۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

نفجار درونی در نظام جهانی و مسئوليت چپ های ضد نظام

انفجار درونی در نظام جهانی و مسئوليت چپ های ضد نظام
يونس پارسابناب


Younes Parsa Benab


درآمد

- اوضاع متلاطم جهان – بحران ساختاری و انفجاری نظام حاکم سرمايه ، فراز امواج بيداری و رهائی در کشورهای پيرامونی جنوب که آنها را بيش از پيش به " مناطق طوفانی " تبديل کرده است و... – نشان می دهد که جهانيان وارد يک " دوره گذار " تاريخسازی از سرنوشت خود گشته اند . در اين گذار نه تنها شرايط عينی مناسب برای آلترناتيو سازی روزانه افزايش و رشد می يابد بلکه امکانات و فرصت ها برای چالشگران ضد نظام ، که با استفاده از آن شرايط به بلند پروازی های " سرخ دليری " خود در مبارزه عليه نظام حاکم دامن بزنند ، نيز به حد فراوانی بوجود آمده اند .
- برای ارائه يک تحليل جامع از علل بروز اوضاع متلاطم بويژه در کشورهای طوفانی جنوب ، بگذاريد در اين نوشتاربه بررسی سه مقوله اصلی و مرتبط به هم که در شکلگيری و رشد اين اوضاع نقش اساسی ايفاء کرده و می کنند ، بپردازيم : مقوله اول = ويژگی های سرمايه داری معاصر ، مقوله دوم = چرائی بحران کنونی سرمايه داری و مقوله سوم = تقابل نظام جهانی با بحران برای برون رفت از آن . در خاتمه در بخش جمعبندی ها و نتيجه گيری به چند و چون وظيفه اصلی چپ های جهان ويژگی های سرمايه داری معاصر
1 – در توضيح اين مقوله بايد تاکيد کرد سرمايه داری معاصر که متجاوز از صد سال است که انحصاری گشته در عرض نزديک به چهل سال گذشته ( از اوايل دهه 1970 به اين سو ) به تدريج وارد فاز جديدی از عمر خود گشته که شکل و شمايل آن را در مقام مقايسه با فازهای پيشين ماهيتاَ بی سابقه و متفاوت ساخته است . توضيح اينکه در اين فاز درجه تمرکز سرمايه به قدری از طريق ادغام و درهم تنيدگی افزايش يافته که نظام جهانی حاکم از طريق نهادهايش ( اوليگوپولی ها ) تقريبا بر کليه شئون زندگی انسان در کره خاکی کنترل بلامنازع کسب کرده است . با عطف به گذشته های تاريخی سرمايه داری در دوران مرکانتاليستی ، رقابتی و انحصاری می توان اذعان کرد که فاز فعلی ( بازار آزاد نئوليبراليسم ) بطور جدی فازی بی نظير در تاريخ پانصد ساله سرمايه داری است .
2 – البته انگاشت و عملکرد خود " سرمايه انحصاری " يک پديده جديدی در تاريخ معاصر نيست . اين دوره از سرمايه داری در ربع آخر قرن نوزدهم آغاز گشته و بعد از عبور از فازهای سلسله وار مشخص در طول قرن بيستم به رشد و تحول خود ادامه داد . ولی بعد از دهه های 70 و 80 قرن بيستم اين پديده وارد فاز جديد کنونی خود گشت . بيش از آن دهه ها ، سرمايه داری انحصاری حضور فعال در جهان سرمايه داری داشت ولی بر تمام شئون مردم حاکميت غالب را نداشت . در واقع در حال حاضر هيچ فعاليت اقتصادی سرمايه داری وجود ندارد که مستقل و يا حتی خودمختار و خود گردان از سرمايه داری انحصاری جهانی عمل کند . سرمايه داری انحصاری کنونی هر نوع فعاليت اقتصادی سرمايه را تحت کنترل کامل خود قرار داده است . بطور مثال ، فعاليت های کشاورزی در کشورهای سرمايه داری توسعه يافته که تا اواخر دهه 60 قرن بيستم عمدتاَمستقل و يا حداقل خود مختار عمل می کردند ، امروز بطور مستقيم و غير مستقيم تحت کنترل انحصارات قرار دارند . به عبارت ديگر برخلاف گذشته های نه چندان دور اين انحصارات و سايل توليدی از بذر و آب گرفته تا بازارهای زنجيره ای فروش مواد کشاورزی را تحت کنترل کامل خود قرار داده اند .
3 – اين فاز جدی و ماهوی را بعضی مارکسيست ها فاز " انحصار عمومی تر " نيز نام گذاری کرده اند . منظور انحصاری است که فقط و منحصراَ در درون يک حوزه مشخص اقتصادی صاحب کنترل نيست بلکه در حوزه های متعدد و گوناگونی از اقتصاد از موقعيت انحصاری ( که بُعد جهانی تر نيز کسب کرده است ) ، برخوردار است . اين ويژگی پی آمدهای مهم و اساسی را در جوامع هم توسعه يافته مرکز وهم در جوامع توسعه نيافته پيرامونی ببار آورده است که حائز اهميت هستند . يکی از اين پی آمدها در کشورهای مرکز اين است که که در آنجا هم انگاشت و هم عملکرد " دموکراسی بورژوائی " که قرار بود مکمل مقررات حاکم بر بازار سرمايه داری باشد به کلی " دژنره " گشته و عملا نابود شده اند . روزگاری در گذشته های نه چندان دور ( بعد از پايان جنگ جهانی دوم تا نيمه اول دهه 1970 ) دموکراسی بورژوائی در کشورهای اروپای غربی در چهارچوب " اپوزيسيون چپ – راست " عمل می کرد که فعاليت هايشان از طريق تعدادی از اتحاديه های اجتماعی و سياسی کم وبيش کارگری ( و يا کم و بيش بورژوائی ) در جامعه منعکس می يافت . البته اين اتحاديه ها و تشکل ها که بعضی مواقع در بين خود حتی به " مصالحه های تاريخی " نيز می رسيدند . به روشنی در ارتباط با تقاضاهای اقتصادی و معيشتی دارای تفاوت ها و اختلافات با همديگر بودند . ولی امروز جمهوريخواهان و دموکرات ها در آمريکا ، سوسياليست های اولاند و جريانات راست متعلق به سارکوزی در فرانسه و ...... در ديگر کشورهای مرکز ( شمال ) هم در سياست هايشان و هم در انظار و اذهان مردم به " سروته يک کرباس " ، " دو روی يک سکه " و " غلامان حلقه به گوش " انحصارات پنجگانه معروف شده اند . به کلامی ديگر همه اين جريانات و تشکل ها به " اجماعی " رسيده اند که توسط صاحبان سرمايه داری انحصاری عمومی تر گشته تنظيم و تعبيه گشته و توسط راس نظام تحت نام " اجماع واشنگتن " در سراسر جهان پياده ميگردد .
4 – اين پی آمد يعنی نابودی دموکراسی تغييری در زندگی سياسی مردم بوجود آورده که در آن دموکراسی (حتی در شکل بورژائی خود ) به يک "مضحکه " و يا شعبده بازی در جريان انتخابات در کليه کشورها تبديل گشته است . به طور مثال اين فاز از سرمايه انحصاری عمومی تر ، جهانی تر و مالی تر شده کشور آمريکا را به قدری به يک " کشتی پر از احمق ها " ( فريب خوردگان ) تبديل کرده که مردم در آنجا حتی در بطن و متن دموکراسی بورژوائی فرصت و شانس بيان مطالبات خود را به کلی از دست داده اند .
- پی آمد دوم عروج انحصارات عمومی تر، اين است که اين انحصارات پايه عينی و نمايان امپرياليسم " دسته جمعی " سه سره در فاز فعلی سرمايه داری انحصاری گشته اند که بر خلاف فازهای پيشين سرمايه انحصاری است . در اين فاز از تاريخ امپرياليسم که کم و بيش بلافاصله بعد از فرو پاشی و تجزيه شوروی و " بلوک شرق " و پايان دوره جنگ سرد شروع گشت ، می توان گفت که هيچ تضاد مهمی بين آمريکا ، اروپای آتلانتيک و ژاپن وجود ندارد و آنچه که امروز به اسم " محفل بين المللی " معروف است همان گفتمان و اجماع واشنگتن است که خواست راس نظام ( آمريکا ) را بيان می کند و در مدت کمتر از يک ساعت مورد تائيد سفرا و ديگر دولتمردان کشورهای سه سره و جی 7 از يک سو و رهبران کشورهای کمپرادور در اکناف جهان از سوی ديگر قرار می گيرد .
5 – اين دگرديسی عظيم , مالی تر گشتن انحصارات را نيز به روشنی بيان می کند . زيرا اين مونوپولی های عمومی ترگشته ، قادر هستند ( به شکرانه کنترلی که بر روی تمام فعاليت های اقتصادی دارند ) بخش بزرگتری از ارزش اضافی را که در سرتاسر جهان توليد ميشود غصب و کسب کرده و آن را به " سکوی پرش " امپرياليستی مبدل سازند . دقيقا اين سکوی پرش امپرياليستی است که نه تنها در کشورهای پيرامونی سه قاره به اضافه اقيانوسيه بلکه حتی در کشورهای خودی مسلط مرکز به گسترش نابرابری های معيشتی – اقتصادی دامن ميزند .
چرائی بحران کنونی سرمايه داری
1 – اين وضع حاکم نشان می دهد که کليت نظام حاکم ( سرمايه داری واقعا موجود ) به روشنی با بحرانی روبرو گشته که بر خلاف بحران های گذشته ، نظام را در آستانه و يا در سراشيب " انفجار داخلی " قرار داده است : توضيح اينکه نظام ديگر قادر نيست که خود را بطور ساختاری باز توليد کند . به عبارت ديگر سرمايه داری واقعا موجود دارد قربانی تضادهای درونی خود می گردد .
2 – نظام از درون در حال انفجار است نه فقط به خاطر اينکه مورد حمله مردم بويژه در کشورهای جنوب قرار گرفته بلکه دقيقا به خاطر شکوفائی و " پيروزی " اش در اعمال سياست هائی که باعث گسترش سرسام آور نابرابری در جهان گشته است : نابرابری که نه تنها از نظر اجتماعی " رسوائی های " فراگير ببار آورده بلکه غير قابل تحمل و غير قابل پذيرش از سوی مردم نيز گشته است .
3 – اين رسوائی جهانی و فراگير همراه با افزايش نارضائی و درجه عدم پذيرش اوضاع مشقت بار از سوی مردم جهان با اينکه نقش موثری در درون نظام ايفاء خواهند کرد ولی در تحليل نهائی آن چه که نظام را بالاخره در آستانه انفجار قرار داده عدم توانائی سيستم است که ديگر قادر نيست و ظرفيت آن را ندارد که با باز توليد ساختارهای استثمار کننده خود موفق به بازسازی و بهبود خود گردد . برخلاف دوره های گذشته در تاريخ صد و بيست ساله سرمايه داری انحصاری امروز نظام از نظر ساختاری با بن بست فراگير جهانی " اشباع حد استثمار " و نتيجتاَ " اشباع انباشت " روبرو گشته و لاجرم در آستانه يک انفجار درونی قرار گرفته است .

تقابل نظام جهانی با بحران برای برون رفت از آن

1 – بگذاريد در اينجا نگاهی اجمالی به استراتژی نيروهای مسلط درون نظام در تقابل با اين بحران بياندازيم . منظور از نيروهای مسلط درون نظام انحصارات عمومی تر و .. شده سرمايه داری است که به عنوان صاحبان ثروت و قدرت دولت های سه سره امپرياليستی و " شرکايشان " جناح های هژمونيک در حاکميت دولت های کشورهای مرکز و دولت های کمپرادور کشورهای پيرامونی را زير کنترل کامل خود قرار داده اند . اين نيروهای مسلط بر نظام که در آمريکا از سوی شرکت کنندگان در جنبش تسخير به " يک در صدی ها " معروف شده اند در تقابل با بحران انفجاری و برای برون رفت از آن متوسل به اعلام جنگ عليه کشورهای جنوب گشته اند . اين جنگ ها که به شکل های متفاوت عموما مرئی و نامرئی در اکناف مختلف کشورهای جنوب مشتعل می گردند از کشوری به کشوری ديگر دارای خصوصيت هائی هستند که توجه به آن ها حائز اهميت می باشند . مثلا استراتژی سياسی امپرياليسم " دسته جمعی " سه سره در ارتباط با کشورهای نوظهور مقتدر اقتصادی با معرفی و شناسائی آن کشورها به عنوان دشمنان " نظام جهانی کنونی ( گلوباليزاسيون تحت هژمونی آمريکا ) تعبيه و تنظيم می گردد . چين نوظهور در اين ميان مهمترين دشمن نظام محسوب می شود . بدون ترديد ديگر کشورهای نوظهور مثل هندوستان و برزيل نيز مهم هستند ولی برای سران نظام آنها در درجه دوم قرار گرفته و عموما " نيمه نو ظهور" محسوب می شوند .
2 –به نظر اين نگارنده بررسی استراتژی های راس نظام در مناطق مختلف جهان بدون توجه به نقش و موقعيت چين در محاسبات سياست جهانی نظام حاکم کنونی نمی تواند يک بررسی جامع و کامل باشد . بدون ترديد برنامه های سياست خارجی آمريکا در مناطق و کشورهای مختلف دارای اهداف گوناگون هستند ولی اين اهداف عمدتا آنی و اوليه بوده و در خدمت " هدف نهائی " آمريکا قرار دارند .هدف نهائی آمريکا تقريبا در کليه مناطق استراتژيکی جهان بويژه در خاورميانه بزرگ ، آسيای جنوبی و نوار اقيانوسيه اتخاذ و تامين هژمونی نفتی با به انقياد کشيدن کشورهای آن مناطق در جهت مهار و تحديد چين است . به کلامی ديگر اهداف اوليه و آنی راس نظام در مناطق استراتژيکی جهان در خدمت هدف نهائی آمريکا بوده و در محاسبات معماران سياست جهانی آمريکا با آن هدف گره تنگاتنگ خورده اند . ولی چرا چين به اين اندازه در محاسبات معماران نظام از موقعيت استثنائی به عنوان دشمن شماره يک برخوردار است ؟
3 – علت اصلی اين است که طبقه حاکمه چين دارای يک پروژه نسبتا درازمدت است که تحقيقا می تواند موقعيت هژمونيکی آمريکا را به عنوان راس نظام سرمايه داری بطور موثر در آينده نزديک زير سئوال قرار دهد . اين پروژه که حرکت جهانی سرمايه ( گلوباليزاسيون ) در فاز فعلی اش ( نئوليبراليسم بازار آزاد ) را منهای هژمونی آمريکا می پذيرد ، بطور ماهرانه و زيرکانه مقررات و خواسته های انحصارات پنجگانه ، سرمايه انحصاری مالی تر ، عمومی تر و متمرکزتر نظام کنونی را رد می کند . در واقع چين در سال های اخير بويژه از سال 2006 به اين سو بدون هياهو و سروصدا اين نظم انحصاراتی را بطور قابل ملاحظه ای زير سئوال قرار داده و آمريکا را بطور غير مستقيم متهم به زير پا گذاشتن مقررات حاکم در خود بازار آزاد نئوليبرالی ساخته است . در همين مدت ، چين در روياروئی بی سروصدا با آمريکا در قاره آفريقا و حتی در آمريکای لاتين که به حيات خلوت آمريکا معروف است ، به موفقيت های چشم گير ديپلماتيک ، سياسی و اقتصادی رسيده است .
4 – همانطور که قبلا اشاره شد کشورهای ديگر در حال عروج در جنوب مثل هندوستان ، برزيل ، اندونزی ، آرژانتين و... يا مقام درجه دوم را اخذ کرده اند ويا بنام کشورهای نيمه نوظهور يا در حال نيمه عروج در محاسبات معماران سياست جهانی آمريکا محسوب می شوند . در اين ميان بقيه جهان يعنی بخش اعظمی از جنوب ( اکثر کشورهای آسيا ، آفريقا و آمريکای لاتين ) در اين محاسبات کوچکترين موقعيتی را دارا نيستند . تنها علتی که اين کشورها را که تعدادشان به 140 می رسد ، مورد توجه معماران نظام جهانی کنونی قرار می دهد داشتن دسترسی انحصارات به منابع طبيعی اين کشورهاست . زيرا اين سرمايه انحصاری مالی تر و عمومی تر و متمرکز تر شده نمی تواند به باز توليدی خود بدون کنترل بر منابع طبيعی اين کشورها ادامه دهد .
5 - برای تامين دسترسی بلامنازع سرمايه انحصاری به منابع طبيعی اين کشورها ، امپرياليست های سه سره نظام بايد مطمئن باشند که اين کشورها در جاده " توسعه لومپنی " خود يعنی عدم توسعه درجا بزنند . در اينجا منظور از توسعه لومپنی اين است که اين کشورها عليرغم داشتن منابع وسيع طبيعی دائما از مرض پروسه فقرزائی در اقيانوسی از غنای عظيم منابع طبيعی رنج می کشند که صاحبان اصلی ثروت و قدرت در کشورهای امپرياليستی سه سره در ادامه و باز توليد آن نقش اساسی ايفاء می کنند . دقيقا اين فقرزائی جهانی در کشورهای پيرامونی در بند جنوب که در دهه گذشته امواج رسوا کننده و مهلک آن به سواحل و درون کشورهای خودی نيز رسيده است ، ميباشد که موقعيت نظام جهانی فعلی را در بحرانی فرو برده که آن را در آستانه انفجار درونی قرار داده است . زيرا پروسه فقرزائی به شکرانه توسعه کاذب و لومپنی زندگی عادی را بر مردمان کشورهای جنوب طاقت فرسا و غير قابل تحمل ساخته است .
6 – اولين امواج اين انفجار طبيعتا در کشورهائی از جنوب مثل بوليوی ، اکوادور و ونزوئلا در آمريکای لاتين و نپال در آسيای جنوبی و... ، اتفاق افتاد که فقيرترين, شکننده ترين و آسيب ديده ترين کشورهای حاشيه ای در درون بخش جنوب نظام بودند . بعدا بهار عربی ، جنبش oxi در يونان ، بهارنوين آفريقائی اتفاق افتادند . در يک سال گذشته امواج اين انفجار درونی نظام به سواحل و درون کشورهای سه سره نيز رسيده اند . در ماهها و سال های آينده گسترش اين امواج انفجاری به ديگر مناطق جهان نيز خواهد رسيد زيرا علت اين انفجار درونی بعد و ماهيت جهانی داشته و پديده ای نيست که ويژه يک کشور و يا منطقه مشخص در جهان باشد
7 – آن نيروهائی که ميخواهند در مقابل اين انفجار مقاومت کرده و به اشتعال جنگ عليه اين مردم به ستوه آمده ادامه دهند با چالشی روبرو هستند که هيچوقت در تاريخ صد وسی ساله عمر سرمايه داری انحصاری نظيرنداشته است . نزديک به صد سال پيش زمانی که موج اول بيداری و رهائی تحت رهبری بلشويک ها بطور جدی نظام سرمايه داری انحصاری را به چالش طلبيد متجاوز از پنجاه در صد جمعيت يک ميليارد نفری جهان در کشورهای توسعه يافته مسلط مرکز زندگی می کردند . امروز در بحبوحه عروج امواج خروشان بيداری و رهائی نزديک به 85 در صد جمعيت متجاوز از هفت ميليارد نفری جهان در کشورهای توسعه نيافته در بند پيرامونی زندگی می کنند . مضافا ، در بحبوحه موج اول بيداری و رهائی با پيروزی انقلاب اکتبر 1917 بزرگترين واحدهای طبقه کارگر جهان در کشورهای شمال ( آمريکا ، آلمان ، انگلستان ، فرانسه و... ) زندگی می کردند . امروز برخلاف آن دوران بزرگترين واحدهای طبقه کارگر جهان در کشورهای جنوب ( چين ، هندوستان ، برزيل و... ) زندگی می کنند که مشمول پروسه ابراستثمار و فقرزائی شديد و بی نظير در تاريخ معاصر هستند .
جمع بندی و نتيجه گيری
1 – در پرتو اوضاع متلاطم رو به رشد ، سئوال اصلی برای چپ ها در سراسر جهان بويژه آنهائی که خود را راديکال ( با افق انقلابی و يا چشم اندازهای سوسياليستی ) محسوب می دارند اين است که آنها چگونه همراه با ديگر چالشگران جدی ضد نظام عمل کرده و با استفاده از عروج شرايط عينی همچون توده های عظيم به ستوه آمده که ديگر حاضر به پذيرش گفتمان های نظام حاکم نيستند ، خواهند توانست اين پيروزی در واژگونی گفتمان ها را به يک دگرگونی سياسی تاريخساز منجر سازند
2 – در تهيه يک پاسخ مناسب به اين سئوال بگذاريد به دو نکته تاريخی و سياسی اشاره کنيم :
اولا – در تاريخ معاصر هر قيام و شورشی ضرورتا به دگرگونی جدی و يا انقلاب منجر نگشته است ولی تمام دگرگونی های اجتماعی – سياسی و انقلابات عموما از قيام ها و شورش ها نشاَت گرفته اند .
دوما – اگر از نظر اقتصادی و معيشتی شکاف عظيم بين صاحبان اصلی ثروت و قدرت ( يک در صدی ها = اوليگوپولی ها ) و توده های ميلياردی مردم ( 99 درصدی ها = کارگران ، زحمتکشان و ديگر تهيدستان ) وجود داشته باشد که واقعيت دارد به اين معنی نيست که اين شکاف و تقسيم بندی که هر روز هم عميق تر می شود ، ضرورتا در زمينه های سياسی و ايدئولوژيکی ( جهان بينی ) نيز بوجود آمده باشند . شواهد بر اين امر حکم می کند که هم در سطح بين المللی و هم در سطح ملی – کشوری نيروهای راست هنوز هم بخش قابل توجهی از توده های مردم را از نظر سياسی و ايدئولوژيکی در کنار خود دارند .
3 - نيروهای چپ هم در سطح جهانی و هم در سطح کشوری نتوانسته اند توده های فراوانی از مردم رنج کشيده را از دام ها و زندان های توهمات بنيادگرائی های دينی و مذهبی و انديشه های شووينستی و پانيستی رها سازند . در نبود يک " چپ متحد (لاجرم در فقدان يک آلترناتيو برای استقرار يک " جهانی بهتر") توده های در دام مانده هر آن و دائما می توانند بطور عينی و تحميلی در خدمت پروژه های فلاکت بار سرمايه داری انحصاری عمومی تر ، مالی تر و جهانی تر از يک سو و رژيم های مستبد مثل نظام جمهوری اسلامی از سوی ديگر قرار گيرند .
4 – چپ های جهان و ايران که در حال حاضردر پراکندگی و جدائی عمل می کنند دارای يک سری اختلافات عميق سياسی ، ايدئولوژيکی وتئوريکی در اهداف درازمدت و در استراتژی ها و تاکتيک های درازمدت و حتی کوتاه مدت در بين خود هستند . اين اختلافات و تفاوت ها نه تنها بين آنها به بحث و تبادل نظر گذاشته می شوند بلکه بعضی مواقع به جدل های " بلند پروازانه " مثبت و منفی نيز بين آن ها منجر می گردند . ولی موقتا اين بحث ها و گفتگوها کمترين کمکی به پيشبرد امر اتحاد استراتژيکی بين آنها که فاقد آن هستند ، نمی کند .
- در صورتی که اوضاع متلاطم جهان بويژه در کشورهائی مثل ايران به روشنی نشان می دهند که حل وفصل اين اختلافات و تفاوت ها که هم مهم و هم ضروری هستند به اندازه امر ايجاد اتحاد استراتژيکی سياسی بين چپ ها تاريخساز و تعيين کننده نيستنند و نخواهند بود
- پس بايد برای يک مدت زمانی چپ های ايران و ديگر کشورها مثل چپ های برزيل ، ونزوئلا ، اکوادور ، بوليوی و..... با اعلام آتش بس و اتخاذ يک " مکث تاريخی " از تاکيد بر اختلافات و تفاوت ها پرهيز کرده و نوک تيز گفتگوها و تبادل نظرات خود را روی نکات مشترک ايدئولوژيکی و سياسی که تحقيقا و بطور قابل ملاحظه ای بيشتر از نکات اختلاف بين آنهاست معطوف داشته و متمرکز سازند .
منابع و مآخذ
1 – سميرامين ، " جهان از منظر جنوب " در سايت COMMUNICATIONS.ORGZ '22 ژوئن 2012.
2 – نيال فرگوسن ، " تمدن ، غرب و بقيه جهان " نيويورک 2011 .
3 – جان بلامی فاستر و رابرت مک چنی ، " رکود جهانی و چين " ، در مجله "مانتلی ريويو" سال 63 ، شماره 9 فوريه 2012 .
4 – سميرامين ، " سرمايه داری فراملی در روند فراز؟ " در سايت "پامبازوکا نيوز" ، 26 مارس 2011 .
5 – يونس پارسا بناب ، " جهان در عصر تشديد جهانی شدن سرمايه " ، آمازون دات کام ، 2010 .

26 مهر 1391

محمد حسیبی- مصـــــدّق؛ تنهاترین تنهای چند قرن اخیر ایران تابه امروز -بخش ششم

۱۳۹۱/۰۷/۲۷hasibie mohamad-29ß02ß12 - از هم میهنانی که بخش های اول، دوم، و سوم و چهارم و پنجم این سلسله مقالات را نخوانده اند استدعا می شود این بخش (بخش ششم) را رها کنند و ابتدا به مطالعه دقیق بخش های پیشین بپردازند. ما ملت ایران چاره ای به غیر از این نداریم که دلایل و عوامل عقب نگاه داشته شدن خود را در لابلای اسناد تاریخی جستجو کرده، آنها را بیابیم، بشناسیم و از پیش پای خود برداریم. ما دلیل دیگری برای نوشتن و ارائه دادن این سری از مقالات طولانی، ولی اساسی و بنیادین نداریم. بار دیگر استدعا می شود هم میهنان تمامی این مقاله ها را به ترتیب شمارش بخشها به دقت مطالعه نمایند تا کلید رهائی در قفل عقب ماندگی به دست خودمان بچرخد و از سیاهروزی رهایمان سازد.
در بخش پیشین(بخش پنجم) به شرح مختصری از دخالت روحانیون و آخوندها در امور اجتماعی/فرهنگی/اقتصادی یزد در دوران نوجوانی خود پرداختم. زیرا خواستم هم میهنان، به ویژه جوانان ایران، به این امر توجه کنند که ظلم و جور آخوندها و درباریان به رغم تلاشی که مردم ایران در نهضت مشروطیت برای برکندن ریشه بی قانونی و ظلم از خود بروز داده بودند برکنده نشد و چنان که اهد و ناظر قضایا هستیم تا به امروز گاه به دست شاه و زمانی دیگر به دست شیخ و در همه حال با همکاری پنهان و پیدای شاه و شیخ ادامه دارد. اما می بینیم که زنده یاد دکتر محمد مصدق برای نجات ایران، قدم در راه براندازی اسلام نگذاشت. وی نجات ایران را نیز در گرو نجات از طریق براندازی نظام پادشاهی مشروطیت بر اساس قانون اساسی همان که دست آورد نهضت بزرگ مشروطیت در ایران بود نمی پنداشت.
         اکنون در (بخش ششم) با پوزش از تأخیری که در تداوم این سلسله نوشتار پیش آمد و با توجه به این نکته مهم که اکنون هم میهنان مبارز به طور اعم، و حتا مدعیان پیروی از راه و رسم مصدق بزرگ به نحوی اخص دائم رهائی ایران را در مبارزه با اسلام یافته اند و از سوئی دیگر جمع اندکی که در برونمرز زیر پرچم رضا پهلوی به "شورای ملی ایرانیان" (غائله ای که کوچک ترین رابطه ای با نجات ایران از سیاهروزی کنونی ندارد) پیوسته اند می توان بیش از همیشه به اهمیت و عظمت " راه مصدق" که وی در راستای عمر مبارزاتی خود کاری به کار اسلام و کاری به کار شاه مشروطه نداشت خواهیم پرداخت. ضرورت بی حد دارد که بدانیم پافشاری زنده یاد دکتر محمد مصدق بر چه امری و بر کدام معضلی از معضلات ایران متمرکز بود.
*   *   *
برای بررسی چنین موضوعی، ناچار باید به روزگاری که مصدق جوان می زیست بر گردیم و نگاهی به وضعیت ایران در آن روزگار داشته باشیم:
          زمانی که نهضت مشروطه طلبی در ایران به نتیجه رسید و به تصویب اولین قانون اساسی ایران انجامید مصدق جوان 24 ساله بود و چندین سال قبل از آن، از سوی ناصرالدین شاه قاجار به لقب "مصدق السلطنه" ملقب شده بود. بررسی تمام مدارک تاریخی در آن دوران نشان می دهد که مصدق جوان کوچک ترین نگاه و توجهی به چنین لقبی که در آن دوران برای اطرافیان شاه افتخار بزرگی بود و دارای مزایای بی حد و حساب بود نکرد. او از محرومیت ملی ایرانیان که از مفاد امتیازنامه های عهد قاجاری بر میخاست در رنج بود و در نتیجه برای زدودن چنین محرومیتی چاره ای به غیر از ابطال رسمی و علنی آن امتیازنامه ها و تغییر دادن عادت امتیاز دادن از سوی دربار به بیگانگان و در واقع به دست آوردن «استقلال ایران» نمی دید. "استقلال طلبی" مصدق برای ایران از همان روزگار نوجوانی در ذهن او همانند کلید رهائی ستمدیدگان ایران و کشورهای مشابه خاورمیانه ریشه گرفت و تا لحظه واپسین عمر پر افتخارش ادامه یافت. در روزگار سیاه کنونی نیز «استقلال ایران» نه به معنای "تمامیت ارضی" که از سوی بسیاری از نویسندگان و مدعیان پیروی از "راه مصدق" عنوان می شود، بلکه به معنای "عدم دخالت سیاستمداران کشورهای بیگانه و زورگو در امور داخلی ایران" همچنان کلید رهائی ایران است و بس.
          اکنون برای آگاهی یافتن از مفاد امتیازنامه های عهد قاجاری به یک مورد از آن امتیازات که زنده یاد ابوالفضل لسانی آن را در کتاب خود « طلای سیاه یا بلای ایران» درج کرده است در زیر توجه می کنیم. این کتاب مهم تاریخی در لینک زیر قابل دسترسی است:
          در صفحه 8 کتاب، متن کامل امتیازنامه "رویتر" درج شده است. در اینجا لازم است برای آنکه بدانیم این امتیازنامه در چه مورد و به چه منظوری به "رویتر" اعطا شده به فصل اول و دوم آن توجه می کنیم:
HassibiMaghale1 121018
و در می یابیم که این امتیازنامه درباره احداث راه آهن از بحر خزر الی خلیج فارس است. اولین امر غیرعادی که در فصل دوم این امتیازنامه ملاحظه می شود مدت این امتیازنامه است. برای ساختن راه آهن شمال به جنوب ایران در آن روزگار قطعا به مدتی بیش از 15 یا 20 سال نیاز نبود. بنابراین ما با این پرسش روبرو می شویم که چرا طول مدت این امتیازنامه 70 سال معین شده است؟، اما برای آگاه شدن نسبت به تمامی فصل ها و جزئیات این امتیازنامه به خواندن ادامه می دهیم. وقتی به فصل یازدهم که در زیر درج شده می رسیم، با کمال تعجب می بینیم که امتیازنامه احداث راه آهن از بحر خزر الی خلیج فارس نقاب از چهره بر می گیرد و به یک امتیازنامه برای چپاول منابع زیرزمینی ما، علی الخصوص "پطرول" تبدیل می گردد!:                      
HassibiMaghale2 121018

در آن دوران نه تنها برای مردم ستمدیده ایران که زیر بار سنگین خفقان از همه جا و همه چیز بیخبر بودند، بلکه برای ناصرالدین شاه خوش گذران و اطرافیان دزد و مجیزگوی او هم پر ارزش ترین مواد زیرزمینی فقط طلا و نقره بود نه نفت که در امتیازنامه "پطرول" نامیده شده بود!. زیرا می بینیم که ناصرالدین شاه و اطرافیان وی به خیال خام خود زرنگی کرده و این جمله را که: دولت معادن طلا و نقره و جواهر را برای خود نگاه میدارد. در امتیازنامه گنجانده بود.
در بخش های دیگر این امتیازنامه می بینیم که ناصرالدین شاه متعهد می شود خانه و کاشانه مردم و زمین های زراعتی آنها را در صورت لزوم به زور بستاند و برای متمتع شدن صاحب امتیاز تحویل بدهد. فصل چهاردهم این امتیازنامه می گوید:
HassibiMaghale3 121018
و اگر لازم شود، صاحبان این اراضی را موافق قاعده مجبور نمایند که اراضی خود را بکمپانی بفروشد.
جمله «حق مخصوص و امتیاز انحصاری و قطعی» در این امتیازنامه و امتیازنامه های دیگری که متن آنها نیز در این کتاب درج شده تکرار می شود. چنین است که کشور ما را طی اینگونه امتیازنامه ها، به نحوی صریح و شرم آور به مستعمره خود مبدل ساخته بودند.
این امتیازنامه ننگین که ایران را به مستعمره انگلیس مبدل کرده بود به امضای تمامی قریب به اتفاق اعضای دربار و حکومت چنانکه در زیر ملاحظه می شود رسید:

HassibiMaghale4 121018
HassibiMaghale5 121018
HassibiMaghale6 121018
چنانکه می دانیم، نظام ولایت مطلقه فقیه و اعوان و انصارش، برای جلوگیری از رسیدن اطلاعات به گوش مردم ستمدیده ایران سرعت اینترنت را به حد اقل رسانیده است. به این دلیل (بخش ششم) این سری مقاله ها را در اینجا خاتمه می دهیم تا هم میهنان درونمرزی بتوانند آن را با حجم کم تری دریافت کنند. بدیهی است (بخش هفتم) را در ادامه مطالب بسیار مهمی که در کتاب « طلای سیاه یا بلای ایران» برای ما به جای مانده است پی خواهیم گرفت تا           "راه مصدق" بر همگان چنانکه بود و هست، نه چنان که مدعیان می گویند و می نویسند آشکار شود و به عنوان «کلید رهائی» به کار آید.
23مهرماه 1391 یا 14 اکتبر 2012
ادامه دارد

۱۳۹۱/۰۷/۲۷hasibie mohamad-29ß02ß12 - از هم میهنانی که بخش های اول، دوم، و سوم و چهارم و پنجم این سلسله مقالات را نخوانده اند استدعا می شود این بخش (بخش ششم) را رها کنند و ابتدا به مطالعه دقیق بخش های پیشین بپردازند. ما ملت ایران چاره ای به غیر از این نداریم که دلایل و عوامل عقب نگاه داشته شدن خود را در لابلای اسناد تاریخی جستجو کرده، آنها را بیابیم، بشناسیم و از پیش پای خود برداریم. ما دلیل دیگری برای نوشتن و ارائه دادن این سری از مقالات طولانی، ولی اساسی و بنیادین نداریم. بار دیگر استدعا می شود هم میهنان تمامی این مقاله ها را به ترتیب شمارش بخشها به دقت مطالعه نمایند تا کلید رهائی در قفل عقب ماندگی به دست خودمان بچرخد و از سیاهروزی رهایمان سازد.
در بخش پیشین(بخش پنجم) به شرح مختصری از دخالت روحانیون و آخوندها در امور اجتماعی/فرهنگی/اقتصادی یزد در دوران نوجوانی خود پرداختم. زیرا خواستم هم میهنان، به ویژه جوانان ایران، به این امر توجه کنند که ظلم و جور آخوندها و درباریان به رغم تلاشی که مردم ایران در نهضت مشروطیت برای برکندن ریشه بی قانونی و ظلم از خود بروز داده بودند برکنده نشد و چنان که اهد و ناظر قضایا هستیم تا به امروز گاه به دست شاه و زمانی دیگر به دست شیخ و در همه حال با همکاری پنهان و پیدای شاه و شیخ ادامه دارد. اما می بینیم که زنده یاد دکتر محمد مصدق برای نجات ایران، قدم در راه براندازی اسلام نگذاشت. وی نجات ایران را نیز در گرو نجات از طریق براندازی نظام پادشاهی مشروطیت بر اساس قانون اساسی همان که دست آورد نهضت بزرگ مشروطیت در ایران بود نمی پنداشت.
         اکنون در (بخش ششم) با پوزش از تأخیری که در تداوم این سلسله نوشتار پیش آمد و با توجه به این نکته مهم که اکنون هم میهنان مبارز به طور اعم، و حتا مدعیان پیروی از راه و رسم مصدق بزرگ به نحوی اخص دائم رهائی ایران را در مبارزه با اسلام یافته اند و از سوئی دیگر جمع اندکی که در برونمرز زیر پرچم رضا پهلوی به "شورای ملی ایرانیان" (غائله ای که کوچک ترین رابطه ای با نجات ایران از سیاهروزی کنونی ندارد) پیوسته اند می توان بیش از همیشه به اهمیت و عظمت " راه مصدق" که وی در راستای عمر مبارزاتی خود کاری به کار اسلام و کاری به کار شاه مشروطه نداشت خواهیم پرداخت. ضرورت بی حد دارد که بدانیم پافشاری زنده یاد دکتر محمد مصدق بر چه امری و بر کدام معضلی از معضلات ایران متمرکز بود.
*   *   *
برای بررسی چنین موضوعی، ناچار باید به روزگاری که مصدق جوان می زیست بر گردیم و نگاهی به وضعیت ایران در آن روزگار داشته باشیم:
          زمانی که نهضت مشروطه طلبی در ایران به نتیجه رسید و به تصویب اولین قانون اساسی ایران انجامید مصدق جوان 24 ساله بود و چندین سال قبل از آن، از سوی ناصرالدین شاه قاجار به لقب "مصدق السلطنه" ملقب شده بود. بررسی تمام مدارک تاریخی در آن دوران نشان می دهد که مصدق جوان کوچک ترین نگاه و توجهی به چنین لقبی که در آن دوران برای اطرافیان شاه افتخار بزرگی بود و دارای مزایای بی حد و حساب بود نکرد. او از محرومیت ملی ایرانیان که از مفاد امتیازنامه های عهد قاجاری بر میخاست در رنج بود و در نتیجه برای زدودن چنین محرومیتی چاره ای به غیر از ابطال رسمی و علنی آن امتیازنامه ها و تغییر دادن عادت امتیاز دادن از سوی دربار به بیگانگان و در واقع به دست آوردن «استقلال ایران» نمی دید. "استقلال طلبی" مصدق برای ایران از همان روزگار نوجوانی در ذهن او همانند کلید رهائی ستمدیدگان ایران و کشورهای مشابه خاورمیانه ریشه گرفت و تا لحظه واپسین عمر پر افتخارش ادامه یافت. در روزگار سیاه کنونی نیز «استقلال ایران» نه به معنای "تمامیت ارضی" که از سوی بسیاری از نویسندگان و مدعیان پیروی از "راه مصدق" عنوان می شود، بلکه به معنای "عدم دخالت سیاستمداران کشورهای بیگانه و زورگو در امور داخلی ایران" همچنان کلید رهائی ایران است و بس.
          اکنون برای آگاهی یافتن از مفاد امتیازنامه های عهد قاجاری به یک مورد از آن امتیازات که زنده یاد ابوالفضل لسانی آن را در کتاب خود « طلای سیاه یا بلای ایران» درج کرده است در زیر توجه می کنیم. این کتاب مهم تاریخی در لینک زیر قابل دسترسی است:
          در صفحه 8 کتاب، متن کامل امتیازنامه "رویتر" درج شده است. در اینجا لازم است برای آنکه بدانیم این امتیازنامه در چه مورد و به چه منظوری به "رویتر" اعطا شده به فصل اول و دوم آن توجه می کنیم:
HassibiMaghale1 121018
و در می یابیم که این امتیازنامه درباره احداث راه آهن از بحر خزر الی خلیج فارس است. اولین امر غیرعادی که در فصل دوم این امتیازنامه ملاحظه می شود مدت این امتیازنامه است. برای ساختن راه آهن شمال به جنوب ایران در آن روزگار قطعا به مدتی بیش از 15 یا 20 سال نیاز نبود. بنابراین ما با این پرسش روبرو می شویم که چرا طول مدت این امتیازنامه 70 سال معین شده است؟، اما برای آگاه شدن نسبت به تمامی فصل ها و جزئیات این امتیازنامه به خواندن ادامه می دهیم. وقتی به فصل یازدهم که در زیر درج شده می رسیم، با کمال تعجب می بینیم که امتیازنامه احداث راه آهن از بحر خزر الی خلیج فارس نقاب از چهره بر می گیرد و به یک امتیازنامه برای چپاول منابع زیرزمینی ما، علی الخصوص "پطرول" تبدیل می گردد!:                      
HassibiMaghale2 121018

در آن دوران نه تنها برای مردم ستمدیده ایران که زیر بار سنگین خفقان از همه جا و همه چیز بیخبر بودند، بلکه برای ناصرالدین شاه خوش گذران و اطرافیان دزد و مجیزگوی او هم پر ارزش ترین مواد زیرزمینی فقط طلا و نقره بود نه نفت که در امتیازنامه "پطرول" نامیده شده بود!. زیرا می بینیم که ناصرالدین شاه و اطرافیان وی به خیال خام خود زرنگی کرده و این جمله را که: دولت معادن طلا و نقره و جواهر را برای خود نگاه میدارد. در امتیازنامه گنجانده بود.
در بخش های دیگر این امتیازنامه می بینیم که ناصرالدین شاه متعهد می شود خانه و کاشانه مردم و زمین های زراعتی آنها را در صورت لزوم به زور بستاند و برای متمتع شدن صاحب امتیاز تحویل بدهد. فصل چهاردهم این امتیازنامه می گوید:
HassibiMaghale3 121018
و اگر لازم شود، صاحبان این اراضی را موافق قاعده مجبور نمایند که اراضی خود را بکمپانی بفروشد.
جمله «حق مخصوص و امتیاز انحصاری و قطعی» در این امتیازنامه و امتیازنامه های دیگری که متن آنها نیز در این کتاب درج شده تکرار می شود. چنین است که کشور ما را طی اینگونه امتیازنامه ها، به نحوی صریح و شرم آور به مستعمره خود مبدل ساخته بودند.
این امتیازنامه ننگین که ایران را به مستعمره انگلیس مبدل کرده بود به امضای تمامی قریب به اتفاق اعضای دربار و حکومت چنانکه در زیر ملاحظه می شود رسید:

HassibiMaghale4 121018
HassibiMaghale5 121018
HassibiMaghale6 121018
چنانکه می دانیم، نظام ولایت مطلقه فقیه و اعوان و انصارش، برای جلوگیری از رسیدن اطلاعات به گوش مردم ستمدیده ایران سرعت اینترنت را به حد اقل رسانیده است. به این دلیل (بخش ششم) این سری مقاله ها را در اینجا خاتمه می دهیم تا هم میهنان درونمرزی بتوانند آن را با حجم کم تری دریافت کنند. بدیهی است (بخش هفتم) را در ادامه مطالب بسیار مهمی که در کتاب « طلای سیاه یا بلای ایران» برای ما به جای مانده است پی خواهیم گرفت تا           "راه مصدق" بر همگان چنانکه بود و هست، نه چنان که مدعیان می گویند و می نویسند آشکار شود و به عنوان «کلید رهائی» به کار آید.
23مهرماه 1391 یا 14 اکتبر 2012
ادامه دارد

اعدام منوچهر مسعودی،مشاور حقوقی بنی صدر-پاداش خمینی بکسی که علیه اطلاعات اعلام جرم کرده بود

اعدام منوچهر مسعودی،مشاور حقوقی بنی صدر-پاداش خمینی بکسی که علیه اطلاعات اعلام جرم کرده بود

۷MassoudiManoucher121017۱۳۹۱/۰۷/۲ -در سالروز اعدام منوچهر مسعودی، متن وصیتنامه این شهید افتخار، زندگی نامه او، که در اولین شماره انقلاب اسلامی در 5 آبان 1360 بچاپ رسید، و اعلام جرم او بر عليه دادستان تهران به خاطر عدم تعقيب كيفري نويسنده و مدير روزنامه اطلاعات به اتهام ايراد تهمت به آقای خميني، را منتشر می کنیم.
وصیتنامه شهید منوچهر مصعودی
به نام خدای مهربان
 
همسر عزیزم زینت مهربان و از جان بهترم
نور چشمان و امیدهای زندگی 42 ساله ام مرجان و مریم ای همة تار و پود وجودم
 
بنام خداوند جان و خرد     کزین برتر اندیشه بر نگذرد
 
اینک که این نامه را برای شما می نویسم ساعت 7 و ده دقیقه بعد از ظهر روز چهارشنبه در زندان اوین هستم که اطلاع داده اند وصیت خود را بنویسم و مفهوم این مطلب هم اینستکه متعاقباً اعدام خواهم شد.
البته خبر اعدام من برای شما حتماً ناگوار خواهد بود ولی از آنجا که بازگشت همه ما بسوی خدای بزرگ و رحمن است نباید ناراحت شد. البته این را می دانم که ادامه زندگی و نگهداری و حضانت دو طفل معصوم و بی گناهم مرجان و مریم با توجه به عدم امکانات مالی و فقدان هرگونه پس انداز و موجودی و دارائی چقدر برای تو مشکل و طاقت فرساست. من از تو درخواست می کنم همانطوریکه در تمام این سال های زندگی با صبر و حوصله و با تحمل و متانت با فقر و فاقه ساختی و تمام آن روزهای سیاه شاه را که غیر  قابل تحمل بود با درک و شناختی که از زندگی سخت ملت زیر ستم داشتی با بردباری سپری کردی، اینک این زندگی دور از من را با حضور امید و آرزوهای زندگی مان مرجان و مریم در کمال راحتی و آسانی بگذرانید. من همیشه در زندگی خود، کوشش داشته ام که در راه خدا و در راه ملت ایران و برای آزادی و استقلال و جمهوری خدمت کنم. در دفتر {ریاست} جمهوری هم قصد و هدف و اعتقادم کوشش در جهت تقویت بنیاد جمهوری اسلامی بوده است. همیشه آرزو داشتم که از زیر سلطه جابرانه شاه خارج شویم و ملت بتواند با اعتقاد اسلامی خود به آزادی و استقلال مورد خواسته خود برسد. خوشحال هستم تا جائیکه مقدور بوده است در راه اعتقادات خود در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی از هیچ گونه کوششی فروگذار نکردم. در محاکمه حضرت آیت الله طالقانی مفتخرم که بعنوان وکیل مدافع ایشان را بعهده داشته ام و باز هم در جریان حرکت بنیان کن ملت ایران در جریان  به ثمر رسیدن انقلاب زمانی که روزنامه اطلاعات مقاله توهین آمیزی علیه حضرت امام نوشته بود، یعنی زمانی که نان و حلوا قسمت نمی کردند، به منظور دفاع از قدرت و عظمت نیروی لایزال ملت و حمایت از رهبری آن اعلام جرمی علیه روزنامه اطلاعات و نویسنده مقاله آن به دادگستری دادم که در واقع اعلام جرم علیه شاه و نظام دیکتاتوری بود. و باز هم خوشحالم که در جریان درگیری آقایان دانشجویان و روحانیون و بازاریان در جریان انقلاب که وسیله پلیس شاه دستگیر می شدند، با تمام وجود از حقوق آنان دفاع کردم و وظیفه و دین خود را به انقلاب و ملت در حدّ وسع و توانائی انجام دادم. اگر چه از مال دنیا و امتیازهای آن برخوردار نبودم اما از دوست داشتن مردم و با مردم بودن و با غم و اندوه آنان دمساز بودن که همانا مفهوم واقعی آیات کریمه الهی است یک لحظه غافل نبوده ام. امیدوارم مردم ما با یاری و استعانت خداوند برزگ به مشگلات خود فائق و به اهداف خود برسند.
همسر عزیزم،
از اینکه در این زندگی جز رنج و زحمت و ناراحتی ندیدی عذر می خواهم. اگر چه در زندگی از شرایط مادی حتی متوسط هم برخوردار نبودی عذر می خواهم و از اینکه باز  هم مجبور هستی با  متانت و صبر و تحمل و با وجود عدم درآمد و دارائی و با فقر و فاقه زندگی خود و دو طفل معصوم و بی گناه را بهر صورت تأمین کنی از تو سپاسگزارم. خداوند بزرگ و رحمن انشاءالله ترا در این مهم و سرپرستی و تأمین زندگی فرزندانم یاری و کمک نماید.
حضور کل حسین و کبری خانم، عذرا، اصغر و حاج اکبر و غلامرضا جان و عباس آقا و منیژه خانم و منیر و دلبر خانم سلام فراوان برسان و اگر نسبت به آنان بدی رفته است عذرخواهی کن.
زینت عزیزم، دو دفتر  حساب پس انداز صندوق بانک ملی مربوط به مرجان و مریم که تنها  موجودی این دنیای فانی بود در پرونده دادگاه اوین است. این پول را تو دریافت کن و فقط تو صلاحیت و نگهداری فرزندانم را داری. همه دوستان و عزیزانی را که همیشه آنان را دوست می داشتم و در تمام لحظات زندگی به یاد آنان بوده ام سلام برسان. مادرم را در این غم و اندوهی که برایش حاصل  می شود با تمام توانائی و قدرت روحی خودت یاری و تسلی بده.
در پایان سلامت تو غمخوار زندگی ام و امیدهای مشترکمان مرجان و مریم را آرزومندم و شما را برای همیشه و آخرین بار می بوسم. تا می توانی کوشش کن که افسردگی و غم زدگی تو در روان و سلامت فرزندان تأثیری نداشته باشد. جلوی آنان به گریه و زاری نپردازید و همیشه کوشش کن با روحیه قوی با بچه ها روبرو شوید. از گریه و زاری و عزاداری که روح و روان بچه ها را دچار تزلزل و تردید کند بشدت خودداری کنید. خواهران عزیزم فرنگیس و مهری و فخری و آقایان قربان خان و خباز خان و داود خان را سلام برسانید و بچه های آنان را ببوسید.
چون موجودی و دارائی و در آمد ندارم، هرکس طلبی دارد عندالله ببخشد.
برادران حشمت و جمشید و هوشنگ و اهل بیت آنان را سلام برسان. هرکس از قلم افتاده است را حتما˝ سلام و دعا برسان. و برای همه در خواست توفیق و پیروزی و سلامت از خدا می کنم.
ای ایران ای مرز پر گهر    ای خاکت سرچشمه هنر.
 
با احترام منوچهر مسعودی
  23/7/ 1360
زینت و مرجان و مریم باتمام وجود شما را می بوسم


زندیگنامه شهید مسعودی


روز دوشنبه 27 مهرماه 1360 دادستانی انقلاب که در طریق سرکوب و کشتار انقلابیون حقیقی دست دادستان رژیم گذشته را از پشت بسته بود خبر اعدام منوچهر مسعودی مشاور حقوقی رئیس جمهور بنی صدر همراه با 33 نفر دیگر از مبارزین راه استقلال و آزادی ایران اعلام نمود. اتهامات منوچهر مسعودی بنابر اطلاعیه روابط عمومی آقای لاجوردی عبارتند از " شرکت در کودتا، همکاری با گروهکهای ضد انقلاب، مانور برای تضعیف رهبری انقلاب، اظهارات کذب غرض آلود، اخاذی از خانواده های متهمین، دخالت در امور قضائی و بالاخره زنای محصنه مکرر!"
منوچهر مسعودی چه کسی بود؟ چه گناهی کرده بود؟ در چه شرایطی بازداشت شد؟ چگونه محاکمه گردید؟ شاید مختصر دقتی در یافتن پاسخ این سئوالات بتواند بهتر از هر شهادت و تحلیل و استدلال دیگری ماهیت واقعی دستگاه شوم قضائی آقای خمینی و میزان وفاداری ایشان به پیروان باقی مانده اش را به اسلام و اصول عالیه آن مشخص نماید. و معلوم کند که آیا ایشان با لایحه قصاصش واقعا درد اسلام و احکام و حدود الهی را دارد و یا اینکه ابوسفیان وار پس از بحکومت رسیدن آل امیه او نیز در خلوت می گوید خدا و قرآن و اسلام و پیغمبر همه اوهامی بیش نبودند و برای آن ابداع شده اند که وی به حکومت برسد.
منوچهر مسعودی در سال 1319 در اصفهان در خانواده ای مسلمان و مستضعف دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذارانید و در سال 1340 پس از گرفتن دیپلم از دبیرستان ادب، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول به تحصیل گردید. در این سالها در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه ملی ایران و در حزب ملت ایران فعالیت می نمود. در 16 آذر سال 1341 برای اولین بار گرفتار ساواک و زندان شاهنشاهی شد. پس از 15 خرداد 1342 در عید نوروز سال 1343، در آن شرایط سنگین برای اولین بار، کارت تبریکی در اصفهان و تهران منتشر گردید که در آن عکس خمینی و مصدق به عنوان رهبر مذهبی و رهبر سیاسی مبارز چاپ شده بود. در اینکار مسعودی ذی سهم بود. پس از پایان تحصیلات در دانشکده حقوق و خدمت سربازی، مسعودی به وکالت مشغول شد. وکالتی که بر خلاف بسیاری دیگر عبارت از جمع آوری پول و دلالی و کارچاق کنی نبود بلکه دفاع پیگیر از محرومین و مبارزین بود. در طول عمر شغلی خویش، وی شجاعانه دفاع از زندانیان سیاسی را بعهده گرفت. یکبار به عنوان وکیل آقای طالقانی، آقای منتظری و دهها نفر دیگر از کسانی که در آن سالها شکار دستگاه سرکوب رژیم پهلوی می شدند به مبارزه خستگی ناپذیر سیاسی خود ادامه داد. در تمام این دوران که بسیاری از مدعیان کنونی مبارزه و انقلاب گری مانند دادستان کنونی کل انقلاب، عافیت و سلامت را در سکوت و یا وصول حق السکوتی از رژیم شاه یافته بوده، سر در آخور رژیم پهلوی مشغول نشخوار بودند، و به کسانی از آنها نیز اگر بنابر مختصر فعالیتی که می کردند، گرفتار زندان و تعقیب می شدند، مسعودی با تمام توان خود، در اختیار قربانیان استبداد بود و بدون توجه به موضع سیاسی و فکری آنان از لحظه ای که مسلم می شد قربانی دستگاه سرکوب شاه هستند، به دفاع از آنها بر می خاست. در زمانی که شخصی به امضای رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات علیه آقای خمینی مقاله نوشت، این مسعودی بود که جرات و شهامت بخرج داد و رسما و علنا علیه روزنامه اطلاعات اعلام جرم نمود. در زمانی که دانشجویان مبارز دانشگاههای ایران را به جلوی دادگاههای رژیم شاه می بردند، هر گاه امکان حضور وکلای غیر نظامی وجود داشت، مسعودی بود که با شهامت کامل به دفاع بر می خاست و بهترین و سیاسی ترین لوایح دفاعی را تنظیم می نمود. در تمام این مدت، رسیدن به وضع خانواده های زندانیان سیاسی و کمک کردن به آنها، تهیه مخفیگاه و پناه برای مبارزین تحت تعقیب، تهیه پول و تدرکات تکثیر و پخش اعلامیه گروههای مبارز از کار و تلاشهای روزمره او بود.
در جریان انقلاب، سازماندهی راهپیمائی ها، کمیته استقبال آقای خمینی، هفته همبستگی دانشگاهها، فعالیتهای جامعه حقوق دانان ایرانی و کمیته حقوق بشر و فعالیت سیاسی دیگر، نقش بسزایی داشت و از فردای پیروزی انقلاب نیز با همه وجود در اختیار آن قرار گرفت.
به این ترتیب، مسعودی تا پیروزی انقلاب ایران همه زندگی خود را وقف مبارزه با رژیم ضد آزادی و وابسته پهلوی کرد و از همه مبارزین علیه این رژیم، صرف نظر از عقیده و موضع خاص سیاسی آنها دفاع نمود. در واقع مسعودی در همه این دوران از اشخاص دفاع نمی کرد، از اصول و اعتقادات خود دفاع می نمود. برای رسیدن به نان و نوا و مقام و سمتی مبارزه نکرده بود. برای تحقق بخشیدن به آرمانی و متعین ساختن جامعه کوشش و تلاش نموده بود که در آن انسان آزاد و مسئول، مقام و منزلت واقعی انسانی خویش را باز یابد. و بهمین لحاظ نیز با اولین انحرافات انقلاب، با اولین بازداشتهای غیر قانونی، با اولین اعدامهای من غیر الحق، با اولین مصادره های ظالمانه، فریاد اعتراض و اقدام و کوشش دفاعی، او مجددا شروع شد. و در این زمینه نیز با همان صراحت و صداقت و پیگیری دوران قبل اقدام می نمود. دفاع از اصول مجامله و تعارف بر نمی داشت. و بهمین لحاظ ناگزیر در کوشش خود برای دفاع از حق و عدالت به مقابله با بهشتی ها، قدوسی ها، خلخالی ها، موسوی تبریزی ها و لاجوردی ها و محمدی گیلانی ها و همه همپالگی هایشان برخاست. و مسلما این امر منجر به کینه و غضب آنها نیز می گردید. خوب به یاد دارم روزی در محوطه دفتر ریاست جمهوری، عبای آقای موسوی اردبیلی که عنوان دادستانی کل کشور را بدوش میکشد، گرفته بود و به او اسناد و مدارک و عکسهای کسانی را نشان میداد که در زندان اوین در جمهوری اسلامی که مدعی استقرار عدل اسلامی بود، شکنجه شده بودند. و وقتی اردبیلی با حیله گری معمول خود، بهانه آورد که این امور در هر انقلاب قابل اجتناب نیستند، باید حوصله کرد و "صبر انقلابی" بخرج داد تا کارها درست شود و به عبارت دیگر وعده بهار و خربزه و خیار میداد، مسعودی شجاعانه به موسوی اردبیلی یادآور شد شما در دوره شاه، نیز همین حرفها را می زدید و سازشکار و اهل مجامله بودید و به او یادآور شد که چگونه زمانی که پسر موسوی اردبیلی را در دانشگاه بازداشت کرده بودند و مسعودی وکالت او را بعهده گرفته بوده است و ساواک فشار می آورده که وی باید ندامت نامه بنویسد تا آزاد شود، موسوی اردبیلی نیز همزمان با مامورین ساواک به پسرش فشار می آورده است که نامه را بنویسد و خود و خانواده اش را راحت کند. جناب دادستان در برابر این یادآوری ساکت شد. اما غرق بغض و کینه در چشم او دیده میشد.
مسعودی به این ترتیب با تدارک پرونده های منظم و رسیدگی به امور زندانیان و تدوین مراتب تجاوز دادگاههای با اصطلاح انقلاب و سپاه و کمیته و سایر نهادها و ارگانها به مبارزه سخت و پیگیری بر علیه کسانی که دست به منحرف کردن انقلاب زده بودند، پرداخت و بعنوان مشاور حقوقی رئیس جمهوری بنی صدر، همچون خاری به چشم تجاوازکاران به اسلام و انقلاب فرو می رفت و به همین لحاظ قبل از 15 خرداد 1360 یعنی دو هفته قبل از آخرین مرحله کودتای خزنده بازداشت شد. در همان زمان، بنابر اطلاعات موثق از زندان اوین، بنا بود او و 7 نفر دیگر از دستیاران رئیس جمهوری را بلافاصله اعدام کنند که البته این توطئه با توجه به ناتوانی دستگاه سرکوب در بازداشت بقیه افراد، عملی نشد.
پس از بازداشت، او را شدیدا شکنجه کردند و به جلوی دوربین تلویزیون آوردند. یکبار او را به ده سال زندان مجکوم کردند و بالاخره خبر اعدام او را منتشر ساختند. گناه مسعودی و امثال او چیزی جز وفاداری به اصول و اعتقادات و آرمانهایشان و صمیمیت در طریق خدمت به مردم نیست. و مسلم است رژیمی که مشروعیت مردمی، اخلاقی، دینی و سیاسی خود را بکلی از دست داده است برای از بین بردن این اسوه های حقیقت طلبی و آزادیخواهی دست بهر حیله و جعل و دروغی خواهد زد و آنچه را شایسته خود اوست بعنوان اتهام به آنها نسبت خواهد داد. صرفنظر از غم از دست دادن امثال مسعودی ها، آنچه که دردناک است این است که این امور همه بنام اسلام و عدالت آن انجام می شود و بدینترتیب این مدعیان دروغین اسلام، سختترین ضربه را به پیکار اسلام راستین وارد میکنند.

منبع: نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره یک، سه شنبه 5 آبان 1360.

متن اعلام جرم منوچهر مسعودي وكيل دادگستري بر عليه دادستان تهران به خاطر عدم تعقيب كيفري نويسنده و مدير روزنامه اطلاعات به اتهام ايراد تهمت به آقای خميني، ارجاع تخلف مخاطب به دادسراي انتظامي قضات

MassoudiElamJorm121017