۱۳۹۰ اسفند ۲۰, شنبه

آفتاب آمد دلیل آفتاب : کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) !




هنوز از بهت و شوک ناشی از «پیام شادباش» دسته تحت «رهبری» بهروز خلیق به سازمانهای تروریستی ناتو و القاعده و اخوان المسلمین که وجدان بشریت آگاه را آزار می داد، بیرون نیامده بودیم که در یک اقدام گستاخانه دیگر، در پاسخ به دعوت «مرکز اولوف پالمه» با اعزام بهزاد کریمی، فریدون احمدی و چند دون پایه دیگر به «کنفرانس اتحاد برای دموکراسی در ایران» در کنار ماموران امنیتی رژیم مزدور پهلوی و سازماندهان دستگاه امنیتیِ مخوف رژیم جمهوری اسلامیِ با دستجات سلطنت طلب، سوداگران سیاسی و امنیتی مثل محسن سازگارا، احمد رفعت، علیرضا نوری زاده، شهریار آهی، مشاور امنیتی و یاور همیشگی پرویز ثابتی قرار گرفتند.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)

زمانیکه در تاریخ دهم شهریور۱۳۹۰ کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق(اکثریت)، علیرغم تمامی مشکلات و معضلات موجود، به رنسانس جدیدی دست زد و متعاقب آن، کلیه حاملان افکار و اندیشه های منحط بورژوایی و بیگانه پرستی را از ارگانهای رهبری سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) اخراج کرد، این رویکرد با مخالفت بخشی از رفقای سازمان و اغلب با بی توجهی برخی نحله های فکری چپ مواجه گردید. اما ایستادگی و تأکید کمیته مرکزی بر آمالها و آرمانهای بنیانگذاران سازمان فدائی و تلاشهایش برای اعاده حیثت و اعتبار فدائی در طول همین دوره کوتاه گذشته، کمترین تردیدی در حقانیت و صحت این گام جدی باقی نگذاشت.
آن علل و عواملی که کمیته مرکزی را به انتخاب چنین رویکردی واداشت، بی گمان بر کمتر کسی در جنبش انقلابی میهن مان ناشناخته است. سیاستها بیگانه پرستانه، برنامه و دیدگاههای بغایت ارتجاعی، ضد مردمی و ضد میهنی گروه کم شماری که با پرویی عجیبی خود را رهبری سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) می نامید و همچنین، تلاشهای بی وقفه آنها برای رسوخ دادن بینش و ایدئولوژی بورژوایی به بدنه سازمان، کوششهایش برای نزدیکی و همدستی با دولتهای امپریالیستی برعلیه کشورمان و قطع هر گونه دفاع از منافع و مصالح کارگران و زحمتکشان ایران، بعنوان وجه مشخصه این گروه، عامل محرک کمیته مرکزی در اتخاذ این تصمیم درست در شرایط سلطه جو شانتاژ، افترا و تهمت های ناروا بود.
زمانیکه کمیته مرکزی در این راه پر از سختی ها و دشواریها گام نهاد، یقین داشت که دیر یا زود باید پاسخگوی اقدامات خود در مقابل دادگاه تاریخ و جنبش انقلابی میهنمان باشد. نکته جالب اینکه، در مدت بسیار کوتاهی پس از آغاز این راه، «آفتاب آمد دلیل آفتاب» و این سرکردگان بی سپاه و «رهبران» همیشه رهبر، دلایل اثباتی انکار ناپذیری در تأئید درستی و حقانیت تصمیمات کمیته مرکزی و محکومیت قطعی خود بدست دادند.
اگر حتی بر طرفداری ضمنی و آشکار این جریان منحرف از اشغال یوگسلاوی، افغانستان و عراق و تقاضانامه هایش به جرج بوش، باراک اوباما، پارلمان اتحادیه امپریالیستی اروپا و دیگر مقامات و نهادهای امپریالیستی برای مداخله اقتصادی، سیاسی و نظامی در کشورمان با دیده اغماض نگریسته و فقط سیاستها و تبلیغات ضد انسانی و ضد انقلابی آن پس از برآمد دهم شهریور کمیته مرکزی مورد توجه قرار گیرد، باز هم حقانیت کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) در ترد پیروان نئولیبرالیسم سرمایه داری از صفوف سازمان به اثبات می رسد. قابل تأمل است که سیاه ترین صفحات کارنامه این گروه با «پیام شادباش هیئت سیاسی – اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) به مردم لیبی» بمناسبت پیروزی شورشیان القاعده بفرماندهی عبدالکریم بالحاج و مهاجمین ناتو برهبری آمریکا در این کشور باز شد و یکی بعد از دیگری ورق خورد.
هیئت سیاسی – اجرائی باصطلاح سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) «انقلابی» را به مردم ستمدیده لیبی «شادباش» گفت که نه آغازگران بلکه «پیروزمندان» آن تروریستهای القاعده، مسلمانان سلفی، اخوان المسلمین و دولتهای بشدت ارتجاعی عربستان سعودی، قطر، مصر و پیمان تجاوزکار ناتو برهبری آمریکا بودند و نتایج آن عبارت از ترور و کشتار دهها هزار لیبیائی، نابودی کامل زیرساختهای کشور، لغو کلیه امتیازات و تأمینات اجتماعی، بیکاری عمومی، از جمله اخراج و بیکار کردن یک میلیون نفر کارگر خارجی، جنگ همه برعلیه همه، آشوب و هرج و مرج، آدمخواری و تجاوز به عنف علنی بدنبال بمبارانها جنون آمیز ناتو است که در اولین سالگرد این جنایات هولناک، رسانه های جهانی از کشته شدن ۱۶۰ هزار نفر لیبیائی و تشکیل دهها حزب باصطلاح سیاسی و بیش از ۱۶۰ گروه و سازمان مسلح خبر می دهند که برای قبضه قدرت با هم می جنگند.
درست زمانیکه که انعکاس صدای این «پیام شادباش» به « مردم لیبی» وجدان بشریت آگاه را آزار می داد، بسیار گمان می رفت که هیئت سیاسی – اجرائی باصطلاح سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) پس از این رسوایی، جسارت آن را خواهد داشت که نام فدایی را از دفتر دستک خود پاک کرده و با اسم حقیقی خود، بنام دفتر تبلیغات سازمانهای تروریستی ناتو و القاعده یا اخوان المسلمین به فعالیتهای ضدانقلابی خود ادامه دهد.
اما بر خلاف این تصور، این گروه دنباله رو دولتهای امپریالیستی، همچنان به حاتم بخشی از کیسه فدائی اصرار نمود و اعتبار و حیثیت فدایی را وجه المصالحه با ضد انقلابیون مطیع امپریالیسم جهانی قرار داد. بطوریکه، در چهل و یکمین سالگرد رستاخیز حماسی سیاهکل، از رجبعلی مزروعی، یکی از جنایتکارترین و منفورترین چهره های رژیم جمهوری اسلامی که در سرکوب و کشتار مخالفان رژیم در دهه ۶۰ نقش بی بدیلی بر عهده داشت، دعوت بعمل آورد و در بحث و گفتگو با وی بمناسبت این روز تاریخی، سعی کرد جاودانگی بنیانگذاران جنبش فدائی و مبارزه قهرمانانه آنان را تخطئه نماید.
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) هنوز از بهت و شوک ناشی از سیاست بازیهای دار و دسته تحت «رهبری» بهروز خلیق به خود نیامده بود که این پاندولهای سیاسی سرگردان در میان دولتهای امپریالیستی، پا را باز هم فراتر گذاشته و در یک اقدام گستاخانه دیگر، در پاسخ به دعوت «مرکز اولوف پالمه» با اعزام بهزاد کریمی، فریدون احمدی و چند دون پایه دیگر به «کنفرانس اتحاد برای دموکراسی در ایران» که در روزهای ۴ و ۵ فوریه سال ۲۰۱۲ در حومه استکهلم، پایتخت سوئد برگزار گردید، در کنار ماموران امنیتی رژیم مزدور پهلوی و سازماندهان دستگاه امنیتیِ مخوف رژیم جمهوری اسلامیِ قرار گرفت که دست هر یک از آنها تا مرفق به خون انقلابیون ایران آلوده است و بدین ترتیب، به همکاری و همدستی عملی و علنی با دستجات سلطنت طلب، کارکنان تلویزیون «صدای آمریکا» و سوداگران سیاسی و امنیتی مثل محسن سازگارا، احمد رفعت، علیرضا نوری زاده، عبدالله مهتدی و گروهی دیگر به رهبری جناب شهریار آهی، مشاور امنیتی و یاور همیشگی پرویز ثابتی روی آورد.
همه اینها دلایل روشنی هستند برای اثبات حقانیت تصمیمات کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) در شکستن حوزه فکری گروه وفادار به ایده های نئولیبرالیسم بهروز خلیق و تشکیلات متبوعش در درون سازمان که حاصل ماندن در آن چهارچوب، چیزی جز انحطاط اخلاقی – سیاسی، نمی توانست باشد.
بی تردید، اخراج عده ای که خود را منتسب به فدائیان خلق اکثریت می دانستند، کمیته مرکزی را از آلوده شدن به انحطاط سیاسی و بخصوص، به انحطاط اخلاقی مزمن گروه آقای بهروز خلیق رهانید و در آخرین بحث مستقیم با شماری از رفقایمان بر این رنسانس پای فشردیم و اعلام کردیم و بدرستی هم اعلام کردیم، تاریخ نچندان دور حقانیت ما را ثابت خواهد کرد.
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) بر این باور است که آن تاریخ نچندان دور از مدتها پیش فرارسیده و از همه اعضای سازمان و همچنین، تمام تشکلهای وابسته به جنبش چپ ایران انتظار دارد که موضع خود را در قبال این همه بی پرنسیپی ها و سیاست بازیهای میراث خواران جنبش فدائی بی «نشان از پدر»، روشن سازند.
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
۱۸ اسفند
۱۳۹۰

20اسفند.اعدام8 زندانی از جمله 2 زن و 2 شهروند افغانی در زاهدان:تحويل اجساد در مقابل پرداخت پول برای طناب دار،انتقال جسد، تاييديه فوت...

20اسفند.اعدام8 زندانی از جمله 2 زن و 2 شهروند افغانی در زاهدان:تحويل اجساد در مقابل پرداخت پول برای طناب دار،انتقال جسد، تاييديه فوت...

بنابه گزارشات رسيده به "فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران" از 10 زندانی که روز گذشته به سلولهای انفرادی زندان زاهدان منتقل شده بودند 8 نفر به دار آويخته شدند.
روز شنبه 20 اسفند ماه از 10 زندانی که به سلولهای انفرادی زندان زاهدان منتقل شده بودند 8 نفر از آنها صبح امروز حوالی ساعت 03:00 بامداد به دار آويخته شدند در ميان 8 زندانی اعدام شده 2 زن زندانی و 2 شهروند افغانی جزو اعدام شدگان بودند.
صبح امروز خانواده های آنها به زندان زاهدان مراجعه کردند و اجساد اعدام شدگان پس از گرفتن مبالغی به خانواده های آنها تحويل داده شد.خانواده های اعدام شدگان در صورتی می توانستند اجساد عزيزان خود را تحويل گيرند که می بايست مبالغ زير را به زندان پرداخت کنند.مبالغ پرداختی عبارتند از :
1- پول طناب دار 50 هزار تومان
2- پول انتقال به پزشک قانونی 40 هزار تومان
3- تاييديه فوت 20000 هزار تومان
اسامی تعدادی از زندانيان که صبح امروز حکم ضد بشری اعدام در مورد آنها به اجراگذاشته شد به قرار زير می باشد:
1- حميد سيری حدودا 40 ساله اهل ورامين در تهران دستگير شده است و از سال 1388 تاکنون در زندان بسر می برد
2- گل احمد حيدری 38 ساله شهروند افغانستان متاهل و دارای 4 فرزند می باشد . او از سال 88 تاکنون در زندان زاهدان زندانی بود.
3- غلام سارانی حدودا 39 ساله از شهروندان افغانستان
گفته می شود که زندانيان فوق به دليل داشتن مواد مخدر محکوم به اعدام شده اند
ولی فقيه علی خامنه ای پس از توقف چند روزه اعدام ها به منظور برگزاری نمايش انتخابات (انتصابات) خود و پس از تحريم گسترده نمايش انتصابات وی و بار ديگر گواهی دادن بر عدم مشروعيت رژيم ولی فقيه توسط مردم ايران، برای ايجاد فضای رعب و وحشت در آستانۀ چهارشنبه سوری دوباره رو به اعدام های گروهی آورده است.اعدام ها با تاييد و دستور صادق لاريجانی رئيس منصوب شده علی خامنه ای در قوۀ قضاييه و از جنايتکاران عليه بشريت صورت می گيرد و از طرفی ديگر برادر وی جواد لاريجانی بيشرمانه ، جنايت عليه بشريت و اعمال قرون وسطايی اين رژيم را در مجامع حقوق بشری مورد توجيح قرار می دهد.
فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران، از سرگيری دوبارۀ موج اعدام های گروهی در آستانۀ چهارشنبه سوری و به منظور ايجاد فضای رعب و وحشت در جامعه را محکوم می کند و از کميسر عالی حقوق بشر و ساير مراجع بين المللی خواستار ارجاع پروندۀ جنايت عليه بشريت رژيم ولی فقيه علی خامنه ای به شورای امنيت سازمان ملل متحد برای گرفتن تصميمات لازم اجرا می باشد.
فعالين حقوق بشرو دمکراسی در ايران
20 اسفند 1390 برابر با 10 اکتبر 2011
گزارش فوق به سازمانهای زير ارسال گرديد:
کميساريای عالی حقوق بشر
گزارشگر ويژه سازمان ملل متحد
گزارشگر ويژه اعدام سازمان ملل متحد
کمسيون حقوق بشر اتحاديه اروپا
سازمان عفو بين الملل
http://hrdai.net
info@hrdai.net
http://hrdai.blogspot.com
pejvak_zendanyan10@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
Tel.:0031620720193
استفاده از گزارشهای فعالين حقوق بشر و دمکراسی در ايران تنها با ذکر منبع مجاز است


20 اسفند

پرویز ثابتی از حامیان مالی جورج بوش رییس جمهور سابق آمریکا بوده است!

پرویز ثابتی از حامیان مالی جورج بوش رییس جمهور سابق آمریکا بوده است!


قطعه جدید مجله نیویورکر توسط کانی براک، شامل اطلاعات کمی در مورد برنامه هسته ای واقعی ایران است. در عوض، این تمرکز به طور عمده در تلاش شاهزاده رضا پهلوی  پسر شاه سابق ایران و احمد چلپی در برابر دولت فعلی ایران است. براک توصیف می کند  ارتباط رضا با شخصیت های بدنام  از رژیم پدرش از جمله  سربخش ساواک سابق پرویز ثابتی را. ( ظاهرا ثابتی به عنوان پشتیبان مالی هم جورج بوش و RNC  بوده است رضا پهلوی  تلاش می کند، به عنوان یک اقدام از اعتبار  خود را، به بازنویسی کتاب های تاریخ در ظلم و ستم و شکنجه پدرش: «شاید آنچه در این بیست و شش سال رخ داده برای  این است که احترام به ارزش های دموکراتیک به امروز رسیده است.
منبع : هافینگتون پست
و

cunningrealist

روند حرکت دادخواهى خانواده‌هاى زندانيان سياسى


روند حرکت دادخواهى خانواده‌هاى زندانيان سياسى
زنانی ديگر

حرکت دادخواهانه خانواده‌هاى زندانيان سياسى كه عمدتا توسط زنان پي‌گيرى مي‌شده است، از پيش از انقلاب آغاز شد. با برآمد سياسی جامعه و خيزش مردمی در سال 1357، خانواده‌های زندانيان سياسی هر روز به شکل‌های مختلف دست به اعتراض مي‌زدند. در دی ماه 1357، خانواده‌ها در دادگستری متحن شدند، اين تحصن 15 روز به طول انجاميد. خواسته خانواده‌ها آزادی زندانيان سياسی بود. آنها اعلام کرده بودند تا زمانی که فرزندان‌شان از زندان آزاد نشوند، به خانه‌های خود باز نمي‌گردند. اين تحصن در ابتدا با تعداد 20 نفر از مادران زندانيان سياسی آغاز شد و در ادامه حرکت خود با حمايت گسترده ديگر خانواده‌ها و فعالان سياسی روبرو شد. در اين مدت شاه رفت و بختيار نخست وزير شد. بختيار قول آزادی زندانيان سياسی را داد و پس از دو روز زندانيان آزاد و به دادگستری منتقل شدند و يک شب را با خانواده‌هاي‌شان در دادگستری سپری کردند و روز بعد تمامی زندانيان سياسی آزاد شده به همراه خانواده های خود روی دست‌های مردم به خانه باز گشتند.
شاه رفت و خمينی آمد. در دوران كوتاه ِ قبل از قدرت‌گيرى كامل جمهورى اسلامى تمام گروه‌های سياسی امكان فعاليت يافتند و به شکل علنی در خيابان‌ها و جلوی دانشگاه‌ها بساط پهن کردند. اين دوران طلايی خيلی به درازا نکشيد و همه نيروهای سياسی شناسايی شدند و سردمداران نظام تصميم گرفتند برای استقرار حکومت اسلامي‌شان، دست به يک پاک سازی اساسی بزنند و نامحرمان را از گرد خود پاک کنند. ابتدا حجاب را اجباری کردند، بعد انقلاب فرهنگی را به راه انداختند و دانشجويان معترض را اخراج يا دستگير کردند. بسياری از مردم که مورد تعرض قرار گرفته بودند با خود مي‌گفتند: «چه قرار بود بشود و چه شد! کجای کار را اشتباه کرديم؟ همين ديروز بود که در خيابان برای برکناری شاه سنگر به سنگر با هم مبارزه مي‌کرديم، حال چرا بايد به زندان بيافتيم.» خانواده‌ها دوران خوشي‌شان به سر رسيده بود و سر در گم و متحير دوباره خود را جلوی زندان‌ها يافتند. بايستی دل قوی داشت و کاری کرد و دوباره اعتراض خانواده‌ها آغاز شد، ولی گوش شنوايی نبود. حاکمان تصميم‌شان را گرفته بودند، بايد همه را از تيغ بگذرانند و هر صدای مخالفی را در نطفه خفه کنند. ابتدا بايستی شهرهای مرزی را خاموش کنند. خمينی با دستوری صريح خلخالی را به سمت قاضی شرع برگزيد و به او اختيار تام داد که کردستان را آرام کند. سپس بايستی زنان را خفه کنند و با ايجاد رعب و وحشت و اسيدپاشی آنها را خانه نشين کنند، بعد بايستی دانشجويان را ساکت کنند که با اخراج و دستگيري‌های گسترده اين امر نيز متحقق شد و پس از آن نوبت پاکسازی محل‌های کار رسيد.
مادران و خانواده‌ها هراسان به اين طرف و آن طرف مي‌رفتند که چه بايد بکنند. به هر دری مي‌زدند تا شايد بتوانند فرزندان‌شان را نجات دهند، ولی بي‌نتيجه بود و هر روز تعداد زيادی اعدام مي‌شدند. حاکمان تصميم به قلع و قمع گرفته بودند و کشتارهای بي‌رحمانه زندانيان سياسی در زندان‌ها آغاز شد.
از سال 1360 تا سال 1367 خانواده‌ها جلوی زندان‌ها در رفت و آمد بودند و اين رفت و آمدهای دايمی در شرايط سخت آنها را به هم نزديک‌تر کرد. همديگر را مي‌ديدند، به خانه‌های هم مي‌رفتند، ديدارهای جمعی مي‌گذاشتند، با هم به سفر مي‌رفتند و تلاش مي‌کردند که اين شرايط سخت را برای هم راحت‌تر کنند و حرف مشترک‌شان هم که بررسی وضعيت زندانی بود را پي‌بگيرند. اين وضع را پذيرفته بودند و با انتظار آزادی عزيزشان روزگار را مي‌گذراندند، تا اينکه خمينی جام زهر را سر کشيد و جنگ ايران و عراق پايان يافت و دوران سازندگی و پاک‌سازی زندان‌ها آغاز شد. تابستان 67 از راه رسيد و ملاقات‌ها قطع شد. چندی نگذشت که خبر کشته شدن تعداد زيادی از زندانيان سياسی دهان به دهان به همه جا رسيد.
ابتدا خانواده‌ها باور نمي‌کردند، ولی کم‌کم متوجه شدند که اين جنايت در زمان قطع ملاقات‌ها به وقوع پيوسته است و بسياری از زندانيان را کشته‌اند. صدای اعتراض خانواده‌ها بلند شد و اين حرکت شکل منسجم‌تری به خود گرفت. تحصن در برابر کاخ دادگستري، گردهمائی در برابر دادستاني، برگزاری مراسم برای دادن طوماری اعتراضی با 370 امضاء به کميته حقوق بشر سازمان ملل متحد، تماس با خارج از کشور، تماس با کميته‌های حقوق بشر و جامعه‌های دفاع از زندانيان سياسی و غيرو در اعتراض به چرايی و چگونگی کشتار گروهی زندانيانی که حکم زندان داشتند و برخی نيز حکم آزادي، اين اعتراض‌ها سرانجام به واکنش اروپائي‌ها و آمريکائي‌ها منجر شد. در 21 مهرماه، پارلمان اروپا با تصويب قطعنامه‌ای در مورد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ايران، از دولت ايران مي‌خواهد که هيأتی به منظور بررسی وضعيت زندان‌ها عازم ايران شود. 18 آذرماه، پارلمان آلمان قطعنامه‌ای تصويب مي‌کند که در آن نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی به شدت مورد انتقاد قرار مي‌گيرد. ولی عاقبت چه شد و سازمان ملل چه کرد؟ هيچ!
آذر ماه زنگ‌ها به صدا در آمد و خانواده‌ها را يکی يکی برای تحويل گرفتن ساک کشته‌شدگان به کميته‌های مختلف شهر احضار کردند. اينجا بود که مطمئن شدند عزيزشان را کشته‌اند. خانواده‌ها مراسم مي‌گرفتند و حکومت آنها را تهديد مي‌کرد که مبادا صدايی در بيايد. خانواده‌ها به گورستان‌ها مي‌رفتند و بين اوين و بهشت زهرا توپ فوتبال شده بودند و هيچ مسئولی پاسخی نمي‌داد، آنها چگونه کشته‌اند؟ چرا کشته شده‌اند؟ وصيت‌نامه‌شان کجاست؟ در کجا دفن شده‌اند؟ ولی باز خانواده‌ها دست از تلاش برنداشتند و خاوران را يافتند و برخی خاک را کاويدند و جنازه‌های با لباس را در آنجا يافتند. خاوران شد ميعادگاه مادران.
از آن پس تا کنون مادران، خواهران و همسران شايد بيشترين کسانی هستند که ياد اين عزيزان را زنده نگاه مي‌دارند، پدران و برادران نيز هستند ولی نقش آنها در اين حرکت جمعی کم‌رنگ‌تر است. در اين راه خانواده‌ها را بارها مورد اذيت و آزار قرار دادند. احضار و تهديد کردند، به زندان انداختند، از کار برکنار کردند، ممنوع‌الخروج کردند، مورد حمله قرار گرفتند، وابستگان‌شان را مورد اذيت و آزار قرار دادند و به اشکال مختلف از حق زندگی فردی و اجتماعی محروم‌شان کردند، ولی خانواده‌ها با تلاش بسيار اين حداقل را برای خود حفظ کردند، نيروهاى امنيتى خاك خاوران را بارها زير و رو كردند ولى خانواده ها بر پشته هاى خاك، ياد عزيزان شان را همچنان حفظ كردند، درب جلوی خاوران را بستند، خانواده ها از درى ديگر وارد شدند، هر روز که خانواده‌ها پايشان به آنجا مي‌رسد، سر و کله نيروی انتظامی و وزارت اطلاعات پيدا مي‌شود ولی خانواده‌ها می روند و حاضر نيستند اين حداقل را به آنها واگذار کنند، زيرا سند جنايتى است كه بايد تا روز دادخواهی حفظ شود و پاسخ سوال‌های بي‌جواب خود را بگيرند.
در طی اين سال‌ها کشتارها همچنان ادامه دارد. از کشتار سردمدارن حکومت پادشاهی گرفته تا کشتار مبارزان کرد در کردستان، کشتار زندانيان سياسی در سال 1360 تا كشتار دسته جمعى سال 67، کشتار دسته جمعی زندانيان سياسی در تابستان سال 1367، کشتار نيروها و فعالين سياسی در سال‌های بعد از 67، کشتار و ترور نويسندگان در پاييز 1377، کشتار دانشجويان در 1378 و کشتار خيابانی در تابستان سال 1388 و اين روند کشتار و خون ريزی همچنان ادامه دارد.
هم اکنون نيز شاهديم که پس از خيزش مردمی سال 88 و کشته شدن انسان‌هايی که برای ساده‌ترين حق خود به خيابان آمده بودند، حرکت جديدی به شکل سازمان‌يافته تری آغاز شده است و کارزاری به نام مادران پارک لاله شکل گرفته است. ابتدا اين حرکت صرفا در اعتراض به کشته شدگان سال 88 حرکت مي‌کرد ولی در روند شکل‌يابی خود به صدای دادخواهی تمامی خانواده‌های کشته‌شدگان در سی و سه سال حاکميت جمهوری اسلامی تبديل شده و سه خواسته مشخص را برای خود تعريف کرده است. اين خواسته‌ها می تواند افراد زيادی را حول خود جمع کند.
1- آزادی تمامی زندانيان سياسی و عقيدتي؛
2- لغو قانون مجازات اعدام؛
3- محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی کشتارهای صورت گرفته در دوران حاکميت جمهوری اسلامی.
مادران و خانواده‌های قديمی و جديد شايد از بزرگ‌ترين دادخواهانی بوده‌اند که در اين سال‌ها به اين اعدام‌ها اعتراض کرده‌اند و در جهت افشای سياست‌های سرکوبگرانه و جنايتکارانه رژيم جمهوری اسلامی گام برداشته‌اند. خانواده‌ها به همراه فعالان سياسی تلاش کرده‌اند ياد جان باختگان را به اشکال مختلف زنده نگاه دارند، با رفتن به خاوران، با برگزاری مراسم در منازل، با برگزاری يادبودها، با گردهم آيي‌های مختلف، با همراهی با ديگر خانواده‌های کشته شدگان، با جمع شدن‌ها در خيابان و با حمايت از تمامی حرکت‌های دادخواهانه. در طی اين سال‌ها تلاش‌های بسياری در راستای دادخواهی توسط خانواده‌های جان‌باختگان و زندانيان سياسی آزاد شده، بخصوص زنان صورت گرفته است که برخی را اشاره وار در زيرذکر مي‌کنيم:
- برگزاری مراسم يادبود توسط خانواده‌ها و رفتن دايمی به خاوران و ديگر گورهای کشته‌شدگان در تهران و شهرستان ها؛
- ديدار دايمی خانواده‌ها با يکديگر و تلاش در حفظ اين ارتباط‌ها؛
- برگزاری مراسم يادبود برای مادران و خانواده‌های فوت شده که همواره نقشی فعال در افشاگری داشته‌اند؛
- ثبت خاطرات و بازگويی جنايات صورت گرفته به شکل دايمی برای جلوگيری از تکرار جنايت؛
- نوشتن مقاله‌ها و گزارش‌ها و دادنامه‌هايی افشاگرانه از ابتدای تشکيل حکومت اسلامی تا کنون توسط خانواده‌های جان باختگان، که خود بهترين گواه تاريخ است؛
- راه اندازی سايت بيداران برای جلوگيری از فراموشی و ثبت حافظه تاريخی خانواده‌ها؛ www.bidaran.net
- ايجاد خاوران مجازی برای ثبت نام و مشخصات جان باختگان دفن شده در خاوران؛
- راه اندازی سايت کميته دفاع http://www.komitedefa.org/text/edamha
- ايجاد کارزاری به نام تريبونال برای برگزاری دادگاهی نمادين که با تلاش‌های بسيار در حال به ثمر رسيدن است و احتمالا در تابستان امسال اين دادگاه برگزار خواهد شد؛ http://www.irantribunal.com/farsi.html
- نوشتن کتاب‌هايی توسط خانواده‌های جان‌باختگان و زندانيان سياسی جان به در برده از اعدام؛ «حقيقت ساده» و «عليه فراموشی» منيره برادران، «نه زيستن، نه مرگ» ايرج مصداقي، «کلاغ و گل سرخ» مهدی اصلانی و ...؛
- نوشتن مقاله و کتاب و خاطرات توسط خانواده کشته شدگان پاييز 1377؛
- مستندسازی و تحقيق حقوقی پيرامون کشتارهای گروهی توسط حقوق‌دان های بخصوص زنان فعال؛
- پرداختن به کشتار زندانيان سياسی و تهيه فيلم از مادران توسط بنياد پژوهش های زنان؛ http://www.iwsf.org
- اعلام حضور با خواست‌های مشخص جمعی از خانواده‌های جان باختگان دهه 60 در سال 88؛
- گردآوری اطلاعات کشته‌شدگان توسط بنياد عبدالرحمن برومند http://www.abfiran.orgو نوشتن گزارشی در مورد کشتار سال 67 توسط قاضی جفری رابرتسون وکيل دادگستري؛
- ايجاد کارزاری برای رساندن صدای دادخواهی مادران و خانواده‌های کشته‌شدگان در حکومت اسلامی پس از کشتار خيابانی خيزش مردمی سال 88 توسط مادران پارک لاله(مادران عزادار)؛ www.mpliran.com
- جمع آوری مستندات و تهيه فيلم از خانواده های کشته شدگان؛
- راه اندازی سايت سرخ- سبز برای استخراج مشخصات کشته شدگان اخير؛ http://sorkhesabz.com/fa/martyr
- راه اندازی سايت دفتر پيگيری وضعيت زندانيان سياس؛ http://prisoners.rahana.org
- و بسياری موارد ديگر که به دليل حجم زياد موارد قابل ذکر نيست.
اينک پس از گذشت سال‌ها هنوز خانواده‌ها به دنبال دادخواهي‌اند و نه تنها هيچ پاسخی مبنی بر قبول کشتارها از مسئولان جمهوری اسلامی دريافت نکرده‌اند، بلکه از سازمان‌ها و جوامع بين المللی نيز هيچ نشانه‌ای از بررسی اين کشتارها صورت نگرفته است. در طی اين مدت نيز چندين بار نمايندگانی از سازمان ملل برای کشف حقايق مربوط به کشتارها و نقض حقوق زندانيان به ايران آمدند، ولی پرونده اين جنايات بايگانی شده است. هم اکنون نيز نماينده ويژه ای از طرف سازمان ملل انتخاب شده است ولی در اولين گزارش خود هيچ اشاره‌ای به کشته شدگان گذشته و اخير نکرده است که اين سياست با اعتراض‌های بيشمار خانواده‌ها و فعالان سياسی روبرو شده است.
ما زنانی ديگر از تمامی فعاليت‌های دادخواهانه خانواده‌ها و تمامی فعالان سياسی که در اين زمينه تلاش مي‌کنند تا صدای دادخواهی خود و مردم ايران را به گوش جهانيان برسانند، حمايت مي‌کنيم و معتقديم اين حرکت دادخواهانه بالاخره روزی به به بار خواهد نشست و تمامی جنايت کاران در دادگاه‌های مردمی و عادلانه محاکمه خواهند شد، ولی معتقديم اگر اين صداها يکی شوند، مي‌توانند کوه را جابه جا كرده و ديکتاتوری خون و جنايت اسلامی را به زانو در آورند.


اسفند ماه 1390

اولین فرش ایرانی تاریخ



اولین فرش ایرانی تاریخ
The first persian carpet, the Pazyryk carpet, discovered frozen in a tomb beneath the Siberian steppe,was woven sometime in the 5th century BC and recovered almost 2,500 years later . It is now housed in the Hermitage Museum in St. Petersburg.
It tells the story of the Scythians, a partly settled, partly nomadic people whose home was the vast expanse of Eurasia north of Greece, Mesopotamia, Persia and China.
The symbols within this magnificent carpet speak to the Scythians deep connection with the metaphysical, celestial, and animal kingdoms. The center motif is thought to have magical significance: pairs of rosettes or lotus blossoms surrounding a solar symbol are thought to represent their attunement with the sun.
Through chromatography, we know that the dyes were created from local insects and plants and exhibit a refined palate. This sophisticated dye technology was not thought possible by ancient people.

2500 سال پیش که در آسیای مرکزی کشف شد. این فرش که آن را به عنوان اولین فرش ایرانی تاریخ می شناسند در قابهای پایینی اش منقش به شیرهای بالدار اسطوره ای است. جالب اینجاست که در قاب های بالایی آن نماد های X مانندی دیده می شوند که در واقع نشانگر درفش کاویانی یا پرچم کاوه هستند که در دوران ساسانیان و اشکانیان به مهمترین پرچم ایران تبدیل شد
اولین فرش ایرانی تاریخ.jpg