۱۳۹۹ تیر ۱, یکشنبه
- مردی در شهرری سر زن خائنش را برید / زن در موبایلش فیلم مستهجن داشت! + عکس
- تصاویر جشن تولد نوزادی که جنجال بپا کرد! +عکس
- عروس خائن 19 ساله که فرار کرده بود سربریده شد! + جزئیات وحشتناک
- قتل ناموسی دیگر: عکس قاتل فاطمه فرحی که سرش بریده شد ! / پسرعمو اعتراف کرد! + عکس فاطمه
- عکس های سلاخی راننده پراید در مشهد +جزئیات اعتراف
- هشدار مهم به دارندگان سهام عدالت + جزئیات
- عکس دختر و پسر ایرانی دنیا را تکان داد
- مدل آب خوردن ترامپ سوژه خنده این روزها! +فیلم
- ماشین گرانقیمت همسر شبنمقلی خانی +عکس
- شغل عجیب ریحانه عامری دختر کرمانی
- تصاویر: پل معلق تمام شیشهای ۸۰ میلیارد تومانی در اردبیل
- عجیب ترین اتفاق در فرودگاه مهرآباد
- فجیعترین جنایت در مشهد؛ پسری سربریده پدرش را درتشت حمامگذاشت! +عکس
- سیر تا پیاز ماجرای قتل ریحانه عامری/دوست پسر ریحانه عامری که بود؟ +عکس و فیلم
- فیلم تکاندهنده فروش دختر ۱۱ ساله به پیرمرد
شاه ایران و ملکه انگلستان فخرالدین عظیمی مستندی که به نامThe Queen & The Coup in Iran از تلویزیون کانال چهار بریتانیا پخش شد نکتههای تازه درخور توجهی برای پژوهشگران تاریخ ایران
فخرالدین عظیمی
مستندی که به نامThe Queen & The Coup in Iran از تلویزیون کانال چهار بریتانیا پخش شد نکتههای تازه درخور توجهی برای پژوهشگران تاریخ ایران سده بیستم نداشت. از سند مهمی سخن نرفت که قبلاً دیده نشده باشد.
برخی سندهای «کشف» شده را این نگارنده سی سال پیش در پژوهشی بهکاربرده است (نگاه کنید به: بحران دموکراسی در ایران ).
دو سه نفر از دانشگاهیان انگلیسی چنان سخن میگفتند که گویی سندهایی را برای نخستین بار از بایگانیهای خاک خورده بیرون آوردهاند و در برابر دید مردم مشتاق و بهتزده گذاشتهاند. آمیزهای از اقتدار دانشگاهی و ترفندهای مستندسازی و عکسهایی از گنجینههای اسناد بریتانیا این تصور را دامن میزد که در آستانه کشف بزرگی هستیم. هدف اصلی این مستند پیراستن نام ملکه الیزابت از پیوند با رخداد کودتا در ایران بوده است.
داستان ۹ اسفند چه بود؟
ماجرای اصلی این مستند حاشیهای بر رخداد موسوم به ۹ اسفند ۱۳۳۱ بیشتر نیست. داستان ۹ اسفند چه بود؟
محمد رضاشاه که بیمناک پیامدهای ملی شدن نفت و نخستوزیری مصدق بود میکوشید با بهرهبرداری از موقعیت سلطنت، و در سایۀ تماسهای گسترده پنهان با مخالفان مصدق، آنها را برانگیزاند تا او را به یاری نهادهای مشروطه، بهویژه مجلس و قانون اساسی که مصدق خود را قهرمان دلبستگی به آنها نشان داده بود، برکنار کنند. شاه این را مؤثرترین راه از میان بردن اسطوره مصدق میدانست؛ میخواست خود را مظلوم وانمود کند و با توجه به قدرت نهضت ملی، جز کارهای پنهان و پردامنه یادشده، هر گام شتابزدۀ دیگری را سهمگین میدانست. انگلیسیان از بهره برداری از نهادهای مشروطه غافل نمانده بودند ولی، نگران از سرنوشت نفت و بازمانده حیثیت امپراتوری خود، تاب شکیبایی ِ بیشتر نداشتند. آمریکاییها نخست خود را میانجی خیرخواه هر دو طرف وانمود کردند ولی با برگماشته شدن لوی هندرسن بهجای هنری گریدی به سفارت آمریکا در تهران در ۱۹۵۱، از هر نظر با انگلیسیان در باره ضرورت برکناری مصدق همراه شدند. اختلافنظری اگر بود در باره چندوچون و راهکارها بود.
انتونی ایدن وزیر خارجه وقت بریتانیا در کشتیِ موسوم به ملکه الیزابت در حال سفر بود و از آن کشتی پیامی فرستاده بود که پیام ملکه تلقی شده بود. این نکتهای است که مستند کانال چهار «کشف» کرده است: تلگرام از ملکه نبود و دامن او را آلوده نباید پنداشت. اما آمریکائیان به روی خود نیاوردند؛ شاه هم خبر نشد. کار از کار گذشته بود و نتیجه دلخواه به بار آمده بود: شاه هواداران را مشمول عنایت کرد، و نرفت.
مصدق از ترفندهای گستره دربار ناخشنود بود و شاه همچنان از ابراز ناسازگاری آشکار با او پرهیز میکرد. در بهمن ۱۳۳۱، شاه به مصدق خبر داد میخواهد سفری به خارج رود. اما این خبر محرمانه نماند. در اوایل اسفند بهدروغ شایع شد که مصدق برای خروج شاه به او فشار آورده است. تصور شاه و درباریانی مانند حسین علاء، وزیر دربار، این بود که، پخش خبر سفر شاه، هوادارانش را مضطرب خواهد کرد و واکنش نشان خواهند داد و این میتواند نموداری از موقعیت و محبوبیت سلطنت دانسته شود. مخالفان مصدق گفتند او میخواهد شاه را از کشور بیرون براند و خاندان پهلوی را براندازد. چشمانداز سفر شاه علاء و دیگر مخالفان مصدق را سخت سراسیمه کرده بود. علاء به دامان هندرسن دست آویخت. «علمای ۹ اسفند»، آیتالله بهبهانی و کاشانی، فرصت را مناسب دیدند و در پشتیبانی از شاه درنگ نکردند؛ قانون اساسی و مشروطیت را بر سرنیزههای تزویر کردند. نظامیان بازنشسته خودی نشان دادند و غوغا برخاست؛ کسانی مانند طیب حاج رضایی و شعبان جعفری وارد صحنه شدند؛ رجاله دست به چماق بردند؛ نظامیان و مجلسیان هوادار شاه به جنبش درآمدند؛ این حادثه تمرینی برای رخدادهای مرداد ۳۲ شد.
تکاپوی هندرسن
در این میان هندرسن نیز که سخت نگران پیامدهای سفر شاه بود به تکاپو برخاسته بود. علاء مشوق بیتاب او بود. یکی از کارهای هندرسن رساندن پیامی است که موضوع این مستند بوده است. وزارت خارجه آمریکا تلگرامی را از سفارت آمریکا در لندن برای هندرسن فرستاد که تاریخ آن ۲۷ فوریه ۱۹۵۳/ ۸ اسفند ۱۳۳۱ بود. این پیام حاکی از این بود که «وزارت خارجه بریتانیا پیامی دریافت کرده از ایدن، از ملکه الیزابت، حاوی نگرانی درباره رخدادهای مربوط به شاه و اظهار امیدواری زیاد که بتوانیم راهی پیدا کنیم که او را به خودداری از سفر ترغیب کنیم».
مستند گزاف گویانه میگوید انصراف شاه از سفر پیامد چیزی جز دریافت «پیام ملکه» نبود. عوامل دیگر هم در خودداری شاه اثر داشت. شاید از اول هم سخن از سفر نیرنگی بیش نبود. هر چه بود شاه ماند و زمینهسازی برای کودتا ادامه یافت.
هندرسن از طریق علاء، که نزدیکترین همکاری را در کودتا با آمریکائیان داشت، به شاه خبر داد که پیامی دریافت کرده حاکی از اینکه شخص بسیار مهمی که شاه نسبت به او احساسات بسیار دوستانهای دارد اظهار امیدواری کرده است که شاه دست از سفر بردارد.
هندرسن در کاخ شاه بود ولی حضور دیگران مانع دیدار او با شاه شد اما او تلفنی زیانهای ترک کشور را به تفصیل برای شاه برشمرد و برای ترغیب او به ماندن آنچه میتوانست کرد.
نکته مستند کانال ۴ بریتانیا
همان روز ۸ اسفند تلگرام دیگری از لندن برای وزارت خارجه آمریکا ارسال شد حاکی از اینکه مراد از ملکه الیزابت «کشتی» است نه «پادشاه». انتونی ایدن وزیر خارجه وقت بریتانیا در کشتیِ موسوم به ملکه الیزابت در حال سفر بود و از آن کشتی پیامی فرستاده بود که پیام ملکه تلقی شده بود. این نکتهای است که مستند کانال چهار «کشف» کرده است: تلگرام از ملکه نبود و دامن او را آلوده نباید پنداشت. اما آمریکائیان به روی خود نیاوردند؛ شاه هم خبر نشد. کار از کار گذشته بود و نتیجه دلخواه به بار آمده بود: شاه هواداران را مشمول عنایت کرد، و نرفت.
مستند گزاف گویانه میگوید انصراف شاه از سفر پیامد چیزی جز دریافت «پیام ملکه» نبود. عوامل دیگر هم در خودداری شاه اثر داشت. شاید از اول هم سخن از سفر نیرنگی بیش نبود. هر چه بود شاه ماند و زمینهسازی برای کودتا ادامه یافت. این مستند اصرار بر ماندن شاه را بخشی از برنامه کودتا میداند. این ناروا نیست. اما اگر شاه رفته بود کودتا به هم نمیخورد؛ راههای دیگری یافت میشد.
شاید تصور اینکه شاهی برای شاه دیگر پیامی بفرستد غیرعادی نبود ولی هندرسن دیپلمات باسابقهای بود و میتوانست دریابد که فرستادن چنین پیامی از سوی ملکه انگلستان امری نامتعارف است. چیزی که به نظر مستندسازان نرسیده این است که شاید ایدن در ابهام این پیام نقشی داشت. اما هندرسن نیز عرضه این پیام به نام ملکه انگلستان را مفید دید و به گمان من خوب میدانست چه میکند. میدانست که رساندن پیامی از سوی «ملکه»، بااینکه یک سالی بیش از آغاز سلطنت او نمیگذشت، بر ذهن شاه که افسون زده قدرت بریتانیای کبیر بود تأثیری شگرف بر جا میگذاشت؛ او را آرام و چهبسا دلیر میکرد.
نقش هندرسن در تدارک و انجام کودتا
هندرسن از سربازان ورزیده جنگ سرد بود و با مصدق رابطهای تیرهای داشت. مصدق هنگام دیدار با او در جریان ۹ اسفند دخالتهای او را با لحنی سرزنشآمیز نکوهش کرد.
هندرسن چنان با مصدق و آرمانهای نهضت ملی دشمن بود که برای مقابله با آنها هر کاری را مجاز میدانست. در ماجرای کودتای چند ماه بعد هم نقش او قاطع بود. در تمام مراحل برنامهریزی شرکت داشت. او بود که پیشنهاد کرد مقامات آمریکا شاه را تهدید کنند که اگر با برنامه کودتا همکاری نکند کس دیگری را به جانشینی او بر خواهند گماشت.
تلاش هندرسن برای جلوگیری از سفر شاه و پاسداری از نهاد سلطنت، که آن را در گزارشهای خود «عامل ثبات» ایران میدانست، ابعاد گستردهتری از جا زدن نامهای به نام ملکه انگلستان داشت. او فراتر از این هم رفت. وقتی در ۹ اسفند مصدق برای خداحافظی با شاه به کاخ رفته بود هندرسن به خانه او، که جایگاه نخستوزیری هم بود، رفت و خواهان دیدار فوری با او شد. دیدار صورت گرفت ولی مطلب مهمی برای گفتن نبود. مصدق خود بهدرستی دریافت که هدف هندرسن این بود که در آن غوغا او را به بیرون کاخ شاه بکشاند تا وطنپرستان غیرتمندی که پیرامون شعبان جعفری گردآمده بودند و به خانه مصدق هم حمله بردند، کار او را یکسره کنند. حتی اگر مصدق کشته هم نمیشد حیثیت او آسیب جدی میدید. هندرسن کنار آمدن با مصدق را ناممکن میدانست و از میان برداشتن او را ضروری میدید. به سران آمریکا هشدار میداد که ممکن است مصدق رابطه با آمریکا را نیز، همانند رابطه با بریتانیا، قطع کند.
هندرسن چنان با مصدق و آرمانهای نهضت ملی دشمن بود که برای مقابله با آنها هر کاری را مجاز میدانست. در ماجرای کودتای چند ماه بعد هم نقش او قاطع بود. در تمام مراحل برنامهریزی شرکت داشت. او بود که پیشنهاد کرد مقامات آمریکا شاه را تهدید کنند که اگر با برنامه کودتا همکاری نکند کس دیگری را به جانشینی او بر خواهند گماشت. پس از شکست کودتای ۲۵ مرداد، هندرسن که نخواسته بود در هنگام وقوع کودتا در ایران باشد بهشتاب وارد تهران شد، با مصدق دیدار کرد و به او چیزی جز دروغ نگفت. هدف او سردرگم کردن و فریب مصدق و برهم زدن اقدامات احتمالی او در مقابله با کودتا بود. میخواست از هر طریقی پیشبرد برنامههای ۲۸ مرداد را، که کاملاً از جزئیات آنها خبر داشت، تسهیل کند. کودتا را به نقش افراد نباید فروکاست. ولی هندرسن از بازیگران اصلی بود. مجسمه او باید در تخیل «قیام» اندیشان برافراشته شود.
گفتهها و ناگفتهها
در مستند به یکی دو نکته دیگر هم اشارهشده است: کارهایی که انگلیسیان در بدنام کردن حسین فاطمی، وزیر امور خارجه وقت، کردند. چون نقش او را در گسست رابطه دیپلماتیک قاطع میدانستند برای فلج کردن کارایی او از اتهام زدنهای شرم آور روی برنتافتند. مستند، فدائیان اسلام را وابسته به سازمان اطلاعات برون مرزی انگلستان (ام آی 6 ) خوانده است. میدانستیم که شماری از فدائیان از طریق سید ضیاءالدین طباطبایی در همراهی با مخالفان مصدق نقش داشتند ولی چه خوب بود اگر این محققان انگلیسی، فراسوی پیراستن گرد هر شائبه ای از دامان ملکه خود، به روشنگری در این زمینهها هم توجهی نشان داده بودند و در باره نقش کسانی مانند رابین زینر و ان لمبتن سخنی بیش از آنچه همه می دانند گفته بودند.
کودتای ۲۸ مرداد، رویدادی پر از هیجان محمد تاجدولتی
کودتای ۲۸ مرداد، رویدادی پر از هیجان
محمد تاجدولتی
بحثها و سخنرانیهای مربوط به تاریخ معاصر ایران، بهویژه رویدادهای پس از شهریور ۱۳۲۰ تا زمان انقلاب، در بیشتر موارد اظهار نظرهای موافق و مخالف فراوانی ایجاد میکند که به نظر گروهی طرح دیدگاههای بحثانگیز، زمینهساز نگاهی واقع بینانهتر به تاریخ است.
دو هفته پیش دکتر فخرالدین عظیمی، پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه Connecticut در آمریکا میهمان جلسه ماهانهی کانون کتابخوانی تورنتو بود که درباره ایران پس از شهریور ۲۰ و زمینهی پیدایش نهضت ملی سخنرانی داشت.
دکتر عظیمی با مروری بر حوادث پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران و آغاز پادشاهی محمدرضا شاه؛ تاکید بحث خود را بر رویدادهای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و دوران نخست وزیری دکتر محمد مصدق قرار داد و گفت:
«... مصدق وقتی نخست وزیر شد، دو هدف عمده را در پیش گرفت. یکی به ثمر رساندن اصل ملی کردن نفت که بسیار مسالهی عمدهای بود. مسالهی دیگری که از نظر مصدق به این مساله ارتباط نزدیکی داشت و با همدیگر آمیخته بود، مسالهی برقراری ترتیبات مشروطه در ایران بود. به این معنا که مصدق معتقد بود که شاه را باید ناگزیر کرد که سلطنت کند، نه حکومت.
او میگفت که قانون اساسی ایران تکلیف شاه را مشخص کرده که شاه مسئول نیست و نقش اجرایی در کشور ندارد. رییس حکومت نیست، بلکه یک رییس صوری دولت است و رییس کابینه نیست و نباید حکومت کند و باید این را به او حالی کرد.
خب، این حرف بسیار امر پیچیدهای بود و عملی کردن این دو هدف مخصوصا وقتی به هم آمیخته شدند، بسیار پیچیدهتر شد. بعضیها که تاریخ آن دوره را درست نمیدانند و ذهن تاریخی ندارند، میگویند که مصدق میبایستی در یکی از این جبههها بجنگد و مثلا با دربار کنار بیاید یا با انگلیس بجنگد.
درحالیکه این حرفها از نظر تاریخی بسیار حرفهای سخیفی است و هیچ محلی از اعراب ندارد. تنها دلیلی که مصدق میتوانست در این جبههها پیش برود، این بود که اینها را بتواند به همدیگر مرتبط کند، چون به هیچوجه اینها را از همدیگر نمیشد تفکیک کرد...»
دکتر فخرالدین عظیمی
برای آمریکاییها ناسیونالیسم نوع مصدقی، از کمونیسم هم بدتر بود
به گفتهی دکتر عظیمی، از سال ۱۳۲۶ خورشیدی به اینسو مسالهی نفت به یکی از مسایل مهم سیاست ایران تبدیل شد تا جایی که هیچ سیاستمداری نمیدانست در برابر مسالهی نفت چگونه باید موضع گیری کند:
«... در مورد مسالهی دیگر، یعنی نفت، میدانید در دورهای این مساله مطرح شد که جنگ سرد هم داشت به اوج خودش میرسید و تضاد ایدئولوژیکی بین کمونیسم و سرمایهداری یا دنیای آزاد یا هر چه که اسم آن را بگذاریم، باعث شد برای خیلی از سیاستمداران آن دوره مثل جان فاستر دالس، وزیر خارجه آمریکا در دوران آیزنهاور، ناسیونالیسم نوع مصدقی و حتی بیطرفی نوع مصدقی از جهاتی از کمونیسم هم بدتر باشد.
فاستر دالس میگفت: «اصلا بیطرفی، بیاخلاقی است. شما یا با ما هستید یا ضد ما.» همین فرمایشی که آقای بوش بعد از این ماجرای (۱۱ سپتامبر) کرد. شما یا موافق و طرفدار ما هستید یا مخالف ما هستید و بینابین دیگر اینجا وجود ندارد..»
کودتای ۲۸ مرداد و آثار بعدی آن در سرنوشت سیاسی ایران که به نظر گروهی حتی انقلاب اسلامی نیز حاصل مستقیم آن بود، بخش دیگری از صحبتهای فخرالدین عظیمی بود:
«... میدانید که کودتای ۲۸ مرداد ساختار سیاست ایران را بهطور کلی دگرگون کرد. سیاست ایران در قبل از ۲۸ مرداد مبتنی بود بر یک نوع تعادل لرزان بین نهادهای مختلف سیاسی و در کنه قضیه مبتنی بود بر اهمیت پارلمان و یک نوع جامعه مدنی که بالقوه داشت رشد میکرد و در جامعه ایران نضج میگرفت؛ این سیاست فروکش کرد.
نقش اعیان و اشراف سنتی که برای خودشان پایگاه قدرتی بیرون از دربار داشتند شروع به افت کردن کرد و شاه یا دربار دوباره نقش محوری را در جامعه سیاسی ایران پیدا کرد...»
نظر انگلیسیها نسبت به ایران نژادپرستانه بود
در بخش پرسش و پاسخ از دکتر عظیمی درباره چگونگی تصویری که انگلیسیها در ماجرای ملی شدن صنعت نفت از دولتمردان و مردم ایران بهطور کلی داشتند و در غرب اشاعه میدادند، پرسیده شد. او نیز چنین پاسخ داد:
«فراوان شما برمیخورید به نظریات انگلیسیها که اصلا کاراکتر ایرانی چه نوع کاراکتری است. مثلا موقعی که هیأت جکسون برای گفتوگو در امر نفت عازم ایران بودند؛ اینها یک گزارشی نوشتند که با ایرانیها چطور باید رفتار کرد.
مثل یک تاجر فرش که شما مثلا قیمت را از ۲۰۰۰ دلار شروع میکنید، بعد مثلا به ۵۰۰ دلار میرسید و توافق میکنید، چانه زدنشان چطور است؛ اگر مثلا کوچکترین امتیازی به آنها بدهید، ول نمیکنند؛ این را خیلی به روشنی میبینیم که واقعا اینها برداشتشان از ایران یک برداشت نژادپرستانه بود که میگفتند اصلا نژاد ایرانی قابل اعتماد نیست؛ اصلا راستگویی و حقیقتگویی بلد نیستند؛ ترسو هستند و ترسوتر از اینها ما اصلا نمیتوانیم پیدا کنیم.
این گونه حرفهای قالبی و کلی موجب شد که مساله نهضت ملی ایران را خیلی ناچیز بگیرند. اصلا اینها میگفتند اینها (ایرانیها) حقی ندارند. نفت مال ما است و ایرانی چکاره است. یک مشت آدمهای وحشی بیتمدنی که اگر این نفت را ما کشف نکرده بودیم، زیر خاکها مانده بود و از بین رفته بود و هنوز اینها در غارها زندگی میکردند. ما هم رفتیم نفت را درآوردیم، اصلاح کردیم و ترتیباتی دادیم و تصفیه کردیم؛ حالا آمدند نفت ما را گرفتند.
میدانید یکی از تأسفاتی که من دارم این است که الان هم در مطبوعات ایران گاهی میبینم افرادی که خودشان را روشنفکر محسوب میکنند، کتاب مینویسند که ملی کردن نفت اشتباه بزرگ بود. تاریخ اصلا اینطوری نیست. نقش افراد در تاریخ اینطور نیست. اینکه ما از نگاه امروز بیاییم به آن زمان نگاه کنیم... این حرفها، حرفهای سخیفی است...»
دکتر محمد مصدق، چهرهی شناخته شدهی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
مصدق ابزار تحقق آرمانهای آزادی خواهانهاش را نداشت
در مورد حوادث چند روزه کودتای ۲۸ مرداد و اینکه اگر محمدرضا شاه پس از ترک ایران به کشور باز نمیگشت، چه اتفاقی میافتاد و آیا مصدق برنامه مشخصی برای چنان وضعیتی پیشبینی کرده بود یا نه؛ فخرالدین عظیمی پاسخ داد:
«پاسخ این سوالها را ما درست نمیدانیم. در ظرف آن سه چهار روز بسیار پرهیجان و بسیار سردرگمکننده، با توجه به بحرانها و تظاهرات خیابانی و خیلی مسائل دیگر، اگر ما مجسم کنیم اوضاع آن زمان را میبینیم که اینها (مصدقیها) واقعا دچار شوک شده بودند.
خروج شاه از کشور اول به زیان سلطنتخواهان تمام شد، بعد بلافاصله به نفعشان تمام شد. برای اینکه یک خلا عاطفی ایجاد کرد و مردم یک نوع احساس اضطراب کردند. مصدقیها خودشان را از نظر عاطفی اصلا آماده نکرده بودند. مثلا مصدق میگفت شاه جرات این کار را ندارد. بعد در بارهی مسالهی جمهوری؛ مصدقیها به فکر افتادند حالا که شاه رفته چه باید بکنیم. آیا سلطنت را تداوم بدهیم؟
بالاخره یک فکری به ذهنشان خطور کرد، هر چند هیچجا، حتی در محاکمات هم منعکس نشده، ولی صبح روز ۲۸ مرداد، از تفحصی که من کردم به این نتیجه رسیده بودند که ما میتوانیم به مسالهی جمهوریت بهطور جدی فکر کنیم. ولی زمینهی آن را باید فراهم کنیم و ببینیم چه رفراندومی باید برقرار کنیم.
اول از همه «نظم» باید برقرار کرد. از همه اینها که بگذریم آمریکاییها به هیچوجه حاضر نبودند که وجود مصدق را تحمل بکنند و تمام این عوامل یک وضعیتی را بهوجود آورده بود که واقعا جز سردرگمی هیچ اسم دیگری نمیشود روی آن گذاشت.
محیطی بود که مصدق یک نوع آرمانهای آزادیخواهانهای داشت، ولی ابزار ساختاری تحقق این اندیشه فراهم نبود و این واقعیت را ما هم باید در نظر بگیریم.»
در سیاست، انگیزهی افراد را هم باید ارزیابی کنیم
در محتوای سخنان فخرالدین عظیمی، بارها از شخصیتهای سیاسی معروف ایران نام برده شد و موضعگیریها و رفتارهای سیاسی آنان مورد ارزشیابی مثبت و منفی قرار گرفت.
در همین مورد از وی پرسیده شد از آنجا که اصولا هریک از بازیگران عرصهی سیاست رفتارها و اعمال آنها مبتنی بر انگیزهها و منافع شخصی یا گروهی و یا عقیدتی آنان است، آیا میتوان به راحتی به شخصیت تاریخی برچسب ملی یا ضد ملی و یا خیانتکار یا خدمتکار زد، یا نه؟
«هیچ شکی نیست که هر کسی که اقدامی میکند، منافعی دارد. یعنی انگیزه افراد یا ایدهآلها یا آرمانها است یا منافع یا یک ترکیبی از این دو است، یا دیوانگی و مسائل دیگر.
بحث انگیزه هم میدانید که در تاریخ و حوزه مسائل اجتماعی بحث پیچیدهای است. نباید به تاریخ از این دید نگاه کرد که یک عده خائن بودند و یک عده خدمتکار بودند. اصلا این تعبیرات و اینطور چیزها در عرف تاریخنگاری همانطور که خودتان میدانید، اصلا مطرح نیست.
اما مواردی هست که ما با آن مشکل داریم که مثلا آیا چیزی به نام خیانت در عرف بینالمللی یا در عرف قانونی محلی از اعراب دارد یا ندارد. مثلا اگر در قانون انگلیس شما نگاه کنید یک چنین اصلی هست. به همین دلیل هم کسانی که مثلا در انگلیس رفتند با روسها مذاکره کردند و اسرار دولت انگلیس را به اینها دادند؛ مثلا یکی از آنها «آنتونی گلانت» بود که مأمور حفظ آثار تاریخی ملکه بود و بعدا معلوم شد که ارتباط نزدیکی هم با شوروی دارد و جاسوس شوروی است.
خب، اینجا اگر ما بخواهیم مفهوم منافع را خیلی بسط بدهیم آن وقت دچار یک نوع اشکال میشویم. طبعا او هم معتقد بود که منافع انگلیس اقتضاء میکند که در این دوره خاص اسرار مهم دولت انگلیس در اختیار شوروی قرار بگیرد. یا رشیدیانها که معتقد بودند که منافع ملی ایران اقتضاء میکند که دولت انگلیس تا ابد در ایران استقرار داشته باشد. چرا؟ به خاطر اینکه اینها میتوانند از برکت دولت فخیمه انگلیس تشکیلات امپراتوری عظیم اقتصادی خودشان را خیلی رونق بدهند. اما این با واقعیت تاریخی وفق نمی کند. کما اینکه بعد از ۲۸ مرداد خود انگلیسیها به این نتیجه رسیدند که با امثال رشیدیانها ما اگر زیاد نزدیک بشویم آبرویمان خواهد رفت و سعی کردند خودشان را بهطور کلی از این جماعت دور نگه بدارند.
من قبول دارم که هر کسی براساس یک منافعی و انگیزههایی کار میکند ولی در یک مواردی به هرحال ما باید این انگیزهها را ارزیابی بکنیم. همهی انگیزهها را نمیشود به یک اندازه ملی دانست. بحث خدمت و خیانت نیست. ولی یکجایی آرمانخواهی بیشتر از مصلحتنگری شخصی ممکن است، اهمیت داشته باشد.
منفعتجویی شخصی در مواردی خیلی امر عادی است. هر کسی دنبال سود و زیان خودش است. اما من در امر سیاست تأکید روی مصلحت شخصی یا سود و زیان شخصی را خیلی کارآمد نمیدانم.
ما باید چشمانداز گستردهتری پیدا کنیم و ببینیم واقعا آنهایی که معتقد و علاقهمند بودند به ملت ایران و سرنوشت آنها یا مشروطهخواهی در ایران، چقدر حرفهایشان با رفتارشان و شعارها و ایدهآلهایشان با عملشان تطابق داشت.
اشتراک در:
پستها (Atom)