۱۳۹۳ تیر ۱۷, سه‌شنبه

نوشتۀ گيدئون لِوی (Gideon Levy )، مفسر و روزنامه‌نگار «هاآرتز» اسرائيل خواهان صلح نيست، هاآرتز، برگردان از محسن یلفانی

نوشتۀ گيدئون لِوی (Gideon Levy )، مفسر و روزنامه‌نگار «هاآرتز»

اسرائيل خواهان صلح نيست، هاآرتز، برگردان از محسن یلفانی

امتناع اسرائيل در پذيرفتن صلح در بدوی‌ترين اعتقادات آن جای دارد. در آنجا، در عميق‌ترين لايه‌ها، اين مفهوم نهفته است که اين سرزمين تنها برای يهوديان در نظر گرفته شده است


اسرائيل خواهان صلح نيست. هيچ وقت اين چنين آرزو نداشته‌ام که ثابت شود آنچه در اينجا می‌نويسم، اشتباه باشد. امّا قرائن و شواهد روی هم تلنبار می‌شوند. در واقع، می‌توان گفت که اسرائيل هيچ وقت خواهان صلح نبوده است؛ منظور يک صلح عادلانه است، صلح بر اساس سازشی عادلانه برای هر دو طرف. درست است که در زبان عبری سلام معمول بين مردمان همان «شالوم» (صلح) است – شالوم هنگامی که همديگر را می‌بينند و شالوم به هنگامی که همديگر را ترک می‌کنند. تقريباً همۀ اسرائيلی‌ها دم به ساعت تکرار می‌کنند که خواهان صلح‌اند، و البته که چنين است. امّا منظور آنها چنان صلحی نيست که با عدالت همراه باشد، که بی آن، نه صلحی هست و نه خواهد بود. اسرائيلی‌ها خواهان صلح‌اند، نه عدالت؛ آنها خواهان صلحی که بر ارزش‌های جهان‌شمول مبتنی باشد، نيستند. بدين ترتيب، حاصل چنين ترجيع‌بندی است «صلح، صلح، در حالی که صلحی در کار نيست.» و قضيه به همين جا ختم نمی‌شود : در سال‌های اخير اسرائيل حتّی از آرزوی برقراری صلح هم فاصله گرفته و يک سره از آن نااميد شده است. صلح از دستور کار اسرائيل محو شده و جای خود را يا به اضطراب‌های جمعی داده است که منظماً به جامعه تزريق می‌شوند، و يا به امور شخصی و خصوصی که بر هر چيز ديگر اولويت دارند.
به نظر می‌رسد که آن اسرائيلی‌ای که در آرزوی صلح بود يک دهه پيش در گذشت. يعنی در پی شکست ديدار سران در کمپ ديويد در سال ۲۰۰۰، همراه با جاانداختن دروغِ فقدان طرف مذاکرۀ فلسطينی، و البته، با از سر گذراندن دوران خون‌آلود انتفاضۀ دوّم. امّا حقيقت اين است که حتّی پيش از آن هم، اسرائيل هيچ وقت واقعاً خواهان صلح نبوده است. اسرائيل هيچ وقت، حتّی برای يک لحظه، با فلسطينی‌ها به عنوان انسان‌هائی با حقوق برابر رفتار نکرده است. اسرائيل هرگز نسبت به مصيبت فلسطينی‌ها به عنوان يک مصيبت انسانی و ملّیِ تفاهمی نشان نداده است.

جناح طرفدار صلح اسرائيل نيز – اگر اصولاٌ چنين چيزی وجود داشته – در بحبوحۀ صحنه‌های دلخراش انتفاضۀ دوّم و باز با همان دروغ «فقدان شريک مذاکره»، آخرين نفس‌ها را کشيد. آنچه باقی ماند چند سازمانی بودند که در برابر مبارزه‌ای که به منظور بی‌اعتبار کردن آنها در گرفته بود، همانقدر مصمّم و فداکار بودند که بی‌اثر و بی‌خاصیّت. بنابر اين، اسرائيل ماند و موضع انکارگرايانه‌اش.

در اين ميان، انکارناپذيرترين دليل اين که اسرائيل خواهان صلح نيست، پروژۀ شهرک‌سازی در اراضی اشغالی است. از همان آغاز اين پروژه، هيچ بوتۀ آزمايشی چنين با قطعيت و دقت نیّات واقعی اسرائيل را آشکار نکرده است. به عبارت ساده : سازندگان اين شهرک‌ها، در پی تحکيم بخشيدن به اشغال‌اند، و بنا بر اين صلح نمی‌خواهند. تمام داستان در اين دو کلمه خلاصه شده است.

با فرض عقلانی بودن تصميمات اسرائيل، نمی‌توان پذيرفت که ساختن شهرک‌ها در اراضی اشغالی با خواست صلح سازگار باشد. هر نوع اقدام برای خانه‌سازی، هر خانۀ پيش‌ساخته و هر بالکن، به معنی مردود دانستن صلح است. اگر اسرائيل می‌خواست که از طريق توافق‌های اسلو به صلح دست يابد، می‌بايست حداقل ساختن شهرک‌ها را به ابتکار خود متوقف می‌کرد. اين که چنين اقدامی صورت نگرفت، ثابت می‌کند که توافق‌های اسلو فريبکارانه بوده‌اند و يا در نهايت، روايتی از يک شکست اعلام شده. اگر اسرائيل در طابا، در کمپ ديويد، در شرم‌الشيخ، در واشينگتن و يا در بيت‌المقدس می‌خواست به صلح دست يابد، می‌بايست قبل از هر چيز به ساختن شهرک‌ها پايان دهد. بدون هيچ قيد و شرطی و بدون هيچ انتظاری. اين واقعيت که اسرائيل چنين نکرد دليل آن است که خواهان صلح عادلانه نيست.
امّا شهرک‌ها تنها يک محک برای دريافت نیّات اسرائيل به شمار می‌روند. امتناع اسرائيل ريشه‌های بسيار عميق‌تری دارد و در «دی-ان-اِی»اش، در دستگاه گردش خونش، در دليل وجودی‌اش، و در بدوی‌ترين اعتقاداتش جای دارد. در آنجاست که، در عميق‌ترين لايه‌ها، اين مفهوم نهفته است که اين سرزمين تنها برای يهوديان در نظر گرفته شده است. در آنجاست که، در عميق‌ترين سطح، پيام «اَم اشگولا» (am sgula) - «قوم ارزشمند خدا» - و «خدا ما را برگزيد»، جای گرفته است. در عمل، اين پيام به اين صورت معنی شده که، در اين سرزمين يهوديان مجازند به انجام هر کاری که برای ديگران ممنوع است، دست بزنند. نقطۀ عزيمت اين است و از اين نقطه راهی به سوی صلح عادلانه نيست. آنجا که نام بازی سلب هويت انسانی از فلسطينی‌هاست، آنجا که سياست شيطانی جلوه دادن فلسطينی‌ها هر روز و هر روز به مردم حقنه می‌شود، راهی برای نيل به صلح عادلانه موجود نيست. کسانی که متقاعد شده‌اند که هر فلسطينی آدم مظنونی است و هر فلسطينی می‌خواهد «يهودی‌ها را به دريا بريزد»، هرگز با فلسطينی‌ها صلح نخواهند کرد. بيشتر اسرائيلی‌ها متقاعد شده‌اند که اين دو نظر حقيقت دارند.

در دهۀ گذشته، هر دو ملّت از هم جدا شده‌اند. جوان معمولی اسرائيلی هيچ وقت همتای فلسطينی خود را نمی‌بيند، مگر در دوران خدمت سربازی‌اش(آن هم در صورتی که خدمتش را در سرزمين‌های اشغالی انجام دهد). جوان معمولی فلسطينی هم هرگز همسن و سال‌های اسرائيلی خود را نمی‌بيند، مگر در لباس سرباز عصبی‌ای که بر سرش داد می‌کشد، يا نصف شب به خانه‌اش هجوم می‌برد، و يا در هيئت يکی از ساکنان شهرک‌ها، زمينش را غصب می‌کند و يا بيشه‌اش را به آتش می‌کشد.
در نتيجه، تنها تماس ميان دو ملّت به برخورد اشغالگر، که مسلّح و خشن است، با اشغال‌شده، که سرخورده و آمادۀ روآوردن به خشونت است، محدود شده. مدت‌ها از روزگاری که فلسطينی‌ها برای کار به اسرائيل می‌آمدند و اسرائيلی‌ها در فلسطين مغازه‌داری می‌کردند، گذشته است. مدت‌هاست که دورانی که اين دو ملّت چند دهه‌ای را در سرزمينی مشترک سر کردند و با هم روابطی نيمه عادی داشتند و اين روابط از حداقل عدالت برخوردار بود، سپری شده است. در چنين اوضاع و احوالی، تحريک کردن و به خشم آوردن اين دو ملّت عليه يکديگر، همچنانکه تشديد ترس و انباشتن کينه‌های جديد بر روی آنچه از پيش موجود بوده، بسيار آسان است. و همين، خود دستورالعمل مطمئنی برای امتناع از صلح است.

بدين ترتيب بود که هوس جديدی به سر اسرائيلی‌ها زد : هوس جدائی : «آنها آن طرف، ما هم اين طرف (و همين طور آن طرف)». در حال حاضر که هنوز اکثريت فلسطينی‌ها – تخمينی بر اساس تجربۀ دهها سال کار روزنامه‌نگاری خودم در سرزمين‌های اشغالی – خواهان همزيستی‌اند، اغلب اسرائيلی‌ها در پی جدائی‌اند، طبعاً بی آنکه حاضر به پرداخت هزينۀ آن باشند. نظریۀ «دو کشور» طرفداران فراوانی پيدا کرده، امّا هيچ تصميمی برای متحقّق کردن آن در عمل در ميان نيست. اغلب اسرائيلی‌ها طرفدار اين نظريه‌اند، ولی مايل نيستند که نه اکنون، و حتّی نه در اينجا، اجرا شود. آنها با اين باور تربيت شده‌اند که طرفی برای مذاکرات صلح در کار نيست – البته طرف فلسطينی، وگر نه، طرف اسرائيلی حاضر و آماده است.

متاًسفانه، حقيقت تقريبا بر عکس اين باور است. فلسطينی‌ها ديگر شانسی برای اين که ثابت کنند می‌توانند طرف مذاکره باشند، ندارند؛ اسرائيلی‌ها معتقدند که آمادۀ مذاکره‌اند. بدين ترتيب فرآيندی آغاز گرديد که طی آن شرايط، موانع و اشکال‌تراشی‌های اسرائيل بر هم انباشته شد – که اين همه خود نشانۀ ديگری است بر امتناع اسرائيل. نخست خواست توقف تروريسم مطرح شد؛ پس از آن خواست تغيير رهبری ( ياسر عرفات مانع دست و پاگيری به شمار می‌آمد)؛ پس از اينها، مانع حماس پيش آمد. اکنون نوبت خودداریِ فلسطينی‌ها از برسميت شناختن اسرائيل به عنوان يک دولت يهودی است. اسرائيل بر اين عقيده است که به هر اقدامی که دست می‌زند – از دستگيری‌های دسته‌جمعی تا ساختن شهرک‌ها در اراضی اشغالی - همه بر حق‌اند، در حالی که همۀ اقدامات فلسطينی‌ها «يک جانبه» بوده است.

تنها کشور روی کرۀ زمين که فاقد مرز است تا به حال حاضر نشده است حتّی مرزهای مصالحه شده‌ای را که خود به آنها رضايت می‌دهد، تعيين کند. اسرائيل هنوز اين واقعيت را هضم نکرده است که برای فلسطينی‌ها، مرزهای ۱۹۶۷ مادر همۀ مصالحه‌ها و خط قرمز عدالت (يا عدالت نسبی) است. برای اسرائيلی‌ها، مرزهای ۱۹۶۷، «مرزهای خودکشی»است. به همين دليل است که حفظ وضعيت موجود به هدف واقعی اسرائيل، به مهمترين اصل سياست اسرائيل، و تقريباً به غايت نهائی آن تبديل شده است. امّا مسئله اين است که وضعيت موجود تا ابد قابل دوام نيست. از لحاظ تاريخی، کمتر ملّتی بوده است که بدون مقاومت به اشغال تن در داده باشد. جامعۀ بين‌المللی نيز سرانجام روزی در مورد اين وضعيت قاطعانه به صدا درخواهد آمد و اين به صدا درآمدن با اقدامات تنبيهی همراه خواهد بود. از اين همه به اين نتيجه می‌رسيم که هدف اسرائيل واقع‌بينانه نيست.

اکثريت اسرائيلی‌ها، هر چند که رابطۀ خود را با واقعيت از دست داده‌اند، زندگی معمول خود را ادامه می‌دهند. آنها دنيا را همواره عليه خود می‌دانند، و مناطق اشغالی را که دم در خانه‌هايشان است، بسی دور از قلمرو علايق خود می‌شمارند. هر کس که به خود جراًت دهد از سياست اشغالی اسرائيل انتقاد کند، به ضد يهود بودن متهم می‌شود؛ هر اقدام مقاومت‌آميز به عنوان يک تهديد وجودی تلقی می‌شود؛ تمامی مخالفت‌های بين‌المللی نسبت به سياست اشغال به حساب «محروم کردن اسرائيل از حقوق حقۀ خود» و تهديدی نسبت به موجوديت کشور گذاشته می‌شوند. هفت ميليارد مردم دنيا – که بيشترشان با اشغال مخالفند، در اشتباه‌اند، و شش ميليون يهودی اسرائيلی – که بيشترشان از اشغال حمايت می‌کنند - ، بر حق. چنين است واقعيت از نگاه يک اسرائيلی متوسط.
بر اين همه، سرکوب، پنهان‌کاری و تيره و تار کردن فضا را نيز بيافزائيد تا توضيح ديگری برای سياست امتناع اسرائيل بيابيد : تا زمانی که زندگی در اسرائيل بر وفق مراد است، آرامش برقرار است و واقعيت مخفی نگاه داشته می‌شود، چرا بايد کسی برای استقرار صلح خود را به دردسر بياندازد؟ تنها راه برای اين که غزّۀ محاصره شده، وجود خود را به خاطر مردم بياورد، اين است که چند تا موشک شليک کند؛ و ساحل غربی تنها وقتی در دستور روز قرار می‌گيرد که، مثل روزهای اخير، در آنجا خونی ريخته شود. به همين ترتيب، به موضع جامعۀ بين‌المللی فقط وقتی توجه می‌شود که می‌کوشد تحريم يا مجازاتی عليه اسرائيل اعمال کند، که در اين صورت بلافاصله مبارزه‌ای عليه آن آغاز می‌شود که محتوای اصلی‌اش را مظلوم‌نمائی همراه با اتهامات تاريخی تند و تيز - و گاهی گستاخانه و بی‌ربط – تشکيل می‌دهد.

چنانکه ملاحظه می‌شود، تصوير غم‌انگيزی است. در اين تصوير هيچ پرتوی از اميد نمی‌توان يافت. تغيير به خودی خود، از درون جامعۀ اسرائيل، تا زمانی که به همين منوال رفتار می‌کند، پيش نخواهد آمد. اشتباهات فلسطينی‌ها به يکی دوتا ختم نمی‌شود، امّا اشتباهات آنها فرعی است. در اين دعوا، عدالت اساساً با طرف فلسطينی است، در حاليکه طرف اسرائيلی اساساً راه امتناع را برگزيده است. اسرائيلی‌ها اشغال را می‌خواهند، نه صلح.

فقط اميدوارم که در اشتباه باشم.
ترجمۀ محسن يلفانی
(اين مقاله به زبان‌های عبری و عربی نيز منتشر شده است.)
ــــــــــــــــــــــــــــ
روزنامۀ هاآرتز روز سه شنبه ۸ ژوئيه در تل آويو کنفرانسی دربارۀ صلح برگزار می‌کند. در اين کنفرانس بجز عدۀ زيادی از صاحب نظران، پرزيدنت شيمون پرز و پرزيدنت محمود عباس هم شرکت خواهند داشت. شيمون پرز گفتگوئی با يک خبرنگار خواهد داشت. از محمود عباس نيز يک گفتگوی ضبط شده پخش خواهد شد. گيدئون لِوی نيز در کنفرانس حاضر خواهد بود.

ما را به خاطر بیاور!در این ویدیو شهید عزت ابراهیم نژاد در حال خواندن شعری در مراسم دانشجویی دانشگاه چمران اهواز در سال ۱۳۷۷ است.

ما را به خاطر بیاور!

در این ویدیو شهید عزت ابراهیم  نژاد در حال خواندن  شعری  در مراسم دانشجویی دانشگاه چمران اهواز  در سال ۱۳۷۷ است.
عزت ابراهیم نژاد در حمله انصار حزب الله به کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ به ضرب گلوله فردی ناشناس شهید شد.
متن کامل شعر این شهید  کوی دانشگاه به شرح زیر است:
ما را به خاطر بیاور! ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم/ شور عشق درسینه داشتیم و/ پیش از آن که عاشق شویم سینه بر خاک سوده مُردیم./ ما را به خاطر بیاور! ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده/ نه در آسمان و نه در کوهسار و نه برشاخسار/ که در بازار پیش از آن که آوازه خوان شویم/ بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویش/ جان واسپردیم/ به خاطر دارم پیامشان را، سرنوشتشان را،/ آری …/ و همیشه درگذرگاه خاطرم درگذر است/ آوازهای صامت سینه سرخان سینه برسیخ و/ تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ/ و از تکرار یادشان شاید پیش از آن که شاعر شوم/ بیست و دو ساله بمیرم. آمین.

جریان واپسگرای داعش که از بهم‌زدن جغرافیای منطقه ابایی ندارد و حتی به قواعد بین المللی اهمیت نمی‌دهد


download
جریان واپسگرای داعش که از بهم‌زدن جغرافیای منطقه ابایی ندارد و حتی به قواعد بین المللی اهمیت نمی‌دهد، در دنیای کنونی جواب ندارد. حتی طالبان مجبور شد قواعد سیاست و حقوق نظام بین الملل را رعایت کند تا به رسمیت شناخته شود. جریانی که با فروش قاچاق یک سوم نفت سوریه و سرقت بانک های مناطق تصرف شده و…، نظام بین الملل را با چالش مواجه کرده، چالشی که با تلاش در تصرف مراکز اصلی نفت عراق جدی تر هم خواهد شد، گرهی از مردم ستمدیده عراق نخواهد گشود.
در این بحث به پیام صوتی سخنگوی «داعش»، پرداخته و در پایان به جنگ‌های به ظاهر عقیدتی اشاره خواهم نمود.
آنچه در عراق «بوش گزیده» و جنگ‌زده می‌گذرد، همچنین بررسی دقیق جریان نوکیسه و واپسگرای داعش که بخشی از «نقشه راه» از ما بهتران است و «جنگ‌های حیدری – نعمتی» و جابجایی مرزها را تدارک می‌بیند، موضوع این این بحث نیست.
  • «تخم کین‌»ی که طالبان نفت و دلار در کشورهای مسلمان نشین کاشته‌اند،
  • دوز و کلک مدعیان صاحب اختیاری جهان که برای تصاحب ذخائر عظیم نفت، تکه تکه شدن عراق را هم از نظر دور نداشته و نیاز به «موی دماغ» و ابزاری برای فشار به منطقه جهت چینش منافع خود دارند،
  • ساختار بهم ریخته قومی مذهبی آن کشور بلا دیده و حکومت بی‌ بتّه ‌و وابسته‌اش، (همه با هم) در بستری از ـ
  • فقر فرهنگی و «حمیت جاهلی»، به علفهای هرزی چون داعش امکان نشو و نما داده‌‌است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
پیام صوتی و به اصطلاح «ایدئولوژیک»
 دو روز پس از آن که داعش (ISIS) شهر موصل را گرفت، از نیروهای خودش خواست به سمت بغداد و شهرهای شیعه نشین کربلا و نجف حرکت کنند. در همین ارتباط سخنگوی رسمی داعش «أبی محمد العدنانی» یک پیام صوتی و بهاصطلاح «ایدئولوژیک» داد.
عنوان پیام بخشی از آیه‌ ۷۹ سوره نساء «مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَه فَمِنَ اللّهِ» بود. یعنی «هر آنچه از نیکی‌ها به تو می‌رسد، از سوی پروردگار است.»
سخنگوی داعش بعد از اشاره با اینکه فتح و پیروزی فقط با استعانت از خدای تبارک و تعالی حاصل شده و باید به او توکل کرد و در مقابل مصیبت‌ها صبور و مقاوم بود، اعضا و هواداران را از تکبر و خودبینی بر حذر می‌دارد و با اشاره به کشته شدن یکی از رهبران داعش (عدنان اسماعیل نجم البیلاوی) که پنجم ژوئن ۲۰۱۴ در موصل کشته شد، به نکات مهّمی اشاره می‌کند.
ویدیوی ضمیمه را ببینید. صدای سخنگوی داعش (از دقیقه ۱۶ به بعد نواری که آن گروه منتشر کرده) اضافه شده و من بخش‌هایی از آن را به فارسی گفته‌ام.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلمة للشیخ المجاهد «أبی محمد العدنانی الشامی»
(…) «واصلوا زحفکم فانه ما حمی الوطیس بعد، فلن یحمى الا فی بغداد وکربلاء فتحزموا وتجهزوا، تجهزوا»
پیشروی خود را ادامه دهید، هنوز جنگ به اوج خود نرسیده است و تنها در بغداد و کربلا اوج خواهد گرفت. پس آماده و مجهز باشید.
«شمروا عن ساعد الجد ولا تتنازلوا عن شبر حررتموه، وازحفوا الى بغداد الرشید، بغداد الخلافه، فلنا فیها تصفیه حساب، صبحوهم على اسوارها لا تدعوهم یلتقطوا الانفاس»
آستین‌های خود را بالا بزنید و حتی از یک وجب خاکی که به دست آورده‌اید، عقب نشینی نکنید. به سمت بغداد رشید، بغداد خلافت پیش بروید، ما آن‌جا حساب‌هایی داریم که باید تصفیه شود. آن‌ها را غافلگیر کنید و مجالی برای نفس کشیدن به آن‌ها ندهید.
العدنانی سپس به نوری مالکی نخست وزیر عراق می‌توپد و می‌گوید:
«ماذا فعلت بقومک یا احمیق؟ وما احمق منک الا من رضی بک رئیسا و قائد، تبقى بائع ملابس داخلیه، ما لک وللسیاسه والقیاده العسکریه، لقد اضعت على قومک فرصه تاریخیه للسیطره على العراق ولتلعنک الروافض ما بقیت لهم باقیه»
ای احمق تو با مردمت چه کردی؟ احمق‌تر از تو کسی است که تو را به عنوان رئیس و رهبر بپذیرد. [او] همچنان فروشنده لباس‌های زیر، خواهد بود. تو را چه به سیاست و رهبری نظامی. فرصت تاریخی مردمت را برای تسلط بر عراق از دست دادی و رافضی‌ها تا ابد تو را لعن خواهند گفت.
(واژه رافضی از ریشه «رفض» به معنای رد کردن است. برخی از اهل سنت برای توهین به شیعه‌ها، به آنان رافضی می‌گویند.)
به سخنان ابی محمد العدنانی برگردیم.
«حقا ان بیننا تصفیه للحساب، حساب ثقیل طویل، ولکن تصفیه الحساب لن یکون فی سامراء او بغداد، وانما فی کربلاء المُنجّسه والنجف الاشرک وانتظروا ان معکم منتظرون»
به راستی میان ما تصفیه حساب وجود دارد، تصفیه حسابی بلند و سنگین، اما این تصفیه حساب در سامرا یا بغداد نخواهد بود، بلکه در کربلای لکه دار شده و نجف مشرکان خواهد بود، منتظر باشید ما هم جزو منتظرانیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
های و هوی «فاکس نیوز» و «العربیه»
برخلاف های و هوی «فاکس نیوز»، العربیه، تلویزیون بعثی «رافدین» و برخی رسانه‌های متمایل به «بندر بن سلطان»، صحنه گردان اوضاع بلبشوی عراق گروه واپسگرای داعش است که عملاً شماری از عناصر رژیم پیشین از جمله افسران اطلاعاتی و امثال «ابو علی الانباری» را هم به کار گرفته یا بهتر بگویم سر کار گذاشته است.
جریانات دیگر پُز ضد داعشی هم بگیرند، (فعلاً) طفیلی و دنباله روی آن فرقه واپسگرا شده‌اند هرچند همه دیدگاه و موضع داعش را نداشته و یا مثل عشایر ضد دولتی و ماموران بعثی قبله و آمال دیگری دارند.
علمدار (در حال حاضر) داعش است و آینده نشان خواهد داد که داعش «هوو»های خودش را تحمل نخواهد کرد مگر اینکه همه‌شان زیر بیرق او بیآیند.
جریان واپسگرای داعش که از بهم‌زدن جغرافیای منطقه ابایی ندارد و حتی به قواعد بین المللی اهمیت نمی‌دهد، در دنیای کنونی جواب ندارد. حتی طالبان مجبور شد قواعد سیاست و حقوق نظام بین الملل را رعایت کند تا به رسمیت شناخته شود. جریانی که با فروش قاچاق یک سوم نفت سوریه و سرقت بانک های مناطق تصرف شده و…، نظام بین الملل را با چالش مواجه کرده، چالشی که با تلاش در تصرف مراکز اصلی نفت عراق جدی تر هم خواهد شد، گرهی از مردم ستمدیده عراق نخواهد گشود.
دار و دسته مرتجع داعش با اعلام موجودیت «خلافت اسلامی» در بخش‌های تحت کنترل خود در عراق، «گل کاشته» و خلیفه اسلامی معرفی کرده‌است. آنان «ابوبکر البغدادی» را به عنوان راهبر عقیدتی و «امام» خودشان بر سر زبانها انداخته‌اند تا به رخ «الظواهری» و گروه‌های رقیب مثل «جبهه النصره لأهل الشام» بکِشند.
عنوان دیگر ابوبکر البغدادی این است: ابراهیم بن عواد بن ابراهیم بن علی بن محمد بدری هاشمی قرشی حسینی
داعش نیز همانند قاتلین زندانیان سیاسی به کلمات طیّبه ستم کرده و معنای غایی نهفته در آن را مسخ می‌کند. یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ
داعش فقط در عراق و سوریه نیست.
چو آنها شکستند پیمان خویش
نمودیم لعنت بر آن قوم و کیش
بکردیم دلهایشان همچو سنگ
از اینرو که جستند آیین ننگ
در آیات یزدان ببردند دست
بدادند تغییرش آن قوم پست
ترا دم به دم می‌رسد این خبر
که آن خائنان می‌نمایند شر
جنگ هوشنگ با دیو سیاه
در تاریخ بشری، جنگ و جدال‌هایی که دین و عقیده را بهانه کرده یا دلیل آن بوده، کم نیست. در صفحات آغازین شاهنامه داستان کیومرثِ یزدان پرست با اهریمنِ خودپرست که کشته شدن سیامک (فرزند کیومرث) از پیامدهای آن بود، و جنگ هوشنگ با دیو سیاه، پرده از جنگهای دینی برمی‌دارد.
حالا از «اساطیرالاولین» و متون شبه دینی پیشینیان بگذریم و به دنیای واقعی بیاییم.
امثال «جوردانو برونو» و «یان هوس» را که هر دو معتقد به خداوند بودند به اصطلاح متدینین سوزاندند. کشیش ایتالیایی فرقهٔ دومینیکن «جیرولامو ساوونارولا» اگرچه با نوآوری و تغئیر میانه نداشت و باید و نبایدهای بسیاری وضع نمود، اما معتقد به خداوند بود با اینحال اسیر ظلم کلیسا شد. او و دوستانش را به دار کشیدند و سوزاندند.
در جنگهای جَمل و صفین و کربلا، فاتح و مفتوح، هر دو دم از خدا و رسول می‌زدند. اسیرکشی سال ۶۷ و آن فتوای هولناک به نام دین صادر شد. قاتلین منصور حلاج و عین القضات ذکر خدا می‌گفتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آسمان آیا همه جا همین رنگ است؟
جنگ‌های صلیبی که به بهانه بازپس گیری اورشلیم از دست مسلمانان آغاز شد و از قرن یازدهم تا اواسط قرن سیزدهم به طول انجامید، واقعیت دردناکی در تاریخ بشر ‌است.
جنگ­های مذهبی (هشت جنگی) که در سال ۱۵۶۲ تا ۱۵۹۸ در فرانسه رخ دادند و شاهان فرانسه و پروتستان­‌ها همدیگر را لت و پار ‌کردند نمونه دیگر است.
جنگ سی‌ساله، جنگ‌های میان سال‌های ۱۶۱۸ و ۱۶۴۸ میلادی در اروپای مرکزی که بیشتر در خاک امپراتوری به اصطلاح مقدس روم رخ داد، مثال دیگری از درگیری‌های مذهبی است. جنگی که ظاهراً سی سال طول کشید ولی درگیری آن سیصد سال دیگر ادامه داشت و عاقبت با «عهدنامه وستفالی» تا حدودی بارش بر زمین گذاشته شد.
گرچه همانطور که «جان رالز» نیز معتقد است بروز جنگ‌های دینی در اروپا، و تلاش برای یافتن راه حلی برای پایان دادن آن باعث شکل گیری لیبرالیسم و زایش Tolerance ایده رواداری (مدارا) به عنوان یک ارزش اخلاقی شد، اما بلاهای جنگ بمراتب بیشتر است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بللوُم اُمنیوم کُنترا اُمنِس Bellum omnium contra omnes
نمی‌توان همه درگیری‌ها و نزاع‌های آدمیان را تنها به چند اختلاف دینی فروکاست. جنگ‌های غیر مذهبی هم که توأم با خشونت‌های بسیار هولناک بوده، کم نیست. دو جنگ جهانی اول و دوم که میلیونها کشته برجا نهادند، جنگ‌های مذهبی نبودند.
کشتار روشنفکران و افسران لهستانی در پائیز ۱۹۴۱ (قتلعام کاتین  (The Katyn massacre  هم که در وقایع سال ١٩٣٩ و اشغال لهستان ریشه داشت، ربطی به مذهب نداشت.
آن جنایت زیر سر پلیس مخفی (نارودنی کامی‌سه‌ریات وونوتره‌نیخ دیه‌ل)NKVD  یا به اصطلاح «کمیساریای خلق برای امور داخلی» بود که در مقطعی از دوران استالین، مخالفین خودشان را به عنوان «دشمنان خلق» Враги народа (وِراگی نارُودا)، سر به نیست می‌کردند.
بگذریم که به قولی، اصلاً جنگ دینی و غیر دینی نداریم چرا که جنگ‌ها اساساً (و نه مطلقاً) بیشتر طبقاتی بوده و عامل نخستین اینگونه نابسامانی‌ها، عامل نخست «جنگ همه علیه همه» (بللوُم اُمنیوم کُنترا اُمنِس)، خودِ آدمی و فزون طلبی‌های اوست.
انسان گرگ انسان است.
* در منابع غربی از داعش (دولت اسلامی عراق و شام) با ISIS یاد می‌شود.
مخفف Islamic State in Iraq and Greater Syria
آدرس ویدیو


این همه نفرت و دشمنی از کجا برخاسته است؟

وشته هاله سحابی در مورد فاجعه 18 تیر

این همه نفرت و دشمنی از کجا برخاسته است؟

haleh
به نام آن بخشنده مهربان
در نیمه‌شب هجدهم تیر ۱۳۷۸، به بهانه مهار یک تظاهرات دانشجویی، حمله‌ای به خوابگاه دانشگاه صورت گرفت. این تهاجم به گفته کارشناسان، به لحاظ میزان خشونت و بی‌رحمی، با حملات رژیم گذشته به ساحت دانشگاه و حتی هیچ حادثه سرکوبگرانه دیگر قابل قیاس نبود. در این حمله، افراد مهاجم کینه و نفرت خود را با قساوت نسبت به دانشجویان غافلگیر شده و از خواب‌پریده‌ای که حتی اکثراً در راهپیمایی اعتراضی شب قبل هم شرکت نداشتند، اعمال کردند و وسایل زندگی ، تخت‌ها، کامپیوتر، جزوه‌ها و بعضاً پایان‌نامه‌های آنان را خرد و پاره کرده، از بین بردند و دانشجویان را به شدت مضروب و زخمی نمودند.
چند ساعت قبل از این تهاجم مدیریت کوی دانشگاه از نیروهای موسوم به ضد شورش به صراحت درخواست «چند دقیقه» وقت برای مذاکره با دانشجویان و تضمین توقف تظاهرات را کرده بود، ولی خود وی نیز با خشونت دستگیر شد!
این دلیل آشکاری بود برای اثبات این فرض که مهاجمان نه قصد مهار تظاهرات را داشتند و نه آرام‌سازی فضای متشنج دانشجویی را …
در همان روزهای نخستین، ابعاد اسفبار حادثه خود را نمایان کرد به طوری که شخص رهبری نیز تأثر شدید خویش را از این «واقعه» ابراز نموده، آن را یک «جنایت» خواند و پس از ایشان، سایر مقامات حکومتی نیز به تناسب تأسف خود را ابراز نموده و این «واقعه» را البته بدون اشاره ای به مسببین آن محکوم کردند.
اما حوادث روزهای بعد نشان داد که طراحان ماجرا نتایج دیگری را انتظار می‌کشیدند و «عکس‌العمل‌های خشم‌آلود»، «تند» و «کنترل‌ناشده‌»ای را پیش‌بینی می‌نمودند. برای همین بود که آنان توانستند، پس از چند روز، مسأله را به کلی وارونه کرده، به طوری که مهاجمان بی‌رحم نه تنها تبرئه که طلبکار شدند! اصل حادثه را کوچک قلمداد کردند و آشوب‌های متعاقب آن را عمده نمودند. وکلای دانشجویان، کسانی که دانشجویان را به خویشتنداری دعوت می‌نمودند و از شورش خیابان بازمی‌داشتند متهم شدند و تعدادی دانشجو، خبرنگار یا عکاس بازداشت یا توقیف شدند و … سرانجام پس از یک سال دستور داده شد تا به چند تن از دانشجویان مصدوم یا مجروح یا چشم از دست داده از محل «بیت المال» دیه بپردازند!
شاید به گفته آقای خاتمی، این حوادث دلخراش «تاوان» پیگیری مسأله قتل‌های زنجیره‌ای در وزارت سابق اطلاعات بود. شاید هدف از این جنایت، استیصال دولت و اثبات بی‌کفایتی او در اداره امور و توسعه سیاسی بود و شاید هم درس عبرتی برای همه منتقدان و مخالفان … به هرحال طراحان بحران غافل شدند از این که دنیای امروز خود به قدری بحرانی و بحران‌زا هست که از هر بحران درونی، در جهت منافع و اهداف قدرتمندان جهان استفاده می شود تا مردمان یک جامعه نتوانند راه سعادت خود را پیدا کنند یا آزادانه آن را برگزینند، یا اصلاً فضایی برای انتخاب کردن وجود نداشته باشد و باز نتیجه آن می‌شود که تسلیم فضای موجود یا منتظر قضا و پیشامد بمانند و یا چشم به راه «نجات» از خارج!
از تحلیل سیاسی ماجرا که در صلاحیت نویسنده نمی‌باشد، بگذریم. آنچه تأثر شدید انسان را برمی‌انگیزد، نحوه برخورد کینه‌توزانه و شدت نفرتی است که حمله‌کنندگان علیه چند تن دانشجو که قطعاً نمی‌شناختند، به کار بستند؛ برخوردهایی که نه به یک «مأموریت» که به یک «انتقام‌جویی شخصی» و بی‌رحمانه می‌مانست! اکنون سؤال این است که این همه نفرت و دشمنی از کجا برخاسته است؟ و برای دفاع از کدام هویت، کدام ارزش‌ها و یا حفظ کدام «نظام» آموزش داده شده و می‌شود؟!
مهاجمان کوی دانشگاه در شب ۱۸ تیر، اکثراً به گفتة ناظران در سنین کم‌تر از ۳۰ سال بوده‌اند، کسانی که در سال‌های انقلاب کودکانی پاک و ساده بوده و یا هنوز پای در این دنیا ننهاده بودند. چه کسانی و با کدام انگیزه بذر تفرقه و نفرت و دشمنی نسبت به «دیگران» را در دل آنان کاشته و به آنان درس انتقام گرفتن از برادران یا هم‌وطنان خویش را داده‌اند؟
بعد از این نوع آموزش‌ها و القائات که به فرموده قرآن از نوع درس‌های شیطان است[۱] و روش‌ ستمکاران و فرعونیان[۲]، دیگر توقع برخورد «قانونی» و «منصفانه» و آرام(!) از این افراد، بسیار ساده‌اندیشانه است.
وقتی کینه و نفرت در فضایی پر شود، پی‌آمد قهری آن بی رحمی و قساوت است. وقتی کینه وارد قلبی شود، «انصاف» بی تردید از در دیگر آن بیرون خواهد رفت.
تهاجم به کوی دانشگاه در تیرماه ۷۸ و پس از آن حمله به خوابگاه دانشجویان تبریز و حوادثی از این دست، تجلی آشکار همین آموزش ها و تحریکهای خطرناک بود که بی رحمی آن در تاریخ ملتها کم نظیر و به یادماندنی است. گوشه هایی از خسارت «مادی» آن را می توان از روی گزارش رسمی معاونت دانشجویی وزارت علوم در آن روز حدس زد. تخریب ۸۰۰ اتاق با ۲۴۰۰ تخت و تجهیزات زندگی! لگدمال کردن کتابها و حتی کتب مقدس و تعرض به دانشجویان خارجی، حکایت از شدت تحریک و از خودبیخودشدگی مهاجمانی می داد که اغلب ساده و به گفته شاهدان دارای لهجه های محلی بوده اند. آیا این حمله، یک حادثه بود که از سوی عده ای خودسر اجرا شده بود؟ اما این برخوردها به آن نیمه شب خونین محدود نگشت. در جای دیگر نیز تکرار شد و مهمتر آن که عده ای از دانشجویان پس از این حادثه دستگیر شدند. در بازداشتگاههایی که رسمی یا غیررسمی، به هر حال تحت پوشش حکومت است. چنان رفتاری را شاهد بودند که هیچ حیوانی بر طعمه خود روا نمی دارد. آنها بدون اثبات هیچ جرم و جنایتی شکنجه شدند و پس از آن محکوم! و هنوز چند تن از دانشجویان در زندان اند و جوانی خود را در آن پیر می کنند.
این خصومت و کینه توزی در سال های بعد، به صورتهایی دیگر خود را نشان داد. و با اعمال فشارهای عصبی و روانی طولانی و فرساینده، با تحقیر و له کردن شخصیت زندانی در سلول های انفرادی، یا بازجویی های طولانی و ربودن خواب و آرامش آنان تجلی می یافت. فشارهایی که تغییر هویت و تسلیم شخصیت انسانهایی برانده از همه روابط و عواطف انسانی را هدف گرفته اند و از خرد شدن انسانیتشان لذت می برند.
آن کسان که بذر کینه و نفرت از «دیگری» را در دلهای ساده می کارند و جوانانی معتقد را برای انتقام جویی تهییج می کنند، بی تردید منتظر عکس العملهای کینه ای نیز هستند. شورشهای کور خیابانی، تظاهرات غیرمتشکل و کنترل ناشدنی و حتی برنامه ریزی های ماهواره های رنگارنگی که دور ازگود بعضاً تحریک می کنند و به انتقام متقابل می خوانند نیز جزو انتظارات آنها است!
در اینجا با یاد شهید کوی دانشگاه عزت ابراهیم نژاد که خود از خانواده شهدای جنگ بود و اینک پیکر زخم خورده و چشم و شقیقه شکافته اش قربانی همین کینه توزی های کور، کلامی چند از سروده های وی را زینت این یادداشت می نمایم.
ما را به خاطر بیاور
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم
شور و عشق در سینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم، سینه بر خاک سوده مردیم
مارا به خاطر بیاور
ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم و ده به ده
نه در آسمان، نه در کوهسار و نه بر شاخسار
که در بازار پیش از آن که آوازه خوان شویم
بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویش جان سپردیم….
[۱] – سوره بقره آیه ۲۰۸ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همگی وارد دیار «صلح و دوستی» شوید و از درس‌های شیطان پیروی ننمایند که او شما را دشمنی آشکار است».


[۲] – سوره قصص آیه ۳: «همانا فرعون در زمین برتری جست و اهل آن را فرقه فرقه کرد و طایفه‌ای را زبون و ضعیف نمود و فرزندانشان را کشت و زنانشان را زنده داشت که او از تبهکاران بود».

Ces citoyens ordinaires visés par la NSA

ÉTATS-UNISBase de la NSA en allemagne à Bad Aibling, le 16 juillet 2013 (AFP PHOTO/CHRISTOF STACHE)

Ces citoyens ordinaires visés par la NSA

Après quatre mois d'investigation, The Washington Post publie les résultats de son enquête sur les données collectées par la NSA qui lui ont été transmises par le lanceur d'alerte Edward Snowden. Le quotidien dévoile une très large proportion de missions d'espionnage injustifiées.

Base de la NSA en allemagne à Bad Aibling, le 16 juillet 2013 (AFP PHOTO/CHRISTOF STACHE)
Les données interceptées par la NSA concernent majoritairement de simples utilisateurs d'Internet et non des individus étrangers légalement visés par l'agence, affirme The Washington Post. Le quotidien a analysé de larges échantillons de communications collectées par l'Agence de sécurité nationale et fournis par le lanceur d'alerte Edward Snowden. Neuf personnes sur dix n'étaient pas des cibles de la surveillance de l'agence.

Quatre mois d'enquête ont été nécessaires aux équipes du quotidien pour analyser quelque "160 000 mails et conversations par messages instantanés, ainsi que 7 900 documents" recueillis par la NSA. Selon la loi américaine, les autorités ne sont autorisées à espionner les citoyens américains que dans le cas de présomptions sérieuses. Difficile de garantir ces dispositions quand le Foreign Intelligence Surveillance Act [(FISA) qui encadre les procédures de surveillance aux Etats-Unis] dispense les agences de renseignements de tout mandat de justice pour procéder à la surveillance des communications d'individus spécifiques.

Une apparente légalité

Soucieuse de conserver une apparence de légalité, la NSA avait ainsi masqué la collecte et la conservation d'informations concernant quelque 65 000 Américains, rapporte The Washington Post. De plus, les services de renseignements réinterprétaient la signification du mot "étranger" au besoin. Selon le journal, la NSA considérait comme "étrangers" les individus qui écrivaient leurs mails dans une langue étrangère, tous ceux qui présentaient un ami étranger dans leur liste de contact ou encore ceux qui avaient le malheur de se connecter de l'étranger.

Mais The Washington Post s'alarme surtout de la nature privée des documents collectés, conservés malgré leur évidente inutilité. Au nombre des éléments amassés auprès de suspects mais aussi de personnes ayant croisé le chemin de suspects, le quotidien compte des dossiers médicaux, des relevés de notes et des photos très personnelles – nourrissons prenant leur bain, femmes en
lingerie, photos de vacances, etc.

تصاویر همسران دیکتاتورهای




نادژدا آلیلویوا” همسر دوم “یوزف استالین” رهبر شوروی . وی پس از ۱۴ سال زندگی با استالین خودکشی کرد. در عکسنادژدا آلیلویوا را به همراه واسیلی پسرش می بینیم.
رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

یوا براون” در اوایل سال ۱۹۳۲ معشوقه هیتلر شد. وی در ۲۹ آوریل سال ۱۹۴۵ رسما با دیکتاتور آلمان ازدواج کرد و این زن و شوهر روز بعد خودکشی کردند.

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

راکل موسولینی” مدت ۳۰ سال همسر رهبر دولت فاشیستی ایتالیا بود.

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

کارمن پولو” در دوره حکومت استبدادی “فرانچسکو فرانکو” در اسپانیا دارای نقش مهمی در حیات اجتماعی ـ سیاسی کشور خود بود.

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

آگوستو پینوشه” دیکتاتور شیلی در سال ۱۹۴۳ با “لوسیا ایریارت رودریگز” دختر ۲۰ ساله ازدواج کرد. پس از مرگ پینوشه رسانه ها فقط یکبار لوسیا را در سال ۲۰۰۷ به خاطر آوردند که این زن بیوه ۸۴ ساله و۵ فرزند وی به اتهام حیف و میل اموال دولتی و اختلاس ۲۷ میلیون دلار بازداشت شدند.

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

ساجده طلفاح” همسر اول “صدام حسین” دیکتاتور اعدام شده عراق که دختر عموی وی بود.

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

لیلا طرابلسی” زن زین العابدین بن علی است، وی در سال ۱۹۵۷ در یک خانواده متوسط که پدرش میوه فروش بود، متولد شد و در سن ۱۸ سالگی با یک تاجر ازدواج کرد و بعد از سه سال از وی طلاق گرفت.
وی که پیش تر یک آرایشگر بود بعد از ازدواج با زین العابدین بن علی بانوی اول تونس شد.

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

صفیه فرکاش” همسر قذافی زنی با ثروت افسانه ای

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته

سوزان مبارک” همسر حسنی مبارک از رشوه تا تهدید به رسوا کردن رهبران فاسد عرب

رونمایی تصاویر همسران دیکتاتورهای زمان های گذشته