۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

رازهای ناگفته کودتای نوژه؛ سرآغاز روابط سری صدام و بختیار


image
نوشته قبلی درباره یکی از عوامل تشویق کننده صدام به حمله به ایران؛ بازتاب‌های گوناگونی را در پی داشت. برای روشن‌تر کردن چگونگی و سطح روابط محرمانه‌ی بین شاپور بختیار و صدام حسین، برای اولین بار اقدام به انتشار گفتگوی سرگرد خلبان فرهاد نصیرخانی با نشریه «پرتو ایران» می‌کنم. این گفتگو در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۲ در اورنج کانتی کالیفرنیا انجام شده است و بخشی از ناگفته‌های این کودتا را شرح می‌دهد. گفته می‌شود دکتر بختیار ارتباط خود با این کودتا و هدایت آنرا هیچگاه نپذیرفت.

از آنجایی که این گفتگو طولانی است، ابتدا بخش‌های مهم آن را می‌آورم و سپس اسکن نشریه را می‌آورم که مخاطبان بتوانند متن کامل آنرا در صورت علاقه مطالعه کنند.

پرتو ایران: شروع می‌کنیم، آقای نصیرخانی با این سئوال که شما چگونه درخارج از ایران، در جریان قیام ۱۸ تیر قرار گرفتید؟

نصیر خانی: من از اولین کسانی بودم که رژیم پس از امیران ارتش، از کار کنار گذاشت. در اسفند ۱۳۵۸، از مملکت خارج شدم. در آن موقع از افسران جوان هوایی، فقط من و یکی از دوستانم در خارج بودیم. اولین تماس مبارزاتی ما با زنده‌یاد شهریار شفیق بود، که اندکی بعد ترور شد. پس از مدتی این دوست من برای دیدن سرتیپ احسان پزشک‌پور سفری به فرانسه کرد و از طریق پزشک‌پور با آقای بختیار آشنا شد. به علت بلاتکلیفی در مورد پناهندگی، من هنوز قادر به مسافرت به خارج از آلمان نبودم و وقتی دکتر بختیار دعوت کرد که من و دوستم به فرانسه برویم، با نفوذی که در پلیس مرزی داشت ترتیبی داد که توانستیم به پاریس برویم. دیدار ما با بختیار در محیطی لبریز از تفاهم برگزار شد، و هیچ صحبت و مذاکره‌ای در مورد براندازی و اینها نبود. یک‌بار دیگر هم میان ما ملاقاتی صورت گرفت، تا ملاقات سوم که پیشنهاد تصدی شاخه نظامی را به من داد، و به دلایلی قبول نکردم. یک هفته بعد، دکتر بختیار تلفن کرد و گفت: ما برنامه‌ای در دست اجرا داریم که احتیاج به حمایت و پشتیبانی نظامی دارد. شخصی از ایران آمده که می‌خواهد اسلحه و بعضی وسایل دیگر خریداری کند، و چون این آدم نظامی نیست که اطلاعاتی داشته باشد، من علاقمندم، شما با او نهایت همکاری را بکنید. پرسیدم مشخصات این شخص را به من بگویید، بختیار گفت، او خودش با شما تماس خواهد گرفت.

 پرتو ایران: آن موقع شما کجا بودید؟

نصیر خانی: من در شمال آلمان زندگی می‌کردم. بهر حال عصر همان روز این آقا تلفن کرد، و با هم قراری در ایستگاه راه آهن شهر «برمن» گذاشتیم. در لحظه موعود من تنها به میعادگاه رفتم، چون قرارمان این بود و این آقا هم تنها بود. این آقا خودش را «منوچهر قربانی‌فر» معرفی کرد...


پرتو ایران: قربانی‌فر یا منوچهر سوزنی؟

نصیر خانی: نه منوچهر قربانی‌فر... سوزنی اسم مستعار بعد او بود... البته او نام‌های مستعار زیادی داشت، یک دفعه که من به پاریس رفتم، او با نام یک ارمنی اتاق رزرو کرده بود. به هر حال در آنروز گفت که ما طرح یک قیام داریم، و نیاز به اسلحه، چند دستگاه جیپ ویلیز، لباس‌های استتاری، چادر، دوربین و بی‌سیم، و از این قبیل وسایل. و چون من نظامی نیستم می‌خواهم از کمک و راهنمایی شما استفاده کنم. گفتم بعضی از این وسایل مثل دوربین، چادر و لباس نیازی به تخصص و دانش نظامی ندارد. در مورد اسلحه هم من یک خلبان شکاری هستم  و تخصص یک افسر نیروی زمینی بیشتر به دردتان می‌خورد تا نظرات من. ایشان گفت، چون امکان سوء استفاده وجود دارد و آقای دکتر بختیار خیلی به تو اعتماد دارد، نظر ایشان این است که اگر یک افسر نیروی زمینی هم قرار است مورد همکاری قرار گیرد با نظر و صلاحدید شما باشد. گفتم چشم. قرار شد، سه روز بعد در پاریس، در هتل کنکورد لافایت همدیگر را ملاقات کنیم. من بسرعت مشغول مطالعه شدم، سرنخ‌هایی بدست آوردم و لیستی از آنچه تهیه‌اش مقدور بود تهیه کردم. این نکته مهم را هم بگویم که آن روز در «برمن» منوچهر قربانی‌فر از کیف «سامسونیت» خودش یک طرح ده - پانزده صفحه پلی کپی شده در اختیار من گذاشت که آن را همانجا مطالعه کنم. طرح در روال طرح‌های عملیاتی بود که ما در ارتش می‌نوشتیم و جزو پیوست‌های آن، فهرست نام کسانی که در کودتا و قیام نقش‌هایی داشتند، نوشته شده بود.

 پرتو ایران: اسامی کارگزاران قیام در داخل و یا خارج از کشور؟

نصیر خانی: در داخل کشور. من به اسمهایی که برایم ناشناس بود کاری نداشتم، اما با دقت نام بر و بچه‌های نیروی هوایی که در شاهرخی قرار بود عمل کنند و بر و بچه‌های پایگاه تهران را مرور کردم، چون این اسامی برایم اهمیت داشت، که چه کسانی می‌خواهند قیام را به ثمر برسانند. شاید حدود نیم ساعت طول کشید که طرح و اسامی را مطالعه کردم و بعد آنرا دوباره به منوچهر قربانی‌فر دادم.





پرتو ایران: یعنی ممکن است این قدر بی دقتی به کار رود؟

نصیر خانی: متاسفانه!.. به هر حال آن روز، وقتی من و دوست خلبانم به پاریس رسیدیم، منوچهر قربانی‌فر را در هتل ملاقات کردیم، و او گفت که بعد از ظهر جلسه مهمی در منزل بختیار خواهیم داشت، و صلاح در این است که شما دو نفر جداگانه بیایید و من هم جداگانه. چون با افراد و شخصیت‌های مهمی ملاقات خواهیم داشت. به هر جهت، بعد از ظهر، من و دوستم ساعت ۵ بعد از ظهر به منزل دکتر بختیار رفتیم. قبلا اطلاع داده شده بود که ما می‌رویم، منتظر ما بودند، از ما بازرسی بدنی شد، و بعد وارد اتاق دکتر بختیار شدیم. وقتی رفتیم داخل اتاق، علاوه بر دکتر بختیار، آقای منوچهر قربانی‌فر هم بود، و چهار نفر دیگر ...

 پرتو ایران:  ایرانی؟

نصیر خانی: اول فکر کردم ایرانی هستند، ولی خیر ایرانی نبودند. همگی بلند شدند، دست دادیم، و آقای دکتر بختیار آنها را به این ترتیب معرفی کرد. یک نفر را بعنوان برادر آقای صدام معرفی کرد ...

 پرتو ایران: اسمش را به خاطر می‌آورید؟

نصیر خانی: نه!

پرتو ایران: بارزان تکریتی نبود؟

نصیر خانی: نمی‌دانم فقط به نام برادر صدام معرفی کرد. یک نفر دیگر بود که تقریبا همه صحبت‌ها را، او می‌کرد و مثلا تاییدیه می‌خواست. که به نظر آمد، سرپرست گروه برادر صدام حسین است، و بقیه، افراد طراز اول مسئول. آقای دکتر بختیار این شخص را یک ژنرال اداره مخابرات عراق معرفی کرد که همه کاره بود ... دو ژنرال دیگر عراقی هم از مسئولان طراز اول سازمان اطلاعات و امنیت عراق معرفی شدند. وقتی که دکتر بختیار اینها را برادر صدام حسین و مأموران عراقی معرفی کرد ، راستش را بخواهید کمی یکه خوردم. چون اصلا در جریان تماس‌های دکتر بختیار با بیگانگان نبودم. البته آن موقع جنگ شروع نشده بود، اما از خودم می‌پرسیدم چرا عراق؟ ... وقتی که نشستیم اولین سئوالم این بود که چرا ما باید با برادر صدام حسین و مأموران عراقی بنشینیم؟ ...



پرتو ایران: از خودتان سئوال کردید؟

نصیر خانی: نه، از خود دکتر بختیار سئوال کردم. پرسیدم به چه دلیل ما باید با برادر صدام و مسئولان امنیتی عراقی ملاقات کنیم. آقای دکتر بختیار گفتند ما برای عملیاتمان باید از یکی از کشورهای همجوار استفاده کنیم. پاکستان به دلیل منافع مشترک مذهبی با جمهوری اسلامی موافقتی با ما ندارد. افغانستان درگیر شورش‌های داخلی است. با شوروی‌ها هم نمی‌توانیم کنار بیاییم. ترکیه هم اجازه این نوع کارها را به ما نمی‌دهد، تنها جایی که باقی می‌ماند عراق است. من عرض کردم که چرا از طریق آمریکا و ناوهایی که در خلیج فارس دارد، و از کنار دماغه چاه بهار این کار را نمی کنیم. که نه هیچگونه پوشش راداری دارد، و نه هیچ چیز دیگری. من سالها آنجا خدمت کرده بودم. ما می‌توانیم از آنجا برویم، بدون اینکه نیازی به کشورهای دیگر داشته باشیم. بختیار جواب قانع کننده‌ای نداشت که بدهد.

 پرتو ایران: بالاخره، باید دست کم توجیهی کرده باشد ...

نصیر خانی: گفت به هر حال، دولت عراق چون علاقمند به براندازی این رژیم است، زیرا آن را خطری برای خود می‌داند، حاضر به همکاری با ما شده، و ما این دست همکاری را نمی‌توانیم پس بزنیم، زیرا در موضع ضعف قرار داریم و نمی‌توانیم خواست‌هایمان را به عراق یا کشورهای دیگر دیکته کنیم. ما در موقعیت بازنده هستیم، نه موقعیت برنده.


دکتر بختیار بعد رشته کلام را در دست گرفت و گفت، همانطور که در جریان هستید، ما مشغول تدارک یک قیام بمنظور براندازی رژیم اسلامی هستیم که عده زیادی در ایران، در طرح شرکت دارند. این طرح با دقت تهیه شده و الان در دست آقای منوچهر قربانی‌فر است. اگر می‌خواهید ملاحظه کنید در اختیارتان است. همان‌موقع متوجه شدم که کار ایرادات جدی دارد. اگر قرار بود در جلسه، درباره طرح صحبت بشود، حداقل باید قبلا در جریان قرار داشتیم و این‌جور خلق‌الساعه عمل نمی‌شد. به دکتر بختیار عرض کردم: من در جریان هستم، اما من یا ما اینجا چکاره‌ایم، نقش ما این وسط چیست و چرا در این جلسه هستیم؟ دکتر بختیار گفت، آقایان - مقصودش عراقی‌ها بود - که قرار است با ما همکاری کنند، حمایت و پشتیبانی مالی، سیاسی، نظامی و لجستیکی‌شان را از این طرح اعلام کرده‌اند، و قول شناسایی دولت کودتا را هم تا اینجا از عراق گرفته‌ایم، مضافا که دولت عراق قول داده با روابطی که با دیگر کشورهای منطقه دارد، شناسایی دیگر کشورهای منطقه را هم فراهم سازد، گفتم: خوب، الان قرار است چه کار بکنیم. دکتر بختیار گفت، شرط اصلی آنها این است که طرح کامل کودتا یا قیام را در اختیار آنها بگذاریم. پرسیدم مگر اینها طرح قیام را قبلا نگرفته‌اند؟ پس چطوری حاضر شده‌اند همکاری کنند؟ بختیار گفت: ما در کلیات با آنها به توافق رسیده‌ایم، اما آنها طرح جزء به جزء را می‌خواهند. گفتم وقتی تا این مرحله جلو رفته‌اید، چه ایرادی می‌بینید که طرح جزء به ‌جزء را هم بدهید؟ بختیار گفت: باید نام و مشخصات همه مهره‌هایی را که در قیام شرکت دارند در اختیار آنها بگذاریم. 

در این موقع رو کردم به همان ژنرالی که صحبت‌های مرا برای برادر صدام حسین ترجمه می‌کرد، و گفتم: شما اسم افراد را برای چه می‌خواهید؟ ایشان گفت: می‌خواهیم بدانیم که آیا مأموریت‌هایی را که به افراد خودتان می‌دهید، این افراد شایستگی و لیاقت انجامش را دارند یا خیر؟ مثلا اگر سرگرد حسن را مسئول بمباران خانه خمینی می‌کنید، این سرگرد توان چنین کاری را دارد یا نه؟ جواب دادم: بطور کلی شما دانش و استطاعت و استعداد چنین قضاوتی را ندارید، که بتوانید تشخیص بدهید این افسر یارای چنین کاری دارد یا نه؟ ... و بعد گفتم: اگر یادتان باشد، تا یک سال و چند ماه پیش که دولت شاهنشاهی بر سر کار بود، این ما بودیم که از همه چیز شما اطلاع داشتیم، نه شما. جواب داد که ما دایره کودتا و ضد کودتا داریم که باید این طرح را به تصویب آنها برسانیم. گفتم شما که قول همکاری داده‌اید، چطور قبل از اینکه طرح را بخوانید چنین قولی داده‌اید؟ بعد هم اضافه کردم به هر حال من با دادن نام افراد به شما و یا هر دولت دیگری مخالف هستم. طرح را می‌توانید داشته باشید، اما اسامی افراد و همچنین ساعت و روز عملیات باید همچنان نزد خود ما، و مخفی بماند. دکتر بختیار گفت، چون اینها علاوه بر کمک مالی و سیاسی، کمک نظامی هم به ما می‌کنند، باید ساعت و روز قیام را بدانند. گفتم ولو اینکه این اطلاعات را هم به آنها بدهید، دادن اسامی افراد صلاح نیست، نه به این آقایان و نه هیچکس دیگری.

 آن ژنرال عراقی مخابرات گفت، چنانچه ما به هم اعتماد نداشته باشیم، نمی‌توانیم با هم همکاری بکنیم. شما وقتی می‌توانید از امکانات ما استفاده کنید که طرح کامل اسامی را به ما بدهید. یعنی هیچ‌ چیز نباشد که شما بدانید و ما ندانیم. جواب دادم، ما همسایه هستیم، روابط خوبی در آینده می‌توانیم داشته باشیم، اما یادتان باشد که به هر حال دو کشور مختلف هستیم، و نمی‌توانیم در موضوعی که جان بهترین فرزندان آن مملکت و خانواده‌هاشان در میان است، چنین اطلاعات سری و مهمی را در اختیار شما بگذاریم. حرف من که به اینجا رسید، برادر صدام حسین از جایش بلند شد و گفت: اگر ما این قدر بهم اطمینان نداریم، پس نمی‌توانیم با هم همکاری کنیم.  آقای بختیار از برادر صدام حسین خواهش کرد بنشیند، و به من گفت: ما مجبوریم طرح کامل را در اختیار آنها بگذاریم و بدون اینکه متظر جواب یا عکس‌العمل من باشد، به منوچهر قربانی‌فر گفت شما طرح را بدهید به آقایان. برادر صدام حسین نشست، منوچهر قربانی‌فر در کیفش را باز کرد و طرح را بیرون آورد. من بی‌اختیار از جایم بلند شدم و گفتم اگر اینجور قرار است عمل شود من هیچگونه همکاری نخواهم داشت. این را گفتم و آمدم به طرف در خروجی. دوست خلبانم هم بدنبال من بلند شد، او هم حرف مرا زد. آخرین صحنه‌ای که به یاد دارم دست دراز شده منوچهر قربانی‌فر به طرف آن ژنرال مخابرات عراق بود که داشت طرح و اسامی را به او می‌داد.

 پرتو ایران: این آخرین تصویری است که بیاد دارید؟

نصیر خانی: بله. آخرین تصویر.  همیشه دکتر بختیار ما را مشایعت می‌کرد، اما آن روز وقتی با خشم اتاقش را ترک می‌گفتیم حتی از جایش تکان هم نخورد ...بقیه ماجرا را هم که همه می‌دانند.
 

هشــــــــــــداری ناشنیـــــــــــــــــــــــــده !


پرتو ایران:  آیا هرگز ملاقات یا گفتگوی دیگری با دکتر بختیار داشتید؟

نصیر خانی: ملاقات نه، ولی موضوعی پیش آمد که مجبور شدم با او تماس تلفنی بگیرم.

پرتو ایران: چه موضوعی؟

نصیر خانی: شاید سه چهار روز مانده بود به روز عملیات، یک سرتیپ نیروی هوایی(به احتمال قریب به یقین، سرتیپ فرخ جعفری است.)که از طرف دکتر بختیار، به مرز ایران و عراق اعزام شده بود، به من تلفن زد و گفت، من هر قدر تماس می‌گیرم با دفتر دکتر بختیار، که پیغام مرا به ایشان بدهند، کسی پیام را نمی‌دهد، شما با علاقه‌ای که بختیار به شما دارد با او تماس بگیرید و این پیغام را به او بدهید که عراق قصد پشتیبانی از قیام را ندارد، عراق دارد لشکر به طرف مرز اعزام می‌کند. از ایشان پرسیدم شما این خبر را چگونه دارید، گفت: خانه‌ای که برای من گرفته شده، روبروی ریل قطار است، و من روزهاست که می‌بینم وسایل و تجهیزات بسیار سنگین نظامی دارد به سمت ایران حمل می‌شود. اینها وسایلی نیست که به کار کودتا و قیام بخورد. من با آنکه عهد کرده بودم که دیگر با دکتر بختیار تماس نگیرم، چون موضوع مهمی بود به او تلفن زدم، و با آقای دکتر بختیار صحبت کردم ...

پرتو ایران:  رفتارش با شما چطور بود؟

نصیر خانی: خیلی خشک! خیلی از دست من عصبانی بود.

پرتو ایران: جواب پیغام چه بود؟

نصیر خانی: بختیار گفت این افسر مالیاخویی شده و این حرفها را می‌زند، هر وقت می‌خواهیم با یک کشوری همکاری کنیم از این حرفها می‌زنند. من نمی‌توانم این حرفها را قبول کنم، و تازه کار از کار گذشته و حالا دیگر دیر است برای این کارها ...و گوشی تلفن را گذاشتیم.





لازم به ذکر است که در روز روز ۲۴ جولای ۱۹۸۰/ ۲ مرداد ۱۳۵۹ (سه روز قبل از درگذشت شاه)، فریدون جاهد، خبرنگار بخش فارسی سرویس جهانی بی‌بی‌سی مصاحبه‌ای را با شاپور بختیار در پاریس انجام می دهد و وی ارتباط خود با ماجرای نوژه را تکذیب می کند و تا جاییکه تحقیق کرده ام در این باره سخنی نگفته است. مطالعه گفتگوی فوق میزان استقلال عمل مرحوم شاپور بختیار را در برابر عراقی ها روشن می کند و این پرسش مهم را در اذهان می آورد که صدام با اسامی شرکت کنندگان در کودتای نوژه چه کرد و آیا گرفتن اسامی ربطی به لو رفتن کودتا داشت؟ از آنجا که جنگ هشت ساله دوران سیاهی از تاریخ ایران است بر همه است که در باره نقش رژیم خمینی، صدام و اپوزیسیون و قدرتهای خارجی در باره آغاز این جنگ و ادامه اش تحقیق کنند.

تشویق صدام به حمله به ایران توسط جرج براون، شاپور بختیار و ژنرال اویسی به روایت اسناد

تشویق صدام به حمله به ایران توسط جرج براون، شاپور بختیار و ژنرال اویسی به روایت اسناد



image
اخیرا بعد انتشار اسناد سال ۱۹۸۰ آرشیو ملی بریتانیا بحث‌هایی پیرامون آن بخصوص روایت‌اش از جزئیات شروع حمله عراق به ایران در محیط مجازی صورت گرفته است که اشتیاق برای ملاحظه اصل این اسناد را در پی داشته است، در مطلبی مختصر به ارائه شهادت طرف‌های عراقی و انگلیسی در این باره پرداخته‌ام و بحث مفصل را به سالگرد شروع جنگ موکول می‌کنم.

دکتر مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ اخیرا دو گزارش با عنوان «شاپور بختيار در آيينه اسناد تازه آزاد شده آرشيو ملی بريتانيا» در رادیو فردا منتشر کرده است که حاوی نکات مهمی است. وی در گزارش دوم به ارائه گزارش‌های محرمانه ای درباره رابطه شاپور بختیار با صدام حسین و جزئیات شروع جنگ پرداخته است که در این نوشته بخش های مهم این گزارش به همراه اصل اسناد که آقای تفرشی در وبلاگ‌شان قرار داده‌اند، ارائه می‌گردد:


مواضع اويسی و بختيار در موضوعات مختلف موجب شده بود تا ديگر گروه‌های اپوزيسيون علاقه‌ای به همگامی با آنان نداشته باشند. برای مثال، در گزارش ۱۵ آگوست/ ۲۴ مرداد سر جان گراهام (سفير فراخوانده شده بريتانيا از تهران) از قول ريچارد اپنهايمر روزنامه نگار بريتانيايی آمده بود که دکتر خسرو شاکری پژوهشگر و فعال سياسی ايرانی، در ديدا اخيرش به اپنهايمر گفته که او عضو جبهه‌ای از مصدق گرايان است و مصمم است تا خود را از شاپور بختيار، ژنرال اويسی و پاليزبان و منابع مالی و حمايت خارجی جدا نگاه دارد. 
گزارش سری ديويد ميرز مسئول بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا به تاريخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختيار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ايران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهريور) می دهد. در ادامه اين گزارش عنوان شده که عراق از اپوزيسيون ايرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نيروهای عراقی حاضر شوند تا دولت خود را در مناطق اشغالی تشکيل دهند.  در پايان اين گزارش درباره بازتاب چنين اقدامی اين گونه هشدار داده شده است: «من معتقدم که ايجاد دولت جايگزين تبعيدی مثلا در خوزستان، به شدت می‌تواند بخت آنان را برای اين که هرگز توسط مردم ايران پذيرفته شوند را کاهش ‌دهد، مگر آن که عراقی‌ها خود را آماده فتح کل ايران کنند تا تبعيدی‌ها را به قدرت برسانند.» 
روند اين رايزنی‌ها در ديدارهای بعدی لرد جورج براون با مقامات عراقی، بختيار و اويسی در پاريس و مقامات وزارت خارجه بريتانيا ادامه يافت. معاون سابق وزير خارجه بريتانيا، در آخرين روزهای اکتبر ۱۹۸۰ با صدام حسين و طارق عزيز معاون نخست وزير عراق ديدار کرد. در بازگشت او از بغداد، سفارت بريتانيا در کويت دو گزارش در تاريخ ۲۹ و ۳۰ اکتبر/ هفتم و هشتم آبان، شمه‌ای از ديدار براون با مقامات عراقی را به لندن ارسال کرد. در گزارش نخست، جورج براون بر اساس گفت و گو با سران عراق عنوان کرد که با توجه به مواضع ضدغربی خمينی و معتدل تر بودن صدام از اين جهت، به صلاح حکومت بريتانيا است که به اپوزيسيون ايرانی برای سرنگونی حکومت تهران کمک کند.
براون با تشبيه کردن اقدام احتمالی گروه بختيار و اويسی تاکيد کرد که آنان می‌توانند به شيوه نهضت مقاومت ملی فرانسه در جنگ جهانی دوم، با همکاری با طرف مقابل ضمن استفاده از ضعف حکومت ايران، خوزستان را جدا کرده و حکومت خود را در آن جا شکل دهند. لرد کرينگتون وزير خارجه بريتانيا در پاسخ به اين گزارش، با اشاره به تماس های مداوم لرد جورج براون با صدام حسين، بختيار و ديگر گروه های تبعيدی ايرانی و حمايت از او از نقشه «خوزستان آزاد» و ترويج آن در بين دوستان ايران- عراقی او، خواستار دريافت توضيحات بيشتری درباره اين نقشه شد.

بر اساس اين گزارش براون تصريح کرد که به دنبال رايزنی‌های او با مقامات عراق، قرار است در همين هفته، اويسی، امينی و بختيار در پاريس جلسه ای تشکيل داده و تصميم دارند در بيانيه خود اين گونه بيان کنند: «آنان نمی توانند به عنوان ميهن پرست حضور اشغالگران خارجی در ايران را بپذيرند، ولی با اين حال آنان با حمايت ضمنی عراق قادر خواهند بود که حکومتی را در جنوب ايران تشکيل دهند تا ديگر ميهن پرستان نيز به آن ملحق شوند.»
در همين ارتباط، کريس رندل کريس رندل يکی از مسئولان بخش تحقيقات خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا در يک گزارش توصيفی محرمانه که در ابتدای نوامبر ۱۹۸۰ تهيه شده و مهر بايگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: «يکی از دلايل يورش بی‌مهابای حکومت عراق به خاک ايران، اطلاعات گمراه کننده ايرانيان تبعيدی از جمله شاپور بختيار، مبنی بر اين بود که احتمالا به دليل وجود اغتشاش در ارتش و بی‌ثباتی رژيم به دليل مخالفت مردم، به ويژه در خوزستان، ايران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نيروهای آزادی‌بخش خواهد شد.»
بر اساس گزارش های تازه آزاد شده درباره نخستين روزهای آغاز جنگ ايران و عراق، در اين دوره، شماری از کشورهای عربی و اپوزيسيون ايرانی خارج از کشور، به خصوص اويسی و بختيار، بر اين باور بودند که با حمله عراق به ايران ظرف يک هفته ارتش ايران شکست خواهد خورد و در طول يک ماه حکومت اسلامی سرنگون شده و دولت جديد تحت حمايت عراق در تهران، يا دست کم مناطق اشغالی مستقر خواهد شد. این پيش بينی هرگز به وقوع نپيوست و موجب آغاز يک بازی بدون برنده و دو سر باخت برای مردمان هر دو کشور ايران و عراق شد.

البته این باور اول نیست که اسناد و شواهد دال بر تشویق صدام توسط بختیار و اویسی به حمله به ایران منتشر شده است، حامد الجبوری وزير امور رياست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسين در مصاحبه با تلويزيون الجزيره ۲۵ جولای ۲۰۰۸ (۵ تير ۱۳۸۷) نیز از این حقیقت پرده برداشته بود:

وی در این گفتگو تصریح کرده است که جورج براون، وزير امور خارجه انگلستان در زمان حزب کارگر، شاهپور بختيار و تيمسارنصيری (به احتمال قريب به يقين، منظور او نه تيمسار نصيری که در روزهای اول انقلاب بدون محاکمه اعدام شد بلکه تيمسار اويسی بوده است)در جلسه ای اين پيام را به صدام دادند که بهترين وقت برای حمله به ايران است. در اين جلسات همه کسانی که با صدام ملاقات می کردند تاکيد داشتند که ايران در آستانه فروپاشی است و ارتش اين کشور متلاشی شده و نيروی هوايی اين کشور به علت اعدام افسرانش زمين گير شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گويا عمليات نظامی در ايران صرفا تفريح است و همين مسئله صدام را به آغاز جنگ با ايران تشويق می‌کرد.

رازهای دکتر بختیار؛ دو سفر مخفیانه به بغداد

 
دانشجویی از ایران
در دو بخش قبلی(بخش اول...بخش دوم) به گوشه هایی از تجربه دکتر بختیار در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی پرداختم. دو گزارش قبلی نشان می داد که ایشان در مبارزه با رژیم خمینی به قدرت خارجی علی الخصوص دولت عراق متوسل شده است. در این بخش به بررسی دو سفر "مخفیانه" دکتر بختیار به عراق، یکی اندی قبل از جنگ و دیگری اندی پس از جنگ ایران و عراق می پردازم. در گام نخست به بررسی نخستین گفتگوی تلویزیونی ایشان بعد شروع جنگ ایران و عراق، با تلویزیون فرانسه در 4 مهر 1359(26 سپتامبر 1980) خواهم پرداخت. دکتر بختیار در این گفتگوی چالشی که ویدیوی آن در زیر می آید به پرسشهای مهمی پاسخ می دهد:

بختیار به تلویزیون آنتن 2 فرانسه: دنیا می باید از یک حکومت در تبعید حمایت کند!

متن این گفتگو به شرح زیر می باشد:
مجری: با بی صبری و کنجکاوی بسیار، منتظر عکس العمل ایرانی ای که دو سال در فرانسه تبعید است، اما از قدیم روابط خوبی با رژیم عراق دارد، هستیم، این مرد آقای شاپور بختیار است که سکوت خود را برای تلویزیون "کانال دو" بطور اختصاصی می شکند و به آقایان برنارد بن یمین و پل نائون اهداف واقعی حکومت عراق را می گوید: 
دکتر بختیار: فکر می کنم که کار اصلی ریشه کن کردن خمینی است، بعد امکان به توافق رسیدن است. برای من، خیلی واضح است که قرارداد 1975 همچنان برقرار است و یک متر مربع از ایران را هم به کسی نمی دهیم.
مجری: آقای بختیار، شما حاضرید امروز یک حکومت ایرانی در تبعید را تشکیل بدهید که توسط عراقی ها به رسمیت شناخته شود؟
دکتر بختیار: اگر تنها توسط عراقی ها باشد، نه آقا.
مجری: پس توسط چه کسی؟
دکتر بختیار: یک حداقل اجماع بین المللی باید باشد، نمی گویم همه کشورها، ولی تعداد زیادی از کشورها باید به رسمیت بشناسند، بخصوص کشورهای همسایه و اروپائی، اگر لاس زدن با آقای خمینی را که در طول یک سال اخیر انجام دادند، قطع کنند.
 مجری: در هر صورت، تشکیل حکومت ایرانی در تبعید قصد شما است؟
دکتر بختیار: قصد من هست اما در فرانسه این کار را نخواهم کرد.

مجری: شما جدیدا عراق بودید؟
دکتر بختیار: من در یک سال اخیر،  5 بار عراق بودم
مجری: در این چند روز اخیر؟
دکتر بختیار: در روزهای اخیر، نه، من بغداد نبودم، جای دیگر بودم! بله، جای دیگر بودم، اینرا می توانم مانند رازی نگاه دارم، واقعآ عراق نبودم!
مجری: کاردار ایران می گوید که شما ارتشی دارید که علیه ایرانی ها در کنار عراقی ها عمل خواهد کرد، صحت دارد؟
دکتر بختیار: ببینید، روزی که به ایران بروم ارتش ایرانی ای که با من مخالفت بکند، وجود نخواهد داشت. برای اینکه من کاری علیه ارتش ایران نکرده ام، دقیقا این خمینی است که با تمام خرابکاریهایش طی یکسال اخیر ارتش را ریشه کن و متلاشی کرده است. هر روز می بینید که ژنرالها و تکنیسینهای ارتش را بدون کوچکترین محاکمه ای می کشد.
مجری: ارتشی که در کنار شما باشند، دارید؟
دکتر بختیار: فکر می کنم که اگر آزاد بودند، 9 تا از 10 تای آنها در کنار من می بودند، نه فقط بخاطر همدلی با من، بلکه این خمینی است که آنها را می کشد، از ایران بیرون می کند یا در زندان می اندازد. در نتیجه، دلایل محکمی دارم که بگویم این افراد نظر خیلی خوبی نسبت به آقای خمینی ندارند.
 مجری: آقای بختیار، آیا زمان بازگشت شما به ایران نزدیک است؟
 دکتر بختیار: در هر صورت بنظرم، پایان خمینی نزدیک است.

حال آنکه بنابر اسناد 1980 آرشیو ملی بریتانیا ایشان در آستانه حمله عراق در بغداد بوده اند: «گزارش سری ديويد ميرز مسئول بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا به تاريخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختيار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ايران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهريور) می دهد.» البته حامد الجبوری وزير امور رياست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسين در مصاحبه با تلويزيون الجزيره ۲۵ جولای ۲۰۰۸ (۵ تير ۱۳۸۷) نیز از حضور ایشان در بغداد در آستانه حمله عراق و جلسه با صدام پرده برداشته است.

درباره سفرهای دکتر بختیار به بغداد، خصوصا سفر ششم که بعد از این مصاحبه صورت گرفته، نکات مهمی در خبرهای منتشرشده روزنامه های فرانسوی هست، که بسیار خواندنی است. سه نمونه از این خبرهای مهم را در زیر می آورم:

1- فیگارو، 3 اکتبر 1980 ... 11 مهر 1359
عزیمت مرموزانه شاپور بختیار
نخست وزیر سابق شاه در تبعید، شاپور بختیار روز چهارشنبه اول اکتبر، فرانسه را بقصد اردن با یک هواپیمای مخصوص خطوط هوایی عراق ترک کرد. منابع خبری فرودگاه می گویند این هواپیمای بویینگ از روز اول جنگ ایران و عراق در فرودگاه اورلی فرانسه بلوکه بوده است. با اینکه همکاران بختیار از تائید کردن این خبر می پرهیزند، اما آقای بختیار پنهان نمی کند که این اواخر چندین بار به عراق رفته است و اخیرا هم اعلام کرده بود قصد تشکیل یک دولت در تبعید را در کشوری به غیر از فرانسه دارد. با این حال آقای بختیار مشخص کرده بود که پروژه تشکیل دولت در تبعید را اگر دولت در تبعیدش تنها از سوی عراق برسمیت شناخته شود، به کنار می نهد.

2- لوموند، 4 اکتبر 1980 ... 12 مهر 1359
در اردن، خبر رسیدن شاپور بختیار که پاریس را با یک هواپیمای مخصوص عراقی به مقصد نامعلومی ترک گفته بود، تکذیب شد.
 
 3- پاریس، 6 اکتبر ـ AFP ... 14  مهر 1359
بختیار به فرانسه بازگشت.
طبق گفته دفتر آقای بختیار در پاریس، او بعد از 4 روز غیبت روز شنبه به پاریس بازگشت. منابع مطمئن گفته بودند که آقای بختیار با یک هواپیمای مخصوص خطوط هوایی عراق پاریس را روز چهارشنبه ترک کرده بود. دفتر بختیار از محل سفر و موضوع سفر ابراز بی اطلاعی می کند. آقای بختیار طی سال اخیر چندین بار به عراق که در آنجا یک ایستگاه رادیویی دارد که برای ایران برنامه پخش می کند، مسافرت کرده است.
 
با دقت در گفتگوی دکتر بختیار با تلویزیون فرانسه، اسناد آرشیو ملی بریتانیا مربوط به سال 1980، اظهارات وزیر صدام و خبرهای روزنامه های فرانسوی می توان با قطعیت گفت که ایشان در روزهای پیش از جنگ در بغداد بوده اند. حال باید از یاران ایشان پرسید:

1- چرا ایشان بودن خود در بغداد در آستانه جنگ ایران و عراق را پنهان کرده است و آن را راز خوانده است؟ سوال مهمتر اینکه، ایشان در بغداد چه می کرده است؟
2- بنابر آنچه که خبرهای روزنامه های فرانسوی می گویند، بعد از آغاز جنگ ایشان با بویینگ مخصوص خطوط هوایی عراق در روز 1 اکتبر 1980(9 مهر 1359)، فرانسه را به قصد اردن ترک کرده اند، خبر رسیدن ایشان به اردن تکذیب شده است و چهار روز بعد، در 4 اکتبر به فرانسه برگشتند. پرسشی که پیش می آید این است که، ایشان در این چهار روز کجا بوده اند و چرا آنرا مخفی کرده اند؟ آیا مخفی کردن مقصد، یا به قول خودشان همانطور که در باره سفر قبلی اش گفته بود "حفظ راز خود" و گم شدن چهار روزه، درست بعد از حمله عراق، به این معنی نیست که ایشان در بغداد تشریف داشتند تا صدام بعد از فتح اهواز، در حضور هزار خبرنگاری که برای پوشش خبری فتح اهواز به عراق دعوت کرده بود، ایشان و دولتشان را نیز به عنوان دولت جانشین ایران، اعلام کند؟ و بالاخره اینکه به احتمال زیاد آقای بختیار در این سفر تنها نبوده است و همراهانی باخود داشته است. این همراهان چه کسانی بوده اند؟

 متاسفانه مرحوم دکتر شاپور بختیار چند سال بعد از این ماجرا به طرز فجیعی بدست جلادان رژیم ولایت فقیه کشته شد و در قید حیات نیستند که از ایشان در باره این تجربه سئوال شود. اما هنوز بعد از بیش از سی سال، همکاران و اعضای کابینه بالقوه ایشان در مورد دو سفر اندی قبل از جنگ و اندی پس از جنگ، سکوت مطلق کرده اند و در رابطه با این موضوع مهم تاریخ ایران، شفافیت بخرج نداده اند. امیدوارم یاران دکتر بختیار بعد از سی سال به سخن بیایند و حقایق را بیان کنند تا ایرانیان خصوصا جوانترها از این تجربه های فاجعه بار در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی درس بگیرند و در راه تکرار آنها نباشند.

آدرس عوضی



اصولا اکبر گنجی در اکثر نوشته‌های تحلیلی خود، حکومت ایران را سلطانی (پادشاهی) و علی خامنه‌ای را سطان(پادشاه) می‌داند. البته در این نگاه به نظام ایران او تنها نیست و برخی از روشنفکران و تحلیل‌گران سیاسی ایران، چون او می‌اندیشند. بدون شناخت واقعی و دقیق دشمنان دموکراسی و ترقی در ایران مبارزات ملت و از جمله جنبش سبز به نتیجه نخواهد رسید.
به باور من، پادشاهی دانستن حکومت ایران، چندان دقیق نیست و جای اگر و مگرهای بسیاری دارد و بعبارتی دادن آدرس عوضی به مردم ایران و مبارزان راه دموکراسی و آبادی ایران است.
به نظر من، حکومت فعلی ایران، نه جمهوری، نه سلطانی، نه کمونیستی و نه شبیه انواع حکومت‌های مرسوم در جهان است. اگرچه ممکن است برخی از مشخصه‌های این سیستم‌ها را دارا باشد. واقعیت این است که برای اولین بار در تاریخ کهنسال ایران، روحانیت شیعه به قدرت رسیده و در این سی و اندی سال حاکمیت مطلق خود را بر ملت ایران تحمیل و ساختارهای ضروری را برای دوام و بقای نظام‌اش پایه‌ریزی کرده است. من نظام فعلی را در واقع حکومت «روحانیت شیعه ایران» می‌دانم. برای اتبات این نگاه کافی است به بخشی از سازمانهای تعیین کننده حکومت روحانیت شیعه توجه کنیم.

۱) شخص اول کشور یک «روحانی» است. اختیارات بی حد و حصری که قانون اساسی به این فرد که او را رهبر معظم می‌نامند داده است، رهبران هیچکدام از سیستم‌های موجود در جهان از جمهوری‌اش گرفته تا سلطنتی و دیکتاتوری‌اش ندارند.

۲) نهاد دولت یا ریاست جمهوری عملا در دست روحانیت شیعه است. علی خامنه‌ای چهار سال رییس جمهور بوده که یک روحانی است و ۱۶ سال هم دو روحانی دیگر یعنی هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی مسئولیت دولت را داشته‌اند. خوشبختانه عملکرد آنها در این بیست سال ثبت شده است.

۳) بیش از ۱۰۰ نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی روحانی هستند. عملکرد این مجلس اظهرالشمس است.

۴) شورای نگهبان: ۱۲ عضو دارد که ۶ نفر از آن توسط رهبر انتخاب می‌شوند و ۶ نفر دیگر را رییس قوه قضائیه که خود منصوب رهبر است، انتخاب و به مجلس معرفی می‌کند تا با رای مجلس انتخاب شوند که همیشه شده‌اند. دبیر شورای نگهبان و همه کاره آن یک روحانی است.

۵) مجلس خبرگان که مسئولیت نظارت بر ولی فقیه و عزل و نصب او را دارد، ۸۶ عضو دارد که بدون استثنا همگی روحانی هستند و تاکنون به جز دفاع بدون قید و شرط از رهبری کوچکترین مخالفتی با او نکرده‌اند.

۶) مجمع تشخیص مصلحت: ۳۵ عضو دارد که به علاوه ۶ نفر فقهای شورای نگهبان، و سه نفر اعضای حقوقی (روسای قوای سه‌گانه) حداکثر به ۴۴ نفر می‌رسد. رییس مجمع یک روحانی است و همجنین تعدادی از اعضای این مجمع.

۷) رییس سازمان اطلاعات و امنیت حکومت، همیشه یک روحانی بوده که بازوی سرکوب و حافظ منافع روحانیت شیعه ایران است.

۸) رییس قوه قضائیه همیشه یک روحانی بوده که از طرف روحانی دیگر یعنی رهبر انتصاب می‌شود و صدها قاضی و کادرهای این سازمان روحانی هستند.

۹) نهاد امامان جماعت: باستناد گفته معاون وزیر مسکن در چهارم آبان ۱۳۸۸ تعداد شهرهای ایران از ۱۹۹ به ۱۰۱۸ شهر رسیده، دستکم هر شهری یک امام جمعه دارد که روحانی است و از طرف بیت رهبری انتصاب می‌شوند. معمولا وظیفه این امامان، تئوریزه کردن نطرات رهبر و تبلیغ و تبیین آن است. مسئولین ادارات و سازمانهای دولتی بدون اجازه این روحانیون نمی‌توانند آب بخورند.

به این فهرست، می‌توان صدها بنیاد و سازمانهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و احتماعی دیگر را اضافه کرد. بودجه این نهادها از طریق دولت و بیت رهبری تامین می‌شود و هدف اصلی آنان حفظ قدرت روحانیت شیعه و پرونده سازی برای منتقدین نظام است.
نتیجه آنکه دشمن واقعی دموکراسی و مانع اصلی پیشرفت و ترقی ایران، روحانیت شیعه است. کارنامه سیاه روحانیت شیعه در این ۳۲ سال بر کسی پوشیده نیست. و اگر بخواهیم نام بیریم داستان دراز دامنی خواهد شد. خوشبختانه در عصر اطلاعات جنایات روحانیت شیعه ثبت و ضبط شده است، دستکم آنچه علنی بوده یا افشا شده، اما همه می‌دانیم هنوز بسیاری از ابعاد وحشی‌گریهای روحانیت شیعه بر ما پوشیده مانده است و روزی همه آنها برملا خواهد شد. ممکن است خیلیها بگویند روحانیت شیعه، یکدست نیست و در بین آنها انسانهای شریفی هم پیدا می‌شود. پاسخ من این است: «لطفا تعداد این روحانیون را نام ببرید»، من فکر نمی‌کنم به تعداد انگشتان دست برسد.
برای تعمیق این بحث منتظر نظرات خوانندگان این وبلاگ هستم.

  اسدالله علیمحمدی