۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

Husên Xizrî حسین خضری

صدای حسین خضری از زندان ارومیه

ر دی ماه سال جاری در زندان‌های مختلف ایران، ۷۹ مورد اجرای حکم اعدام انجام شد که بیش‌ترین آمار اجرای حکم اعدام در ۱۰ ماه گذشته در سال ۱۳۸۹ است.


۷۹ مورد اعدام در دی ماه و ۲۶۹ مورد اعدام در ۱۰ ماه اول سال ۱۳۸۹

جمعه , ۱ بهمن , ۱۳۸۹ کد خبر: 0134812
نخبرگزاری حقوق بشر ایران - رهانا

«خانه حقوق بشر ایران» با محکوم کردن این اعدام‌ها اعلام می‌کند که از ابتدای سال جاری تا به حال، دی ماه سیاه‌ترین بخش از کارنامه اجرای حکم خشونت‌آمیز اعدام در ایران است.
در دی ماه سال ۱۳۸۹ بر اساس گزارش منابع رسمی و دولتی و دادگستری‌های استان‌ها دست کم ۷۹ زندانی در زندان‌های سراسر ایران اعدام شده‌اند. با این حساب آمار اعدام در سال جاری به رقم ۲۶۹ مورد رسیده است که از این حیث شاهد افزایش نگران کننده اجرای حکم اعدام نسبت به سال گذشته در ایران هستیم.
جرائم مربوط به مواد مخدر همچون ماه‌های گذشته دلیل عمده اعدام‌ها در ایران بوده است، در دی ماه ۶۸ نفر به این دلیل در زندان‌های ایران اعدام شده‌اند.
هچنین سه نفر به دلائل سیاسی، ۵ نفر به اتهام محاربه و یک تن نیز به جرم قتل اعدام شدند. دو نفر نیز به جرم «تجاوز به عنف» در ایران اعدام شده‌اند. حسین خضری فعال مدنی کرد، علی صارمی، فعال سیاسی و علی اکبر سیادت به جرم جاسوسی سه زندانی سیاسی اعدام شده در دی ماه هستند.
در میان استان‌های کشور، استان تهران با ۲۳ مورد اعدام بیش‌ترین استانی بوده که در آن شهروندان اعدام شده‌اند. خوزستان با ۲۰ مورد اعدام، استان قم با هشت مورد، لرستان و کرمانشاه با هفت مورد، زاهدان پنج مورد، اصفهان چهار مورد، خراسان (شمالی و جنوبی و رضوی)، مازندران و کرمان هر کدام با یک مورد در رتبه‌های بعدی قرار گرفته‌اند.
در طول ۱۰ ماه گذشته استان تهران از نظر اجرای حکم اعدام با ۵۱ مورد در صدر قرار داشته و خوزستان و اصفهان با ۴۷ و ۳۷ مورد در رتبه‌های بعدی قرار دارند.
در میان اعدام شدگان دی ماه جاری نام هیچ زنی به چشم نخورده و بر اساس گزارش‌های موجود هر ۷۹ نفر جملگی مرد بوده‌اند. از ابتدای سال جاری ۲۶۳ مرد و ۶ زن اعدام داشته‌اند.
از میان ۷۹ اعدام شده در دی ماه، ۱۸ نفر در ۱۰ روز اول، ۳۵ نفر در ۱۰ روز دوم و ۲۶ نفر در دهه سوم ماه دی اعدام شده‌اند.
از ۷۹ زندانی اعدام شده، یک تن در ملاء عام؛ میدان سعادت‌آباد تهران اعدام شده است و مابقی در زندان‌ها اعدام شده‌اند. در طول ۱۰ ماه گذشته دست کم ۱۶ نفر در ملاء عام در ایران اعدام شده‌اند.
برای دیدن جدول اسامی و گزارش ماهیانه خانه حقوق بشر ایران به صورت فایل PDF در مورد اعدام‌های روی عکس و یا این‌جا کلیک کنید.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران  در فروردین ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۲۶ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در  اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۱۸ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در خرداد ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۴۰ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در  تیر ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۱۹ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در  مرداد ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۲۱ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در  شهریور ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۱۱ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در  مهر ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۲۴ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در  آبان ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۱۲ مورد بوده است.
بر پایه گزارش خانه حقوق بشر ایران در آذر ماه ۱۳۸۹ اجرای حکم اعدام ۱۹ مورد بوده است.
نمودارهای زیر دبر گیرنده آمار اعدام از نظر جرائم اعدم شدگان، محل اعدام‌ها، جنسیت اعدام شدگان و فواصل زمانی در سه دهه‌ی هر ماه است:

اسامی و مشخصات قاتلین، جاسوسان و افراد کلیدی وزارت اطلاعات در قتلهای زنجیره ای



—-
مهدی ریاحی
شغل: پرسنل معاونت اطلاعات خارجی واجا ، اداره کلّ عملیات ویژه(!!) وزارت اطلاعات
تخصص: متخصص زدن کارد
—-
مصطفی تهرانی
شغل:مسئول امنیت استان خراسان وزارت اطلاعات

مسعود صدر الاسلام _مسعود صالح
شغل: معاونت وقت اطلاعات نیروهای انتظامی_پلیس
—–
اخوان _اخوان محسنی
شغل: پرسنل اداره ی کل التقاط وزارت اطلاعات
—-
احمد عبادی
شغل:پرسنل اداره ی کل التقاط وزارت اطلاعات
—-
سید موسوی
شغل: پرسنل اداره ی کل بررسی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات
—-
محسنی
شغل: پرسنل اداره ی کل بررسی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات
—–
حمید جلالی
شغل: پرسنل اداره ی کل بررسی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات
—–
محمد صفایی
شغل: پرسنل معاونت اطلاعات مردمی واجا و اداره شنود وزارت اطلاعات_تحت مسئولیت حقانی
—–
ایرج آموزگار _لیست الف – نام: ایرج نجفی
شغل: پرسنل معاونت امنیت وزارت اطلاعات و اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات
—–
امیر(امید) اکبری_لیست الف – نام: علیرضا داودی باویل
شغل: پرسنل معاونت امنیت وزارت اطلاعات و اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات
—–
منبع عزیز غفاری با نام مستعار مهدی
شغل:منبع (جاسوس) اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات
—–
منبع احمد افقهی با نام مستعار _داریوش
شغل: منبع (جاسوس) اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات
در عملیات قتل پوینده و ارایه مستمّر اطلاعات از عکس العمل درونی اعضای کانون نویسندگان (از جمله هوشنگ گلشیری) پس از قتل مختاری و پوینده شرکت داشته است
—-
شهرام ناصری _ریاحی
شغل:منبع (جاسوس) اداره ی چپ نو وزارت اطلاعات
—-
نوید رمضانی
شغل: همکار “غیر وزارتی” احتمالاً منبع(جاسوس)،قاتل قراردادی
قرار بوده که در صورت ربودن داریوش فروهر، وی را به خانه ی رمضانی ببرند و با تزریق دارو وی را به قتل برسانند
————————————
فهرست پ
نام کسانی که برای متهمین به قتل های فروهر، اسکندری، پوینده و مختاری نزد دادستان نظامی قبول کفالت یا توثیق وثیقه کرده اند
توضیح: تمامی اسامی دستگیر شدگان درمرحله ی مورد بحث(حوالی ۱۳/۱۰/۱۳۷۷) اسامی و مشخصات ساختگی بوده اند که حتی در تطابق با اسامی مستعار سازمانی و کاری آنان نیز قرار ندارند. انتخاب اسامی ساختگی جدید، بر طبق اظهارات متهمان در بازجویی های بعدی به توصیه محمّد نیازی دادستان نظامی و مسئول پرونده ها برای حفظ هوّیت و احیاناً غیر قابل پیگیری کردن پرونده ها در مراحل بعدی بوده است
تنها موردی که در لیست (پ) شکیّ در آن نیست (علاوه بر صحت اسامی افرادی که توثیق وثیقه کرده اند) آن است که کسانی که برای اکثر قاتلین قبول کفالت کرده اند از سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات بوده اند
حزب مرز پرگهر
کمیسیون تحقیقات و اسناد
زمستان ۱۳۸۷ خورشیدی
قرار قبول کفالت دردادستانی نظامی به تاریخ ۱۳/۱۰/۱۳۷۷۳
سید سعید موسوی فرزند رضا از سپاه پاسداران کفیل عباس _مستعار
حمید حسینی (نامجو) از سپاه پاسداران کفیل علی رحیمی (مستعار) نام اصلی مصطفی قربان زاده مشهور به هاشم
حمید حسینی از سپاه پاسداران کفیل عبد الله اسدی (مستعار) نام اصلی ابوالفضل کاند مشهور به مسلم
سید سعید موسوی از سپاه پاسداران کفیل امیر (امید) عابدی (مستعار) نام اصلی مرتضی عباسی مشهور به فلاح
سید سعید موسوی از سپاه پاسداران کفیل محمد حسینی (مستعار) علی صفائی (نام سازمانی اداری و احتمالاً نام اصلی ؟؟
سید حسن موسوی (احتمالاً همان سید سعید موسوی) کفیل حق وردی مشهور به جعفرزاده ضارب داریوش فروهر
حبیب الله مظفرّی کارمند وزارت اطلاعات، کفیل رضا گودرزی فر مشهور به روشن
مجید آخوند زاده، کارمند وزارت دفاع و پاسدار کفیل مرتضی خازنی مشهور به حقانی
محمود نجفی ، کاسب ، کفیل امیر نجفی پور مشهور به آموزگار
جواد محمدپور ، کارمند وزارت دفاع، محل کار در وزارت اطلاعات، کفیل علی احمدی مشهور به ناظری
علی زرمکان ، کاسب ، کفیل خسرو براتی مشهور به سیامک
سید سعید موسوی از سپاه پاسداران ، کفیل محمد حسین مرادی مشهور به اثنی عشر ، حسین مرادی سید سعید موسوی را “یکی از همکاران” معرفی می کند
توثیق وثیقه
خانواده ملا محمّد علی مجتهد(فرزندان آیت الله مجتهدی تهرانی) برای حمید رسولی _نام اصلی: رسول کاتوزیان
—–
فهرست ت
نام های مسئولین وزارت اطلاعات و افراد مرتبط با آنان
در سال های ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹ در اعترافات مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی و سایرین به این نام ها اشاره شده است.برخی از این اسامی نام های اصلی و برخی دیگر نام های سازمانی و اداری افراد مربوط اند
سرمدی (حاج آقا سرمدی، حاج حمید)شغل: معاونت امنیت وزارت اطلاعات
محل کار: ساختمان امام که دفتر کار وزیر اطلاعات نیز در آن مستقر است
وی عضو کمیته سه نفره ی تحقیق قتل ها (ربیعی،سرمدی،یونسی) از سوی سید محمّد خاتمی بوده است
—-
مجیدی
شغل: مدیر کل راست وزارت اطلاعات _اداره ی متخصص جاسوسی درباره ی نیروهای راست گرا
—-
محمد صداقت
شغل: مدیر کل چپ وزارت اطلاعات_اداره ی متخصص جاسوسی درباره ی نیروهای چپ گرا
—–
احمد زاده
شغل: مدیر کل فرهنگی ارتباط مردمی – اطلاعات مردمی واجا
اطلاعات “مردمی” اداره ی اصلی جاسوسی در میان مردم از طریق منابع(جاسوسان)، شنود های تلفنی ، جمع آوری اطلاعات از هواداران رژیم و …. است
——
اسماعیلی
شغل: مدیر کل التقاط وزارت اطلاعات _اداره ی متخصص جاسوسی درباره ی مجاهدین خلق که جمهوری اسلامی آنان را “منافقین” می خواند و اندیشه ی آنها و نزدیکان آنها را اندیشه ای التقاطی ما بین اسلام و مارکسیزم می داند
—–
رحیم محمدی
شغل: کارشناس حزب ملت ایران و پرونده های داریوش فروهر و پروانه اسکندری در وزارت اطلاعات
——
حجت الاسلام مصطفی پور محمدی
متولد: ۱۳۳۸ در شهرستان قم
تحصیلات: حوزوی
شغل: رییس فعلی سازمان بازرسی کل کشور ، وزیر سابق کشور ، معاونت وزارت اطلاعات ، مدیر گروه سیاسی اجتماعی دفتر سید علی (حسینی)خامنه ای (رهبر منتخب مجلس خبرگان) از سال ۱۳۸۱ تا کنون
از شرکت کنندگان در جلساتی با دری وزیر اطلاعات در رابطه با برنامه ریزی عملیات تروریستی بر علیه مجاهدین خلق در عراق و منحرف کردن تحقیقات قتل ها به همراه اسماعیلی (مدیر کل التقاط) ، سرمدی (معاونت امنیت) و مجید امینی
عضو هیات ۳ نفره بازجویی و صدور حکم اعدام در قتل عام تابستان سیاه ۱۳۶۷
—-
مجید امینی
شغل: مدیر کلّ اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات در امور عراق
—-
احمدی
شغل: قائم مقام اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات
—-
معین
شغل: مدیر کل حفاظت وزارت اطلاعاتمسئول بازجویی های اولیه از مصطفی کاظمی_موسوی
—-
خلیل
شغل: قائم مقام معاونت ضد جاسوسی(خارجی) وزارت اطلاعات
—–
خزایی
شغل: مسئول دفتر وزیر اطلاعات_درّی نجف آبادی
—-
قائم پناه
شغل: منشی وزیر اطلاعات_درّی نجف آبادی
—-
حسین مهدوی
شغل: پرسنل اداره ی التقاط وزارت اطلاعات
سابقه ی فعالیت در طرح الغدیر، ترورها،آدم ربایی و دزدیدن مجاهدین و سایرین
—-
جوادی
شغل: از مقامات بالای وزارت اطلاعات
—-
محمد سلامت
شغل: از مسئول بسیج دانشجویی شیراز در ۱۳۷۷، مرتبط با مصطفی کاظمی
—-
سردار سپاه هدایت الله لطفیان
شغل: فرمانده ی نیروی انتظامی وقت
اطلاعات اداره ی آگاهی را به صدر الاسلام و از آن طریق به درّی وزیر اطلاعات رد می کرده است
وی همچنین یکی از مسئولین فاجعه ی حمله به کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۷۸ و سرکوب قیام ۵ روزه ی پس از آن بوده است
—-
خردی منش
شغل:کارمند معاونت امنیت وزارت
—-
ناصر خواجه نوری
شغل:کارمند وزارت اطلاعات و عنصر اطلاعاتی
استخدام در وزارت اطلاعات سال ۱۳۷۳معاونت حفاظت وزارت اطلاعات در مورد او به دادسرای نظامی نامه ای داده است مبنی بر اینکه خواجه نوری(در سال ۱۳۷۷) مشغول اطلاعات گیری در رابطه با قتل فروهر بوده
—–
کریم اسد زاده
شغل:کارمند وزارت اطلاعات و عنصر اطلاعاتی
همسر او طی نامه ای به شاهرودی (رییس قوه قضاییه) اظهارداشته که او “از سربازان گمنام امام زمان” است (یعنی عنصر اطلاعاتی در استخدام وزارت اطلاعات است) که از اول مهر ماه ۱۳۷۷ جهت مأموریت عازم فرانسه بوده است.وی در مرداد ۱۳۷۸ جهت مرخصی به ایران آمده و در سفر مشهد به “بهانه ی واهی” دستگیر شده است و تا ۱۸/۱۰/۱۳۷۸ هنوز بازداشت بوده است. ارتباط این فرد با پرونده ی قتل ها فقط در صورتی ممکن است که کریم اسد زاده یا به کارهای مشابهی در خارج از کشور اشتغال داشته و یا در انتقال مرتبطین با قتل های حکومتی به خارج دخیل بوده است
—-
شهشهانی_شهشهان
شغل:کارمند وزارت اطلاعات ،مسئول کشیک وزارت در روزهای تعطیل
—–
پاکدامن
شغل:کارمند وزارت اطلاعات ،مسئول کشیک وزارت در روزهای تعطیل
—-
آقای نیاز
شغل:مدیر کل مازندران واجا
—-
حاج آقا شفیعی
شغل:معاونت اداره ی عملیات وزارت
در جلسات مشترک با مسئولین وزارت اطلاعات از جمله عاملین قتل ها شرکت نموده و در رابطه با جمع و جور کردن پرونده و پایان دادن به ماجرا بحث و تصمیم گیری نموده است
—–
حاج کاظم
شغل: معاونت حفاظت اطلاعات
وی در جلسات ساختن سناریوی بستن پرونده ی قتل های حکومتی شرکت داشته است
—-
فهرست ث
اسامی افراد کلیدی سازمان قضایی نیروهای مسلح مرتبط با پرونده ی قتل های حکومتی
بر اساس بخشهای در دسترس این پرونده ها
توضیح: مدت کوتاهی پس از قتل های فروهرها ومختاری و پوینده، پرونده ی قتل ها به سازمان قضایی نیروهای مسلح منتقل می گردد. این ارگان از ابتدا در جهت پنهان نگاهداشتن هویّت قاتلین ،عاملین و آمرین ترورها و در مسیر دور نگاهداشتن وکلاً و خانواده ها از دسترسی به حقایق، برنامه ریزی و تلاش می نماید.لازم به یاد آوری می باشد که با وجود اهمیت قانونی و سیاسی قتل ها و اینکه خود محمّد نیازی فرار عده ای از عاملین این جنایات را به خارج از کشور گزارش کرده بود ،این ارگان موجبات آزادی قاتلین را به سرعت با وثیقه و کفالت فراهم می نماید. پس از یکسال و نیم تحقیق در برخی از جوانب قتل ها با دستور رهبر منتخب خبرگان، توافق خاتمی رییس جمهور و سایر دست اندرکاران، سازمان قضایی تبدیل به عامل اصلی “سناریوسازی” ، انحراف افکار عمومی و ارایه نتیجه گیری های ساختگی به مردم می شود. سازمان قضایی ضمن ارائه ناقص برخی از پرونده ها به وکلای خانواده ی مقتولین و محکوم نمودن برخی از عاملین قتل ها به زندان، نقش اصلی ماموریت در بستن پرونده و پنهان کردن حقایق امر را ایفا می کند
اسامی این لیست تنها شامل معدود افرادی می گردد که در پرونده ها به نحوی درباره ی نقش آنان اطلاعاتی داده شده است
حزب مرز پرگهر
کمیسیون تحقیقات و اسناد زمستان ۱۳۸۷ خورشیدی
—-
حجت الاسلام علی یونسی معروف به ادریسی
متولد ۱۳۳۴ در شهرستان نهاوند
تحصیلات:حوزوی،کارشناسی امنیت ملی – متاهل
از جمله سوابق وی می توان به معاونت محمّد محمدی نیک (ری شهری)در سال های ۱۳۶۳-۱۳۶۸،ریاست دادگاه ویژه روحانیت و ریاست دادگستری تهران اشاره کرد
در دوران آغاز تحقیق از پرونده ی قتل های حکومتی وی ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح را عهده دار بود و تحقیقات زیر نظر وی انجام می گرفت.پس از برکناری درّی نجف آبادی از وزارت اطلاعات و با توجه به اشراف وی در پرونده قتل های حکومتی وی برای حل و فصل ماجرا از سوی سید محمّد خاتمی به وزارت اطلاعات منتقل(منصوب) شد
وی عضو کمیته سه نفره ی تحقیق قتل ها (ربیعی،سرمدی،یونسی) از سوی سید محمّد خاتمی نیز بوده است
——
حجت الاسلام محمّد نیازی
متولد ۱۳۳۷ در قم، تحصیلات حوزوی، تحصیلات کارشناسی در رشته ی حقوق جزا در دانشگاه آزاد اسلامی
از سوابق وی می توان به
به بعد: ریاست دادگاه انقلاب ارتش در استانهای همدان، کرمانشاه وکردستان_۱۳۶۱
۱۳۶۸ _به بعد: دادستان نظامی تهران (هنگام وقوع قتل ها ۱۳۷۷ در این سمت بوده
۱۳۷۸_ به بعد: رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح _در ادامه ی رسیدگی به پرونده ی قتل ها
مسئول سازمان بازرسی کل کشور۱۳۸۳_۸۷
—-
حجت الاسلام احمد شفیعی
رییس شعبه ی ۲ دادستانی نظامی که بعدها جای محمّد نیازی را به عنوان دادستان نظامی تهران گرفت و سپس به عنوان رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح خوزستان منصوب شد
—-
علی ربیعی_عباد
مشاور امنیتی سید محمّد خاتمی رییس جمهور وقت تعیین کننده مسیر بازجویی ها ، بازجو های پرونده و نتیجه نهایی پرونده قتل ها بوده است
وی عضو کمیته سه نفره ی تحقیق قتل ها (ربیعی،سرمدی،یونسی) از سوی سید محمّد خاتمی بوده است
از سوابق وی می توان به موارد زیر اشاره کرد:- مدرّس واحد “جنگ روانی” در دانشگاه امام باقر(وابسته به وزارت اطلاعات) بوده ، که در نظام کنونی عمدتاً شامل پخش و نشر دروغ در جامعه و طراحی سناریوهای ساختگی است
معاونت وزارت اطلاعات در سال های ۱۳۶۵-۱۳۷۲
—-
مهدی قوام
یکی از شکنجه گران و بازجویان خشن وزارت اطلاعات و از بازجویان مهرداد عالیخانی، موسوی و احتمالاً دیگران که در اطاعت محض از حجت الاسلام نیازی سر انجام مسیر اعترافات را به سمت مورد قبول و تصمیم مقامات بالای نظام تغییر می داد
وی از سوی علی ربیعی(عباد) مشاور امنیتی سید محمّد خاتمی برای بازجویی در این پرونده منصوب شده بود
—-.
مجتبی بابایی
یکی دیگراز شکنجه گران و بازجویان خشن وزارت اطلاعات و از بازجویان مهرداد عالیخانی، موسوی و احتمالاً دیگران که در اطاعت محض از حجت الاسلام نیازی سر انجام مسیر اعترافات را به سمت مورد قبول و تصمیم مقامات بالای نظام تغییر می داد
وی نیزاز سوی علی ربیعی(عباد) مشاور امنیتی سید محمّد خاتمی برای بازجویی در این پرونده منصوب شده بود
—-
نیاکان، آزاد_آزاده
دو تن دیگراز شکنجه گران و بازجویان خشن وزارت اطلاعات و از بازجویان مهرداد عالیخانی، موسوی و احتمالاً دیگران که در اطاعت محض از حجت الاسلام نیازی سر انجام مسیر اعترافات را به سمت مورد قبول و تصمیم مقامات بالای نظام تغییر می دادند
این دو بازجو احتمالاً از سوی جناح راست حکومتی برای بازجویی در پرونده منصوب شده بود

!آن روزهای ”طلایی”


!آن روزهای ”طلایی”

چهارشنبه، ۲۷ مرداد ۱۳۸۹ / ۱۸ اوت ۲۰۱۰
AddThis Social Bookmark Button
میر حسین موسوی، که در زمان وقوع «معجزه دفاع مقدس»!، به مدت هفت سال، رئیس «دولت خدمتگزار» خمینی بود، خواب تجدید آن روزهای «طلایی» را می بیند که «رهبر کریم و عظیم الشاٌن انقلاب» (به بیان خود او)، مهار شتر «ولایت» را به دست داشت و دنیا به کام رهپویان «خط امام» و به ویژه خود او بود که عنایات خاصه «مقام معظّم ولایت فقیه» پی در پی شامل حالش می شد و خمینی او را «شخصی متدیّن و متعهد» و دولتش را «در وضع بسیار پیچیده کشور» «موفق» می دانست (صحیفه نور، جلد ۱۹، ص۳۹۳) و اقدامات دولتش را «در حدّ یک اعجاز» می ستود و صد البته که این موهبت «امامانه» نصیب کمتر کسی می شد. محتشمی، وزیر کشور دولت موسوی، در مصاحبه یی که در روزنامه «رسالت» ۳۱خرداد ۱۳۶۶ به چاپ رسید، در آستانه انتخابات مجلس سوم درباره این موهبت «مقام معظّم ولایت» می گوید: «بنا به توصیه های امام... بنامان را بر حاکمیت دولت بر کشور گذاشتیم؛ دولتی که مورد تاٌیید امام است. هرکس که مخالف دولت باشد،بدون رودربایستی کنارش می گذاریم».
میرحسین موسوی هم الحق در تمام این سالهای طولانی پس از «رحلت» مراد و معبودش، حق او را همواره پاس داشته و شیفته وار  در اعتلای نام و راهش به جان کوشیده است و لحظه  یی از تجلیل «مقام معظّم» او کوتاهی نکرده است. ازجمله، وقتی خبرنگار روزنامه «جمهوری اسلامی» از موضع او درباره پاره کردن عکس «امام خمینی» در راهپیمایی روز ۱۶آذر ۸۸ می پرسد، حق مراد و مرشدش را، جانانه، ادا می کند: «حضرت امام خمینی احیاگر دین در قرن حاضر و بیدارگر ملتها برای مبارزه با مستکبران است. ایشان به گردن همه ملتها، به ویژه ملتهای مسلمان و مردم ایران حق بزرگی دارند و قطعاً هیچ انسان منصف و مؤمنی به خود اجازه نمی دهد چنین اهانتی کند. کسانی که به اینجانب محبتی دارند، هرگز کوچکترین اهانت به حضرت امام خمینی را جایز نمی دانند و حفظ حرمت امام را  واجب می دانند. اطمینان دارم دانشجویان هرگز دست به چنین ساختارشکنی هایی نمی زنند زیرا همه می دانیم که دانشجویان به امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمانهای امام جانفشانی کنند» (روزنامه «جمهوری اسلامی»، ۲۱آذر۸۸).
اما چیزی که مرا به شگفتی می آورد این است که چرا «مقام عظمای ولایت» و خاصگان درگاهش، که از صدر تا ذیل، خود را ذوب شده در «ولایت امام خمینی» می دانند، به خاطر همان دانشجویانی که «به امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمانهای امام جانفشانی کنند»، روزنی به آن روزهای «طلایی» دهساله نمی گشایند که عطر جانفزای آن «گلستان همیشه خرّم»، مشام «عاشقان ولایت» را عبیرآگین نماید؟ شگفت آورتر این است که حتی خود «امام راحل» حاضر نشد برای قرار دل بیقرارانش دری بر آن بهشت «شدّاد» بگشاید و وقتی هم ولیعهد و جانشینش آیت الله منتظری در سخنانی به مناسبت سالگرد انقلاب ضدسلطنتی در ۲۲بهمن ۶۷ کارنامه دهساله نظام ولایت را یک اشتباه خوانده و گفت: «باید بفهمیم اشتباه کردیم. بگوییم ای ملت ایران ما اینجا اشتباه کردیم... مسئولین حساب کنند که ما در اول انقلاب چه داشتیم و حالا به کجا رسیدیم» (کیهان، ۲۳بهمن۶۷)، «امام» از این سخنان آن چنان عنان از کف بداد که ده روز پس از این سخنان، با یک «پیام مهم» خطاب به «روحانیون سراسر کشور و مدرّسین و طلاب حوزه ها» حق او را با بیاناتی آکنده از خشم، کف دستش گذاشت: «در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی... عدهیی با ژست مقدّسمآبی چنان تیشه بهریشهٌ دین و انقلاب و نظام میزنند که گویی وظیفهیی غیر از این ندارند. آیا درمقابل این افعیها نباید اتّحاد طلاب عزیز حفظ شود؟... راستی اتّهام حلال کردن حرامها و  حرام کردن حلالها، اتّهام کشتن زنان آبستن و حلّیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر میشود: از آدمهای لامذهب یا از مقدسنماهای متحجّر؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و بهمسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنهها و کنایهها نسبت بهمشروعیت، کار کیست؟... در جنگ پیروزی از آن ملت گردیده... هر روز ما در جنگ برکتی داشتهایم که در همهٌ صحنهها از آن بهره جسته ایم. ما انقلابمان را در جنگ بهجهان صادر نموده ایم... ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته، در اظهارنظرها و ابراز عقیدهها بهگونه یی عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیش عدول میکند».
خمینی به جزای این سخنان آیت الله منتظری و به ویژه نامه های اعتراضش به کشتار زندانیان سیاسی مجاهد در تابستان ۶۷،  نه تنها او را از ولیعهدیش کنار نهاد بلکه از آن پس، دستش را از هرگونه فعالیت سیاسی برید و به «حصر خانگی» تا پایان عمر گرفتارش کرد.
نمونه ها از این دست بسیار است، تنها به شرح دو نمونه اکتفا می کنیم:
۱ـ در روز ۲۳شهریور ۷۷ روزنامه «توس» با ژیسکار دِستن، رئیس جمهور فرانسه به هنگام اقامت چندماهه خمینی در نوفل لوشاتو در حومه پاریس،  مصاحبهیی انجام داد. او در این مصاحبه ازجمله، گفت: «خمینی بهمحض ورود بهفرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد» و «شاه از من خواست بهاو رَوادید (ویزا) بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی درمورد آیتالله خمینی را از سوی دولت فرانسه تاٌمین کنیم». بعد «شاه برای من پیغام داد که کوچکترین مشکلی برای آیتالله خمینی بهوجودنیاورم و حتّی بهسفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدّمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید».
پس از چاپ این مصاحبه، تلویزیون رژیم در روز ۶مهر۷۷ اعلام کرد: «مطالب مُندرج در روزنامه “توس“ مورّخ ۲۳شهریور، تحتعنوان مصاحبه با والری ژیسکار دستن، رئیس جمهور پیشین فرانسه»، «توهین بهخمینی» بوده و «پروانه انتشار این روزنامه، بهدلیل اهانت بهبنیانگذار جمهوری اسلامی لغو شده است» (مجاهد، شماره ۴۲۷، ۲۰بهمن ۱۳۷۷).
۲ـ بخشی از  نامه یک دختر نوجوان به سردبیر هفته نامه «خانه» (چاپ قم) که خود معمّم است و طرفدار حفظ نظام:   «استاد گرامی... وقتی که دختر کوچک همسایه مان با گریه خودش را به بغلم می اندازد و می گوید که پدرش را بدون محاکمه تیرباران کرده‌اند، چه تصوّری باید راجع به انقلاب و امام پیدا کنم؟ بهتر است بدانید باورهای اجتماعی آن قدرها هم که شما فکر می کنید پوچ و بی احساس نیست. پشت سر این شایعاتِ عوامانه، هر قدر هم که یک کلاغ و چهل کلاغ باشد، واقعیتی نهفته است که من نمی توانم از آنها صرفنظر کنم. مثلاً در مورد امام اگر نخواهم به خاطرات اطرافیان گوش کنم و حرف و حدیثها را جدّی بگیرم، پس می باید او را بشناسم. من که به هنگام فوت او فقط ۱۲سال داشتم و نام او برای من فقط تداعی کننده صدای وحشتناک بمبهایی است که نیمه های شب بر سرمان می افتاد و یادآور خون هزاران جوان پاکی است که بیگناه در این جنگ کشته شده اند و بالاخره هم امامِ شما جام زهر را سرکشیدند و همه اش برباد رفت. این امامی که می گویید با… ترین شخصیت زمان معاصر بوده است رساله اش را هیچ خوانده اید؟ هنگام تطهیر و نجاست و آداب اِجابتِ مزاج و ... هزار مطلب نامربوط دیگر را، که اصلاً عالمانه نیست و … هرگز دانشمند مؤدّبی آیا به خودش اجازه می دهد که حتی اسم چنین چیزهایی را ببرد؟ ... مرا به پیروی از چنین الگوهایی فرا می خوانید؛ مرا به اطاعت از کسی فرامی‌خوانید که با حکم… سلمان رشدی، ایران را به تروریست بین الملل تبدیل کرده است؟  هر وقت به این مطالب فکر می کنم سرم درد می گیرد ... دوست ندارم رفتارم تأییدکننده چنین پلیدیهایی باشد...»
    نشریه «خانه» پس از انتشار این نامه در تاریخ ۲۴ تیرماه ۱۳۷۷، و به همین دلیل، توقیف شد.
حال که جناحهای غالب و مغلوب «نظام ولایت» درب هر گونه آگاهی از آن روزهای «طلایی» دوران دهساله «خلافت» «امام خمینی» را بر روی جوانان و «دانشجویانی» که به «امام عشق می ورزند و حاضرند برای آرمانهای امام جانفشانی کنند» بسته اند، راهی نمی ماند جز این که به عنوان یک ایرانی که «امام»«حق بزرگی» به گردنش دارد! سرگذشت آن روزهای «طلایی» را، تقویم وار و تا حدممکن روز به روز، به رشته تحریر بکشد، «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»!


آخرین به روز رسانی ( پنج‌شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۸۹ ۱۸:۴۱ )

دیدار پنهانی فرستاده اسراییل با خمینی و رفسنجانی


 دیدار پنهانی فرستاده اسراییل با خمینی و رفسنجانیسه‌شنبه، ۱۸ آبان ۱۳۸۹ / ۰۹ نوامبر ۲۰۱۰


وقتی کارتر, رئیس جمهور آمریکا, در اوایل آبان ۱۳۵۸, تصمیم گرفت شاه را برای معالجه به آمریکا ببرد, بهانه اجرای یک طرح ضربتی علیه آمریکا به دست خمینی افتاد و بی درنگ در ۱۰ آبان ۵۸ طی پیامی خطاب به مردم گفت: «روز ۱۳ آبان، روز هجوم وحشیانه رژیم منحوسی است به دانشگاه و کشتار دسته جمعی دانشجویان عزیز ماست ... اکنون که سالروز حمله به دانشگاه است... بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام، حملات خود را علیه آمریکا و اسراییل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع جنایتکار نمایند و این توطئه بزرگ را باردیگر شدیداً محکوم کنند...»
 در پی این پیام، «دانشجویان پیش از سیزدهم آبان جلسه یی تشکیل می دهند و به این نتیجه می رسند که باید تظاهرات وسیع و گسترده دانشجویی راه بیندازند و برای ضربه زدن به آمریکای جنایتکار، اقدام به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا کنند. این تصمیم با حضور ...جناب آقای حجت الاسلام و المسلمین موسوی خویینیها گرفته شد که در آن زمان نمایندگی حضرت امام را در رادیو و تلویزیون به عهده داشتند... تصمیم بر این می شود که این اقدام  را با قدرت انجام دهند و هیبت و  هیمنه اهریمنی آمریکا را بشکنند».
«در روز سیزدهم آبان, دانشجویان تظاهرات وسیعی برپا می کنند و با اندیشه و برنامه ریزی معین به طرف لانه جاسوسی در خیابان آیت الله طالقانی حرکت می کنند. وقتی به لانه جاسوسی می رسند، براساس برنامه از پیش طرّاحی شده، با سرعت از نرده های دیوار سفارت بالا می روند و وارد محوطه می شوند و سفارت را ...به تصرف خود درمی آورند ...» (بحران ۴۴۴ روزه در تهران، امیرستوده و حمید کاویانی، چاپ اول، زمستان۷۹، تهران، ص۸۲).
فاتحان سفارت در نخستین اطلاعیه  شان اعلام کردند: «ما دانشجویان مسلمان پیرو خط امام... به منظور اعتراض به دسیسه های امپریالیستی و صهیونیستی و پناه دادن به شاه و حمایت از افراد ضدانقلابی... سفارت جاسوسی آمریکا در ایران را به تصرف درآورده ایم تا اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم...»
«دانشجویان پیرو خط امام» در اطلاعیه شماره ۱۷خود «استرداد شاه خائن و تعطیل سفارت و قطع هرگونه رابطه با آمریکا» را خواستار شدند و اعلام کردند: «این لانه جاسوسی را تا رسیدن به نتیجه نهایی در تصرف خود خواهند داشت و اگر آمریکا دست به یک حرکت توطئه گرانه نظامی یا غیرنظامی بزند, گروگانها را نابود خواهندکرد...» (نشریه مجاهد, شماره ۱۰, ۲۱آبان ۱۳۵۸).
ابراهیم اصغرزاده «که در آن ایام نقش مؤثری در ساماندهی فعالیتهای دانشجویان مسلمان و طرّاحی عملیات تصرف سفارت آمریکا داشت   و از هسته مرکزی دفتر تحکیم وحدت» بود, بیست سال بعد از این واقعه، در روزنامه «عصر آزادگان» (شماره ۲۰ آبان ۱۳۷۸) نوشت: «من برای نخستین بار می گویم که این فکر را من طرّاحی کردم». محسن میردامادی نیز یکی از سه تن طراحان اولیه این اقدام بود.
 «فردای آن روز امام خمینی در نخستین سخنرانی که به فاصله یک روز از اشغال سفارت ایراد می شد، ضمن تاٌیید اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، آمریکا را ”شیطان بزرگ“ نامید و به سفارت آمریکا ... لقب ”لانه جاسوسی“ داد» و تاٌکید کرد که ”... شاه را که خزاین ما را برده است و در بانکها مقادیر بسیار زیادی ... سپرده است و همه مال ملت است، تا این را برنگرداند و اگر این را برنگردانند ما طور دیگری با آنها رفتار می کنیم. خیال نکنند که همین طور نشستیم گوش می کنیم که هر غلطی اینها می خواهند بکنند. نخیر، این طور نیست. مساٌله، مساٌله باز انقلاب است. یک انقلاب زیادتر از انقلاب اول خواهد شد. باید سر جای خودشان بنشینند و این خائن را او (آمریکا) برگرداند... آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، و پایگاهی هم  اینجا برای توطیه درست کند و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند؟» (بحران ۴۴۴روزه, ص۱۱۲).
 در روز  ۱۵آبان یک هیاٌت رسمی مرکّب از رمزی کلارک، دادستان پیشین آمریکا، و ویلیام میلر، از کارکنان سابق وزارت خارجه که به زبان فارسی تسلط داشت، برای حل مساٌله و آزادی گروگانها از طریق مذاکره مستقیم، ازجمله با خمینی، با یک هواپیمای نظامی به ایران آمدند.
 روز  ۱۶ آبان خمینی با صدور بیانیه یی اعلام کرد: «... دولت آمریکا که با نگهداری شاه اعلام مخالفت آشکار با ایران را نموده است و از طرفی دیگر، آن طور که گفته شده است سفارت آمریکا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است، لذا ملاقات با من به هیچ وجه برای نمایندگان ویژه ممکن نیست» و علاوه بر این «اعضای شورای انقلاب»، «مقامات مسئول» حق ملاقات با آنها را ندارند مگر این که «آمریکا شاه مخلوع، دشمن شماره یک ملت عزیز ما را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد» (بحران ۴۴۴روزه, ص ۱۲۴).
بعد از این اقدام خمینی، کارتر در روز ۲۱ آبان ۵۸ (۱۲نوامبر ۱۹۷۹)دستور قطع خرید نفت از ایران را صادر کرد و «دو روز بعد داراییهای ایران در کلیه بانکهای آمریکایی و شعبه های خارجی آن به دستور وی مسدود شد» (بحران ۴۴۴روزه, ص۱۲۵).
روابط سیاسی ایران و آمریکا تیره شد و سفر کورت والدهایم، دبیرکل وقت سازمان ملل به ایران برای برطرف کردن اختلافات, گرهی از این تیرگی روابط نگشود. خمینی به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل هم که در تاریخ ۱۳ آذر ۵۸ (۴دسامبر۷۹) به اتفاق آرا به تصویب رسید و از ایران خواست که گروگانهای آمریکایی را بی درنگ آزاد نماید, اعتنایی نکرد. پس از این اقدام بود که آمریکا قطع کامل روابط دیپلوماتیک خود با رژیم ایران و تحریم اقتصادی با این کشور را اعلام کرد.
خمینی اشغال سفارت آمریکا را «انقلاب دوم» و حتی «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» خواند.
گروگانهای آمریکایی به مدت ۴۴۴ روز در اسارت ماندند. خمینی حاضر نشد آنها را در زمان ریاست جمهوری کارتر آزاد کند. پس برگزارشدن انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و برگزیده شدن رونالد ریگان به ریاست جمهوری, گروگانها آزاد شدند. بهزاد نبوی، بهعنوان نماینده رژیم، با وارن کریستوفر، نماینده آمریکا, در الجزایر، قراردادی را امضا کرد و ماجرای گروگانگیری پایان یافت.
در این ۴۴۴ روز در پشت پرده دیپلوماسی مماشات, بند و بستهایی میان دو طرف درگیر رخ داد که مانند ماجرای «ایران گیت» گوشه هایی از آن از پرده بیرون افتاد. نمونه «ایران گیت» را مجله لبنانی «الشراع» آفتابی کرد و سردبیر آن به همین گناه به تیر غیب کشته شد. گوشه یی از این دیدارها و قرار و مدارهای پنهانی یکی از دست اندرکاران اسراییلی به نام «اَری بِن مناشه» افشاکرد که او نیز به علت همین پرده دری یک سال در آمریکا زندانی شد و ورود او برای همیشه به کشور اسراییل ممنوع گردید.
   اما قضیه این افشاگری از چه قرار است؟

کتاب «منافع جنگ»
به رغم شعر و شعارهای خمینی در  امر مبارزه با «استکبار جهانی», معاملات و رفت و آمدها و زدوبندهای پنهانی همواره بین سرکردگان رژیم و «استکبار جهانی» ادامه داشت.  کتاب «منافع جنگ»,  نوشته «اَری بِن مِناشه», به روشنی از این زدوبندها و معاملات پنهانی به خصوص در آن ۴۴۴ روزی که گروگانهای  آمریکایی در زندان رژیم ایران بودند, پرده برمی دارد. «اری بن مناشه», از یهودیان متولد ایران و «عضو اطلاعاتی سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل» بود که سالیان دراز در «مرکز فعالیتهای اطلاعاتی و ضد جاسوسی اسرائیل» قرارداشت و در این مدت «نقش مهمی در مذاکرات و تماسهای بسیار محرمانه این سازمان, به خصوص در رابطه با تماسهای محرمانه اسرائیل و آمریکا با جمهوری اسلامی ایران, به ویژه در سالهای جنگ ایران و عراق داشت».
«بن مارشه یکی از ۶ عضو کمیته بسیار محرمانه ایران و اسرائیل بود که کار معامله چند میلیارد دلاری اسلحه در سالهای دهه ۱۹۸۰ زیر نظارت آن انجام گرفت. بیشتر این برنامه ها را با همکاری نزدیک ”سیا“ انجام داد. ولی در جریان عمل اختلاف نظرهای بسیاری با هر دو سازمان ”سیا“ و موساد پیداکرد, که بعداً به تصمیم او در نوشتن کتاب افشاگرانه ”منافع جنگ“ منجر شد.
برای این که اسرار مربوط به معاملات اسلحه با ایران فاش نشود, بن مارشه, به زمینه سازی سازمان ”سیا“, در آمریکا یک سال در زندان به سربرد, ولی در اکتبر ۱۹۹۰ ناچار شدند او را آزاد کنند. زیرا توانسته بود ثابت کند که معاملات محرمانه اسلحه با ایران با اجازه آمریکا و اسرائیل بوده است.
 با این که مقامات اسرائیل و سازمان ”سیا“, کوشیدند تا از انتشار این کتاب جلوگیری کنند, این کتاب در سال ۱۹۹۲ در نیویورک منتشر شد.
به نوشته بن مارشه در کتاب «منافع جنگ», در ماه مارس ۱۹۸۰ (فروردین ۱۳۵۹) «نخستین دیدار مهدی کروبی, عضو شورای عالی انقلاب» و ویلیام کیسی, نماینده و دستیار مخصوص ریگان, در هتل هیلتون شهر مادرید (اسپانیا) انجام شد.
«ویلیام کیسی در آغاز ریاست جمهوری ریگان رئیس سازمان ”سیا“ بود (که بعدها به بیماری سرطان درگذشت), در این دیدار دو مشاور کیسی, یعنی مک فارلین و دانلد گرگ, او را همراهی میکردند. دانلدگرگ در آن زمان عضو شورای امنیت ملی آمریکا در کاخ سفید بود که ریاستش را برژینسکی به عهده داشت. به گزارش مک فارلین, ویلیام کیسی با شیمون پرز, رهبر  اپوزیسیون اسرائیل و نخست وزیر بعدی آن کشور, جداگانه, درباره تمایل کشورش به ارسال ساز و برگ نظامی به ایران (که دولت ایران خواستار آن بود) مذاکره کرد. شیمون پرز با مهدی کروبی نیز مستقلاً ملاقات کرده بود. در دیدار مادرید, همکاری با ایران در زمینه ارسال اسلحه برای جلوگیری از تهاجم احتمالی عراق به ایران, مورد پذیرش دو طرف مذاکره کننده قرارگرفت».
«خسرو فخریه, دستیار نزدیک آیت الله هاشمی, از اعضای متنفّذ شورای عالی انقلاب در این دیدار, جزء همراهان مهدی کروبی بود, که چند سال بعد به قتل رسید». «همراه دیگر مهدی کروبی در این دیدار دکتر احمد امشه ای بود». «سیدمهدی کاشانی, فرزند آیت الله فقید سید ابوالقاسم کاشانی», دوست اری بن مناشه نیز در جریان این مذاکرات قرارداشت.
بن مارشه مینویسد: «چند روز بعد از حمله عراق به ایران (۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ = ۳۱ شهریور۱۳۵۹), دوست من سید مهدی کاشانی به من تلفن کرد و گفت ترتیب ملاقاتی میان ایرانیها و آمریکاییها برای مذاکره درباره آزادی گروگانهای آمریکایی, در شهر بارسلون (اسپانیا) داده شد تا در آنجا برنامه ملاقات بسیار محرمانه یی میان جرج بوش (معاون رونالد ریگان) و حجت الاسلام کروبی در پاریس مورد بررسی قرارگیرد. بوش در آن زمان کاندیدای نیابت رئیس جمهوری در مبارزه انتخابانی حزب جمهوریخواه بود و رژیم ایران می خواست از جانب یک مقام بسیار بلندپایه این حزب این اطمینان را در بالاترین سطح مملکتی دریافت کند که اگر آزادی ۵۲ گروگان آمریکایی را تا هنگام آغاز ریاست جمهوری رونالد ریگان به تعویق اندازد, آیا آمریکا در عوض با ارسال ساز و برگ نظامی به ایران و آزادکردن سپرده های ایران در بانکهای آمریکایی موافقت خواهد کرد؟».
دیدار فرستاده مناخیم  بگین با خمینی
  مناخیم بگین, نخست وزیر اسرائیل, در اواسط سپتامبر ۱۹۸۰ (اواخر شهریور ۱۳۵۹) خانم روت بن داود را برای ملاقات با خمینی به تهران فرستاد تا موافقت خمینی را در این زمینه به دست آورد که دربرابر تضمین دولت اسرائیل مبنی بر صدور اسلحه به ایران گروگانهای آمریکایی را, فوراً, آزاد کند. خمینی این بار نیز مانند بار قبلی در نوفل لو شاتو, با او به طور خصوصی دیدار کرد  و موافقتش را با این موضوع اعلام نمود.
خانم روت بن داوود, همسر خاخام امرام بلاو, رئیس یکی از فرقه های بنیادگرای یهودی اورشلیم به نام «پاسداران معبد سلیمان» بود که به هنگام سکونت اجباری خمینی در ترکیه در سال ۱۳۴۲, چند بار با شوهرش به ترکیه سفر کرد و در سمینارهایی که در آن زمان میان خاخامهای یهودی و فقیهان شیعه پیرامون آیین اسلام و یهود و بازیابی وجوه تفاهم این دو آیین تشکیل می شد, شرکت کرده بود. خمینی نیز که به تازگی به ترکیه تبعید شده بود, در یکی از این جلسات شرکت کرد و خانم روت با او در آن جلسه آشنا شد. خانم روت پس از مرگ شوهرش رئیس آن فرقه بنیادگرای یهودی شد. وقتی خمینی به پاریس رفت, مناخیم بگین, نخست وزیر اسرائیل, خانم روت را به پاریس فرستاد و او در دسامبر ۱۹۷۸ (آذر ۱۳۵۷) با خمینی در نوفل لوشاتو دیدار کرد و به طور  خصوصی و در پشت درهای بسته چند ساعت با او به گفتگو نشست.
دیدار احمد خمینی با «هیاٌت عالیرتبه اسرائیلی»
پس از دیدار و گفتگوی خانم روت با خمینی و اعلام موافقت او با دریافت اسلحه از اسرائیل در برابر آزادی گروگانهای آمریکایی, «هیاٌت عالیرتبه اسرائیلی در نیمه دوم ماه سپتامبر ۱۹۸۰ با هیاٌت ایرانی در هتل ماریوت آمستردام (هلند), دیدار و با او به مدت دو روز گفتگو کرد. بن مارشه در این دیدار جزء هیاٌت اسرائیلی بود. ریاست هیاٌت ایرانی را احمد خمینی به عهده داشت. خسرو فخریه نیز از همراهان احمد خمینی بود». «ایرانیها موافقت کردند که گروگانهای آمریکایی را در هفته اول اکتبر ۱۹۸۰ (۹تا ۱۶ مهر ۱۳۵۹) آزاد کنند و آنها را به کراچی پاکستان بفرستند تا نیروی هوایی آمریکا آنها را به آمریکا برگرداند. طبق همین موافقتنامه, قرار شد اسرائیل ۵۲ میلیون دلار از طریق مهدی کاشانی در اختیار هیاٌت ایرانی قراردهد تا به مصرف راضی کردن رهبران افراطی رژیم اسلامی در امر آزادی گروگانها برسد. اسرائیل نیز موافقت کرد که بعد از آزاد شدن گروگانها, اسلحه و ساز و برگ مورد تقاضای ایران را در برابر دریافت بهای نقدی آنها, به ایران تحویل دهد. و نیز توافقنامه یی را به امضای سران حزب جمهوریخواه آمریکا برساند که به موجب آن وقتی این حزب حکومت را به دست گرفت, سپرده های ایران را در بانکهای آمریکایی آزاد کند».
در روز دوم اکتبر ۱۹۸۰, «هیاٌت عالیرتبه ایرانی با هیاٌت آمریکایی در هتل پلازای واشینگتن (آمریکا) دیدار و گفتگو کردند. رابرت مک فارلین, ریچارد آلن و لارنس زیلبرمن (از دوستان نزدیک جرج بوش) اعضای هیاْت آمریکایی را تشکیل میدادند». اَری بن مارشه, نویسنده کتاب «منافع جنگ», به عنوان «یک مقام امنیتی موساد اسراییل» در این مذاکره شرکت داشت. «دکتر احمد امشه أی, نماینده ایران در این گفتگو بود». «موضوع مذاکرات عبارت بود از ارسال سلاح اسرائیلی به ایران و آزادکردن گروگانهای آمریکایی». «مذاکره کنندگان آمریکایی اصرار داشتند گروگانها پیش از انتخابات آمریکا که در ۴ نوامبر ۱۹۸۰ برگزار میشد, آزاد شوند».
«ملاقات مهم» مهدی کرّوبی با جرج بوش
به نوشته بن مارشه, «در نیمه اکتبر ۱۹۸۰ (کمتر از سه هفته پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا), دیدار مهم هیاٌت ایرانی به ریاست مهدی کروبی با جرج بوش, فرستاده رونالد ریگان, کاندیدای حزب جمهوریخواه برای احراز پست ریاست جمهوری آمریکا, در پاریس صورت گرفت. به جز جورج بوش, رابرت گیتس (رئیس کنونی سازمان ”سیا“) و جرج کیو (افسر سابقه دار ”سیا“) جزء هیاٌت آمریکایی بودند.   «یک هیاٌت ۶ نفره اسرائیلی برای شرکت در این مذاکره, در اواسط اکتبر با هواپیمای العال اسرائیلی در فرودگاه اورلی پاریس وارد شدند. دو عضو عالی رتبه اسرائیلی (دیوید کیمچه و شموئیل موریه), از اورلی, مستقیماً, روانه مرکز ستاد خود در هتل ریتس پاریس شدند. اری بن مارشه و اوری به همراه سه فرد دیگر هیاٌت (که یکی از آنها یک زن عضو موساد بود), به هتل هیلتون ایفل رفتند».
«شب قبل از ملاقات مهم کروبی و بوش, دو  عضو عالی رتبه اسرائیلی, به همراه اری بن مناشه برای دیدار با مهدی کروبی به محل اقامت او (هتل مونتنی, که در نزدیکی هتل هیلتون قرار داشت) رفتند و با او دیدار و گفتگو کردند». «دیدار جرج بوش و مهدی کروبی و هیاٌت اسرائیلی در یکی از تالارهای کنفرانس در طبقه بالای هتل ریتس پاریس صورت گرفت. به جز جرج بوش, مقامات دیگر هیاٌت آمریکایی عبارت بودند از: مک فارلین, رابرت گیتس, جرج کیو و دانلد گرگ (که در سِمَت رابط شورای امنیت ملی رئیس جمهور کارتر کار میکرد). حجت الاسلام کرّوبی در لباس اروپایی و پیراهن  آهاری در این دیدار حضور یافت. جرج بوش نیز به همراه ویلیام کیسی, رئیس آینده سازمان ”سیا“, به تالار کنفرانس وارد شد. مذاکرات بوش, کیسی, کروبی و دستیار او در همان جلسه به توافق انجامید. جزئیات توافق همان بود که در ماه سپتامبر در آمستردام میان دو هیاْت ایرانی و اسرائیلی صورت گرفته بود: پرداخت ۵۲ میلیون دلار ”حق السّکوت“ به مقامات عالی رتبه روحانی تهران؛ تضمین فروش اسلحه به ایران؛ آزاد کردن سپرده های مسدود شده ایران در بانکهای آمریکایی».
«در این توافق, به خلاف توافق ماه سپتامبر, طرفهای جمهوریخواه شرط کردند که آزادی گروگانها تا پیش از ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱, یعنی روز آغاز ریاست جمهوری ریگان, انجام نگیرد. این شرط انجام شد و درست همزمان با مراسم تحلیف رونالد ریگان, هواپیمای حامل گروگانهای آمریکایی, از فرودگاه تهران به فرانکفورت پرواز کرد».
 اندکی بعد از پیروزی ریگان در انتخابات ۴ نوامبر ۱۹۸۰, در روز ۲۸ نوامبر (۷آذر ۱۳۵۹) «کمیته مشترک نظامی و امنیتی, به تصمیم مناخیم بگین, نخست وزیر اسرائیل, به ریاست ساجی, رئیس سازمان اطلاعات نظامی وزارت دفاع و با شرکت عالی ترین مقامات امنیتی و نظامی تشکیل شد که در آن اری بن مناشه نیز شرکت میکرد. این کمیته در دسامبر ۱۹۸۰ به اری بن مناشه ماٌموریت داد که ۵۲ میلیون دلار مورد توافق را (که البته طرفهای  ایرانی «با لِنجه درآوردن» آن را تا ۵۶ میلیون دلار افزایش دادند) در آنتیگو, پایتخت قدیمی گواتمالا, از سفیر عربستان تحویل بگیرد.
اری بن مناشه, ۵۲ میلیون از این پول را, به شماره حساب سیدمهدی کاشانی, فرزند آیت الله کاشانی, در بانک وُرمز ژنو (سوییس) به صورت نقد, واریز کرد و خبر آن را به اطلاع کاشانی که در هتلی در ژنو اقامت داشت, رساند».
ملاقات فرستاده اسراییل با هاشمی رفسنجانی و کروبی
 در اوایل فوریه ۱۹۸۱, یکی دو هفته پس از این که رونالد ریگان زمام ریاست جمهوری آمریکا را به دست گرفت, دولت اسرائیل بن مناشه را برای بستن قرارداد تازه فروش سلاح با ایران برای مذاکره با کاشانی و امشه ای به وین فرستاد. دو هیاٌت درباره نخستین معامله مهمی که مبلغ آن یک میلیارد دلار بود, مذاکره کردند. بن مناشه, طبق درخواست مقامات ایرانی در اواخر فوریه ۱۹۸۱ به تهران فرستاده شد.   اری بن مناشه در تهران با «آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی», وزیر دفاع, فرمانده نیروی هوایی و «حجت الاسلام مهدی کروبی» «در یکی از اتاقهای کوچک پارلمان ایران» ملاقات کرد. در این ملاقات, قرارداد یک میلیارد دلاری بسته شد. «یک میلیارد دلار نیز به صورت ۵ بخش ۲۰۰ میلیون دلاری, نقداً, در پنج حساب مختلف  در girozentral bank وین واریز شد. ساز و برگهای نظامی از انبار نظامی فرودگاه بین المللی بن گوریون تل آویو به پرتقال حمل شد و با بیمه سنگینی که قراردادش با للویدز لندن بسته شد و پولش را ایران پرداخت. سپس, محموله از پرتقال به تهران حمل شد».
 «بعد از اولین معامله یک میلیارد دلاری, با کمک امشه ای و کاشانی و فرمانده نیروی هوایی جمهوری اسلامی, ترتیب ملاقات محرمانه یی میان ابوالحسن بنی صدر, رئیس جمهور و فرمانده کل قوای ایران با پروفسور موشه آرنس, سفیر اسرائیل در آمریکا و وزیر امور خارجه و وزیر دفاع بعدی دولت مناخیم بگین و اسحاق شمیر, در جنوب فرانسه داده شد که زمینه همکاریهای نزدیکتری را میان اسرائیل و ایران فراهم ساخت. اندکی بعد, کشتیهای اسرائیلی, مستقلاً, به حمل اسلحه از بندر عشدود در دریای احمر به بندرعباس پرداختند.
 از مارس تا اوت ۱۹۸۱, چهل هواپیمای باری ثبت شده در آرژانتین نیز تل آویو را به مقصد ایران ترک گفتند. از مارس ۱۹۸۱ تا پایان ۱۹۸۷ (فروردین ۱۳۶۰ تا آذر ۱۳۶۶) رژیم ایران رقم باورنکردنی ۸۲ میلیارد دلار برای خرید اسلحه از آمریکا, اسرائیل, چین, کره, آمریکای جنوبی, مخصوصاً, برزیل و آرژانتین و آفریقای جنوبی خرج کرد». (برای تفصیل بیشتر درمورد کتاب «منافع جنگ» رجوع کنید به نشریه «ایرانشهر», شجاع الدّین شفا, شماره ۴, خرداد ۱۳۷۲).  

کنفرانس گُوادلوپ و پیامدهای آن


کنفرانس گُوادلوپ و پیامدهای آن

چهارشنبه، ۱۵ دی ۱۳۸۹ / ۰۵ ژانویه ۲۰۱۱
AddThis Social Bookmark Button
قیام مردم به ‌پاخاسته ایران هر روز شعله‌ ورتر می‌شد و کشتارهای وحشیانه نتوانسته بود، نه تنها از گسترش روزافزون آن بکاهد، بلکه   هرچه می ‌گذشت دامنه قیام گسترش بیشتری می  یافت.
در اوج قیام مردم ایران، به پیشنهاد ژیسکار دستن، رئیس جمهوری فرانسه، سران چهار کشور غربی ‌ـ‌ آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه‌ـ در روز ۱۵دی ۵۷ (۵ژانویه ۱۹۷۹) برای گفتگو و رایزنی درباره بحران ایران، کنفرانس سه‌ روزه ‌یی را در جزیره گوادلوپ (از جزایر آنتیل کوچک در آمریکای مرکزی) تشکیل دادند. در این گردهمایی کارتر، کالاهان (نخست وزیر انگلیس)، هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان) و ژیسکار دستن شرکت داشتند.

 پیش از برگزاری این کنفرانس، خمینی در اواخر سال میلادی۱۹۷۸، ابراهیم یزدی را به آمریکا فرستاد تا دربارهٌ حکومتی که درپی برقراری آن است، ذهن زمامداران آن‌ جا را روشن کند.
 «یک هفته قبل از کنفرانس، وزارت خارجه فرانسه با صادق قطب ‌زاده ـ‌که بسیار به خمینی نزدیک بود‌ـ تماس گرفت. فرانسویها از قطب ‌زاده خواستند برای آنها روشن کند که در صورت پیروزی آیت ‌الله خمینی چه نوع سیاستهایی از جانب ایشان اتّخاذ خواهد شد. قطب‌ زاده در زمانی بسیار کوتاه تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه فرستاد. کمی بعد از سفر رئیس جمهور فرانسه به گوادلوپ آیت ‌الله خمینی از قطب ‌زاده می‌ خواهد که تحقیق کند آیا رئیس جمهور فرانسه مساٌله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطب ‌زاده به رئیس جمهور داده شده است؟ قطب ‌زاده تماس گرفت. به او پاسخ داده شد که بله، رئیس جمهور مساٌله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و تحلیل قطب ‌زاده را دیده است... تحلیل قطب ‌زاده به ‌قدری رئیس جمهور را تحت‌تاٌثیر قرار داده است که ژیسکار دستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن با آیت ‌الله خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، ابراهیم یزدی، ص۹۷).

در کنفرانس گوادلوپ، سران چهار کشور، ازجمله کارتر، پذیرفتند که دست از پشتیبانی شاه بردارند و کارتر به خروج شاه از ایران رضایت داد و سیاست آمریکا درقبال ایران اعلام شد: «دولت کارتر هرگونه امیدی را برای حفظ قدرت کامل شاه ازدست داده است و درعوض بر حمایت خود از یک دولت غیرنظامی تاٌکید می‌کند».
از آن پس «لحن مقامات و مطبوعات و محافل آمریکا نسبت به ایران تغییر محسوس می ‌کند». در همین راستا، «پس از تماسها و توافقهایی که بین سولیوان و نهضت آزادی (بازرگان) صورت گرفت»، سولیوان به دولت کارتر پیشنهاد کرد که برای دیدار و مذاکره با خمینی «یک مقام ارشد دولتی را به پاریس بفرستد» (آخرین تلاشها...، یزدی، ص۹۹). در ارزیابیهای بعدی دیدار مستقیم به صلاح دو طرف دانسته نشد و قرار شد تماس غیرمستقیم صورت پذیرد.
 روز ۱۶دی بختیار دولت خود را به شاه معرفی کرد و به هنگام اعلام برنامه دولت در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: «امیدوارم آیت ‌الله خمینی این افتخار را بدهند که هرچه زودتر به ایران برگردند». در همین روز حسن نزیه در دیدار با خمینی پیام بختیار را به او داد. بختیار در این پیام گفته بود: «... نهایت احترام را برای امام می ‌گذارم. تا جمهوری می ‌روم و آن را قبول دارم. با مهندس [بازرگان] و بهشتی به توافق رسیدیم که لوایحی ببریم برای انحلال ساواک، مجلس موٌسسان و تغییر رژیم... من دست آقا را می‌ بوسم» (آخرین تلاشها در آخرین روزها، یزدی، ص۱۴۵).

روز ۱۸دی کارتر از طریق نمایندگان ژیسکار دستن، که به دیدار خمینی رفته بودند، پیامی را برای او فرستاد و در آن به خمینی خبرداد که آمریکا پذیرفته است که شاه کنار برود.  در این دیدار نمایندگان رئیس جمهوری فرانسه تاٌکید کردند که «انتقال قدرت در ایران باید کنترل شود و با احساس مسئولیتهای سیاسی همراه باشد».
خمینی خطاب به آنها گفت: «الآن به من اطلاع دادند که یک کودتای نظامی در شُرُف تکوین است... من کودتا را نه به صلاح ملت می‌ دانم و نه به صلاح آمریکا... اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود، راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی که قانونی نیست، کنار برود تا من یک شورای انقلاب تاٌسیس کنم برای نقل قدرت... خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود انفجاری بشود در ایران که کسی نتواند جلو آن را بگیرد. من به شما توصیه می‌کنم از کودتا جلوگیری کنید».
خمینی در همین دیدار از ژیسکار دستن، به خاطر تلاشش برای قبولاندن حذف شاه به کارتر تشکر کرد و گفت: «از رئیس جمهور که در این کنفرانس از تاٌیید کارتر از شاه مناقشه کرده است، تشکر می ‌کنم و میل دارم که کارتر را نصیحت کنند که... به این کودتای نظامی تاٌیید نکنند و جلوگیری کنند تا ایران آرامش خود را به دست بیاورد و چرخهای اقتصاد به گردش درآید و در آن وقت است که می ‌شود نفت را به غرب و... صادر کند». ابراهیم یزدی که خود در این دیدار حضور داشت، نوشت: «نماینده پرزیدنت ژیسکار دستن مجدداً یادآور شد که این پیغام محرمانه بماند، که امام تاٌکید کردند که محرمانه بودن آن مُحرَز است. به علت اطلاع خبرنگاران از حضور نمایندگان دولت فرانسه... توافق شد که دوطرف موضوع ملاقات را پیرامون ادامه اقامت در پاریس عنوان نمایند» (آخرین تلاشها...، ص۹۵).

روز ۲۰دی خبرگزاریها اعلام کردند: «دولت آمریکا از نیروهای مسلح ایران خواست که از دست زدن به یک کودتا بپرهیزند». به گزارش خبرگزاری «یونایتدپرس انترناسیونال»، هادینک کارتر، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا، اعلام کرد: «معتقد نیستیم که کودتای نظامی راه حل مسائل ایران باشد».
شاه بعدها در کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشت: «[ژنرال] هایزر [معاون فرماندهی نیروهای آمریکایی در پیمان آتلانتیک شمالی‌ـ ‌ناتو ‌ـ که همزمان با برگزاری کنفرانس گوادلوپ به ایران آمده بود] توانسته بود تیمسار قره‌ باغی، رئیس ستاد ارتش مرا جذب کند... قره ‌باغی از قدرت خود برای جلوگیری از کودتا استفاده کرد».
روز ۲۱دی سایروس ‌ونس، وزیر خارجه آمریکا، اعلام کرد: شاه باید ایران را ترک کند و در غیاب او «شورای سلطنت» تشکیل شود. در همین روز سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، از واشینگتن پیامی دریافت کرد مبنی بر این که در اولین فرصت از شاه دیدار کند و به او اطلاع دهد که «دولت ایالات متحده مصلحت شخص او و مصالح کلی ایران را در این می ‌بیند که هرچه زودتر ایران را ترک کند».

روز ۲۲دی سولیوان، به اتفاق هایزر، با شاه دیدار کرد و پیام واشینگتن را به او اطلاع داد. در همین روز خمینی در اعلامیه‌یی خبرداد که شورایی موقت به نام «شورای انقلاب» تشکیل داده است. او ماٌموریت این «شورا» را بررسی شرایط دولت انتقالی و فراهم نمودن مقدمات اولیه آن، اعلام کرد.
روز ۲۳دی اعضای «شورای سلطنت» تعیین شدند: سید جلال تهرانی رئیس آن بود و بختیار، قره‌باغی، جواد سعید (رئیس مجلس شورا)، محمد سجادی (رئیس سنا)، عبدالله انتظام (رئیس شرکت نفت)، علیقلی اردلان (وزیر دربار)، دکتر علی ‌آبادی (دادستان سابق کشور) و محمد علی وارسته (وزیر سابق دارایی) به عنوان اعضای آن معرفی شدند. یدالله سحابی و بهشتی نیز کاندیدای «شورای سلطنت» بودند، اما، چون در «شورای انقلاب» عضویت داشتند، خمینی آنها را از رفتن به «شورای سلطنت» منع کرد. دکتر علی ‌آبادی نیز عضو «شورای انقلاب» بود، ولی وقتی به عضویت «شورای سلطنت» برگزیده شد، از عضویت در «شورای انقلاب» کناره ‌گیری کرد.
در همین روز ۲۳دی, شاه در نشستی که با فرماندهان ارتش و بختیار در کاخ نیاوران داشت، به سران ارتش دستور داد که از «دولت قانونی» بختیار پشتیبانی کنند.
روز ۲۵دی ارتشبد قره ‌باغی در یک مصاحبه مطبوعاتی، ضمن رد کودتا از سوی ارتش، گفت: «هرگونه تمرّد و عمل خودسرانه به شدت سرکوب خواهد شد. هر نظامی که به کودتا دست بزند، به عنوان یاغی، مجازات خواهد شد».

روز ۲۶دی شاه و همسرش فرح، با چشمان اشکبار، با یک هواپیمای اختصاصی, که شاه شخصاً آن را هدایت می ‌کرد، از فرودگاه مهرآباد تهران عازم مصر شدند. شاه قبل از حرکت از ارتشبد قره ‌باغی، رئیس ستاد ارتش، خواست که سران ارتش را از دست زدن به کودتا بازدارد.
به نوشته ابراهیم یزدی، روز ۲۷دی، بهشتی در یک مکالمه تلفنی با خمینی، تاٌکید کرد که تماس با سران نظامی را «به ‌طور قطع، مفید و عدم تماس را مضر می‌ دانم». خمینی ضمن موافقت، گفت: «تماس بگیرید، دلگرم کنید، اطمینان بدهید که حال ارتشیها خوب خواهد شد». یزدی می ‌نویسد: «تاکتیک رهبری در آن مرحله عبارت بود از برقراری تماس با هردو طرف، یعنی، هم بختیار و هم با سران ارتش» (آخرین تلاشها...، یزدی، ص۱۳۹).

روز اول بهمن سید جلال تهرانی پس از اعلام استعفا از «شورای سلطنت» به دیدار خمینی شتافت.
بازرگان در همین روز در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه، درباره بختیار گفت: «ایشان را مرد با تشخیص و وطن‌دوست دیده‌ ام».
بختیار نیز در همین روز درباره مذاکره با «بازرگان و بهشتی و...» گفت: «آقای سید جلال تهرانی در پاریس مشغول مذاکره با آقای خمینی است. من هم مرتباً مشغول مذاکره با آقایان هستم. اینها همگی از دوستان قدیمی و صمیمی من می ‌باشند» (خدمتگزار تخت طاووس، پرویز راجی، ص۳۰۴).
رابطه بختیار  و سران ارتش با نمایندگان خمینی آن‌ قدر نزدیک و دوستانه بود که برای برخی از وابستگان نزدیک رژیم شاه شگفتی ‌آفرین بود. یکی از دولتمردان پیشین در این باره نوشت: «در تهران ماٌموران فرمانداری نظامی که انباری را با حدود هزار پلاکارد و شعارهای ضد رژیم توقیف کرده بودند، پس از تلفن بهشتی به مقامات حکومتی انبار را آزاد کردند تا تظاهرکنندگان روز بعد بتوانند آنها را با خود ببرند... تلفنهای رهبران مذهبی مخالف وزنی بیش از وزیران داشت. هیچ کس در دولت از این تضاد درشگفت نمی ‌ماند که چرا باید تظاهرکنندگان را در خیابانها به گلوله بست ولی از رهبران آنان فرمان برد» (دیروز و فردا، داریوش همایون، ص۸۲).
  روز ۸بهمن، مقدّم (رئیس ساواک)، بازرگان و یداللّه سحابی را به منزل ارتشبد قره‌باغی برد. بین آن چهارتن مذاکرات محرمانه‌ یی در مورد بازگشت خمینی به ایران صورت گرفت. دیدار مشابهی بین بازرگان و بختیار واقع شد  (حقایق دربارهٌ بحران ایران، قره‌باغی، ص۲۸۶).
روز ۱۱بهمن بختیار در پیامی خطاب به مردم گفت: «...در این ساعات که حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی پس از سالیان دراز وارد خاک کشور می ‌شود، دولت ضمن تبریک و تهنیت به کلیه مسلمانان ایران، لازم می‌ داند که نکات زیر را به اطلاع عموم برساند: دولت کلیه نظرات و راهنماییهای معظّم ‌له و آیات عِظام را مغتنم خواهد شمرد... من با صدای بلند به عموم هموطنان عزیز هشدار می‌ دهم از این ساعت هر قطره خونی که در این کشور ریخته شود، با درنظرگرفتن آزادیهایی که داده شده و روش مسالمت ‌آمیز دولت، به گردن افرادی خواهد بود که توطئه نموده و قوای انتظامی را به مبارزه دعوت می‌ کنند... دیگر جای خشونت و زدو خورد نیست».

بختیار از سپهبد مقدّم (رئیس ساواک) و سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور) خواست که «اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود آقای خمینی به اجرا بگذارند و علاوه بر آن، سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی) را ماٌمور امنیت پرواز و امور داخلی فرودگاه مهرآباد نمود و به نامبرده دستور داد با آقای صبّاغیان، رئیس کمیته ‌یی که از طرف مردم برای استقبال آقای خمینی تعیین شده است، همکاری نماید». «بقیه نیروهای مسلّح شاهنشاهی نیز به منظور جلوگیری از اغتشاش، ماٌمور نمایش قدرت و راهپیمایی در شهر گردیدند... در موقع عبور یکانهای نظامی در خیابانهای شهر ... مردم عکسهای خمینی و گل به سربازان دادند، آنها عکسها را گرفته و با خود حمل و ابراز احساسات می ‌کردند». «در موقع ورود آقای خمینی دولت و نیروهای مسلّح شاهنشاهی به طوررسمی از وی مانند رئیس کشور استقبال کردند» (حقایق دربارهٌ بحران ایران، قره‌باغی، ص۳۴۴).
در روز ۱۲بهمن خمینی در میان استقبال پرشور چند میلیون استقبال کننده وارد تهران شد. او در یک مصاحبه مطبوعاتی در پاسخ به این پرسش که «آیا تا به حال تماسی با رهبران ارتش داشته ‌اید؟ گفت: تماس فی ‌الجمله بوده است. اگر مقتضی بدانیم بازهم تماس حاصل می ‌کنیم. ملت از آنها و آنها از ملت هستند» (کیهان، ۱۴بهمن۵۷).
خمینی در روز ۱۵بهمن مهندس بازرگان را به نخست‌وزیری منصوب کرد و مراسم آن از تلویزیون پخش شد. او در این مراسم گفت: «مخالفت با این حکومت، مخالفت با شرع است... قیام برضد حکومت الهی، قیام برضد خداست و قیام برضد خدا کفر است».

به گفته ‌عباس امیرانتظام، مشاور بازرگان در دولت موقت، در روز ۲۰بهمن،  بازرگان و موسوی اردبیلی در منزل فریدون سحابی با سولیوان دیدار کرده و درباره راههای انتقال مسالمت ‌آمیز قدرت دولتی گفتگو کردند (روزنامه میزان، ۱۵فروردین۵۸).
بختیار در مصاحبه با روزنامه اطلاعات اعلام کرد: «منزل آیت اللّه خمینی به شدّت مراقبت می ‌شود و هیچ ‌کس مزاحم ایشان نشده است... من برای مذاکره آماده هستم. ما نباید با خشونت دربرابر مردم بایستیم  بلکه باید به مخالفین خود به صورت برادر نگاه کنیم».
در شامگاه روز ۲۱بهمن برخی از سران نظامی مانند سپهبد ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، سپهبد مقدم (رئیس ساواک)، سرلشکر مولوی (رئیس پلیس تهران)، سرلشکر نشاط (فرمانده گارد جاویدان) همبستگی خود را با جنبش مردم به «کمیته امام» اطلاع دادند.
در تهاجم دهها هزارتن از مردم قهرمان تهران به مرکز ستاد مشترک ارتش، ۲۶تن از اعضای ارشد هیاٌت مستشاری آمریکا در ایران به محاصره درآمدند. بهشتی و ابراهیم یزدی، پس از اطلاع از این موضوع، به صحنه آمدند و برای نجات محاصره‌ شدگان در میان دوطرف درگیری آتش ‌بس برقرار کردند. رئیس مستشاران آمریکایی از زیرزمین ساختمان ستاد ارتش این خبر را تلفنی به سولیوان اطلاع داد: «ما اطلاع یافتیم که آتش ‌بس در اطراف ستاد کل برقرار شده و نه فقط ابراهیم یزدی که با ما تماس داشت، بلکه آیت‌اللّه بهشتی هم در  صحنه حاضر شده و برای رهایی پرسنل ما از مخمصه کمک کردند». سولیوان در این باره نوشت: «ساعت ۵صبح روز بعد افراد ما با وسائط نقلیه نظامی، درحالی که آیت‌اللّه بهشتی و یزدی شخصاً آنهارا همراهی می ‌کردند، وارد محوّطه سفارت شدند. چارلی ناس (معاون سولیوان) از بهشتی و یزدی به‌واسطه کمک و همراهی برای نجات اتباع آمریکایی تشکر کرد و آنها هم متقابلاً از گرفتاری و ناراحتی ‌یی که برای افراد ما ایجاد شده بود، عذرخواهی کردند».

به‌رغم بندوبستهای پشت پرده خمینی و همدستانش با «شیطان بزرگ» و همپالکیهایش، شور و خروش مردم برای ازهم ‌گسستن شیرازه نظام شاهنشاهی، هم ‌چنان ادامه داشت. روز ۲۲بهمن ۱۳۵۷ که قیام مردم به پیروزی رسید، شهر تهران در آتش می ‌سوخت. در آن روز مرکز شهربانی کل به دست مردم به آتش کشیده شد. کلانتریها، یکی پس از دیگری، تسلیم شدند. پادگان عباس‌آباد، بدون مقاومت تسلیم شد. صدای صفیر گلوله‌ ها لحظه ‌یی خاموش نمی‌ شد.
روز ۲۴ بهمن روزنامه اطلاعات نوشت: «دکتر شاپور بختیار، دستگیر و به کمیتهٌ امام آورده شد... سخن از دستگیری بختیار است... این خبر به مهندس بازرگان نیز می‌رسد... تردید در محل حاکم است. با بختیار چه کنیم؟ یکی از مسئولین چاره کار را انتقال بختیار به محل دیگری می ‌داند. این کار عملی می ‌شود. دکتر صالح‌ خو، سخنگوی کمیته ارتباط با مطبوعات وابسته به کمیته انقلاب... توضیح داد که از نخست وزیر سابق بازجویی خواهد شد و در صورت بی ‌گناهی بلافاصله آزاد می ‌شود». از بازجویی بختیار خبری نشد، ولی این شایعه در همه جا پیچید که بختیار از مرز «بازرگان» فرار کرد.

در روز ۲۴بهمن سفارت آمریکا مورد تهاجم عده‌ یی مسلح قرار گرفت. ابراهیم یزدی بی ‌درنگ به سفارت شتافت و مهاجمان را پراکنده کرد و عده‌ یی را برای محافظت از سفارت گماشت. آنها «افراد مسلح غیرمنظمی بودند که سرپرستی آنها را یک قصاب تنومند پرجوش و خروش (ماشاءالله قصاب) به عهده داشت».
در روز ۱۷فروردین ۱۳۵۸ (۶آوریل۱۹۷۹)، سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، تصمیم گرفت از ایران خارج شود. ابراهیم یزدی برای مقابله با خطرهای احتمالی برای او گارد ویژه تعیین کرد. سولیوان در خاطراتش نوشت: «تاٌمین امنیت اتومبیلهای ما در فاصله سفارت تا فرودگاه در ساعت ۲بعد از نیمه شب، که خیابانها تحت کنترل افراد مسلح بود، خود مساٌلهٌ مهمی بود که برای حل این مشکل به [ماشاء‌الله] قصاب مورد اعتماد خودمان متوسّل شدیم. این قصاب که سرپرستی کمیته مستقر در سفارت را به عهده داشت... کاملاً شیفته ما شده و صمیمانه کمر به خدمت ما بسته بود. قصاب برادر جوانتری هم داشت که از کشتی ‌گیران تیم ملی ایران بود. او داوطلبانه حاضر شد در آن شب به اتفاق عده ‌یی از دوستانش، که همه جوانانی ستبر و ورزشکار بودند، ما را تا پای هواپیما همراهی کنند. برای هریک از این جوانان هم یک اسلحه یوزی تهیه شد تا در صورت بروز حادثه از آن استفاده کنند» (ماٌموریت در ایران، سولیوان، ص۱۹۲).
سولیوان به یاری ابراهیم یزدی و ماشاء‌الله قصاب و همدستانش از ایران به سلامت خارج شد.

گوشه ای از طبيعت و انسان