۱۳۸۶ بهمن ۱۹, جمعه

عراق:معنای موفقيت اينجا هرروز 20 کودک می ميرند، 7 کودک در هر اتاق


عراق:معنای موفقيت
زندانی ها مرا به یاد عکس های مردانی انداختند که در جنگ جهانی اول بینایی خود را در اثر گاز از دست داده بودند ,اينجا هرروز 20 کودک می ميرند، 7 کودک در هر اتاق, http://www.roshangari.net/ روشنگری: ,بخش اول, مقاله پاتريک کابرن تحت عنوان ,عراق: معنای موفقيت. بازگشت به فلوجه, درج شد. سرهنگ فيصل، مردی که بنا بر بخش اول گزارش، افتخارش خدمت در گارد ويژه صدام تا آخرين لحظه است، 11 بار در جبهه جنگ با ايران شرکت داشته، بعد با شورشيان صدامی در فلوجه عليه آمريکايی ها جنگيده، و حالا با برادرش، ابو معروف، در جبهه آمريکاقرار گرفته، نويسنده را به گردش در شهرجنگ زده می برد، جايی که نظريه های نئوليبرالی بدون هر مانعی به آزمايش گذاشته ميشوند: به قميت جان کودکان جنگ زده. گزارش را که آزاد ترجمه شده ميخوانيم. بازگشت به فلوجه پاتريک کابرن اينديپندنت. دوشنبه 28 ژانويه 2008 ورود به فلوجه از هرشهر ديگری در جهان دشوارتر است. من در جاده ی بغداد - فلوجه 27 ايستگاه بازرسی را شمردم که سربازان و پليس کاملا مسلح در آن مستقر بودند. دکتر کمال در بيمارستان فلوجه به من می گويد: محاصره ی فلوجه،کامل است. او داشت با سيمای درهم رفته ليست کمبودهايش را تنظيم ميکرد که شامل همه چيز بود: از دارو و اکسيژن گرفته تا برق و آب سالم. شهر بعد از حمله نيروهايی آمريکايی در نوامبر 2004 که بخش اعظم آن را به ويرانه ای تبديل کرد، از جهان خارج جدا شده است. ديوارهای سوراخ سوراخ شده از گلوله و ساختمان هايی که به تلی از قطعات سيمانی تبديل شده اند، به خيابان ها حالتی داده اند که گويا جنگ تنها چند هفته قبل تمام شده است. من به تماشای پل کهنه ی روی رود فرات رفتم که اجساد سوخته دو مامور امنيتی آمريکايی وابسته به بخش خصوصی رااز نرده های آهنی آن آويزان کرده بودند - واقعه ای که به جنگ اول فلوجه منجر شد. پل يک طرفه هنوز آنجاست و مشرف به آن بقايای ساختمان های بمباران شده يا به توپ بسته ای شده ای قرار دارد که سقف های ويران آن ها روی خيابان ها سايه انداخته و شبکه های آهنی زنگ زده قطعات سيمانی آنها را بر جای نگه داشته اند. رئيس پليس فلوجه سرهنگ فيصل اسماعيل حسن الزبيعی تلاش ميکرد به من نشان دهد شهرش در حال بازسازی است. وقتی مشغول تماشای پل بوديم، جمعيت کوچکی گرد ما جمع شدند و پيرمردی که کت قهوه ای پوشيده بود فرياد زد: , ما برق نداريم. ما آب نداريم., بقيه حرف او را تاييد کرده و گفتند شهر روزی يک ساعت برق دارد. سرهنگ فيصل گفت او در مورد برق و آب کاری نميتواند بکند، اما به مردی قول داد که سيم های خاردار بيرون رستوران او را بردارد. فلوجه ممکن است اندکی از گذشته بهتر شده باشد، اما راه درازی در پيش دارد. پزشکان بيمارستان تاييد کردند در 6 ماه گذشته، از زمانی که شوراهای بيداری نيروهای القاعده را از شهر رانده اند، تعداد کمتری تير خورده و قربانی انفجار بمب به بيمارستان آورده ميشود، ولی مردم هنوز با وحشت به خيابان می آيند گويی ميترسند هرلحظه تيراندازی آغاز شود. سرهنگ فيصل افسر سابق نيروهای ويژه صدام، با مسرت تاييد ميکند قبل از اينکه رئيس پليس شود:, مشغول جنگ با آمريکايی ها بودم,. برادر او ابومعروف يکی از فرماندهان سابق چريک ها، کنترل 13000 جنگجوی ضد القاعده , شوراهای بيداری, فلوجه و اطراف آن را برعهده دارد. سرهنگ تاکيد ميکند خيابانهای فلوجه حالا کاملا امن هستند، اما ماشين او با سرعت حرکت ميکند و يک پليس آن را می راند که سرو صورتش را با نقاب سفيد پوشانده است. بالای خودرو يک مسلسل قرار دارد که ماشين هايی را که از روبرو می آيند رمانده و به کنار ميراند. ايستگاه پليس بزرگ است و با دست اندازهای روی زمين و بسته های سيمانی محافظت می شود. همينکه به داخل حياط وارد شديم، متوجه شدم جنگ عليه القاعده ممکن است تمام شده باشد، ولی دستگيری ها ادامه دارد. در گوشه ای از ايستگاه پليس يک صف 20 نفری از زندانيان نمايان شدند که چشمان شان را با چشم بند سفيد پوشانده بودند و هرکدام لباس زندانی جلوی خود را گرفته بود. زندانی ها مرا به ياد عکس های مردانی انداختند که در جنگ جهانی اول بينايی خود را در اثر گاز از دست داده بودند و کورمال کورکان پشت تنها کسی که ميتوانست ببيند راه می رفتند. اينجا کسی که می توانست ببيند، نگهبان زندان بود. در خيابان اصلی ساختمان های جديدی هست. من قبلا عادت داشتم در يک رستوران کبابی که حاجی حسين خوانده می شد و يکی از بهترين ها در عراق بود غذا بخورم. بعد در جريان اشغال متوجه شدم نگاه های خصومت آميز را به خود جلب ميکنم. مدير رستوران توصيه کرد شايد امن تر باشد در طبقه بالا در يک اتاق خالی غذا بخورم. اندکی بعد از آن رستوران زير بمباران های آمريکايی ها ويران شد. حالا دوباره آن را با زرق و برق ساخته اند و به نظر می رسد کارو بارش گرفته است. زمانی جمعيت فلوجه 600000 نفر بودند ولی هيچيک از مقامات شهر نمی داند حالا چقدر باقی مانده اند. سرهنگ فيصل به سرمايه گذاری اميدوار است و ما را به يک ساختمان جديد سفيد می برد که ,مرکز توسعه بازرگانی فلوجه Fallujah Business Development Centre, خوانده می شود و حوزه ای در وزارت امورخارجه آمريکا منابع مالی آنرا بخشا تامين ميکند. سربازان بلند قد آمريکايی برای کنفرانس در رابطه با توسعه تجاری نگهبانی ميدادند. يکی از مشاوران يونيفرم پوش آمريکايی با حالتی نويددهنده گفت: ,[اين مرکز] تاکنون يک سرمايه دار آمريکايی را جلب کرده است., يک افسر ديگر آمريکايی گفت: ,اسم من سارا ست و در حوزه عمليات روانشناسی فعاليت ميکنم., او با غرور راديوی جديدا تاسيس شده فلوجه را به ما نشان داد. در انتهای ديگر شهر ما از يک پل آهنی گذشتيم که حدود 1930 ساخته شد و حالا تنها راه پيوند با ساحل دوردست فرات است. نيم مايل پائين تر، يک پل مدرن هست ولی نظاميان آمريکايی آن را گرفته و محلی ها می گويند از آن برای پارک ماشين استفاده ميکنند. در بخش دور دست پل، بعد از نيزارهايی که مردم در جريان حمله سال 2004 تلاش ميکردند در آن پنهان شوند، در يکطرف جاده ساختمانی است که با بمب ويران شده است. در طرف ديگر بيمارستانی است که فرماندهان آمريکايي، کارکنان آن را متهم ميکردند بطور سيستماتيک در مورد تعداد قربانيان بمبارانهای آمريکا بزرگنمايی ميکنند. وقتی پرسيدم بيمارستان چه کم دارد، دکتر کمال با حالت فرسوده گفت: , دارو، سوخت، برق، ژنراتور، سيستم تصفيه آب، اکسيژن و وسايل پزشکی,. آدم نمی توانست از اين فکر احتراز کند که شايد بهتر بود مباشران آمريکايی به جای مرکز توسعه بازرگاني، به بيمارستان ارسال می شدند. سرهنگ فيصل گفت اوضاع دارد بهتر ميشود ولی فرياد يک زن سياه پوش برخاست که ميگفت بچه های آنها دارو و درمان ندارند. يک نفر گفت: ,اينجا هرروز 20 کودک می ميرند، 7 کودک در هر اتاق, پزشکان گفتند آنها هرچه در توان دارند ميکنند تا به بيماران شان کمک کنند. مادری که بچه اش را قنداق ميکرد گفت: , آمريکايی ها به ما هيچ چيز ندادند، آنها برای ما فقط ويرانی به بار آوردند.,
*توضيح تصوير اشاره نويسنده به تصاوير مشهوری است از سربازان مجروح شده بوسيله گازهای سمی در جنگ جهانی اول که در اين صفحه نمونه ای از آن مربوط به سربازان انگليسی در سال 1918 ديده ميشود. در فلوجه از فسفر سفيد به عنوان سلاح جنگی استفاده شد. بعد از انتشار فيلم مستند معروف تلويزيون ايتاليا در مورد استفاده ازاين سلاح در هردو حمله به فلوجه، ارتش آمريکا نخست استفاده از آن را انکار، و بعد از شهادت سربازان آمريکايی تاييد کرد، ولی آنرا يک ,وسيله مشروع, برای روشنی انداختن بر موضع دشمن خواندکه در تناقض با گزارش سربازان آمريکايی بود. استفاده از گاز به عنوان سلاح در جنگ اول از همان سال اول نخست توسط فرانسوی ها، سپس آلمانی ها و بعد انگليسی ها صورت گرفت و در سالهای بعد جنگ به يک سلاح عادی تبديل شد. با وجود اين عليرغم مرگبار بودن اين سلاح و وحشتی که بوجود آورد، و عليرغم اينکه طرف های جنگ رسما مقيد به هيچ اصلی نبودند، مجموعه قربانيان اين سلاح همه جبهه ها حدود80000 نفر تخمين زده شده است. در حاليکه دولت ويتنام در سال 2006 تعداد قربانيان گاز ديوکسين مورد استفاده در اين جنگ را 4000000 نفر اعلام کردو غلظت گاز ديوکسيد در نواحی مورد استفاده شده در ويتنام هنوز 100 برابر سطح استاندارد است، اين در حالی است که کنوانسيون ژنو، که بعد از جنگ اول در سال 1925 امضا شد، استفاده از گازهای سمی در جنگ را ممنوع کرده بود. تنها در در فاصله سال های 67- 1961 بعد از تصويب اين کار توسط جان اف کند، 7.750.000 ليتر گازهای هيبريسيد روی ويتنام ريخته شد.[ويکی پديا] اساسا جنگ ويتنام در صنعت توليد سلاح های شيمايی کشتار جنگی انقلاب ايجاد کرد و بسياری از نوآوری ها و انواع جديد سلاح های شيميايی طی اين جنگ و برای استفاده در ويتنام ساخته شد و شرکت مونسانتو، همان شرکتی که در راس توليد دانه های ژنتيکی قراردارد، از توليد کنندگان مهم آن بود. ويکی پديا تعداد قربانيان حمله شيميايی صدام به حلبچه را 5000 نفر و شمار ايرانيانی را که در معرض حملات شيمايی صدام قرار گرفتند 100 هزار نفر ذکر کرده است. طنز تلخ اينکه صدام در حلبچه از همان فسفر سفيد استفاده کرد که در فلوجه مورد استفاده قرار گرفته است. هنگام حمله به فلوجه، برخی مدافعان جنگ عراق در مقابل اعتراضات گسترده مدافعان صلح، کشتار تکان دهنده اين شهر را چنين توجيه ميکردند که اين حمله عليه همان نيروهای ,سنی, صورت ميگرد که به صدام وفادارند و کشتارهای شيعه و کرد را به راه انداختند. يعنی همان شورشيانی که سرهنگ فيصل و برادر او ابومعروف آن ها را نمايندگی ميکنند.
*منبع
http://www.independent.co.uk/news/world/middle-east/return-to-fallujah-774846.html *بخش اول http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20080131004034.html 03:41
نظر شما
نام (اختیاری)ای-میل (اختیاری)متن
بازگشت
آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى: عراق:معنای موفقيت 2008‑02‑06 13بهمن :افزايش تلفات دو حمله ديروز به بازارهاى بغداد به 98 کشته و 208 زخمى 2008‑02‑02 12بهمن :شمار نظاميان امريکايى کشته شده در عراق به سه هزار و نهصد و چهل و سه نفر رسيد. 2008‑02‑01 11بهمن :5 ميليون کودک يتيم در عراق 2008‑01‑31 11بهمن :موسسه نظرسنجى (ORB)در لندن :در جنگ عراق از مارس 2003 تا اوت 2007يک ميليون و سى و سه هزار نفر کشته شده اند 2008‑01‑31

زنده وجاويد باد شهداي 19 بهمن 1349

گرامي باد خاطره جانباختگان سياهكل براي آزادي استقلال و سوسياليسم


































اردوگاه هفت، سری ترین بازداشتگاه آمریکا در زندان گوانتانامو،کشف شد


آفتاب: ارتش امریکا به داشتن بازداشتگاهی سری در زندان گوانتانامو اعتراف کرد که حتی برخی از افسران ارشد مسئول این زندان نیز از وجود آن بی اطلاعند. شبکه تلویزیونی فاکس نیوز مدعی شد، طبق اظهارات فرمانده ارشد عملیات بازداشتی گوانتانامو، این بازداشتگاه که به اردوگاه هفت مشهور است، برای نگهداری از پانزده زندانی بسیار خطرناک ساخته شده است. مقامات ارتش امریکا دلیل جدا کردن این پانزده نفر از سایر زندانیان را حفاظت از جان سایر زندانیان و جلوگیری از حملات تروریستی به ساختمان اصلی زندان توصیف کرده اند!