک و نیز بین مسلح و غیر مسلح بوده است. سلاح هایی به کار گرفته شده که هیچ دلیلی ندارد که در اماکن پرجمعیت از آنها استفاده شود؛ به علاوه تخریب کامل و از قبل پیش بینی شدهء بناهای عمومی و مسکونی که به تأیید همگان رسیده و هیچگونه توجیهی در ضرورت نیازهای نظامی آن ارائه نشده است.

محتوای گواهی ها حاکی از آن است که اولین نیت ارتش در حمله به نوار غزه پرهیز حداکثر از امکان تلفات در صفوف سربازان است ولو به قیمت جان مردم بیگناه. در یک گواهی، این هدف در مورد گروه گواهی دهنده و دستور فرمانده گروه چنین منعکس می شود: «یک مو از سرِ سربازان من نباید کم شود. من نمی خواهم یک نفر از سربازان من به خاطر شک کردن جان خود را به خطر اندازد. اگر از موضعی مطمئن نشدید شلیک کنید. اگر شکی دارید بدانید که نباید شکی وجود داشته باشد. به دلیل قدرت همه جانبه ای که با همهء وسایل اعم از زمینی و هوایی از سوی ارتش اسرائیل به کار افتاده بود، عملاً درگیری و برخوردی وجود نداشت. افراد حماس یا مخفی شدند یا فرار کردند. در معرکه، تنها مردم عادی بودند که در تله افتاده بودند. نه راه پس داشتند نه راه پیش. به همین دلیل بود که بیشترین تلفات از مردم بود و ویرانی عظیم از اماکن و ساختمان های عمومی و خصوصی. روبیدن و زیر و زبر کردن یک اصطلاح ملایم برای انهدام نقشه مند و از قبل تصمیم گرفته شده است. برای رفع موانع دید سربازان و بازکردن فضا، باید تمامی موانع پیشرفت تانک ها و زره پوش ها برداشته می شد و به گواهی ناظران، به خاطر تخریب یک محله به دنبال یک محلهء دیگر با مواد منفجره و بمب و موشک، مرز محلات از بین رفته است. باغها و باغچه ها و کشتزارها ودرختان زیتون و سبزیکاری ها از برکت وجود بولدوزرهای معروف و غول آسای D9 ارتش اسرائیل با خاک یکسان شده بودند که جاده را برای عبور تانکها صاف می کردند. در منطقهء محل عملیات ما دیگر سنگی روی سنگ باقی نمانده بود. به قول یکی از سربازان، منظره شبیه فیلم های دوران جنگ جهانی دوم بود. برای اجتناب از تلفات و آسیب های روانی ناشی از جنگ دوم لبنان در سال 2006 دربرابر حزب الله، ارتش اسرائیل در نوار غزه مردم بیدفاع را سپر بلای خود می کرد. به گواهی بسیاری از سربازان، مردم عادی را با تهدید اسلحه مجبور می کردند که به خانه های مظنون داخل شوند تا بتوانند در صورت وجود افراد مسلح حماس، آنها را نابود کنند. در حالی که گروگان گیری افراد غیر نظامی به صور مختلف از سوی دیوان عالی اسرائیل ممنوع شده بود، همان طور که در مقدمهء گزارش گفته شده «همهء این گونه عملیات که دیروز غیرعادی بود، امروز دیگر به امور عادی تبدیل شده است...».

آخر مگر جوهر دموکراسی دولت اسرائیل پرمایه تر از جوهر دموکراسی آمریکای ژرژ بوش و روسیهء ولادیمیر پوتین در گوانتانامو، چه چن و خداپرستان ولایت صاحب الامر جمهوری اسلامی ست؟

ژوئیه 2009