۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه
عارف نبود قاتل بود!
بهروز ستوده
بهروز ستوده
آقای مهدی کروبی که بخاطر اعتراض به کودتای انتخاباتی خامنه ای –احمدی نژاد و پيوستن به صفوف جنبش سبزمردمی که خواهان شمارش رأی شان بودند به غضب خامنه ای گرفتار شده و بيش ازسه سال است در حبس خانگی به اسارت نيروهای امنيتی خامنه ای درآمده است ، چند روز پيش در ملاقات حضوری که با خانواده خود داشته ازجمله گفته است :« آن چيزی که مرا خيلی عذاب ميدهد اين است که آيندگان و تاريخ چه قضاوتی در باره ما خواهند کرد ؟ واينکه سئوال کنند ، چه عاملی باعث اين همه انحراف درانقلاب شد ؟ در حالی که بنيانگذار آن نظام ، يک مرجع تقليد فيلسوف و عارف بود و توانست با نفوذ معنوی اش انقلاب را پيروز کند .»
برتولت برشت ، نويسنده و شاعر و نمايش نامه نويس برجسته آلمانی که دردوران توّحش فاشيسم هيتلری زندگی ميکرده است و جنايات فاشيست های آلمانی را با چشمان خود ديده و با پوست خود حس کرده بود گفته است :« آن کس که حقيقت را درک نميکند يک نادان است ولی آن کس که حقيقت را ميداند وانکار ميکند يک تبهکار است .» و اميدوارم که آقای مهدی کروبی نه در زمره گروه نادان ها باشد و نه در رديف گروه تبهکاران ، چون اين دو هيچيک برازنده شيخ جسوری نيست که در مصاف حق و ناحق و جدال مردم ايران با بيت فاسد خامنه ای ، جانب مردم را گرفت و تحمل درد و رنج زندان خانگی را بر سازش و بيعت با خامنه ای ترجيح داده است ، و نقد اينجانب به گفته شيخ شجاع نه از ره کين بلکه هشداری از ره مهر و دوستی به شخصيتی است که قابليت احرازجايگاه مناسبی در جنبش مدنی و آزاديخواهانه مردم ايران را دارد ، جنبشی که جدا سازی نهاد دين از نهاد دولت را در برنامه خود قرار داده است که تا اين مهم به انجام نرسد فساد و تباهی در هر دو نهاد ادامه خواهد داشت .
درنقل قولی که فرزند آقای کروبی از پدر خود در جرايد و رسانه ها منعکس کرده است ، رهبر و بنيانگذار جمهوری اسلامی يعنی شخص خمينی ، فيلسوف و عارفی معرفی شده که گويا با نفوذ معنوی اش انقلاب را پيروز کرده است ! و از قرار معلوم چيزی که خيلی آقای کروبی را عذاب ميدهد قضاوت تاريخ و نسل آينده است در مورد اينکه چه عاملی باعث انحراف در انقلاب شده است ؟! شگفتا که شيخ زندانی پس از سه سال تحمل درد ورنج و تنهائی که ظاهراً وقت مناسبی بوده است برای تأمل در کژانديشی ها و بيراهه های سياسی زندگی خود و ساير رهبران و مسئولان حکومت اسلامی ودر رأس همه خمينی که موجب ويران سازی کشور وملتی تحت لوای اسلام و خط انقلابی امام گرديده است ، هنوز درس نگرفته و بدنبال کشف معمای انحراف انقلاب و گويا اصلاح انحراف و بازگشت به دوران "طلائی امام" است ! که اگر جز اين بود از سردسته تبهکاران جمهوری اسلامی به عنوان عارف و فيلسوفی که گويا با نفوذ معنوی اش انقلاب را رهبری کرده است ياد نميکرد ! و شگفتا شيخ مهدی کروبی که بواسطه پيوستن اش به جنبش سبز مردم ايران و مقاومت و تسليم ناپذيری اش دربرابر حکومت اراذل و اوباش ، از احترام و اعتباری در ميان بسياری از ايرانيان برخوردار گرديده است ، هنوز خود را مريد و شيفته کسی نشان ميدهد و او را عارف و فيلسوف ميخواند که مسئول مستقيم قتل و شکنجه و آوارگی مليونها ايرانی است .
ميدانيم شيخ جسور که در حصر خانگی بسر ميبرد و از دسترسی به اخبار و اطلاعات محروم ميباشد اين نوشته کوتاه و ساير نقدهای ايرانيان از گفته های اخير ايشان نخواهد خواند ، اما لااقل ميتوان از فرزند ايشان که هر از گاهی پيام های کوتاه پدرخود را به مردم و رسانه ها ميرساند انتظار داشت که در ملاقات بعدی از پدر زندانی خود بخواهد که واژه های عرفان و فلسفه و معنويت ، که ايشان خمينی را به آن واژه ها متصف نموده است برای مردم ايران و اهل قلم و انديشه بازتعريف نمايد ، چون اگر قرار باشد قاتل قدرت طلب و خودکامه ای همانند خمينی که با سؤاستفاده از دين ، پيام آور جنگ و خونريزی و نفرت پراکنی در ميان مردم بوده است در کنارعارفان و فلاسفه ای از قبيل حلاج و سهروردی وابن سينا و عطار، حافظ و مولانا و دهها عارف و فيلسوف برجسته ايرانی که در طول تاريخ پيام آورعشق و محبت و انسان دوستی وصلح وصفا برای بشريت بوده اند قرار داده شود ، مانند اين خواهد بود که هيتلر فاشيست و جنگ افروز را هم ميتوان در رديف کانت و هگل و دکارت و مارکس و گاندی و راسل و صدها انديشمند و فيلسوف صاحب نام که درجستجوی رفاه و نيکبختی بشريت بوده اند قرار داد !
تاريخ و نسل های آينده، درگذشتگان و نسل های پيشين را با افکار و اعمال و رفتارشان مورد قضاوت قرار ميدهند همان که در فلسفه ايران باستان ، ايرانيان را به انجام و پای بندی به آن سفارش شده بودند يعنی : کردارنيک و رفتارنيک و گفتارنيک ، حال از شيخ کروبی زندانی که نگران قضاوت آيندگان درمورد حکومتگران جمهوری اسلامی است بايد سئوال کرد که بجز خونريزی و غارتگری و نهادينه کردن دروغ و فساد و دشمنی در جامعه و تباه ساختن نسل جوان ايران و به لجن کشيدن سياست و اقتصاد و فرهنگ وهنر و همه چيز ، آيا در کارنامه سياه مکلاها و معمم های قدرت پرست جمهوری اسلامی چيزی ديگری يافت ميشود ؟ به نسل های آينده و قضاوت تاريخ در آينده ای که ديگر اثری از جمهوری اسلامی و کارگزاران پليدش درايران وجود نخواهند داشت نيازی نيست ، تاريخ و ايرانيان و بشريت متمدن در سرتاسر جهان سالها پيش ازاين در مورد ولايت فقيه و قوانين وحشيانه برآمده از آن قضاوت خود را به ثبت رسانده اند ، بنابراين شيخ مغضوب نبايد نگران قضاوت تاريخ و نسل های آينده در مورد حکومتگران جمهوری اسلامی باشد ، بهتر است که نگران جايگاه خويش در اين قضاوت باشد .
و اما در مورد عارف و فيلسوف بودن خمينی! ايکاش فرزند آقای کروبی در ملاقات بعدی از پدر خود بپرسد که آيا ايشان عارف و فيلسوفی را ميتواند به ما معرفی نمايد که برای کسب قدرت آنهمه دروغ گفته باشد و پس از کسب قدرت برای حفظ آن ، آنهمه جنايت وتبهکاری مرتکب شده باشد ؟! فقط يک نمونه را مثال بياورد تا مردم ايران ادعای ايشان را مبنی بر فيلسوف و عارف بودن خمينی باور کنند ! ازشيخ زندانی بايد سئوال شود که ايشان کدام فيلسوف را ميشناسد که با يک دست نوشه پنچ شش خطی ، فرمان قتل چند هزار زندانی سياسی بيگناه را که در اسارت جمهوری اسلامی بسرميبرده اند صادر کرده باشد ؟ کدام عارفی را سراغ دارد که برای پيشبرد افکار و آرزوهای بيمارگونه خود جنگی را به مدت هشت سال بين دو کشور ادامه دهد و صدها هزارکشته و مجروح را بر روی دست خانواده های ايرانی بگذارد و چندين هزار مليارد خسارت مالی به مردم ايران وارد نمايد ؟ شيخ زندانی کدام فيلسوف مسلمان و عارف شيعه را ميتواند نام ببرد که حفظ قدرت و حکومت مطلقه خود را اوجب واجبات دانسته باشد و تعطيل اصول دين اسلام را برای حفظ حکومت اوباش جايز و مشروع دانسته باشد ؟ ازشيخ مغضوب بايد پرسيده شود که آيا ايشان عارف و فيلسوفی را ميشناسد که چند مليون ايرانی از ترس حکومت قهاراو و قوانين وحشيانه و تبعيض های گوناگون عليه شهروندان کشور ، خانه و کاشانه خويش را رها کرده و در گوشه کنار جهان مأمن گزيده باشند ؟ آری اين همه ظلم وستم توسط رژيمی بر مردم ايران تحميل شده است که بزعم آقای کروبی ، رهبر و بنيانگذارش فردی عارف و فيلسوف بوده است ! زهی تعجب که شيخ زندانی هنوز نتوانسته است رشته الفت خود را با ويرانگر ايران و ايرانی بگسلد!
آقای مهدی کروبی گفته است : ازاينکه در انقلاب انحراف بوجود آمده است عذاب ميکشد ! غافل ازاينکه هيچ انحرافی در انقلاب اسلامی بوجود نيامده است و آنچه را که ما امروزه شاهد آن هستيم محصول اجتناب ناپذيرسياست های پيروان و مريدان سينه چاک همان عارف خونريز است ، و اين بنای ظلم و بيدادی که طی ۳۵ سال در ايران بلند گرديده است ، خشت اول اش را فيلسوف محبوب شيخ زندانی گذاشته است ، بنابراين ولايت مطلقه خامنه ای نيز نتيجه و محصول مستقيم رهنمودهای عارفی است که شاخص اصلی سياست حکومت اش دروغ وعوامفريبی و خون ريزی بوده است ، بايد ازآقای کروبی که مغضوب جانشين آن فيلسوف شده است ولی هنوز سودای بازگشت به دوران "طلائی" آن عارف را در سر ميپرود سئوال شود که آيا ايشان براستی وقايع آن سالهای شوم را بياد مياورد يا اينکه در آن سالها ، ايشان در بنياد شهيد آنقدر سرگرم خدمت خانواده شهدای "اسلام" بوده است که فرصت نداشته به نسل کشی دگرانديشان و قتل عام روشنفکران منتقد و مخالف حکومت آن "فيلسوف" آدمکش فکر کند و تعجب اينجا است که پس از گذشت سه دهه ازنسل کشی روشنفکران و دگرانديشان ايران بفرمان آن "عارف" ، شيخ زندانی و ساير اصلاح طلبانی که توسط خامنه ای به اسارت درآمده اند ، هنوز حاضر نيستند از مردم ايران و خانواده هائی که عزيزانی را از دست داده اند پوزش بخواهند که در آن هنگام در خدمت حکومتی دگرانديش کش ، مُهر سکوت برلب زدند ، سکوتی که تا به امروز ادامه دارد !
بدون ترديد اگر کشتارهای دهه ۱۳۶۰ نمی بود و هزاران زن ومرد جوان ايرانی و شيفته آزادی به جرم عدالت جوئی و آزادگی بدستورآن "عارف" بردار نميشدند و سايه ترس و وحشت و خفقان برسرجامعه خيمه نميزد ، جمهوری اسلامی نميتوانست تا به امروز بر ايرانيان حکم براند و کسانی مانند آقايان کروبی و موسوی که خود از رهبران اين نظام بوده اند را به زنجيرکشد ، پس برخلاف تصور آقای مهدی کروبی هيچ انحرافی در انقلاب اسلامی صورت نگرفته و درب درست بر روی همان پاشنه ای ميچرخد که خمينی آنرا کار گذاشته است ، و خامنه ای دارد همان مسيری را طی ميکند که خمينی آغازگرش بود و هر مخالفی را از دم تيغ گذراند تا به خيال باطل خود ، بقای حکومت شريعت مداران را در ايران تضمين کند . بجای اصرار بر موّجه و مشروع جلوه دادن حکومت خمينی و او را به صفات دروغين متصف کردن ، بهتراست که آقای کروبی و همفکران ايشان واقعيت های حکومت جهل و جنايتی که دين و سياست را در ايران يکجا به فساد و تباهی کشانده است بيان نمايند ، نه اينکه غبطه ی دوران حکومت خمينی که در آن دوران سهمی از قدرت نيز نصيب آنان بوده است را بخورند و بر زخمهای ايرانيان نمک بپاشند .
کلام آخر - بدون نقد گذشته که شامل نقد خمينی نيز ميشود ، از آزادی و دمکراسی و ساختن جامعه ای مدنی و قانونمدار در ايران نميتوان سخن به ميان آورد ، نميتوان از يکطرف هنوز شيفته و دلباخته خمينی بود و خواهان بازگشت به عصر "طلائی" حکومت او بود و از طرف ديگر مدعی آزاديخواهی و عدالت جوئی و رفع تبعيض ها و همراهی با مبارزات عادلانه مردم ايران شد ، و قضاوت تاريخ و نسل های آينده درمورد خمينی و هر شخصيت سياسی که در زندگی و سرنوشت مردم ايران نقش داشته اند نه بر اساس مصلحت انديشی و نگاه به قدرت حاکم بلکه براساس نقشی که اين شخصيت ها در به ثمررساندن آرزوهای مردم و نيل جامعه به آزادی و رفاه و خوشبتختی داشته اند تعيين خواهد شد.
.
مرد سرت رو بالا بگیر از چی خجالت میکشی؟
خجالت را باید کسانی بکشند که نان را از سفره تو دزدیدهاند
و حساب بانکی شان را در کشورهای دیگر پر کردند.
خجالت را باید کسانی بکشند
که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دهند
و غیر از ریا چیزی برای زندگی ندارند!
<
خجالت را باید کسانی بکشند که نان را از سفره تو دزدیدهاند
و حساب بانکی شان را در کشورهای دیگر پر کردند.
خجالت را باید کسانی بکشند
که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دهند
و غیر از ریا چیزی برای زندگی ندارند!
<
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخمهای من خوب میشود
نه زخمهای تو ... ! ! !
باز نه زخمهای من خوب میشود
نه زخمهای تو ... ! ! !
دریـــغ نکنید ! بگـذاریــد واکــس بــزنــم
میخـــواهـم بــرق ِ آســمان را از کـفـش هــای ِ شمــا ، دنــبال کــنم !!!
میخـــواهـم بــرق ِ آســمان را از کـفـش هــای ِ شمــا ، دنــبال کــنم !!!
کودکی به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چارراه حاجی فیروز دیدم.
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...»
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود ...»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چارراه می دیدند
...
خداوندا ......
قیامتت را بر پا کن!!!
تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..
قیامتت را بر پا کن!!!
تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..
کاش به جای حجاب
حیا اجباری بود شرف اجباری بود
راستی و درستی اجباری بود
کاش داشتن معرفت و وجدان اجباری بود
حیا اجباری بود شرف اجباری بود
راستی و درستی اجباری بود
کاش داشتن معرفت و وجدان اجباری بود
اشتراک در:
پستها (Atom)