http://www.roshangari.net/ روشنگری.درجريان تدارک حمله به عراق جرج بوش، تونی بلر، کالين پاول و مقامات ديگر دولتی شخصا مسووليت دروغگويی و فريفتن افکار عمومی را برعهده گرفتند. هرچند آنها به خاطر اين جرايم قانونی هرگز استيضاح نشدند، اما زير شلاق افکار عمومی جهان قرار گرفتند. حالا ديگر نمی خواهند مسووليت ارائه اطلاعات نادرست را خود برعهده بگيرند.اين ماموريت را به ,دانشمند, و , روزنامه نگار, واگذار ميکنند. آنها حداقل از رسوايی شان در عراق چيزی آموخته اند. اما رسانه های همراه قدرت حتی همين را هم نمی خواهند ياد بگيرند. در جريان حمله اسرائيل به سوريه بنگاه های انحصاری رسانه ای نقشی را ايفا کردند که ,مجرم اجاره ای , برای سران مافيا بازی ميکنند. آنها جايی که مقامات دولتی مصرانه و هدفمند سکوت کردند، به جای آنها حرف زدند و داستان مورد علاقه ی دستگاه قدرت را به گوش مردم رساندند و هرجا که نياز بود خبر بافتند و ريسيدند. اين يک نقطه عطف جديد در سقوط رسانه های همراه قدرت در دوره ماست، و ما از ايسنا و ايرنا و يک دولت استبدادی مثل رژيم ايران صحبت نمی کنيم، بلکه صحبت از دموکراسی های 200 ساله است و نيويورک تايمز و واشينگتن پست و بی بی سی و رويترز که قرار بود رکن چهارم دموکراسی باشند. اين يک نقطه عطف در مسير انحطاط دستگاه رسانه ای غير مسوول است و اين مساله است که محور اصلی گزارش اخير سيمور هرش در نيويورکر [11 فوريه 2008]است. به همين جهت جزييات و شيوه خبر رسانی و داستان پردازی رسانه ها و ,دانشمندان, مهم تر از خود ماجرای بمباران است که از آغاز شبهه بر آن حاکم بود. هرش خود بعد از انتشار مقاله با اشاره به عملکرد رسانه ها در مسير تدارک جنگ عراق که آنرا بزرگ شکست اخلاقی برای رسانه ها در دهه اخير ميخواند، ميگويد:, کار ما اين نيست که به رئيس جمهور گوش کنيم. عناصری از همان روش چاپلوسانه"kiss-up" در اينجا عمل ميکرد و اين نگران کننده است., هرش با تلاش برای کشف حقيقت برای احيای استقلال روزنامه نگاری در عصر ما تلاش ميکند و رسانه های انحصاری با ناديده گرفتن و حذف گزارشات او می کوشند تلاش او را خنثی کرده و نقش بلندگو برای قدرت مسلط را ادامه دهند. از اينجاست اهميت انتشار گزارشات سيمور هرش در دفاع از دمکراسی. خلاصه ای از گزارش آخر سيمور هرش در زير نقل ميشود. تير در تاريکی اندکی بعد از نيمه شب 6 سپتامبر جنگنده های اسرائيل وارد حريم فضايی سوريه شده و ماموريت خود مبنی بر بمباران منطقه ای در ساحل رود فرات در 90 کيلومتری شمال مرز بغداد را انجام ميدهند. عليرغم اينکه در هرچارچوبی اين يک اقدام جنگی محسوب ميشد، مقامات اسرائيل کاملا سکوت اختيار ميکنند. اين در حالی است که اسرائيل بعد از حمله به راکتور اتمی عراق در 1981 با حالت پيروزمندانه تصاوير اکتشافی را منتشر کرده و به خلبانان اجازه مصاحبه های متعدد را داده بود.
۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه
ارون گاندی»نوه «مهاتما گاندی» مجبور به استعفا از منصب خود در دانشگاه «روچستر» شد
پس از تلاش¬های طولانی لابی یهودی¬ها در ایالات متحده آمریکا، «ارون گاندی» نوه «مهاتما گاندی» رهبر فقید استقلال طلب هند مجبور به استعفا از منصب خود در دانشگاه «روچستر» شد
. ارون گاندی انتقادهای تندی را علیه یهودی¬ها ابراز می¬داشت به گونه¬ای که در آخرین نطق خود اسرائیل را عامل اصلی درگیری¬های خاورمیانه دانسته و گفته بود: «یهودی¬ها اکنون مهمترین بازیگران دنیای خونریزی و نسل¬کشی هستند.» برکناری ارون گاندی واکنش¬های متعددی را در ایالات متحده آمریکا بویژه سازمان¬های حقوق بشر موجب شده است به گونه¬ای که برخی شخصیت¬¬های مهم و تاثیرگذار در آن کشور لابی¬های یهودی¬ را به زیر پا گذاشتن حقوق آزادی بیان و سرکوب هر گونه نقد سیاسی علیه سیاست¬های نژادپرستانه اسرائیل و نژاد سامی متهم کردند. خبر برکناری نوه گاندی اما با حمایت موسسه¬های یهودی در آمریکا مواجه شده است. به گونه¬ای که برخی سازمان¬های یهودی فعال وی را به برخورداری از حمایت عربی و اسلامی برای ایراد سخنان ضد یهودی و فعالیت علیه یهودیان متهم کرده¬اند. برخی از سازمان¬های یهودی پرنفوذ در آمریکا نیز حملات تندی را متوجه گاندی کردند. عمده ناراحتی آنها از این عبارت گاندی است که در یکی از سخنرانی¬های خود گفته بود، هویت یهودی با واقعه هولوکاست به پایان رسید و اکنون یهودی¬ها بر روی بمب¬های مخرب و جنازه انسان¬های بی¬گناه که به دست خودشان (یهودی¬ها) کشته می¬شوند، زندگی می¬کنند. این در حالی است که «سونینا میر» استادیار دانشگاه کالفرنیا با تهیه توماری فشارهای مکرری که موجب شد ارون گاندی از سمت خود استعفا دهد را محکوم کرده و آن را سرکوب آزادی بیان به نفع منافع اسرائیل دانسته است. این تومار مورد تایید 16 سازمان حقوق بشر، گروه¬ها و موسسه¬های حمایت از مهاجران که عموما در جنوب آسیا و ایالات متحده آمریکا فعال هستند به همراه یک¬صد شخصیت علمی و سیاسی از جمله شخصیت¬های بارز جهانی رسیده است. نکته حائز اهمیت این است که هیچ کدام از موسسه¬های عربی از این تومار حمایت نکرده¬اند. در متن این تومار آمده است که ارون گاندی شخصیتی شناخته شده و محترم است که سال¬ها برای ترویج صلح و نزدیکی ادیان به یکدیگر فعالیت داشته که ماحصل آن چاپ ده¬ها جلد کتاب و مقاله است. مهترین کتاب گاندی «هویت یهودی نباید به خونریزی اعتماد کند» نام دارد که توسط انتشارات «اون فیث» وابسته به روزنامه واشنگتن پست منتشر شده است. در این بیانیه همچنین از سیاست¬های نظامی و سیاسی اسرائیل در فلسطین و سوء استفاده آن رژیم از واقعه هولوکاست برای رسیدن به اهداف و غرض¬های سیاسی اسرائیل به شدت انتقاد شده است. در ادامه بیانیه همچنین از دانشگاه روچستر خواسته شده ضمن عذرخواهی از ارون گاندی به عنوان آخرین قربانی لابی صهیونیستی در آمریکا در برابر تبعیض¬های یهودی و فشارهای لابی¬های یهودی و صهیونیستی ایستادگی کند. سه شنبه 30 بهمن 1386 دیپلماسی ایرانی
«ديوار برلن» های جديد را در هم فرو ريزيم!جان پيلجر
برگردان و توضيحات: محمد علی اصفهانی
سومکار جان پيلجر، همچون يک برج ديدبانی نورانی است در زمانه يی غالباً تاريک. واقعيت ها را او در روشنايی قرار داده است. يعنی افشاگری کرده است. بارها و بار ها. شهامت و بصيرت او، يک الهام پايدار و بی وقفه است.
نوآم چامسکی
جان پيلجر، با دقتی آسيب ناپذير همچون پولاد، واقعيت ها را، و حقيقت های به چرک آلوده را، از دل زمين بيرون می آورد، و در برابر آفتاب می گذارد؛ و همانگونه که هستند بيانشان می کند. من به او سلام می کنم!
هارولد پينتر
و چه می توان بيش از اين بر معرفی روزنامه نگار، مستندساز، و نويسنده ی انسانگرا، مردمی، محبوب، و پر آوازه ی استراليايی ـ انگليسی، جان پيلجر، افزود؟آنچه می خوانيد خلاصه و جمع و جور شده ی فارسی تازه ترين مقاله ی اوست به تاريخ سيزدهم فوريه ی ۲۰۰۸
خيزش اخير مردم غزه [در ماجرای درهم کوبيدن ديوار حائل ميان مصر و نوار غزه، که به منظور هر چه بيشتر خفه کردن و قتل عام ونسل کشی فلسطينيان، با نظر دولت اسراييل ، به وسيله ی دولت مصر بنا شده است ـ م] عملياتی قهرمانانه بود که از زمان خيزش يهوديان ورشو (۱) و نيز فروپاشی ديوار برلن، تا کنون مشابه آن ديده نشده است.طرح آريل شارون، برای کرانه ی رود اردن [محل استقرار کنونی دولت محمود عباس ـ م] به منظور محصور و زندانی کردن مردم آن منطقه، و سرقت زمين آن ها و منابع حياتی آن ها، عملاً موفق شده است. و حالا فقط يک حکومت «ويشی» (۲) از نوع فلسطينی آن، به منظور اتمام مأموريت، و پايان کار، کم داريم!اما در غزه، مردم توانستند که با دوستاقبانان اسراييلی خود در مدت زمانی بسيار کوتاه، به خوبی مقابله کنند. و اين، به مردم غزه اجازه ی حرکتی از نو خواهد داد.پيروزی مردم غزه، نمادی است که در سراسر جهان، عميقاً به معنای زندگی و اميد، به نزد همه ی جهانيان، جانی تازه می بخشد. (...)تجربه های اسراييل و آمريکا برای رنج و عذاب دادن وسيع مردم فلسطين، تقريباً به نتيجه رسيده است.در آغاز:عمليات First Rains (باران های نخستين). اين نام، کد عملياتی بود که اسراييل، هرشب، پی در پی، با شکستن ديوار صوتی در غزه انجام می داد تا کودکان فلسطينی را مبتلا به جنون کند.و بعد:عمليات Summer Rains (باران های تابستانی).اين عمليات، عبارت بود از رگبار های پياپی بمب ها و موشک های اسراييل بر سر مردمان عادی. (۳) و آنگاه:اشغال تمامی سرزمين!اهود باراک، وزير دفاع فعلی اسراييل، همه ی انواع و شيوه های محاصره و زندانی کردن عمومی فلسطينيان را امتحان کرده است:ـ قطع برق که برای پمپاژ آب های نوشيدنی و آب های مورد مصارف ديگر مورد نياز است. و نيز برای نگاه داری کودکان زودرس، و همچنين ابزار های درمانی يی مثل جهاز پزشکی دياليز.ـ قطع نفت و سوخت.ـ قطع مواد غذايی. آن هم برای مردمی که بيشتر کودکانشان به بيماری سوء تغذيه مبتلا هستند.و اين همه، همراه با وزوز کردن های رياکارانه و بی وقفه ی راديو ها و سياستمداران غربی. وزوزی در پی وزوزی ديگر. و ابتذالی در پی ابتذالی ديگر.تريبون «جامعه ی جهانی»، هدفش نه کمک به قربانی، بلکه اشغالگری يی صريح و غير قانونی را به عنوان «موضوعی قابل بحث» معرفی کردن است، از سويی؛ و يک حکومت فلسطينی انتخاب شده در انتخاباتی دموکراتيک را، از سوی ديگر، تحت عنوان «ميليتان های حماس» مورد طعن و لعن قرار دادن؛ و اين ادعا که «آن ها حق وجود اسراييل را نفی می کنند».اين ادعا در حالی مطرح و تکرار می شود که برعکس: اين، اسراييل است که آشکارا و بدون ابهام، حق وجود داشتن و زندگی کردن فلسطينيان را نفی می کند.
«يوری آونری» [روزنامه نگار اسراييلی، که به همت تنی چند از مترجمان دردمند ما، برای جامعه ی ايرانی چهره يی است آشنا ـ م] يکی از بنيانگذاران جنبش اسراييلی برای صلح Gush Shalom در همين ۲۶ ژانويه ی گذشته چنين نوشت:«آنچه آن را از افکار عمومی، پنهان می سازند، اين است که پرتاب موشک های «قسام» (۴) همين فردا می تواند متوقف شود. ماه هاست که حماس، به اسراييل، پيشنهاد آتش بس کرده است. و همين پيشنهادِ از ديرباز مطرح کرده ی خود را حماس، باز هم در همين هفته، تکرار کرد. چرا دولت ما به اين پيشنهاد حماس بی اعتناست؟ پاسخ، ساده است: بايد با حماس حرف زد... اما بايکوت کردن حماس، برای دولت ما اهميت بيشتری دارد از نقطه ی پايان نهادن بر رنج مردم «سدروت». (۵) در اين زمينه، همه ی وسايل ارتباط جمعی، با اين رياکاری دولت اسراييل همدستی می کنند».مدتی طولانی است که حماس، به اسراييل، يک آتش بس ده ساله پيشنهاد کرده است؛ و از همان زمان گفته است که «واقعيت يک دولت يهودی» را می پذيرد.ولی اين موضوع، تقريباً هرگز، در غرب گزارش نشده است.به صورت انتخاب شده و کنترل شده، اخبار را منتشر کردن، حواس ما را يا پرت می کند، و يا ناتوان می سازد.هر کدام از يک گروه مشابهِ هم که خواهان فتح کاخ سفيد در انتخابات امسال آمريکا هستند، با اپورتونيسم خود، بر سر حمايت از سيستم مستبدانه ی جنگ گرای بوش،با آن ديگری رقابت برخاسته است.جان مک کين، که به احتمال نزديک به يقين، کانديدای نهايی حزب جمهوريخواه آمريکا در اين انتخابات است، خواهان «يک جنگ صد ساله» است.در آنچه مربوط به حزب دموکرات می شود، اين موضوع که يکی از کانديدا های آن ها زن است، و يکی ديگر سياه پوست، مطلقاً موضوع بی اهميتی است:کانداليزا رايس، در آنِ واحد، هم يک زن است؛ و هم يک سياه پوست!به جهان تيره يی که در پشت سر هيلاری کلينتون صف بسته است نگاه کنيد:موجوداتی را می يابيد همچون Monsanto يعنی همان کمپانی توليد کننده ی Agent Orange سلاح شيميايی يی که هنوز که هنوز است بعد از گذشت سال ها در حال نابود کردن و ويران کردن ويتنام است. (۶) و در مورد باراک اوباما:يکی از سرکردگان مشاوران پنهانی او، برژينسکی است: همان معمار عمليات «توفان» در افغانستان، که محصول آن، رشد «جهاديسم»، القاعده، و يازدهم سپتامبر از کار درآمد. (۷)اين سيرک شرير، در مورد فلسطين، و در مورد آنچه در غزه می گذرد، ساکت و صامت است. مثل تقريباً همه ی موارد مهم ديگر. از جمله مورد زير که شايد مهم ترين مسأله ی قرن باشد:«در دست داشتن ابتکار استفاده ی اوليه از سلاح اتمی، به عنوان ابزار نهايی، در تصعيد تنش ها، برای جلوگيری از استفاده از گسترش سلاح های تخريب جمعی».برای باور کردن اين سخنان، بايد آن ها را بيش از يک بار خواند. اين ها جزيی هستند از يادداشتی که به وسيله ی عاليرتبه ترين فرماندهان نظامی غربی از دست در کاران ناتو نوشته شده است و به ناتو ارائه شده است. (۸)اين ها دارند می گويند که غربی ها بايد از سلاح اتمی عليه کشور های دارای سلاح های تخريب جمعی استفاده کنند. به جز خود کشور های غربی البته. [و همچنين اسراييل که چون قرارداد منع گسترش سلاح های اتمی را امضا نکرده است، و به هيچ کس هم اجازه ی بازرسی نمی دهد، معلوم است که اصلاً سلاح اتمی ندارد؛ و تازه اگر هم داشته باشد بسيار مسئولانه از آن استفاده خواهد کرد. همانطور که در موارد متعددِ استفاده از انواع سلاح ها و شيوه های جنگی، برای سرکوب مزدوران تروريستی چون کودکان شيرخواره يا چند ساله در لبنان و فلسطين نشان داده است. اگر ترديدی داريد می توانيد علاوه بر قديم الاستخدام ها، به جديدالاستخدام های تواب و مسخ شده ی اسراييل در اپوزيسيون ايران مراجعه کنيد و توجيه شويد که اسراييل در اين ميان بی گناه است، و همه چيز زير سر «مزدوران بنيادگرا»ست ـ م]اين ها توضيح می دهند که استفاده کردنشان از بمب اتمی ضروری است. زيرا «ارزش ها و شيوه ی زندگی غربی» مورد تهديد قرار گرفته اند. ـ و اين تهديد از کجا می آيد؟ ـ از «آنجا».ژنرال ها اينطور می گويند.ـ و «آنجا» کجاست؟ـ «جهان وحشی».ژنرال ها اينطور پاسخ می دهند...در ۲۱ ژانويه، در آستانه ی انتشار اين حرف ها، نخست وزير جديد انگلستان، اظهار نظر کرده بود که: «جامعه ی بين المللی (به طور اساسی، غرب) در برابر چالش های جدی قرار دارد».يکی از اين چالش ها ايران است که مطابق گزارش «اِن آی ئی» نه سلاح اتمی دارد، و نه برنامه يی برای ساختن سلاح اتمی. (۹) در واقع امر، نخست وزير انگلستان در حال تهديد کردن ايران به نفع بوش است که می خواهد پيش از پايان دوران رياست جمهوری خود به ايران حمله کند.برای رژيم های آمريکا و انگلستان، به راه انداختن کارزار عليه حماس، ايران، و سوريه، امری حياتی است: به منظور ساختن و سرهم کردن «خطر جديد اتمی». مطابق تحقيقی که مورد استناد نوآم چامسکی قرار گرفته است، محصول اشغال عراق، هفت برابر شدن ميزان سالانه ی حملات مصيبتبار «جهادی» است.
«جهان وحشی» از نظر ناتو
بالاترين و قديمی ترين ديوار، ديواری است که «ما» را از «آن ها» جدا می کند.امروز، اين «ما» و «آن» ها، با خندق عميق ميان مذاهب، و يا با «جنگ تمدن ها» بيان می شود و تشريح می شود.و اين تصورات موهوم و باطل را، امروز، بخشی از محافل دانشگاهی و ژورناليستی غربی، تکثير و بازتکثير می کنند. به منظور رسيدن به نتيجه يی که ادوارد سعيد [استاد و نويسنده ی برجسته و فقيد حامی ملت فلسطين در محافل علمی جهان ـ م] با به کار بردن اصطلاح «ديگری ها»، آن راچنين تعريف می کند:ـ يک آماج و يک نشانگاه قابل شناسايی، به منظور ايجاد ترس و کينه، که می تواند تاخت و تاز و تجاوز و هجوم و استيلا را، و غارت اقتصادی را، توجيه کند.برپا شدن چنين ديواری، به بيش از پانصد سال پيش بر می گردد. به آن زمان که پاپ، جهان را قلمرويی از آنِ خود می دانست که او اجازه دارد در آن به دلخواه خود هرچه می خواهد انجام دهد. به آن زمان که به «کريستف کلمب» اولويت و حق ويژه ی اکتشاف و تسلط و غلبه بخشيده شد...و از آن زمان تا به حال، چيزی عوض نشده است: بانک جهانی، صندوق بين المللی پول، سازمان داد وستد جهانی... و حالا ناتو. اين ها از همان حق اولويت برخوردارند. اما به نفع دم ودستگاه پاپ بازی جديدی به نام واشنگتن.هدف، همان است که بيل کلينتون توضيح می دهد: «ادغام کردن کشور ها در جامعه ی بازار آزاد جهانی».و قواعد اين بازار آزاد جهانی را نيويويورک تايمز، تشريح می کند:ـ اين قواعد، از آمريکا انتظار دارند که بيشتر از پيش، خود را در اعماق و در ساختار حياتی امور داخلی کشور های ديگر وارد کند.اين سيستم اربابی، تبليغاتی پيچيده را طلب می کند. تبليغاتی که اهداف خود را خوب و خيرخواهانه معرفی کند؛ و حتی مثلاً چيزی مثل «ترويج دموکراسی در عراق». آنچنان که کادر های «بی بی سی» در پاسخ پرسشگران بدبين می گفتند.«ما» ـ غرب ـ مطابق چنين منطقی، حق بهره برداری بی قيد و شرط ، و مطلق، از اقتصاد و منابع جهان فقير را داريم. با در اختيار داشتن امکان تعيين چند و چون تعرفه های گمرکی، و سوبسيد های دولتی. مطابق آنچه در مراکز علمی ما آموزش داده می شود.اين است نئوليبراليسم: سوسيالسيم برای پولدار ها؛ و کاپيتاليسم برای فقرا!به گفته ی Chalmers Johnson «بازار آزاد، خصوصی سازی، و همه ی اين سياست ها، ضد تاريخی ، و اقتصاد سوداگرانه يی مهمل و بی معنا هستند. موعظه گران نئوليبراليسم، بدينسان به يک انديشه ی شکست خورده ی قرن نوزدهمی رشد و توسعه، و تفکر نئونازی ها جان می بخشند...»آنچه به ندرت مورد بحث قرار گرفته است، اين است که ليبراليسم به عنوان ايده ئولوژی بی در و پيکر و خشن، در حال نابود کردن ليبراليسم به عنوان يک واقعيت است. کينه نسبت به مسلمانان، توسط کسانی که از احترامگزاری به آنچه آن ها آن را «چپ» می نامند سخن می رانند، به صورتی گسترده، ترويج و تبليغ می شود.همزمان، مخالفان دم و دستگاه پاپ بازی جديد آمريکا، به طور سيستماتيک، مورد اتهام و تخريب شخصيت قرار می گيرند. مثل مورد اخير اتهام narcoterrorism به هوگوچاوز.وقتی که مسأله يی از اين نوع، وارد حوزه ی بحث عمومی می شود، اتهام زدن ها و لکه دار کردن ها مانع يک نقد اصولی و معقول و معتبر ونزوئلای چاوز می شوند؛ و راه را برای تجاوز، هموار می کنند.اين، نقشی است که ژورناليسم، در جنگ عليه عراق، و در جور و ظلم و جفای عظيم نسبت به فلسطين، بازی کرده است.اين نيز يک ديوار است. ديواری که آلدوس هاکسلی در کتاب «دنيای قشنگ جديد» (۱۰) می توانست بر روی آن، چنين بنويسد:ـ مخالفت کردن، ارتداد است. جبرگرايی، ايده آل است. سکوت، مرجّح است.اگر مردم غزه، می توانند از اين هر سه قانون، سرپيچی کنند، چرا ما نتوانيم چنين کنيم؟
file:///C:/Dokumente%20und%20Einstellungen/Masoud/Lokale%20Einstellungen/pilger-18-02-08/www.ghoghnoos.org
توضيحات مترجم:٭ عنوان اصلی و لينک مقاله به زبان انگليسی:
Bringing down the new Berlin Walls
http://pilger.carlton.com/page.asp?partid=475
۱ ـ در جنگ جهانی دوم، نازی ها بعد از اشعال لهستان،مثل همه ی موارد مشابه، انواع ستم ها را بر يهوديان اين کشور روا داشتند. از جمله، جمع آوری آن ها در محله های مخصوص موسوم به «گتو». در سال ۱۹۴۰ «گتوی ورشو» که يهوديان ورشو را به زور و در شرايطی ضد انسانی در آن اسکان داده بودند (۳۸۰۰۰۰ يهودی) شکل گرفت. اين محله، بعد از آن که يهوديان در آن دست به يک خيزش بزرگ عليه جنايتکاران نازی زدند، در سال ۱۹۴۴ منهدم شد. ۲ ـ در سال ۱۹۴۲ در جريان جنگ جهانی دوم، فرانسه به اشغال آلمان در آمد؛ و مارشال پتن فرانسوی در رأس دولتی عملاً دست نشانده ی آلمان قرار گرفت که مرکز آن در منطقه ی «ويشی» فرانسه قرار داشت. در حکومت ويشی، جنايات بی شماری عليه يهوديان فرانسه انجام شد که معروف ترين آن تحويل دادن هزاران يهودی برای ارسال به اردوگاه های کار و مرگ در آلمان است. ملايان حاکم بر ايران، با تلاش پيوسته در جهت نفی ستم بی حد و حصری که به وسيله ی نازی ها بر يهوديان اروپا رفت، علاوه بر نمايش ماهيت ضد انسانی خود، بهترين کمک تبليغاتی را به رژيم نژادپرست اسراييل می کنند که انتقام ستم هيتلر را که نه عرب پود و نه مسلمان و نه فلسطينی، از مردم بی پناه و بی گناه فلسطين که کوچکترين دخالتی در ماجرا نداشتند می گيرد...جان پيلجر گويا در اينجا به طنز اشاره يی دارد به حکومت محمود عباس در نوار غزه. برای آگاهی از آنچه در واقع امر، در فلسطين اتفاق افتاده است و دلايل اقدام به «ضد کودتا» توسط حماس، می توانيد به مقاله ی نويسنده ی صلح طلب سرشناس اسراييل، ميشل وارشاوسکی، که با عنوان «درفلسطين، چه کسی عليه چه کسی کودتا کرد؟» قبلاً به فارسی درآورده ام مراجعه کنيد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.htmlهمچنين برای شناخت بيشتر از حماس، که طبعاً جريانی بنيادگراست اما نه از نوع کسانی که مسأله شان «جنگ کفر و دين» و فتح جهان است، از جمله می توانيد گفتگوی محمود درويش با لوموند را بخوانيد؛ و اين که:«... اعراب و مسلمانان احساس می کنند که به بيرون تاريخ، پرتاب شده اند... جهان عربی ـ اسلامی، عميقاً احساس بی عدالتی می کند؛ و غرب را مسئول اين بی عدالتی می داند. همان غرب که با يک نوع " انتگريسم" امپرياليستی، به اين احساس جهان عربی ـ اسلامی پاسخ می دهد؛ و اين احساس را تقويت می کند. در چنين فضايی، ما با يک هويّت زخمخورده، سر و کار داريم... سَلَفی ها و حماس، بسيار با هم تفاوت دارند. حماس، در درجه ی اوّل، يک حرکت ناسيوناليستی است. يک حرکت ناسيوناليستی با يک نگاه مذهبی .امّا غرب، به اسلاميسم، به عنوان يک مجموعه ی همگون، به عنوان يک "بلوک"، نگاه می کند...»
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/darwishlemonde.html۳ ـ عمليات «باران های تابستانی» را اسراييل از ۲۸ ژوئن سال ۲۰۰۶ با ورود به غزه آغاز کرد. در اين عمليات، چند هزار دسته ی نظامی اسراييلی شرکت داشتند؛ و طی آن اسراييل:٭ صد ها نفر از مردم عادی غزه از جمله ـ دستکم ـ در حدود ۵۰ کودک را کشت.٭ صد ها تن ديگر از آنان را، از جمله ـ دستکم ـ در حدود ۲۳۰ کودک را که نتوانسته بود بکشد، لت و پار کرد.٭ صد ها فلسطينی، از جمله چند وزير و چند نماينده ی منتخب مجلس را ربود و به اسارت به زندان های اسراييل برد.٭ مرکز اصلی برق، پل ها ی متعدد، خانه های بی شمار، مراکز مختلف مدنی و صنعتی و عام المنفعه را با خاک يکسان کرد. و... ماجرا همچنان ادامه دارد.۴ ـ موشک های قسام، موشک های بسيار ساده يی هستند که حماس در پاسخ به بمباران های پياپی و قتل عام ها و ويرانسازی ها ی مستمر فلسطين با پيشرفته ترين سلاح ها توسط اسراييل، از آن ها استفاده می کند.۵ ـ «سدروت» يک شهرک فلسطينی در منطقه ی نجد بود. در سال ۱۹۴۸پس از نخستين تجاوز های اسراييل به سرزمين های فلسطينی و اشغال آن ها، مردمان اين شهرک به ناچار به نوار غزه پناه بردند. چند سال بعد از آن، در ۱۹۵۱ کم کم مهاجران يهودی از نقاط ديگر جهان، به آن منطقه ی به اجبار ترک شده توسط صاحبان فلسطينيش، مهاجرت کردند. فقط دوازده سال پيش يعنی در سال ۱۹۹۶ بود که اسراييل پذيرفت که آن را به عنوان شهر به رسميت بشناسد.اين شهر کوچک درست در جوار نوار غزه قرار دارد. در پی آن که اسراييل پيشنهاد های مکرر آتش بس از طرف حماس را رد کرد، و در پی حملات مستمر اسراييل به غزه و کشتار و تخريب و آدمربايی در آن، و در پی انحصار اين باريکه ی کوچک ـ با يک و نيم ميليون ساکن ـ و در پی محروم کردن کودک و جوان و پير و خرد و کلان و زن و مرد آن از الزامات اوليه ی زندگی همچون تغذيه و بهداشت، حماس، ضمن درخواست تخليه ی اين شهر ـ که اسراييل از آن به عنوان يکی از نقاط نظامی برای تجاوز به غزه استفاده می کند ـ از مردم عادی، موشک هايی به سمت آن پرتاب کرد۶ ـ نامی است که به يک ترکيب شيميايی خطرناک و سرطانزای ضد گياهی داده شده است که آمريکا در سال های جنگ ويتنام از آن عليه مردم ويتنام استفاده کرد؛ و تا هم اکنون، آثار آن و بازمانده های آن در جان نسل های پياپی ويتنامی، به طور مستمر، از ويتناميان، قربانی می گيرد.۷ ـ نام عمليات سری سی آی ای در افغانستان در فاصله ی بين سال های ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۸ است که طی آن آمريکا «مجاهدين افغان» را که در جنگ با نيرو های شوروی بودند مسلح کرد. دفاع از بنياد گرايی البته که امری است پسنديده به شرطی که بنيادگرا متحد آمريکا باشد... مثل همين الآن در منطقه ی خاورميانه ی خودمان. در اين زمينه ی اخير دو مقاله در «روشنگری» يکی از گاردين با عنوان «با ابوعابد، متحد جديد آمريکا در عراق عليه القاعده، آشنا شويد» و ديگری از سيمور هرش با عنوان «تعيير مسير از جنگ با تروريسم، به جنگ با ايران در ائتلاف با تروريسم» :
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20071115010043.html
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20070302153847.html۸ ـ در باره ی متن اين سند مهم، نگاهی به گزارش گاردين را که با عنوان « مانيفست حمله اتمی پيشگيرانه برای يک ناتو جديد» در همان زمان به ترجمه ی همين قلم تهيه شده است می توانيد در چند سايت، از جمله خود سايت ققنوس بخوانيد. با لينک زير:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/nato-manif.html۹ ـ در پی انتشار گزارش «اِن آی ئی»، که جمعی از ناظران، انتشار آن را از سوی مخالفان بوش (طبعاً نه با ماهيت مثلاً ضد جنگ و صلح طلبانه) به خاطر خطر آنی و فوری يی می دانند که آنان از ناحيه ی بوش و چينی در مورد حمله به ايران حس می کردند، در هفته های نخست، «ضد حمله» هايی توسط پنتاگون و موساد و به خدمت گرفته شدگان ايرانيشان، در برابر اين گزارش انجام گرفت. از قبيل اين ادعا که با وجود آن که اين گزارش، تا موقع انتشار، يعنی تا همين چند ماه پيش، مرتباً به روز می شد، از چند سال پيش دوباره برنامه ی ساخت بمب اتمی در ايران به راه افتاده است! باز در چند روز اخير، بعد از يک توقف اجباری و موقت ـ شايد به عنوان واپسين تقلّا ها ـ اين «ضد حمله » ها با به کارگيری کارگزاران ايرانی، به منظور آماده سازی زمينه ی بمباران کشور ما و «آزادسازی» مردم آن، دوباره از سرگرفته شده است...۱۰ ـ نام اصلی کتاب آلدوس هاکسلی Brave New World است که خود بر گرفته از نمايشنامه يی است از شکسپير؛ و به کار بردن نام «دنيای قشنگ نو» در اينجا به خاطر ترجمه ی اين کتاب با اين نام به زبان فارسی است. اين کتاب را در ايران «دنيای عجيب نو» نيز ناميده اند. و به نظر می رسد که هيچکدام از اين دو نام، نتواند معنای واقعی مورد نظر نويسنده را برساند. فرانسوی ها کار خودشان را راحت کرده اند و با استفاده از آنچه آلدوس هاکسلی با وامی از ولتر، به زبان فرانسه در آغاز کتاب خود آورده است، در ترجمه، نام کتاب را Le Meilleur des mondes گذاشته اند.کتابی است تخيلی و بسيار معروف، که هاکسلی در سال ۱۹۳۳ منتشر کرده است. در باره ی جهانی فرضی در آينده، که در آن، توليد انسان، در لابراتوار ها و کارخانه های مخصوص، و به صورتی انبوه و کالايی انجام می پذيرد؛ تمام جهان، يک حکومت واحد طبقاتی دارد که در آن انسان ها به انواع آلفا و بتا و گاما و اپسيلون تقسيم می شوند... و الی اخر! اسفند ۱۳۸۶
نوآم چامسکی
جان پيلجر، با دقتی آسيب ناپذير همچون پولاد، واقعيت ها را، و حقيقت های به چرک آلوده را، از دل زمين بيرون می آورد، و در برابر آفتاب می گذارد؛ و همانگونه که هستند بيانشان می کند. من به او سلام می کنم!
هارولد پينتر
و چه می توان بيش از اين بر معرفی روزنامه نگار، مستندساز، و نويسنده ی انسانگرا، مردمی، محبوب، و پر آوازه ی استراليايی ـ انگليسی، جان پيلجر، افزود؟آنچه می خوانيد خلاصه و جمع و جور شده ی فارسی تازه ترين مقاله ی اوست به تاريخ سيزدهم فوريه ی ۲۰۰۸
خيزش اخير مردم غزه [در ماجرای درهم کوبيدن ديوار حائل ميان مصر و نوار غزه، که به منظور هر چه بيشتر خفه کردن و قتل عام ونسل کشی فلسطينيان، با نظر دولت اسراييل ، به وسيله ی دولت مصر بنا شده است ـ م] عملياتی قهرمانانه بود که از زمان خيزش يهوديان ورشو (۱) و نيز فروپاشی ديوار برلن، تا کنون مشابه آن ديده نشده است.طرح آريل شارون، برای کرانه ی رود اردن [محل استقرار کنونی دولت محمود عباس ـ م] به منظور محصور و زندانی کردن مردم آن منطقه، و سرقت زمين آن ها و منابع حياتی آن ها، عملاً موفق شده است. و حالا فقط يک حکومت «ويشی» (۲) از نوع فلسطينی آن، به منظور اتمام مأموريت، و پايان کار، کم داريم!اما در غزه، مردم توانستند که با دوستاقبانان اسراييلی خود در مدت زمانی بسيار کوتاه، به خوبی مقابله کنند. و اين، به مردم غزه اجازه ی حرکتی از نو خواهد داد.پيروزی مردم غزه، نمادی است که در سراسر جهان، عميقاً به معنای زندگی و اميد، به نزد همه ی جهانيان، جانی تازه می بخشد. (...)تجربه های اسراييل و آمريکا برای رنج و عذاب دادن وسيع مردم فلسطين، تقريباً به نتيجه رسيده است.در آغاز:عمليات First Rains (باران های نخستين). اين نام، کد عملياتی بود که اسراييل، هرشب، پی در پی، با شکستن ديوار صوتی در غزه انجام می داد تا کودکان فلسطينی را مبتلا به جنون کند.و بعد:عمليات Summer Rains (باران های تابستانی).اين عمليات، عبارت بود از رگبار های پياپی بمب ها و موشک های اسراييل بر سر مردمان عادی. (۳) و آنگاه:اشغال تمامی سرزمين!اهود باراک، وزير دفاع فعلی اسراييل، همه ی انواع و شيوه های محاصره و زندانی کردن عمومی فلسطينيان را امتحان کرده است:ـ قطع برق که برای پمپاژ آب های نوشيدنی و آب های مورد مصارف ديگر مورد نياز است. و نيز برای نگاه داری کودکان زودرس، و همچنين ابزار های درمانی يی مثل جهاز پزشکی دياليز.ـ قطع نفت و سوخت.ـ قطع مواد غذايی. آن هم برای مردمی که بيشتر کودکانشان به بيماری سوء تغذيه مبتلا هستند.و اين همه، همراه با وزوز کردن های رياکارانه و بی وقفه ی راديو ها و سياستمداران غربی. وزوزی در پی وزوزی ديگر. و ابتذالی در پی ابتذالی ديگر.تريبون «جامعه ی جهانی»، هدفش نه کمک به قربانی، بلکه اشغالگری يی صريح و غير قانونی را به عنوان «موضوعی قابل بحث» معرفی کردن است، از سويی؛ و يک حکومت فلسطينی انتخاب شده در انتخاباتی دموکراتيک را، از سوی ديگر، تحت عنوان «ميليتان های حماس» مورد طعن و لعن قرار دادن؛ و اين ادعا که «آن ها حق وجود اسراييل را نفی می کنند».اين ادعا در حالی مطرح و تکرار می شود که برعکس: اين، اسراييل است که آشکارا و بدون ابهام، حق وجود داشتن و زندگی کردن فلسطينيان را نفی می کند.
«يوری آونری» [روزنامه نگار اسراييلی، که به همت تنی چند از مترجمان دردمند ما، برای جامعه ی ايرانی چهره يی است آشنا ـ م] يکی از بنيانگذاران جنبش اسراييلی برای صلح Gush Shalom در همين ۲۶ ژانويه ی گذشته چنين نوشت:«آنچه آن را از افکار عمومی، پنهان می سازند، اين است که پرتاب موشک های «قسام» (۴) همين فردا می تواند متوقف شود. ماه هاست که حماس، به اسراييل، پيشنهاد آتش بس کرده است. و همين پيشنهادِ از ديرباز مطرح کرده ی خود را حماس، باز هم در همين هفته، تکرار کرد. چرا دولت ما به اين پيشنهاد حماس بی اعتناست؟ پاسخ، ساده است: بايد با حماس حرف زد... اما بايکوت کردن حماس، برای دولت ما اهميت بيشتری دارد از نقطه ی پايان نهادن بر رنج مردم «سدروت». (۵) در اين زمينه، همه ی وسايل ارتباط جمعی، با اين رياکاری دولت اسراييل همدستی می کنند».مدتی طولانی است که حماس، به اسراييل، يک آتش بس ده ساله پيشنهاد کرده است؛ و از همان زمان گفته است که «واقعيت يک دولت يهودی» را می پذيرد.ولی اين موضوع، تقريباً هرگز، در غرب گزارش نشده است.به صورت انتخاب شده و کنترل شده، اخبار را منتشر کردن، حواس ما را يا پرت می کند، و يا ناتوان می سازد.هر کدام از يک گروه مشابهِ هم که خواهان فتح کاخ سفيد در انتخابات امسال آمريکا هستند، با اپورتونيسم خود، بر سر حمايت از سيستم مستبدانه ی جنگ گرای بوش،با آن ديگری رقابت برخاسته است.جان مک کين، که به احتمال نزديک به يقين، کانديدای نهايی حزب جمهوريخواه آمريکا در اين انتخابات است، خواهان «يک جنگ صد ساله» است.در آنچه مربوط به حزب دموکرات می شود، اين موضوع که يکی از کانديدا های آن ها زن است، و يکی ديگر سياه پوست، مطلقاً موضوع بی اهميتی است:کانداليزا رايس، در آنِ واحد، هم يک زن است؛ و هم يک سياه پوست!به جهان تيره يی که در پشت سر هيلاری کلينتون صف بسته است نگاه کنيد:موجوداتی را می يابيد همچون Monsanto يعنی همان کمپانی توليد کننده ی Agent Orange سلاح شيميايی يی که هنوز که هنوز است بعد از گذشت سال ها در حال نابود کردن و ويران کردن ويتنام است. (۶) و در مورد باراک اوباما:يکی از سرکردگان مشاوران پنهانی او، برژينسکی است: همان معمار عمليات «توفان» در افغانستان، که محصول آن، رشد «جهاديسم»، القاعده، و يازدهم سپتامبر از کار درآمد. (۷)اين سيرک شرير، در مورد فلسطين، و در مورد آنچه در غزه می گذرد، ساکت و صامت است. مثل تقريباً همه ی موارد مهم ديگر. از جمله مورد زير که شايد مهم ترين مسأله ی قرن باشد:«در دست داشتن ابتکار استفاده ی اوليه از سلاح اتمی، به عنوان ابزار نهايی، در تصعيد تنش ها، برای جلوگيری از استفاده از گسترش سلاح های تخريب جمعی».برای باور کردن اين سخنان، بايد آن ها را بيش از يک بار خواند. اين ها جزيی هستند از يادداشتی که به وسيله ی عاليرتبه ترين فرماندهان نظامی غربی از دست در کاران ناتو نوشته شده است و به ناتو ارائه شده است. (۸)اين ها دارند می گويند که غربی ها بايد از سلاح اتمی عليه کشور های دارای سلاح های تخريب جمعی استفاده کنند. به جز خود کشور های غربی البته. [و همچنين اسراييل که چون قرارداد منع گسترش سلاح های اتمی را امضا نکرده است، و به هيچ کس هم اجازه ی بازرسی نمی دهد، معلوم است که اصلاً سلاح اتمی ندارد؛ و تازه اگر هم داشته باشد بسيار مسئولانه از آن استفاده خواهد کرد. همانطور که در موارد متعددِ استفاده از انواع سلاح ها و شيوه های جنگی، برای سرکوب مزدوران تروريستی چون کودکان شيرخواره يا چند ساله در لبنان و فلسطين نشان داده است. اگر ترديدی داريد می توانيد علاوه بر قديم الاستخدام ها، به جديدالاستخدام های تواب و مسخ شده ی اسراييل در اپوزيسيون ايران مراجعه کنيد و توجيه شويد که اسراييل در اين ميان بی گناه است، و همه چيز زير سر «مزدوران بنيادگرا»ست ـ م]اين ها توضيح می دهند که استفاده کردنشان از بمب اتمی ضروری است. زيرا «ارزش ها و شيوه ی زندگی غربی» مورد تهديد قرار گرفته اند. ـ و اين تهديد از کجا می آيد؟ ـ از «آنجا».ژنرال ها اينطور می گويند.ـ و «آنجا» کجاست؟ـ «جهان وحشی».ژنرال ها اينطور پاسخ می دهند...در ۲۱ ژانويه، در آستانه ی انتشار اين حرف ها، نخست وزير جديد انگلستان، اظهار نظر کرده بود که: «جامعه ی بين المللی (به طور اساسی، غرب) در برابر چالش های جدی قرار دارد».يکی از اين چالش ها ايران است که مطابق گزارش «اِن آی ئی» نه سلاح اتمی دارد، و نه برنامه يی برای ساختن سلاح اتمی. (۹) در واقع امر، نخست وزير انگلستان در حال تهديد کردن ايران به نفع بوش است که می خواهد پيش از پايان دوران رياست جمهوری خود به ايران حمله کند.برای رژيم های آمريکا و انگلستان، به راه انداختن کارزار عليه حماس، ايران، و سوريه، امری حياتی است: به منظور ساختن و سرهم کردن «خطر جديد اتمی». مطابق تحقيقی که مورد استناد نوآم چامسکی قرار گرفته است، محصول اشغال عراق، هفت برابر شدن ميزان سالانه ی حملات مصيبتبار «جهادی» است.
«جهان وحشی» از نظر ناتو
بالاترين و قديمی ترين ديوار، ديواری است که «ما» را از «آن ها» جدا می کند.امروز، اين «ما» و «آن» ها، با خندق عميق ميان مذاهب، و يا با «جنگ تمدن ها» بيان می شود و تشريح می شود.و اين تصورات موهوم و باطل را، امروز، بخشی از محافل دانشگاهی و ژورناليستی غربی، تکثير و بازتکثير می کنند. به منظور رسيدن به نتيجه يی که ادوارد سعيد [استاد و نويسنده ی برجسته و فقيد حامی ملت فلسطين در محافل علمی جهان ـ م] با به کار بردن اصطلاح «ديگری ها»، آن راچنين تعريف می کند:ـ يک آماج و يک نشانگاه قابل شناسايی، به منظور ايجاد ترس و کينه، که می تواند تاخت و تاز و تجاوز و هجوم و استيلا را، و غارت اقتصادی را، توجيه کند.برپا شدن چنين ديواری، به بيش از پانصد سال پيش بر می گردد. به آن زمان که پاپ، جهان را قلمرويی از آنِ خود می دانست که او اجازه دارد در آن به دلخواه خود هرچه می خواهد انجام دهد. به آن زمان که به «کريستف کلمب» اولويت و حق ويژه ی اکتشاف و تسلط و غلبه بخشيده شد...و از آن زمان تا به حال، چيزی عوض نشده است: بانک جهانی، صندوق بين المللی پول، سازمان داد وستد جهانی... و حالا ناتو. اين ها از همان حق اولويت برخوردارند. اما به نفع دم ودستگاه پاپ بازی جديدی به نام واشنگتن.هدف، همان است که بيل کلينتون توضيح می دهد: «ادغام کردن کشور ها در جامعه ی بازار آزاد جهانی».و قواعد اين بازار آزاد جهانی را نيويويورک تايمز، تشريح می کند:ـ اين قواعد، از آمريکا انتظار دارند که بيشتر از پيش، خود را در اعماق و در ساختار حياتی امور داخلی کشور های ديگر وارد کند.اين سيستم اربابی، تبليغاتی پيچيده را طلب می کند. تبليغاتی که اهداف خود را خوب و خيرخواهانه معرفی کند؛ و حتی مثلاً چيزی مثل «ترويج دموکراسی در عراق». آنچنان که کادر های «بی بی سی» در پاسخ پرسشگران بدبين می گفتند.«ما» ـ غرب ـ مطابق چنين منطقی، حق بهره برداری بی قيد و شرط ، و مطلق، از اقتصاد و منابع جهان فقير را داريم. با در اختيار داشتن امکان تعيين چند و چون تعرفه های گمرکی، و سوبسيد های دولتی. مطابق آنچه در مراکز علمی ما آموزش داده می شود.اين است نئوليبراليسم: سوسيالسيم برای پولدار ها؛ و کاپيتاليسم برای فقرا!به گفته ی Chalmers Johnson «بازار آزاد، خصوصی سازی، و همه ی اين سياست ها، ضد تاريخی ، و اقتصاد سوداگرانه يی مهمل و بی معنا هستند. موعظه گران نئوليبراليسم، بدينسان به يک انديشه ی شکست خورده ی قرن نوزدهمی رشد و توسعه، و تفکر نئونازی ها جان می بخشند...»آنچه به ندرت مورد بحث قرار گرفته است، اين است که ليبراليسم به عنوان ايده ئولوژی بی در و پيکر و خشن، در حال نابود کردن ليبراليسم به عنوان يک واقعيت است. کينه نسبت به مسلمانان، توسط کسانی که از احترامگزاری به آنچه آن ها آن را «چپ» می نامند سخن می رانند، به صورتی گسترده، ترويج و تبليغ می شود.همزمان، مخالفان دم و دستگاه پاپ بازی جديد آمريکا، به طور سيستماتيک، مورد اتهام و تخريب شخصيت قرار می گيرند. مثل مورد اخير اتهام narcoterrorism به هوگوچاوز.وقتی که مسأله يی از اين نوع، وارد حوزه ی بحث عمومی می شود، اتهام زدن ها و لکه دار کردن ها مانع يک نقد اصولی و معقول و معتبر ونزوئلای چاوز می شوند؛ و راه را برای تجاوز، هموار می کنند.اين، نقشی است که ژورناليسم، در جنگ عليه عراق، و در جور و ظلم و جفای عظيم نسبت به فلسطين، بازی کرده است.اين نيز يک ديوار است. ديواری که آلدوس هاکسلی در کتاب «دنيای قشنگ جديد» (۱۰) می توانست بر روی آن، چنين بنويسد:ـ مخالفت کردن، ارتداد است. جبرگرايی، ايده آل است. سکوت، مرجّح است.اگر مردم غزه، می توانند از اين هر سه قانون، سرپيچی کنند، چرا ما نتوانيم چنين کنيم؟
file:///C:/Dokumente%20und%20Einstellungen/Masoud/Lokale%20Einstellungen/pilger-18-02-08/www.ghoghnoos.org
توضيحات مترجم:٭ عنوان اصلی و لينک مقاله به زبان انگليسی:
Bringing down the new Berlin Walls
http://pilger.carlton.com/page.asp?partid=475
۱ ـ در جنگ جهانی دوم، نازی ها بعد از اشعال لهستان،مثل همه ی موارد مشابه، انواع ستم ها را بر يهوديان اين کشور روا داشتند. از جمله، جمع آوری آن ها در محله های مخصوص موسوم به «گتو». در سال ۱۹۴۰ «گتوی ورشو» که يهوديان ورشو را به زور و در شرايطی ضد انسانی در آن اسکان داده بودند (۳۸۰۰۰۰ يهودی) شکل گرفت. اين محله، بعد از آن که يهوديان در آن دست به يک خيزش بزرگ عليه جنايتکاران نازی زدند، در سال ۱۹۴۴ منهدم شد. ۲ ـ در سال ۱۹۴۲ در جريان جنگ جهانی دوم، فرانسه به اشغال آلمان در آمد؛ و مارشال پتن فرانسوی در رأس دولتی عملاً دست نشانده ی آلمان قرار گرفت که مرکز آن در منطقه ی «ويشی» فرانسه قرار داشت. در حکومت ويشی، جنايات بی شماری عليه يهوديان فرانسه انجام شد که معروف ترين آن تحويل دادن هزاران يهودی برای ارسال به اردوگاه های کار و مرگ در آلمان است. ملايان حاکم بر ايران، با تلاش پيوسته در جهت نفی ستم بی حد و حصری که به وسيله ی نازی ها بر يهوديان اروپا رفت، علاوه بر نمايش ماهيت ضد انسانی خود، بهترين کمک تبليغاتی را به رژيم نژادپرست اسراييل می کنند که انتقام ستم هيتلر را که نه عرب پود و نه مسلمان و نه فلسطينی، از مردم بی پناه و بی گناه فلسطين که کوچکترين دخالتی در ماجرا نداشتند می گيرد...جان پيلجر گويا در اينجا به طنز اشاره يی دارد به حکومت محمود عباس در نوار غزه. برای آگاهی از آنچه در واقع امر، در فلسطين اتفاق افتاده است و دلايل اقدام به «ضد کودتا» توسط حماس، می توانيد به مقاله ی نويسنده ی صلح طلب سرشناس اسراييل، ميشل وارشاوسکی، که با عنوان «درفلسطين، چه کسی عليه چه کسی کودتا کرد؟» قبلاً به فارسی درآورده ام مراجعه کنيد:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.htmlهمچنين برای شناخت بيشتر از حماس، که طبعاً جريانی بنيادگراست اما نه از نوع کسانی که مسأله شان «جنگ کفر و دين» و فتح جهان است، از جمله می توانيد گفتگوی محمود درويش با لوموند را بخوانيد؛ و اين که:«... اعراب و مسلمانان احساس می کنند که به بيرون تاريخ، پرتاب شده اند... جهان عربی ـ اسلامی، عميقاً احساس بی عدالتی می کند؛ و غرب را مسئول اين بی عدالتی می داند. همان غرب که با يک نوع " انتگريسم" امپرياليستی، به اين احساس جهان عربی ـ اسلامی پاسخ می دهد؛ و اين احساس را تقويت می کند. در چنين فضايی، ما با يک هويّت زخمخورده، سر و کار داريم... سَلَفی ها و حماس، بسيار با هم تفاوت دارند. حماس، در درجه ی اوّل، يک حرکت ناسيوناليستی است. يک حرکت ناسيوناليستی با يک نگاه مذهبی .امّا غرب، به اسلاميسم، به عنوان يک مجموعه ی همگون، به عنوان يک "بلوک"، نگاه می کند...»
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/darwishlemonde.html۳ ـ عمليات «باران های تابستانی» را اسراييل از ۲۸ ژوئن سال ۲۰۰۶ با ورود به غزه آغاز کرد. در اين عمليات، چند هزار دسته ی نظامی اسراييلی شرکت داشتند؛ و طی آن اسراييل:٭ صد ها نفر از مردم عادی غزه از جمله ـ دستکم ـ در حدود ۵۰ کودک را کشت.٭ صد ها تن ديگر از آنان را، از جمله ـ دستکم ـ در حدود ۲۳۰ کودک را که نتوانسته بود بکشد، لت و پار کرد.٭ صد ها فلسطينی، از جمله چند وزير و چند نماينده ی منتخب مجلس را ربود و به اسارت به زندان های اسراييل برد.٭ مرکز اصلی برق، پل ها ی متعدد، خانه های بی شمار، مراکز مختلف مدنی و صنعتی و عام المنفعه را با خاک يکسان کرد. و... ماجرا همچنان ادامه دارد.۴ ـ موشک های قسام، موشک های بسيار ساده يی هستند که حماس در پاسخ به بمباران های پياپی و قتل عام ها و ويرانسازی ها ی مستمر فلسطين با پيشرفته ترين سلاح ها توسط اسراييل، از آن ها استفاده می کند.۵ ـ «سدروت» يک شهرک فلسطينی در منطقه ی نجد بود. در سال ۱۹۴۸پس از نخستين تجاوز های اسراييل به سرزمين های فلسطينی و اشغال آن ها، مردمان اين شهرک به ناچار به نوار غزه پناه بردند. چند سال بعد از آن، در ۱۹۵۱ کم کم مهاجران يهودی از نقاط ديگر جهان، به آن منطقه ی به اجبار ترک شده توسط صاحبان فلسطينيش، مهاجرت کردند. فقط دوازده سال پيش يعنی در سال ۱۹۹۶ بود که اسراييل پذيرفت که آن را به عنوان شهر به رسميت بشناسد.اين شهر کوچک درست در جوار نوار غزه قرار دارد. در پی آن که اسراييل پيشنهاد های مکرر آتش بس از طرف حماس را رد کرد، و در پی حملات مستمر اسراييل به غزه و کشتار و تخريب و آدمربايی در آن، و در پی انحصار اين باريکه ی کوچک ـ با يک و نيم ميليون ساکن ـ و در پی محروم کردن کودک و جوان و پير و خرد و کلان و زن و مرد آن از الزامات اوليه ی زندگی همچون تغذيه و بهداشت، حماس، ضمن درخواست تخليه ی اين شهر ـ که اسراييل از آن به عنوان يکی از نقاط نظامی برای تجاوز به غزه استفاده می کند ـ از مردم عادی، موشک هايی به سمت آن پرتاب کرد۶ ـ نامی است که به يک ترکيب شيميايی خطرناک و سرطانزای ضد گياهی داده شده است که آمريکا در سال های جنگ ويتنام از آن عليه مردم ويتنام استفاده کرد؛ و تا هم اکنون، آثار آن و بازمانده های آن در جان نسل های پياپی ويتنامی، به طور مستمر، از ويتناميان، قربانی می گيرد.۷ ـ نام عمليات سری سی آی ای در افغانستان در فاصله ی بين سال های ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۸ است که طی آن آمريکا «مجاهدين افغان» را که در جنگ با نيرو های شوروی بودند مسلح کرد. دفاع از بنياد گرايی البته که امری است پسنديده به شرطی که بنيادگرا متحد آمريکا باشد... مثل همين الآن در منطقه ی خاورميانه ی خودمان. در اين زمينه ی اخير دو مقاله در «روشنگری» يکی از گاردين با عنوان «با ابوعابد، متحد جديد آمريکا در عراق عليه القاعده، آشنا شويد» و ديگری از سيمور هرش با عنوان «تعيير مسير از جنگ با تروريسم، به جنگ با ايران در ائتلاف با تروريسم» :
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20071115010043.html
http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20070302153847.html۸ ـ در باره ی متن اين سند مهم، نگاهی به گزارش گاردين را که با عنوان « مانيفست حمله اتمی پيشگيرانه برای يک ناتو جديد» در همان زمان به ترجمه ی همين قلم تهيه شده است می توانيد در چند سايت، از جمله خود سايت ققنوس بخوانيد. با لينک زير:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/nato-manif.html۹ ـ در پی انتشار گزارش «اِن آی ئی»، که جمعی از ناظران، انتشار آن را از سوی مخالفان بوش (طبعاً نه با ماهيت مثلاً ضد جنگ و صلح طلبانه) به خاطر خطر آنی و فوری يی می دانند که آنان از ناحيه ی بوش و چينی در مورد حمله به ايران حس می کردند، در هفته های نخست، «ضد حمله» هايی توسط پنتاگون و موساد و به خدمت گرفته شدگان ايرانيشان، در برابر اين گزارش انجام گرفت. از قبيل اين ادعا که با وجود آن که اين گزارش، تا موقع انتشار، يعنی تا همين چند ماه پيش، مرتباً به روز می شد، از چند سال پيش دوباره برنامه ی ساخت بمب اتمی در ايران به راه افتاده است! باز در چند روز اخير، بعد از يک توقف اجباری و موقت ـ شايد به عنوان واپسين تقلّا ها ـ اين «ضد حمله » ها با به کارگيری کارگزاران ايرانی، به منظور آماده سازی زمينه ی بمباران کشور ما و «آزادسازی» مردم آن، دوباره از سرگرفته شده است...۱۰ ـ نام اصلی کتاب آلدوس هاکسلی Brave New World است که خود بر گرفته از نمايشنامه يی است از شکسپير؛ و به کار بردن نام «دنيای قشنگ نو» در اينجا به خاطر ترجمه ی اين کتاب با اين نام به زبان فارسی است. اين کتاب را در ايران «دنيای عجيب نو» نيز ناميده اند. و به نظر می رسد که هيچکدام از اين دو نام، نتواند معنای واقعی مورد نظر نويسنده را برساند. فرانسوی ها کار خودشان را راحت کرده اند و با استفاده از آنچه آلدوس هاکسلی با وامی از ولتر، به زبان فرانسه در آغاز کتاب خود آورده است، در ترجمه، نام کتاب را Le Meilleur des mondes گذاشته اند.کتابی است تخيلی و بسيار معروف، که هاکسلی در سال ۱۹۳۳ منتشر کرده است. در باره ی جهانی فرضی در آينده، که در آن، توليد انسان، در لابراتوار ها و کارخانه های مخصوص، و به صورتی انبوه و کالايی انجام می پذيرد؛ تمام جهان، يک حکومت واحد طبقاتی دارد که در آن انسان ها به انواع آلفا و بتا و گاما و اپسيلون تقسيم می شوند... و الی اخر! اسفند ۱۳۸۶
"ملتی" دیگر درست شد! در حاشیه "استقلال" کوزوو سیاوش دانشور
آدينه ٣ اسفند ۱٣٨۶ - ۲۲ فوريه ۲۰۰٨
مهمترین خبر رسانه ها در روز یکشنبه گذشته اعلام استقلال کوزوو از صربستان بود که طی یک رای گیری فرمایشی در پارلمان این کشور به اتفاق آرا اعلام شد. منطقه بالکان یک محل تلاقی و تضاد منافع کشورهای اروپا و روسیه و آمریکاست: تکه پاره کردن یوگسلاوی، بمباران بلگراد توسط ناتو، جنگها و پاکسازیهای قومی که مدتها "خبر" رسانه ها بود، داستان محاکمه میلوسویچ در لاهه، تداوم جنگ آمریکا و روسیه جدید در کشورهای بجا مانده از بلوک شرق سابق در قالب انقلابات مخملی، و حالا "استقلال" کوزوو در ادامه این روند. "استقلال" البته بی ربط ترین واژه ای است که میتوان به این ماجرا اطلاق کرد. حمایت آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا، استقرار نیروی نظامی کافی برای برگزاری جلسه پارلمان و رای به این موضوع، مخالفت روسیه و صربستان و اعلام نگرانی چین، عدم شرکت ١٠٠ "نماینده صرب" در رای برسر "استقلال" و حمله ناسیونالیستهای صرب به سفارت آمریکا٬ از جمله بیانگر این است که این روند تا چه حد "مستقل" بوده است. روشن است برای ما بعنوان کمونیست مسئله این نیست که کوزوو جزو صربستان بماند یا جدا شود. نه "تمامیت ارضی" صربستان برای ما ذره ای اهمیت دارد و نه کشور شدن کوزوو. این مردم زمانی در یوگسلاوی کنار هم زندگی میکردند، هیچ کینه قابل مشاهده و غیر قابل حلی از همدیگر نداشتند، ناگهان بیدارشان کردند که "صرب" و "کرووات" و "اقلیتهای مختلف" هستند. سران قومی و قبیله ای و ملی برایشان تراشیدند. در واقع تناقض منافع کشورهای درگیر در بالکان موجد این نیروهای سیاه و امثال "ارتش آزادیبخش کوزوو" شد. "استقلال" امروز مهر این روند را برخود دارد و پیش درآمد جنگهای فرداست. دو روز طول نکشید که ناسیونالیستهای صرب به مناطق مرزی یورش بردند و آنها را به آتش کشیدند. "استقلال" کوزوو با اعمال فشار و در متن رقابتهای جهانی صورت گرفت. مخالفتها هم اساسا همین را منعکس میکنند. در این میان مردم این منطقه کماکان قربانی اند. اگر با "استقلال" کوزوو دورنمای یک زندگی خوشبخت و آزاد و مرفه برای مردم در این منطقه قابل پیش بینی بود، اگر مردم کوزوو با مستقل شدن به چهارچوب سیاسی و مناسبات اجتماعی پیشرفته تر و آزادتری وارد میشدند، بطور قطع کمونیستها از آن استقبال میکردند. "استقلال" امروز کوزوو اما چنین نیست. این پروژه برمتن یک تاریخ خونین پیاده شده و چشم انداز تداوم نفرت ملی و قومی و مذهبی را در مقابل هر ناظر واقع بینی میگذارد. وقتی دقیق میشوید میبینید تاچه حد دنیای ملت سازی مسخره و مبتنی بر کلاهبرداری سیاسی است. دیروز صربها "اکثریت" بودند و مردم کوزوو "اقلیت"، امروز بعد از ماجرای "استقلال" مردم کوزوو "اکثریت" اند و مردم موسوم به صرب در کشور جدید "اقلیت"! همه میدانند تاریخ جنگهای یوگسلاوی سابق مبتنی بر قتل و جنایت جمعی گروهها و سران خودگمارده قومی و مذهبی است. همه میدانند این خطر هست که اگر دو همسایه سر یک وجب زمین یا یک موضوع بی اهمیت در گوشه ای مشکلی برایشان پیش آمد٬ با وجود کینه های ایجاد شده میتواند منشا یک واقعه بزرگ و جنایتهای هولناک شود. همه میدانند در مملکتی که هویت قومی دارد مردمی که در آن "قوم برتر" نیستند همواره جانشان در خطر است. به این دلائل واقعی هاشم تاچی، نخست وزیر کوزوو، مجبور است قسم بخورد که دولت جدید کوزوو به "حقوق اقلیت های قومی" احترام میگذارد! در دنیای توحش آپارتاید قومی، تنها ضامن اجرای دمکراسی قبیله ای همین تعهدات پوچ است. یک مسئله مضحک دیگر "پرچم ملی" کوزوو است که روز یکشنبه کنار پرچمهای آمریکا، در پریشتینا پایتخت کوزوو، توسط مردمی مسخ شده رقصانده میشد. پرچمی که منبعد نشانگر "هویت ملی" و دوستی و دشمنی این مردم با بقیه خواهد بود. تکه پارچه ای که تا چند هفته قبل وجود خارجی نداشت و ناگهان "هویت" مردم شد! رسانه ها پا را فراتر نهادند و به بیمارستانها رفتند. دوربین ها روی نوزادانی متمرکز شد که بعد از این رای پارلمان بدنیا آمدند. آنها برخلاف براداران و خواهران و پدران و مادرانشان دارای "ملیت کوزوو ای اورژینال" هستند! واقعا عجب دنیای وارونه ای است! نوزاد بیچاره و بیخبر از دنیا تا از شکم مادر بیرون می آید مهر یک ملیت و مذهب و ارتجاع بر پیشانی اش حک میشود، بدنیا می آید و برشانه های کوچکش یک تاریخ جنایت پیشینیان گذاشته میشود، در جاهائی مقروض بدنیا می آید، با الفاظ همان تاریخ برایش لالائی میخوانند، همینطور ارزشها و ضد ارزشها و تعصباتش را شکل میدهند، همینطور از او یک جانی، یک کارادیچ و یک آرکان و میلوسویچ بالقوه میسازند! بله همینطور! ناسیونالیسم و هویت ملی به همین پوکی و به همین شناعت است. اعلام "استقلال" یک نقطه عطف این روند است! شاید درمیان این گرد و خاک و تبلیغات ضد بشری و خلسه مذهبی ملی گرائی، که ویترین نمایش رقابتهای جهانی و منطقه ای است و پوچی "استقلال" را برملا میکند، مدافعین حقوق کودک باید از حقوق و بیگناهی این کودکان دفاع کنند. و بالاخره "ملتی" دیگر درست شد، و همراه آن موجی از نفرت قومی و شاخ و شانه کشیدن قومی ابراز وجود کرد. درست مانند کشورها و "ملت" های دیگر که بعد از پایان جنگ سرد سرهم شدند. آیا سیم خاردار کشیدن بین مردم و دیوار آپارتاید قومی بالا بردن و جدا کردن آنها از همدیگر، درسی برای مردم ایران و مناطق بحرانی جهان خواهد شد؟ آیا عوامفریبی و جنایاتی که این کشور سازیها و "ملت" سازیها به آن متکی است، تلنگری به ذهنیت شکل گرفته پیرامون هویت کاذب ملی خواهد زد؟ یا نه، "استقلال" کوزوو امیدی را در دل فدرالیستها و منتظرین در اتاق انتظار "ملت" شدن زنده خواهد کرد؟ تردیدی نیست برای ناسیونالیستهای دوآتشه که لابد هر کدام سابقه جنایتی دارند "استقلال" کوزوو یک پیروزی است. اما این سیرک "ملت" سازی برای طبقه کارگر این کشور جدید پشیزی ارزش ندارد. دیروز کارگران توسط بورژواها استثمار میشدند و قربانی جنگ آنها بودند، امروز نیز کمابیش در به همان پاشنه میگردد. برای طبقه کارگر و کمونیسم، این ماجرا حلقه ای از یک روند تماما ارتجاعی و ضد کارگری است که عواقب ناگوار آن بر اتحاد طبقه کارگر در بالکان و اروپا تاثیرات منفی و مخرب باقی خواهد گذاشت.
مهمترین خبر رسانه ها در روز یکشنبه گذشته اعلام استقلال کوزوو از صربستان بود که طی یک رای گیری فرمایشی در پارلمان این کشور به اتفاق آرا اعلام شد. منطقه بالکان یک محل تلاقی و تضاد منافع کشورهای اروپا و روسیه و آمریکاست: تکه پاره کردن یوگسلاوی، بمباران بلگراد توسط ناتو، جنگها و پاکسازیهای قومی که مدتها "خبر" رسانه ها بود، داستان محاکمه میلوسویچ در لاهه، تداوم جنگ آمریکا و روسیه جدید در کشورهای بجا مانده از بلوک شرق سابق در قالب انقلابات مخملی، و حالا "استقلال" کوزوو در ادامه این روند. "استقلال" البته بی ربط ترین واژه ای است که میتوان به این ماجرا اطلاق کرد. حمایت آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا، استقرار نیروی نظامی کافی برای برگزاری جلسه پارلمان و رای به این موضوع، مخالفت روسیه و صربستان و اعلام نگرانی چین، عدم شرکت ١٠٠ "نماینده صرب" در رای برسر "استقلال" و حمله ناسیونالیستهای صرب به سفارت آمریکا٬ از جمله بیانگر این است که این روند تا چه حد "مستقل" بوده است. روشن است برای ما بعنوان کمونیست مسئله این نیست که کوزوو جزو صربستان بماند یا جدا شود. نه "تمامیت ارضی" صربستان برای ما ذره ای اهمیت دارد و نه کشور شدن کوزوو. این مردم زمانی در یوگسلاوی کنار هم زندگی میکردند، هیچ کینه قابل مشاهده و غیر قابل حلی از همدیگر نداشتند، ناگهان بیدارشان کردند که "صرب" و "کرووات" و "اقلیتهای مختلف" هستند. سران قومی و قبیله ای و ملی برایشان تراشیدند. در واقع تناقض منافع کشورهای درگیر در بالکان موجد این نیروهای سیاه و امثال "ارتش آزادیبخش کوزوو" شد. "استقلال" امروز مهر این روند را برخود دارد و پیش درآمد جنگهای فرداست. دو روز طول نکشید که ناسیونالیستهای صرب به مناطق مرزی یورش بردند و آنها را به آتش کشیدند. "استقلال" کوزوو با اعمال فشار و در متن رقابتهای جهانی صورت گرفت. مخالفتها هم اساسا همین را منعکس میکنند. در این میان مردم این منطقه کماکان قربانی اند. اگر با "استقلال" کوزوو دورنمای یک زندگی خوشبخت و آزاد و مرفه برای مردم در این منطقه قابل پیش بینی بود، اگر مردم کوزوو با مستقل شدن به چهارچوب سیاسی و مناسبات اجتماعی پیشرفته تر و آزادتری وارد میشدند، بطور قطع کمونیستها از آن استقبال میکردند. "استقلال" امروز کوزوو اما چنین نیست. این پروژه برمتن یک تاریخ خونین پیاده شده و چشم انداز تداوم نفرت ملی و قومی و مذهبی را در مقابل هر ناظر واقع بینی میگذارد. وقتی دقیق میشوید میبینید تاچه حد دنیای ملت سازی مسخره و مبتنی بر کلاهبرداری سیاسی است. دیروز صربها "اکثریت" بودند و مردم کوزوو "اقلیت"، امروز بعد از ماجرای "استقلال" مردم کوزوو "اکثریت" اند و مردم موسوم به صرب در کشور جدید "اقلیت"! همه میدانند تاریخ جنگهای یوگسلاوی سابق مبتنی بر قتل و جنایت جمعی گروهها و سران خودگمارده قومی و مذهبی است. همه میدانند این خطر هست که اگر دو همسایه سر یک وجب زمین یا یک موضوع بی اهمیت در گوشه ای مشکلی برایشان پیش آمد٬ با وجود کینه های ایجاد شده میتواند منشا یک واقعه بزرگ و جنایتهای هولناک شود. همه میدانند در مملکتی که هویت قومی دارد مردمی که در آن "قوم برتر" نیستند همواره جانشان در خطر است. به این دلائل واقعی هاشم تاچی، نخست وزیر کوزوو، مجبور است قسم بخورد که دولت جدید کوزوو به "حقوق اقلیت های قومی" احترام میگذارد! در دنیای توحش آپارتاید قومی، تنها ضامن اجرای دمکراسی قبیله ای همین تعهدات پوچ است. یک مسئله مضحک دیگر "پرچم ملی" کوزوو است که روز یکشنبه کنار پرچمهای آمریکا، در پریشتینا پایتخت کوزوو، توسط مردمی مسخ شده رقصانده میشد. پرچمی که منبعد نشانگر "هویت ملی" و دوستی و دشمنی این مردم با بقیه خواهد بود. تکه پارچه ای که تا چند هفته قبل وجود خارجی نداشت و ناگهان "هویت" مردم شد! رسانه ها پا را فراتر نهادند و به بیمارستانها رفتند. دوربین ها روی نوزادانی متمرکز شد که بعد از این رای پارلمان بدنیا آمدند. آنها برخلاف براداران و خواهران و پدران و مادرانشان دارای "ملیت کوزوو ای اورژینال" هستند! واقعا عجب دنیای وارونه ای است! نوزاد بیچاره و بیخبر از دنیا تا از شکم مادر بیرون می آید مهر یک ملیت و مذهب و ارتجاع بر پیشانی اش حک میشود، بدنیا می آید و برشانه های کوچکش یک تاریخ جنایت پیشینیان گذاشته میشود، در جاهائی مقروض بدنیا می آید، با الفاظ همان تاریخ برایش لالائی میخوانند، همینطور ارزشها و ضد ارزشها و تعصباتش را شکل میدهند، همینطور از او یک جانی، یک کارادیچ و یک آرکان و میلوسویچ بالقوه میسازند! بله همینطور! ناسیونالیسم و هویت ملی به همین پوکی و به همین شناعت است. اعلام "استقلال" یک نقطه عطف این روند است! شاید درمیان این گرد و خاک و تبلیغات ضد بشری و خلسه مذهبی ملی گرائی، که ویترین نمایش رقابتهای جهانی و منطقه ای است و پوچی "استقلال" را برملا میکند، مدافعین حقوق کودک باید از حقوق و بیگناهی این کودکان دفاع کنند. و بالاخره "ملتی" دیگر درست شد، و همراه آن موجی از نفرت قومی و شاخ و شانه کشیدن قومی ابراز وجود کرد. درست مانند کشورها و "ملت" های دیگر که بعد از پایان جنگ سرد سرهم شدند. آیا سیم خاردار کشیدن بین مردم و دیوار آپارتاید قومی بالا بردن و جدا کردن آنها از همدیگر، درسی برای مردم ایران و مناطق بحرانی جهان خواهد شد؟ آیا عوامفریبی و جنایاتی که این کشور سازیها و "ملت" سازیها به آن متکی است، تلنگری به ذهنیت شکل گرفته پیرامون هویت کاذب ملی خواهد زد؟ یا نه، "استقلال" کوزوو امیدی را در دل فدرالیستها و منتظرین در اتاق انتظار "ملت" شدن زنده خواهد کرد؟ تردیدی نیست برای ناسیونالیستهای دوآتشه که لابد هر کدام سابقه جنایتی دارند "استقلال" کوزوو یک پیروزی است. اما این سیرک "ملت" سازی برای طبقه کارگر این کشور جدید پشیزی ارزش ندارد. دیروز کارگران توسط بورژواها استثمار میشدند و قربانی جنگ آنها بودند، امروز نیز کمابیش در به همان پاشنه میگردد. برای طبقه کارگر و کمونیسم، این ماجرا حلقه ای از یک روند تماما ارتجاعی و ضد کارگری است که عواقب ناگوار آن بر اتحاد طبقه کارگر در بالکان و اروپا تاثیرات منفی و مخرب باقی خواهد گذاشت.
منبع: یک دنیای بهتر شماره ٣٨
اشتراک در:
پستها (Atom)