۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

الی خدمات پر ارزشی در زمینۀ قلع و قمع ضد انقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد!

ی:خلخالی خدمات پر ارزشی در زمینۀ قلع و قمع ضد انقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد!

Kianoori 110312
تاریخ ایرانی: حزب توده ایران چه می‌گوید؟ مشی سیاسی و دیدگاه‌های حزب توده ایران بر شالودۀ چه درک و تحلیلی استوار است؟ جلسات هفتگی «پرسش و پاسخ» که اوایل انقلاب با شرکت نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده ایران تشکیل می‌شد، بر محور این سووالات، زمینه‌ها و گوشه و کنار سیاست حزب را در عرصه روز می‌کاوید و حرکت‌های تاکتیکی و استراتژیک آن را تفسیر و تشریح می‌کرد و سپس گزارش کامل این جلسات پیاده شده و بصورت جزوات «پرسش و پاسخ» منتشر می‌شد. «تاریخ ایرانی» یکی از سووالات شماره پنجم جزوه «پرسش و پاسخ» شماره بهمن ماه ۱۳۵۸ را انتخاب کرده که در ادامه به همراه پاسخ کیانوری آمده است:
***
در نشریۀ «کار»، شمارۀ ۳۶، آمده است که حزب توده ایران به شیخ صادق خلخالی در هر نقطه‌ای که کاندیداتوری خود را اعلام کند، رأی خواهد داد. بعد اضافه شده است که این چگونه پدیده‌ای است که کاندیدای یک حزب دو تن از اعضای حزب را اعدام کند؟ شما به این پرسش چه پاسخی می‌دهید؟
برای پاسخ به این پرسش، در آغاز می‌کوشم بد‌ترین امکان را مورد بررسی قرار دهم و پس از آن به مورد مشخص بپردازم. به طور کلی ما در مورد هیچ کسی، از پیش نمی‌توانیم بگوییم که در آینده چه خواهد کرد. در این زمینه، تاریخ نمونه‌های فراوانی ارایه می‌دهد که افراد در دوران‌های مختلف تکامل یک جنبش انقلابی، مواضع کاملا متفاوتی اتخاذ کرده‌اند. تاریخ تمام جنبش‌های انقلابی جهان از این پدیده‌ها بسیار به خود دیده است. در تاریخ جنبش انقلابی میهن خود ما، حتی در داخل حزب کمونیست، افرادی بوده‌اند که زمانی در جهت مثبت قرار داشته‌اند و بعد در یک زمان دیگر، در جهت منفی حرکت کرده‌اند. مگر مائوتسه دون، چوئن‌لای و همین دن‌سیائوپینگ، زمانی از رهبران بزرگ یک جنبش انقلابی نبودند که تمام خلق‌ها و نیروهای مترقی جهان به آن‌ها احترام فراوان می‌گذاشتند؟ این افراد، در آن تاریخ، مورد احترام خلق‌ها، احزاب و نیروهای مترقی جهان بودند. آیا اکنون باید یقۀ آن‌ها را چسبید که «چرا در آن زمان از این افراد ستایش کرده‌اید؟» و یا «مگر نمی‌دانستید که آن‌ها روزی خیانت خواهند کرد؟»
مثال دیگری می‌زنم: لنین با اینکه ۱۵ سال علیه تروتسکی مبارزه کرده و او را حتی «یهودای خائن» نامیده بود، در یک لحظۀ مهم انقلابی که سیاست ایجاب می‌کرد برای پیروزی انقلاب اکتبر وحدت کامل همۀ نیرو‌ها فراهم آید، مهم‌ترین پست اجرایی انقلاب، یعنی وزارت جنگ انقلاب را به تروتسکی سپرد. و تروتسکی، پس از انقلاب نیز مرتکب خیانت شد. خوب، آیا اکنون باید گفت لنین در سپردن مقام وزیر جنگ انقلاب به تروتسکی، اشتباه کرد؟ نه، هرگز چنین نیست. در آن زمان، توان و استعداد سازماندهی تروتسکی که یکی از جنبه‌های مثبت و نیرومند شخصیت او بود– و همۀ تاریخ‌نویسان به آن معترفند – به انقلاب کمک فراوانی کرد. در عین حال، لنین در‌‌ همان زمان نیز نقاط ضعف تروتسکی را شدیدا می‌کوبید و حتی می‌گفت: «او از مارکسیسم چیزی نفهمیده است.» پس از آن هم که کاملا به انحراف کشیده شد، حزب کمونیست او را کنار گذاشت.
اما دربارۀ حجت‌الاسلام خلخالی، وضع به هیچ ‌وجه در این چهارچوب‌ها نیست. خلخالی خدمات پر ارزشی در زمینۀ قلع و قمع ضد انقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. ما زمانی گفتیم به خلخالی رای می‌دهیم که کار او، به عنوان دادستان کل انقلاب، دارای جنبه‌های مثبت فراوانی بود. او با شجاعتی بی‌نظیر، چند صد نفر از مهم‌ترین مهره‌های امپریالیسم را به جوخۀ اعدام سپرد و با این کار، صد‌ها بار حکم اعدام خود را نیز از سوی ضد انقلاب صادر کرد، چون میزان کینه و خصومت ضد انقلاب نسبت به او، به‌‌ همان اندازه‌ای است که از او ضربه خورده است. ضد انقلاب، این ضربه‌ها را فراموش نمی‌کند و اگر بتوانند انتقام می‌گیرد. ما در آن زمان، از چنین شخصی – که بعداً بر اثر فشار و توطئۀ ضد انقلاب و گروه‌ها و جناح‌های سازشکاری مانند بازرگان‌ها و غیره، از کار برکنار شد – این تجلیل سیاسی را به عمل آورده‌ایم. کار ما، تجلیل از احکام دادگاه‌های انقلاب علیه مهم‌ترین مهره‌های جنایتکار رژیم سرنگون شدۀ شاه و امپریالیسم در ایران بوده است. به اعتقاد ما، خلخالی در کردستان دچار اشتباه جدی شد و کاش او این اشتباه را نمی‌کرد. ولی اشتباه او در کردستان و حتی اشتباهات و یا خطاهای جدی‌تر احتمالی در آینده، نمی‌تواند بر روی خدمات او در دشوار‌ترین مرحلۀ انقلاب خطا بطلان بکشد. خلخالی باز هم می‌تواند – و ممکن است – در دورۀ دیگری، نقش مثبتی بازی کند. عکس آن هم کاملا ممکن است. کار سازمان‌ها و احزاب سیاسی معتقد به سوسیالیسم علمی، پیشگویی کارهای افراد که نیست. این ایراد هم، درست در شمار‌‌ همان ایرادهای جزیی و بچگانه‌ای است که قبلا از آن‌ها سخن گفتیم.
شما به روش‌های لنینی برخورد با جریانات، گروه‌ها، احزاب و افراد مختلف توجه کنید. لنین اس.ار.‌ها را که یک عمر، یعنی از آغاز جوانی با آن‌ها جنگیده بود و اولین اثرش علیه آن‌ها نوشته شده است، در نخستین دولتی که تاسیس کرد، شرکت داد. اس.ار.‌های چپ، پس از انقلاب اکتبر در دولت اولیۀ لنین شرکت داشتند. بعد که مرتکب خیانت شدند و دست به کودتا زدند، دولت انقلابی آن‌ها را تار و مار کرد.
نمونۀ دیگر طرز برخورد او با زینوویف و کامنف است. لنین پیش از انقلاب با این دو شدیدا مبارزه می‌کرد. در دوران انقلاب با آن‌ها به همکاری پرداخت. بعد در آستانۀ انقلاب اکتبر که این دو در موضع ضد انقلابی قرار گرفتند، کمیته مرکزی عمل آن‌ها را به شدت محکوم کرد و خواستار اخراج آن‌ها از حزب شد. پس از آن، بار دیگر به پیشنهاد خود لنین در رهبری حزب وارد شدند و با آن‌ها به همکاری پرداخت. تا وقتی هم که لنین زنده بود، در رهبری حزب باقی ماندند.
ما با انسان‌ها هرگز به عنوان یک پدیدۀ مطلق، ساکن و بی‌تغییر برخورد نمی‌کنیم. ما دربارۀ هر فرد یا شخصیتی، در هر مرحلۀ تاریخی،‌‌ همان طور قضاوت می‌کنیم که هست. هیچ سند و مدرکی هم نمی‌دهیم که قضاوت امروز ما یک قضاوت ابدی است و هیچ کس حق ندارد در تاریخ عوض شود! ما برای خودمان چنین سندی صادر نمی‌کنیم، تا چه برسد برای دیگران. در رهبری حزب خود ما، چند تایی بودند که خیانت کردند، ضعف نشان دادند و دچار فساد شدند. و مگر در میان چریک‌ها، مائوئیست‌ها و گروه‌های دیگر از این نمونه‌ها پیدا نشده است؟ از این پدیده‌ها در تمام گروه‌ها، سازمان‌ها و احزاب، بسیار می‌توان یافت. در میان آن‌ها نیز کسانی که ضعف نشان داده‌اند و یا خیانت کرده‌اند، فراوان بوده است.
به این ترتیب، این هم یکی از آن سوال‌ها و ایرادهای جزیی و بچگانه است. من اگر به این چیز‌ها جواب می‌دهم، فقط به خاطر این است که دوستانی که در اینجا حضور دارند، برخورد خود را نسبت به مسائل تصحیح کنند و بدانند چه مسائلی عمده است و چه مسائلی فرعی. و دیگر اینکه با کسانی که این مسائل جزیی و پیش پا افتاده را بزرگ می‌کنند، چگونه باید روبرو شد. وگرنه، واضح است که این‌ها بهانه است و مساله سیاسی نیست. در خاتمه این توضیح را می‌دهم که مقاله نشریۀ «کار» از اساس مخدوش است و آن طور که اطلاعات کافی به دست آمده اثبات می‌کند، خلخالی در ماجرای اعدام دو تن از اعضای حزب توده ایران در کرمانشاه کمترین نقشی نداشته است. این توطئه‌ای بوده که کم و کیف آن را در جزئیات، روزنامه مردم روشن و افشاء کرده است.
يکشنبه 27 فروردين 1391

دان های خام و رام و بی فرجام

گل نرگس

سه شنبه ۲۰م تی
های وجدان های خام و رام و بی فرجام
 !های اهل سفره ی نادَن علیُّ و قصد و نذر و نیّت هرساله ی یاسین و ختم سوره ی انعام
 !های آحاد همیشه بر سر صحنه و پای ثابت امّن یجیب هر شب جمعه
 !های مفتی های ارزان قیمت بازار نام و نان
 !های دلقک های آویزان
 های اهل الذکر و التسبیحِ یاقوت سلیمانی
 !و ممتازین مشق پینه ی پررنگ پیشانی
 !های غواصان مرداب تباه و تیره ی وسواس و قیل و قال شرم آلود ظا و ضاد و سین و صاد
 !های اصحاب صلات جمعه ی بیست و نه خرداد
 !خاطر پاک همایونیِ دلهاتان سلامت باد
 طائر خوش خطّ و خال بخت تان
 !در کوکب وفق مراد و آسمانهای سعادت باد
 ببخشیدم که اوقات شریف و شادمانی های
 بکر و ناب و عید و عیش شعبانی و عرفانی تان را منقطع کردم
 ببخشیدم که با پای برهنه
 هول و ترسان و هراسان
 همچو درویشان، گدایان
 بر بساط شور و شوق و سرخوشی هاتان پریدم
 .اینچنین اعصابتان را خط خطی کردم
 .ببخشیدم اگر شاید نفهمیدم و حرمت را لگد کردم
 ،راستش از حق که پنهان نیست
 از آئینه دارانش! چه پنهان
 .حال و احوال دلم اینروزها خوب و بسامان نیست
 .دلم بر روی پایش بند، یکجا نیست؛ یک آن نیست
 برایم قاصدک
 از زیر جلد شهر شام و شوم و پرآشوب
 .خبرهای بدی دارد
 هوا آبستن طوفان خشم آلود شن های روان و
 .رقص تابستانی گرد و غبار خانه های زیر آوار است
 کویر شوره زار داغ و تفتیده در این شبها
 ز فرط اضطراب و استرس
 .خواب سراب و سرب می بیند
 !رفیقان، مومنان
 رویم به دیوار است اما باورم دارید
 کمی بالاتر از سقف جلیل القدر این خانه
 کمی آنسوتر از حدّ ترخّص های روزانه
 هوا اصلا مساعد نیست؛
 .کسی بر زخم های خسته مرحم نیست؛ مَحرَم نیست؛ شاهد نیست
 .کسی بر تشنگان، آبی نمی پاشد
 .کسی احوال گلها را نمی پرسد
 ،کسی از هول یوم الوعد و از میزان
 .کسی از صبح فردایش نمی ترسد
 کسی “مثقالُ ذراتٍ یَرَه” را
 -رکّ و بی پروا-
 . نه خیرش را، نه شرّش را نمی خواهد؛ نمی خواند
 .کسی عیّاریانِ روزگاران قدیم شهر را هرگز به یادش نیست
 آری، جانتان گردم
 ،کمی آنسوتر از حدّ ترخص های روزانه
 ،به سمت شاهراه قلب های شرحه شرحه
 ،ریش ریش و زخم و بشکسته
 ،که اشک رحم در چشمان خیس سنگ بشکسته
 همانجا که حباب بغض در طاق گلوی آینه
 :خس خس کنان، روزی هزاران بار بشکسته
 ثمینا ساقه های نازک گلهای نرگس
 .زیر تیغ پنجه های خاردار خشم، خم گشته؛ بشکسته
 در آنجا که مرام و غیرت و انسانیت
 ،تعریف و وصف دیگری دارند
 ز غوغا و غریو و غرّش “هل من مبارز”های وحشتناک یک قوم نظر کرده
 دل زار و نحیف و آسمان غنچه های پاک و معصوم گل نرگس
 .ترک خورده، تکه تکه بشکسته
 گمان من می برم حتی
 غرور حضرت الله هم
 .از خَلق این “من یفسد فیها”ی عاصی سخت بشکسته
 ***
 باری؛ خسته تان کردم
 خلاصه پشت آن دیوارهای ذهنی و زیبا و رنگارنگ دارالعدل تان
 در سایبان و سایه ی سرد سکوت و
 سنگ های داغِ لعن و طعنِ گَه بیگاهِ شبلی وارتان
 .یک عالمه آئین و رسم و سنت و مرز و حدود و حرمت و آئینه بشکسته
 و ابر آسمان کوچک گلهای معصومانه ی نرگس
 به پای مرگ تدریجی یک مادر
 .به پای پرپر رویای شهر کودکی هایش نشسته؛ بیقرار و زار، بشکسته
 .و این تنها، مثالی، مشتی از خروار زیر جلد این شهر است
 .حال، خود دانید
(سروده صدرا حاتمی)

«تریبونال لندن» و نمایش واماندگی بخشی از چپ ایران در مبارزه سوسیالیستی و ضد امپریالیستی ( بخش سوم)

«تریبونال لندن»
و نمایش واماندگی بخشی از چپ ایران
 در مبارزه سوسیالیستی و ضد امپریالیستی
( بخش سوم)

مخالفت با تحریم ها و جنگ، مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه نیز هست
یوسف لنگرودی
از هنگام آغازبه کار «تریبونال لندن»، و بویژه پس از انتشار اعلامیه هیئت اجرایی سازمان راه کارگردرباره این که تیم دادستانی و گردانندگان این دادگاه نه افرادی بی طرف، بلکه اغلب شان به همراه سازمان ها و موسسات خود وابسته به دولت ها و نهاد های امپریالیستی هستند، بحث های مختلفی شکل گرفت که یکی از مهمترین موضوعات مربوط به تحریم ها و تهدیدات جنگی است. برخی عمدتا از روی ساده انگاری ( مانند سازمان اقلیت، راه کارگر – کمیته مرکزی – و افرادی چون آذر ماجدی ) و برخی عامدانه و برای خاک پاشاندن بر حقیقت، با هر نوع موضع گیری تریبونال علیه تحریم ها و مداخله نظامی مخالفت می کنند و چنین امری را غیر مفید می دانند و معتقدند چنین اعلام مواضع ای از ظرفیت و توانایی تریبونال خارج است و حرف زدن در باره چنین مسایلی را باید به احزاب سیاسی واگذار کرد. دراین جا به نکاتی اشاره می کنم که فکر می کنم توجه به آن ها می تواند به روشن شدن ماجرا کمک نماید :
۱ـ  اولا این که، این خود آقای «پیام اخوان» و برخی از همکاران و حامیان ایشان بوده اند که برای نخستین بار با مقایسه کردن این تریبونال با دادگاه راسل که توسط برتراندراسل و ژان پل سارترهدایت می شد، به تریبونال لندن رنگ و بوی سیاسی دادند. همه می دانند دادگاه نمادین راسل که برای رسیدگی به جنایات جنگی آمریکا در ویتنام تشکیل شده بود، ماهیتی  شدیدا سیاسی داشت. کسانی که تریبونال لندن را هم طراز تریبونال راسل معرفی می کنند، قبل ازهر چیز بر سیاسی بودن آن اعتراف دارند.
۲ـ  «تریبونال لندن»، بنا به تعریفی که از وظیفه خود ارائه داده، مهمترین هدف خود را محاکمه و افشای جنایات رژیم در ارتباط با فجایع وکشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت قرار داده است. نفس به محاکمه کشیدن یک قدرت سیاسی،  بزرگترین اقدام سیاسی درنوع خود است.
۳ـ برپایی این دادگاه تنها برای محکومیت اقدام جنایت کارانه یک حکومت در برابر زندانیان عادی وشهروندانش نیست، بلکه محاکمه حکومتی است که زندانیان سیاسی را قتل عام کرده است.  زندانیانی که در دوره پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی سیاسی ترین بخش جامعه بوده اند. همین مسئله اهمیت سیاسی بودن تریبونال را فوق العاده بالا می برد.
۴ـ  شنیده می شود که برخی می گویند موضع گیری تریبونال درباره تحریم و جنگ از وظایف آن نیست. برخی نیزدر همین راستا از آن به عنوان تشکلی تک مضمونی یاد می کنند که بنا به طبیعت خود نمی تواند در قبال چنین مسایلی موضع گیری کند. معلوم است که چنین استدلال هایی ضعیف تر از آن هستند که جدی گرفته شوند و به احتمال زیاد حتی از سوی طرح کنندگانش چندان جدی گرفته نمی شود. انگار ما دراین جا با انجمن حامیان یک تیم فوتبال و یا انجمن سوارکاران روبرو هستیم. همان طور که گفته شد، «تریبونال لندن»، بنا به تعریفی که از وظایف خود ارائه داده، وزن بسیار سنگین سیاسی دارد و اصلا به همین خلاصه می شود. اگرقرار باشد مضمونی برای آن قایل شد، همان سیاسی بودنش است. اما حتی اگر بپذیریم که تشکلی تک مضمونی است، بازهم دلیل بر آن نیست که در برابرحاد ترین رویدادهای کشور سکوت اختیار کند. برخلاف ادعای برخی ها، هیچکس نگفته که تریبونال باید در باره همه مسایل عالم موضع گیری کند. همان طور که در مقاله دیگری  اشاره کردم، تشکلی تک مضمونی مانند کانون نویسندگان که حوزه فعالیتش ادبیات وهنراست، در یک واکنش مسئولانه، دستگیری آقای منصور اسانلو رئیس سندیکای اتوبوس رانی شرکت واحد تهران و حومه را محکوم کرد و خواهان آزادی فوری او شد.
 پدیده ای به نام همبستگی دقیقا از دل همین اقدامات است که شکل می گیرد و معنا پیدا می کند. تشکل های تک مضمونی در ابتدا با تشکل های هم جنس شان  اعلام همبستگی می کنند. اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. همین تشکل ها، در قدم بعدی، تا آن جایی که توانایی آن را داشته باشند، با تشکل های تک مضمونی دیگر، که با مسایل دیگری سر و کار دارند، اعلام همبستگی می کنند. مثلا تشکل های  دانشجویی نسبت به تشکل ها ومبارزات کارگری اعلام همبستگی می کنند و هنرمندان به سرکوب دانشجویان اعتراض می کنند و از حق و حقوق آنها حمایت می کنند. به همه این ها می گویند همبستگی اقشار و طبقات  با یکدیگر. در این میان اگرکسی  بخواهد مانع از موضع گیری تشکل های تک مضمونی در برابر مسایل حاد جامعه بشود، معلوم است که هیچ چیزی از پدیده ای به نام همبستگی میان زحمتکشان را نفهمیده است.
۵ـ  بنا به آنچه که تا به حال آمده، هر عقل سلیمی باید بپذیرد که گردانندگان «تریبونال لندن» و حامیانش  حداقل  باید در باره دو مورد بسیار مهمی که می تواند آینده مردم و کشور را رقم بزند، موضع گیری کند. مخصوصا آن که آینده خودشان نیز به نتایج آن بستگی دارد. محکوم کردن تحریم ها و خطر در گرفتن جنگ دو موضوع بسیار اساسی است که هم در راستای مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه است و هم در راستای مقابله با طرح های خطرناک امپریالیستی که پشت سیاست های تبهکارانه رژیم اسلامی سنگر گرفته است. برخلاف ساده اندیشی پاره ای  از جریان ها مبارزه علیه تحریم وجنگ فقط دول امپریالیستی را نشانه نگرفته، بلکه حکومت اسلامی را نیزهدف قرار می دهد. تحریم ها قبل از هرچیزی مردم را هدف نتایج بیرحمانه خود قرار خواهد داد و موجب تضعیف طبقه کارگر خواهد و حتی ممکن است استحکام طبقاتی اش را از هم بپاشاند. و می دانیم که بدون طبقه کارگری قوی  و آگاه، یک انقلاب  نیرومند و هدفمند علیه رژیم حامی نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی پا نخواهد گرفت وبه ثمر نخواهد نشست. همچنین تحریم های فلج کننده نه تنها لزوما منجر به شورش علیه حکومت نخواهد شد، بلکه ممکن است همین مبارزات جاری را هم تضعیف کند وشیرازه اجتماعی را از هم بپاشاند. فراموش نباید کرد که تحریم شدید اقتصادی عراق که به نام «نفت در برابر غذا» مشهور شد، لزوما به شورش و انقلاب علیه رژیم صدام منجر نگشت. دخالت نظامی غرب نیز حتی در دراز مدت ممکن است به تقویت رژیم اسلامی بیانجامد و این حکومت، هارتر از گذشته به جان مردم بیافتد. تهاجم نظامی حتی می تواند موجودیت کشور را به خطر بیاندازد و به درد و رنج بی پایان مردم منجر گردد. هرگونه دخالت گسترده نظامی موجب ویرانی زیربنای کشور خواهد شد و قربانیان بی شماری از مردم خواهد گرفت. اکنون کمتر کسی است که از نتایج هولناک تحریم اقتصادی و جنگ، برای میلیون ها نفر از مردم عراق خبر نداشته باشد. وقتی کسی در مورد عراق صحبت می کند حتما باید از قتل عام حدود پانصد هزار کودک این کشور که بر اثر تحریم های فلج کننده اقتصادی جان خود را از دست دادند، یاد کند و هرگز از تکرار آن خسته نشود. غرب بنا به ادعایش می خواست یک دیکتاتوروحشی را از میان بر دارد وتمدن و دمکراسی در عراق بر پا سازد. غرب قول داده بود که هدفش صدام است و به مردم شریف عراق آسیبی نخواهد رساند. اما همه می دانند و دیدند که حرف ها و قول هایشان دروغ بی شرمانه ای بیش نبود و بر سرمردم عراق چه آمد. تعداد کسانی که جان خود براثر تحریم های جنایت کارانه ازدست دادند، بیش ازقربانیان  دوبمب اتمی بود که آمریکا بر روی  شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخت. پس باید دانست که کسانی که  می خواهند در ضیافت مبارزه برای آزادی، مردم ما را همراهی کنند و بر ثمره مبارزات شان را بربایند، چگونه براحتی می توانند برای مردم جهنم برپا دارند.
با توجه به همه خطراتی که تحریم ها و حمله نظامی ممکن است برای مردم  و کشور داشته باشد، آیا انتظارمحکومیت تحریم ها و حمله نظامی توسط گردانندگان «تریبونال لندن»،، امری زیاده خواهانه و نامربوط است؟ واقعیت این است که هر کسی در مبارزه اش علیه رژیم ولایت فقیه جدی است و آینده مردم و کشور برایش اهمیت دارد، باید قویأ تحریم ها و خطر حمله نظامی را محکوم کند. عدم ایستادگی در برابرتحریم ها و خطر جنگ در عین حال مبارزه هدفمند و هوشمندانه علیه رژیم اسلامی را تضعیف خواهد کرد. به گمان من در رابطه با محکومیت تحریم ها و جنگ، هیچ محدودیتی برای تریبونال وجود ندارد. دراین میان مسلمأ در بین زندانیان سیاسی و خانواده های جان باختگان دهه شصت، که بیش از همه مورد خشم سرکوب گرانه حکومت قرار گرفتند، مانعی وجود ندارد تا تحریم ها و تهاجم نظامی رامحکوم کنند. می ماند گردانندگانی که پشت صحنه قرار دارند و همه تلاش خود را به کار می گیرند تا تریبونال وارد چنین مسایلی نشود. همان طور که قبلا گفتم، از نظر این گردانندگان، وارد شدن «تریبونال لندن»، به چنین حوزه ای می تواند برای شان گران تمام شود و به قیمت قطع و یا کاهش کمک های مالی دولت های امپریالیستی و نهاد های سرمایه داری به آن ها بیانجامد. و همان طور که خاطر نشان کرده بودم، به این می گویند شرط و شروط نانوشته.
 اما اگر مخالفت چنین افراد و جریاناتی قابل فهم باشد، مخالفت جریان ها و افرادی مثل سازمان اقلیت و راه کارگر ( کمیته مرکزی) و افرادی مثل آذر ماجدی که ادعای چپ بودن دارند، قابل فهم نیست. البته بعضی ازمواضع وحقایق تنها با گذشت زمان است که روشن تر خواهد شد و بیشترقابل فهم خواهد بود. آن روز دیر و یا زود فرا خواهد رسید.
پنجشنبه دوازدهم جولای

درسوگ حميد سمندريان کارگردان،مترجم

ن‌بس» اعدام شد جزییات اعدام غیرقانونی، غیراخلانی و غیر انسانی صفیه غفوری

ن‌بس» اعدام شد
جزییات ا
عروس «خون‌بس» اعدام شد
جزییات اعدام غیرقانونی، غیراخلانی و غیر انسانی صفیه غفوری


روز گذشته، قرار بود صفیه غفوری اعدام شود. ایشان را به بهانه ملاقات، از سلوش فرا خواندند. او با هیچ کس از دوستانش در زندان خداحافظی نکرد. دادستان شیراز که تاکید بسیاری در خصوص اجرای حکم اعدام داشت، دستور می دهد که صفیه اعدام شود. تمام مراحل اعدام آماده بود، صفیه را به پای چوبه دار بردند او به شدت گریه می کرد و در آن لحظه برای اولین بار بود که گفت من قاتل نیستم و قاتل اصلی فرد دیگری است که من بازیچه وی شدم. من بی گناهم خواهش می کنم به حرف های من گوش کنید. او آنقدر التماس کرد که مسول اجرای حکم دلش به رحم آمد و حکم اعدام را متوقف کرد.
آقای بحرینی مسول اجرای حکم، تمایلی به اجرای حکم نداشت. او هم می دانست که صفیه بی گناه است. صفیه به سلول خود بازگردانده شد. تمام اتفاقاتی که در زمان اجرای حکم افتاده بود را به دوستانش توضیح داد.
علی رغم اینکه آقای بحرینی تمایلی به اجرای حکم نداشت. تلفن های بسیاری از جانب افراد مختلف به ایشان شد و در نهایت از جانب دادستان شیراز دستور داده شد که در اولین فرصت صفیه اعدام شود.
آقای بحرینی تاکید کرد که برای اجرای دوباره حکم نیاز به تشریفات خاصی است که باید حتما رعایت شود. اما با برخورد شدید مقامات قضایی و تهدید مامورین وزارت اطلاعات شیراز مواجه شد.
از لحاظ قانونی زمانی که محکوم به اعدام در زمان اجرای حکم اعلام کند که شخص دیگری گناهکار است و قتل را او انجام نداده است، مرجع قضایی مکلف است که به این موضوع رسیدگی کند و مهم تر اینکه می بایست تمام مراحل و تشریفات اجرای حکم طبق آیین اجرای احکام قصاص و اعدام اعمال شود که در این پرونده هیچکدام از مقررات اجرای حکم اعمال نشد. نه پزشکی در مراسم اجرای حکم حاضر بود و نه مراسم مذهبی صورت گرفت.
صبح امروز که در ایران روز پنج شنبه روز تعطیل محسوب می شود و دستگاه قضایی در این روز کار نمی کند، صفیه را مجدد از سلولش فرا می خوانند. صفیه به هیچ عنوان گمان نمی کند که امروز که روز تعطیل است اعدامش کنند.
او را به محل اجرای حکم می برند. صفیه با دیدن طناب دار از حال می رود. او از نظر جسمانی وضعیت خوبی نداشت و اگر پزشک در محل حاضر بود هرگز اجازه اجرای حکم را نمی داد. صفیه نیمی ساعتی از حال رفته بود که به هوش می آید و باز شروع به گریه و ناله می کند و التماس می کند که او را اعدام نکنند.
دو نفر از سربازان زندان دستان او را می گیرند و با زور به بالای چارپایه دار می برند و دستان و پاهای صفیه و چشمانش را می بندند و بعد از مدت کوتاهی همه جا برای صفیه تاریک می شود و جان می دهد.
روز سه شنبه در وبسایت شخصی خود موضوعاتی را در خصوص پرونده صفیه مطرح کردم از جمله اینکه به صفیه در زندان تجاوز شده بود و مجبور شد جنین چهار ماهه خود را سقط کند.
بعد از اینکه این موضوع را مطرح کردم، چندین نفر از اهالی روستایی که صفیه در آنجا زندگی می کرد با از طریق ایمیل تماس گرفتند و متفق القول بودند که صفیه قاتل اصلی پرونده نیست و شخصی به نام علامی نژاد که داماد امام جمعه آن محل بود قاتل اصلی است. علامی نژاد در بانکی در همان منطقه مشغول به کار بود که با چرب زبانی توانست صفیه را جذب خود کند. او با وعده و وعیده هایی که به صفیه داد او را به خود نزدیک کرد. رحمیه ۱۴ ساله (مقتول) متوجه این ارتباط می شود و به دلیل قبلیه ای بودن محل زندگی صفیه، علامی نژاد نقشه قتل صفیه را می کشد. او صفیه را ترغیب می کند که رحمیه را به بهانه فلیمبرداری به خانه ببرد. در روز وقوع جرم علامی نژاد، رحیمیه را به قتل می رساند و از محل وقوع جرم فرار می کند. اهالی محل که متوجه غیبت رحیمیه شده بودند موضوع را به پلیس اطلاع می دهند. صفیه از ترس انگشتر ازدواج خود را به دستان رحمیه می کند و خانه را به آتش می کشد و در هنگام فرار بازداشت می شود.
اهالی محل در روز وقوع قتل علامی نژاد را دیده بودند که با خودروی خود، پیش از آتش زدن محل وقوع جرم در اطراف خانه صفیه تردد می کند و قصد داشته است که جسد را از خانه صفیه خارج کند.
بعد از بازداشت صفیه مسایلی دیگری مطرح می شود. فرماندار بدون مجوز قانونی به بازداشتگاه می رود و به صفیه می گوید که اگر قتل را به گردن بگیرد، رضایت خانواده مقتول را جلب خواهد کرد و تاکید می کند که نامی از علامی نژاد داماد امام جمعه برده نشود.
صفیه در حالی که گریه می کرد، می پذیرد که نامی از او در هیچ جا به میان نبرد.
اما وعده و وعیدهای فرماندار و دیگر کسانی که با صفیه ملاقات کرده بودند، صرفا برای این بود که پای علامی نژاد از این پرونده بیرون کشیده شود. و این طور هم شد. علامی نژاد پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد می شود.
اما خانواده صفیه می دانستند که قاتل اصلی علامی نژاد است به همین دلیل چند نفر از اعضای  قبیله، مامور می شوند که علامی نژاد را به قتل برسانند. آنها با اسلحه به علامی نژاد حمله می کنند و گویا هفت گلوله به بدن علامی نژاد اصابت می کند اما به قتل نمی رسد.
برادر کوچک صفیه نیز مامور می شود با خود اسلحه ای به زندان ببرد و صفیه را به قتل برساند. او در یک ملاقات حضوری اسلحه که شبیه خودکار بود و تنها می توانست یک گلوله شلیک کند را با خود به زندان می برد و در هنگام ملاقات یک تیر به بدن صفیه شلیک می کند. اما گلوله به قلبش اصابت نمی کند و صفیه زنده می ماند.
بعد از این ماجرا برادر صفیه عذاب وجدان می گیرد و دچار ناراحتی روحی و روانی می شود.
به نظر می رسد که صفیه نه بر اساس قانون نوشته و حتی شرع بلکه بر اساس قانون قبیله ای اعدام شد. خانواده رحیمیه و صفیه دارای نفوذ و قدرت بسیاری زیادی هستند و این نفوذ و قدرت باعث شد که عدالت زیر پا گذاشته شود….
محمد مصطفایی وکیل دادگستری  (در تبعید)