۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷ ما سوگوار این همه یارانیم تا زنده ایم !

 

 دربیست و پنجمین یادمان قتل عام دهه شصت،دو تابستان ۶۰ و ۶۷ 

ما سوگوار این  همه  یارانیم  تا  زنده ایم !


اميرجواهری لنگرودی
 تابستان۱۳۹۲
amirjavaheri@yahoo.com


« من اين روزگاران اسارت بزرگ را ، نه

در نوحه سرايی بر ويرانه و طلب مصرانه

ياری از آسمان ها ، بَل در گِرد آوری و

آمار برداری دارايی های برهم انباشته مان

صَرف کرده ام ، دارايی هايی که هيچ دشمنِ

پيروز نمی تواند از ما بُربايد : يادَ مانها »


                                        ( رومن رولان )          


آنچه بر نسل ما گذشت ، باید نوشت  : حق با "نلسون ماندلا" است، ما کینه ای به کسی نداریم، چون اهداف والایی داریم، که اگر کینه بورزیم ، بازهم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود. ما از کینه گذ شته ایم، ما داد می خواهیم، داد.
در تابستان خونین آن سال ، صدای گامها که آمد . چه عجولانه ولی شتابزده وناهماهنگ به مانند هجوم و شبيخون های نگاشته شده در تاریخ ، حمله مغول و تاتار با تکيه بر سرنيزه های چکمه پوشان و حکم حرامی در دست ، نه مسلسل رو به سوی سينه ها بلکه چوبه های دار به پا کردند تا صدای گلوله ای برنخيزد و بی واهمه از « عذاب اخروی » به کشتاری بس صعب وهولناک گردن گذارند! چرا که امامشان ( خمينی) بعنوان آمر، با فتوای برگشت ناپذیر خود،هر گونه ترديد و زمان سوزی درکشتار شصت و هفتی ها و به طناب کشیدن آنان را به عاملين کشتار ممنوع اعلام داشته بود!
زندان ، درحکومتهای ديکتاتوری ، به تنهائی وسيله نيست بلکه به مثابه نمادی الزامی برای حفظ وبقای آن نظام هاست تا با دستگيری هر مخالف حکومتی ، همچنان ديکتاتور ها را بر سر پا نگهدارند!
 زندان ، شمشيرازنيام برکشيده ای برفرازسرمردم ، دربرابرتمامی چون وچراهاست که هرَدم از جانب زندانبانان و حافظان حکومتیان شلاق کَش می شود.
سرکَردگان زندان ، تلاش می ورزند تامانع هرگونه رابطه زندانی بابيرون گردند . زيرا زندان و زندانی هرچه خاموش ترباشند ، خواب زندان بان آرام ترمی گردد . ولی آياهيچ قدرتی قادر است ، عليرغم ديوارهای بلند سيمانی ، بتون وآرمه های به سيم خاردار مجهزگشته ، بندها ، غل وزنجيرها ، ِاعمال شکنجه ها ، درب وپنجره های مُهرو مُوم شده و پاک شدن هر نوع خبری به بيرون از زندانها ، مانع عبورهرفرياد رسا ، خاطره آن همه جان های به خون خفته عاشق و بيقرار به دنيای آزاد گردند؟
با کلامی قدرتمند می توان و بايد گفت : نَهْ!
تا به امروز زندان بانان نتوانسته اند ؛ رنج واندوه ، اميد و مقاومتِ زندانی و نَهْ گُفتن آنان در برابر شکنجه و خشونت بيرحمانه شکنجه گران را درتاريکی سلولها و بندها به بند کشند . آری انسان زندانی را می توان با محاکمه و بی محاکمه ، با حکم و بی حکم به بند کشید اما آرمانهای انسانی را تا به حال هیچ دیکتاتوری نتوانسته به بند کشد. هرچند که طی هرفرصتی ، شيهه سر می دادند : «ما نمی گذاريم کسی قهرمان شود » بازجوها ، شکنجه گران و جلادان درون زندان ها ، چنان فضای مختنقی برای زندانيان بوجود آورده بودند که سايه آنان نيز ، تصور شکنجه و بازخواست را به ذهن زندانی متبادر می کرد۰
اين حد وحشت زندان بانان از زندانی با اينکه در زندان او اسيرند، نشان از سبعيت سيستمی می گيرد که می خواهد همه آثار بُودن و زندگی را از زندانی سلب کند و حتی رويای بُودن را نيز در او بخُشکاند ۰ با اينهمه صدای رسای زندانيان دربند، ازپس سالها زندان ، شکنجه ، اعدام وسربردارشدن به بيرون از زندان ها راه يافت وفرزندان رها شده ازبندها با شرح خاطرات خود ، بعنوان شاهدان زنده درکنار داغ همسران و غم نداشتن مادران و پدران برای کودکان ديروز و نونهالان و نوجوانان امروز ، مادران و پدران ، خواهران و برادران هزاران هزار اعدامی زندان ها، امروزبيش ازپيش هر يک از آنان بعنوان شاهدان زنده سند داد خواست " جنايت عليه بشريت " بشمار می روند.
 امروز و در بیست و پنجمین سالگرد آن تابستان خونين ، بايد و می توان زندان و اوج جنايات آن را در برابر افکار عمومی بشريت آزاد انديش و سازمان ها و احزاب مترقی جهان ،تاکید می کنم ؛ بشریت آزاد اندیش  نه مجامع حقوق بشری و سازمان ملل که بند باز سیاست بازی های جانبدارانه اند، و درتمامی آن سال های سیاه خون و جنون در برابر ابعاد این جنایات و تا به امروز مُهرسکوت بر لبان خود دوخته اند ، برملا کرد۰
امروز و درسالگرد کشتار خونين دو تابستان ۶۰ و ۶۷ بايد و می توان با جمع آوری اسناد و مدارک لازم و ضروری زمينه روشنگری و دادخواهی عادلانه را برای محاکمه دو فردای دیگر سران جنايتکار رژيم جمهوری اسلامی ايران که تنها به پشتوانه مبارزات مردم و فرزندان شجاع آنان میسر می گردد را فراهم آورد.
برای هرهمسر و فرزند ،مادر و پدر،خواهر و برادر، وابستگان اعدامی ، دوستان و رفقا و هر شهروند انسان دوستی ، دنيای زندانی و خود زندان نيز پر رمزو راز می نمايد . زندگی هر زندانی و سرنوشت جانبخش آدم دربند ، اين شوق را در ديگران و خود برمی انگيزد تا از راز و رمز سربه مُهر، کنه ، رمز و رموز دوره زندان وگذران پُرتعب  زندانی سر در آورد و از زندگی يکايک زندانيان پرده بردارند و آنرا باز بشناسانند. تنها از همین روست که خاطرات  نویسی از زندان ها ، نظر مشتاقان به دانستن را بخود جلب می نماید.
بايد برای همگان اسرار زندان و همه هُول و وَلع آن مشخص گردد . برای من معادل ها ی نگاشته شده در بیشمار خاطرات و مقالات مربوط به زندان ، که تا به امروز خوانده ام ، ردهای اعمال شده زندانبانان در حق زندانیان زن و مرد نت برداری شده  ومن برای ثبت آنان دراین نوشته جا می دهم  - باشد که توسط دوستان خواننده وبویژه زندانیان سیاسی رژیم داغ و درفش جمهوری اسلامی تکمیل تر گردد-  ؛ بیش از هرچیز شکنجه گر دنبال اسم واقعی، قرارها ، خانه های تیمی  از فرد دستگیر شده اند. در این میان  تعقيب و مراقبت ها ، دستگيری و بازداشت ، بخشاً احضارها، بعدتر چشم بند ، بازجُويی . بازپرسی ، وکيل و دادگاه فرمايشی ، حبس ، شکنجه ، شلاق ، کابل زنی ، اجراء حد شرعی ، جيره روزانه شلاق (تعزير اسلامی) ، زخم و باند پيچی ، انواع  زورمداری زندانبانان از تابوت و قیامت و شکنجه های حاج داوود رحمانی در زندان قزل حصار ، سگ دانی ( شکنجهِ ابداعی در زندانِ گوهردشت)،خوک دونی ها ،گاو دونی ها، دست بند قپانی، آویزان کردن های متمادی و بیخواب نگاه داشتن های طولانی ، زنده بگور کردن در قزل حصار ، کشتن با گاز در گوهر دشت ، مجازات با سيگار ، ريختن آب سرد ، آپُولو ، کُنده کشی ، پاهای آماسيده گرفته تا اعدام های مصنوعی با تيراندازی هوايی ، شمارش تک تیرهای خلاص شلیک شده به فرق زندانی ، تيرباران زن حامله و نوزاد بدنيا نيآمده، اقليت های مذهبی ، بهائی ، اتهام جاسوسی و مزدوری ، بند قيامت و مُقاومت ، خُودکشی ها، کابل برق ، خُود زَنی ها ، به مرز جنون و ديوانگی کشاندن زندانی ، اعتصاب ، زندانیان ملی کِش ، زندانیان تواب ، زندانیان نادم ، زندانیان سرموضعی ، بریده ، مقاوم ، دروغ و لو دادن ها ، پيچ توبه ، توبه تاکتيکی ، ندامت ، سر مُوضع بودن ، انزجار نامه دادن ، گزارش نویسی و گزارش دهی ، آنتن زندانبان شدن، مصاحبه کردن و مصاحبه های تلویزیونی، اعتراف گیری های رذیلانه، ملاقات و ملاقات پانتوميمی ، ميله های آهنی ، روزنامه خوانی ، جاسازی کتاب ، کارفکری و مطالعه گروهی، سرود و آوازخوانی، تلويزيون و ندامتهای مداربسته، راديو ، بلندگوی زندان و پخش قرآن ، نماز جماعت نخواندن زندانی، اذان و مرثيه ، نوحه خوانی آهنگران ، سلول های انفرادی ، بند عمومی ، بند۲۰۹ اوين ، بخش تنبيهی ، بند مغضوبين ، زندانی مسئله دار ، بند فرعی گوهردشت (که درساختمان اصلی و درمدخل ورودی بندهای بزرگ) زير هشت ، نماز اجباری ، سقف سلول و فلش قبله نماز ، نمازخانه (بهداری بند) ، بی خوابی ، فشارهای روانی، فوتبال ، آویزان کردن ، هواخوری و ورزش دسته جمعی و انفرادی ، اطاق های ویژه ی تعزیر ( شکنجه ) شده گان ، خورد و خوراک ، تهيه ليست غذا ، سفره غدا ، تقسيم غذا ، چای و تقسيم قند ، سيگار و خريد از فروشگاه زندان ، بند زنان و مادران و کودکان زندانی ، عادت ماهانه ، نواربهداشتی ، لباس زير زنانه ، بند لباس و مقررات خشک کردن لباسها ، بازجو و سربازجو ، تجاوزبه دختران در شب قبل از اعدام ، بردن جعبه های شیرینی بر سر درب خانه دختر اعدامی ، حلق آويزکردن ها ، رگ زنی ، جويدن رگ ، سيانور ، تيرباران های عمومی پشت بند ۴ و روی تپه های اوين ، توالت ، صف ده دقيقه ای دستشوئی ، نوبتی بودن لگن دستشويی ، خمير دندان ، حمام ، حوله ، ميوه ، سوزن و جا سازی آن لای درز چادر و لباسها ، قيچی ، گلدوزی ، کاغذ ، خودکار ، مغز مداد ، سلول انفرادی ، خواب کنسروی شبانه ، واجبی گذاردن های درون اطاق ، دوش گرفتن صفی، زندگی کمونی ،هتل اموات، دادگاه عدل اسلامی و سرانجام طناب دار ، حلق آويزشدن ، اعدام در زندانهای کميته مشترک يا بند۳۰۰۰ ، اوين ، قزل حصار ، گوهردشت (کرج) ، عادل آباد (شيراز) ، وکيل آباد (مشهد) ، زندان کميته اصفهان در خيابان کمال آباد ، باغ کاشفی اصفهان يکی از مخوف ترين شکنجه گاههای  کشور ، زندان مالک اشتر (لاهيجان) برسرداب آرامگاه کاشف چای (مرحوم کاشف السلطنه) ، اعدام کنار دريای چمخاله ، رشت ، زندان مخوف چالوس ، دفن های شبانه در گورستان ها، گورستان خاوران و خاوران های پل دختر (لرستان) ، زندان آمل و محمودآباد ، دزفول ، تبریز ، زنجان ، همدان ، اهواز ، زاهدان ، ديزل آباد کرمانشاه ، بازداشتگاهها و زندان سيمرم - شهرضا - زرين شهر - شهر کرد و زندانی به وسعت ايران، همه و همه شاخص های نام برده شدن در زندان های پُرشمار ایران اسلامی است .
زندان های رژیم  با گردن کشی جانيانی همچون : روح الله خمينی- احمد خمینی، دومین پسر خمینی - علی خامنه ای ، رئیس جمهور وقت و جانشین خمینی - اکبرهاشمی رفسنجانی ، رئیس مجلس شورای اسلامی و جانشین فرمانده کل قوا در زمان کشتار - عبدالکریم موسوی اردبيلی، رئیس شورای عالی قضایی و رئیس دیوان عالی کشور- میرحسين موسوی ، نخست وزیر وقت و نامزد انتخابات ریاست جمهوری - محمد خاتمی، وزیر ارشاد و رئیس موسسه ی کیهان - محمد موسوی خوئینی ها، دادستان کل کشور- محمدی گيلانی، حاکم شرع و انقلاب زندان های کشور - محمد مهدی ری شهری، وزیراطلاعات وقت- صادق خلخالی ،حاکم شرع - هادی غفاری، شکنجه گر اوین- اسدالله لاجوردی ، دادستان وبازجو وجلاد اوین- حسینعلی (جعفر) نيری، حاکم شرع هیات سه نفره ی مرگ و عضو کنونی قوه ی قضاییه - محمد مغیثه ای (ناصريان)، مدیر داخلی زندان گوهر دشت و اکنون یکی از مقامات عالیرتبه قضایی - مرتضی اشراقی ، دادستان تهران وعضو هیات مرگ - حجت الاسلام علی مبشری،  عضو هیات مرگ و قاضی شرع زندان اوین- حاج داوود رحمانی، شکنجه گر- محمد اسماعیل شوشتری ، رئیس سازمان زندان ها و رئیس دادگستری دولت خاتمی درهر دو دوره - سید حسین مرتضوی ، رئیس زندان اوین در کمیسیون مرگ حضورداشت- سید حسین حسین زاده ، معاون مدیر داخلی زندان اوین و درانتخاب و فراخواندن زندانیان به نزد کمیسیون مرگ تهران نقش داشت - مجتبی حلوایی عسکر، مسئول انتظامی امنیتی زندان اوین -  بهرام گشتاپو، شکنجه گر - داوود لشکری ، رئیس انتظامی امنیتی و بازجوی زندان گوهر دشت - ابراهیم يونسی ، معاون دادستان تهران- مصطفی پور محمدی معاون ، وزیر اطلاعات و به عنوان  نماینده این وزارت  در کمیسیون هیات مرگ در اوين -  سرامی ،مسئول زندان خوزستان -  قرائتی ، مسئول زندان دزفول – عبدالهی، رئیس زندان رشت و عضو کمیسیون مرگ رشت بود-  ملکی ، رئیس زندان همدان و بازجوی اول قبل از کمیسیون مرگ همدان بود- حجت الاسلام اسلامی، دادستان دادگاه انقلاب  در زندان عادل آباد شیراز بود – حجت الاسلام مصیبی ، قاضی دادگاه ویژه روحانیت شیراز و در کمیسیون مرگ در زندان عادل آباد شرکت می کرد و صد ها نقابدار بی نام ونشان ديگر ، شکنجه می کردند و فرمان می رانند تا حاکميت اسلام ناب محمدی وکيان اسلام و خيمه عمود نظام برسر خودکامگان حکومتی فرو نريزد .
    در زمينه کشتار تابستان ۶۷ تا به امروز اقوال گوناگونی در سری خاطرات زندانیان سیاسی و شاهدان عینی این جنایات آمده است . ذکر منبع تحقيقی یرواند آبراهاميان نيز قابل توجه می باشد ۰ در کتاب آمده است «: درست پيش از اعدام ها که از زمان دقيق آن نا آگاه هستيم ، خمينی در نهان فرمانی بی نظير در نوع خود که برخی آن را نوعی فتوا می دانند ، برای تشکيل يک هيات ويژه با دستور اعدام مجاهدين به عنوان محارب و چپ گرايان به نام مرتد صادر می کند۰ هيات تهران ، که از شانزده نفر تشکيل می شد ، شامل نمايندگانی از سوی شخص امام ، رييس جمهوری ، دادستانی کل ، دادگاه انقلاب ، وزارتخانه های دادگستری ، اطلاعات و مديريت زندان اوين و گوهر دشت بودند۰ سرپرستی هيات بر عهده ... مرتضی اشراقی - دادستان تهران- گذارده شده بود که دو دستيار ويژه داشت ، حجت الاسلام نيری و حجت الاسلام مبشری در پنج ماه بعدی اين هيات توسط بالگرد ( هلی کوپتر) ازاوين به گوهردشت دررفت وآمد بود۰ نام اين هيات را« هيات مرگ » گذارده بودند ۰ تشکلی مشابه در شهرستان ها هم ايجاد شده بود » از کتاب ( اعترافات شکنجه شده گان زندان ها و ابراز ندامت های علنی در ايران نوين ، يرواند آبراهاميان ، مترجم : رضا شريفها ، نشر باران ، صفحات ۳۲۹ و ۳۲۸ )
امروز بعد از گذشت سی و دوسال از تابستان۶۰ ۱۳ و بیست و پنج سال از تابستان سال ۱۳۶۷ به اينسو با همه خاطره های به جا مانده از زندان های سراسر کشور ، هنوز بيشترين حقايق تلخ از فجايع کشتار بزرگ درون زندانها ، برای افکار عمومی جامعه بشری پنهان مانده است ۰ برپايه شواهد و دلايل زنده و به جا مانده از عمق جنايات دو کشتار تابستان ۶۰ و ۶۷ می توان و بايد همه اين صحنه آرايی ها ازشعبه های بازجوئی و شبه دادگاهها ، تا تجمعات اجباری حسينيه ها ، سلولها وشکنجه گری ها ، برپا داشتن تيرها و چوبه های دار و همه زوايای پنهان اين کشتار خونين را با تمام قدرت برای همگان به نمايش در آورد و آن را در پيشگاه جهانيان بر ملا نمود !
بايد و می توان برای بازشناسی تمامی کارکرد اين دستگاه عريض و الطويل ايدئولوژيک اسلامی ، صد ها جلد کتاب نوشت و هزاران مطلب تهيه کرد. نمايشگاههای خود افشاگر برپا ساخت ۰ پرسوناژ های سينمايی تهيه نمود و فيلم های بيشمار سينمايی ساخت ، دقيقا به مثابه کاری که پس از سقوط هيتلر و فاشيست ها برای برملا کردن جنايات آنان توسط سينما گران متعهد آلمانی و جهانی فراهم آمد۰
بايد برای نسل ما و بعد ما روشن گردد که در طول بيش ازسه دهه حاکميت سياه سران رژيم اسلامی از فردای قيام بهمن به اينسو ، چگونه بيش از ۱۰۰ ها هزار تن انسان عاشق زندگی سر بردار شدند؟ چه جانهای دوست داشتنی به پای چوبه های دار رفتند؟ و چه سينه های مالامال از عشق و سرور ، عاطفه و مهر ، آرمان خواهی و مهرورزی به کسان و مردم خويش و طبقات محروم جامعه ، در سينه کش ديوار با گلوله های ناکسان و جانيان زر و زور ، در خون خويش به درون تلی از خاک آرميدند ؟ نام شان چیست و در کجا ها دفن گردیدند و چه انبوه بيشمار آن جانها که تا به امروز حتی برای اعضاء خانواده شان بی رد و نشان باقی مانده اند؟
باید نشان داد و نتیجه گرفت؛ مبارزه این همه انسان های شریف ، بیهوده نبوده و نیست بلکه منطق بقاء وادامه زندگی است که باید با نام یکایک آنان ثبت گردد.
بايد و می توان از دهها و صد ها زندانی رها شده از زندانهای رژيم اسلامی ، بعنوان شاهدان عينی این همه سر جنایت، برای موجودیت بخشیدن به این همه جان های خاک شده در بیشمار خاوران های تمامیت جغرافیای ایران ، ده به ده – شهر به شهر – استان به استان و بر درب هر خانه ای کوبید و هر کوی و برزنی را جست و آن نام های بیقرار و عاشق را فهرست نمود . تا سند تمامی نامبرداران خاک شده ، جهت محاکمه سران رژيم اسلامی ايران به جرم جنايت عليه بشريت در آزمون جنبش فراگیر توده ای، امکان داد ستادن از اين همه بيداد را در برابر افکار عمومی مردم ما و جهانيان فراهم آورد!
اپوزيسيون راديکال و ترقيخواه ، می تواند و باید در مضمون یک جنبش عظیم توده ای ، امر دادخواهی را در مجاری يک زنجيره کارزارهای جهانی ، با باز نمودن عمق جنايات صورت گرفته  در سراسر ایران، بر همگان آشکار سازد و همه ابزارهای تبليغی را در خدمت خود افشاءگريهای همه جانبه اين سلسله کارزارها قرار دهند۰ اين کار از ما بر می آيد !
ازنگاه من و همه ازادیخواهان برابری طلب ، نفی اعدام ، نابودی زندان و فروریختن آن برسر زندانبانان چه امروز و چه فردای دیگر، نداشتن زندانی درسراسر جامعه ای که ما برای ایجادش در مبارزه هرروزه در تلاشیم ، باید به خواست مقدم ما برای جهان دیگری که ممکن است ، به شعار اصلی و واقعی مان بدل گردد.

باری حق با انسان مقاومی همچون " نلسون ماندلا " است، که می گوید : « ما کینه ای به کسی نداریم، چون اهداف والایی داریم، که اگر کینه بورزیم، باز هم در اسارت احکام قصاص شما خواهیم بود. ما از کینه گذشته ایم، ما داد می خواهیم، داد.»

خدا در کنار جلّادان در اشرف و شادی و شعف از پاسداران از شقاوت

خدا در کنار جلّادان در اشرف و شادی و شعف از پاسداران از شقاوت
ایرج شكری
جنایت هولناک و بیرحمانه در کشتار مجاهدین در اشرف در 10 شهریور و انتشار اطلاعیه سپاه پاسداران در واکنش به آن که لبریز از خرسندی خاطر و شادی و شعف عمیق گردانندگان سپاه پاسداران بود، جای تردیدی در نقش و دست داشتن رژیم در این جنایت نمی گذارد. سپاه در اطلاعیه خود، این اقدام را «انتقام تاریخی فرزندان رشید مجاهدان شهید عراقی» و «اقدامی انقلابی» از سوی آنان برای انتقام از مجاهدین به خاطر «جنایت مشترک صدام و منافقین در انتفاضه شعبانیه»(سرکوبی شیعیان در سال 91)  که در آن «هزاران زن و کودک بی گناه عراقی به شهادت رسیدند» دانسته و از آن با عبارت«عبرتی جاودانه و رشادتی ماندگار» تجلیل کرده است. سپاه در پایان اطلاعیه خود به این جنایت وحشیانه جنبه آسمانی و خدایی داده و آن را «انتقام الهی و از وعده های خدواند تبارک و تعالی» در سالروز کشته شدن رجایی و با هنر دانسته است. آن دو در شهریور8 سال 1360 در انفجار دفتر نخست وزیری که رژیم آن را به مجاهدین نسبت می دهد کشته شدند. اطلاعیه سپاه پاسداران در ساعت 20 و 4 دقیقه 57 ثانیه در روی سایت روابط عمومی سپاه قرار گرفته است و با توجه به این که حمله از نیمه شب آغاز شده بوده است، سپاه پاسدارن وقت کافی برای دریافت و جمع آوری اطلاعات را داشته است. در اطلاعیه سپاه پاسداران جهل و بیداد و کشتار، تعداد قربیان را حدود 70 نفر ذکر شده است. در خبری که خبرگزاری تسنیم از حاشیه برگزاری جلسه هیات دولت منتشر کرد، سوالی هم از وزیر اطلاعات آخوند سیدمحمود علوی در مورد حمله به اشرف و چگونگی ماجرا شده بود که جواب او این بود که:« مدت مدیدی است که بین دولت عراق و افرادی که مقر اشرف را در تصرف خود دارند، بحث و گفت‌وگو انجام می‌شود، ممکن است آنها با اراده حاکمیت عراق مقابله کرده باشند و عراق نیز از حاکمیت خود دفاع کرده باشد». این اظهارات که تناقض کامل و آشکاری با اطلاعیه سپاه پاسداران دارد، هم نشان دهنده «کم تجربگی» وزیر اطلاعات است و هم نشان دهنده این است که سپاه همچنان یک ارگان و خود یک «نظام» درون نظام آخوندی  است که برای خودش عمل می کند و دست بالا را در نظام مردم ستیز جمهوری اسلامی دارد. کم تجربگی وزیر اطلاعات در آنجاست که او با این اظهار نظر در حد حدس و گمان هم که شده، دولت عراق را دخیل در ماجرا دانسته، حال آن که در اطلاعیه سپاه، نه تنها پای دولت عراق به میان کشیده نشده بلکه اصلا مسئول مشخصی چه به شکل حزب یا تشکل چه به شکل فرد برای آن نام برده نشده است. خبرگزاری تسنیم،که مجاهدین آن را وابسته به سپاه قدس می دانند خبر یورش به اشرف و کشته شدن نزدیک به 70 نفر را ساعت 5 بعد از ظهر و سه ساعتی قبل از اطلاعیه سپاه گزارش داده و آن را اقدام « جریان مردمی فرزندان انتفاضه شعبانیه» ذکر کرده بود که معادل و مشابه «جریان مردمی» در ایران اسلامی، می شود حزب اللهی ها. در اطلاعیه سپاه حتی این هم به شکل مبهمی درآمده است و گویی عده ای خشمگین و بدون سازمان و تشکیلات ریخته اند سر گروهی که کینه دیرینه از آنها داشته اند و آنها را مضروب کرده و کشته اند، حال آنکه کشتن یک آدم دسته بسته با شلیک گلوله به چشم، یا به سر و گلویش، کار نیروهای ویژه کشتار و جلادان تعلیم دیده و با سابقه است. بعید از است که در خشم و شورش خود به خودی، مردم عادی از روی خشم و کینه قادر به چنین کاری باشند.
یورش وحشیانه و به خاک و خون کشیدن به مجاهدین به سلاح و بی دفاع و کشتن مجاهدین با دستهای بسته، و با شلیک گلوله به سر یا صورت یا گردن آنان، در واقع اعدام کردن آنان است و این که صادر کنندگان اطلاعیه، شور شعف زیادی از این جنایت ضد بشری نشان داده اند، این که بین این جنایت و سالگرد کشته شدن رجایی و با هنر در انفجار نخست وزیر رابطه برقرار کرده اند، این که تا پایان روز دوشنبه،زمان نگارش این سطور(بعد از جنایت) هم  اطلاعیه در صدر اخبار در بالای صفحه اصلی سپاه نیوز قرار داشت، اینها نشان دادن آگاهانه نشانه ها برای اعلام نقش داشتن در این جنایت است که سپاه پاسداران ارتجاع و اختتاق از آن به عنوان« انتقام الهی و از وعده های خدواند تبارک و تعالی»، تجلیل می کند و نام می برد. سپاه می خواهد بفهماند که انتقامجوئیش در این اقدام نقش داشته است.
دو روز قبل از این جنایت وحشیانه،خبرگزاری العربیه(بخش فارسی) روز جمعه 8 شهریور گزارش داد که واثق البطاط رهبر «جیش المختار»- همان که قبلا حمله با راکت و خمپاره به لیبرتی را که 7 کشته تعداد زیادی مجروح به جا گذاشت، به عهده گرفته بود- گفته است که« در صورت حمله آمریکا به سوریه ارتش المختار که تحت فرماندهی اوست، ضربات دردناکی را به منافع و پایگاههای آمریکا در عراق وارد خواهد کرد ». آن واکنش «پیروزمندانه» سپاه نسبت به این جنایت هولناک و اظهارات این جنایتکار مورد حمایت رژیم، این گمان را به وجود می آورد که جنایت در اشرف و کشتار مجاهدین که از لیست تروریستی آمریکا خارج شدنشان هم مورد خشم رژیم بود، مجاهدینی که مورد حمایت گروهی از نمایندگان و سناتورها و بعضی از ژنرال ها و سیاستمدرانه باز نشسته هستند، مجاهدینی که سروصدای زیادی در حمایت از «ارتش آزادی» سوریه می کنند، و رژیم مدعی است آنها در سوریه در کنار مخالفان اسد پیکار می کنند، می تواند پیامی به آمریکا هم باشد به مفهوم توانایی رژیم در ایجاد مساله برای آمریکا با سرانگشتان خویش در اینجا و آنجا.
اما این رویداد درد ناک مساله دیگری را هم در خود را نشان می دهد، و آن بازهم غلط بودن ارزیابیها و سیاستهای رهبری مجاهدین است. این همان اشرف «امن تر»ی است که دستگاه رهبری مجاهدین برای باز گرداندن مجاهدین مستقر در لیبرتی به آنجا تجمع ها و تظاهرات و کنفرانس و سخنرانی، به راه انداخت و سخنرانان خارجی هم در تایید همین خواست گردانندگان سازمان مجاهدین حرف زدند و آن گردانندگان هم برای انها کف زدند. در عکسهایی که از جنازه قرباینان این جنایت از سوی مجاهدین منتشر شده، اکثر آنان جلیقه ضد گلوله به تن دارند و کلاه خودی در کنارشان روی زمین افتاده است، آن چیزی که کمبود یا نبود آن برای ساکنان لیبرتی، از شکایات مجاهدین بود. دستگاه رهبری مجاهدین با در الویت قرار دادن بازگرداندن مجاهدین مستقر در لیبرتی به اشرف – امری که غیرقابل قبول بودن و غیرعملی بودن آن برای مراجع ذینفع(عراق، آمریکا، سازمان ملل) به اندازه درخواست بازگرداندن مسئولیت حفاظت اشرف به نیروهای آمریکایی که قبلا دو- سه سالی مجاهدین به عبث به خاطر آن نیرو وقت زیادی اختصاص و هدر دادند، روشن بود، در واقع خیال مسئولان و کسانی را که باید یقه آنها برای خارج کردن مجاهدین از عراق گرفته می شد، راحت کرد چون فشاری روی آنها نبود، چون بازگرداندن مجاهدین به اشرف، کار آنها و در اختیار آنها نبود. نگارنده این سطور در 8-7سال گذشته بار ها بر غلط بودن سیاست ماندن در عراق در مطالبی که نوشته ام، تاکید کرده ام و و بعضی سیاست ها و اظهارات رهبر مجاهدین در آنچه مربوط به ارزیابی وضع موقعیت مجاهدین در عراق است مورد انتقاد قرار داده ام.
اکنون مساله دیگری هم روی میز می آید و آن این که جناب رجوی، «فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی» که به یکانهای ارتش خود در ایران فرمان برپا داده است و سال جاری را هم از سوی دستگاه ایشان و شخص مهرتابان آزادی در مراسم تحویل سال، سال سرنگونی اعلام شده است، در بخشی از آن سخنان طولانی خود تحت عنوان موسسان چهارم کارزار سرنگونی، اخطار کرده بود که اگر رژیم و عواملش در عراق، باز هم دست به حمله و تعرض به مجاهدین بزنند این اقدام، دست ارتش آزادیبخش را برای عملیات مسلحانه باز می کند. حالا باید دید که «یکانهای ارتش آزادیبخش» در برابر این جنایت هولناک که سپاه پاسداران در مورد آن اطلاعیه داده و در حال گردو شکستن با دمش است، کاری خواهند کرد یا نه. چون آن که جنایت علنی با شرکت نیروهای عراقی در 19 فرودین 90 بود، به رغم کارهای تبلیغاتی و محکومیت مالکی در این ماجرا در دادگاهی در اسپانیا، بدون کیفر ماند، در این یکی که «کی بود کی بود من نبودم» از آغاز شروع شده، اصلا مشخص شدن متهم اصلی خیلی مشکل به نظر می رسد چه رسد به محکوم و مجازات کردنش.
 اگر اراده تمایل واقعی برای انتقال مجاهدین از عراق به آمریکا و کشورهای اروپایی وجود داشت، نباید مساله اینقدر به شکل پیچیده در می آمد و طولانی می شد. درست به همین دلیل است که رهبری مجاهدین باید تمام تلاش و فشار تبلیغاتی خود را روی انتقال فوری از عراق متمرکز می کرد نه اصرار بیهوده و برای باز گشت به اشرف که در صورت تحقق هم تازه چیزی جز از همان دلخوشکُنک ها و «پیروزیها بزرگ» پوچ و بی خاصیت نمی توانست در برداشته باشد. مساله تعیین تکلیف اموال و دارایی مجاهدین و گرفتن غرامت از عراق هم نباید بهانه یی برای ماندن در عراق باشد. نگارنده چهار سال پیش در مطلبی، با عنوان من متهم می کنم سیاست آقای رجوی در مورد تعیین تکلیف مساله اموال و منوط کردن خروج مجاهدین از عراق به حل آن را مورد انتقاد قرا دادم. * این مساله را باید تعیین وکیل حل کرد.
نکته دیگری هم که دستگاه رهبری مجاهدین باید به توجه کند این است که این جنایت بزرگ ضد انسانی بی تردید نفرت بسیار- به اندازه همان شادی بزرگ منعکس در اطلاعیه سپاه پاسداران- برای رژیم می آورد، اما نه حقّانیت برای طلبکاری از مردم و نه حقّانیت هتاکی به منتقدان برای رهبری مجاهدین. این نکته را دستگاه رهبری مجاهدین خوب به خاطر داشته باشند. خوب است رهبری مجاهدین این فاجعه را به فرصتی برای باز نگری و تغییر روش و رفتار خود محوربینانه کند.
عکسهایی از این جنایت و اسامی قربانیان منتشر شده است و طبعا خانواده های آنان از فاجعه آگاه و دردمندند. خصوصا که باید آنان به دلایل امنیتی کمترین امکان تماس یا دیدار با عزیزان خود را داشته بوده باشند. انسانهایی که به خاک و خون کشیده شدند و تنی چند هم گروگان جانیان هستند، همه در واقع عمری را در شرایط بسیار سخت و پر اضطراب(مثل دو حمله آمریکا به عراق و پیامد های آن) و کار برنامه ریزی شده برای تمام روزهای خود، بسر برده بودند. این فاجعه را به خانواده های آنان و دوستان این جانباختگان تسلیت می گویم، و امیدوارم التیام این زخم جانکاه را درسرنگونی این رژیم ددمنش مردم ستیز آزادی کش، پیدا بکنند.

۱۱ شهریور ۱۳۹۲ - ۲ سپتامبر ۲۰۱۳

درخواست مادر ستار بهشتی از حسین رونقی ملکی برای پایان دادن به اعتصاب غذای اعتراضی اش


ronagho-maleki-gohar-eshghi-zoleykha-mosavi-sattar-beheshti-sahamnews
حسین رونقی ملکی نیز در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ در ۲۲ آذرماه همان سال بازداشت و به اتهامات تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و توهین به رییس دولت به ۱۵ سال حبس محکوم شد. کلیه های او در دوران بازجویی دچار آسیب شدید شد و تا به حال چند بار تحت عمل جراحی و مراقبت های ویژه پزشکی قرار گرفته است. این زندانی سیاسی از تاریخ ۱۸ مرداد ماه به دلیل بی توجهی مسولان به وضعیت کلیه اش و عدم انتقال او به بیمارستان برای درمان دست به اعتصاب غذا زده است. یک هفته پس از آغاز اعتصاب غذا و بی توجهی مسئولان قضایی به این اعتراض مادر وی، زلیخا موسوی، نیز دست به اعتصاب غذا در خانه زده است.
روز گذشته حسین رونقی ملکی در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی از وی خواسته بود تا به وضعیت وی در زندان رسیدگی نماید.
مادر این زندانی سیاسی نیز از هفته گذشته در حمایت از فرزندش دست به اعتصاب غذا زده است.
سید حسین رونقی ملکی در نامه روز گذشته خود به آیت الله خامنه ای ضمن شکایت از وضعیت موجود که به گفته وی بی تدبیری برخی مسئولان عامل آن است و با توجه به اصرار بازجویان اطلاعات سپاه و دادستانی تهران بر نگهداری وی در زندان، اعلام کرده که مسئولیت هر اتفاقی برای سلامت و جان من و مادر رنج کشیده‌ام با مسئولان جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران، بازجویان اطلاعات سپاه، قوه قضاییه، دادستانی تهران و سازمان زندان هاست.
متن کامل نامه درخواست مادر ستار بهشتی از حسین رونقی ملکی برای پایان دادن به اعتصاب غذای خود و مادرش به شرح زیر است:
بسمه تعالی
حسین عزیزم !
باور دارم که راهی جز اعتصاب غذا برای رسیدن به هدفت نمانده، میدانم و آگاهم که حق “ستاندنی” ست و نه “دادنی”. اما فرزندان این مرز و بوم که دل در گرو مام میهن دارند، از منظر سواران بر اریکه قدرت و ثروت و بی تقوایی، “جاهل و منافق و فتنه گر و دشمن” پنداشته می شوند ،حال آنکه جهل، سراپای وجود مدعیان را گرفته است.
حسین جان !
همه می دانند خانواده ما سیاسی نیستند، اما یکی از مزایای این حکومت آنست که اگر “درد دلت” را با دیگران در میان بگذاری ، فورا “برچسب سیاسی” میخوری ، حاشا که اگر این انگ ها ما را از بیان حقایق باز دارد.
حسین عزیز !
تنها خواسته من بعنوان مادری داغدیده، این است که بدون درنگ پس از شنیدن درخواست من، اعتصاب غذایت را بشکنی. چرا که می دانم از دست دادن فرزند برای مادر، بسیار سهمگین و سنگین است و نیک می دانم آنانی که دل در گرو این آب و خاک ندارند، از شهادت تک تک فرزندان میهن پرست و آزادیخواه نه تنها غمگین نمی شوند، بلکه خوشحال نیز خواهند شد و به این می اندیشند که غل و زنجیر رها شده از شهادت آن عزیز را، بر دست و پای جوان دیگری خواهند بست.
فرزندم !
درخواست این مادر داغدیده را بشنو و اعتصابت را پایان ده !
چرا که رفتار خشونت طلبان، اگر مورد قبول “ساکتین” حکومت اسلامی نباشد، به آن نیز اعتراضی نخواهند کرد.
اینک انتظار می کشم که خبر شکست اعتصاب غذای تو و مادر مهربانت را بشنوم.
گوهر عشقی – یازدهم شهریور ۱۳۹۲

Fears grow for Iranian blogger on hunger strike Hossein Ronaghi Maleki has refused to take food since early August in protest at the treatment of political prisoners in Ira

  • log home
  • Fears grow for Iranian blogger on hunger strike
Hossein Ronaghi Maleki has refused to take food since early August in protest at the treatment of political prisoners in Iran
Hossein Ronaghi Maleki
Iranian blogger Hossein Ronaghi Maleki has been taken to hospital after spending 20 days on hunger strike
A jailed Iranian blogger on hunger strike for the past 20 days was taken to hospital on Wednesday, as concern grew over his deteriorating health.
Hossein Ronaghi Maleki, a 28-year-old computer programmer serving a 17-year sentence in Tehran's notorious Evin prison, has refused to take food since early August in protest at the treatment of political prisoners inIran.
He was taken to Shahid Modarres hospital with gastrointestinal bleeding but was taken back to prison within hours despite needing treatment, his family said.
Ronaghi Maleki's mother, Zoleikha Mousavi, has also embarked on hunger strike since last Tuesday in protest at the treatment of her son.
Reporters Without Borders said on Wednesday that both were at risk