۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه
بهروز سورن: آموزش سانسور از سایت روشنگری و پیک ایران
از حوا و آدم تا رضاخان میرپنج و پسر کودتاگرش بر این منوال بوده است که تا حد امکان قربانی رابطه ای بلاواسطه با قربانی کننده داشته باشد.مستقیما با او درگیر نباشر و محلل هائی برای امکانات ارتباطی آنها در نظر گرفته شود. حدیث ما هم غیر از این نیست. اگر در این رسانه ها سانسور شوید که امری مکرر و روزمره است نمیدانید که عریضه اعتراضی خود را به چه کسی بفرستید. به آدرس امیل بی جان آنها که غالبا پاسخی نمیدهد و اخلاقان خود را موظف نمیداند که سلام رسید بنویسد و یا به گرایشات سیاسی سازمانی آنها نوشته شود؟ خلاصه اینکه در گردونه ای از ندانم ها می افتید و در آخر پشیمان از تلاشتان عطایشان را به لقایشان می بخشید.
گردانندگان این رسانه ها و بویژه دو سایت نامبرده روشنگر و پیک ایران نمونه بارزی از سکتاریسم پوسیده سازمانهائی است که سه دهه مقاومت ارتجاعی را جایگزین مناسبات رو در رو و ئمکراتیک کرده اند.
صفحات آنها را برانداز کنید: نام های تکراری و ملال آور و چند اطلاعیه برگزیده از رفقا و چند لینک متنوع و این همه ظرفیت های رسانه ای آنهاست
محتوی اما به تنهائی نمیتواند
چین و عربستان سعودی: بازگشائی جاده ابریشم
آلن گرش
چین و عربستان سعودی: بازگشائی جاده ابریشم
ترجمه بهروز عارفی
پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۷ ژانويه ۲۰۱۱
ائتلاف های غیرعادی
شترهای دوکوهانه چینی و شترهای یک کوهانه سعودی
چین و عربستان سعودی: بازگشائی جاده ابریشم
عربستان سعودی متولی اماکن مقدس اسلام و چین خدانشناس، هردو عضو کشورهای گروه 20 اند [موسوم به بیست کشور برتر جهان از نگاه اقتصادی.م]. این دو کشور نه فقط به لحاظ جغرافیائی از هم دورند بلکه همچنین از نقطه نظر ایدئولوژیکی.
با وجود این، از ده سال پیش دو کشور روابط استواری در زمینه های اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و حتی نظامی برقرار کرده اند.
ریاض؛ در راستای بزرگراه ، در کنارسوپرمارکت بزرک « کارفور»، تابلوی نئون مرکز خرید « چاینا مارت» نصب شده است. در این مرکز بازرگانی سترگ که تازه افتتاح شده، فروشگاه ها هزار و یک کالای وارادتی امپراتوری چین را عرضه می کنند. بنگاه خبرگزاری چین جدید ( شینهوا)، در پکن اعلام کرد که سیصد و بیست و دو مسلمان اهل استان گانسو برای زیارت مکه وارد عربستان شدند (به ضمیمه مراجعه کنید). هزاران زائر دیگر بزودی خواهند رسید. دانشمندان دو کشور در ژوئن 2010، دی ان ا DNAهای شتر یک کوهانه را شناسائی کرده اند. پکن سی و هفت شتر دوکوهانه که در عربستان وجود نداشت، به آن کشور هدیه کرده است. به عنوان نماد این مظهر عجیب و غریب، رستوران چینی ای بنام میراژ غذا ئی به سبک پکنی با گوشت شتر عرضه می کند.
این چند تصویر بازتاب نزدیکی چشمگیر از جمله در زمینه اقتصادی است. در سال 2009، چین برای نخستین بار با سبقت از آمریکا، نخستین خریدار نفت عربستان سعودی شد و از این ببعد 3/11 درصد از واردات عربستان را به خود اختصاص داده در حالیکه این رقم در سال 2000، معادل چهار درصد بود. در همان سال 2009، چین به اندازه ایالات متحده در این کشورکه مشتری «خودرو های شاسی بلند و پر سیلندر » است اتوموبیل فروخته (بخاطر ارزانی بنزین).
برخی مفسران با حرکت از این واقعیت ها، تصور می کنند که ائتلاف ها جابجا شده و گویا روابط میان پکن و ریاض، واشینگتن را دور می زند و از این بابت، اظهار خوشنودی یا نگرانی می کنند (1). رائد کریملی، مشاور سعود الفیصل وزیرامورخارجه چنین برداشتی را شتاب زده تلقی می کند: «روابط ما و چین هیچ ربطی به روابط استراتژیکی مهم ما با ایالات متحده ندارد، هرچند که می دانیم که این روابط در واشینگتن، نگرانی هائی بر انگیخته است». او با کمی شیطنت ادامه می دهد که ریاض بیشتر بنا به خواست «دوستش آمریکا» پیش چینی ها میانجیگری می کند مانند مداخله در رابطه با پرونده هسته ای ایران.
جان سفاکیاناکیس، از بانک سعودی فرانسی، از بهترین کارشناسان عربستان، با همان احتیاط بر موقعیت صرفا اقتصادی روابط چین و ریاض تاکید می کند: «درست است که چین صادرات فراوانی به این کشور دارد ولی در بیشتر کشورها چنین است. سعودی ها نیز خواهان داشتن جای پائی در چین اند، این رابطه زمانی سیاسی خواهد شد که چین بخواهد صدایش در منطقه بگوش برسد. فعلا چنین برنامه ای ندارد».
هراس چین از بسته شدن تنگه مالاکا
همه تایید می کنند که سرنخ این تفاهم که نطفه اش در سال های دهه 2000 بسته شد، در دست نفت است. در آن زمان مصرف طلای سیاه در امریکا و اروپا درجا می زد، در حالی که ریاض تمایل داشت بازار دراز مدتی را در اختیار داشته باشد و پکن می خواست تامین سوخت اش را بطور پایدارتضمین کند: مقامات رسمی چین از زبان دیپلماتیک باسمه ای به خوبی بهره می جویند وقتیکه از سرنوشت مشترک خلق ها صحبت می کنند و لزوم همزیستی و بهره گیری دوجانبه از همکاری دوجانبه .. معهذا، به دور از بیانیه ها، نگرانی های یک قدرت در حال صعود نیز پدیدار می شود. در سال 2003، رمان پرفروشی با نام «نبرد برای حفظ راه های نفت» به منشی اشاره داشت که «قدرت های استیلاگر» را به محاصره اقتصادی ای وا می دارد که به جنگ می انجامد (2). کارشناسان آشکارا در مطبوعات چین، ترس خود را ازبسته شدن تنگه مالاکا، گذرگاه طلای سیاه بیان کردند. و هنگامی که قیمت هر بشکه نفت به 150 دلار نزدیک شد، مطبوعات چین، دست های واشینگتن را در کار می دیدند که درصدد بود به کشور آنان آسیب رساند.
پکن برای کاهش وابستگی اش به قراردادهای بازرگانی با عربستان سعودی بسنده نکرده و سرمایه گذاری ضربدری در زمینه فرآورده های نقتی را گسترش داده است. شرکت ملی عربی آرامکو با مشارکت کمپانی اکسون موبیل و شرکت چینی سینوپک در استان فوجیان، پالایشگاهی با ظرفیت 240 هزار بشکه در روز ساخته است. یک شرکت دیگر عربستان بنام «سعودی بیزینس اینداستریز کورپوریشن» با مشارکت سسینوپک، کارخانه بزرگ پتروشیمی در تیانجین ساخته که اخیرا به بهره برداری رسیده است. از سوی دیگر، شرکت های چینی در زمینه ایجاد کارخانجات پتروشیمی در عربستان سرمایه گذاری کرده اند و برای نخستین بار اجازه گرفته اند که در زمینه اکتشافات گاز به فعالیت بپردازند.
نفت (و محصولات پتروشیمیائی) عمده صادرات عربستان را به چین تشکیل می دهند. چین نیز در رشته های گوناگون تر از گذشته در بازار سعودی حضور دارد، از ساخت راه آهن سریع السیر گرفته تا کارخانجات نمک زدائی از آب دریا، صنایع آلومینیوم یا سیمان. کالاهای ارزان قیمت ساخت چین (پارچه، اسباب بازی) در بین کارگران مهاجر یا اقشار فقیرتر اهالی عربستان مشتریان فراوانی یافته است، بدون این که واکنش های مخالف برانگیزد نظیر افریقا، چرا که با هیچ محصول داخلی رقابت نمی کنند. چین در زمینه محصولات صنعتی دارای ارزش اضافی قابل ملاحظه از کامپیوتر تا تلفن همراه، از خودرو تا ماشین های خاکبرداری سرمایه گذاری کرده است.
در بازار عملیات عمرانی و ساختمانی، بنگاه های چینی نقشی تهاجمی دارند. آن ها حتی توانسته اند دست فرانسه را از قرارداد ساختمان راه آهن سریع السیر مکه- مدینه کوتاه کنند. و این نه فقط نشانه میزان رقابت آنان است بلکه توانائی شان را در ریستن روابط نزدیک با مقامات کلیدی و خانواده سلطنتی عربستان نشان می دهد. امتیاز آنان پائین بودن دستمزد کارگرانی است که مستقیما (چهل هزار نفر به گفته سفیر چین) از چین می آورند و بنا بر دستور عمل یک بازرگان سعودی همیشه آماده اند که « قول دهند کارهای ساختمانی را یک روز پیش از موعد » به پایان برسانند.
پخش برنامه های عربی از تلویزیون خبری چین
ولی این سکه دو رو دارد، در اکتبر 2010، برای دومین بار در طول چند ماه، کارگران چینی ساختمان مترو در مکه (که در نوامبر گذشته افتتاح شد) به تظاهرات پرداخته، به چند خودرو آسیب رسانده و ویترین ها را شکستند. در شهر مقدس، چنین صحنه هائی بندرت رخ می دهد. آنان به پائین بودن دستمزد و شرایط بد کار در گرمای 45 درجه اعتراض می کردند (3). احتمال کمی وجود دارد که مقامات سعودی خوششان آمده باشد.... در کارگاه های ساختمانی دیگر، موعد تحویل کار رعایت نشده و ساختمان های پایان یافته، کیفیتی دور از سطح انتظار داشتند. گاهی اشتباهات مضحکی رخ داده است. در سالن نوی «بازار چین» در فروشگاهی که گاو صندوق می فروشد، طرزکار آن ها به زبان چینی ماندارین نوشته شده است. از سوی دیگر، شکستن قیمت ها خود بهائی دارد. رسانه های چینی بر ملا کردند که هزینه طرح متروی مکه معادل 4 میلیارد یوآن (بیش از 600 میلیون دلار) تخمین زده شده بود ولی سازنده با مقامات سعودی اختلافاتی پیدا کرده است (4)
باوجود این، چین موفق شد در زمان بسیار کمی در خاورمیانه جا باز کرده و نفوذش را گسترش دهد : تبادل بازرگانی بین چین و این منطقه بین سال های 2004 و 2009 جهشی از 37 تا 110 میلیارد دلار داشت. از سال 2004، گردهم آئی های چین-عرب بطور مرتب در سطح مسئولان سیاسی، بازرگانان یا نمایندگان جامعه مدنی برگزار می شود. مبادلات فرهنگی افزاییش یافته است: پکن بخش عربی کانال تلویزیونی 24 ساعته CCTV را براه انداخته است. (5) آژانس خبری شین هوآ در ریاض و بیشتر پایتخت های عربی شعبه دارد، همان طوری که تلویزیون الجزیره دفتری در پکن دارد. جالب این است که مطبوعات از تولد دوباره جاده ابریشم صحبت می کند. این جاده تا قرن پانزدهم، نخستین راه بازرگانی بین المللی میان سرحدات چین تا مدیترانه بشمار می رفت. باید از هیجان خود بکاهیم، و قیاس تاریخی نیز برهان نیست. اوج جاده ابریشم مصادف با اوج امپراتوری های آسیائی بود که راه های ارتباطی را حتی از طریق نظامی تضمین می کرد. ولی هنوز این امکان با واقعیت خیلی فاصله دارد.
هیئت نمایندگی اقتصادی قلابی، ماموریت نظامی واقعی
در اوضاع کنونی، چین دست پائین را گرفته و این امتیازی برای آن کشور است. شاهزاده ترکی الفیصل برادر وزیر امور خارجه و رئیس سابق سرویس های مخفی از جمله در دوران مبارزه با حضور شوروی در افغانستان است. بنا به گفته خودش، او اکنون یک شهروند معمولی است. او از نادر اعضای خاندان سلطنتی است که در آمریکا در همایش ها شرکت کرده و با خبرنگاران ملاقات می کند: «روابط ما با چین در مقایسه با آمریکا پیچیدگی کمتری دارد. در آن کشور لابی ای که بر روی سیاست سنگینی کند، وجود ندارد. ما گروگان اختلافات درونی آنان نیستیم.» او که سفیر پیشین عربستان در آمریکا بود و توانسته کارزار ضدسعودی دوره پس از 11 سپتامبر را ارزیابی کند، با شناخت از اوضاع حرف می زند. پکن و ریاض، درباره شماری از مسائل مختلف جهانی، نظیر دارفور، نظرات مشابه دارند، احترام به حاکمیت ملی و عدم مداخله، همان تحقیر کنایه آمیز مشابه نسبت به دیپلماسی غربی در مورد حقوق بشر که کاملا فرصت طلبانه و با برداشتی متغیر و دلخواه تلقی می شود.
اعتماد با صدور فرمان بدست نمی آید، اعتماد میان پکن و عربستان با حادثه ای بنیادی برقرار شده است. حادثه غیر محتملی که به رمان های جاسوسی می ماند. در فوریه 1985 جنگ ایران و عراق بشدت ادامه دارد. بغداد شهرها و تاسیسات نفتی همسایه اش را موشک باران می کند. «جنگ نفتکش»ها، به کشتی های عربستان نیز آسیب می رساند. ریاض که از هیچ کمکی نسبت به رژیم صدام حسین فروگذاری نکرده، نگران می شود. ملک فهد با پرزیدنت رونالد ریگان تماس گرفته و خواهان دریافت تجهیزات موشکی برای تقویت سیستم دفاعی-بازدارنده عربستان می شود.
رئیس جمهوری آمریکا از واکنش های اسرائیل می ترسد. او که تازه با روند تصویب تحویل هواپیماهای رادار آواکس (6) به عربستان اسرائیلیان را فریفته است، این بار درخواست این کشور را رد می کند. اما عربستان، به کدام کشور باید رو کند؟ رهاب مسعود از کارمندان سفارت عربستان در واشینگتن در آن زمان، و معاون مدیرکل اداره با نفوذ شورای ملی امنیت به ریاست بندر بن سلطان توضیح می دهد که «ما می توانستیم یا به مسکو و یا پکن مراجعه کنیم. اما پرزیدنت ریگان اتحاد شوروی را «امپراتوری شر» نامیده بود. لذا ما ترجیح دادیم به چین روی آوریم که حتی روابط دیپلماتیک نیز با آن نداشتیم.»
این ماموریت حساس و محرمانه به شاهزاده بندر، پسر وزیر دفاع و سفیر عربستان در واشینگتن واگذار شد. در آن شهر، وی توانست مخفیانه با دیپلمات های چینی تماس بگیرد. هیئت اقنصادی قلابی و ماموریت واقعی نظامی، ملاقات های مخفیانه در هتل های هنگ کنگ، جر و بحث های طولانی در مورد متن قرارداد در دسامبر 1986 به خرید پنجاه موشک دونگفن-3 منجر شد که در غرب با نام سی اس اس 2 شهرت دارند و با بردی بیش از سه هزار کیلومتر، قادر به حمل کلاهک های اتمی نیز هستند. کشتی های چینی حامل این محموله برای فریب آمریکائیان مقصد را بغداد اعلام می کردند. نظامیان سعودی برای کاربرد تسلیحات جدید آموزش دیدند.
در اوایل 1988، ماهواره های آمریکائی وجود موشک ها را کشف کردند. رسانه های امریکائی پس از آگاهی به این خبر، به خروش آمدند که این موشک ها قادر به حمل کلاهک هسته ای وهدف قراردادن هر نقطه ای از خاورمیانه اند. دولت اسرائیل تهدید کرد که پایگاه های این موشک ها در عربستان را بمباران می کند (7) ایالات متحده که بخاطر عدم اطلاع از ماجرا خشمگین بود، سه راه در مقابل عربستان گذاشت: برچیدن موشک ها؛ برگرداندن آن ها به چین؛ بازرسی نظامیان آمریکائی. هنگامی که سفیر آمریکا اعتراض رسمی کشورش را تحویل داد، بحران به اوج خود رسید. این کار خشم پادشاه عربستان را برانگیخته و موجب اخراج سفیر آمریکا شد. این حرکت در روابط بین دو کشور بی سابقه بود.
بالاخره طوفان فرونشست. در مارس 1988، عربستان معاهده عدم گسترش تسلیحات هسته ای (تی ان پی) را امضا کرد تا ثابت کند که فکر و خیالی در این زمینه ندارد. ایالات متحده اسرائیل را آرام کرد. اما سعودی ها فراموش نکردند که در لحظات حیاتی، چین در کنار آنان بوده و پکن نسبت به عربستان قدرشناس بود که به واشینگتن اجازه نداد از این موشک های «حساس» بازرسی کند.
روابط نظامی بین چین و عربستان ادامه یافت، البته بصورت محرمانه. اگر خرید تجهیزات نظامی چینی در سال 2008 تنها شامل قطعات توپخانه می شد، مر تبا خرید موشک های سی اس اس -5 و سی اس اس-6 مطرح می شود: این امر به وهم محافل نومحافظه کار امریکائی در مورد وجود برنامه هسته ای عربستان دامن می زند(8). آنان تصور می کنند که این برنامه را چینی ها و متحد تاریخی و استراتژیکی دیگر عربستان یعنی پاکستان طرح ریزی کرده اند.
در سال 1990، قرارداد موشک ها راه را برای برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور هموار کرد که نتیجه اش قطع رابطه با تایوان بود (9) عربستان سعودی با تاخیر زیاد به نظریه وجود یک چین پیوست. عبدالکریم یعقوب رئیس اجرائی اطاق بازرگانی و صنعتی خاطر نشان کرد که در آن دوره، «سعودی ها به این امر کاملا واقف بودند که منافع آنها ایجاب می کرد که همواره بمثابه متحد غرب تلقی نشوند و نزدیکی متعادل تری ضروری می نمود و از این نقطه نظر چین انتخاب خوبی بود».
حضور هوجین تائو رئیس جمهوری چین در مجلس شورای عربستان
در دوره جنگ خلیج (فارس) (1991-1990) چین به قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل رای نداد و این عمل موجب سردی روابط شد چرا که عربستان سعودی پس از تهاجم عراق به کویت، در راس جبهه ضد صدام حسین قرار گرفت. چندین سال لازم بود تا مناسبات دو کشور پیشرفت سریع بکند. در سال 2006، در حالی که ملک عبدالله تازه به سلطنت رسیده بود، در نخستین سفر رسمی به خارج به کشورهای آسیائی رفت و بترتیب از چین، هند، مالزی و پاکستان بازدید کرد. برای اولین بار بود که یک رئیس دولت عربستان از پکن دیدار می کرد. برنامه سفر با ظرافت تدارک دیده شده بود. از جمله همراهی یک هیئت 25 نفره از جامعه مدنی که پنج نفرشان تبار چینی داشتند. در ماه آوریل، پرزیدنت هو جینتائو بمدت یک هفته از ریاض بازدید کرد و از امتیاز نادر سخنرانی در مجلس شورا برخوردار شده پیمان های متعددی امضا کرد از جمله در مورد عرضه طب چینی در عربستان.
واحه و نخلستان در نمایشگاه جهانی شانگهای
همانطوری که روشنفکری با ما در میان گذاشت، «در ریاض چین و تمدن آن، دیوار چین و برگزاری بازی های المپیک مورد تمجید فراوان قرار می گیرد. شماری از سعودی ها به فراگیری زبان چینی علاقه مند شده اند. در حالی که بیشتر مردم از ایالات متحده متنفرند، موفقیت های چین نوعی دلگرمی بشمار می رود». اگر چه او می افزاید که این مسئله دوجانبه نیست: «چینی ها جهان عرب را تحسین نمی کنند، زیرا ما ضعیف هستیم و برداشتی که آنان از اعراب دارند، عمدتا از طریق غرب بدست می آید». باوجوداین، صدها جوان سعودی در چین تحصیل می کنند و نقطه به نقطه توصیه حضرت محمد را آویزه گوش کرده ادند که «کسب دانش کن، حتی در چین».
ریاض از هیچ تلاشی برای تغییر وجهه اش فروگذار نکرده است. پس از زلزله سیشوآن در تابستان 2006، عربستان سعودی با اختصاص 40 میلیون یورو بیشترین کمک را کرد که در رسانه چین بازتاب زیادی یافت. عربستان در نمایشگاه جهانی شانگهای، بنای باشکوهی ساخته بود که جزو پر بیننده ترین غرفه ها بود. بنائی بصورت یک کشتی بزرگ به شکل هلال ماه، با نخلستان هائی بر روی عرشه کشتی و باغی معلق که نماد واحه های صحرا بود و اشاره دیگری به جاده ابریشم.
با این حال، هزار و یک دام بر روی این راه قرار دارد که دو کشور تلاش می کنند آنها را دور بزنند. نمی توان گفت که مسئله هسته ای ایران در میان مسائل خطیر قرار ندارد. از سال ها پیش، روابط چین با ایران (سومین تامین کننده نفت چین) استحکام یافته؛ چین به عربستان سعودی اسلحه می فروشد و بازرگانی پویائی در کلیه زمینه ها با آن کشور دارد. مبادلات بازرگانی دو کشور در سال 2009 سی میلیارد دلار بود که قرار است در سال 2015 به پنجاه میلیارد برسد. از این رو، چین نسبت به هر مجازاتی علیه تهران دو دل است. ماه ها مذاکره، دیدار علنی وزیر خارجه عربستان در مه 2010 و چندین دیدار مخفی هیئت ها و نیز تلاش های موثر واشینگتن به کسب رای موافق چینی ها به قطع نامه شورای امنیت در 9 ژوئن منتهی شد. منابع دیپلماتیک عربستان سعودی آن را تایید می کنند: کشور آن ها به چین ضمانت داده که در صورت قطع صدور نفت ایران، کمبود را رفع کند. با این همه، این کشور محتاطانه عمل کرده و موبمو به متن قطع نامه سازمان ملل استناد و گسترش مخالفت های درخواستی ایالات متحده و اتحاد اروپا را رد کرده و حتی جانشین شرکت های غربی می شود که از همکاری با ایران دست می کشند.
هراس سعودی ها از دست یابی ایران به فنون هسته ای نظامی – و در این جا، اطمینان دارند که ایران در پی کسب بمب اتمی است- عمدتا به دلیلی متکی است که کمتر بیان شده: پیامدهای چنین تحولاتی بر روابط سعودی با آمریکا. آیا در چنین حالتی واشینگتن به دنبال مصالحه با تهران هسته ای نخواهد بود؟ شاهزاده ترکی الفیصل اظهار داشت: «این تصور که منافع ما توسط ایران و امریکا به فراموشی سپرده شود، موجب دل نگرانی ماست. در آن حالت، ما بین ایران هسته ای و اسرائیل هسته ای گیر خواهیم کرد». و او با تبسم می افزاید «خدارا شکر که احمدی نژاد وجود دارد» که چنین چرخشی را مشکل تر می کند.
این تحولات ناگهانی بیش از این بر روابط پکن و ریاض تاثیر نگذاشته است، اما نشانه ای از احتیاط چین برای درگیر شدن در امور منطقه است. با زمانی که چین از جنبش های انقلابی در سراسر جهان سوم و از جمله خاورمیانه پشتیبانی می کرد، فاصله زیادی داریم. چه کسی بیاد دارد که چین همراه با الجزایر، نخستین کشوری بود که در سال 1960 به یاری سازمان الفتح برهبری یاسر عرفات شتافت؟ از این ببعد، این کشور به اظهارات آرامش بخش بسنده کرده و از هر درگیری در مورد کشمکش اسرائیل- عرب احتراز می کند. بویژه که در طی سال های دهه 1990، چین همکاری نظامی نزدیک و رو به گسترش با اسرائیل داشت تا این که در ژوئیه 2000، دولت آمریکا فروش رادار فالکون از سوی اسرائیل به چین را وتو کرد. (10) یک روزنامه نگار چینی توضیح داد که «در پوشش ما از رویدادهای منطقه تفرقه افتاده است. دو بینش همزیستی دارند، یکی طرفدار اسرائیل و دیگری طرفدار عرب ها»
چین که در سال 2002 به عضویت کوارتت (اتحادیه اروپا، سازمان ملل، ایالات متحده و روسیه) در مورد مذاکرات صلح اسرائیل – اعراب دعوت نشد، فرستاده ویژه ای برای خاورمیانه برگزید ولی نقش او بسیار ناچیز است. برای نخستین بار سربازان چینی در ماموریت های بین المللی در دارفور و بویژه در نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در لبنان (فینول) (به تعداد 350 نفر) شرکت دارند. پکن در سال 2006 پیشنهاد کرد که هزار سرباز اعزام کند تا نقش بیشتری در مناقشه لبنان داشته باشد، چشم اندازی که پاریس و واشینگتن را نگران ساخت (11)
بازگشت ناوگان امپراتوری چین به اقیانوس هند
رهبران عربستان به این امر واقف اند: چین قادر نیست «تضمین امنیتی» که آمریکا هنگام تجاوز عراق به کویت در سال 2000 در اختیار عربستان گذاشت، را تامین کند. اما در آینده چطور؟
در دسامبر 2008، چین اعزام نخستین ناو.گان جنگی را به کرانه های سومالی جهت حفاظت از کشتی های بازرگانی و نفتکش های حاوی نفت برای چین و صادرات آن کشور به مدیترانه از طریق کانال سوئز اعلام کرد. در مارس 2010 دو ناو چینی در بندر زاید و ابوظبی لنگر انداختند. درنوامبر، سه ناو دیگر در بندر جده پهلو گرفتند.
مطبوعات منطقه تاکید کردند که نخستین بار پس از قرن پانزدهم است که ناوهای چین در اقیانوس هند مستقر می شوند. بین سال های 1405 و 1433 دریادار ژنگ هه (که مسلمان چینی بود) ناوگان امپراتور را فرماندهی می کرد که در پهنه دریاها سیر کرده، از تنگه هرمز، دریای سرخ و کرانه های آفریقا گذر کرد. برخی حدس ها حاکی است که آن دریادار به دور قاره آفریقا سفر دریائی کرده و تا دریای آنتیل پیش رفته است (12). با یادآوری این فرضیه، یک روشنفکر سعودی نیت خود را پنهان نمی کند که چین در حال بازگشت به عصر طلائی اش است و این امر چین را از رودرروئی اجباری با واشینگتن معاف خواهد کرد.
-------
عنوان اصلی مقاله:
1-بویژه که عربستان سعودی درخواست عضویت در بریک، گروهی مرکب از برزیل، روسیه، چین و هند را کرده است.
2 - از کتاب های زیر نقل شده است:
9 – تایوان در عربستان نیز مانند کشورهای دیگر، دارای نمایندگی بازرگانی بسیار فعالی است.
10 – به مقاله، هند و اسرائيل، دو شريک در خفا، لوموند دیپلماتیک، نوامبر 2010 مراجعه کنید.
شترهای دوکوهانه چینی و شترهای یک کوهانه سعودی
چین و عربستان سعودی: بازگشائی جاده ابریشم
عربستان سعودی متولی اماکن مقدس اسلام و چین خدانشناس، هردو عضو کشورهای گروه 20 اند [موسوم به بیست کشور برتر جهان از نگاه اقتصادی.م]. این دو کشور نه فقط به لحاظ جغرافیائی از هم دورند بلکه همچنین از نقطه نظر ایدئولوژیکی.
با وجود این، از ده سال پیش دو کشور روابط استواری در زمینه های اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و حتی نظامی برقرار کرده اند.
ریاض؛ در راستای بزرگراه ، در کنارسوپرمارکت بزرک « کارفور»، تابلوی نئون مرکز خرید « چاینا مارت» نصب شده است. در این مرکز بازرگانی سترگ که تازه افتتاح شده، فروشگاه ها هزار و یک کالای وارادتی امپراتوری چین را عرضه می کنند. بنگاه خبرگزاری چین جدید ( شینهوا)، در پکن اعلام کرد که سیصد و بیست و دو مسلمان اهل استان گانسو برای زیارت مکه وارد عربستان شدند (به ضمیمه مراجعه کنید). هزاران زائر دیگر بزودی خواهند رسید. دانشمندان دو کشور در ژوئن 2010، دی ان ا DNAهای شتر یک کوهانه را شناسائی کرده اند. پکن سی و هفت شتر دوکوهانه که در عربستان وجود نداشت، به آن کشور هدیه کرده است. به عنوان نماد این مظهر عجیب و غریب، رستوران چینی ای بنام میراژ غذا ئی به سبک پکنی با گوشت شتر عرضه می کند.
این چند تصویر بازتاب نزدیکی چشمگیر از جمله در زمینه اقتصادی است. در سال 2009، چین برای نخستین بار با سبقت از آمریکا، نخستین خریدار نفت عربستان سعودی شد و از این ببعد 3/11 درصد از واردات عربستان را به خود اختصاص داده در حالیکه این رقم در سال 2000، معادل چهار درصد بود. در همان سال 2009، چین به اندازه ایالات متحده در این کشورکه مشتری «خودرو های شاسی بلند و پر سیلندر » است اتوموبیل فروخته (بخاطر ارزانی بنزین).
برخی مفسران با حرکت از این واقعیت ها، تصور می کنند که ائتلاف ها جابجا شده و گویا روابط میان پکن و ریاض، واشینگتن را دور می زند و از این بابت، اظهار خوشنودی یا نگرانی می کنند (1). رائد کریملی، مشاور سعود الفیصل وزیرامورخارجه چنین برداشتی را شتاب زده تلقی می کند: «روابط ما و چین هیچ ربطی به روابط استراتژیکی مهم ما با ایالات متحده ندارد، هرچند که می دانیم که این روابط در واشینگتن، نگرانی هائی بر انگیخته است». او با کمی شیطنت ادامه می دهد که ریاض بیشتر بنا به خواست «دوستش آمریکا» پیش چینی ها میانجیگری می کند مانند مداخله در رابطه با پرونده هسته ای ایران.
جان سفاکیاناکیس، از بانک سعودی فرانسی، از بهترین کارشناسان عربستان، با همان احتیاط بر موقعیت صرفا اقتصادی روابط چین و ریاض تاکید می کند: «درست است که چین صادرات فراوانی به این کشور دارد ولی در بیشتر کشورها چنین است. سعودی ها نیز خواهان داشتن جای پائی در چین اند، این رابطه زمانی سیاسی خواهد شد که چین بخواهد صدایش در منطقه بگوش برسد. فعلا چنین برنامه ای ندارد».
هراس چین از بسته شدن تنگه مالاکا
همه تایید می کنند که سرنخ این تفاهم که نطفه اش در سال های دهه 2000 بسته شد، در دست نفت است. در آن زمان مصرف طلای سیاه در امریکا و اروپا درجا می زد، در حالی که ریاض تمایل داشت بازار دراز مدتی را در اختیار داشته باشد و پکن می خواست تامین سوخت اش را بطور پایدارتضمین کند: مقامات رسمی چین از زبان دیپلماتیک باسمه ای به خوبی بهره می جویند وقتیکه از سرنوشت مشترک خلق ها صحبت می کنند و لزوم همزیستی و بهره گیری دوجانبه از همکاری دوجانبه .. معهذا، به دور از بیانیه ها، نگرانی های یک قدرت در حال صعود نیز پدیدار می شود. در سال 2003، رمان پرفروشی با نام «نبرد برای حفظ راه های نفت» به منشی اشاره داشت که «قدرت های استیلاگر» را به محاصره اقتصادی ای وا می دارد که به جنگ می انجامد (2). کارشناسان آشکارا در مطبوعات چین، ترس خود را ازبسته شدن تنگه مالاکا، گذرگاه طلای سیاه بیان کردند. و هنگامی که قیمت هر بشکه نفت به 150 دلار نزدیک شد، مطبوعات چین، دست های واشینگتن را در کار می دیدند که درصدد بود به کشور آنان آسیب رساند.
پکن برای کاهش وابستگی اش به قراردادهای بازرگانی با عربستان سعودی بسنده نکرده و سرمایه گذاری ضربدری در زمینه فرآورده های نقتی را گسترش داده است. شرکت ملی عربی آرامکو با مشارکت کمپانی اکسون موبیل و شرکت چینی سینوپک در استان فوجیان، پالایشگاهی با ظرفیت 240 هزار بشکه در روز ساخته است. یک شرکت دیگر عربستان بنام «سعودی بیزینس اینداستریز کورپوریشن» با مشارکت سسینوپک، کارخانه بزرگ پتروشیمی در تیانجین ساخته که اخیرا به بهره برداری رسیده است. از سوی دیگر، شرکت های چینی در زمینه ایجاد کارخانجات پتروشیمی در عربستان سرمایه گذاری کرده اند و برای نخستین بار اجازه گرفته اند که در زمینه اکتشافات گاز به فعالیت بپردازند.
نفت (و محصولات پتروشیمیائی) عمده صادرات عربستان را به چین تشکیل می دهند. چین نیز در رشته های گوناگون تر از گذشته در بازار سعودی حضور دارد، از ساخت راه آهن سریع السیر گرفته تا کارخانجات نمک زدائی از آب دریا، صنایع آلومینیوم یا سیمان. کالاهای ارزان قیمت ساخت چین (پارچه، اسباب بازی) در بین کارگران مهاجر یا اقشار فقیرتر اهالی عربستان مشتریان فراوانی یافته است، بدون این که واکنش های مخالف برانگیزد نظیر افریقا، چرا که با هیچ محصول داخلی رقابت نمی کنند. چین در زمینه محصولات صنعتی دارای ارزش اضافی قابل ملاحظه از کامپیوتر تا تلفن همراه، از خودرو تا ماشین های خاکبرداری سرمایه گذاری کرده است.
در بازار عملیات عمرانی و ساختمانی، بنگاه های چینی نقشی تهاجمی دارند. آن ها حتی توانسته اند دست فرانسه را از قرارداد ساختمان راه آهن سریع السیر مکه- مدینه کوتاه کنند. و این نه فقط نشانه میزان رقابت آنان است بلکه توانائی شان را در ریستن روابط نزدیک با مقامات کلیدی و خانواده سلطنتی عربستان نشان می دهد. امتیاز آنان پائین بودن دستمزد کارگرانی است که مستقیما (چهل هزار نفر به گفته سفیر چین) از چین می آورند و بنا بر دستور عمل یک بازرگان سعودی همیشه آماده اند که « قول دهند کارهای ساختمانی را یک روز پیش از موعد » به پایان برسانند.
پخش برنامه های عربی از تلویزیون خبری چین
ولی این سکه دو رو دارد، در اکتبر 2010، برای دومین بار در طول چند ماه، کارگران چینی ساختمان مترو در مکه (که در نوامبر گذشته افتتاح شد) به تظاهرات پرداخته، به چند خودرو آسیب رسانده و ویترین ها را شکستند. در شهر مقدس، چنین صحنه هائی بندرت رخ می دهد. آنان به پائین بودن دستمزد و شرایط بد کار در گرمای 45 درجه اعتراض می کردند (3). احتمال کمی وجود دارد که مقامات سعودی خوششان آمده باشد.... در کارگاه های ساختمانی دیگر، موعد تحویل کار رعایت نشده و ساختمان های پایان یافته، کیفیتی دور از سطح انتظار داشتند. گاهی اشتباهات مضحکی رخ داده است. در سالن نوی «بازار چین» در فروشگاهی که گاو صندوق می فروشد، طرزکار آن ها به زبان چینی ماندارین نوشته شده است. از سوی دیگر، شکستن قیمت ها خود بهائی دارد. رسانه های چینی بر ملا کردند که هزینه طرح متروی مکه معادل 4 میلیارد یوآن (بیش از 600 میلیون دلار) تخمین زده شده بود ولی سازنده با مقامات سعودی اختلافاتی پیدا کرده است (4)
باوجود این، چین موفق شد در زمان بسیار کمی در خاورمیانه جا باز کرده و نفوذش را گسترش دهد : تبادل بازرگانی بین چین و این منطقه بین سال های 2004 و 2009 جهشی از 37 تا 110 میلیارد دلار داشت. از سال 2004، گردهم آئی های چین-عرب بطور مرتب در سطح مسئولان سیاسی، بازرگانان یا نمایندگان جامعه مدنی برگزار می شود. مبادلات فرهنگی افزاییش یافته است: پکن بخش عربی کانال تلویزیونی 24 ساعته CCTV را براه انداخته است. (5) آژانس خبری شین هوآ در ریاض و بیشتر پایتخت های عربی شعبه دارد، همان طوری که تلویزیون الجزیره دفتری در پکن دارد. جالب این است که مطبوعات از تولد دوباره جاده ابریشم صحبت می کند. این جاده تا قرن پانزدهم، نخستین راه بازرگانی بین المللی میان سرحدات چین تا مدیترانه بشمار می رفت. باید از هیجان خود بکاهیم، و قیاس تاریخی نیز برهان نیست. اوج جاده ابریشم مصادف با اوج امپراتوری های آسیائی بود که راه های ارتباطی را حتی از طریق نظامی تضمین می کرد. ولی هنوز این امکان با واقعیت خیلی فاصله دارد.
هیئت نمایندگی اقتصادی قلابی، ماموریت نظامی واقعی
در اوضاع کنونی، چین دست پائین را گرفته و این امتیازی برای آن کشور است. شاهزاده ترکی الفیصل برادر وزیر امور خارجه و رئیس سابق سرویس های مخفی از جمله در دوران مبارزه با حضور شوروی در افغانستان است. بنا به گفته خودش، او اکنون یک شهروند معمولی است. او از نادر اعضای خاندان سلطنتی است که در آمریکا در همایش ها شرکت کرده و با خبرنگاران ملاقات می کند: «روابط ما با چین در مقایسه با آمریکا پیچیدگی کمتری دارد. در آن کشور لابی ای که بر روی سیاست سنگینی کند، وجود ندارد. ما گروگان اختلافات درونی آنان نیستیم.» او که سفیر پیشین عربستان در آمریکا بود و توانسته کارزار ضدسعودی دوره پس از 11 سپتامبر را ارزیابی کند، با شناخت از اوضاع حرف می زند. پکن و ریاض، درباره شماری از مسائل مختلف جهانی، نظیر دارفور، نظرات مشابه دارند، احترام به حاکمیت ملی و عدم مداخله، همان تحقیر کنایه آمیز مشابه نسبت به دیپلماسی غربی در مورد حقوق بشر که کاملا فرصت طلبانه و با برداشتی متغیر و دلخواه تلقی می شود.
اعتماد با صدور فرمان بدست نمی آید، اعتماد میان پکن و عربستان با حادثه ای بنیادی برقرار شده است. حادثه غیر محتملی که به رمان های جاسوسی می ماند. در فوریه 1985 جنگ ایران و عراق بشدت ادامه دارد. بغداد شهرها و تاسیسات نفتی همسایه اش را موشک باران می کند. «جنگ نفتکش»ها، به کشتی های عربستان نیز آسیب می رساند. ریاض که از هیچ کمکی نسبت به رژیم صدام حسین فروگذاری نکرده، نگران می شود. ملک فهد با پرزیدنت رونالد ریگان تماس گرفته و خواهان دریافت تجهیزات موشکی برای تقویت سیستم دفاعی-بازدارنده عربستان می شود.
رئیس جمهوری آمریکا از واکنش های اسرائیل می ترسد. او که تازه با روند تصویب تحویل هواپیماهای رادار آواکس (6) به عربستان اسرائیلیان را فریفته است، این بار درخواست این کشور را رد می کند. اما عربستان، به کدام کشور باید رو کند؟ رهاب مسعود از کارمندان سفارت عربستان در واشینگتن در آن زمان، و معاون مدیرکل اداره با نفوذ شورای ملی امنیت به ریاست بندر بن سلطان توضیح می دهد که «ما می توانستیم یا به مسکو و یا پکن مراجعه کنیم. اما پرزیدنت ریگان اتحاد شوروی را «امپراتوری شر» نامیده بود. لذا ما ترجیح دادیم به چین روی آوریم که حتی روابط دیپلماتیک نیز با آن نداشتیم.»
این ماموریت حساس و محرمانه به شاهزاده بندر، پسر وزیر دفاع و سفیر عربستان در واشینگتن واگذار شد. در آن شهر، وی توانست مخفیانه با دیپلمات های چینی تماس بگیرد. هیئت اقنصادی قلابی و ماموریت واقعی نظامی، ملاقات های مخفیانه در هتل های هنگ کنگ، جر و بحث های طولانی در مورد متن قرارداد در دسامبر 1986 به خرید پنجاه موشک دونگفن-3 منجر شد که در غرب با نام سی اس اس 2 شهرت دارند و با بردی بیش از سه هزار کیلومتر، قادر به حمل کلاهک های اتمی نیز هستند. کشتی های چینی حامل این محموله برای فریب آمریکائیان مقصد را بغداد اعلام می کردند. نظامیان سعودی برای کاربرد تسلیحات جدید آموزش دیدند.
در اوایل 1988، ماهواره های آمریکائی وجود موشک ها را کشف کردند. رسانه های امریکائی پس از آگاهی به این خبر، به خروش آمدند که این موشک ها قادر به حمل کلاهک هسته ای وهدف قراردادن هر نقطه ای از خاورمیانه اند. دولت اسرائیل تهدید کرد که پایگاه های این موشک ها در عربستان را بمباران می کند (7) ایالات متحده که بخاطر عدم اطلاع از ماجرا خشمگین بود، سه راه در مقابل عربستان گذاشت: برچیدن موشک ها؛ برگرداندن آن ها به چین؛ بازرسی نظامیان آمریکائی. هنگامی که سفیر آمریکا اعتراض رسمی کشورش را تحویل داد، بحران به اوج خود رسید. این کار خشم پادشاه عربستان را برانگیخته و موجب اخراج سفیر آمریکا شد. این حرکت در روابط بین دو کشور بی سابقه بود.
بالاخره طوفان فرونشست. در مارس 1988، عربستان معاهده عدم گسترش تسلیحات هسته ای (تی ان پی) را امضا کرد تا ثابت کند که فکر و خیالی در این زمینه ندارد. ایالات متحده اسرائیل را آرام کرد. اما سعودی ها فراموش نکردند که در لحظات حیاتی، چین در کنار آنان بوده و پکن نسبت به عربستان قدرشناس بود که به واشینگتن اجازه نداد از این موشک های «حساس» بازرسی کند.
روابط نظامی بین چین و عربستان ادامه یافت، البته بصورت محرمانه. اگر خرید تجهیزات نظامی چینی در سال 2008 تنها شامل قطعات توپخانه می شد، مر تبا خرید موشک های سی اس اس -5 و سی اس اس-6 مطرح می شود: این امر به وهم محافل نومحافظه کار امریکائی در مورد وجود برنامه هسته ای عربستان دامن می زند(8). آنان تصور می کنند که این برنامه را چینی ها و متحد تاریخی و استراتژیکی دیگر عربستان یعنی پاکستان طرح ریزی کرده اند.
در سال 1990، قرارداد موشک ها راه را برای برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور هموار کرد که نتیجه اش قطع رابطه با تایوان بود (9) عربستان سعودی با تاخیر زیاد به نظریه وجود یک چین پیوست. عبدالکریم یعقوب رئیس اجرائی اطاق بازرگانی و صنعتی خاطر نشان کرد که در آن دوره، «سعودی ها به این امر کاملا واقف بودند که منافع آنها ایجاب می کرد که همواره بمثابه متحد غرب تلقی نشوند و نزدیکی متعادل تری ضروری می نمود و از این نقطه نظر چین انتخاب خوبی بود».
حضور هوجین تائو رئیس جمهوری چین در مجلس شورای عربستان
در دوره جنگ خلیج (فارس) (1991-1990) چین به قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل رای نداد و این عمل موجب سردی روابط شد چرا که عربستان سعودی پس از تهاجم عراق به کویت، در راس جبهه ضد صدام حسین قرار گرفت. چندین سال لازم بود تا مناسبات دو کشور پیشرفت سریع بکند. در سال 2006، در حالی که ملک عبدالله تازه به سلطنت رسیده بود، در نخستین سفر رسمی به خارج به کشورهای آسیائی رفت و بترتیب از چین، هند، مالزی و پاکستان بازدید کرد. برای اولین بار بود که یک رئیس دولت عربستان از پکن دیدار می کرد. برنامه سفر با ظرافت تدارک دیده شده بود. از جمله همراهی یک هیئت 25 نفره از جامعه مدنی که پنج نفرشان تبار چینی داشتند. در ماه آوریل، پرزیدنت هو جینتائو بمدت یک هفته از ریاض بازدید کرد و از امتیاز نادر سخنرانی در مجلس شورا برخوردار شده پیمان های متعددی امضا کرد از جمله در مورد عرضه طب چینی در عربستان.
واحه و نخلستان در نمایشگاه جهانی شانگهای
همانطوری که روشنفکری با ما در میان گذاشت، «در ریاض چین و تمدن آن، دیوار چین و برگزاری بازی های المپیک مورد تمجید فراوان قرار می گیرد. شماری از سعودی ها به فراگیری زبان چینی علاقه مند شده اند. در حالی که بیشتر مردم از ایالات متحده متنفرند، موفقیت های چین نوعی دلگرمی بشمار می رود». اگر چه او می افزاید که این مسئله دوجانبه نیست: «چینی ها جهان عرب را تحسین نمی کنند، زیرا ما ضعیف هستیم و برداشتی که آنان از اعراب دارند، عمدتا از طریق غرب بدست می آید». باوجوداین، صدها جوان سعودی در چین تحصیل می کنند و نقطه به نقطه توصیه حضرت محمد را آویزه گوش کرده ادند که «کسب دانش کن، حتی در چین».
ریاض از هیچ تلاشی برای تغییر وجهه اش فروگذار نکرده است. پس از زلزله سیشوآن در تابستان 2006، عربستان سعودی با اختصاص 40 میلیون یورو بیشترین کمک را کرد که در رسانه چین بازتاب زیادی یافت. عربستان در نمایشگاه جهانی شانگهای، بنای باشکوهی ساخته بود که جزو پر بیننده ترین غرفه ها بود. بنائی بصورت یک کشتی بزرگ به شکل هلال ماه، با نخلستان هائی بر روی عرشه کشتی و باغی معلق که نماد واحه های صحرا بود و اشاره دیگری به جاده ابریشم.
با این حال، هزار و یک دام بر روی این راه قرار دارد که دو کشور تلاش می کنند آنها را دور بزنند. نمی توان گفت که مسئله هسته ای ایران در میان مسائل خطیر قرار ندارد. از سال ها پیش، روابط چین با ایران (سومین تامین کننده نفت چین) استحکام یافته؛ چین به عربستان سعودی اسلحه می فروشد و بازرگانی پویائی در کلیه زمینه ها با آن کشور دارد. مبادلات بازرگانی دو کشور در سال 2009 سی میلیارد دلار بود که قرار است در سال 2015 به پنجاه میلیارد برسد. از این رو، چین نسبت به هر مجازاتی علیه تهران دو دل است. ماه ها مذاکره، دیدار علنی وزیر خارجه عربستان در مه 2010 و چندین دیدار مخفی هیئت ها و نیز تلاش های موثر واشینگتن به کسب رای موافق چینی ها به قطع نامه شورای امنیت در 9 ژوئن منتهی شد. منابع دیپلماتیک عربستان سعودی آن را تایید می کنند: کشور آن ها به چین ضمانت داده که در صورت قطع صدور نفت ایران، کمبود را رفع کند. با این همه، این کشور محتاطانه عمل کرده و موبمو به متن قطع نامه سازمان ملل استناد و گسترش مخالفت های درخواستی ایالات متحده و اتحاد اروپا را رد کرده و حتی جانشین شرکت های غربی می شود که از همکاری با ایران دست می کشند.
هراس سعودی ها از دست یابی ایران به فنون هسته ای نظامی – و در این جا، اطمینان دارند که ایران در پی کسب بمب اتمی است- عمدتا به دلیلی متکی است که کمتر بیان شده: پیامدهای چنین تحولاتی بر روابط سعودی با آمریکا. آیا در چنین حالتی واشینگتن به دنبال مصالحه با تهران هسته ای نخواهد بود؟ شاهزاده ترکی الفیصل اظهار داشت: «این تصور که منافع ما توسط ایران و امریکا به فراموشی سپرده شود، موجب دل نگرانی ماست. در آن حالت، ما بین ایران هسته ای و اسرائیل هسته ای گیر خواهیم کرد». و او با تبسم می افزاید «خدارا شکر که احمدی نژاد وجود دارد» که چنین چرخشی را مشکل تر می کند.
این تحولات ناگهانی بیش از این بر روابط پکن و ریاض تاثیر نگذاشته است، اما نشانه ای از احتیاط چین برای درگیر شدن در امور منطقه است. با زمانی که چین از جنبش های انقلابی در سراسر جهان سوم و از جمله خاورمیانه پشتیبانی می کرد، فاصله زیادی داریم. چه کسی بیاد دارد که چین همراه با الجزایر، نخستین کشوری بود که در سال 1960 به یاری سازمان الفتح برهبری یاسر عرفات شتافت؟ از این ببعد، این کشور به اظهارات آرامش بخش بسنده کرده و از هر درگیری در مورد کشمکش اسرائیل- عرب احتراز می کند. بویژه که در طی سال های دهه 1990، چین همکاری نظامی نزدیک و رو به گسترش با اسرائیل داشت تا این که در ژوئیه 2000، دولت آمریکا فروش رادار فالکون از سوی اسرائیل به چین را وتو کرد. (10) یک روزنامه نگار چینی توضیح داد که «در پوشش ما از رویدادهای منطقه تفرقه افتاده است. دو بینش همزیستی دارند، یکی طرفدار اسرائیل و دیگری طرفدار عرب ها»
چین که در سال 2002 به عضویت کوارتت (اتحادیه اروپا، سازمان ملل، ایالات متحده و روسیه) در مورد مذاکرات صلح اسرائیل – اعراب دعوت نشد، فرستاده ویژه ای برای خاورمیانه برگزید ولی نقش او بسیار ناچیز است. برای نخستین بار سربازان چینی در ماموریت های بین المللی در دارفور و بویژه در نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در لبنان (فینول) (به تعداد 350 نفر) شرکت دارند. پکن در سال 2006 پیشنهاد کرد که هزار سرباز اعزام کند تا نقش بیشتری در مناقشه لبنان داشته باشد، چشم اندازی که پاریس و واشینگتن را نگران ساخت (11)
بازگشت ناوگان امپراتوری چین به اقیانوس هند
رهبران عربستان به این امر واقف اند: چین قادر نیست «تضمین امنیتی» که آمریکا هنگام تجاوز عراق به کویت در سال 2000 در اختیار عربستان گذاشت، را تامین کند. اما در آینده چطور؟
در دسامبر 2008، چین اعزام نخستین ناو.گان جنگی را به کرانه های سومالی جهت حفاظت از کشتی های بازرگانی و نفتکش های حاوی نفت برای چین و صادرات آن کشور به مدیترانه از طریق کانال سوئز اعلام کرد. در مارس 2010 دو ناو چینی در بندر زاید و ابوظبی لنگر انداختند. درنوامبر، سه ناو دیگر در بندر جده پهلو گرفتند.
مطبوعات منطقه تاکید کردند که نخستین بار پس از قرن پانزدهم است که ناوهای چین در اقیانوس هند مستقر می شوند. بین سال های 1405 و 1433 دریادار ژنگ هه (که مسلمان چینی بود) ناوگان امپراتور را فرماندهی می کرد که در پهنه دریاها سیر کرده، از تنگه هرمز، دریای سرخ و کرانه های آفریقا گذر کرد. برخی حدس ها حاکی است که آن دریادار به دور قاره آفریقا سفر دریائی کرده و تا دریای آنتیل پیش رفته است (12). با یادآوری این فرضیه، یک روشنفکر سعودی نیت خود را پنهان نمی کند که چین در حال بازگشت به عصر طلائی اش است و این امر چین را از رودرروئی اجباری با واشینگتن معاف خواهد کرد.
-------
عنوان اصلی مقاله:
Dromadaires chinois et chameaux saoudiens
Pékin et Riyad rouvrent la route de la soie ; Alain GRESH
پاورقی ها:Pékin et Riyad rouvrent la route de la soie ; Alain GRESH
1-بویژه که عربستان سعودی درخواست عضویت در بریک، گروهی مرکب از برزیل، روسیه، چین و هند را کرده است.
2 - از کتاب های زیر نقل شده است:
Ben Simpfendorfer, The New Silk Road, Palgrave Macmillan, New York, 2009
John Garver, Flynt Leverett et Hillary Mann Leverett, Moving (Slightly) Closer to Iran. China's Shifting Calculus for Managing its " Persian Gulf Dilemma ", The Edwin O. Reischauer Center for East Asian Studies, Washington, 2009.
3 – Arab News, Djedda, 13 octobre 2010.
4 -
Times Weekly, Pékin, 4 novembre 2010.
5 - http://arabic.cntv.cn
6 -
Lire Olivier Da Lage, " Un vade-mecum pour responsables de la coopération militaire ", Le Monde
diplomatique, janvier 1985
7 – در مورد بعد اسرائیلی بحران مراجعه کنید به: David B. Ottaway, The
Washington Post, " Former CIA analyst alleges China-Saudi nuclear deal ", blog de Jeff Stein, 7 juin 2010.
John Garver, Flynt Leverett et Hillary Mann Leverett, Moving (Slightly) Closer to Iran. China's Shifting Calculus for Managing its " Persian Gulf Dilemma ", The Edwin O. Reischauer Center for East Asian Studies, Washington, 2009.
3 – Arab News, Djedda, 13 octobre 2010.
4 -
Times Weekly, Pékin, 4 novembre 2010.
5 - http://arabic.cntv.cn
6 -
Lire Olivier Da Lage, " Un vade-mecum pour responsables de la coopération militaire ", Le Monde
diplomatique, janvier 1985
7 – در مورد بعد اسرائیلی بحران مراجعه کنید به: David B. Ottaway, The
King's Messenger. Prince Bandar Bin Sultan and America's Tangled Relationships with Saudi Arabia, Walker & Company, New York, 2008.
8 – در مورد فرضیه توطئه، مراجعه کنید به سایت واشینگتن پست:Washington Post, " Former CIA analyst alleges China-Saudi nuclear deal ", blog de Jeff Stein, 7 juin 2010.
9 – تایوان در عربستان نیز مانند کشورهای دیگر، دارای نمایندگی بازرگانی بسیار فعالی است.
10 – به مقاله، هند و اسرائيل، دو شريک در خفا، لوموند دیپلماتیک، نوامبر 2010 مراجعه کنید.
http://ir.mondediplo.com/article1622.html
11 – به مقاله زیر مراجعه کنید:
لوموند دیپلماتیک، ژانویه 2011
******
پروازهای مستقیم به مکه
آلن گرش
ترجمه بهروز عارفی
عبدالکریم یعقوب، رئیس اجرائی جوان اطاق بازرگانی و صنایع عربستان مسئول ارتباط با چین است. او در تدارک پایان نامه دکترائی است درباره روابط دو کشور در دانشگاه شانگهای. او یک چینی تبار سعودی است. در سال 1949، با پیشروی های نیروهای مائوتسه دونگ، حدود صدخانواده چینی مسلمان ترجیح دادند به جای تایوان به عربستان سعودی کوچ کنند. پیش از آن، در سال های دهه 1930، مسلمانان چینی از استان امروزی گزینجیانگ که در آن دوران ترکستان شرقی خوانده می شد، در مکه و مدینه سکونت گزیده بودند.
تناقض در این جاست که پس از به قدرت رسیدن کمونیست ها در پکن، مذهب موجب ایجاد پیوند بین دو کشور در چارچوب «دیپلماسی حج» شد. در سال 1955، در جریان کنفرانس باندونگ (اندونزی) که کشورهای تازه استقلال یافته گرد هم آمده و راه را برای ایجاد کشورهای غیرمتعدد هموار می کردند، شاهزاده فیصل ولیعهد عربستان (و پادشاه آینده) و چوئن لای وزیر امورخارجه چین بر سر زیارت کعبه برای مسلمانان چینی توافق کردند. تا انقلاب فرهنگی در سال 1966، سالیانه چند ده چینی از آن توافق سود بردند. انقلاب یاد شده در نظر داشت از جمله «ارزش های سنتی» راریشه کن کند.
پس از برقراری روابط دیپلماتیک میان عربستان و تایپه روابط چین و عربستان به تیرگی گرائید. بویژه که در سال های دهه های 1960 و 1970 ریاض بطور فعال در کارهای جامعه (لیگ) ضد کمونیستی جهانی که چیان کایچک بنیاد گذاشته بود شرکت کرد. جنبش فاشیستی فرانسوی «نظم نو» و بنیاد هریتیج آمریکائی یا نمایندگان خورگه رافائل ویدلا، دیکتاتور آرژانتین در این جامعه به شهرت رسیدند. سعودیان چینی تبار حتی در عملیات خرابکارانه علیه جمهوری توده ای چین شرکت کردند.
آقای یعقوب تعریف می کند که از اوایل سال های دهه 1980، با تحکیم ائتلاف میان پکن و واشینگتن، چین تصمیم به ارتباط با عربستان گرفت. این بار نیز، «دیپلماسی حج» دوباره فعال شد. «چینی ها میخواستند با یک تیر دو نشان بزنند. هم به مسلمانان کشور نشان بدهند که مخالف مذ هب نیستند و هم با عربستان نزدیک شوند. در سال 1981، ملک فهد و رهبران چینی در نشست سران شمال-جنوب در کانکون با هم دیدار کردند.»
زیارت کعبه که در سال 1979 برقرار شده بود، تا سال 1985 حاشیه ای بود. در این سال چین تصمیم گرفت که دولت مستقیما مسافرت زائزان را در اختیار بگیرد. برای نخستین بار، یک هیئت دولتی چینی از ریاض دیدار کرد. تعداد زائران از دوهزار به 12700 در سال 2009 و 13500 در سال 2010 رسید. پرواز های مستقیم از پکن، ارومچی، لانژو، یین چوئن و کونمینگ بسوی مکه برقرار شد.
در جریان شورش های سیین کیانگ در تابستان 2009، چینی ها به امتیاز سیاسی این استراتژی پی بردند. سرکوب ها هیچ گونه محکومیتی درعربستان بر نیانگیخت. رسانه ها خود بسیار محتاطانه برخورد کردند. نظیر بیشتر پایتخت های جهان اسلام، به استثنای آنکارا، ریاض نیز سکوت اختیار کرد. رائد کریملی مشاور سعود الفیصل وزیر خارجه سعودی چنین توجیه می کند: «یک مسلمان خوب موظف است شهروند خوبی نیز باشد، چه در چین، چه در هر کشور دیگر. ما در امور دیگران دخالت نمی کنیم و مایل نیستیم که آنان نیز در امور ما مداخله کنند. ما و چین در این اصل با هم نظر مشترک داریم.»
«مسئله اسلامی» دلمشغولی پکن است. طبق آمار رسمی، بیست میلیون مسلمان در چین زندگی می کنند ولی برخی پژوهشگران سعودی تعداد آنان را بیشتر تخمین می زنند. در میان مسلمانان چین، ده گروه قومی وجود دارد که عمده ترین شان اویغورهای ترک زبان و هوئی های چینی مآب اند. هوئی ها تنها اقلیت چین اند که با مذهب شان مشخص می شوند و کمتر اعتراض می کنند. گفته می شود که هوئی ها از نوادگان بازرگانان عرب اند که در دوران افسانه ای جاده ابریشم در خاور دور ساکن شدند. چین در استفاده از آنان به عنوان «پل» تردید به خود راه نمی دهد. در سپتامبر 2010، چین سمینار اقتصادی عرب –چینی در یینچوئن پایتخت منطقه خودمختار نینگزیا بر گزار کرد. هوئی ها در این منطقه زندگی می کنند.
چین برای مبارزه با « افراطی گری» دو رویکرد برگزیده: تحکیم «حقانیت اسلامی» و سرکوب عناصر رادیکال. و برای نیل به این هدف، چین به عربستان «حافظ اماکن مقدس مکه و مدینه»نیاز دارد. چین به عربستان دانشجوی الهیات می فرستد و برای انتخاب به عضویت سازمان کنفرانس اسلامی (او سی آی) که مرکزش در جده است و پنجاه و هفت دولت را گرد هم آورده، روی عربستان حساب می کند. دبیر کل این سازمان در ژوئن 2010 از پکن دیدار کرد. از سوی دیگر، اقامت منگ جیانزهو وزیر کشور چین، در اکتبر 2010 در ریاض و امضای پیمان همکاری امنیتی میان دو کشور گواهی است بر نیت مشترک دو کشور برای تشدید «مبارزه ضد تروریستی».
----
عنوان اصلی مقاله:
Vols directs pour La Mecque, Alain GRESH
ضمیمه مقاله «چین و عربستان: بازگشائی جاده ابریشم»
لوموند دیپلماتیک، ژانویه 2011
http://ir.mondediplo.com/article1641.html
http://ir.mondediplo.com/article1642.html
11 – به مقاله زیر مراجعه کنید:
«China’s growing role in UN peacekeeping ", International Crisis Group, Bruxelles, 17 avril 2009.
12 – مراجعه کنید به: Gavin Menzies, 1421, l'année où la Chine a découvert l'Amérique, Intervalles, Paris, 2007.
لوموند دیپلماتیک، ژانویه 2011
******
پروازهای مستقیم به مکه
آلن گرش
ترجمه بهروز عارفی
عبدالکریم یعقوب، رئیس اجرائی جوان اطاق بازرگانی و صنایع عربستان مسئول ارتباط با چین است. او در تدارک پایان نامه دکترائی است درباره روابط دو کشور در دانشگاه شانگهای. او یک چینی تبار سعودی است. در سال 1949، با پیشروی های نیروهای مائوتسه دونگ، حدود صدخانواده چینی مسلمان ترجیح دادند به جای تایوان به عربستان سعودی کوچ کنند. پیش از آن، در سال های دهه 1930، مسلمانان چینی از استان امروزی گزینجیانگ که در آن دوران ترکستان شرقی خوانده می شد، در مکه و مدینه سکونت گزیده بودند.
تناقض در این جاست که پس از به قدرت رسیدن کمونیست ها در پکن، مذهب موجب ایجاد پیوند بین دو کشور در چارچوب «دیپلماسی حج» شد. در سال 1955، در جریان کنفرانس باندونگ (اندونزی) که کشورهای تازه استقلال یافته گرد هم آمده و راه را برای ایجاد کشورهای غیرمتعدد هموار می کردند، شاهزاده فیصل ولیعهد عربستان (و پادشاه آینده) و چوئن لای وزیر امورخارجه چین بر سر زیارت کعبه برای مسلمانان چینی توافق کردند. تا انقلاب فرهنگی در سال 1966، سالیانه چند ده چینی از آن توافق سود بردند. انقلاب یاد شده در نظر داشت از جمله «ارزش های سنتی» راریشه کن کند.
پس از برقراری روابط دیپلماتیک میان عربستان و تایپه روابط چین و عربستان به تیرگی گرائید. بویژه که در سال های دهه های 1960 و 1970 ریاض بطور فعال در کارهای جامعه (لیگ) ضد کمونیستی جهانی که چیان کایچک بنیاد گذاشته بود شرکت کرد. جنبش فاشیستی فرانسوی «نظم نو» و بنیاد هریتیج آمریکائی یا نمایندگان خورگه رافائل ویدلا، دیکتاتور آرژانتین در این جامعه به شهرت رسیدند. سعودیان چینی تبار حتی در عملیات خرابکارانه علیه جمهوری توده ای چین شرکت کردند.
آقای یعقوب تعریف می کند که از اوایل سال های دهه 1980، با تحکیم ائتلاف میان پکن و واشینگتن، چین تصمیم به ارتباط با عربستان گرفت. این بار نیز، «دیپلماسی حج» دوباره فعال شد. «چینی ها میخواستند با یک تیر دو نشان بزنند. هم به مسلمانان کشور نشان بدهند که مخالف مذ هب نیستند و هم با عربستان نزدیک شوند. در سال 1981، ملک فهد و رهبران چینی در نشست سران شمال-جنوب در کانکون با هم دیدار کردند.»
زیارت کعبه که در سال 1979 برقرار شده بود، تا سال 1985 حاشیه ای بود. در این سال چین تصمیم گرفت که دولت مستقیما مسافرت زائزان را در اختیار بگیرد. برای نخستین بار، یک هیئت دولتی چینی از ریاض دیدار کرد. تعداد زائران از دوهزار به 12700 در سال 2009 و 13500 در سال 2010 رسید. پرواز های مستقیم از پکن، ارومچی، لانژو، یین چوئن و کونمینگ بسوی مکه برقرار شد.
در جریان شورش های سیین کیانگ در تابستان 2009، چینی ها به امتیاز سیاسی این استراتژی پی بردند. سرکوب ها هیچ گونه محکومیتی درعربستان بر نیانگیخت. رسانه ها خود بسیار محتاطانه برخورد کردند. نظیر بیشتر پایتخت های جهان اسلام، به استثنای آنکارا، ریاض نیز سکوت اختیار کرد. رائد کریملی مشاور سعود الفیصل وزیر خارجه سعودی چنین توجیه می کند: «یک مسلمان خوب موظف است شهروند خوبی نیز باشد، چه در چین، چه در هر کشور دیگر. ما در امور دیگران دخالت نمی کنیم و مایل نیستیم که آنان نیز در امور ما مداخله کنند. ما و چین در این اصل با هم نظر مشترک داریم.»
«مسئله اسلامی» دلمشغولی پکن است. طبق آمار رسمی، بیست میلیون مسلمان در چین زندگی می کنند ولی برخی پژوهشگران سعودی تعداد آنان را بیشتر تخمین می زنند. در میان مسلمانان چین، ده گروه قومی وجود دارد که عمده ترین شان اویغورهای ترک زبان و هوئی های چینی مآب اند. هوئی ها تنها اقلیت چین اند که با مذهب شان مشخص می شوند و کمتر اعتراض می کنند. گفته می شود که هوئی ها از نوادگان بازرگانان عرب اند که در دوران افسانه ای جاده ابریشم در خاور دور ساکن شدند. چین در استفاده از آنان به عنوان «پل» تردید به خود راه نمی دهد. در سپتامبر 2010، چین سمینار اقتصادی عرب –چینی در یینچوئن پایتخت منطقه خودمختار نینگزیا بر گزار کرد. هوئی ها در این منطقه زندگی می کنند.
چین برای مبارزه با « افراطی گری» دو رویکرد برگزیده: تحکیم «حقانیت اسلامی» و سرکوب عناصر رادیکال. و برای نیل به این هدف، چین به عربستان «حافظ اماکن مقدس مکه و مدینه»نیاز دارد. چین به عربستان دانشجوی الهیات می فرستد و برای انتخاب به عضویت سازمان کنفرانس اسلامی (او سی آی) که مرکزش در جده است و پنجاه و هفت دولت را گرد هم آورده، روی عربستان حساب می کند. دبیر کل این سازمان در ژوئن 2010 از پکن دیدار کرد. از سوی دیگر، اقامت منگ جیانزهو وزیر کشور چین، در اکتبر 2010 در ریاض و امضای پیمان همکاری امنیتی میان دو کشور گواهی است بر نیت مشترک دو کشور برای تشدید «مبارزه ضد تروریستی».
----
عنوان اصلی مقاله:
Vols directs pour La Mecque, Alain GRESH
ضمیمه مقاله «چین و عربستان: بازگشائی جاده ابریشم»
لوموند دیپلماتیک، ژانویه 2011
http://ir.mondediplo.com/article1641.html
http://ir.mondediplo.com/article1642.html
به یاد هاوارد زین، تاریخنگار مردمی
اکرم پدرام نیا
«در قطاری که میرود، نمیتوانی ساکن باشی.»
هاوارد زین، تاریخشناس، نمایشنامهنویس و کوشندهی آمریکاییست که در سال ۱٩۲۲ در خانوادهای زحمتکش و مهاجر در یکی از محلههای فقیرنشین بروکلین بهدنیا آمد. از کودکی تحت تاثیر داستانهای چارلز دیکنز بود و از هشت نه سالگی در کارخانهی کشتیسازی کار میکرد. زمان جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی آمریکا پیوست و به هدف نابودی فاشیسم با هواپیماهای بمبافکن آمریکایی در سراسر آسمان اروپا پرواز کرد. اما پس از بمباران شهرها و دهکدههای اروپا و دریافت مدالهای شجاعت، ناگهان به خود آمد، «برای چه؟» و همینکه به خانه بازگشت، مدالها و مدارجش را در پوشهای پیچید و روی آن نوشت، «دیگر هرگز!»
دیری نگذشت که وارد دانشگاه نیویورک و از آنجا وارد دانشگاه کلمبیا شد و دکترای تاریخشناسی گرفت. نه سال پس از بازگشت از جنگ به منظور کامل کردن پژوهشی که برای مدرک دکترایش انجام میداد، به سواحل جنوب غربی فرانسه رفت و با گروهی از آوارگان جنگی گفتگو کرد و حاصل این گفتگوها و مطالعهی اسناد جنگی آن مناطق و بریدههای روزنامههایشان را به صورت کتابی با نام «سیاستهای تاریخ» منتشر نمود.
در سال ۱٩۵۶ به استادی کالج اسپلمن (آتلانتا) برگزیده شد. آن روزها دانشجویانش را که بیشتر زنان سیاهپوست بودند، به مقابله با تبعیض نژادی برمیانگیزاند و همواره در جنبشهای مدنی حضور داشت و علیه دولت کندی و به پشتیبانی از سیاهان مقالههای زیادی مینوشت که این مقالهها در زمان خود نادر بودند. بهرغم دانشجویان که همیشه به او عشق میورزیدند، مدیران آموزشی از کوششهای او عصبانی میشدند و به او اعتراض میکردند تا آنکه سرانجام در سال ۱٩۶۳ به دلیل نافرمانی از دانشگاه اخراجش کردند. در سالهایی که استاد دانشگاه بوستون بود، مخالفتش با جنگ ویتنام زبانزد همه شد و نامش در فهرست سیاه افبیآی قرار گرفت.
زین در تمام عمرش در گردهمآییهای دانشجویی حاضر میشد و دولتهای آمریکا را به خاطر یورش به ویتنام، خلیج فارس، افغانستان و عراق نقد میکرد و همواره میگفت، «باید از رفتن به هر جنگی بپرهیزیم و هیچ کدام از دستآویزهای سیاستمداران و رسانهها را نپذیریم. هیچ دلیلی برای رفتن به جنگ دلیل درستی نیست و هر جنگی یعنی جنگ علیه مردم بیگناه و جنگ علیه کودکان.»
او نخستین کسی بود که با صدای بلند و در گردهمآییها جنگ ویتنام را نقد کرد و همچنین نخستین اثر را در این باره منتشر کرد. البته از میان آثاری که هاوارد زین نوشت، «تاریخ مردم آمریکا» شاهکار او بود. زین در این اثر کاری نو انجام داد و تاریخ را نه از زبان سیاستمداران و تاریخنویسان که از زبان تودههای مردم بازنویسی کرد و از زمان ورود کریستف کلمب به این سرزمین تا امروز را با وسواسی کممانند شرح داد. او در این اثر دربارهی علت «انتخاب مردم و نگارش وقایع از زبان آنها» اینگونه مینویسد: من ترجیح میدهم که داستان کشف آمریکا را از دیدگاه آراواکهای باهاما (بومیان باهاما) تعریف کنم، قانون اساسی را از دید بردگان، داستان اندرو جکسون را از نگاه چروکیها، جنگهای داخلی را از دید ایرلندیهای مقیم نیویورک، جنگ مکزیک را از نگاه سربازان فراری از ارتش اسکات، پیدایش نظام صنعتی را از زبان زنان جوان در کارخانههای پارچهبافی لُوِل، جنگ اسپانیا-آمریکا را از نگاه کوباییها، فتح فیلیپین را از زاویهی دید سربازان سیاهپوست در جزیره لوزون، دورهی طلایی رشد صنعت و ساخت راه آهن بر زمینهای حاصلخیز را از نظر کشاورزان جنوب، جنگ جهانی اول را از نگاه سوسیالیستها، جنگ جهانی دوم را از نگاه صلحطلبان، زمان روزولت (عصر نیو دیل) را از دید سیاهان هارلم، امپراتوری آمریکای پس از جنگ را از نظر کارگران مزارع آمریکای لاتین بررسی کنم.»
و دربارهی چگونگی کارش میگوید: «در این اثر کوشیدهام که حتا بیرحمیهایی را که قربانیان از پی گیر افتادن در واگن این سیستم بر یکدیگر روا داشتهاند نیز از قلم نیاندازم. قصد بزرگنمایی هم ندارم. به خاطر دارم که در جایی خواندهام: لابه و زاری بدبخت همیشه منصفانه و موجه نیست، اما اگر به لابه و زاری او گوش ندهی، هرگز نخواهی فهمید که چه چیزی منصفانه است. ناگفته نماند که با آوردن همهی نکتهها و لایههای پیچیدهی تاریخ، هنوز در این کتاب نسبت به عملکرد دولتمردان و هدفهایشان نرم برخورد شده اس....»
هدف هاوارد زین از این شیوهی تاریخنگاری این نیست که برای جنبشهای مردمی پیروزی بیافریند. او میگوید، «این عقیده که تاریخنگار باید بهآسانی از روی شکستهای گذشته بگذرد، باعث میشود که تاریخنگاران در این سیکل معیوبِ شکست همدست عوامل شکست باشند... گمان میکنم و یا شاید فقط امیدوارم که آیندهی ما بر پایهی لحظههای زودگذر مهربانی و انسانیتِ گذشته بنا گذاشته شود نه بر پایهی جنگ و جنگاوری.
آیا همهی این خونریزیها و نیرنگها، از زمان کریستف کلمب تا هرناندو کورتس، تا پیزارو و پیوریتنها برای رشد نژاد بشر و رساندن او از توحش به تمدن ضروری بود؟ آیا موریسونِ تاریخنگار حق داشت که قصهی نسلکشی را در لابلای داستان «مهمتر رشد انسان» پنهان کند؟ شاید در ظاهر بتوان عباراتی یافت و مردم را راضی کرد، همانطور که استالین به بهانهی پیشرفت صنعت در اتحاد شوروی دهقانها را کشت، یا چرچیل شهرهای درسدن و هامبورگ را بمباران کرد و ترومن هیروشیما را، و هرکدام برای این کار خود دستآویزهایی یافتند و برای چندی کسانی را راضی کردند، اما وقتی که سود و ضرر در دو کفه برابر هم قرار نمیگیرند چگونه میتوان این بهانهها را پذیرفت و عادلانه خواند، وقتیکه ضررها هرگز مطرح نمیشوند یا به آنها گذرا اشاره میشود؟
شاید این دستآویزهای ظاهری که مثلا بگویند: «بله، جای تاسف دارد، اما باید انجام میشد،» برای طبقات بالا و متوسط کشورهای فاتح و «توسعه یافته» پذیرفتنی باشد، اما آیا برای مردم فقیر آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین پذیرفتنیست؟ یا برای زندانیان اردوگاههای کارگری شوروی، یا برای قربانیان روستاهای یهودینشین یا برای سرخپوستان؟ آیا برای آنهایی که در توسعه و رشد صنعت قربانی شدند تا فقط به چند نفر ثروتمند و صاحب امتیاز جهان سود رسانند، پذیرفتنی است؟ آیا برای معدنداران و کارگران سازندهی راه آهن آمریکا، کارگران کارخانهها، صدها هزار زن و مردی که در محل کار یا زندگیشان در اثر تصادفها و بیماریها جان سپردند، یا برای کسانی که هنگام توسعه و پیشرفت آسیب دیدند، قابل قبول است یا فقط گریزناپذیر؟ و آیا حتا آن چند نفر ثروتمند و مرفه نباید به ارزش برتری خود بیاندیشند و از خشم قربانیان، چه در قالب شورشهای سازماندهی شده، چه بدون سازماندهی آگاه باشند و بهراسند؟
اگر ضرورت این است که برای پیشرفت بشر کسانی باید قربانی شوند، آیا این نیز نباید یک اصل ضروری باشد که آنهایی که قرار است قربانی شوند خود تصمیمگیرنده باشند؟ همهی ما میتوانیم تصمیم بگیریم که مثلا چیزی را که مال خودمان است به دور بیاندازیم، اما آیا این حق را هم داریم که آن را به سمت بچههای مردم پرتاب کنیم یا حتا به سمت بچههای خودمان، آنهم برای پیشرفتی که معلوم نیست به موفقیت میانجامد یا نابودی؟
از آنهمه بیرحمیهایی که بر سرخپوستان آمریکا رفت، چه چیزی نصیب مردم اسپانیا شد؟ فقط برای چندی کوتاه امپراتوری اسپانیا در نیمکرهی غربی درخشید. در این باره هنس کنینگ در اثری به نام «کریستف کلمب و اقدام جسورانهاش» اینگونه مینویسد:
همهی طلاها و نقرههایی که به اسپانیا بردند، ذرهای به دارایی مردم این کشور نیافزود. فقط برای چندی سبب پایداری قدرت پادشاهان شد و توانستند مزدوران بیشتری را برای جنگ اجیر کنند. اما با این همه مزدور همهی آن جنگها به شکست انجامید و باعث تورمی خانمان برانداز شد و ملتی گرسنه بهجای گذاشت. ثروتمند را ثروتمندتر کرد، فقیر را فقیرتر و دهقان را نابود.
از همهی اینها گذشته، آنهایی که به بهانهی رشد جامعهی بشری سرخپوستان را نابود کردند، از کجا میدانستند که این مردم وحشیتر و بیفرهنگتر از خودشان بودهاند؟ یا از کجا میدانستند آنهایی که به سوی سواحل نیلگون اقیانوس دویدند و برای کریستف کلمب و خدمههایش هدیه آوردند، چه کسانی بودند؟ چه میدانستند آنهایی که لابلای درختان جنگلها کورتس و پیزارو (دریانوردان مهاجم) را که از پیرامون محل زندگیشان میگذشتند، تماشا میکردند و یا آنهایی که به سفیدپوستان اشغالگر در ویرجینیا و ماساچوست زل میزدند، چه نوع فرهنگی داشتند و از چه طبقهای بودند؟»
در این اثر هاوارد زین با اسناد تاریخی نشان میدهد که همهی این بومیان از فرهنگی پربار، زبانهای گوناگون،کشاورزی پیشرفته، کانالکشی برای آبیاری، صنایع دستی از قبیل کوزهگری، سبدبافی، مجسمهسازی، بافندگی، جواهرسازی، قلمزنی، سرامیک، هنر خانهسازی، سدسازی و بسیاری صنعتهای دیگر بهرهمند بودند و به شیوهی اشتراکی زندگی میکردند. از حقوق اجتماعی برابر و حقوق برابر زن و مرد برخوردار بودند. بهرغم اروپای «پیشرفته و متمدن» آنها برای انجام کارهای پسندیده و پرهیز از کارهای ناپسند، به پاسبان، به داروغه، به دادگاه، به زندان و به داوری نیاز نداشتند.
هاوارد زین تا آخرین لحظههای زندگیاش برای بهزیستی و برابری انسانها کوشید و همواره با هر جنگی مخالفت کرد و در تاریخ ٢٧ ژانویهی ٢٠۱٠ هنگام شنا در هتلی در سانتامونیکا (کالیفرنیا) درگذشت. او قرار بود عصر همان روز برای جوانان از نژادهای گوناگون دربارهی ارزش اتحاد جهانی، صلح، حقوق بشر و عوامل گرمایش زمین سخنرانی کند.
هاوارد زین، تاریخشناس، نمایشنامهنویس و کوشندهی آمریکاییست که در سال ۱٩۲۲ در خانوادهای زحمتکش و مهاجر در یکی از محلههای فقیرنشین بروکلین بهدنیا آمد. از کودکی تحت تاثیر داستانهای چارلز دیکنز بود و از هشت نه سالگی در کارخانهی کشتیسازی کار میکرد. زمان جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی آمریکا پیوست و به هدف نابودی فاشیسم با هواپیماهای بمبافکن آمریکایی در سراسر آسمان اروپا پرواز کرد. اما پس از بمباران شهرها و دهکدههای اروپا و دریافت مدالهای شجاعت، ناگهان به خود آمد، «برای چه؟» و همینکه به خانه بازگشت، مدالها و مدارجش را در پوشهای پیچید و روی آن نوشت، «دیگر هرگز!»
دیری نگذشت که وارد دانشگاه نیویورک و از آنجا وارد دانشگاه کلمبیا شد و دکترای تاریخشناسی گرفت. نه سال پس از بازگشت از جنگ به منظور کامل کردن پژوهشی که برای مدرک دکترایش انجام میداد، به سواحل جنوب غربی فرانسه رفت و با گروهی از آوارگان جنگی گفتگو کرد و حاصل این گفتگوها و مطالعهی اسناد جنگی آن مناطق و بریدههای روزنامههایشان را به صورت کتابی با نام «سیاستهای تاریخ» منتشر نمود.
در سال ۱٩۵۶ به استادی کالج اسپلمن (آتلانتا) برگزیده شد. آن روزها دانشجویانش را که بیشتر زنان سیاهپوست بودند، به مقابله با تبعیض نژادی برمیانگیزاند و همواره در جنبشهای مدنی حضور داشت و علیه دولت کندی و به پشتیبانی از سیاهان مقالههای زیادی مینوشت که این مقالهها در زمان خود نادر بودند. بهرغم دانشجویان که همیشه به او عشق میورزیدند، مدیران آموزشی از کوششهای او عصبانی میشدند و به او اعتراض میکردند تا آنکه سرانجام در سال ۱٩۶۳ به دلیل نافرمانی از دانشگاه اخراجش کردند. در سالهایی که استاد دانشگاه بوستون بود، مخالفتش با جنگ ویتنام زبانزد همه شد و نامش در فهرست سیاه افبیآی قرار گرفت.
زین در تمام عمرش در گردهمآییهای دانشجویی حاضر میشد و دولتهای آمریکا را به خاطر یورش به ویتنام، خلیج فارس، افغانستان و عراق نقد میکرد و همواره میگفت، «باید از رفتن به هر جنگی بپرهیزیم و هیچ کدام از دستآویزهای سیاستمداران و رسانهها را نپذیریم. هیچ دلیلی برای رفتن به جنگ دلیل درستی نیست و هر جنگی یعنی جنگ علیه مردم بیگناه و جنگ علیه کودکان.»
او نخستین کسی بود که با صدای بلند و در گردهمآییها جنگ ویتنام را نقد کرد و همچنین نخستین اثر را در این باره منتشر کرد. البته از میان آثاری که هاوارد زین نوشت، «تاریخ مردم آمریکا» شاهکار او بود. زین در این اثر کاری نو انجام داد و تاریخ را نه از زبان سیاستمداران و تاریخنویسان که از زبان تودههای مردم بازنویسی کرد و از زمان ورود کریستف کلمب به این سرزمین تا امروز را با وسواسی کممانند شرح داد. او در این اثر دربارهی علت «انتخاب مردم و نگارش وقایع از زبان آنها» اینگونه مینویسد: من ترجیح میدهم که داستان کشف آمریکا را از دیدگاه آراواکهای باهاما (بومیان باهاما) تعریف کنم، قانون اساسی را از دید بردگان، داستان اندرو جکسون را از نگاه چروکیها، جنگهای داخلی را از دید ایرلندیهای مقیم نیویورک، جنگ مکزیک را از نگاه سربازان فراری از ارتش اسکات، پیدایش نظام صنعتی را از زبان زنان جوان در کارخانههای پارچهبافی لُوِل، جنگ اسپانیا-آمریکا را از نگاه کوباییها، فتح فیلیپین را از زاویهی دید سربازان سیاهپوست در جزیره لوزون، دورهی طلایی رشد صنعت و ساخت راه آهن بر زمینهای حاصلخیز را از نظر کشاورزان جنوب، جنگ جهانی اول را از نگاه سوسیالیستها، جنگ جهانی دوم را از نگاه صلحطلبان، زمان روزولت (عصر نیو دیل) را از دید سیاهان هارلم، امپراتوری آمریکای پس از جنگ را از نظر کارگران مزارع آمریکای لاتین بررسی کنم.»
و دربارهی چگونگی کارش میگوید: «در این اثر کوشیدهام که حتا بیرحمیهایی را که قربانیان از پی گیر افتادن در واگن این سیستم بر یکدیگر روا داشتهاند نیز از قلم نیاندازم. قصد بزرگنمایی هم ندارم. به خاطر دارم که در جایی خواندهام: لابه و زاری بدبخت همیشه منصفانه و موجه نیست، اما اگر به لابه و زاری او گوش ندهی، هرگز نخواهی فهمید که چه چیزی منصفانه است. ناگفته نماند که با آوردن همهی نکتهها و لایههای پیچیدهی تاریخ، هنوز در این کتاب نسبت به عملکرد دولتمردان و هدفهایشان نرم برخورد شده اس....»
هدف هاوارد زین از این شیوهی تاریخنگاری این نیست که برای جنبشهای مردمی پیروزی بیافریند. او میگوید، «این عقیده که تاریخنگار باید بهآسانی از روی شکستهای گذشته بگذرد، باعث میشود که تاریخنگاران در این سیکل معیوبِ شکست همدست عوامل شکست باشند... گمان میکنم و یا شاید فقط امیدوارم که آیندهی ما بر پایهی لحظههای زودگذر مهربانی و انسانیتِ گذشته بنا گذاشته شود نه بر پایهی جنگ و جنگاوری.
آیا همهی این خونریزیها و نیرنگها، از زمان کریستف کلمب تا هرناندو کورتس، تا پیزارو و پیوریتنها برای رشد نژاد بشر و رساندن او از توحش به تمدن ضروری بود؟ آیا موریسونِ تاریخنگار حق داشت که قصهی نسلکشی را در لابلای داستان «مهمتر رشد انسان» پنهان کند؟ شاید در ظاهر بتوان عباراتی یافت و مردم را راضی کرد، همانطور که استالین به بهانهی پیشرفت صنعت در اتحاد شوروی دهقانها را کشت، یا چرچیل شهرهای درسدن و هامبورگ را بمباران کرد و ترومن هیروشیما را، و هرکدام برای این کار خود دستآویزهایی یافتند و برای چندی کسانی را راضی کردند، اما وقتی که سود و ضرر در دو کفه برابر هم قرار نمیگیرند چگونه میتوان این بهانهها را پذیرفت و عادلانه خواند، وقتیکه ضررها هرگز مطرح نمیشوند یا به آنها گذرا اشاره میشود؟
شاید این دستآویزهای ظاهری که مثلا بگویند: «بله، جای تاسف دارد، اما باید انجام میشد،» برای طبقات بالا و متوسط کشورهای فاتح و «توسعه یافته» پذیرفتنی باشد، اما آیا برای مردم فقیر آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین پذیرفتنیست؟ یا برای زندانیان اردوگاههای کارگری شوروی، یا برای قربانیان روستاهای یهودینشین یا برای سرخپوستان؟ آیا برای آنهایی که در توسعه و رشد صنعت قربانی شدند تا فقط به چند نفر ثروتمند و صاحب امتیاز جهان سود رسانند، پذیرفتنی است؟ آیا برای معدنداران و کارگران سازندهی راه آهن آمریکا، کارگران کارخانهها، صدها هزار زن و مردی که در محل کار یا زندگیشان در اثر تصادفها و بیماریها جان سپردند، یا برای کسانی که هنگام توسعه و پیشرفت آسیب دیدند، قابل قبول است یا فقط گریزناپذیر؟ و آیا حتا آن چند نفر ثروتمند و مرفه نباید به ارزش برتری خود بیاندیشند و از خشم قربانیان، چه در قالب شورشهای سازماندهی شده، چه بدون سازماندهی آگاه باشند و بهراسند؟
اگر ضرورت این است که برای پیشرفت بشر کسانی باید قربانی شوند، آیا این نیز نباید یک اصل ضروری باشد که آنهایی که قرار است قربانی شوند خود تصمیمگیرنده باشند؟ همهی ما میتوانیم تصمیم بگیریم که مثلا چیزی را که مال خودمان است به دور بیاندازیم، اما آیا این حق را هم داریم که آن را به سمت بچههای مردم پرتاب کنیم یا حتا به سمت بچههای خودمان، آنهم برای پیشرفتی که معلوم نیست به موفقیت میانجامد یا نابودی؟
از آنهمه بیرحمیهایی که بر سرخپوستان آمریکا رفت، چه چیزی نصیب مردم اسپانیا شد؟ فقط برای چندی کوتاه امپراتوری اسپانیا در نیمکرهی غربی درخشید. در این باره هنس کنینگ در اثری به نام «کریستف کلمب و اقدام جسورانهاش» اینگونه مینویسد:
همهی طلاها و نقرههایی که به اسپانیا بردند، ذرهای به دارایی مردم این کشور نیافزود. فقط برای چندی سبب پایداری قدرت پادشاهان شد و توانستند مزدوران بیشتری را برای جنگ اجیر کنند. اما با این همه مزدور همهی آن جنگها به شکست انجامید و باعث تورمی خانمان برانداز شد و ملتی گرسنه بهجای گذاشت. ثروتمند را ثروتمندتر کرد، فقیر را فقیرتر و دهقان را نابود.
از همهی اینها گذشته، آنهایی که به بهانهی رشد جامعهی بشری سرخپوستان را نابود کردند، از کجا میدانستند که این مردم وحشیتر و بیفرهنگتر از خودشان بودهاند؟ یا از کجا میدانستند آنهایی که به سوی سواحل نیلگون اقیانوس دویدند و برای کریستف کلمب و خدمههایش هدیه آوردند، چه کسانی بودند؟ چه میدانستند آنهایی که لابلای درختان جنگلها کورتس و پیزارو (دریانوردان مهاجم) را که از پیرامون محل زندگیشان میگذشتند، تماشا میکردند و یا آنهایی که به سفیدپوستان اشغالگر در ویرجینیا و ماساچوست زل میزدند، چه نوع فرهنگی داشتند و از چه طبقهای بودند؟»
در این اثر هاوارد زین با اسناد تاریخی نشان میدهد که همهی این بومیان از فرهنگی پربار، زبانهای گوناگون،کشاورزی پیشرفته، کانالکشی برای آبیاری، صنایع دستی از قبیل کوزهگری، سبدبافی، مجسمهسازی، بافندگی، جواهرسازی، قلمزنی، سرامیک، هنر خانهسازی، سدسازی و بسیاری صنعتهای دیگر بهرهمند بودند و به شیوهی اشتراکی زندگی میکردند. از حقوق اجتماعی برابر و حقوق برابر زن و مرد برخوردار بودند. بهرغم اروپای «پیشرفته و متمدن» آنها برای انجام کارهای پسندیده و پرهیز از کارهای ناپسند، به پاسبان، به داروغه، به دادگاه، به زندان و به داوری نیاز نداشتند.
هاوارد زین تا آخرین لحظههای زندگیاش برای بهزیستی و برابری انسانها کوشید و همواره با هر جنگی مخالفت کرد و در تاریخ ٢٧ ژانویهی ٢٠۱٠ هنگام شنا در هتلی در سانتامونیکا (کالیفرنیا) درگذشت. او قرار بود عصر همان روز برای جوانان از نژادهای گوناگون دربارهی ارزش اتحاد جهانی، صلح، حقوق بشر و عوامل گرمایش زمین سخنرانی کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)