۱۳۹۱ آبان ۲۴, چهارشنبه

پیکر ستار بهشتی در حالی دفن شد ، آغشته به خون بود

 پیکر ستار بهشتی در حالی دفن شد ، آغشته به خون بود



جنازه ستار را در حالی دفن کردند که قسمت های پا و زانوی وی خونی بوده و آثار کبودی و زخم بر سر و صورتش مشهود بوده است.
طبق اظهارات این شاهد، سر و صورت ستار بهشتی به شدت مورد آسیب قرار گرفته بوده و کفن وی آغشته به خون بوده است. ماموران اطلاعاتی اجازه رویت کامل جنازه را به خانواده وی ندادند.
تنها برای چند لحظه، پس از اینکه پیکر ستار بهشتی را در قبر گذاشته اند، صورت وی را به خانواده اش نشان داده اند. به گفته این شاهد، ماموران تمام تلاش خود را کرده بودند که کبودی ها و زخم های صورت ستار بهشتی را با گچ بپوشانند.
بنا به این گزارش، ستار بهشتی به شدت مورد ضرب و شتم از نواحی مختلف بدن واقع شده بود و هنگام شستشو در غسالخانه، آثار آن مشهود بوده است. ستار بهشتی را در امام زاده محمد تقی رباط کریم(واقع در رباط قدیم)؛ قطعه ۷، ردیف۳، شماره ۱۱ دفن کرده اند. قرار بود امروز از ساعت ۲بعدازظهر،علیرغم تهدید شدید ماموران، مراسمی بر سر مزار وی برگزار شود اما گزارشی در مورد نحوه برگزاری این مراسم انتشار نیافته است.
رسانه های خبری روز گذشته از حضور گسترده ماموران امنیتی، فیلمبرداری و برخورد با افراد در حال صحبت با موبایل در محل تدفین، همچنین جمع کردن تمام عکس ها و اعلامیه های مربوط به مراسم ترحیم، جلوگیری از تماس با اعضای خانواده و تهدید سحر بهشتی خواهر ستار به بازداشت در صورت تماس با رسانه ها خبر داده بودند.
بنا به اظهارات شاهد عینی، ماموران روز گذشته، با گرفتن دستگاه تلفن همراه شوهرخواهر ستار که برای تحویل جنازه به پزشکی قانونی مراجعه کرده بود؛ هنگام تماس خبرنگاران، خود را به جای نامبرده جا می زدند و از قول وی می گفتند که ستار زنده است و هم اکنون در بیمارستان است

درقبال خونهای ريخته شده سکوت نخواهيم نمود


چنان با وقاحت ادعا کردن، چنین در حقارت التماس کردن! ستار بهشتی

چنان با وقاحت ادعا کردن، چنین در حقارت التماس کردن!

ستار بهشتی
هنگامی که سخن از تحریم ها برعلیه جمهوری اسلامی به میان آمد، دهان گشاد مسئولان  نظام باز شد از کوچکترین مسئول تا بالاترین مقام مشغول شعار دادن شدند همه  آنها دریک کلام متّفق بودند؟ آن هم سخن از آماده تحریم ها هستیم، همه  چیز را برنامه ریزی کرده ایم، ما پیش بینی همه جوانب را کرده ایم} وبسیاری  ازشعارهای دیگر. آن گونه یاوه می گفتند که گویی جمهوری اسلامی قرار است  دنیا را با تحریم خود درمانده کند. با احتمال آغاز تحریم ها  کم کم سخنان مسئولان نظام رنگ باخت و سخن از در حال ذخیره سازی کالا هستیم  جامعه نگران نباشد! ما متحد هستیم ، تحریم ها نگرانی ندارد. با آغاز تحریم  ها  وکمبود کالا سخن از نوطئه خارجی است به میان آمد! با آغاز نارضایتی ها و احتمال قیام هاتازه متوجه شدندقرار نیست دنیا درمانده شود! این نظام  جمهوری اسلامی است که درمانده شده. همین امرسبب شده مسئولان مشغول تهدید  معترضان شوند از جمله آخوند  خضرالله موسوی  دادستان نیشابورمعترضین را  اینگونه مورد خطاب قرار می دهد.« دادستان نیشابور مردم را تهدید کرد: خدا  نکند روزی بخواهید مقابل نظام بایستید ما انقلاب نکردیم برای« نان و آب» و  این در شان مردم نیشابور نیست که «برای یک یا دو عدد مرغ» به خیابان‌ها  بیایند و علیه مسئولان شعار بدهند. به گزارش دیگربان، خضرالله موسوی٬  دادستان عمومی و انقلاب نیشابور به مردم این شهر نسبت به برپایی تظاهرات  اعتراضی علیه گرانی‌ها هشدار داد و ادعا کرد عاملان اعتراض‌ این شهر  شناسایی شده‌اند.» اخوند علم الهدی امام جمعه مشهد چنین اظهار می دارد:« اگر مرغ در دسترس نيست آن را با يك ماده پروتئيني ديگر جايگزين كنيد. وي  خطاب به مردم مشهد گفت: مشهدي‌ها مگر اشكنه پياز داغ را يادتان رفته و آن  زندگي را فراموش كرده‌ايد؛ مگر قرار است برنامه همان باشد كه قبلاً ‌بوده  است». در اینجا وظیفه خود می دانم به عنوان یک ایرانی جواب این اراجیف را  بدهم.آخوند خضرالله موسوی، کمتر دروغ بگویید. مگر مردم برای آب وبرق ونفت مجانی قیام نکردند؟ مگر خمینی با شعار نفت، برق، آب مجانی است  نیامد؟مگر قرار نبود زندگی مردم رابهشت برین کنید؟ دنیای آن ها آباد و آخرت آن ها گلستان گردانید؟ پس برای چه قیام کردند؟ آیا مردم در عبادت کردن  مشکل داشتند؟ یا درشرکت مراسم ها مذهبی خود مانده بودند؟ که قیام کنند و  گرگهای گرسنه ایی چون شما را برسر خود بزرگ گردانند. شما و سران نظام ،  دنیا مردم را ویرانه کردید و آخرت آنان را به بیابان تبدیل کردید. مردم را  از چه می ترسانید؟ از فیلم و عکس هایی که گرفته اید؟ چه کارقرار است انجام  دهید؟ آن ها را می کشید و سربه نیست می کنید؟ اول آن که شغل شما جنایت و  خونخواری است.دوم با کشتن معترضان دیگر مشکل کشور حل می شود؟ حتی اگر به  کشتن باشد یک بارمُردن بهتر از روزی صدبار درخفت جان کَندن است! مَردم را  از چه می ترسانی از شکنجه و اعدام؟ بنده بادل وجان می پذیرم هرگونه شکنجه  وهر گونه جان دادن ،اما سکوت دربرابر خفاشانی چون شماراهرگز. جای ننگ است  برای مسئولان حکومتی که نتوانند مایحتاج زندگی مردم جامعه خود را تهیه کنند و تازه به خاطر بی لیاقتی خود مردم راهم تهدید کنند! شما که توانایی اداره یک کشور را نداریدبهتر است دست از قدرت پرستی بردارید و زحمت خود را از سر مردم کم کُنید. واقعا خجالت داردبرای شما وسران نظام .چنان با وقاحت ادعا  کردن چنین در حقارت التماس کردن!آخوند علم الهدی امام جمعه  مشهد از مردم دعوت کرده به جای مرغ، از پروتئین دیگری به نام اشکنه استفاده کنند! آقای علم الهدی شما عمامه ایی به سرداریدوادعای روحانی بودن  دارید،به ظاهر ذکر خدا می گویید و درباطن عبادت شیطان را انجام می دهید! شما انسانی بی چاک ودهان هستید یکی از نمونه های این بی ادبی شما در  راهپیمایی کذایی9دی88بودکه مخالفان نظام را گاو گوسفند وبزغاله خواندید! اما با این سخنرانی که شما انجام دادید نشان دادید که تمام آن القاب  برازنده شما است! البته باید از تمامی گاوها، گوسفندان وبزغاله ها عذر  خواهی کنید که شما را با آن ها تشبیه می کنم! آقای علم الهدی هر قوطی  روغن20000تومان، کشک کیلویی5000تومان، پیاز کیلویی1500تومان شما حساب  نکردید هزینه این نسخه جدید شما چقدر می شود؟ یک خانواده در فقرو فلاکت  چگونه این مخارج رابا این وضعیت بیکاری تهیه کند؟ آقای علم الهدی فرمودید  جورا از افغانستان بیاورند ومرغداری ها برای خود فکری کنندومردم صرفه جویی  کنند! نفرمودید نخود، لوبیا، عدس،...وبسیاری اقلام زندگی را مردم از کجا  بیاورند؟ از شما سران نظام که عکسهای بسیارمُفصل درج می شود البته در صرف  خوردن انواع گوشت و مرغ نه اشکنه! در ضمن چرا مردم باید اشکنه بخورندوقتی  می توانند با داشتن حاکمان با درایت بهترین زندگی را کنند؟  لیاقت انسان  های بی لیاقت و ظالمی هم چون شما است که نه تنها اشکنه بلکه از خوردن نان  خشک هم محروم شوید! تا درد گرسنگی، فقر،فحشا و شرمنده زن وبچه بودن را درک  کنید هرچند در وجود شما چیزی به عنوان درک وفهم نیست.  آقای علم الهدی می  بینید فقط خوردن گوشت و مرغ نیست که جایگزین برای آن شما معرفی می کنید  بقیه اقلام زندگی هم واجب است نسخه جایگزینی برای آن اقلام ندارید؟ هرچند  نسخه اول شما قیمتش برابری با گوشت ومرغ می کند! نظری بدهید که باعقل منطق  قابل درک واستفاده باشدنه از سرنادانی چیزی بگویید، {چیزی نگویید واحمق به  نظر برسید بهتر از آن است که سخنی بگویید ونشان دهید تا چه اندازه درحماقت  هستید} به راستی شما که آن همه ادعا داشتید اکنون چرا این گونه التماس می  کنید؟ برای سران نظام مُردن بهتر از زیستن است. چنان با وقاحت ادعا کردن،  چنین در حقارت التماس کردن!درآخر مطلبم عرض می کنم.مارا بگیرید،  ببندید، شکنجه دهید، احکام زندان واعدام صادر کنید دیگر هراسی بردل نیست  اصلا قرار نیست که هراسی مانده باشد! یکبار آزاده مردن بهتر از صدها سال  باخفت زندگی کردن است، مردم ایران هرروز روزی صدها بار،ازخفت فقر، فحشا،  اعتیاد، فلاکت می میرند. یکبار مردانه مردن بهتر از صد سال درخفت زیستن  است.سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی  ما را ز سر بریده می ترسانی؟  ابروی کشیده تو را سنجیدیم  شمشیر نشان دادی و برقش دیدیمتا ظن نبری که ما به خود لرزیدیمگر ما ز سر بریده می ترسیدیمدر کوچه عاشقان نمی گردیدیم در مجلس عاشقان نمی رقصیدیمما پا دراین میدان نهادیم یا قفس ظلم را می شکنیم یا از قفس تن رهایی می یابیم.زنده وپاینده ایرانی وایران جانم فدای ایران.
 
ستار بهشتی
 
 سه‌شنبه ۳۱ ژوئیهٔ  ۲۰۱۲

باید اپوزیسیون واقعی شکل بگیرد؟

باید اپوزیسیون واقعی شکل بگیرد؟

محمد زمانی
نگاه نداها، سهراب ها، هاله ها،و عزیزان دیگر که جانشان را فدای ازادی نمودند ، و حال نگاه ستار چه پیغامی برای ما دارد؟ ان نگاه ها پیغامشان سکوت نبود، ان نگاه ها پیغامشان ازادی و بر علیه حکومتی ،غیر ایرانی بود و همه این را صدا می زدند که به کدامین گناه کشته شدیم؟پیغامشان این بود که تا کی باید نظاره گر این همه جنایت باشیم?تا کی باید مبارزات خود را در دنیای مجازی ان هم در حد خبر رسانی محدود نماییم?تا چه زمانی باید توهین و حقارت را تحمل کنیم?تا کی باید بی تفاوت باشیم و برای جان انسانها ارزشی قائل نباشیم?تا چه زمانی باید خیانت ها را تحمل نمود و شاهد گندم نماهای جو فروش بود?
  هر روز خبرهای ناگوار از سرزمینی به گوش همگان می رسد ،که وجدان هر انسان ،ازادی خواه را به درد می اورد.امروز در کردستان، فردا در زاهدان و پس فردا در شیراز و اهواز ، هر روز خبرها پر از جنایت، حکومت مذهبی و توتالیتریست که مردمی با فرهنگ ودارای پشتوانه تاریخی را به اسارت خود در اورده است . از همه ناگوارترخبر مرگ ستار بهشتی بود ،که در مقابل حکومت جهل و جور ایستاد و تقابلش از جنس ازادی و فریاد حق طلبانه اش ،بر علیه استبداد دینی بود. نگاه نداها، سهراب ها، هاله ها،و عزیزان دیگر که جانشان را فدای ازادی نمودند ، و حال نگاه ستار چه پیغامی برای ما دارد؟ ان نگاه ها پیغامشان سکوت نبود، ان نگاه ها پیغامشان ازادی و بر علیه حکومتی ،غیر ایرانی بود و همه این را صدا می زدند که به کدامین گناه کشته شدیم؟پیغامشان این بود که تا کی باید نظاره گر این همه جنایت باشیم?تا کی باید مبارزات خود را در دنیای مجازی ان هم در حد خبر رسانی محدود نماییم?تا چه زمانی باید توهین و حقارت را تحمل کنیم?تا کی باید بی تفاوت باشیم و برای جان انسانها ارزشی قائل نباشیم?تا چه زمانی باید خیانت ها را تحمل نمود و شاهد گندم نماهای جو فروش بود?اری مردمی استبداد زده و گرفتار خرافات و جهل و به دنبال نان شب، باید در انتظار تاسوعا و عاشورا بماند تا شاهد یک نمایش حکومتی برای اغفال مردم و تداوم ملایان باشد.وای به حال مردمی که امیرکبیرهایش را می کشند و به سیاوش هایش خیانت می کنند و کسروی هایش را به خاک و خون می کشند?وای به حال ملتی که با نذر و زکات و خمس در اسارت امامزاده هایی هستند که نه تنها معجره ایی نداشتند، بلکه همه را کور نمودند?وای به حال مردمی که زنده کش و مرده پرستند?اما راهکار چیست و تا کی باید بی تفاوت بود!چند روزپیش حمایت زندانیان سیاسی در بند حکومت ولایت فقیه را نظاره گر بودیم که همه خطرات را به جان خود خریده اند و از کشته شدن ستار بهشتی پرده برداشته اند.شهادت فریبرز رئیس دانا، عبدالفتاح سلطانی، سعید متین پور، فریدون صیدی راد، سعید جلالی فر، سروش ثابت، یاشار دارالشفاء، وحید علی قلی پور، داور حسینی، وجدان، رضا شهابی، بهنام ابراهیم زاده، رضا انصاری راد، اسداله اسدی، غلامرضا خسروی، علی معززی، کامران ایازی، امید خوارزمیان در مورد شکنجه ی ستار بهشتی این پیام را فریاد زده اند که مردم ایران و مردم جهان که نگران جان و حیثیت انسان هستید تا کی باید سکوت نمایید و نظاره گر این همه جنایت باشید. انها در یک نامه اعتراضی ابراز داشته اند که ستار بهشتی زندانی سیاسی – عقیدتی را در تاریخ ۱۰ آبان ۱٣۹۱ به بند ٣۵۰ زندان اوین آوردند. از لحظه های ورود هر کس او را دید دانست که وی از یک جهنم روی زمین بیرون آمده است. چهره ی زرد و تکیده و ژولیده که فریاد فروخفته ی درد و آزار را در جلوی چشمان همه ی هم بندیان به نمایش می گذاشت. بدنی فرتوت و ناتوان از راه رفتن عادی، حتی نشستن و خوابیدن و کلامی که اصوات رنج را هجا می کرد. از آغاز دانستیم که او زیر سخت ترین آزارها و شکنجه ها بوده و از بازداشتگاه های پلیس امنیت به اینجا آورده شده است. جای جای کبود شده ی بدن و جای دستنبد و غل بر دست و پایش مهرهایی بودند برای تایید رفتار سنگدلانه با او. او فرزند اعماق شهر تهران و متعلق به خانواده ای بسیار محروم بود و جرمش هم استفاده از کامپیوتر شخصی و بیان آرای خود و دردهای دیگران اعلام شده است. بهشتی چندین بار در اینجا اعلام کرد که به عنوان فردی مستقل همواره مدافع حقوق محرومان و آزادیخواهان به بند افتاده از طریق افشای حقایق به ویژه مجازات های اعدام و حبس و شکنجه بوده است. متاسفانه توقف او در این تنفس گاه موقت و رنج زا کمتر از ۲۰ ساعت پایید. او را به جای نامعلومی بازگرداندند که بعداً معلوم شد یکی از شعبه های پلیس امنیت بوده است. او در مدت توقف و به خصوص هنگام بازگردانده شدن بارها در حضور بسیاری از هم بندیان اعلام کرد که با او به قصد انهدام یا تبدیلش به چیزی خالی از هر چیز رفتار کرده اند و افزود که اینبار او را در زیر شکنجه و آزار خواهند کشت. نسخه ای از تظلم خواهی و برخی از حرف های او موجود است حرف او درست بود. پس از یک هفته در تاریخ ۱۶ آبان ۱٣۹۱ خبر جان باختن او اعلام شد و ما می دانیم که لحظه به لحظه ی مراسم تحویل و تدفین جنازه زیر شدیدترین مراقبت های پلیسی و امنیتی خواهد بود. ما وظیفه انسانی و تاریخی خود می دانیم که در این حصار و بند فرصت را برای بازنگری حقیقت از دست ندهیم، با هر هزینه ای که ممکن است برایمان داشته باشد. خاموش ماندن ما فقط صحه گذاشتن بر رفتارهای ضد بشری علیه مردم آزادیخواه و به حرف آمده نیست، بلکه امضا کردن گواهی رفتارهای ضد انسانی باز هم بیشتر بر ما و فراموش کردن انسان بودن خودمان است.ایا این همه پیام برای مردم و اپوزیسیون واقعی کافی نیست?این پیام می تواند برای خیلی از افراد و گروها و سازمانهای سیاسی باشد ،که اسم خود را اپوزیسیون گذاشته اند.به طور کلی می توان به چند دسته بندی در اپوزیسیون نماهای حکومت ولایت فقیه اشاره نمود.گروه اول :افرادی هستند که دل در گروه همین نظام دارند و موجودیت خود را در بقای این حکومت می دانند و ادای اپوزیسیون را به یدک می کشند . گروه دوم:فرصت طلبان و سود جویانی هستند، که قدرت طلبند و از هر حرکت مردمی به دنبال موج سواری برای اهداف شوم خود هستندو اساسا مردم و ازادی خواهی جزئی از برنامه ها و اهداف انها نیست.گروه سوم:چاپلوسانی هستند که به دنبال گدایی یک لقمه نان، از هر راهی برای گذران زندگی خفت بار خود هستند و حزب باد را به یدک می کشند. گروه چهارم:افرادی ورشکسته هستند که تاریخ مصرفشان به پایان رسیده ،اما هر روز سعی می نمایند با حربه ایی حرفی برای ادامه حیات خود پیدا نمایند و اساسا این گروه مخل یک اتحاد فراگیر است.گروه پنجم:مزد بگیرانی هستند که استخدام همین حکومت، برای بر هم زدن اتحادها هستند و دلخوش به این هستند که مدتی را با پول خون مردم ایران، به یک زندگی خفت بار ادامه دهند.گروه پنجم:مزدوران و خائنینی هستند که فقط به دنبال منافع خود هستند و و هر وقت لازم باشد در قبال پول و مقام به استخدام حکومت های ضد مردمی در می ایند.گروه ششم:افرادی هستند که با اپوزیسیون سازی و رسانه سازی موازی در قبال الترناتیوهای مردمی و اپوزیسیون واقعی قد علم می نمایند و اساسا به دنبال اغتشاش و گمراهی مردم هستند.گروه هفتم :افرادی هستند پوپولیست و خودخواه که فقط خودشان را قبول دارند و اساسا پلورال نیستند .این افراد با منیت ، خود محوری و باند بازی و حذف دیگران سد راه هر گونه اتحادی هستند.گروه هشتم افرادی هستند که بدون ارائه یک راهکار و مانفیست در گذشته هستند و اساسا در تاریخ درجا زده اند و بدون اشاره به گذشته اصولا هویتی ندارند.این گروه زمان حال و اینده را رها نموده و دلیلش هم این است که برای خود و همفکرانشان هیچ اینده ایی را در ایران نمی بینند. گروه نهم :افراطیونی هستند که درگیر نوع حکومت اینده هستند واساسا از انتخابات و رای مردم ترس و وحشت دارند.و ازادی و انتخابات ازاد یک ترفند سیاسی برای منافع خودشان است.اما از تن دادن به چنین گفتمانی در اینده سیا سی ایران و حاکمیت ملی وحشت دارند.گروه دهم:افرادی هستند که از گفتن انحلال و براندازی حکومت اسلامی امتناع می کنند و دنباله رو گروه اول هستند و اینگونه توجیه می نمایند، که انحلال یعنی خشونت، در صورتی که این حکومت ها هستند، که به دنبال چنین تفکری می باشند و اساسا مردم خواستار عدم خشونت می باشند.نمونه تونس که با عدم خشونت بن علی، را مجبور به ترک قدرت نمود ونمونه دیگر لیبی و عراق و هم اکنون سوریه است که به خشونت کشیده شد.تنها این حاکمان هستند که باعث نابودی خود و مردم خویش می شوند وفهم دیکتاتورها شبیه هم می باشد،که به اعتقاد من حکومت فعلی ولایت فقیه هم ،راه ء قذافی و صدام و بشار اسد را در اینده دنبال خواهد نمود.منظور این است که حاکمان مشخص می نمایند که چگونه از قدرت کنار می روند و تعیین کننده انها هستند نه مردم اما این گروه مرتب مردم را از چنین مباحثی می ترسانند که این مفهوم یعنی خشونت نه دفاع نمودن از خود و نمی گویند که این حاکمان هیچ حرف حساب و دموکراتی را نمی پذیرند. و اما گروه اخر افرادی هستند که وطن خواه و خواستار یک حکومت سکولار و دموکرات هستند و رفتن کل این حکومت را از اهداف خود می دانند .این افراد باید با یک اسیب شناسی در گفتار فوق در کمیته های مختلف با پروژه سازی به دنبال راه کار و مانفیست برای مردم ایران باشند.این گروه باید به دنبال کسانی باشند که از گروهای بالاعبور نموده و واقعا خواستار نجات مردم ایران باشند.اساسا باید راهکاری ارائه دادکه هم اعتماد مردم را جلب نمود و هم شفافیت کامل وجود داشته باشد ، که این طرح بتواند مولد حرکت مردم از گروه های مختلف باشد و با ارتباط با لایه های جامعه از جمله کارگران ، کارمندان ، نظامیان ، دانشجویان و اقوام و ملیت ها، روزنامه نگاران و افراد تهی دست و کلیه فروش به دنبال سازماندهی برای اعتراضات عمومی با توجه به شرایط داخلی ایران باشند.این گروه باید به دنبال یک شورای رسانه ایی برای ارتباط با مردم باشد و هدفش رفتن این حکومت باشد و بدون سانسور همه موضوعات را با مردم ایران در میان بگذارند و اینکه حکومت جایگزین باید واجد چه شرایطی باشد تا تجربه سال 57 را دوباره تکرار ننماییم.به اعتقاد من باید اپوزیسیون واقعی ایران هر چه زودتر به یک اتحاد فراگیر دست پیدا نمایند و با حداقل اشتراکات بر علیه این حکومت و گروه های فوق دست به ائتلاف بزنند.باید برنامه ایی ارائه داد که مبارزات از دنیای مجازی و سالن ها در کشورهای مختلف به خیابان ها و یا نافرمانی مدنی برای عقب نشینی حکومت بدل شود تا از این همه جنایت و ادم کشی حکومت جلوگیری به عمل ایدو بتوان یک حکومت سکولار و دموکرات را جایگزین نمود و با گفتگو با کشورهای خارجی خواستار قطع ارتباط با این حکومت شدتا حداکثر فشار را اعمال نمود، تا پروه هاشمی و خاتمی و دیگران برای بقای این حکومت عملی نشده است فکری نمایید.زمان می گذرد و ما عقب هستیم.به امید روزی که شاهد این همه بی تفاوتی نباشیم و هیچ کس به خاطر ابراز عقیده جان خود را از دست ندهد ,وامیدوارم در جلسه پراگ که در روزهای اینده در جریان است افراد ازادی خواه با شرکت خود نگذارند مباحث انحرافی تبدیل به گفتمان شود و همه خواستار انحلال این حکومت شوند .
محمد زمانی روزنامه نگار و فعال سیاسی

ایمیل نویسنده:

ترجمه شیما بلوط: درد بی درمان - یادبود کشته شدگان دهه ۱۳۶۰ در ایران

ترجمه شیما بلوط: درد بی درمان - یادبود کشته شدگان دهه ۱۳۶۰ در ایران

Kategorie: Meldungen Links
 
 
زنی از امیدواری هایش می گوید تا دیوان لاهه حقیقت مربوط به انسان هایی  را که اعدام شدند شامل سه تن از بستگانش بر ملا سازد.
زندانی در حال نگاه کردن از پشت دیوار و نگهبانی در حال قدم زدن در بخش زنان زندان اوین در شمال تهران در سال ۱۳۸۵  عکس از : آتا کنار/ آ اف پی / تصاویر گتی
 
هر دو هفته یکبار، سحر محمدی ۶ ساله همراه مادر بزرگش، سفر رفت و برگشت حدودا ۱۰۰۰ کیلومتری، از خانه شان در کرمانشاه را به مقصد زندان اوین در شمال تهران طی می کردند.
در اوین، مادرش سوسن امیری، همراه سایر فعالین سیاسی عمدتا ازاحزاب چپ، در بند بود که بعدها قربانیان اعدام های دسته جمعی مخفیانه هزاران زندانی سیاسی دهه ۱۳۶۰ نام گرفتند. محمدی ۳۳ ساله می گوید، " ما رهسپار اوین بودیم به امید آنکه به ما اجازه ملاقات بدهند اما اجازه ملاقات داده نشد و سرانجام موفق به دیدن مادرم نشدم."
پس از آنکه مادرم حاضر نشد توبه کند، اعدام شد. به ما گفتند که او را در گورستان خاوران در نزدیکی تهران دفن کردند ، جایی که اقلیت های مذهبی همانند مسیحیها و بهائیها جدا از مسلمانان دفن  شده بودند. در خاوران، تکه زمینی بی نام و نشان وجود دارد که گورستان دسته جمعی قربانیان اعدام های دسته جمعی همچون سوسن امیری، ۲ برادرش و هزاران نفر دیگر در آن روزهای سیاه به شمار می روند.
محمدی در ادامه می گوید، " وقتی برای اولین بر به خاوران رفتیم، به هیچ عنوان شکل و شمایل یک قبرستان را نداشت و فقط تله هایی از خاک و جمعیتی از مادران عزادار دیده می شدند."
او در سال، چندین بار به خاوران سر می زد اگرچه نمی دانست محل دفن مادرش دقیقا کجاست. همچنین از سوی مقامات که اجازه حضور خانواده کشته شدگان و برگزاری مراسم سالگرد آنان را نمی دادند تحت فشار قرار می گرفت. 
سحر محمدی امیدوار است تا دیوان لاهه حقیقت آن سال های سیاه را افشا سازد. وی می گوید، " تصور کنید چطور دختری ۶ ساله می تواند با چنین شقاوتی کنار بیاید، امیدوارم روزی این کابوس ها  پایان یابند. در چنین سن و سالی، صادقانه می گویم، درد چنین غمی نه تنها کم نشده است بلکه بیشتر نیز شده، دردیست بی درمان."
 
لادن بازرگان دیگر ایرانی است که عزیزی را در اعدام های دسته جمعی از دست داده است. بیژن، برادر وی، در سال ۱۳۶۱ دستگیر شد و با هزاران زندانی سیاسی دیگر از مهر تا اسفند ۱۳۶۷ اعدام شدند اگرچه حکم بیژن حبس بود.
بیژن در خاوران دفن شد. لادن می گوید، " مقامات اجساد کشته شدگان را تحویل خانوادهایشان نمی دادند، قبرهایشان را نشان نمی دادند و وصیت نامه هایشان را هم همینطور."
" بعضی اوقات نگهبانان قبرستان به ما اعتراض میکردند که چرا آنجا هستیم. به ما می گفتند که هیچ کس آنجا دفن نیست و ما برای چه آنجا آمدیم. آنها هر بار خانواده هایی را که به خاوران می رفتند کتک می زدند، توهین می کردند و از آنجا بیرون می کردند."
بازرگان در پایان می گوید، " بازماندگان تنها دنبال حقیقت هستند. غم از دست دادن عزیزانمان هرگز از بین نمی رود و داغ بی پایان مرگشان برای همیشه در قلبمان است. هیچ چیزی نمی تواند جای آنان را در زندگیمان پر کند."
 
تاریخ: ۲۸/۰۷/۱۳۹۱
ترجمه: شیما بلوط              www.insecureiran.wordpress.com            
           

کاظم رنجبر: تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی - 5

کاظم رنجبر: تاملی برمحتوی کتاب « دردامگه حادثه » از منظر جامعه شناسی سیاسی - 5


مصاحبه آقای  :عرفان قانعی فرد ، با آقای : پرویز ثابتی .
به قلم : کاظم رنجبر : افسر سابق ارتش ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی ،از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس .
Kazem.randjbar @yahoo.fr
 
بخش پنجم.-13 - نوامبر 2012
 
 
مقدمه :
بخشی از کتاب  دو سر هنگ ستاد نیروی هوائی ارتش چین را در رابطه با سطح شعور سیاسی ، فرهنگی آنان ر با شناخت جهان امروز از منظر ژئوپولیتیک ، و ژئواستراتژی ، و رقابت های دولت های مهم و معتبر را در اینجا می آوریم ، واین گفته ها را با محتوی کتاب بظاهر 670 صفحه ای ولی درواقع 200 صفحه مصاحبه آقای عرفان قانعی فرد ، با آقای پرویز ثابتی را  به نقد می گذاریم.خوانندگان را به این مسئله حیاتی و مهم  توجه میدهیم تا روزیکه فقر فرهنگی و سیاسی در قشر تحصیل کرده ملت ایران  حاکم است ، این ملت آینده ی از منظر استقرار نظام دموکراتیک ، برخاسته از رای آزاد ملت ، و دفاع از  استقلال و تمامیت ارضی  کشور و قطع دست قدرت های خارجی و عوامل داخلی آنان در غارت ثروت های معنوی و مادی ملت ایران ، امکان پذیر نخواهد بود . یک پاراگراف از کتاب : جنگ نامحدود .
 
«   ...از آنجائیکه  هزینه تامین امنیت یک کشور روز به روز افزایش پیدا میکند و پیشبینی اهداف امنیتی گسترده می شوند و مسئله  و همچنین وسایل و روش رسیدن به اهداف را ، پیچیده ترمیکنند ،  در نتیجه استراتژی ملی در راستای تامین اهداف و امنیت ملی ، لازم می دارد برنامه هائی  ماورائی استراتژی نظامی ، واستراتژی سیاسی  نیز مورد استفاده  قرار بگیرند . این استراتژی  لازم میدارد  سایر شاخص ها در طرح استراتژی  تامین امنیت ملی ، چون منافع دولت و اولویت  های عوامل سیاسی (چون خواست توده ملت – ارزش های ملی ، همبستگی ملی ، معیار های نظامی -) و پارامتر های چون اقتصادی – فرهنگی –دیپلماتیک ، تکنولوژیک –محیط زیست –منابع طبیعی –اقلیت های قومی –مذهبی ) برای طرح یک برنامه گسترده دفاعی که در مجموع ، منافع و امنیت ملی را تامین میکند  در این طرح دفاعی
امنیت ملی گنجانده شود (صفحه 171 به زبان فرانسه ).  ماخذ از کتاب :جنگ نامحدود  به قلم دو سرهنگ نیروی
هوائی چین ، استاد دانشگاه ستاد و فرماندهی نیروی هوائی چین .
 
La guerre  hors limites .
Qiao Liang et Wang Xiangsui
Edition :payot-Rivage
1999- 309 pages –paris .
 
 

 
کتاب  ذکر شده در بالا را دو افسرارشد    نیروی هوائی  ارتش چین ، در رابطه با جهان سیاست امروز و رقابت های دولتهای قوی از منظر اقتصادی و تکنولوژیک ، ونیروهای نظامی ، ودیپلماسی قوی ، فرهنگ جهانشمول این قدرت ها ، و نحوه جنگ های روانی ، اقتصادی ، فرهنگی ، با داده های تاریخی و نمونه های از این جنگ ها  در طول تاریخ ، از یونان و ایران باستان ، تا دنیای امروز ، خصوصاً سه جنگ خلیج فارس – (- جنگ عراق و ایران  ازسال 1980 تا 1988 – 2- اشغال کویت درسال 1990-توسط صدام حسین و دخالت آمریکا و غرب برای آزادی کویت -  3- اشغال عراق توسط آمریکا و متحدان اش درسال 2003. )
 
سرهنگ کیاو لیانگ (Qiao –Liang ) متولد 1955 و همقطار او سرهنگ وانگ کیانگسنی (Wang Xiangsui  )
    متولد 1954 ، هردو استاد در دانشگاه ستاد و فررماندهی  نیروی هوائی چین هستند . من راقم این سطور ، ترجمه این کتاب 301  صفحه ای را به فرانسه ،  بتناوب با کتاب : در دامگه حادثه  ، مصاحبه  آقای عرفانی فرد  با آقای پرویز ثابتی ( کتاب به ظاهر 670 صفحه ای ولی درواقع 200 صفحه ای )  میخواندم . آقای پرویز ثابتی متولد 1315 شمسی (1936 میلادی ) است .به عبارتی 20 سال از این دو افسر چینی مسن تر است و در حدود 33 سال است که مقیم آمریکا می باشند و در این کشور امکان مطا لعه و تحقیق در زبان بین المللی انگلیسی در رابطه با ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی به مراتب بیشتر از چین است . آقای  پرویز ثابتی در در بهمن ماه سال 1337  با معرفی ضرابی (مدیر کل نهم ساواک) به عنوان تحلیلگر سیاسی به استخدام ساواک  درآمد.آقای پرویز ثابتی ثابتی ازسال 1979 ، تا امروز مقیم آمریکا است . به عبارت دیگر 33 سال است در کشوری زندگی میکند ، که نقش اول در ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی دنیا را دارد . متخصصین آمریکائی  و سایر کشورهای معتبر دنیا  در دانشگاه ها و مراکز مطالعات  سیاسی این کشور  هرسال  آثار بسیار با ارزشی   در زمینه ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی به  پژوهشگران ،و سایر استادان  در سطح جهانی ارائه می دهند . اگر آقای پرویز ثابتی به عنوان  «تحلیلگر سیاسی و افسر عالی رتبه  سازمان اطلاعاتی » کشور ، در طول 33 سال اقامت در آمریکا ، فقط هرسال یک کتاب  این متخصصین را در زمینه سیاست های بین المللی قدرت های بزرگ  منجمله آمریکا  را مطالعه میکردند ، هرگز  محتوی این مصاحبه 200 صفحه ای این چنین  خالی و بی ارزش نمی شد .  اما چه باید کرد ، بخش مهم ایرانیان  حتی تحصیل کرده های ما ، از مطالعه و پژوهش  چندان رابطه ای ندارند ، و فقط بحث های بی سروته سیاسی کافه پاتوقی  خود کفا هستند .
 
چرا دولت آمرمریکا ، در سپتامبر 1953، سعید رمضان 29ساله ، رهبر سازمان ترورویستی اخوان المسلمین را به کاخ سفید،دعوت کرد؟
سعید رمضان  ( متولد 1926 مرگ 1995 ) داماد حسن البنا ءشوهر دختر این رهبر سازمان تروریستی مصری  بنیانگذار اخوان المسلمین در مصر  که  که عملیات تروریستی این سازمان ، در این کشور و درسایر کشور ها  مسلمان برای ایجاد یک نظام اسلامی  در دنیا معروف است ، در ایران همان دستهائیکه اخوان المسلمین را در مصر و پاکستان وسایر کشورهای مسلمان  ساختند ،فدائیان اسلام را در ایران ساختند . فدائیان اسلام به رهبری  نواب صفوی و پشتیبانی روحانیون چون آیت الله کاشانی و خمینی  در ایران در زمان ملی شدن نفت به رهبری دکتر مصدق فعالیت داشتند . ترورتیمسار  سپهبد  علی رزمآرا نخست وزیر وقت 16 اسفند 1329  ، احمد کسروی ،  دکتر حسین فاطمی ،  نمونه از عملیات جنایتکارانه این سازمان تروربیستی است که ریشه در سیاست استعماری انگلیس و آمریکا دارند .  یک ماه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 ،مطابق با 19 اوت 1953 ، در زمان  ریاست جمهوری  آیزنهاور ، کتابخانه کنگره آمریکا ، سعید رمضان جوان 29 ساله را برای کنفرانس و تبادل اندیشه  برای یک هفته  به آمریکا دعوت میکند .  همین سعید رمضان یکی از بنیانگذاران  سازمان های تروریستی  اسلامی در پاکستان و افغانستان   که تا امروز ادامه دارند .
 
 
در سال 1953، جهان نزدیک به هشت سال بود ، که خود را از جنگ جهانی دوٌم ، با شکست نازیسم ، و با قربانی کردن بیش از شصت ملیون انسان ، رهانیده بود.از میان ویرانی های جنگ ، دنیای جدیدی ظهور کرده بود، که جهان را به دو قطب متخاصم ، تقسیم نمود . جهان سرمایه داری ، در مقابل جهان کمونیستی. اتحاد جماهیر شوروی با رژیم کمونیستی که در شکست نازیسم ، نقش اساسی داشت ، نه تنها تا قلب اروپا ، پیش آمده ، بعلاوه ، در بین ملت های در بند استعمار ، و طبقه کارگر و زحمت کش کشورهای صنعتی ، از احترام بی نهایت برخوردار بود.چون در هر حال به چشم دیده بودند، که سرمایه داری بی وطن جهانی ، بعد از بحران اقتصادی سال های 1929 -1932،در بقدرت رسیدن نازیسم ، نقش داشتند.
بعلاوه ،کشور عظیم چین ،با جمعیتی بیش از 550 ملیون نفر با انقلاب کمونیستی خود در سال 1949 به رهبری مائو ،قدرت های استعماری را از وطن خود بیرون رانده بودند.هندوستان ، مستعمره بزرگ و سو دآور امپراطوی بریتانیای کبیر ،که رسمأ انگلیسی ها آنرا الماس مستعمره خود می نامیدند بعد از 250سال استعمار ، و مبارزات طولانی برای رسیدن به استقلال ، در سال 1947، با تقسیم هند به دو کشور هندوستان و پاکستان،بلاخره این دو کشور به اهداف خود
رسیدند.اگر چه زنده یاد مهاتماگاندی با تقسیم سرزمین هند موافق نبود و می گفت ، ما هندو ها و مسلمانان در طول تاریخ قرنها در کنار هم زندگی کرده ایم ، سعی کنیم با هم به زندگی مشترک خود ادامه بدهیم. متاسفانه افراطیون از هر دو طرف ، به اختلافات قومی ،و مذهبی دست می زدند، که حتی گاندی هم قربانی این عملیات شد. نتیجه آنکه بعد از گذشت 63 سال از اعلام استقلال هند و پاکستان،این منطقه به دنبال خود جنگهای متعدد و حتی جدائی بنگا لدش را همراه داشت، هنوز عملیات تروریستی و آتش جنگ طالبان ، القاعده ، با هزاران قربانی در این منطقه ادامه دارد.وعجیب هم نیست،که در این فلسفه استعمار انگلیس ، تفرقه افکن و حکومت کن، همان جوان 27 ساله مصری بنام سعید رمضان ،در عملیات سازمان دهی تروریستی پاکستان سالهای طولانی مقیم پاکستان بود و برای خود رادیو ودفتر و دستک داشت. ،که به موقع به تفسیر آن خواهیم پرداخت.
به غیر از دو واقعه مهم ذکر شده در بالا ، یعنی انقلاب کمونیستی چین و استقلال هندوستان و پاکستان، اغلب مستعمرات سابق انگلیس ، فرانسه ،هلند ، بلژیک ،پرتقال ،در آفریقا ، آسیا ، آمریکای لاتین ،در گیر جنگهای استقلال طلبانه خود علیه قدرت های استعماری بودند،و کشورروسیه شوروی و هم پیمانان او ، در راستای اهداف و منافع خود ، به این جنبش های استقلال طلبان ، کمک های نظامی و مالی میکرد.
 جنگ کره. در 25 ژوئن 1950 نیروهای نظامی کره شمالی ، از مدار 38 درجه ،که کشور کره را به دوبخش کره شمالی و جنوبی تقسیم می کرد ، گذشته ، و به کره جنوبی حمله کردند.اگر چه این جنگ با دخالت مستقیم آمریکا انگلیس فرانسه و سایر متحد ین کره جنوبی از یک طرف ، و کمک های نظامی چین ،و اتحاد جماهیر شوروی برای کره شمالی از طرف دیگر،با گذاشتن صد ها هزار کشته و زخمی،برنده و بازنده نظامی نداشت ،ولی نشان داد که دنیای بعداز جنگ دوم وارد یک مرحله تاریخی شده است ، که مورخین از آن با نام «جنگ سرد » بین جهان سرمایه داری ،و جهان کمونیستی یاد می کنند،که شروع آنرا با اول ژانویه 1947، یعنی تاریخ اتحاد منطقه اشغالی آلمان توسط آمریکا-انگلیس – و فرانسه ،از یک طرف ،و محاصره برلن از توسط ارتش شوروی از 24 ژوئن 1948 تا 12 ماه مه 1949، از طرف دیگر ، سرآغاز و شروع جنگ سرد بین دو اردوی متخاصم می نامند ،که این جنگ سرد، با انحلال پیمان نظامی ورشو،در ژوئیه 1991،و پائین کشیدن پرچم سرخ با آرم داس و چکش از بام کرملین در 25 دسامبر 1991 به پایان می رسد.، ولو اینکه رقابت بین کشور های سابق کمونیستی و قدرت های استعماری برای نفوذ در مناطق حساس جهان با همان شدت و حدت زمان جنگ سرد ادامه دارد. در طول 44 سال جنگ سرد ، اگرچه مستقیم ، اتحاد جماهیر شوروی ، با آمریکا ، و همپیمانان او وارد جنگ نشدند،ولی جنگ های خونین و طولانی ، در نقاط مختلف دنیا ، با بجا گذاشتن ملیونها کشته و زخمی ،رخ داد ،که جنگ های ویتنام ، جنگهای اعراب و اسرائیل ، جنگ های هند و پاکستان ،جنگ های داخلی افغانستان ، جنگ ایران و عراق، جنگ های خونین در آفریقا، نمونه هائی از این مرحله دوران جنگ سرد بین ابر قدرت ها ،و جنگ گرم بین ملتهای جهان سوم یا جنگ برای استقلال طلبی از یوغ استعمار بود.
منطقی است ،که .ظهور اسلام سیاسی را ، محققین و پژوهشگران ، در چهار چوب این برخورد ایده ئولوژیک وتضاد منافع قدرتهای بزرگ ، و سوء استفاده از دین و مذهب برای رسیدن به اهداف سیاسی مطالعه بکنند.
وقتی که محققین و پژوهشگران ،از برژینسکی ، مشاور امنیتی پرزیدنت کارتر ، در رابطه با اسلام سیاسی ، ایجاد گروه های مسلح طالبان،و بن لادن و سازمان القاعده ،توسط آمریکا ، انگلیس ، پاکستان ،وکمک های مالی عربستان سعودی سئوال می کنند،او و رئیس سابق سازمان اطلاعاتی سیا ، با این جواب :فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ،اهمیت اش بیشتر از یک مشت طالبان است، خود بهترین اعتراف غیر مستقیم است ،که اسلام سیاسی ، یک ایدئولوژی ساخته و پرداخته قدرت های خارجی حصوصأ آمریکا انگلیس و عربستان سعودی و پاکستان است که این کشور ها ، در راستای پیش بردن اهداف سیاسی ،و منافع دراز مدت خود ، این باند های تروریستی را مسلح و تقویت می کنند.
وقتی که آقای علی خامنه ای «رهبر فرزانه ولایت مطلق !» در جمهوری اسلام ناب محمدی ، بر روی عکس نواب صفوی این جملات را می نویسد :سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما .این سخنان آقای علی خامنه ، عمق نا آگاهی ایشان را از د نیای سیاست ،و روابط بین اللملی را نشان می دهد.
 
کانال های ارتباطی بین  خمینی و آمریکا .
آقای پرویز ثابتی  به عنوان مقام و شخصیت دوم سازمان  امنیت و اطلاعات کشور ، کانال های ارتباطی بین خمینی و دولت آمریکا را  یا میدانست ، یا نمیدانست ،و یا می دانست ، ولی در راستای وابستگی خود به این دولت و سازمان اطلاعاتی آن ، در حقیقت در خدمت  منافع آمریکا بود نه  در خدمت ملت ایران . بی جهت نیست که  قبل از فروپاشی نظام شاهنشاهی ، او از ایران خارج شد ،  یا همچنانیکه قبل از فروپاشی رژیم دولت آمریکا مستشاران خود را از ایران خارج کرد، خدمتگذاران و مامورین اطلاعاتی خود را نیز خارج کرد.
 بیش از یک قرن است ،که بخشی از محصلین ایرانی ، برای ادامه تحصیل ، چه از طریق خود دولت ،و چه از طریق  فردی و هزینه شخصی ، به اروپا و آمریکا می روند. بخشی از این ایرانیان ، بعد از پایان تحصیلات خود ، به ایران برمی گردند ،و بخشی نیز در همان کشور ها میمانند و به زندگی خود ادامه می دهند . وجود این ایرانیان دانشجو ،که مسلما بخشی از آنان در آینده به مقام های عالی رتبه مدیریت کشور  خواهند رسید ، مورد توجه  سازمان های اطلاعاتی کشورهای مقیم این دانشجویان هستند. به تناسب فعالیت سیاسی   علنی و مخفی این دانشجویان ، سازمان های اطلاعاتی این کشورها ، روی این دانشجویان ، مطالعه  روانشناسی ، شناخت شخصیت ، آگاهی از  نکات ضعف و قدرت آنان می کنند . عبدالصمد کامبخش (متولد 1282-مرگ 1350) در طول دواقامت  برای تحصیل در روسیه ، در رشته مهندسی هواپیما در سال 1307 ، توسط سازمان های اطلاعاتی  شوروی ، تبدیل  به عامل اطلاعاتی  روسیه می شود .این اصل شامل سایر کشور های رقیب نیز می شود  .در 50 سال گذشته ، ایرانیانی که در غرب تحصیل می کردند ، مسلمأ تعدادی از آنان به سازمان های اطلاعاتی این قدرت ها جذب شده اند. در اینجا  به شبکه ارتباطی ایرانیان مقیم خارج  را به استناد به نوشته های خودشان ، در زمان انقلاب را از مد نظر می گذارنیم :

«..» یزدی هم چنین تاکید می کند که ارتباطاتی که او، صادق قطب زاده و بنی صدر با کمک دولت فرانسه با آمریکا سازمان دادند، تنها کانال های ارتباطی میان خمینی و آمریکا نبود.  او اضافه می کند که: « در آن زمان رهبران انقلاب از سه کانال با آمریکا ارتباط داشتتند: یکی  در فرانسه بود که مدارکش منتشر شده است، یک کانال در ایران توسط شورای انقلاب، مهندس بازرگان، آیت اله موسوی اردبیلی و دکتر سحابی با سولیوان بود. کانال سوم، ارتباط و مذاکرات مستقیم دکتر بهشتی با سولیوان بود. استمپل در  درکتابش (درون انقلاب ایران به قلم حان استمپل )هر دو کانال ارتباطی در تهران را شرح می دهد اما در باره مذاکره دکتر بهشتی با سولیوان چیزی ننوشته است . ( ما خذ 1)
 

 آیت اله بهشتی یکی از مرتجع ترین و تبه کارترین همدستان خمینی و فردی بسیار با نفوذ در رهبری روحانیت بود. او یکی از معماران قتل عام  انقلابیون و کمونیستها بود که در 20 ژوئن 1981 شروع شد. او یک ماه بعد از این تاریخ در یک بمب گذاری در ساختمان مقر حزب جمهوری اسلامی، کشته شد. از همان روزهای آغاز انقلاب، شایعات بسیاری  در مورد رابطه مستقیم او با آمریکا بود. یزدی با جزئیات تاکید می کند  که تماس های بین آیت اله بهشتی و مقامات آمریکایی  هم از طریق سفارت آمریکا در ایران و هم از طریق مسافرت های وی به آمریکا  صورت می گرفت. یزدی ارتباطات بهشتی را "کلید گم شده"  برای روشن کردن بیشتر تصویر مذاکرات بین آمریکا و روحانیت اطراف خمینی می خواند. حتی یزدی که خودش یک مهره کلیدی در میان مشاوران سیاسی خمینی در آن زمان بود، در مورد ارتباطات بهشتی در بی خبری نگهداشته شده بود. به هر حال بنظر می آید بهشتی یکی از مهمترین و مخفی ترین کانال های ارتباط با آمریکا بود.
یزدی می گوید: «آقای دکتر بهشتی چند ماه قبل از سفر من به نجف و بعد به پاریس، به آمریکا آمد. مدتی هم پیش من –در هوستون- بود و بعد از آن جا یک ماهی به واشنگتن – و نیویورک – رفت. ایشان در جلسات ایرانی ها در نیویورک و واشنگتن حضور نیافتند و خبر نداریم که آقای بهشتی آن یک ماهی که در واشنگتن یا نیویورک بود، چکار می کرده است. آیا در آنجا تماس و مذاکراتی هم بوده است یا نه. به نظر من این مهم است که  همزمان با مذاکره شورای انقلاب با سولیوان، دکتر بهشتی هم جداگانه با سولیوان مذاکره می کرده است، این نیاز به یک مقدار تحقیقات بیشتر دارد. هم چنان که مشخص نیست هویزر که به ایران آمد آیا با آقای بهشتی دیدار داشته است یا نه.»
در این مصاحبه، یزدی می گوید که وقتی دانشجویان سفارت آمریکا را اشغال کردند، مدارکی در مورد مذاکرات آیت اله بهشتی با سولیوان بدست آوردند، اما خمینی مانع  انتشار علنی این اسناد شد. دلیل او این بود: « بهشتی عضو شورای انقلاب است و لازم نیست این اسناد پخش شوند.» یزدی می گوید منبع این خبر، عباس عبدی است. عباس عبدی یکی از رهبران دانشجویان خط امام که سفارت آمریکا را اشغال کردند، بود. سپس تبدیل به "روزنامه نگار" و فعال جناح "اصلاح طلب" حکومت شدند (ماخذ :2)
 
ادامه دارد .
پاریس 13 نوامبر 2012.11.13
اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار با ذکر نام نویسنده و سایت ، کاملا آزاد  است .

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
ماخذ : (1)
 
 
ماخذ (2)
https://polisci.as.uky.edu/users/stempelj