۱۳۹۴ بهمن ۱۰, شنبه

ارژنگ بامشاد: تبعید، مجازاتی رذیلانه


مجازات مخالفان و کنشگران اجتماعی درایران، با شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و جهان، اشکال گوناگونی به خود می گیرد.  چندین سال است که شاهد بکارگیری مجازات تبعید گسترده مخالفان رژیم هستیم. بسیاری از بازجویان وزارت اطلاعات و یا سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، دستگیرشده گان را زیر فشار قرار می دهند تا از کشور خارج شوند. گاه حتی آنها را تهدید می کنند که اگر از کشور خارج نشوند، با عواقب سخت تری روبرو خواهند شد. گاه نیز سیاست بازجوها و مقامات امنیتی رژیم به گونه ای است که فرد دستگیر شده را آن چنان زیر فشارهای روحی و روانی قرار می دهند که مجبور به ترک کشور شود بدون آنکه او را علنآ تشویق به خروج از کشور نمایند. نتیجه هر دو شیوه، یکی است. کنشگر اجتماعی و فعال مدنی یا سیاسی مجبور به ترک کشور می شود.

در پی اعتراضات توده ای ضد استبدادی سال ۱۳۸۸ هزاران نفر از کنشگران سیاسی ـ اجتماعی از کشور خارج شدند که ۳۷۰۰ نفرشان وبلاگ نویس بودند. در ماه های اخیر نیز شاهد خروج منیژه صادقی، مهدی موسوی ، فاطمه اختصاری و چند تن دیگر از کنشگران عرصه شعر و ادب بوده ایم. نگاهی به هنرمندان، فعالان مدنی، کنشگران اجتماعی که در سال های اخیر کشور را ترک کرده اند، نشان می دهد که سیاست نفی بلد و اعزام به تبعید یکی از مجازات های بیشرمانه ای است که رژیم اسلامی در قبال مخالفانش در پیش گرفته است. فشار بر هنرمندان را گاه آن چنان بالا می برند که آنها را مجبور به ترک کشور کند. هیلا صدیقی در باره دستگیری اخیرش به "جرمی" رسانه ای در فیسبوکش می نویسد« حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگان های بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بی خبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پرونده های فرهنگی در سطح دیگری تعریف شوند . من شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور ، معروف به سیاه ترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند ۴ متری در کنار ۸ زندانی خطرناک ( البته این اصطلاح مرسوم است و برای من همان افراد انسان هایی هستند با حقوق و ارزش خودشان که هنوز هم نگران سرنوشتشان هستم ) با بدترین و شنیع ترین رفتار انسانی ، در حالی که ابتدا خودِ ادارۀ  آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع می کرد . جابجایی من در شهر با قفس صورت می گرفت و نظارت ها در حد نظارت بر یک جانی ». روشن است که این شیوه برخورد با یک شاعر فرهیخته و مردمی، هدفی جز به استیصال کشاندن او و تشویقش به خروج از کشور ندارد.  این سیاست رذیلانه، جزئی از سیاست کلی نظام اسلامی است که در قبال مخالفانش بکار گرفته می شود. این مجازات بر پایه آیه 33 سوره مائده  و بر پیه ماده 190 قانون مجازات اسلامی عملی می گردد  می گوید:
33) إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ آیه 33 سوره مائده
33) جز این نیست که سزاى آنان که با خدا و پیامبرش مى جنگند و در زمین به فسادگرى مى کوشند این است که کشته شوند یا به صلیب کشیده شوند و یا دست و پایشان برخلاف یکدیگر بریده شود و یا از آن سرزمین [به نقطه اى دیگر] تبعید گردند. این کیفر، رسوایى آنان در دنیاست و براى آنان در آخرت عذابى بزرگ خواهد بود.
كیفر محاربه: مجازات جرم محاربه بر اساس آیه 33 سورۀ مائده و همان گونه كه ماده 190 قانون مجازات اسلامی نیز حاكی است یكی از چهار مجازات ذیل است و در این خصوص تردیدی نیست:
1- قتل؛
2- صلب و به دار آویختن؛
3- قطع دست راست و پای چپ؛
4- نفی بَلَد.
یادآوری این نکته ضرورت دارد که همین آیه اصل راهنمای مجازات مخالفان در عربستان سعودی ، در دولت اسلامی (داعش) و در سرزمین های تحت تسلط طالبان نیز هست. در اعدام جمعی ۴۷ نفر در عربستان در ماه گذشته، بر پایه دستورالعمل این ایه ، دست و پای مخالفان را بریدند و به شکل بسیار وحشیانه ای آنها را قصابی کردند. شیوه سربریدن، به صلیب کشیدن و از کوه به پائین پرتاب کردند و اعدام های داعش در سوریه و عراق نیز همچون شیوه های مرسوم در عربستان انجام می گیرد و جمهوری اسلامی نیز بخصوص در دهه اول انقلاب، در بکارگیری این شیوه ها، استاد و پیشگام سلفی ها، وهابی ها و دیگر گروه های تروریستی اسلامی بوده است.
سئوال کلیدی این است که چرا در شرایط کنونی، تبعید به عمومی ترین شیوه مجازات مخالفان سیاسی و مدنی در ایران  تبدیل شده است؟
نگاهی به تاریخچه سرکوب در جمهوری اسلامی تردیدی باقی نمی گذارد که سیاست سرکوبگرانه رژیم اسلامی از ابتدا تاکنون تغییر خاصی نکرده است. آنچه تغییر کرده است فضای سیاسی جامعه، توان رژیم در برابر مردم و تغییر وضعیت جهانی است. رژیم اسلامی آنگاه که از قدرت بالائی برخوردار بود و سوار بر توهم توده ای از حمایت بخش های گسترده ای از مردم ناآگاه برخوردار بود، با قساوت و شقاوت بی حد و حصری از مجازات "قتل، و صلب و به دارآویختن" استفاده می کرد. فراموش نکرده ایم که چگونه در اوایل دهۀ شصت اسامی اعدام شدگان را به شکلی بسیار وقیحانه و گاه با افتخار در روزنامه هایشان اعلام می کردند و همراه اسامی ، عکس های شهیدان را نیز درج می کردند و چه بسیار اتفاق می افتاد که در کنار عکس ها نامی نیز وجود نداشت، اما آنها نیز اعدام شده بودند.  از یاد نبرده ایم که  در تابستان خونین ۱۳۶۷ هزاران زندانی سیاسی را بر پایه فتوای خمینی به دار آویختند و یا در جریان قتل های زنجیره ای چگونه با طناب و کارد و چاقو به جان قربانیان افتادند و جنایت ها آفریدند. اما در پی اعتراضات توده ای ۱۳۸۸ و پس از آن که حاکمیت اسلامی در نزد افکار عمومی مردم ایران، آخرین قطره های هژمونی خود را نیز از دست داد و اراده واحد سرکوب در هم شکست، دیگر توان اجرای آن نوع مجازات ها را به راحتی ندارد. از این رو آنجا هم که قصد کشتن مخالفان را دارد، به شیوه های بسیار بیرحمانۀ  و غیرانسانی قتل های خاموش روی می آورد. قتل خاموش شاهرخ زمانی، هدی صابر، محسن دگمه چی، حسن ناهید، محمدمهدی زالیه نقشبندیان، منصور رادپور و بسیاری دیگر را باید در زمرۀ این شیوه حیوانی رژیم اسلامی به حساب آورد. گاه نیز فشارها را آنچنان بالا می بردند تا دستگیرشدگان را پس از آزادی، مجبور به خودکشی نمایند. خودکشی دلخراش «بهنام گنجی و نهال سحابی» از دوستان نزدیک کوهیار گودرزی را باید در این رده به حساب آورد و خود کوهیار گودرزی را نیز مجبور به خروج از کشور کردند که در یک مصاحبه تلویزیونی به افشای مجازات تبعید پرداخت.

تبعید مخالفان از کشور، هدف روشنی دارد. از آنجا که  حضور این افراد برای رژیم در داخل کشور هزینه دارد، با خروج آنها این هزینه از دوش ارگان های امنیتی و نظارتی برداشته می شود. حبس آنها نیز هزینه های سیاسی و اجتماعی دارد که رژیم دریافته که دیگر توان پرداخت آن ها را ندارد. با تبعید این بخش از آگاه ترین افراد جامعه، رشته های شبکه های اجتماعی توده ای از هم گسیخته می شوند. همان شبکه هائی که رهبر رژیم از آن ها بشدت احساس خطر می کند و اخیرأ نسبت به آنها هشدار داده است. تجربه تاکنونی رژیم نشان داده است که بی سر کردن شبکه ها و محافل گوناگونی سیاسی، مدنی و اجتماعی می تواند در کاهش نقش سازمانگر آنها بشدت مؤثر باشد. این اقدام رذیلانه در کنار تلاش برای دولتی کردن بخشی از محافل و شبکه های مردم نهاد، راه ایجاد تشکل های مستقل توده ای و مردمی را سد می کند. وضعیتی که اکنون در داخل کشور با آن روبرو هستیم.

تبعید، یعنی ریشه کن کردن شخص از محیط طبیعی اجتماعی خود و پرتاب در سرزمین ناشناخته ها. آنها که تبعید را تجربه کرده اند، نیک می دانند که چه انرژی باورنکردنی باید صرف جایگیر شدن در سرزمین جدید کنند. چه حجم وقت ، کار و تلاش باید صرف اثبات سیاسی یا مدنی بودن انگیزه خروج از کشور کنند تا از حقوق پناهندگی یا زندگی در سرزمین جدید برخوردار گردند. چه میزان باید توان خود را صرف آن کنند که با شرایط انسان درجه دو بودن عادت کنند و با تمام این ها از هویت انسانی و از حرمت شخصی خود حفاظت کنند. این همه تلاش فراوان، مدت ها انسان تبعیدی را از کار مؤثر سیاسی یا مدنی که زندگی اش را در راه آن گذاشته، دور می سازد.  پس از تحمل همۀ این مشقات، گاه باید زخم نیش دوستانی را تحمل کند که او را "خارجه نشین" می نامند. از همه بدتر، دستگاه های تبلیغاتی رژیم در پی اجرای این سیاست رذیلانه، ، تلاش زیادی نیز به خرج می دهند تا تبعیدشدگان را به عنوان همراهان و بازیگران سیاست های کشورهای خارجی معرفی کنند و آنها را به عنوان  "مزدور و جیره خوار"،  به هواداران خود معرفی کنند. کاری که از سوی رسانه های وابسته به نهادهای امنیتی همچون "کیهان"، "جوان" ، "رجانیوز" ، "جهان نیوز" و دیگر سایت های شناخته شدۀ قلم به مزدان، با شدت دنبال می شود.  دستگیری های گسترده روزنامه نگاران نشریات و رسانه های داخلی به اتهام همکاری با رسانه های بیگانه و "نفوذی" خواندن آنها نیز، حلقه ای از این زنجیرۀ سرکوبگرانه و مهیا کردن شرایطی است که راه تبعید آنها را هموار سازند.

این سیاست رذیلانه سرکوب را باید افشاء کرد. اهداف رژیم در تبعید مخالفان را باید به همگان نشان داد. تردیدی نباید داشت که رژیم در این رابطه، هزینه های زیادی خواهد داد. پیوستن نسل جدیدی  از مبازران سیاسی، کنشگران اجتماعی و فعالان مدنی به عرصه رویاروئی با رژیم اسلامی و بایدها  و نبایدهای آن، تمامی شیوه های سرکوبگرانه اش را نقش بر آب خواهد ساخت. جامعه پرجوش و خروش ایران  با این تبعیدهای ضدانسانی، از رهبران طبیعی خود محروم نخواهد شد. جامعه جوان و جوشان ایران، جامعه ای که سن متوسط آن ۲۵ سال است هر روز گروه گروه از فعالان و کنشگران تازه نفس علیه رژیم اسلامی و آیت الله فسیل های عهد عتیق را به میدان می فرستد. یادمان باشد که تمام مردم را نمی توان تبعید کرد. این درس تاریخ را نباید فراموش کرد.
سه-شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ برابر با ۲۶ ژانويه ۲۰۱۶

با يکی از روسپيان بارگاه "ولی فقيه"آشنا شويد