۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

غبارزدایی از آینه ها / بازجویی از سعید محسن
 از اسناد ساواک صورت جلسه چند بازجویی (از جمله در مورد خسرو روزبه، محمد حنیف نژاد، سعید محسن، بیژن جزنی، دکتر علی شریعتی و...) منتشر شده که همه حاوی نکات ارزشمندی است و نشان می‌دهد انسانهای پاک و شریف برای رسیدن به آزادی چه رنجها کشیده و چه خون دلها خورده اند.
اینگونه اسناد اگرچه توسط نهادهای حکومتی و «موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی» که به اسناد طبقه بندی شده رژیم پهلوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، مرکز اسناد وزارت امور خارجه، مراکز اسنادی خارج از کشور... و کتابخانه تخصصی تاریخ، دسترسی دارند، منتشر شده، ولی از ارزش آن کاسته نمی‌شود. نباید با نگاهی یکسویه به بازجویی ها نتیجه نادرست گرفت و یا از اساس منکر صحت اسناد شد چون بازجوها این یا آن نتیجه‌گیری را کرده اند.
...
گاه زندانی سیاسی صلاح می‌بیند با توجه به اطلاعات سوخته و اشراف بازجو به پرونده، این یا آن مطلب را (که ظاهراً نباید اشاره کند) بنویسد و به اصطلاح مانور بدهد تا پی را کور کرده، مانع دستگیری های بیشتر بشود. همچنین این دیدگاه را جا بیاندازد که به خاطر بگبر و ببندها و سانسور و سرکوب حکومت، عملاً راهی جز توسل به مبارزه مسلحانه باقی نمی‌ماند.
در سخنان سعید محسن عشق به عدالت و شور آزادیخواهی هویداست.
همنشین بهار

 بازجویی از سعید محسن
 
انگیزه و هدف از فعالیت
سال ۱۳۲۵ برای من با آنکه ۷ سال بیشتر نداشتم سال تلخی بود. زیرا پدرم در قضیه دموکرات ها مجبور به فرار گردیده بود. من در همان موقع مزه تلخ فقر را به طور نسبی و ترس از زورگوها را چشیده بودم. از اولین روزهایی که به مدرسه می‌رفتم از معلمی که بچه ها را بیخود چوب می‌زد متنفر بودم و اگر نمره بیخودی داده می‌شد اعتراض می‌کردم. جریانات سال ۳۲ و به خصوص کشته شدن یکی ازاقوام ما به نام فرزین که قاضی دادگستری و فردی پاکدامن بود به دست ذوالفقاری ها نخستین موج مخالفت با زورگو را در من برانگیخت٬ همیشه دلم می‌خواست بتوانم انتقام او را بگیرم. حتی پدرم را که خیلی بـا ذوالفقاری ها معاشرت داشت در پیش خود در همان عوالم کودکی محکوم می‌کردم.
...
در دوران جوانـی جریان مهمی که قابل ذکر باشد اتفاق نیفتاد. ولی همواره آرزوی خوشی برای افراد پایین را می‌کردم.
هر وقت رختشوی خانه با لباس های شسته و دست های از سرما سرخ شده به خانه می‌آمد یک نوع ترحـم نسبت به او به من دست می‌داد و دست های خود را در همان حالت کرخ شده مشـاهده مـی‌نمودم. در سال های اول و دوم دانشکده اتفاق جالبی برای من اتفاق نیفتاد. جز اینکه یک بار برای تقاضای مساعده پیش مهندس ریاضی رفتم به او گفتم چون نمی‌خواهم سربار پدرم باشم شما دسـتور بـدهید بـه مـن دانشکده وام بدهد و من بعدا آن را پس می‌دهم. یا اجازه دهید من در ضمن درس دانشکده معلمی نمایم.
(مهندس) ریاضی با لحن استهزاءآمیزی جواب داد «دانشکده فنی که گداخانه نیست»
ماورای احساس حقارتی که در ازاء این حرف ریاضی به من دست داد احساس کردم چگونه فردی از طبقه مرفه به فرد دیگر توهین می‌نماید. خیلی زود من این توهین ریاضی را از جنبه فردی به دوستان دیگر تعمیم دادم زیرا در آن موقع اغلب دوستان من از طبقه متوسط و پایین بودند. خیلی آرزو می‌کردم که روزی ریاضی گدا می‌بود و من همین حرف را به او می‌زدم. به همین علت با تمام تعریف هایی که از ریاضی و باسوادبودن او می‌کردند قیافه او همیشه برای من غیرقابل تحمل بود. در کلاس او همیشه پیش شاگـردهایی می‌نشستم کـه لباسشان نو نبود. درس او را با بی میلی مطالعه می‌کردم.
 
طبقات پایین جامعه در زیر فشارند
اصولاً از همان موقع دو طبقه ثروتمند و بی پول در ذهن من مجسم شده بود و من خود را وابسته به طبقه بی پول می‌دیدم و کینه طبقه مقابل را به دل می‌گرفتم.
در سال های ۳۹ الی ۴۱ به جبهه [ ملی] ونهضت[ آزادی] وارد شدم ولی نه فعالیت جبهه و نه نهضت هیچ یک مطابق با احساس اصلی من نبود٬ هر چند شور و هیجان کارها به طور کامل مشغولم کرده بود. شاید اگر جریان ۱۵ خرداد نبود من نیز مثل دیگران همه چیز را فراموش می‌کردم.
برخورد ۱۵ خرداد و اینکه طبقات پایین درآن جریان به سادگی کشته شوند در حالی که در جریان دانشگاه حداکثر به چند ماه زندانی شدن قناعت می‌شد٬ روحیه مقاومت را در من زنده می‌کرد. این سؤال بارها در ذهن من تکرار می‌شد٬ چی شد که درعرض چند روز مردم جلوی گلوله رفتند.
در طول سه سال مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرده بود. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه در زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله مرگ وزندگیشان بسیار زیاد است.
 
زندگی مردم لار و بندرعباس برای من حالتی شبیه به خواب داشت
مهرماه سال ۴۲ من به دلیل فعالیتی که داشتم برای خدمت نظام به جهرم فرستاده شدم در برخورد اول با افسران پادگان آموزشی جهرم، مرا فردی معرفی کردند تبعید شده٬ در حالیکه من خودم را تبعیدی حساب نمی‌کردم. شاید به همین دلیل بودکه افسران زیاد با من از نزدیک رفیق نشدند. من بالاجبار به طرف مردم برگشتم برخلاف محیط پادگان، خیلی زود با مردم جهرم آشنا شدم.
شرکت من در مجالس عمومی آنها به صمیمیت من با اهالی افزود. در این برخورد بود که من با وضع مردم آشنایی بیشتری یافتم. با کمال تعجب مشاهده نمودم که غذای این مردم چیزی جز نان کاهو با سرکه یا شلغم پخته نیست.
جالب تر اینکه در تمام شهر فقط دو دکان قصابی وجود داشت. دو سال خشکسالی در این شهرستان که مرکز مرکبات است زندگی مردم را تباه کرده بود. من به سادگی پی بردم که اغلب مردم فقط به نان خالی قناعت می‌نمایند و تنها درآمد آنها اضافه بر قاچاق که به طور محدود انجام می‌گرفت درآمدی است که از طریق پادگان آموزشی جهرم برای آنها می‌رسد.
وقتی برای من معلوم شد که جهرم آبادترین شـهر آن حوالی است دیدن نقاط دیگر ضروری نمود٬ من بلافاصله به لار و بندرعباس مسافرت کردم. آثار زلزله در لار کامل مشهود بود. یک سری خانه در حال نوسازی بود ولی مردم از ترس قسطی که باید بپردازند حاضر نبودند در آن قسمت ها منزل بگیرند. همین وضع در بندرعباس نیز مشهود بود.
در لار آب برای خوردن موجود نبود. برای اولین بار بود که من با آب انبارهای آب که آب باران در آن جمع شده بودند آشنا شدم. زندگی مردم لار و بندرعباس واقعا برای من حالتی شبیه به خواب داشت.
 
مردم درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی می‌کردند
در بندرعباس با عابرینی مواجه شدم که هر کدام ساق پایی به اندازه یک توپ پارچه داشتند وقتی سؤال کردم معلوم شد که این کِرم مخصوص آب (پیوک) است و از راه آشامیدن آب وارد بدن می‌شود و سپس از ساق پا بیرون می‌آید.
احساس ترحمی را که نسبت به این افراد در من به وجود آمد هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. قبول اینکه این مردم به چنین حالت ناراحتی زندگی می‌کنند فشاری بود که من قدرت تحمل آن را نمی‌توانستم بکنم. من در سال ۴۱ وقتی برای کارآموزی به خرمشهر رفتیم زندگی مشقت بار مردم را که زیرآفتاب درکنار دریای نفت در چادر شکسته زندگی می‌کردند یا در قسمت شرقی آبادان درکنار بازاری پر از کثافات خانه داشتند دیده بودم٬ حتی منظره بومی های آبادان در کنار ماشین های آخرین سیستم شرکتی ها که به نظر می رسد نماینده حداکثر تبعیض ها بود٬ به اندازه ناراحتی چندش آوری که از مریض های کرم به پا پیچیده حاصل می‌شد روح انسان را عذاب نمی‌داد.
این جریان برای من در زمستان سال ۴۲ اتفاق افتاده بود.من بعدها برای دیدن چنین مناظری حتی تا (بندر)لنگه هم مسافرت کردم ولی اثری که مسافرت اول درمن داشت برایم فراموش ناشدنی است.
...
روز ششم فروردین ماه سال ۴۳ من افسر نگهبان آشپزخانه در پادگان آموزشی جهرم بودم. یکی از سربازان که در دسته سوم گروهان پنجم در اختیار من بود با حالت گریه به من مراجعه کرد و با لحن دهاتی گفت جناب سروان من به خانه ستوان... نمی‌روم. پرسیدم چرا؟ ابتدا جواب نداد وقتی اصرار کردم گفت او نظر خاصی دارد و اینکه مرا می‌خواهد ببرد به همان علت است (هرکدام از افسرها سربازی را به عنوان گماشته برای کار در خانه خودشان می‌بردند)
در جا خشکم زد. سرباز دهاتی برای افسری که زن دارد غیرقابل تصور بود.
اول فکر کردم اشتباه فکرمی کند پرسیدم مگر چنین چیزی سابقه دارد؟ با قیافه ای که می‌توانم به صراحت بگویم به سادگی به من می‌خندید. گفت بسیار، جناب سروان این را در گروهان همه می‌دانند شما چطور نمی‌دانید؟
من تازه فهمیده بودم که درک یک سرباز که در جریان کاری است چقدر با ارزش است.
در برخوردهای بعدی جریان آن سرباز را به صورت پروسه ای یافتیم که حتی دامن دو افسر وظبقه ای را که غیر از من درپادگان بود گرفته است. از حدود  ۱۹ افسر موجود هم ردیف٬ جز با چهار نفر٬ تقریبا قطع رابطه کردم زیرا برای من غیرقابل تصور بود که فردی متأهل این قدر تسلیم نفس باشد کـه از سـرباز دهاتی صرفنظر ننماید.
جریاناتی از زندگی افسران که بعدها برایم معلوم گشت به نفرت من می‌افـزود.
 
سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی می‌کشاند
وقتی در اواخر فروردین ماه، همان سرباز در موقع اعزام به شیراز از من تشکر کرد که او را از رسوایـی نجات داده ام خود را بیشتر مرهون آن سرباز یافتم که به من درس بیشتری آموخته بود. بعد از آن من بیشتر با درجه داران و استوارها گرم می‌گرفتم تا افسران. زیرا در آن گروه، پاکی بیشتر و صفای بیشتری یافته بودم٬ کوچکترین صحبت را فراموش نمی‌کردند. با آنکه برای دادن یک مرخصی به سرباز رسما ۲۰ ریال می‌گرفتند ولی آلودگی دیگری از خود نشان نمی‌دادند.
...
ابتدا فکرکردم افسران به دلیل دورافتادن از محیط ظاهرا مترقی به چنین فسادهایی کشیده شده اند ولی بعدا دریافتم در محیط شخصی شهرستان جهرم نیز بچه مدرسه ها را به این نوع آلودگی کشیده اند. البته ممکن است دراجتماع امروزی چنین دردی کسی را ناراحت ننماید ولی توجه نمایید که این مسئله برای من در سال ۴۳ اتفاق افتاده است یعنی در زمانی که مردم به خاطر دفاع از مذهبشان بدون داشتن دید روشن در ۱۵ خرداد جلو گلوله می‌روند و به اضافه در اجتماع آن روز حتی در کادر روشنفکری آلودگی به حد امروز نبود.
من در بررسی ابتدایی خود خیلی ساده این مسئله را از جنبه اجتماعی به دامن رژیم حاکم چسباندم و نتیجه گرفتم که این سیستم حاکم است که نسل ما را به فساد و تباهی می‌کشاند و این مسئله تا سال های بعد مرا رنج می‌داد و هر وقت فکر می‌کردم که نسلی فاسد تحویل جامعه فردا می‌شود کـه جـز خـور و شـهوت خـود چـیزی نمی‌شناسد بی نهایت افسرده می‌شدم.
تا جریان شورش پاریس فکر نوی در من به وجود آورد و آن اینکه حتی نسل فاسد از نقطه ای به بعد به زندگی بر می‌گردد و به جبران فساد قدیمی٬ بیشتر در سـازندگی می‌کوشد و به طور اتفاقی در جریان مسابقات ایران و اسرائیل این نتیجه گیری برای من کامل تر شد زیرا پلیس با تمام قدرتش ازعهده همان جوانانی که در مسابقه زن روز دامن دختران را پاره می‌کردند و آن روز بر علیه پلیس شعار می‌دادند برنمی آمد. من به طور عینی دیدم که همان زرنگی که جوانان ظاهرا آلوده در دختربازی به دست آورده بودند درمقابله با پلیس او را عاجزمی کرد.
 
در مقابل پـیرمرد [کارگر کارخانه] احساس خجالت می‌کردم
بعد از اتمام سربازی به تهران آمدم. نخست در کارخانه گیوار مشغول کار شدم ولی مجموع کار من پنج ماه بیشتر طول نکشید. در این مدت من دوبار با کارفرما دعوا کردم که دفعه دوم منجر به اخراج من شد. علت دعوای اول این بود که من در دو ماه آخر بیش از ظرفیت تولید قسمت خودم که تراشکاری بود تولید کرده بودم و در قسمت من کارگر پیری بود به نام مهرزاده که زندگی بسیار محقری داشت. قیافه معصوم و عینک زده وی را در حالی که با دست لرزانش با مرغک ماشین تراش کار می‌کرد هـیچ وقت فراموش شدنی نیست.
در قیافه این پیرمرد که عمری به سختی زندگی گذرانده بود من یک اراده مبارزه با مرگ برای تأمین زندگی خانواده اش را می‌دیدم با تمام پیرمردی به اندازه یک جوان کار می‌کرد.
کارگران دیگرمن ـ آلبرت ـ روبن ـ شاهن و شاگردان آنها همه با ارزش بودند. ولی من در مقابل این پـیرمرد احساس خجالت می‌کردم. من روبن را به پرکاری تشویق می‌کردم. حتی وادار کردم شب ها درس بخواند.
ولی این پیرمرد همواره بیشتر از مقدار کاری که من می‌خواستم انجام می‌داد. من بعد از افزایش تولید از کارفرما تقاضای اضافه دستمزد برای همه گروه که حدود آن فقط برای پیرمرد ۲۵ ریال و بقیه در حدود ۱۰ ریال بود[کردم]٬ ولی با تمام تلاش با آنکه قانع شدند برای اینکه کارگر بهتر بتواند کار کند باید او را تأمین کرد ولی از افزایش دستمزد خودداری نمودند و در دفعه دوم نیز من اجازه داده بودم کارگر برای اینکه بهتر بتواند در سرمای زمستان کار کند در اول وقت موقعی که ماشین ها برای گرم شدن بی بار کار می‌کنند در کنار بخاری خود را گرم نمایند.
 
مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم
دلیل کارفرما همیشه این بود که کـارگر بـدعادت می‌شود و نمی‌توان از او کار خواست. من نتوانستم در این موقعیت مقاومت نمایم. واقعیت این است که مؤدبانه از کارخانه با استعفا فرارکردم. حساب نموده بودم که هرکیلو پروفیل برای کارفرما ۱۷ - ۱۹ ریال تمام می‌شد و ۲۶ ریال فروش آن بود و کارخانه به طور متوسط ۸ تن و گاهی تا ۱۲ تن تولید داشت.
سود خالص آن به طور متوسط در حدود ۶۰/۰۰۰ ریال در روز بود. برای کارخانه ای با سرمایه حداکثر ۲/۵ میلیون تومان سودی در سال معادل ۱/۵ میلیون تومان در سال ۴۳ و آن وقت مقاومت در برابر اضافه دستمزد ۱۰ ریال کارگری که واقعا کار می‌کرد٬ نتیجه این شده بود که در یک طرف صاحب کارخانه ثروت می‌افزود و در یک طرف همان کارگر پیر فرسوده تر می‌گشت و هر وقت با نهایت شرمندگی از من ۲۰۰ ریال قرض می‌خواست به واقع نمی‌توانستم تحمل آن را بنمایم.
موارد فوق فقط مشاهدات شخصی بود که بیان می‌شود٬ برای بیان تبعیض ها موارد خیلی بیشتری می‌توان بیان کرد ولی گاهی اتفاق می‌افتاد یک مسئله کوچک برای یک فرد ارزش ویژه پیدا می‌نماید.
برای من با زمینه مذهبی که مساوات ایده آلی را همیشه تشویق کرده بود هرگونه تبعیض را به شکل و نمود اجتماعی می‌دادم آن را جزیی از نتایج سیستم حاکم به حساب می‌آوردم.
 
بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمی‌توان تغییر داد
در سال ۴۴ این فکرکامل درذهن من شکل گرفته بود که بنیاد چنین جامعه ای را جز با تحول اساسی نمی‌توان تغییر داد و در این مرحله من با هیچ فرد به خصوصی احساس دشمنی نمی‌کردم همیشه به مجموع سیستم کینه می‌ورزیدم و هنوز هم بسیار اتفاق افتاده است پاسبانی را که بیهوده به سرکسی می‌کوبد یافحش می‌دهد به سادگی تبرئه می‌کنم. گرچه به «المأمور و معذور» معتقد نیستم ولی ناراحتی از فرد را هـمیشه بـه سـیستم بـر می‌گردانم به طوری که اغلب اوقات وجود سیستم را به صورت یک کابوس احساس می‌کنم.
دراین موقع فقط از مدافعین رژیم که به طور آگاهانه از آن دفاع می‌کنند احساس کینه می‌نمایم.
...
از سال ۴۴ به بعد ما وارد کار سازمانی شدیم. مطالعات اجـتماعی بـه خـصوص آشـنایی بـا سـایر کشورهای توسعه نیافته کمبود غذایی، بهداشت، مسکن، عدم تعدیل ثروت ها، عدم رعایت عدالت اجتماعی و... و نظایر آن به صورت فرمول در ذهن ما فرو رفت. با چنین مـعیارهایی مـا بـه اسـتقبال شناسایی های جدیدتری رفتیم٬ هر مسئله برای ما سوژه جدیدی بود.
تبعیض ها با زبان گـویاتر خـود را نشان می‌داد. از فروشنده بلیط بخت آزمایی٬ که هزار دروغ برای فروش آن می‌گفت و خریدارش که دو تومن از نان شب خود را تحویل سازمان بلیط بخت آزمایی می‌داد و با امیدی واهی دلخـوش بـود٬ تـا دعوای سر محل٬ گدایی مستخدم اداره به صورت محترمانه اش... همه در تثبیت فکر من اثر می‌گذاشت.
 
همه‌شان معتاد بودند و منتظرفروش خون خویش
بعد از این جریان برخوردها اثر قوی تر می‌گذاشت برای نمونه حادثه ای از جریان زمستان سال ۴۴ را که جزو خاطرات فراموش نشدنی است می‌نویسم:
یک روز (فکرمی کنم سه شنبه بود) از وزارت کشور که آن موقع در گلوبندک به جای وزارت اطلاعات (اطلاعات و جهانگردی) فعلی بود در آمدم.
می‌خواستم به تلفنخانه بروم و در مسیر ناصرخسرو در کنار دبیرستان دارالفنون به صف طویلی در حدود ۲۰ نفر برخوردم. در برخورد اول به نظرم رسید که اینها معتادند٬ تا آن روز متوجه تابلو
شیر و خورشید در آن محل نشده بودم. با کمترین دقت متوجه شدم که این محل خرید خون است.
از اینکه حدود ۲۰ نفر جلو درب کوچک شیر و خورشید آن هم ساعت ۱۱/۵ صبح صف کشیده اند٬ این طور به نظر می‌رسید که در این محل به افراد دیگر نیازمند خون تزریق می‌کنند٬ ابتدا کمی تعجب کردم که مگر ممکن است شیر خورشید خون مجانی تزریق نماید ولی به زودی مسئله برایم روشن شد. برای من همه چیز قابل تصور بود جز اینکه ببینم عده ای افراد که به نظر من دربرخورد اول همه شان معتاد بودند و از فرط کم خونی رنگشان زرد می‌نمود، منتظرفروش چند سانتیمتر مکعب خون خویشند تا از این طریق امرار معاشی به دست آورند. مدتی در کنار جوی آب ایستاده بودم و اصولاً فراموش کرده بودم به کجامی روم.
در همان موقع فردی با خوشحالی از درب بیرون آمد و دربان با نهایت خشم فردی را که از ردیف جلو می‌خواست تو برود رد کرد و با عصبانیت گفت تو که خون نداری. نفر بعدی که چیزی بیشتر از اولی نداشت وارد شد. فرد رانده شده دوری زد و با نهایت استیصال در آخر صف نوبت گرفت٬ شاید دفعه دیگر بتواند برای فروش خون برود.
عجیب بود که در قیافه همه موجی از نگرانـی مشـهود بـود گـویا هـمه می‌ترسیدند دربان به آنها نیز راه ندهد. شاید مجموع این برخورد ۷ دقیقه بیشتر طول نکشید ولی وقتی من به خود آمدم چیزی احساس نمی‌کردم فکرمی کردم خواب بود ولی متأسفانه برخورد واقعیت داشت.
چند دقیقه بعد در تلفنخانه نشسته بودم احساس می‌کردم که اگر من در تصادف تمام خونم را از دست بدهم و بخواهند از خون این افراد به من تزریق نمایند اگر جرئت حرکت داشته باشم نمی‌توانم قـبول نمایم یک قطره از آن خون در بدن من جاری شود. گاهی خیال می‌کردم خون آنهاست که دربدن من جاری است.
 
یک نوع نفرت از زندگی خودم به خودم دست می‌داد
دیگر از خیالت آن روز چیزی بخاطر ندارم. فقط هر وقت از روبروی دبیرستان دارالفنون می‌گذشتم احساس می‌کردم همان قیافه ها صف کشیده اند و منتظرند و یک نوع نفرت از زندگی خودم به
خودم دست می‌داد.
آن موقع گاهی برادرانم کاظم و رضا را می‌دیدم.
روزی به کاظم این جریان را نقل کردم (فکرمی کنم یادش باشد) اوگفت ما در پارک شهر درس می‌خوانیم و می‌گویند بسیاری از این افراد معتادند و از این پول یک نوع قرص می‌خرند (این قرص نظیر هروئین ولی خیلی ارزانتر به قیمت دانه ای ۶ ریال در داروخانه ها فروخته می‌شود) و اغلب بعد از دوماه مصرف قرص در کنار خیابان یا پارک شهر می‌میرند مدت ها صبح زود قبل از رفتن به اداره به پارک شهر می‌رفتم تا شاید یکی از محکومین این اعتیاد را ببینم.ولی بعدا فهمیدم که شب ها پارک شهر را خالی می‌کنند.
 
تنها امیدم در این موقع به سازمان بود
داستان فروش خون نیز مدت ها مرا زجر می‌داد و تنها امیدم در این موقع به سازمان بود که بتوانیم روزی چنین وضعی را از بین ببریم و محیطی بسازیم که درآن چنین تبعیضی مشاهده نشود.
به مرور این چنین مشاهدات روزمره برای من تقریبا از حد گذشت. اگر روزی من در زلزله بوئین زهرا از دیدن اجساد کشتگان و زاری مردم و از اینکه حتی کمک آماده شده به آنها نمی‌رسید زجر می‌کشیدم٬ دیگر آن روز مسائل به صورت خون فروشی مطرح نمی‌شد.
درست است خاطره مرد مریض بندری ـ سرباز پادگان آموزشی یا کارگر کارخانه و یا جوان معتاد به هروئین و فروشنده خون هیچ وقت فراموش نمی‌شد ولی شکل اجتماعی می‌گرفت و من هم این مسائل و نظایرآن را فقط به وجود رژیم استوار می‌دیدم و تغییر
سیستم موجود و بنای سیستمی که در آن تبعیض ها و بهره‌کشی نباشد به صـورت آرزو در می‌آمد و بهترین مشوق من برای فعالیت در درون سازمان ما بود.
...
رژیم در مقابل این ناراحتی های اجتماع دست به تغییراتی می‌زند. او تلاش می‌کند حد متعادلی ایجاد نماید که درعین حفظ منافع طبقات بالا حداقلی برای طبقات پایین ایجاد نماید.
من جنبه های مختلف این تلاش را هم که خود به وضوح شاهد آن بوده ام موردبررسی قرار می‌دهم.
عینی ترین مسئله برای من انقلاب اداری است چون خود کارمند وزارتخانه ای بودم که بارها به عنوان نمونه انقلاب اداری شمرده شده است. انقلاب اداری به ظاهر یک نوسازی اداری است به این صورت که با دمیدن جان تازه در قالب ادارات بشود به کارها جنبه مثبت تری داد. چون طبقات متوسط در برخورد با سیستم اداری همواره جزو ناراضیان ادارات بوده اند. ولی سرانجام این انقلاب در محیطی که من بودم به کجا کشیده است.
 
از کارگری که کار مرا انجام می‌داد خجالت می‌کشیدم
وزارت کشور در ساختمان قدیمی با ۳ معاون و حدود ۱۰ مدیر کل شاید جمعا ۱۸۰ نفرکارمند همان کاری را انجام می‌داد که امروز در ساختمان ده طبقه با ۵ معاون و حدود بیش از ۲۰ مدیر کل و ۵۰۰ نفر کارمند انجام می‌دهد.
در سیستم کار جدید فقط ساختمان وزارتخانه با سیستم تهویه مطبوع [...ناخوانا] و چراغهایی که هرعدد حدود ۵۰۰۰ ریال که من به شخصه مسئول نگهداری آن از لحاظ فنی بـوده ام مجهز گردیده  ٬ وگرنه نه کسی می‌توان یافت که مسئولیتی در قبال کاری احساس کند و نه کاری به واقع با قبول مسئولیت انجام می‌گیرد. بدتر از زمان گذشته روزی که مدیرکل در مرخصی است٬ رییس اداره هم پی کار خود می‌رود و هروقت وزیر در اداره نیست یا در مسافرت و مرخصی است و یا معاونین نیستند همان وضع است که ذکر شد.
برای نمونه پرونده هایی که به من ارجاع شده مراجعه فرمایید یک دستور صریح از مقام بالا و جمله «اقدام مقتضی معمول دارید»ـ یا«مذاکره فرمایید» داده نشده است.
زیاد است مواردی که من برای پیشرفت کار با مسئولیت خودم و به دلیل اعتمادی که به کار خودم داشتم پیشنهاد کرده ام و نامه ای را امضا نموده ام ولی کمتر خواهید توانست از مسئول مافوق من دستور صریحی ببینید.
اگر تحقیقی درمحیط کار من نموده باشید خواهید دید بسیار اتفاق افتاده که وسیله ای را که موجود نبود من شخصا پول داده ام تا کارگر خریداری نماید و شاید چندین بار دوستان اداری از این کار با تعجب منعم کرده اند ولی من در محیط کارم ندیدم که مافوق من برای خاطر پیشرفت کار (نه منافع شخصی و مقام خودش) پی کاری دویده باشد. من برای استخدام چهار نفر کارگر خودم مدت بیش از پنج ماه در اداره دویدم. زیرا از کارگری که کار مرا انجام می‌داد خجالت می‌کشیدم.
 
شما از حل این مسئله عاجزید
آن قدر به سازمان امور اسـتخدامی مراجعه کردم که در آخر کار قانون دان شده بودم و به واقع می‌دیدم که سازمان امور استخدامی به وجود آمده بود تا جلو هرج و مرج استخدام ادارات را بگیرد ولی خود چه دردسری می‌شد برای کار.
نتیجه ای که من می‌گرفتم این بود که آنچه که به نام نوسازی اداری یا انقلاب اداری انجام گرفته بود٬ تغییری در بنیاد نیست بلکه نتیجه ای جز افزودن یک سری کارمند نداشته است. این سخن برای من از درون سیستم اداری و با آشنایی به آن با شما صحبت می‌کنم این نتیجه را برای شما خواهد داشت که: لازمه تغییر در هرقسمت از جامعه٬ تغییرعناصر متشکله و فعال آن قسمت است و در سیستم موجود چون هرکس برای خودش تلاش می‌کند این تغییر غیرممکن است و من همیشه فکرمی کنم شما از حل این مسئله عاجزید.
بدین سبب است که هر نوسازی یا انقلاب نتیجه ای غیر از آنچه که مورد انـتظار شماست می‌دهد.
 
رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد
مورد دیگری که می‌توانم مطرح سازم در مورد اصلاحات ارضی است.
البته بـاز سـعی می‌شود از تجارب عینی مثال زده شود. در سال ۴۰ پیشروترین گروه ها از مسئله ای به نام انقلاب ارضی یا تقسیم اراضی با احتیاط آمیخته به ترس صحبت می‌کردند. رژیم برای جلوگیری از انقلاب دهقانی دست به یک سری اصلاحات زد ولی در زمینه اصلی نسق زراعتی را تغییر نداد.
در دهات فقط سایه اربـاب از سـر دهاتی برداشته شد.دهقان که در دو سال اول با نطق آقای ارسنجانی در رؤیایی از تخیلات فرورفته بود وقتی که ماشین اصلاحات ارضی به ده وارد شد مشاهده کرد که کدخدای قبلی به جای خود محفوظ است با همان مقدار زمین مرغوب و گاو و گوسفند و به پیرزن خوش نشین هم چیزی جز همان چادر شکسته قبلی و یک عدد بز و یک دیگ مسی چیزی نرسید.
البته زمین های مرغوب تر به عنوان کشت مکانیزه در اختیار مالک اصلی باقی ماند. (من خود در این مورد نمونه هایی از دهات زنجان دارم از جمله ذوالفقاری ها در ده به شاه نشین حتی برای کار در مزرعه از ده دیگر دهقان را می‌آوردند که کامل کار دهقان جـنبه کارگری داشته باشد)
بیهوده نیست که در بعضی دهات آرزوی مالکین قبلی را می‌نمایند زیرا در مواقع خشکسالی حداقل کمکی می‌کردند که از گرسنگی نجات یابند. البته مطمئنم که آمارگیران شما جزاین گزارش می‌دهند زیرا آنها وقتی به ده وارد می‌شوند در خانه کدخدا پذیرایی می‌شوند. آن وقت با تعریف ها و تمجیدها از وضع ده برمی گردند.
 
اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت
کار اصلاحات ارضی سبب شـده است کـه فـقط در دهـات کـدخدا مالک الرقاب باشد این داستان نیز برای من ارزش عینی دارد زیرا یک دهاتی خود در ماشین برایم تعریف می‌کرد در یکی ازدهات قزوین کدخدا تنها مغازه دار ده است هر پیت نفت را به قیمت بیست لیتر از قرار هر لیتری ۳ ریال می‌فروشد و اضافه پیت نفت را ۲۲ ریال حساب می‌کند٬ به ازای ۲۰ لیتر نفت ۸۲ ریال
می گیرد. توجه نمایید پیت خالی را شرکت نفت ۱۸ ریال حساب می‌نماید ولی کدخدا ۲۲ ریال می‌فروشد.
آن وقت پیت خالی را پس نمی‌گیرد و نفت بدون پیت هم فروخته نمی‌شود. با چنین وضعی تعریف می‌کرد در هر خانه تعدادی پیت خالی موجود است.فقط بعضی از دهاتی ها که پیت ها را به خود شهر برمی گردانند هرعدد ۱۸ ریال تحویل شرکت نفت می‌دهند.
دهاتی (مذکور) می‌گفت چندین بار به ژاندارمری محل شکایت کرده ایم ولی هردفعه کدخدا با تهدید ما و تطمیع ژاندارمری جلو شکایت ما را گرفته است. بدیهی است از نظر این دهاتی هم ژاندارمری پشتیبان زورگو جلوه می‌کرد.
...
بررسی جزیی از زیربنای اقتصادی اصلاحات ارضی هم بی فایده نیست. با تقسیم اراضـی سـیستم تولید در کشت ایران تغییری نکرده است. بالنتیجه مقدار تولید نیز افزایش نیافته و درآمد دهقان هم به همان مقدار قدیمی خود ثابت مانده است. بدیهی است لازمه افزایش تولید تغییر سیستم کشت می‌باشد و این تغییر را در مدت سه یا پنج سال که دوره های اصلاحات ارضی است نمی‌توان ایجادکرد. هنوز نه در دهات٬ تراکتور جای گاو را گرفته است و نه کود شیمیایی جز در مزارع نمونه یا مزارع مکانیزه که متعلق به ارباب هاست٬ وارد شده است.
...
اگر به آمارهای موجود مراجعه شود درآمد سرانه دهاتی تفاوت محسوسی نکرده است. ولی از طرف دیگر هزینه های جدیدی که در اثر بازشدن پای شهر به ده و ورود کالی شهر به ده ایجاد گردیده باعث شده است که دهقان با تعداد درآمد ثابت قبلی هزینه زندگی را بیشتر بنماید.
بالنتیجه دهاتی به سمت قرض و وام های بیشتری از شرکت های تعاونی و سرمایه داران شـهری روی آورده است. اغلب دهقانان حتی در برخورد کوتاهی که درعرض یک ساعت در یک اتوبوس داشته اند از برنج تومنی یک قران یعنی ۱۲۰% شکایت می‌کنند. اغلب محصولات سلف فروشی شده است.
نـتیجه اینکه دهقان درعرض هر سال به مقادیر بیشتری از زندگی خود را ازدست می‌دهد و اغلب با رها کردن خانه و زندگیشان به بیکاران شهری اضافه می‌شوند. این وضـع بـه تـحریک نـاهماهنگی در تـغییرات زیربنای تولیدی و زیربنای فرهنگی اصـلاحات ارضـی است.
اصـلاحات ارضـی در ایـران یک زمـینه ضدانگیزه ای داشت بدون اینکه سرعت رشد تولید را فزونی بخشیده باشد/
 
در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نشده است
در اثر همین نـاهماهنگی است که در مدت کمتر از پنج سال طبق آمار مجله تحقیقات اقتصادی نزدیک به ۶۰% قنات های ایران خشکیده است و با توجه به ارزش قنات در کشاورزی ایران به سادگی می‌توان آینده کشاورزی ایران را حدس زد.
در منطقه خمسه که با صدور گندم در سال های قبل همواره تجار گندم وضع بسـیار خـوبی داشته اند ولی پارسال در زنجان صحبت از ورود گندم بود.
نتیجه اینکه در طرح اصلاحات ارضی:
۱ـ تغییر روبنایی بوده و ضدانگیزه ای نه زیربنایی که قدرت تولید را فزونی بخشد.
۲ـ حتی در همین تغییر روبنایی هم عدالت اجتماعی رعایت نگردیده است.
در اثر عدم رعایت دو اصل فوق٬ دهاتی امروز بسیار ناراضی تر از دهقان سال ۱۳۴۱ می‌باشد. از نظر آگاهی در سال ۴۱ اگر پیشروترین افراد نمی‌توانست ازاصلاحات ارضی صحبتی بنماید
امروز هر دهقانی در دورافتاده ترین نقاط آذربایجان و سیستان به سادگی صحبت از مساوات و از بین بردن اختلاف ها را می‌نماید.
...
مسئله ای که بیشتر دهاتی را تحت فشار قرارمی دهد صعود قیمت ها است. درعرض چند سال گذشته شاخص واقعی هزینه زندگی حداقل ۱۵ درصد بالارفته است. در سال جاری تا حال این مقدار بدون شک از ۲۰% گذشته است.
وقتی افزایش قیمت مواد اولیه تولید دهاتی تفاوت زیادی نکـرده است هـنوز او مجبور است محصولات میوه ـ حبوبات - غلات خود را به واسطه بفروشد و واسطه ها هم با همان سیستم قدیمی با توجه به احتیاج مبرم آنها به پول٬ رفتار دزد سرگردنه را دارند.
نتیجه اینکه دهـاتی بـا درآمـد قدیمی قدرت خرید قدیمی را هم از دست داده است.
در مشاهده و مقایسه وضع کارگران امر ترافیک ـ مسکن ـ بهداشت و نظایر آن درمرحله و اقدامی که به عمل آمده است عملاً با چنین شکست هایی مواجه شده است.
 
رژیم به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است
مجموعه این مسائل در ذهن هر فرد روشنفکر این مسئله را نشان داده است که رژیم نیز خود به علت ماهیت درونیش از اصلاح جامعه عاجز است و خود به خود در جستجوی راه حل ها هرکس به این نتیجه می‌رسد که تنها راه حل با شرکت توده مردم در امر اصلاح ممکن است.
...
اینکه تمام افکار حتی بدون اطلاع کامل از ماهیت امر٬ به سمت انقلاب مسلحانه کشیده می‌شوند معلول همین تصور است که تنها با انقلاب مسلحانه می‌توان توده مردم را به سمت یک حرکت عمومی سوق داد و عجیب اینکه این مسئله است که در برخورد با مردم کاملاً به چشم می‌خورد.
هرکس وقتی صحبت ازاصلاحات می‌شود با کمال بی اعتمادی می‌گوید تنها راه٬ راه ویتنامی ها یا فلسطینی ها است.
این طرزفکر را در توده مردم شما در میان حتی بارفروشان می‌توانید بیایید. به این طریق کلیه قسمت ها را به شرح ذیل خلاصه می‌نمایم.
 
خلاصه
در مرحله اول تبعیض ها و برخورد با مسائل مختلف فرد را از زندگی عادی عاصی می‌نماید و اقدام برعلیه وضع موجود را به هر طریقی که ممکن است توصیه می‌کند.
در مرحله دوم عدم موفقیت رژیم در از بین بردن تبعیض ها و تشدید نارضایتی های مردم به طور مستمر باعث تشویق هر فرد در راهی که پیش گرفته است می‌شود.
 
مسائلی که رژیم نمی‌تواند حل نماید.
۱ـ تغییر در هر قسمت جامعه مستلزم تغییر افراد و عناصر متشکله فعال آن قسمت است٬ برای چنین تغییری باید فرد دارای هدفی باشد چون در درون رژیم هرکس به خـاطر هـدف های خـویش
می کوشد پس امید به تغییرات بنیادی در درون رژیم بیشتر واهـی است تـا واقـعیت٬ بـه نـظر [ می‌رسد] شما نمی‌توانید به افراد هدف بدهید.
۲ـ محو یا حداقل کم کردن بهره‌کشی و استثمار و تعدیل ثروت ها و از بین‌بردن تبعیض ها.
دراین مورد لازمه ازبین بردن حتی نسبی تبعیض ها این است که باید مقداری از منابع طبقات بالا را از دست داد و این مسئله در تقسیم سود کارخانه ها کامل مشهود است. ولی چون طبقات موجود حاضر نیستند حتی جزیی از منافع خود را ازدست بدهند لذا هر روزنه تنها تبعیض ها کمتر نمی‌شود بلکه بیشتر می‌گردد.
۳ــ حتی در زمینه عدالت اجتماعی رژیم حاکم به شدت از منافع طبقات بالا پشتیبانی می‌نماید. اگر شما چند روز مأمورین هوشیاری در دادگستری بگذارید تا آمارگیری نمایند به وضوح مشـاهده خواهید کرد تمام مردم کفه ترازوی تمام قضاوت ها را به نفع طبقات بالا سنگینی می‌نمایند.
۴ــ تغییراتی که شما ایجاد می‌نمایید در تمام مراحل به جنبه روبنایی آن توجه می‌نمایید نه به زیربنا. زیرا در تغییر زیربنایی باید توده مردم شرکت نمایند و شما نمی‌توانید تمام مردم را در این تغییر سهیم کنید و بالنتیجه برنامه های شما همیشه ناقص از آب درمی آید.
۵ــ [به] مجموع مسائل فوق٬ مسئله «شخصیت»در کشورهایی نظیر کشور ما اضافه می‌شود. به دلیل ترسی که مردم از دستگاه های قضایی و امنیتی دارند در مقابله با رژیم حالت دوگانگی به خود می‌گیرند.
در مقابل یک مأمور دولت (مردم) تعریف دولت (را) هم ممکن است بکنند ولی به دلیل ترسشان هر لحظه شکاف بیشتر مابین خود و دولت احساس می‌نمایند.
این امر به صورت تحقیر شده در می آید که وقتی مجال پیدا نماید مافوق حتی مافوق اختلاف طبقاتی، حالت انفجاری دارد.
با این عوامل است که در موقعیت فعلی با تأثیری که (اوضاع) ویتنام و فلسطین در میهن ما گذاشته است هر چند نفر که با هم جمع می‌شوند به فکر ایجاد کانون تعاونی می‌افتند و مادام که موارد فوق حل نشده است باید بلانقطاع شاهد به وجودآمدن دستجاتی نظیر آنها که دستگیر شده یا نشده اند بود.
امضاء: سعید محسن

 

 
شرق: «من سپیده را می‌بینم، سپیده‌ای که منجر به صبح روشنایی خواهد شد.» این جمله بخش پایانی صحبت‌های رییس جمهوری در برنامه گفت و گوی خبری او در شبکه یک سیما بود، که شب گذشته پخش شد. شاید تاکید«حسن روحانی» بر صبح روشنایی از آنجا بر می آید که در این سال‌ها روزهای نه چندان روشنی بر مردم گذشت. روزهایی که پس از پیروزی روحانی رنگی تازه به خود گرفت؛ رنگ امید. امیدی که سعی داشت آن را در فیلم ابتدایی برنامه تلویزیونی اش به خوبی آن را نمایان کند.
روحانی سخنش را با تشکر از مردم برای حضور در انتخابات شروع کرد و با «مردم از شما مچکریم» خاتمه داد. این بار نوبت او بود چرا که پس از پیروزی اش در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری بارها شنیده بود که به او گفته بودند «روحانی مچکریم». حرف‌هایش را بدون تپغ زد و بدون نگاه به هیچ نوشته ای پایان داد، هر از گاهی هم برای اینکه این موضوع را نشان دهد سوالی از مجریان برنامه می پرسید و البته پاسخ درست را خودش دوباره تکرار می کرد.  شاید این پیامی بود به مردم که می خواست اینگونه بر حافظه ای تاکید کند که در روزهای رقابت انتخاباتی‌اش قول‌هایی به آنها داده بود. از اقتصاد گفت، از ویرانی‌هایی که امیدوار به رفع آنهاست. در خلال حرف‌هایش دوباره رجوع کرد به روزهای مبارزات انتخاباتی اش و با کنایه گفت آنهایی که مخالف ایرانی قدرت‌مند هستند و حرف هایی می زنند به دلیل این است که سرهنگ‌اند نه حقوق دان.
رییس جمهوری حقوق دان یک در میان اما اشاره می‌کرد باید فضای امنیتی را از جامعه برداشت. فضایی که او به درستی آن را فهمیده و راز توقف کشور در حوزه های مختلف می داندش. رییس جمهوری دیپلمات کشور اشاره ای هم به مذاکرات داشت مذاکراتی که نوید آن را داد که در نهایت منجر به برداشتن کامل تحریم ها خواهد شد. مذاکراتی که او امروز تاکید دارد پایه های ساختمان تحریم را به لرزه درآورده است. روحانی با لبخند و لحنی آرام همیشگی اش از مردم خواست برای ساختن وطن تا پایان راه با او همراه باشند؛ او از راه سخت پیش رو گفت که از ابتدا مردم با او آغاز کرده اند و خواست که تا آخر با هم به پایان برسانند. محور‌های سخنان وی را با هم می‌خوانیم:
امروز الحمدلله در همه کالاهای اساسی انبارهایمان پر است و مشکل نداریم. برای آینده دور هم خرید انجام شده است. در حالی که در زمان تحویل دولت در یکی از استان ها برای بیش از سه روز مصرف گندم نداشتیم.
خزانه خالی کجاست؟
تعبیری است که من یک بار به آن اشاره کردم به عنوان خزانه خالی. خزانه کشور آنجاست که درآمدهای دولت به آنجا منتقل می شود. مخارج هم از همان جا تامین می شود. طبق قانون بودجه می بایست ماهانه 17500 میلیارد تومان درآمد می داشتیم چون طبق قانون بودجه درامد و مخارج ما، 210 هزار میلیارد تومان در طول سال بوده که برای یک ماه 17500 میلیارد باید تا پایان مرداد در خزانه می داشتیم. روزی که شروع کردم یعنی 12 مرداد، موجودی خزانه حدود 1280 میلیارد تومان بود.
قرض گرفتیم، حقوق دادیم
آخر ماه مرداد که می بایست حقوق را پرداخت می‌کردیم، موارد ضروری در بخش حقوق می بایست 7500 میلیارد تومان پرداخت می کردیم. این تنها برای بودجه جاری بود. از این 7500 میلیارد  تومان، فقط 2870 میلیارد تومان بیشتر در خزانه نبود. یعنی بیش از 4060 میلیارد تومان می‌بایست برای پرداخت حقوق از بانک قرض می گرفتیم. لذا در همان ماه مرداد دولت برای پرداخت حقوق تقریبا 4600 میلیارد تومان بدهکار بود و باید تامین می کرد. لذا ما با مشکلی به نام عدم تامین درآمدها روبرو بودیم.
رکود تورمی بی سابقه در 50 سال گذشته
در شرایطی دولت را تحویل گرفتیم که تورم بالای 40 درصد بود. این شرایط که این حد رکود و این حد تورم دارد، در تاریخ 50 ساله کشور بی سابقه است. به غیر از سال 57 و 58 که شرایط خاصی بر  کشور به خاطر انقلاب حاکم بود، در 50 سال گذشته چنین شرایط رکود تورمی بی سابقه بوده است.
کاهش یک واحدی روند افزایش ماهانه تورم
در ماه های گذشته هر ماه نسبت به ماه قبل تقریبا 2.2 روند صعودی تورم بوده است. در 2 ماه اخیر روند 1.2 شده و یک واحد کاهش یافته است که خیلی برای ما مهم است. ما در حالی که در پایان ماه مرداد و شهریور تورم نقطه به نقطه ما 43 درصد بوده، در پایان مهرماه تورم نقطه به نقطه ما 36 درصدشده است. و این خبر بسیار خوشی است. از 43 به 36 رسیدیم.
می خواهیم تا پایان سال آتی تورم به پایین 25 درصد برسد. البته تا پایان امسال هم با وجود اینکه ماه های پایان سال کنترل تورم سخت تر می شود، قول مسئولان این است که تورم به 35 درصد خواهد بود.
دولت گذشته، پولدارترین و بدهکارترین
اگر بگوییم دولت گذشته حداقل در درآمدهای ارزی نفتی و غیرنفتی پولدارترین دولت بوده...؛ در طول 8 سال درآمد نفتی  ما 600 میلیارد دلار بوده که بی سابقه است. ضمن اینکه درآمدهای دیگری داشتیم. کشور از نظر درآمد ارزی 750 میلیارد درآمد داشته. دولتی که پولدارترین دولت بوده متاسفانه بدهکارترین دولت هم بود. یعنی دولتی که به ما به ارث رسید.
بدهی 200 هزار میلیارد تومانی
بدهی دولت به سیستم بانکی در روزی که دولت را تحویل گرفتیم، بیش از 74هزارمیلیارد تومان بوده است. بدهی دولت به صندوق تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی 60 هزار میلیاردتومان بوده است. آمار و ارقامی که بخش های مختلف دولت به من دادند، بدهی دولت به پیمانکاران و بخش های مختلف و بخش خصوصی حدود 55 هزار میلیارد تومان است. همین سه رقم را کنار هم قرار بدهید، در حدود 200 هزار میلیارد تومان می شود. ضمن اینکه ارقام دیگری است. بدهی صندوق های بازنشستگی نیروهای مسلح رقم های عجیب و غریبی به ما گزارش دادند.
تعهدات 211 میلیاردی سفرهای استانی
در این هشت سال در سفرهای استانی، تعهداتی که داده شده 211 هزار میلیارد تومان است. از این تعهد فقط 32 درصد انجام شده است. 68 درصد باقی مانده برای دولت‌های بعدی. از آنطرف اعتبارات وتسهیلاتی که در سفرهای استانی تعهد شده 30 درصد اجرا شده و 70 درصد باقی مانده است
اولین عامل بزرگ تورم رشد بی حساب نقدینگی در جامعه بوده است. در سال 84 نقدینگی 68 هزار میلیارد بود. در پایان دولت چیزی حدود 470 و خرده‌ای هزار میلیارد بوده است. یعنی 7 برابر شده است.
43 هزار میلیارد تومان استقراض مسکن مهر
برای مسکن مهر تاکنون 43 هزار میلیارد از سیستم بانکی کشور استقراض شده است. کل پایه پولی کشور تا کنون 100 هزار میلیارد بوده است. از زمان  خلق پول تا الان. که از این مقدار، 43 هزار میلیارد تومان برای مسکن مهر است. این یعنی که بخش بزرگ تورم ما از اینجا نشات می گیرد. شما وقتی پول پرقدرت را از بانک مرکزی به جامعه می آورید. به یک معنا می توانیم بگوییم تورمی که مردم ما تحت فشار قرار گرفتند، یک بخش بزرگش مربوط به مسکن مهر است.
 در این صد روز، در دولت سی و پنج تصمیم گرفتیم برای تسهیل در مسائل اقتصادی، بویژه در تولید و صادرات و گمرکات و پیش پرداخت هایی که مردم میخواهند انجام دهند و گشایش ال‌سی‌ها.
برنامه های سال آینده
 سال آینده چند برنامه مدنظر داریم، یکی بحث مرحله دوم یارانه است که در حال طراحی هستیم. دیگری مهار تورم است. می خواهیم تا پایان 93 تورم را به زیر 25 درصد برسانیم. در رشد اقتصادی که وضعمان در 91، آمار منهای 5.8 را نشان میداد. یعنی اقتصاد ما حدودا 6 درصد کوچک شد. یعنی سفره مردم حداقل 6 درصد خالی شد. تلاش می‌کنیم در سال 92 انشاءالله در پایان سال کاری کنیم که این 5.8 انشاءالله به صفر یا حتی درصدی برسد. البته یک درصد را بعید می دانم ولی تلاش می‌کنیم به نیم درصد برسد.
سیاست خارجی جزو اولویت های دولت بود و اعلام کرده بود. البته این بدان معنا نبود که سیاست های فرهنگی و داخلی و ... اهمیتش کمتر است. بلکه به خاطر مشکلی که کشور بدان مواجه بود این برای دولت مهم بود. در سطح جهانی متاسفانه دشمنان یک ایران هراسی را به وجود آورده بودند.
خودکفایی تا واردات 7 میلیون تن گندم
از سال 1379 تا سال 1383، هر سالی در بحث گندم، خرید ما از کشاورز داخلی 1  میلیون تن اضافه شد. به طور طبیعی خریدمان از خارج کم شد. تا سال 1383 در گندم خودکفا شدیم. در این سال بیش از 11 میلیون تن خرید از کشاورزانمان بود و نیازی به خارج نداشتیم. از سال 1384 به بعد هر سال خرید داخلیمان 1 میلیون تن کم شده و خریدمان از خارج 1 میلیون تن اضافه شده تا جایی که امسال ناچاریم بیش از 7 میلیون تن خریداری کنیم. 7.2 میلیون تن. وقتی داریم با چند قدرت غربی دنیا مبارزه می کنیم باید خود را آماده کنیم. متاسفانه عمل ما با شعار ما در دولت گذشته سازگار نبود. ما در دولت گذشته شغل ایجاد کردیم اما برای چینی ها و کره شمالی نه برای مدم خودمان.
تشکر از ظریف و وزرا
من اینجا از دکتر ظریف و همه وزرا و مسئولان تشکر و سپاسگزاری می کنم. انصافا تلاش مجدانه ای کردند. حالا همه وزرا گزارش خواهند داد. در سیاست خارجی قدم های بسیار خوبی برداشته شد.
کلید دست مردم است
همه جا کلید دست مردم بوده. حضور و حمایت مردم، اصلا این مردم دنیایی از شور هستند. من بعنوان عضو کوچکی از مردم احساس کوچکی می کنم در برابر عظمت و فداکاری مردم. ایستادگی مردم باعث شد این قفل باز شود. اگر حماسه سیاسی مردم که تاکید مقام معظم رهبری بود و آن تدبیر رهبری و حضور مردم در کنار صندوق آرا نبود، ما کلید داشتیم؟ کلید حضور و حمایت مردم است. البته دولت هم به عنوان خادم مردم تلاش می کند.
عده ای هیزم می آورند
هرچه بخواهیم به دست بیاوریم از وحدت و انسجام داخلی می توانیم به دست آوریم. با تفرقه و اختلاف نمی‌شود. برخی وقت ها آتش دارد خاموش می شود عده ای هیزم می آورند. بعضی انگار از شعله آتش خوششان می آید. با انسجام می توانیم از پله های پیشرفت بالا رفته و به بام برسیم. در هسته ای اگر پیشرفت داریم به خاطر هدایت مقام معظم رهبری و حمایت مردم و حضور مردم است. البته کارشناسان و دیپلمات های ما هم سهم دارد و تلاش می کند.
اولین قفل هسته ای باز شد
من در بحث هسته ای به مردم اطمینان می دهم که اولین قفل باز شده است. ما پایه ساختمان تحریم را لرزاندیم. هیچ شک نکنند مردم. اینکه برخی شعار می دهند در دنیا به خاطر این است که چاره ای ندارند و باید صورتشان را سرخ نگهدارند. با این توافق سیستم بانکی متحول می شود. در این توافق امده تحریم جدیدی اعمال نمیشود. این یعنی مهار و محدود کردن تحریم.خیلی ها تلاش میکردند ایران منزوی باشد ولی امروز دشمنان ما منزوی است و ایران از همیشه در صحنه بین المللی فعال تر است.
با فضایی که در نیویورک ایجاد شد دیدیم. وزیر خارجه ایتالیا گفت فضای دنیا به سمت رقابت برای تعامل با ایران است. 10-15 متقاضی ملاقات با ایران در نیویورک باقی ماندند چون وقت نبود.حسن روحانی کسی نیست. نماینده ملت ایران مهم است. فرد منتخب ملت ایران برایشان  مهم بود. این انتخابات دنیا را تکان داد.
غنی سازی ادامه می یابد
در بحث هسته ای می خواهم به مردم اطمینان دهم که اصول مدنظر مردم و حقوق مردم و چارچوبی که مقام معظم رهبری ترسیم کردند، این اصول تا پایان مورد مراعات خواهد بود. یعنی در کشور حق هسته‌ای ما با قدرت بیشتر و شفافیت بیشتر عملیاتی و اجرایی خواهد شد. حتی بخش غنی سازی که یک بخشی از حقوق ماست ادامه خواهد یافت و هیچوقت غنی سازی متوقف نخواهد شد. این خط قرمز ماست. غنی سازی حق روشن ماست حال هر کس میخواهد خوشش بیاید و یا نیاید. برخی NPT را جوری تفسیر می‌کنند. اینها حقوقدان هم نیستند جوری تفسیر می کنند که از یک سرهنگ بیشتر برمیآید تا حقوقدان.
منشور حقوق شهروندی روی «سایت»
من آن منشور حقوق شهروندی را که به ملت عزیزمان قول داده بودم، امشب پیش نویسش روی سایت قرار گرفت تا مردم و نخبگان نظر دهند. این پیش نویس اولیه را بخش حقوقی تامین کرده است و من گفتم در اختیار مردم قرار دهید تا نظرشان را بدهند. بخصوص حقوقدانان و صاحبان اندیشه.اولین قدم این است که به حقوق یکدیگر احترام بگذاریم.
آرامش فراگیر
یکی از نکات مثبتی که حس میکنم بوده است، این است که یک آرامشی بوجود آمده. نه فقط در سکه و دلار و مسکن. اصلا در جامعه و دانشگاه و بازار و مدارس و ورزش احساس آرامش است.در ورزش که ما کاری نکردیم، والیبال و فوتبال ساحلی و فوتبال و ... همه جا شور هست و جوانان پیروزی می‌آفرینند. حال یک عده‌ای می گویند روحانی مچکریم(خنده) همه باید از ملت عزیزمان متشکر باشیم. ما کار زیادی نکردیم در این 100 روز. بخصوص وزیر ورزش که آخری بود و توانستیم از کوچه پرپیچ‌وخم پارلمان عبور دهیم به هرحال.
ما با قوای دیگر باید دست به دست هم دهیم. هم مجلس و هم قوه قضائیه به ما لطف دارند. یکی از افتخارات  ما این است که در این دولت یک آرامشی در روابط قوا ایجاد شد. قبلش رفتند تا مرز شکایت از هم در دادگاه. و مردم ما واقعا از اختلاف رنج می برند. از اختلاف سودی نمی برند. البته این انسجام و وحدت یک عاملش این است که رهبری مقتدر داریم و همه قوا به رهبری احترام می‌گذارند. رهبری هماهنگ کننده قواست اما الحمدلله بین قوا امروز تعامل سازنده است. قبل از دنیا باید تعامل سازنده با خودمان داشته باشیم.
رفتار متفاوت صدا و سیما با دولت
همیشه از رسانه ملی متشکر بودیم اما الان رسانه ملی رفتارش با دولت ما، مثل رفتار با دولت های قبلی در ماه‌های آخر است. این البته حق رسانه ملی و سایر رسانه هاست. نقد اتفاقا به نفع ماست. ما مگر معصومیم و خطا نمی کنیم؟ نقد اگر سازنده باشد به نفع همه ماست.از نقد رسانه ملی استقبال می کنیم. همه باید آستانه تحمل مان را بالا ببریم.
همسایگان نگران نباشند
در توافق اخیر هم کل منطقه احساس آرامش و امید می‌کند. کشورهای عربی هم حالا باید همه خوشحال باشند. من فکر نمیکنم توافق ژنو... ما برای دوستان و همسایگانمان پیام دادیم. به ضرر هیچ یک از همسایگانمان نیست. برخی فکر میکنند ایران به دنبال ساخت بمب نیست. ایران هیچوقت دنبال ساخت سلاح های کشتار جمعی و بخصوص سلاح هسته‌ای نبوده. هدف ما پیشرفت و توسعه است.
هجوم مردم به بازار سرمایه
مقام معظم رهبری امسال را سال حماسه سیاسی و اقتصادی لقب دادند. تا الان همه در فضای حماسه سیاسی بودیم. حالا سیاست داخلی یا خارجی. در اقتصادی هم حرکت هایی شروع شده اما حماسه از امروز به بعد باید شروع شود چراکه فضا مناسب تر شده است. دیروز اگر فضا این بود که فردا و پس فردا تحریم های جدید می شود، طبق توافق تحریم جدید نخواهد بود. اگر فضا این بود که در سرمایه گذاری ها و اشتغال معلوم نیست چه خواهد شد، آینده روشنتر شده هم اکنون. خواهید دید توافق با کشورهای خارجی و سرمایه گذاری ها بیشتر خواهد شد. اینکه شما می بینید در همین چند روز سقف می بندند و هجوم می آورند بخصوص در پتروشیمی و ماشین سازی که تحریم برداشته شده است. مردم دارند به سمت بازار سرمایه می آیند. این هجوم فرصتی برایمان ایجاد میکند. همه تلاشمان این است که فضای کسب و کار را بیش از پیش بهبود ببخشیم. من بسیار به آینده کشور امیدوارم.
چرخش همزمان سانتریفیوژها و اقتصاد
قول داده بودیم در کنار چرخیدن سانتریفیوژ، اقتصاد هم بچرخد و زندگی مردم هم بهتر شود که الحمدلله به این هدف رسیدیم. در همه زمینه ها انشاءالله شاهد رونق خواهیم بود.
فرهنگ دولتی نمی خواهیم
فرهنگ مظلوم است و سوالش هم افتاد آخر(خنده). فرهنگ دولتی نمی‌خواهیم اما دولت فرهنگی را قطعا می‌خواهیم. سیاست دولت این است که مداخلاتش را در امر فرهنگ به حداقل ممکن برساند. البته برخی جاها مثل آموزش و پرورش و ارشاد و ... دولت حضور دارد و وظایفی طبق قانون اساسی برعهده دارد اما در جایی که دخالت دولت ضروری نباشد حتما خودش را کنار می‌کشد.
ممنوع القلم ها را سریع القلم کردیم
صاحبان فرهنگ در کشور فرهیختگان و بزرگان ما هستند. خیلی به آنها بی اعتمادی بعضی ها در بعضی مقاطع انجام دادند. به فیلمسازان و نویسندگان باید اعتماد کنیم. در همین 100 روز خیلی کتابها که ممنوع شده بود، آزاد کردیم. برخی ها که ممنوع القلم شده بودند تبدیل کردیم به سریع‌القلم.(خنده) خیلی مقررات دست و پاگیر را هم در بخش فرهنگ و هم در اقتصاد داریم روانسازی می‌کنیم.
زدودن فضای امنیتی از فرهنگ
باید فضای امنیتی را از فرهنگ کنار بزنیم. دولت نظرش این است که هیچ فیلتری بهتر از افکار عمومی مردم نیست. فیلم خوب و هنر خوب. وقتی فیلمی ساختند که مردم نرفتند ببینند و بی اعتنا شدند، آنها فکر خود را می کنند. من نمیگویم در بحث فرهنگی نباید قانون داشته باشیم، اتفاقا باید قانون شفاف داشته باشیم اما مداخلات دولت باید به حداقل برسد. باید به انجمن های فرهنگی و صنفی اعتماد کنیم. خود آنها صلاحیتشان از کارمندان دولت که بخواهند دخالت کنند بیشتر است. البته باید با هم تعامل کنیم. باید  فضای مناسب برایشان ایجاد کنیم.
آشتی دولت با کارشناسان و دانشجویان
این دولت خلاصه دنبال آشتی است با همه. دولت در گذشته با کارشناسان فاصله  گرفته بودید. دیدید در سازمان مدیریت قفل شد. میخواهیم درش را باز کنیم. امروز می بینید که دولت با فضای فرهنگی آشتی کرده. دولت می‌خواهد با دانشجویان هم آشتی کند. ما یک فضای رقابتی خوب در فرهنگ باید ایجاد کنیم. مردم ما خواهان کالای خوب فرهنگی هستند. مگر می شود مردم کالای خوب نخواهند؟ غذای روح است.نه اینکه به بخش فرهنگ کمک نکنیم، بلکه مداخله نمی خواهیم بکنیم.
فضای امنیتی خیلی کمتر شده اما یک سری مسائل هست که زمان لازم خود را می طلبد. همین انسجام و وحدت و نزدیک شدن جناح ها و تشکل ها، در عین رقابت و اختلاف نظر. همه باید کمک کنیم. هدف این باشد که دلها از کینه ها شسته شود.
ادیان و اقوام احساس آزادی بیشتری می‌کنند
الان احساسم این است که مذاهب و ادیان و اقوام مختلف احساس آزادی بیشتری می‌کنند. هم روانی است این احساس و هم دولت واقعا مصمم است نسبت به اقوام و مذاهب و ادیان. این داستان حقوق شهروندی یک هدف بزرگش همین است. همه شهروندان ایرانی، هرکه تبعه این کشور است، حتی در خارج باید از حقوق شهروندی برخوردار شود. برای اینکه ایرانی‌ها همه باید احساس کنند زیر یک چتر واحد هویت ایرانی و فرهنگ بلند ایرانی دارند زندگی می‌کنند.  همه افتخارکنند به این هویت و فرهنگ ایرانی.
مردم؛ مچکرم
از لحاظ نیروی انسانی و دانشمندان و فرهیختگان بسیار غنی هستیم و هسته‌ای فقط گوشه‌ای از آن است. مردم ما حتما آن صبح را خواهند آفرید. الیس صبح بقریب. مردم در سایت‌ها به بیان زیباشان گفتند روحانی مچکریم. من امشب می‌خواهم بگویم، مردم من از همه شما مچکرم.

-------------------------------------------------------------------
احمدی نژاد محاکمه شد!
 آمنه شیرافکن  روزنامه‌نگار


خیلی‏ها چشم انتظار 5 آذر بودند، از همان روزهایی که احمدی‏نژاد واپسین روزهای حضور در کاخ ریاست جمهوری را پشت سر می گذاشت و زمزمه های یکی دو شکایت از او دهان به دهان می چرخید. امروز انتظار به ثمر رسید و نوبه دادگاه او فرا رسید. انبوهی رسانه نگار رو به روی دادگاه او صف کشیده بودند تا این لحظه تاریخی برای حافظه ملی ایرانیان ثبت و ضبط شود. احمدی‌نژاد به هر دلیل در دادگاه حاضر نشد تا حکم دیگری در موعدی دیگر در خانه اش در یکی از خیابان های نارمک برود. اما تاریخ گاهی صحنه های بکری می آفریند، احمدی نژاد شب گذشته پیش چشمان میلیون ها ایرانی محاکمه شد، در یک برنامه تلوزیونی که در آن رییس‌جمهوری فعلی ایران زنده و رو در رو با مردمان سخن می گفت. آمار تکان دهنده بود و هر سه مجری حاضر در برنامه را به تعجب واداشته بود، آن هم تعجبی که در ادامه مدیریت برنامه به جای چالش و طرح سوال به همدلی سطحی به رییس جمهوری تقلیل پیدا کرده بود. اما از نحوه اجرا که بگذریم تمام آمارهای میلیارد دلاری و هزار و هزارهای پیاپی همه نشان از بی تدبیری دولتی بود که هشت سال اقتصاد و سیاست و دیپلماسی ایران را تا لبه های مرز تخریب و نزاع پیش برده بود. دیگر چندان اهمیتی ندارد که احمدی نژاد به دادگاه بیاید یا نیاد، دادگاه احمدی نژاد همان شب گذشته برگزار شد، با طمانینه و در کمال احترام. نه نیازی به قاضی بود و نه دادستان.و آمارها برای من و شمای ایرانی نمای مستقیمی از اجرای یک حکم بود، حکمی تاریخی، اعداد تن آدمی را به لرزه می انداخت، اعداد میلیاردی عجیب و غریب. مطمئن باشید از امروز به بعد، دیگر احمدی‌نژاد نه 9 شاکی که میلیون ها شاکی خواهد داشت، آنها شاید شکایت شان را به هیچ دادگاهی ارایه نکنند، اما در روح و جان شان تک تک این اعداد ثبت شده و از فردا روز پرسش های کلیدی پیش روی طیف های سیاسی خواهد بود که در این سال ها با مماشات بیش از حد و اندازه تا سر حد امکان با شخص رییس دولت سازگاری کردند، همان‏هایی که حالا صد روز از آغاز به کار دولت نگذشته، غلط های املایی فراوانی از کابینه یازدهم می گیرند، آنها و احمدی نژاد، در دادگاه هم که نباشد، در وجدان جمعی باید پاسخگوی رفتاری باشند که در این سال ها بر مردم این دیار رفته است.
 

برای این که خوش‌حالی‌مون تکمیل بشه٬ آقای رسایی٬ شاگرد استاد مصباح گفته است که توافق ژنو زهری است که می‌خواهند آن را شربت جا بزنند. اصلا مخالفت این آدم خود به خود باعث شادی و شعف انسان می‌شه. دیگه کاری نداریم که توی اون توافق‌نامه چی‌ها نوشته شده. همین که امثال رسایی اون رو جام زهر توصیف کنند برای ما شادی بخشه
البته کور شود هر آن‌که نتواند دید! بترکه چشم حسود که نمی‌تونه شادی و خوشحالی هسته‌ای ما ملت ایران را ببیند. اصن چه معنی داره که ملت شادی کنند اون‌وقت یک عده مثل بخت‌النصر قیافه گرفته‌اند که این توافق‌نامه یعنی چی؟! این که مثل عهدنامه‌ی ننگین گلستان‌چای (ترکیب از استاد احمدی‌نژاد) می‌مونه. والله ما هم قاطی کردیم. اول‌اش بیانیه کاخ سفید را به جای متن توافق‌نامه خوندیم و خون‌مون به جوش اومد. بعد سخنان لبخندآمیز جناب ظریف را گوش کردیم و آرامشی توام با شادی وجودمان را در بر گرفت. بعد متن انگلیسی بیانیه را خوندیم دیدیم از حق مق خبری نیست. بعد شادی نشریات اصلاح‌طلب داخل کشور را مشاهده کردیم احساس خوشی به ما دست داد. خلاصه حسابی شل کن سفت کن کردند با ما طوری که الان نمی‌دونیم شل‌یم یا سفت‌یم. 
ولی یک چیز را می‌دونیم و اون این‌که هر توافقی هست ما باید خوشحالی کنیم. اصن به ما چه که تو این توافق چی نوشتن. مهم اینه که ۸ میلیارد دارایی کشورمون آزاد می‌شه که ما می‌تونیم اون رو صرف حزب‌الله لبنان و ساخت موشک‌های بالستیکی و تحقیقات آتی اتمی بکنیم. این احمدی‌نژاد یک قرون نذاشته ته کاسه‌ی دولت بمونه برای همین این روزها خیلی به پول نیاز داریم.
دیگه عرض کنم حضور مبارک‌تون که مشکل دیگری نیست جز فراق شما! همه چی آرومه و ما هم چقده خوش‌بختیم. اعدام‌ها که هم‌چنان ادامه داره٬ زندان‌ها که کماکان از اهل قلم و اندیشه پُره٬ گرانی که هم‌چنان بیداد می‌کنه٬ صدا و سیما که هم‌چنان به پخش گل و بلبل مشغوله٬ اینترنت که کماکان فیلتره٬ برنامه‌های ماهواره‌ای هم که به سلامتی پر از نویز و پارازیته. 
برای این که خوش‌حالی‌مون تکمیل بشه٬ آقای رسایی٬ شاگرد استاد مصباح گفته است که توافق ژنو زهری است که می‌خواهند آن را شربت جا بزنند. اصلا مخالفت این آدم خود به خود باعث شادی و شعف انسان می‌شه. دیگه کاری نداریم که توی اون توافق‌نامه چی‌ها نوشته شده. همین که امثال رسایی اون رو جام زهر توصیف کنند برای ما شادی بخشه.
با اجازه٬ یک کم دیگه قر تو کمرم مونده که می‌رم بریزم و بیام! 

برگزاری فارس وزارت خارجه را به پنهان کردن مفاد تفاهم ژنو از ملت متهم کرد

فارس نیوز ارگان سپاه پاسداران با باز نشر متن ترجمه شده تفاهم نامه ژنو که از سوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی منتشر شده این وزارتخانه را به تحریف و عدم انتشار متن کامل تفاهم نامه و ناکامی شکست‌های طرف ایرانی در این توافق متهم کرد. فارس می‌‌نویسد: «در این توافقنامه بندی وجود دارد که توضیحاتی در ذیل سند (پی نوشت) ارائه شده است که متاسفانه در ترجمه وزارت خارجهبه آن اشاره ای نشده است.»
فارس نیوز با انگشت گذاشتن به مفادی که جمهوری اسلامی در افکار عمومی داخلی‌ آن را از ملت مخفی‌ کرده این مفاد خفت بار را چنین بر شمرده است:
ایران اعلام می‌کند که فعالیت‌های خود در تاسیسات سوخت هسته‌ای نطنز (۱)، فوردو (۲) و یا راکتور اراک (۳) را که توسط آژانس با نام IR-۴۰  شناسائی می‌شود، بیش از این گسترش نخواهد داد.
۱- به این معنی که طی شش ماه، ایران به سانتریفیوژهایی که نصب شده‌اند ولی غنی سازی اورانیوم انجام نمی دهند گاز UF6 تزریق ننماید. سانتریفیوژهای اضافی نصب ننماید. ایران اعلام می‌کند که طی شش ماه اول سانتریفیوژهای موجود را با سانتریفیوژهایی از همان نوع جایگزین می‌کند.
۲- در چهار آبشار سایت فردو که در حال حاضر غنی سازی اورانیوم انجام می‌دهند، از این پس غنی سازی بالای ۵ درصد انجام نخواهد گرفت و ظرفیت غنی سازی افزایش نخواهد یافت. گاز UF6 به دوازده آبشار دیگر تزریق نمی شود تا در وضعیت غیرعملیاتی باقی بمانند. بین آبشارها اتصال وجود نخواهد داشت. ایران اعلام می‌کند که طی شش ماه اول، سانتریفیوژهای موجود را با سانتریفیوژهای همان نوع جایگزین می‌کند.
۳- ایران اعلام می کند که برای رفع نگرانی‌های مربوط به احداث راکتور اراک برای شش ماه به راکتور سوخت تزریق نخواهد شد، یا آب سنگین را به سایت راکتور منتقل نمی‌کند و سوخت جدید را آزمایش نکرده یا سوخت بیشتر برای راکتور تولید نخواهد شد و تجهیزات اصلی باقی مانده نصب نخواهد شد.
۴- مطابق برنامه های ایران، تولید سانتریفیوژ در ایران در این شش ماه مخصوص به جایگزینی سانتریفیوژهای آسیب دیده خواهد بود.
۵- «تحریم خدمات مرتبط» به معنی هرگونه خدمات موضوع تحریم‌های اجرایی آمریکا یا اتحادیه اروپا، از قبیل بیمه، حمل و نقل یا مالی می‌باشد، تا جایی که هر یک از خدمات مذکور، مرتبط با تحریم بوده و برای تسهیل نقل و انتقالات مالی مورد نظر لازم باشد. این خدمات می‌تواند شامل نهادهای ایرانی تحریم نشده باشد.
 رفع تحریم‌ها می‌تواند دربرگیرنده هر خط هوایی ایرانی تحریم نشده و نیز ایران ایر شود.

معاهده ترکمانچای نوین بالاخره امضاء شد!


معاهده ترکمانچای نوین بالاخره امضاء شد!
بزرگترین دستاورد این معاهده ننگین برای خود جمهوری اسلامی بود که فشار را تا حدودی از روی خود برداشته خود را برای چندصباحی بیمه کرد و عمرش را درازتر نمود. بالاخره از این ستون به آن ستون فرج است؛ و یک سیب را که بالا بیندازی هزار تا چرخ می‌خورد تا به زمین بیاید؛ «حافظه تاریخی» مردم هم که ضعیف است. پس تا فردا خدا بزرگ است.

پس از حدود یک دهه شاخ و شانه کشیدن و چنگ و دندان نشان دادن به غرب به منظور ساختن بمب اتم در جهت پیش‌برد سیاست‌های توسعه‌طلبانه نابخردانه و جنایت‌کارانه جمهوری اسلامی، و تحمیل فشارهای سنگین سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر مردم ایران از این بابت، سیدعلی خامنه‌ای بالاخره مجبور شد جام زهر اتمی را سربکشد و معاهده مفتضحانه دیگری در طول تاریخ ایران به سبک «معاهده ترکمانچای» را با قدرت‌های خارجی امضا کند تا بدین ترتیب آغازگر فاز جدیدی از حیات رژیم جمهوری اسلامی باشد.
در این سرکشیدن جام زهر برای چندمین مرتبه در طول تاریخش، جمهوری اسلامی دیگربار نشان داد که از «غریزه حیات» قدرتمندی برخوردار است؛ و علی‌رغم تمام ادا و اطوارهای ایدئولوژیکی‌ای که مدام از خود درمی آورد، به موقعش، به جهت امتداد حیاتش هم که شده، کاملا به «عمل‌گرایی» روی آورده و ادعاهای «امپریالیسم-ستیزانه» خود را – که بسیاری از «ایدئولوژی-زدگان» را به هوای آن هم‌راه خود کرده – به زیر پا می‌گذارد. در مقاله پیش رو قصد دارم به فرآیند این «مناسک زهرخوران» – که ظاهرا باید هر از چندگاهی در سطوح بالای رژیم انجام شود، برخی بازیگران آن، و طبعاتش بپردازم.
مطابق این معاهده به مورخه سوم آذر ۱۳۹۲ – که با استناد به مفاد آن، انجامش ظاهرا تازه «قدم اول» برای مهار بلندپروازی‌های اتمی و غیراتمی جمهوری اسلامی است – در جایی که همه تحریم‌ها و موانع سیاسی-اقتصادی بر ضد جمهوری اسلامی کماکان به طور عمده به قوت خود باقی خواهد بود، جمهوری اسلامی موظف خواهد شد تا تمام فعالیت‌های اتمی‌اش را عملا به حالت تعلیق درآورد. مهم‌ترین نکته این قرارداد شاید ابهامش در «به رسمیت شناختن حق غنی سازی» جمهوری اسلامی باشد؛ یعنی مساله‌ای که رژیم آن را به عنوان غایت الغایات خود از شرکت در مذاکرات به مردم ایران معرفی و کلی روی آن سرمایه گذاری تبلیغاتی/ناسیونالیستی کرده است. چنان‌که به نظر می‌رسد، در گنجاندن این ابهام در قرارداد، از سوی طرف غربی قصدی در کار بوده است، تا بعدا – وقتی که مرحله اول مذاکرات به خوبی و خوشی تمام شد – بتواند بر عدم وجود حق غنی سازی – که از متن قابل تفسیر است – تاکید کرده جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر زیر فشار بگذارد. در مقابل تمام این فشارها و خفت‌ها و امتیازها، تنها امتیازی که جمهوری اسلامی دریافت کرده، آزاد شدن بخش ناچیزی از سرمایه‌های بلوکه شده ایران و برداشته شدن بخشی از تحریم‌های صنعتی توسط غرب است؛ که مطابق متن قرارداد، در صورتی که رژیم آخوندی دست از پا خطا کند، آن‌ها هم بلافاصله بازگشت پذیرند.
در این میان، در جایی که هم جمهوری اسلامی و هم دول غربی – به دلایل مشخص سیاسی – به طور عمده تلاش می‌کنند حصول «توافق» بر سر مساله اتمی رژیم را به نقش مذاکرات ۱+۵ در ژنو تقلیل دهند، منابع معتبر از آغاز حقیقی مذاکرات بین دولت آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی از حدود یک سال قبل خبر می‌دهند. به ادعای کریسچن ساینس مانیتور، گفتگوهای مخفیانه مقامات دولت آمریکا با جمهوری اسلامی بر سر مساله اتمی در اصل از زمان مذاکره بر سر آزادی کوهنوردان اسیر آمریکایی در ایران با میانجی‌گری سلطان قابوس عمان آغاز شد، و تا همین چند وقت پیش در جریان مجمع عمومی سازمان ملل هم ادامه داشته است. به ادعای آسوشییتدپرس، نه تنها آن پنج کشور دیگر، که حتی متحد همیشه‌گی آمریکا یعنی اسراییل نیز تا زمان برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل از جریان این گفتگوهای مستقیم مخفیانه مطلع نبوده است. احتمالا به همین علت هم بود که اسراییل در جریان مذاکرات اخیر قید آمریکا را زد و دست به دامن فرانسه شد تا بلکه جلوی ضرر بیشتر را بگیرد؛ و فرانسه هم البته خود در این قضیه نافع بود. بدین ترتیب، چنین به نظر می‌رسد که توافق حاضر در اصل توافقی با دولت اوباماست که تنها به جهت مصلحت در قالب۱+۵ به جهان عرضه شده است. این نکته البته کنایه‌ای نیز برای برخی «امپریالیست-ستیزها»ی وطنی نایب جمهوری اسلامی به هم‌راه دارد؛ که در جایی که تمام هم و غم‌شان و اصلا فلسفه وجودی‌شان این است که هر طور شده – حتی از طریق هم‌کاری با جمهوری اسلامی – ضربه‌ای به «شیطان بزرگ» بزنند، حالا باید با این حقیقت تلخ کنار بیایند که قسمت عمده نفع این معامله هم‌چون هلویی به گلوی «آمریکای جهان‌خوار» رفته است. این البته بار اول نیست که چنین اتفاقی می‌افتد، اما این‌ها هم درس نمی‌گیرند.
از این ماجرا، شخص باراک اوباما و حزب دموکرات آمریکا سود فراوان خواهند برند؛ چرا که می‌توانند ادعا کنند که پس از سی و چهار سال خصومت با جمهوری اسلامی و پرداخت هزینه‌های مختلف از این بابت، بالاخره توانسته‌اند روابط ایالات متحده با جمهوری اسلامی را عادی سازی کنند. این حربه در انتخابات بعدی کنگره و ریاست جمهوری آمریکا امتیاز تبلیغاتی بسیار بزرگی برای دموکرات‌ها خواهد بود. دقیقا به همین علت است که بسیاری از اعضای حزب جمهوری‌خواه از این توافق دل خوشی ندارند. به عبارتی، مساله برای احزاب سیاسی آمریکا یک بعد داخلی بسیار مهم دارد، که معمولا در تحلیل‌های بین المللی یا ایرانی کمتر به آن توجه می‌شود. با همه این حرف‌ها، این خطر هم برای اوباما و در پی‌اش حزب دموکرات وجود دارد که در نهایت به سرنوشت کارتر دچار شود؛ که به آخوندها اقبال پیدا کرد و آن‌ها را به سوی قدرت هل داد تا بعدا جمهوری اسلامی دستش را توی پوست گردو بگذارد و باعث سقوط او و حزب دموکرات و برآمدن ریگان و جمهوری‌خواهان تندرو شود. این احتمالی است که وقوعش را باید صبر کرد و دید.
از طرف دیگر، جمهوری اسلامی در این معامله با یک تیر حداقل دو نشان زده است: هم بحران چندساله را از سر رد کرده و به توافقی برای امتداد حیات خود دست یافته؛ و هم این‌چنین نشان داده که «چرخش قدرت» در حیطه جمهوری اسلامی انجام‌پذیر و موثر است، و بدین ترتیب ادعای خود در «دموکراتیک» بودن نظام و اهمیت «انتخابات» را – حداقل برای جمعی – به کرسی نشانده. درباره مورد دوم، ذکر این نکته واجب است که در جایی که منابع مختلف نشان می‌دهند که مذاکرات جمهوری اسلامی با مقامات آمریکایی از همان دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد آغاز شده، اما جمهوری اسلامی طوری وانمود می‌کند که انگار نتیجه‌ای که امروز به دست آمده کاملا حاصل کار دولت روحانی و تیم مذاکره کننده آن بوده است؛ تا بدین وسیله «تفاوت» دولت‌ها را در چشم مردم ایران و البته دنیا برجسته کرده همه کاسه کوزه‌ها را بر سر احمدی نژاد بشکند، و بدین ترتیب از کلیت رژیم رفع مسوولیت کند. حال آن‌که آگاهی به حقیقت این قضیه کاملا روشن می‌کند که – حداقل در زمینه سیاست خارجی – «دولت‌ها» در جمهوری اسلامی عملا هیچ‌کاره‌اند، و این مذاکرات پشت پرده مطابق منویات رهبری و مقامات ارشد دائمی جمهوری اسلامی است که سرنوشت ایران و ایرانیان را تعیین می‌کند. در عین حال، عدم توجه به این حقیقت وسیله‌ای فراهم خواهد آورد برای امتداد فریب بزرگی که آن را جمهوری اسلامی نام باشد؛ که در عین استبداد تمام، گه‌گداری «در ظاهر» بازی «اعتدال» می‌کند تا مردم را کماکان امیدوار نگاه دارد؛ چرا که می‌داند که ناامیدی مطلق می‌تواند در نهایت به خروش منتهی شود.
اما فراتر از همه این حرف‌ها، آن‌چه در میان این همهمه و بزن و بکوب هیچ حرفی از آن به میان نمی‌آید البته مساله نقض حقوق بشر و عدم وجود دموکراسی در ایران است. در جایی که بسیاری خوشحالند که میان جمهوری اسلامی و غرب توافقی حاصل آمده و بدین ترتیب شاید برخی دشواری‌ها از روی ایران برداشته شود، حقیقت ماجرا این است که در حیطه جمهوری اسلامی هیچ خبری از تمکین به خواست مردم و استقرار دموکراسی نیست، روزانه عده کثیری در زندان‌های رژیم اعدام می‌شوند، حقوق اقلیت‌های دینی و قومی مدام پایمال می‌شود، و هیچ‌کس هم در این باره پاسخ‌گو نیست و قدمی به جهت بهبود اوضاع برنمی‌دارد. ظاهرا جمهوری اسلامی فعلا به «مدل چینی» روی آورده است؛ که باجی بزرگ به غرب داده و برخی «درها» را به رویش گشوده، و در مقابل غرب هم چشم بر روی نقض حقوق بشر و عدم وجود دموکراسی در ایران بسته است. البته تفاوتی هم هست، که در چین اگر سیاست در انحصار حزب کمونیست است، حداقل آزادی اجتماعی و رفاه اقتصادی تا حدی وجود دارد، اما در ایران این هم نیست. در نهایت، چنان‌که پیش بینی شده بود، بزرگترین دستاورد این معاهده ننگین برای خود جمهوری اسلامی بود که فشار را تا حدودی از روی خود برداشته خود را برای چندصباحی بیمه کرد و عمرش را درازتر نمود. بالاخره از این ستون به آن ستون فرج است؛ و یک سیب را که بالا بیندازی هزار تا چرخ می‌خورد تا به زمین بیاید؛ «حافظه تاریخی» مردم هم که ضعیف است. پس تا فردا خدا بزرگ است
 
حمید رسایی، نماینده مجلس و از نزدیکان مصباح یزدی با اشاره به توافق هسته‌ای ژنو می‌گوید، این توافق زهری است که می‌خواهند آن را شربت جا بزنند.
به گزارش خبرگزاری «خانه ملت»، حمید رسایی در جلسه علنی امروز مجلس گفت این که رسانه‌ها نوشته‌اند آمریکا هشت میلیارد دلار از اموال ایران را آزاد کرده است، دروغ است.
وی گفت روز گذشته رسانه‌ها از قول محمد باقر نوبخت این خبر را «تیتر یک» خود کردند و این در حالی است که سخن‌گوی دولت این موضوع را تکذیب کرده است.
آقای رسایی گفت: «آقای نوبخت می‌گوید چنین چیزی صحت ندارد و من اصلا نمی‌دانم عدد هشت را از کجا آورده‌اند.»
این عضو حزب پایداری با بیان این‌که این رسانه‌ها «پایگاه دشمن» هستند، گفت: «به گفته‌ی نوبخت این خبرها برای مردم توقع ایجاد می‌کند.»
گفتنی است خبرگزاری «ایرنا» روز دوشنبه چهارم آذرماه از قول محمد باقر نوبخت، سخنگوی دولت حسن روحانی اعلام کرد که آمریکا هشت میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه شده ایران را آزاد کرده است.
رسایی در پایان هم با انتقاد از توافق ژنو گفت: «یک جام زهری به مردم داده شده اما با ابزار رسانه‌ای آن را تبدیل به شربت شیرین می کنند.»
حمید رسایی یک روز پس از توافق ژنو هم با غیرقانونی خواندن آن گفته بود که براساس قانون اساسی، توافق‌نامه ژنو باید به تصویب مجلس می‌رسید.
پیشتر نیز محافظه‌کاران و نیرو‌‌های حزب‌الله فعال در شبکه‌های اجتماعی توافق‌نامه هسته‌ای ایران با گروه ۱+۵ در ژنو را «عقب‌نشینی» جمهوری اسلامی از برنامه هسته‌ای خود ارزیابی کرده بودند.