۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

دبیرخانه سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان


اطلاعیه مطبوعاتی

کبودوند دوباره دچار حمله قلبی شد

براساس آخرین اطلاعات دریافتی در ساعات بامدادی نیمه شب چهارشنبه محمدصدیق کبودوند رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان برای بار دوم ظرف 7 ماه گذشته در بند 8 زندان اوین دچار حمله قلبی شد. این واقعه در حالی روی داده که دیگر زندانیان در خواب بودند.
اگرچه حمله قلبی اخیر نیز بدون عوارض بوده ودفع شده اما سازمان حقوق‌بشر کردستان نمی‌تواند نگرانی خود را از تکرار مجدد آن برای رئیس زندانی خود پنهان بدارد. لذا مسئولیت هرگونه عواقب سوء و احتمال اتفاقات ناگوار را متوجه دادستانی انقلاب، دادگاه انقلاب و وزارت اطلاعات می‌داند. شایان ذکر است طی روزهای گذشته پزشک زندان اختصاصاً آقای کبودوند را مورد معاینه قرار داده و با تجدید داروهای مصرفی و تنظیم رژیم غذایی گزارشی از وضعیت ادامه نوسانات فشار خون ، سرگیجه‌ها و همچنین پیشرفت بیماری‌های مثانه و پروستات وی تهیه کرده بود. گفته می‌شود در گزارش‌های پزشکی مذکور قید شده که آقای کبودوند تحت نظر متخصصین قلب داخلی، ارئولوژی، مغز و گوش و حلق قرار دارد و بیماری‌های وی تحت کنترل است. یادآور می‌گردد درمانگاه زندان از چندماه پیش نامه‌هایی جهت اعزام ایشان به مراکز درمانی بیرون از زندان جهت معاینات دقیق قلبی و معالجه پروستات وی به دادستانی و دادگاه ارسال کرده که تاکنون بلاجواب بوده است. در همین حال پزشکان زندان می‌گویند عمل جراحی وی نیاز به مراقبت ویژه یکساله پس از عمل دارد که چنین مراقبتی در زندان به هیچ وجه امکانپذیر نیست. پزشکان توصیه کردند که آقای کبودوند فعلا ناچار است با مصرف مداوم داروها و رعایت برنامه رژیم غذایی وضعیت موجود را تحمل کند.
از سوی دیگر، با بارش برف و کاهش شدت درجه هوا و برودت سرما طی روزهای اخیر، سیستم گرمایشی زندان اوین بویژه بندهای 7 و 8 که در فراز کوه قرار دارد با قطع مکرر گاز مواجه شده و در چنین شرایطی زندانیان این بندها در وضعیت بسیار نگران‌کننده‌ای به سر می‌برند
.

فیلم ویدئویی پرتاب لنگه کفش منتظرالزیدی به سوی جرج بوش


رازگشايی از طالبان ها !


























,طالبان , های دیگر:


جلال الدین حقانی و گلبدین حکمتیار




*ملاعمر در سال گذشته فتوايی صادر کرد که براساس آن موسيقی و جشن مجاز اعلام شد. برخی از فرماندهان طالبان حتی با ايده مدرسه رفتن دختران کنار می آيند. *چارلی ويلسون حقانی را ,خوبی مجسم, ميخواند. *حکمتيار که در دهه 80 وقتی دانشجو بود به خاطر اسيدپاشيدن روی دختران بی حجاب شهرت به هم زده بود، بيش از ديگر گروه ها در ميان تحصيل کرده ها پايگاه دارد ويکی از گروه هايی است که سريع ترين رشد را در ميان شورشيان دارد. بازگشت طالبان ها يا بازگشت به طالبان ها؟


روشنگری.


در خبرها از ,مذاکره با طالبان ها,، ,شروط طالبان ها برای مذاکره,، ,تکذيب مذاکره توسط سخنگوی طالبان ها,، ,امتناع طالبان هااز مذاکره, و مشابه اين مضمون می شنويم. در مصاحبه ای در بخش فارسی راديو آلمان گفته ميشود محافل وزارت خارجه فرانسه معتقدند آرام سازی پاکستان به همکاری با طالبان نياز دارد و علت عدم شرکت متکی در نشست بازسازی افغانستان در پاريس مخالفت سرسختانه رژيم ايران با فراهم آوردن زمينه بازگشت طالبان به صحنه سياسی افغانستان است. ميدانيم رابطه رژيم اسلامی ايران باطالبان های افغانی خوب نبوده است، امارابطه همه انواع ,طالبان ها,،ايرانی يا افغانی يا ,عرب, با مدنيت، آزادی و بويژه حقوق زن به شدت بد است و اين خبر بسيار بدی است. آيا تاکتيکی که در عراق پيش گرفته شد يعنی همکاری با شورشيان سنی و بعثی های سابق به عنوان راه برون رفت از مهلکه در افغانستان تکرار ميشود؟ اگر چنين باشد بايد در نظر گرفت اينجا ديگر از توازن نيروی جناح ها که ميتواند دست و پای هريک از آنها را ببندد خبری نيست. صحبت از ,طالبان ها, هاست و ,طالبان های بدتر,. بازگشت طالبان ها به اندازه کافی هراسناک است، اما بازگشت به طالبان ها از آن هم هراسناک تر. در گزارش منابع رسمی و رسانه های بزرگ از همه شورشيان تحت عنوان ,طالبان ها, نام برده ميشود، اما گزارشی که آناند گوپال وابسته مطبوعاتی کريستين ساينس مانيتوراز افغانستان برای نشريه نيشن آمريکا و وبسايت تام انگلبرت تهيه کرده از ,طالبان ها, رازگشايی می کند. اين گزارش را که اندکی کوتاه و آزاد ترجمه شده در زير می خوانيد. طالبان ها کيستند؟ ايستگاه بازرسی پليس در جاده اصلی جنوب کابل در فاصله 20 دقيقه ای از شهر، جايی است که ميتوان آن را به عنوان محل نمايش دقيق شکست غرب در افغانستان نشان داد. در ورای اين ايستگاه که شهری شلوغ، پر از ديوارهای در هم شکسته شده و ترافيک مسدود رااز مسير مزارع آرام در دشت به کوه های شنی وصل می کند، ديگر دولت تحت حمايت آمريکای افغانستان وجود خارجی ندارد. به جای ماموران دولتي، مردانی که عمامه های سياه به سر و تفنگ بر دوش دارند جاده ها را تحت کنترل گرفته اند تا دزدها و ,جاسوس ها, را بگيرند. بدنه ی در هم شکسته يک تانکر نفت که ميخواست به نيروهای بين المللی مستقر در نواحی جنوبی سوخت برساند، در جاده رها شده است. پليس می گويد آنها جرات ورود به اين مناطق را ندارند، بويژه در شبها که چريک ها بر جاده ها حکومت ميکنند. در برخی از نواحی جنوبی و شرقی کشور، شورشيان حتی حکومت خود را تحت عنوان قديمی دولت طالبان ها يعنی ,امارت اسلامی افغانستان, مستقر کرده و دادگاه های فوری شريعه برپا ميکنند. آنهااختلافات بر سر زمين را فيصله ميدهندو برنامه درسی مدارس را تعيين می کنند. سه سال پيش از اين دولت مرکزی هنوز کنترل استان های نزديک کابل را در دست داشت. ولی سال ها سوء مديريت، گسترش جرم و جنايت و افزايش انبوه تلفات غيرنظامی باعث شد طالبان ها و ساير گروه ها بطور جهش وار خود را احيا کنند. امروز ,امارت اسلامی, عملا کنترل بخش های بزرگی از جنوب و شرق کشور را در دست دارد. بنا بر گزارش ACBAR، سازمانی که بيش از 100 نهاد کمک رسانی را نمايندگی می کند، تعداد حملات شورشيان طی سال گذشته بيش از 50 درصد افزايش يافته است. حالا تلفات سربازان خارجی در افعانستان بيش از عراق است. وضع چنان فاجعه بار است که دولت پرزيدنت کرزای و بازيگران بين المللی علنا از مذاکره با بخشی از شورشيان صحبت می کنند. ملی گرايی طالبان های نوين شورشيان افغان دقيقا چه کسانی هستند؟ هر حمله انتحاری و آدم ربايی به ,طالبان ها, نسبت داده ميشود. اما در واقعيت شورش اصلا يک پارچه نيست. ملاهای عمامه به سر و سورمه به چشم، محصلان مدارس مذهبي، دانش آموختگان دانشگاه، فقرا، زارعان بی سواد و فرماندهان ضد شوروی سابق همه در شورش حضور دارند. جنبش ترکيبی است از ناسيوناليست ها، اسلام گراها و راهزنان. در مجموع وبا صرف نظر کردن از تفاوت ها ميتوان آن ها را عموما به سه يا چهار شاخه عمده تقسيم کرد. هر شاخه خود به گروه هايی تقسيم ميشود که تحت رهبری فرماندهانی در رقابت با يکديگر و با ايدئولوژی ها و استراتژی ها متفاوت هستند. ولی همه آنها در مورد يک هدف اساسی توافق دارند: بيرون راندن خارجی ها. وضع هميشه اين طور نبود. وقتی نيروهای خارجی تحت رهبری آمريکا دولت طالبان را در نوامبر 2001 برانداختند، افغان ها سرنگونی رژيم منفور و بی اعتبار را جشن گرفتند. يک کابلی به من گفت:, ما در خيابان ها به رقص و پايکوبی پرداختيم., وقتی نيروهای تحت رهبری آمريکا به کابل وارد شدند، بقايای رژيم طالبان به سه گروه تقسيم شدند. دسته ی اول، از جمله بوروکرات ها و ماموران مستقر در کابل به آسانی به آمريکايی ها تسليم شدند، برخی از آنها حتی به حکومت کرزای پيوستند. دسته دوم که شامل رهبران ارشد جنبش بودند از جمله ملاعمر به مرز پاکستان گريختند و تا امروز همانجا مانده اند. دسته سوم که بزرگ ترين گروه بودند، يعنی سربازهای ساده، فرماندهان محلی و ماموران دولت در شهرستان ها، ناپديد شده به مزارع و دهات خود برگشتند ودر انتظار ماندند تا ببينند باد از کدام سو ميوزد. بتدريج جنگ سالاران و جنايتکاران کشور را بين خود تقسيم کردند. در شاهراهی که کابل را به قندهار و هرات وصل ميکند و با ميليون ها دلار پول واشينگتن ساخته شده، راهزنان که سازماندهی خوبی هم داشتند، مداوما جاده ها را بسته و مسافران را مورد تهديد قرار ميدادند. ملاعبدالله صاحب يک شرکت اتوبوسرانی ميگويد: , يک بار 30 يا شايد 50 راهزن اتوبوس ما را متوقف کرده و مارا از پنجره بيرون انداختند. اتوبوس را گشته و اسباب و اثاث همه مسافران را به سرقت بردند., دارو دسته های دزد که اغلب کانال های ارتباطی با حکومت داشتند، آدم ربايی در مراکز شهری از جمله در مقر طالبان ها در کابل را سازمان ميدادند. آنهايی که دستگير ميشدند، غالبا بعد از اينکه سبيل شخص مناسبی را چرب ميکردند، آزاد ميشدند. بر بستر اين خشونت و نابسامانی بود که طالبان سوار شد و وعده داد نظم و قانون را برقرار کند. رهبران تبعيدی مقيم شهر کوتا در پاکستان شبکه جنگجويان خود را که در روستاها ذوب شده بودند، دوباره بازسازی و فعال کردند. آنها روابط خود با قبايل پشتون را احيا کردند. (شورش که بطور تاريخی عمدتا جنبش پشتون ها ست، هنوز نفوذ بسيار کمی در ميان ساير اقليت های ملی مثل تاجيک ها و هزاره ها دارد.) با منابع مالی که از طرف حاميان ثروتمند عرب ميرسيد و تعليمات سازمان امنيت پاکستان، آنها توانستند اسلحه و مهارت فنی را به روستاهای پشتون آورده و روستا به روستا معدود بقايای طرفدار دولت مرکزی را از طريق تهديد و قتل بيرون برانند. بعد با وعده امنيت و کفايت، اکثريت را به طرف خود جلب کردند. چريک ها نسخه بسيار تندی از قوانين شريعه را جاری کرده و دست دزدها را بريده و متهمان به زنا را به قتل می رساندند. آنها به شدت وحشی بودند ولی فاسد نبودند. رابطه قضاوت و رشوه قطع شد. عبدالحليم که در روستايی تحت کنترل طالبان ها زندگی می کند ميگويد: ,ديگر برخلاف گذشته از جرم خبری نيست., شورشيان، جنگجويان خود را از روستاهايی که در آن مستقر ميشدند می گرفتند. غالبا به آنها ماهيانه 200 دلار می پرداختند که بيش از دو برابر دستمزد يک پليس است. آنها در نزاع بين قبايل و صاحبان مزارع حکميت ميکردند و از مزارع خشخاش در مقابل اقدامات حکومت مرکزی و ارتش های خارجی حفاظت به عمل می آوردند و با اينکارحمايت زارعين فقير را که تنها منبع درآمد مطمئن آنها کشت خشخاش بود به دست آوردند. مناطقی که تحت کنترل شورشيان قرار می گرفت، از بازسازی و سرويس های اجتماعی محروم می شدند، ولی برای روستائيان که تحت حکومت کارزای مداخله خارجی را زياد ديده ولی از پيشرفت اقتصادی چيزی نديده اند، اين موضوع تفاوتی ايجاد نميکرد. به تدريج ايدئولوژی طالبان ها دستخوش تغييراتی شد. سخنگوی طالبان قاری يوسف احمد در يک گفتگوی تلفنی به من گفت: , ما برای آزاد کردن کشورمان از سلطه خارجی می جنگيم. هندی ها برای استقلال خود با انگليسی ها جنگيدند. حتی آمريکايی ها نيز برای آزادی کشورشان شورش کردند., اين رگه ناسيوناليستی از بيقراری فزاينده روستائيان پشتون نسبت به حضور نيروهای آمريکايی و ناتو بهره برداری ميکند. شورشيان هم چنين برای حکومت شريعت و جاری کردن تفسيری از قوانين شريعه می جنگند. معهذا در بعضی از اصول افراطی شان تعديل ايجاد کرده اند. برای مثل سال گذشته ملا عمر فتوايی صادر کرد که بر اساس آن موسيقی و جشن که در دوره حکومت قبلی طالبان ممنوع بود، مجاز اعلام شد. برخی از فرماندهان طالبان حتی با ايده مدرسه رفتن دختران کنار می آيند. تعدادی از رهبران تندرو مثل ملادادالله يک پا که به خشونت شهرت داشت و گفته ميشود حتی ملاعمر هم از زياده روی هايش در سربريدن ناراضی بود، توسط نيروهای بين المللی کشته شده اند. از طرف ديگر به نظر ميرسد اداره امور به طرف پراگماتيسم چرخش پيدا می کند. افسران اطلاعاتی آمريکا معتقدند رهبری امور جاری اکنون عملا در دست ملا بهادر که مردی زيرک است قرار دارد، و ملاعمر عمدتا در موقعيت يک رهبر معنوی قرار گرفته است. حتی در سطح محلی نيز مقامات شهرستانی طالبان سياست های قديمی طالبانی را کنار می گذارند تا در ميان مردم محبوبيت پيدا کنند. مثلا سه ماه قبل در ناحيه غزنی شورشيان دستور دادند تمام مدارس بسته شوند. وقتی رهبران قبيله ای به شورای حکومت محلی طالبان مراجعه کردند، قضات مذهبی دستور دادند اين حکم لغو شده و مدارس بازگشايی شوند. با وجود اين همه فرماندهان ميدانی از احکام مربوط به لغو ممنوعيت موسيقی و جشن تبعيت نمی کنند. در بسياری از نواحی تحت کنترل طالبان اين کارها غيرقانونی است و اين امر خصلت غير متمرکز جنبش طالبان را نشان ميدهد. فرماندهان محلی اغلب سياست های خودشان را به اجرا در می آورند و بدون اينکه از رهبری طالبان دستور بگيرند، به ابتکار خود به حمله دست می زنند. نتيجه يک جنبش ژلاتينی است که از محلی به محلی به ديگر تغيير می کند. در برخی نواحی مثل استان غزنی يک افغانی را که برای ان جی او ها کار ميکند، گرفته و می کشند، در مناطق ديگر مثل استان وردک که در مجاورت غزنی قرار دارد و گفته ميشود شورشيان آن تحصيل کرده تر بوده و نياز به تحول را درک می کنند، ان جی او ها با اجازه شورشيان فعاليت می کنند. ,طالبان, های ديگر افغانستان که هرگز به لحاظ وفور اسلحه و چريک کمبود نداشته، زمين مساعدی برای انواع گروه های شورشی غير از طالبان هاست. مثلا نقيب الله ,نام مستعار, دانشجوی رشته پزشکی که وقتی من با او ملاقات کردم 30 سال داشت، همراه دوستانش عضو , حزب اسلامی, بود. من در صندلی عقب يک ماشين کهنه و خاک آلود در خيابان پرچاله چوله ای نزديک دانشگاه کابل با او ديدار داشتم. او ريشی کم پشت داشت و با صدايی آرام و لحنی سنجيده صحبت ميکرد. گروه ,حزب اسلامی, تحت هدايت گلبدين حکمتيار جنگ سالار متحد طالبان هاست. نقيب الله و دوستانش مرتبا در دانشگاه جلسه برگزار ميکنند. در اين جلسات ويديوی حملات تازه را مشاهده کرده و در مورد سياست صحبت و مباحثه می کنند. در سال گذشته محفل او کوچک شد، زيرا يکی از آنها به نام صادق ضمن اقدام به عمليات انتحاری دستگيری شد، نفر ديگر به نام وسيم هنگامی که در خانه بمب درست می کرد کشته شد و سومی به نام فواد در حمله انتحاری موفق به يک پايگاه آمريکايی کشته شد. نقيب الله توضيح ميدهد: , آمريکايی ها ب – 52 های خود را دارند، حملات انتحاری ما ب – 52 های ماست. ,... , اما باعث کشته شدن تعداد زيادی از شهروندان غيرنظامی ميشود., نقيب قصد داشت ازتحصيلاتش نيزاستفاده کند. او ميگفت ميخواهد ,به طالبان های بيسواد دانش بياموزد., از سال ها قبل معروف بود که جنگجويان ,حزب اسلامی, دارای تحصيلات بالاتر بوده و نسبت به جنگجويان طالبان که عمدتا زارعين بی سواد هستند،از عقلانيت بيشتری برخوردارند. رهبر آن ها حکمتيار در سال های 70 در دانشگاه کابل در رشته مهندسی تحصيل می کرد و به عنوان کسی که روی صورت زنان بی حجاب اسيد می پاشيد شهرت به هم زده بود. او حزب اسلامی را برای مقابله با رشد فزاينده شوروی در سال های 80 تاسيس کرد و سازمان او به يکی از افراطی ترين احزاب بنيادگرا و يکی از مهم ترين گروه های مبارزه با اشغال شوروی تبديل شد. حکمتيار به خاطر بيرحمي، قدرت و ضديتش با کمونيسم به يکی از متحدان مهم واشينگتن تبديل شد که ميليون ها دلار پول و چندين تن اسلحه را از طريق سازمان امنيت پاکستان به طرف گروه او سرازير کرد. بعد از عقب نشينی شوروي، حکمتيار و ساير فرماندهان مجاهدين تفنگ های شان را به سوی يک ديگر گرفتند و جنگ داخلی ويرانگری در کابل به راه افتاد که هنوز شهر از عواقب آن رنج می برد. هنوزبسياری از افغان های يک پا که بوسيله موشک های حکمتيار عليل شده اند درخيابان های شهر کابل راه می روند. معهذا او نتوانست بر پايتخت غلبه پيدا کند و حاميان پاکستانی اش سرانجام او را رها کرده و يک نيروی افراطی تر اسلامی که در جنوب سر بر آورده بود، يعنی طالبان ها را به جای او مورد حمايت قرار دادند. بيشتر فرماندهان ,حزب اسلامی, از آن جدا شده و به طالبان ها پيوستند و حکمتيار با سرافکندگی به ايران گريخته و بخش اعظم حمايت خود را از دست داد. او مثل معدودی از جنگ سالاران ديگر که در حکومت تحت الحمايه آمريکا بعد از 2001 جايی نيافته بودند، مدتی در اين موقعيت نازل به سر برد.اما اين امر چنانکه اکنون به قاعده تبديل شده، برای او يک شانس بود. زيرا وقتی وضع دولت افغانستان خراب شد، او در نقش يک رهبری شورشی به صحنه بازگشت و مثل طالبان ها با استفاده از نارضايی فزاينده در جوامع پشتون، به تدريج حزب اسلامی را احيا کرد. و امروز، بنا بر گزارش آنتونيو گيتوزی متخصص شورش های افغانستان ازمدرسه اقتصاد لندن، حزب اسلامی حکميتار يکی از گروه هايی است که سريع ترين رشد را در ميان شورشيان افغانستان دارد. پايگاه اين گروه در شهرستان های اطراف کابل و پشتون های شمال و شمال شرق کشور است. عمليات پيچيده برای ترور پرزيدنت کرزای در بهار گذشته و يک سری از کمين گذاری های سطح بالا در تابستان امسال که در آن 10 سرباز ناتو کشته شدند را به اين گروه نسبت ميدهند. جنگجويان اين گروه تحت عنوان طالبان ولی بطور مستقل و زير رهبری نهادهای فرماندهی جداگانه می جنگند. رهبران آن مثل طالبان ها وظيفه خود را احيای حاکميت افغانستان و برقراری يک حکومت اسلامی در اين کشور می دانند. نقيب الله ميگويد:, ايالات متحده يک رژيم دست نشانده را در اينجا مستقر کرده است. اين توهين به اسلام و يک بی عدالتی است که تمام افغان ها بايد عليه آن بر پا خيزند., دولت اسلامی که,حزب اسلامی, برای آن می جنگند بايد تحت فرماندهی حکمتيار باشد نه ملاعمر. ولی مثل دوره جهاد ضد شوروي، آينده روشن خواهد کرد که چه خواهد شد. حلقه اتصال با پاکستان در افغانستان اين نوع بازگشت به صحنه در اثر سياست دوره گذشته فراوان ديده ميشود. جلال الدين حقانی که بازوی سيا در زمان خود محسوب ميشد، حالا رهبر يک شبکه سوم از شورشيان است. اين يکی در نواحی مرز شرقی افغانستان مستقر است. در دوره جنگ ضد شوروي، ايالات متحده به حقانی که اکنون در واشينگتن بسياری او را سهمگين ترين دشمن خود درافغانستان به شمار می آورند، ميليون ها دلار، موشک های ضد هوايی و حتی تانک داد. مقامات واشينگتن چنان شيفته او بودند که نماينده سابق کنگره، چارلی ويلسون* او را , خوبی مجسم, خواند. حقانی از اولين حاميان ,افغان های عرب, بود که در دهه 80 در پاکستان برای ,جهاد, عليه اتحاد شوروی جمع شدند. او اردوگاه های آموزشی برای آنها ايجاد کرد و بعد با القاعده که شبکه ای سازماندهی شده از عرب های افغان برای پايان دادن به اشغال اتحاد شوروی بود، روابط نزديکی برقرار کرد. بعد از حمله 11 سپتامبر 2001 ايالات متحده بااستيصال تلاش کرد او را بطرف خود بکشد. ولی حقانی ادعا کرد نميتواند با حضور نيروی خارجی در خاک افغانستان کنار بيايد و بار ديگر سلاح برداشت و در اين کار از کمک حامی قديمی خود ISI [سازمان اطلاعات پاکستان] برخوردار بود. گفته ميشود او بود که عمليات انتحاری را که قبل از 2001 در افغانستان وجود نداشت به اين کشور آورد. مقامات اطلاعاتی غربی مسووليت بسياری از حملات بزرگ دوره اخير را به شبکه حقانی ،و نه به طالبان ها، منتسب می کنند، از جمله عمليات انتحاری با خودرو که سفارت هند را در ماه ژوئيه ويران کرد. بخش بزرگی از جنگجويان خارجی که در افغانستان عمل ميکنند عضو شبکه فرماندهی حقانی هستند و اين شبکه نسبت به همتايان طالبانی خود افراطی تر است. برخلاف بيشتر طالبان ها و اعضای حزب اسلامي، عناصر شبکه حقانی از نزديک با القاعده کار می کنند. رهبری شبکه به احتمال زياد در وزيرستان، بخش ايل نشين پاکستان، مستقر است و سازمان امنيت پاکستان از آن حمايت می کند. تمايل پاکستان به حمايت از حقانی به اين علت است که ميدانند شبکه جهادش را در داخل مرزهای افغانستان نگاه ميدارد. چنين توافقاتی از آن رو ضروری شده است که در سال های اخير، سياست ديرين پاکستان مبنی بر کمک به گروه های ميليتانت اسلامي، کشور را در جنگ ويران کننده ای در داخل مرزهايش غوطه ور کرده است. در حالی که بقايای طالبان والقاعده بعد از سقوط حکومت طالبان در سال 2001 به پاکستان می گريختند، اسلام آباد به ,جنگ با ترور, دولت بوش پيوست. اين يک معامله خطير ولی مفيد بود: واشينگتن به حکومت نظامی پاکستان ميليون ها دلار پول و اسلحه ميداد و وقتی ديکتاتوری مشرف کنترل خود را بر کشور افزايش ميداد، نگاهش را بر ميگرداند. در عوض اسلام آباد ميليتانت های القاعده را هدف گرفته و هر از چند ماه يک ,رهبر بلند پايه, دستگير شده را جلوی دوربين خبرگزاری ها می گرفت، در حاليکه به رهبری طالبان در منطقه دست نميزد. با وجود اين عليرغم اينکه دستگاه نظامی پاکستان هرگز برای ريشه کن کردن القاعده اقدامی به عمل نمی آورد، اما برای اينکه خدمتی انجام دهد تا جريان پرداخت پول ادامه يابد، فشار بر القاعده را ادامه ميداد تا آنجا که ميليتانت های عرب عليه دولت پاکستان اعلام جنگ دادند. در سال 2004 ارتش پاکستان به قصد ريشه کن کردن ميليتانت های خارجی برای نخستين بار با اعمال زور به منطقه فدراتيو ايلاتی محل سکونت قبايل پشتون، جائيکه جنگجويان القاعد ه در آن پناه ميگرفتند، وارد شد. طی سال های بعد از آن ورود مکرر ارتش پاکستان همراه با حملات فزاينده موشکی آمريکا ,که در بعضی موارد به قتل غيرنظاميان منجر ميشد,، جمعيت ايلی منطقه را خشمگين کرد. گروه های کوچک قبيله ای که خود را , طالبان , می خواندند بوجود آمدند. در سال 2007 حداقل 27 گروه از اين نوع در نواحی مرزی پاکستان وجود داشت. چريک ها به زودی کنترل اين نواحی در شمال و جنوب وزيرستان را به دست آورده و سياست طالبان های دهه 90 را به اجرا گذاشتند: موسيقی را ممنوع کرده، صاحبان مغازه های مشروب فروشی را کتک می زدند و مانع تحصيل دختران در مدارس می شدند. اينها با اينکه استقلال خود از طالبان های افغان راحفظ ميکردند، اما با تمام وجود از طالبان ها حمايت می کردند. در اواخر سال 2007 گروه های مختلف طالبانی افغانستان به هم پيوسته و گروه تحريک طالبان [Tehrik-i-Taliban]را تحت رهبری يک مرد سی و چند ساله ی مرموز به نام بيت الله محسود بوجود آوردند. مقامات پاکستانی مسووليت حملات بزرگ را به گردن گروه محسود - که معمولا از آن تحت عنوان, طالبان پاکستان, نام می برند، می اندازند. از جمله ترور بی نظير بوتو به اين گروه نسبت داده شد. محسود و متحدانش ارتباطات قوی با القاعده دارند و به جنگ و گريز با ارتش پاکستان ادامه ميدهند. در عين حال بعضی از اعضای طالبان پاکستان از مرزها عبور کرده و برای جنگ با آمريکايی ها به طالبان افغانستان پيوسته اند. ,تحريک طالبان, به نحو غيرمنتظره ای يک نيروی قدرتمند از آب در آمده و مرتبا واحد های ارتش پاکستان را که سربازان آن از جنگ با هم ميهنان خود رويگردان هستند، تعقيب ميکند. اما با ظهور ,تحريک طالبان, شکاف ها نيز نمايان شد. همه فرماندهان طالبان جنگ همزمان در دو جبهه را درست نمی دانستند. بخشی از اين جنبش که خود را ,طالبان محلی, ميخواند، استراتژی متفاوتی اتخاذ کرده و از درگيری با ارتش پاکستان اجتناب ميکند. بعلاوه تعداد قابل توجهی از گروه های ميليتانت پاکستاني، از جمله بسياری از آن ها که توسط سازمان امنيت پاکستان برای جنگ با هند بر سر کشمير تعليم ديده اند، حالا در مرزهای پاکستان فعاليت می کنند. آنها در اينجا ميتوانند از درگيری با ارتش پاکستان اجتناب کرده و نيروی خود را روی خطوط تهيه آذوقه و مهمات برای آمريکا متمرکز کنند. نتيجه اين وضعيت شکل گيری کلاف در هم پيچيده ای از ائتلاف ها و آتش بس هاست که در چارچوب آن پاکستان در جنگ با القاعده و يک بخش از طالبان های پاکستان است، در حاليکه بخش ديگری از طالبان ها و گروه های ديگر را آزاد ميگذارد که کارشان خودشان را بکنند، و بخشی از کار آن ها عبارت است از عبور از مرز به درون افغانستان که در آنجا طالبان های پاکستاني، القاعده و جنگجويان مستقل از قبايل محلی و نقاط ديگر ترکيبی را ميسازند که يک مقام اطلاعاتی غربی آن را ,ائتلاف رنگين کمانی, خوانده و در جنگ با آمريکاست. زيستن زير سايه جنگ عليرغم ارتباطات خارجي، شورش افغان عمدتا از درون مايه می گيرد. جنگجويان خارجي، بويژه القاعده، نفوذ ايدئولوژيک ناچيزی بر شورش افغان دارند. يکی از ساکنان غزه در اين باره می گويد:,گاهی گروهی از خارجی ها که به زبان ديگری صحبت می کنند از اينجا ميگذرند. ما هرگز با آنها صحبت نمی کنيم، و آنها با ما صحبت نمی کنند., ديدگاه القاعده از ,جهاد, جهانی در دشت های طوفان زده و کوه های ناهموار جنوب افغانستان پژواکی ندارد. نگرانی عمده در بخش اعظم کشور، اساسا يک مساله محلی است: امنيت شخصی. در شرايط جنگی بی پايان، و در محاصره حکومتی غارتگر، دارو دسته های راهزن و آتش بار موشک های پيشرفنخ، نيروهايی پايه خود را گسترش می دهند که ميتوانند امنيت ايجاد کنند. در ماه های اخير خطرناک ترين فعاليت ها در افغانستان چيزی بوده که جشن جشن ها به شمار می آيد: يعنی مراسم عروسی که افغان ها به شدت به آن عشق می ورزند. نيروهای آمريکايی در ماه ژوئيه يکی از اين جشن ها را زير بمباران قرار داده و 47 نفر را کشتند. بعد در ماه نوامبر هواپيماهای جنگی يک جشن عروسی ديگر را هدف قرار داده و 40 نفر را کشتند. چند هفته بعد آنها يک جشن مراسم نامزدی را هدف گرفته و سه نفر را کشتند. عبدالله ولی يکی از ساکنان استان غزنی به من گفت:, کم کم به اين نتيجه رسيده ايم که ديگر نبايد در گروه های بزرگ بيرون برويم يا جشن عروسی بگيريم., شورشيان در استان غزنی موسيقی و رقص در جشن ها را ممنوع کرده اند. اين نوع مقررات يک زندگی سخت و رياضت کشانه را در چشم انداز ميگذارد. با وجود اين ولی خواهان برگشت شورشيان به قدرت است. هرچه باشد عروسی سوت و کور بهتر از اين است که اصلا نتوانيد عروسی بگيريد.
*از فعاليت های چارلی ويلسون و همسرش در افغانستان فيلمی هم با شرکت هنرپيشگان معروف هاليوود تام هنگز و جوليارابرتز ساخته شد. اين نماينده سابق کنگره و همسرش که روابط گسترده ای هم با شيوخ عربستان سعودی و ديکتاتورها داشت از سازمان دهندگان اصلی جنگ سالاران افغان بودند که راه رسيدن طالبان ها به حکومت را هموار کردند. مختصری در اين مورد قبلا در همين ستون در روشنگری گزارش شده است:




برای فردای شب يلدا






شنبه ۳۰ آذر ۱۳۸۷ - ۲۰ دسامبر

  • ۲۰۰۸محمدعلی اصفهانی
    می گويند که يلدا سالروز ميلاد نور است، و از فردای شب يلدا روز ها طولانی تر می شوند و خورشيد، بيشتر بالای سر ما می ماند.اولی را خودشان بايد ثابت کنند. مخصوصاً چون که يلدا اصلاً شب است و روز نيست که بشود کلمه ی «سالروز» را برايش به کار برد. لابد می خواستند بگويند «سالگرد». من نمی دانم. دوّمی را اما راست می گويند فکر می کنم. چون ظاهراً گردش کار در کهکشان راه شيری بايد اينطوری باشد.ولی چيزی که آن ها نمی دانند و فقط من می دانم اين است که در يکی از همين روز های بعد از يلدا، خورشيد که ديده بود هر چه قدر هم زياد بالای سر ما مانده است باز هم هيچ خبری در زمين نشده است، ديگر طاقت نياورده بود و بی خبر از همه ـ غير از من ـ آمده بود پايين. روی زمين. و به من گفته بود که می خواهد کاری کند کارستان.تقريباً پانزده سالی از آن روز می گذرد. شايد يک کم بيشتر، يا يک کم کمتر. و من هم گزارش سفر او را همان موقع برای خودش نوشته بودم. درحجم شعر، با نقطه چين نثر البته. گفتم در اين شب يلدا، شما هم اگر اين گزارش را بخوانيد، فردا صبح وقتی که او را ديديد، بهتر خواهيد فهميدش، و با او مهربان تر خواهيد بود.راست و دروغش را هم می توانيد از خود او بپرسيد. راست و دروغ او را نمی گويم. راست و دروغ گزارش خودم را می گويم.فقط يک اشکال کوچک در کار هست: بايد زبان خورشيد را بلد باشيد. يعنی يادتان نرفته باشد. همه ی ما زبان همه ی طبيعت را بلديم. چون خودمان هم جزيی از طبيعت هستيم. حالا اگر اين زبان مشترک را فراموش کرده باشيم، بحث ديگری است.۳۰


  • آذر ۱۳۸۷خورشيد و آبدرحجم شعر، با نقطه چين نثردر گريبانت بودی. پيچيده در شولای رنگ. و انتظاری دوّار، حول و حوش تو، سايه می شد.سرودخوانان، با کاسه های مسی می گذشتند.ـ ما وارونه ی خود بوديم.می خواندند و می گذشتند، سرودخوانان، با کاسه های مسی. تکيده و ژنده.سکه ساز نبودی، وگرنه سکه می ساختی.ديری می شد که خود را باذهن راه، تاخت زده بودی.بر خاک پشته ها شايد.سيّال.سم ـ ضربه های اسبان را پِی کردی. پياده بودی. در چند منزلی خويش.غبار ها گمت کردند. بر سطح راه لغزيدی.خوف زده و وهمناک. چنگ انداخته بر خيال يال.و ايستادی.سرگردان خطوط، ايستادی.تو را رهنوردانی بر لوحه ها نوشته بودند. و تو خود را می خواندی.محو.ـ دردا ! نديده های نا متجلّی ! دچار چيستيد ؟پروازی، بر سردر آشيان، در خون نشست.اسبی شيهه کشيد. واژه يی متلاشی شد. و تو خود را نيافتی.ـ پناه دهيدش اين مهربانِ گرفته را !کسی تورا نمی شنيد.مردی کنار گودال، کودکانش را سر می بريد و يک يک کنار هم می چيد.و دست هايش می لرزيدند.زنی بر سر راه ايستاده بود و چشم هايش را از خون سياه رگانش، سرمه می کشيد.استخوانی و زرد.ارواح سياه پوش، نعشی شتک زده را بر تخته پاره يی به دوش می کشيدند و می بردند.و آدم، بر کوه سراَنديب می گريست.ـ تنهايت گذاشته اند و رفته اند. و تازه، سرانجام هم تو محکوم صدای پرپر فلس های ماهيان خواهی بود.صدای پرپر فلس های ماهيان می آمد.بر خاک.ـ نردبانی برايت می سازيم. برگرد. جای تو اينجا نيست.در نوسان بودی.دل، تنگ خلوت خود؛ تن، تفتيده ی شوق.چيزی نداشتی که بگويی.جز توالی نگاهت که به راه بود.کدر. گنگ و غريب.ـ کنار آب، منتظرم هستند !از حاشيه ی خود گريختی.تا متن قصّه های فراموش.و سم - ضربه های اسبان، هنوز در چند منزلی تو بودند.

محمد مدیرشانه چی درگذشت


محمد آقا مدير شانه‌چي، پدر مبارزان جانباخته راه آزادی و عدالت، محسن و زهره مدیر شانه چی،رزمين، در روز پنج‌شنبه بيست و هشتم آذر ماه، در مشهد، جان به جان آفرين تسليم نمود.