۱۳۹۱ فروردین ۱۳, یکشنبه

جناح های حاکم سرمایه داری چنان بر سر نشستن بر خوان نعمت و ثروت و بهره


http://paygah.blueitco.net/UploadImages/UC/Galleries/54.jpg
جناح های حاکم سرمایه داری چنان بر سر نشستن بر خوان نعمت و ثروت و بهره مندی از موقعیت مسلط بر اهرم های اقتصادی و سیاسی، گوی سبقت از هم ربوده اند، و سرکوب توده های مردم را دستمایۀ بقای ننگین خود و رسیدن به مطامع سود جویانۀ خود نموده اند، که این همه، به سیاه ترین و ضد انسانی ترین رفتارها در همۀ عرصه های زندگی توده ها، و بویژه بی پناه ترین و آسیب پذیرترین قربانیان خاموشش یعنی کودکان، به شدت دامن زده است

تداوم شکنجه ومرگ خاموش کودکان درایران
نگارش : شیده رخ فروز

«روز جنایت، کودک خردسال بی قرار بود و دائم با صدای بلند گریه و زاری می کرد مادرش که نسبت به این موضوع بی تفاوت بود از من خواست تا او را آرام کنم من هم به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار داده و پس از آنکه ساکت شد احساس کردم جانش را از دست داده به همین دلیل جسد او را دفن کردم.» (21/12/90 آفتاب یزد)
این گونه خبرهای تکان دهنده جای خود را در تیتر اول رسانه های ایران باز کرده است. روزی نیست که با گزارشی تلخ از «کودک آزاری» و روند رشد یابنده آن در جامعه روبرو نشویم. جمهوری اسلامی اگر چه بسیار دیر یعنی از سال 72 به پیمان نامه جهانی حقوق کودک پیوسته است (آن هم زیر فشار فعالان این زمینه و افکار عمومی) اما ظاهراً جز پرده پوشی ابعاد و آمارهای واقعی و نادیده گرفتن جنایت در حق کودکان، راهی نمی شناسد.
 در اینجا نیز مانند سایر پدیده های گریبانگیر توده های مردم، از آمار و ارقام واقعی که متکی بر تحقیقات دقیق و بی شبهه باشد، خبری نیست و اگر هم باشد، در دسترس مردم قرار نمی گیرد. چرا که هیچ گونه نقشی برای تعیین سرنوشت و دخالتگری آگاهانه در تصمیمی گیری و حل معضلات جامعه، به دست اکثریت زحمتکش جامعۀ ایران متصور نیست. از سوی دیگر قبول قوانین، بدون ضمانت اجرائی آن، فاقد هرگونه ارزش عملی است. عدم تلاش در جهت شناخت و خشکاندن ریشه های این پدیدۀ شوم در کشور، عدم برنامه های حمایتی از کودکان و عدم اختصاص بودجه در این زمینه، عدم باز نهادن دست نهادهای داوطلب مردمی و فعالان حقوق کودک و برداشتن موانع قانونی از سر راه فعالیت آنان، مسائلی است که جمهوری اسلامی نه تنها عملا به آنها گردن نمی نهد، بلکه خود به عنوان عامل اصلی وقوع این پدیده، روند آن را باز تولید می کند و اصولا به دلیل ماهیت ضد مردمی و پلید خود، توانایی حل اوضاع وخامت بار کنونی را ندارد.
روزنامۀ روزگار می نویسد: «نه قوۀ مقننه، نه قوۀ قضائیه و نه قوۀ مجریه هیچ کدام برای حل پدیدۀ کودک آزاری در کشور مؤثر عمل نکرده اند و این قوا نتوانسته اند باعث کاهش کودک آزاری در کشور شوند ... لایحه حمایت از حقوق کودکان سه سال است در دولت مانده و به مجلس تحویل داده نشده است. مسئولان برای حل پدیده کودک آزاری در کشور گام مؤثری برنمی دارند. لایحۀ حمایت از  حقوق کودکان که هنوز به مجلس نرسیده است و از طرف دیگر خیلی از قضات اصلا از وجود قانون حمایت از کودکان و نوجوانان که در سال 81 تصویب شده است خبر ندارند.» (1/5/90)
جناح های حاکم سرمایه داری چنان بر سر نشستن بر خوان نعمت و ثروت و بهره مندی از موقعیت مسلط بر اهرم های اقتصادی و سیاسی، گوی سبقت از هم ربوده اند، و سرکوب توده های مردم را دستمایۀ بقای ننگین خود و رسیدن به مطامع سود جویانۀ خود نموده اند، که این همه، به سیاه ترین و ضد انسانی ترین رفتارها در همۀ عرصه های زندگی توده ها، و بویژه بی پناه ترین و آسیب پذیرترین قربانیان خاموشش یعنی کودکان، به شدت دامن زده است:
«در مقابل یک مورد کودک آزاری که فاش می شود، حداقل 20 مورد دیگر پنهان می ماند. به بیان دیگر، شاید بتوان این طور قلمداد کرد که آمار واقعی کودک آزاری در ایران، روزانه خیلی بیشتر از این هاست و این یعنی سالی بیش از صد هزار بار، کودکان ایرانی مورد هجوم والدین شان قرار می گیرند. ... از سوی دیگر، برخی چهره های علمی با ارائه گزارش هایی درصدهای دقیقی را برای کودک آزاری عنوان می کنند که به روشنی، منبع و ماخذ آن معلوم نیست ... طی گزارشی که با مشارکت وزارت بهداشت و یک نهاد بین المللی در سال 88، تهیه شده است، 15 درصد از کودک آزاری ها، جنبه جنسی دارد که از این آمار حدود 30 درصد به آزار جنسی پسران و بیش از 70 درصد به آزار جنسی دختران اختصاص دارد، این در حالی است که 5 سال قبل از انتشار این آمار، 48 درصد کودک آزاری به پسران و 52 درصد آن به دختران اختصاص داشت.» (آفتاب یزد –  16 /11/90)
اما مسئولان حکومتی، تا آنجا که می توانند، با انکار وخامت فزایندۀ وضعیت کودکان، سعی در القای بهبود یافتن این اوضاع و فرار از زیر بار مسئولیت خود دارند:
«خلیل اللهی دادستان عمومی و انقلاب تبریز این نکته را نیز یادآور می شود که موضوع کودک آزاری نسبت به گذشته در تبریز کاهش یافته و در حال حاضر حقوق کودکان با توجه به اقدامات انجام پذیرفته در جامعه، بیشتر رعایت می شود.» (همانجا)
حضرات حاکم با همان روش همیشگی خود، با دروغ های آشکار و حرف های توخالی، معضلات را به سادگی حل یا کتمان می کنند. در حالی که در همین مورد روزنامۀ روزگار نوشته است:
«از ابتدای امسال، کودک آزاری در ایران سیر صعودی پیدا کرده است. کارشناسان معتقدند افزایش خشونت در جامعه باعث افزایش کودک آزاری شده است اما مسئولان چنین ادعایی را رد می کنند. می گویند نه خشونت افزایش پیدا کرده و نه کودک آزاری بلکه رسانه ها با برجسته کردن اخبار خشونت، قصد سیاه نمایی دارند.» (3/5/90)
اما باید دید زمانی هم که مسئولان مجبور به پذیرش رشد چنین پدیده ای گردیده اند، در زمینۀ ریشه یابی «کودک آزاری» و خشونت علیه کودک، به چه دلایلی متوسل می شوند:
«نکته جالب توجه در بررسی آزار جنسی کودکان در این گزارش، کمرنگ شدن مذهب و نقش مهارکنندۀ آن در روابط اجتماعی و خانوادگی است.» (همانجا)
برخلاف این گزارش، بررسی های کارشناسان حکایتی دیگر از مسئله فوق ارائه می دهند: «بحران های اقتصادی و اجتماعی که حاصل اتخاذ سیاست های غلط دولت در سال های اخیر است، یکی از علت های اصلی کودک آزاری در کشور است ... وقتی خانواده در جامعه دچار فشار اجتماعی و اقتصادی می شود به طور قطع آسیب پذیرترین اعضای خانواده یعنی کودکان قربانی می شوند.» (روزگار - 3/5/90) «عوامل و شرایط گوناگونی باعث کودک آزاری می شود و والدین بی دلیل کودک خود را آزار نمی دهند و می توان گفت در پشت هر آزاری عللی نهفته است که باید به آن پرداخته شود. ... شرایط بد اقتصادی، فشارهای موجود در محل کار و زندگی، اخراج و تبعیض در کار، عدم امنیت شغلی و ... از جمله عواملی هستند که موجب کودک آزاری می شوند.» (آفتاب یزد – 8/5/90) «در خانوادۀ کودکان آزار دیده، دست کم یکی از پدیده های طلاق، اعتیاد به مواد مخدر، رفتارهای جنسی نامتعارف، اعتیاد به نوشیدنی های الکلی یا درگیری های شدید خانوادگی به چشم می خورد.» (همان منبع)
بر حقایقی که در پس تمامی این معلول های جامعۀ سرمایه داری عقب ماندۀ اسلامی نهفته است، عمداً سرپوش نهاده می شود، تا به نقش دولت و سیاست هایش در نابسامانی زایی در جامعه و در نتیجه ایجاد بیکاری و فقر ... و نیز این حقیقت که آنچه در خانواده رخ می دهد انعکاسی از شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حاکم، و نبود سرزندگی و نشاط در جامعه است، پرداخته نشود، و از این طریق نیز خود رژیم اسلامی زیر سئوال نرود!
راهکارهای پیشنهادی کارشناسان حکومتی نیز از چرخۀ تکرار فجایع علیه کودکان، گامی فراتر نمی رود: «دکتر رحیم همزبان قراملکی نیز با تآکید بر ضرورت شناسایی نیازهای اساسی کودکان در جهت احصای حقوق کودکان، ... بر این باور است که با کلی گویی نمی توان در موضوع حقوق کودک به جایی رسید و باید حقوق کودکان از منظر اسلام بازبینی شود.» (همانجا) باید دید که از «منظر اسلام» کودکان چگونه محافظت می شوند و چه قوانین حمایتی ای از آنان موجود است: «دبیر کار گروه توسعۀ قضایی شمال غرب کشور با اذعان بر اینکه قانون خاصی برای حمایت از حقوق کودکان و جود ندارد ... از سوی دیگر نکته ای که محققان اجتماعی بر آن تأکید دارند ابهامات قانونی در برخود با کودک آزاران، خصوصاً والدینی است که در رابطه با فرزندان خود مرتکب خشونت می شوند. براساس قوانین، " اقدامات والدین و اولیاء قانونی و سرپرستان صغار و محجورین که به منظور تأدیب یا حفاظت آن ها انجام می گیرد مشروط به اینکه اقدامات مذکور در حد متعارف، تأدیب و محافظت باشد جرم نیست" همچنین هر چند ماده 1179 قانون مدنی به والدین "حق تنبیه" کودک خود را می دهد ولی تأکید می کند که به استناد این حق نمی توانند فرزند خود را "خارج از حدود تأدیب" تنبیه کنند. به گفته کارشناسان حقوقی، مشخص نبودن محدوده "تأدیب و تنبیه" و نامشخص بودن "حد متعارف" در مواد قانونی مذکور "دست قاضی را در زمان لازم برای صدور حکم بسته" و "دست والدین غیر مسئول و خشن را برای اعمال خشونت" باز گذاشته است.» (همانجا) «در ایران به دلیل اینکه قوانین، اختیارات زیادی برای والدین کودکان در نظر گرفته است، وجود نهادهای حمایتی بی ربط است.» (روزگار – 3/5/90) «تعداد قابل ملاحظه ای از پرونده های آزار جنسی کودکان، بدون محکومیت عامل جرم مختومه می شود. بسیاری از مجرمان حتی به دادگاه نیز فراخوانده نمی شوند. مسائلی همچون رعایت مسائل عرفی مانند شرم، مداخله نکردن در امور خانواده ها و همسایه ها و دشواری تهیه اسناد و اثبات کودک آزاری، از مهم ترین عوامل فرار این مجرمان جنسی از چنگال قانون است. راه حلی که برای اصلاح این وضعیت در لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان پیش بینی شده است، مجازات قانونی برای عوامل سکوت در برابر این پدیده است. این در حالی است که دادستان عمومی و انقلاب تبریز معتقد است، نباید مسائل مربوط به کودکان را قضایی و پلیسی کرد، چرا که بخش اعظمی از مسائل مرتبط با حقوق کودکان، اجتماعی بوده و باید تلاش شود تا با فرهنگ سازی در جامعه به سمت رعایت صحیح حقوق کودکان گام برداشته شود.» (همانجا)
قوانین قرون وسطائی جمهوری اسلامی که با توسل به دین و حفظ حریم خانواده (!؟) و محوریت پدر (مرد)، حق اعمال خشونت علیه کودکان را برسمیت شناخته و حکم سرپرستی وی را بر کودکان قانونی خدشه ناپذیر می سازد، خود ظالمانه ترین روابط را در خانواده نهادینه می سازد: «درایران مسئولیت اصلی نگهداری فرزندان با پدر خانواده است در حالی که در بیشتر کشورهای جهان چنین تلقی وجود ندارد. ما باید بپذیریم که خانواده هم ممکن است دچار آسیب شود به گونه ای که دیگر صلاحیت نگهداری از فرزند خود را نداشته باشد.» (روزگار – 3/5/90) «مثلا در مورد محمد پویا که اوایل سال جاری به خاطر مصرف مواد مخدر کراک به بیماستان آورده شده بود، اگر با یک تعهد قضایی ساده به خانواده اش تحویل داده نمی شد، شاید امروز شاهد مرگ او نبودیم.» (روزگار 1/5/90)
رد حق سرپرستی مادر بنا به قوانین متکی بر شرع و در مواردی سپردن حق حضانت به وی تا سن 7 سالگی کودک (که آن هم بسته به دختر یا پسربودن کودک مشروط می باشد)، در نبود حمایت قانون و مراکز نگهداری کودکان، حتی حمایت مادر را نیز از کودک بی پناه سلب می نماید و در صورتی که هم پدر و هم مادر صلاحیت نگهداری از کودک آزار دیده را نداشته باشند (در صورتی که بتوان آن را اثبات نمود، به توسط کدام نهاد حمایتی کودک؟) وضع بدتر گردیده و با هزار بهانه و رفع مسئولیت نگهداری از کودک (که مستلزم اختصاص بودجه از سوی دولت و ایجاد سازمان های مربوطه می باشد)، کودک باز به خانواده برگردانده می شود و این چرخۀ خونبار و روانپریش اجتماعی دوباره بکار می افتد. این در همان حالی است که سالانه میلیاردها دلار صرف امور مذهبی و پر کردن کیسۀ گشاد روحانیان می گردد.
اگر نمی خواهیم دوباره شاهد شکنجۀ سمیه ها، جان دادن باربدها، پارساها، محمد پویاها، محمدها و هزاران هزار کودک دیگر بر تخت بیمارستان ها باشیم، باید دست به کار شد. 
نمی توان و نباید نسبت به افزایش رو به رشد «کودک آزاری» در تمام ابعاد آشکار و پنهان جسمی، جنسی و روانی آن بی اعتنا ماند. عواقب اِعمال سیاست های خانمان برانداز جمهوری اسلامی که تا اعماق جامعه و خانه و خانواده نفوذ کرده، کودکان بی پناه جامعۀ ما را آماج حملات ستمگرانۀ خود قرار داده است. این رفتارهای رژیم اسلامی کودکانی روان پریش تولید می کند که والدین فردای جامعه اند. باید پیامدهای خشونت علیه کودکان و «کودک آزاری» را در جامعه آشکار ساخت و افشا نمود. علل به وجود آورنده آن و نقش حاکمیت در این مورد را نیز به همگان نشان داد. علیه قوانین ارتجاعی حاکم، به ویژه در مورد کودکان، بپاخواست و برای تغییر آنها جنبش اجتماعی متحدی را سازمان داد. کارگران و توده های زحمتکش باید خط بطلان بر این کارنامه سیاه 33 ساله بکشند و بساطی را که همه روزه بر بستر آن شاهد زجر و شکنجه و برباد رفتن حیات محرومان هستیم، درهم بکوبند. کودکان ما و نسل های آینده باید زندگی شایستۀ انسان امروز و فردا را با رفاه و آسایش بیشتری تجربه کنند. این تجربۀ ارزشمند به دست نخواهد آمد مگر با به زیر کشیدن حاکمان سرمایه دار و زمیندار کنونی و برقراری حاکمیت جمهوری دمکراتیک شورائی کارگران و زحمتکشان ایران. این ما هستیم که باید این فردا را از هم اکنون تدارک ببینیم!
***
منبع:خیزش شمار8
کارشناسان معتقدند افزایش خشونت در جامعه باعث افزایش کودک آزاری شده است اما مسئولان چنین ادعایی را رد می کنند. می گویند نه خشونت افزایش پیدا کرده و نه کودک آزاری بلکه رسانه ها با برجسته کردن اخبار خشونت، قصد سیاه نمایی دارند.

مدارس ایران و کودک آزاری‎ - YouTube

تنبیه بدنی در مدارس ایران

تکثیراز جهانگیر محبی
ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی
هنری،سازمانها،احزاب،نشریات،رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای
زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران
وبلاگ نویسان-نویسندگان،تشکلهای کارگری
و سایت ها در داخل و خارج از کشور
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
انترناسیونال است؛نجات انسانها
صلح اعترافِ آشکاربه حقیقت است
تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است

از سیاست گریزی نیست

http://www.asar.name/1986/03/v-behaviorurldefaultvml-o.html




گفت‌وگو با محسن یلفانی
محسن عظیمی
جدیدترین نمایش‌نامه‌ی شما «سرای بیم و امید» است که بخش‌هایی از آن در تارنمای «انجمن تئاتر ایران»1 منتشر شده است، این نمایش که قرار بود توسط ابراهیم مکی کارگردانی شود اجرای‌یش به کجا رسید؟
متن نهائی یا نسبتاً نهائی «سرای بیم و امید» قرار است به زودی در سایت «ناکجا»2 که به تازگی شروع به کار کرده، منتشر شود. در مورد علت لغو اجرای آن که در واقع دو بار هم اتفّاق افتاد، اجازه بدهید وارد جرئیات نشوم و به این اعتراف اکتفا کنم که علت اصلی کم تجربگی و ندانم­کاری­های خود من بوده است. با این حال از آنجا که خود من و دوستان بسیاری مایلیم که این نمایش‌نامه اجرا شود، امیدوارم که با یک سازماندهی جدید کار را از سر بگیریم.
ایده‌ی نگارش سرای بیم و امید از کجا به ذهن‌تان خطور کرد و در چه شرایطی این نمایش‌نامه را نوشتید؟
انتخابات ریاست جمهوری 1388 و رویدادهای پس از آن بود که مرا به فکر نوشتن این نمایش‌نامه انداخت. از یک نظر شاید این تنها نمایش‌نامۀ واقعاً سیاسی­ است که تا به حال نوشته­ام و مضمون آن ماهیت تراژیک مبارزۀ سیاسی و اجتماعی به‌ویژه در بٌعد آزادی­خواهانۀ آن در میهن ماست که گوئی دچار نوعی تسلسل باطل و بی­سرانجامی است. حتّی در جریان انتخابات و در جریان رویدادهای پس از آن که به نظر می­رسید بیش از هر وقت دیگر شرایط و زمینه برای تحقّق نسبی خواست مردم آماده است، باز هم چیزی شبیه به نوعی پیشگوئی شوم و یا حتمیتی سیاه بر فضا سنگینی می­کرد که به زودی به واقعیت تبدیل شد. از طرف دیگر این نمایش‌نامه تلاشی است برای فهم این نکته که در مملکت ما سهم و نقش و تاًثیر مبارزۀ صرفاً آزادی‌خواهانه – در تمایز با دیگر اشکال مبارزه – چقدر و چگونه بوده، چه جائی داشته و تا چه حد مورد استقبال و پشتیبانی مردم بوده است. به نظر من این نکته‌ای است که کمتر به آن توجه شده است.
می‌خواهم اگر موافق باشید از «سرای بیم و امید» که جدیدترین نمایش‌نامه‌ی شماست به اولین نمایش‌نامه‌ای که نوشتید برگردیم؛ نخستین نمایش‌نامه‌ای که نوشتید چه نام داشت و آغاز نوشتن‌تان از کجا بود؟
کلاس اول یا دوم دبیرستان بودم که برای اولین بار نمایش‌نامه­ای نوشتم. اسمش را هم گذاشتم «احمق­ها». ظاهراً به این امید که حماقت نهفته در نمایش‌نامه را بپوشانم. متاًسفانه این شیوه تا مدت­ها ادامه پیدا کرد. الآن که به عنوان­ برخی از نمایش‌نامه­هایم نظیر «آدم­های کوچک»، «مرد متوسط»، «در کنار زندگی» (عنوان اولیۀ «آموزگاران»)، «دوندۀ تنها» فکر می­کنم، می­بینم که این شگرد یا «کلک» به واقع مدت­ها ادامه پیدا کرد.
منظورتان از این شگرد یا «کلک» در واقع همان اسم‌هایی‌ست که برای نمایش‌نامه‌ها انتخاب کردید؟ منظورتان از حماقت نهفته در نمایش‌نامه چیست؟
توضیح دربارۀ شگرد یا «کلک» لطفِ – احتمالی – مطلب را ازبین می­برد. ولی مهم نیست. منظورم این است که دقت در این عنوان­ها، با توجه به احتیاط و تواضعی که تداعی می­کنند، به آسانی می­تواند به فقدان یا حداقّل ضعف اعتماد به نفس نویسنده نسبت به چیزی که دارد می­نویسد، تعبیر شود. که به هیچ وجه تعبیر نادرستی نیست. منتها برای این که خواننده را زیاد هم از خودم ناامید نکنم این را هم می­افزایم که احتیاط و تواضع و پرهیز از اعتماد به نفسِ زیاده از حد – که به سرعت به رضایت از خود و حتّی نخوت تبدیل می­شود - به جای خود نه تنها نشانۀ ضعف نیست، که به طور کلّی از شرایط اصلیِ تاًمین صمیمیت و اصالت در خلاقیت و در نتیجه جلب علاقه و اعتماد خواننده است.

بسیاری آموزگاران را برجسته‌ترین نمایش‌نامه‌ی شما می‌دانند که در آن زمان اجرایش به کارگردانی سعید سلطان‌پور متوقف می‌شود و شما هم به‌خاطرش دستگیر می‌شوید؛ نظر خودتان چیست و این‌که آموزگاران را چگونه شد که نوشتید و جریان دستگیری و زندان چه بود؟
در مورد «آموزگاران» بیش از آن که استحقاق داشته باشد، حرف زده شده. خود من هم دربارۀ آن مطلبی نوشته ام که در سایت «انجمن تئاتر ایران» که بوسیلۀ دوست عزیزم ناصر رحمانی نژاد اداره می­شود، درج شده. اگر مراجعه به این سایت میسر نباشد، حتماً این مقاله را برایتان می­فرستم.3

پس از آزادی از زندان چه نمایش‌نامه‌ای را نوشتید و فعالیت‌تان به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟
آزادی من از زندان مصادف بود با روزهای پرتلاطم انقلاب. بنابراین حوصله و حواس چندانی برای نمایش‌نامه نوشتن باقی نمی­ماند. گو این‌که این توضیح بهانه­ای بیش نیست. توضیح واقعی هم فرصت و جراًتی می­طلبد که فعلاً موجود نیست. گذشته از این حرف­ها، بعد از آزادی، نمایش‌نامۀ «درساحل» را که در زندان نوشته بودم منتشر کردم و بعد «ملاقات» را نوشتم که در کتاب جمعه چاپ شد. در سال­های اوّل اقامتم در فرانسه دو نمایش‌نامه با استفاده از دو شخصیت حاجی فیروز و عمو نوروز نوشتم که به کارگردانی ناصر رحمانی نژاد اجرا شدند. سال­ها بعد، با خاطره­ای که از این دو اجرا به جای مانده بود، «انتظار سحر» را نوشتم. مدت­ها هم در انتشار نشریۀ «چشم­انداز» در پاریس همکاری داشتم. جز اینها چند نمایش‌نامۀ دیگر هم نوشته و منتشر کرده­­ام؛ دو نمایش‌نامۀ «انتظار سحر» و «در یک خانوادۀ ایرانی» در ایران منتشر شده‌اند. بیش از ده دوازده سال است که «مهمان چند روزه» به صورت مجانی روی چند سایت اینترنتی موجود است، اخیراً نیز آقای تینوش نظم‌جو سایتی برای انتشار کتاب‌های فارسی باز کرده که اضافه بر «انتظار سحر» و «در یک خانوادۀ ایرانی»، «مهمان چند روزه»، مجموعۀ «قوی‌تر از شب» و بازنویسی «مرد متوسط» و «تله» را در دسترس گذاشته/ قیمت صورت چاپی آنها اندکی بالاست ولی به صورت فایل اینترنتی تقریباً قابل تحمل است. به زودی بازنویسی «آموزگاران» و دو نمایش‌نامه جدید، یکی همان «سرای بیم و امید» که هنوز همچنان امیدوارم اجرایش کنم و یکی هم بازنویسی یا ترجمۀ نمایش‌نامه‌ای که چند سال پیش به فرانسه نوشته بودم با عنوان احتمالی «مسافر شب» در همین سایت منتشر خواهد شد. تنها باید اعتراف کنم که کارنامۀ خودم را در این سال­ها سخت ناچیز و فقیر می­دانم و می­دانم که دلایل و بهانه­هائی مثل گرفتاری تبعید و نان و... این فقر و کسادی را توضیح نمی­دهند.

شما در آثارتان نمایش‌نامه‌ها و کتاب‌هایی هم ترجمه کرده‌اید؟ آیا هم‌چنان به کار ترجمه هم ادامه می‌دهید و این‌که از میان نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ جهان چه کسانی بیشتر شما را تحت‌تاثیر خود قرار داده‌اند؟
آخرین نمایشنامه­ای که ترجمه کردم «چکاوک» نوشتۀ ژان آنوی بود که به علت ترک ایران منتشر نشد. بعد از آن هم به‌جز چند مقاله برای «چشم‌انداز» چیزی ترجمه نکردم. در مورد تاًثیر گرفتن از دیگران گمان نمی­کنم که در کار نوشتن تحت تاًثیر نمایشنامه­نویس خاصّی قرار گرفته باشم. امّا به عنوان خواننده، بسیاری از بزرگان تئاتر مرا سخت مجذوب کرده­اند. به خاطر دارم که هنگامی که برای اولین بار، در هژده سالگی، «دشمن مردم» ایبسن را خواندم تقریباً باور نمی‌کردم که بتوان اثری چنین خوش­ساخت و در عین حال نیرومند خلق کرد. جز این، نمایش‌نامه­های فراوانی را با علاقۀ هر چه بیشتر خوانده­ام و طبعاً سعی کرده­ام تا آنجا که می­توانم از آنها یاد بگیرم. همچنان‌که نمایش‌نامه­های فراوان­تری را از سر کنجکاوی و گاه با بیزاری هر چه بیشتر خوانده­ام.

در زمان انقلاب 57 آیا شما فعالیت‌هایی
سیاسی داشتید و این‌که دوست داشتید مسیر انقلاب چگونه باشد؟
فعالیت من در زمان انقلاب به همکاری با کانون نویسندگان ایران محدود می­شد. فعالیت کانون هم علی­الاصول صنفی است. منتها چون خواست کانون نویسندگان آزادی بی هیچ حصر و استثنا، به‌خصوص در زمینۀ ابراز عقیده و انتشار کتاب است، خواه ناخواه به عرصۀ سیاست نیز کشیده می­شود. جز این، حالا دیگر همه قبول می­کنند که مسیر انقلاب­ها مطابق با آنچه ما دوست داریم تعیین نمی­شود. مسیر انقلاب را معمولاً نیروئی که اشتهای بیشتری دارد تعیین می­کند. گذشته از این کلیات ­کلیشه­ای، من نظرم را در این مورد بارها گفته­ام و خلاصه­اش این است که مملکت ما نه به انقلاب، که به یک تحوّل دموکراتیک نیاز داشت. نیروهائی هم که در آغاز - یعنی از اواخر سال پنجاه و پنج – جنبشی به همین منظور به راه انداختند، چیزی بیش از این نمی­خواستند. امّا این جنبش آزادی­خواهانه، تقریباً بلافاصله، از اختیار مبتکران و رهبران آن خارج شد و به دست نیروهای انقلابی افتاد. علت اصلی هم به نظر من، صرف‌نظر از این که رژِیم شاه هیچ‌گونه آمادگی و ظرفیتی برای قبول تحوّل دموکراتیک نداشت، این بود که در آن زمان مفهوم انقلاب در فرهنگ و وجدان سیاسی جامعۀ ما – و به طور کلّی در فرهنگ و دانش سیاسی عمومی آن روزگار – از حرمت و جاذبه­ای تقدّس‌آمیز و مقاومت­ناپذیر برخوردار بود و نیروهای اصلاح­طلب و آزادی­خواه به سرعت تحت تاًثیر آن قرار می­گرفتند. امّا کاملاً آشکار بود و پس از «پیروزی» هم آشکارتر شد که هیچ یک از نیروهای انقلابی، چه آنها که شکست خوردند و از میان رفتند و چه آنها که اختیار مملکت را به دست گرفتند، پروژه­های مترقی­تری از رژیم قبلی برای ادارۀ مملکت نداشتند. ظاهراً نزدیک به بیست سال وقت لازم بود، یعنی تا رویداد دوّم خرداد، تا فرهنگ سیاسی، یا به قولی، خرد جمعی ما، به خود آید و کار تحوّل دموکراتیک را از سر گیرد. که طبعاً با موانعی روبرو شد که در طول این بیست سال بر سر راهش ایجاد شده است.
پس از انقلاب بسیاری از نمایش‌نامه‌نویسان هم‌چون شما و بسیاری دیگر از ایران رفتند و یا این‌که منزوی شدند و یا به حرفه‌های دیگری پناه بردند، برخی هم به کارشان ادامه دادند؛ اما در این میان تعدادی نمایش‌نامه‌نویس جوان آغاز به کار کردند، تا چه با آثار نمایش‌نامه‌نویسان پس از انقلاب آشنایی دارید و نظرتان درباره‌ی نمایش‌نامه‌های آن‌ها چیست؟
آشنائی من با آثار نمایش‌نامه­نویسان جوان پس از انقلاب آنقدر نیست که بتوانم نظر مطمئن یا روشنی دربارۀ آنها داشته باشم. شمار نمایش‌نامه­نویسان پس از انقلاب چنان بالا و کارهایشان از چنان غنا و گوناگونی­ای برخوردار است که هر گونه اظهار نظر کلّی در مورد آنها را دور از احتیاط و نسنجیده خواهد کرد. با این همه شاید بتوان بر یک نکته انگشت گذاشت. نمایشنامه­نویسی بعد از انقلاب، با آنکه از درجۀ بالائی از تجربه و آگاهی حرفه­ای برخوردار است، کمتر به آن ویژگی تئاتر، یعنی احساس ضرورت و فوریت، که بدان حالتی زنده و فعّال می­دهد و وجه تمایز آن با هنرهای دیگر است، می­پردازد. به زبان دیگر، شاید به دلایلی که نیازی هم به توضیح و تفصیل ندارد، تئاتر کنونی تا حد زیادی حالت نوعی هنر یا محصول «گلخانه­ای» به خود گرفته و گوئی توانائی روبه‌رو شدن با باد و باران و سرما و گرمای فضای آزاد را ندارد.


توصیه شما به جوانانی که در این شرایط فعلی ایران در داخل کشور در خصوص نمایش‌نامه‌نویسی فعالیت دارند چیست؟
من به راستی برای جوانانی که، چنان‌که گفتم، از تجربه و آگاهی حرفه­ای فراوانی برخوردارند، توصیه­ای ندارم. آنها خود بنا به طبیعت کاری که در پیش گرفته­اند مقتضیات و نیازهای آن را نیز درخواهند یافت. برای مثال، تا آنجا که از دور، به حدس و گمان، یا با تعبیر برخی اشارات، می­توان دریافت، در سال­های پس از انقلاب، هنگامی که به قول امید طبل­های توفان از صدا افتاده بودند و فرصتی برای پرداختن به ­زخم­های عمیق بر جای مانده از انقلاب فراهم شده بود، نوعی بدبینی و حتّی بیزاری نسبت به هر چه رنگ و بو یا معنای سیاسی در هنر داشت، به وجود آمده بود و تقریباً همه نهایت کوشش را داشتند که خود را از «اتهام» سیاسی بودن تبرئه کنند. رویدادهای بعدی نشان داد که از سیاست، با همۀ گرفتاری­ها و دردسرهایش گریزی نیست. مسئله تنها یافتن و انتخاب راه مؤثر و باورکردنی برای پرداختن به آن است و گمان می­کنم که نمایشنامه­نویسان جوان ما خود به خوبی این درس را فرا گرفته­اند.
-------------------------------------------------