۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

زنان بزفروش ميناب : كارگر ؟ چوپان ؟ همسر ؟ مادر؟ ...

كهره (1)ها را به بازار آورده بودند. كهره ها را به زار(2) خون نمي ريختند. كهره ها را براي فروش آورده بودند . پنجشنبه بازار زنان بز فروش ميناب همين جا بود.

خاک بود و آب نبود . رمه بود وعلف نبود . غبار بود و سوار نبود. اما، ... صداي خلخال و نرم نرم راه رفتن زنان باد و سريدن پنهان ومغروراین سايه هاي بلند گارم زنگي (3) ، گواه حضور زناني بود كه بي انتظارسواری،که به نجات از ره برسد، به فروش كهره ای از ميان گله نه چندان فراخ خويش آمده بودند.

زنانی خاموش و صورت پوشیده در برقع های رنگین امابا دست هایی توانا و قدم هایی آهنگین و پرمنت بر زمینی سخت که قدم این زنان بر سرش فخر اوست. زنان روستایی و گاه حاشیه نشینی که ارزش مادی کار آنها در سراسر این زمین سخت، نا نوشته مانده اما خانه و کاشانه در انتظار حضور پرنعمت آنان است ، بدان گاهی که بازگردند و دستان جادویی خویش بر سفره خالی خانواده برکشند و شوهر وبچه و حتی هووی خویش را از این خوان مهر، سیر و پر گردانند.

پیش از این، پنجشنبه بازارمیناب(4) را بارها دیده بودم. رنگارنگی سبدهای بافته شده و سرخی سوراغ(5) و قرمزی برقع های زنان ، فقرو سیاهی و سختی این زندگی طاقت فرسا را دمادمي با خود مي برد. صدای دریا می آمد انگار از میان شاخ و برگ بافته شده تا سبد، ...بوی آبهای پرچین وشکن خلیج می آمد انگاراز عطر نه چندان خوشایند سوراغ، ... قصه های دریا را می شنیدی انگار از رازهای ناگفته برقع ها که خود گاه زیباتر از چشمان دریا زده رخ می نمود.

اما، حکایت بازار زنان بزفروش چیز دیگر بود.....باد داغ مي آمد و زارمي رسيد انگار . خيزران با باد مي شكست و باد دريا را برده بود وكهره ها در انتظار خون شدن بر طشت زار(6) له له مي زدند انگار. وهم در دل ها لانه مي كرد و خيزران بر مصيبت مي كوفت و دلواپسي زنان از بخشيده شدن و برخون نا نشستن كهره ها بود و تهي ماندن سفره هاي در انتظار انگار.....!

به یقین، اینجا پنجشنبه بازار زنان بزفروش محله " پری تکی" میناب بود.

- از صبح چندتا بز فروختي ؟
- بد نبوده پنج شش تا.
- دانه اي چند؟

- بزنر براي قربوني 40 تومان ، بز ماده 60 تومان ، ...
- راضي هستي ؟
- بد نيست خوبه
- شوهرت چيكار ميكنه؟
- چوپاني
- چندتا بچه دارين ؟
- مال من 5 تا
- مگه به جز تو كس ديگري هم هست ؟
- دوتازن ديگه هم هستند با بچه هاشون ...
- ناراحت نيستي ؟
- چيكار كنم ....

- خرج ميگذره؟
- نه خيلي
- خب شوهرت چرا دوباره زن گرفته ؟
- من خودم زن سوم هستم ....
- پس خودت خواستی ؟
- .......................
- چرا انقدر بچه داري ؟

- اگر نداشتم شوهرم نگهم نمي داشت .....

- همين يك دونه بز را آوردي براي فروش ؟
- آره اينو خريدم كه تا ظهر بفروشم و برم.....
- از كجا خريدي ؟
- از توي روستا
- چقدر برای خودت ميمونه
؟
- 10-15 تومان

- شوهرداري ؟
- آره
- اون چيكار ميكنه
- فراش مدرسه است. حقوقش خيلي كمه، زندگي مون نمي گذره، اگر حقوق ها رازياد كنند اين همه سختي نمي كشيم.
- بچه هم داري ؟
- آره دوتا.
- خب پس ديگه تا وضع اينجوريه بچه دار نشو اقلا...
.
- دختر ندارم دوتا پسر دارم دلم دختر ميخواد
- شوهرت هم ميخواد؟

- آره
- ... شوهرت زن دیگه نداره ؟
- نه نه الحمدالله اهلش نيست

- به جز بزفروشي كار ديگه هم ميكني؟
- كاركه زياد ميكنم
- كجا؟
- خانه ، صحرا ،....

- اما از اون كارها پول در نمياد كه .... پس فقط اينجا كار ميكني ؟
- اينجا که كار نميكنم بز مي فروشم...(!)
- چندتا بز از صبح تا حالا فروختي ؟
- دوتا
- چندتا مونده؟
- هيچي اين يكي مال پسرمه
- پسرت هم اينجاست؟
- آره
- چرا خودش نمياد بفروشه؟
- اون هنوز بلد نيست

- مگه بلدي ميخواد؟
- حالا تا ياد بگيره
- چندسالشه ؟

- 24 سال
- شوهرت چرا نمياد؟
- كار اون نيست
- زن ديگه هم داره؟
- خب بله.
- چرا؟

- اين مردا خب دوست دارن زن زياد داشته باشن
- به نظرت چه جوري بهشون بگيم كه زن دوم نگيرن..

- ....... خب دولت بهشون اجازه داده این قانونه....
- خب حالا ما می خواهیم بگيم دولت خودش با يك قانون ديگه جلوشونو بگير

ه
- دولت خودش هم میخواد ...شما چه جوری میتونین جلوشو بگیرین؟....

- شوهرت كجاست ؟
- مريضه
- بچه ها ؟
- نيستند
- شوهرت تنهاست ؟
- نه زنش هست
- پس تو ؟

- .............
- چرا شوهرت دوباره زن گرفته؟
- خب مردا اينجوري دوست دارن.
- تو نگفتي چرا ؟
- نه خب
- ناراحت نيستي ؟
- نه عادت كردم
- به چي ؟
- ......
- دوست داشتي كه زن نمي گرفت ؟
- خب بله

- دوست داري كه يك قانون باشه كه اجازه نده شوهرت زن ديگه ای بگيره؟
- خب بله

شوهرت كجاست ؟
- خانه
- چرا او نمي آيد ؟
- كار او نيست ...

- بچه ها چي ؟
- به صحرا...

- شوهرت كجاست ؟
- كاردريا(7) ميكند...
- بچه ها ؟
- توي خانه

- كوچيك هستند ؟
- آره
- تنها گذاشتيشون؟
- نه .....
- مادرت ؟
- نه

- همسايه ها ؟
- پيش هوويم گذاشتم
- كمكت ميكنه؟
- .آره، خب منم کمکش می کنم
- دوستش داري ؟
- .........
- شوهرت را چي ؟
- نه!نه!خیلی بوالهوسه!!

- فکر میکنی چه جوری جلوی بوالهوسی اشو میشه گرفت؟
- قانون بذارن که مردا دیگه نتونن چندتا زن بگیرن...

- اینجا كسي اذيتت نمي كنه ؟
- براي چي ؟
- خب يك زن تنها اومدي داري دوتا دونه بز مي فروشي ؟
- همه دارن ميفروشن
- مردها اذيتت نمي كنند؟
- عرضه شو ندارن...
- شوهر نداري؟

- نه ، مرده....
- تو كه خيلي جووني ديگه شوهر نكردي ؟
- نه هنوز. حالا بابام كه هست
- بابا ت هم بز مي فروشه؟
- نه اون پيره مريضه من بز ميارم
- چه كسي بزها را به صحرا ميبره؟
- من خودم
- وقتي مياي شهر چي ؟
- خب هرروز كه نميام مي سپرم به كسي ...
- برادرات؟
- نه اونا نيستند كار دريا ميكنن

كارگران خانگي ؟ كارگران بیابانی ؟ كارگران بي مزد ؟ دهقان ؟ چوپان ؟ واسطه ؟ مادر ؟ همسر؟ هوو؟ به كدام نام خوانده مي شوند اين بي نامان روزگار كه خود فخر روزگارند...ملغمه اي از ابتدايي ترين شكل زندگي و فرهنگ و بينش از يك سو و قانوني كه نه خيلي پيش تركه گاه حتي بسيار پس تر از اين فرهنگ گام بر ميدارد از سوي ديگر، تعريف زندگي اين اقشار فرودست است.

اينان حتي صاحبان گله هم نيستند .....يا واسطه اند و بسيار فقير که به دلالی فروش یکی دو بز در هفته روزگارمی گذرانند و يا چوپانان دلسوز گله هاي شوهران ،پسران ، پدران خودند بی هیچ ادعایی... تا كه با كدامين مرگ اين اندك را نيز از دست دهند و تهي دست وبي پناه ، اما پرغرورو مهربان همچنان خاموش وعاشقانه دوست داشته باشند ....

انگار چاره اي جز اين نيست كه اين چوپان- زنان صحرايي خيزران مصيبت بر خود بكوبند و ختم بوالهوسي شوي را از دولتي بخواهند كه خود سوار بر بادهاي سياه مردانه مي تازد ....... انگار چاره اي جز اين نيست كه اين رازداران سواحل ، باد نوبان(8) به زير آورند و سهم برابر از مالي را كه برادران به سفرِِ دريا رها كرده اند و اينان به تيمارش نشسته اند از دولتي بخواهند كه خود مردانه قسمت ميكند و نابرابر.....

باري ، اينان زنان بزفروش ميناب بودند ..... زناني كه حاضرشدند انگشت هاي كشيده به رنج خود را به عهد، بر پاي ورقي زنند كه فرياد دادخواهي شان را پنهان ازبادسرخ و نوبان و شیخ شنگر(9) به گوش كساني مي رساند. زناني كه هيچ نداشتند و همه زندگي بر دوششان بود... زناني كه ديرو زودي خود به باد سپرده مي شوند و از اينك، به پروردن كهره هايي نشسته اند كه در مجلس زارشان بر طشت خونش فتاده خواهند شد.

پانوشت ها:

- 1. کهره به زبان محلی به معنای بز
- 2 . اشاره به بیماری زار که در مراسم شفای آن کهره قربانی می کنند
- 3. گارم زنگی درخت بومی خوش قواره و کشیده منطقه هرمزگان و بنادر
- 4 . پنجشنبه بازار زنان میناب .منصوره شجاعی . سایت تریبون فمینیستی . (1383) www.iftibune.com
- 5 . نوعی خوراک بومی منطقه با ترکیبات ماهی و خاک سرخ و ادویه جات محلی
- 6. اشاره به مراسم زار که بزی را درطشتی بزرگ سر می برند و مریض را به ضرب خیزران وا میدارند که خون داغ بز را بخورد
- 7. کاردریا در منطقه هرمزگان از ماهیگیری تا قاچاق را شامل میشود که به نسبت موقعیت و فرد معنی می شود
- 8 . نام یکی از بادها که اهالی ساحل را گرفتار خود می کند

- 9 . این هم نام یکی دیگر از بادهاست