همچنان به شيوه سالهای گذشته راهمان ادامه خواهيم داد:
ـ آگاه نمودن خلق ازمواضع ضد خلق!
ـ ايجاد فضای دوستانه بين ديدگاههای مختلف در درون جبهه خلق
ـ بدون هيچگونه گذشت و چشم پوشی درافشای مواضع گذشته و حال ضد خلق!
ـ تسليم شانتاژ، تهديد ، توهين و ناسزا و۰۰۰ نخواهيم شد که اين شيوه"شاهان منحوس" و"شيخان ملعون" است.
قیمت ارزهای اصلی در پایتخت ایران بار دیگر رکورد زد و دلار آمریکا از ۵۵۰۰ تومان گذشت.
شبکه اطلاعرسانی قیمت ارز و طلا در ایران عصر امروز، یکشنبه ۱۹ فروردین، قیمت یورو را ۶۵۷۰ و قیمت پوند را ۷۵۰۰ گزارش کرده بود.
قیمت دلار امروز ثابت نبود و حدود ۴۰۰ تومان نوسان داشت. بعضی از صرافیهای عمده پایتخت روی تابلوهای خود قیمت را تا ۵۸۰۰ بالا برده بودند.
فقط مسافران و تاجران نبودند که چشمشان به تابلوی صرافیها بود؛ همزمان با بالارفتن قیمت ارز، خبرگزاریهای ایران گزارش دادهاند که سهمیه ارز دانشجویان هم قطع شده است.
از دیروز که موج تازه بالارفتن قیمت ارز آغاز شد، بسیاری از صرافیها از خرید و فروش خودداری کردند.
شماری در توییتر به جای هشتگ نرخ ارز از عبارت "سقوط ریال" استفاده کردهاند. بعضی حقوقشان را به دلار محاسبه کرده و نوشتهاند که درآمدشان با توجه به پایین آمدن ارزش پول ملی به تدریج کاهش مییابد.
بعضی از ایرانیان نگران در شبکههای اجتماعی، حسن روحانی را خطاب قرار دادهاند.
در صف اول انتقادها، مخالفان دولت پیشتازی میکنند.
تحلیل؛ دلار تا کجا بالا خواهد رفت؟
امیر پایور، خبرنگار اقتصادی بیبیسی
به رغم وعده رئیس جمهوری و رئیس کل بانک مرکزی ایران مبنی بر کاهش قیمت ارز در ماههای پایانی پارسال و توصیه به نخریدن آن، قیمت ارز در ایران به شدت بالاتر میرود.
در هفته های اخیر و احتمالا ماههای آینده، قیمت ارز را عواملی مثل انتظار روانی بازار، حجم تبدیل دارایی ها به ارزهای خارجی و طلا، خروج سرمایه از کشور و تنشهای سیاسی، امنیتی و نظامی تعیین میکند. وقتی عامه خریداران و حتی بعضی کارشناسان انتظار داردند ریال و دلار به یک توازن و ارزش برابری مشخص برسند، تحقق آن آسانتر از وقتی است که چنین احتمالی مطرح نباشد. درحال حاضر جو روانی بازار انتظار قیمتهای بالا را دارد.
به نظر می آید کنترل بازار ارز از دست بانک مرکزی خارج شده است. قید "به نظر می آید" از این جهت است که هنوز عده ای معتقدند ممکن است این کاهش ارزش ریال با برنامه باشد. کاری که بعضی کشورها در زمانی که با بحرانهای مالی و پولی روبرو هستند انجام می دهند.
صرف نظر از درستی این ادعا، در بعضی حوزهها دولت از افزایش قیمت ارز نفع می برد؛ از جمله افزایش میزان ریالی درآمد نفتی. ولی افزایش قیمت ارز به این سرعت و برخلاف وعده های قبلی اعتبار رئیس جمهوری ایران را به خطر انداخته است مگر آنکه بدون تعارف، علل وضعیت موجود را بیان کرده و گزینههای پیش رو را با مردم درمیان بگذارد.
حق نشر عکسFARSImage captionبسیاری از صرافیها فعلا معامله نمیکنند
خبرگزاری تسنیم که منتقد دولت حسن روحانی است، فیلم سخنرانی او در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری را بازنشر کرده که میگوید: "ما صبح نمیدانستیم که ساعت ۱۱ و ۱۲ قیمت دلار چند میشود..."
تبعات گران شدن دلار، هرچند موقت یا به گفته برخی "حباب" چند روزه باشد، دامن بسیاری را خواهد گرفت.
سایت آیتیایران که اخبار حوزه فناوری را پوشش میدهد، از توقف فروش کامپیوتر در بازار پایتخت گزارش داده است، مخصوصا کامپیوترهای محصول شرکت آمریکایی اپل.
به گزارش این سایت، آیفون ۲۵۶ گیگابایتی صبح امروز هفت میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بوده اما بعد از ظهر فروش آن به دلیل نوسانات بالای قیمت دلار، متوقف شده است.
مجلس ایران وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی را به کمیسیون اقتصادی احضار کرده است.
بیش از نمایندگان مجلس، مردم منتظر هستند تا ببینید دولت آقای روحانی چه چارهای برای نگرانی آنها دارد.
از نوامبر ۲۰۱۵ که اطلاعیه ی شورای موقت سوسیالیست های چپ درباره ی پروژه ی وحدت چهار جریان سیاسی منتشر شد و نیز پس از پایان کنگره ی "حزب چپ ایران (فداییان خلق)"، تاکنون انبوه هم میهنان چپ و سوسیالیست ما در خارج از کشور، از چپ تا راست مقاله می نویسند و درباره ی این وحدت قلمفرسایی می کنند. در میان این همه نویسندگان یک شخصیت بین المللی وجود ندارد که کتاب هایی درباره ی سوسیالیسم نوشته باشد و سوسیالیست های جهان یا دست کم سوسیالست های اروپا او را به عنوان مرجع قبول داشته باشند، یا اگر هست من افتخار شناختن او را نداشته ام. هیچ یک از آنان از نگاه علمی در دانشگاه های اروپا یا آمریکا جایگاه بلندی ندارند. در همین سوئد برخی از چپ های فرصت طلب پیشین و مذهبی هایی که از سوی حکومت ایران هم پشتیبانی می شوند، در دور و بر کرسی های دانشگاهی دیده می شوند اما کاری نکرده اند و یا دیدگاهی ندارند که کسی از جهانیان آنان را بشناسد.
این که از میان "چپ های" ایران هرگز ستاره ای جهانی ندرخشیده،بر همگان روشن است. از آن روزگاری که علی موسیو حزب اجتماعیون عامیون را بنیاد نهاد و یا پس از او شاهزاده سلیمان میرزا اسکندری و تقی ارانی تلاش هایی برای برپایی فرقه ی سوسیالیستی انجام دادند تا تشکیل حزب توده، سازمان یا تشکیلات مهمی پدید نیامد. تقی ارانی را در سال ۱۳۱۸ در زندان با شیوه هایی فریبکارانه و پنهانی کشتند. پس از شهریور ۱۳۲۰ گروهی از هم پرونده های ارانی یعنی زندانیانی که ۵۳ نفر نامیده می شدند، حزبی به نام حزب توده را سامان دادند. چه پیش از ظهور حزب تودهو چه در درازی سال های فعالیت های حزب توده به جز ارانی از نگاه آشنایی با ماتریالیسم و سوسیالیسم چهره برجسته ای به چشم نمی خورد. خلیل ملکی که از رهبران حزب توده بود به دلیل وابستگی حزب به شوروی از آن جدا شد.او نخست حزب زحمتکشان نیروی سوم و سپس جامعه ی سوسیالیست های ایران را بنیاد نهاد.
در سال ۱۳۴۴ که به دلیل همکاری در انتشار پیام دانشجو در زندان قزل قلعه بودم سلول خلیل ملکی در کنار سلول من قرار داشت. گاهی که زندانبان ها در سلول ها را باز می گذاشتند این فرصت پیش می آمد که با او به گفتگو بنشینم و از تجربه ها و دانش او بیاموزم. در میان سوسیالیست های ایران اواز کسانی است که دارای دانش گسترده ای در زمینه ی سوسیالیسم بود. گرچه او تألیفاتی بین المللی نداشت اما در بین سوسیالیست های جهان، تا اندازه ی سرشناس بود. از چهره های سوسیالیست در ایران یکی هم بیژن جزنیاست. او دانشجوی دوره ی دکتری فلسفه و از بنیان گذاران جنبش فدایی بود. زندان و شکنجه به او امکان نوشتن کتاب های قطور فلسفی را نداد. او رابه دلیل داشتن باورهای سوسیالسیتی، پس از سال ها زندان، در تپه های اوین به شکل وحشیانه ای همراه با هشت زرمنده ی سیاسی دیگر "بی محاکمه ی صحرایی"!، تیرباران کردند.
من برخی از نوشته های هم میهنان چپ را درباره ی "حزب چپ ایران (فداییان خلق)" خوانده ام. بیشتر آن ها نه تنها به تاریخچه ی حزب های چپ، فلسفه و سوسیالیسم نپرداخته اند بلکه حتا از نظر محتوای سیاسی هم نوشته هایشان چندان پربار نیست. در این نوشته ها، کسی از آزادی و استقلال سخنی نمی گوید و فقط سخن از گروه بندی های سیاسی است و گاهی برخی ها هم به عدالت اقتصادی و اجتماعی می پردازند. آقای شیدان وثیق در سایت اینترنتی اخبار روز به تاریخ جمعه ۱۷ فروردین ماه ۱۳۹۷ خورشیدی مقاله ای دارد با نام "زمین بی حاصل" که من در اینجا به برخی از نکته های آن می پردازم.
در این نوشته نکات تأمل بر انگیزبسیاری هست. آقای وثیق می نویسد:« ... افتراق بر سر جایگاه مبارزهی ضد سرمایهداری در مبارزهی اپوزیسیونی در ایران امروز و تفکیکناپذیری این مبارزه با پیکار برای آزادی و دموکراسی است که هم چنان با توجه به برنامه و منشور اینان به قوت خود باقی است.» به راستی آزادی و دموکراسی نه تنها از مبارزه ی ضدسرمایه داری تفکیک ناپذیر است بلکه از هر مبارزه ی دیگری مانند مبارزه برای نان شب یا حق دستمزد بیشتر و یا حقوق زنان جدایی ناپذیر است. اگر هم میهنان چپ ما برای مبارزه در راه آزادی به معنای مطلق آن مبارزه نکنند نه استقلال به دست خواهند آورد و نه با تکیه بر استقلال میهن خود می توانند باسرمایه داری جهانی مبارزه کنند. آقای وثیق تشکل های سنتی چپ را کهنه و منسوخ می داند.او برای روزگار ما، تشکل جنبشی را کارآمد و به روز می داند. او می نویسد: « تشکل سیاسی از نوع جنبشی شیوهها و اسلوب کار تحزب کلاسیک را کنار میگذارد. تشکل جنبشیِ رهاییخواه اما، سازمان آوانگارد نیست، راهبر و رهبر مردم نیست، بلکه فرایندی است افقی و متکی بر تصمیمگیری دموکراتیک و مستقیمِ مشارکتکنندگان در مجمع عمومی. با وامگیری از مانیفست کمونیست، تشکلیابی جنبشیِ رهاییخواه در نهایت چیزی نیست جز بخشی از جنبش اجتماعی که بیشتر به شرایط عمومی (و جهانروای) رهایی، در سطح کشوری، منطقهای و جهانی، آشنایی و توجه دارد: بخشی جداناپذیر از جنبش عمومی مرمانِ تحت سلطه به سوی رهایش بشری.»
آقای وثیق افزون بر آزادی و استقلال مفاهیم دیگری را بر می شمارند که برای هر مبارز سیاسی قابل تأمل است. او می نویسد: « اکنون در پایان این گفتار، مایلیم برای خوانندهی این سطور، نکاتی را به صورت تلگرافی در تشریح «سیاست رهاییخواه»، در تمایزش با «سیاست چپ سنتی»، طرح کنیم. پیش از این در دیگر جستارها با تفصیل بیشتری سیاست رهایی را توضیح دادهایم. امروزه بسیاری از مفاهیم کلاسیک، در حوزهی سیاسی و فلسفهی سیاسی، از حقیقتِ اصلیِشان تهی شدهاند، بی اعتبار شدهاند. ترجمان آنی شدهاند که در گذشته واقعیتی داشت اما امروزه فاقد آن است. از این رو، کاربردِ خودکار و بدون نقدِ آاین مفاهیم نادرست و گمراه کننده میشود. از آن جمله است مقولههایی چون «چپ»، «دموکراسی»، «جمهوری»، «حاکمیت»، «مردم»، «سیاست»، «حزب»، «انقلاب»، «سوسیالیسم» و غیره. امروزه، در عین حال که مفاهیم کلاسیک را به زیر نقد میبریم، باید مفاهیم نوینِ درخورِ شرایط نوین را با میزان سنجیِ رهاییخواهی دوباره اختراع و ابداع کنیم.»
پیشنهاد آقای وثیق درباره ی بازبینی و ژرف نگری مقوله های بالا بسیار آموزنده است. او درباره ی واژه ی دموکراسی شرائطی را برمی شمرد و واژه ی دموکراسی را به واژه های "رادیکال"، "مستقیم"،"بلاواسطه" مقید می کند یعنی از "دموکراسی رادیکال، مستقیم و بلاواسطه" نام می برد.
درباره ی مقوله ی چپ؛ او نیز واژه ی "چپ" را بسیار مبهم و ناروشن می داند، اما چپ های ایران، با هر شکل سازمانی و با هر معنا و محتوایی باید همراه با همه ی هم میهنان خود، نخست آزادی را به دست آورند و سپس پس از به دست آوردن استقلال، سیاست رهایی خواهی را پیشه کنند یا از همین امروز سیاست رهایی خواهی را تمرین کنند و بیاموزند تا پس از به دست آوردن آزادی و استقلال، سیاست رهایی خواهی خود را به هم میهنان و جهانیان نشان دهند. نکته ی آموزنده و هوشیار دهنده ی مهمی که آقای شیدان وثیق درباره ی این وحدت می گوید آنست که این وحدت با نگهداشتن واژگان "فدائیان خلق" در نام سازمانی خود، چپ های دیگر را، هم در درون ایران و هم در برون از ایران، از پیوستن به خود باز می دارد.
نه تنها فدایی ها بلکه هیچ سازمان یا گروه سیاسی تاکنون نقش خود را در جنبش سیاسی ایران از نگاه انتقادی مورد سنجش و بررسی قرار نداده است. نگه داشتن نام فدایی هم در دنباله ی "حزب چپ ایران" نشان از آن دارد که این سازمان کارنامه ی گذشته ی خودش و انشعاباتی که در آن صورت گرفته است را، بی هیچ کاستی می داند و در بست قبول دارد. اما نکته ی مهم دیگری که فدایی ها باید به آن توجه کنند آن است که "فدایی بودن" گرچه در روزگار خودش نیز کارکرد درستی را ارائه نداد و راه به جایی نبرد، اما امروزدیگر با افزایش انفجارهای انتحاری در جهان،به هیچ روی برای یک سازمان پیشرو و مترقی، شایسته و پسندیده نیست.
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ هجدهم فروردین ۱۳۹۷ خورشیدی برابر با هفتم آوریل ۲۰۱۸ میلادی
گزارشگران: کاریکاتوری با نام حزب چپ ایران
مثلی هست که میگه اول برادری ات را ثابت کن بعد ادعای ارث و میراث بکن! حکایت حزب چپ ایران هم همینه. دو سه گرایش فدائی که طی دهه های پیشین هم همیشه دست در دست هم جیره خوار اصلاح طلبان حکومتی بوده اند و همواره بدنبال طناب اویزان شدن به یکی از جناحین حاکم بوده اند و هیچگاه هم اختلاف بنیادین در پشت کردن به خواستها و مطالبات مردمی در کشورمان نداشته اند امروز خود را بنام حزب چپ ایران ( فدائیان خلق ) مینامند. این دو سه تشکل که اساسا موجودیتشان در اپوزیسیون رژیم سوال برانگیز است نه شباهتی به چپ با بنیان های فکری رادیکالشان دارند و نه قرابتی با اندیشه فدائی که صدها قربانی برای آن داده شده است. در بهترین حالت میتوان این مجموعه را حزب چپ حکومتی نامید که هنر موج سواری و پوست انداختن را بهتر از هر جریان دیگری آموخته اند و در جریان شورش های مردمی و رادیکال دیماه نیز بخوبی دیدیم که نوارهای سبز خود را در دفاع از اصلاح طلبان حکومتی مستتر کردند و شتر دیدی ندیدی!!انگار که این طیف مادرزاد رادیکال بوده اند و با رفرمیسم و اصلاح طلبی هیچ سنخیتی نداشته اند؟؟ زهی بی شرمی!
در حقیقت امر بدنامی این گرایش ها از جنبش فدائیان همیشه وبال گردن آنها بوده است. سوابق خیانت ها و حمایت از حکومت سرکوب دهه شصت در پرونده اینها ست و تاکتیک تعویض نام به چپ ایران هم در امتداد این اقدام بخش راست فدائیان است هم از اینرو افشا و پرده افکنی از این تاکتیک وظیفه همه نیروهای انقلابی است چرا که خنجری دیگر از پشت از سوی اینها بر گرده مردم کشورمان در انتظار است
یکی از متفکرین آنها نیز چندی پیش نوشت که چپ آنست که خود را چپ میداند! اینگونه نیست و این گفته شبیه حقه ای تئوریک است. چپ آنست که از خواستها و مطالبات اصیل طبقه کارگر و زحمتکشان مستقیما دفاع میکند و هرگز هم بدنبال روزی خود و حزبش دنباله رو بورژوازی هار و سرکوبگر نمیشود.
گزارشگران
یکی از مشکلات اجتماعی استان بوشهر آمار زیاد زنان سرپرست خانوار است. طبق آمار ۶۰ درصد جمعیت تحت حمایت کمیته امداد استان بوشهر زنان سرپرست خانوار هستند، که بیشترین تعداد آنهوان به ازدواج های نا آگاهانه در سنین پایین اشاره کرد که پس از گذشت زمان موجب ایجاد بحران های جدی برای زنانی می شود که روزگاری به امید رفاه و آینده ای بهتر تن به ازدواج داده بودند. شاید هم بسیاری از این زنان قربانیان ازدواج اجباری و فرمایشی والدین خود شده اند. متاسفانه این قبیل ازدواج ها در بسیاری از مناطق محروم در کشور رایج بوده و هست. بعضی از والدین به دلیل فقر اقتصادی، عدم آگاهی و پرجمعیت بودن خانواده برای کم کردن خرج زندگی خود فرزندان شان را به ازدواج های سنتی در سنین پایین مجبور می کنند. از این رو آنها زندگی خود را بدون شناخت و حتی بدون علاقه و عشق آغاز می کنند. بعضی ها نیز بدلیل فقر مالی با کارگران فصلی و مهاجر که از سایر استان ها و حتی کشورهای همسایه برای کار به این استان می آیند ازدواج می کنند. اما بعد از گذشت چندین سال از زندگی مشترک شان و بدنیا آمدن چند فرزند، به طور نا خواسته متارکه کرده و یا توسط همسرانشان ترک می شوند. متاسفانه زندگی زنان سرپرست خانوار به دلیل مشکلات اقتصادی و نگرش غلط جامعه نسبت به زنان مطلقه و بیوه با مخاطرات بسیاری، روبه رو است. آنها تمامی مسوولیت ها و سختیهای زندگی را به تنهایی به دوش می کشند و با آرزوی فراهم کردن رفاه نسبی فرزندان خود، به سختی در مشاغلی که برای زنان سنگین است کار می کنند. مشاغلی همچون کار در مزارع و کارخانه های خرما و سایر مشاغل. بسیاری تحت پوشش کمیته امداد هستند، عده ای نیز تحت پوشش و حمایت هیچ نهادی نیستند. همچنین بدون پدر بزرگ شدن فرزندان، به دلیل فقدان بسیاری از عوامل آسایش روانی و اجتماعی باعث شکنندگی روح و روان آنها می شود و مادر سرپرست خانوار تمامی غم و غصه تک تک آنها را به جان می خرد. آنها علاوه بر تحمل رنج زندگی در تنهایی تمامی خواسته ها و نیازهای احساسی خویش را فراموش کرده اند و محکم و استوار همچون کوه های بلند دشتستان و دلی به وسعت امواج آبی خروشان تنگستان، بار سنگین مسوولیت خانواده خویش را در طول عمرشان بر دوش می کشند.
ا در شهرستان های دشتستان و تنگستان و روستاهای این مناطق زندگی می کنند. از دلایل این امر می تا
بازار ارز و سکه در دومین روز هفته با تحولات تازهای همراه شد؛ به طوری که قیمت دلار نسبت به روز گذشته با جهش حدود ۳۰۰ تومانی روبرو شد و به بیش از ۵۵۰۰ تومان رسید.
Image captionاز راست عبدالله ریاضی رئیس وقت مجلس سنا، امیرعباس هویدا وزیر دربار و جعفر شریف امامی نخست وزیر
"وقتی خبر قتل امیرعباس هویدا به ما رسید، پادشاه به گوشهای برای گریستن پناه برد و من در غم و اندوه فرو رفتم". این توصیف فرح پهلوی است از بامداد هجدهم فروردین ۱۳۵۸ به وقت باهاما در قلب اقیانوس اطلس که رادیوی انقلابی تهران " بسم الله قاصم الجبارین" گویان، خبر اعدام هویدا را به سراسر جهان مخابره کرد.
کمتر از دو ماه از روی کار آمدن مذهبیون در ایران گذشته بود. محمدرضا شاه و شهبانو فرح، هشت روز بود که به باهاما رسیده بودند. مقامات این کشور به خانواده سلطنتی ایران به این شرط اجازه اقامت داده بودند که کلامی از سیاست سخن نگویند. همین شد که شاه تا مدتها بعد نتوانست واکنشی به قتل نخست وزیر محبوبش نشان دهد. در عوض مجله مشهور پاری ماچ، فردای همان روز در نسخه ای ویژه تصویری از شاه را در کنار دریا در جزیره بهشت در یک سو و تصویر جنازه تیرخورده هویدا، نخستوزیر و وزیر دربار شاه را در صفحه مقابلش منتشر کرد و تیتر زد که در حالی که یاران قدیم شاه یک به یک در ایران اعدام می شوند، او مشغول خوشگذرانی است. فرح پهلوی میگوید "آن روزها ناامیدی و درماندگی چنان خشمی در من برانگیخته بود که به پادشاه پیشنهاد کردم با اجاره یک کشتی به روی آبهای آزاد برویم و پیامی بر محکومیت رژیم و جلادان خونخوارش بفرستیم".
حق نشر عکسPARIS MATCHImage captionتصویر مجله پاری ماچ یک روز پس از اعدام هویدا
تهران، در آن روز شنبه، ۱۸ فروردین ۱۳۵۸، همچنان ملتهب بود. از این سو و آن سو صدای تیراندازی شنیده میشد. بعد از ظهری که امیرعباس هویدا را به دادگاه انقلاب در زندان قصر آوردند، رعد و برق شدیدی گرفته بود. بر خلاف دادگاه اول که در پایان اسفند سال قبل و در نیمه های شب برگزار شده بود، جلسه دوم دادگاه آرام تر به نظر می رسید با یک تفاوت که آن را صادق خلخالی، حاکم شرع گماشته شده آیت الله خمینی، چنین توصیف می کند: "آن روز دستور دادم همه درها را ببندند، تلفن های زندان و دادگاه را جمع کردم و در یک یخچال گذاشتم و درش را قفل کردم تا کسی در کارم فضولی نکند. " شاید چون یک بار این "فضولی" مانع از اعدام امیرعباس هویدا شده بود.
حق نشر عکسIRNAImage captionصادق خلخالی، حاکم شرع در دفتر کارش در زندان قصر
ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت، به یاد میآورد که "روزی در اسفند بعد از پیروزی انقلاب، حسین خمینی را دنبالم فرستادند. با او به مدرسه رفاه رفتم و دیدم آقایان نشستهاند. در حضور آقای خمینی گفتند که خلخالی بیست و چند نفر را بردند به پشت بام مدرسه رفاه که اعدام بکند. آقای خمینی پرسید که اینها که هستند. خلخالی در حاشیه روزنامه اطلاعات، اسامی اعدامی ها را نوشته بود و خواند. وقتی مخالفت جمع را دید گفت می توانیم در ورزشگاه امجدیه دادگاهی بگذاریم که همه بیایند و تماشا کنند و همانجا کار را تمام کنیم. من و چند نفر دیگر معتقد بودیم که هویدا مانند جعبه سیاه رژیم گذشته است و باید بماند و حقایق را بگوید. این شد که خمینی قبول کرد که او فعلا اعدام نشود."
Image captionهویدا در دادگاه انقلاب؛ لحظاتی پس از این عکس "تیرباران" شد
"جعبه سیاه اسرار نظام سلطنتی"، همان تصوری است که هویدا، در دادگاه کوشید خلافش را به کرسی بنشاند. در فیلمی که از آخرین روز زندگی امیرعباس هویدا در دادگاه انقلاب باقی مانده، بارها این تلاش دیده میشود. یک جا وقتی صادق خلخالی، امیرعباس هویدا را نوکر و مزدور اربابان آمریکایی خواند، هویدا رو به حضار گفت: "من تعجب می کنم ایشان صحبت از اربابان من کردند که منظورشان آمریکایی ها بود. اگر آمریکایی ها ارباب من بودند، بنده الان اینجا چه کار می کردم؟ کدامشان خودش با پای خودش رفت به مدرسه رفاه؟"
راستی چه شد که امیرعباس هویدا سر از بازداشتگاه مدرسه رفاه، اقامتگاه موقت آیتالله خمینی در آورد؟
از کاخ سعدآباد تا پادگان جمشیدیه
هجدهم شهریور ۱۳۵۷، یک روز پس از وقایع میدان ژاله تهران که انقلابیون نام جمعه سیاه را بر آن گذاشتند، هویدا که کمتر از یک سال بود، وزیر دربار دولت شاهنشاهی ایران شده بود، از کار خود استعفا کرد.
آن روز "گرم تابستان" را کامبیز آتابای، مدیر کل تشریفات دربار، به خوبی به خاطر میآورد: "آقای هویدا من را صدا زد تا با هم به سمت کاخ سفید ( اقامتگاه اختصاصی شاه در سعدآباد) برویم. دفتر آقای هویدا در همان سعدآباد بود و با هم قدم زدیم به سمت کاخ. صحبتهای معمولی داشتیم. میخواست استعفا بدهد و به هر حال روز جالبی نبود. ایشان خدمت پادشاه فقید شرفیاب شدند، از وزارت دربار استعفا دادند و بیرون آمدند. دوباره باز هم به سمت دفتر ایشان، که حدود پانصد متری کاخ سفید بود قدم زدیم. در راه به ایشان گفتم که جناب هویدا، اوضاع و احوال طوری نیست که شما بمانید. شاید بهتر باشد که از ایران تشریف ببرید بیرون. دکمه کتش را باز کرد و به یک حالتی که کتش را میخواهد در بیاورد گفت من آستین هایم را بالا می زنم و به هر دادگاهی که بروم از کارهای خودم دفاع خواهم کرد. من تعجب کردم. برای اینکه برای من روشن بود که چنین دادگاهی با تجربه سیزده سال نخست وزیری هرگز برای ایشان تشکیل نخواهد شد."
Image captionسفر هویدا به یزد در دوران نخست وزیری
همین پیشنهاد را چندین بار دیگر، شاه برای هویدا میفرستد. امیراصلان افشار، آخرین رئیس دربار شاهنشاهی به یاد میآورد: "اعلیحضرت به من فرمودند به دیدن هویدا بروید و به او بگویید هر جا که میخواهد برود. وقتی رفتم ربدوشامبر قرمز به تن داشت و روی صندلی نشسته بود. مادرشان هم روبروی او روی زمین نشسته بود. به او گفتم اعلیحضرت گفتند شما بسیار خسته شدید و شاید وقتش است که به خارج سفر بکنید و استراحت بکنید. آقای هویدا به من گفتند ببین اصلان، اگر من قرار است بروم، مادرم باید زودتر برود. او بسیار مریض است و باید برود استراحت کند. اما من این فداکاری را میکنم و با مادرم میمانم. اگر من بروم خواهند گفت هویدا فرار کرده است."
مهناز افخمی هم که وزیر کابینه امیرعباس هویدا بود به یاد میآورد که هویدا به او همین را گفته بود: "آقای هویدا به من گفت که شاه به ایشان پیشنهاد سفارت دادهاند تا در خارج از ایران مشغول کار شوند. اما آقای هویدا، با وجود اینکه ذکاوت عجیبی داشت و بسیار سیاستمدار خوبی بود، مدام میگفت من که کاری نکردهام که بروم. درست مانند خانم فرخرو پارسا ( وزیر آموزش و پرورش) یا عبدالله ریاضی ( رئیس مجلس شورای ملی) که به ایران بازگشتند چون معتقد بودند که کاری نکردهاند."
امیرعباس هویدا پس از استعفا از سمت وزارت دربار و رد اصرارها برای خروجش از ایران، در آپارتمان مادرش در احتشامیه دروس اقامت داشت تا در اواسط آبان همان سال به دستور فرماندار نظامی و به موجب ماده پنجم حکومت نظامی دستگیر شد.
Image captionشاه، ملکه و امیرعباس هویدا در مراسم سلام نوروزی
دستگیری نخست وزیر محبوب شاه را آیت الله خمینی در پیامی از پاریس " صوری" خواند اما برای بسیاری اعلام خبر دستگیری امیرعباس هویدا و بسیاری از نزدیکان و اعضای کابینهاش خبر تکان دهندهای بود. آنها در پادگان جمشیدیه تهران زندانی شدند و تا روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ همانجا ماندند.
"من که کاری نکردم"
در روز دست به دست شدن قدرت، مردم درهای پادگان جمشیدیه را شکستند و بسیاری از زندانیها را فراری دادند. امیرعباس هویدا فرار نکرد. او تلفنی از یکی از بستگانش خواست تا به آنجا برود و با اتومبیل، او را به محلی ببرد که رادیوی انقلابی تهران معین کرده بود تا مقامات حکومت گذشته خودشان را آنجا تسلیم کنند.
ابراهیم یزدی، آن روز را اینطور به خاطر میآورد: "وقتی پای هویدا به مدرسه رفاه رسید او را دیدم. گفت فلانی من حرفهایی زیادی دارم می خواهم حرف بزنم. هویدا را نگذاشتم برود در اتاق عمومی در زندان مدرسه رفاه . ما فرماندهان ارتش را آنجا نگه میداشتیم و معتقد بودم که آنها به خون هویدا تشنه هستند و ممکن است او را بکشند." صادق خلخالی البته این حرف ابراهیم یزدی را رد میکند و میگوید "هویدا نه میخواست حرفی بزند و نه اصلا چیز زیادی میدانست".
به هر روی در تصاویری که کریستین اوکرانت، خبرنگار فرانسوی، از داخل سلول امیرعباس هویدا مخابره کرد، او بسیار کلافه و تنها در اتاقکی نمور روی زمین نشسته بود. در کمتر از دو ماهی که او پس از انقلاب بهمن ۵۷ زنده ماند، مدام مشغول نوشتن بود. در تصاویر دادگاه هجدهم فروردین ۱۳۵۸، هویدا با دسته بزرگی کاغذ وارد دادگاه میشود که گزارشگر تلویزیون ایران میگوید یادداشتهای او از بازجویی ها و پاسخهایی است که آماده کرده تا تحویل دادگاه بدهد. او مهمترین مقام نظام پیشین بود که به دست انقلابیون محاکمه میشد.
Image captionآخرین دادگاه امیرعباس هویدا. هادی غفاری هم در گوشه سمت چپ تصویر دیده میشود
در آخرین جلسه دادگاه در زندان قصر، کیفرخواست به نام اعلام جرم ملت انقلابی ایران علیه هویدا توسط دادستان خوانده می شود و بیست و پنج دقیقه طول می کشد در چند قدمی امیرعباس هویدا، هادی غفاری که بعدا نماینده مجلس شورای اسلامی هم شد و از اعضای ارشد "نیروهای خط امام" بود، نشسته بود و در هنگام قرائت کیفرخواست مدام میخندید یا به طعنه تکرار میکرد که "هویدا پیپت کو؟". هادی غفاری میگوید که صادق خلخالی از او خواسته بود که چون "آخوند" است در ردیف اول و کنار هویدا بنشیند. از امیرعباس هویدا خواسته میشود تا اگر میخواهد از خود دفاع بکند. هویدا در آخرین جملات دفاعیه اش میگوید "من نمیگویم بیتقصیر بودم. کارهای مفیدی هم کردم. سبکسنگین بکنید. میخواهم تاریخ ۲۵ساله ایران را بنویسم. بگذارید بنویسم. "
صادق خلخالی، قاضی دادگاه و حاکم شرع در خاطراتش مینویسد : "گفتم بعد از این تاریخنویس زیاد خواهد بود و سبکسنگین کردیم. دیدیم هویدا مفسد فیالارض است. "
چند دقیقه بعد از تنفس در جریان دادگاه، خبری در زندان قصر پیچید که حتی باعث شگفتی حاضران در دادگاه شد: هویدا گلوله باران شده است.
محمد توسلی، اولین شهردار تهران بعد از انقلاب و از یاران ابراهیم یزدی، قتل هویدا را "ترور" توصیف میکند و میگوید: "پس از تمام شدن آن جلسه از دادگاه، آن جور که شایع است در همان راهرویی که آقای هویدا حرکت می کردند، هادی غفاری به ایشان با کلت حمله کرد." روایتی که ابراهیم یزدی هم آن را تایید میکند و ادامه میدهد که "هنوز حکم رسمی صادر نشده بود و داشتند او را از دادگاه خارج میکردند که آقای غفاری احساساتی شد و به ایشان تیراندازی کرد و از این بابت بسیار مورد شماتت هم قرار گرفت. بعد ظاهرا پیکر بیجان آقای هویدا را جایی نشاندند و حکم اعدام را برایش خواندند و اعدام کردند. "
Image captionروزنامه اطلاعات ۱۹ فروردین ۱۳۵۸
هادی غفاری اما این روایت را به شدت تکذیب میکند: "این حرفها همه دروغ است. هیچ کس جز آقای خلخالی نمیداند هویدا را چه کسی و چطوری اعدام کرد. آقای خلخالی و آقای هویدا با هم رفتند. من حتی پشت سرشان هم نرفتم. هیچکس ندید که آقای خلخالی با هویدا کجا رفت و چه کسی او را کشت. حتی یادم است که حاج آقای خلخالی مدام به هویدا میگفت یاالله تند برو."
صادق خلخالی بعد از کشته شدن امیرعباس هویدا گفتگوی مفصلی با رسانههای غربی میکند و از "حتمی بودن عزم حکومت تازه برای قتل شاه" خبر میدهد: "انتقام خون شهدای ما می تواند کشتن این منحوس باشد . ایادی شاه و دارو دسته او به نابودی کشیده شده است و خوشبختانه حتی قبرشان هم معلوم نیست. انشاالله شاه را هم به زودی اعدام می کنم. "
در مورد دفن امیرعباس هویدا، روایت غالب این است که چون انقلابیون اجازه دفن جسد مقامات نظام پادشاهی را نمیدادند یا قبرها را میشکستند، پیکر هویدا را بی نام و نشان به خاک سپردند. اما هادی غفاری اخیرا در گفتگو با تلویزیون جمهوری اسلامی روایت عجیبی ارایه کرده است: " فردای بعد از روزی که هویدا اعدام شد، خانمی به زندان قصر آمد و گفت خواهر آقای هویداست و خواست تا جنازه را تحویل بگیرد. ما فوری به امام خبر دادیم و او اجازه داد که جنازه را بدهیم تا برود. شنیدم که این خانم جنازه را مومیایی کرد، به ترکیه برد و از آنجا به اسرائیل رساند و دفن کرد. "
حالا در آستانه چهلمین سالگرد انقلابی که ایران را زیر و رو کرد، هر بار امیرعباس هویدا جوری به خاطرها میآید. حکومت سر حرف روز اولش است و او را "فراماسونر"، "بهائی" و "منحرف جنسی" مینامد. اما وقتی صحبت از گرانی و عدم ثبات اقتصادی میشود این نقل قول از او که قیمت بسیاری از کالاها و ارز را در سیزده سال نخستوزیریاش ثابت نگه داشت به یادها میآید یا همین چند روز قبل که آیتالله خامنهای، نام "کالای ایرانی" را بر سال ۱۳۹۷ گمارد، تصویری از رهبر جمهوری اسلامی سوار بر اتومبیل آلمانی بامو منتشر شد که کاربران فضای مجازی آن را با این تصویر امیرعباس هویدا مقایسه کردند که به قول خودش سوار بر "پیکان تولید وطن" بود.