فیدل کاسترو؛ رهبری که با زمانه خود همخوانی نداشت
او سیزده اوت ۱۹۲۶ به دنیا آمده بود.
فیدل کاسترو حدود پنجاه سال در قدرت بود (از اول ژانویه ۱۹۵۹ تا فوریه ۲۰۰۸ که قدرت را به برادرش رائول واگذار کرد). با وجود اینکه بعد از فروپاشی نظام های کمونیستی در اتحاد شوروی و بلوک شرق، کوبا با دشواریهای اقتصادی زیادی روبرو بود، اما کاسترو طوری عمل کرد که همواره کنترل این جزیره دریای کارائیب را در دست داشته باشد.
ریش، سیگار، لباس نظامی سبز زیتونی. اینها تصاویر ماندگار اواخر قرن بیستم هستند. اینها علائم مشخصه فردی هستند که در میان رهبران کمونیست جهان طولانی ترین حکومت را داشته است. مردی که اولین حکومت مارکسیست- لنینیستی جهان را در نیمکره غربی و درست در زیر دماغ آمریکایی ها برقرار کرد، و بیشتر از همه رهبران اتحاد شوروی - که حامیان اصلی او بودند - بر سر کار ماند.
وقتی پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۸ از هاوانا دیدن کرد، به نظر می رسید حضور او با نوعی حس احترام نسبت به حکومت مردی همراه بود که برای بسیاری نماد و تجلی یک انقلابی تندرو بود.
پدر فیدل کاسترو مزرعه دار نیشکر ثروتمندی بود ولی او به همه اینها پشت کرد و برای سرنگونی حکومت فلوخنسیو باتیستا نقشه کشید. در سال ۱۹۵۳ بخاطر نقشش در یک کودتای نافرجام به زندان افتاد. بعد از آزادی از زندان به مکزیک رفت و سپس به همراه حدود صد نفر از یارانش با قایق به کوبا بازگشت.
بیشتر آنها به محض پهلو گرفتن قایق دستگیر و یا کشته شدند. فقط حدود ده نفر از آنها موفق به فرار شدند و به تپه ها پناه بردند تا یکی از موفق ترین مبارزات چریکی تاریخ را آغاز کنند. کمتر از دو سال بعد، و پس از شکست و فرار باتیستا، او و یاران پیروزمندش به سوی هاوانا سرازیر شدند.
آلبرتو لئون یکی از کسانی بود که در کوهستان به کاسترو پیوسته بود و در هنگامی که اهالی هاوانا برای خوشامدگویی به آنها از خانه هایشان بیرون آمده بودند، همراه او بود.
او در مورد آن لحظه میگوید "ناقوس همه کلیساها به صدا در آمده بودند. لحظه فوق االعاده ای بود - آزادی کامل، در آن لحظه خیلی احساساتی شده بودیم، لحظه بی مانندی بود."
کاسترو در ابتدا کمونیست بودن خود را رد می کرد و میگفت "عقاید ما کمونیستی یا مارکسیستی نیست. اساس فلسفه سیاسی ما بر دموکراسی غیر مستقیم و عدالت اجتماعی در اقتصادی است که به خوبی برنامه ریزی شده."
ولی حکومت او دموکراتیک نبود. وقتی به مرور زمان کاسترو برنامه های کمونیستی در پیش گرفت و به بلوک شرق پیوست، بعضی از یاران لیبرال او این کار را خیانت دانستند.
پس از آنکه دولت کاسترو اموال و دارایی های آمریکایی ها در کوبا را مصادره کرد، روابط با آمریکا از قبل هم بدتر شد، و در آوریل ۱۹۶۱ آمریکا از اقدامی فاجعه بار پشتیبانی کرد که در آن جمعی از تبعیدیان کوبایی قصد داشتند به کشورشان حمله کنند.
واقعه "خلیج خوک ها" به ابزار تبلیغاتی کاسترو بدل شد. بعد از آن در اکتبر ۱۹۶۲ کوبا به مرکز بحرانی تبدیل شد که جهان را بیشتر از هر زمان دیگری در آستانه جنگ اتمی قرار داد. جان اف کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا به جهانیان اعلام کرد که هواپیماهای جاسوسی این کشور از چیزی عکس گرفته اند که بنظر می رسد پایگاه های موشک های اتمی اتحاد شوروی در کوبا باشد.
کندی گفت: "شواهد غیر قابل انکاری به دست آمده که بر مبنای آن مشخص شده تعدادی پایگاه موشک های تهاجمی در آن جزیره منزوی در دست احداث است. هدف از ساخت این پایگاه ها نمی تواند چیزی جز ایجاد توانایی حمله اتمی به نیمکره غربی باشد."
در روزهای پر تنش بعد از آن، اول مسکو بود که عقب نشست و موشک هایش را از کوبا خارج کرد، و در ازای آن آمریکا پنهانی قول داد سلاح هایش را از ترکیه بیرون ببرد. ولی کاسترو همچنان به سرکشی خود ادامه داد و به نحو بی سابقه ای آمریکا را از خود عصبانی کرد.
این مسأله اقدامات مکرر و بعضا عجیب سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) برای قتل کاسترو و توطئه برای سرنگونی حکومت او را به دنبال داشت.
یک بار طرحی برای کار گذاشتن مواد منفجره در سیگارهای برگ او مطرح شد و بعد از آن هم اقدام تعجب برانگیزتری در نظر گرفته شد که یک کارمند سابق سیا آن را چنین شرح می دهد: "ایده فوق العاده ای بود. اگر می توانستیم پودری را به او برسانیم و او از آن به ریشش می زد، ریشش می ریخت و کوبایی ها از خنده غش می کردند و او مورد تمسخر واقع می شد! همین نشان میدهد که ما تا چه حد مستأصل بودیم."
فیدل کاسترو از مجامع بین المللی مانند سازمان ملل برای طرح مطالبات کشورهای جهان سوم استفاده کرد. او یکی از رهبران اصلی جنبش عدم تعهد نیز بود. البته کوبا در دوران کاسترو اصلا بیطرف نبود و برای مثال سربازان کوبایی را برای حمایت از جنبش های چریکی در آفریقا اعزام کرد. ولی در نهایت مهمترین چالش برای او نه از جانب سازمان سیا، که در واقع از فروپاشی بزرگترین حامیش، یعنی اتحاد شوروی ایجاد شد. با قطع کمک های مالی کوبا که کماکان زیر تحریم های ایالات متحده قرار داشت، اقتصاد این کشور رو به ویرانی رفت.
در سال ۱۹۹۹، در چهلمین سالگرد انقلاب کوبا، کاسترو هنوز برای مخاطبینش از پلیدی های نظام سرمایه داری می گفت. در سال های اخیر پیوندها با ونزوئلای نفت خیز و رهبر پیشین آن هوگو چاوز - که کاسترو را الهام بخش مبارزه با آمریکا می دانست - تقویت شد و این امر تا جای خالی کمک های اتحاد شوروی را پر کرد.
ولی در اواسط سال ۲۰۰۶ کاسترو در حالی بسیار ضعیف به نظر می رسید، مجبور شد قدرت را به برادرش رائول واگذار کند، و خودش تحت یک عمل جراحی قرار گرفت و بعد از آن هیچگاه حالش به طور کامل خوب نشد.
در فوریه ۲۰۰۸ او بالاخره از ریاست جمهوری کناره گیری کرد و رائول جانشین او شد. برای اکثر کوبایی ها او در یک کلمه "فیدل" بود. یادگار او برایشان خدمات درمانی رایگان و نظام آموزشی بود باعث شد نرخ باسوادی به حد بسیار بالایی برسد. اما در عین حال اقتصاد کشور عقب مانده بود و چرخ های آن به سختی به گردش در می آمد.
بی تحملی او در قبال مخالفان سیاسیش بر سابقه حقوق بشری او سایه انداخته است. هنوز زود است که بگوییم این رهبر سیاسی جزیرهای با جمعیت یازده میلیون نفر، در تاریخ شخصیتی ماندگار خواهد شد، و یا صرفا موجود کمیابی بوده که با زمانه خود همخوانی نداشته است.