۱۳۹۱ فروردین ۳۱, پنجشنبه


اصلاح طلبی دينی ؛ خطری در کمين و مزاحمی جدی در مسير سرنگونی - « بخش دوم »
محمود خادمی

اصلاح طلبی حکومتی ( دينی )
تعريف ؛ تاريخچه

تعريف اصلاح طلبی حکومتی ( دينی ) :

اصلاح طلبان حکومتی همانطور که از نامش هم پيداست مجموعه اعتقاداتی ی است که بيان می کند : نظام دينی حاکم بر کشور ما ايران ؛ دارای ظرفيت های لازم برای تغيير و اصلاح می باشد و بر اين اساس حکم می کند که بدليل برخوردار بودن نظام حاکم از چنين ظرفيتی ؛ نياز به سرنگون کردن آن نيست و بايد در کادر نظام حاکم و قانون اساسی اين رژيم برای اصلاح ساختار سياسی نظام و دستيابی به جامعه ای آزاد و دمکراتيک فعاليت نمود .
عليرغم مخالفت تئوريک بعضی از افراد شناخته شده اين جريان با " ولايت فقيه " و همچنين اعتقاد نظری بعضی از نفرات شناخته شده اين جريان به سکولاريزم و جدائی دين از حکومت ؛ در عمل اما چهار چوب های مبارزه و مرز بندی با ساير جريانهای سياسی مخالف رژيم بگونه ای تنظيم شده است که در صورت موفقيت و دست يابی به اهداف خود ( يعنی به قدرت رسيدن ) ؛ همچنان ولايت فقيه ی ( اما با تلقی ای رحمانی تر و .... ) وجود خواهد داشت و نهادهای تثبيت کننده يک حکومت دينی بر کشور مسلط خواهند بود .
محسن کديور ( از روحانيون خلع لباس شده اين جريان و از صاحب نظران برجسته جريان اصلاح طلبان حکومتی در خارج ) در مصاحبه ای که در سال 2009 با مجله اشپيگل به عمل آورد می گويد : من و اکثريت هموطنان من طرفدار جدائی صد در صد دين از حکومت نيستيم .
بنابراين مطابق اظهارات آقای محسن کديور ؛ اصلاح طلبان حکومتی در حالی خود را اپوزيسيون داخلی نظام ولائی معرفی ميکردند و ميکنند ؛ که مانند اصولگرايان حاکم ؛ هم به " ولی فقيه " معتقدند ؛ هم به " قانون اساسی " مبتنی بر شريعت همين نظام معتقد و پای بند بودند و می باشند و هم همچنين به " جدائی دين از قدرت سياسی " اعتقادی ندارند . به دليل همين اعتقادات است که اصلاح طلبان حکومتی هيچ ابائی ندارند که بگويند ؛ بازيگران دنيای سياست در زمين " ولايت فقيه " هستند و به چارچوب های نظام وفا دار و در حفظ آن کوشا هستند . يعنی محدوده و ميدان مانور اين اصلاح طلبان همين محدوه نظام دينی است و اختلافات آنان با باند حاکم بر سر قدرتی است که در گذشته يا تماما" به خودشان تعلق داشته و يا در آن سهيم بوده اند ؛ ولی اکنون باند غالب تمامی آن را تصاحب کرده است و آنان از آن محروم شده اند .
مؤسسين و پايه گذاران جريان اصلاح طلبی حکومتی ؛ تماما" کسانی بوده و هستند که از همان ابتدای تأسيس جمهوری اسلامی در همه جرائم و مفاسدی که تا اين تاريخ در کشور اتفاق افتاده است با سر دمداران اصلی نظام شريک و سهيم بوده و علاوه بر آن قرابت های اعتقادی متعددی با کليت نظام دينی و سردمداران اين نظام داشته و دارند .

در حاليکه احمدی نژاد محصول پروسه نظامِ دينيِ ولايتِ فقيهی است و در حاليکه وی کشف ولی فقيه برای تسويه و سرکوب اصلاح طلبان و يکدست سازی حاکميت بوده است . اصلاح طلبان به جای گرفتن يقه " ولی فقيه " ؛ معتقد هستند که تا پيش از احمدی نژاد " چرخش قدرت " در ميان جناح های رژيم ( ولو با دخالت ها و کار شکنی ولی فقيه ) جريان داشته و بگونه ای بوده که آنان هميشه بخشی از قدرت را در اختيار داشته اند ؛ احمدی نژاد اين وضعيت مطلوب و قابل قبول را به هم زده است . بدين ترتيب علت دشمنی و کينه توزی خود نسبت به احمدی نژاد را آشکار کرده اند و نشان داده اند که اين دشمنی با وی نه به خاطر سياست های کشور بر باد ده و يا مصالح عاليه مردم و ميهن بلکه به خاطر خالی شدن جای پای آنان در قدرت و به خاطر از دست دادن سهمی از قدرت است که در گذشته به آنان تعلق داشته است

اين درک از اصلاح طلبی که ويژه ايران و مختص يک حاکميت دينی است ؛ و بوسيله خاتمی و باندش تئوريزه شده ؛ تا زمانی موضوعيت دارد که نظام دينی پا برجا باشد ؛ در صورت حذف و يا سرنگونی اين رژيم ديگر اصلاح طلبی موضوعيت ندارد . بنابراين هر اصلاح طلبی از اين نوع ( به خاطر آنکه اصلاح طلب است ) بايد در حفظ و پايداری اين نظام ــ که چهار ستون آن را موريانه های مردم و انقلاب ويران کرده است ــ بکوشد . تا بعدا" چهار ستون ويران شده نظام ــ بدست مردم و جوانان ناراضی ــ که تعميرش هدف اصلاح طلبان است بوسيله آنان تعمير شود .
بی دليل نيست که خاتمی در جلسه غير علنی با نمايندگان مجلس ششم ميگويد : حفظ اين نظام اوجب واجبات است . و در انتخابات مجلس نهم رأی خود را به نام " جمهوری اسلامی " به صندوق رأی می ريزد و در گفتگو با انجمن های اسلامی دانشجويان ــ بعد از انتخابات مجلس نهم ــ می گويد : اين نظام به قيمت گرانی بدست آمده است . هم بلحاظ اعتقادی و هم بلحاظ عملی نمی شود و نبايد از آن دست برداشت . من به صراحت اعلام می کنم که همه بزرگان و عزيزان از جمله آقايان کروبی و موسوی هم همين را قبول دارند . اگر انتقاد و اعتراضی هست در درون نظام است و نه عليه آن . يکی ديگر از تئوريسين های اصلاح طلبان ؛ آقای اکبر گنجی در دفاع از رأی دادن خاتمی می گويد : با تحريم انتخابات ؛ خود را از فرايند سياسی نظامی که خود ساخته ايم حذف می کنيم . نظام متعلق به خود ماست .
کليدی ترين استراتژی برای اصلاح طلبان حکومتی ؛ انتخابات بخصوص انتخابات رياست جمهوری است . شرکت در انتخابات برای اصلاح طلبان يک اجبار است چرا که انتخابات رياست جمهوری محتمل ترين شيوه حضور در قدرت برای آنان است .
اما اصلاح طلبان حکومتی برای پيشرفت نه می توانستند بدنامی مشارکت و همدستی با رژيم در جنايات و مفاسد گذشته را لاپوشانی نمايند و نه برخوردار از ظرفيت های لازم برای ارائه ديدگاههای مردمی و آزاديخواهانهِ اعتماد بر انگيز برای جلب مردم بودند . بنابراين ؛ پيشاپيش و از ابتدا روشن بود که بارِ کجِ اصلاح طلبيِ حکومتی مانند همه بارهای کج تاريخ هر گز به مقصد نمی رسد .
چگونه ممکن است جريانی که دارای وصلت های گسترده تاريخی با حاکميت ضد ملی و ضد مردمی آخوندها است و در بسياری از جنايات و فجايع گذشته با رژيم مشارکت داشته و سهيم بوده است ؛ کسانی که در گذشته خود از بانيان و بعضا" اِعمال کنندگان بدترين شکنجه ها با زنان و مردان آزاديخواه کشور در زندانها بوده اند ؛ براحتی و بدون اعتراف به همکاريهای گذشته و بدون تبری و دوری از رژيم و بدون عذر خواهی از مبارزين و مجروحين و مصدومين جنايات خود ؛ لباس اپوزيسيون به تن کنند و خود را مخالف اين رژيم جا بزند .
روشن بود که اصلاح طلبان حکومتی بدون پاسخگوئی مسئولانه به دو درخواست زيرين ــ که اولين قدمِ صدق آنان برای پيوستن به جرگه مخالفين رژيم محسوب می شد ــ حضوری سرفرازانه و مستمر در صحنه نبرد با استبداد دينی داشته باشد :
1 ــ رهبران اصلاح طلب به خصوص رهبران فکری و تئوريسين های اين جريان در خارج کشور مانند کديور ؛ سروش ؛ گنجی ؛ مهاجرانی و .... تلاش می کنند نشان دهند فجايع مربوط به سرکوب ؛ شکنجه ؛ تجاوز ؛ کشتار و .... محدود بدوران بعد از انتخابات رياست جمهوری 88 بوده و قبل از آن ــ به خصوص دوران خمينی ــ ايران بهشت آرزوها بوده است و مردم در صلح و صفا زندگی ميکرده اند و مردم هيچ مشکلی با جمهوری اسلامی نداشته و ندارند . بدين ترتيب آنها می خواهند وانمود کنند که اشکالات موجود ؛ اشکالات ساختاری نمی باشد و ربطی به نظام سياسی مبتنی بر " ولايت فقيه " ندارد . بنابراين احتياجی به سرنگونی اين رژيم نيست و اصلاح بهترين گزينه و بهترين راهکار است .

بدليل همين رويه و اعتقاد ؛ برای پيش گيری از هر شبهه ای ؛ اصلاح طلبان حکومتی بدون تأکيد بر نقش خمينی به عنوان عامل اصلی فجايع و سيه روزيها و عامل اصلی کشتار زندانيان در دهه 60 ؛ شکنجه و تجاوز به زنان و دختران قبل از اعدام ؛ قتل و عام زندانيان در سال 67 و تبری جستن از اين ام الفساد اصلی و ..... نمی توانند هيچ اعتماد و حمايتی را در دراز مدت جلب نمايند .
رويه و اعتقادی که کديور بيان می کند و عبدالعلی بازرگان از ملی ــ مذهبی ها ــ گر چه ديدگاههای مشابه اصلاح طلبان دارد ــ در نامه ای به تاريخ 27 خرداد 1389 در اعتراض بوی می نويسد : آقای کديور شما نيک می دانيد وضعيت امروز ايران محصول و نتيجه سياست های آقای خمينی است . آنچه امروز بر سر ملت ايران شريف می آيد ارتباط مستقيم با انديشه های سياسی خمينی دارد و ....... مسئله خمينی مسئله ای شخصی نيست ؛ سايه سياست های ايشان بيش از 30 سال است بر سر اين ملت سنگينی می کند و سرنوشت يک ملت بزرگ را با تاريخ و تمدنی درخشان زير چتر سياه خود گرفته و آزادی و امنيت را از اين مرز و بوم سلب کرده است .
بنابراين از آنجا که سنگر گرفتن اصلاح طلبان حکومتی در پشت خمينی و رهبری وی و اعتقاد به ولايت فقيه1 (در حالی که اين نظريه قرون وسطائی با يک نظام مدرن و دموکراتيک ملتزم به حقوق بشر تعارض دارد ) نمی توانست نويد بخش دمکراسی و آزادی برای مردم باشد ؛ جز بد نامی برای اصلاح طلبان هيچ اعتماد محتوائی را جلب نکرد .
البته تأکيد بر نقش خمينی در فجايع و مصيبت های وارده بر ملت شريف ايران طی دو دهه اول حاکميت رژيم به معنای بی گناهی مجريان ؛ دست اندرکاران و پيش برندگان دستورات و فتاوی ــ اصلاح طلبان حکومتی ــ اين روح پليد نيست .
تأکيد بر نقش خمينی برای ريشه يابی فجايعی است که امروزه نيز در ايران ادامه دارد . خامنه ای ادامه طبيعی منويات ضد بشری خمينی است و هيچ کس بيشتر از وی به " خط امام " نزديک نيست .
حداقلِ مردم و ميهن دوستی حکم می کرد و می کند ؛ اگر صداقتی در اين جماعت ــ اصلاح طلبان ــ وجود دارد با معرفی و اعلام خمينی به عنوان عامل اصلی فجايع و جنايات گذشته ؛ هم اندکی از درد و رنج مردم را التيام ببخشند و هم از زمينه چينی ها برای تکرار آن فجايع و جنايات و اين بار توسط ولی فقيه ديگر جلوگيری نمايند

2 ــ فاصله گيری از خط امام : مردم و جوانان غيور کشور با گوشت و پوست خود ؛ مصيبت ها و تضيقات وارده بر مردم و کشور در اثر حاکميت " خط امام " را هر روز لمس و تجربه کرده و می کنند . حداقل وظيفه اخلاقی و ملی حکم ميکرد و می کند که اگر اصلاح طلبان کوچکترين عنايتی به مردم و کشور دارند عطای خط امام را به لقای آن بخشيده و آن را ارزانی خامنه ای و دار و دسته پليدش بنمايند چرا که " خط امام " يعنی استمرار وضعيت فاجعه بار کنونی می باشد . آنچه امروزه در ايران اتفاق می افتد ؛ يعنی زندان ؛ شکنجه ؛ تجاوز ؛ اعدام و .... عين خط امام و دستورات مستقيم امام است و خامنه ای در حال اجرای مو به موی فرامين و دستورات خمينی است .

بنابراين پيشاپيش روشن بود که اصلاح طلبان حکومتی بدون گِل گرفتن درب دکان خط امام ؛ نه تنها نمی توانند گناهان گذشته خود را جبران کنند و در راستای کسب اعتماد مردم توفيقی بدست آورند ؛ بلکه حتی از اطمينان دهی به مردم در مورد عدم تکرار آن فجايع در آينده ايران نيز نا توان خواهند بود .

تاريخچه اصلاح طلبی حکومتی ( دينی ) :

" اصلاح طلبی حکومتی " در واقع در جريان انتخابات رياست جمهوری خاتمی ــ 2 خرداد 1376 ــ شکل گرفت و پا به عرصهِ سياسی کشور ما گذاشت . استراتژی اصلاح طلبان حکومتی ؛ گذر آسان و کم هزينه به دمکراسی و مردم سالاری دينی ــ جامعة النبی ــ از طريق چانه زنی در بالا بدون اتکاء به نيروی مردمی بوده است . نقطه اوج اين جريان دوران 8 ساله رياست جمهوری خاتمی و تسلط اصلاح طلبان حکومتی بر دو قوه مقننه و مجريه کشور بود .
کارنامه اصلاح طلبان حکومتی از تأسيس تا به امروز ؛ از يک طرف در هم کوبيدن و خاموش کردن شعله های مقاومت در مردم با پراکندن توهم ظرفيت داری نظام برای اصلاح و باز بودن مسير های دمکراتيک ؛ و از طرف ديگر با ترويج توهم اصلاح ؛ به اکسيده کردن فضای سياسی برای جلوگيری از فوران شور و شوق مبارزاتی و رشد هر نوع اپوزيسيون مستقل و راديکال بوده است .با پايان گرفتن دوره 8 ساله رياست جمهوری خاتمی ؛ دوران افول و مرگ تدريجی اين جريان شروع شد. سعيد حجاريان تئوريسين اصلی اصلاح طلبان در همان زمان در سوم اسفند سال 81 در مجلس ششم گفته بود : 6 سال حرکت اصلاحی در سطح حاکميت نشان داد که حاکميت مصدر مناسبی برای پيشبرد اصلاحات نيست . بنابراين شما توقع اصلاحات را نه از خاتمی و نه از مجلس نبايد داشته باشيد .
بقول مهندس مهدی بازرگان ؛ دوران " حيات خفيف و خائنانه " اصلاح طلبان حکومتی ؛ با شرکت خاتمی در انتخابات قلابی مجلس نهم در ذهن و نگاه مردم ايران به پايان رسيد ؛ با رأی خاتمی آخرين ميخ نيز بر تابوت اصلاح طلبی حکومتی فرود آمد .. در واقع رأی خاتمی پايان يک توهمِ چند و چندين ساله بود ؛ توهمی که به قيمت هرز و هدر رفتن فرصت ها ؛ انرژيها و شانس های رهائی و آزادی مردم ايران ؛ بدون هيچ دستاوردی ملموس سپری شد .
البته با بن بست و شکست اصلاحات در دوران رياست جمهوری خاتمی جوانه های نوعی از اصلاح طلبی شکوفه زد و در پروسه قيام اعتراضی مردم به بار نشست که بر خلاف اصلاح طلبيِ حکومتی دار و دسته خاتمی نيروی مردم را ؛ اساس و پايه اصلی هر تغييری ميداند و ...... در بخش های بعدی در اين باره بيشتر خواهم نوشت . ........... ادامه دارد


محمود خادمی ـــ 16.04.2012

arezo1953@yahoo.de

منوچهر صالحی: گذار به «دمکراسی» یا «جنگ داخلی»؟


هدف «غرب» و به ویژه اسرائیل سرنگونی رژیم کنونی ایران است. آن‌ها برای تحقق این هدف به «اپوزیسیونی» نیازمندند که بتواند پروژه دلخواهشان‌ را در ایران پیاده کند. اما اپوزیسیون ایران پیکره یک‌پارچه‌ای نیست. در درون این اپوزیسیون هم نیروهای آزادی‌خواه و دمکرات و هم نیروهای ضددمکرات وجود دارند


چهارشنبه ۱۸ آوریل ۲۰۱۲

با روی کار آمدن باراک اوباما، «غرب» برای از پا درآوردن رژیم ایران به دامنه تحریم‌های سیاسی، اقتصادی، نفتی و حتی سیستم مالی و پولی خود به شدت افزود.
محاصره اقتصادی کنونی ایران در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است و فقط در دوران جنگ‌های جهانی یکم و دوم کشورهای متخاصم از چنین تحریم‌هائی به‌مثابه ابزارهای جنگی ضد یک‌دیگر استفاده کرده‌اند. 
تا زمانی که اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» فرونپاشیده بود، دولت ایالات متحده آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی دست به‌عصا راه می‌رفت، زیرا این رژیم به‌خاطر باورهای دینی خود دارای سرشتی ضد کمونیستی بود و جزئی مهم از «کمربند سبز» محسوب می‌شد، یعنی یکی از کشورهای مسلمانی بود که با ایدئولوژی اسلامی در برابر ایدئولوژی کمونیستی اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» ایستاده بود. به‌همین دلیل نیز در دوران جنگ ایران و عراق، آمریکا و متحدینش خواستار سقوط رژیم اسلامی نبودند، زیرا از به‌قدرت رسیدن نیروهائی که هوادار «سوسیالیسم» روسی بودند، می‌ترسیدند. هم‌چنین در آن دوران آقای هنری کیسینجر اعلان کرد که این جنگ نباید برنده‌ای داشته باشد.
و دیدیم که در نتیجه‌ی کمک‌های نظامی آمپریالیسم آمریکا و متحدینش به رژیم‌های ایران و عراق چنین نیز شد و آیت‌الله خمینی پس از هشت سال جنگ بی‌حاصل سرانجام «جام زهر» آتش‌بس را نوشید.
اما پس از آن‌که ایالات متحده آمریکا به یگانه ابرقدرت جهان بدل گشت و لااقل پس از ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد «غرب» به ماهیت ضداسرائیلی رژیم ایران بهتر پی برد، زیرا احمدی‌نژاد کار خود را با نفی «هولوکاست» و خواست نابودی «دولت جعلی» اسرائیل آغاز کرد. از آن پس ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، و حتی اتحادیه اروپا خواهان دگرگونی نظام کنونی ایران گشتند، زیرا بر این باورند که جمهوری اسلامی بنا بر باورهای ایدئولوژیک خود منافع «مشروع» و «نامشروع» آن‌ها در خاورمیانه را تهدید می‌کند. به‌همین دلیل نیز این کشورها برای ناتوان ساختن رژیم ایران از امکان‌ها و اهرم‌های گوناگونی بهره می‌گیرند.
با روی کار آمدن باراک اوباما، «غرب» برای از پا درآوردن رژیم ایران به دامنه تحریم‌های سیاسی، اقتصادی، نفتی و حتی سیستم مالی و پولی خود به شدت افزود. محاصره اقتصادی کنونی ایران در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است و فقط در دوران جنگ‌های جهانی یکم و دوم کشورهای متخاصم از چنین تحریم‌هائی به‌مثابه ابزارهای جنگی ضد یک‌دیگر استفاده کرده‌اند.
هم‌چنین ایالات متحده آمریکا با داشتن پایگاه‌های نظامی در کشورهای همسایه‌ی ایران هم‌چون پاکستان (3 پایگاه)، افغانستان (4)، عراق (5)، کویت (10)، عربستان سعودی (1)، قطر (1)، امارات متحده عربی (1) و بحرین (3) می‌کوشد به ابعاد فشار نظامی خود به ایران بی‌افزاید. استقرار سپر دفاع موشکی در ترکیه نیز در خدمت چنین هدفی قرار دارد. فراتر از آن، «غرب» با فروختن و بخشیدن مدرن‌ترین سلاح‌های جنگی به اسرائیل حمله نیروی هوائی و دریائی این کشور به صنایع و نیروگاه‌های هسته‌ای ایران را ممکن و محتمل ساخته است.
پس از رخداد 11 سپتامبر 2001 گروه‌ها و سازمان‌های تازه‌ای هم‌چون «پژاک» در کردستان، «جندالله» در بلوچستان و «الاحواز» در خوزستان به ناگهان از زیر بته سبز شدند جنگ مسلحانه در مناطق مرزی ایران را آغاز کردند. در کنار آن، بنا بر تازه‌ترین نوشته سیمور هرش، بخشی از اعضاء «سازمان مجاهدین خلق» از 2005 تا آغاز ریاست جمهوری اوباما در صحرای نوادا توسط کارشناسان آمریکائی تعلیمات خرابکاری دیده‌اند و همین افراد در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، در خرابکاری در تأسیسات نظامی و هم‌چنین انفجار لوله‌های نفت به کشورهای همسایه ایران دست داشته‌اند.
با آن که دولت اسرائیل خود دارای بیش از 200 کلاهک اتمی و مدرن‌ترین و مجهزترین ارتش و به تهدیدی خطرناک برای همسایگان خود بدل گشته است، با آغاز سال نو میلادی بارها اعلان کرد برای جلوگیری از «هولوکاست» دیگری در اقدامی «پیش‌گیرانه» تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران خواهد کرد. باراک اوباما نیز در آخرین سخن‌رانی خود در «آپیک» که بزرگ‌ترین لابی یهودان آمریکاست، حق اسرائیل در بمباران «پیش‌گیرانه» تأسیسات هسته‌ای ایران را پذیرفت و گفت در رابطه با نابودی صنایع هسته‌ای ایران بلوف نمی‌زند و از دولت‌مردان ایران خواست «تسلیم شوید و یا بمبارانتان خواهیم کرد»، با این حال مدعی شد که این مشکل را هنوز می‌توان از طریق مذاکره حل کرد. او در عین حال به رهبران ایران هشدار داد که مذاکرات استانبول آخرین فرصت برای حل «صلح‌آمیز» این مشکل است. به این ترتیب «غرب» که هزاره سوم را با سیاست جنگ‌افروزانه خود آغاز کرد، اینک می‌خواهد مشکل ایران را نیز هم‌چون بغرنج‌های افغانستان، عراق، لیبی و سوریه با جنگ دیگری «حل و فصل» کند!!
در رابطه با حمله احتمالی اسرائیل و آمریکا به ایران، در چند ماه گذشته دولت آمریکا دو ناو هواپیمابر خود را در خلیج فارس مستقر ساخت و ناو هواپیمابر سومی نیز هم اینک به‌سوی خلیج فارس در حرکت است. در کنار آمریکا، دولت‌های انگلیس و فرانسه نیز با اعزام نیروهای دریائی خود به خلیج فارس از نیروی نظامی کافی برای حمله احتمالی به ایران، اشغال تمامی و یا بخشی از میهن ما و جلوگیری از مسدود شدن تنگه هرمز برخوردارند.
با آن که سازمان‌های امنیتی آمریکا بارها اعلان کرده‌اند ایران پروژه ساخت بمب اتمی خود را در دوران ریاست جمهوری خاتمی به کنار نهاد و از آن زمان هیچ علائمی مبتنی بر تولید بمب اتم در ایران یافت نشده است، و آیت‌الله خامنه‌ای در چندین فتوای حکومتی ساخت بمب اتمی را مخالف مبانی اسلام دانست، با این حال اسرائیل و آمریکا هم‌چنان بر طبل جنگ می‌کوبند و می‌کوشند افکار عمومی جهان را برای حمله احتمالی خود به ایران آماده سازند.
آمریکا و متحدینش برای آن که رژیم ایران را در برابر خواست‌های خود به‌زانو درآورند، در چند ماه اخیر به دامنه تحریم‌های اقتصادی و مالی خود علیه ایران بسیار افزودند و آخرین تیری که در این زمینه در ترکش داشتند، یعنی تحریم خرید نفت و گاز ایران را نیز پرتاب کردند که در نتیجه‌ی آن اقتصاد ایران دچار رکودی جدی شده، بیکاری افزایش یافته است و مردم ایران هم‌چون مردم عراق نیز به زودی با کمبود مواد غذائی و داروئی روبه‌رو خواهند شد و هزاران و بلکه میلیون‌ها تن می‌توانند در نتیجه ادامه درازمدت این تحریم‌های ویرانگر جان خود را از دست دهند.
با تجربه‌ای که «غرب» در افغانستان و عراق به‌دست آورد، به‌خاطر وسعت و جمعیت ایران و هم‌چنین توان نظامی ارتش ایران که با شیوه‌های جنگ نامتقارن به‌خوبی آشناست، احتمال حمله نظامی «غرب» به ایران با هدف اشغال تمامی میهن ما بسیار اندک است. حمله به نهادهای هسته‌ای ایران نیز موجب سقوط رژیم ولائی نخواهد شد، بلکه این حادثه سبب خواهد گشت تا مردم به حکومت استبدادی دینی نزدیک‌تر شوند. به‌همین دلیل نیز «غرب» با تکیه بر تجربه لیبی و اینک سوریه می‌پندارد با راه انداختن جنگ داخلی در ایران می‌تواند به هدف‌های نهائی خود دست یابد. برای «غرب» جنگ داخلی، یعنی ایرانیان را به ‌جان هم انداختن، ارزان‌ترین پروژه تغییر رژیم است. همان‌گونه که در لیبی دیدیم، «غرب» توانست با مسدود ساختن حساب‌های بانکی دولت لیبی در بانک‌های خود، با آن پول‌ها «ارتش آزادی‌بخش» لیبی را مجهز به سلاح‌های خود کند و با ویران ساختن زیرساخت‌های لیبی، آن کشور را برای چندین دهه به‌خود وابسته سازد.
هم‌چنین کارشناسان اسرائیل و ایالات متحده آمریکا چند سالی است که بر روی پروژه جنگ داخلی در ایران کار می‌کنند. برای نمونه نقشه تقسیم کشورهای خاورمیانه و از آن جمله ایران به چند کشور کوچک‌تر در یکی از کمیسیون‌های سنای آمریکا به بحث گذاشته شد. چند سال پیش نیز برخی از سناتورهای هوادار اسرائیل سازمان‌های وابسته به اقوام ایران را به کنگره آمریکا دعوت کردند. پس از آن به فعالیت مسلحانه «سازمانها» و «گروههای» سیاسی که مدعی نمایندگی منافع و خواست‌های برخی از اقوام و «ملیت‌های» مختلف ایرانند، در مناطق مرزی ایران به شدت افزوده شد. اما این تلاش‌ها بی‌نتیجه ماند، زیرا مردم ایران با تجربه از انقلاب ایران، رخدادهای افغانستان و حوادث عراق دم به این تله‌ها ندادند و به آبی بدل نشدند که اعضاء سازمان‌های وابسته به «غرب» که همگی دارای ساختاری ضد دمکراتیک‌اند، بتوانند در آن چون ماهی شنا کنند.
پس به‌روشنی می‌توان دریافت که هدف «غرب» و به ویژه اسرائیل سرنگونی رژیم کنونی ایران است. آن‌ها برای تحقق این هدف به «اپوزیسیونی» نیازمندند که بتواند پروژه دلخواه‌شان‌ را در ایران پیاده کند. اما اپوزیسیون ایران پیکره یک‌پارچه‌ای نیست. در درون این اپوزیسیون هم نیروهای آزادی‌خواه و دمکرات و هم نیروهای ضددمکرات وجود دارند. نگاهی به پیکره اپوزیسیون انیران‌نشین نشان می‌دهد که نیرومندترین سازمان اپوزیسیون ایران را «مجاهدین خلق» تشکیل می‌دهد که دارای ساختاری ضددمکراتیک و متکی بر ایدئولوژی دینی استبدادی است. اما همین سازمان نیز که چهره ضد دمکراتیک خود را در دورانی که «شورای ملی مقاومت» تازه تأسیس شده بود، نمایاند و از دیگر سازمان‌های اپوزیسیونی که به آن «شورا» پیوسته بودند، خواست یا هژمونی این سازمان را بپذیرند و یا به ‌دنبال کار خود روند، با آن که اینک به‌طور کامل در اختیار نهادهای امنیتی «غرب» قرار دارد و از همه گونه کمک‌های مالی و سیاسی آن‌ها بهره‌مند است، مدعی است برای تحقق «دمکراسی» در ایران مبارزه می‌کند. هم‌چنین سازمان‌های مختلف سلطنت‌طلب که خواهان بازگشت سلطنت پهلوی به ایرانند که شاه فرار‌یش با کودتای 28 مرداد به قدرت بازگشت و از آن پس برخلاف قانون اساسی مشروطه حکومت و سلطنت را در هم آمیخت و با گسترش استبداد و اختناق در درون «ژاندارم منطقه» شد تا بهتر بتواند از منافع نامشروع «غرب» به رهبری ایالات متحده پشتیبانی کند، اینک به مردم ایران وعده می‌دهند در صورت بازگشت به قدرت سیاسی رفتاری دمکراتیک خواهند داشت. اما رضا پهلوی در تازه‌ترین مصاحبه خود با «رادیو اسرائیل» از آن دولت ‌خواست به‌جای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، به «تجهیز ارتشی از خود مردم ایران» بپردازد. به‌عبارت دیگر، او می‌خواهد با بهره‌گیری از «گزینه نظامی»، یعنی «جنگ داخلی» با ارتشی که توسط اسرائیل و «غرب» تجهیز شده است، رژیم ولایت فقیه را از پا درآورد. هم‌چنین هواداری رضا پهلوی از پروژه فدرالیسم و لاس زدن با سازمان‌های قومی نیز به پروژه «جنگ داخلی» در ایران ربط دارد، زیرا آن بخش از «حزب دمکرات کردستان» که واژه ایران را از نام خود حذف کرد و آن بخش از «کومله» که در پی هم‌کاری با «غرب» است، بارها آمادگی خود را برای شرکت در جنگ داخلی ایران اعلان کرده‌اند. به‌این ترتیب می‌توان «مجاهدین خلق»، «سلطنت‌طلبان»، برخی از «احزاب کرد» و دیگر سازمان‌های قومی را که در چند سال اخیر با برخورداری از امکانات ویژهایدر خارج از کشور به‌وجود آمده‌اند، نیروهائی دانست که می‌توانند در تحقق پروژه «جنگ داخلی» با هدف سرنگونی رژیم اسلامی به «غرب» یاری رسانند، آن‌هم به‌ شرطی که «غرب» حاضر باشد پس از دگرگونی نظام سیاسی ایران بخشی و یا تمامی خواست‌های آن‌ها را برآورده سازد. اما از آن‌جا که خواست‌های این نیروها بسیار متفاوتند، بنابراین نیاز به جبهه‌ای است که بتواند با تصویب برنامه مشترکی زمینه را برای هم‌کاری آن‌ها هموار سازد.
اما «مجاهدین خلق» نیروئی تمامیت‌خواه‌ است و حاضر به‌تقسیم قدرت با دیگر نیروهای سیاسی نیست. هم‌چنین سلطنت‌طلبان چون می‌پندارند مردم ایران گویا حسرت دوران «سلطنت پهلوی» را می‌خورند و آن گذشته را بر وضعیت کنونی ترجیح می‌دهند، حاضر به هم‌کاری با «مجاهدین» نیستند. فراتر از آن، اسرائیل و آمریکا می‌دانند که این هر دو گروه در میان مردم ایران و به‌ویژه جوانان پائین‌تر از 30 سال که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، بدنامند. پس برای آن که بتوان جبهه‌ای را به‌وجود آورد که نیروهای بدنام بتوانند ستون فقرات ائتلاف سیاسی دلخواه امپریالیسم را تشکیل دهند و در زیر یک چتر و ستاد فرماندهی مشترک «جنگ داخلی» علیه رژیم ایران را آغاز کنند، به نیروهائی نیاز است که «خوشنامند» و باید نقش «محلل» یا «واسطه» را بازی کنند. بخشی از «دمکرات»‌های ایران با شرکت در کنفرانس‌های لندن، پاریس، کلن، استکهلم و واشنگتن می‌پندارد با برخورداری از پشتیبانی غرب می‌تواند موجب تحول دمکراتیک در ایران گردد، اما نقش واقعی آنان ایجاد فضای مناسب برای آغاز هم‌کاری «مجاهدین خلق»، «سلطنت‌طلبان» و گروه‌های قومی است. به‌عبارت دیگر، با پادرمیانی این واسطه‌های به‌ظاهر خوشنام «ازدواج سیاسی» شاهزاده رضا پهلوی با خانم مریم عضدانلو می‌تواند تحقق یابد.
در کنار این تلاش‌ها، برنامه‌ریزان «غرب» کوشیدند در حوزه سیاسی نیز نیروهای مخالف رژیم اسلامی را با خود هم‌راه سازند. در حال حاضر تقریبأ تمامی سازمان‌های سیاسی ایران که دارای سرشتی ضددمکراتیک‌اند، کم و بیش با «غرب»همکاری میکنند و بخشی از آنان در رابطه با منافع این کشورها در ایران به خرابکاری و ترور مشغولند. در کنار آن دولت‌های «غرب» با ایجاد پروژه‌های دانشگاهی مختلف هم‌چون پروژه‌های «دمکراسی برای ایران» می‌کوشند بخش دیگری از نیروهای آکادمیک ایران را که خواهان تحقق ایرانی دمکرات و سکولارند، با سیاست ضدایرانی خود هم‌راه سازند. برگزاری کنفرانس‌های مختلف در لندن، پاریس، کلن، استکهلم و اینک در واشنگتن نشان می‌دهد که در این حوزه نیز به‌موفقیت‌های کوچکی دست یافته‌اند.
با این حال برگزاری کنفرانس واشنگتن در روزهای 7 و 8 آوریل آشکار ساخت برنامه‌ای که توسط برخی برای بخشی از اپوزیسیون انیران‌نشین تدارک دیده شده بود، با شکستی سخت روبه‌رو شد. در این نوشته دلائل این شکست موشکافی شده است:
یکم آن که یک تیم هفت نفره گویا از 70 تن برای شرکت در این کنفرانس دعوت کرده بود، اما به روایتی فقط 20 تن از دعوت شدگان در این کنفرانس شرکت کردند. عکس‌ها و فیلم‌هائی که از این کنفرانس پخش شده‌اند، نشان می‌دهند که بیش‌تر صندلی‌های سالن کنفرانس خالی بودند. با این حال خبرنگار «صدای آمریکا» در 5 گزارش‌ خود مدعی شد که در آن کنفرانس 70 تن حضور داشته‌اند. به‌عبارت دیگر، خبرنگار این برنامه درباره تعداد شرکت‌کنندگان این کنفرانس به مردم دروغ گفت.
دو دیگر آن که برخی از اعضاء سازمان‌های «چریک‌های فدائیان خلق- اکثریت»، «اتحاد فدائیان خلق»، و «جمهوری‌خواهان دمکرات و لائیک» که در گذشته به‌صورت فردی در کنفرانس‌های مشابه‌ای شرکت کرده و این بار نیز به این کنفرانس دعوت شده بودند، گویا بنا بر تصمیم‌های تشکیلاتی از شرکت در کنفرانس واشنگتن خودداری کردند، زیرا در نقدهائی که در رابطه با شرکت اعضاء این سازمان‌ها در کنفرانس‌های پیشین نوشته شدند، نشان داده شد افرادی که عضو یک سازمان سیاسی هستند و در یک‌چنین نشست‌هائی به صورت فردی شرکت می‌کنند، نمی‌توانند هویت سازمانی خود را انکار کنند، زیرا وابستگی به یک سازمان سیاسی پیراهن نیست که بتوان آن را از تن درآورد و در هر محفلی و کنفرانسی پیراهن مناسب دیگری را به تن کرد. «دلالان سیاسی» نیز با تکیه به‌این واقعیت، شرکت اعضاء سازمان‌های «چپ» و «جمهوری‌خواه» را به‌حساب همکاری آن سازمان‌ها با سلطنت‌طلبان و کسانی نهادند که سیاست را به کالای سیاسی بدل ساخته‌اند و به‌سود اسرائیل و ایالات متحده آمریکا در میان اپوزیسیون انیران‌نشین لابی‌گری می‌کنند.
سه دیگر آن که هیئت برگزارکننده کنفرانس واشنگتن گفته بود هزینه این سمینار توسط ایرانیان «دموکراسی خواه» و کسانی که به کنفرانس دعوت شده‌اند، تأمین خواهد شد. اما سخنگوی هیئت برگزارکننده در مصاحبه با برنامه افق «صدای آمریکا» گفت با بودجه‌ای که در اختیار داشتند، نمی‌توانستند با بیش از 60 تن کنفرانس را تشکیل دهند. «ایرانیان دمکراسی خواه» نیز پدیده‌ای مه‌آلود و ناشناخته است. از سوی دیگر، هر چند آقای شهریار آهی عضو کمیته برگذار کننده این کنفرانس نبوده است، اما او در این گونه نشستها رضا پهلوی نمایندگی می کند، شاهزاده‌ای که در تازه‌ترین موضع‌گیری‌هایش «از اسرائیل خواست تا "منابع مالی، تکنولوژیکی و منابع دیگری" را در اختیار مخالفان رژیم ایران قرار دهند!!»
چهار دیگر آن که چون برخی از شرکت‌کنندگان در کنفرانس واشنگتن به نارسیسم، یعنی خودشیفتگی بیمارگونه و آلوده به نخوتی فزاینده دچارند، پس می‌پندارند هر کاری که می‌کنند، باید کاری باشد کارستان. به همین دلیل برخی از این خانم‌ها و آقایان خود را «استراتژیست‌های» اپوزیسیون برون‌مرزی رژیم جمهوری اسلامی نامیدند که پس از 30 سال به این در و آن در زدن و از این ریسمان به آن ریسمان آویزان شدن، با آن که نتوانسته‌اند یک کنفرانس 70 نفره را سازمان‌دهی کنند، اما مدعی‌اند که گویا در کنفرانس واشنگتن توانسته‌اند اسم رمزی را بیابند که می‌تواند موجب شکستن «طلسم» جمهوری اسلامی و فروپاشی آن رژیم ضد مردمی و واپس‌گرا در ایران گردد. به‌عبارت دیگر، این خانم‌ها و آقایان می‌کوشند به ما بباورانند که هرگاه از سیاست و کارکردهای آن‌ها پیروی کنیم، از «در باغ سبز» فاصله چندانی نخواهیم داشت.
پنج دیگر آن که در این کنفرانس چند پروژه مورد بررسی قرار گرفتند که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از برگزاری «انتخابات دیجیتالی» برای ایرانیان برون‌مرز با هدف تعیین نمایندگان سیاسی خود که گویا باید ««کنگره ملی در تبعید» را تشکیل دهند. در گام بعدی این «کنگره» باید «دولت موقت در تبعید» را برگزیند تا چنین «دولتی» بتواند با برخورداری از «مشروعیت دیجیتالی» خود را نماینده واقعی مردم ایران بنامد و در محافل بین‌المللی موی دماغ رژیم ولایت فقیه گردد. به‌عبارت دیگر، برخی از همین نارسیست‌ها خود را از هم اکنون آماده اشغال کرسی‌های «کنگره ملی در تبعید» و وزارت‌خانه‌های «دولت موقت در تبعید» کرده‌اند. گویا در کنفرانس اولاف پالمه در استکهلم یکی از همین نارسیست‌ها از زبان چند تن دیگر نامزدی خود را برای اشغال مقام «ریاست‌ جمهوری دولت موقت در تبعید» اعلان کرد!
شش دیگر آن که در این کنفرانس در مورد تحقق «انتخابات آزاد»، «اتحاد نیروهای جمهوری‌خواه» و پیش‌برد «پروژه اصلاحات» در ایران نیز طرح‌هائی ارائه شدند، اما از آن‌جا که تعداد «استراتژیست‌های!!» شرکت‌کننده در این سمینار اندک بود، گویا قرار شد در آینده با برگزاری کنفرانس‌های دیگری و بسیج «نخبگان!!» بیش‌تری این پروژه‌ها پی‌گیری شوند.
در هر حال، ادامه و یا تعطیل این گونه کنفرانس‌ها منوط به دستاورد مذاکراتی است که اینک در شهر استانبول میان نمایندگان ایران و کشورهای 1+5 آغاز شده است، زیرا برخلاف دولت اسرائیل که خواهان تعطیلی کامل نهادهای علمی و صنعتی هسته‌ای در ایران است، هدف غرب در کوتاه‌زمان مهار صنایع هسته‌ای و جلوگیری از تولید بمب اتمی توسط حکومت ایران است تا توازن قوای نظامی در خاورمیانه به زیان اسرائیل دگرگون نشود. از سوی دیگر «غرب» می‌داند که ایران به‌خاطر داشتن منابع غنی نفت و گاز و موقعیت ژئوپلتیک ویژه خود یکی از بازی‌گران مهم در سیاست خاورمیانه است و چنین دولتی را نمی‌توان در درازمدت با تحریم و تهدید به‌جنگ در منطقه منزوی کرد. حتی میلیتاریزه کردن خاورمیانه که از سوی آمریکا دنبال می‌شود نیز گره‌ای از این مشکل باز نخواهد کرد.
سخنان خامنه‌ای در دیدار با اعضاء جدید «شورای مصلحت نظام» مبنی بر این که آن شورا «خرد جمعی» نظام را برمی‌تاباند و یگانه نهادی است که می‌تواند «بن بست»‌های نظام را از میان بردارد، آشکار می‌سازد که رژیم اسلامی در پی یافتن راه حلی برای بیرون آمدن از بن‌بست پروژه اتمی خویش است. هم‌چنین بنا بر نوشته‌های رسانه‌های غرب گویا کشورهای 1+5 نیز در پی یافتن راه حلی هستند و با غنی‌سازی اورانیوم به غلظت 5 درصد مخالفت نخواهند کرد، به شرط آن که ایران تولید اورانیوم 20 درصد خود را متوقف سازد و 100 کیلو اورانیویوم غنی شده موجود با این غلظت را از ایران به کشور دیگری انتقال دهد. یافتن یک راه‌حل به سود هر دو طرف است، زیرا بنا بر بررسی کارشناسان غرب، حتی اگر عربستان و دیگر کشورهای نفت‌خیز بتوانند با بالا بردن تولید نفت خود تحریم نفت ایران را جبران کنند، باز این تحریم سبب بالارفتن قیمت نفت در جهان خواهد شد و هزینه‌ای بین 600 تا 1000 میلیارد دلار را به اقتصاد جهان تحمیل خواهد کرد. چنین تحولی موجب رکود اقتصاد جهان و بالا رفتن درصد بیکاری در سراسر جهان خواهد شد. هم‌چنین تحقق تحریم‌ها، موجب بحران اقتصادی و فقر شدید در ایران خواهد گشت. بنابراین، با توجه به انتخابات در ماه مه در فرانسه و در ماه نوامبر در آمریکا، بمباران ایران فقط از سوی حکومت دست راستی اسرائیل محتمل است.
به‌این ترتیب اپوزیسیون میهن‌پرست ایران، یعنی نیروهائی که منافع مردم را بر منافع زودگذر گروهی و فردی خود ترجیح می‌دهند و خواهان بهروزی مردم بلازده ایرانند، باید در چند جبهه بجنگند. ما از یک‌سو باید از چهره ریاکار و استبدادی رژیم کنونی پرده برداریم که به‌نام دین فقر و تن‌فروشی زنان و دختران را در سراسر کشور گسترش داده و با تصویب قانون صیغه در پی سرپوش نهادن شرعی بر فحشائی همه‌جا گیراست. رژیمی که با سپردن مهم‌ترین نهادهای اقتصاد ملی به سپاه پاسداران تولید و مصرف ملی را وابسته به نیازهای جنگی سپاه نموده است. رژیمی که برای پیش‌برد پروژه هسته‌ای خود هزینه سرسام‌آوری را بر دوش مردم بلازده ایران نهاده است، هزینه‌ای که هرگاه در بخش آموزش و پرورش و تولید سرمایه‌گذاری می‌شد، می‌توانست موجب رشد اقتصادی و بهبودی زندگی مردم گردد. از سوی دیگر اپوزیسیون واقعی ایران که کلید زندگی‌ا‌ش در دست لابی‌های «غرب» و اسرائیل نیست و بلکه بر سر پای خود ایستاده‌ و به امکانات مالی، نظامی و رسانه‌ای «غرب» چشم ندوخته‌ است و به‌خاطر اختناق حاکم در ایران در وضعیت کنونی نمی‌تواند به‌فعالیت‌های چشم‌گیر و جنجال‌آفرین دست زند، باید با جنجال‌آفرینی اپوزیسیون خودفروش و وابسته مبارزه و سیاست‌های ایران بر باد ده این افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها را افشاء کند که برای دستیابی به قدرت سیاسی حتی در پی راه انداختن جنگ داخلی در ایرانند.
اپوزیسیون میهن‌پرست ایران از آن‌جا که در ارتباط با اقشار و طبقات اجتماعی قرار دارد و خواست‌ها و منافع آن‌ها را بازتاب می‌دهد، از آینده بیمی ندارد، زیرا می‌داند کم‌ترین دگرگونی در توازن طبقاتی کنونی به‌زیان هیئت حاکمه متکی بر ولایت فقیه تمام خواهد شد و مبارزه واقعی طبقاتی که اینک هم‌چون آتشی در زیر خاکستر اختناق حکومت جبار کنونی پنهان است، شعله‌ور خواهد شد و این رژیم را خواهد سوزاند. سازمان‌ها و سیاستمدارانی که منافع ملی ایران را قربانی منافع تنگ‌نظرانه گروهی و فردی خود نموده‌اند و از این زاویه با رژیم کنونی مبارزه می‌کنند، نقشی در آینده ایران نخواهند داشت.
آخرین ویراستاری 15 آوریل 2011

msalehi@t-online.de

http://www.manouchehr-salehi.de/


پانوشت‌ها:

[1] هنری گیسنجر در نشریه «تایمز» (1 دسامبر 1987) در رابطه با جنگ ایران و عراق گفت «حیف که هر دو کشور نمی‌توانند بازنده شوند.»



[2] http://de.wikipedia.org/wiki/Liste_der_Milit%C3%A4rbasen_der_Vereinigten_Staaten_im_Ausland#Afghanistan

[3] بنگرید به مصاحبه با سیمور هرش در تارنمای «Democracy now»
http://www.democracynow.org/2012/4/10/training_terrorists_in_nevada_seymour_hersh

و هم‌چنین مقاله او را در تارنمای «The New Yorker» بخوانید
http://www.newyorker.com/online/blogs/newsdesk/2012/04/mek.html

و ترجمه همان مقاله سیمور هرش با عنوان «مردان ما در ایران؟» که در تارنمای «راه کارگر» انتشار یافته است.
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1069&Id=92&pgn =

[4] http://www.atimes.com/atimes/Middle_East/ND11Ak02.html

[5] در این رابطه بنگرید به نوشته آقای مهدی داریوش ناظم‌رویا در تارنمای زیر. در آن‌ نوشته نقشه تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک‌تر چاپ شده است:
http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=3882

[6] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012
http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html

[7] اصطلاح «عروسی سیاسی» میان «سلطنت‌طلبان» و «مجاهدین خلق» را برای نخستین بار از مهدی خانبابا تهرانی شنیدم

[8] بنگرید به نوشته آقای بهروز سورن با عنوان «صندلی‌های خالی کنفرانس واشنگتن» در تارنمای«گزارشگران»:
http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=17035&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=a59ba00e713127c37bb194c0a3bf030c

[9] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012
http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html

[10] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012
http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html

[11] در حال حاضر دو کشور عربستان سعودی و اسرائیل تقریبأ 10 در صد بودجه خود را به ارتش اختصاص داده‌اند، در حالی که این رقم در ایالات متحده 3/4 درصد است. بودجه دفاعی عربستان در سال گذشته 38 میلیارد دلار و اسرائیل 10 میلیارد دلار بوده است. هم‌چنین اسرائیل سالانه تقریبأ 2 میلیارد دلار کمک نظامی بلاعوض از ایالات متحده آمریکا دریافت می‌کند و در رابطه با خرید 6 زیردریائی از سری دولفین Dolphin از آلمان که قادر به حمل کلاهک‌های اتمی‌اند، دولت آلمان نزدیک به 1 میلیارد یورو به اسرائیل کمک نظامی بلاعوض پرداخت کرده است. در این رابطه بنگرید به
http://de.wikipedia.org/wiki/Israelische_Streitkräfte

[12] بنگرید به تارنمای شخصی آیت‌الله خامنه‌ای:
http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=9325
ارسال شده توسط احترام آزادی

Israeli officer filmed beating pro-Palestinian activist.mov

فیلم / فیلمی از سفر احمدی نژاد به بندر عباس که در تلویزیون فاکس نیوز نیز پخش شد (با عنوان وضعیت اقتصادی ایران)  پیر مردی فریاد میزند: ” احمدی نژاد گشنمه”


مراسم اهدای جایزۀ بنیاد هارالد ادلستام به بهاره هدایت و پیام بهاره + عکس و فیلم

مراسم اهدای جایزۀ بنیاد هارالد ادلستام به بهاره هدایت و پیام بهاره + عکس و فیلم
مراسم اهدای اولین جایزۀ بنیاد هارالد ادلستام به بهاره هدایت به دلیل شجاعت فوق العاده و تعهد فعالانه به عدالت در برابر نقض حقوق بشر در ایران ظهر روز دوشنبه در شهر استکهلم سوئد برگزار شد، بهاره هدایت عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که به دلیل حضور در زندان نمی تواند در این مراسم حضور بیابد در پیامی از زندان خطاب به بنیاد هارالد ادلستم آورده است: «عنوان شجاعت فوق العاده و تعهد فعالانه برای عدالت برای این جایزه مرا بر آن می دارد که روزی نه چندان دور را آرزو نمایم که هیچکس برای تعهد فعالانه خود جهت دستیابی به عدالت و اعتراض به نقض حقوق بشر مستوجب پرداخت هزینه نباشد و انتخاب سبک زندگی، ابراز عقیده و انتقاد از حاکمان و مطالبۀ حقوق برابر نه از سر شجاعت فوق العاده بلکه آزادانه و جزء حقوق سلب ناشدنی مردم سرزمینم باشد.»

به گزارش «دانشجونیوز» مراسم اهدای این جایزه روز دوشنبه در شهر استکهلم برگزار خواهد شد و پروین اردلان به نمایندگی از بهاره هدایت این جایزه را دریافت خواهد کرد، در اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه بهاره هدایت را به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام، توهین به رهبری و توهین به رئیس جمهوری و تبلیغ علیه نظام به ۷ سال و نیم زندان محکوم کرد، همچنین حکم دو سال حبس تعلیقی بهاره هدایت به اتهام اقدام علیه امنیت از طریق برگزاری تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ نیز به اجرا درآمده و وی در مجموع به ٩ سال و نیم حبس محکوم شد، شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران در مرداد ۱۳۸۹ این حکم را عیناً تأیید کرد، علاوه بر این بهاره هدایت به همراه مهدیه گلرو و مجید توکلی در دادگاهی دیگر به دلیل انتشار مطالبی از داخل زندان به اتهام تبلیغ علیه نظام به شش ماه زندان دیگر محکوم شد و حکم وی به ده سال زندان افزایش یافت!
در بیانیۀ بنیاد ادلستام اعلام شده بود که بهاره هدایت با شجاعت فوق العاده و تعهد به عدالت به صورت فعالانه به مقابله با نقض حقوق بشر در ایران پرداخته است و علیرغم تهدیدات نیروهای امنیتی و اطلاعاتی حکومت بارها زندگی و آزادی خود را برای دفاع از حقوق بشر به خطر انداخته و از این رو شایستۀ دریافت جایزۀ ادلستام شناخته شده است، جایزۀ ادلستام یک جایزۀ معتبر بین المللی است که در سوئد و توسط بنیاد هرالد ادلستام برای فعالیت های برجسته و شجاعانه در دفاع از حقوق بشر اهدا می شود، این جایزه به نام و یاد دیپلمات و سفیر سوئدی هرالد ادلستام (٨٩-١٩١٣) نامگذاری شده است، شهرت هرالد ادلستام به دلیل فعالیت های شجاعانۀ مدنی و مبارزه برای حقوق بشر است، وی در زمان جنگ جهانی دوم به فرار اعضای گروه های مخالف در آلمان کمک کرده بود، همچنین بعدها در زمان تصدی سفارت سوئد در شیلی به هنگام کودتای آگوستو پینوشه در شیلی در فرار و نجات جان فعالان سیاسی شیلی و همچنین سیاستمداران کوبائی نقش بسیار مؤثری داشت.
متن پیام بهاره هدایت که در اختیار «دانشجونیوز» قرار گرفته به شرح زیر است:
بسیار مفتخرم که مراتب تشکر و قدردانی خود را از اعطای این جایزه از سوی بنیاد هارالد ادلستام اعلام دارم اما بگذارید کمی از احساس خود پس از دریافت خبر این جایزه از سوی خانواده ام در یکی از ملاقات های هفتگی برایتان بگویم، در ابتدا هر چند نمی توانستم شادی خود را از دریافت این جایزه پنهان نمایم، شادی ئی توأمان با امید، امیدواری از این که پس از نزدیک به سه سال حضور در پشت میله های زندان همواره هستند کسانی که برای پویندگان راه دشوار آزادی در اقصا نقاط جهان می کوشند و آنها را از دغدغۀ فراموش شدن می رهانند و شعله های امید به کامیابی نهائی را در آنها زنده نگاه می دارند اما در پس این شادی رنجی دو چندان فرصت شادی را از من دریغ می کند.
رنج یادآوری آنچه بر دانشجویان و همرزمانم در اتحادیۀ دانشجوئی دفتر تحکیم وحدت رفت، آنان که مشقت زندان و تبعید و محرومیت از تحصیل را در این راه به جان خریدند، رنج آنچه بر خیل عظیم وکلا و روزنامه نگاران شجاع سرزمینم که جز برای اعادۀ حقوق پایمال شدۀ مردمشان نمی کوشیدند رفت، زنان سرزمینم که فریاد برابری خواهیشان رنج زندان و تبعید را برایشان به همراه داشت، از یاد نمی برم عزیزانی چون هدی صابر را که در این راه حتی از جان خویش دست شستند و مهمتر از همه هموطنان عزیزم و همراهان بزرگوارشان که فریاد حق خواهی و مطالبۀ آزادیشان جز گلوله، تازیانه، شکنجه، حصر و زندان پاسخی نیافت و همچنان با قامتی سرافراز گر چه مجروح و حبس کشیده ایستاده اند.
عنوان شجاعت فوق العاده و تعهد فعالانه برای عدالت برای این جایزه مرا بر آن می دارد که روزی نه چندان دور را آرزو نمایم که هیچکس برای تعهد فعالانۀ خود جهت دستیابی به عدالت و اعتراض به نقض حقوق بشر مستوجب پرداخت هزینه نباشد و انتخاب سبک زندگی، ابراز عقیده و انتقاد از حاکمان و مطالبۀ حقوق برابر نه از سر شجاعت فوق العاده بلکه آزادانه و جزء حقوق سلب ناشدنی مردم سرزمینم باشد و آخرین فردی از کشورم باشم که سزاوار دریافت این جایزه است.
با تشکر – بهاره هدایت – زندان اوین – بهار ١٣٩١
منبع

**************************************************
گزارش تصویری اهدای اولین جایزۀ بنیاد هارالد ادلستام به بهاره هدایت
مراسم اهدای اولین جایزۀ بنیاد هارالد ادلستام به بهاره هدایت به دلیل شجاعت فوق العاده و تعهد فعالانه به عدالت در برابر نقض حقوق بشر در ایران روز دوشنبه در شهر استکهلم سوئد برگزار شد:منبع







to me