فرزاد قائم
به جرات میتوان گفت که یکی از اساسی ترین ضعف های مبارزات آزادیخواهانه و دموکراسی طلبانه مردم ایران دردهه های گذشته عدم وجود یک تشکیلات فراگیروتشتتی مزمن در صفوف نیروهای مبارز مردمی در برابر انسجام نسبی نیروهای ضد مردمی بوده است. تلاش بی وقفه استبداد حاکم برایران برای تفرقه اندازی و ماهی گیری دراردوی نیروهای مبارز و دموکرات چنان بارز است که نیازی به توضیح ندارد. آنان بهتر ازما رمزموفقیت را که امام جنایتکارشان وحدت کلمه نامید دریافته اند وبخوبی و با تمامی امکاناتشان آنتی تز وحدت را که تفرقه باشد به میان طیفهای مختلف نیروهای مبارز برده اند و سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن را سالهاست درعمل اجرا میکنند.
این واقعیت به سادگی خودش را در اوج گیری جنبشهای صنفی و سیاسی همزمان با بالا گرفتن جنگ گرگها نشان میدهد. بی دلیل نیست که بزرگترین تنشهای سیاسی درایران درسرفصلهای جابجایی باندهای حاکم صورت پذیرفته است. آیا این اپوزیسیون ناهماهنگ به درستی از شکافهای ایجاد شده در دیوار ظلمت دراین سی و چند سال استفاده کرده است . آیا رهنمودهای عملی لازم را برای آزادی مردم ایران از شراستبداد حاکم ارایه داده است یا اینکه هر باربخشی از آن دست پاچه شده و به طرح شعارهایی خارج از توان مرحله ای خیزش اقدام نموده است. بخشی دیگرنیز با دل بستن به اتحاد با این باند و یا افتراق از باندی دیگرعملا آلت دست باندهای ارتجاعی گشته است. آن دسته هم که روش صحیح را انتخاب نموده اند به واسطه عدم هماهنگی دیگران راه به جایی نبرده و اشک در چشم و استخوان در گلو شاهد از دست رفتن یک فرصت تاریخی دیگر شده اند. نتیجه این ناهماهنگی درعمل به جیب حاکمیت ضد بشری ریخته شده و نیروهای مبارز گوشت لب توپ جنگهای زرگری جناحهای حاکم گشته اند. مشکل اصلی در کجاست که هر گاه که برمیخیزیم و دل میبندیم و خون میدهیم و شکنجه می بینیم راه به جایی نمی بریم و سرخورده از جنگ ناکرده بازگشته، به همدیگر چنگ میزنیم و تشتت را بیش از پیش به درون جبهه خود میاوریم.
بسیاری ازمتفکران و پیشگامان جنبش دموکراسی طلبانه و آزایخواهانه مردم ایران در تحلیلهای خود مشکل عدم موفقیت مبارزات دموکراتیک مردم ایران از مشروطه تا دولت مصدق و بعد ازآن را درعدم وجود تشکیلاتهایی ملی وفراگیر، کادرهایی کارآمد و رهبرانی شایسته
دانسته اند. اگر دوران پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ را با دوران بعد از کودتای آمریکایی ۱۳۳۲ مقایسه کنیم دیگر نمیتوان بهانه کمبود نیرو وانگیزه، کمبود امکانات و نا کافی بودن تجربه در سازماندهی مقاومت مدنی را آورد .
عصر نوین ارتباطات ما را در دسترسی به میلیونها کاربر اینترنتی در سراسر جهان و ایران مجهز کرده است. به خاطر بیاورید برای پخش یک اعلامیه سیاسی آن هم در محدوده چند خیابان آن هم فقط در شهرهای بزرگ چه مشکلاتی داشتیم و چه نیروهای ارزشمندی را فدا میکردیم.
در این آشفته بازارسیاسی است که ارتجاع حاکم از چپ و راست برای منحرف کردن ذهن مردم که حالا از ترس غرق شدن به هر تخته پاره ای چنگ میاندازند رهبرسازی و آلترناتیوسازی میکند . این رهبران خود خوانده چند گاهی خاک به چشم مردم و آب به آسیاب استبداد ضد بشری حاکم ریخته و سپس جای خود را به رقاص تازه نفسی میدهند که با طرحی نو صحنه
اپوزیسیون قلابی را گرم نگاه دارد. به جرات میتوان گفت که گرم بودن این بازارمکاره از کوتاهی ما درایجاد تشکیلاتی فراگیراست.
متاسفانه در بسیاری از تشکیلات های خارج از کشور باند بازی، دکان سازی و امامزاده پروری جای مبارزه فعال سیاسی را گرفته است و نیروهای سیاسی را به خود بینی و خود باوری هولناکی گرفتار کرده است. کمتر کسی حاضر میشود ازبرج عاج ذهن خویش بیرون بیاید و به جای انتقاد به این و آن سعی در جستجوی نقاط اتحاد واتفاق بنماید. در این آشفته بازار سؤالاتی از قبیل اینکه اهمیت فعالیت جبهه ای دریک تشکیلات فراگیردرکجاست؟ جبهه ازچه نیروهایی تشکیل میگردد؟ این نیروها حول چه اهدافی میتوانند متحد شوند؟ برای نزدیک کردن این نیروها چه باید کرد؟ ودهها سؤال دیگر سالیان سال است بی جواب مانده اند.
جبهه چیست؟ و اهمیت فعالیت جبهه ای دریک تشکیلات فراگیر درکجاست؟
فعالیت جبهه ای نوعی کنش مشترک ما بین احزاب، سازمانها، گروه ها و افراد حقیقی با بینشهای متفاوت سیاسی و عقیدتی است که با حفظ پرنسیپ های نظری خود در چهارچوب برنامه ای مدون و مورد قبول اعضاء جبهه اهداف مشترکی را دنبال میکنند. در یک جبهه فراگیر اگر چه برتری سیاسی، عقیدتی و گروهی وجود ندارد و کمییت هر یک از اعضاء آن تعیین کننده سیاست جمعی نخواهد بود ولی تاثیر کیفی هر فرد، گروه، سازمان یا حزب در بحثهای موجود میتواند تحت تاثیرتوان سیاسی، تحلیلی و اطلاعاتی آن فرد، گروه، سازمان یا حزب قرار داشته باشد که خود نقطه قوت فعالیت جمعی بوده وموجبات کاهش خطا درتصمیمات را فراهم می آورد.
یکی دیگر از تاثیرات مهم فعالیتهای جبهه ای شناخت عمیقتر اعضاء از نقطه نظرات و نحوه نگرش دیگراعضاء به مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بوده که در بسیاری از موارد پیشداوری ها و بحثهای غیر ضروری ناشی ازعدم شناخت کافی از نقطه نظرات دیگران را کاهش داده و بخصوص پروژهای تفرقه افکنانه استبداد ضد بشری حاکم را خنثی میکند.
فعالیتهای جبهه ای موجبات استفاده بهینه از توانایی های موجود را فراهم آورده و تمرکز امکانات و فعالیت نیروها را بر روی اهداف مشخص امکان پذیر می سازد. این مهم از یک طرف از به هدر رفتن نیرو های مبارز در مسیرهای پراکنده، تکراری وغیر ضروری جلوگیری کرده و فشار وارد بر جبهه ضد بشری را می افزاید و از سوی دیگر موجب دلگرمی مردم به ثمردهی مبارزه گشته و حضور پر شورتر آنها را در مبارزات صنفی و سیاسی به ارمغان می آورد.
مهم تراینکه گستردگی نیروهای موجود در یک تشکیلات فراگیر موجبات گستردگی دامنه اجتماعی و جغرافیایی مقاومت و مبارزه را فراهم می کند. این امرمنجر به پراکنش امکانات و نیروهای استبداد حاکم گشته، فرسودگی و ریزش درآنها را تشدید می نماید. به عنوان مثال هرگاه فعالیتهای مبارزاتی ملل ایرانی با کنشهای کارگری دریک همزمانی با فعالیتهای میدانی فعالین زنان، دانشجویی، دانش آموزی، حقوق بشری... قرار گیرد بر همگان آشکاراست که آب در فریزرارتجاع ضد بشری به غلیان خواهد آمد. چنین مبارزه همزمان و گسترده ای به پهنای ایران زمین از طریق یک جبهه متحد و فراگیر قابل دسترسی است.
جبهه ازچه نیروهایی تشکیل میگردد؟ این نیروها حول چه اهدافی میتوانند متحد شوند؟
برای یافتن مادیت نیروهای تشکیل دهنده جبهه ای فراگیرعلیه استبداد حاکم بایستی ابتدا تشخیص دهیم که مانع اصلی درمسیر تکامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران چیست. تمامی نیروهایی که درراه حل این تضاد اصلی گام برمیدارند درون جبهه آزادیخواهان و دموکراسی طلبان تعریف میشوند.
جنبش اصلاح طلبی از درون حکومت استبدادی مذهبی و در زمان حیات خمینی با مخالفت قاطع آیت الله منتظری در رابطه با فاجعه ملی و جنایت ضد بشری در سال ۱۳۶۷ که منجر به قتل و عام هزاران زندانی سیاسی بی دفاع گردید تولد یافت. این جنبش به رهبری نیروهایی از درون سیستم استبدادی در تلاشی مستمر جهت اصلاح استبداد مذهبی در چهارچوب حکومت اسلامی و قانون اساسی و با قبول محدودیتها، حبس ها، حصرها و حتی حذف فیزیکی به حیات خود ادامه داد. رهبران این جنبش در یک دوران طولانی و به واسطه یک تلاش ملی موفق شدند پست ریاست جمهوری، اکثریت کرسیهای مجلس و ریاست مجلس را در اختیار بگیرند. آنان سعی نمودند از طریق فشارتوده های میلیونی مردم ناراضی از پایین و چانه زنی خود از بالا اصلاحات مورد نظر خود را درعرصه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به استبداد مذهبی تحمیل کنند. ناکامی رهبران جنبش اصلاح طلبی دراصلاح استبداد مذهبی وبینش انحصار طلبانه ولایت مطلقه فقیه از طریق چانه زنی سیاسی، خود را در آن دوره به عیان نشان داد.
کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و دیکتاتوری عریان پس از آن راه مبارزه مدنی از طریق شرکت در انتخابات را مسدود نموده است . این دیکتاتوری آشکارموجبات ناامیدی بسیاری از فعالین واقع بین جنبش اصلاح طلبی را از اصلاح پذیری حکومت ضد بشری ولایت مطلقه فقیه فراهم گردانیده است. امروزه دیگر نامه نگاری و پند و نصیحت به اربابان قدرت و سران استبداد حتی برای خود اصلاح طلبان نیز موضوعیت خود را از دست داده است. توده های میلیونی مردم ناراضی و بسیاری از فعالین جنبش اصلاح طلبی در یک تاثیر پذیری متقابل از جنبشهای گسترده آزادیخواهانه و دموکراتیک در کشورهای اسلامی امروزه با شعار مبارک، بن علی نوبت سید علی و مرگ بر دیکتاتورعملا خطوط قرمز گذشته جنبش اصلاح طلبی را یک به یک در پروسه مبارزاتی خود پشت سرگذارده و به حوزه تغییرات بنیادی و ساختاری وارد شده اند. آنان امروزه با طرح شعارمحوری حذف دیکتاتورو دیکتاتوری و انتخابات آزاد در واقع به خاستگاه طیف وسیعی از نیروهای اپوزیسیون سرنگونی طلب نزدیک شده اند.
نگارندگان براین باورند که مانع اصلی بر سر راه تکامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم ایران حضور و بقای دیکتاتوری ضد بشری حاکم در تمامیت آن است. ما با احترام به اعتقادات و باورهای مردم ایران وجود حکومتی دینی درایران را به مثابه سدی در برابر سیر تکامل جامعه دانسته و تضاد اصلی میدانیم. به نظرما تمامی نیروهای ملی و آزادیخواه که قائل به سرنگونی این دیکتاتوری ضد بشری در تمامیت آن میباشند درون جبهه ای فراگیر و ضد استبدادی و تمامی نیروهایی که خواستار بقاء این دیکتاتوری ضد بشری میباشند در جبهه استبداد قرارمیگیرند. لذا سه شرط لازم برای تشکیل چنین جبهه ای را قبول استقلال، آزادی و سرنگونی دیکتاتوری ضد بشری ولایت مطلقه فقیه در تمامیت آن از طرف نیروهای شرکت کننده در جبهه میدانیم.
برای نزدیک کردن نیروهای تعریف شده در جبهه ای فراگیر چه باید کرد؟
عدم هماهنگی نیروهای دموکراتیک و آزادیخواه در جبهه ای واحد را بایستی تحت تاثیر دو عامل بررسی کرد.
یکی عامل بیرونی است که سالهاست سیاست تفرقه اندازی را به طور سیستماتیک تعقیب و در بسیاری از موارد با موفقیت پیاده کرده است. هوشیاری انقلابی در شناخت توطئه های استبداد ضد بشری و عمل موثر در شناسایی و افشای عوامل توطئه گر بایستی به بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه بدل شود. دشمنان ما ابزار لازم را برای پیشبرد دسیسه های رنگارنگ خود در اختیار دارند. آنها میتوانند مزدوران داخلی و خارجی را جهت پیشبرد پروژه ها ی خود دراختیار بگیرند. آزادیخواهان نیز میبایست درمقابل به همان اندازه هوشیاربوده و بهاء لازم را بپردازند.
دیگری عامل درونی ناشی از من سالاری، گروه سالاری و ایدئولوژی سالاری گسترده و جا افتاده ای است که متاسفانه در درون نیروهای آزادیخواه و دموکراسی طلب بیداد میکند.
کاربرد شیوه های غیر اصولی که از هنرهای مورد تسلط حاکمان جور و جنایت درایران میباشد سالهاست که کم و بیش به تفکرنیروهای اپوزیسیون نیزراه یافته است. برچسب زدنی به دیگران و حتی همراهان و همرزمان دیروزآنجا که با ما همخوانی ندارند تا به آنجا پیش رفته است که تقریبا همه یا عامل بیگانه و یا همدست استبداد مذهبی گشته ایم. اینها همه خصلتهایی غیر دموکراتیکی است که در فضای غیر پراتیک مبارزاتی در خارج از کشور به سادگی مجال رشد و نمو یافته است.
در این آب گل آلود منطق و اخلاقیات گوهر نایاب است و داد خواستی و بازخواستی وجود ندارد. مگر قرارنیست که در فردای ایران همین گروهها و احزاب به دور ازهای و هوی و جنجال آفرینی سیاسی دررقابتی آزاد در کنارهم به تبلیغ نظرات خود بپردازند و انتخاب دردست مردم باشد. تاکید میکنیم انتخاب دردست مردم باشد. اگرامروزنتوانیم نظرات مخالف را در درون جبهه خود تحمل کنیم و با شیوه های غیر اصولی به تخریب بپردازم چگونه فردایی آزاد را نوید میدهیم.
سؤال کلیدی اینجاست که به چه دلیل وبا توجه به چه توجیهی تاکنون چنین جبهه ای فراگیر در بین نیروهای ملی، آزادیخواه و دموکراتیک بوجود نیامده است. مگررهبران سیاسی و ایدئولوژیک درد و رنج اکثریت مردم ایران را نمی بینند و از حجم وحشتناک خود کشی، خود فروشی، اعتیاد، بیکاری، بی خانه مانی، آشغال گردی، کارتون خوابی، کودکان کاروهزاران درد بی درمان دیگر بی خبرند. آیا آنها نمی دانند که تشکیل یک جبهه فراگیرمیتواند یک ماه یا یک روز یا حتی یک ساعت از عمراین حکومت ضد بشری و در نتیجه آن از درد و رنج و فقر اکثریت مردم ایران بکاهد. اگر همه اینها را نمی بینند و نمی دانند پس با چه معیاری خود را شایسته میدانند. اگر میدانند و به هر دلیلی در وظیفه تاریخی و مردمی خود کوتاهی میکنند و تعصبات فردی، گروهی وایدیولوژی خود را فراتراز منافع مردم ایران میبینند که وای براعضاء و هواداران که بر روی حباب خانه می سازند.
روی سخن این نوشتار با شما مسئولین سیاسی، رهبران ایدئولوژیکی، شما شخصیت های سیاسی مستقل و شما اعضاء و هواداران سازمانها، گروهها و احزاب سیاسی وتمامی آنهایی است که فردایی آزاد و مستقل را برای میهنمان ایران آرزو می کنند. آیا تا بحال در چشم کودکان فقر نگاه کرده اید. آیا درد و رنج پدری را که کلیه خود را و یا مادری را که جسم خود را برای بقای حیات فرزندان خود میفروشد درک می کنید. جواب کودکان کار وفقر و فحشا را چه میدهید. ما را چه میشود که اینگونه کرخت شده ایم و به نیروی خود و مردم بی باور. چرا از تاثیرات زهری که شرایط سیاسی پس از انقلاب ۱۳۵۷ و چند سال اول آن برتنظیم روابط درونی ما تزریق کرد هنوز و بعد از بیش از سی و چند سال خلاصی نداریم. اگر خمینی شیاد دزد انقلاب شد و جمعی از همسفران ما در یک برهه از زمان هم کاسه دشمن شدند دلیل نمیشود که منافع مردم را فدای درگیریهای حتی به حق خودمان کنیم. چندین تشکیلات با تجربه با کادرهای ورزیده وجود دارند. نیروهای بیشماری که لحظه به لحظه چشم انتظار فدا و وفا هستند. شما دلتان نمیگیرد وقتی باز هم همان جوانان پر شور دهه ۶۰ که امروز مردان میانسال و بعضا کهنسالی شده اند بایستی پای به میدان بگذارند وسر به دار شوند تا ما و شما را از خواب خرگوشی بیدار کنند.
خیزش فزاینده مردم ایران پس از آخرین جنگ گرگها و کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ که منجربه برگزاری تظاهراتهایی گسترده و متینگهایی متعدد در ایران و در سراسر جهان گشته است فرصت بسیار مناسبی را برای نزدیکی گروهها و احزاب بوجود آورده است. بی دلیل نیست که هر روز بیش از روز قبل شاهد اعلامیه های مشترک احزاب و گروههایی هستیم که تا چندی قبل به جز در بحث های انتقادی از همدیگر یادی نمی کردند. این فرصت را بایستی مغتنم شمرد و از فضای حاصله در جهت نزدیکی نیروهای مردمی حد اکثر استفاده را کرد. این مهم بر عهده مسئولین، اعضاء و هواداران سازمان ها گروهها و احزاب است که به وظیفه تاریخی خود برای تشکیل و گسترش جبهه ای فراگیرعمل کنند. باید جسارت انقلابی داشت واز پیله تفکرات سازمان محوری و خود محوری بیرون آمد. باید منافع مردم را براختلافات نظری خود ارجح دانست.
نگارندگان که خود درعرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عقاید و نظرگاههای متفاوتی دارند براین باورند که اگر دست روی دست بگذاریم به زودی شاهد فاجعه ای بزرگ خواهیم بود یا یک جنگ خانمان سوز بر مردم ایران تحمیل میگردد که بعد از آن نه از تاک نشان میماند و نه از تاکنشان و یا یک معامله بزرگ رخ میدهد و استبداد حاکم خود را برای سالها بیمه میکند. هر دو حادثه تبعات وحشتناک و جبران ناپذیری برای مردم تحت استبداد مذهبی ایران خواهد داشت.